چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند حکیم وعلیم
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم بانوی عزیز ودوستان الهی ام
خداراسپاسگزارم که به این مسیر زیبا هدایت شدم
یه مورد دیگه که با گوش دادن مجدد فایل به یادم آمد این بود
من از دوسه هفته قبل وقتی میخواستم از پله بیام پایین زیر زانوم خیلی اذیت میشد آنقدر که بازوهای همسرم را چنگ میزدم فیزیوتراپی که رفتم با دکتر مطرح کردم برام دستگاه گذاشت ولی بازم این مشکل بود وآنقدر باعث ترس وایجادفشار عصبی در من شده بود که کلا ترجیح می دادم از خونه بیرون نرم چون هر دفعه این افکار تو ذهنم می چرخید که بخوای بیرون بری وقتی برگردی مجبور آن درد را تحمل کنی تا از پله ها پایین بیای تا دوسه شب قبل که با همسرم رفتم بیرون هنگام برگشت همینکه همسرم پیچید تو خیابانی که می رسید به منزلمون دچار استرس شدم که دوباره چه جوری پله ها رو برم پایین و….یه لحظه گفتم نه خدا مرا آسان میکند برا آسانیها واز خدا خواستم به پاهام قدرت بده وگفتم خدایا میخوام براحتی وسرخوشی از پله ها پایین برم باورتون نمیشه چقدر آروم شدم همسرم دستم گرفته بود پله اول که رفتم پایین ذهنم میگفت الان زانو درد میشی ولی دلم میگفت نه خدا خلف وعده نمیکنه من کل پله ها را باسپاسگزاری وسرمستی وبه راحتی پشت سر گذاشتم وآمدم پایین وچقدر ذوق کردم از این اتفاق وسعی کردم مدام با خودم تکرار کنم این اتفاق را برا خودم بزرگ کنم واز پریشب تا حالا با اینکه شاید در روز سه چهار دفعه پله ها را بالا رفتم وپایین آمدم به لطف خدای مهربان اصلا ناراحتی احساس نکردم وکامل ترسم از این قضیه از بین رفت
تجربه های خیلی زیادی را در این دوسال داشتم که هرجا موفق شدم با توکل بخدا وتوجه به زیبایی ها ونعمتهام افکارم را کنترل کنم ومراقب ورودیهای ذهنم باشم شرایط به ظاهر ناجالب به خوبی وبه نفع من تمام شد ومیدونم چون به هرچیز توجه کنم اتفاقاتی در مبنای همان را به زندگیم دعوت میکنم وذکر آن اتفاقات میشه تمرکز بر اتفاقات ناجالب پس آنها را پله های صعودی میدونم برا رشد وپیشرفت خودم
خدا را سپاسگزارم به خاطر آرامش وحال خوبی که در حال حاضر دارم
خدا را سپاسگزارم بخاطر وجود استاد ومریم بانوی عزیزم
خدا را سپاسگزارم بخاطر وجود تک تک دوستان الهی ام
درپناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام خدای هدایتگرم به سمتی که من میخواهم هدایت میکند به سمت خوبیها و فراوانیها و نعمت و ثروت و آرامش و شادی خدایا شکرت سپاسگزارتم
به نام خدایی که فرمانروای جهانیان است خدایا امروز راه درست رو به من نشان بده خدایا امروز تو برام کاسبی کن که تو بهترینی من هیچم در برابر قدرت و توان تو
سلام استاد جان ممنونم از فایل عالیتون این فکر کنم دومین کامنت من در این قسمت است
از موقعی که فایل رو دیدم و کامنت هاشو خوندم بهتر و بیشتر سعی دارم ذهنمو کنترل کنم و فریبشو نخورم و موفق هم میشم
تو خیلی از فایلها استاد میگن که وقتی میخوای ذهن نجواگر تو را اذیت نکنه ذهن رو شاید نتونی کنترل کنی اما میتونی در مورد چیزی دیگه صحبت کنی مثلا از خواسته حرف بزنیم همین حرف زدنها کم کم باعث میشه بتونیم ذهن رو کنترل کنیم که ما رو به ناکجا آباد نکشه که بعد پشیمونی به بار بیاره خدا رو شکر میکنم از زمانی که با استاد و این سایت آشنا شدم روز به روز دارم بهتر میشم
و میتونم در مواقع مهم از ناخواسته ها اعراض کنم و توان کنترل ذهن رو بدست خودم بگیرم
اینم مدیون آموزهای شما هستم
خدایا شکرت که مسیر درست رو به من نشان دادی و منو لایق خوبیها و آرامش و ثروت دونستی
خدایا امروز همه کارهامو به راحتی و آسونی انجام بده
خدایا امروز واریزی پول زیاد میخواهم
خدایا شکرت سپاسگزارتم
استادممنونتم مریم جان دوستت دارم
سلام از روز بیست ویکم تعهد
استاد جونم سلام
واقعا این مساله برای من بارها رقم خورده
همیشه فکر میکردم بخاطر شخصیت منه که بیشتر درگیر همچین موضوعی میشم
الان میبینم نه همه ما همینطوری هستیم
استاد بارها وبارها این اتفاق برامون افتاده و یه جوری میشینیم پیش داوری میکنیم که نه دیگه من میدونم این قضیه همیشه همینطوریه
این که دیگه درست نمیشه
واز این دست موارد که حد نداره
من از وقتی روی خودم کار میکنم بخصوص از وقتی قدم را کار میکنم و بارها گفتین اگر باور کردین راهی هست یا مدل دیگه ای میشه حتما بهتون گفته میشه اما اگر باور کردین نه دیگه راهی نداره شرایط همینطوری میمونه
اینم همینه
یا باید باورکنیم که خب حالا یه بار بوده
اصلا ده بار بوده که موفق نشدم یا شکست بوده یا هرچی
اما اگر یه نفر تونسته یا اگر خودم یه بار تونستم به درستی انجامش بدم پس بازم میشه
من مثلا چندبار رژیم گرفته بودم موفق نمیشدم و رها میکردم
بعد به حدی بود که اگه کسی اسم رژیم رومیاورد من میگفتم مگه میشه رژیم گرفت اخه؟
الان نزدیک دوماهه رژیمم و شده و لاغر شدم و دارم کیفشو میبرم
همش به تغییر نگاه وباور پذیری شدن ونشدنش بود
ومثال های متعدد دیگه
خلاصه وقتی همه چیز باوره وقدرت ذهنه
وقتی همه چیز میتونه امکان پذیر باشه
حیفه که ما اسیر این ذهن بشیم و استپ کنیم و یه عالمه حس خوب رو از خودمون بگیریم
یه عالمه تجربه های ناب
یه عالمه درخواست های جدید
استادعاشقتونمممنون از فایلای بی نظیرتون️
باسلام وخدا قوت خدمت استاد گرامی وخانم شایسته عزیزوهمه عزیزان سایت
در رابطه با فایل ذهنمان چگونه فریب میدهد یک تجربه ای رو خواستم به اشتراک بزارم
من از بچگی دوچرخه سواری رو دوست داشتم ولی هیچ وقت نداشتم ما در تهران زندگی میکردیم وقتی تابستان به شهرستان می رفتیم از بچه های اقوام دوچرخه داشتند ومن یک روز به خودم جرات دادم و درخواست کردم که منم سوار بشم اوناهم مخالفت نکردن چون بلد نبودم نمیتونستم دوچرخه رو کنترل کنم وبچه ها کلی بهم خندیدن وپسر بچه بود خیلی مسخرم میکرد از اون به بعد دیگه دوچرخه سوار نشدم وحتی دوست نداشتم امتحان کنم تا اینکه بعداز سالها حدود 35سال بعد من باز گفتم امتحان کنم چون هنوز شوق کودکی در من بود که دوچرخه سوار بشم تا اینکه سال گذشته با دخترم مطرح کردم گفت بریم پارک بانوان اونجا دوچرحه کرایه میدن سوارشو یاد بگیر رفتیم پارک و دوچرخه کرایه کردیم با ترس سوارشدم زیاد بلند هم نبود که اگر اتفاقی افتاد با پاهام نگه دارم پام زمین بیاد خلاصه جلسه اول دخترم بهم یاد داد و منم ازاینکه تونستم سواربشم وبرم ذوق زیادی داشتم اومدم خونه گفتم میخوام دوچرخه سواری رو اموزش ببینم که پسرم کلی خندید وگفت مگه اونم اموزش میخوادخودت تمرین کنی یاد میگیری چند بار رفتم ودر پارک سوارشدم خیلی لذت داشت چند ماه پیش یه دوچرخه دست دوم گرفتم که امتحانش کنم که با ترس وترید همسرم روبرو شدم که زشته زن تو خیابون دوچرخه سواری کنه ولش کن خودم دوتا میخرم باهم میریم وبهانه های مختلف تا اینکه مدتی سوارش نشدم وهمیشه تو خیابون دنبال خانم هایی میگشتم که دوچرخه سوار باشند که چند مورد دیدم به خودم جرات دادم گفتم خوب اینا سوار میشن مگه چیه کسی باهاشون کاری نداره پس منم میتونم باز ترس بچگیم اومد سراغم که تو خیابون خطر داره تو نمیتونی اونجا پارک بود چند بار برای اینکه خجالت رو از حودم دور کنم رفتم پارک سر کوچه که پارک بزرگی هست وبا دخترم که سوار بشم وترس از جمعیت گه به کسی نخورم هم داشتم ولی عزم رو جزم کردم رفتم دیدم کسی به من کاری نداره اصلا توجهی نمیکنه دیدم هربار با کسی برم نمیشه باید تنها وارد خیابون بشم که خلوت باشه و کم کم بتونم رو خودم تسلط داشته باشم
امروز جمعه بود 6 صبح به تنهایی رفتم توخیابون و با چرخ بعد در پارک دوری زدم ودوباره برگشتم یک ربع طول کشید ولی چنان اعتماد به نفسی به من داد که نگو البته یک ماه داشتم با خودم در ذهنم کلنجار می رفتم که بتونم این یک ربع رو تنها برم همش میگفتم بتید با قانون تکامل پیش بری ،کسی از شکم مادر چیزی بلد نبود ،درسته سنت بالاتره والان 47سال داری ولی هیچ کاری دیر نیست تو باید این تجربه رو به دست بیاری وگرنه همیشه مثل یک حسرت تو وجودت میمونه بعداز این همه گفتگو امروز تونستم نمیدونید چقدر ذوق داشتم واین باعث شد که به فکر اموزش شنا هم باشم که برای من هیچ وقت دیر نیست تمام اینها رو مدیون شما و خدا هستم ممنونم بابت بودنتون که بهترین راهنمای من در مسیر بودید البته از خداوند هن سپاسگزارم که در هرلحظه به کمکم میاد تا باورهام درست شکل بگیره تونستم به خودم واطرافیانم ثابت کنم من میتوانم اگر کاری بخوام انجام میدم فقط باید به خودم فرصت بدم وقدم به قدم حرکت کنم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
می خوام با صداقت کامل این کامنت بگذارم
یک باور اشتباهی که ذهن من ایجاد شده بود راجب رابطه بود .یک بار اتفاق ناگوار در ذهن من تبدیل شده به مرجع و به اون استناد می کنم
چون من اولین رابطه ام مجازی بود . به خاطر باورهای نامناسبی که داشتم یک پارتنر سمی جذب کردم بخوام باورهای اشتباهم بگم هزارتا باور اشتباه داشتم راجب رابطه . مخصوصا یک فیلم سمی بود ملی و راه های نرفته اش یا از این سبک فیلم ها زیاد دیده بودم و خودم وارد رابطه نشده بودم اما کلی ادم دوست رفیق باهام درد دل میکردن از شکستشون تو رابطه می گفتن و من هی باور پشت باور می ساختم برای خودم که یکی داغون تر از اون یکی بود .مثلا حتی منهیچ رابطه ایی نداشتم اهنگ مهراب خودکشی گوشش می دادم.تصور تصور باطل شدید داشتم.اخبار رسانه شبکه های مجازی رمان های بدرد نخور استرولوژی وپیش گویی کلی باور غلط داده بود
حتی به خاطر احساس قربانی شدنم تصور می کشیدم تو تخیلاتم پارتنرم من عذاب می دهد و من لذت می برم من کلی محبت می کنم اما اون سرده .
خلاصه این باورهای سمی دست به دست هم دادن من وارد یک رابطه سمی شدم نتونستم هیچ وقت طرف ببینم و فقط چت ساده بود
اما این چت های ساده چنان وابستگی بیمار گونه در من به وجود اورده بود که بیا بپرس هزاران ترس در من بود احساس گناه احساس عدم لیاقت من هی از موفقیت پایین وپایینن می کشید
و من به صفر مطلق رسونده و پس رفت پشت پس رفت .چون تمام موارد موفقیت بهم متصل هستن یک شکست اگر زیادی روش تمرکز کنی شکست بدی رقم می زنه .
خلاصه این پارتنر من از من خواستگاری کرد اما دقیقه 90پشیمان شد
و من بعد از این اتفاق دائم تا همین 4 ماه پیش ترس رها شدن داشتم این بزرگترین ترمز من بود ترمز که چه عرض کنم انگار ماشین موفقیت من اصلا بنزین نداشت و زیر لاستیک هاش اجر بود .
من ترس داشتم ترس رها شدن ترس اینکه طرف بیاد خواستگاری یهو پشیمان بشه
و این یعنی شرک و این یعنی عذاب پشت عذاب .
معنی ظاهری آیات قران که کنار بگذاری و به عمق ماجرا بری
ما با افکار و باورهامون این دنیا تبدیل به جهنم بهشت می کنیم
ترس و نا امیدی و وعده تهی بودن و فقر و تنها بودن و رها شدن حربه شیطان است
خداوند به صراحت گفتهأَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿62﴾انصاریان: آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
من دوست خدام نه می ترسم دیگه از هیچ چیز نه اندوهگین می شوم
من پناه می برم به یکتا پرستی
خدای ابراهیم خدای منم هست
خدایی که اتش گلستان می کنه من رو هم خوشبخت می کنه .
من این باور غلط له می کنم قرار نیست چون یکبار من شکست خوردم همیشه این اتفاق بیفته .
اتفاقا با تغییر باورهام مدارم عوض شده یک پارتنر به شدت وفادار دارم که ارزوش من همسرش باشم ذوق به من رسیدن داره.
من می خوام از این مدار خودم بکشم بالا دیگه نگران نیستم به خدا پناه می برم از نجواها .
به قول استاد از این به بعد من می خوام ذهنم خله سلاح کنم .من هزاران ادم بهم ابراز علاقه کردم من گفتم نه چرا ففط یکبار شکست بت کنی برای خودت .
تو لیاقت بهترین رابطه ها داری تو لیاقت خوشبختی داری .
تو مدارت عوض شده .کلی ادم شکست خوردن و از شکست درس گرفتن .
من بهترین همسر دنیارو دارم و به سمت من درحال حرکت هست .
تمام شد تو سزای باورهای اشتباهت دادی جهنمت تمام شد
به بهشت خوش امدی از این به بعد رب العالمین کلی تورو خوشبخت می کنه
من مطمنم استاد جان خیلی زود خیلی زود ازدواج می کنم یعنی مطمنم اصلا هیچ شکی ندارم که من شاید کمتر از 2و3 ماه دیگه با پارتنرم عقد می کنم .
چون استاد جان من تمام ترمزهام شناسایی کردم ورودی هام کنترل کردم تمرکزم بر زیبایی هاست تمرکزم به نکات مثبت از تنهایم لذت می برم سناریو نویسی می کنم. و از همه مهم تر عاشق خدا شدم خدای من عوض شده رب من عوض شده من واقعا قشنگ تغییر دارم احساس می کنم
خودم دوست دارم از وقتی عاشق خدا شدم بیششتر عاشق خودم شدم .
واقعا اسستاد شیطان با ترس اادم کنترل می کنه و ادم فلج می کنه
اما من تسلیم درگاه حق هستم سجده می کنم به خدای خودم
رب من خداست. ایمان یعنی نترسی و غمگین نباشی .
من ددیگه نمی ترسم
من اصلا مطمنم خیلی زود قرار زندگیم عوض بششه من مطمنم قبل تولد 26 سالگیم با ادمی که دوست دارم ازدواج می کنم
چون خدا بی حساب روزی می دهد من مطمنم باید بهم روزی بده .
اعتراف سختی بود اما اعتراف کردم و رها شدم ددیگه نمی خوام از قضاوت دیگران بترسم
به نام خدایی که هرآنچه دارم از آن اوست
سلام وادب خدمت استاد ودوستان
خداروشکر که منم میتونم توی این سایت نوشته ای از خودم به جا بذارم
اول از همه ممنونم استاد مهربانم که هربار بافایلهای فوقلعاده زیبا وتاثیر گذار کمکمون میکنین
واقعا سپاسگذارم
این حرفای شما کلی به من آرامش میده
اصلا یه جواریی که میدونم تمام این حرفارو
امامنتظرم شمابگین،وقتی اززبون شما میشنوم باورشون میکنم
درک میکنم
خدایا من ازت ممنونم که منو بااستاد عباسمنش آشناکردی
که باعث شد زندگی من زیرورو بشه و همه چی برای من بهتر وساده تر بشه
خدایا کمکم کن من بدون توهیچم
خدایا من سخت به تومهتاجم
خدایا من ازت توقع بهترینارودارم هاا
چون من لایق بهترینا هستم
من ارزشمندم
خدایا هوای منو داشته باش
نذاحطابرم
متوجه م کن
زندگی باوجود خداوند بیییینهاییییت زیباست
استاد عزیز خیلی خوشحالم که باز ویدیوهای ارزشمند شما رو میخونم چندتا نکته ازش پیدا کردم که خیلی جالب بود برای خودم
توی فایل درباره مهاجرت هم توی توضیحات نوشتم که عاشق این هستم که به استرالیا مهاجرت کنم
اولین مثال شما هم از استرالیا بود این خیلی نکته جالب و یک نشونه بود برای من :)
مورد بعدی اینکه دقیقا درست میفرمایید
من یکبار سفارش کار گرفتم که به واسطه اشتباه یک نفر کار خراب شد
دیگه ذهن من همش میگفت همینه دیگه خراب میکنند کار من رو
تا اینکه یک کار خیلی خیلی بزرگتر سفارش گرفتم و باز هم خراب شد به وضع خیلی بدی ، طوری که همش میگفتم من دیگه کار نمیگیرم
این کارا مال من نیست ، نمیخام دیگه !
این یک ترمز مخفی بود توی ذهنم که الان پیدا کردن میون حرفای شما .
من میتونم سفارش کار بگییرم
استاد همین الان یه ترمز مخفی دیگه هم پیدا کردم
اینکه من هر سال باید یه اتفاق بدی توی کارم بیفته
یه اتفاقی که هر ضرر بزرگی بابتش میدم
اصلا این شده فکر همیشه من که تو هر سال توی کارت ضرر نمیکنی نمیکنی ولی یه ضرر بد میکنی .
سعی میکنم که دیگه این ترمز ذهنم رو بکشم :)
به نام الله یکتا
سلام به شما استاد عزیز
سلام به مریم خانم شایسته نازنین
خدارو شاکرم و سپاسگذارم بابت این فایل زیبا چقدر آگاهی داشت این فایل و چقدر به موقع و بعد مدتها وارد سایت شدن به ی موضوعی برخوردم که واقعا برای درکش زمان نیاز دارم
خوب به لطف خدا یسری اتفاق عالی رو تجربه کردم از سرمایه گذاری مناسب از به حداقل رسوندن بدهی ها و داره تموم میشه به لطف خدا
اما ی چیزی منو از دیروز کشوند توی فضای آموزشی استاد
اینو بگم درسته ی مقدار دور بودم از این فضا و شاید شرایط ی مقدار تاثیر گذاشته روی من ولی همیشه تمرین های استاد به داد زندگی من رسیده
یعنی من اینو خوب میدونم که نباید بدهکار بود
یعنی تقریبا جا افتاده توی رفتار من
و به محض اینکه ی مقدار حالا برای بیزینسم جنسی میخرم و موعد پرداخت ی مقدار فاصله میگیرم بلافاصله اولین کاری که میکنم حساب ها رو پرداخت میکنم و همیشه هم نتیجه داشته
اما مثال هایی که میتونم برای این فایل بزنم
اینه که من از ی جایی ی کارمندی داشتم که خیلی انسان شریفی بود خیلی آدم خوبی بود و ناگذیر من با ایشون ی مقدار شراکت کردم
آقا هرچی من به این آدم محبت میکردم از حق خودم میگذشتم این رفتارش برعکس میشد تا اینکه ی روز برگشت گفت من دیگه کار نمیکنم من هم چون روی باورهای توحیدیم کار میکردم گفتم برید به سلامت ولی این ذهنیت که چرا اینجوری شد شاید تا الان همراه من بود
حالا از اونجایی که خیلی روی خودم کار کرده بودم بعضی وقتها به خودم میگفتم که نه بابا ببین از وقتی این رفته چه اتفاقات خوبی افتاده و واقعا همه زندگی من چه اون موقع و چه بعد ایشون پیشرفت بود و پیشرفت ولی این عین خوره تو جون من افتاد
و واقعا باید الان فشار بیارم به مغزم که یاد بیارم اتفاقاتی اینچنینی ولی ملموسترینش این بود حالا همه چیز عین گل و بل بل من خیلی کاربلد ولی میرفتم اون کاری که به نحو احسنت انجام بدم انگار اعتماد به نفس نداشتم و راستش همون موقع خداوند به من گفت که زیاد به این وابسته نشو سعی میکردم کارهام رو خودم انجام بدم سعی میکردم متکی به ایشون نباشم حتی یجا خداوند بهم گفت که ی چند روز تنها باش گوش ندادم گفتم نکنه کلام شیطان باشه
من خودم از جایی که خوب روی خودم کار میکردم الان ی مقدار کمرنگ شده و خیلی خوب روی خودم کار میکردم باور کنید استاد اصلا دقدقه ای نداشتم این درحالی بود که اوضاع من خیلی خوب نبود پولی نبود ولی حالم عالی بود امید و انگیزم عالی بود و به لطف خدا اتفاقات خوب پشت سر هم برام می افتاد
استاد الان توی خونه ای که خودم ساختمش هستم استاد الان بدهی آنچنانی ندارم به لطف خدا
استاد سرمایه گذاری هام به با. نشسته جوری که اکه الان کار نکنم باز سر ماه ی درآمدی هست نصبتا زیاد
الان حجم لباس های که دارم زیاد شده
از ی دست کت شلوار به سه دست
از دو سه تا تیشرت به بیست سیتا
از ی جفت کفش به چندین جفت کفش
از ی مغازه خالی به ی مغازه پر ی انبار پر
و اینا هم ی تمرینی بود از تمرین این فایل
یعنی اون موقع یا همین الان هر وقت نجوایی میاد هروقت احساس نومیدی و کمبود میاد مینویسم از نعمت هایی که هست شکر میکنم خالق رو شکر میکنم نعمت های رب رو تا بدونم از کجا به اینجا راستش ی مقدار از خودم توقع دارم از خدا که چه عرض کنم شاید وقتی اتفاقات اون جور که من میخوام نمیوفته ی مقدار احساس پوچی میکنم ولی میدونم ایراد کار کجاست ایراد اینجا بودنه
بنام خدای زیبایم خدای هدایتگرم خدای فراوانی ها خدای عشق
سلام به استاد عزیز قشنگم چهرتون نوید بخش برامون
و همه دوستای قشنگ هم خانواده
زیباترین بنده های خداوند
همین اول بگم این فایل برای من بود
حتی این مدت ک رو سایت بعنوان فایل معرفی هست باز برای منه
به این نشانه ک همزمان ک دچار تضاد شدید شدم آپلود شد
گوش دادم
و گریه
تا این حد بمن نزدیکی من غافل شدم
شرک مو دیدم
مث الان نمیتونسم جلو گریه مو بگیرم
همیشه هوامو داره
اونه ک دست منو گرفته ن بنده هاش
اونه ک تو قلبمه تو احساسمه تو وجودمه
میدونی بچها همزمانی این فایل با این هفته م یه آزمون بود
من عاجزانه تسلیم شدم و خودمو در برابر خالقم هیچ هیچ هیچ دیدم
حتی در میزان آگاهی م به قوانین صفر شدم
وقتی اولین قانون
کانون توجهم رو ک فک میکردم تا حدی میتونم چون نتیجه گرفته بودم
از کلاس احساس لیاقت
اما من مغرور شدم
حس کردم همچی بلد شدم دیگه
اما دریغا
زمان برد تا تونستم کنترل کنم
ینی تا حدی افسار ذهنم از دستم خارج شده بود ک دستم به نوشتن و کامنت برا فایل خودم نمیرفت
مث شاگردی ک درسشو رد شده
از اول شروع کردم هدایتی فایل و نوشته هامو مرور کردن و
نوشتم تو دفتر خودم
تا به لطف الله امروز تو سایت رد پاشو گذاشتم
راجب سوالات استاد باید برگردم به قبل آشنایی م با سایت
یه آدم کامل فلج بودم
پراز شرک و باورهای بشدت محدود کننده
هر شکست به مثابه ختام اون کار میشد
مثالهاش فراوان
از تصادف رانندگی
قبول نشدن در آزمون
رابطه عاطفی ک اصلا
رابطه اجتماعی محدود
و ….
اما
به لطف و هدایت خداوندم و وجود فرشته یی استاد و این خانواده
دارم با عصا راه میرم با تکامل
همیقدر بگم ک هر بار خوردم زمین
خودمو تکوندم و با پررویی بلند شدم اونم با دست رو زانوی خودم و توکلم به خدا و بعد این کعبه
همین کامنت میشه منطقم برا باور مناسب موقع فریب ذهن چموش
خدارو هزاران بار شکر میکنم هزاران بار هزاران بار
به نام الله
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی ودوستان هم فرکانسی
بنده یک تولید کننده ، و عاشق کسب و کارم هستم در اوایل شروع کارم که برمیگردد به 25 سال پیش ،با اینکه از وجود قوانین الهی بی اطلاع بودم ناخودآگاه حرفه ام رادوست داشتم و با تلاش و پشتکار ، باعث شد در مدت چند سال به موفقیت های مالی خوبی برسم و به راحتی خونه ،ماشین، شرکت و کلی پرسنل داشتم ،ولی بعد از مدتی فریب اوضاع مناسب مالی و حاشیه امنی که برای خودم درست کرده بودم موجب شد روز به روز درآمد و اوضاع مالی ام افت کند تا حدی که تمام آورده ام را به دلیل اشتباهاتم از دست بدهم ،و این مصادف شد با شروع ایام کرونا و درگیر شدنم در بیمارستان
به مدت 10 روز بستری و زیر اکسیژن بودم ،ولی به لطف الله دوباره به زندگی برگشتم و از اون روز به بعد به طور اتفاقی با پیج یکی از اساتید و بعد از آن با استاد آشنا شدم که اول شروع به استفاده از فایلهای رایگان ،و بعد از آن در حال استفاده از دوره 12 قدم هستم و مونسم اول خدا ،خانواده ام و استاد عباس منش عزیز هستند ، این و هم بگم که بعد از وارد شدن به این دوره از زندگی ،کل دوستان و حتی فامیلهای نزدیکم رو از دست دادم چون از وقتی فرکانسم تغییر کرد جهان هستی همه کسانی رو که با من همسو نبودن و دیدگاه مون متفاوت بود رو از سر راهم برداشت و منی که لحظه شماری میکردم برای تعطیلات آخر هفته که با دوستام چند روز خوش بگذرونم دیگه حتی به اون تفریحات اصلا فکر نمیکنم وحالا میبینم که چه قدر تفریحاتی که بهم حال میدادن حقیر بودن در مقابل حال الآنم ،خدا رو بسیار شاکرم که در مدت دو سال و سه ماه که دارم همه جوره رو خودم کار میکنم بااینکه امسال وارد سن 50 سالگی شدم ،در این مدت کوتاه با یاری الله و آموزه های استادعزیزم که واقعا به سلول و سلول کالبدم می نشیند دارم زندگی میکنم با اینکه فعلا از لحاظ مالی تغییر چندانی نداشتم ولی فقط خودم و خدای درونم میدونیم که چه قدر تغییرات شگرفی در دیدگاهم و باورهایم ایجاد شده است ،و به قول استاد که در یکی از فایلهاشون گفتن بوی ثروت و موفقیت رو واقعا حس میکنم ،چون من یکبار بدون اطلاع از قوانین جهان هستی موفق شده بودم ،ولی اینبار با اینکه چند ساله فراز و نشیب های زیادی رو پشت سر گذاشتم ولی روز به روز جسورتر و با انگیزه تر ادامه میدم و باور دارم که این تلاشها دو باورها تاثیراتش رو در زندگیم میزاره ،و وقتی که فایلهای استاد رو گوش میکنم که دیگه نگو مثل توربو شارژ میشم .
به امید الله
شاد و سلامت و پیروز باشید