شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-03 00:47:452024-02-14 07:27:00شیوه مدیریت انتقاداتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود بر استاد عباس منش عزیزودوستان سایت عباسمنش این فایل هدایت من بسمت نشونمه و و من دقیا الان میدونم این نشونه بخاطر کدوم اتفاقات وباورهایی که من دارم بخاطر کنترل نکردن ذهنم خودمه سرزنش میکردم و دیگه دیروز خیلی خسته شدم وکلافه که یه لحظه تسلیم شدم و وقتی نجواها اومدن به خودم گوفتم باشه عشقم باشه عزیزم بعد درموردش صحبت میکنیم وهربار اینو با رارامش تکرار میکردم و خیلی خوب جواب داد و یه مورد دیگه چند روز پیش دوستی کاری رو از من خواست ومن قولی بهش ندادم وبا من قهر کرد ومن اولش بهم ریختم وذهنم مشغول شد ولی بخودم گفتم اون اگه میخواست خودش دلیلشو ازم میپرسید الان که نپرسیده انتقادش اینه میخواد تخریب کنه چون قبلا از این الگو داشت ومنم امروز صبح که با همکارش احوال پرسی کردم با اینکه میدونستم متوجه من شده و انگار دلخوره ولی من بدون اینکه به خودم بگیرم با اونم سلام کردم وبه خودم گفتم اگه بخوام حالا هی بگم فلانی چرا برخوردت اینجوره و قضیه رو دنبال کنم احساس خودمو بد میکنم وکلی فراموش کردم باز ممنون وتشکر وسپاس استاد بخاطراین فایل ارزشمندولطف بسیار شما خدا نگهدار
به نام خالق زیبایی و بخشنده و مهربان
سلام استاد عزیزم و سلام خدمت همه عزیزان
یکی از دعا های صبح گاهی ام الان شده
اینکه از خدا میخوام امروز رو بهت قدرت درک بیشتری از روز قبلم بده
و من رو در مدار دریافت آگاهی ها سازنده بذاره
خدا شکر وقتی مشارکت بچه ها رو توی هر فایل جدید میبینم کلی حال میکنم و تحسینشون میکنم توی دلم
که چقدر بچه ها عالی دارن روی خودشون کار میکنند
چقدر این خانواده بزرگ داره رشد و پیشرفت میکنه
توحید چقدر داره قشنگ برای ما جا میوفته.
استاد تمام اینها برمیگدره به هدفی که پاش وایستادین و این خانواده رو به اینجا رسوندین
خدا شکرت
.
برداشت من از این فایل
اول اینو فهمیدم و به زندگی ام نگاه کردم و تایید کردم که هرجا به ی انتقاد سازنده عمل کردم چقدر باعث پیشرفت من شده و برعکس
واقعا الان از دیروز به خودم گفتم که من چقدر هر لحظه دارم توی ذهنم انتقاد و قضاوت میکنم و چقدر روحم رو اذیت میکنم بابت این کار قبل که تازه وارد بودم تا ی چیزی از فایلی میفهمیدم و اون ترمز رو تو خودم پیدا میکردم سریع تصمیم میگرفتم که از فردا دیگه انجام میدم چون راه حل و ایراد خودم رو فهمیدم
و چون از قانون خبر نداشتم روز بعد نمیتونستم ذهنم رو کنترل کنم
سرزنش
انتقاد و تخریب خودم
و…..
به دنبال داشت
و دست اخر نا امید میشدم از خودم
و از همه چی و چقدر به خودم سخت میکردم مسیر رو
از دیروز هم گفت که پسر آگاهانه بدون کمال گرایی از فردا شروع کن به نظارت آگاهانه به افکارت
الان که دارم این کامنت رو مینوسیم وخامت اوضاع رو درک کردم
انکار دست خودم نیست و این ذهن انتقاد گرم همش توی قضاوت و سرزنش و انتقاد خودم و دیگرانه یعنی خیلی خیلی زیاد
چون آگاهانه دارم این تمرین رو انجام میدم
با خودم درصلحم و میگم ببین محمد ایرادت رو فهمیدی
راه درست رو هم که استاد و بچه ها گفتن
پس به خودت سخت نگیر و آگاهانه شروع کن ذره ذره این باور رو تغییر بده توقع بیجا هم نداشته باش
این خیلی بهم کمک کرد
و تعهد میدم که تمرینات رو آگاهانه انجام بدم
هر روز ی ذره کمتر قضاوت و انتقاد کنم فقط ی ذره و آگاهانه همین
الان میفهمم وقتی یکی از من انتقاد میکنه که خودم هر لحظه اونو به خودم میگم چقدر برآشفته میشم
استاد ممنونم ازتون
و میدونم همین آگاهی ها همین تمرین ها زندگی رو لذت بخش تر میکنه
و حالمون رو هر لحظه عالی میکنه
به نام خداوندمهربان
سپاسگزاره خداوندم که هزار روز از عمرم در مدار دیدن وشنیدن زیباییها و آگاهی های بهترین زندگی وبهترین بنده ی خداوند هستم
سلام استادعزیزم ازتون سپاسگزارم بخاطر این جنس از اگاهی های نابتون
واقعا که این فایل چقدر بهبود شخصیتی من رو تو موضوع انتقادات نشون میده
من قبلا یک آدمی بودم که به شدت انتقاد میکردم مخصوصا توی افکارم و گاهی اوقات الان که فکرشومیکنم یک انتقاد بیجایی اریک شخص توی ذهنم شاید میبوده که بعدا برعکسش بهم ثابت میشد و خیلی اوقات هم به شدت انتقاد میشنیدم درحدی که هم ضربه ی شدیدی به اعتمادبنفسم واردمیشد،هم خودسرزنشی های مداوم توی ذهنم مرور میشد و هم اینکه دیگه توی ذهنم تاابد دوست نداشتم که ریختوقیافه ی فرد انتقادکننده رو ببینم
مخصوصا تو روابط خانوادگی باهمسرم که دیگه خدای شنیدن انتقادات بودم
یعنی قشششنگ گاهی اوقات مخصوصا اوایل ازدواجم یه انتقادی از طرف اونها میشنیدم که تا مدتها حتی خودمو تا مرز بستری شدن میبردم از بس که رو اون حرف به ظاهرپوچ وبیهوده فکرمیکردم هرچندهم که میدونستم طرف کارش شده تخریب شخصیت من و یجورایی نقطه ضعف منو گرفته که تو یه جمع حاله منو بگیره و کر کنم یه گوشه ای بشینم بازهم یباره دیگه به طرف رومیدادم و هربار بیشتروبیشتر ازین جنس اتفاقات رو جذب خودم میکردم
کلا من نه آدمی بودم و نه هستم که بخوام انتقادِ تخریبِ شخصیتی کنم و نه آدم شری هستم که بخوام باکوچکترین حرف کسی دنبال شربگردم و اوقات خودم وبقیه روتلخ کنم،اماهمیشه هم درخلوت خودم از دست خدا گله مند بودم که خدایا این چه ناعدالتیه که من کار بکارکسی ندارم اون وقت طرف میاد از یه طریقی حال منو میگیره
بعد برعکس یک نفره دیگه تو همون خونواده بایک شخصیت کاملا دربو داغون میدیدم که هیچکس زورش بهش نمیرسه و تازه همون نفری که منو توجمع خورد میکنه وقتی به این یکی آدم میرسه که شخصیت جالبی نداره چنان موش میشه که نمیتونه بهش بگه بالای چشمت ابروه
همیشه برام سوال بود که چجوریه این ادم اینقد بی احترامی میکنه انقدتخریب میکنه دست آخرکسی هم نمیتونه بهش چیزی بگه اون وقت منی که اینجور رفتارهارو ندارم بیشتر مورد انتقاد تخریبی شخصیتی میشم،یعنی میگم انتقادتخریب شخصیتی،،واقعا طرف جوری واضح منظورش رو بیان میکرد که هرکس کنارمن بود میفهمید که طرف قصدش مغرضانست نه اینکه من بخوام ازون حرف بد برداشت کنم
خلاصه قبلنا که زیاد خرافاتی بودم میگفتم خوب او آدمه همه رو بادعاجنبل رام کرده،دیگه نمیدونستم یچیزی توی ذهنش به صورت بنیادین داره همیشه ران میشه و کسی جرأتِ از گل سخت تر گفتن رو بهش نداره
ولی من به ظاهرهمیشه محترمانه برخوردمیکردم همیشه جوری رفتارمیکردم که کسی ازم ناراحت نشه،اما توی ذهن خودم برای این رفتارم ارزززرزش قائل نبودم،و حتی یک هدیه ای هم که برای مثلا مادرشوهرم میبردم انگارکسی اونو نمیدید،چونکه خودم اونو نمیدیدم و شایداز سر وظیفه اون هدیه رو میدادم نه از سر عشقومحبت
ولی وقتی مثلا جاریم یه هدیه ی خیلی کوچیک هم که به مادرشوهرم میداد،این هدیه تو بوقو کرنا زده میشد،جوریکه من متعجب میشدم چرا اینقدر هدیش رو بزرگ میکنن و درظاهرهم جوری اون هدیه رو میده که انگار سرش منت گذاشته؟!
تواین فاایل بیشتر متوجه درون خودم شدم،که آقا من اون موقعا خیلی باخودم درصلح نبودم،خیلی برای کاری که میکردم ارزش قائل نبودم،خیلی در یک کلام خودمو دوست نداشتم بااون ویژگیهایی که داشتم
برای مثال کسی که بیمارمیشدو من از حالش جویانمیشدم خودمو سرزنش میکردمومیگفتم خیلی نامردی که حداقل یه زنگ ب فلانی نزدی،اون وقت بعدازچند روز میدیدم همون نفر با گلایه های وحشتناک پشت تلفن بهم میگفت بی احساس تر ازتو ندیدموفلانوبهمان
بعد همین باعث میشد من خودمو بیشتر سرزنش کنم و هزارتا دروغم باید پشتش میبافتم که وقت نکردمو خودم برام یه برنامه پیش اومدو،ودوباره خودسرزنشی که چرا دروغ هم گفتم
یااینکه قبلا من با چندین نفر دربوداغون از همه لحاظ که فکرشو بکنید من درارتباط بودم بعد هرموقه اونارو دعوت نمیکردم خودمو سرزنش میکردم که زشت شد الان چندماهه نیمدن خونمون حالا چه فکری روم میکنن،درصورتیکه خیلی هم از وجودشون حال نمیکردم تازه حالمم با رفتاراشون بدترهم میشد
خلاصه همون انتقاداتوگلایه هارو میشنیدم که خودم باخودم گفتگو داشتم،مثلا یجایی منو میدیدن میگفتن هان دیگه دعوتمون نمیکنی،خسیس شدی،نکنه دیگه بامون بهت خوش نمیگذره ووو ازین حرفای چرتوپرت
یه انتقاد دیگه ای که به شدت منو بهم میریخت و هنوزم این مشکلو دارم،اینه که وقتی کسی میخواد یه موضوعیو باهام درمیون بذاره هزاربار تامیاد حرفشو تموم کنه میگه این حرف رو همینجا خاکش کنیا به کسی نگیا
درصورتیکه واقعا من همچین آدم سخن چینی نبودم و سابقه ی خرابی نداشتم ولی نمیدونم چراحرف اونطرف منوکاملا بهم میریخت الان خیلی بهترشدم،قبلا چنان ازکوره درمیرفتم که میخواستم هرچی حرف نامربوطه بارش کنم
اون حرفی هم که میزد چی بود؟؟غیبت از یه ادم بود که الان یادم میاد من اصلا چرا به اون رو میدادم که بخواد بدی طرف رو بگه دست آخر هم بگه همینجا حرفمو خاک کن
چقدر من ضعیفو ترسو بودم که واقعا ازین جنس آدماهم جذب من میشدن
از وقتی که روی خودم کار کردم و فهمیدم که من باید بیشتر باخودم درصلح باشم و بجای سرزنش کردن خودم سعی کنم یه آدم بهتری از خودم بسازم که اولا
این جنس از آدما دیگه نیان توی مدار زندگیم که اینجور حرفوگلایه هارو ازشون بشنوم
دوما اونجوری زندگی کنم که خودم دوست دارم،نخوام که به زور جوری رفتار کنم که اون طرف خوشش بیاد
قبلا ازجویاشدن حال یه کسی توفامیل که به شدت ناخوش احوال بود،برام مهم بود و اون جویا شدن حالش باعث میشد که خودم همیشه از یجاییم بنالم و همیشه دردوناخوش احوالی سراغ خودم بیاد
و اگرم جویای حالش نمیشدم که ازونطرف مورد انتقادوگلایه قرارمیگرفتم
الان مدتهاست ازوقتی فهمیدم هرکسی هرجایی هست جایه درستشه، تواین هزار روز ازعمرم که روی خودم کار کردم شاید پنج شش مورد بوده که من از حال کسی جویا شدم،یعنی حتی اگه پدرمادره خودم که برام عزیزترینن براشون مشکل جسمی پیش بیاد،تازمانیکه بهبود پیدا نکنن پامو توی خونشون نمیذارم،و جالب اینجاست که هیچوقت هم از دستم ناراحت نشدن
و خودم هم تواین مدت که روی خودم کارکردم اگه یه مسئله ی ناراحت کننده ای برام پیش اومده خدامیدونه جوری خودمو جلوی کسی نشون ندادم که بخواد بعدن جویای حالم بشه وبگه اونروز حالت بد بود امروز چطوریوازینجورحرفا…
یعنی این انتظارو توذهنم نه از کسی دارم که جویای حالم بشه،نه میخوام کسی انتظار داشته باشه حالشو توشرایط ناخوش احوالی بپرسم
همین دوتاباوری که هرکسی هرکجاهست جای درستشه چه بیمار چه سالم و اینکه انتظاری از کسی ندارم کسی تو مسائل ناراحتیم پیشم باشه،باعث شده که تمام اون انتقادات و اون حرفوحدیثا ازبین بره
و درمورد موضوع دوم هم اینکه من توی ذهنم بیشتر برای خودم ارزش قائل شدم و همین احساس ارزش لیاقت برای خودم باعث شد که دیگه خودبخود اون آدمای دربو داغونی که به زور اونهارو توی خونه ی خودم تحمل میکردم و به زور دعوتشون میکردم،از زندگیم به صورت کاااملا بدیهی وساده اززندگیم بیرون برن و رفتو امدشون از صد به دو رسیده،یعنی در حدی شده که اصلا میشه گفت سالوماه شاید یکی دوبار همدیگه رو ببینیم
و درمورد موضوع سوم وقتی کسی درمورد یه نفره دیگه بامن حرف میزد و یجورایی بدگویی اون طرف رو بامن درمیون میذاشت دست آخر هم قسم گیرم میکرد که برا کسی بازش نکنم،بعدازینکه روی خودم کار کردم اصلا دیگه به اون دست از آدما رووو نمیدم که بخوان بدیه کسیو بهم بگن،اگه دیدم دارن شروع میکنن جوری بحث رو عوض میکنم که طرف هم خودش یادش میره داشت از چی صحبت میکرد
یااینکه خودم انقدر دیگه برای وقت خودم ارزش قائل هستم که نمیخوام یک دیقه ازبدیه کسی بگم یا بشنوم،یعنی تو این مورد بالای هفتاد درصد بهبود پیداکردم
الان هم ممکنه کسی به من یه موضوعیو بگه که دوباره اینم پشت بندش بگه که به کسی نگم،ولی درمورد بدیه کسی نیست،اما وقتی این حرفو میزنه بهش میگم عزیزم اگه بهم اعتمادنداری میتونی اصلا اون موضوع رو باهام درمیون نذاری،بعد باهمین جمله باعث میشه اون طرف حرفشو پس بگیره و جوره دیگه ای منظورش رو بیان کنه
یه چیزه دیگه اینکه استادجان من هنوز تومدار خریددوره ی قانون سلامتی نیستم،اما باتوجه به کامنتای بچه ها و همچنین فایلهای سریال زندگی دربهشت و سفر به دورامریکا حدود هشتاد درصد قضیه ی قانون سلامتیو فهمیدم و الان مدتیه دارم خودم به تنهایی اجراش میکنم و خداروشکر همین هشتاددرصدی که فهمیدم واجراش میکنم خیلی خیلی منو راضی کرده ازتون بی نهایت سپاسگزارم
بعد درمورد این موضوع وقتی جایی مهمون هستیم که مثلا با چایی ومیوه از ماپذیرایی میشه و من میوه نمیخورم و یا چایی رو بدون پولکی میخورم،کلی میخوان پرسوجو کنن که چرا میوه نمیخوریو،چرا چاییتو با پولکی نخوردیو،حالا هدفت ازین کار چیه ووو هزارتا سوال پوچوبیهوده که طرف فقط قصدش اینه که تجسس توکاره ادم بکنه دسته آخر هم میگه تودیگه میخوای پوستو استخوناتو بااین کار آب کنی
منم یه لبخندی میزنمو میگم عزیزم خیلی ممنون ازینکه بفکر من هستی و دوست نداری پوستو استخونم هم آب بشه!
درواقع اگه خودمو بذارم جای طرف میبینم که اون آدمی که این حرفو بهم میزنه خوب به این دلیله که اطلاع بیشتری دررابطه باقانون سلامتی نداره،بخاطرهمین خیلی سطحی به این موضوع فکرمیکنه و فکرمیکنه هدف ازین سبک غذایی صرفا فقط لاغر کردنه،و نه انرژی زیاد و نه سلامتی بدن
بعد که درادامه ی جوابم میگه عزیزم براخودت میگم عموحسینتون اینوبراکسی که چاقه میگه.
اون وقت کاملامتوجه میشم که بله اونهافقط اطلاع سطحی دارن ازین رژیم و هیچ علاقه ای هم به شنیدن عمق قضیه ندارن
وقتی هم که میبینم زیاد دارن گارد میگیرن برا یه دونه پولکی یا دوتا میوه که نمیخورم،یا کلا دیگه بااینجور ادما ارتباطمو کمترمیکنم،یااینکه جوری باخنده ردش میکنم که طرف اصن یادش میره بقول خودش چهنصیحتی داشت میکرد
استادجان طبق دستورات قانون سلامتی که دارم پیش میرم،هرچند که هنوزخیلی دقیق نمیدونم چه قرصای ویتامینی باید بخورم،ولی همون قهوه ی اول صبح،همون ورزش کردنه و اون غذای گوشتی لذیذی که یک وعده درروز میخورم،چنان نتایح عالی برام رقم زده که بینهایت ازشما سپاسگزارم
یعنی قششنگ خوابم عالی شده،شکمم که بعداز ختم بارداریم بزرگ شده بود کاملا کوچیک شد،پوست صورتم بسیارشفاف شده جوریکه انگار کرم ضدآفتاب صورتم مالیدم،مزه ی دهنم خیلی خوب شده،قبلا صبح که ازخواب بیدارمیشدم یه حالت تلخ مزگی ته گلوم احساس میکردم
الان باخوردن سرکه سیب شب قبل از خواب کاملا احساس خوبی دارم و صبح ها احساس گرسنگی ندارم
قدم165بانتیجه ی وزن51و دورکمر67سانتی متر،ودورشکم80سانتی متر
خلاصه که دیگه دغدغه خوردن خوراکیهای اضافی و مضر رو ندارم،روز اول زیاد وسوسه میشدم که برنج بخورم یا چاییمو با پولکی یانبات بخورم،ولی تو ذهنم اونقدر پولکی نبات رو مثل یک پلاستیک زباله ای فرض میکردم ومیگفتم اگه بخورم این پلاستیک تو بدنم هضم نمیشه و تمومش میشه ضرر به کبده بیچاره و اون وقت کارشو سخت میکنم،همین رنجی که برای خودم ساختم باعث شد که تواین چندمدت فقط در حده یه قطعه کوچیک تقلب کنم و چاییموباپولکی میل کردم:)
استادواقعا که بدن خیلی زود شرطی میشه و من دیگه واقعا هییچمیلی بخوردن شیرینی جات ندارم،هرچند که قبلا هم بسیار بسیار کم میخوردم،بخاطرهمین تونستم این نوع برنامه ی غذایی رو به راحتی اجراکنم
خیلیا هستن اگه بهشون بگی برنجو نونتو یا شیرینی جاتت رو از برنامت حذف کن انگار میگی نیمی از جونتو فدا کن!انقد که به این خوراک وابسته هستن
من خداروشکر کاملا راحت بااین قضیه کناراومدم،و چون قبلا هم یک بشقاب میوه خوری برنج در هفته بیشتر استفاده نمیکردم الان راحت تونستم همون رو هم حذف کنم
و یکی از نتایج کم این سبک غذایی همین کوچک شدن شکم و ازبین رفتن چربیهای اضافه شده،ک این برای مخصوصا خانمای ایرانی باید بزرگترین نتیجه باشه
چون الان توایران به شدت این یک معظل شده بین خانمها و اونقدر ازیه سنی به بعد شکمشون بزرگ میشه و نه تنها مشکل تخمدانی هم میگیرن بلکه ازلحاظ ظاهری بسیار ناراضی هست
وباعث میشه که دست به عمل پیکرتراشی بزنن،یا هزارنوع داروی متفورمین برای چربی سوزی مصرف کنن که مشکل تخمدان و زنانگیشون رو برطرف کنن
جدیدا نسخه ی داروی متفورمین بین تمامی سنها توایران رایج شده،و دیدم خیلی ازخانمهایی که باردار نمیشن اولین دارویی که براشون تجویز میکنن داروی متفورمین در حده روزی سه چهار دونه،جوریکه طرف بیچاره باید یه خوراک شیرین همیشه کنارش باشه
امیدوارم که بتونم تواین مسیر اجرای قانون سلامتی پایداربمونم و اطلاعات بیشتری راجبش کسب کنم و نخوام که باانتقادهای بیجای اطرافیانم خودمو ببازم،چون آدم بیشترین ضربه ای که ازحرفهامیخوره،نزدیکترین آدم به خودمون هستن و جوری بقول خودشون نصیحت وارانه حرف میزنن که کسی نیست بخودشون بگه
«کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی»
واقعا گاهی وقتا ادمایی میان ازمون انتقاد میکنن که خودشون سرتا پا عیبو ایرادن،که اونم بازبرمیگرده به خودمون که باید اونقققدر روی ارزشمندی و لیاقت و بهبود شخصیت خودمون کااااار کنیم که دنیا به خودش اجازه نده این دست از آدما رو حتی روبرومون ظاهر کنه
عاشقتونم هرکجا هستید سرشار از ارامش درون باشید
به نام خدا
سلام و صلوات به وجود پاکِ همتون.
من خیلی باید تلاش کنم تا بتونم واکنشمو مدیریت کنم چون از اوندسته افرادی هستم که انتقادهای سازنده بیشتر ناراحتم میکنه ،پیش اومده که انتقادهای تخریب گرایانه ازم شده ولی مهم نبوده یا واکنشم کم بوده یا اصلا واکنشی نبوده همون لحظه برام تموم شده .
اما انتقادهایی که خودمم میدونم سازنده است و گاهی خودم متوجه اون موضوع نبودم منو به شدت برانگیخته میکنه.
از حق نگذریم این انتقادها بزرگترین باگ های شخصیتیم رو بهم فهمونده و صد در صد سودمند بوده اما الان فهمیدم به دو دلیل از این مدل انتقادها برانگیخته میشم:
اول اینکه کمالگرایی بینهایتم استانداردهای بالایی داره و توقع داره عالی باشم از همه بهتر باشم و بدون عیب و نقص باشم!!
خب وقتی کسی انتقادی میکنه که میدونم حرفش حقه کمالگرایی ذهنم شدیدا واکنش نشون میده و دریک لحظه هرچیزی از اون شخص دیده رو به بدی تبدیل میکنه ،بهم میگه چنان محکم جوابشو بده که طرف نتونه حرفی بزنه،میگه توام ازش انتقاد کن،حالا که اون ی دونه نقصتو گفته تو هزارتا بگو تا بفهمه توام حالیته!!!
آره بکوبش ،بشورش،لهش کن،اینجوری جیگرت خنک میشه!!!
منم قبلا به حرف کمالگرایی گوش میکردم و فرد انتقادکننده رو چنان ضایع میکردم که اگه کلاهشم سمت من میوفتاد جرات نمیکرد بیاد برداره!!!
الان بهتر شدم حداقلش اینه که میتونم سکوت کنم ولی توی ذهنم مدام درحال جنگ و درگیری ام .
دوم بخاطر اینکه شخصیتم رو با اشتباهاتم بهم گره زدم ،یعنی کسی انتقادی میکنه فکر میکنم منظورش اینه که من اشتباهم ،من حالیم نیست ،شخصیتم مشکل داره و …..بطوریکه وقتی انتقاد جدی مثلا توی کارم میشد ،خورد و خاکِشیر میشدم و گریه م میگرفت و تا آخرین روز کاری از اون فرد انتقادکننده متنفر میشدم.
سال قبل تو محل کارم ،کاریو زودتر از موعد انجام داده بودم و عجله داشتم که مدیرمم کارشو زودتر انجام بده تا کلا تموم بشه و بریم سراغ پروژه بعدی ،چون کارها بهم پیوسته بود.
بخاطر همین عجله ام با انتقاد مدیرم مواجه شدم ،بالحن محکم و تند آمیخته با ناراحتی بهم گفت شما انگار متوجه نمیشی چی میگم چرا انقدر عجله داری من هنوز کارم مونده.
بنده خدا فقط همینو گفت ولی من فکر میکردم شخصیتمو خورد کرده برا همین نتونستم جلو اشکامو بگیرم به هق هق افتادم ی حرفیم زدم که احساس گناه کنه!
مدیرم بنده خدا هاج و واج مونده بود
بیچاره کلی عذرخواهی کرد و اونروز کلا روحیه ش داغون شد .
بعدش همیشه با احتیاط باهام حرف میزد میگفت شما چقدر زودرنجی من میترسم باهات حرف بزنم(: ،بماند که تا آخرین روز کاریم ازش خجالت میکشیدم بابت همون اتفاق .
البته ذهنم خوشحال بود میگفت خوب شد گریه کردی عذاب وجدان گرفت و فهمید دیگه با تندی باهات حرف نزنه!!!
وای خدایا مغزم درد گرفت اگه تو اخلاق ورفتارم ریز بشم کلی مورد هست که خلاف قانون عمل میکنم ولی ترسام و کمالگراییم نمیذاره باهاش مواجهه بشم
حالا متوجه میشم چرا نتونستم دوره حل مسئله رو به خوبی کارکنم مخصوصا جلسات مربوط به درمان این بیماری سرطانی رو ،یعنی هربار جلساتو شروع میکنم ذهنم به یک طریقی حواسمو از شنیدن پرت میکنه و هیچی از جلسات نمیفهمم!
خدایا فقط خودت میتونی کمکم کنی من تسلیمم.
زندگیمو مرور کنم خیلی ازین موارد دارم همیشه مثل یک معمای حل نشده بود اما حالا چی تقریبا دارم جواب معماهای ذهنم رو پیدا میکنم.
تو این فایل که این قضیه انتقاد رو استاد موشکافانه بررسی کردند خیلی واضح شد انتقادهایی که در جهت رشد منه نباید واکنشی عمل کنم ،بیشترین مشکل من با وجودِ کارکردن روی ویژگیهام همین مورده یعنی واکنشی بودنم حالا چه مثبت چه منفی.
یعنی وقتی درمقابل بعضی چیزای انتقادی سکوت میکنم حس میکنم از درون درحال سوختنم!!!
ولی وقتی واکنشی نشون میدم خیلی راحت میشم همون چیزی که میگن آخیشش خنک شدم جیگرم حال اومد!!!
به قول یکی از بچه ها ی جونوری تو وجودم هست!!!
خیلی کار دارم خیلی !!!
بنظرم اهرم رنج و لذت بهترین سلاح برای منه در مقابل کمالگرایی و واکنشگرایی.
اعتراف چقدر سخته استاد.بارها دستم لرزید موقع نوشتن و ارسال اما ادامه دادم ….
ذهنم خیلی شلوغه استاد
خدایاکمکم کن تمام موانع و ترمزا رو بشناسم .
استاد ازتون ممنونم باهرفایلی که میگذارید مجبور به تفکر میشم .
در پناه حق تعالی باشید.
سلام نجمه ی نازنینم.
سلام از بهشتِ من، خونه مون، به تو، هر کجای این جهان که هستی که یه گوشه ی دیگه از بهشتِ زمینیِ خدا هست.
به شدت تحسینت میکنم که نوشتی.
خیلی شجاعت میخواد بیرون ریختنِ ضعف های درون پیشِ بقیه…
تو این سایت
که استاد میخونه
مریم جون میخونه
بچه ها میخونن…
با ستاره هایی که کنار اسممونه و آدما شاید فکر کنن صاحبِ ستاره ها چقدر خفن و فرکانس بالا هستن که تایید شده هستن و لابد خطا ندارن…
کارِ بزرگی کردی…
منم مثلِ تو خیلی ضربه ها خوردم از:
کمال گرایی ام.
از شتاب.
از واکنشگرا بودنم.
از هیجان کنترل نشده ام.
از زبونم، که گاها باعثِ شرمندگی ام شده.
از جواب های رُکم که دل شکونده گاهی، در صورتیکه خودمم متوجه نبودم دارم چاقو میزنم به قلب آدما، با این توجیه که حمله کن تا کسی بهت حمله نکن، پاره کن تا کسی بهت نزدیک نشه، اذیتت نکنه، بهت آسیب نزنه…
اما چند سالی هست که کم کم دیگه فاصله گرفتم از حمله کردن با زبونم …
از طریق شنیدن منظم اگاهی ها و اموزشهای استاد در فایلهای ارزشمند هدیه، کم کم شیر فهم شدم که سمانه تو انسانی
با مجموعه صفات انسانی
حتما که صفات خوب و بد رو قاطی داری…
انقدر سخت نگیر
سختش نکن
تا دیدی داره سخت میشه تو ذهنت و باز شلوغ کاری میکنه کمال گرایی (به قول دوستم آقا کمال)، نجواهای ذهنی، منم منم ها و غرور کاذبت، فیتیله شو بکش پایین…
با چی؟
با کنترل ذهن
چطوری؟
میگم هر چی پیش میاد خیره، به نفعِ منه.
الخیر فی ماوقع
میدوم میرم سراغِ دفترم، سپاس گزاری مینویسم…
تحسین مینویسم.
توجه میکنم به زیبایی ها و نعمتهای بی شمارم.
میام این سایت توحیدی و ارزشمند.
همین الان، دقیقا همین الان نجواها دارن تولید مزاحمت میکنن سَرِ یه مسئله ای…
دارم به کمک خدا، عبور میکنم ازشون…
اگه هدایت خدا نباشه من هیچی نیستم، هیچی ندارم، خالیِ خالی هستم، پُر میشم از اشتباه…
اما چیزی که سِپَرِ دفاعی منه در برابر کمال گرایی، هیجانی بودن، واکنش گرا بودن:
به یاد آوردن خداست، قدرتشه، امید و اعتماد بهشه، که فقط اون میتونه نجاتم بده از زندانِ درونم، اون هدایتم میکنه…
بارها و بارها برام قایق نجات فرستاده تو اقیانوسِ طوفانیِ درونم…
و چه آرامشی بهم هدیه داده با هدایت هاش…
رمزش چیه؟
میگم خسته شدم…
من قفلم، من تعطیل…
من نمیدونم، شما میدونی.
خودت هدایتم کن …
من تسلیمم…
الان درک کردم وقتی هیجان زده میشم (چه مثبت چه منفی) یعنی وقتی خبر خوب یا بد میشنوم، خیلی خوشحالم، خیلی استرس دارم و … منظورم اینه در معرضِ هیجان شدیدی قرار میگیرم که بروز احساسی داره درونم، رو میارم به یه الگوی تکرار شونده، یه مکانیزمِ دفاعی …
رو میارم به خوردن
هر چی دم دستم باشه
بی فیلتر و کنترل…
خوشحالم که تا اینجاش رو الان بهم گفت خدا…
ادامه شو هم بهم میگه خودش…
خودش در کسری از ثانیه الهام های مورد نیازم رو بهم میگه…
دقیقا موقع شروع نوشتن کامنت برای شما تو یه لحظه ی هیجانی بودم که نزدیک بود دُم به تله بدم…
خودش هدایتم کرد، آورد سراغِ کامنت شما که بخونم و ببینم فقط من این مسائل رو ندارم، خیلی ها مثل من هستن، ایرادی نداره سمانه…
بذار یه نقل قول کنم از فحوای صحبت های استاد برات، که امروز شنیدم:
مخاطب این قسمت خودم و خودت و هر کسی هست که تو این مدار هست و میخواد بهبود بده خودشو…
من انسانم، با ویژگی ها و صفات انسانی، خودمو میپذیرم، خودمو سرکوب نمیکنم، ولی خودمو کنترل می کنم.
دسته بندی عزت نفس رو داشتم گوش میدادم، 10 تاست، یکی از همین گروه بود.
چقدر فایلهای استاد خفنه، دست میذاره درست روی شناختِ بهتر آدم توسطِ خودش…
استاد جان خیر ببینی در دنیا و آخرت.
نجمه جانم، از لابه لای خط های کامنتت قشنگ بوی کمال گرایی رو حس کردم که هزار بار اومده که نذاره بنویسی، که سرپوش بذاری، که نقاب بزنی همچنان و نذاره با خودت روبه رو شی، نذاره اینجا بنویسی تا خلعِ سلاح شه…
اما تو با شجاعت اولین قدم رو برداشتی
خلعِ سلاحش کردی…
به قول یکی از بچه ها که برای خود من نوشت، آفرین دختر شجاع.
اولین قدم که رویارویی بود رو برداشتی…
در ادامه خدا میگه چیکار کنی، چیکار کنیم همه مون.
مهمه اولش که قدم اول رو ما برداریم.
بزنیم تو دهن کمال گرایی و بدون توجه بهش بگیم وضعیت کنونی مون رو…
اینجا دیگه قرار نیست نقاب بزنم و یه سمانه ی گوگولی مگولی بدون خطا، موفق، همه چی تموم رو در معرضِ نمایش بذارم…
اینجا خودمم
محاسن و معایبم با هم بالا میان.
قرار نیست زیر فرش قایمشون کنم، چون خجالت میکشم از بقیه که چطوری فکر میکنن در موردم...
شاید آدما کمتر از یه ثانیه به ما فکر کنن و عبور کنن ازمون…
حالا خودمون چیکار میکنیم؟
ساعت ها، روزها، سال ها، گاهی یه عمر میمونیم روی حرف مردم، روی اینکه چی فکر میکنن در مورد من، و عمرم رو الکی تموم میکنم…
نکن دختر خوب
نکن با خودت اینکارو سمانه…
برو دنبال پیدا کردن سبک شخصی خودت…
نجمه جان با همه ی این گفتگوهای درونی که کردم و اینجا نوشتمشون
از خودم راضی هستم
چون دارم کار میکنم
نوسان دارم
اما خدا هدایتم میکنه دوباره و چند باره تو مسیر…
نجمه جان بهت افتخار میکنم.
بهت می بالم.
ماچ به رویِ همچون ماه و شجاعت.
باریکلا دختر.
باریکلا که نترسیدی از کمال گرایی ت.
باریکلا صاف و محکم ایستادی جلوش، سرتو بالا گرفتی و چشم تو چشم شدی باهاش…
حالا اونه که بهت احترام میذاره…
یه چیزی رو از بچه های خفن سایت که مدارشون بالاتره یاد گرفتم با خوندن کامنت هاشون:
اینکه هیچ تلاشی نکردن مخفی کنن ضعف هاشونو، ضعف هاشونم شجاعانه نوشتن، و به من، سمانه، نشون دادن که برای این مدارشون داره بالاتر میره که روراستن با خودشون، دقیقا عین استاد که خیلی شفافه با خودش، خودشو خوب میشناسه و بلده، چیزی رو پنهان نمیکنه، نقاب نمیزنه، همیشه رو بازی میکنه، خودشو نشون میده، صاف، بی کلک…
همینه که حرف استاد، بچه های فرکانس بالا یا حتی خودِ ما گاهی، به دلِ بقیه میشینه و به قلبها نفوذ میکنه.
چون اون لحظه نقابمون افتاده.
روحمون سبک و صادق داره صحبت میکنه.
حرفها از قلبمون میاد نه ذهنمون…
دَمِ استاد و مریم جونم و همه ی بچه های خفن سایت گرم که بی نقاب مینویسن.
از نوشتنِ قوت ها و ضعفشون هراسی ندارن.
خجالت نمیکشن.
صاف و روراست مینویسن
فارغ از قضاوت دیگران…
حالا دیدی چقدر کار بزرگی کردی که نوشتی…
حس میکنی مدارت جابه جا شده…
نوشِ جونت هر چقدر که بالا بری و رشد کنی و بهبود بدی خودتو نجمه جانم.
حالم خیلی خوبه الان، چون از یه هیجان و بروزِ الگوی کاذب غذا خوردن عبور کردم الان، الهی شکر.
بفرما چایِ داغ…
بفرما به شنیدن آیه ی 35 سوره ی نور قشنگم که هدیه سعیده جانم هست به من.
بفرما انجام دادن کار هنری مورد علاقه ام، اوریگامی.
سمانه بهت افتخار میکنم برای کنترل ذهنت
از دیروز یه طور دیگه بهت افتخار میکنم
چون با خودت مهربونتر بودی
به خودت محبت کردی
قربون صدقه خودت رفتی، همونطور که قربون صدقه ی بقیه میری
خودتو تحسین کردی و افتخار کردی به خودت، همونطور که دیگران رو تحسین میکنی و افتخار میکنی بهشون…
ستاره های کنار اسم مون که گاهی بالا میرن گاهی پایین میان گاهی روی 5 تا فیکس می مونن یعنی ما هستیم، یعنی داریم کار میکنیم روی خودمون، همین، و این کار کردن روی خود هست که ارزشمنده، تعداد ستاره ها نشونه ای هست که ببینم و یادم بیاد آیا دارم روی خودم کار میکنم یا فاصله گرفتم از مسیر رشد و بهبود.
ستاره هام یه محک برای منه که بپرسم داری روی خودت کار میکنی یا نه، کُند شدی یا روندت خوبه؟
الهی شکر که دارَمِت تو زندگیم خدای مهربون و هدایتگرم.
سلام سمانه ی عزیزم.سلام به روح پاکت.
خدارو هزاران بار شکر میکنم برای وجود ارزشمندت برای این دل نوشته زیبا،برای آگاهی های خوبی که داشت،برای احساس نابی که در نوشتنت موج میزنه
از ابتدا تا انتهای این نوشته رو با چشمای پر اشک خوندم
اشکی که ناخودآگاه جاری شد و دلمو لرزوند احساسمو خدایی کرد.
هر سخن کز دل براید لاجرم بر دل نشیند
الله اکبر
این احساس رو دوست دارم ،جون میدم برای این حال
وای سمانه جان خداروشکر برای بهبودهایی که ایجاد کردی
خیلی ممنونم که نوشتی و مسیرت و راهت دلگرمی خوبیه برای منه.
بارها باید بخونم تا خوب درک کنم چی نوشتی اینقدر که آگاهی داشت ،حیفه ازش سرسری رد شم
امروز ذهنم درگیر موضوعی بود و سعی داشت احساسمو بهم بریزه
اما به محض اینکه با ذهن منطقیم کنار اومدم و حالم بهتر شد هدایت شدم به کامنتت خدایا چقدر به موقع بود خدایا شکرت.
نوشته ات خیلی حرفها برای گفتن داره ولی الان قفل شدم فقط اشکه و شکر خدا.
سمانه عزیزم ممنونتم
آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت باشی.
به نام خداوند هدایتگر بشر
سلام استاد عزیزم
چقدرررر هدایت خوبی بود چون من کامنتم دقیقا راجب همین موضوع بود خدایااااا شکرت.
واییییییییییی انگار استاد این ویس برای من گرفته .وقتی مثال ایلانماسک گوش دادم واقعا جالب بود برام که هرچقدر هم عالی باشی بازم ازت انتقاد می شود.
اگر از ما انتقاد های بی خود میشه یعنی انتقاد های غیر سازنده یعنی ما خودمون داریم از خودمون خیلی انتقاد می کنیم .یعنی خودمون خودمون دوست نداریم.
بله نکته مهمی بود وقتی خودم با خودم در صلح نباشم دیگران هم همینن .وقتی خودم خودم هر طور باشم دوست دارم بیشتر دیگران من دوست دارم.
اره استاد منم از دیگران انتقاد می کنم و توجه ام رو نکات منفی دیگران اعتقاد دارم یه عده واقعا فرهنگکافی ندارن.
دوتا دلیل داره 1 خودت از خودت انتقاد می کنی 2 از دیگران انتقاد کردن .
…..
وقتی دیگران انتقاد می کنن هدف طرف ببینید
1_ممکن انتقاد کردن طرف سازنده باشه و هدفش خیرخواهی ما باشد و باعث رشد پیشرفت ما می شود .و هیچ قصد تخریبی ندارد.
2_ممکن یه زمان انتقاد کردن به قصد تخریب باشد و باعث ضربه زدن به شخصیت می شود
وقتی دیگران انتقاد می کنن کامل حرف طرف گوش بده بعدش ببین کدام از موارد هست .توام ازش درادامه تشکر کن حتی انتقاد نادرست هم بود همین بگو
وای استاد خیلی سخته اینکار من شخصا گارد دارمخخخ.
اگر انتقاد سازنده بود بهبودش ببخش و سعی کن از این فرصت استفاده کنی برای بهبود خودت
توکل بر خداوند مهربون
شروع به نوشتن یه ردپای قشنگ
دلیل انتقادات زیاد چیه؟
وقتی از ما انتقاد میشه و ما به هم میریزیم یعنی داره دست میزاره روی یه نقطه از وجودما و اون یکی از پاشنه های آشیل مونه….
این انتقادات چرا اتفاق میفته
1)یا خودت زیاد اون انتقاد ها رو از خودت میکنی و خودت رو هی سرزنش میکنی
2)یا خیلی زیاد به دیگران انتقاد میکنی و از بقیه عیب های الکی میگیری
این انتقاد ها ریشه در چی داره!؟
یک)یا خیر خواه مائه و توی انتقادش خیر و خوبی ما رو میخواد و عیب ما رو میگه و باید کامل حرفش رو گوش کنی
دو)طرف از روی حسودی و ناعادلانه میخواد تو رو تخریب کنه
بهترین پاسخی که میتونی بدی اینه که ازش تشکر کنی و بگی مرسی که دیدگاهت رو شنیدم و خیلی خوشحال شدم که انتقادت رو شنیدم این خیلللللی مؤثره حتی طرف میتونه برگرده
یا میتونه به علت اطلاعات ناکافیش باشه
به انتقاداتت فکر کن و ببین چه درسی میتونی ازش بگیری و چطوری ازش برای پیشرفتت استفاده کنی
اگه واقعا صادقانه بود بشین راجبش بنویس و از این فرصت برای بهبود پیدا کردنت استفاده کن
و خیلی موقع ها با روی باز ازشون بخواییم که نظرشون رو بگن و چطوری انجام بدیم که بهتر بشه و خودمون رو بهتر کنیم
اگه طرف خواست تخریبت کنه ازش تشکر کن و بهش بی توجهی کن و وقت خودت رو تلف نکن
دوستتون دارم
درپناه حق باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان فرمانروایی زمین آسمان
فقط فقط خداوند برای من کافی است
استاد عزیزم سلام سلام سلام به خاله مریم عزیزم
مدتی بود تو یک مسله که در خواستی داشتم هی میرفتم انجام نمیشد به دلایل مختلف هی کار پیچیده میشد خلاصه اتفاقی رخ میداد نمیشد
بعد دیگه یاد گرفتم بجای اینکه برم بیرون دنبال این باشم که مقصر کی اون چرا اینکار کرد فعلانی چرا اینجوری گفت نه این ایراد تو خودم است حسن من ترمز دارم این چه ترمزی که من دارم من دارم زور میزنم تلاش میکنم اما نمیشه قشنگ به وضوح معلوم دیگه حسن وقتی کار این شکلی پیچ میخوره معلوم که من ایراد دارم
بعد از خدا خواسته گفتم خدایا من میدونم تو میخوای به من نعمت بدی من میدونم تو همواره هوای من داری
منم منم ایراد از من است تو کارت درست تو کارت درست ایراد از من است بهم بگو چیه کجای کارم ایراد داره چیه این داستان
بعد بهم الهام شد برو تو سایت استاد هدایت به نشانه هارو بزن من هم بدون معطلی این کار انجام دادم
فایل شیوه مدیرت انتقادات اومد بالا بعد زدم شروع کردم گوش دادن دقیق اول دوم هی ذهنم داشت نجوا میکرد میگفتم بابا این چیه من تو جای دیگه ایراد دارم الان چه ربطی داره به انتقادات
بعد خداوند هی به من میگفت صبر کن صبر کن صبر کن
هی نجوا میگفت نه بابا بزن بره این فایل میدونی چقدر گوش دادیم اصلا هیچ ربطی نداره
از این ور خدا میگفت الخیر فی ماوقع الخیر فی ماوقع صبر کن صبر کن
تو دقیقا 19 بود بعد بالای تصویر نوشته ای بود توجه به اون جلب شد
بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
این نوشته شد بود بعد که خواندم قلب شروع کرد به صحبت کردن
که عزیز من تو خواسته ای که داری با باورهات هماهنگ نیست
تو درست ذوق شوق انگیزه داری
اما باور به فراوانی نداری
تو به خدا ایمان نداری شرک داری تو توقع به دست آدمها که فعلان کار برات انجام بدهد اما به خدا ایمان نداری لفظی میگی اما باورت چیز دیگه است
بعد از این ور خودت هی با زبان با رفتار داری مخالف اپن خواسته بیان میکنی عنوان میکنی خوب همین دیگه
من میخوام بهت بدم اما تو خودت داری مانع از ورودش میشی
بعد این از استاد یاد گرفتم که آقا جان اگر کاری سخت پیش میره یک جای کار ایراد داره میلنگ باید همه چیز به شکل آسان لذت بخش پیش بره اگر نمیشه سخت میشه با درد رنج مشقت میشه تو ایراد داری بگرد ببین چیه تو ایراد داری
دیدم درست آقا جان من ایراد دارم من هستم که اول میخوام برم با زور تقلا زدن کار انجام بدم بعد نشد برم سراغ فعلانی بعد نشد برم سراغ اون یکی فعلانی بعد آخر سر هم هیچ کدام از این راه ها جواب نداد بیام برم پیش خدا التماس کردن خدایا کمک کن خدایا کمک کن
چقدر خدا تو قرآن این میگه هر خیری است از ماست هر شری هم است از خودتان است
چقدر استاد میگه آقا جان خدا خدا خدا خدا
بعد تو دوباره به شکل شیوه قبلی خودت حرکت میکنی بسه دیگه تغییر بده خودت چقدر میخوای تو هر کاری دهنت آسفالت بشه کلی سختی بدبختی تا یک کار برات پیش بره بعد فعلانی نگاه میکنی ای بابا این چرا آنقدر همه کارش راحت پیش میره چطور که استاد تمام عالم آدم عاشق این هستند براش کار انجام بدهند اما من همیشه شرایط سخت پیش میره یا نمیر یا اگر هم میره با کلی زمان کلی انرژی خوب تغییر بده عزیزم
این هدایت این پاشنه آشیل های که به من گفت شد من هدایت شدم
اصلا درهای از نعمت درهای از رحمت برای من باز شد اصلا افرادی زنگ میزند آقای زنگنه فعلان کالا میخواستی ما داریم فعلان مواد میخواستی ما داریم گفتم شما ما فعلان شرکت هستیم آقای x زنگ زد گفت شما این مواد میخواستی اصلا فقط میشنم میگم خدای من تو آنقدر ساده من هدایت میکردی من لقمه هزار بار دور سر می چرخندم تا بخورش الله اکبر از این نظام قوانین که آنقدر راحت بود آنقدر ساده بود خدایا چجوری من این همه نعمت تو شکر بجا بیارم خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم
و بینهایت سپاسگزارم یک استادی به من معرفی کردی هدایت کردی آنقدر عالی آنقدر خوب آنقدر قشنگ قوانین داره درس میده به من
دیشب داشتم سپاگزاری میکردم از خدا یاد یک چیزی افتادم اوایل آشنای من با استاد که تو سایت وارد شده بودم خوب دنبال پیشرفت مالی بودم میخواستم از نظر مالی تغییر کنه و زندگی البته این همه بگم اصلا قابل قیاس نیست با روزی که آشنا شدم با استاد از همه لحاظ روابط شخصیت میزان درآمد دستاورد همه لحاظ بگی زندگی من تغییر کردم
بعد فایلهای که در مورد خدا بود گوش میدادم اما به فایل های قرآنی میرسیدم رد میکردم میرفت که گوش نکنم میگفتم استاد چی میگه من دنبال پیشرفت مالی هستم مگه کلاس قرآن داره درس قرآنی میده چی استاد درباره قرآن صحبت میکنه
و یک نگاه تعصبی به شدت دین زد داشتم که طر خوش با هم مبسوزندم اما ایمان به خدا سر جاش بود اون هم بخاطر این مه کتاب های تاریخی میخوندم چگونه گذشتگان خدا یکتا ایمان داشتن من هم به همان شکل باور داشتم اما از قرآن یا هر پیغمبر امام هر فرد دیگه گریزون بودم اما به خاطر تضاد های مه بر میخوردم و فایلهای که از استاد گوش میدادم رفت رفت رفتم سراغ قرآن اما دیگه نه به عنوان نگاه تعصبی دیدم وقتی نگاه میکردم فقط هم فارسی میخوندم چون عربی صفر بلد نیستم اصلا اما همین ترجمه ها همه گفت های استاد نگاه میکردم قلب آرام تر میشد هی گوش میدادم میرفتم سراغ قرآن دیدم بابا این قرآن همه همه اش داره راهکار میده همه اش درباره این که من به شما نعمت میدهیم ما شما هدایت میکنم من شما را هدایت میکنم و جوری شد که الان خیلی ها باورشون نمیشه که من دارم قرآن دنبال میکنم میخونم بهم میگن تو چرا اینجوری شدی آنقدر تغییر کردی من گفتم من دنبال ثروت رفتم دنبال چندغاز رفتم اما یک چیزی پیدا کردم که نه تنها بهم ثروت میدهد به هر میزانی به هر چقدر بخوام بعد بهم آرامش بهم لذت بهم زندگی سراسر از خوشبختی سراسر از سلامتی تو کارم تو روابط هر آنچه که میبینید تغییر کرد بخاطر اون که دارم و چقدر خوشحالم
و بینهایت خدارو شکر میکنم که من پیداش کردم من اون پیدا کردم یک استادی دارم اصلا ببین این حرف میزنه تو کیف میکنی حال میکنی منی که صبح تاشب دنبال اخبار درگیری کی بیاد تو زندگی مارو تغییر بده نمیدونم فعلانی این آدم وطن پرستی از این چرندیات که تو ذهنم بود ناراحتی معده نمیدونم خیلی مشکلات دیگه تو زندگی الان تمام توجه من روی این که هی خودم بهتر کنم هی زندگی خودم بهتر کنم
خدایا شکرت خدایا شکرت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
استاد عزیزم بینهایت ازت ممنونم
بسم الله الرحمن الرحیم
+چرا من از انتقاد خوشم نمیاد؟
_چون میترسم افراد من رو با واقعیت خودم رو به رو کنند،چون خودم نگرش درستی درباره خودم ندارم،چون خودم رو باور نکردم ویژگی های مثبت رو به خودم یاد آوری نکردم
_چون ارزشمند بودنم را به عوامل بیرونی میدونم
_ چون محتاج تایید طلبی هستم
_ چون باورهای درستی ندارم
_ چون بابام همیشه بهم میگفت طلا که پاکه منتش چه به خاکه اگه تو آدم درستی باشه کسی غلط میکنه به تو انتقاد کنه
_ چون من باید یه آدم بی عیبی میبودم که دائم در نظر دیگران مورد تایید باشم
_ چون کرم از خوده درخته
_ چون من باید به کمال برسم،چون من باید مثل حضرت فاطمه مثل فلان دختر فامیل فلانی وفلان باشم
_چون اگه کسی ازم انتقاد کنه مهم نیست سازنده هست یا نه مهم نیست تخریب کردن شخصیت باشه یا نه من باید یه جوری باشم یه جوری عروسک خیمه شب بازی باشم که همیشه مورد تایید پدر ومادرم فامیل و همسایه وفلان و فلانی باشم
_ چون نباید برا خودمون ،معیارهای خودمون زندگی کنیم بلکم باید برای دیگران زندگی کنیم
_ چون اولویت خودمون نبودیم فلانی پیش خودش چه فکری میکنه بودیم
_ چون حدومرزی نداشتیم و همیشه سرمون کج باشه جلو همه که عه ما نمیخوایم دهن به دهن بشیم ما میخوایم گذشت کنیم،چون هیچ موقع حد ومرزهامون را با محبت وصفا نگفتیم
………………….
و خدانکنه حتی کسی انتقاد سازنده بکنه ازم یه خشمی میاد بالا که ببین تو کافی نیستی،ببین این میخواد بگه تو عیب داری تو سلیقه نداری
…………………
اما منطق هایی که در این فایل برای ذهنم ایجاد شد:
_ روزانه کارهایی که میکنی و نیت هایی که پشت اعمالت داری رو بهش آگاه باش ، تو در مسیر درست باش دیگه نگرانِ تایید دیگران نباش تو باید خودت رو باور داشته باشی تو باید خودت به اعمالت حس خوبی داشته باشی گذشته هرطور که میخواد باشه گذشته هر تجربه ای که میخوای کسب کرده باشی تو الان سمانه جدید با نگرش جدید با باورهای درستی ( به احساسات رجوع کن)
_نکات مثبت دیگران رو مرور کن،نکات مثبت در رفتار دیگران رو مرور کن آرام باش ذهن من تو با پیدا کردن نکات منفی در دیگران نمیتونی جلوی هیچ اتفاقی رو بگیری عزیزجان نمیخواد پیش بینی کنی در لحظه باش گذشته هر طور که میخواد باشه تو میتونی انرژی ها رو تغییر بدی و جهت بدی با ذهنیت درست
_ذهنیت درستی از انسان ها داشته باش
آدم ها رو بانکات منفی که ذهن میگوید باور نکن
قضاوتشان نکن تا وقتی انتقاد سازنده ای هم میگند نخواهی بری تو لاک دفاعی چرا میری توی لاک دفاعی چون ذهنیت درستی از شون داری چون اونطور که هستند باورشون نکردی و جهان هم به تو اثبات میکنه تو درست فکر میکنی و روی منفی انسان ها رو برانگیخته میکنی+قدم بعدی بعد از ذهنیت مثبت درباره انسان این هست که واکنش مناسبی داشته باشی بپذیری ،آرام باشی،احترام بگذاری،نیازی به اثبات کردن خودم نیشت چون من باید خودم رو باور کرده باشم چون نگاه دیگران درباره من آث چندانی در شخصیتم نداره این واکنش من به اوضاع هست که همه چی رو رقم میزنه واکنش من از کجا نشات میگیره از ذهنیتم از باورهام
همیشه انتقاداتی باهاش روبه رو هستم آن هم از طرف رابطه عاطفیم و دائم تکرار و تکرار میشه و همیشه سازنده هست و اما من به خاطر باورهای نامناسبم رفتارهای نامناسبی دارم و در نتیجه جهان اینقدر این موضوع رو برام تکرار میکنه تا من درس درستی بگیرم
خدایا صدها بار ازت سپاسگزارم
استاد هزاران بار ازت سپاسگزارم به خاطر این آگاهی های ناب و اصل
بنام الله
سلام به استاد عزیز ومریم بانوی شایسته ودوستان ارزشمندم
خداروشکر بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
چکیده ای از فایل
انتقاد ونحوه برخورد با آن ما در دوره ای زندگی میکنیم که همه میتوانند از هم انتقاد کنند بخصوص در شبکه های اجتماعی که هرکسی به خودش اجازه میده به همدیگه توهین کنند همدیگه را تخریب کنند واصلا انگار هیچ مسئولیتی ندارند وهرکسی میتونه اینکار را بکنه
از آدمها وکسانی که پیشرفتها وموفقیتهای بزرگ داشتند انتقاد میشه از انسانهای ثروت مند که این دروغگو وپول نداره و…. پس بدونیم در چه جامعه ای داریم زندگی میکنیم پس ممکن است از هرکسی انتقاد بشه مهم اینه که بازخوردما نگاه ما به این انتقاد چیه
اگراز شما خیلی انتقادات غیر سازنده میشه وانتقاد به قصد تخریب شخصیت است به این دلیل هست که خودتون خیلی ازخودتون انتقاد می کنیدخودتون را دوست ندارید یعنی جهان بازتابی ازرفتارهای خود ماست
اگر ما در ذهنمون خیلی به خودمون گیر میدیم ازخودمون انتقاد میکنیم احتمالاافراد هم دارند با ما اینکار را میکنند وقتی خودت با خودت در صلح قرار گیری وبه صلح درونی برسی وقتی خودت خودت را دوست داشته باشی همانطور که هستی براخودت احساس ارزشمندی داشته باشی آنوقت جهان روی خوشش رو بهت نشون میده وخیلی کمتر ازت انتقاد میشه بیشتر ازت تعریف میشه / کی/؟؟؟؟وقتی خودت خودت را دوست داشته باشی
دلیل دیگه اینکه خودتون هم از دیگران انتقاد میکنید نه در کلام ممکن هست در ذهن باشه یعنی اگر دنبال ایراد پیدا کردن از خودت هستی افراد هم اینکار را با تو میکنند اگر دنبال ایراد گرفتن از افراد هستی وتوجه ات به نکات منفی افراد هست احتمالا جهان این بازتاب را به تو خواهد داشت جهان چیزی نیست جز آینه
اگر ازت انتقاد میشه وبهم میریزی د دلیل داره:
حرفهایی میزنند که خودت داری به خودت می زنی یعنی خودت داری خودت را از درون تخریب میکنی در این مورد استاد من به عینه دیدم برادر شوهری دارم که مدام سرش تو گوشی هست مهمونی باشه جمع خانوادگی باشه، مهمان بیاد خونه ات ،همه دورهم خونه مادر شوهرم باشیم ایشون فارغ از همه چی سرش به گوشیه حتی سرسفره غذا وبارها دیدم پدر همسرم یا مادرایشون ویا آبجیا بهش تشر میزنند که توکه همش سرت به گوشیه اصلا از خونه بیرون نیا
واینقدر بهم میریزه وعصبانی میشه که گاهی وقتها حتی گوشیش هم پرت میکنه از عصبانیت البته تا الان نمیدونستم به این علت هست والان با گوش دادن به این فایل ومثال آن فرد معتاد که آوردی متوجه رفتارو عصبانیت ایشون شدم حالا چرا این اتفاق می افته چون این حرفیه که او روزی یه میلیون بار داره به خودش میزنه وحالا تواین حرف را بهش زدی چون میدونه این واقعیت خودشه ولی وقتی انتقادی ازت بشه وشما اعتقادی ندارید اصلا برات مهم نیست واکنشی نشان نمیدی که این مورد بارها وبارها برام پیش آمده میگم بزار او اینجوری فکر کنه
من استاد در محل کارم کارشناس HSE یه شرکت خصوصی ام وخیلی هم جدی ودارای اختیارات تام وخیلی هم جدی با فرد خاطی برخورد میکنم بعد خودم بارها از همکاران شنیده بودم که پرسنل به من میگن بداخلاق وتند گفتم مهم نیست اگر احساس مسئولیت من وتعهد کاریم را بداخلاقی وتند بودن میدونند اصلا برام مهم نیست بزارید هرجوری دوست دارند فکر کنند وهمه این آرامش بخاطر آموزهای شماست استاد در یکی از دوره ها یا فایلها بود که فرمودید که ازتون زیاد غیبت میشه ویا دنبال ایرادی میگردند بدون که تو از آنها خیلی بالاتری یه پله جلویی که ازت ایراد میگیرند یا غیبتت میکنند
برای اینکه اگر از ما انتقاد میشه از لحاظ احساسی درگیر نشیم وبهم نریزیم
قدم اول:
ببینیم هدف کسی که داره از ما انتقاد میکنه چیه ممکن است هدفش خیر خواهی باشه وهدفش این باشه که من خودم را بهبود ببخشمراه حل ذهنت را باز بگذار ازش بخواه که توضیح بیشتری بده متوجه میشی این برا حرفی که میزنه دلیل داره انتقاد سازنده هست یا غرض ورزی هست ووقتی طرف شروع کرد به توضیح دادن تو حرفش نپر قشنگ گوش کن بزار حرفش را بزنه ونخواه از خودت دفاع کنی نخواه چیزی را توجیح کنی چیزی را ثابت کنی وقتی حرفش تموم شد فکر کن آیا این انتقاد سازنده هست میتونی ازش چیزی یاد بگیری یا غرض ورزی است ومیخواد مرا تخریب کنه آنوقت بهتر میفهمی که چه واکنشی داشته باشی در ادامه از فردی که ازت انتقاد کرده تشکر کن خیلی قشنگ ومحترمانه وبهش بگو ممنونم که به من این باز خورد رو دادی وبه من از زاویه دیگه ای نگاه کردی
تجربه شخصی خودم درمورد مسئله ای که از قبل در محیط کارم گفتم یه روز مدیر عامل شرکت با من تماس گرفت وگفت یه لحظه بیاییداتاقم منم گفتم چشم ورفتم وایشون شروع کردند به صحبت که پرسنل از شما شاکی هستند البته که من جدیت وسختکوشی شما را تحسین میکنم واینم میدونم که شما خیلی هم دلسوز ومهربان ومتعهد بکارت هستی وانتقادی که ازشما کردند این بوده که خیلی تندی ولی من میدونم که شما تند نیستی فقط تن صداتون بالاست ودرتمام لحظاتی که ایشون صحبت میکردند فکر کردم دیدم آره درسته من یخورده تن صدام بالاست به همین خاطر بعضی ها اشتباه برداشت میکنند ومن به ایشون گفتم چشم سعی میکنم ایندفعه آرومتر صحبت کنم وتشکر کردم وچقدر احساس خوبی گرفتم آنروز از برخورد مدیریت شرکت از ایشون تشکر کردم وحالا متوجه میشم ما ناخواسته دنبال بهبود خودمون هستیم سبب رشد ما بشه
گاهی مواقع انتقاد بخاطر این است که طرف اطلاعات کافی نداره ومغرضانه هست یعنی ممکن است طرف از ریشه از کل اشتباه برداشت کرده باشه یا نه شاید داره یه پوینت خوبی را به تو میده اینها را بررسی کن وببین چه درسی می توانی ازش بگیری چطور میتونی برا پیشرفتت ازش استفاده کنی فکر کن ویادداشت کن وبراش پلن بنویس که چطور میتونی بهبود ش بدی چطور میتونی آنرا بهتر کنی وسعی کنی از این فرصت استفاده کنیم برای بهبود پیدا کردن ، این خیلی مهم است که ما فیدبک بگیریم از افراد وحالت مهم تر این است که با روی باز از افراد بخواهیم که به ما فیدبک بدهند که چه جوری باشه بهتره واگر انتقاد مغرضانه بود کاری که میکنی بی توجهی هست نه وقتت راصرف کن وقتت را صرف کن توضیح بدی واثبات کنی اگر دیدی طرف داره اعتماد به نفست را خراب میکنه میخواد شخصیتت راخراب کنه وهیچ پوینتی نداره وآگاهانه داره اینکار را میکنه ازش تشکر کن وتمام وبگرد وتمرکزت رابزار روی تواناییهات وبه این شکل ارزش خودت را ببر بالاتر وهر چقدر آدم شخصیت قویتری داشته باشه به همان نسبت براش مهم نیست ومسیر خودش را میره وروی اهدافش تمرکز میکنه
استاد یکی دیگه از موضوعاتی که در این فایل بهش اشاره کردید موضوع کسی رابین خودمون وخدا شفیع قرار دادن است که من بارها فایل نامه 31 حضرت علی را گوش دادم ویا فایل معنی فارسی دعای کمیل و باور دارم خداوند از رگ گردن به من نزدیکتر هست حتی تو دوران بیماریم وقتی همه بهم میگفتند انشاالله امام حسین شفا بده یاحضرت ابوالفضل بخوابت بیاد مقاومت داشتم توذهنم به این حرفها ومن در پاسخ به این افراد میگفتم برگی بدون اذن خداوند از درخت نمی افته ولی گاها هم درگیری بود تو ذهنم که شاید مشکل از منه واتفاقا همین چند روز پیش ذهنم درگیر این موضوع بود که اصلا وقتی شما تو این فایل به این مطلب اشاره کردی گفتم الله اکبر ومتوجه شدم مسیر من درسته ومن فقط باید رو این باورم بیشتر کار کنم تا در وجودم نهادینه بشه که خدا بدون هیچ شفیعی حرف منو میشنوه چون از رگ گردن به من نزدیک تره
وحتی استاد من دیروز تا ظهر چنددفعه به سایت آمدم ببینم فایل جدید آمده یا نه ظهر یه موضوعی پیش آمد که من خواستم از همسرم یه انتقادی بکنم فقط نمیدونستم چه جوری بگم که عصبانی نشه یا برداشت اشتباه نکنه بعدازظهر دیدم این فایل با این مضمون آمده اصلا جام کردم گفتم خدایا ازت ممنونم وثابت شد که جهان هرلحظه به فرکانسهای ما پاسخ میده من چون این موضوع خیلی ذهنم را درگیر کرده بود فقط به ایشون پیام دادم عزیزم اگر امکانش هست امشب رو یساعت زودتر بیا خونه ایشون در جواب گفتند چیزی شده گفتم نه فقط یه خواهشه اگر کار داری مهم نیست وبعداز گوش دادن فایل ونت برداری ایشون حتی از یساعت هم زودتر آمدند خونه وبه من گفت میدونم میخوای یه چیزی بهم بگی بگو عزیزم گفتم آره ولی اول دوتا چایی بریز بیا باهم بخوریم بعد هم قول بده حرفم را گوش کنی یا تو منو با منطق قانع کنی یا انتقادم اگر درست وبجاهست بپذیری بعد از صحبت در یکی از موارد انتقاد من بخاطر اطلاع نداشتن از اصل ماجرا بود وبرداشت اشتباه من ودر مورد دیگه وقتی برای همسرم توضیح دادم ایشون پذیرفتند که حرف من منطقی هست وانتقادم بجاست ومن با گوش کردن به این فایل وعمل کردن به صحبتهای شما تونستم با آرامش مشکلی که ذهنم را درگیر کرده بود وبه نجواها فرصت جولان میداد را حل کنم تا هم افسار نجواهای ذهنم را در دست بگیرم وهم نشتی انرژی نداشته باشم بی نهایت از شما سپاسگزارم
ویه مورد دیگه وقتی از شما انتقاد میشه وانتقاد درستی هست ولی شما ناراحت میشید واکنش نشان میدید به این دلیل است که رفتارمون رل وصل کردیم به شخصیتمون یعنی اگر کسی بگه اینجا را اشتباه کردیاینجوری برداشت میکنی که من آدم نادرستی ام وصلش کردی به ارزشمندی خودت واین میتونه دلیلش کمالگرایی باشه شما باید انتقاد را ازشخصیتتون جدا کنید تجربه شخصی خودم بگم استاد من عاشق آشپزیم وخیلی سعی میکنم کارم بقول معروف سکه باشه واگر کسی از آشپزیم ایراد بگیره بهم برمیخوره ولی نه آنقدر که به همم بریزه وسعی میکنم از ایرادی که گرفته در مورد آن غذا برای دفعه بعد استفاده کنم اگر بهتر شد که من تشکر میکنم که یه چیز جدید یاد گرفتم که آشپزی که عاشقشم را بهتر انجام بدم واگر هم نه طرفم متوجه انتقاد اشتباهش میشه وحق را به من میده وعذر خواهی هم میکنه
روش بعدی این است که وقتی به ما انتقادی میشه ما از دید آن انتقاد کننده به خودمون نگاه کنیم این باعث میشه آرامتر بشی ووقتی سعی کنی از دید او به موضوع نگاه کنی آن انتقاد برای تو منطقی تر میشه
وما باید بپذیریم که انسانهای کاملی نیستیم واشتباه کردن را جزئی از مسیر پیشرفت بدونیم ورو خودمون کار کنیم
ووقتی از ما انتقاد میشه باخودمون مهربون باشیم انتظار نداشته باشیم که بی نقص باشیم پرفکت باشیم با خودمون صحبت میکنیم تواناییهامون را مرور میکنیم وبه خودمون حرفهای خوب بزنیم تا احساسمون بد نشه
ودر لحظات احساسی سه بار نفس عمیق بکشیم که واقعا تاثیر جادویی داره باعث میشه فرکانس شما از فرکانس عصبانیت خارج بسه ویه خورده بهتر بشه
استاد بی نهایت از شما ومریم جان سپاسگزارم که عاشقانه این آگاهیها را در اختیار ما قرار میدین وما هم با دل وجان میشنویم وسعی میکنیم در زندگیمون ومدیریشرفتمون بهش عمل کنیم
دوستتون دارم
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
سلامخدمت استاد عزیز
من هر روز فایل دنبال میکنم سایت پر از معجزه شما را
چقدر فایلهای سفر به دور آمرکا برای خانواده من انگیزه بخش، و در ساختن باورها موثر است
من فایلهای رایگان را از اول دیدم تا حالا ها رسیدم به اینجا که به روزترین فایلها را میبینم
خدایا شکرت برای وجود استاد شگفت انگیزم
خدایا شکرت برای وجود پربرکتت استاد
ممنون استاد واقعا به این فایل نیاز داشتم امروز در مورد انتقاد
چقدر نکات ارزنده
خدا خیرتون بده
واقعا درست هست وقتی غیبت میکنی و از دیگران انتقاد میکنی یک حالت بدبینی میشود فکر میکنی پشت سرت همینطور صحبت میکنه
خدایا سپاسگذارم که با وجود شما یاد گرفتم گناهان کبیره رو: یاد گرفتم غیبت جزو گناهان کبیره است و ازش دوری کنم.
بله واقعا توجه به اینکه هدف انتقاد کننده چه بوده هم خیلی نکته عالی بود
متشکرم استاد
ممنون استاد که گفتید توجه رو از محیط اطراف برداریم و به خودمون توجه کنیم. و در یک جمله خودخواه باشیم
خودمان ، خواسته های خود و پیشرفت خود را بخواهیم. از نکات فوق العاده که حسابی به من کمک کرد.
ممنون استاد خدا قوت