درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند توانا و مهربان.
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان همفرکانسی.
من این انیمیشن رو چند هفته پیش دیدم اما این همه درسی که استاد بهش اشاره کرده بودن رو متوجه نشده بودم، برای من بزرگترین درسش همین بود که باید قدر داشته ها رو دونست نه به این معنا که خواسته ای نداشته باشیم بلکه همزمان که حرکت میکنیم برای رسیدن به خواسته هامون حواسمون به نعمت هامون هم باشه و سپاسگزارشون باشیم نه اینکه اونقدر درگیر کسب نتیجه بشیم که داشته های کنونیمون برامون بی ارزش بشن.
استاد جان من یه برداشت دیگه ای هم درمورد دلیل واکنش متفاوت نقشه به نگاه سگ با بقیه ی اونا داشتم.
استاد جان تنها کسی که نتیجه یعنی رسیدن به اون ستاره ی آرزوها براش مهم نبود سگ بود یعنی تنها کسی که فقط اومده بود که مسیر رو همراه دوستاش طی کنه و مقصد و هدف خیلی براش مهم نبود، من فکر میکنم رنج، تقلا، ناسپاسی و تمام این ها وقتی ایجاد میشه که مقصد خیلی مهم میشه و برای گربه رسیدن به ستاره ی آرزوها مسئله ی مرگ و زندگی بود به همین دلیل هم مسیر اینقدر وحشتناک میشد اگر میخواییم مسیر لذتبخش و طی طریق ساده و راحت بشه لازمه اش اینه که هدف برای ما نشه مسئله ی مرگ و زندگی.
استاد جان این فایل برای من به موقع بود چند لحظه قبل از اینکه وارد سایت بشم به خاطر ترس شدیدی که تمام وجودم رو گرفته بود و واقعا نمیتونستم ذهنم رو کنترل کنم به خداوند پناه بردم و از اون کمک خواستم اومدم توی سایت به هوای دکمه ی نشانه ی من، اما با دیدن فایل جدید بدون درنگ دانلودش کردم و وقتی درمورد ترس غرور شجاعت توکل و سپاسگزاری صحبت کردید بی نهایت احساس آرامش کردم، ازتون سپاسگزارم، از خدای مهربان هم سپاسگزارم که این فایل رو روزی من کرد.
خدایا شکرت.
سلام دوست هم فرکانسی عزیزم
سپاسگزارم بابت نوشتن این کامنت زیبا
که نکته خیلی مهمی رو بیان کردید.
“””” تنها کسی که نتیجه، یعنی رسیدن به اون ستاره ی آرزوها براش مهم نبود سگ بود. یعنی تنها کسی که فقط اومده بود که مسیر رو همراه دوستاش طی کنه و مقصد و هدف خیلی براش مهم نبود. من فکر میکنم رنج، تقلا، ناسپاسی و تمام این ها وقتی ایجاد میشه که مقصد خیلی مهم میشه و برای گربه رسیدن به ستاره ی آرزوها مسئله ی مرگ و زندگی بود به همین دلیل هم مسیر اینقدر وحشتناک میشد اگر میخواییم مسیر لذتبخش و طی طریق ساده و راحت بشه لازمه اش اینه که هدف برای ما نشه مسئله ی مرگ و زندگی.””””
بیشتر وقت ها اینقدر رسیدن به نتیجه برامون مهم و حیاتی میشه که فراموش میکنم باید از مسیر لذت ببریم.
مثلا تو مسافرت ها… فکر میکنیم باید بدون توقف مسیر رو در کوتاه ترین زمان ممکن طی کنیم تا به مقصد برسیم، وقتی به مقصد رسیدیم میتونیم تفریح کنیم و لذت ببریم.
اینقدر وابسته به مقصد در زندگیمون میشیم که لذت بردن از لحظه ی حالِ حاضر رو از دست میدیم و میگیم تا به اون نتیجه نرسم خیالم راحت نمیشه، اگر به اون هدف برسم دیگه تمومه، دیگه زندگی فقط روی خوش رو به ما نشون میده.
البته من توی این زمینه تا حدودی خودم رو تحسین میکنم. در دوران کارشناسی، دوستانم فقط درگیر نمره پایانی و تحقیق و کارورزی و پروژه بودند و مدام از کاه کوه میساختند و اینقدر به سختی شبانه روزی تلاش میکردند تا با معدل بالا فارغالتحصیل شوند و بدون کنکور ارشد بخوانند، آن وقت من و هم اتاقی هایم در شب امتحان قسمت جدیدی از فیلم شهرزاد که می آمد دانلود کرده و نگاه میکردیم و لذت میبردیم، حتی ساعتی از روز هم به بیرون رفتن و لذت بردن اختصاص میدادیم. (معدلم در کارشناسی بالای 18 شد).
شاید باورتون نشه ولی من به شکلی آسان، بدون مطالعه و جهت تیری در تاریکی! و آشنایی با کنکور ارشد برای سال آینده و آن هم روزی که مهلت ثبت نام تمدید شده بود و دقایق آخر ثبت نام بود که در منزل با گوشی ثبت نام کردم و کنکور دادم و به آسانی قبول شدم و به نحوی بسیار آسان از سمینار و پایان نامه ام دفاع کردم که دوستان کارشناسی ام همگی اذعان کردند نازنین تو دوران کارشناسی هم، همینقدر آسان کارهایت انجام میشد و هیچوقت خودتو اذیت نکردی و پوستت کنده نشد!
الان به خودممیگم من از دوران دانشگاه و غذای های سلف و خوابگاه و رفت و آمد های ماهانه ام به شهرم لذت میبردم و خدا را در هر لحظه شکر میکردم (اینکه میگم هر لحظه واقعا هر لحظه، اون موقع قانون رو نمیدونستم ولی الان که قانون رو متوجه شدم میگم علت نتایج خوبم تو اون دوران حس شکرگزاری و سپاسگزاری از خداوند بود. آن هم بابت مسائل روزمره و ساده ترین چیز ها، زیر دوش حمام، بالا و پایین رفتن از پله ها، غذا خوردن، تعریف و هم صحبتی با دوستام، قدم زدن در حیاط سرسبز، درختان سبز و پر از میوه، بارش برف و باران و … خلاصه فقط عشق میکردم و لذت میبردم و سپاسگزاری میکردم).
ولی تعداد زیادی از بچه های دانشگاه فقط غر میزدند و گله و شکایت از دانشگاه و اساتید و غذا و خوابگاه و دوری از خانواده و زمین و زمان داشتند و فقط میگفتند کی میشه ما برگردیم شهرمان و این 4 سال تمام شود! ولی من هم اتاقی هایم اصلا اینجوری نبودیم و با هم خیلی هم خوب و خوش بودیم در حالیکه اونا هم اتاقی های خودشون رو دشمن خودشون میدونستن و مدام هم تو اتاقشون دعوا و بحث و مرافعه بود.
خداروشکر بابت دوستان عزیزم در خوابگاه و دانشگاه که فوق العاده از وجود هم لذت بردیم و عشق کردیم.
خدا رو شکر جهت هدایتم به خواندن کامنت شما دوست عزیزم و نوشتن و به یادآوری مطالب بالا
خدا رو شکر بابت آشنایی با استاد و مریم جانم
خدا رو شکر بابت زنده شدن خاطرات زیبایم
خدا رو شکر بابت خدای وهاب
خدا رو شکر بابت فهمیدن قانون
خدا رو شکر بابت این روزهای خوب
براتون آرزوی ثروت، سلامتی و عشق دارم
سلام
نداخانم
یکی ازدلایلی که باعث شد کامنت بنویسم واسه شما این بود که توجهم جلب شد به عکس پروفایلتون این درحالی هست که پرفایل من بدون عکسه ویادمه یکبار واسش اقدام کردم ومطبی که گروه تحقیقاتی عباس منش نوشته اینه که مامیتونیم باانجام دادن همین کارها بریم تودل ترسهامون
ترس ازاین که من بلد نیستم
نکنه خراب کنم
انشاالله که بزودی این کارروانجام بدم ودلیل واسش نیارم
ازخوندن کامنتتون هم لذت بردم وچقدرتحسینتون کردم که انیمیشون رودیدید
موفق باشید
بنام خدای هدایتگر و مهربونم
سلام به روی ماه استاد جونم
سلام به روی ماه بانوی پارادایس مریم جونم
من صبح فایل دیدم و کلی لذت بردم و یک ساعتی هم تفکر کردم
اما چون تو سفر هستم وقت نداشتم کارتون و ببینم
استاد میخوام از هدایتِ این چند روز بنویسم
بخدا لحظه به لحظه خدا هدایتم کرد در زمان مناسب به مکانِ مناسب
خونه ایی که گرفتیم موقعیتش عالیه ی تراس داره رو به کوه که پوشیده شده از درخت و منظره بینظیر خداروشکر
روزی که رسیدیم هوا آفتابی و گرم و صاحبخونه ی زوج جوان و خیلی مهربان و گفتن شما خیلی خوش شانسی که هوا عالیه چون هفته پیش همش بارونی بود و دقیقا این سه روز اینجا هوا بینظیره خداروشکر
البته که شانسی وجود نداره و طبق قانون من درخواست دادم و با احساس خوب ایمان داشتم خداجونم هوا و تنظیم میکنه
دیروز رفتیم آبشار راین و بینظیر بود بینظیر
عجب عظمت و شکوهی داشت
من بی اختیار اشک ریختم از قدرت نمایی خداوند ،وقتی پایین آبشار بودم یاد فایل آبشار نیاگارا افتادم و حرفهای مریم جان که آب هیچ مرزی نمیشناسه
الله اکبر از قدرت و عظمت خداوند
ساعت ها اونجا نشستم و لذت بردم و همونجا از خدا خواستم هدایتم کنه به زیبایی بیشتر
امروز هدایت شدم به ی پارک تاریخی در 10 کیلومتری زوریخ که تو دل کوه بود با مجسمه های غول پیکر که همش با سنگ ساخته شده بود
در پارک باز بود اما هیچکسی تو پارک نبود ، با دخترم رفتیم داخل و اینقدر بینظیر بود و سرشار از انرژی طوری که احساس میکردم ی چیزی داره رو دست و پام حرکت میکنه ی حالِ عجیبی بود
بعد از ی ساعت گشت و گذار و کلی عکاسی به ی امارت رسیدیم که خیلی خیلی قشنگ بود و ی خانوم مسن از ساختمون اومد بیرون و گفت امروز اینجا تعطیله اما شما میتونید تا هر وقت خواستین اینجا باشین و در ساختمون و برامون باز کرد و کلی چیزهای جذاب بهمون نشون داد و 100 فرانک هم بهم داد
همون لحظه که پول و داد بارون شروع به باریدن گرفت و شما نمیدونید چه حالی داشتم و موضوع جالب این بود که
من به اون خانوم گفتم اینجا خیلی هیجان انگیز و خاصِ و اینجا ی انرژی خاصی داره که خانومه بهم گفت اینجا رو شوهرم ساخته و تمام این مجسمه ها کار شوهرمِ و درست متوجه شدی اینجا روح داره
و عکس شوهرش و بهم نشون داد و سال 2011 فوت کرده بود و تو همون پارک دفن شده بود
پارک هم به اسم شوهرش بود
اگه دوست داشتین میتونید عکسهای این پارک بینظیر و ببینید در گوگول
Bruno weber اسم شوهر خانوم است و اسم پارک
خیلی جای جالبی بود
ساعتها نشستم و به مجسمه ها نگاه کردم
همه چی با تضادش بود
زن و مرد
ماه و خورشید
خوشحال و ناراحت
شاد و غمگین
خیلی خیلی جالب بود و زیبا زیبا زیبا
و جالبتر اینکه هیچ کس جز ما اونجا نبود و با خیال راحت تا عصر اونجا بودیم و لذت بردیم
همش داشتم به هدایت فکر میکردم
این سفر ی مدلِ خاصی برام
دقیقا انگار رو شونه های خدا هستم و خدا داره من با خودش میبره
من به هدایتِ خدا ایمان دارم
چقدر سفر و دوست دارم
حرکت کردن و در سفر بودن روحم و جلا میده ،قلبم و باز میکنه
خدایا بینهایت سپاسگزارتم که هر لحظه هدایتم میکنی
خدا جونم بابت هوای بینظیر سپاسگزارتم
خدا جونم بابت هر لحظه سپاسگزارتم
خداجونم سپاسگزارتم که به بهترین آدمها هدایتم میکنی
خداجونم سپاسگزارتم که به نعمت و لذت هدایتم میکنی
خدایا سپاسگزارتم که در زمان مناسب در مکان مناسب هدایتم میکنی
خدایا سپاسگزارتم برای بدن سالمی که دارم
خدایا سپاسگزارتم که میتونم به راحتی سفر کنم و لذت ببرم
خدایا سپاسگزارتم که آسانم کردی برای آسانی ها
استاد جونم سپاسگزارتم برای تمام عشقی که نثارمون میکنی
خدایا سپاسگزارتم بابت همین لحظه اکنون
به نام خدا
سارای عزیزم سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه و سفر خیلی خیلی بهت خوش بگذره
کامنت زیبای شما رو خوندم
و چقد لذت بردم، تک تک لوکیشن هایی رو که تو کامنت تون گفتین سرچ کردم و دیدم عکساشونو.
و چقد دلم خواست که کشور فوق العاده ی سوییس رو از نزدیک ببینم.
چقد فرکانس قشنگی و زیبایی فرستادید که دارید سوییس رو از نزدیک میبینید.
در پناه خداوند بزرگ باشید
و براتون بهترین ها رو ارزو میکنم
بنام خداوند سرشار از لطافت و مهربانی و زیبایی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی که مدیونتون هستم
سلام به خانم سارا مرادی عزیز که با این توصیفات زیبا میشه تا حدِ درکم ارتباط زیبا با خدای درونتون رو متصور شم و چقدر واضح با تصویری که در ذهنم ساختین، از اماکنی که بازدید کردید میشه انرژی اون فضا رو لمس کرد..مثل اینکه خودم هم اونجا بودم..امیدوارم لحظه به لحظه با هدایت خدای زیبا به زیبایی های بیشتری هدایت بشوید…امیدوارم که من هم مانند دوستانی نظیر شما قدرت درک هدایت هر لحظه ی خداوند رو کسب کنیم و از خداوند بخوایم که این قدرت رو بهمون بدهد.
شاد و سلامت و در آغوش خداوند باشین
به نام خدایی که در قلمم جاریست
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
وای که استاد چه کردید دوباره با یک فایل جدید اومدین و حی و حال مارو از این رو به اون رو کردید از بعد ازظهر ذوق و شوق دیدن این فایل رو داشتم اما چون درحال انجام تمارین کشف قوانین بودم گفتم باشه این تمارین که تموم شد بعدش نگاه میکنم
عنوان این فایل خیلی برام جذاب بود درس هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش و این گفتگو در ذهنم ناخودآگاه به وجود اومد که وای که چقدر استاد فوق العادست یک فایل 40 دقیقه ایی پر کرده از درس هایی که از یک انیمیشن گرفته چیزی که خیلیا عادی ازش رد میشن و در آخر هم عذاب وجدان دارن چون وقتشون رو گذاشتن پای چیزی که هیچ درسی براشون نداشته . این بهم یادآوری شد که ادم ها به اندازه ظرفشون از یک چیزی دریافت میکنند استاد هم وقتی داره انیمیشن نگاه میکنه به اندازه ظرف بزرگش کلی درس دریافت میکنه و این خیلی برای من جذابه واقعا ک چقدر ظرف یک آدم میتونه بزرگ باشه و یعنی از بعدازظهر هی با خودم میگم یعنی استاد چه درس هایی از این انیمیشن گرفته…
اما وقتی که فایل رو دانلود کردم و شروع کردم به دیدن بیشتر اطمینان حاصل کردم که استاد ما واقعا انسان بینظیر با ظرفی بزرگ هستش هر یک دقیقه از فایل که میگذشت موهای تنم سیخ میشد باز که یکم اروم میشدم باز استاد منو غافلگیر میکرد
این دقت استاد این ذهن کنکجاو استاد این ظرف دریافتی اگاهیِ استاد همه اینها بدنم رو مور مور میکرد… زمان رو انگار حس نمیکردم ….خدایا شکرت
استاد عزیزم ازتون متشکرم که درس هایی که دریافت کردید رو برای ما به اشتراک گذاشتید.
بریم سراغ درس های این فایل و این انیمیشن
غرور و منیت
استاد درمورد غرور صحبت کردن و خیلی جالبه که استاد به همچین قضیه ایی توجه کردن که تمام مواردی که اون گربه هشت تا جونش رو از دست داده بخاطر غرورش بوده وقتی دیگه خیلی روی خودش حساب باز کرده. هر وقت ما احساس کنیم که دیگه از همه سر تر هستیم و مغرور میشیم مخصوصا در برابر خداوند
یک نکته ریزی که استاد توی این فایل اشاره کردن این بود که:خب استاد همیشه میگه هرچی سرمون پایین باشه دربرابر خدا در برابر دیگران سرمون رو بالا میتونیم نگه داریم اما یک وقتایی هست که دیگه سرکش میشیم دیگه از اون ور بوم میوفتیم و خودمون رو برای همه میگیریم
یک جمله خیلی جالبی هست که خیلی شنیدمش توی جاهای مختلف که الان باعث شد یادم بیاد این بود که :دقیقا جایی که فکر میکنی بردی و دیگه تموم شده همه چیز شکست تو آغاز میشه مثالش رو بارها توی ورزش های مختلف دیدم مثلا تیم فوتبال دقیقه نود دو صفر جلوین از حریف و بعد میگن ما که بردیم بابا و مغرور میشن قیافه میگیرن و شل میکنن و دقیقا توی وقت های اضافه یا بازی برابر میشه یا کامبک میخورن یادمه سال های پیش زیاد میرفتم باشگاه بیلیارد و اسنوکر بازی میکردم دقیقا وقتایی که یکم از حریفم جلو میفتادم به خودم مغرور میشدم میخواستم دیگه نمایشی بازی کنم و پز بدم و دقیقا اون بازی هارو آخر سر شکست میخوردم. خداروشکر که این الگو هارو دارم و میتونه به یادم بیاره که مغرور شدن چه بلاهایی سر آدم میاره.
حالا فکر کن دربرابر خدا مغرور شی یعنی کلی بهت ایده داده کلی مسیر رو برات هموار کرده کلی دل هارو برات نرم کرده تورو به پله های آخر رسونده بعد میگی خب خدایا ازینجا به بعد رو خودم بلدم بهت نیازی نیست و خداهم به خواستت احترام میذاره و خودت که فرمون رو میگیری دستت با مخ میری تو دیوار … واقعا این مغرور شدن به خداوند چقدر مارو به بازی میگیره
استاد یک مثالی توی توحید عملی 9 زدید گفتین که طرف مثلا دنبال جای پارکه بعد به خدا میگه خدایا یک جای پارک برام اوکی کن همون لحظه که داره کلمات رو به زبون میاره میبینه ماشین جلویی داره میره بعد هم چی میگه؟ میگه خدایا بابا دمت گرم اینقدر سریع و خوشگل جوابمو دادی اینو میگه؟ نخیر میگه:خدایا نمیخواد خودم پیدا کردم! و اعتبارشو میده به خودش
چقدر خوشم میاد وقتی استاد ازین جمله استفاده میکنه که :من هرچی که دارم اعتبارش رو به خدا میدم و هیچوقت هم نگقتم بخاطر هوش وایده های خودم بوده اخه هوش و ایده و… رو کی داده به ما؟ همشو خودش داده خودشه که داره مینویسه خودش شرایط رو جوری رقم زد که من بتونم الان پشت سیستم باشم و ساعت 3 بامداد درحال تایپ باشم
ترس
توی زندگی ما میتونه یک اتفاقی رخ بده که با تمام اعتبار و موفقیت و ثروتی که داریم اینقدر مارو ببره توی دنیای ترس که همه موفقیت هامون رو فراموش کنیم کلمه فراموش رو پررنگ کردم این انسان هرچی میکشه از همین فراموشیشه دیگه وقتی یادش میره خدا کجاها دستشو گرفته بهش مغرور میشه وقتی یادش میره توی چه شرایط عجیب و غریبی تونسته با کنترل ذهنش موفقیت های باور نکردنی رو کسب کنه ترس از موقعیت های پیش آمده اونو خفه میکنه
این ترس باعث میشه گربه قهرمان داستان ما بشه یک گربه ملوس خونگی که هیچکاری هم از دستش بر نمیاد هرچند که بازم اون خونگی شدن باعث هدایتش شد اما کی؟ وقتی که تسلیم شد تسلیم جریان هدایت شد و غرورش رو کنار گذاشت
(الان صدای اذان صبح رو دارم میشنوم دلم میخواد برم با خدای خودم راز و نیاز کنم کامنت رو توی همین حالت میذارم تا بعدش بیام و ادامش رو بنویسم )
خب خب خب من اومدم خوش اومدم
داستان اون سگ خوشبین به شدت منو تحت تاثیر خودش قرار داد اصلا استاد یکجوری تعریف کردند که من بلافاصله بعد از شنیدن فایل و توضیحات استاد رفتم رو این انیمیشن رو دانلود کردم تا خودم با جزییات ببینمش.
خیلی قشنگ قانون رو استاد در قالب این انیمیشن توضبح دادند ببینید سه نفر دنبال اون ستاره ارزوها بودند و هر سه تاشون به مسیر های سخت هدایت میشن یعنی مسیری که بهشون گفته میشه مسیر سختی هست اما وقتی به سگ خوشبین اون مسیر میخواد گفته بشه راحتترین و خوب ترین مسیر گفته میشه دقیقا داستان زندگیه ها! خواسته ما میتونه میلیارد ها مسیر برای رسیدن بهش وجود داشته باشه و این ما هستیم که با باور هامون وتوجه امون به جهان این پیغام رو میدیم که اقا من میخوام مسیر آسون رو تجربه کنم یا میخوام پوستم کنده بشه تا به یک خواسته برسم
این فایل رو میخوام دوباره ببینم و ایندفعه یادداشت برداری کنم ازش … ساعت 4 بامداد شده و من سرشار از انرژیم با این سایت فوق العاده
یک نکته خیلی خیلی قشنگ دیگه ایی که داشت این بود که اون افرادی که با این اقای سگ خوشبین همراه شدن تا برسن به ستاره آرزو ها وقتی که با این سگ هم مسیر میشن وقتی سبک زندگیش رو میبینند وقتی سپاسگزاریش رو میبینند و وقتی حال خوبشو میبینند آخر سر به این نتیجه میرسن که ما چیزایی که میخوایم رو داریم بحث اینه که چشم ما تا الان نمیبیندش مثل اون دختر داستان ما که بهترین خانواده رو داشته اما از ستاره میخواسته درخواست خانواده کنه
وای وای وای این جمله من بوی ترس رو میفهمم از اون شخصیت گرگ چقدر خوب بود وچققددددررر درس داشت اینکه تا گربه چکمه پوش تصمیم میگیره دیگه نترس و بجنگه و شهامتش رو در عمل نشون میده وقتی که اسلحه حریف رو بهش برمیگردونه وقتی که اون ازراییل داستان اینو میبینه میگه که:من اومده بودم اون گربه ترسو رو ببرم با خودم اما تو دیگه ترسو نیستی من الان لازمت ندارم الان دیگه زمان رفتنت نیست و این یک نشونست که ما وقتی بریم توی دل ترس هامون قشنگ بازی به نفع ما تغییر پیدا میکنه و متوجه این میشیم که بابا چیزی که ما این همه ازش میترسیدیم توهمی بیشتر نبوده و استاد داستانی که بعدش گفتید راجع به فرار کردن سگ ها دیگه اون منطق رو برای من ایجاد کرد که بجای ترسیدن بهترین کار اینه که برم توی دل همون ترس باید یک کاری کنیم که ترس از ما بترسه اره ! این جمله مناسبیه
خیلی دلم میخواد برم و این انیمیشن رو ببینم مخصوصا بخاطر دیدن اون سگ خوشبین و الگو گرفتن ازش
استاد اخر های فایل هم درمورد تواضع در برابر الله صحبت کردید و چقدر توضیحات خانم شایسته به درک این موضوع کمکم کرد تا بیشتر منطقی بشه توی ذهنم که شکست دقیقا وقتیه که ما مغرور بشیم به انرژی که مارو خلق کرده .
باید بارها و بارها این فایل رو ببینم تا مرور بشه برام درس های فوق العادش
گاهی خداوند به شکل یک انیمیشن هزاران نفر و حتی میلیون ها نفر رو آگاه میکنه و در قلم اون نویسنده جاری میشه تا این کارکتر هارو بر اساس قانون جهان هستی به بازی بگیره
خدای عزیزم کمکم کن تا هر لحظه متواضع تر در درگاه تو حضور پیدا کنم
ترس هایم را از من بگیر و شجاعتی خدایی در دلم انداز
من رو هدایت کن به مسیر های هموار به مسیری که به انها نعمت داده ایی
خدانگهدار تک تکمون باشد …
ب نام خداوند بخشنده و مهربان،
سلام ب استاد عزیزم ک هر روز با ویس هاش ب خدا نزدیک تر میشم،و خانم شایسته ی عزیز،
چقدر زیبا تفسیر کردین این انیمیشن رو ،چقدر باید شبیه اون سگه دیدگاهمون رو ب دنیا مثبت کنیم ،چقدر باید با تغییر دیدگاه زندگی عالی و قشنگ تری رو برای خودمون رقم بزنیم ،یادمه من دبیرستان ک بودم جوری زندگی و خواندن درس و کنکور را سخت گرفته بودم ک زندگی برام جهنم بود ،الان ک ب اونموقع ها فک میکنم ،میگم کاش دیدگاهم از همون موقع کمی بهتر بود تا بیشتر لذت ببرم،الان زندگی برام ی بهشته چون میدونم ک دیدگاه خودمون ب زندگی و مثبت اندیش بودن و خوش بین بودن باعث اتفاق های خوب برای ما میشه و همچنین کنار گذاشتن تکبر و غرور و نداشتن منییت،باعث میشه بدونیم ک فقط ،فقط خدای مهربونه ک همه کارو برام راست و ریس میکنه ،و اینکه ب هرجایی برسیم و هرچی بشی این کار خدای خوب ماست،ینی داشتن توحید،توجه ب زیبایی ها ،سپاسگزار بودن و لذت بردن از تک تک چیز هوایی ک داریم ،حس و حال خوب و در نهایت اتفاقات خوب رو برامون رقم میزنه,اینکه توی لحظه زندگی کنیم و بابت چیزهایی ک همین الان داریمشون سپاسگزار باشیم ،نیازی نیس حتما ب مقام خاصی ب ترفیع رتبه در کارمون یا رسیدن ب ثروت خاصی برسیم تا حالمون خوب بشه و سپاسگزار باشید ،پاشید و همین الان بابت خانواده هاتون ،مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید .
خدایا سپاسگزارم بابت حضور استاد عزیزم در زندگیم ک یکی از بزرگ ترین نعمت های بود ک تا الان تو زندگیم داشتم ،امیدوارم ک نظر منو بخونید
سلام معصومه جان
دیدم امروز 77 روز از حضورت در این مأمن الهی میگذره…
بهت تبریک میگم ، حضورت مبارک باشه دوست خوبم..
کامنتت روخوندم
چه قشنگ شکر گزاری کردی و الطاف الهی رو به خودت و ما یادآور شدی آفرین دختر..
این که گفتی:
««پاشید و همین الان بابت خانواده هاتون ،مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید ….»»
عاااااااالیییییییییی بود.
لذت بردم صمیمی و مفید و مختصر…
اتفاقا قبل از هدایت شدن به کامنت شما ، داشتم پاسخ یکی از دوستان خیلی عزیزم در این سایت (سمانه جان صوفی ) رو میخوندم خیلی قشنگ مناجات کرده بود با خدا…
خیلی لذت بردم
با شما هم به اشتراک میزارم، امیدوارم شما هم حظِ وافری ببری معصومه عزیز:
هر چی خیر، شادی، نعمت، زیبایی، ثروت، برکت، سلامتی، آرامش، خوشبختی، سعادت (مجموعه ی خوبی ها) تو زندگیم هست، اعتبارش از خداست
وقتی کامنتِ خوب مینویسم و مورد توجه قرار میگیره، وقتی کامنتهای خوب رو می خونم، اعتبارش از خداست.
وقتی سعادت پیدا میکنم، دستِ خدا میشم، برای کمک به دیگری (انسان، حیوان، گیاه و …) و وقتی دیگران دستِ خدا میشن برای من، اعتبارش از خداست.
وقتی به خواسته و هدفم میرسم، اعتبارش از خداست.
وقتی دیگران بهم محبت میکنن، تحسینم میکنن، بهم عشق رو هدیه میدن و وقتی من به دیگران محبت میکنم، تحسینشون میکنم، بهشون عشق رو هدیه میدم، اعتبارش از خداست.
وقتی خوراکی های خوشمزه میخورم، لباس های زیبا میپوشم، تو حسابم پول هست، با فراوانی زندگی میکنم، سوارِ ماشین خوب میشم، روابط خوب دارم، هدیه میگیرم، اعتبارش از خداست.
وقتی به نعمتِ زنده بودن، زندگی، اکسیژن، حرکت و جابجایی، آب و … دسترسی دارم، اعتبارش از خداست.
وقتی اطرافم پر میشه از آدم های خوب و مهربون، کلی زیبایی و حسِ خوب و آرامش و اتفاقات خوب، اعتبارش از خداست.
وقتی در مدار آگاهی و امنیت و ثروت و فراوانی و … قرار میگیرم، اعتبارش از خداست.
سلام به خدای هدایتگرم.
سلام به وجیهه بانوی نازنینِ نازنینم.
هر بار کامنت شما به عنوانِ پاسخ میاد برام، عینِ یه هدیه ی ناب، خوشحال میشم.
هر بار کامنت های شما رو در فایلها و در پاسخ به بچه ها می خونم، خوشحال میشم.
طبیعیه چون ایمیلم رو روی اکانت تون فعال کردم، دسترسی ام باز شده به کامنت های سراسر عشق و نورِ شما.
امروز یه لحظه داشتم یه صفحه ای رو بالا پایین میکردم یه لحظه یه متنی رو گذری خوندم، تو دلم گفتم این ادبیاتِ وجیهه جان هست، این سبکِ نوشتاری وجیهه بانو هست.
از سرِ کنجکاوی چک کردم، دیدم بله، درست درک و حس کردم، کامنت از شما بود…
یعنی بین این همه کامنت، کامنتت عین الماس میدرخشه.
امروز هم از طریق ایمیلم، اومدم سراغِ خوندن کامنتهاتون، که برخوردم به این کامنتِ زیبا و جالب…
یهو اسم خودمو دیدم تو کامنت، یه لحظه انگار شما رو ببینم یا مخاطبم باشی گفتم عزیزم، عزیزِ دلم…
راه دور و فاصله، پَر زد رفت، یهو وصل شدم بهت…
برام نشانه ی زیبایی بود و لذت بردم که برای خودم هم یادآوری شه اعتبار هر خوبی، که دارم از اللهِ یکتاست…
چون خیلی مهمه.
چون جلوی غرور و منیّت رو میگیره.
به عبارتی پیشگیری، بهتر از درمانه.
استاد بارها گفتن وقتی روی خودتون کار میکنین، در مسیر بهبود هستین، علائم و نتایجش از همون اول آشکار میشه، نشانه ای میاد که متوجه بشین یه چیزی فرق کرده تو زندگیِ شما…
مثلا یه تماس خوب، غذای دلخواهتون فراهم میشه، پیدا کردنِ چیزی و …
اینکه تو کامنت شما، اسمم رو دیدم نشونه بود برام، دقیقا انگار برام یادآوری شد دقت کن سمانه، اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.
خیلی متمرکز باید روی این باور کار کنم، چون خیلی ریز شده تو زندگیم منیت و غرور و باید بِکِشَمش بیرون…
این یکی از قوی ترین باورهای توحیدی هست که باید روش کار کنم.
و اینکه خیلی جامع و کاربردیه، مطمئنم بهبودم در این باور باعث میشه یه عالمه پیچک و علف هرز و تیغ و خار تو باغِ زندگیم، با هم خشک بشن و بریزن…
نشانه ی دوم امروزم خیلی بولد بود، خیلی خیلی…
چند روز پیش یکی از چسبهای یکی از قاب های هنریم روی دیوار، باز شد.
این قاب که روش نوشتم:
سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.
خب چسبوندم و نشونه رو دریافت کردم…
امروز اما
دیدم یه قاب کلا از روی دیوار باز شده بود، افتاده بود کنار صندلیم روی زمین…
تا دیدم برداشتمش، خوندم دیدم بله، همین قابه:
سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.
پیام به شدت واضح و مستقیم بهم داده شد…
میدونی چرا؟
الان، که دارم مینویسم تازه فهمیدم چرا انقدر واضح و مستقیم…
با اینکه میدونم الویتِ الفِ من در حالِ حاضر کار کردن تمرکزی و لیزری روی توحیده، شناختش و کلا مسیرش و آغاز کردم تلاش رو …
اما باز هم ذهنم شیطنت داره و نشتیِ انرژی دارم و به یه چیز دیگه هم توجه میکنم، که اتفاقا مورد 2 رو با تعهد کاری برای بهبودش انجام نمیدم، فقط داره انرژیم رو میگیره…
الان تازه درک کردم
انقدر واضح خدا بهم میگه فقط روی توحید کار کن دخترِ خوب و نازنینم، سمانه جونم…
بعد من متوجهِ منظورِ خدا نشدم تا الان…
دقیقا الان
که هدایت شم بیام برای پاکیزه جان کامنت بنویسم، بعد بیام پاسخ بذارم برای شما، که بعد برسم به تحلیل خودم و نشانه هام، و کاشف به عمل بیاد که فقط روی توحید کار کن، فقط…
جلویِ این نشتیِ انرژیِ ذهنی و فکری رو الان نمیدونم چطوری باید بگیرم…
چون واقعا داره مثل ترمز عمل میکنه…
اما میدونم روشش رو خدا بهم میگه…
هدایتم میکنه چه فایلی ببینم، چه کامنتی بخونم، ایده و الهامات بهم میده …
چه تکلیفی رو باید انجام بدم در عمل.
خلاصه عاشقشم که انقدر توی برنامه، هدایت، نظم و چیدمانِ دقیق، داره مو به مو راهنماییم میکنه…
پله پله…
سمانه شتاب نداشته باش.
قانون، قانونه.
باید روند تکاملی ات طی شه، تا بهت گفته بشه هر مرحله، هر چی متمرکزتر کار کنی، دریافتی هات هم بیشتر میشه.
خوشحال باش، سپاس گزار باش، لذت ببر، در لحظه ی حال زندگی کن، گفته میشه…
الهی شکرت بی نهایت.
سپاس گزارم وجیهه بانوی نازنینم، که بهم انگیزه دادی، بنویسم و برسم به تحلیلِ خودم.
یهو یه باور چشمک زد برام:
عدم توجه به قضاوت، نظرِ مردم در مسیرت. به عبارتی ترس از قضاوتِ دیگران، پَر، چون شرکه.
وجیهه جان، نشانه سوم همین الان اومد جلوی چشمم، این پیام رو نوشتم ارسال کردم (ساعت 1 بامداده و واردِ روز جدید شدیم) ویرایش که زدم نقطه آبی مشاهده شد، الهی شکر رو گفتم ولی باز نکردم تا این کامنت رو مجدد بخونم و ویرایشِ نهایی بعد برم سراغِ نقطه آبی جانم، هدیه ی جدید خدا برام…
میتونی حدس بزنی از طرف کی بود؟
نشونه جدید، نقطه آبی، هدیه ی جذابم:
از طرفِ خودِ شما بود وجیهه جان…
و برام اشاره کردی به همین کامنتِ مناجات با خدا…
خب برای من که اعتقاد دارم به نشانه ها، این سومی دیگه تیرِ خلاص رو زد بهم.
این همزمانی حرفِ ویژه ای برای من آورده، ممنونتم.
تاکید ویژه برای خودم:
سمانه جان به توحید برسی، به همه چیز میرسی.
اعتبار هر خوبی، از اللهِ یکتا هست.
همین و تمام…
خدایا مرسی که انقدر منظمی، با برنامه ای، چیدمانِ عالی داری، هدایت هات بی نظیره.
هزاران سلاااااااااااااااامممممم و درود به دوستِ دوست داشتنیم
به سمانه نازنینم…..
ممنووونم دوست قشنگم..
ممنووونم سمانه خوش سخنِ من
میدونی کامنت پر بار و قشنگت با این همههههه احساس عالی کی به دستم رسید؟؟؟؟؟؟
دقیقاااااااااااااا لحظه ایی که صدای بارون و بوی خاک نم خورده توجه منو جلب کرد…
بعد اومدم جلوی پنجره مستِ این همه برکت و نعمت و رحمت شدم….
خدایا شکرت از این همه الطافی که از آسمون و زمین و گوشی به سمت من روان میکنی…
دوست خوبم گفتی :
««جلویِ این نشتیِ انرژیِ ذهنی و فکری رو الان نمیدونم چطوری باید بگیرم…»»
فقط با شکر گزاری
معجزه میکنه…
هررررررر شرایطی داری صد در صد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن عزیزم…
عجیب دلتو نرم میکنه و حالتو خوب…
سمانه عزیزم
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بی عنایات خدا هیچیم هیچ
چه قشنگ گفتی دختر….
بهتره بگم چه قشنگ گذاشتی خدا با قلبت بهت بگه:
سمانه جان به توحید برسی. به همه چیز میرسی
اعتبار هر خوبی ، از الله یکتاس
عاشقتم سمانه جان میبینی اینقدر روحمون تشنه توحید بوده که هررررر چه مینوشیم هنوز تشنه ایم….
تازه دارم حرفهای استادعزیزمون رو درک میکنم که میگفتن:
روحم تشنه این قوانینه …
تشنه…
مثل یک کویری که هرررر چی بهش آب بدن بازم میخواد…
الله اکبر…
پروردگارا ؛ ما را در مسیر هدایت و رحمتت قرار بده و برایِ دریافتِ رهنمودهای شهودی ، از جنس الهی توانمندمان گردان. الهی امین
سمانه عزیزم
ممنونم که برام نوشتی
ممنونم که با عشقِ ناب و قلب زلالت نوشتی..
ممنونم که اینقدر قشنگ توحید رو توی کلماتت جاری میکنی…
ممنونم که اینقدر قشنگ زبان خداوند (زبان نشانه ها ) رو درک میکنی و با من به اشتراک میزاری..
خدایا شکر بابت این توفیق بینظیر و حال خوب..
روی ماهت رو میبوسم و از قلبم به قلب مهربانت عشق میفرستم…
برات بهترینها رو از خداوند آرزو میکنم و الهی غرق در نور و عشق الهی باشی دوست پر انرژی من
سلام با یک دنیا عشقِ خالصانه عاشقانه برای وجیهه بانویِ عزیزِ دلم.
شب، پیام دل انگیزت رو دریافت کردم…
و خدا رو بی نهایت شکر منم شاهد و دریافت کننده ی انرژیِ پاک و خالصِ بوی بارون، بوی خاک، خودِ بارونِ دل انگیز و حال خوب کن بودم.
دقیقا زیر بارون سوار ماشین بودم، پنجره رو پایین کشیدم، هِی نفس میکشیدم، و تکرار میکردم الهی شکر و از اعماقِ قلبم خوشحال شدم که دریافت کننده ی این نعمتِ شگفت انگیز بودم.
بارون، همیشه برای من نشانه ی خوبیه، هر وقت بارون میاد میگم بَه بَه خیر اومده، با خودش خوبی میاره، مخصوصاً بویِ بارون دیوانه ام میکنه.
چی بگم جز الهی شکر که میزانِ خوشحالیم رو از این هوا برسونم؟
یه چیزی رو حس کردم چند روز پیش الان یادم اومد و اینجا میگم:
حس کردم لذت بردن از داشته هامو کمی یادم رفته این اواخر و انگار چسبیدم به نداشته هام، یا ترس از دست دادن هام…
و این شده که خودم میدونم این شکلی شدم…
اشاره دارم به ترمزی که میدونم چیه.
دوباره برگشتم به سپاس گزاری با هدایتهای خدا.
اونم ساده شدنِ سپاس گزاری برام: یعنی همون لحظه بهم الهی شکرت برای…
صبر نکنم تا دفتر و قلمم بیاد بعد اونجا بنویسم، همین صبر نکردن و به تاخیر ننداختنش برای من معجزه میکنه.
چون متوجه شدم تو سپاس گزاری کردن هم کمال گرایی دخالت میکنه.
یعنی میگه: صبر کن کامل بنویسی تو دفتر
اینطوری نگو
حیف میشه و …
عجب تله ای…
مثلا انگار میخواد کیفیت سپاس گزاری مو بالا ببره در حالیکه عملا مانع ام میشه برایِ بیانِ در لحظه.
چی حیف میشه؟
اگه الان نگم شاید یادم بره…
تاخیر در سپاس گزاری اصلا جایز نیست سمانه جان.
وجیهه جانم، یه کامنت برای یه دوست نوشتی: سپاس گزاریِ کامل کنیم، یعنی بدونِ اما و اگر و ای کاش.
الان هم برای من، در درمانِ بهبودِ نشتی های فکری و ذهنیم نوشتی:
فقط با شکر گزاری
معجزه میکنه…
هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن عزیزم…
عجیب دلتو نرم میکنه و حالتو خوب…
– خُب میدونی کدوم قسمت نشست روی قلبم، به طوریکه گفتم بله، یه بی دقتی کردم در موردش…
هررررررر شرایطی داری صد درصد بپذیر و برای خوب و ناخوبش شکرگزاری کن
من تو رودربایستی با خودم، از ناخواسته هام، ضعف هام صحبت نمیکنم، یا کم صحبت میکنم، اما اینکه میگی از ناخوبی ها هم شکر کن و مسئولیتش رو بپذیر قلبمو زیر و رو کرد…
نمیدونم چقدر درست درک کردم یا نه، اما انگار چشمک زد بهم این کلامت.
محبتِ شما هم به صورتِ نوشتاری به دستم رسید و نشست روی قلبم، هم خودِ قلبم فرکانس خالص و مهربونِ شما رو دریافت کرد کاملاً مستقیم و بی واسطه.
ممنونم که برام انقدر عاشقانه مینویسی خواهرِ خوبم.
5 پاسخ دریافت کردم امروز.
5 محبت از جانبِ دوستان نابم در سایت.
الهی شکرت که این روزیِ شیرین رو بهم چشوندی…
سمانه جون، هر چی رهاتر شی (یعنی بدون وابستگی به صورتِ قلبی و حقیقی)، پاسخ هات سریعتر میاد.
برمیگردم به تاکید و یاداوریِ سخنِ ناب استاد تو قسمت9 دوره کشف قوانین زندگی:
ببین محتاجی یا اشتیاق داری؟
راهِ تشخیصش چیه؟
آدمِ مشتاق: امید داره، خوشحاله، زندگیشو ادامه میده، از مسیر لذت میبره، باور داره به فراوانی ها، و میدونه در بهترین زمان خواسته هاش اجابت میشن.
آدمِ محتاج: وابسته است، دائم چک میکنه، امیدش نوسان داره یعنی بگیر نگیر داره و شل و سفت میشه، و اگه نشه ناراحت میشه، ممکنه بترسه یا عصبانی شه، باور به کمبود داره، شتاب داره واسه رسیدن به خواسته هاش و در فکرِ به نتیجه رسیدنِ سریعِ نیازش هست …
خدایا عاشقتماااااا
میدونی که.
داری باهام حرف میزنی…
خوبه من چاق سلامتی مو با وجیهه جان کردم، رسیدیم به تایمِ سمانه و تحلیل و گفتگو.
بسیار هم عالی.
خیلی هم ممنونم.
نمیتونم بگم مسئولیت ناخوبی مو پذیرفتم.
نمیتونم بگم سپاس گزارِ ناخوبی ام هم بودم…
نه!
بهش بی توجهی کردم.
به عبارتی باید حلش کنم، اما روشِ فرارِ اعراض رو در پیش گرفتم…
اینا رو با امید میگم در مورد خودم…
یه جا شنیدم از استاد که فحوایِ کلامشون این بود: هنگام شناخت خودمون باید حس خوب داشته باشیم نه ناامیدی…
ناامیدی بویِ سرزنش میده.
امیدواری، بویِ کشف و حلِ مسائل رو دارن.
کشف کردم در موردِ x، من محتاجم…
چون علائمش رو میبینم در خودم.
و بررسی کردم الان دیدم سرزنش نمیکنم سمانه رو، یعنی سرکوفت نمیزنم به سمانه، فقط دارم کمکش میکنم بهتر ببینه خودشو، افکارشون و اعمالشو…
الهی شکرت.
سپاس گزارم استاد ازتون، برای فایلِ پر برکتِ گریه چکمه پوشِ 2 و همه ی فایلهاتون.
نیم ساعته اومدم مینویسم و بسیار خوشحالم.
از خدا درخواست دارم: در مدارِ توحید و سپاس گزاری بیشتر حضور داشته باشم، قوی تر شم، عملم بهتر شه، بهتر و بهتر شم، تمرکزم به اصل باشه تا فرع، راحت و راحت تر آسان شم بر آسانی ها در مدارِ توحید و سپاس گزاری.
وجیهه جانم:
سپاس گزارم از محبت و توجهت.
سپاس گزارم از مهربونی و هدیه هایی که بهم دادی با این کامنت، بارز ترینش حسِ خوب هست که بهم هدیه دادی.
سپاس گزارم که کامنتهامو میخونی، اعتبارِ کامنتهای خوب از اللهِ یکتاست.
سپاس گزارم که همیشه دعاهای خیر میکنی برام و خیر میفرستی برام.
ماچ به رویِ همچون ماهت.
بهترین ها برای شما و خانواده ی محترمت، وجیهه ی نازنینم.
خدایا شکرت که حضور داری هر لحظه تو زندگیم، مخصوصا وقتهایی که شتاب دارم هم دستتو از دستم جدا نمیکنی، مرسی که همیشه و در هر حالت و هر جایی هستی و با منی.
به نام خدای هدایتگرم به سمت زیباییها
سلام به دوست عزیزم معصومه جان .
خوندن کامنتت برای من پراز هدایت بود .
واقعا از دیروز که این فایل رو دیدم و سه بار گوش دادم متوجه شدم که من فراوان فراوان خوشبختی و نعمت در اطرافم هست .
یکی از بزگترین انها بودن در این سایت و همزمانی با استاد و این دوستان عزیز .
خداروشکر که این کامنت شما رو هم هدایتی بهش برخوردم و خوندم .
معصومه جان الهی هرجای این دنیا که هستی همیشه لبهایت و چشمانت لبریز از برق شادی باشه .
به نام هدایت الله
سلام خواهر خوبم معصومه
خیلی سپاسگزارم به خاطر نکته خوبی که اشاره کردی
(مثل اون دختره در کارتون سپاسگزار خداوند عزیز باشید ،بابت سقفی ک بالاسرتونه،حس خوبی ک در طول روز دارین و سلامتی ک دارین خداوند را سپاسگزاری کنید تا بر شما بیافزاید )
الاهی شکر به خاطردوستان ناب وعالی و فوقالعاده در سایت عباس منش
نطر خوبتون رو توی موردعلاقه هایم حتما ذخیره میکنم
سلامت وپاینده باشید انشاالله
آیه 42 سوره کهف
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿۴٢﴾
و میوههایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود. و [به حسرت] میگفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم.» (42)
سلام به همه
امیدوارم عالی باشید
امشب میخاسم دوباره کامنتم رو روی سایت خودم منتشر کنم به اسم دل نوشته پول با خدا قسمت هفتمش ولی حسم گفت بیام اینجا بنویسم
فعلا به دلیل یه مشکلی ک توی سایت پیش اومده نمیتونم تفسیرهامو به اینجا منتقل کنم
دارم رفعش میکنم و به راهکارش هدایت میشم
این یکی رو میخام اختصاصی برای اینجا بنویسم
وای که چه قدر خوب بود این انیمیشن
چه قدر عالی بود
توی این چن روز گذشته دو بار دیدمش
دفه اول که گریم گرفت یه قسمت هاییش
چه قدر خودم رو دیدم توی خیلی از قسمتهاش
و چه قدر خوب بود از همه لحاظ
من چند هفته پیش این آیه رو خوندم
نمیدونستم داستان این آیه چیه
برای خودم نوشتم چرا شرک؟ و اسم آیه رو نوشتم و توی گوشیم ذخیره کردم
تا این که هدایت شدم به این انیمیشن
داستان آیه امشب داستان همون مردی که میره توی باغش که پر از میوه بود می ایسته و میگه
گمان نمیکنم که این باغ زوال داشته باشه
و حتی اگه دنیای دیگه ای هم وجود داشته باشه
فک نمیکنم خدا منو جای بد بفرسته
قبلشم رفیقش که هیچی نداشته رو یه ذره میکوبه آ
بعدشم که اینجوری میگه
دیگه فاتحه خودشو یه باره میخونه خلاصه
بعد همون شب اگه اشتباه نکنم کل محصولاتش از بین میره
اول آیه رو باهم بخونیم
و میوههایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود. و [به حسرت] میگفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم.» (42)
خلاصه حسابی مغرور میشه
دیوانه میشه
خلاصه یه پا گربه چکمه پوش میشه آ
بعدم همه چیش رو میبازه
و تمام
دقیقا داستان گربه چکمه پوشه انگار
من به خودم میگفتم خدایا چرا اینجا شرک آورده
آخه اینکه چیزی رو کنار خدا قرار نداده
ولی از رفتارهاش فهمیدم خودشو کنار خدا قرار داده
به خودش مغرور شده
تا قبل از دیدن این انیمیشن نمیتونستم اینجاشو بفهمم
نمیتونسم دلیل اومدن شرک توی این آیه رو بفهمم ولی خدا هدایتم کرد و فهمیدم
برای همه ی ما همین شکلیه
من نشستم با خودم یه دو دو تا چهار تا کردم دیدم
اوضاع خودم خیلی افتضاحه
دیدم من دقیقا مخالف شکر گذاری هستم
دیدم اصن نعمت هام رو نمیبینم
دیدم فقط روی خودم حساب باز کردم نه روی خدا
دیدم با همه زورم دارم تلاش میکنم ولی کارم اونجوری که باید پیش بره نمیره
هنوزم همون مشکلات قدیم مالی هست حل نشده
هنوزم همونا کنار من هستن
چون من تغیر نکردم
چون من شکر گذار نیستم
چون من دقیقا کافرم به همه ی نعمتها
اصن از صب که پا میشم به این امید پا نمیشم که آخ جون یه روز دیگه اس
یه نعمت از طرف خداس
دقیقا مثل اون دو تا گربه فک میکنم
این رفتارا رو لوس بازی میبینم
دقیقا اونا هم توی انیمیشن اونجایی که نقشه اون سگ رو دیدن
اگه دوبله سورن رو ببینید
میگه این راه تو خیلی لوسه
انگار برای ماها راه های آسون و بی خطر غریبه اس
از بس نعمت های خدا رو ندیدیم
از بس تمرکزمون روی ناخواسته ها بوده
بعد از همه ی اینا گذشته برامون افت داره اصن شکر گذاری کنیم
میگیم خب اینا رو که همه دارن
نمیگیم که میتونس خدا ما رو بیست هزار سال پیش به دنیا بیاره
که موبایل رویاش هم نمیتونس وجود داشته باشه
اینا میتونسه اتفاق بیوفته
ولی موضوع دقیقا این کلمه اس لوسسسس
شکر گذاری لوس بازی
توجه به نکات مثبت لوس بازی
آره اینا لوس بازیه
ثمره اش اون مسیر سخته اس
اون مسیره اس که اصن نمیشه ازش جون سالم ب در برد
واقعا این حالا انیمیشن بود
ولی من برای رسیدن به درآمد خیلی خوب از کارمم دقیقا از همون مسیر صعب العبور رو برام میگفتن و میگن هنوزم
ولی فک کن هدایت بشی به یه مسیری که توش گل و بلبله
من توی یه تایمی پارسال همین موقع ها هدایت شدم به یه مشتری
که اون موقع برای پروژه های ساده پولهای به نسبت خوب میداد که بقیه تعجب میکردن
برای خودمم عجیب بود نکنه این پولها رو نباید بگیرم
با اینکه روش همون راه سگه بودا
اصن طبیعی اینکه راحت پولهای خوب در بیاری
آروم آروم هدایت بشی به پلنهای سخت تر
و پولهای خیلی بیشتر
(قرار نیست تا آخر عمر توی منطقه امنت بمونی جلسه سی و سه روانشاسی ثروت یک)
بعد پولهای بیشتر
و همینجوری سوت بزنی
با چالش رو به رو بشی
ولی تو بزرگتر باشی
و خیلی سریع رشد کنی
خیلی سریع پولهای خیلی خوب بسازی
و این کل داستانه زندگی
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
دوستون دارم
سلام مجید جان
خیلی زیبا نوشته بودی ، من از کامنت زیبات لذت بردم
به قول استاد که همیشه به این نقل قول تاکید میکنن که:
شرک مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شبه
دقیقا همین ماجراس، ماجرای مغرور شدن به خود.. اینکه یه مدت بری جلو بعد یادت بره از چه مسیری اومدی
به خودت مغرور بشی
دیگه مسیرو یادآوری نکنی
دوباره بری تو در و دیوار…
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه» [1]
«ما او را از آب نطفه در هم آمیخته خلق کردیم تا او را بیازمائیم. »
باید همیشه و هرجا نگاه کنم ببینم چجوری از عدم ،روح خدا در من دمیده شد و به قول استاد عزیزم سرمو جلوی خدای خودم پایین بگیرم..
گاهی وقتا به خودم یادآوری میکنم ، میگم تو انسانی ، روی زمین ، در این زمان و این مکان
میتونسی انسان نباشی و هرچیز دیگه ای آفریده بشی و یا همونطور که خودت گفتی ، ممکنه خدا منو قرن ها قبل می آفرید و نه در این زمان( واقعا دید زیبایی بود)
اما لایق بودی و لیاقت داشتی که انسان باشی ، باید تلاش کنی و خودتو ارتقا بدی..
یه چیز دیگم الان دلم خواست یه متنم اضافه کنم اونم اینه که :
معمولا مادر و پدرها یه سری خواسته ها برای فرزندشون دارن که فکر میکنن اون براش درست ترین کاره
در صورتی که ممکنه فرزندشون اصلا یه هدف دیگه ای داشته باشه یا یه فکر دیگه ای و خواسته های دیگه ای داشته باشد که کاملا متفاوته
تازگیا که داشتم دربارهی این نوع خواسته های خانوادم فکر میکردم یهو یه صدایی درونم خیلی خیلی بلند گفت :
تو بچه ی پدر و مادرت نیستی ، از همون ابتدا هم نبودی
یعنی انقدر صداش بلند بود که هرروز میشنوم…
بهم گفت تو باید راه خودتو بری ، خدا تورو آزاد آفرید.. فارغ از هرچیزی …
قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَا.
… بگو او پروردگار من است،خدایى جز او نیست، بر او توکل کرده ام و بازگشت من به سوى اوست.
سلام وصد سلام
سلام به روی ماهت مجید جان
سلام به ابهت روح بزرگوارت دوست عزیزم باور کن دلم برا کامنتهای تنگ میشه من همیشه سپاسگذارم که هستی ومکتوب میکنی سپاسگذارم مجید نازنین
باورکن از ته دل مکتوبات شما حال روح حال دلم رو خوب میکند خوب به معنای واقعی مجید خوب واقعی .سپاسگذارم
سپاسگذارم هستی ونفسهایت با نفسهایم در این عصر همزمان هست وتپش قلب داریم سپاسگذارم دوست خوبم
سپاسگذارم
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شکر ستاند
سلام خدمت استادان مکتب توحیدیم و دوستان و هم مداریهایم و غارنشینان عصر مدرن ،که هر روز در هیاهوی این زندگی مجالی را در این فضا و سایت پیدا میکنیم تا آگاهیهای ناب و تجربیاتی ارزشمند کسب کنیم و با نشر اونها به همدیگه کمک کنیم برای هم اندیشی
.
خداوند را هر روز و هر لحظه شاکرم برای بودنم در این عصر و فرصت زنده بودن و بزرگ شدن و تجربه بیداری و درک نشانه ها و دیدن تصویری از زندگیم که هر لحظه مانند قصه ای در دل قصه ای بزرگتر روایت میشه برام .
مثل امروز که در دل قصه زندگی من قصه گربه چکمه پوش روایت شد،
من به لطف خدای مهربانم در این چهارده سالی که خداوند تمام هستی را با تمام ظرافت و زیباییهایش در وجود دختری زیبا و پر رمزو راز به نام هستی به زندگی من هدیه داد
من هر روز با رشد او رشد کردم
بزرگ شدم
گاهی با درد و گریه
گاهی با ضعف کودکانه ام گریستم
گاهی با خشم از سر نا آگاهیم فریاد زدم
و بلاخره در کلاس درس طبیعت با همکلاسی که در کلاس بندی جهان هستی روی یک نیمکت نشستم با دخترم تربیت شدم بزرگ شدم آگاهی کسب کردم و بیدار شدم
خیلی وقتا با هم کارتون نگاه میکنیم
به نظرم انیمیشن ها دارای کدهای بسیار عمیق و در عین حال با فهم ساده هستن مانند همین زندگی واقعی (از نظر ما واقعی)
یادم میاد از همون ابتدای کودکی هستی با کارتون سفید برفی و هفت کوتوله :یاد گرفتم که اگه مرده باشم با بوسه معشوق حقیقی زنده میشیم و دوباره جان میگیریم پس مرگی واقعی نیست….
یاد گرفتم وقتی آرزوی بزرگ و هر چقدر دست نیافتنی داشته باشی مثله سیندرلا اگه پاک نیت باشی و عاشق زندگی و خوبی کردن و خوب بودن ،اون آرزو برات واقعی و بدیهی میشه و تو بلاخره یه روزی ملکه قصر پادشاه (وجودی خودت میشی)
یاد گرفتم اگه آگاهانه و با جسورانه و هوشمند باشی مثله دیو و دلبر میتونی بر دیو به ظاهر خشمگین و مستبد سرزمین وجودت مسلط بشی و اونو رام و عاشق و شیفته خودت کنی
یاد گرفتم که به ظاهر آدم ها هر چقدر هم زشت باشه در جستجوی زیبایی ذاتی و فطرت پاکشون باشم مثله شاهزاده و قورباغه در وجود هر آدمی میتونه یه شاهزاده ای پنهان باشه که اگه من بر قلب اونا محرم بشم اون شاهزاده با تمام ابهتش از دل اون زشتی ظاهری برای من سر میزنه بیرون و اون تبدیل عاشقانه رخ میده
من یاد گرفتم مثه راپونزل دلیر باشم از نقطه امن خودم خارج بشم از قلعه ترس از ناشناخته ها که منو در خودش اسیر کرده بیام بیرون و بالن آرزو هارو دنبال کنم و ببینم که چقدر دنیا پهناوره و من چقدر خودمو محدود کرده بودم در نقطه امن خودم
و یاد گرفتم در نمایشنامه کالیداس مثله شاکونتالا وقتی حلقه نشان با پادشاه رو گم کردم و یادم رفت موقع ورود به این دنیای مادی عهدی بستم با حضرت حق که من یادم می مونه برای چی دارم پا میزارم توی جهان با تمام زرق و برقش ولی عهد شکنی کردم و اون عهد رو یادم رفت و حلقه رو گم کردم و حضرت حق گفت تا حلقتو پیدا نکردی اجازه ورود به قصر منو نداری و شاکونتالا گریه کرد و روزها و ماهها و سالها در پی حلقه گمشده خودش با پادشاه گشت و اونو پیدا کرد
منم سالها در پی اون حلقه وصل بین خودم و وجود خودم رو گشتم و بلاخره پیداش کردم و اجازه ورود پیدا کردم
یاد گرفتم مثله پینوکیو در بازار مکاره گول گربه نره (تنبلی و اهمالکاری) وجودمو نخورم ،
گول روباه مکار (ذهن اغواگرم) که هر لحظه منو به ترس و غم به گذشته و آینده سرگرمم میکنه ،نخورم
به حرف جینا (وجدانم) که همیشه زیر کلاه پنهانه همیشه باهامه و داره باهام حرف میزنه گوش بدم
یاد گرفتم از افسانه نارسیس که همیشه عاشق زیبایی های وجودی خودم باشم و غرق در زیبایی های لحظه ای که با چشمانم میبینم نباشم و در دل تمام زیباییها،زیباییهای ذاتی خودمو نگاه کنم
من یاد گرفتم در نمایشنامه جوجه اردک زشت که در اعماق وجود هر کسی نقطه تاریکی مدفون شده از کودکی و ما فکر کردیم که باید مثه جوجه اردک زشت غصه آنها را بخوریم و همیشه سعی کنیم اونهارو پنهان کنیم در صورتی که اونها صفتی هستند که قابلیت اینو دارن که هر کدوم با آگاهی به قوهای زیبایی تبدیل بشن
درسته که این انیمیشن ها با ظاهری کودکانه ساخته میشن و همین خودش درسه که دنیا با تمام جدیتی که داره سادس و قوانینش قابل فهمه به شرط تفکر به شرط اندیشه و تعقل برای تمام سنین.
خوب ،اینم یه شکلش هست همیشه که قرار نیست از ایات قرآن بنویسیم و گپ بزنیم گاهی اوقات حل مسئله ساده تر و شیرینه مثله دیدن یه انیمیشن کودکانه در کنار کودکان
اصلا زندگی همینه که گاهی اوقات باید کودک شد ،ساده شد،دریچه های قلبمون بدون منیت بدون غرور مثله کودکی پذیرای هدایت و نشانه ها باشه
به قول درسی که از شخصیت ساده و کودک مئاب داستان گربه چکمه پوش یاد گرفتیم هیچ جادویی نیاز نیست برای خوشبخت زیستن تمام قابلیت ها و کد ها از کودکی از ابتدای خلقت در وجود ما بوده و فقط باید با نگاه زیبا بین و نگاه مثبت مثله این کاراکتر بتونیم ببینیمشون و اجازه ورود بدیم به اونها
در پایان پیشنهاد میکنم انیمیشن soul به معنی روح رو عزیزانی که نگاه نکردن حتما نگاه کنن بسیار آگاهی بخش و لذت بخشه
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
درود برشما سهیلا جان
واقعاً سپاسگزارم که انقدر زیبا مینویسید همیشه و من عاشق نوشتههای شما هستم
داشتم جلسه 2 قدم 7 رو گوش میدادم که استاد یه نکته خیلی طلایی رو ذکر میکنن اونجا که: “هر چیزی که تو زندگی من هست و به صورت پایداره و با لذت ازش یاد میکنم بهشکل طبیعی و خودبهخود اتفاق افتاده”
چقدر مهمه درک همین مسئله که احساس خوب اتفاقاتی رو در زندگیمون بهوجود میاره که به احساس خوب بیشتر منجر میشه.
ماه هر روز داریم این معجزات رو تو زندگی خودمون میبینیم اما ازش غافل میشیم، این نفسی که بهسادگی میاد و میره خودش بزرگترین معجزست، تصور کن همین برای فقط چند ثانیه از توقف بایسته، اونوقت همه این هیاهوها بیمعنا میشه.
سپاسگزارم برای این شعر زیبا و پرمعنایی که نوشتید
سلام سهیلا جان. دوست بزرگوارم. خداوند را سپاس به خاطر حضور شما در این جا. من واقعا از خوندن متن شما لذت بردم به فکر فرو رفتم شما رو تحسین کردم و خداوند رو بخاطر چنین بهشتی که اهلش از لغویات به دور هستند سپاسگزارم.
عجب تعبیر زیبایی در مورد کارتون پینوکیو به کار بردید روباه مکار ذهن اغواگر گربه نره تنبلی و سستی و جینا هدایت الهی.
سپاس از شما که تراوشات زیبای قلبتون رو به رشته تحریر در می آورید. سپاس از حضور شما
خیلی خیلی ممنون
و هزاران بار سپاس از استاد عزیز
که دوباره ما را بیدار کرد
دوباره و دوباره ما را از خواب بلند کرد
دوباره تلنگری بر ما زد
دوباره به یادمان آورد که
جهان را به آن گونهای بنگریم
که به جسم خود مینگریم
دوباره ما را بیدار کرد که :
همانطوری که ما با آن لقمه یِ غذا هیچ کاری نداریم و به مقصدش خواهد رسید
به اهدافی که در این دنیا ، اعلام میکنیم نیز هیچ کاری نداشته باشیم و بدانیم که به مقصد خواهیم رسید
و یاد گرفتیم
و از این قسمت این درس را فرا گرفتیم که :
وقتی که ما دنبال آن لقمه غذا باشیم که چگونه و چطور قرار است به مقصد برسد
بیماری حاصل میشود
اما وقتی که هیچ کاری نداریم
و آزاد هستیم
و ایمان داریم که جهان سراسر یک توحیدِ ناب است
تنها سلامتی را تجربه میکنیم
برای اینکه معنای غرور را بفهمیم
چه بهتر که آن را متضاد توحید در نظر بگیریم
چون در غرور ، اگر نیرو و انرژی را تنها متعلق به خود بدانیم ، ممکن است از آن منبع و از آن اصلِ خود فاصله بگیریم ،
اما در توحید ، بحثِ همان لقمه غذا میشود که ما با آن کاری نداریم بحثِ همان آبیاری کردن درختان میوه میشود ، که ما کاری نداریم ، و میدانیم که میوه فرا خواهد رسید
دیده شده که تقریباً آدمهایی که خیلی شکاک هستند
و مدام در تغذیه خیلی از غذاها
مدام تاکید میکنند که این غذا سرطان زا است
این غذا برای معده خوب نیست
این غذا این نوع مشکل را به وجود میآورد
تقریبا خودشان همه این مشکلات را دارند
و بیشتر اوقات بیمار می شوند
چون نتوانستهاند که باور کنند سرنوشت همه چیز را به خداوند بسپارند
توحید یعنی سرنوشت و عاقبتِ
همه چیز را به او سپردن
و غرور یعنی سرنوشت
و عاقبت همه چیز را به خود سپردن توحید یعنی آنقدر زیبایی را دیدن
و عادت کردن ، که فرصتی باقی نماند که توجهی روانه یِ نازیباییها شود ، و اصلا نازیبایی ای دیده نشدن
و با شنیدن این داستان
ما نیز سعی کنیم هر کدام یک گربه یِ چکمه پوش باشیم
و از این به بعد سعی کنیم که با توحید ترکیب شویم
تا تنها توحید را ببینیم
و ترسها کوچک شوند
و ما از آنها بزرگتر
و چقدر فرمول خیلی زیبایی استاد به آن اشاره کردند
که ما به این درک رسیدیم
که وقتی که ما میترسیم
جهان می فهمد که ما یک نقطه ضعف داریم
مثال واقعی :
درست همان روزی که ترسیدم تنها شوم
همان روزی که میترسیدم کسی به من نگاه نکند
همان روزی که می ترسیدم برادر بزرگتم از من نگران شود
و از من دوری کند
ادعایِ ارث از او نداشتم
چون ازدیادِ ترسها بزرگتر از آن ارث بودند
و اینگونه بود که برادر بزرگم ، هیچگاه ارثی که من داشتم را متعلق به من نمیدانست
اما آن روزی که من نترسیدم
و ادعا کردم
و حتی شکایت کردم
و از اینکه تنها شوم ، نترسیدم
ایمان داشتم که من بزرگتر از آن ترسها هستم
من هیچگاه تنها نیستم
و ایمان داشتم که خداوند در میلیاردها نقطه بدنم حضور دارد
و ایمان داشتم که بهترین دوست و یارِ ابدی ام ، او میتواند باشد بعد از مدتی احساس کردم که
برادر بزرگم ترسیده است
آن وقتی که من از ترسهایم بزرگتر شدم و در این نقطه بود که او چیزی که حق من بود را به راحتی به من داد
آنجا ، نمی خواستم که یک گربه خانگی باشم
که کسی از من سو استفاده کند
اگر خود را به دلیل آن ترس ها ضعیف می دانستم ، جهان فقط یک دارایی به من می داد و آن هم ضعفِ بیشتر
چون دنیا آن طوری می شود که من هستم ، من نگران از دست رفتن ارتباطات با او بودم و تنها نگرانی ام بیشتر می شد
و واقعا این عوامل پیش نیامد
بلکه من خودم این عوامل را ساخته بودم
به شدت با خود می جنگیدم
ولی وقتی که تغییر فکر دادم
آرام آرام آن ارث را می دیدم
و در ذهنم آن را خرج می کردم
و می خریدم و می ساختم ،
انگار که واقعا دارمش
و با گُلهای درون خود با خشونت رفتار نکردم و بلکه نوازش کردم ، واقعا جهان پاسخ داد
و با رضایت ، آن ارث رسید
غرور یعنی تجمع ناخالصی در ما چیزی که باعث میشود
ما ناخالصی هایِ در درون خود تعبیه کنیم ، این است که ترس ها را با خود حمل میکنیم
و این باعث میشود که ما آن ها را تغذیه کنیم
کشت و کار کنیم
و بزرگ شود
وقتی که در دوران اولیه زندگی فیزیکی خود هستیم
در هر گوشه و کنار و اطراف
خیلی چیزها را میبینیم
و میشنویم
شخصی میگوید که من بیماری قند دارم
شخصی در مورد بیماری چربی خون صحبت میکند
ممکن است در کنار اعضای خانواده
باشیم و از دل دردی ، سر دردی ، پا دردی ، و ….صحبت شود
سالهای سال ما حمل کننده ترسها بودین
زمانی نمیگذاریم برای اینکه این همه زیبایی بیشمار اطراف خود را نگاه کنیم
چه میشود که در لابلای هر کار و شغلی که داریم
شُغلِ اصلی خود را این بدانیم
که به هر جایی که وارد میشویم
در هر جایی که هستیم
فقط به نکات مثبت دقت کنیم
جسم و وجود ما و تک تک سلولهای ما هر کدام یک نکته یِ مثبت هستند ما که کلیه یِ خود را هیچگاه نمیبینیم
ما که قلب خود را نمیبینیم
ما که گُوارش و روده و معده یِ خود را نمیبینیم
مغز خود را نمیبینیم
ما که کبدِ خود را نمیبینیم
ما که مثانه یِ خود را نمیبینیم
اما چه میشود که برای آن یک دردسر و یک بیماری و یک چالش به وجود میآوریم ؟
علتش چه بوده است ؟
به دلیل آنکه از گذشتگان
از اطرافیان ، یک باور را فرا گرفتهایم
علتش آن بوده است که یک ترس را فرا گرفتهایم
جهانِ ما ،
بدن ما
وجود ما
و هر آن خلایقی که در جهان وجود دارد ، کارشان تنها و تنها ایجاد عوامل مثبت است
ما باید خلاقیت داشته باشیم
به جایِ اینکه مازادِ نگرانی و افکار منفی داشته باشیم
مازادِ افکار مثبت و شادی و نشاط داشته باشیم
این ما هستیم که باید خلاق باشیم
و از آن به نفع خود استفاده کنیم بارها را کنار بگذاریم
پُشتیهای نگرانی و غم و اندوه و ترس را رها کنیم
آزاد باشیم در این جهان که سرتاسرش زیبایی نهفته است
در طول روزها و ماهها و سالها
ما به خیلی از جاها سَرَک میکشیم با خیلی از انسانها
ممکن است برخورد داشته باشیم
به خیلی از شرکتها و سازمانها و ادارات و مدارس و دانشگاهها ممکن است رفت و آمد داشته باشیم
و ممکن است در لابلای این رفت و آمدها ، صدها و هزاران باور گفته شود
و قرار نیست که ما ذهن خود را ، سفره یِ ذهن خود را باز نگه داریم
انبارِ ذهن خود را باز نگه داریم
و هر باوری را وارد آن کنیم
اگر ما بتوانیم تنها در لحظه باشیم
و تنها به هر کجا که میرویم
، به زیباییها و داراییهای اطراف خود بنگریم و سپاسگزار باشیم
و شاداب باشیم
و به احساس خود توجه کنیم
دیگر در نقش یک حاملِ باورها و فرکانسهای منفی نخواهیم شد
چون درگیرِ زیباییها میشویم
اگر اُستادِ عزیز ،
بارها و بارها و بارها تاکید میکنند
و تاکید میکنند
که منتظر چیزی نباشید
منتظر کسی نباشید
تا بعد بخواهید زندگی را زندگی کنید بلکه زندگی :
نگاه کردن به همین لحظات است گوش دادن به همین لحظات است
یعنی اگر به اندازه یِ 10 دقیقه
واردِ یک بیمارستان میشوی
واردِ یک اداره میشوی
واردِ دادگاه میشوی
وارد کلانتری میشوی
واردِ یک مدرسه میشوی
به نکات مثبت آن
به داراییهایِ آن قسمت
به درختانِ زیبای آن قسمت
به نقش و نگاره های آن قسمت ، بنگر و انبارهای خود را پُر کند
نه اینکه دوباره حمل کننده یِ باور اطرافیان باشی
نه اینکه دوباره به یک بیماری بنگری و فکر کنی
نه اینکه به قرض و بدهیِ خود بیندیشی و فکر کنی
آن لحظهای که در آن هستی ، تنها متعلق به همان لحظه است ، نه متعلق به گذشته ، و نه متعلق به آینده ، این همان معنیِ در لحظه بودن است و خدا میداند که اگر به این نوع نگرش عادت کنیم ، و در هر لحظه تنها به داراییهای آن لحظه ، به دیدهها و شنیدههای آن لحظه نگاه کنیم و توجه کنیم ، نه با گذشته ترکیب میشویم ، و نه با ترسها ، بلکه تنها و تنها به آن زندگیِ خالصِ آن لحظه متعلق میگیریم ، و برایند همین لحظه لحظههاست که باعث میشود به این درک برسیم که اگر همه چیز را از خداوند بدانیم هیچگاه ناخالصی را به این زودی نمیپذیریم ، هیچگاه ترس و نگرانی و بیماری و غم را به این زودی نمیپذیریم
این باعث میشود که ترسها از ما کاهش پیدا کند
خیلیها هستند که مثلاً دچار یک بیماری کلیوی هستند
خیلی به آن می اندیشند
و آن همه اندیشه را صرف اییهای اطراف خود نمیکنند ، با اینکه هیچگاه آن کلیه را نمیبینند ، اما آن همه زیبایی مدام در جلو آنها در حال رقصیدن است
اما همان شخص ، هیچ حس و حال و نگرش منفی نسبت به مثلاً دستگاه گُوارش خود ، یا کبد خود ندارد
بلکه تنها دلیلش این بوده است که
آن درد در کلیه را به صورت یک ارتعاش ، در خود به وجود آورده است
و با تراکم زیاد
و فکر کردن زیاد آن را گُنده کرده است ،
و در طول این همه مدت سالها
این همه زیبایی اطراف خود را رها کرده است
این همه شگفتی جسم خود را رها کرده است
و فقط همان درد را تغذیه کرده است
و با یاری و مددِ ترس ،
فقط پیگیرِ آن بوده است
و وقتی پیگیر چیزی میشوی
پیدا میشود
چز را پیگیر این همه زیبایی اطراف خود نشوم ؟
چرا پیگیرِ شاخ و برگهای سبز و زیبا ، بوتههای سبز و زیبا نشوم ؟
چرا پیگیر آن جریان خداوند ی که در تک تک سلولهایم ، جاری است ، نشوم ،؟
و فرقی نمیکند
همان خداوندی که در تک تک آوندهایِ ساقه یِ درختان در حرکت است تا جریانی از قطرات را به بالا ببرد و شُکوهی از سرسبزی و زیبایی و باری از میوهها ، در بالای آن درخت ، خلق کند ،
به همان زیبایی
به همان روان بودن
دز تک تک سلولهای ما جاریست
تا اکسیژن را
تا خون را آرام آرام از
عروق ما و مویرگهای ما جریان دهد ما باید محو زیباییهای خود
و پیرامون خود شویم
آنقدر که ، به صورت یک تخصُص برای ما شود .
آیا ما تا به حال از خود پرسیدهایم که مثلاً در فصلِ زمستان ، نظارهگر یک بوستان هستیم ، که درختان همه در خواب هستند
در خواب زمستانی و هیچ سبزی و درخشندگی دیده نمیشود
آیا از خود میپرسیم که چه میشود ؟
آیا دوباره سرسبز میشوند ؟
آیا دوباره میوه می دهند ؟
نه ، هیچگاه نمیپرسیم
چون از ته قلب خود
از ته ذهن خود
ایمان داریم که در بهترین شرایط ممکنه ، بهار خواهد رسید
بوستان دوباره متولد میشود
همین حس و حال را نیز نسبت به خود داشته باشیم
زمانی که در ترسها قرار داریم
یا زمانی که در یک چالش
همین حس و حال را نسبت به خود داشته باشیم
که این انرژی بیکران
بوستانِ درونی ما را دوباره بیدار میکند
این همان معنای هدایت میشود
که خود را به او وانهیم
آزادی در این است که همان نگرشی که نسبت به آن بوستان داریم
همان نگرش نیز
نسبت به خود
نسبت به کار و زندگی خود داشته باشیم
که ما در هدایت هستیم
فقط ناظر باشیم
و از لحظات لذت ببریم
در هر کجایی
در هر مکانی که باشیم
در هر موقعیتی که باشیم
سلام و درود جناب ابودردائی عزیز و بزرگوار
چقدر همواره ادبیات شما در همه کامنت هاتون تحسین برانگیز و شوق برانگیزه که صادقانه با تمام وجود از دلتون برمیاد
چقدر خوب لمس کردید
چقدر عالی روی شفای جسم کار کردید
چقدر عالی تمرین میکنید
چقدر زیبا می نویسید
چقدر عالی به نکات ریز دقت دارید
خیلیا فکر می کنند و میگن فلانی مثلا خیلی نکته سنجه، ولی بنظر میاد که همین نکته سنجی و دقت و ریزبینی از این ورش، هم باعث میشه کلی به نکات مثبت به جزئیات مثبت و زیبا در طبیعت، در افراد در جنس مخالف و روابط عاشقانه اتفاقا بکار بیاد بخصوص برای ما مردان و آقایان.
چقدر باعث لطافت بیشتر میشه
چقدر خلاقیت رو تحریک میکنه در هر موردی.
مهارت و توانایی دیدن خداوند در جز جز امورات است که به آدم قدرت روندگی رو به جلو، قدرت امید داشتن، قدرت آرام گرفتن و قدرت سپاسگزاری خالص را می دهد.
برای شما بهترین جسم، والاترین عشق، با کیفیت ترین سرخوشی و زیباترین روزی ها رو از تنها خالق هستی خواستارم.
خوب باشید.
به نام خداوند اشک و لبخند
سلام و درود خاص خداوند بر شما دوست عزیز
میدونید بعد از خوندن کامنتهای شما چی باعث میشه که نتونم بنویسم ؟؟
چون وسطای کامنتهاتون چشمهام گرم میشه ، و ضربان قلبم تغییر میکنه ، هر بند رو گاهی چند بار میخونم چون درکش سخته برام ، خیلی سخت ، کم کم که جلوتر میرم صدای هق هق گریه هام بلند میشه و اینجاست که کامنتهای شما فقط مخصوص زمانیه که توی خونه تنهام ، میخوام اون ناب بودن لحظه ی اتصال توحیدیم رو فقط خودم شاهدش باشم ، نمیخوام کسی ببینه ، یک جور مراقبه است خوندن و چک کردن درونم ، یک جور زلال بودن یک جریان رو در جانم جاری میکنید ، نمیدونم چجوری بگم ،
خوشبحال خدا که بنده ای عملگرا مثل شما داره
چقدر به خودش میباله از این خلقت
چقدر این رب تحسین برانگیزه
بمونید در مسیر عشق و عاشقی علی آقا
بدرخشید در مسیر عملگرایی علی آقا
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز
این روزها در مسیر درست، الهامات خدا رو واضح و شفاف دریافت میکنم خدایی که هر لحظه با نشونه ها با من صحبت میکنه به من میگه تو این تضاد تو کفه ایمان رو سنگین تر کن به من توکل کن روی من حساب کن نترس و غمگین نباش اراااااام باش احساست رو خوب نگه دار من پشتتم من هوا تو دارم من برات همه چیز و همه کس میشم
استاد جان من با درک توحید نترسیدم با قدرت حرفم رو به افرادی که منو تهدید و سرزنش میکردند زدم به ریسمان الهی خداوند چنگ زدم که نا گسستنی هست من رها شده نیستم من فقط حرکت میکنم الهامات رو اجرا میکنم نمیخوام و نمیتونم با ترس با بی عزتی زندگی کنم به هر قیمتی راضیم مثل گربه داستان بمیرم ولی با ترس زندگی نکنم
به زیباییها و نعمتهای بینهایت که در این لحظه دارم توجه میکنم سپاسگزاری میکنم در لحظه حال هستم از آینده نمیترسم چون قدرت و شکوه و زیبایی خدا رو میبینم خدایی که تمام این جهان و کهکشانها و کرات و سیارات رو هرچی رو که خلق کرده مدیریت میکنه خواب و سستی و فراموشی نداره بخشنده گی بی حد و حصر داره قدرت داره کارها براش آسونه راحته منو زندگیم رو هم راحت مدیریت میکنه من در مقابل این قدرت صفرم و خود خدا کارها رو انجام میده و داده من فقط باید به این خدا ایمان داشته باشم
من خوش بین شدم هر اتفاقی تهدیدی برای من الخیر فی ما وقع شده حکمتی شده که برام نمایان میشه تمام سعی خودم رو میکنم آروم و شاد باشم با سپاس گزار بودنم با دیدن زیباییهای فراوانی که اطرافم هست با باورهای توحیدی که استاد از صبح با فایلهای توحیدی تو ذهنم میشینه نجوای شیطان رو خفه میکنه
فرکانس ترس بوی ترس نمیدم چون درک کردم از هر چی بترسی سرت میاد دارم سعی میکنم رها و تسلیم باشم آروم باشم تا صدای خدا رو واضح بشنوم و عمل کنم خدا پاسخ داده اجابت کرده و من فقط تمرکزم رو خودم رو خواسته هام و بودن در لحظه حال هست
جادویی برای خوشبخت شدن من نیست بازی خیلی ساده هست کافیه من خوش بین باشم سپاسگزار باشم زیبایی ها رو ببینم خودم رو لایق بدونم قدرت رو به خدا بدم آروم باشم خداوند ظرف منو بزرگتر میکنه نعمتهایی که هست بوده و خواهد بود رو لاجرم دریافت میکنم هیچ چیز خاصی نیست من باید سمت خودم رو درست انجام بدم خداوندسیستم همیشه بی نقص عمل میکنه
عادت کنم شخصیت من بشه که بگم من کاری نمیکنم خدا کارها رو انجام میده همه نعمتها از سمت خداست متواضع باشم در مقابل این خدایی که تمام عالم و جهان هستی رو مدیریت میکنه و به من اجازه داده قدم از قدم بردارم حرکت کنم با هدایتش من کاری نمیکنم خدا کارها رو انجام میده من هیچ هوش و زرنگی و قدرتی ندارم من فقط دارم با هدایت خود خدا با اجازه خدا قدم برمیدارم اینو هیچ وقت فراموش نکنم هر روز و هر لحظه تکرار کنم غرور و منیتی نیست و نبااااید باشه جایگاه خودم رو بدونم که این خدا از کجا منو به کجا رسونده
استاد این روزها هر فایلی میزارید گفتگوی خدا با منه منطبق با شرایط الانمه خدا با من صحبت میکنه هدایتم میکنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
با نام پروردگاری که همه وجودم از اوست .
سلام استاد دلها و مریم بانوی خواستنی که حتی صداش به آدم آرامش میده .
واقعااااا دیروز از دیدن این فایل لذت بردم یه جورایی هم واسم فایل هدایتی بود. و بلافاصله رفتم خود انیمیشن با دوبله فارسی دیدم و حسابی هم درس گرفتم هم لحظات خوشی رو گذروندم .
با اینکه 46 سال از سنم میگذره اما نمیدونستم هنوزم از دیدن کارتون اینقدر لذت میبرم .
راستش چند روزی هست با تمام تلاشی که میکنم در روابط نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و تا جایی این افکار و حس بد ادامه پیدا میکنه که به بدترین احساس یعنی گریه میرسم .فکر میکنم دارم زیادی با خودم میجنگم و چون سعی میکنم به اون احساس نرسم بدتر میشه .
دیروز بعد این فایل زیبا با خودم فکر کردم واقعا چی باعث میشه من حساس باشم روی روابط و الگویی که همیشه درگیرشم احساس خیانت . به این نتیجه رسیدم با اینکه من وانمود میکنم آدم قوی هستم و توی دعواهایی که با همسرم دارم اولین نفری هستم که پیشنهاد جدا شدن میدم ، ترس زیادی از ترد شدن دارم و چون خیلی مغرورم دوست ندارم روزی برسه که اون ترکم کنه میخوام اگه همچین اتفاقی هم افتاد پیشنهاد از سمت من باشه و غرورم جریحه دار نشه .
دیروز قبل دیدن این فایل یه فایل عشق و مودت دیدم و استاد توی اون فایل گفتید که چک کردن گوشی و پیگیری خیلی چیزا اصلا درست نیست آدمها باید آزادانه تصمیم بگیرن که تا زمانی که دوست دارن توی یک رابطه بمونن اگرم دوست نداشتن از هم جدا میشین .
دیدم توی این موضوع من خیلی مشکل دارم همش میخوام به همسرم بفهمونم من خیلی زرنگم و چیزی رو نمیتونه از من پنهون کنه .همش پیگیرم ببینم به من راست میگه یا نه بعضی وقتا واقعا خودم از این حرکاتم خجالت میکشم ..با اینکه خیلی سعی میکنم و روی باورهام کار میکنم اما گاهی واقعا اختیار دست خودم نیست ،بیشتر مواقع به خودم نهیب میزنم این سوال رو نکنی هاااا یا نسیم دهنتو ببند چیزی نگو که باز باعث عذر خواهی و پشیمونیت بشه اما انگار یهو میزنم سیم آخر و دهنمو باز میکنم و آنچه که توی مغز خرابم میچرخه میریزم بیرون و بنده خدا همسرم با صبوری واسم توضیح میده که من اشتباه کردم و آخر کار همیشه این منم که ضایع میشم و باز عین همیشه معذرت خواهی میکنم که در موردش فکر بد کردم .
خلاصه ماجرا اینکه دیروز یه درسی از این فایل گرفتم و با دیدن خود انیمیشن بیشتر واسم جا افتاد که درست متوجه شدم .
اون مثال زیبایی که شما زدید درباره اینکه جهان بوی ترس رو خیلی خوب متوجه میشه منو به این فکر انداخت که من چون از جدا شدن میترسم اینقدر به بنده خدا گیر میدم و این نتیجه ای نداره جز اینکه جهان با متوجه شدن این ترس بیشتر این تجربه رو واسم میاره و به قول شما از هرچی بترسی سرت میاد .
از دیروز که آموزه های این دو تا فایل رو با هم ترکیب کردم همش با خودم تکرار میکنم که آدمها آزاد هستن هر جوری که دوست دارن زندگی کنن و تا زمانی که من و همسرم دریک مدار باشیم خوب و خوش کنار هم زندگی میکنیم وقتی مدارمون عوض شد به راحتی از هم جدا میشیم و یه آدم هم مدار خودمون باهامون همراه میشه و اینکه دنیا بوی ترس رو حس میکنه و از آنچه که میترسم بیشتر سر راهم میاره .با یادآوری این دو موضوع به آرامش رسیدم و سعی میکنم به هیچ چیزی فکر نکنم .تا میام ذهنم سمت منفی بره به خودم میگم اون آزاده و حق انتخاب داره پس فکر الکی نکن.
امیدوارم بتونم همینطور ادامه بدم و بتونم ذهنم رو کنترل کنم تا به آرامش همیشگی برسم .چونکه توی این موضوع خودم خیلی بیشتر از همسرم زجر میکشم و حالم واقعا بد میشه .
خدا به شما طول عمر با عزت بده که اینجوری باعث آرامش و شادی میلیونها نفر شدید .خیلی دوستتون دارم استاد شما زندگی رو واسم مثل عسل شیرین کردید ممنونتونم.
سلام نسیم عزیزم
با هدایت شدن به کامنت شما و خوندن داستان روابطتون بهم الهام شد یکم از خودم و حال گذشته و الانم براتون بگم چون هر دو زن هستیم و احساسات و عواطف زنونه حالا یکم بیشتر یکم کمتر
عارفه تو سن 22سالگی ازدواج کرد و تشنه محبت دیدن از یک مرد و چون خانواده مذهبی بودیم حتی حرف زدن با یک پسر گناه کبیره بود از نگاه خانواده ما و من هم سعی داشتم درگیر گناه نشم و به حلالش خوش باشم
و میگفتم فقط یکی بیاد منو ببره
بله یکی اومد که تا چند وقت پیش منجی زندگی خودم میدونستمش
مردی که 10سال از خودم بزرگتر بود و با چهارتا خواهر که سه تاشون هنوز ازدواج نکرده بودند و همشون از من بزرگتر بودند
با چهره ای که ایده آل من نبود و خیلی شرایط ایده آل من نبود ولی من میگشتم چیزی پیدا کنم که دل ببندم به همون
از ویژگی های خوب همسرم بخوام بگم میشه ایده آل اون چیزی که به ظاهر همه خانم ها میپسندند
مردی حمایتگر
صبور
قدبلند
دست و دلباز
اهل کار و تلاش
اهل سفر
اهل کمک کردن
کسی که اصلا کینه ای نیست
دست فرمون فوق العاده
و
و
و
ومن هر بار برای این ویژگی ها تحسینشون میکردم و خداراشکر میکردم
اما نکته ای که هیچ وقت کسی نمیدونه جز خود زن و شوهر و خداشون رابطه های دو نفره است که باهم دارند
هبچ کسی نمیدونست چکار این دختر تازه عروس شب ها نادیده گرفته میشد
چقدر احساس ابزار گونه بهش دست میداد
چقدر سعی میکرد خودش را برلی همسرش شفاف کنه که اون بدونه تو رابطه چیا خوشحالش میکنه که انجام بده ولی خیلی راحت فراموش میکرد و میگفت من بلد نیستم
خیلی چیز های ساده و ابتدایی که میشه انجام داد
حتی من از دستاش احساس دریافت نمی کردم از نگاهش دریافت نمیکردم و من تشنه و تشنه تر میشدم برای یک احساس عاشقانه بدون اینکه به آخر کار فکر بشه اون چیزی که هر حیوانی هم بلده انجام بده(ببخشید انقدر بی پرده دارم حرف میزنم)
ولی میگفتم من باید گرمش کنم چیزی که تو مخ دختر ها کردند بک عمر حالا با هرکاری که میتونستم بکنم از نوشتن اسمش رو قفسه سینم با خط لب گرفته ا رقصیدن و دلبری کردن
حتی هر بار سعی میکردم نقشی را ایفا کنم مثلا یه موقع یه دختری که به زور سر خیابون بلندش کرده
یه موقع نقش یک زن خرابه
و
و
و
شاید بخندی بهم ولی من به هر دری میزدم تا یک لحظه دلبری ازش ببینم
یه موقع با پچ پچ در گوشم حرف بزنه
یه جمله عاشقانه بهم بگه
یه نگاه عاشقانه
یک نواز گرم
دنیام بود سرم را بزارم رو دلش و اون دست تو موهای بکنه و میدید من مثل بچه ها خودم را لوس میکنم که این کار بکنه میکرد ولی یکبار برای دلبری هم که شده بود نمیگفت بیا سرت را بزار رو پام
یه بار به یه نوشیدنی دونفره دعوتم نکرد
یه بار منو نبرد سینما چیزی هایی که میدونست من دوست داشتم
ولی بی نهایت مثل یه بابا حمایتگر بود
مثلا من تو دل شب هم میگفتم دلمون یه چیزی میخواد میرفت هرجور شده بودی چیزی که من میخواستم رامیرفت میخرید
همون پدری کردن که شب تولدم تگ اسفند ماه خدا پرده اش را برام کنار زد و آگاهم کرد
حال این دختر خودش هم درگیر اشتباهاتی بوده و هست بدون شک
گفتی خیانت میخوام این قسمت زندگیم را باز کنم
من خیلی اهل چک کردن گوشی همسرم نبودم که حتی یه روز یه کامنت. خاص زیر یکی از پست هاش دیدم تعجب کردم و بهش که گفتم گفت نمیدونم کیه
یه شب همسرم خواب بود و من دیدم تو تلگرام اسمش آنلاین افتاده حالا این موضوع مال چند سال پیشه
رفتم نتش را خاموش کنم که آنلاین براش نیفته دیدم به به یکی پیام داده و جوری شده بود که پیام های قبلیشون هم باز شد
بدم یخ کرده بود از چیز هایی که میدیدم و میخوندم
عکسایی که تو ابن چندسال من یکبار کنار همسرم باهاش ندیدم
حالم خراب شد و چون احساس میکردم این تاوان اشتباهات خودمه که دارم پس میدم هی سعی میکردم فراموش کنم بماند که همسرم کتمان میکرد و میگفت یه دوستامه داره سر به سرم میزاره و من به شماره زنگ زدم خانم بود ولی انقدر میخواستم خودم را خوب نشون بدم میگفتم بیا بریم فلان جا مثل امامزاده آران بیدگل (چون اون موقع کاشان بودیم) و تعهدمون به هم را تمدید کنیم
و سال ها گذشت و من تو همین تشنه بودن سپری کردم و هی با مسکن های لحظه سعی در حال خوب خودم داشتم و اکبد تر از بدتر میشد
همسری که هیچ برنامه ای برای دونفره هاش نداشت راحت پای تلویزیون میخوابید و چون میخواستی بچه ها بدونند پدر مادر باید کنار هم بخوابند ازش میخواستی بیاد تو اتاق پیشت بخوابه یا میرفتم بیرون پیشش پتو پهن میکردم میخوابیدم
به جایی رسیده بود که حتی بهش میگفتم کاش تو دیوار که انقدر میگردی من آگهی میزاشتم شاید اونجا منو بببینی
همیشه وقتی میدیم تو جاده شب ها چقدر راحت بیداره و تو خونه میخوابه راحت میگفتم کاش من اندازه جاده تو بیابون جذاب بودم که خواب از سرت بپره
و خیلی راحت به من میگفت من وقتی خوابم بگیره هوری بهشتی هم پیشم باشه میخوابم
فکر کن آخه این چه جمله ای بود
خخخخ
و الان که به خودم نگاه میکنم میگم دختر تو چقدر خودت را کم میدیدی در صورتی که عشق دریافت نمیکردی
و آنقدر تو مدار درستی نبود که هی درگیر آدم هایی میشدم که به شدت ابراز عشق برای من میکردند و حصرت یک لحظه با من بودن را میخوردند دروغ و راست اونا را کاری ندارم ولی میدونم مدار اون موقع من اون چیز ها بوده چون از وقتی رو خودم کار کردم چرا خبری نیست
پس همه چیز خودمون هستیم
و اما الان هر بار که هی نجوا میگه بابا تابلو اینجا فلان چیز را داره مخفی میکنه دوست ندارم گوشی چک کنم چون میگم من ضعیف نیستم و اگه هم چیزی باشه حتما اونم در مسیر رسیدن به خواسته های منه
و دوره عشق و مودت دوره تولد دوباره منه چون من تو اسفند ما باز متولد شدم دقیقا مثل جانی تازه که به گربه داستان داده میشد
و من الان با بابای بچه هتم دارم زندگی میکنم هیچ وقت هم نه بحث طولانی تو زندگیمون بوده نه قهر طولانی چون من از همش بری بودم و دوری میکردم
ولی الان سپردم به خودش اینکه میگم با بابای بچه هام چون دیگه از تحمیل کردن خودم خبری نیست پس چون از خدا خواستم از رابطه جنسی هم خبری نیست
و چقدر خداراشاکرم
تو میگی من میخوام خودم زودتر بگم که نمیخوام باهات زندگی کنم که به غرورت بر نخوره
من برعکس میخوام من آنقدر رو خودم کار کنم که جهان هستی خود به خود حل کن همه چیز را یا اگه هم قرار کسی بگه از سمت اون باشه
چون برام اصلا مهم نیست اگه حتی بخواد با کسی دیگه باشه چون به قول استاد افراد آزاد هستند هر لحظه به هر دلیلی بگند دوست داریم ادامه بدیم
ولی از احمق فرض شدن بدم میاد از اینکه ما خانم ها باید خود خوری کنیم از تامین نشدن نیاز هامون ولی مرد ها حق دارند برند با کسی دیگه و تازه خانم بره زیر سوال که تو کم براش گذاشتی خخخخ
از این باور های مسخره
الان تو مسافرت هم که بودم جیزی که دوست داشتم را تجسم میکردم که اون کسی که کنارش احساسم خوبه از بین درخت ها صدام می زنه و به بهانه ی اینکه یه میوه یا یه درختی نشونم بده یواشکی منو تو آغوش میگیره و دلبری برام میکنه و احساس خودم را تو مسافرت عالی نگه می داشتم
شاید باورت نشه الان یادم اومد که بهت بگم
قبل این سفر آخر هفته ای که تو کامنت همین فایل نوشتم ماجراش را
دو روز قبلش وقتی بچه ها خونه نبودند رفته بودند تو دستشویی و بلند بلند داشتم با تجسم حرف میزدم که میگه میخوای آخر هفته یه جایی بریم منم میگم باشه عزیزم اتفاقا بچه ها چند روزه سراغ میگیرند و با عشق بهم میگه یادت باشه اون سِت لباس اسپرت هامون را برداری(چون من عاشق ست زدن با عشقم هستم)
حتی داشت بهم میگفت کدوم لباس زیرت را بردار که حتی تو خیالم خودش با سلیقه خودش خریده بود نمیدونی چقدر داشتم تو تجسمم قربون صدقه اش می رفتم از تو دستشویی که انقدر حواسش به همه چیز هست و بلده چطور و کجا دلبری کنه
شاید برای خیلی ها خنده دار باشه ولی اینا به من احساس خوب میده
و دقیقا میبینم یه سفر آخر هفته ای برام جور شد و این ها خودش به قول استاد نشانه هست برای رسیدن به هدف هامون
چون تو قدم دوم میگند برای تمرین ستاره قطبی که وقتی از اون جنس خواستتون که دیدید بگید آره خودشه نشانه اش را دارم میبینم و تو مسیر خواسته ام هستم
خیلی حرف داشتم برای گفتم ببخشید که طولانی شد ولی خواستم بگم به قول استاد هیچ دلیلی برای حال بد نیست
من چند وقت پیش یه علائمی تو بدم دیدم که فکر کردم دیگه قراره بمیرم و حالم خراب بود رفتم نماز مغرب خوندم و و گریه میکردم میگفتم خدایا من تازه تو را پیدا کردم میخوام عمر کنم تا ابن دنیام را بسازم تا اون دنیام ساخته بشه
نمیدونی چه حال بدی بود انقدر حالم دست خودم نبود که بچه هام نشسته بودند بالای سرم گریه میکردند و میگفتند مامان نمیرید خخخخ
ولی تو همون هیاهو بهش گفتم اگه هم قرار باشه بمیرم خوشحالم که این چند وقت آخر عمرم با تو بودم و بیشتر شناختمت و این برام دنیا ارزش داره و مرسی که این فرصت بهم دادی بماند که خداراشکر بعد از تست دادن متوجه شدم چیزی نیست ولی اون احساس اون شب را انگار من نیاز داشتم
برای درک بهتری از زیستن
بهترین هارا برات آرزو دارم
سلام عارفه جونم خواهر خوب خانواده عزیزم
ممنونم که اینهمه وقت گذاشتی و واسم کامنت گذاشتی عزیزم .
کامنتت خیلی زیبا و صمیمی بود عزیزم .
راستش الان 15 روز از گذاشتن اون کامنت میگذره . توی این روزا خیلی روی خودم کار کردم اما هنوزم گاهی کنترل ذهنم واسم خیلی سخته .
باید بگم برعکس همسر شما همسر من فوق العاده آدم احساسی و کاربلدی هست دقیقا میدونه چی بگه و چطور رفتار کنه که مرد ایده آل باشه .خیلی هم از نظر زبونی هم محبتی و غافل گیر کردن به واقع استاده .اما جدیدا خیلی کارای مخفی انجام میده که حساسیت منو بیشتر کرده .
مثلا شب عید در حالی که کنارم نشسته بود بهم پیام داد عشقم عیدت مبارک باشه .بعد صبح روی گوشیش یه پیام دیدم نوشته بود گمان نمیکنم من عشق شما باشم . چندین ساعت فکرم درگیر بود که این پیامی که به من داده واسه یکی دیگه هم کپی کرده . از خواب که بیدار شد موضوع رو پرسیدم جواب داد با یکی از دوستام شوخی کردم .بهش گفتم ببینم بقیه پیامهارو نشونم داد دیدم همه رو پاک کرده .بعد که دید من حساس شدم به دوستش زنگ زد گفت بگو من به تو پیام دادم و باهم شوخی داریم اونم گفت آره اما مشخص بود که بنده خدا از حرف این گیج شده و همسرم توی دهنش حرفو گذاشت . این فقط یکی از دسته گلایی بود که رو شد .
همسرم آدم مذهبیه و همیشه توی شوخیهای آزار دهنده ش میگه چه اشکال داره آدم سه چهارتا زن داشته باشه .وقتی میگم با من از این شوخیها نکن میگه حالا شوخیه دیگه چی میشه حالا؟ خدا چهارتا زن رو حلال کرده تو چرا ناراحت میشی و خیلی شوخیهای بیمزه دیگه .مثلا یه چیزی رو گم میکنه میگه نمیدونم خونه کدومتون جا گذاشتم .
خلاصه من این روزا خیلی روی خودم کار میکنم .چند روز پیش دل به دریا زدم گفتم ببین شما اگه دوست داری زن بگیری من حرفی ندارم اما اول تکلیف منو روشن کن به من بگو من میخوام ازدواج کنم تو رو به خیر و مارو به سلامت ،واقعا این کار شاید از نظر تو اشکالی نداشته باشه اما من نمیتونم با این وضع ادامه بدم راهت رو از من جدا کن برو 10 تا بگیر،اما همش میخنده میگه تو اشتباه میکنی سوءتفاهم واست پیش اومده .
خلاصه که عارفه جان این روزها سعی میکنم تمرکزم رو بزارم روی خودم . دوره 12 قدم رو تا قدم 6 گرفتم و عزت نفس هم ماه پیش خریدم سخت روی خودم کار میکنم اما یه حسی بهم میگه با سرعت نور دارم از همسرم دور میشم .
دیگه نه از هم صحبتیهاش خبری هست نه از محبتهاش همش روضه میزاره گریه میکنه برای عاشورا 10 روز کربلا بود حالا واسه چهل و هشتم داره دوباره میره .
همش میگه واسم یه مشکل پیش اومده که نمیتونم بگم . با هیچکسی حرف نمیزنه مدام توی گوشیش چت میکنه حدود 7 یا 8 ساعت پشت سر هم فقط تلفن میزنه اصلا خیلی عجیب و غریب شده.
واقعا این روزا خودم رو بستم به فایلهای استاد که فقط آرامش داشته باشم و تمرکز لیزری گذاشتم روی خودم فایلهای توحید عملی هم که غوغا میکنه واقعا.
عارفه جان ممنونم که راهنماییم کردی امیدوارم تو هم به اون خواسته قشنگت برسی و خدا واست هر چه زیبایی هست به وجود بیاره ممنونم عزیزم از وقتی که گذاشتی .خداوند به صفا و محبت دلت آجر بی پایان بده عزیزم بهترینها نصیبت بشه.
سلام نسیم جانم
خداراشکر میکنم که میدونی باید رو خودمون کار کنیم
ببین نسیم جان ما یا باید قبول کنیم لایق بهترین ها هستیم یا نه
ببین من دارم میبینم شاید یه بخش داستان سخت باشه که من میفهمم 33سال از سنم رفته و مزه ی یک رابطه عاشقانه را نچشیدم ولی میبینم وقتی رو خودم کار میکنم حتی جسمم لایق میشه و دست کسی که 12 سال بابد دستش به من میخورده دیگه نمیخوره چون خودم از خدا خواستم
اینم تو این شرایط که به لطف دوره سلامتی من خوش اندام تر پوست لطیف تری پیدا کردم
ولی فکر کن نزدیک 7ماهه هیچ ارتباطی با این شخص ندارم و میبینم خدا میگه تو بخوان مرا تا اجابت کنم تو را
حالا فکر کردی برای منم مورد های اینجوری پیش نمیاد که حتی ذهنم یهو درگیر میشه و حالم میگیره و به خودم میام و لبخند میزنم میگم یادت نره وقتی ایمان داشته باشی ناخواسته هایی هم که شکل میگیره در مسیر خواسته های منه
فقط نیاز نیست نقطه ضعف نشون بدی نه به همسرت نه به جهان هستی
نگو به همسرت که نگو این حرفا را جلوی من گاهی و. هم برم به شوخی بگو وای عالی میشه کسی را مد نظر داری برم برات خواستگاری
اصلا یهو میبینی خودش هنبن موقع ها خودش را لو میده خخخخخ
من الان خودم هم عملا طلاق عاطفی گرفتم هم طلاق اجتماعی ولی فقط اسم هامون تو شناسنامه همه
و اگه ترس از خرج و مخارج نبود تاحالا راحت مسیرم را جدا کرده بودم و همین الانم بهترین هارا براشون میخوام چون ایشون خوبند بدون شک ولی دنیای ما باهم فرق داره
من الان تصمیم گرفتم قوی باشم و سعی کنم با ساختن باور ثروت ساز حسابی پول بسازم و اینجوری خیلی ترس هام میره کنار
نسیم جان بند وابستگی را رها کن که اذیت نشی
من وقتی بندم را کندم حالم عالی شد
فقط بدم میاد که ترس دارم از خرج زندگیم و این هم شرک خفیه که درگیرشم وگرنه پا رو ترسم میزاشتم
به انید ایمان قوی تر
اینجور افشاگری اونم تو فایل های رایگان سخته ولی گفتم که بدونی حالت را میفهمم و ازت میخوام خودت را لایق بدونی
بهترین هارا برات آرزو میکنم
سلام ب استاد عزیز و دوستانم
تاثیر غرور و منیت
احساس نکن از بقیه سرتری و هیچ بلایی نمیتونه سرت بیاد وقتی مغرور میشی مخصوصا در مقابل عظمت خداوند بدون ک قراره با مخ بخوری زمین.
غرور حتی باعث میشه کمک دیگران رو پس بزنیم و منم منم کنیم و تنها بمونیم.
بعضی از ماها تا یه ذره وضع مالی مون خوب میشه، دیگه خدا رو بنده نیستیم و یادمون میره این نعمت هارو خدا بهمون بخشیده.
راستش من خودم ابتدای ورودم ب سایت، از این ور پل افتاده بودم و رفته بودم در غار تنهایی خودم و گوشه نشینی فجیعی داشتم، و با خودم می گفتم این مسیر سخته و باید تاوانش رو بپردازی و در کل میجنگیدم با همه، از صدای اخبار پدر، از صدای اهنگ و اینستای خواهرا، از غیبت های بین اعضای خانواده ولی وقتی فهمیدم با هرچه بجنگی ماندگار ترش میکنی، وقتی فهمیدم من باید نرم خو و مهربان باشم وقتی احترام و عشق ورزیدم اخبار پدر تبدیل ب شبکه مستند شد، خواهرام با هندزفری و البته کنترل ورودی هاشون اینستا و اهنگ گوش میدن بدون اینکه من چیزی بگم، حالا اطرافیانم عاشقانه با من صحبت میکنن و من میبینم رفتار پارتی گونه ای با من دارن ؛))، با اینکه رفتارهای من و خواهرانم در مواردی یکسان است ولی مادرم حتی یکبار هم ب من گیر نمیده و اگر بخواد صحبتی کنه با مهربانی و تن آرامی میگه.
و حالا فهمیدم ما انسان های اجتماعی هستیم، من باید عشق بورزم تا قلبم پاک گردد، تا غرور و منیت کنار رود، تا بعدها ب هرجا رسیدم در مقابل همه فروتنی ام را حفظ کنم. فهمیدم خداوند از طریق بندگانش ب من عشق و محبت می ورزد و این محبت دریافت نمیشود مگر من قلبی سرشار از عشق داشته باشم.
استاد : من آگاهانه تمرین دادم خودم رو ک هرلحظه بگم خدا داره همه کارها رو برام انجام میده، خدا من رو هدایت کرد، خدا این نعمت رو ب من داد، خدا داره کمک میکنه، اگر خداوند نباشه من هیچی نیستم.
برای خود من پیش اومده ک یه ایده هایی یه نظرهایی ب اطرافیان میدم و میگن پسررر دمت گرم کارمون انجام شد ب خدا، چه طوری ب ذهنت رسید. و من همون موقع میگم خدایا اعتبارش میرسه ب تو، یا در مورد خودم تصمیمات و یا حتی سخنانی میگم ک میگم خودت سخن شدی بر زبانم، محبت شدی در قلبم تا من مهر بورزم ب بندگانت، خودت ایده شدی در ذهنم ک من انجامش بدم.
دنیا اون جوری میشه ک بهش نگاه میکنی
اگر دنیا رو سخت میگیری دنیا هم برات سخت میگیره و مسیرت رنج آور میشه. اگر به دنیا خوشبین و مثبت نگر باشی و آسون بگیری زندگی برات لذت بخش میشه و یک مسیر ساده و لذت بخش داری.
اگر زندگی سخت پیش میره نه به این دلیل ک زندگی سخته بلکه بخاطر اینکه ما اینطور بهش نگاه میکنیم وقتی ذهنت رو عوض کنی مسیر زندگی هم برات راحت و لذت بخش میشه.
اگر خوشبینی، اگر سپاسگزاری، اگر به دنبال زیبایی ها هستی، جهان هم زیبایی هارو بهت نشون میده.
اگر همیشه دنبال ایراد پیدا کردن هستی، اگر همیشه بدترین سناریوی ممکن رو تو ذهنت مرور میکنی، اگر همیشه ناسپاسی، همیشه غر میزنی و احساس بی لیاقتی میکنی جهان هم مسیر سخت اش رو بهت نشون میده.
بنظرم همه ما قبل از اومدن تو این مسیر آسان شده بودیم برای سختی ها و چقدر زندگی برامون سخت پیش میرفت، بعد ک اومدیم و سپاسگزاری و تقوا رو دیدن نکات مثبت رو یاد گرفتیم( چیزی قبلا هیچ جا نخونده بودیم و هیچ کس بهمون نگفته بود) اون وقت آسان شدیم برای آسانی ها، اون وقت دیدیم بابا زندگی اسون تر و لذت بخش تر از این حرفایی عه ک پدر و مادرمون میزنن.مگه میشه خدا مارو اورده باشه ب این دنیا تا زجرمون بده، نه باید تجربه کنی و گذر کنی.
چرا انقدر میجنگی با همه چی !؟ این گلهارو باید بو کنی از این لحظه ات باید لذت ببری و شاد باشی.
برای خود من هر وقت ک زندگی رو برای خودم آسون گرفتم دیدم ک دستان خداوند اومدن ب یاری من و من چقدر آسان شدم برای آسانی ها. نگو خدا میخواسته ببینه این بنده من قدم اولو برمیداره، قدم اولو با تقوا و حال خوش و ایمان طی میکنه ک بعد جایزه ها از راه برسن.
وقتی ترس بر انسان غلبه میکنه آدم توانایی هاشوهم از دست میده، مثال سگ برای خود من بوجود اومده وقتی آهسته از کنارشون رد شدم دیدم اصلا با من کاری ندارن. حتی همین امشب بعد از شنیدن حرفاتون در مورد غلبه بر ترس، این ایده اومد تو ذهنم ک نزدیک خونه مون یک خرابه و زمین خاکی هست و حدود ساعت 11 شب بود ک گفتم باید انجامش بدی و رفتم و در تاریکی و سکوت اونجا وایسادم و به ترسم خندیدم. ب خدا میگفتم میخوام انجامش بدم و تو ذهنم ذکر یا ذوالجلال و الاکرام میگفتم. میگفتم بمیری هم انجامش میدی و چقدر حس سبکبالی داشتم بعد از انجامش.
من یه خانواده خوب میخواستم و داشتم این همه سال ولی نمی دیدم شون و بهشون توجه نمیکردم.
برای من، حالا ک بهش فکر میکنم من هم قبل از آشنایی با سایت همیشه میگفتم کاش پدر اخلاقش فلان جور بود کاش مادرم رفتارش مثل فلانی بود. ولی الان باورم نمیشه گاهی انقدر از محبت و عشقی ک نسبت ب من دارن ک با مرورش در خلوتم گریه ام میگیره، حالا پدرم عاشقانه بهم محبت میکنه و مادرم عاشقانه هرچه بخوام تهیه میکنه برام و توی هر مسئله ای از من نظر میخواد و طوری شده حتی از من توقع کوچک ترین بی احترامی رو نداره و کلی بهش برمیخوره.
ایا پدر و مادر من تغییر کردن نه تا وقتی ک من تغییر نکردم، تا وقتی من احترام و محبت رو سرلوحه رفتارهام نزاشتم، تا وقتی من نجنگیدم با کسی، از وقتی ک سپاسگزار بودن شان و زحمات شان بودم تبدیل ب پدر و مادری شدن ک من در رویاهام میخواستم از خدا و مقایسه میکردم شون با والدین دیگه.
حالا وقتی مقایسه میکنم با والدین اطرافیانم بیشتر دوست شان میدارم حالا میبینم حتی بهتر از آن پدرمادر ها هستن و همیشه ب خدا میگم پدر و مادر من فرشته ان فرشته مرا ببخش ک چشم نعمت بینی نداشتم.
بجای اینکه دنبال آروزهای دور و دراز باشیم از لحظه هامون لذت ببریم، از آدم هایی ک کنارمون هستن، از زیبایی ها ونعمت های اطراف مون.
تو همین الان زندگی فوق العاده ای داری چرا اینو نمی بینی چرا دنبال چیز دیگه ای هستی !؟ همین یه زندگی ک داریم رو خوب زندگی کنیم.
بارها شده افرادی رو دیدم ک ثروت داره موفق هست داره پول میسازه اما حالش خوش نیست، بعد دیدم داره میگه من اگر ب فلان جا برسم ب فلان عدد حساب بانکی برسم حالم خوب میشه در صورتی ک همینی ک الان میسازه رو هم قبلا آرزوش بوده ولی ناسپاسه و از یاد برده لطف حق رو و همینطوررررر داره میدوئه کل زندگیش در حال دوییدن و حسرت خوردن عه. و من هر بار ک آدم های اطرافم رو میبینم بیشتر ب این صراط مستقیم ب این سایت ایمان میارم ک راه راست همین است و بس.
میفهمم ک هرکس خدا رو داره ثروتمند واقعی عه، هرکس اینجاست ثروتمند واقعی عه.
سپاسگزارم از حضورم در این سایت
سلام دوست عزیز من
خیییلی لذت بردم از کامنت زیبایی شما و از تغییر دید شما در مسایل
واقعا همه یی این نعمت ها از قبل بودن خانواده عالی بودن و وختی ما آگاهانه توجه کردیم به نکات مثبت خانواده خودمان همه چیز تبدیل به عشق صمیمیت و لذت شد دقیقا این تجربه شما را من هم دارم کلا برخورد عوض میشه نه اینکه شما عوض شده باشین این پاسخ به توجه به نکات مثبت اطراف است
خدا را شکر که هم چو دوست های متعهد دارم که همان لحظه هر ایده که در ذهن شأن می آیند انجام میدهند
سپاسگزارم از شما که نگاه زیبا خود را با به اشتراک گذاشتید
در پناه تنها فرمانروای جهان شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید ️
سلام دوست عزیزم آقا فواد
سپاسگزارم بابت محبت تون و پاسخی ک ب کامنتم دادین، من هم خدارو شکر میکنم ک در این جمع خوبان حضور دارم
دقیقا دوست خوبم هر ابراز عشقو محبتی ک ب من میرسه قبلش من این عشق و پاکی رو ب انسان ها بخشیده بودم و چه حس زیبایی عه، چقدر آدم حس نزدیکی ب خدا رو داره
اتفاقا امروز پسرعمه کوچکم رو برده بودم پارک و کلی بازی کرد و من از تماشای کودکان لذت میبردم یکی را تاب دادم، یکی را گفتم چقدر موهای زیبایی داری، یکی را گفتم چقدر زیبایی، من اونجا فقط زیبایی و خوشی و در لحظه بودن رو دیدم.
حظ کردم از دیدن شون و کلی روحیه خودم شاد شد و خدارو شکر کردم بابت حضور کودکان که دنیا رو رنگی تر کردن
در پناه الله شاد و ثروتمند باشید دوست خوبم
سلام ناعمه جانِ نازنین و توحیدی.
چه کردی با ما با این کامنتت.
روز زیبامو، زیباتر کردی با تک تک جملاتت، مثالهات، احوالاتت، تغییراتت، بهبودهات…
شما شگفت انگیزی و پاداشِ تلاش هاتو داری میگیری.
به شدت تحسینت میکنم که انقدر خوب اصل رو متوجه شدی، درک کردی و داری عمل میکنی بهش.
آفرین که انقدر خوب داری کار میکنی روی خودت.
بهت افتخار میکنم.
جالبه برای اولین بار تو پیاده روی هدایت شدم پاسخِ عارفه جان برام رو بخونم و کلی خوشحال شدم.
بلافاصله هدایت شدم کامنت شما…
حس میکنم اسمتو دیدم چند بار ولی نخوندم تا حالا کامنتی ازت.
خیلی خوشحالم الان تو مدارِ خوندن کامنتِ جذابت قرار گرفتم.
بی نهایت برات آرزوی خوشحالی و رسیدن به خواسته هاتو دارم از اعماقِ قلبم.
مرسی برای این یادآوری های ناب:
بجای اینکه دنبال آروزهای دور و دراز باشیم از لحظه هامون لذت ببریم، از آدم هایی ک کنارمون هستن، از زیبایی ها ونعمت های اطراف مون.
ایا پدر و مادر من تغییر کردن نه تا وقتی ک من تغییر نکردم، تا وقتی من احترام و محبت رو سرلوحه رفتارهام نزاشتم، تا وقتی من نجنگیدم با کسی، از وقتی ک سپاسگزار بودن شان و زحمات شان بودم تبدیل ب پدر و مادری شدن ک من در رویاهام میخواستم از خدا و مقایسه میکردم شون با والدین دیگه.
چرا انقدر میجنگی با همه چی !؟ این گلهارو باید بو کنی از این لحظه ات باید لذت ببری و شاد باشی.
بنظرم همه ما قبل از اومدن تو این مسیر آسان شده بودیم برای سختی ها و چقدر زندگی برامون سخت پیش میرفت، بعد ک اومدیم و سپاسگزاری و تقوا رو دیدن نکات مثبت رو یاد گرفتیم( چیزی قبلا هیچ جا نخونده بودیم و هیچ کس بهمون نگفته بود) اون وقت آسان شدیم برای آسانی ها، اون وقت دیدیم بابا زندگی اسون تر و لذت بخش تر از این حرفایی عه ک پدر و مادرمون میزنن.مگه میشه خدا مارو اورده باشه ب این دنیا تا زجرمون بده، نه باید تجربه کنی و گذر کنی.
الهی شکرت برای خوندنِ این کامنتِ ناب
سلام سمانه جانم
خیلی خوشحال شدم از دیدن اون نقطه آبی کنار اسمم از محبت دوستانم، ک پروردگارم این روزها انقدر مرا مورد عشق و محبت قرار میده. سپاسگزارم از شما دوست خوبم برای محبت تون ک پاسخ نوشتین برام.
من هم همیشه پاسخ های شما رو برای کامنت ها میخوندم و میگفتم خدای من سمانه جان پاسخ هاش خودش یک کامنت عه و کلی درس داره توش، و همیشه تحسین تون میکردم ک انقدر سخاوتمندانه برای همه پاسخ می نویسید و این نشان از قلب پاک و پر از عشق و محبت تون هست.
میدونی سمانه جان هرچه میگذره احساس میکنم باید آرامش رو سرلوحه زندگیم بزارم، چیزی ک اولا فکر میکردم یه چیز فرمالیته است ولی الان دارم میفهمم اینکه چقدر عمل میکنم بستگی ب عملکردم داره ک هنوز خیلی جای کار دارم. همین نیم ساعت پیش حالم اونطور ک میخواستم نبود بعد گفتم ناعمه میشینی ریشه اش رو پیدا میکنی طبق معمول من ک هیچی نمیدونستم رفتم سراغ خدا گفتم خدایا بهم حال خوب بده حال خوب تر میخوام دلیل نداشتن حال خوبم چیه گفتم اگر پاسخ دریافت کنم چی میشه اخ جون خخخخ ؛) و هدایت شدم ب پاسخ یکی از دوستان عزیزم ک برام نوشته بود آرام باش اگر تو آرام باشی جهان هم آرام میگیرد و این باعث میشه همه چیز خوب پیش بره و سرعت بگیره، من عجله داشتم و میخواستم یه نتیجه ای سریع برام اتفاق بیوفته تا بعد برم سراغ حال خوب، ینی خدا انقدر سریع پاسخ میده الله اکبر مینویسم تا یاداوری بشه برامون ک دل آرام گیرد با یاد خدا. واقعا اگر ما این سایت و این هم صحبتی با خدامون رو نداشتیم چه زندگی آشوبی داشتیم حتی فکر کردن بهش هم ترسناکه.
خودتو روی یه قایق آرام در یک دریای آرام رها کن و دست از پارو زدن بردار و بعد چشماتو ببند و به خداوند اجازه بده هدایتت کنه، خداوند انقدر ناخدای خوب و مهربون و دست و دلبازی هست ک حد نداره.
در پناه الله شاد و موفق باشی سمانه عزیزم.
به نامِ خداوندِ هدایتگر، رزاق، وهاب و مهربانم.
سلام به ناعمه جانِ عزیز و قشنگم.
ممنونم که برام کامنتِ پاسخ گذاشتی، مثلِ همیشه ذوق کردم از دیدنِ نقطه آبیِ زیبا و دریافتِ پیامِ پر از مهر خداوند برام از طریقِ دست های شگفت انگیزش که یکیش خودِ تو بودی.
خوشحالم که کامنتهامو میخونی.
مرسی که با زیبا بینی کامنت میخونی و توجه میکنی.
ممنونم از تحسینت، که نشان از قلبِ پاک و مهربونِ خودت داره.
وقتی دیروز این قسمت رو خوندم هم توجهم بهش جلب شد هم خیلی بهت افتخار کردم برای درکت:
باید آرامش رو سرلوحه زندگیم بزارم
من قبلاً دختر هیجانی بودم یعتی سریع واکنش نشون میدادم، چه شادی چه غم چه ترس چه خشم…
امان نمیدادم به خودم و شرایط که یه کم تحلیل کنم، بالا و پایین کنم، صبر داشته باشم…
واسه رهایی از اون هیجان یا فشار عاطفی، سریع احساسم رو در لحظه بروز میدادم…
تو این مدت به لطف خدا و آموزش های شگفت انگیزِ استاد، افتادم تو مسیری که کم کم و لاجرم صبرم بیشتر شد، کنترل ذهنم بهتر شد، کنترلم روی هیجاناتم بهتر شد، کنترلم روی چالش ها تضادها بهتر شد، روز به روز داره بهتر میشه، یه ذره یه ذره بهتر میشه…
خدا رو بی نهایت شاکرم بابتش.
ارمغان و کادوی این مسیر چیه برام؟
آرامش
چیزی که خیلی کم بلدی بودمش، درک میکردم…
الان به لطف خدا مزه ی شیرینش زیرِ زبونمه و تو مثال های زندگیم به چشم دارم میبینم که واکنش گرا بودنم تحت کنترل قرار گرفته و دارم واکنش خلق میکنم…
اعتبارِ هر خیر، نیکی و زیبایی از اللهِ یکتاست، خودش هدایت و راهنماییم میکنه من انجام میدم و کیف میکنم.
مگه میشه یادم بره قبلا چی بودم الان چی شدم؟
گاهی خودمم از تغییر مدار و فرکانسم هیجان زده میشم، میگم دختر، این تویی؟ همون که اگه چیزی میریخت یا بد جلو میرفت عصبانی میشدی به هم میریختی واکنش های رفتاری و کلامیِ نازیبا بروز میدادی؟
خدارو هزار هزار هزار بار شکر تا زمانیکه حیات دارم منو واردِ این مسیر و دالانِ سرسبز کرده که تازه الان بهتر میفهمم زندگی یعنی چی و مفهومِ خوب زندگی کردن یعنی چی؟
استاد جانم، خیر و برکت تو زندگیتون، در دنیا و آخرت، نان استپ جریان داشته باشه.
دیشب فیلم سفر به دور امریکا قسمت 194 و 195 رو گذاشتم مامانم ببینه، خودش درخواست داد، می دید هی قربون صدقه ی استاد و مریم جون میرفت، خوشحالی بروز میداد از حالِ خوشِ شما دو عزیز، زیبایی تون، رابطه ی قشنگتون، صبحت هاتون، زیبایی هایی که نشون دادین تو ویدئو به ما…
کیف کردم از مدارِ بالای مامانم که انقدر قشنگ زیبایی ها رو میبینه و درک میکنه و ازشون صحبت میکنه.
استاد جان، مامانم یه حرفی زد در مورد شما که برام شگفت انگیز بود و مینویسم که خودتونم بدونین:
اینکه شما خیر زیادی در زندگی تون دریافت میکنین به واسطه ی فعالیتی که انجام میدین و ابن همه آدم رو دعوت و تشویق میکنین به مسیرِ زیبا برای زندگیشون.
شما به لطفِ الله، مخاطبینِ به شدت وسیعی دارین، از نوجوان گرفته تا جوان و میانسال و سنینِ بالاتر، مامان ها، مامان بزرگ ها و …
دلیلش چیه؟
همون حرف همیشگیِ خودتون:
اعتبار این فایل ها از من نیست از خداست، به هیچ عنوان کردیتش به من بر نمیگرده.
شما زبانِ خداوند هستین تا با ما صحبت کنین.
شما خدای حقیقی رو به من و امثالِ من شناسوندین.
به قول فاطمه جانم که میگفت:
عاشق این خدا هست که تازه پیداش کرده و چقدر متفاوته با خدای قبلی که بهمون معرفیش کرده بودن…
این خدا که تو مسیر کم کم و بهتر داریم میشناسیمش، خیلی عشقه، خیلی مهربونه، خیلی توانمنده، خیلی قدرت داره، خیلی باهوشه، خیلی زمان بندی ها و چیدمانِ عالی داره، خیلی منظمه، خیلی رزاّقه، خیلی صبر داره، خیلی امید داره به بنده هاش، خیلی همه چیز تمومه…
خوشحالم که خودش هدایتم کرده که بیام و بهتر بشناسمش.
استادجانم مریم جانم بی نهایت ازتون سپاس گزارم.
شما بهم سپاس گزاری رو یاد دادین.
اینکه بهتر سپاس گزار داشته ها و نعمتهام باشم و ببینمشون و با سپاس گزاری ظرفِ خودمو بزرگتر کنم…
مرسی ناعمه جان برای این هدیه ی قشنگت:
خودتو روی یه قایق آرام در یک دریای آرام رها کن و دست از پارو زدن بردار و بعد چشماتو ببند و به خداوند اجازه بده هدایتت کنه، خداوند انقدر ناخدای خوب و مهربون و دست و دلبازی هست ک حد نداره.
همگی در پناهِ رب العالمینِ نازنینم باشیم، پر روزی و شاد و سلامت.
الهی شکرت برای همه ی مخلوقاتِ زیبا و دوست داشتنیت.
ناعمه ی عزیزم سلام .
عزیزم اول ازت تشکر میکنم به خاطر عکس زیبایی که در پروفایلت گذاشتی.
از دیدن روی ماهت لذت بردم و وقتی کامنتت رو خوندم چهره ی دوست داشتنیت رو تصور کردم
ناعمه جانم ازت ممنونم به خاطر کامنت عالی و مرمحتوایی که نوشتی . خیلی ازت یاد گرفتم . خوشحالم که خدای بزرگ منو در مسیر خوندن کامنت بینظیرت قرار داد .
وقتی شروع به خوندن کامنتت کردم گفتم واای خدای این همون متنیه که امروز صبح درخواست داده بودم که بخونم و برام الهام بخش باشه تا بتونم ازش استفاده کنم . سپاسگزارم که به هدایت قلبت گوش دادی و برامون نوشتی عزیزم
سلام غزال زیبا دوست عزیزم
من از کامنت های شما در باره روابط بسیااار آموختم، ولی فراموش کردم ک تشکر کنم و الان ک اسم شما رو دیدم گفتم وای خدا غزال عزیز ک از تجربیاتش کلی آموختم. من همون اولین بار ک عکس زیباتو دیدم گفتم چقدر زیبایی شما. خوشحالم برای شما ک روابط عالی ساختین انشاله ک در کنار همسرتون شاد و خوشبخت زندگی کنید.
سپاسگزارم بابت محبت تون و پاسخی ک برام نوشتین. خوشحالم ک دستان خداوند شدم تا بنویسم و هر فرد با توجه ب نیازش برداشت و استفاده کنه
در پناه الله شاد و ثروتمند و خوشبخت باشی دوست خوبم
به نام خدای بزرگ و شکست ناپذیرم
ناعمه ی نازنینم سلام. خییلی ممنون و سپاسگزارم به خاطر مهربونی و سخاوتت عزیزم .
همه مون جزئی از یک کل واحد هستیم و شما از تجربیاتی که جریانِ سیال هدایتِ کل از طریق قالبِ تنِ غزل نوشته استفاده کردی.
نوش جانت باشه عزیزم.
آرزو میکنم تمام لحظه های زندگیت از عشق و احساس خوب لبریز باشه و خدا یجوری اتفاقاتو برات بچینه که هربار که بهشون فکر کردی به اندازه بار اول تجربه کردنشون سپاسگزار باشی .
سلام دوست عزیزم خیلی عالی نوشتی چقدر لذت بردم چقدر قانون برام مرور شد توهین چند خط کامنت خیلی به دلم نشست
واقعا همینه ما قدر چیزهای که داریم نمیدونیم همش دنبال چیزای دیگه ای هستیم و حتی وقتی به اون خواسته ای هم که یکروز آرزوشو داشتیم میرسیم بازم هم ناسپاس هستیم
باید همیشه این دعای استاد رو به خودمون بگیم خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر به ما بده
سپاسگزاری واقعی همراه بااحساس خوب
دوست عزیزم همیشه من با خوندن کامنت های شما خیلی ارتباط برقرار میکنم تحسین میکنم اینقدر خوب داری کار میکنی روی خودت امیدوارم که زندگیت پراز آرامش و حس خوب وقلبت سرشار از عشق خداوند بشه عزیزم آفرین تحسین میکنم برای غلبه به ترست و رفتن به اون خرابه پشت خونتون خیلی شجاعت میخواد وقتی قلب آدم پرازعشق به خداوند میشه و اونو کنارش حس میکنه انگار خیلی شجاع میشه من این تجربه رو داشتم تویی شب یه کوچه تاریک که قبلا میترسیدم وقتی که خدا رو باور کردم که همیشه کنارمه همچی تحت کنترل اونه قلبم پراز آرمش اطمینان شد شجاع شدم والان دیگه تواین مورد ترس ندارم
دوست دارم عزیزم هرروز موفق تر شادتر خوشحال تراز دیروز باشی
سلام محبوبه جان دوست خوبم
سپاسگزارم بابت لطف و محبتت برای پاسخی ک ب کامنتم دادین
تحسین تون میکنم برای رفتن ب اون کوچه تاریک، دوست خوبم ترس ها فقط از دور بزرگ هستن و وقتی بری تو دل شون میخندی بهشون مثل من توی تاریکی شب تو اون خرابه.
خوشحالم عزیزم ک کامنت هام ب دلت می شینه.
برای شما زندگی سرشار از عشق و محبت و ایمان رو آرزو دارم، در پناه الله باشی دوست خوبم.
سلام ناعمه عزیز
عجب کامنت زیبایی نوشتی چیزهای که نوشتی من هم به خاطر عدم درک درست قوانین دچار اشتباه شدم با هدایت خداوند راه را پیدا کردم و خدا. ا شکر همه چیز تغییر کرد
خیلی ازت یاد گرفتم به خاطر درک عالیت از قوانین تحسینت میکنم واقعا همه ما خیلی چیزها داریم که قدرش نمی دونیم
ناعمه زیبا سپاسگزارم
سلام ناعمه عزیز
عجب کامنت زیبایی نوشتی چیزهای که نوشتی من هم به خاطر عدم درک درست قوانین دچار اشتباه شدم با هدایت خداوند راه را پیدا کردم و خدا. ا شکر همه چیز تغییر کرد
خیلی ازت یاد گرفتم به خاطر درک عالیت از قوانین تحسینت میکنم
ناعمه زیبا سپاسگزارم
سلام
آفرین چهقد کامنت خوبی بود واقعا منم اینجوری بودم من مشکل داشتم و یا درست شدن من روز به روز همه چی بهتر شد خدایا شکرت
با خوندن کامنت شما بهم ساد آوری شد مغرور نباشم درخواست کنم و سپاس گذار باشم برای وجود اطرافیانم که چقد عالی هست و در آخر هم این سایت درست ترین راه است برای در آرامش بود و آرامش داشتن درپناه حق باشید سلامت و شاد و سعادتمند
سلام ناعمه عزیزم چقدر زیبا و ساده نوشتی چقدر حرفات به دلم نشست کلی ازت یاد گرفتم حرف خدا شدی برام
من دو بار کامنتت را خواندم
چقدر تک تک جملاتت را دوست داشتم
حالا فهمیدم ما انسان های اجتماعی هستیم، من باید عشق بورزم تا قلبم پاک گردد، تا غرور و منیت کنار رود، تا بعدها ب هرجا رسیدم در مقابل همه فروتنی ام را حفظ کنم. فهمیدم خداوند از طریق بندگانش ب من عشق و محبت می ورزد و این محبت دریافت نمیشود مگر من قلبی سرشار از عشق داشته باشم.
این جمله بسیار زیبا بود ممنون بسیار از شما آموختم
همیشه پر انرژی و سلامت باشید
سلام مرضیه عزیز دوست خوبم
سپاسگزارم بابت محبت تون و پاسخی ک برام نوشتین.
خوشحالم ک دست خداوند شدم تا بیاموزید، من هم از تجربیات دوستانم اخلاقیات الهی را بسیار آموختم.
قسمت هایی از کامنتم رو ک نوشتین رو دوباره خوندم و به خودم گفتم واقعا من این جملات رو نوشتم، هذا من فضل ربی، هر عشق و محبتی ک دریافت میکنم از فضل اوست
در پناه الله شاد و خوشبخت باشی دوست عزیزم.