درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته
استاد چقدر موضوع این فایل کلیدی بود من بارها تجربه این مورد رو داشتم
بارها شده بود که به موفقیتی با هدایت الله رسیده بودم و وقتی شرایط دلخواهم فراهم شده بود یک آن این فکر تو ذهنم اومده بود که من اینکارو کردم من این اتفاق رو رقم زدم
بعد به صورت کاملا باور نکردنی اون نتایج غیب شد و اصلا به عقب برگشتم
قشنگ میفهمم چی میگید تو این فایل چون بارها ازش ضربه خوردم
تو قرآن بارها به این موضوع اشاره میکنه در مقابل پروردگارت تواضع داشته باش پس بی شک موضوع مهمیه آخه مگه بدون هدایت خداوند ما میتونیم قدم از قدم برداریم
همیشه برای کوچک ترین موفقیت ها هم باید سپاس گذار پروردگار باشیم که هدایتمون کرده
شاید اینجا تو ذهنمون ما بیاد که ما این وسط چیکاره ایم پس ؟
ما اون کسی هستیم که انتخاب میکنه خداوند به کدوم سمت هدایتش کنه به سمت زیبایی و نعمت یا به سمت کمبود در هرصورت خداونده که مارو هدایت میکنه و طبق گفته خودش ما شمارو به هر سمتی که بخواید هدایت میکنیم
ما باید افتخار کنیم که این مسیر زیبارو انتخاب کردیم
خدایا سپاس گذارم بابت این هدایت های عالی
با سلام و یاد و نام خدای مهربان
و تشکر و قدردانی فراوان به استاد عزیز و همسر ایشان که لحظات زیبایشان را با ما تقسیم کردن و باعث شدند با ثبت اونها این لحظات توحیدی باشد به یادگار
من تحسین می کنم که چگونه با دیدن یک انیمیشن و نگرش توحیدی و آموختن درسهای زندگی و نشر آن آگاهی ها به رشد خودتان و جهان کمک می کنین
من هم یک فیلم دیدم به نام
معجزه سیب
که بسیار لذت بخش بود و علاوه بر اینکه کلی خندیدیم و در جاهایی از خوشحالی اشک ریختم باورهای افراد را در این فیلم زیبا به نظاره نشستم راحت میتونین در گوگل سرچ کنین
پخش آنلاین فیلم سینمایی معجزه سیب
و لذت ببرین واقعا ما میتونیم از طبیعت و محیط اطرافمون درس بگیریم و نگاه زیبا بین داشته باشیم.
مثل سگ مهربان داستان ما وقتی به نقشه نگاه می کرد و مسیر راحت و زیبا را می دید.
با آرزوی بهترینها
متشکرم سپاسگزارم و قدردان این لحظات زیبا هستم.
سلامی گرم به همه عزیزان
استاد ازتون سپاسگزارم بخاطر درست کردن این فایل و حرف های قشنگی که زدید. من خودم این انیمیشن رو دیدم ولی اینجوری بهش نگاه نکرده بودم یعنی تا این حد.درکی که من داشتم کلا چیزی که یادم میومد از این انیمیشن این بود:
وقتی که گربه فهمید که آخرین جونشه و راهه دیگه ای نیست به خارها چنگ زد. مثل مثالی که شما تو 12قدم زدید وقتی که فقط یه راه باشه دیگه ایده هایی به ذهنش میاد که قبلا بهشون فکر نمیکرده،وقتی که داره از بلندی میفته به همه چی چنگ میزنه. ولی الان بهتر میتونم درک کنم و هرچی تعریف میکردین میگفتم اره اره… استاد چقدر خوب قوانین رو از همه جا درمیارین، چقدر خوب به همه چی نگاه میکنین واقعا تحسینتون میکنم.
در طول فایل اشک تو چشمام جمع بود.یاد جاهایی افتادم که خداوند کمکم کرده.
یه داستان در مورد سگها بگم که تو این فایل اشاره کردین. من تو ارومیه سرباز بودم. تو یه پادگان بزرگ که کلی سگ وحشی توش بودن. یه روز که نزدیک کوه بودم و از بقیه دور بودم یه دسته از سگایی که همیشه ازشون فراری بودیم به طرفم اومدن. یه لحظه خشکم زد هرجارو نگاه کردم کسی نبود،هرچقدر فکر کردم با دویدن هم به جایی نمیرسیدم. نمیدونستم چیکار کنم و همون جا خشک شده بودم. وقتی که فهمیدم هیچ راهی نیست مگه اینکه باهاشون بجنگم یه جرئتی پیدا کردم یه لحظه نشستم و گفتم یا الله سگها اون لحظه به چند قدمیم رسیده بودن و فکر کردم الان تیکه تیکه م میکنن ولی خدا شاهده همین که نشستم و یاالله گفتم مثل یه ماشینی که چطور ناگهانی ترمز میگیره اونا هم ترمز کردن و همه فرار کردن. مات مونده بودم اصلا باورم نمیشد که رفتن پرشده بودم از احساس سپاسگزاری. هروقت یادم میفته حس نزدیکی به خداوند بهم دست میده.واقعا آدم وقتی میسپاره و تسلیم میشه خدا همه کاری براش میکنه مهم نیست که با چی یا کی طرفه.
یه چیز دیگه اینکه من امروز صبح یه اتفاقی برام افتاد و ناراحتم کرد و از خداوند خواستم که منو انقدر بزرگ کنه که این چیزها برام مهم نباشه و بعد از دیدن این فایل خیلی با نگاه بهتری میتونم به اون موضوع نگاه کنم تا حس بهتری داشته باشم.خدایا شکرت که انقدر دقیقی.
سلام استاد عزیزم و مریمبانوی مهربوون
چقدر زیبا و شیوا این انیمیشن جذاب رو تفسیر کردید
چقدر اتفاقات زندگی من بااین صحبتها همخوانی داست
دقیقا استاد جان ،من وارد شرکتی شدم که به سخترین قسمت منتقل شدم ،یک کار پراسترس و وحشتناک اونقدر که یکروز از وحشت و حجم کاری بالا سالن تولید رو رها کردم و رفتم نگهبانی و با گریه و التماس خواستم منو بفرستن به خونه
مهندس شیفت بامن صحبت کرد که تو یمدت بمون من جاتو عوض میکنم اما من فقط میخواستم ازاونجا برم و هرگز برنگردم
سختی اون کار شده بود کابوس من ،شبها کابوس میدیدم ،من عاشق مستقل شدن بودم ،برخلاف میل خانواده وبدون اطلاع اونها دراون شرکت ثبت نام کرده بودم و بالاخره خانوادم با اکراه قبول کردن که من برمشرکت ،وقتی اونروز از ترس و وحشت کار و سختیاش اومدم خونه ،به مادرم گفتم هرگز نمیرم شرکت و کارشون سخت و طاقت فرسا بوده، و واکنش مادرم برام خیلی عجیب بود
بهم گفت ما موافق نبودیم بری شرکت حالا که بر خلاف میل ما رفتی ،باید برگردی و حتی اگه شده بمیری از سختی کار باید بری شرکت ,اون زمان متوجه نشدم مادرم چه لطف بزرگی درحقم کرده،من اونشب خیلی فکر کردم من کار کردن رو دوست داشتم اما توی اونمدت فقط به بدیها و سختیهای شرکت و کار فکر کرده بودم ،تصمیم گرفتم جور دیگه به کارم فکر کنم ،و تو نستم تو چهار الی 6ماه بهترین خودم بشم ،و تو کاری که حتی فرصت آب خوردن نداشتم ،حتی فرصت نمیکردم یکرب تایم چایی و استراحت شرکت رو انجام بدم ،جوری شد که ساعتها تایمم خالی میشد و به بقیه کارگرا تو کار کمک میکردم ،دیگه شرکت شده بود بهترین تفریگاه من حتی مرخصیها رو نمیرفتم اضافه کاریهارو قبول میکردم ،من تو ادبیات استعداد خوبی دارم و ازکودکی شعر و متن ادبی میگفتم و جایزه داستان نویسی رو تو دبیرستان بارها گرفته بودم ،روزها گذشت و جشن سال نو شرکت شد و همه کارگرها به اون جشن دعوت بودن صبح روز جشن که میخواستم برم یک متن ادبی نوشتم راجب سالن تولید و تولید نخ ،صاحب کارخونه که تو جشن ما شرکت کرده بود متن من رو نمیتونست بخونه ومتوجه متن نمیشد براهمین گفت هرکس این متن رو نوشته خودش بیاد بخونه ،ومن با اعتماد بنفس کامل بدون ترس و با افتخار بلند شدم و متن رو خوندم صاحب کارخونه مدیر عامل و مهندسها و کارگرها همه بلند شدن و با دست زدن تشویقم کردن ،مدیر عامل شرکت یهو اومد پشت میکروفن و گفت از طرف رییس کارخانه یک سکه بهار آزادی به این خانوم تقدیم میکنیم بخاطر نگاه زیبایی که به شرکت دارن وگفت چقدر خوبه که بانگاه متفاوت تو محیط کار کارکنید
من الان میفهمم وقتی نگاهم رو عوض کردم و بجای توجه به سختیها و رنجها زیباییهای کار رو دیدم و ازکارم لذت میبردم جهان به من پاداش داد بخاطر عوض کردن دید من نسبت به زندگی
و دقیقا من موافقم استاد جان ،ترسها تو زندگی خیلی از موفقیتهای مارو تو دل خودش پنهون میکنه و یادمون میره ما چقدر توانا هستیم
چقدر از شنیدن این تفسیر انیمیشن لذت بردم
من به محض شنیدن فایل رفتم این قسمت رو دانلود کردم و برای اولینبار تو زندگیم به این کارتون با دید قوانین نگاه کردم و چقدر لذتبخش بود
ممنون از شما استاد مهربانم
برای شما و همه دوستان آرزوی سربلندی و موفقیت میکنم
به نام خدا
سلام بر استاد دلها و خانم شایسته
به به چه منظره ی زیبایی هست این پرادایس زیبا همراه دو عزیز خدا
خدایا شکرت آدم تو چنین منظره زیبایی راه بره و حرف از خدا و توحید بزنه،واقعا عالی هست
اولین چیزی که با دیدن این کارتون یادم افتاد که بگم این بود که چقدر از ما انسانها آرزوی این را داریم که ای کاش یه عمر دیگه داشتیم،یا خیلی دوست داریم که زمان به گذشته برگرده تا دیگه اون اشتباهات که در گذشته انجام دادیم را انجام ندیدم غافل از اینکه اون اشتباهات و درستی ها بوده که ما را به اینجا رسونده و حالا ما شدیم این آدم،اون اشتباهات پُر بودن از درس های زندگی،و از همه مهمتر با فکر کردن به این صحبتها و ای کاش ها ما داریم عمر الانمون را تلف میکنیم و از دست میدیم،ما باید الان یه کاری بکنیم که 10 سال بعد که داریم به گذشتمون فکر میکنیم حسرتش را نخوریم،پس الان باید نهایت سعی و تلاش فیزیکی،فکری،زمانمون را بزاریم برای موفقیت،و از تک تک لحظاتمون نهایت استفاده را بکنیم.
خیلی از ماها آرزو داریم که زندگی بی چالشی داشته باشیم به دور از تلاطم و هیجان غافل از اینکه
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
منم در گذشته آدم خودبینی بودم و فکر میکردم از همه بهترم و تو دنیا کسی بهتر از من نیست و این چیزی نبود جز کبر و غرور و خودپرستی،از زمانی که با استاد آشنا شدم و خودما شناختم سعی کردم و فروتنی باشم و هیچ کسی را نه از خودم برتر بدونم و نه کمتر،ما اومدیم به این دنیا تا ارزش های خودمون را پیدا کنیم و مرور کنیم برای خودمون
دوستان بیایید به هم قول بدیم تا آخرین لحظه عمرمون در پی تحقق آرزوهامون باشیم
سلام محمد عزیز و همیشه فعال
بخش اول صحبت هات را داشتم میخوندم که گفتی همه ما دوست داشتیم یه عمر دیگه میکردیم یا بر میگشتیم عقب اشتباهاتمون را تکرار نمیکردیم و….
من روزی انقدر در منجلابی که برای خودم ساخته بودم گیر کرده بودم که هرچی تقلا میکردم خودم را نجات بدم نمیشد و همش دنبال یه راهی میگشتم و وقتی ناامید میومد سراغم آرزوی مرگ میکردم میگفتم حداقل برم از این دنیا که کمتر خطا کنم
چون واقعا وجودم را ظلمات گرفته بود
بانویی به ظاهر شاد و با ایمان اهل نماز اول وقت و روزه و…. کسی که تو جمع دنبال شاد کردن همه است مگه کسب تو کتش میرفت که من از طلوع خورشید بدم بیاد و بخوام صبح بیدار نشم و فوت کرده باشم
ولی الان این جمله را خوب میفهمم
پرسید: اشتباهِ من در چیست؟
گفت: اشتباه تو آنجاست که اشتباه می بینی وَرنَه همه چیز در جای درست خویش است.
من دقیقا باید اون اتفاق ها برام میفتاد تا به عجز بیفتم تا از ترس نفسم در نیاد و التماس خودش را بکنم که نجاتم بده
به قول مجری برنامه زندوی پس از زندگی مرگ یعنی زنده باشی و تو جهل و نادانی زندگی کنی و هیچ تغییر نکنی وگرنه مرگی وجود نداره فقط جابجا شدنه
چقدر ترس بازخواست اشتباهات گذشته مارا تو اشتباهات بدتر مینداخت
چقدر ترس بی آبرو نشدن از اشتباهاتمون مارا درگیر عدم لیاقت میکرد چقدر عزت نفسمون را پایین میآورد
وای خدای من چقدر تکیه کردن به تو دلم را قرص میکنه
مرسی محمد عزیز که با کامنتت یادآور این شدی من با عارفه قبلی چقدر فاصله گرفتم چقدر رفاقت کردن با خدا جذابه و شیرینه
بهترین هارا برات آرزو دارم
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان بسیار دوست داشتنی
جا دارد سپاسگزاری کنم از دوستان بابت توجه به کامنتی که در جلسه توحید عملی قسمت 9و از همه دوستان سپاسگذارم
دوران کودکی بنده هم شرایط سختی رو سپری کردم، برمیگردد به حدودا 32 سال گذشته پدرم کارمند دانشگاه علوم پزشکی اهواز بود و ما از روستای میداوود نزدیک رامهرمز به شهر اهواز مهاجرت کردیم و به مدت 7 سال بصورت مشترک با خانواده عمو زندگی میکردیم شرایط نا جوان مردانه سخت بود،و من از همان کودکی 4 سالگی تشنه پول رفاه و استقلال مالی بودم، به شدت کنجکاو و پیش فعال بودم مثلا تلویزیون روشن بود آب میریختم می سوخت کولر همین طور و …..با بی پولی
هرچه بیشتر میگذشت بیشتر دوست داشتم سریعتر به درآمد زدایی برسم،
و تا سن 19 سالگی یک اسماعیل مومن ،افتاده خدمتکار به خانواده و بستگان بودم، ناگفته نماند بسیار خانواده شوخ و مهماندوست و اهل تفریح و خوش گذرانی بودیم،تنها چیزی که خانواده ما داشت و بستگانشان نداشتن همین ویژگی بود و برعکس،
به شدت از کتاب و درس متنفر بودم ولی با تلاش پدر و مادرم بدون وقفه فوق دیپلم رو گرفتم و سربازی شروع شد،
با یک دوستی آشنا شدم براش طراحی دکوراسیون انجام دادم با نرم افزار تریدی مکس،و من رو تا خونه میرسوند،گفت خونه خودتون هست داخلش هستید!!
سال 84 خندیدم گفتم کی میتونه خونه بخره دیگه،
گفت میتونید بخرید گفتم چطور
گفت یکم کار داری
ولی همیشه بسیار امیدوار بودم که من موفق میشم از لحاظ مالی ولی خام خام بودم،
گفت چندتا کتاب بهت معرفی میکنم اونا رو بخون خودم کمکت میکنم و راهنماییت میکنم اصلا به کاتب هم علاقه نداشتم ولی همیشه مهمترین موضوع برای من پول بود
ناگفته نماند اولین کتاب رو
برادر عزیزم کتاب استادعشق دکتر حسابی قبل از خدمت سربازی بهم معرفی کرد گفت اینو بخون کتاب جالبیه،
پذیرفتم و شبها اشک میریختم و زندگی نامه دکتر حسابی رو میخوندم اصلا دوست نداشتم این کتاب تمام شود،
و ورق برگشت و به کتاب علاقه پیدا کردم ،
و دوستم کتابهای چه کسی پنیر مرا جابجا کرد خلاصه بگم هرچه کتاب در حوضه موفقیت بود و زندگی نامه افراد رو به مدت کمی خوندم و لذت بردم، میرفتم کتاب فروشی 5 تا کتاب همزمان میخریدم، اسماعیلی که تا زمان کاردانی یک کتاب مطالعه نرد فقط موقع امتحانات مرور سوالات و جزوه
سربازیم با برادرم بودیم روزی که میخواستیم اعزام بشیم،کیف من پر بود از کتاب حدودا 20 تا کتاب با خودم بردم
و حالا
به دانش و آگاهی بدون عمل و بدون تجربه و تشنه پول و به دنبال انتقام از گذشته بودم
تا اینجا و 2 سال بعد از پایان سربازی به شدت افتاده مهربان متواضع راضی مردمی و دائم در عبادت و خلاصه خیییییلی خوب بودم
خانواده ما 4 نفر هستیم پدر و مادر و برادر
نشستیم گفتم میخوام این خانواده رو زیر و رو کنم دیگه خسته شدیم 25 سال مستاجری و زندگی معمولی و کم کیفیت،
پدرم گفت ای اسماعیل بشین سر جات بزار زندگیمون رو کنیم گفتم دیگه تمام پدر
و رفتم یک پروژه کابینت و کمد دیواری گرفتیم قرارداد به شدت بد و یک طرفه و خلاصه قرارداد ترکمن چای
برای شروع کار به پول نیاز داشتیم پدرم 3 تا وام 5 میلیون گرفت بهم داد گفت اینم برای خودت من که پول ندارم ولی در توانم بود این کار رو کردم
شرایط سخت شد کارفرما بی رحم صفته بهش دادیم و پول هم نمیداد و هر روز که میگذشت …..
بعد از 2 ماه 15 کیلو وزن کم کردم روزانه فقط دو عدد بیسکویت ساغه طلایی میخوردم
و پدر و مادر هیچی نمیگفتند
یک روز داییم اومد گفت زیر و روشون کردی آقا اسماعیل و شرمنده بودم
بعد از یکسال گذشت و خدا کمکمون کرد
اونجایی که خدا میگه وقتی توی گرفتاری هستید از ما درخواست کمک میکنید بعد از برطرف کردن مشکلتون طوری رفتار میکنید فراموش میکنید در چه شرایطی بودید
بعد از یک سال خداوند کمکمون کرد
ولی توی همون شرایط سخت کاری به دوستم گفتم من با پیکان وانت از این ساختمان بیرون میرم
دوستم خیلی انسان شریف و محترمی بود و هست
بهم گفت دهنتو ببند دیگه کافیه این همه توهم
و به لطف خدا با پیکان وانت صفر از ساختمان زدیم بیرون
به خاطر ویژگی ها و مهارتهایی که کار فرما داشت و به شدت خبره و حیله گر بود
و من بسیار تاثیر پذیر و خام بودم
حالا یک اسماعیلی شدم که دیگر رام نشدنی بودم و مثل یک افعی
حالا کتابها رو خونم و تجربه و مهارتهای یک فرد خبره که خلبان و مسئول خلبانان یکی از خطوط ایران بود
شرایط مالی روز به روز بهتر شد
دفتر زدم کارگاه، زمین، سوله ،راننده دوتا منشی 5 تا طراح، پروژه پشت سر هم
ولی غرور و تکبر
پدر و مادرم را دیگر دوست نداشتم خانه ای که زندگی میکردیم دویت نداشتم
روزانه 5 بار لباس عوض میکردم بخاطر خوش تیپ باشم
و اگر پدرم با دوستش دم درب بودن سلام نمیکردم
گویی فراموش کردم برای پروژه سختی که گذروندم پدرم بهم پول میداد
مجبور شد وسایل خونه رو میبرد بازار جمعه بفروشه برای مخارج خانه
خدا را قبول نداشتم و بعد از 4 سال باز هم خورشید غروب کرد و اینبار دیگر فرق داشت
قبل از اینکه مجدد ورق برگردد با سایت عالی استاد عباس منش آشنا شدم و همون لحظه پذیرفتم و تمام
و طوری بود که انگار این 4 سال 40 تا نیرو اینهمه اعتبار و سفرها و درآمدها و ماشینها یک خواب بودن و تمام شد و با کلی بدهی
ولی اینبار فرق داشت
اینبار تسلیم شدم
بدون هیچگونه اعتیادی 3 سال در انجمنهای 12 ق می بدون وقفه در بالا ترین پست های خدماتی خدمت کردم
به قول کتاب انجمن 12 قدمی
ما از درد بی خدایی به خدایان دروغین پناه برده بودیم
لباس،کلاس،پول،ماشین،دنبال همسر پزشکی….سر پر سودا
و مهمترین اتفاق زندگیم رقم خورد و صدای خداوند رو شنیدم
گفت برو اگر فکر میکنی میتونی مدیریت کنی و بیا بالا و کسی میتونه کمکت کنه برو
گفتم تسلیم
گفت برو لیست سپاسگذاری از پدرت بنویس ، بعد از 10 تا اونقدر گریه کردم و دیدم چقدر بهم خدمت کرد و من چقدر ناسپاس بودم و ندیدم
اون موقع حقوق کارمند 3 میلیون تومن بود و درآمدمان حدودا 40 میلیون تومان بود و همیشه ناراضی بودم و پول حالم را خوب نکرد
چونکه خدا نبود توی رفتارم عملم گفتارم و نبود و دردها کشیدم از غرور و منیت
قسمتی بصورت پراکنده گفتگو بین خودم و خدا رو میگم
یک روز همون روزهای ابتدایی ندای درون و صدای خداوند
گفت هر اتفاقی که برات روخ داد ما بودیم ما خواستیم اینجوری بشی
با عصبانیت و تسلیم بودم و مشتاق بودن
گفتم چرا
گفت،زمانی که میخواستی نیرو استخدام کنی میگفتی مذهبی ،چادری سطح پایین نمیخوام ،ما هم اون طوری که میخواستی برات می فرستادیم،اما اونقدر نقشه اشتباه انجام میدادند و ضرر ها کردم گفت خودت درخواست کردی
سرم را خم کردم گفتم ببخشید
و هزاران مثالی که من بودم و تصمیم درست و خدا نبود
و یاد مکالمه استاد با ابراهیم مدیر سایت می افتم که استاد گفت قلبم گفت تو رو انتخاب کنم و این هدایت هست این نتیجه رو رقم میزنه
و بعد از اینکه رفتم ترکیه و برگشتم و ابتدای مسیر که شرایط بهتر شد
یک پروره گرفتم وسط کار بهم الهام شد
خونه اون مشتری که کار کردید و ناراضی بود برو درستش کن
گفتم هنوز کار تمام نشد پول این پروژه رو نیاز دارم،و میشه همون تصمیمات قبلی که وسط کار پول رو جای دیگه خرج میکردم
گفت اینبار ما به تو میگوییم
و هر کاری را میگوییم ما مسئولیتش رو بعهده میگیریم و واقعا همین شد
و فهمیدم باید سپاسگزار باشم ،من نمیتونم تصمیم درست بگیرم بهتره اجازه بدم خداوند برایم انتخاب کند
واقعا زندگی من گلستان شد
استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت این آگاهی و این درک عالی
از دوستان عزیزم تشکر میکنم تا اینجا آمدید
بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده ی مهربانم
سلام به دو اساتید عزیزم و دوستان الهی ام
خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند بهترینهع بهترین آرامش و آسایش و رفاه بیشتر و بیشتری رو به سمت من هدایت کرده و بخاطر این آرامش و آسایش و رفاه روزافزون بیشترینم از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایاااا شکرت سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند تک تک بهترینع بهترین و آسانترین ورودی های پولی و مالی و خیر و خوشی و شادی و شادمانی دیده ها و شنیده ها و زیبایی ها و سلامتی و نعمت و برکت رو به سادگی به راحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه از کوتاهترین مسیر و بسرعت برق و باد بسمت من هدایت کرده است…. خدایا شکر گذارم شکر گذارم شکر گذارم خدایا شکرت..
استاد عزیزم یادمه که چند سال پیش هم شما یک فایلی رو در فایل های دانلودی بنام مراقب ورودی های ذهن مان باشیم توضیحی درباره فیلم کمدی الکساندر و روزهای بد راجب پسر بچه ای که احساس می کنه خیلی بد شانسع و روزهای بدی رو تجربه می کنه .. و پدر و مادری داره که خیلی خوشبین هستند و مثبت نگر هستند رو توضیح داده بودید ( پیشنهاد می کنم به دوستان همراه در این بخش حتما به این قسمت از فایل های دانلودی سایت مراجعه کنند و ببینند) چون استاد در کنار ساحل دریا راجب این فیلم خیلی قشنگ و زیبا توضیح دادند و چقدر امروز سعادت داشتم که دوباره این قسمت رو بواسطه این فایل جدید استاد گربه ی چکمه پوش ببینم
من یادمه که اون موقع ها که این فیلم رو دیده بودم یاد گرفتم اولا هر فیلم و هر موسیقی و آهنگی رو گوش ندم و نبینم دوماً اینکه با دقت به محتوای فیلم نگاه کنم و درس هاشو طبق قوانین پیدا کنم تا به ذهنم یادآوری کنم که هم مثبت نگر باشم و هم مراقب ورودی های ذهنم باشم و هم قوانین رو مرور کنم و هم به داشته هام توجه کنم و به زیبایی ها و نکات مثبت توجه کنم..
من هنوز این انیمیشن گربه چکمه پوش رو سرچ و دانلود نکردم ولی هم فایل و توضیحات استاد عزیزمون چندین بار دیدم و هم تعدادی از کامنت های دوستان رو خوندیم و به اطلاعات بیشتری برای دریافت و دانلود آن در آپارات با دوبله ی فارسی آن هدایت شدم و به امید خدا بعد از ارسال این کامنت ام بدنبال دیدن این فیلم پر محتوا و آموزشی که استاد عزیزم ریزبینانه با توجه به قوانین داشتند خواهم رفت..
اتفاقا دو روز پیش بعد از دیدن این فایل به منزل یکی از دوستان که یکی از همسایگان فوق العاده عالی ام در منزل قبلی ام بود رفتم و دعوت شدم … و رفتن به اونجا باعث شد که من خیلی خیلی خیلی بیشتر از همیشه به آن چیزی که الان در زندگیم دارم توجه کنم و قدرشناس تر بشم خدایاااا شکرت..
با اینکه خیلی از من پذیرایی شد و بهم خوش گذشت و از هر لحاظ راحت بودم و آرامش داشتم ولی به نکاتی توجه کردم که فهمیدم من چقدر خوشبختم و با سعادتمند هستم که خداوند منو به خواسته ام رساند و من الان دارمشون.
نکته هاشو الان براتون می نویسم که به خودم هم یادآوری بشه و هم دوستان عزیزم بدونند ..
همین سال گذشته یعنی در شهریور 1401 بخاطر تضادهایی که در مجتمع ساختمان قبلی ام بوجود آمد سبب خیر شد الخیر و ما فی وقع که در آن شلوغی ها ی جامعه و قطعی اینترنت و تضاد مالی ام بطور خیلی اعجاب انگیزی به این واحد آپارتمان جدیدم هدایت شدم که داستانش و در فایل های گذشته ام مفصلا توضیح دادم..
وقتی توی ساختمان قبلی ایم راحت و خوشحال و شکرگذار بودم ولی همش دوست داشتم به خانه ای هدایت بشم که بتونم محدودیتی برای دیدن آسمان زیبا و ماه و ستارگان و دیدن طلوع خورشید نداشته باشم …. چون من سحر خیز هستم و آن سحرگاه صبحگاهی رو خیلی دوست دارم.. که لحظه ی شروع روشنایی آسمان رو ببینم و شکر گذاری کنم و مدیتیشن های قدر شناسی رو انجام بدم فایل ها رو ببینم و کامنت ها رو بخونم و بنویسم و غیره.. انگار تمام کارهای دنیا رو باید اون موقع صبح زیبا انجام بدم و بهترین زمان برای متصل شدن من برای انرژی منبع الهی است ..
دوستان باورتون میشه!!!!! ؟؟؟؟؟؟ میدونم که باورتون میشه چون بروبچه های توحیدی این سایت الهی هستید!!!!!!!! الان دقیقا در آن واحد آپارتمانی هدایت شدم که از پنجره و درب شیشه ای بزرگ رو به بالکن اتاق خوابم می توانم براحتی دور دست رو بدون هیچ محدودیتی طلوع زیبای درخشان خورشید الماس نشان رو از پشت کوه ها ببینم شکر خدا .. در صورتی که در آن خانه ی قبلی ام بخاطر تجمع آپارتمان های 10 طبقه ی اطرافم آن آزادی عمل رو نداشتم ( واحد من طبق ی ششم بود ) و همیشه از لابلای آپارتمان ها کشیک می کشیدم که بتونم طلوع خورشید رو از یک جاهایی ببینم … و بخاطر گردش فصل و چرخش طلوع خورشید گاهی راحت میدیدم ولی در فصل هایی هم راحت نمیشد ببینم… بگذریم از اینکه واحدهای آپارتمان های اطرافم مدام منو جلوی پنجره میدیدند و شاید قضاوتم می کردند ولی من اصلا اهمیت نمیدادم .. .. اصلا پرده های سالن پذیرایی ام همیشه کنار بود و دوست داشتم آسمان رو ببینم یعنی هر لحظه گردش روز و شب مو بفهمم و ببینم و در لحظه حضور داشته باشم … وقتی میهمون این دوست عزیزم بودم که دقیقا واحد زیرین و طبقه ی پنجم من بود انگار رفته بودم خونه ی قبلیم… وووووای خدای من . خداوند چقدر برنامه ریز ماهری هستش خدایااآاا عاشقتم… خدایاااا شکرت که هر روز عاشق ترم می کنی و منو بسمت خودت بیشتر هدایتم می کنی.. خدایا سپاسگذارم
بقیه ی داستان..
اتفاقا شب به اصرار دوستم خونه اش ماندم .. یک اتاق خواب مخصوص میهمان با چیدمان انرژی مثبت و گل و گیاهان و.. داره که واقعا زیباست.. یک تختخواب بزرگ با ملافه ها ی عالی و زیبا رو با بهترین امکانات در اختیارم گذاشت و بهم گفت راحت باش و لذت ببر با امکانات سرویس بهداشتی اختصاصی .. ولی با تمام این امکانات من گفتم من ترجیح میدم توی سالن روی تختخواب شو جلوی پنجره بخوابم که طلوع خورشید رو ببینم .. خلاصه با اینکه شب گذشته اش دیر وقت خوابیده بودم ولی طبق عادت صبح زود قبل از طلوع خورشید بیدار شدم هر چند سحرگاه رو از دست داده بودم ولی خدا رو شکر کردم که حد اقل زمان طلوع خورشید رو خواهم دید.. بلند شدم و رفتم پرده سالن رو بکشم عقب.. دیدم م یا خدددداااااا چند لایه پرده رو هم هست که یک مقدار اینور و اونور پرده رو با( کلیپس و گیره ی موی سر ) جمع کردم تا بلکه آسمان و طلوع خورشید رو ببینم .. ولی بخاطر آن آپارتمان ها ی بلند نزدیک اصلا امکان دیدن طلوع خورشید رو نداشتم .. دقیقا یک ساعت بعد از طلوع خورشید تازه آفتاب از پشت آن ساختمان ها اومد بالا… آنقدر آنجا از خداوند تشکر و قدر دانی کردم .. آنقدر از صمیم قلبم و از اعماق وجودم شکر گذاری کردم که فقط خدا خودش میدونه که چقدر شکر گذارش بودم… گفتم خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم که چنان تضادهایی رو در زندگی و ساختمان قبلی ام بوجود آوردی که من رو سه ماه زودتر از موعد مقرر قرار دادم بسرعت هل دادی به مکان جدیدم و اون خواسته هام … و همانجا روی مبل نشستم و سرمو بالا کردم و به سقف خانه خیره شدم و گفتم خدایاااا شکرت . یک زمانی من طبقه ی بالای همین خانه نشسته بودم و داشتم درخواست می کردم و می نوشتم و فایل های بینظیر استاد رو نگاه می کردم و همش از خداوند می خواستم که به جای بهتر و قشنگتر و بزرگتر و آرام تر و با دیدن دوردست ها و بدون هیچ محدودیتی هدایت بشم … و الان دارمش … درسته که دوستم مالک و صاحب خانه اش هست و شکر خدا کردم بخاطر ثروتمند بودنش ولی من فعلا خانه ام رهن و اجاره ای هست که باز شکر خدا رو بجا آوردم که اون تضادهای ساختمان و تضاد مالی قبل از جابجایی ام هم بطور شگفت انگیزی حل شده بود ولی در خانه ای هدایت شدم که خواسته ام بود و اینجا جای شکرگذاری داشت خدایاااا شکرت
وقتی روز قبل به خانه ی دوست داشتنی عزیزم برگشتم .. نمیدونید چطوری از خداوند تشکر کردم …. خدایااآاا شکرت که خانه ام بزرگتر هستش اونجا 92 متر بود اینجا 105 متر
اینجا کاملا نوساز با دو تا اتاق خواب بزرگ و کمدهای بزرگ تا سقف با درب های ریلی و کشوهای طبقه بندی شده ی داخل کمد در هر دو اتاق خواب…. یک کمد دیواری بزرگ تا سقف دیگری پشت درب ورودی داخل واحد برای جا کفشی و لباس و کشویی از جنس هایکلاس سفید براق و زیبا … با آشپزخانه ی بزرگ با کابینت های بزرگ و زیبا و سفید طوسی.. با سقف کناف کاری شده و چراغ های سقفی هالوژنی و با چراغ های ریسه ای زرد بالای کناف سقف سالن و آشپزخانه .. مثل چراغ های ریسه ای که استاد توی خونه ی پرادایس گذاشتند..( اینقدر که سریال زندگی در بهشت رو با عشق نگاه می کردم) خدایاااا شکرت
اونجا توی مجتمع قبلی ده طبقه ی چهار واحدی .. توی طبقه ی ششم بودم با محدودیت دیدن محیط طبیعت.. اینجا (خانه ی فعلی) کلا پنج طبقه ی دو واحدی است و من هم طبقه ی پنجم هستم ولی بخاطر شیب خیابان مان .. آپارتمان های اطرافم پایین تر از سطح واحد من هستند و من بدون هیچ دید و مشرفیتی به پنجره های ساختمان های اطرافم هستم شکر خدا و سمت اتاق خوابم می تونم نامحدود تا دور دست رو ببینم و لحظه ی طلوع خورشید رو از پشت کوه ها بوضوع در تمام چهار فصل می ببینم.. همیشه فکر می کردم خورشید فقط از مشرق طلوع می کنه ولی فهمیدم که که با گردش فصل ها از شمال شرقی. بسمت جنوب شرقی در حرکت هستش یعنی وقتی روی بالکن می ایستم رو به خورشید دستامو به دو طرف باز می کنم الان سمت چپم خورشید رو میبینم و بمرور که به فصل پاییز نزدیک میشیم. خورشید دقیقا از شمال شرقی بسمت شرق میرسه و بعدش در زمستان بسمت جنوب شرقی میرسه یعنی همان دستتی که دو طرف باز .. بسمت دست راستم … یعنی تقریبا یک نیم دایره بطول نیم کره ی زمین رو طی می کنه و الان تازه دارم میفهمم که ظاهرااااا خورشید در حال حرکت هستش ( در صورتی که کره ی زمین داره حرکت می کنه ) خدایا صد هزار مرتبه شکرت .. خدایااآاا بغیرالحساب شکرت خدایااآاا نامحدود شکرت که من الان در چنین خانه ای زندگی می کنم و جزو خواسته هام بود و من الان دارمش . و از سمت سالن پذیرایی ویوی یک کوه تپه رو به فاصله ی سه خیابان دارم که می تونم افرادی که بالای کوه تپه میرند رو براحتی روی مبل میشینم و نگاهشون می کنم رو ببینم که اکثرا برای پیاده روی هام میرم بالای اون کوه تپه و از اون بالا شهر زیبای پردیس رو به رشد و گسترش رو با ساختمان سازی و شهر سازی های جدید شو میبینم و ذهن مو برای باورهای ثروت و فراوانی تربیت می کنم .. خدایاااا شکرت
و درخواست بعدیم اینه که بجایی هدایت بشم که ویوی امواج دریا رو هم از بلندی روی تپه و صخره ای رو داشته باشم که هم کوه و طلوع و غروب خورشید رو داشته باشم و هم ویوی جنگل و سرسبزی و زیبایی رو داشته باشم یعنی یک ویوی 360 درجه به طبیعت نامحدود رو از خداوند درخواست کردم … و برای تمام موهبت های که هم اکنون در زندگیم جریان داره از خداوند ممنون و سپاسگذارم و بلطف خدای مهربانم و آموزش های نکته سنج استاد عزیزم می خوام همچون این انیمیشن گربه ی چکمه پوش به نکات زیبا و مثبت توجه کنم و از مسیرم لذت ببرم و شاد باشم تا به مسیرها و اهداف و خواسته های مدار بالاتری هدایت بشم . الهی آمین
و در نهایت از تمام دوستان عزیزم که وقت ارزشمندشون رو برای خواندن کامنت طولانی من گذاشتند تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه با خواندن کامنت شما دوستان به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم
دوستان همراه عزیزم بهترینع بهترین ها رو با احساس خوب و عالی همراه با عشق رو برای تک تک شما دوستان الهی ام آرزومندم
استاد قشنگم.. استاد عزیزم میدونم همه از شما بخاطر رسالتی که در پیش گرفتید همیشه تشکر و قدردانی می کنند ولی تشکر و قدردانی من از شما از حد گذشته و فراتر از حد تصورم و به انداره ی تمام وجودم شکرگذار خداوندم هستم که منو بسمت شما استاد گرانقدرم هدایت کرد ..
خانم شایسته ی ارزشمند و زیبایم عاشقانه دوستت دارم و روی ماهتون رو می بوسم و بی نهایت ممنون و سپاسگذارم که در کنار استاد مون و ما بروبچه های سایت حضور پررنگ دارید و این فایل ها رو برامون با عشق فیلمبرداری می کنید و داخل سایت قرار میدید و در تمام موارد برای تکمیل این آموزش ها مصممانه حضور دارید و در این مسیر الهی و توحیدی من هم بنوبه ی خودم از شما تشکر و قدردانی می کنم و قدردان حضورتون و وجودتان هستم خدایا شکرت..
ارادتمند همیشگی شما عزیزان
رویال مهاجر سلطانی
2023/8/6 augest_uot
1402/5/16
بنام خداوند مهربان
سلام به رویای عزیزم
انقدر زیبا خونه ی نازنینتو توصیف کردی که منم دلم میخواد برای این نعمت فوق العاده همراهت شکر گزاری کنم.
الهی بینهایت شکرت
منم تجربه ی درخواست خونه رو از ربم داشتم و چه قشنگ اجابت کرد
من از ربم خونه ای خواستم که خودش توش جاری باشه
الله نور السموات و الارض
ازش خواستم تمام خوابها و سالن و آشپزخانه نور داشته باشند
و الان دارم اجابت ربم رو تجربه میکنم
منم از یک بلوک از مجتمع 4 بلوکه که هر بلوک حدود 28 واحد بود الان به هدایت ربم اومدم توی یه ساختمان 4 طبقه که فقط 8 واحده
الهی بینهایت شکر
و نکته جالبی که هنوزم خودم ازش در حیرتم اینه از لحظه ی درخواست من خداوند اجابت کرده بود ، خونه قشنگم 2 سال خالی بوده و چشم انتظار من تا خودمو هم مدارش کنم.
و به لطف الله اتفاق افتاد
بینهایت شکر گذار درگاهشم
و از یکی از دوستام یاد گرفتم وقتی کلید میندازم و میرم تو با لبخند و با صدای بلند بهش میگم
سلام خونه قشنگم
رویای عزیزم ممنون با کامنت قشنگت نعمتی رو که از فضل الله مهربان نسیبم شد یادآوری کردی و باعث شدی شکرگزار باشم براش
الهی که خیر و سعادت و ثروت بیش از پیش در زندگیت جاری باشه
به امید حضرتش
درود پر مهر خدمت دوست و سرنشینان الهی و درخشان این کشتی گوهر نشان عباسمنش
اکرم هاشمی نازنینم
خدایا بی نهایت شکرگذارم که الگوی دیگری برام فرستادی که ببینم و بفهمم و احساس کنم و از صمیم و اعماق قلبم فوق العاده خوشحال شدم اکرم عزیز و نازنینم واقعا اشک شوق توی چشمام حلقه زد.. همین الان داشتم توی عقل کل می خوندم که یکی از عزیزان با قدرت شکرگذاری بسمت خونه ای عالی هدایت شده بود .. نمیدونم چطوری لینکشو برات بفرستم .. ولی این خانم بیست سال در خونه ای زندگی می کرد که هیچ امکاناتی باب میلش نداشت اونجا رو اصلا دوست نداشت وقتی از نیرو و قدرت شکرگذاری مطلع شد شروع کرد به شکر گذاری کردن از همون خانه اش .. و بعد از مدتی هدایت شد به خانه ای که خیلی خیلی بهتر بود… در عقل کل .. سوالی مطرح شده بود به این مضمون ( چرا باید سپاسگذار از سیستم باشیم .؟؟؟
(خانم بانو آرامش این پاسخ رو نوشته بودند) پیشنهاد می کنم پیداش کنی و بخونی واقعا خدا رو شکر گذاری کردم و الان شما دومین نفری هستید که چراغ دل منو روشن کردید خدایاااا شکرتالله نور السموات و الارض انشالله همیشه خونه آت روشن و منور به نور الهی باشه خدایا صد هزار مرتبه شکرت..
اکرم عزیزم اتفاقا منم وقتی وارد خونه ام میشم کلی سلام و. احوال پرسی می کنم انگار با یک شخصی دارم صحبت می کنم و آنقدر قربون صدقه اش میرم که خدا میدونه البته من هر لحظه شکر گذاری می کنم از این اتاق وارد سالن میشم یا میرم سرویس بهداشتی و آشپزخانه و بالکن و توی کمدهام میگم خدایا شکر .. سلام قصر جادویی ام .. سلام بالکن نازنین به گلدون های بالکن هر وقت آبیاری می کنم میگه خدایا شکرت که این باغمو دارم آبیاری می کنم اینقدر گفتم قصرم قصرم که همه بهم میگن انشالله بری توی یک قصر بزرگتر .. و. الان هم من بهترینه گ بهترین قصر نورانی رو برات آرزو می کنم اکرم عزیزم انشالله همیشه منور به نور الهی باشی و بدرخشی .. خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتو برای نوشتن این کامنت نورانی آت گذاشتی و نشونه ی پر رنگ الهی رو درون کامنت زیبات دریافت کردم ممنون و سپاسگذارم عزیز دلم ..
اینجا که گفتی….
و نکته جالبی که هنوزم خودم ازش در حیرتم اینه از لحظه ی درخواست من خداوند اجابت کرده بود ، خونه قشنگم 2 سال خالی بوده و چشم انتظار من تا خودمو هم مدارش کنم. بخاطر ایمان و توکل به خدای وهاب و رزاق. و بخشنده و مهربانم. ….همیشه با معجزاتش سوپرایزمون می کنه . خدایا شکر حضورتون . .ممنون عزیزم از دعای بسیار قشنگت که برام نوشتی
مطمعنان با ارسال فرکانس زیبایت این دعاهای قشنگت. بسمت خوده عزیز و گرامی اکرم نازنین بر می گرده الهی که خیر و سعادت و ثروت بیش از پیش در زندگیت جاری باشه
گربه چکمه پوش
بنام خدای آیات
با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و دوستان الهی ام
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم
دیشب متوجه شدم که ی اتفاقی برای یکی از عزیزانم افتاده و شنیدن همون تضاد باعث شد که من چقدر به خودم بیام و سپاسگزارتر باشم در مورد وضعیتی که الان درش قرار دارم که یکیش آرامش و خواب آرامیه که از وقتی اومدم توی این مسیر دارم تجربش میکنم که این رو با هیچ چیزی توی دنیا نمیتونی بدست بیاری و این نتیجه ی بودن توی این مسیر و دریافت این آگاهی هاییه که 90 درصد مردم ما ازش بیخبرن و بواسطه ی این بی خبری چه اتفاقاتی رو دارن برای خودشون رقم میزنن
الحمد لله رب العالمین که هدایتمون کرد به این مسیر زیبا که من دیشب بیشتر قدرش رو دونستم و اتفاقا الان که این فایل رو گوش دادم یکی از نکات مطرح شدش همین بود سپاسگزار بودن برای آنچه که الان هستیم الانی که قبلا نبود و ایجادش کردیم
اولین چیزی که به من یادآوری شد توی همین ثانیه های اول فایل این نگاه کردن استاد به همه چیز از دید قوانین و با ذره بین قوانینه کاری که هیچ کس توی دنیا نیست که مثل استاد آگاهانه اینکار رو انجام بده شاید خیلی ها باشن که نا اگاهانه اینکار رو داشتن یا دارن انجام میدن اما استاد اولین کسیه که بقول انگلیسی ها کانشسلی این کار میکنه
استاد ی جاهایی توی فایل هاشون میگن که خیلی از افراد موفق نمیتونن توضیح بدن مسیر موفقیتشون رو چون خودشون هم نمیدونن چطور موفق شدن اما من میدونم که این موفقیت من حاصل چه چیزی بوده و بنابراین میتونم توضیح بدم و الگوی خوبی باشم برای بقیه و حقا که همین هم هست
ی نکته ی دیگه که باز همین ابتدای فایل استاد گفتن این بود که اگر شما با این نگاه برید سراغ این فیلمه بهتر درک میکنین اون رو و این دقیقا چیزی بود که برای من با فایل های قرآنی استاد اتفاق افتاد که از زمانی که نگاه استاد رو به سوره ها و آیه های قرآنی رو شنیدم و متوجه شدم و بعد رفتم سراغ خوندن قرآن چقدر بهتر درک کردم قرآن را و کلام خداوند رو
و اما انیمیشن :Puss in boots
رفتم سرچ کردم ی خلاصه هایی رو ازش دیدم اولا که برام کلمه puss جالب بود چون معانی دیگش رو میدونستم ولی این معنی برام جدید بود و سرچ کردم :
Puss: informal: an affectionate term for a cat
پس متوجه شدم که یکی از معانی غیر رسمی این کلمه همین گربه اس حالا ی گربه با ناز و احتمالا ادا مثل همین شخصیت توی این فیلم
استاد به واژه غرور اشاره کردن و یادم اومد توی دوره عزت نفس دقیقا یکی از بحث های مربوط به تعریف اعتماد به نفس تفاوت بین اعتماد به نفس واقعی و اعتماد به نفس کاذب یاغروره :
اعتماد به نفس یعنی من خودم رو دوس دارم برای خودم ارزش قایلم و دیگران رو هم دوست دارم و براشون ارزش قایلم
و نقطه ی مقابلش که میشه غرور یعنی من فقط آدمم و من فقط ارزش دارم و بقیه هیچی نیستن
چیزی که این شخصیت کارتونی بهش دچار شده تا قبل از اون آگاهی که بیدارش کرده
استاد وقتی گفتین که این گربه به یاد آورد که تمام اون دفعاتی که مرده غرور باعث و بانیش بوده یاد خودم قبل از آشنایی با شما افتادم که تمام عدم موفقیت هام بر میگشت به ی غروری که گره خورده بود به ی مدرک نه اینکه بخوام به دیگران توهین بکنم یا براشون ارزش قایل نشم نه ی چیزی در وجودم بود که من رو از قدم اول برداشتن ها منع میکرد و ی هویی میخواستم قدم آخر
من فکر میکردم که آقا من فوق لیسانس دارم اونم از دانشگاه دولتی رتبه اول دانشگاه و اونهمه تقدیر نامه ها و جوایزی که گرفتم حالا برم فلان کار رو انجام بدم و همین باعث شده بود با وجود توانایی های زیادی که داشتم در بدست آوردن شغل موفق نشم
من فکر میکردم که آقا من فوق لیسلنس دارم حالا بیام با ی فوق دیپلم ازدواج کنم
خدای من الان که دارم فکر میکنم چه حماقتی داشتم که با ارزش بودن ی فرد یا ی کار رو گره زدم بودم به ی فاکتور بیرونی که خودش ارزش حساب نمیشه
و نتایج هم که دیگه واضحه که چی بود منم مثل این گربه پر ناز و ادا بارها مردم
تا زمانی که زخم عمیقی که به روحم وارد شده بود و نه جسمم من رو کشوند به سمت این مسیر و یاد گرفتم که دیگه سرکش نباشم
کلمه سرکش و گردنکشی رو که شنیدم از استاد یادم اومد چقدر این واژه ها رو توی ترجمه قرآن دیدم و البته مفاهیمی مثل تکبر و فخر فروشی :
ان الله لایحب کل مختال فخور لقمان 18
ان الله لایحب من کان مختالا فخورا نسا 36
الله لایحب کل مختال فخور حدید 23
و عصی آدم ربه فغوی طه 121
و …..
و همین سرکشی و گردنگشی عاقبتش هلاکت و سرنگونی بوده برای اون فرد و اون قوم که نمونه بارزش شیطان بود که باونهمه سابقه ی بندگی رانده شد از درگاه خداوند
پس یادم باشه که همیشه باید در مقابل ربم خاشع و متواضع باشم و قدرت رو به اون بدم فقط و با بنده هاش مناسب رفتار کنم قدرت بهشون ندم اما بهشون بی احترامی هم نکنم و خودم رو برتر ندونم از کسی مگر بقول قرآن در تقوا
جالبه چقدر این فیلمه شبیه به داستان منه که دیگه از ی زمانی به بعد بعد از اون گردنکشی ها تصمیم گرفتم سرم رو بندازم پایین البته در مقابل خدا و از همین خونه خودم همه چی رو از اول شروع کنم درست کردن رابطه ام و شروع کردن کسب و کارم و از وقتی که این کار رو کردم چقدر حالم و احساسم بهتر شد
و چقدر من هم میترسیدم از مرگ قبلا ولی الان خیلی ریلکس تر شدم نسبت بهش
و اما دنیا اونجوری میشه که تو بهش نگاه میکنی :
اگر سخت بگیریش بهت سخت میگذره
و اگر آسون بگیریش بهت آسون میگیره
بقول فایل استاد :
گفت آسان گیر کارها کز روی طبع
سخت گیرد این جهان بر مردمان سخت کوش
و اینهم حکایت منه قبل از اومدن به این مسیر و بعد از اومدن به این مسیر .قبلا زندگی برای من همون مسیر پر از سنگلاخ و سختی بود که این گربه میبینه که هیچ نشانی از زیبایی توش نبود اما الان خدا رو شکر مسیر خیلی راحت تر شده و سر راست تر و صاف تر و آسفالت شده و حرکت کردن رو آسون تر .جهان که همون جهانه و منم که همون آدم این وسط فقط چون زاویه دید من تغییر کرد با آگاهی های استاد مسیر هم تغییر کرد
و دقیقا اونجایی که استاد در مورد اون دختره گفتن که :
تو الان زندگی فوق العاده ای داری و لذت ببر از چیزی که الان هست
باز هم من این رو خطاب به خودم دیدم که بعضی وقتها از اینکه تنها هستم ی کم احساسم بد میشه و با خودم میگم من دوس دارم ی خانواده داشته باشم و الان دقیقا اونچه رو که باید دریافت بکنم دریافت کردم مخصوصا با تضاد دیشب که برای یکی از نزدیکانم افتاده فهمیدم که من الان خیلی در شرایط خوبی به سرم میبرم که مهمترینش آرامش و امنیت خاطره که شبها با خیال راحت سرم رو میزارم رو بالشت و میخوابم و دغدغه ی ذهنی ندارم و این رو دیشب بهش بیشتر پی بردم که چقدر ارزشمنده برام و همین ی نعمت رو من باید کلی سپاسگزارش باشم
و اون جایی که گربه میگه همین ی فرصت برای من کافیه باز هم مصداقش منم که همین 5 سال بودن با استاد برام کافیه که از زندگیم لذت ببرم و دیگه افسوس اون 40 سال گذشته رو نمیخورم کاری که قبل از آشنایی با استاد کار هر روز من بود و ی فشار روحی خیلی شدیدی به من وارد میکرد نمیگم اصلا چون مطلقی وجود نداره اما خیلی خیلی نگاهم عوض شده
ی جایی استاد گفتن :
باید شکر گزار باشیم و زیبایی ها رو ببینیم زیبایی های خونواده و کشور و کاری که داریم انجام میدیم
راستش من از زمانی که با سریال سفر به دور آمریکا آشنا شدم و زیبایی های اونجا رو دیدم فکر میکردم که دیگه اونجا عند زیباییه و آدم باید فقط اونجا باشه که بتونه این زیبایی ها رو تجربه کنه اما وقتی هدایت شدم به دیدن زیبایی های کشور خودمون اصلا زیبایی هایی رو دارم میبینم که کپی اونجا و حتی زیباتر از اونجا هستن کافیه شما نمای شهر زیبای رامسر یا روستای حلیمه جان رو با دورن ببینین دیوانه میشین از این حجم از زیبایی و اونوقت بود که بخودم یادآوری کردم که زیبایی همه جا هست فقط چشم زیبا بین میخواد از طرف من فرقی نمکنه ایران باشی یا آمریکا
در مورد کار هم دیشب من متوجه شدم که همین کاری که من دارم انجام میدم و بعضی وقتها ازش خسته میشم چقدر در برابر کارهایی که بعضی افراد دارن انجام میدن و همش پر از استرس و اضطراب و درگیری با افراد خلافکاره آرامش و امنیتش زیاده و چقدر من باید بابت همین سپاسگزار باشم
الان مدتیه به این نتیجه رسیدم که همه چی خودشه همون چیزی که استاد توی فایل رابطه ی ما با انرژی که آن را خدا میدانیم میگن
و وقتی همه چی خودشه دیگه منم منمی وجود نداره و باید سر تسلیم رو فرود بیارم و به میزانی که این کار رو میکنم احساس خوب رو تجربه میکنم
و پیام آخر فایل هم که باز خطاب به من بود :
که نترس و برو تو دل ترسهات که اگر نری یعنی بی ایمانی
و امروز قدمم رو برداشتم و رفتم توی دل یکی از ترس هام که شیطان میخواست من رو منع کنه از ورود بهش با این باور که حیات و ممات دست اونه و کسی قدرتی در این مورد داره
سپاسگزارم استاد عزیز و مریم جان
نسرین عزیز سلام
از کسانی هستی که معمولا همیشه کامنت هات رو میخونم و تحسینت میکنم برای پایداری ات در این مسیر و وقتی که برای نوشتن میزاری که میدونم چه فرکانس نابی داره
چقدر قشنگ اشاره کردی اونجایی که گفتی
در مورد کار هم دیشب من متوجه شدم که همین کاری که من دارم انجام میدم و بعضی وقتها ازش خسته میشم چقدر در برابر کارهایی که بعضی افراد دارن انجام میدن و همش پر از استرس و اضطراب و درگیری با افراد خلافکاره آرامش و امنیتش زیاده و چقدر من باید بابت همین سپاسگزار باشم
منم همین یکی دو هفته پیش وقتی به یکیاز دوستان وهمکاران سابقم سر زدم دیدم که کارش طوریه که همه اش کار هست ووقت خیلی کمی برای چیزای دیگه واسش می مونه واونجا بود که خداروشکر کردم از یه جایی به بعد آگاهانه تصمیم گرفتم از محیط وشغلی که برای من هماینطور بود خارج بشم ونتیجه بشه کلی هدایت های ناب وزیبا که اگر همون شرایط روتحملمیکردم هیچ وقت تجربه شون نمیکردم که مهم ترینش آزادی زمانی ومکانی هست
خدایا شکرت
نسرین عزیز هر لحظه ات توحیدی تر باشه وثروتمندتر در پناه رب العالمین
سلام به زینب جان دوست عزیز و همسفرم در مسیر توحید . مرسی عزیزم .بله اتفاق این چند روزه باعث شد که من بیشتر سپاسگزار شرایط خودم باشم و بشتر به یاد خدایی باشم که با تکیه کردن بر اون این شرایط رو با هم رقم زدیم
به وقت و زمان اشاره کردی که این هم باز از نعمت هاییه که من دارم که الان کارم جوری هست که تمام صبح رو بیکارم بعد از ظهر تا 3 هم بیکارم شب 9 به بعد هم بیکارم یعنی عملا من وقت زیادی برای کار کردن روی خودم دارم که بابت همین هم باید شکر گزار باشم
ممنونم از توجه و وقتی که گذاشتی برای خوندن کامنت من و پاسخ دادن به اون .
ان شا الله که شما و خواهرتون هم توی این مسیر زیبای توحید همچنان پایدار و استوار باشین
به نام خدا
ردپای 97
سلام استاد جان و دوستای خوبم
ازتون سپاسگزارم بابت فایل جدید
اولین درس از این فایل برای من این بود که نگاه تو به دنیا اطرافت چطوریه؟آیا هر لحظه و در هر کار دنبال ردپای قانون هستی؟
اگر نه که هنوز باور نکردی این مسیر قانونمندِ نه شانسی و الله بختکی
دومین درس ،جایگاه ترس!وقتی ترس بر انسان غلبه میکنه آدم ناتوان میشه !چه داستان آشنایی
ذهنم باهام یار شد و در عرض چند ثانیه به خاطرم آورد، فاطمه خانم حواست بود جاهایی که ترسیدی چی شد؟جاهایی که جور دیگه نگاه کردی همه چی عالی پیش رفت؟
درس بعدی که نقطه عطف اول تاچ کرد ،دنیا اونجوری میشه که ما بهش نگاه میکنیم
اگه خیلی سخت بگیری بهت سخت میگیره !اینکه زندگی چه رویی به شما نشون میده برمیگرده به خودت و باورهات
با پوست و استخوان در این سالها زندگی درکش کردم
هر کاری که سخت گرفتم قشششنگ پوستم کنده شد
اما خب از اونجایی که کم نیاوردم دنبال اوضاع بهتر بودم هدایت شدم به مسیر استاد
و دیگه نقشه راه با دید استاد شروع به خوندن کردم
منم مثل گربه داستان ،فهمیدم که عیبی نداره میترسم ،باید هر طور شده برم تو دل ترس ها !هر چی شد شد
حتی مثل دختر تو قصه ،شروع کردم به دیدن و لذت بردن از چیزایی که داشتم
چقدر از حرفای مریم جون لذت بردم برای منم بارها رخ داده همچین ماجرایی:))))))
اون موقع که ناآگاه تر بودم همچین حالتی به اسم چشم خوردن میشناختم
خبر نداشتن که اصل ماجرا چی بود
حرفای انتهای فایل هم تیر آخر به من زد !
یه الگو تکرار شونده رو برام واضح کرد الگو تکرار شونده منتظر موقعیت مناسب موندن!
خیلی عمیقه و میدونم باز یادم میره ،باید یادبگیرم از هر جا هستم شروع کنم ،منتظر ساعت رند و اول هفته و اول سال نمونم
به انتظار بهترین روز نشینم بلکه بهترین روز هارو با همین شروع ناقص بسازم
قدر داشته هارو بدونم و باور کنم برای شروع به این وسایل نیاز داشتم که الان در دسترسمه!من برای رسالتم به این خانواده به این کشور و شهر به این زمان و… احتیاج داشتم
این همه اون چیزیه که برای موفق شدن میخواستم!
پس با به انتظار بهترین شروع ،فرصت از دست ندم
خداروشکر که دریافت کننده این آگاهی ها هستم امیدوارم بتونم عمل کننده هم باشم
بازهم ازتون سپاسگزارم
در پناه خدا
به نام خداوند سمیع و بصیر
بازم یک کامنت حال خوب کن و از همه مهمتر پر از آگاهی و درس
اگر از هر فایل استاد فقط و فقط یک درس بگیریم.
چقدر خوب میشه .و واقعا عمل کنیم …
بازم تشکر از دختر بی نهایت
فاطمه ی نازنین
البته تشکر کمه، و باید
تشکرات گفت …
در پناه الله مهربان باشی .
انگشتات نه خسته.
مرسی از قلم تواناتون
بازم برامون بنویس
منتظر رد پاهات توی این سایت الهی هستیم.
بنام خدایی که بشدت کافیست
بازم ســـــــــلام
بخش دوم
ایــــــــنقدر که لذت بردم از این فایل ایـــــنقدر که فرکانس نوشتن بی نهایت فوق العاده هست و ذوق دارم که اومدم دوباره بنویسم
بازم تحسین میکنم کارگردان و تهیه کننده این انیمیشن رو که چــــــقدر قشنگ کاراکتر فرشته مرگ رو به تصویر کشیدن و البته بی نهایت تر تحسین میکنم شما استاد عزیرم رو یاد گرفتم و سعی میکنم هر روز بهتر کنم این نگاه توحیدی رو این نگاهی که همه چیز از زاویه ای می بینه که ازش درس بگیره و برای همین بهش برمی خورده که هر چیزی رو نگاه کنه برای همین آگاهانه انتخاب میکنه چیزهایی که قراره از طریق چشم ها و گوشهاش باورهاش رو بسازه؛ چقدر قشنگ درمورد ترس که تو این انیمیشن فرشته مرگ درموردش تو بخش آخر به گربه چکمه پوش میگه واسمون گفتید؛ ترس؛ چیزی که خداوند (سیستم و جهان) بوی اون رو حس میکنه و از جنس همون وارد زندگی مون میکنه، جنس ترس چیه بجز ناخواسته هایی که مهم نیست ما به زبون بیاریم که من فلان چیز رو میخوام یا نمی خوام چون جهان کاری به چیزی که میگیم نداره (ایمانی که عمل نیاره حرف مـــــفت هست)، جهان فقط و فقط با فرکانس ما طرفه و از جنس همون هم در قالب خواسته یا ناخواسته تحویل مون میده مثل تجربه ای که استاد از مقابله با اون سگ هایی که دوستشون میگفت بابا اینا حیوونن چی میفهمن فرکانس چیه ولی استاد با عمل ثابت کرد که نه همه چیز فرکانسه
و من به چشم خودم دیدم زمانهایی که ترس داشتم چه حالی داشتم و از پس اون حال بد چه چیزایی تجربه کردم و زمان هایی که برعکس سعی کردم ترس رو از وجودم دور کنم چی شد، یکی از نمونه هاش درخصوص هدایتم به حوزه عکاسی و برنامه هایی که برای عکاسی دعوت میشدم بود، اوایل که بهش هدایت شدم که همین هدایته بابتش خدا رو شکر میکنم ولی اوایل می ترسیدم و نگران بودم دست و پاهام می لرزید موقع عکس گرفتن مثلا یه برنامه ای برگزار شد و من دعوت شدم و بجز من طبیعتا عکاس های دیگه بودن که با وجود اونا خودم رو کم می دیدم میگفتم مثلا فلانی سالهاست تو این حوزه هست یا فلانی کمیل دور تخصصی تو این حوزه رفته ولی به لطف الله، خدایی که چقدر زیبا و راحت من رو به این حوزه هدایت کرد تو هر برنامه هم که می رفتم برای گرفتن عکس های زیبا با من بود و مثلا تو همون برنامه یکی از موقعیت هایی که ازش عکس گرفتم بعد برنامه مدیر اون مجموعه بهم گفت اون عکسی که گرفتی خیلی قشنگ بود میخوایم قابش کنیم پر از حال خوب بود و من راستش فکر نمی کردم شما چنین عکس های زیبایی بگیری؛
یا مثلا در مورد کار و شغل؛ خب من تا سال گذشته تو محیط اداری مشغول بودم در یه مدت زمان مشخص و ثابت حالا با یه حقوق مشخث و بیمه و خلاصه چیزایی که خیلی ها دنبالشن ولی من با آگاهی هایی که به لطف فایل های رایگان و دوره هایی که خریدم می خواستم آزادی زمانی و مالی و مکانی رو با هم داشته باشم واسه همین آگاهانه از اون فضایی که بعضی ها هم من رو مؤاخده کردن که بابا تو حقوق ثابت داری بیمه داری دیوانه ای مگه بیای بیرون ، کلی همکارام ناراحت شدن و ازم خواستن برگردم ولی من اومدم بیرون سعی کردم ترس رو از درونم کم کنم که حالا چی میشه و همین هم باعث شد راه رو برای ورود لذت های بیشتر تو زندگیم باز کنم وقتی اومدم بیرون من به عکاسی هدایت شدم که الان دارم لذت میبرم ازش دوربین خودم رو خریدم؛ همین دو سه ماه پیش بدون اینکه خودم دنبالش باشم یه کاری بهم
پیشنهاد شد که خیلی راحت تو خونه انجامش میدم کسی که بهم پیشنهاد داد مثل خودم تو کار ادیت و تدوین هم هست ولی همیشه از کارهای من تعریف میکنه
خدایا شکرت برای سپاسگذارتر شدنم/ ازت میخوام قدرت بیشتر و بیــــــشتر سپاسگذاری از خودت و از نعمت هایی که بهم دادی و میدی بهم عطا کنی
استاد عزیزم و مریم نازنین برای ضبط یک فایل نــــــاب دیگه بی نهایت از شما سپاسگذارم
دوسِتون دارم