دلیل نتایج پایدار - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم سلام مریم بانو شایسته سلام به همه همکلاسی های بی نظیرم
الان که دارم براتون مینویسم تو یک مجلس جشن نشستم خدارو شکر همه خوشحالن . راستش از وقتی آگاهانه دارم از قوانین استفاده میکنم بزرگترین تغییر زندگی ام ،تغییر محل زندگی بوده و به تبع آن تغییر انسان های دور و برم که واقعاً بی نظیرن در واقع اکثرشون ناآگاهانه دارن قوانین را تو زندگی شون اجرا میکنند از حرف زدنشون که مرتب از خدا تشکر میکنند ، مثبت به قضایا نگاه میکنن به عنوان مثال یکی از این افراد در حال پارک ماشین تصادف کرد شماره اش را گذاشت رو ماشین مصدوم و بعد که رفتیم باهم مهمانی حتی یک کلمه راجع به این اتفاق حرف نزد مظلوم نمایی نکرد غصه نخورد گله نکرد خودش را بد شانس خطاب نکرد و من تو دلم واقعاً تحسینش کردم.
مورد بعدی تو یک دورهمی داشتن می گفتن اگر فلان مدیر برود چکار کنیم بلافاصله یعنی یک حالت خودکار یا ذهن ناخودآگاه یکیشون جواب داد : هر دستی برود خدا یک دست بهتر جایش میفر ستد . من الان طوری شدم که دوست دارم بیشتر باهاشون نشست و بر خواست کنم در ضمن یک خصوصیت خوب و ممتاز دیگرشون این است که همه از نظر مالی
از آدم های قبلی زندگی من ثروتمند ترند خداروشکر این برام نشانه خوبی است که منم تو مسیر درست و قرار گرفتن تو دسته ثروتمندها هستم انشاالله.
اما در مورد دور شدن از مسیر استاد باید بگم بله متاسفانه وقتی تازه نقل مکان کردم ،محیط جدید، قوانین جدید ، هیچ قوم و خویش و آشنایی نداشتن و از همه بدتر هزینه های پیش بینی نشده و نداشتن پشتوانه مالی همه و همه باعث آشفتگی من شد و اینکه برای دو تا سه ماه نتونستم ذهنم را کنترل کنم طوری که احساس می کردم همه چیز را باختم . بدنم سریع واکنش نشون داد هم خودم هم بچه هام مرتب سرما می خوردیم ،سیستم ایمنی مون ضعیف شده بود و از نظر روحی اعتماد به نفسم را از دست داده بودم تو جمع نمی تونستم وارد بشم احساس کمبود داشتم اما خدا دستم را گرفت هدایتم کرد اومدم سراغ سایت و خودم را باز یابی کردم با استفاده از فایل های رایگان و آموزه های استاد
یک روز به خودم اومدم گفتم همین چند روزی که اینجا هستی را لذت ببر و کیف کن فکر می کن دیگه این زیبایی ها را نمی بینی به همین خاطر مثل تشنه هایی که به آب رسیدن تا قطره آخر ش را می خواستم لیس بزنم و با ولع لذت می بردم و همین باعث شد دوباره به مسیر درست برگردم آدم های خوب بیایند ،دستان خداوند، و البته که هنوز خیلی کار دارم تا به نقطه مطلوب قبل برگردم اما خدارو کُرور کُرور شکر آرامش نسبتا بهتری دارم
خدایا به اندازه ای که علم تو بهش دسترسی دارد ازت ممنونم «بِعَدَد ما َاحاط بِه عِلمک» شکرت
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته عزیزم
خداروشکر به خاطر این طبیعت فوق العاده و این ماشین زیبا و اندام رویایی استاد ، خداروشکر بابت این آگاهی های ناب ، خداروشکر بابت وجود خودم که لایق تجربه ی تمام این زیبایی هاست .
رایتگو بگم من ایمان صد در صدی به این مسیر ندارم ، با وجود تمام نایجی که گرفتم و نتایجی که شما از عمل به این آگاهی ها گرفتین اما باز انگار چیزی در درونم مقاوت میکنه در برابر حرف های شما .
عمل میکنم و نتیجه میگیرم اما اوندنتایج رو اتفاقی میدونم که انگار شانسی افتاده یا نتایج قابل ملاحظه ای نیست .
یه چیزی رو الان هم به خودم و هم به دوستانی که دارن این کامنت رو میخونن بگم ، من اینجام نیومدم که تظاهر بکنم ، من اصلا دوست ندارم تظاهر نمایی رو ، من دوست دارم شدیدا با خودم و اطرافیانم صادق باشم خیلی سخته صداقت داشتن با خودت و دیگران اما زندگی بر پایه دروغ از اون هم سخت تره .
یسری حرف ها زدن برای اینکه به چشم بیای چه ارزشی داره ، برای اینکه دیگران به به ، چهچه کنن که چه اتفاقی بیوفته ، چرا در همه جای زندگی من اینجوریه که من رفتاری کنم که دیگران تاییدم کنن ، تو روابطم با دوستام ، تو محل کارم ، توخانواده ، تو سایت ، تو فضای مجازی همه جااا
استاد من خودم رو لایق این حد از آرامش و نتایج فوق العاده نمیدونم ، انگار که چیزی منو از درون متوقف میکنه زمانی که کمی نتیجه میگیرم ، میگمخسته شدم رو باور هام کار کردم ، یا اینکه حالا من اینهمه تلاش کردم ، این همه ذهنم رو کنترل کردم بزار یه روز بشینم آهنگ غمگیمن گوش بدم ، یه روز که به جایی بر نمیخوره .
این همه تنهایی رو تحمل کردم و سعی کردم که با آدم های منفی نشست و برخاست نکنم اینهمه جلوی خودمو گرفتم برای اینکه با دوست های قبلیم که منفی نگر هستن ارتباط برقرار نکنم حالا یه روز چه اشکالی داره هم از تنهایی در میام هم به جایی بر نمیخوره ، دوباره بر میگردم به حالت قبل .
گاهی به خودم میگم بابا ولش این همه رنج تغییر چراااا ، کی در اطراف داره تا این حد ذهنش رو کنترل میکنه شاید من زیادی کمال گراا هستم در این موارد ، میبینم دوستانم تایم استراحتشون تو اینستا میچرخن و آهنگگوش میدن اما من دارم هی مطالعه میکنم و فایل گوش میدم ، چقدر من توی جمع توسط خانواده ی خودم مسخره شدم که چیه همش از شب تا صبح گوشیو میزاره عباسمنش حرف میزنه .
چند وقت پیش خونه عموی مادر میخواستم بلند شم آگهی بازرگانیمو بخونم و درخواست کردم پدرم نذاشت گفت بابا ولش کنید این کمبود داره ، اما من انتظار داشتم از من حمایت بشه چون واقعا درخواستش برام کاره راحتی نبود .
امروز از پادگان که رسیدم خونه خوابیدممممممم تا ساعت 8 و نیم شب الان تقریبا. چند روز به صورت یک یا دو روز در میون اینجوری شدم ، همش احساس میکنم بدنم خستست ، احساس میکنم ذهنم خستست از بس نجواها امونم رو بریده .
من اگر واقعا متعدم باید نتایج بیاد تو زندگیم ، این مدل کار کردن واقعا راه به حایی نمیبره ، گاهی میگم دیگه تمومه استارتم خورد شروع کردم به خلق نتایج و دبرو که رفتیم گاهی انقدر مقوات ها شدید میشه که دوست دارم لم بدم رو کاناپه و فقط به عقربه های ساعت نگاه کنم .
اون دوباری که تو تمرین کد نویسی بیشتر درخواست هامو نوشتم در شرف اقدامچون اصلا جایی نرفتم ، خواب بودم خونه ، ساعت رو کوک میکنم که بعد از یک ساعت یا نیم ساعت بیدار بشم اما اصلا صدای زنگ رو نمیشنوم انگار .
بلند میشم از خواب صفحه گوشیمو باز میکنم رو تصویر زمینه ی گوشیم میبینم نوشته …
من خالق صد در صد زندگیم هستم .
با خودم میگم من چجور خالقی هستم که این همه وقت از روزم رو خواب بودم ، روز هایی هم که نمیخوابم احساس میکنم برای شروع هر کاری دیره یا مهم از اون مهارتی بخپام یاد بگیرم کار های دیگه ای هست که باید انجام بدم و جالبه همون کار هم انجام نمیدم ، مثل همین امروز که خواب بودم .
شاید یکی از دلایل اینکه بر میگردم به حالت قبلی اینکه اون نتایجی که میخوام اتفاق نمیوفته ، منظور اون هدف ها و خواسته های اصلیم که سال ها منتظرشم اما رخ نمیده یا هنوز معنی و مفهمون تکامل رو درست نفهمیدم .
اولین اصلی که دوست دارم در خودم نهادینه بکنم صداقت در گفتار و عملکرده ، من چطور رفتار میکنم ؟ من چطور عمل میکنم ؟ من چقدر برای خودم و زمانم ارزش قائل هستم …
با این روشی که من دارم پیش میرم ده ساله دیگه هم هیچنتیجه ای نمیگیرم و فقط انرژی مصرف کردم چهارتا کلام حرف زدم و چهار تا چیز خوندم .
شایدم رسالت اصلیموپیدا نکردم یا شاید هم انقدر به خواسته هام نرسیدم بی انگیزه شدم اما چیزی که میدونم اینکه این منی که امروز هست اونمنه سه سال پیش نیست که با انگیزه صبح های زود از خونه بیرون میزد و ورزش میکرد و با شور و هیجان کتاب میخوند ، میرفت ارتباط برقرار میکرد و محصول میفروخت .
این من ، اون منه قبلی نیست ، اما دلیلش چیه ، شاید ترسیده ، شاید خسته شده ، شاید نا امیده نمیدونم .
اما اگر من ندونم پس کی باید بدونه ، کی از حال و روزه من بیشتر از خودم خبر داره ، کی از افکار من بیشتر از خودم خبر داره .
شاید هدف های بزرگی رو برای خودم تعیین کردم اما واقعا از لحاظ درونی بزرگ نشدم چون به قول شما استاد تا یه ذره اوضاع بهتر میشه خوشی میزنه زیره دلم ، با خودم میگم حالا فعلا همین بسه یه خورده بریم از همین نتایج لذت ببریم و در گیر روز هام میشم و از سایت و شما فاصله میگیرم ، البته تو این سه ماه اخیر و حتی قبل ترش ، یک روز نشده از شما و سایت شما دور باشم ، یکبار نشده صدای شما رو نشنوم یا تمرینات شمارو انجام ندم .
هر روز ، هرروز ، هرروز صدای شما توگوشمه ، اما با اون درکی که باید ، با اون تعهدی که باید رو دوره های شما کار نمیکنم نمیدونم چراا
پس کی باید بدونه ، کی داره به جای من زندگی میکنه که منو درک بکنه .
من نتایج شمارو میبینم استاد و حتی روند تغییراتتون رو و حتی نتایج شاگرداتون رو اما باز هم با اون تعهدی که باید در این مسیر حرکت نمیکنم .
شاید کافی میدونم ، کافی میدونم همین که با وجود اینکه خانوادم در گیر اعتیاد هستن یا حتی دوستانم اما من لب به سیگار نزدم و اهل دود و دم یا مشروب و این چیزا نیستم من خودم قولی میبینم و مغرور شدم به خودم .
شاید میگممن همینکه تونستم تا این حد خودم رو نگه دارم من به موفقیت قابل توجهی رسیدم .
همین که تلویزیونو خیلی وقته از زندگیم حذف کردم ، اینستاگرام و فضای مجازی رو الا تقریبا یک سالی هست که کلا تعطیل کردم موفقیت قابل توجهی کسب کردم و دیگه همینا بسه دیگه ، مغرور شدم .
تمام موزیک های پلی لیستم پاک کردم خیلی وقت و وقتی که یه نفر میگفت چرا آهنگ گوش نمیدی من میگفتم دوست ندارم به جاش فایل آموزشی گوش میدم اما این طرز فکر آیا واقعا خاطره خودم بود یا اینکه این تفاوتم بیشتر به چشم بیاد .
به خودم کلک رشتی میزنم بعضی اوقات مثلا آهنگی که یه ذره غمگینه یا حالا احساس میکنم مناسب نیست رو دانلود نمیکنم اما میردم تو سرچ گوگل اونو آنلاین گوش میدم که فقط تو پلی لیستم نباشه که وسوسه بشم هر روز گوش کنم .
اما بازم فرقی نکرد چون من تقریبا هر روز دارم اون آهنگ ها رو گوش میدم ، احساس میکنم که مثل ویروس میمونه ، من یبار همه آهنگ هامو پاک میکنم بعد یه مدت میبینم دوباره چند تا آهنگ به پلی لیستم اضافه شد ، میگم ای بابا آخه خشک خشکم نمیشه که
اما مسیر رست چیه ؟ آیا هنوز هم تحمل این همه تضاد تو زندگیت رو داری که بخوای دوباره به شیوه ی قبلی زندگیکنی …
چقدر دیگه زنده هستی ؟ به این باور و یقین رسیدی که شاید فردایی وجود نداشته باشه ؟ چقدر خودت رو بزرگمیبینی که نخپای این حرفارو بزنی .
یعنی تو از استاد نتایجت بیشتر که استاد با اینکه نتایجش داره فریاد میزنه اما گاهی دلسوزانه میاد از گذشته خودش میگه و جلوی میلیون ها نفر خو افشایی میکنه اما تو چهار تا تمرین ساده رو اینهمه لفتش میدی انجام بدی .
کی میخوای به خودت بیای پسرررر
خیلی کم پیش اومده که من متعدانه کاری رو انجام بدم ، یه روز انجام میدادم یه نمیدادم ، دو روز مثبت بچدم سه روز منفی و احساس میکنم این ذهنیم مربوط زمانی هست که نتورک کار میکردم ، من ذهنمو دم دمی و تنبل بار آوردم .
امروز از رفتار مادرم خیلی ماراحت شدم ، خیلی توهین هاش روی حالم تاثیر بد گذاشت ، موقعی که داشتم نماز میخوندم و کریه میکردم میگفتم خدایا من از مادرم نفرت دارم. ، من از پدرم نفرت دارم و میدونم این احساس درستی نیست چرا باید اینجوری باشه ، من انتظار دارم اونا جوره دیگه ای رفتار کنن اما من واقعا تونستم جوره دیگه ای رفتار کنم . من این همه ساله تلاش کردم خودمو تغییر بدم آیا وقعا اینطور بوده ، وقتی که اینهمه تغییر برام سخت بوده و این همه وقت طول کشیده که شاید اونجوری باید هم تغییر نکردم چطور انتظار از پر خودم از مادر خودم که سال ها به این شیوه زندگی کردن .
امشب مادر برام میوه آچرد و گفت غذایی که دوست داریو. برات درست کردم ، یه تیکه از شانویجش رو برام نگه داشت
خب من کدوم رفتارش رو ببینم ، اون تحقیر ها و توهین ها یا این محبت ها و به فکر من بودن ها
تو چی رو انتخاب میکنی علیرضا ، تو این همه شنیدی از استاد قانون برانگیختگی ، تمرکز روی نکات مثبت آدم ها ، آیا واقعا امروز ظهر روی نکات مثبت مادرت تمرکز کردی وقتی که ازش توهین شدی یا به همون رفتار ، این همه شنیدی اعراض کردن از رفتار های بد و اتفاقات بد ، آیا امروز همیینجوری بوده ؟ تو صادقی با خودت علیرضا
چه بهایی باید پرداخت کنی ، تا کمی فاصله میگیری از آدم ها منفی زندگیت احساس غربت و تنهایی میکنی ، یه مدت میگذره میترسی و میگی حداقل اونموقع کمی خوش میگذشت با اون آدم ها اما الان کسی دورم نیست و احساس تنهایی میکنم بعد دوباره بر میگردی ..
چرا علیرضا ، چرا بر میگردی غیر از اینکه آدم های جدید هستن که میتونی باهاشچن ارتباط برقرار کنی که همفرکانس تو باشن .
من خودم رو آدم شجاعی میبینم در تمام بخش های زندگیم ، همین که از در خونه پامو بیرون میزارم خودم رو آدم شجاعی میبینم و همیشه به خودم میگم که شجاعت در اولیت زندگیمه ، چرااا
چون تمام زندگیم از همه چیز ترس داشتم ، تو هر بخشی از ندگیم باور هایی داشتمکه همشون ریشه در ترس داره .
مثلا میخواستم با آدما ارتباط برقرار کنم اما ترس داشتم از اینکه ازم سو استفاده بشه ، میخواستم برم کاری رو شروع کنم اما ترس داشتم سرم کلاه بزارن ، میخواستم برم ورزش کنم اما ترس داشتم که صبحهای زود بالایی سرم نیاد یا خوابم نگیره تو محل کار ، میخواستم تصمیمی بگیرم و ترس داشتم از اینکه اشتباه نکنم یا مردم چیمیگن ،
با داییم داشتمنماز میخوندم نماز مغرب تموم شد . اومدم نماز عشاء رو شروع کنم یهو زنگ در خورد و مهمونا اومدن ، اتاق خواب خونه داییم جا نبود که من نماز بخونم رفتم روی تخت دونفرشونکه نماز بخونم ،خخخخخ
وااای واقعا خیلی برام مهم بود اینکه کسی نفهمه من نماز میخونم یا چی راجع به من فکر میکنن .
این موضوع برای چند ساله پیشه موقعی بچه تر بودم اما هنوز یادمه که چقدر حرف مردم برام مهم بود ککه برای اینکه تو ذهنشون منو قضاوت نکنن چه کار های عجیب و غریبی انجام میدادم .
اینکه الان نماز میخونم به خاطره اینکه واقعا آرامش میگیرم و چند دقیقه ای اتفاقات این دنیا ذهنمو آزاد میکنم و سوره. حمد رو که میخونم باور های توحیدیمو تقویت میکنه وگرنه تو خانواده ی من هیچکس نماز نمیخونه .
نتایج وایدار
هر کسی در هر جایگاهی که هست لیاقتش همونه ، اگر میخوای نتایج متفاوتی بگیری باید لیاقتشو بسازی مثل استاد ، باید شهامتشو داشته باشی ، باید. انقدر برای خودت ارزش قائل باشی تا بتونی وجودت رو محترو بشمری و خودت بیان کنی فارق اینکه دیگران تایید میکنن یا نمیکنن ، فارق از اینکه دیگران از خوششون میاد یا نمیاد، فارق از اینکه دیگران راجع به تو چه فکر میکنن .
وقتی که تو مسیری پا گذاشتی اگر فهمیدی درسته دیگه آلودش بشی ، مثل این میمونه که میخوای بری تو استخر آب سرد ، اگه میخوای شنا کنی باید به یکباره شیرجه بزنی توش. ، اگر هی بخوای پا و دستت رو به آب بزنی و هی فکر کنی که چطور برم داخلش و هی بری و بیای فایده نداره ، باید شریجه بزنی ، اگر باید از ارتفاعی بپری باید بدویی و خودت رو پرت کنی پایین ، اگر هی بری و بیای ، هی از اون بالا ارتفاع رو ببینی و هی بترسی ، هری بخوای با خودت کلجار بری و … فایده نداره ، وقتو تلف نکن بدوو بپر …
این مثال مربوط بازی جامپینکه تصور اشتباه نکنید یه وقت …
در کل نتایج وایدار و رو به رشد برای. کسیه که ادامه بده و روی باور هاش بمونه ، باید به این بلوغ شخصیتی برسی که من تفاوت هی خودم رو در اجتماع میپذیرم و مسیری که فکر میکنم درسته رو میرم ، فارق از اینکه دیگران چی راجع بهم میگن .
به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم استاد
خدایاشکرت
سلام علیرضا جان امیدوارم خوب باشی
خیلی کامنتت دوست داشتم منو یاد خودم میندازه
اسمش برای من ،چالش من با منه
نمیدونم چند سالته اما چه خوشمون بیاد چه نه ،حداقل 10 ،20 سال از عمرمون به شیوه ای زندگی کردیم که بسیار متفاوت با الانمونه
آدمای مهم بچگیمون ،حرفای دیگه زدن،ناخودآگاه ما پر شده از چیزایی که مخالف سبک زندگی الانمونه
من شک ندارم تو همین الان کلی موفقیت داری !نه صرفا به خاطر چیزایی که کسب کردی ،حتی شخصیت که میتونستی باشی اما با تقوا ،مانع شدی
مثل همون دود و…
مشکل اینه ما انسانیم و انسان نسیانه
یادش میره علیرضا چقدر تغییرات خوب داشته ،همین علیرضا که از رابطه با خانواده اش راضی نیس ،میتونست چقدر اوضاع بدتری داشته باشه
چقدر خودش کنترول کرده که از زمانش درست استفاده کنه
حالا همین علیرضا چون یادش رفته ،یواش یواش به باورهای قبلی اجازه داده قدرت بگیرن
پس اونا حق به جانب میگن ،خب نتایجت کو؟اصلا که چی؟کجای دنیا گرفتی اینطوری زندگی کردی ؟
باورها دارن قدرت میگیرن پس دنبال نشونه برای تایید شدند، پس رفتار پدرت یا رفتار مادرت بیشتر برات بولد میکنن
در حالی که شاید اونا قبلا هم همینطوری بودن اما تو با کانون توجهت ،اهمیتی نداده بودی
این بازی ذهنه که مطمئنم از این نبرد پیروز بیرون میای
واس همین تورو به خواب فرو میبره تا بیشتر بهت تاکید کنه ،دیدی گفتم تو هیچی نمیشی؟دیدی لیاقتشو نداری؟خب چی شد الان بوگاتی دادی کارواش؟
در حالی که شاید قبلا اگه خواب میموندی میگفتی ،خداروشکر انقدر در راستا اهدافم تلاش میکنم که لایق این خواب بودم ،خداروشکر خستگیم در رفت حالا پر قدرت کارهارو انجام میدم
این لحظه همون لبه از زندگی که اگه حواست جمع کنی سقوط نمیکنی
من شک ندارم آدمی که تو محیط ناهماهنگ ،خودش حفظ میکنه تلاش میکنه وقت میذاره ،لایق زندگی خوبه
پس توام دست ،بازی ذهن بخون و پیروز این جدال باش
امیدوارم موفق تر و پیروزتر باشی
در پناه خدا باشی
سلام علیرضا جان
علیرضا چقدر احساسات درونیم را با کامنتت همراه کردی و چقدر هنیشه از صداقت کلامت تو کامنت هات لذت میبرم ابنکه خودتی و فکرت را تایپ میکنی
علیرضا جان خیلی از ماها تو خانواده ای بزرگ شدیم که فشارهای روحی زیادی رومون بوده و شاید فرق شما پسر ها با دختر های خانواده مذهبی مثل ما این باشه که شما میتونید حالتون که خراب شد از خونه بزنید بیرون ولی دخترایی مثل من باید تنها محیط امنشون بشه اتاقی که حتی با خواهر برادرت مشترک توش هستی
علیرضا جان گاهی یادم که میاد برای اشتباهی که تو دوران دانشجوییم داشتم که اونم نمیشه گفت اشتباه ولی خانواده بدون ابنکه دنبال ریشه یابی باشند فقط منو برند زیر سوال و بابام دوسال کامل تا قبل ازدواجم باهام قهر بود پدری که هیچ محبتی ازش نمیدیم ولی همون چند کلام حرف زدن هم رفت که رفت
یا گیرهایی که میدادند نه حق داشتم از خونه برم بیرون نه تفریحی نه چیزی به هرکاری من میکردم گیر میداد بابام اونم نه اینکه به خودم بگه تازه به مامانم میگفت و بعد تازه مامانم به روم میآورد
مثل یکی از گیرهاشون این بود چرا دستمال توالت زیاد مصرف میکنه خخخخخ جوری شده بود که من یک دستمال را تازه نصف میکردم
مامانم هم میگفت حالا ما که مصرف نمیکردیم مگه چی میشدخخخ
یادمه شب ها چقدر گریه میکردم میگفتم خدایا فقط یکی بیاد منو ببره از ابن زندگی
علی جان میخوام بدونی با تمام وجودم امشب بهت افتخار کردم از اینکه تو چه شرایطی بودی چقدر رو خودت کار کردی
علیرضا عارفه ای که داره باهات حرف میزنه دنیاش را روی تایید مردم میبرد جلو
انقدر که هی به همسرم میگفتم بگو چی میخوای که من برات همون بشم و اونم هی میگفت همه چیز خوبه یعنی فکر کن چقدر حماقت داشتم
ولی کیف میکنم از این همه تغییر
از اینکه ساعت ها تلفنی چقدر با خواهر هام غیبت میکردیم و حالم خراب میشد و هربار گوشی را که قطع میکردم میگفتم خدایا دیگه تکرار نمیشه ولی میشد
چقدر زندگیم از درون داشت تو باتلاق فرو میرفت و هی حالم خراب میشد و آرزو میکردم زودتر بمیرم که حداقل کمتر اشتباه کنم
چون واقعا راه را از بی راه نمیتونستم بفهمم ولی یه روزی به عجز افتاد ازش خواستم راه نشونم بده
من احساست را میفهمم که ناامیدی میاد سراغت ولی من چند وقتی هست هر روز صبح که میرم پیاده روی یا میرم باشگاه سه تا از فایل های انگیزشی فوق العاده استاد را گوش میدم و هیچ وقت برام تکراری نمیشه
الان لینک هاش را برات میزارم میدونم حتما گوش کردی ولی دوست دارم این هدیه از سمت من باشه خخخخخ
1.
abasmanesh.com
2.
abasmanesh.com
3.
abasmanesh.com
بفرمایید
یعنی اونجایی که استاد میگند باید از خودت بپرسی این زندگی دقیقا اون چیزیه که میخوای بلند میگم نه پس باید قدم هام را محکم تر بردارم
گاهی تنها بودن خیلی لذت بخش تر از بودن تو یک زندگی بدون احساسه
ولی ما هر کداممون حق داریم خودمون را لایق بدونیم
تو هم بهترین رابطه و دوست های درجه یک میاد تو زندگیت و اصلا فکر نکن که اگه وارد رابطه با یکی بشم که ایده آل من باشه خانواده ام را چطور بهش معرفی کنم و خجالت بکشم نکنم برای همین ازم دور بشه و…. هر باور دیگه
قدر این همه شور هیجانات را بدون قدر این همه رو خودت کار کردن را بدون
گفتی نماز کیف کردم دقیقا منم تازه بعد چندسال دولا راست شدن تازه وقتی حمد میخونه قَنج میزنم از این حرفی که به خدا میزنم اونجایی که معنیش میشه تنها تورا میپرسم و تنها از تو یاری میخواهم اصلا وجودم پر از قدرت میشه
علیرضا من این عارفه را بیشتر عارفه قبلا دوست دارم و از اینکه نتیجه های بزرگ هنوز نگرفتم ناراحت نیستم و همش از خدا خواستم ظرف وجودم را بزرگتر کنه
حالا تو ببین این علی رضا را دوست داری یا قبلی را
بهترین هارا برات میخوام
به نام خدای هدایتگر
سلام به دو استاد عزیز و هم خانواده ای های نازنین!
استادجان اجازه بدین اول اندام زیبایی که ساختین رو از این زاویه یه کم تحسین کنم :))) من نمیدونم اونایی که بهتون میگفتن “تپل بهتر بود” چه فازی دارن!!
بگذریم…
من همون اوایل که با شما آشنا شدم سال 2019، و با کار کردن روی دوره ی 12 قدم، نتایج خوبی گرفتم به این شکل که “چرخ زندگیم روون تر شده بود” و کارهام راحت تر پیش میرفت. اون موقع دانشجوی دکتری بودم، مثلاً مقاله هام خیلی راحت اکسپت میشد توی جورنال های معتبر و کارهای فارق التحصیلیم خیلی بی دردسر انجام شد، در صورتیکه قبل از اون و قبل از آشنایی با شما و این مباحث خیلی گره تو کارم بود!
اما هیچ وقت تو این مدت یادم نمیاد با تعهدی که توی این چند ماهه دارم روی خودم کار میکنم، کار کرده باشم. مخصوصاً درمورد مباحث توحیدی. فکر میکنم از زمان فایل های آقای عطارروشن عزیز بود که یه چیزی در من عوض شد، یه چراغی روشن شد، باور کردم که خدا من رو هم میتونه هدایت کنه، باید بهش اجازه بدم، باید باورش کنم، باید ازش سوال کنم و منتظر جواب باشم…و چقدر با خدا بودن شیرینه! خدایا شکرت!
البته که میدونم این باور داشتن همیشه جا برای بهتر شدن داره و شاید من یه مدت دیگه بگم من تازه الان باور کردم و اون موقع باور نداشتم!
به نظر من یکی از عواملی که باعث میشه افراد بعد از اینکه مسیر درست رو می شناسن و از اون نتیجه میگیرن، اون رو ادامه نمیدن و دوباره به الگوهای قبلی برمیگردن کمبود ایمانه. یعنی درسته که یه سری نتایج گرفتن، ولی ایمان ندارن که با ادامه ی اون مسیر نتیجه های بزرگ تر هم میتونن بگیرن. به قول شما استادجان، سقفشون همونه.
استاد این حرفتون خیلی تکان دهنده بود! “چقدر سقف آرزوهات کوچک بود”
خدا میدونه من چقدر هنوز باید روی خودم کار کنم تا در گروه سقف کوتاه ها نباشم! خدایا کمکم کن!
و مورد بعدی هم تنبلیه به نظر من…یه جورایی وا دادن به ذهن برای برگشت به روتین های قبلی…و از اونجایی که انسان فراموشکاره، فراموش کردن مسیری که اونو به اینجا رسونده.
وقتی برای خودمون ارزش قایل باشیم مسیر درست رو ادامه میدیم
این هم یه جمله ی طلایی دیگه! عاشقتونم استاد جان! دُر و گوهر از دهنتون میباره (چشمان قلبی)
من الان یه چیزی که دیگه هرگززززز بهش برنمیگردم صحبت کردن در مورد اتفاقات بد هست. یعنی این دیگه در من نهادینه شد تموم شد رفت! حتی یکی از رابطه هام سر همین موضوع تموم شد، زمان ناآرومی ها در ایران، اون طرف دلش میخواست در مورد این ناآرومی ها صحبت کنه چون غصه میخورد و میخواست خودشو خالی کنه، اما من هیچ رقمه حاضر نبودم نه در موردش صحبت کنم، و نه در موردش بشنوم! وقتی دیدم اون نمیتونه در موردش صحبت نکنه، گفتم خداحافظ شما!
خدای یکتای ما! قلب های ما رو بعد از اینکه طعم شیرین هدایت رو به ما چشاندی، به واسطه ی افکار خودمون به احوالات قبلی برنگردون!
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
عاشق شما دو عزیز و دوستان نازنینم در این خانواده ی صمیمی هستم. به قول سعیده ی عزیز، غار حرای ماست اینجا! خدایا شکرت!
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم، بانو شایسته و همه عزیزانی که کامنت من رو میخونن.
از زمانی که فایل «دلیل نتایج پایدار» روی سایت گذاشته شده، من نتونستم ازش جدا بشم. فایل های دیگه رو کم و بیش گوش دادم و سعی کردم به دوره «به صلح رسیدن با خود» که به صورت الهامی بهم گفته شد تهیهاش کنم هم گوش بدم اما انگار این فایل همون چیزیه که نیاز داشتم بارها و بارها بشنوم.
اینقدر صحبتهای استاد در این فایل نکته داره که بعد از شاید 50 بار گوش دادن، هر بار حس می کنم یه نکته جدید رو دارم میشنوم.
واقعا چقدر ما انسانها فراموش کار هستیم! چقدر این شیطان درونی ما کارشو خوب بلده! با اینکه بارها دیدیم تا روی خودمون کار میکنیم و به خاطر برخورد با تضادها به احساس عجز میرسیم و از خدا میخوایم مارو هدایت کنه، نتایج یکی پس از دیگری خوب میشه و اتفاقات خوب یکی یکی رخ میدن، اما باز یادمون میره و برمیگردیم به خونه اول. خود من بارها و بارها برام این اتفاق افتاده. خیلی دلم میخواد مغزمو بشکافم و ببینم در اون لحظهای که این نتایجی که گرفتم یادم میره و برمیگردم به مسیر قبل، چه اتفاقی داره توش میفته که این منطق واضح که تا وقتی روی خودم کار کنم نتایج رخ میده رو یادم میره!
آخرش به همین میرسم که باید برای کارکردن روی قانون نه به اندازه غذا خوردن که سه وعده در روز و آب خوردن که پنج شیش وعده در روزه، بلکه به اندازه نفس کشیدن که هر لحظس، اهمیت قائل بشم. هر لحظه باید به قانون فکر کنم! به خدا فکر کنم! افکارمو مانیتور کنم! باید فکر کنم که الان چرا این فکر توی ذهن من ایجاد شده؟ باید هر لحظه مراقب باشم که چه کاری رو انجام بدم درسته و چه کاری رو نباید انجام بدم!
آخ بنازم استاد عباسمنشو! در دوره 12 قدم مثال کسی که لبه دره داره راه میره و میدونه با کوچکترین لغزشی صدها متر سقوط میکنه و میمیره رو میزنن و میگن برای کار کردن روی ذهنمون، باید همچین جدیتی داشته باشیم! مسعود! چه کسی این حرفو میزنه؟! آیا این حرف جز از کسی که خودش این راهو رفته و پیچ و خماشو میشناسه برمیاد؟! نتایج استاد عباسمنش هم دقیقا حاصل همین راه رفتن بر لبه دره افکار منفیه! حتی یه لحظه هم از این فکر غافل نشدن که باید حواسشون باشه روی خودشون کار کنن. حتی یه لحظه هم نباید چیت کنن. cheat day چیه اصلا؟ استاد عباس منش حواسشون بوده cheat second هم نداشته باشن! شاید یه جاهایی قانون از دستشون در رفته باشه، که قطعا هیچکس کامل نیست. اما برای استاد این جاها خیلی خیلی کمتر بوده نسبت به منی که … بگذریم.
خوندن کامنتهای این فایل دیوونه کنندس. گاهی با خوندن بعضی کامنتها اشکم درمیاد، با بعضیاشون حسرت میخورم. با بعضیاشون میخندم. اصلا دنیاییه! به نظر من هر کسی که میخواد روی خودش کار کنه این فایل رو باید نصب العین زندگیش کنه. آخه که این 46 دقیقه یه دوره کامله. بخدا قسمت چند ده میلیون تومن ارزش همین یه فایله. هرچی گوش میدم سیر نمیشم ازش. چون استاد این فایل رو هدیه دادن ارزششو بازم نمیفهمم! نه! نمی فهمم! باید چند میلیون پول میدادم تا میفهمیدم استاد چی میگن! الله اکبر! خدای من………
حالاحالا ها باید گوش بدم این فایل الهی رو….
خیلی ممنونم استاد که این گنج گرانبهارو به ما هدیه دادین. عاشقتونم!
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق باشید.
خدانگهدار
1402/5/2
03:08
سلام آقا مسعود عزیز
دوست هم فرکانسی من
بهت تبریک میگم بابت دیدگاه های زیبایی که می نویسی
یه جنسی از خودت بودن و بدون ماسک بودن توی دیدگاه هایت هست که من رو به تحسین وا میداره
من دیدگاه قبلی شما هم زیر همین فایل خواندم
و بهت تبریک میگم بابت این استمرار توی عمل به قانون
مسعود جان من هم بارها به خاطر فراموش کردن قانون از مسیر درست خارج شدم ولی…
ولی اشکالی نداره، توی این مسیر چهار سال یک عالمه دست آورد با ارزش هم داشتم
چرا بیام و خودمو سرزنش کنم به خاطر از مسیر خارج شدن هایم
چرا خودم رو تحسین نکنم بابت موفقیت هایم
میدونی می خواهم چی بگم
می خواهم این کار ذهن من و شما هست که خیلی زیرکانه داره احساس خود تخریبی رو در ما شعله ور می کنه
دوست ارزشمند من، استاد توی دوره عزت نفس هم جلسهی 2 هم جلسه 7 به شدددددت توصیه میکنه که تحت هیچ شرایطی ، تاکیید می کنم تحتتتت هیچ شرایطی خودتو به خاطر اشتباهاتت سرزنش نکن
چون احساس سرزنش باعث نمیشه که دیگه اون کارو انجام ندی ، برعکس این فرکانس باعث میشه دوباره توی اون سیکل معیوب قرار بگیریم
دوست خوبم مسعود جان
خدا عاااااشق ماست و آغوشش هر لحظه برای ما بازه
هر لحظه که ما توبه کنیم و برگردیم به مسیر درست خدا با عشق ما رو در آغوش میکشه و میگه بیا بندهی من اینم تاج پادشاهیِ بندگی :)
میدونی….
دارم به خدا اینا رو به خودم میگم…
مسعود جان من احساسم خودم اینه که بیشترین نتایج رو در این چهار سال از خرداد سال 98 تا الان از کارکردن روی عزت نفسم گرفتم
(از همون روز اول که به لطف خدا اولین بار اسم استاد رو از یه آدم شریفی شنیدم همون موقع سایت هم برای من باز کرد و من روند کار کردن روی خودم رو از همین سایت و فایل های دانلودی شروع کردم)
و عزت نفس واقعاااا ارتباط مستقیمی داره با توحید
من احساس می کنم هررررر چقدر بیشتر روی این دورهی شگفت انگیر کار می کنم نتایج کوچک خیلی زود در زندگیم هویدا میشه و اگه ادامه بدهم نتایج بزرگتر هم میاد
و هر وقت که یه مدت… حالا چند روز یا چند هفته بستگی به اون اتفاق داره
هر وقت که روی این دوره کار نمی کنم و میرم سراغ چیزهای دیگه حتی فایل های خود استاد ولی در زمینه های دیگه
قشنگ می فهم که زیر بار احساس خود تخریبی یا عدم لیاقت یا احساس گناه و …. دارم له میشم!! :)
حتی امسال تعهد داده بودم که روی باورهای ثروت ساز کار کنم ولی از اواخر بهار هدایت خداوند رو دریافت کردم که به طور واضح بهم گفت محمد همهچیز رو OFF کن فقططط روی عزت نفس و توحید کار کن
من هم گفتم چشم ، البته که گاه و گدار فایل های دیگهی استاد هم گوش میدادم و کامنت های فایل های دیگه رو هم می خوانم ولی به شدت احساس می کنم نیاز دارم روی تمام بخش های این دوره کار کنم مخصوصاً تمرین آگهی بازرگانی که برایم انگار شاخ غولو شکوندنه!! :)
مسعود جان این حرفا رو از قلبم زدم و امیدوارم به قلبت بشینه
ولی می خواهم بگم اون چیزی که بیشتر از هر چیز دیگه ما توی زندگیم بهش نیاز داریم، ثروت نیست!!!
رابطهی عاشقانه هم نیست
حتی به نظرم سلامتی هم نیست!
اون چیزی که حداقل من بهش نیاز دارم رفیق شدن با خدایی که عاشقانه منتظرمه تا برم سراغش
من نیاز دارم که خودمو ببخشم
نیاز دارم که همینجوری که هستم خودمو بپذیرم و عاشق خودم بشم
1-وقتی به صلح درونی برسم (عزت نفس)
2-وقتی با خدا عاشق و معشوق بشیم (اجرای توحید در عمل)
همه چیز خود به خود توی زندگیم درست میشه همهههه چیز
ثروت و رابطهی عاشقانه و سلامتی و… همه و همش به نظرم نتیجهی همین دو تا موردی که بالا گفتم
ممنونم که با دیدگاه های زیبایت باعث شدی این حرفایی که بهم الهام شد رو بزنم
خیلی دوستت دارم
آرزو هاتو آرزومندم رفیق خوش قلبم
پایدار باشی
و خدایی که در این نزدیکی است…
دوست عزیزم محمد حسین جان
خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر پیام پرمهر و عشقی که برام نوشتی. کسی که ذره ای در این مسیر حرکت می کنه و سعی می کنه روی خودش کار کنه، باید این دست کامنت ها رو صحبت مستقیم خداوند با خودش ببینه.
چی میشه که در این سایت به این بزرگی، شما به این کامنت هدایت بشی، وقت بذاری و بخونیش و بعد الهاماتی رو از جانب رب دریافت کنی و بعد وقت بذاری و این قدر با عشق برای من بنویسی. الله اکبر. همه اینها توسط نیروی فوق العاده ای که همه چیز رو در جهان هستی داره مدیریت می کنه، ایجاد میشه.
این کامنت تورو صحبت مستقیم خداوند با خودم می دونم. اون جایی که باید گذشته رو فراموش کنم و بیش از حد درونش گرفتار شدم، از خدا هدایت می خوام تا راه رو برام روشن کنه و بعد خدا پاشنه آشیل بزرگ منو از طریق کامنت یکی از دستان خودش، محمد حسین عزیز، بهم یاداوری می کنه که بابا مسعود! چه خبرته! پاشو جمع کن خودتو.گذشته هر چی بوده تموم شده و از همین لحظه باید تعهد بدی به تغییر. باید تغییر کنی. گذشته رو من برات خیلی زود جبران می کنم.
هزاران هزار بار ازت سپاسگزارم محمدحسین عزیز. دستانت رو به گرمی می فشارم و برات از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و شادکامی دارم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و بقیه دوستان عزیزم
این الگوی یویو وار که به نظرم تو خیلی ها هست چه باورهایی ممکنه پشت این الگو باشه منم خودم این الگو رو دارم جاهایی بوده شروع کردم به عمل کردن تغییراتی ایجاد شده ولی بعدش از مسیر دور شدم دو روزم شده دوماه یکبارم شده صدبار و تو این دام افتادم و با دست خودم نتایجمو خراب کردم حالا دوباره از اول شروع کن حالامن این الگوی یویو وار رو دارم تو کارم تو روابطم تو سلامتیم و تو همه چی دارم اجراش میکنم و نمیفهمم خودم قصد ندارم بزنم موفقیتامو خراب کنم نمیخوام واقعا نتایجم از بین بره ولی چرا اینکارو میکنم چرا دوباره راهیو میرم که تهش برسم به جایی که شروع کردم چرا میفتم تو یه دور باطل بارها شده به خودم قول دادم متعهد باشم گفتم ایندفعه فرق داره دوباره شروع کردم و نتیجه گرفتم ولی یهو خودم از مسیر درست اومدم بیرون کارایی کردم که نتایجمو خراب کردم
چه عواملی ممکنه باعث بشه با وجود اینکه میدونیم مسیر درست چیه و ازش نتیجه میگیریم بعد یه مدت ادامش ندیم و به روند قبلمون برگردیم
به نظرم عزت نفس پایین خیلی چیزا به عزت نفس پایین برمیگرده به اینکه ما خودمون رو شایسته خوشبختی و موفقیت نمیدونیم واسه همونه که وقتی تو مسیر درست پیش میریم و نتیجه میگیریم و به موفقیت میرسیم چه تو ثروت چه روابط یا سلامتی و داریم یه لذتی رو تجربه میکنیم و همه چی خوب پیش میره نمیتونیم هضمش کنیم یهو تصمیماتی میگیریم کارایی میکنیم که از مسیر درست دور میشیم اون لحظه متوجه نیستیم ولی تا به خودمون میایم میبینیم چیکار کردیم
ناتانیل براندن تو کتاب روانشناسی عزت نفسش میگه عزت نفس پایین باعث اضطراب خوشبختی میشه و اضطراب خوشبختی رو اینجوری تعریف میکنه:
(اضطراب خوشبختی بسیار متداول است، خوشبخت شدن میتواند ندایی درون ما ایجاد کند که من شایسته ی خوشبختی نیستم، ممکن است بگوید که خوشبختی را دوامی نیست، یا راهم به سقوط ختممیشود، و یا اگر خوشبخت تر از پدر و مادرم بشوم آنها را کشته ام، زندگی اینگونه نیست یا مردم به من غبط میخورند و از من متنفر میشوند یا هیچکس خوشبخت نیست به چه دلیل من باید خوشبخت باشم؟ / به نظر عجیب می رسد اما آن چه بسیاری از ما بدان احتیاج داریم شجاعت تحمل خوشبختی است باید خوشبختی را تحمل کنیم تا آن روز که باور کنیم این خوشبختی مارا نابود نمیکند و بنابراین لازم نیست که نیست و نابودشود و…) و تو صفحه ی بعدش میگه:آنچه شخص با عزت نفس اندک تجربه میکند این است که وقتی همه چیز بر وفق مراد باشد او دچار اضطراب (خوشبختی و موفقیت) میگردد
یا بخاطر عزت نفس پایینه که حرف دیگران مهمه میترسیم قضاوت بشیم تاییدبقیه رو از دست بدیم و … اگه سبک زندگی خودمونو داشته باشیم
بعضی وقتها ما یکسری باورای غلط مذهبی داریم که میتونه دلیلش باشه من چند وقت پیش تو خودم یکسری باورای غلط مذهبی رو پیدا کردم و امروزم حین گوش کردن فایل باخودم گفتم شاید اصلا یکی از دلایلش همین باورهای غلط مذهبی بوده چون باخودم گفتم مثلا الان که من میدونم نقش و اهمیت عزت نفس رو و دوره عزت نفس رو خریدم و میدونم اگه عزت نفسمو بسازم و حس ارزشمندی و لیاقت رو در خودم بوجود بیارم چه نتایجی میگیرم چرا باوجود تعهدی که اولش به خودم دادم الان انگار دارم همون الگو رو تکرار میکنم
چون همیشه اینارو به ما گفتن که این دنیا محل آسودگی نیست نمیدونم خدا اونیو که بیشتر دوست داره بیشتر رنج میده اگه یه دردی بهت میرسه داره گناهانت پاک میشه مثلا یه درد جسمی نمیدونم اگه شریک زندگیت اینجوریه و اونجوریه تو صبر پیشه کنی تو اون دنیا خدا در عوضش کلی بهت اجر میده اگه یکم به خودمون اهمیت میدادیم میشدیم خودخواه میگفتن اینجوری نباش باید به بقیه اهمیت بدی از خودت بزن واسه بقیه تا انسان خوبی باشی و یا روایت ها که اره یکی رفت پیش فلان امام(ع) گفت من تو زندگیم مشکلی ندارم چندساله بیمار نشدم امام برگشت بهش گفت برو تو از رحمت خدا دوری این چیزی بود که من یجا شنیدم شایدم من بدفهمیدم نمیدونم بعد دیدم آره من این باورو دارم که درد و مشکل تو ذهنم مساوی با اینه که گناهام کم میشه تو آخرت اجر میبرم یعنی این دنیا رو قربانی کنم بخاطر آخرت
استاد تو فایل هاتون وقتی میگفتید من سالهاست حتی یه قرص نخوردم سردرد نشدم من ذهنم مقاومت میکرد واسه همین باورها بود و اینکه خودمم همیشه تو در و دیوار میخورم یه روز دستم میسوزه یه روز تو پام میخ میره یروز آرنج دستم میخوره به دیوار زخم میشه و… چرا نمیتونستم این حد از سلامتی رو بپذیرم چون تو ذهنم این بود اگه همه چی خیلیم خوب باشه خدا دوست نداره خدا اونیو دوست داره که بیشتر رنجش بده شاید واسه این باورای غلط مذهبیه که نمیتونم بپذیرم موفقیت رو روابط عالی یا ثروت رو وقتی تو مسیرم و نتیجه میگیرم و شرایط خوب میشه ناخوداگاه نکنه حس گناه میکنم که اینجوری خوب نیست باید مشکل باشه باید رنج باشه نباید همه چی خوب باشه
من فکر میکردم باورای مذهبیم فقط اینه بگم پول معنوی نیست ولی دیدم خیلی چیزای دیگه تو ذهنم هست که ناخودآگاه دارم درد و رنج و مشکل رو مساوی این میدونم که اینجوری یعنی خدا بهم توجه داره اینجوری گناهام پاک میشه و آخرت خوبی دارم شاید واسه همینه وقتی نتیجه میگیرم و همه چی خوب پیش میره خودم دوباره یکارایی میکنم تا اون رنج و مشکل واسم تکرار بشه
ممنون پاسخ من رو مطالعه کردید
سلااااام
بی نهایت سپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده ای که قرار دادید،چقدر لذت بخش هست وقتی درباره قوانین جهان هستی و موضوعات درست با کسی مخصوصا اگر عشقمون باشه صحبت میکنیم و این صحبت ها چقدر به پیشرفت ما کمک میکنه
حتی من هر بار که کامنت میزارم چقدر احساسم بهتر میشه و در اون روز چقدر اتفاقات بهتری واسم رخ میده
استاد این صحبت های شما رو من با پوست و استخوانم درک میکنم و خیلی صحبت ها میشه کرد و از خدا میخوام که بتونم بسیار خوب توضیح بدم
.
استاد من حتی یک لحظه هم فکر نمیکردم یک روز دوره شما رو بخرم و میگفتم آخه من مثلا 1.450 هزینه کنم واسه بخش 1 قانون آفرینش که فقط 2 ساعت صحبت های این آقا رو بشنوم؟؟؟؟
و یکی از دانشجویان شما که واقعاااا از دانشجویان ممتاز شما هستند و وقتی صحبت میکنن خیلی خیلی لذت میبرم و تازه با پدرم رفیق شده بودند, یعنی هر بار ایشان را ملاقات میکردیم ساعت ها صحبت میکردیم یعنی با پدرم صحبت میکردند و منم عاشق این صحبت ها بودم و خودم رو هرطور شده وارد میکردم که صحبت هاشون رو بشنوم و دوست نداشتم صحبت هایشان تمام شود و خب همیشه وسط صحبت هاشون از شما نام میبردند و منم بهشون میگفتم انگار اسم این آقا آشناست اما وقتی عکستون رو دیدم گفتم نه بابا این آقا را تا به اینجای عمرم ندیدم و یک چهره ای میدیدم با چشمانی که عشق و شادی در آن موج میزد
خلاصه گذشت و گذشت و من با اینکه این همه صحبت های بی نظیر از این دوست پدرم شنیدم حتی یک لحظه هم وارد سایت عباسمنش نشدم
تا یک روزی که من تلفن همراهم بییییییی علت سوخت و نابود شد و فردای اون روز هم اسمم در یک قرعه کشی که شرکت کرده بودم درآمد و گفتم خب خدا خواسته تا من گوشی مدل بالا یعنی آیفون 13 بخرم
من چند روز بعدش با این دوستمون تماس گرفتم و خواستم ازشون درباره دوره قانون سلامتی(چون ادعام میشد خیلی انسان درستکار و با عزت نفسی هستم نیازی به دوره های دیگه ندارم و چون به مشکل اضافه وزن برخورده بودم با ایشون تماس گرفتم) سوال بپرسم و شرایطشو بپرسم و نمیدونم چی شد ناخواسته از دهنم در اومد که میخوام گوشی آیفون 13 بخرم، ایشون گفتند خب چه نیازی هست گوشی آیفون 13 بخری وقتی کارت با یک گوشی متوسط راه میوفته، میخوای فخرفروشی کنی و این به عزت نفس پایینت برمیگرده، اینو که نگفت؟ بهم خیلی برخورد و گفتم نه بابا چه ربطی به عزت نفس داره در حالیکه خودم پیش خودم گفتم آره دیگه به خاطر فخرفروشی و تایید دیگران هست که میخوام این گوشی رو بخرم وگرنه با یه گوشی متوسط هم کارم راه میوفته(ببین من حاضر بودم بمیرم اما اون گوشی آیفون 13 رو بخرم چون بقیه اعضای خانوادم داشتند و میخواستم منم داشته باشم مثلا برام افت داشت که من نداشته باشم و جلوی فامیل و دوستان خراب نشم حتی با اون گوشی فروش هم صحبت کرده بودم و قرار بود فردای اون روز برم خریداری کنم به صورت قسط)
وای منی که حتی تو خواب نمیدیدم حتی هزارتومان هم در این سایت هزینه کنم و میگفتم آخه بیام برای بخش 1 قانون آفرینش یک میلیوووون و چهااارصد و پنجاه هزار هزینه کنم که فقط 2 ساعت از صحبت هاشون رو بشنوم؟ با صحبت هایی که اون آقا بهم کرد انگار درونم دگرگون شد و یک نیروی درونی با اون همه وابستگی و علاقه ای که به گوشی آیفون 13 داشتم و با اون همه فشار خانواده که میگفتند باید آیفون 13 بخری باید دوره رو بخری، بدون اینکه بهشون بگم و بدون اینکه حتی یک ثانیه هم سایت رو دیده باشم در تاریخ 7 محرم سال 1401 اومدم دوره عزت نفس و کل دوره قانون آفرینش رو با هم خریدم یعنی روی خودم سرمایه گذاری کردم و غید خرید گوشی آیفون 13 رو زدم
و وقتی نشستم دوره هارو گوش کردم گفتم خدایا بی نهایت شکرت که کمکم کردی این تصمیم رو بگیرم یعنی هزاران برابر این هزینه ای که کردم میرزید و این تصمیم بهترین و مهمترین تصمیم زندگیم بوده و چقدررررر من صبح تا شب با یک هندزفری که در گوشم بود یعنی حتی زمان خواب دوره ها را گوش دادم و چقدر اشک ها از چشمانم سرازیر میشد و چقدررررر آرام شده بودم
چقدر نتیجه گرفتم،چقدر احساسم خوب شد،چقدر همه چیز عالی پیش میرفت،هرچه کینه و حسادت و غم بود رو گذاشتم کنار
همینجوری ماه ها یعنی حداقل 4 ماه من به شدت به دوره ها گوش میدادم و نتایج فوق العاده و باورنکردنی در زندگیم رخ میداد و خیال میکردم دیگه حتی 1 ثانیه هم به اون روز های قبل از آشنایی با استاد عباسمنش برنمیگردم و دیگه همیشه احساسم عالیه و اومدم دوره روانشناسی ثروت 1 و قانون سلامتی هم خریدم(البته این 2 رو با کمک خانواده خریدم) تا کم کم دیگه از سایت فاصله گرفتم یعنی از روزانه مثلا 16 ساعت گوش دادن دوره رسیدم به هر دو سه روز یک بار 2 ساعت گوش کردن فایل ها و بعدش هفته ای یک بار(الان که دارم این کامنت رو مینویسم نمیدونم چرا نماد شارژ گوشیم که دستمه به رنگ زرد دراومده، تا حالا تو عمرم ندیده بودم چون همیشه یا سبز هست یا قرمز)
همینجوری گذشت و گذشت تا همین 2 ماه پیش که من به یکجا رسیدم که انقدر عزت نفسم کم شده بود که دیدم حتی نمیتونم به راحتی کنار یک نفر بشینم و لب هایم را به راحتی روی هم بگذارم و خودمممم باورم نمیشد و نمیدونستم چرا اینجوری شدم یعنی مثل اون مثال قورباغه ای که استاد فرموده بودند آرام آرام داشتم در یک ظرف میپختم و چون ظرف به صورت نامحسوس داغ میشد بنده متوجه آن نمیشدم.
همونجا زدم توی سر خودم که ببین به کجا رسیدی و من اومدم از فرداش دنبال راه حل گشتم
مثلا گفتم خدایا بیایم تمامی صحبت های استاد عباسمنش در فایل هارا را مو به مو بنویسم اوکیه؟
بعد از یک روز دوباره بیخیال شدم
اما گفتم باید دوباره سفت و سخت روی خودم کار کنم و مثل اوایل آشناییم با این سایت عمل کنم، یا باید بمیرم یا سفت و سخت روی خودم کار کنم
وای چقدر روز های اول بهم فشار اومد، چقدررررر فشار ها و نجواهای ذهنی زیاد بود، اما این نجواها یک هزارمش هم در ابتدای آشنایی با استاد نداشتم
اومدم قدم اول رو خریدم و شروع کردم گوش دادن و کامنت گذاشتن در سایت و دوره ها،سپس قدم دوم رو خریدم و الان فکر کنم 2 هفته هست که از اون همه فشار ذهنی خلاص شدم(انقدر فشار ذهنی زیاد بود که بار ها پیش خودم گفتم خدایاااا اصلا نخواستم و غلط کردم اما راه دیگه ای نداشتم)
خلاصه خدارو بی نهایت شکر که دوباره دارم به روز های خوبم برمیگردم و هنوز با اون روز های ابتداییم فاصله زیادی دارم و همینجوری داره نشانه های خیلی خوبی میاد برام مثلا من یک اشتراک یک ماهه فیلم و سریال از یک سایت خریدم و دیروز دیدم برام اشتراک یک ساله فعال کردند:)))))))
مثلا من فیلترشکن یک ماهه خریداری میکنم اما الان 45 روز گذشته و هنوز تموم نشده خخخخخخخ
اون فیلترشکنیه میگه واسه شما چرا تموم نمیشه؟؟؟ میگم من به منبع الهی وصلم :)
البته این ها نتایج خیلی کوچولوییه و من هنوز هم زیاد بر روی خودم کار نمیکنم و دوباره داره ساعت های گوش دادنم به فایل ها و کار کردنم بر روی خودم کاهش پیدا میکنه که باید حواسم باشه وگرنه همه چیز از هم میپاشه
واقعا خوشا به سعادت دوستانی مثل سید علی خوشدل و آقای حمید ماوریک که همچنان بسیار عالی دارند روی خودشون کار میکنند و من با هربار خواندن کامنت هایشان بسیار لذت میبرم و تحسینشون میکنم، واقعا شما یک الگو و یک انگیزه ای هستید برای ادامه دادن و خدا را شکر میکنم بابت حضورتان
خدایا شکرت که بی نهایت هوایم را داری
خدایا شکرت که هر لحظه داری هدایتم میکنی
خدایا شکرت که بی نهایت قدرتمند،ثروتمند و عاشقی.
مخلصم و عاشق همتونم
شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به نام رب هادی
سلام به اعضای خانواده و استادان عزیزم!
کامنت و صدای من رو دارید از کارآموزی من میشونید
در حالی که دارم با تمام جون و وجودم بهای هدفم رو پرداخت میکنم
اینو از شما یادگرفتم و آویزه گوشم کردم که باید بهای هدفم رو پرداخت کنم و باید براش قربانی کنم
من خیلی از چیز های پوچی که هم سن و سالای خودم براشون عادیه و انجام میدن رو قربانی کردم و هر روز از صبح زود میام کارآموزی تا هرچی که بتونم رو یادبگیرم و تجربه کنم، با اینکه هیچ حقوقی نمیگیرم ولی میخوام بهای هدفم رو پرداخت کنم
امروز که اومدم ،همه بهم میگفتن دیروز همش حرف شما بود…
گفتم برای چی؟
گفتن همه ازتون تعریف میکردن با این سن کم از الان اومدین کارورزی و کارآموزی با اینکه هنوز به دیپلم هم نرسیدید و دانشجو نشدید، همشون میگفتن بخاطر علاقه ای که به کارتون دارید شما رو پذیرفتیم با اینکه اصلا کارآموز قبول نمیکنیم! شما که از الان اومدید معلومه در آینده حتما مدیر مجموعه خیلی بزرگ میشید(با اینکه نمیدونستن خیلی هدف و رویا های بزرگتر از این دارم هنوز)
خلاصه دارم توی حوضه ای از رشته ام تجربه کسب میکنم که خیلی جدید و گسترده است و هیچی نمیدونم ازش ولی تمام تلاشم رو میکنم تا یاد بگیرم و در حوضه خودم حرفه ای بشم؛
نمیدونید چقدر ایده های ثروت ساز برام اومده چقدر بهم پیشنهاد میدن،چقدر کارها داره عالی جلو میرع(اینا رو موقعی که نتیجه کامل گرفتم براتون میگم…)
برای دوره سلامتی هم منم بدون که هیچ بیماری ای داشته باشم با اینکه فکر میکنم منم نزدیک دیابت بودم چون وحشتناک هر روز خامه و شیرینی میخوردم…(واقعا دوره جاهلیت عمیقی بود…)
من بدون هیچ چیت دی، تا الان پایه اصول موندم و یه روزم نبوده که منحرف بشم(اونم همش به لطف خدا برمیگرده و اعتبارش برای اونه نه من)
و جالبه این که من هنوز قانون سلامتی رو اصلا تهیه نکردم و خیلیی این معجزه بزرگی توی زندگیمه که همزمان با شروع دوره منم از قبلش شروع کرده بودم به عوض کردن تغذیه ام و داشتم کم کم و تکاملی غذای های مضر رو حذف میکردم و دقیقا اینجا جمله هدایت برای من معنی پیدا کرد و من کاملااا هدایت شدم ،اصلا خودمم نمیدونم چی شد با این همه عادت های بد غذایی ،من هدایت شدم به این شیوه کاملا متفاوت و آسووون!
انقدر عاشق قانون سلامتم که خدا میدونه؛بنظرم از قبلم خیلی غذای های خوشمزه تری میخورم
خلاصه بعد از شما یاد گرفتم و بیشتر هدایت شدم و داستان کامل رو وقتی قانون سلامتی رو با درآمد خودم خریدم براتون کامل تعریف میکنم…!
فقط میتونم بگم هدایت کاامل بود!
من خیلی هنوز جا دارم و منم هنوز اونجوری که میگید کامل عمل نکردم و تمام تلاشم همینه که تماما به آموزه های شما عمل کنم!
و یکی از چیز هایی که از خودم بیشتر درموردش راضیم،همین قضیه هایی بود که توی ایران اتفاق افتاد و من خیلی راحت تونستم اصلا بهش توجه نکنم و تمام تمرکزم روی خودم باشه و به حرف های شما عمل کنم، با اینکه توی مدرسه و جو عمومی بودم و اونجا بیشتر از همه جا ، این جو بود و کنترل ذهن خیلی قوی ای میخواست، ولی من جوری توی دنیای خودم با خدای خودم بودم که اصلا نمیدونستم چه اتفاقی افتاد(،من با اینکه وسط شرایط بودم ولی واقعا نمیدونستم چه اتفاقی افتاده ، تازه چند ماه بعد یکم فهمیدم ، و تارن هنوزم نمیدونم چخبر بود!!) ،با اینکه درست بغل گوشم بودن ولی من متوجه نمیشدم یا یک اتفاقی پایین پنجره میوفتاد و همه جمع میشدن و جو استرس زایی برای همه بود من حتی واکنشم نشون نمیدادم و در حال خوندن خلاصه های دوره ای بودم که نوشته بودم،تمرکزم روی نکات زیبا بود، شکرگزاری هام رو مینوشتم
و برای همه جای تعجب بودم و بهم میگفتن تو کدوم طرفی ، و من جوابی نمیدادم و میگفتم اصلا منو وارد بحثتون نکنید من هیچ علاقه به هیچکدوم از اینا ندارم! شما کار خودتونو بکنید!
من همیشه یجا دور از بقیه داشتم به نکات زیبا توجه میکردم! اصلا دنیای من متفاوت بود از اونا!
این جایی بودم که معنی آموزه هاتون رو فهمیدم ، دقیقا توی همون شرایط یکسان، برای من اتفاق های عجیب و خیلی خوبی میوفتاد و همه چیز معجزه آسا به نفع من میشدد اصلا عجییب!
و توی زندگیم خیلی برام مهمه که با انگیزه باشم ، تجسم کنم ، دنبال اهدافم باشم و پروداکتیو و یک شخصیت موفقیت پرور داشته باشم که همش به دنبال پیشرفت باشم ودارم روی این مورد کار میکنم و هنوز خوب نیستم کاملا
و جهنم ترین روز برای من موقعیه که گیج میشم و هدفم رو نمیدونم و انگیزه ای ندارم، اصلا از مردن بدتره!
چند روزه داشتم از خودم میپرسیدم، اصلا میخوای موفق باشی یا نه، اصلا میخوای به خواسته هات برسی یا نه؟ اصلا تو چی میخوای همین الان؟؟
چون باید دلیل زنده بودنم رو به خودم همیشه یادآوری کنم، باید از رویاهام مراقبت کنم!
اینا دلیل زندگی کردنم هستم و اینکه عشق خدا رو تو قلبم حس میکنم و خدا رو دارم و اون عشق و رفیقمه، این دلیل تمام امیدم برای زندگی کردنه، دیگه نه غمگین میشم نه میترسم، چون هر اتفاقی بیوفته از خدا کمک میخوام… و دیگه صد در صد بعدش مطمئنم که حتما کمکش میرسه و حتما مواظبه! و میالم راحت میشه!
خیلی جا ها خیلی خوب بودم ، خیلی جاها نه، دلیلش اینکه که باید صد در صد عمل کنیم و ایمان نشون بدیم!
دقیقا داشتم این روزا به همین موضوع فکر میکردم و چقدر همیشه این فایل ها به موقعست چقدر خوب هدایتگریه جان جانانم!
الان که دارم دوباره ادامه کامنت رو مینویسم ،سه چهار بار دیگه فایل رو گوش کردم و دوباره چیز های جدیدی فهمیدم
گفتید«منظقی نیست که خودم درستش کنم بعد دوباره خرابش کنم»!
دقیقا امروز توی گلخونه بودم و پرسیدم ازشون… بهم گفتن اینجا خیلی رشد خوبی داشته و ثمر میدادن ولی برای یکسال کلا نابود شده!
گفتم برای چی؟!!
گفتن چون توی اون یکسال هیچکس نبوده که درست ازشون مراقبت کنه و همشون از بین رفتن…!
درست عین ما میمونن!
این همه زحمت میکشیدم نتایج خلق میکنیم ، بهشون آب میدیم ولی ولشون میکنیم به امان خودشون که همینجوری بمونن ولی همشون دوباره به روز اول برمیگردن!
دقیقا مثل کاشت درخت و گیاه میمونه که این مثالیه که خودتونم صدبار زدین؛
من به عنوان دانشجوی شما توی این دانشگاه بزرگ ، برام خجالت داره که نتیجه نگیرم و روی خودم کار نکنم!
من باید خیلی خوب از خودم و کانون توجهم مراقبت کنم!
باید دلیل رسیدن به هدف هام رو بدونم،باید برای خودم دلیل مشخص کنم برای پیشرفت کردن! و با قدرت ادامه بدم،باید اهرم رنج و لذتم رو قوی کنم!
من برای رنج کشیدن ساخته نشدم،من باید به آسونی به تمام خواسته هام برسم،اگر ساده پیش نمیره، باور های من غلطه!
من متنفرم از اینکه پشت سر بقیه که هیچ نتیجه ای نگرفتن راه بیفتم؛
من متنفرم از اینکه همرنگ جماعت باشم؛
من متنفرم از اینکه یه آدم بیخود توی جهان باشم؛
….
من میخوام به ته خودم برسم،
میخوام به شخصیت خود برترم برسم
میخوام خداگونه و ابراهیمی باشم
میخوام به عهدم با خدا وفا کنم
میخوتم جهان رو گسترش بدم…. میخوام جهان رو گسترش بدم!
میخوام تماما از زندگیم لذت ببرم!!
همین و بس!
دیگه خودم میدونم و خودم!!
چاره ای جز تغییر و پیشرفت نیست!
بخدا خدا به آدم درس زندگی میده
یه سوالی برا پیش میاد، کل روز درگیرشم
بعد شما همون فایل رو با هدایت و برنامه خدا میزارید
روی سایت و بعد دقیقا با کامنت خودم جواب خودم رو میدم و مسیرم رو مشخص میکنم!
دقیقا جواب سوال توی خودشه!!
با عشق عاشقتونممممممم!
در پاسخ به سوال3 بنظرم چندین علت داره
1- فراموشی:
انسان فراموشکاره و دقیق به یاد نمیاره که کجا بوده و الان به کجا رسیده و حالا علت این نتایج بخاطر تغییر در چه باورها و رفتارهایی بوده.
2- ناامیدی و کمالگرایی :
بخاطر این فراموشی ، نتایج جدید رو بزرگ و ارزشمند نمیدونیم و سریع برامون عادی میشه.کمالگرایی به سراغمون میاد و درنتیجه ناامید میشیم و با خودمون میگیم :«ای بابا ما که پیشرفت خاصی نمیکنیم .قانون برای یک عده ی خیلی خاص جواب میده. بیخیال تغییر باور و قانون. بزار مثل بقیه فکر و عمل کنیم و به خودمون سختی ندیم!»گاهی هم بخاطر عدم اجرای کامل قانون و ایمان ضعیف، نتایج کم و دست و پاشکستست و درنتیجه ناامیدی به سراغمون میاد.
3- کمبود احساس لیاقت:
وقتی کمی اوضاع خوب میشه یک چیزی ته دلمون رو قلقلک میده و میگه: «بابا کافیه دیگه منو این همه خوشبختی محاله!!! فلانی و فلانی رو ببین خانوادتو ببین،چقد شرایطشون از تو سختتره.تا همینجاشم زیادی بوده.همینکه بتونی تو قرض نباشی و یک خونه کوچیک بخری کافیه خیلیا همینارو ندارن خودت هم تا چند وقت پیش نداشتی پس قانع باش و فقط با همینا زندگیو سپری کن! اون ثروتهای چند صد میلیاردی فقط برای یک عده خاصه تو خودتو درگیر نکن»
4- تنبلی و علاقه ذهن به نقطه امن:
ذهنمون دوست داره آکبند بمونه.نمیخواد درگیر تغییرات بشه و میخواد تو نقطه امن بمونیم.برای همین تلاش میکنه به همون تنظیمات اولیه کارخونه برگردیم از طرفی بعد از رسیدن به یکسری نتایج، باید رو باورهای قویتری کار کنیم تا به نتایج جدیدتر و بهتری برسیم اما ذهن علیه تغییرات دوباره مقاومت میکنه.
5- کمبود عزت نفس:
خیلیامون دوست داریم شبیه به اکثریت جامعه عمل کنیم و تایید جامعه رو بگیریم.وقتی تغییرات رو ایجاد کردیم اطرافیانمون حتی به گمان خودشون از روی دلسوزی شروع به انتقاد کردن و نصیحت کردن میکنن و دوست دارند دوباره به همون آدم قبلی برگردیم و مثل خودشون عمل کنیم.کم کم تو ذهمون میگیم نکنه من اشتباه میکنم چون اکثر افراد مثل من فکر نمیکنن…
دوستان عزیزم موارد دیگه ایی اگر به ذهنتون میرسه ممنون میشم اضافه کنید
خدایا شکر بخاطر هدایت زیبات
خدایا شکرت که من و جز آن هدایت شدگان قرار دادی
ریحانه جان قابل تحسینی عزیزم
آفرین به نکات خوبی اشاره کردی
من همش به خودم یاد آوری میکنم انسان فراموشکاره،و حتمن این تمرین و باید انجام بدیم و یکی یکی پیشرفتهای خودمون به خودمون یاد آوری کنیم
عزت نفسم که پاشنه ی اشیلمه و باید هر لحظه روش کار کنم و از خدای هدایتگر هدایت بخوام در این مورد،
عدم کمبود لیاقت وای که چه میکنه حالا حالا کار داره و باید کار کنیم
و خدای من کمالگرایی که چه کرده باهام
سپاس گزارم بخاطر کامنت زیبات
سلامت،شاد،سرحال،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی عزیزم
سلام به استاد خوبم و همه دوستان نازنین!
امروز شنبه بود و تصمیم گرفتم از خونه بیرون نرم و یه خورده خونه رو گردگیری کنم . با خودم فکر کردم چه بهتر از اینکه در حال تمیز کاری به یکی دو تا از فایل های شما هم گوش بدم.
همین جور که در مورد مصمم بودن برای ادامه راه درست صحبت میکردید صرف نظر از اینکه جامعه چطور پیش میره من به یاد دو تا از دوستانم افتادم که بعد از جریانات اخیر ایران حسابی وارد مباحث سیاست شده بودند و کلی از ویدئو های غم انگیز رو توی پیج شون پست میکردند و خلاصه هر جا که میرفتن از مشکلات و بدبختی های مردم ایران میگفتن . راستش منم اون اوایل یکی دو بار باهاشون رفته بودم توی تجمع های حمایت از مردم ایران اما بعدش احساس کردم که حالم داره بد میشه و دیگه نمیتونم با احساس خوب شکرگزاری های شبانه ام رو بنویسم.
کم کم فاصله گرفتم از اون فضا و الان که به اون دوستهام فکر میکنم میبینم که یکیشون کارش رو از دست داد و اون یکی تا چند ماه درگیر یک بیماری شد و مجبور شد سه ماه مرخصی بگیره.
الان بیشتر درک میکنم که احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب و احساس بد مساوی با اتفاقات بده.
و الان که به لطف خدا ما به این آگاهی و شناخت رسیدیم خیلی خیلی باید مراقب ورودی هامون باشیم . و سقف آرزوهامون رو باید خیییلی بلند تر کنیم و وقتی که نتیجه خوب میگیریم چرا باید از نیمه راهی که همش احساس لذت و شعف و سلامتی جسمی و روحی هست برگردیم و بزاریم بقیه ما رو تحت تاثیر امواج منفی قرار بدن؟؟
سلام به استاد عبس منش عزیز خانم شایسته
من یک سال بود که خیلی درگیر لاغری بودم که از اونجایی کهمن فایل های دانلودی شما رو دنبال میکردم خیلی به حرفهای شما ایمان داشتم .همیشه میگفتم استاد که انقد قانون همه چی بلده چرا پس خودش از قانون استفاده نمیکنه لاغر نمیشه.
تا اینکه شما قانون سلامتی گذاشتین من فردای همون روز خریدم .
وای چقد زیبا یود قانون سلامتی زندگی من کلا تغییر داد من اولین دوره بود از شما میخریدم .من کلی نتایج عالی گرفتم چقد توانایی های من رفت بالا چقد ایدهای پولساز اومد سراغم من یک سال 3ماه که دارم از قانون پیروی میکنم .
ولی وسطهای دوره دقیقا از بهمن نمیدونم چه انقلابی در درون من شروع به فعالیت کرد که شروع کنم به فایلای رایگان شما گوش دادن تا اینکه من رسیدم به دوره 12قدم انقدر تمرکزم روی دوره 12قدم زیاده که خیلی کمرنگ شد قانون سلامتی ولی نزاشتم همون روال زندگی قبل شروع بشه .همش خودم سرزنش میکردم .
تا اینکه شما تو جلسه 6دوره 12قدم دوره هدف گذاری خودتون گفتین وقتی که تمرکز از روی چیزی برداشته میشه و روی هدف دیگه گذاشته میشه این اتفاقها میفته که خودتون مثال خودتون زدین که باشگاه کشتی میرفتین که چقد لاغر شده بودین و دوباره تو دوره 12قدم شروع کردین به انرژی جسمانی بالا.
واقعا منم انقد تمرکزم روی 12قدم که بعضی وقتا قانون سلامتی یادم میره واقعا تمام تلاشم میکنم …
واقعا من خودم خیلی ارزشمند میدونم .
الان برای اینکه فراموش نکنم باشگاه میروم میخوام مثل خوتان عضله سازی کنم تا قانون یادم نره …