گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماریشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
«کینه و نفرت».
دو واژه ی کاملاً سنگین و ایجاد فرکانس منفی!
کینه و نفرت چطور و از کجا شکل میگیره و ادامه دادنش منجر به چه اتفاقاتی میشه؟
زمانی که به هر دلیلی از هر فردی ناراحت و عصبانی میشیم اگر حلش نکنیم و این خشم ادامهدار بشه باعث ایجاد کینه و نفرت میشه .
چطور میشه ما از آدما ناراحت و عصبانی میشیم؟ وقتی که پذیرش آدمها رو نداریم و دلمون میخواد بقیه طبق میل ما رفتار کنن. و وقتی اونطوری که من میخوام نباشن، ما عصبانی میشیم و خشم تمام وجودمون رو میگیره. این نشون میده که ما دنبال تغییر دیگران هستیم و با رفتارهای خودخواهانمون توقع داریم دیگران طبق میل ما رفتار کنن. یعنی استانداردها و علایق و سلایق ما رو داشته باشن.
در واقع تمام توقعات ما از دیگران عامل ایجاد خشم و عصبانیت و در نهایت رنجش و ایجاد کینه و نفرت میشه.
جالبه بدونیم که خیلی وقتا خودمون عامل همین حس بد میشیم یعنی جایی موضوعی حالمونو بد کرده ،شهامت بیان احساسمونو نداریم ، اون خشمی که از خودمون داریم باعث ایجاد نفرت از طرف مقابلمون میشه.
خیلی وقتا ایجاد رابطه ی زیاد و افراطی باعث توقعات و در نهایت فرو خوردن خشم و بوجود اومدن کینه و نفرت میشه.
در اکثر مواقع این خود ما هستیم که به خاطر نداشتن آگاهی و عدم اعتماد به نفس یا عزت نفس در وجودمون خشم و عصبانیت رو پرورش میدیم و از روابط با دیگران رنج میبریم و وقتی رنج ببریم به جای رفع و حل اون موضوع، از دیگران متنفر میشیم.
وارد حریم خصوصی دیگران شدن، رعایت نکردن حد و مرزهای همدیگه اینم از عواملیه که باعث ایجاد رنجش میشه.
یه موضوع دیگه که خیلی وقتا باعث خشم ما میشه اینه که جاهایی که جمع هستیم توقع داریم همه تو خرید هر چیز یا هر کاری با هم و ب یک اندازه مشارکت داشته باشن و کسی از کسی سوء استفاده نکنه.
تو هر جمعی، هر کسی اندازه ی سهم و نقش خودش ،نکاتی که باید رعایت کنه رو رعایت کنه. منتهی همیشه افرادی هستن که چ به لحاظ مالی و چ به لحاظ کاری تو دور همی ها یا سفرها از رفتارهای دیگران سوء استفاده میکنن. به خیال خودشون زرنگ بازی در میارن .در حالیکه سنت رو رعایت نمیکنن و همین باعث میشه گاهی افراد دیگه، دلخور و رنجیده خاطر بشن. البته که الان یاد گرفتیم چ برخورد و واکنشی داشته باشیم. خدا رو شکر، از وقتی که روی تغییرات خودمون کار کردیم و در مدار بهتری قرار گرفتیم به ندرت پیش میاد با همچین افرادی و همچین موضوعاتی مواجه بشیم.
خیلی وقتا محبت زیادی و قربانی کردن خودمون در مقابل دیگران ، باعث ایجاد همون توقعات و رنجشها و در نهایت نفرت میشه.
خیلی جاها دیگران چیزی رو به ما تحمیل میکنن و باز ما به خاطر عدم عزت نفس و اعتماد به نفسمون،اینکه شهامت« نه» گفتن رو نداریم ،مجبور به انجام اون کار میشیم و بعد ، از طرف مقابل آزرده خاطر میشیم.
گاهی اوقات به خاطر بیماری کنترل، تو خیلی از موضوعاتی که حتی به ما ربطی نداره ولی ما به خاطر کنترل زیادی که از طرف مقابل داریم، یعنی توجه به نقاط منفی اون افراد میکنیم، اینم باعث خشم و نفرت از اون شخص میشه.
خیلی وقتا این نگرش، که من دیگران رو مقصر اتفاقات ناجالب زندگیم میدونم باعث ایجاد این حس بد در من میشه .در حالی که ما متوجه شدیم هیچکس نه عامل خوشبخت بودن ما و نه عامل بدبخت شدن ماست.
اگه دقت کرده باشید متوجه میشیم که نداشتن حد تعادل تو رفتارهامون باعث ایجاد حس بد نسبت به آدمها میشه .هم جاهایی که خودمونو کوچیک کردیم و به خودمون آسیب زدیم و هم جاهایی که با غرور رفتار کردیم و ما ، چیزیو تحمیل کردیم ، هر دو عامل، باعث نفرت من از آدمها میشه.
خدا رو شکر با دورههایی که کار کردیم بخصوص دوره ی عزت نفس و احساس لیاقت، شناخت زیادی نسبت به خودمون پیدا کردیم و همین شناخت، باعث ایجاد افکار و باورهای درستی در مورد خودمون شده.
اینکه یاد گرفتیم هم به حد و مرز خودمون احترام بزاریم و هم به حد و مرز و حقوق دیگران!
اینکه یاد گرفتیم بیش از توانم هیچ نوع مسئولیت و خدمتی برای کسی نداشته باشم ! شهامت «نه »گفتن داشته باشیم.
اینکه یاد گرفتیم بدون تحمیل، نظر خودمون رو ارائه بدیم و به نظر و علایق و سلایق دیگران هم احترام بزاریم !
اینکه یاد گرفتیم به نقاط مثبت دیگران توجه داشته باشیم !
کسیو کنترل نکنیم نخواهیم کسی رو تغییر بدیم .تمام تمرکز روی خودمون باشه!
اینکه یاد گرفتیم درک متقابل از دیگران داشته باشیم یعنی هر وقت از کسی توقعی میکنیم یا از کسی رنجیده خاطر میشیم خودمونو تو شرایط و موقعیت طرف قرار بدیم تا بتونیم بهتر درکش کنیم و کمتر ازش ناراحت بشیم!
اینکه یاد گرفتیم گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم چون ذهن ما ،مدام در حال تحلیل و بررسی موضوعات مختلفه . وقتی غلبه به این گفتگوها داشته باشیم مدیریت بهتری در عملکردمون خواهیم داشت.
حتی یاد گرفتیم در مقابل دیدن چیزهای ناخوشایند از طرف دیگران زاویه دیدمون رو نسبت به اون موضوع و نسبت به اون فرد تغییر بدیم. این شگرد خیلی خوبی برای از بین بردن خشممون هستش .
جالبه خیلی وقتا به خاطر اینکه دنبال تایید و تحسین از سمت کسی هستیم و چیزی از کسی نمیشنویم یا نمی بینیم. اینم میتونه عامل خشم و نفرت ما از شخص مقابل بشه. در حالی که، وقتی ما خودمون روی عزت نفس و اعتماد به نفسمون کار کرده باشیم تمام این توقعات رو نسبت به دیگران از بین میبریم. حتی گاهی دیدن توانمندیها و مهارتهای دیگران باعث خشم ما میشه ! چرا که حس حسادت در وجودمون کنترل نشده. اینم از مواردی هستش که وقتی به نقاط مثبت و ارزشها و توانمندیهای خودمون تمرکز میکنیم، حس حسادت در درونمون کمرنگتر میشه .
اینکه من فکر کنم دیگران، مانع خوشبختی و یا اوج گرفتن وموفق شدن من در زمینههای مختلف هستن اینم از از اون افکار و باورهای غلطی هستش که تو ذهن خودم پرورش دادم و بیخود و بیجهت از دیگران رنجش به دل گرفتم.
خیلیا از پدر و مادراشون به خاطر همین باور غلط ،رنجیده خاطر هستن و حتی با قدرت میگن: ما اونها رو نمیبخشیم .در حالی که چوب باورهای غلط خودشون رو میخورن و کسی جز خودشون رو اذیت نمیکنن. این دسته افراد، آگاهی به این قضیه ندارن که خودشون قدرت خلق اتفاقات زندگیشونو دارن.
و میتونن با افکار و باورهای جدید، خالق اتفاقات خوب زندگیشون باشن.
خیلی جاها با بخشیدن طرف مقابل به خودمون خدمت میکنیم و به خودمون احترام میذاریم و این نشون میده که برای آرامش خودمون ارزش قائل هستیم و اجازه نمیدیم هیچ عوامل بیرونی باعث ایجاد احساس بد ، در درون ما بشه. اگه بتونیم از این زاویه به قضایا و رفتارهای دیگران نگاه کنیم ،آرامش بیشتری دریافت میکنیم.
کینه و نفرت و انتقام مثل این میمونه که سم بخوری و بعد منتظر باشی طرف مقابلت از پا در بیاد.
خدا رو شکر یاد گرفتیم برای بدست اووردن آرامشمون ،عملکردهای مثبت و درستی داشته باشیم.
و وقت وزمان خودمون رو صرف افکار پوچ و بیهوده نکنیم.
یه نمونه بارزی که چند وقت، پیش دیدم براتون بگم اینه که یه مادر و پسری حالا به هر علتی بینشون ناراحتی و توقع بوجود اومده بود. طوری که هر جا، کنار مادر میشستی تا میتونست پسرشو نفرین میکرد و از بدی پسرش میگفت و اینکه از خدا درخواست میکرد به قول خودش، اونو به زمین گرم بزنه . و هر باری که پسرشو میدیدی، پیش همه، از مادرش بد میگفت .
دو سه سالی از این جریان گذشت در حالی که بینشون جدایی افتاده بود. تا اینکه بر حسب اتفاق، پسرش سرطان گرفت. وقتی مادرش از بیماری بچش خبردار شد، طبیعتاً برای مراقبتش ،سمتش اومد و با هم آشتی کردن .
الان چند ماهیه گذشته و من احساسات این مادر رو که میبینم، میبینم که چقد در رنجو و عذابه!
یکی از اخلاقهای بارز این مادر این بود که خیلی پول دوست بود و بینهایت خسیس! ولی حالا که پسرش به این حال و روز افتاده از اونجایی که پسرش پساندازی نداشت ، مجبور شده برای خرج بیماری پسرش هر کاری از دسش بر میاد انجام بده . طوری که هشت ماهه مخارج خانوادهاشم تامین میکنه . چون پسرش نمیتونه سر کار بره.
از زبون خود مادر شنیدم که گفت به خاطر نفرینهایی که کردم عذاب وجدان گرفتم. تا وقتی پسرم زندس هم به خودش ،هم به خانوادهاش خدمت میکنم .
این اتفاق برای من درسهای زیادی داشت .هرچند من زیاد اهل نفرین کردن نبودم و نیستم، اما یه جاهایی احساس بد نسبت به دیگران پیدا میکردم .
از این اتفاق درسهای زیادی گرفتم و به عینه خودم دیدم که مادری که کینه و نفرت از بچه ی خودش داشت ظاهرا به خواستش رسید و پسرش بیمار شد و این در حالیکه همون مادر ، از صبح تا شب از پسرش و از خانوادهاش هم از لحاظ مالی هم از لحاظ عاطفی داره مراقبت و پرستاری میکنه .یعنی به خاطر اون حس بدش، الان خودشم تو رنج و عذابه و خودشم داره اذیت میشه .
قدیم میگفتن : «نفرین به خودتون برمیگرده».
این مادر باعث خلق بیماری در پسرش نشده. اونم تاوان فرکانسهای بد خودشو گرفته . اما این مادر با نفرینی که کرد همون نفرین به خودش برگشته، نه تنها با دیدن بیماری پسرش، خودش بیشتر عذاب میکشه بلکه درد سرای زیادی رو هم داره تحمل میکنه.
پس باید یاد بگیریم که دیگران رو ببخشیم نه به خاطر له شدن شخصیت یا غرورمون بلکه به خاطر داشتن آرامش خودمون.
ما بر این باور هستیم که هر کسی هر فرکانسی که میده پاسخش رو دریافت میکنه پس نمیخواد نگران جبران یا انتقام از فرد مقابل باشیم بهتره برای آرامش خودمون فراموش و رهاش کنیم. ما میدونیم که جهان فرکانس ما را دریافت میکنه و هیچ توضیح و توجیه و منطق قابل قبولی ، برای رفتن به حس بد رو نمیپذیره. بنابراین باید آگاهانه تمرکزمون روی این موضوع باشه که همیشه به احساساتمون توجه داشته باشیم. هرجا به هر دلیلی احساسمون بد شد آگاهانه توجه و تمرکزمون رو به نقاط مثبت اون فرد حتی یا نشد، به موضوع و چیزهای زیبای دیگه ببریم تا احساس خودمون رو بهتر کنیم .
اجازه ندیم تو احساس بد بمونیم. اگر بتونیم همون ابتدا گفتگوهای ذهنیمون رو کنترل کنیم ونزاریم این نجواها به کینه و نفرت تبدیل بشه ،به خودمون بیشتر لطف کردیم.
خیلی وقتا،موضوعات و اتفاقات بین ما و دیگران جزئی و سطحی هستن، گاهی حتی سوء تفاهم پیش میاد،باید بتونیم با دادن ورودیها و کردتغییر زاویه ی دید ،ذهنمون رو کنترل کنیم.
از طرفی تا جایی که میتونیم سطح توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم.
وقتی خودم اتفاقات بیرون رو رقم میزنم باید آگاهانه تمرکزم رو روی فرکانسهایی که میفرستیم بزاریم.
به میزانی که فرکانسهای مثبتی به جهان ارسال میکنیم به همون میزان از دیگران و از جهان پاداشهای خوبی دریافت میکنیم و از اتفاقات و احساسات این چنینی به دور و در امان هستیم.
با رفتارهای سالمو و مثبتمون ، حس لیاقت بیشتری به خودمون میدیم .
انشالله بهترین عملکردها رو در مقابل رفتارهای ناجالب دیگران داشته باشیم .و از برخورد و واکنشها و رفتارهاشون تو هر موضوعی، درس وتجربه کسب کنیم.
همیشه یادمون باشه به جای خشمگین و عصبانی شدن وکینه به دل گرفتن از رفتارهای دیگران،حتی اگه مال یا سرمایمونو رو برده باشن ، یاد بگیریم در معامله یا بر خوردهای بعدی ،چ طور با اونها رفتار کنیم تا آسیب نخوریم .
استاد جونم عاشقتم الهی باشی همیشه.
سلام ناهید جان.
چقدر نیاز داشتم به خوندنِ حرف هایِ توی کامنتت.
اینکه خشمم از کجا اومده؟
حسم میگفت از توقع اومده.
اما کامنت شما خیلی برام شیرین و دلچسب بود، انگار با سوال جوابی متناسب با شرایطم مواجه شدم.
کینه و نفرت چطور و از کجا شکل میگیره و ادامه دادنش منجر به چه اتفاقاتی میشه؟
زمانی که به هر دلیلی از هر فردی ناراحت و عصبانی میشیم اگر حلش نکنیم و این خشم ادامهدار بشه باعث ایجاد کینه و نفرت میشه.
چطور میشه ما از آدما ناراحت و عصبانی میشیم؟ وقتی که پذیرش آدمها رو نداریم و دلمون میخواد بقیه طبق میل ما رفتار کنن. و وقتی اونطوری که من میخوام نباشن، ما عصبانی میشیم و خشم تمام وجودمون رو میگیره. این نشون میده که ما دنبال تغییر دیگران هستیم و با رفتارهای خودخواهانمون توقع داریم دیگران طبق میل ما رفتار کنن. یعنی استانداردها و علایق و سلایق ما رو داشته باشن.
خب راستشو بگم من موردی که تو ذهنمه رو به فرد نگفتم،اما پشت سرش غیبت کردم پیش یه نفر دیگه به حالتِ درد دل…
البته که حسم بدتر شد چون توجه کردم به اون حس های منفیِ درونم.
نمیدونم میگم بهش یا نه؟
اصلا شجاعتشو پیدا میکنم بگم و این چرخه ی معیوب رو قطع کنم یا نه؟
فقط میدونم اونطور که من دلم میخواسته و انتظار داشتم نشده، پس طلبکارم از اون فرد...
خیلی دوست دارم با همه ی احساساتم رو به رو شم، بپذیرمشون، اجازه بدم اونا هم حرف بزنن، کتمانشون نکنم، فکر کنم اینطوری به صلح بیشتری با خودم میرسم.
الهی به امید خودت
ممنونم ناهید جان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الحمدالله.
سلام ناهید جان عزیزم سپاسگذارم بابت مکتوبات زیبا وپر اگهیت
سپاسگذارم هستی بودنت رو دوست دارم تحسین میکنم تحسین هایت را ..
سپاسگدارم بابت بودنت
خیلی وقتا،موضوعات و اتفاقات بین ما و دیگران جزئی و سطحی هستن، گاهی حتی سوء تفاهم پیش میاد،باید بتونیم با دادن ورودیها و کردتغییر زاویه ی دید ،ذهنمون رو کنترل کنیم.
از طرفی تا جایی که میتونیم سطح توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم.
وقتی خودم اتفاقات بیرون رو رقم میزنم باید آگاهانه تمرکزم رو روی فرکانسهایی که میفرستیم بزاریم.
به میزانی که فرکانسهای مثبتی به جهان ارسال میکنیم به همون میزان از دیگران و از جهان پاداشهای خوبی دریافت میکنیم و از اتفاقات و احساسات این چنینی به دور و در امان هستیم.
با رفتارهای سالمو و مثبتمون ، حس لیاقت بیشتری به خودمون میدیم .
انشالله بهترین عملکردها رو در مقابل رفتارهای ناجالب دیگران داشته باشیم .و از برخورد و واکنشها و رفتارهاشون تو هر موضوعی، درس وتجربه کسب کنیم.
همیشه یادمون باشه به جای خشمگین و عصبانی شدن وکینه به دل گرفتن از رفتارهای دیگران،حتی اگه مال یا سرمایمونو رو برده باشن ، یاد بگیریم در معامله یا بر خوردهای بعدی ،چ طور با اونها رفتار کنیم تا آسیب نخوریم .
سلام ب استاد عزیز
و استاد شایسته عزیز
دوستان عزیزم ، من ی بحثمختصر چن دقیقه ای با خانمم داشتم ، البته ب ظاهر چن دقیقه ولی در باطن شاید 10 روزه ک ذهنم درگیرشه و نمیزاشته ک احساس لذت از زندگی کنم
خانمم وقتی اصرار کرد ک بفهمه من دینم چیه و وقتی فهمید ک من ب نماز و روزه و غسل و …… هیچ اعتقادی ندارم خیلی بهم ریخت و بهم گفت تو انسان نیستی و تو با حیوون هیچ فرقی نداری
حالا حساب کنین ما دو تا چقدر عقب افتاده بودیم ک موقع ازدواج تقریبا 20 سال پیش با هم این صحبت ها رو نکردیم
فقط مادرم همسرم رو پسندید
و مادر همسرم منو پسندید و رفتیم ک زندگی کنیم
و من همیشه قایم میکردم ک ب دین اسلام پایبند نیستم
تا این یکسال اخیر ک جدی روی دوره عزت نفس استاد کار میکردم سعی کردم آروم آروم همه چی رو بگم
ک اینم اشتباه بود
من چی کار دارم ب دیگران
حتی همسرم
خلاصه خانمم فهمید و منو مساوی حیوانات فرض کرد
خیلی بهم برخورد
و من کلا گیر هیچ چیزی نبودم توی زندگیم
فقط گیر و وابسته روابط زناشویی بودم
اونم ب خاطر باور غلط گذشتم ک ب خاطر سرخوردگی ب هیچ لذتی نرسیده بودم (لذت مثلا خرید های اونچنانی – لذت مثلا داشتن ماشین با کلاس و لذت تفریح سفر اروپایی و …. )
حالا ذهن فقیرم میگفت ک پس تو ک ب اون لذت ها نرسیدی لا اقل از این لذت استفاده کن
لذت رابطه زناشویی
اما باور الانم اینه ک رابطه زناشویی در مقایسه با لذت های واقعی ، اصلا لذت بحساب نماد
مثلا تو خالق یِ چیزی توی کسب و کارت باشی
مثلا تو کار آفرینی کنی
مثلا سفرای لذت بخش اروپایی
مثلا ی کسب و کاری داشته باشی ک عاشقانه جونم براش بدی
خیلی چیزاس
وقتی خوب فک میکنم میبینم رابطه زناشویی در مقابل اون لذت ها اصلا لذت بحساب نمیاد
فقط من حسام گول شیطان رو خوردم دیگه
راه دور نمیرم دیگه
خلاصه
خانمم ب خاطر مذهبی نبودن من و گذشته داغونم هیچوقت دل خوشی ازم نداشت و طبیعتا با عاطفه باهام رفتار نمیکرد
حالا حساب کنید ی آدم گدا مث من
و خانمم هم ک دل خوشی از این گدا نداره
حالا چطوری میتونه این گدای محبت ، از این آدم خسیس محبت محبت بگیره
اصلا ی چیز خیلی
رابطه خیلی درب داغون
سالها و سالها باج دادم بابت برقرار بودن رابطه زناشویی
سالها و سالها شرک داشتم و خودمم خبر نداشتم دیگه
سالها و سالها ناخواسته ب خدا میگفتم تو ک عرضه نداری ی خانم با محبت بدون باج نسیبم کنی دیگه
حالا باجام چطوری بود
با دین دروغین مثلا ی جوری وانمود کنم ک منم نماز میخونم
ی جوری وانمود کنم ک منم از فلان چیز خوشم میاد و پولشو میدادم مثلا چادر بخرن و بپوشن
این کینه و نفرت خاموش بعد از اینکه خانمم اعلام کرد تو حیوونی روشن شد
و منم بعد از 10 روز رو ب خدا کردم و گفتم
خدا جون من اومدم دوره احساس لیاقت رو تموم کردم
توی اونجا کلی احساس لیاقتم رشد کرد
کجای کارم ایراد داره
خدا جون بهم گفت ک
مگه استاد توی جلسه 4 نگفتن احساس ارزشمندیتونو گره نزنین ب عوامل بیرونی – چون عوامل بیرونی هر لحظه – هر ماه – هر سال تغییر میکنه
اینکه دیگران از بیرون بگن تو خوبی – یا تو بدرد نخوری
این از بیرون توهه
اونی ک توی قلب توهه و در درونته و خداست ک تو رو با هر شکلی ک باشی روزی میده
اگ آدمای بیرون بگن تو بدرد نخوری و اگ درست بگن پس خدا هم باید بلاهای آسمون و زمین رو بیزه سرت
پس خدا باید روزیتو قطع کنه
مگه اون آدمه توی روستاهای سودان و آفریقا از خدا روزیشو نمیگیره
و………….
پس خدا ب هر شکلی باشیم برای ما ارزش قائله و دوسمون داره
با این دلایل
امروز تصمیم گرفتم ک آأما رو ببخشم با هر طرز فکری ک دارن
امروز ممکنه خانمم بگه چون مسلمون نیستی حیوونی
فردا ممکنه مادرم بگه فلان
پس فردا همکارم بگه تو بی معرفتی
پس احساس ارزشمندیمو نمیتونم گره بزنم ب حرف دیگران در بیرون
اولین اشتباهم ک ی میلیون بار استاد توی تمام فایلهاشون گفتن اینه ک آقا کاری ب بقیه نداشته باشین حتی ب خانوادتون ملا غلط گیر نباشین
من اومدم ب خانوادم گفتم ک استاد درساشون چجوریه قانون چیه
چوبشم خوردم
دومین اشتباهم این بود ک توی درس 3 استاد گفتن ما باید ب خانوادمون یا همکارمون حرفمون رو بگیم و خط قرمز هامون رو بگیم اگ بی احترامی میبینیم یا حد و مرزمون رعایت نمیشه بگیم- حرفمون رو با کمال احترام بزنیم
من حرفمو با کمال احترام زدم
اما منی ک ی 20 سال دروغ گفتم چطور میخوام ی شبه خانمم بهم اعتماد کنه
راست میگه
میگه تو گفتی ب مذهب مقید هستی ولی الان فهمیدم ک نیستی
بعد همه این حرفا
حالا این اتفاق افتاده حسام جان چرا میخوای انگشت اشاره رو بسمت پدر و مادرت ببری
مگه روز خواستگاری زبون نداشتی
حالا گذشته چرا دوباره میخوای ب خانمت ثابت کنی ک همه انسانها پیش خدا ارزشمندن و تو حق نداری ب من بی احترامی کنی
10 روزه ذهن خودت رو بستی ب منفی ها و میخوای ثابت کنی ک در کنار اون مثلا نماز نخوندن در کنار اون مذهبی نبودن –
خیلی خوبی های دیگه هم داشتی و ب زور ب خانمت ثابت کنی ک آدم خوبی هستی
این درس بزرگی رو ب من داد ک یا مثل آدم روی تمرینام توی دوره ها کار میکنم و عملی انجامشون میدم
یا توقع تغییر زندگیم ب شرایط عالی رو نداشته باشم
برمیگردم ب درس این فایل
• نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
• حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
• تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
• “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است
بخاطر این کینه حسام داستان ما تقریبا 10 روزه ک شونه و کتفش درد گرفته
بخاطر این نفرت حسام داستان ما تقریبا 10 روزه ک از کار کردن روی خودش لذت نمیبره
و دیگه خودتون میدونین رفتم توی باقالیا
استاد جان
ببینین چقد خوب رو خودم کار کردم
دوستان عزیز ببینین چقدر قشنگ عَمَلی رو خودم کار کردم ک یِ نفر آدم با یک کلمه حرف میتونه تمام احساس لیاقت یکساله منو زیر سوال ببره و حالمو بد کنه
یعنی یکسال کار کردم با یک کلمه حرف با یک باد ملایم تمام اون شخصیت من خورد شده
خوب نمیخواستم خود تخریبی و سرزنش کنم
میخواستم بفهمم جریان چیه و چرا من از کار کردن روی خودم ک بصورت هر روزه دارم زمان میزارم لذت نمیبرم
تازه دوستان عزیز من راج ب خیلی چیزا تو این موضوع نگفتم
من راج ب احساس گناه نگفتم ک ب خودم میگفتم چرا بدون فکر این ازدواج رو کردم
ک استاد گفتن بدترین فرکانس – فرکانس احساس گناهه
چقدر خانمم رو با خانم های دیگه توی همه جا توی همسایه و همه جا مقایسه کردم
چقدر گفتگوی درونیم توی این سالها با خودم بد بوده
چقد دنبال تائیدد شدن بودم ک احساس تائید شدن از بی لیاقتی میاد
چقد مسئولیت رو گردن بابا و مامان انداختم
چقد حسادت کردم ب رابطه دیگران
چقد شیطان بهم گفت تو هم براش تلافی کن و حالشو بگیر
وووووو
اووووووه – تا فردا میشه نقص شخصیتی پیدا کرد
و امروز خدا بهم الهام کرد و درسی ک حسام از این داستان گرفت
I. اولا ببخشش -نه تنها اونو بلکه خیلی ها هستن ک باید ببخشیشون
استاد جان چی گفتن
گفتن : بخشش باعث میشه خودت ب آرامش برسی
II. دوما ک 6 ماه سکوت کن و گوش ب حرف استادت بده
استاد جان چی گفتن
گفتن : آیا توی یکسال نتیجه گرفتی یا نه ؟
بخدا توی این یکسال نتایجی گرفتم ک توی 45 سال قبلی زندگیم نگرفتم
اصلا همین ک من میتونم حرفمو بزنم تا قبلا ک غلام حلقه ب گوش خانمم و مادرم و همکارم بودم تفاوتش از زمین تا آسمونه
اینکه امروز خودمو آدم حساب میکنم
III. حسام جان اصلا کاری ب بقیه نداشته باش
IV. حسام جان با هیچکس بحث ، حتی مختصر راجع ب عقاید نکن حتی ب کسی نگو آقا آشغال تو خیابون نریز
استاد جان چی گفتن
گفتن : قانون تمرکز میگه اگ ب دیگران بگی آشغال نریز – تمرکزت رو از درست کردن مسیر خودت برداشتی و این همش ضرره
V. اگ کسی بهت گفت تو انسان نیستی و تو با حیوون هیچ فرقی نداری بگو خیلی هم ممنونم گردن من از مو باریکتره چون میخوام ب آرزوها و چیزای دوس داشتنی زندگی خودم فک کنم
VI. اگ فرصت ازدواج دوباره پیش اومد راستگو باش
استاد جان چی گفتن
گفتن : باور کمبود و نبود آدمی ک تو رو درک کنه برات سمه و برات جهنم میسازه- باور کن یا رابطت خوب میشه یا ی آدم بهتر وارد زندگیت میشه چون جهان – جهان فراوانیه
VII. حسام جان همیشه راست بگو چون دروغ از شرک ب خدا میاد
استاد جان چی گفتن
گفتن : راستگویی یعنی من با خودم در صلحم و با اینی ک هستم حال میکنم و خدا هم دوسم داره پس نظر دیگران پوچ و بی ارزشه
VIII. حسام جان ب رفتار و حرف و عملکرد دیگران حتی دوستان سایت کاری نداشته باش چون اگ باور کنی -اگ حسام جان باور کنی ک خداوند مستقیما هدایتت میکنه تا لذت ببری دیگه تو هستی و باورای استاد و خداوند .
استاد جان چی گفتن
گفتن : خداوند توی سوره شمس 7 بار قسم خورده من خیر و شر بنده هامو مستقیما بهشون میگم
IX. حسام جان از وابستگی ب هر چیزی دوری کن حتی روابط زناشویی و باورتو عوض کن ک این ی دروغ محظه ک رابطه باعث خوشحالی و لذت تو میشه چون هر عامل بیرونی تغییر میکنه – اگ حسام بخوای شادیتو گره بزنی ب اینکه خانمت بهت حال بده – ی بار هست و ی بار نیست و اونموقع ک نیستش تو حالت بد میشه و این خلاف قانونه
استاد جان چی گفتن
گفتن : یکی از نشانه های کمبود احساس لیاقت ، وابستگی ب هر عامل بیرونیه
X. حسام جان سرخوردگی رو از خودت دور کن تو با استاد و خدا و سایت ب همه آرزوهات میرسی – چون خیلی ها رسیدن
استاد جان چی گفتن
گفتن : دیر شد – سِنِت زیاد شده – یالا باش نجوای شیطانه
الهام خداوند میگه با دنیای فراوانی همیشه فرصت هست و هر روز داره فرصت ها بیشتر و بیشتر میشه
XI. حسام جان حواست ب نجواهای شیطان موقع روابط باشه
استاد جان چی گفتن
گفتن : شیطان همیشه وعده فقر و فحشا میده و خداوند همیشه وعده فزونی و نعمت میده
XII. حسام جان دنبال تلافی کردن توی روابط نباش ک ب خودت لطمه میزنه و از باور کمبود میاد
استاد جان چی گفتن
گفتن :ی باوری هست ک همیشه حرفها و جملات و کلماتمون از باور کمبود میاد ک این خیلی لطمه میزنه تلافی کردن یعنی بنده های خوب ودستای نازنین کم هستن و بخشیدن و باور فراوانی یعنی بهترشو خدا میرسونه
XIII. حسام جان آدما ب ی گدا چیزهای خوبشون رو نمیدن پس گدایی هر چیزی و گدایی محبت -ارزشمندیتو زیر سوال میبره
استاد جان چی گفتن – این دقیقا حرف خود خود استاد عزیزه
XIV. حسام جان باج دادن ب هر شکلی خدا رو ناراحت میکنه چون شرکه
استاد جان چی گفتن
گفتن : باج دادن یعنی دیگه پیدا نمیکنم و تموم شده ک از باور فقر و کمبود میاد
XV. حسام جان احساس ارزشمندیتونو گره نزن ب عوامل بیرونی – چون عوامل بیرونی هر لحظه – هر ماه – هر سال تغییر میکنه
استاد جان چی گفتن
گفتن : من مثل ی بچه -مثل یک کتاب بخودی خود ارزشمندم و هیچ عامل بیرونی نمیتونه احساس خودارزشمندیمو ازم بگیره
XVI. حسام جان ی میلیون بار استاد توی تمام فایلهاشون گفتن اینه ک آقا کاری ب بقیه نداشته باشین حتی ب خانوادتون ملا غلط گیر نباشین اما اگ خط قرمز هام زیر سوال میره من باید ب خانوادم یا همکارم حرفمو بگم و خط قرمز هامو بگم –حرفمو با کمال احترام بزنم اما با این باور ک اون آدمه ب اندازه پشه قدرتی نداره ک حال منو بد کنه یا بتونه ب زندگی من لطمه بزنه
استاد جان چی گفتن
گفتن : تو برو خودتو درست کن آدمای نازنین ک دوس داری همونجوری میشن ک میخوای نگران نباش و اینکه هرگز تو نمیتونی تغییری توی دیگران حتی پسرت ایجاد کنی
XVII. حسام جان ب همون اندازه ک برای شخصیت خودت احترام قائلی باید برای عقاید و مذهبی بودن دیگران هم احترام قائل بشی
استاد جان چی گفتن
گفتن : اول برو ببین تو خودت اون آدم خوبه هستی و قابل احترام هستی بعد انتظار داشته باش – جهان آیینه بیرون منه – هر فرکانسی بفرستم همسنگ و هم اندازه همونو توی زندگیم میبینم
XVIII. هیچوقت حسام جان دنبال ثابت کردن چیزی ب کسی حتی ب خانمت نباش
استاد جان چی گفتن
گفتن : اینکه هرگز تو نمیتونی تغییری توی دیگران حتی پسرت ایجاد کنی
XIX. حسام جان فقط اجازه داری ب خوبی های دیگران توجه کنی
استاد جان چی گفتن
گفتن : قانون توجه ب زیبایی ها یادت نره ک زیبایی رو ب زندگیت بیاره
XX. بقول استاد توی این فایل
XXI. نتایج پایدار حاصل استقامت در مسیر درست است؛
XXII. حیاتی ترین نقطه ای که ذهن باید کنترل شود جایی است که: ذهن شما به خاطر یک ناخواسته، تمام نتیجه های قبلی را در نظرت بی ارزش جلوه می دهد؛
XXIII. تا می توانی، سطح توقع ات را از آدمها پایی بیاور؛
XXIV. “کینه و نفرت”، آبشخور تولید بیماری های جسمی است
I. حسام جان داستان درد گرفتن شونه و کتفت از همینه
II. حسام جان داستان لذت نبردن از درسهات از همینه
III. حسام جان باورشو بساز ک یِ نفر آدم با یک کلمه حرف نمیتونه تمام احساس لیاقت تو رو زیر سوال ببره و حالتو بد کنه
IV. حسام جان اگ بری دنبای استفاده از یکی از نقص هات بصورت رگباری نقصهای دیگه هم وارد زندگیت میشه مثل احساس گناه – مثل مقایسه
-گفتگوی درونی بد -تائید شدن – مثل بی لیاقتی – انگشت اشاره بسمت دیگران گرفتن – حسادت – تلافی کردن – حالشو بگیر –
استاد جان چی گفتن
گفتن : باورها ی شبه بوجود نیومدن ک ی شبه از بین برن تو حواست باشه توی مسیر درست بمون – تمرکزت رو بزار ب زیبایی های سایت -خود بخود دنیای اطرافت وقتی زیبا شد نواقصت فرصت ندارن خودنمایی کنن
و همینطور اگ تو مدام ب خوبی ها توجه کنی هر لحظه اونا زیباتر و زیباتر میشن و بیشتر میشن-
یعنی ب نقص توجه کنی اونو بیشتر کردی
یعنی ب زیبایی توجه کنی اونو بیشتر کردی
این یک قانون است
عاشقتونم
خدای عزیزم
استاد
خانم شایسته
دوستان سایت
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام آقا حسام برادر عزیز
واقعاً که کامنت شما مهر تاییدی از طرف خداوند بود دنیای من
ممنونم بابت کامنت زیبا و پر محتوا یی که از دل برآمده بود و جاری شده
خدایا شکرت
چه همزمانی خوبی بین کامنت شما و این روزهای من بود
منم دوباره شروع مردم به گوش دادن درون احساس لیاقت و و احیا کردن اون احساس ارزشمندی که من صرفاً به این جهان مادی آمده ام ارزشمندم
فارغ از شرایط و اتفاقات و آدمها و اوضاع و …
من ارزشمندم
بخودی خود
بی قید و شرط
فارغ از عوامل بیرونی
فارغ از مقایسه کردن و مقایسه شدن
فارغ از تایید گرفتن از دیگران
فارغ از دستاوردها
فارغ از توانایی ها و نقص ها
من منحصر به فردم
تنها از من الهام یه دونه در این جهان هست من یونیک هستم
پاره ای از وجود خداوند هستم مقدس هستم
ارزشمندی ام را به هیچ عاملی بیرون از خودم گره نزنم
هرکسی دیدگاه و علایق و سلایق خودشو داره
من همینجوری که هستم خودم را بپذیرم چون آفریده خدا و بنده ارزشمند خداوند هستم
با هر دین و مذهب و عقیده و سلیقه ای که هستم من ارزشمندم
و وقتی که ارزشمندی را بدرون خودم وصل کنم .به اصل خودم بر میگردم
که تایید و نظر دیگران هیچ تاثیری در من ندارد
جهان اینه تمام نمای درون من است
هر اتفاقی بیرون از من
از درون خودم داره نشات میگیرد
دنبال مقاومت ها و ایرادات و ترمزها در درون خودم بگردم
خودم را کشف کنم خودشناسی کنم .با خودم به صلح برسم
دنبال تغییر دیگران نباشم
من تنها به این دنیای مادی با خواست خودم آمده ام و تنها هم بر میگردم
انا لله وانا إلیه راجعون
هر لحظه با این باور محکم به خدا باز گردم
پس باید وابسته به اصل خویش باشم
نه وابسته به ذره ای عواتل بیرونی
که خداوند هر چیزی را میبخشد جز شرک و بت پرستی
که تنها فرمانروای من خداست
مالک اصلی من خداست
اوست که زنده میکند و میمیراند
پس باید هم برای خود ارزش قائل باشم و هم دیگران
و تعهد و استقامت بر این اصل داشته باشم
نه من ناجی کسی هست و نه کسی ناجی من
من شخصا مسئول شخص خودم هستم
فقط تمرکزم را روی بهبود شخصیتم بزارم
دنبال تغییر عزیزانم هم نباشم
چون همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم
پس کانون توجه و تمرکز را بر روی زیبای ها و نکات مثبت اطراف و خودم بزارم که طبق قانون بدون تغییر خداوندبه هر چیزی توجه کنیم از همان جنس بیشتر وارد زندگی مان میشود.
ما خالق زندگی خودمان هستیم و در شرایط ناخواسته است که باید عملگرا باشیم به آنچه که یاد گرفته ایم
در شرایط نادلخواه است که باید ذعنمان را کنترل کنیم وگرنه تو شرایطی که همه چی خوبه دیگه الهام باید خیلی بی معرفت باشه که حالش بد باشه
پس با توجه به تمرین و کار کردنهایی که از دوره ها و فایل های عالی سایت روی خودم وقت گذاشته ام باید یاد گرفتن باشم که در شرایط سخت کنترل ذهن کنم و ایمانم را نشون بدم
و تقوا داشته باشم
که کنترل ذهن:تقوا پرهیز کاری
ایمان. توکل و اعتماد و باور به خداوند که هر لحظه تسلیم باشد . پناه ببرم بخدا از سر شیطان رانده شده
و احساس خوب: اتفاقات خوب
در موارد نادلخواه بهترین راه اعراض کردن
و توجه به زیبایی ها و شکر گذاری بابت داشته ها و بخشش خود و دیگران بهترین راهه برای رسیدن به احساس خوب
استاد تو دوره 12قدم میگه
وقتی حالمون بده اوکی
حالا
باید چه فرکانسی بفرستیم که به احساس خوب برسیم
که با توجه به زیبایی های بیشتر و تمرکز بر نکات مثبت و اعراض از نازیبایی و بالا ترین فرکانس احساس سپاسگزاریه که حال ما رو خوب و پایدارتر میکنه
لذت بردن از تمام لحظات زندگی میکنه
خدایا شکرت که هدایتم کردی به کلمات عالی دوستان و کلی حال خوب نصیبم شد و کلی باورهای قشنگ از کامنت دوستان بهم یادآوری شد .
و حسم هنگام خواندن کامنت عالیتون ازم خواست تا براتون دلی بنویسم بخدا که به حرفاش هم من نبودم فقط اومد و انگشتانم رو وادار به نوشتن کرد.
براتون بهترین ها رو از خداوند میخوام بنده ارزشمندو مقدس خداوند.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام ب روی ماهت
الهام خانم عزیز و پرانرژی
چقدر سپاسگزارم ک از وقت ارزشمندتون برای کامنت زیباتون برای من گزاشتین
الهام جان توی تاریکی شب
من و خدا صحبت میکردیم
بخدا گفتم هدایتم کن بنده تو رو ببخشم
)( خانمم)
خدا گفت برو توی سایت
اومدم و دیدم کامنت زیبای شما اومده
همش زیبایی بود
اما
اون قسمت ک گفتین
در شرایط نادلخواه است که باید ذهنمان را کنترل کنیم وگرنه تو شرایطی که همه چی خوبه دیگه الهام باید خیلی بی معرفت باشه که حالش بد باشه
این واقعا اون چیزی بود ک نیاز داشتم
سعی میکنم همین عملکرد رو داشته باشم
این کلام شما ، خود کلام خداوند بود
بینهایت سپاسگزارم
عاشقتونم
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام
برادر عزیز آقا حسام
بی نهایت ازتون سپاسگزارم که همواره در حال کار کردن روی پاشنه آشیل تون هستین و تمرکزتون رو روی زیبایی ها و نکات مثبت عزیزان گذاشته ای
قطعا خداوندبه شجاعان پاسخ میدهد
بی نهایت سپاسگزارم که پاسخگوی کامنتم بودین و دستی از طرف خدا بودین برای همین لحظه که من با به تضاد کنترل ذهن در لحظه داشتم بلطف خداوند
ما هر لحظه فراموش میکنیم
برا همینه استاد میگه هر لحظه قانون رو بیاد بیارین
و ازش استفاده کنید وگرنه ذهن نجوا گر هر لحظه چموش بازی در میاره و دیروزت رو اگه چندین کار مثبت هم انجام دادی بازو میخواد فراموشت بشه
من خودم باگوش دادن به الهامات خداوند پاسخ به کامنت شما دادهام ولی امروز فراموشم شده بود
که باز خداوند با کنترل ذهنم همین الان پاسخ بهم داد به چیزی که خودش گفته بود و من با هدایت خدا بر دل شما
به او ن چیزی که نوشته بودم یاد آوری بشه برام
من همین الان تو زمین مغازمون با پسرم اومدیم پیش مرغ و جوجه ها و موتور همسرم تو مغازه بود و پسرم که کلاس دوم راهنمایی هستن خدا رو شکر موتور سواری رو همینجا یاد گرفته
منم امروز. با نشانه ها و هدایت های خداوند گفتم میخوام بشینم رو موتور و کمی موتور سواری کنم
سه ساعتی تمرین کردم با پسرم و یه لحظه کنترل موتور از دستم در رفت و چپش کردم
منو موتور یهویی خخخ
افتادیم و یکی از چراغ راهنما های موتور شکست و خداروشکر هچخودم چیزیم نشد
کلی اولش خندیدم بعد که متوجه شکسته شدن چراغ شدم پسرم کمی ناراحت شد گفت بابا ناراحت میشه
بخدا اگه قبلم بود بدون از این کارم به لرزه میافتاد و میترسیدم
ولی انگار نه انگار
گفتم فدای سرم چراغش درست میشه
ماله جون که نیست
خدارو شکر خودم سالمم و اومدم پیش مرغ و جوجه ها توجهم رو گذاشتم روی زیبای ها و کمی فایل گوش دوره 12 قدم رو گوش دادم
حسم گفت برو تو سایت منم تو لحظه این حس رو دریافت کردم و اومدم دلم با چراغ آبی روشن شد گفتم پاداش گرفتی دختر
و همین یه جمله که از کامنتم برام نوشته بودی مهر تایید زد بر کنترل ذهن
فقط از درون دارم میگم خدایا شکرت و چنان آرامش در وجودم بر قرار هست که
دارم با عشق جان با جان جانانم عشق بازی میکنم
خدایا شکرت
سپاسگزارم برادر عزیز
که از زبان خداوند کلامش را جاری کردی بر روح و روان و تمام وجودم
خدایا شکرت متشکرم جان جانانم سپاسگزارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام وصد. سلام
چه لذت بردم دوست خوبم.
سپاسگذارم هستی وممنون از نوشتن ومکتوب کردنت
سپاسگذارم .عالی بود سپاس
حسام عزیز من درس گرفتم ..ممنون
الــهی نگذار که از تو
فقط نامت را بدانم
و نگذار که از تو
تنها مشق کردن اسمت
را به یاد داشته باشم
همواره در من جاری باش
همان گونه که خون در
رگ هایم جاری است
سلام خدمت دوستان گلم و استاد عباسمنش و خانم شایسته.
با توجه به اینکه این روزا بیشترین نیاز رو با کمک خداوند و الهامات خداوند و شما دوستان دارم،میخواستم سوالی رو که در عقل کل مطرح کردم ،اینجا هم مطرح کنم اگه دوستان کمکم کنن ممنون میشم.
من برای طلاق همسرم اقدام کردم اما این روزا که بیشترین نگرانی رو من خانواده ام داریم،درگیر شدن با خانواده ی ایشونه و همش استرس این رو داریم که در روند دادگاه و طلاق و حتی بعد از طلاق زد و خورد و درگیری پیش بیاد،چون ما خانوادگی اصلا اهل درگیری و زد و خورد نیستیم و اصلا تو این فضا نیستیم و این موضوع خیلی روی شرایطم تأثیر گذاشته وگرنه حتی 1٪ هم برام مهم نیست که چقدر ممکنه مهریه اش و سکه ها بشن
از دوستانی که تجربه ی همچین فضاهایی رو داشتن ممنون میشم تجربشون رو بهم بگن
سلام آقای ابراهیم عزیز
امیدوارم مطلبی که مینویسم به شما کمک کنه..
در مورد جواب کامنت شما، مطلبی که عرض میکنم تجربه یکی از دوستان عزیز هستن که پارسال دیدگاه هاشونو خونده بودم در مورد طلاقی که در آمریکا از همسرشون براحتی و آسانی گرفتن درحالی که همه چیز برعلیه اش بود…
الان هرچه تمرکز میکنم اسم این خانم یادم نمیاد…ولی ایشون گفته بودن که با وجود تمام خوبی های زیادیکه همسرم داشتن در کمال ناباوری یک روز تصمیم گرفتم همه چیزو تموم کنم….
و همسرشون که در شوک بودن همه جا توی خانواده هر دو طرف گفته بود که خانمم منو تمکین نمیکنه و هزاران صحبت دیگه که هر زن و مردی موقع جدایی برعلیه طرف مقابلش استفاده میکنه…
بسیار تجربه قشنگی رو گفته بودن وقتی خوندمش منقلب شده بودم
ایشون میگفتن که فارغ از اینکه در جهان اطرافم چی میگذشت و سایرین چی دز موردم میگفتن و چه جنگ های روانی برعلیه من برپا میکردن، فارغ از اینکه همسرش چقدر قدرتمند بود و همه کاری کرد تا توی دادگاه طلاق موفق بشه، حتی اینکه وکیل خودش گفته بود شانس کمی داری…
این خانم میگفت صبحا با حس خوب بیداز میشد، توی خونه اهنگ میزاشت و میرقصید
در یک کلام حسش رو خوب نگه داشته بود…یادم میاد میگفت قران رو باز کردم و سوره فتح برام اومده بود…. خلاصه اینکه این خانم گفت در اخر من توی دادگاه بدون کوچکترین زحمتی پیروز شدم ….
تمام چیزی که از داستان طلاق اون خانم فهمیدم ، این بود ک توکل کرده بود و به نجواهای شیطان گوش نداده بود و عوامل بیرونی رو در مقابل قدرت خدا صفر کرده بود و حسش رو تمام مدت خوب نگه داشت….
من اگر تونستم لینک کامنت های این خانم رو پیدا کنم براتون میفرستم..
اما همین ده دقیقه پیش بود داشتم کامنت آقای احسان مقدم رو زیر فایل جدید (( تسلیم بودن در برابر خداوند)) میخوندم که نکته های خیلی ارزشمندی رو گفته بودن که بدردتون میخوره
قسمتی از کامنت ایشان را اینجا پین میکنم.. امیدوارم مفید واقع شود…
دزمانی که احساسات کنترل میشه تسلیم معنا پیدا میکنه
یعنی بحث تسلیم بحث قانون اصلی زندگیه، احساس خوب=اتفاقات خوب
موضوع انجام یک کار خاص یا شجاعانه نیست، ممکنه همه ما تو زندگی خیلی کارهای شجاعانهای رو انجام داده باشیم اما یا حین یا بعدش احساس خوبی نداشتیم و اون هیچ ثمرهای برامون نداشته.
تسلیم یعنی پرورش و والایش حس خوب
یعنی رها شدن از غل و زنجیرهایی که به واسطه نجواهای شیطان باعث شده احساس آرامشمون رو در زندگی از دست بدیم.
سوالی که من همیشه از خودم دارم درباره این موضوع اینکه چرا ما باوجود این همه تجربه از تسلیم همچنان مقاومت داریم در پذیرش این موضوع و همچنان فکر میکنیم که عقل ماست که میتونه یاری دهنده ما باشه.
اگر من از تمام آموزشهای استاد و قرآن یک چیز رو بخوام برای همیشه یاد بگیرم اون هم موضوع تسلیمه. با توجه به مهارت بسیار بالای استاد در درک قوانین جهان هستی به نظرم اگر ایشون روی یک دوره جامع درخصوص این موضوع کار کنند بسیار میتونه برای همه ما مفید باشه و من از ایشون این درخواست رو دارم.
درحقیقت اگر بخواهیم واژه تسلیم رو به معنای پذیرفتن در نظر بگیریم باید به یاد داشته باشیم که چیزی که به این اقدام معنا میبخشه احساس ماست یعنی با احساس خوب پذیرفتن
خیلی از مواقع هست که ما از خدا هدایت میخوایم و به ایدهها هم عمل میکنیم اما احساسمون خوب نیست و بعد با خودمون میگیم خدایا من که گفتم تسلیمم چرا هیچ اتفاقی نمیفته یعنی با نگرانی داریم این رو عرضه میکنیم، شاید این همه به خاطر فیلمها گروگانگیری باشه که تا حالا دیدیم و شاید اولین و بیشترین جایی که از این واژه استفاده کردیم در همین فیلمها و برای توضیح همین حالت بوده و ناخودآگاه یه جورایی احساس میکنیم که تسلیم شدن یه کار خطرناکه و به همین خاطر انجامش نمیدیم چون تو بسیاری از فیلما هر وقت کسی تسلیم میشده لزوماً نجات پیدا نمیکرده یا حتی ممکن بوده کشته بشه اما مقام تسلیم در پیشگاه خدا به معنای واقعی و به شرط اینکه احساس خوب باشه 100% باعث نجات میشه.
شاید ما فکر میکنیم تسلیم به معنای عجزه و ناتوانیه اما به نظرم تسلیم به معنای قدرته اوج قدرت
اوج قدرت یک انسان زمانیه که تسلیم میشه. اگر دقت هم کرده باشید و در تجربیات مرور کرده باشید میبینید که ما زمانهایی که تسلیم هستیم یه روحیه خیلی قدرتمندی داریم و انگار هیچکسی جلوداره ما نیست، انگار دقیقاً وصل شدیم به منبع و باطریمون تموم نمیشه.
اگه آدم خودش رو تنها ببینه عاجز میشه اما وقتی خدارو ببینه تسلیم میشه. در ظاهر شاید این دو تا خیلی شبیه بهم بیان اما به نظرم شیطان حتی در این زمان هم میتونه به سراغ ما بی بهاد و با عاجز یاد کردن خودمون مارو در مسیر احساسی منفی ببره. اینو به خودم میگم برای همیشه و در همه زمانها که یادم باشه من اگر قوی باشم تسلیم میشم
یکی از مهمترین دلایلی که ما نمیتونیم تسلیم باشیم اینکه قدرت خداوند رو درک نکردیم یعنی خوب خدارو نشناختیم. این خیلی موضوع مهمیه
ما همه چیز رو با متر و معیار عقلمون میسنجیم و نمیتونیم درک کنیم که این انرژی چقدر نامحدود میتونه شکل بگیره. واسه همین نمیتونیم به شکل دلخواهمون شکلش بدیم و احساس خودمون رو خراب میکنیم.
در واقع این انرژی برای تبدیل شدن گاهی نیاز داره به شکلها مختلفی تغییر پیدا کنه دقیقاً ما هم برای اینکه انرژی خواستمون رو به درستی شکل بدیم باید یه سری تغییرات انرژی در خودمون ایجاد کنیم و بعد اون اتفاق رخ میده.
اگر این مکانیزم به خوبی درک بشه ما خیلی سادهتر میتونیم احساس خودمون رو کنترل کنیم.
اول و آخرش هم موضوع همین بحث احساس خوبه
تسلیم شدن به این معناست که خدا عین یه استاد فیزیک خیلی متخصص میمونه که میگه شاگرد عزیزم من میدونم که تو چجوری باید این انرژیهارو تبدیل کنی تا به نتیجه دلخواه برسی بنابراین به جای اینکه به ایده خودت بچسبی از مسیری که من میرم برو.
در پناه پروردگار ، قلبتان آرامش بگیرد…. الهی آمین
سلام به دوست خوبم ابراهیم اقا
من کامنتهاتون رو دنبال میکنم همیشه و خودتون الهام من بودین برای روابط بهتر با همسرم و اینکه چه کارایی کنم تا اوضاع بهتر بشه ولی نشد یعنی میشد ولی با تخریب کردن و بی لیاقتتر شدنم من اینو نمیخواستم و اونجا احساس کردم من لایق ی زندگی زیباتر و عالیترم و این شد که اقدام کردم و گفتم به ایشون
نمیدونم بگم خوشحال شدم یا ناراحت ولی در پناه خدا کارهاتون انجام بشه.
من از همسرم جدا شدم و من نمیدونستم چی پیش میاد و چی میشه ،همسر سابقم چیکار میکنه، قبول میکنه یانه ،خانوادشون چیکار میکنن و …
خیلی ذهنم درگیر این شلوغیا بود ولی تصمیم گرفتم و انجام دادم بخوام بیام قبلتر از قبلتر ها یادمه تو یکی دوتا از کامنتها یا عقل کل دیده بودم بچه ها در مور سناریو نویسی نوشته بودن و منم گفتم وقتی بچه ها تونستن پس منم میتونم به خواستم برسم.
و شرو کردم و هر شب یا هر وقت ارامش داشتم مینوشتم از هر چیز که ذهنم رو مشغول کرده بود و مانع میدونستم برای انجام اینکار و همه چیز رو در ارامش میخواستم
اخه من و همسرم فامیل نزدیکیم و یکی از مسائلی که ذهنم رو درگیر کرده بود همین موضوع بود که دعوا بحث و حرف و حدیث نشه و همه چیزو در ارامش میخواستم که به راحتی و اسانی اجام بشه به دور از همه ناراحتیها و شرو کردم نوشتم نوشتم و همه خواسته هامو نوشتم و اگر نجواها میومدن شرو میکردم عکسشو نوشتن، تو اون روزا فقط فایلای توحیدی رو گوش میکردم مدام مدام گوششون میدادم.نمیدونم چقد گذشت.که من به ایشون گفتم و حرفمو زدم گفتم بهشون دنبال حرف دعوا و بحث نیستم اینکارو میکنم یا توافقی راحت و یااز راه سخت و طولانی ولی اینکارو میکنم.
الله مهربان دلشون رو نرم کرد و کارها خیلی خوب و به موقع انجام داد.
جوری که الانم با اینکه بخاطر پسرم در ارتباطیم با هم با احترام رفتارمیکنیم همینطور خانواده هامون در ارامش و راحتی و رفت و امد داریم با عزت و احترام
و همه تعجب میکنن که چجوریه!مگه میشه! جدا بشی بدون دعوا و بحث
برای من و شماو دوستانی که تو این سایتیم این چیزاجز اینه که معجزه است جز اینه که خداست همه کاره جز اینه که من خودم خواستم و خدا برام به بهترین شکل ممکن ،ممکنش کرد، وقتی به خودش بسپاری ی جورایی درست میکنه که غریبه که هیچ نزدیکای خودم در تعجبن که چطور اینجوریه.
من فقط سپردم به خدا و همش ازشون هدایت میخواستم و میگفتم خدایا من نمیدونم نمیتونم تو میدونی تو میتونی تو بهم بگو تو هدایتم کن تو تصمیم بگیر من ضعیفم و هیچ کاره تویی که توانایی و همه کاره ، کارهامو برام اسان وراحت کن
اقا ابراهیم بسپارین به خودش و نگرانیهارو بزارین کنار همین ترس و نگرانی یعنی شرک و ندیدن قدرتهایی که تا الان ریزو درشت تو زندگیتون دیدین ازش،این اجازه رو ندیدن نجواها برنده بشن بسپارین به اونی که قادر و تواناست و رهاش کنین
البته خودتون همشو میدونین تا حالام خیلی عمل کردین و نتیجه دیدین ولی این نجواها و فکرهای مختلف ادمو از پا درمیاره ولی شما خیلی قویتر از اون نجواها و افکارین
شما قدم اولو بردارین بعدش هدایت میشین
این کامنت باعث شد برگردم به عقب و به خودم افتخار کنم که چقد قوی تر شدم و احساس ارزشمندی بیشتری کنم ممنونم ازتون بخاطر این پرسش.
باید پارو نزد واداد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبرتت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
ان شاا.. که این حرفا بدردتون بخوره و جوابی که میخواستین باشه.
ارزوی بهترینها رو براتون دارم.
سلام و درود حدا بر قلب های آگاه
من از نگاه خودم و تجربه ی زندگیم مینویسم
تجربه ای که از نظر نزدیکترین افراد خانواده مثل زهر تلخ بود و برای من با سه تا بچه ، شیرین تر از عسل ، بنابراین این دو نوع تفکر : یعنی همون بازی ذهن ، ذهن ، ذهن ،
13 سال قبل وقتی خانواده ی دو نفرمون به یکباره 5 نفره شد ، کل زندگی و برنامه های شخصیم به یکباره تعطیل شد و فقط در تلاش بودم که بتونم خودم و جمع و جور کنم تا سه قلوها رو در پازل زندگی به شکلی زیبا جا بدم .
از قانون و تسلیم بودن و اینجور مسائل هیچی نمیدونستم و تفکرم در مورد خدا همونی بود که مامانم در ذهنم جا داده بود .
ولی باز هم ، همون خدا بدجنسه که مو رو از ماست میکشید رو خیلی دوست داشتم و آدمی نبودم که خودم و با دیگران مقایسه کنم و میدونستم در اون شرایط هم باید خودم ، خودم رو کمک میکردم و هیچ چاره ای جز پذیرش نداشتم . چالشها بسیار بود که در کامنتهای قبلم بهشون اشاره کردم و من خودم رو قویتر از اونها میدیم و میدونستم میگذره و فقط این منم که از خودم باید رد پایی زیبا به جا بگذارم .
بنابراین بیشترین مراجعه ام به خودم بود و چاره ی چالشها رو با فکر کردن بهشون پیدا میکردم و راه حل در زمانی نشون داده میشد که آرامش داشتم و این آرامش زیبا و مّه رو در اون شرایط نتایجی زیبا در بر داشت و کم کم یکی از دوستانم ، خواهرم ، مامانم و یکی از شاگردانم ، هر کدوم به نوعی به کمکم اومدن .
الهی شکر .
8 ماه و نیم گذشت و شکر خدای مهربون سه قلوها هر سه سالم بودند و کم کم داشتم آرام میگرفتم که به یکباره یک روز نزدیک ظهر متوجه شدم بابای بچه ها در حال جمع کردن ساک و وسایلشه و شناسنامه سه قل هم دستش بود
بهش گفتم : کجا میری ؟
گفت : خونمون ، میخوام مامان و خواهرم و ببرم سفر .
گفتم : توی این شرایط ؟ پس من و سه قل چی ؟
با لبخند گفت : هیچی ، تو بشین و بچه هات و بزرگ کن .
منم به آرامی جولب دادم : پس لطفا شناسنامه سه قلوها رو نبر ،
سه تا شناسنامه رو گذاشت روی زمین و ساکش و برداشت و در خونه رو بست و رفت .
الان 12 ساله که رفته ولی من چیزی رو از دست ندادم بلکه اون پدر بودن رو از خودش دریغ کرد ، صدای خنده ها رو نشنید ، قد کشیدن ها رو ندید ، خدا به همراهش .
ولی آقا ابراهیم عزیز من از همون روزی که رفت و در و بست ، مجدد در و باز کردم و نگرانی ها و ترس ها و نفرت ها و خاطرات و …. پشت سرش گذاشتم بیرون و مجدد در و بستم .
و به جاش : پنجره های خونه دلم رو به سمت عشق و محبت و مهربانی و توکل و ( تسلیم و پذیرش ) باز کردم و قدم برداشتم و هر روز تلاش کردم که قدم بعدی رو درست تر بردارم ( به همین راحتی )
هزاران حرف و حدیث و اتفاقات کوچیک و بزرگ در طول این سالها رخ داد اما آگاهی درون من یعنی همون خدای من : که اتفاقی براش نیفتاده بود که بخوام جا خالی کنم یا نگران باشم یا بترسم ، او بود و در نتیجه من بودم و این یعنی امید به ادامه زندگی .
حرفها و حدیثها و اتفاقات و …… رو باد برد و در صندوقچه کائنات ذخیره کرد تا به صورت کارما به خودشون برگرده اما من چه زیبا زندگی کردم .
رمز موفقیت هام در حد خودم از همون سالها قبل از آگاهی به قواتین به صورت تیتر
1 پذیرش و تسلیم ، کور کردم خودم رو از دیدن دیگران و کر کردم خودم رو از شنیدن حرفهاشون . با تمام سلولهام باور کردم و پذیرفتم که این چالش مخصوص زهره است و به کسی ربطی نداره ، پس باید خودم با مشورت شریکم که از رگ گردن بهم نزدیکتر بود حلش میکردم و واقعا دیگه جایی برای کسی نبود
2 توکل و زمزمه های دائمی با خدا مخصوصا در سحر . سحر . سحر .
3 غرق در زیبایی ها هر چند اندک ، هر چند کوچک . من به فدای قدرتی که جان من و سه قل به دستشه
4 توجه نکردن به تهدید ها که میاییم بچه ها رو میبریم و ال و بل ، ولی من دلم قرص بود به فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
دوست عزیز شما نتایجی بسیار پر رنگ در زندگیتون دارید . الهی شکر
پس حالا که یکبار موفقیتی کسب کردید از همون راه وارد بشید ، رمز پیروزی همیشه و همه جا و در هر شرایط یکیست ( کنترل ذهن ) و نگرانی ها و ترسها رو پشت در بگذارید و بقیش و رها کنید .
إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحࣰا مُّبِینࣰا
حتما درها رو از جایی که فکرش و نمیکنید باز میکنه چون خیلی بخشنده و مهربونه .
بدرخشید
سلام به ابراهیم عزیزم
من از نوشته های خوب شما، خیلی سود بردم . خیلی آرامش کسب کردم و به همین خاطر مایلم چیزی برایتان بنویسم.
خب، من هیچ تجربه ای در زمینه هایی که فرمودید، ندارم.
امیدوارم بتوانید روی خوبیها و رفتارهای قشنگ و انسانی طرفهای مقابلتان بیشتر توجه بفرمایید تا اتفاقات، به نفع هر دوطرف و همراه با شادی و خوشحالی رقم بخورد، انشالله.
خدا یارت.
الیسَ الله بِکاف عَبده؟!
به نام خدایی که برای ما کافی است.
سلام به شما دوست ارزشمندم، ابراهیم عزیز.
ابراهیم جان اینو بگم که من کاملاً هدایتی کامنت شما رو دیدم و یه حسی از درون بهم گفت بیا بهش جواب بده.
در حالی که من مدتهاست در فایلهای دانلودی و عقل کل و کلاً در سایت کامنت نذاشتم و تایپ برام کمی سخت شده.
(این کامنت رو دو روز پیش نوشتم ولی نمیدونم چی شد و چرا اون رو در زیر فایل اصلی ثبت کردم، نه در زیر کامنت شما. الان متوجه شدم و اینجا هم گذاشتمش. امیدوارم کمکی بکنه. هرچند که شما خودتون از من به قوانین آگاهتر هستین. ولی همه ما وقتی در شرایط سخت قرار میگیریم نجواهای ذهنیمون خیلی قدرت میگیرند و به خاطر همین کنترل ذهن از دست میره و طبعاً کنترل شرایط هم دومینو وار از دستمون خارج میشه. من بارها در این جور مواقع گیر افتادم و بعد با مرور قوانین و کنترل ذهن تونستم اوضاع رو بهتر کنم.)
ابراهیم جان من از خودم چیزی ندارم. تجربه مشابه هم نداشتم. هر چی مینویسم با هدایت خودشه. و من حالا حالاها و تا آخر عمر شاگردی استاد عباسمنش عزیزم رو میکنم که با هدایت الله زندگی رو برای من معنا کرده، هر چند که من به اندازه یه قطره از اقیانوس عظیم آگاهی ایشون رو چشیده و درک کرده باشم.
من سه تا نکته طلایی از استاد رو سعی کردم همیشه چراغ راهم قرار بدم.
یک اینکه: سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم. افسار ذهنم رو به دست بگیرم و نذارم هر جایی بره.
دو اینکه: احساس خوب = اتفاقات خوب.
و سه اینکه: باورهای ما هستند که زندگی ما رو رقم میزنند. حالا که اینطوره، بیاییم باورهامون رو اصلاح کنیم. کدوم باور به ما احساس قدرت میده؟ همون باور رو در خودمون ایجاد و تقویت کنیم.
—————————————————————–
استاد در جلسه 4 قدم ششم میگن:
ما آدمایی هستیم که چه بخوایم و چه نخوایم اطلاعاتی که وارد مغز ما میشه، ثبت میشه. و اگه تکرار بشه و پایگاههای قوی منطقی داشته باشه، تبدیل میشه به باور، و بعد همون باورها زندگی ما رو generate میکنند، اتفاقات زندگی ما رو تولید میکنند.
چرا؟
چون تک تک اتفاقات زندگی ما به واسطه افکار ماست؛ افکاری که زیاد تکرار میشن نه افکار لحظهای. افکاری که زیاد تکرار میشن که ما بهش میگیم باور. و اونها دارند زندگی ما رو رقم میزنند.
وقتی من این رو فهمیدم، تصمیم گرفتم آگاهانه تمام وجودم رو بذارم برای اینکه باورهای مناسبی رو ایجاد کنم، برای اینکه باورهایی رو ایجاد کنم که همجهت باشه با خواستههام.
اگه باورها با خواستهها همجهت باشه، هر چی رو که بخواید در زندگیتون به دست میارید.
ولی در 99 درصد مواقع باورها و خواستهها همجهت نیستند.
ابراهیم جان خود من نیاز دارم حرفای استاد و همین چند دقیقه از این جلسه رو هزاران بار دیگه گوش بدم.
از باورها بینهایت مثال میشه آورد. و استاد عباسمنش عزیز هم چندین مثال میارن. اینکه کسی فکر میکنه اگه یه بار آب آلوده بخوره مریض میشه. و واقعاً هم میشه. در حالی که یه عده دارند در جاهایی زندگی میکنند که مدام آب گلآلود میخورند و سالم هم هستند.
کسی که فکر میکنه اگه به سگ دست بزنه، مریض میشه، و واقعاً هم میشه. در حالی که یکی دیگه سگ داره، مثلاً یه لیس خودش به بستنی میزنه یه لیس هم سگش میزنه. مریض هم نشده. هاری هم نگرفته.
میگن بیمارستان منبع بیماری و ویروسه، باید مراقب بود. در حالی که این همه کادر درمان صحیح و سالماند.
و الی آخر.
باور، باور، باور.
این باور که خانواده همسرتون دعوایی هستند و فلان…؟ یا این باور که اونا هم بالاخره خانواده محترمی هستند و شما دو نفر مدتها با هم زندگی کردید و لحظات و ساعتها و یا روزهای خوبی با هم داشتید و لذت بردید. حالا این مشکل پیش اومده و اینم حل میشه، همون طور که مشکلات قبلی حل شده. خدا کمک میکنه. و…
کدوم یکی از باورها به ما بیشتر کمک میکنه؟! بیاییم اونا رو انتخاب و تقویت کنیم.
گفته بودند استیون هاوکینگ در 20وخردهای سالگی میمیره. هر کسی این بیماری رو گرفته بدون شک در این سن مرده. هاوکینگ گفت تنها کاری که کردم این بود که باورشون نکردم. گفتم دکترها چرت و پرت میگن. و 76 سال عمر کرد.
—————————————————————–
بیایید باورهای خوب بسازید. باورهای همجهت با خواستهتون. در ذهنتون سناریو بسازید. همون طوری که میخواید.
بیایید تمرکزتون رو بذارید روی خواستههاتون، نه ناخواستهها. میخواید چه اتفاقی بیفته؟ زمان بذارید و با حس خوب، حس خوب، حس خوب اون چیزی رو که میخواید تجسم کنید. در ذهنتون بسازید. صبح و شب. در اول روز و آخر شب و هر وقت دیگه. مدام در ذهنتون با حس خوب تجسم کنید که اینطوری میشه و اون اتفاق میافته. اتفاقاً خانواده همسرم هم خیلی راحت برخورد میکنن و فلان و…
بیایید تمرکز کنید به ویژگیهای مثبت همسرتون. بالاخره ایشون ویژگیهای مثبتی داشتند و دارند و شما زمانهایی با حس خوب کنار هم بودید و عشق دریافت کردید. به اونها فکر کنید.
بیایید حتی اگه کلاً رابطه خوبی بین شما دو نفر نبوده، به ویژگیهای خوب ایشون در مقابل خانواده و دوستانشون فکر کنید. به ویژگیهای خوب پدر و مادر ایشون فکر کنید؛ اینکه چقدر از دخترشون حمایت میکنن و…
و حتی اگه این کار رو هم نمیتونید بکنید، کلاً
بیایید به چیزهای خوبِ دیگه در زندگیتون فکر کنید. احساستون رو از بد بیارید به سمت خنثی و بعد به سمت خوب.
چطوری؟ هر طوری که میشه. استاد بارها در جاهای مختلف مثالهای مختلف میزنند، مثلاً از دیدن یه بچه زیبا که تو خیابون میبینیم تا باد خنک کولر، تا یه غذای خوشمزهای که میخوریم، تا برخورد خوب همکارمون، تا دوش خوبی که میگیریم و سرحال میشیم، تا لباس قشنگی که دوستمون پوشیده، تا گلدون قشنگی که روی میزمون داریم و… اینا در حرف خیلی ساده است ولی عمل بهشون مهمه.
بیایید از خدا هدایت بخواید، از فایلهای استاد کمک بخواید و هر روز هدایتی یک فایل رو پلی کنید. اگه به دلتون نشست، (که من بارها تجربه کردم و وقتی با حالت تسلیم گفتم تو بهم بگو چی کار کنم و یه فایل رو هدایتی گوش کردم، دقیقاً زده به هدف و جوابم رو گرفتم و آروم شدم)، بارها و بارها گوشش بدید و نکتههاش رو دربیارید.
بیایید خودتون رو بزنید به کوچه علی چپ! خیلی سخته. اما این کار رو بکنید. علی بیغم باشید! تفریح کنید، خوش بگذرونید و… بیخیال باشید. در یک کلام، کنترل ذهن کنید.
استاد یه جا میگن: من میگفتم شما اصلاً فکر کنید من سیبزمینیام! مگه برام مهمه؟! یا یه جای دیگه میگن من هر جور بود حسم رو خوب میکردم، حالا حتی با بازی کامپیوتری یا خوابیدن.
ابراهیم عزیز، وقتی که ما از حالت عقل کل خارج میشیم و در برابر قدرت مطلق جهان تسلیم میشیم و ازش کمک میخوایم، اون کمکش رو میفرسته. کافیه ازش بخوایم.
چه جوری بخوایم؟ از درون. نه به زبون.
تسلیم باشیم. مثل موسی، مثل ابراهیم…
آره، آره، مثل حضرت ابراهیم. که شما همنامش هستید. ازش بخواه. خودش براتون همه چیز میشه. خودش دلها رو براتون نرم میکنه. مگه با موسی و ابراهیم و یوسف و محمدص چنین نکرد؟!
ایمان بیاریم که اون همراهمونه. بهمون میگه. کمک میرسونه. اون مراقبمونه. اون برای ما کافیه. اون آتش رو بر ما سرد میکنه. مگه برای ابراهیم نکرد؟ شما هم مثل همون ابراهیمِ پیامبر ازش بخواه. کارها رو بسپر به خودش.
استاد میگه (نقل به مضمون): تا وقتی که منم منم میکنی، میگه بخور تا بیاد! اما وقتی که میگی خدایا من نمیدونم، من نمیتونم راه برم، من رو بذار روی شونهت و راه ببر، میگه باشه. بچهها اون (خدا) داره جهان رو مدیریت میکنه!
آره ابراهیم جان، خدایی که داره جهان رو مدیریت میکنه، نمیتونه کار جدایی شما رو از همسرت مدیریت کنه؟! صددرصد میتونه. بسپر به خودش. فرمون رو بده دست خودش. یه چند روز، چند وقت، نمیدونم، چند هفته، بیا بیخیال این موضوع شو. آروم باش، آروم باش، ذهنت رو کنترل کن. فکرت رو ببر جای دیگه. بذار خدا کارش رو انجام بده. اون در بهترین زمان کارش رو انجام میده.
ابراهیم جان، استاد درباره جدایی خودشون از همسرشون هم میگن که (نقل به مضمون) من اصلاً کاری نکردم. استاد اجازه طلاق به همسرشون دادند و گفتند من مشکلی ندارم، اگه میخواید، خودتون برید اقدام کنید. و ایشون اقدام کردند و کار راحت و بدون دادگاه و فلان و بهمان انجام شد.
در واقع استاد گفتند من سمت خودم رو انجام میدم، خدا هم سمت خودش رو خوب انجام میده. من فرکانسم رو تنظیم میکنم. جهان کار خودش رو بلده. انسانهای ناهممدار رو بهراحتی، بچهها بهراحتی، آقا جان بهراحتی، نه با جنگ و دعوا و خونریزی، بهراحتی از زندگی ما خارج میکنه. بچهها اگه افرادی در زندگی ما هستند که ما نمیخوایم، به این معنیه که ما هنوز به اندازه کافی روی خودمون کار نکردیم و با اونها در یک مدار هستیم. اگه به اندازه کافی روی خودمون کار کنیم، مدار ما عوض میشه و جهان ما رو از اونها جدا میکنه.
————————————————————-
ابراهیم جان حالا بیا صدای خدا رو بشنویم که بهترین حسنختامه. ببینیم اون بهمون چی میگه.
بخونیم و بارها و بارها بخونیم و باورش کنیم.
… أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ. از آیه 36 زمر
… آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟! و مردم تو را از قدرت غیر خدا میترسانند!…
… إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ. از آیه 65 انفال.
… اگر بیست نفر از شما (مؤمنان) صبور و پایدار باشند، بر دویست نفر غالب خواهند شد و اگر صد نفر بوده، بر هزار نفر از کافران غلبه خواهند کرد، زیرا آنها گروهی بیدانشاند.
… وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ… از آیه 3 طلاق
… و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است. خدا کار خود را به اجرا مىرساند…
به نام خداوند مهربان..آریای عزیز عاشقتم که انقد استرس داشتی صد درصد حرفای زیادی برای گفتن داشتی ولی استرس بهت اجازه نداد اما به نکته کلیدی اشاره کردی”بخشش”که باعث شد استاد نکته های زیبایی رو برای تک تک ما بگه که هممون توش مشکل داشتیم و داریم.اونجایی که استاد گفتن سطح توقع تون رو بیارید پایین برای من خیلی درس داشت.من قبل اشنایی با استاد و این سایت به خاطر باور های محدود کننده ای که از سالیان سال تو ذهنم بود که بهم یاد داده بودن باید شوهرت خیلی از کارهارو واست انجام بده رنج میبردم.زمانی که ازدواج کردم انجام ساده ترین کارها رو وظیفه همسرم میدونستم و گاها اگر براورده نمیشد روزها ما اعصاب خوردی داشتیم،واقعا وقتی الان به اون روزام فکر میکنم خندم میگیره خنده از سر ناراحتی که چقددددد ناآگاهانه روزامو خراب کردم و بعد از اشنایی با استاد به حدی شخصیتم تغییر کرده که واقعا باورم نمیشه که من واقعا اون توقعات بیجارو داشتم.؟مثلا اگر نون نداشتیم و همسرم به هردلیلی و شرایطی نمیتونست نیاز منو براورده کنه من میریختم بهم یا اگه جایی میخاستم برم توقع داشتم ایشون از کارشون بزنن و من رو برسونن ولی خیلی چیزای بیخود و واقعا خنده دار.ولی الان هیچ توقعی ندارم حتی انجام کارهایی که مربوط به همسرم هست مثل جابجایی یا خریدهای زیاد یا هرچیزی من خودم انجام میدم ولذت میبرم نه اینکه از سر اجبار.حتی یادمه یبار فصل سرما بود من تا همسرم بیاد لوله های بخاریو داشتم وصل میکردم خخخخخخ و یاد گرفتم هییییییچ توقعی از هیچ کس نداشته باشم و اگر کاریو بلد نیستم مثل یک کار فنی برم و یاد بگیرم جای اینکه منتظر باشم و جالبه همیشه دستان خداوند یاری رسونده و یا کارم به راحتی انجام شده چون قانونه جهانه که یک قدم از تو هزار قدم با من.الان از اینکه همسرم کاری واسم نکنه رنج نمیبرم بلکه لبخند میزنم و ارامش عجیبی دارم و اگر کاری هم برای انجام بدن واقعا لطف ایشون میدونم نه وظیفه.و نکته جالب اینجاست که بدون اینکه من درخاست کنم از همسرم خودشون خیلی کارهارو برای من انجام میدن و کارها اسان تر مبشه برای من.چقد زندگی با عمل کردن به این قوانین لذت بخشه. خدایا خیلی دوست دارما..
سلام خداروشکر میکنم که اینجا هستم
وازنظرات شما دوستان لذت بردم دقیقا منم همینطورم ومیخوام عوض بشم چندروزه وارد سایت شدم خیلی خوشحال هستم خداروشکر میکنم بابت استاد عباس منش عزیز که به ما راه وروش زندگی بهتر یاد میده یاد گرفتم که ازهیچ کسی توقع نداشته باشم به خودم تکیه کنم یک آرامش پیدا کردم وقتی فهمیدم که نیاید انتظار این داشته باشم که هرکاری بخوام باید دیگران برام انجام بدن خودم منم باید تلاش خودم بکنم دوست دارم خیلی چیزها یاد بگیرم وحالم بهتر وبهتر بشه برای همه ای شما دوستان عزیز بهترینهارو آرزو میکنم خدایا شکرت بابت
همه دوستانم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون استاد عزیز هستم که این محیط را فراهم آورده اند تا ما بتوانیم بهترین ها را تجربه کنیم
یکی از بزرگترین نتایجی که من همیشه و همیشه آروزی آنرا داشتم و اکنون به آن دست پیدا کرده ام هیچ چیز نیست جز داشتن آرامش و حال خوب
این آرامش من را خیلی جلو برد
در زندگی خیلی به من کمک کرد
واقعا برای من خیلی خیلی حس و حال خوب را در بر داشت
از زمانی که از فایل های دانلودی استاد استفاده کردم
با کمک فایل های باورهای ثروت ساز
بدهی های خودم را تسویه کردم
اکنون صاحب شغل و کسب و کار خودم هستم
با فایل های باورهای توحیدی
دوستی و عشق و علاقه من به خدای خودم بیشتر و بیشتر شد
اعتماد من به خدای من بیشتر شد
دوستی من با او بیشتر شد
کارکردن ذهن خودم را بیشتر شناختم
می دانم که ذهن من همیشه نجوا گر است
می دانم که این ذهن من همیشه دنبال بدی ها و اتفاقات بد برای ما است
داشتن کینه و نفرت واقعا عامل بسیاری از مریضی ها و اتفاقات بد در زندگی من است
با دوره احساس لیاقت به این درک رسیدم که باید و باید همیشه ببخشم و آرامش را برای خودم بخواهم و بسازم
این روند را ادامه بدهم بی شک من همیشه موفق و پیروز و شاد خواهم بود
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای مهربانی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام به همراهان عزیز
سلام خانم شایسته عزیزم
و بازم سپاسگذار خداوندی هستم که هر لحظه با منه هر لحظه هدایتم میکنه به صراط مستقیم راه کسانی که بهشون نعمت داده نه کسانی که به اونها غضب کرده و نه گمراهان.
واقعا خدا رو بعضی وقتها نمیدونم چطور باید سپاس بگم فقط سعی میکنم این ارتباط رو باهاش حفظ کنم و دائمی تر کنم و روی کمکهاش بشدت حساب کنم و گوش بزنگ باشم هر لحظه که هر هدایتی میاد سریع کلامش رو بفهمم.
این دو تا فایل آخر که هدایتی شما گذاشتید هر دو بشدت نیاز روز من بود بقیه فایلها هم همینطور در زمان مناسب آگاهی هایی رسیده و من دریافت کردم که فقط تونستم بگم خدایا شکرت که تو رو دارم خدایا شکرت این ارتباط من با تو این همیشه همراهی کردن تو بزرگترین و تنها نعمتیه که من همیشه میخوامش هر لحظه بهش نیازمندم ازم دریغش نکن.
دیشب یه صحنه ای شد که من خیلی رنجیدم و خوب ناراحت شدم از طرف مقابلم اما همون لحظه که اشکم جاری شد گفتم خدایا شکرت که همین اشک رو آفریدی چون دو قطره که ریخت انگار همه چیز رو شست و من تونستم بهتر با چشم دلم ببینم و گفتم خدایا چقدر این اشک نعمت بزرگیه.
و همون جا مسئولیت اون اتفاق رو قبول کردم گفتم حتما با افکارم بوجودش آوردم یا از طریق این تضاد قراره خواسته ام رو بلندتر فریاد بزنم در هر صورت برای من سود و سود خدایا شکرت و با حال خوبی خوابیدم.
نصف شب بیدار شدم یکم نجوا بود و یه سناریو ساخت سعی کردم بهش توجه نکنم و تمرکز رو بگذارم روی احساس ارزشمندیم.
صبح که بیدار شدم مثل همیشه اول سایت رو باز کردم و عنوان رو که دیدم( کینه و نفرت=بیماری) گفتم خدا یه نشونه برام فرستاده قراره با من صحبت کنه و بمن یه سری چیزهای خیلی مهم رو باز یاد آوری کنه و آماده رفتن شدم و هندزفریم رو گذاشتم تو گوشم تا محل کارم بشنوم و لذت ببرم و مسیرم رو تصحیح کنم سریع.
و دقیقا همونی بود که فکرش رو میکردم خیلی حرفها بمن زد گفت سخت نگیر به آدمها درک کن بعضی وقتها تو شرایط خاصی هستند که یک سری حرفها میزنند یا یه کاری میکنند که ما ناراحت میشیم اشکال نداره ما خودمون هم همینطور هستیم نیازی نیست به یه رفتار بد توجه کنیم
ما فقط اینجوری خودمون رو اذیت میکنیم و اگر سطح توقعت رو از آدمها بیاری پایین و اینجوری نباشی که آدمها همیشه جوری رفتار کنند که تو رو راضی کنند باعث میشه هر رفتاری میبینی ناراحت نشی.
وقتی خودت با خودت رفیق باشی و بپذیری ایراداتت رو بهمون نسبت میتونی ایرادات بقیه رو هم بپذیری و اینجوری میتونی خیلی راحت ببخشی و ارتباط برقرار کنی. یعنی بهم گفت یه دریا باش یه اقیانوس بزرگ که راحت همه چیز رو تو خودش حل میکنه بهم گفت این یکی از اون پاشنه های آشیل توست که اگر بیشتر روش کار کنی و بهترشی توش ظرف وجودت بزرگتر میشه و نعمتهای بیشتری رو میتونی دریافت کنی بهم گفت آسان گیر برخورد کارها کز روی طبع سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش.بهم گفت این راهی هست که شخصیت تو قویتر میشه بزرگتر میشه مگه همینو نمیخوای.بهم گفت وقتی سختته یه کاری یعنی این همون جاییه که باید وایسی روش و درستش کنی و اگر این کارو بکنی و بمن نشون بدی ایمانت رو که میخوای تغییر کنی و تلاشت رو میکنی منم پشتت در میام و کار رو برات راحت تر میکنم.
ومنم گفتم چشم چشم بله میخوام خودم میخوام تغییر کنم کمکم کن ازت میخوام که کمکم کنی تو این مسیر.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم که فایل استاد با دوستان چقدر مطالب ارزنده و خوب و عالی را برای من داشت و من هم مثل دوستان از وقتی فایلها و محصولات را کار کردم مثل ثروت یک قانون سلامتی قانون آفرینش عزت نفس از نظر شخصیتی خیلی تغییر کردم الان جوری شده که به من دیگران میگن که خیلی آرومتر شدی عصبانی کمتر میشی تو اجتماع با مردم با اعتماد به نفس بالا صحبت میکنم و آرامش و آسایش را در زندگی خودم توانستم بیشتر کنم وبا همه درست رفتار میکنم تصمیمهای عجولانه نمیگیرم قضاوت سعی میکنم نکنم و این تغییرات را در خودم چون دارم هر روز روی خودم کار میکنم نمیفهمم اما دیگران از من تعریف میکنند که رفتار من عوض شده و این تاثیرگذاری و نتایج شخصیتی و توجه به خواستههایم به خاطر همین سایت ارزشمند و استاد هست که من رو تغییر داده است
خدا را شکر میکنم که در تمام جنبههای زندگیم هر روز اتفاقات خوب در زندگی من میافتد و نشانهها را از طریق هدایت الله در زندگی من شفافتر و من به این واقف هستم که هر چقدر روی خودم کار کنم ظرف وجودیام را بزرگتر کنم به همان اندازه تغییر در من حاصل میشود به امید الله مهربان از نظر مالی در آینده نه چندان دور با تکامل و صبر به نتایج مالی خوبی هم میرسم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
درودبردوست گرامی وبرادر بزرگوارم آقا محمدرضا.
خداروشکر که من به این پیام شما هدایت شدم ومثل همیشه نتایج زیبای شماروخوندم.
چقدر عالی که نتایج خوب شمارومیبینیم ولذت میبریم،رشد وتکامل روبشما تبریک میگم.
خداروشکر که هرروز داریدزندگی روبااحساس خوب،باتوکل بخدا،باامید به خودتون درمسیر زیبای درست باارامش ورضایت طی میکنید،ظرف وظرفیت ذهنی خودتون رو بصورت احسن بزرگتر میکنید وقطعاًخیر وبرکت،سلامتی وثروت ونعمت روکسب میکنید،این نشانه ازاصل قانون هست که حاشیه هارو رها کردید وبه اصل توجه وتمرکز دارید.
ازالله یکتا رشد وتکامل،ثروت ونعمت روبرای شما ارزومندم.
به نام هدایت الله
با سلام و درود فراوان خدمت مژگان عزیز دوست توحیدی و ارزشمند سایت
از شما سپاسگزارم به خاطر وقت عزیزی که در اختیار خواندن کامنت من صرف کردید و از اینکه من را مشتاق به ادامه مسیر و هرچه قویتر آن را ادامه بدهم و از اینکه انرژی فوق العادهای به من دادی بسیار از شما ممنونم تمام اتفاقات خوبی که امروز در زندگی من رخ میدهد اول خداوند بعد استاد و بعد تک تک شما دوستان خوبی که در این سایت الهی با کامنتهای بینظیرتون انقلابی در درون من ایجاد کردید تا در مسیر موفقیت قدمهای محکمتری بردارم و مسیر درست زندگی را با قدرت ادامه دهم سپاس گزارم
مژگان جان من هم به نوبه خودم از خداوند میخواهم که تمام تک تک دوستان از جمله شما بهترین نتایج عالی و موفقیتهای خوبتان در تمام جنبههای زندگی برسید وبا نوشتن آن من را خوشحال کنید
بهترین ها را برات آرزو میکنم هر کجا هستی در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
درود برشما ،ایام بکام.
پیامهای شما پرازآگاهی وحال خوب هست،تبریک بشما که با الهام ازقوانین الهی شخصیت زیبا وخوبی ساخته اید ودرمسیرتکامل عالی قدم برمیدارید.
من هرآنچه که ازکامنت شما قلباًاحساس کردم رونوشتم وبااجازه شما نظردادم.
چقدر عالی که شمابهترین وعالیترین وکاملترین پیشرفت رادارید طی میکنید،هروقت کامنت شما ودوستان دیگه که ازتفکرات،راه وزندگی جدیدشون رضایت دارندرو میخونم ،خداروبارها وبارها شکر میکنم که چقدرهم خوب که درجامعه ای زندگی میکنم که اطرافم ودوستانم شاد،سلامت،موفق،آرام،راضی،پربرکت وپرثروت هستند،واین باعث احساس خوب برای من وهمه دوستان که دراینجا برای رشد وبهترشدن هستیم میشود.
باورهای درست ومثبت برای رسیدن به خواسته ها وایده الهاو استقلال مالی کمک میکنه.
شما عظمت وموفقیت رودرذهن خودتون ودوستان دیگه ازجمله من خلق میکنیدبزرگتر از آنکه بخواید در جایی که هستید، گرفتار بمونید. ماروبا نوشته ها ونظراتتون روشن تر وآگاه ترمیکنیدوگرفتار تعصبات افکارگذشته وروزمرگی ها نیستید،بهترین راهها روباتوجه به شناخت خودتون طی میکنید همین که دیگران هم متوجه تغییرات طلائی درشما شده اند وبشما هم یادآوری کرده اند،این عالیه.شما فوق العاده اید.
آگاهی وشناخت بیشتر ازخداوند بزرگ وتوانا وخودتون ومسیردرست زندگیتون راآرزومندم.
سرافراز،توانا،پرتلاش وموفق باشید.
خدایا شکرت
.
من دیشب استاد از لحاظ مالی به یک تضادی خورده بودم درآمد من توی چند مال گذشته هر ماه چند برابر شد یعنی از ماه اول شروع شد یه مقدار کمی ماه بعد همون مقدار کم 4.5 برابر شد بعد نته بعدیش همون عددی که 4.5 برابر شده بود باز 3.5 برابر شد و ماه بعدیش ثابت بود قبلش هم من پول ساخته بودم با دیدن فایل های رایگان و یه ماه حواسم نبود به همون سادگی متوقف شد و چندماه نتونستم پولی بسازم ولی باز دوباره با فایل های سفرنامه به صورت هدایتی شروع کردم اما این عددی که گفتم شروع شد که تمام این اعداد رو من با آزادی زمانی و مکانی و از کاری که عاشقش بودم ساختم و مخصوصا بعد شروع سفرنامه کلی هم هدیه گرفتم و فقط همین ماه پیش شاید باورتون نشه من حساب کردم دیدم مثلا فلان تضاد که برام پیش اومده اگر قرار بود مثل بقیه مردم من ناسپاس میبودم و در مدار نادرست بودم408 میلیون پول از دست میدادم!!!!! که برای من الان مقدار زیادی است و داستانش مفصله و بعدش ذهنم داشت به این سمت میرفت که دوباره داره همون
.
اتفاق گذشته می افته و میخواد درآمدت کم بشه و…. همینطور ذهنم داشت شروع میکرد یه حرف مفت زدن تا جایی که این پروسه که دیشب فک کنم ۳ ساعت ذهنم درگیر بود و تهش حسم گفت گریه کن و اشکم دراومد ولی بعدش خیلی سبک شدم رفتم توی پارک زیبا بود خیلی هم خلوت نشستم گریه گردم از خدا خواستم که خدایا من نمیدونم چجوری به عدد های بالاتری که دوست دارم برسم من هر کاری از دستم بر میاد رو انجام میدم بقیش با تو و این آخرین شبی بود که توی زندگیم من به خاطر غمگین بودن گریه میکنم تمام
.
به محض اینکه اینو گفتم تو مسیر برگشت به خونه کلی ماشین گرون قیمت دیدم با اینکه ما توی یه شهر خیلی کوچیک زندگی میکنیم و بعدش اومدم خونه حسم گفت استاد الان داره یه فایل لایوی چیزی برگذار میکنه یه ندایی از ته قلبم گفت آخرشب رفتم کانال تلگرام دانشگاه رو چک کنم دیدم عه لینک کلاب هاوس گذاشتید وو دیدم تموم شده امروز صبح که دیدم به محض اینکه فایل رو گذاشتید حوصله دانلود نداشتم انقدر تشنه این آگاهی ها هستم انشاالله خدا هم کمکم کنه بهشون عالی عمل کنم دیدم دقیقا شما دارید راجب همین موضوع حرف میزنید و این اتفاق بارها برای من افتاده که گفتم عه این فایل اصلن انگار یه کلاس خصوصی هست که برای من رکورد شده و نمیدونم که چجوری ازتون تشکر کنم که این فایل ها رو برای ما آماده میکنید و از امروز تصمیم گرفتم که هر اتفاقی بیوفته حالم رو هر جور بلدم خوب نگه دارم
و از خدا خواستم که پشتم باشه و میدونم مه همونه که پشتم رو خالی نمیکنه عاشقتونم امیدوارم انقدر به این آموزش ها عمل کنم که در مداری قرار بگیرم که از نزدیک ببینمتون ❤️
.
یه جمله ای هم دیروز به جا دیدم خیلی بهم چسبید حسم میگه اینجا هم بنویسمش نوشته بود خدایا چنان کن سر انجام کار که پول دار باشیم و بیکار ! چقدر خوب همین یه جمله عشق به کار و آزادی زمانی و مکانی و مالی رو داره میگه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
134. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
در مورد نتایج
وقتی هر روز بیدار میشم و یادآوری میکنم به خودم میگم که ببین طیبه باید عمل کنی تا نتایج بیاد
من طبق هدایتی که درک کردم دیروز دوبار برام تکرار شد نمایشگاه کتاب ،ظهر رفتم جلو مدرسه برای فروش نقاشیام و 120 فروش داشتم و برگشتم خونه و با مادرم و خواهر زاده ام رفتیم نمایشگاه کتاب که من بفروشم نقاشیامو
من الان داشتم مینوشتم پس ذهنم یه چیزی گفتم جواب اومد که تو دنبال جایی هستی که بشینی هرجایی میتونی بشینی ،امروز که تو نمایشگاه کتاب رفتم هی میگفتم اینجا نه آدما نمیان یا میگفتم نه اونجا نمیذارن یا برم اجازه بگیرم
و حس میکردم که چرا دنبال جایی که بشینی نقاشیاتو پهن کنی ، یه جا بشین
بعد ما رفتیم سمت نشر کودکان و دیدم عروسک هست و کلی بچه یهویی دیگه نشستم و همین که وسایلامو رو زمین گذاشتم خدا باز طبق معمول همیشه برام لحظه اول نذاشت کامل وسایلامو بچینم مشتری آورد و یه کش مو خریدن و 10 هزار تمن شد
بعد هی انگار میگفتم بد جایی نشستم کسی نمیبینه و از این حرفا
بعد به خودم اومدم گفتم طیبه چی داری میگی ؟؟ بد جایی چیه کسی نمیبینه چیه
چرا شرک میورزی
قدرت دست خداست و خدا بخواد، مشتریو میاره سمت تو خودشه در اصل مشتری
پس هی نگو و آروم باش
و نشستم و از مراسم بچه ها لذت بردم و قبل اینکه وسایلامو پهن کنم از یه غرفه ای بادکنک و یه کیف دستی میدادن رفتم گرفتم باز کردم دیدم دفتر نقاشی و مداد رنگیه
وای یعنی من انقد کیف کردم خندیدم گفتم خدایا شکرت خیلی خوب بود هدیه ات بعد رفتم دوباره بگیرم گفتم من یه بار گرفتم بازم بهم میدین خانمی که پخش میکرد دوتا بهم داد
و یکی رو هم خواهرزاده ام رو گفتم برو بگیر و 4 تا دفتر نقاشی و مداد رنگی شد خیلی خوب بود و کیف کردم
بعد نشسته بودیم مادرم گفت به خواهر زاده ام برو بستنی بگیر رفته بود یدونه اش رایگان بود و امروز فقط خدا بهمون هدیه داد
درسته فقط 10 هزار تمن فروختم ولی خب کلی کیف کردیم و تو اون مکان بهشتی انقدر با دیدن فرشته های کوچیک کیف کردم بچه ها عین فرشته بودن
امروز بهترین و خاص ترین و بهشتی ترین روز بود برام
صبح که بیدار شدم میخواستم برم نون سنگک بگیرم ، گعتم خدا برم بگیرم یه حسی بهم گفت نه اول برو بشین طراحی کار کن بعد که نیم ساعت کار کردم
رفتم نون بگیرم واقعا هوا عالی و زیبا بود
برگشتنی که به شهرکمون برگشتیم دو تا بچه کوچیک که تازه راه میرفتن و پدر مادرشون براشون از این کفشایی که صدا میدن خریده بودن ،میدوییدن و چنان ذوق میکردن که من وایسادم نگاهشون کردم مادر دنبال یه بچه بود و بابا دنبال قل بعدی
خیلی زیبا بود وقتی نگاهشون میکردم هی میگفتم فرشته ان و یه انرژی عجیب و خاصی تو سرم حس میکردم
البته یه جریانی شد که من یکم درست رقتار نکردم با خواهر زاده ام ،و فکر میکردم و میگفتم اینجوری نشد طیبه
تو بودی میگفتی خدایا میخوام ،خدا گونه باشه رفتارام پس الان چرا اینجوری رفتار کردی
کی بود میگفت میخوام به منبه نور وصل بشم ؟؟؟؟
با این کارات وصل نمیشی و نتیجه ای نمیگیری
بعد گفتم تلاش کن درست رفتار کن و بعد که تلاشمو کردم و کل روز به خوبی بود
برگشتنی دنبال یه فایل نقاشی میگشتم تو مترو یه لحظه یه فایل رو دیدم از اینستاگرام دانلود کرده بودم که درمورد سوره فاطر نوشته بود و یهویی گفتم خدا
کدوم سوره رو بخونم ؟
رفتم اپلیکیشن قرآنم رو باز کردم آیه 138 سوره بقره تو صفحه اول اپلیکیشن به عنوان نشانه بود
صِبۡغَهَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَهٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ
رنگ خدا را و چه کسى رنگش نیکوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش کنندگان اوییم
گفتم خدایا من چرا تو سوره بقره که از وقتی آگاه شدم این آیه رو ندیده بودم
خوندم و فکر کردم
بعد پرسیدم خدا الان کدوم سوره برای من مناسبه که بخوای با خوندنش بهم درس یاد بدی ؟
یهویی 47 امین سوره قرآن گفته شد حس کردم که باید ببینم نمیدونستم کدوم سوره هست
باز کردم دیدم سوره محمد
وقتی خوندم اشک ریختم
آیه 17
وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ
و کسانى که هدایت یافته اند خدا بر هدایتشان افزوده و پرهیزکارى و تقوایشان را به آنان عطا کرده است؛
این آیه رو خوندم تو بی آر تی بودم گریه کردم و بعد که میخوندم یه وقتاییم هم گریم میگرفت هم خنده ام انقد باهم بودن که از سپاسگزاری گریم میگرفت
گفتم ببین طیبه تو اگر سعی کنی ایمانت رو بیشتر نشون بدی خدا قول داده وعده اش حقه که می افزاید
خودشم افزودنش بی نهایته
حتی خودش ،کنترل ذهنتم به یک باره با نشون دادن ایمانت و عمل کردن به یک باره خیلی از محدودیت هارو برطرف میکنه
و هنینجور داشتم برای خودم تحلیلش میکردم
وقتی رسیدم خونه با خواهرم و خواهر زاده ام رفتیم توت چیدیم تو دل شب ساعت 9 تو شهرکمون و کلی از میوه بهشتی خدا لذت بردیم
و تاب بازی و سرسره بازیم رفتیم خیلی خوب بود
و این بود رد پای 23 اردیبهشت من از بهشت خدا
درسته امروز تو نمایشگاه کتاب مصلی فقط 10 هزار تمن فروختم ولی حتما یه خیریتی هست که خدا بهم میگه به زودی
خدایا بی نهایت سپاسگزارتم
سلام
استاد خوبم سلام خوبی .منم خوبم سپاسگذارم .سلام وصد سلام بخدمت بانوی مهربون این خانواده همیشه سبز وپر انرژی
سلام بخدمت خودم که هستم. وجودم را دارم با خودم جشن میگیرم .
سلام به ارتعاش پاک و زلال استادم که من با این وضوح وزیبای حس ودرک میکنم حال من خوبه خیلی خوبه .اما خوب دارم درک میکنم که چرا فقط این لحظاتی که دارم این فایل بی نظیر رو گوش میدهم حالم خوبه .وبعد آرام آرام حالم به نقطه اول بر میگردد. این موضوع برام خیلی لذت بخشه که من هستم حال خوب یا بد را سفارش میدهم .به همین راحتی .آنقدر راحت است که بخدا قسم من چهار دهه از عمرم نفهمیدم ولی تازه دارم آرام آرام میفهمم وبه همین خاطر مدام با خودم در گفتگوی جنجالی وپر هیاهو ومثبت باخودم هستم ومدام اجازه نمیدهم که افکارم عین اسبی وحشی مرا به هر سو ببرد ..
من اینو یاد گرفتم واین موضوع خودش استاد گلم عزیز دلم باور کن باور کنید مرا در تمامی جوانب عاقل دانا فهمیده مثمم پر اراده جوانتر شادابتر وخیلی پر احساستر کرده فقط با شروع دوازده قدم من قدم سوم هستم وهر روز هزاران بار شکر گذارم که در این مسیر هستم وهر لحطه به خودم افتخار میکنم که جنم دارم ودر این راه قدم بر میدارم خدایا شکرت ……
دارم با خودم آشتی میکنم
هر روز بیشتر جمال درون را میشناسم.
چقدر باخودم غریبه بودم .وصد هزار مرتبه شکر گذارم که آرام آرام دارم جهان زیبایم را فقط با خودم آشنا شدن میشناسم دمتون گرم استاد خوبم تشکر کردن من انرژی وارتعاشی دارد که برای اولین بار دارم از خودم تعریف میکنم که خیلی خیلی قدرتمند وزلال است .
حال خوب رو باید ساخت باید آرام آرام ساخت .براستی حال من اکنون درست اینجوریه که زمین بزرگی را در نظر داشته باشیم واین زمین پازل است وزندگی من است وبسیار در هم برهم بود من فقط فقط فقط با شنیدن فایلهای رایگان وبعد دوره دوازده قدم آرام آرام تک تک آن پازل ها نوبتی وشمرده شمرده دارن سر جاشون قرار میگیرن .اینو گوش زد کنم من هیچ کاری نکردم یعنی اصلا گاهی در ناباوری هستم چقدر راحت .این همه خودمو به در ودیوار کوبیدم که زندگی کنم اما هرگز نتونستم نفس راحتی داشته باشم اکنون خیلی خوبم دیگر آشفته نیستم نگران وعالی نیستم خوشحالم .با اندک سرمایه ام انگار کشتی ها دارم در اقیانوس هاو انگار سالهاست در بیابان جهل فقط دور خود چرخیدم ویک دفعه وسط بهشت سر در آوردم این شعار نیست براستی جهان خیلی زیباست کافیه مدام زیبایهایش رو ببینم بگویم بشنوم دیگه بهشت جاری میشود. خدایا سپاسگذارم
از صمیم قلب برای خودم خوشحالم ومدام دارم تبریک میگویم که چقدر همه چیز زیباست حتی اتاق اجاره ایم زیباست من این زیبا دیدن را از خودم آغاز کردم
از پنجره نگاه شما استاد عزیزم دیدن جهان چقدر بی نظیر وزیباست
یاد انیمیشن غار نشینان میافتم که براستی پسرک وحشی با دیدن پنجره ای نگاهش عوض شد
منم نگاهم به دنیا به جهان به سوپری سر محله به پیرزن فرتوت طماع صاحب خانه ام به آسفالت ترک خورده کوچه ام به درختان سبز زیبای آنطرف خیابون خلوت شهرم عوض شد نگاهم خیلی مهربان بامحبت بی استرس آه…آه نگاهم چه زلال شده میدونی وقتی گنجشک های سر مست رو سیم برق رو میبینم به خودم میگویم جمال تا بحال کجا بودی این مناظر همیشه بودن تو کجا بودی بخدا گریه ام میگیرد و دلی پر گریه میکنم قشنگ عین کودکی زار میزنم ووقتی لیوان استیل قدیمی رو پر آب میکنم صدای شر شر آب گریه ام رو بند میآورد وبا سر کشیدن آب خدا رو شکر میگویم واین منم کسی که فقط تخریب میکرد من سالها تخریب جسم زیبایم رو بخشیدم من بخشیدم وکاری ندارم که برادر نازنینم هنوز در تخریب وامانده وایساده ومنتظر یک ناجی است .ناجی خودم هستم این موضوع خیلی مهمه که درک کنیم ما خود ناجی خود هستیم …..
خدایا شکرت ……..