ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عباسمنش
در مورد اشتباهات، من هروقت اشتباه میکنم احساسم بد میشه، و مخصوصا که خودباوریم رو از دست میدم، یعنی باید وقتی یک اشتباهی ازم سر میزنه مدت زمانی رو با خودم تنها باشم تا احساسم خوب بشه
اشتباه کردن در موضوعات مختلف دلیل های خیلی زیادی داره، یعنی داشتن احساس بد در مورد اشتباهات دلایلی مختلفی داره چون اشتباه که از همه سر میزنه
اینکه وقتی اشتباه میکنم احساسم بد میشه یکی از دلایلش میتونه این باشه که خودم رو با بقیه مقایسه میکنم، مثلا تو یک ورزش که من سالی دو بار هم انجامش نمیدم میرم و هی اشتباه ازم سر میزنه و وقتی بقیه رو میبینم که خیلی عالی دارن انجامش میدن ناخوداگاه به خودم برچسب بی ارزشی و بی لیاقتی میزنم، در صورتی که خب من اصلا تمرین نمیکنم اون ورزش رو ولی بقیه هم تیمی ها هفته ای دو سه بار در کل سال دارن انجامش میدن! خب طبیعیه که اونا از من بهتر عمل میکنن، اما این بهتر عمل کردن به دلیل این نیست که از من ارزشمند تر هستن و من بی ارزشم یا من بی استعدادم، دلیلش اینه که من به اندازه کافی تمرین نکردم و زمان نذاشتم و اگه زمان بذارم قطعا و بدون شک و بدون شک حتی خیلی بهتر از اونا عمل میکنم….
پس یکی از دلایلی که موقع اشتباه احساس بدی به من دست میده مقایسه هست، این مقایسه تو موضوعات مختلف میتونه اتفاق بیفته، ولی اساس و بینانش مقایسه هست، مقایسه در حالی که خیلی فاکتور هارو در نظر نمیگیریم
مورد بعدی که خودم موقع اشتباه کردن احساس بدی بهم دست میده کمالگرایی هست، تو کامنت های قبلی هم بهش اشاره کردم، این کمالگرایی میگه که باید همه چیو عالی انجام بدی وگرنه ارزشمند نیستی، در صورتی که اینجوری نیست، هیچکس هیچ کاریو عالی انجام نمیده همیشه؛ من در هر زمینه ای تمام تواناییم رو میزارم حالا نتیجه اگه عالی نشد اشکال نداره، سعی میکنم بهترش کنم، با تمرین بهتر میشه؛ من نباید از خودم توقع بی اشتباه بودن داشته باشم، این جهان دو قطبیه و امکان نداره کسی اشتباه نکرده باشه و نکنه؛ پیامبر ها که دیگه جزو بهترین افراد تاریخ جهان هستن بارها ازشون اشتباهات فاحش سر زده! اما روی خودشون کار کردن و درگیر اون اشتباه نشدن و بهتر و بهتر و بهتر شدن و به همه چی هم رسیدن…. حتی خدا هم از ما توقع نداره اشتباه نکنیم، چرا خودمون از خودمون این توقع رو داریم؟ واقعا خدا هم پذیرفته و میدونه که اشتباه میکنیم و پیامبرانش هم اشتباه کردن همشون، ولی خب این اتفاق بدی نیست، همه اشتباه میکنن و ممکن نیست کسی اشتباه نکنه، ممکن نیست، اصلا همچین امکانی در این جهان مادی وجود نداره، اما میشه با درس گرفتن و بهبود دائمی و تکرار کردن مسیر درست، بهتر و بهتر و بهتر بشیم توی هر زمینه ای…
حالا با چه باوری میشه ادامه داد و تکرار کرد؟ با این باور که ممکن نیست من یا هرکس دیگه ای بتونه عالی و بی نقص عمل کنه و روند جهان اینجوریه که با تمرین و تکرار بهتر میشیم… این باور خوبیه
پس کمالگرایی و توقع اینکه هیچ اشتباهی نکنم بیجاست، با اشتباهات تجربه کسب میکنیم و با استفاده از تجربه به شهود میرسیم و هی بهتر و بهتر میشیم…
مورد دیگه ای که خودم توش احساس بدی بهم دست میده و اخیرا هم مرتکب شدم در حوزه روابط هست؛ یکسری رفتارها گاهی از من سر میزنه و احساس عذاب وجدان میگیرم و احساس بی ارزشی میکنم
این مورد هم استاد شما بارها بهش اشاره کردید، دوباره همین باورها که همه اشتباه میکنن و نباید احساس گناه یا احساس بدی کنم و باید خودم رو دوست داشته باشیم همینجوری تا پیشرفت کنم و اگه احساس گناه کنم بازم اون رفتار بد تکرار میشه از من…. و مهمتر از همه در بحث روابط این موضوع هست که باید اساسی به روابط نگاه کنیم، از دید قانون نگاه کنیم، استاد این قانون که هر رفتاری با هرکسی میشه بخاطر فرکانس اون شخصه واقعا خیلی درکش سخته و خیلی هم مهمه بنظرم… اگه به درک و باور برسیم که هر رفتاری با هرکسی میشه بخاطر فرکانس اون فرده… حتی اگه از قصد با یکی بد برخورد کنیم بازم بخاطر فرکانس اون فرده، چی میشه که ما بخوایم از قصد به یکی بدی کنیم؟ چرا این خواسته در ما شکل گرفته که به فلانی بدی کنیم؟ این بخاطر فرکانس اون شخصه… البته که نباید از قصد بخوایم اینکارو کنیم چون به خودمون ضربه میزنیم، اما اگه از دید قانون و فرکانس نگاه کنیم خیلی واضح میشه فهمید که بخاطر فرکانس اون شخصه… یعنی استاد طبق گفته ی خودتون خیلی اوقات ما خودمون هم نمیدونیم چرا با فلانی همچین رفتاری رو داشتیم! دلیلش اینه که اون فرد فرکانسش اونجوری بوده… خیلی اوقات ناخوداگاه با یکی تند و بد رفتار میکنیم و خیلی اوقات ناخوداگاه با یکی خوب و درست رفتار میکنیم! و انگار در لحظه اتفاق میفته و اون فرد خودش ویژگی های مارو طبق فرکانسش از وجود ما میکشه بیرون…
این موضوع اگه درک بشه بنظرم ارامش عظیمی در وجود انسان ایجاد میشه، احساس گناه و عذاب وجدان و این چیزا کلا از بین میره، اگر که باور کنیم همه چیز با فرکانسه و نمیشه رو زندگی کسی تاثیر گذاشت و هر فردی فقط با فرکانس های خودش داره زندگی خودش رو رقم میزنه، واقعا درک این مورد خیلی سخته برای خودم و اگر که درک بشه تحول عظیمی رخ میده تو زندگیم… اینکه کسی سر سوزن تاثیری در زندگی من نداره و من سر سوزن تاثیری در زندگی کسی ندارم…
اصلا خیلی اوقات برای خودم پیش اومده که با کسی بد رفتار کردم، و استاد وقتی دقت کردم دیدم چه جالب اتفاقا بقیه هم با اون فرد یجورایی شبیه من رفتار میکنن اکثر اوقات… یعنی کسی که بهش بدی کردم به هر دلیلی، و تکرار شده این موضوع، اگه دقت کنیم میبینیم که اون فرد از سمت بقیه افراد هم داره بهش بدی میشه!
این بارها برام رخ داده، یا مثلا من همیشه به کسی احترام میزارم و خوب رفتار میکنم باهاش، وقتی به بقیه روابط اون فرد نگاه میکنم میبینیم که بقیه هم بهش احترام میزارن!
دقیقااااا داره میگه که اون فرد داره با فرکانساش رفتارهایی که باهاش میشه رو رقم میزنه و اصلا من تاثیری ندارم در تجربه ی افراد از زندگی….
گفتم بنظر من حتی اگر از قصد بخوایم به یکی بدی کنیم بازم بخاطر فرکانس اونه، چی میشه که ما بخوایم از قصد به یکی بدی کنیم؟ چرا این رفتار رو با یکی دیگه نداریم؟
اینا تماما نشون میده فرکانس افراد داره اتفاقات و تجربیاتشون رو رقم میزنه و در بحث روابط ادما وقتی با ما روبرو میشن با توجه به فرکانسشون از ویترین وجودی من رفتارهایی رو برای خودشون برمیدارن و من کاره ای نیستم…
حتی اینکه من میخوام رفتارم رو با یکی بهتر کنم بازم بخاطر فرکانس های اونه….
یا اینکه من اصلا نمیخوام رفتارم رو با کسی تغییر بدم و خیلی محکم هستم بازم بخاطر فرکانس اونه…
اینکه قران میگه به اندازه ی گودی هسته ی خرما به کسی ظلم نمیشه یعنی همین… ممکن نیست من بتونم به کسی بدی کنم…. مگر اینکه خودش این رو ایجاد کنه و اگه خودش ایجاد کنه و من بخوام به خودم احساس بد بدم بی معنیه… مگه دست منه تجربیات بقیه؟ اینکه بقیه ادما چه تجربه ای از زندگی دارن مگه دست منه و به من مربوطه؟ مگه اختیار تجربیات دیگران دست منه؟
استاد گفتید که چجوری میشه بهتر عمل کرد و کمتر اشتباه کرد و اگه اشتباه میشه کمتر احساس بدی کنیم، بنظر من فقط عمل به اصل قانون میتونه باعثش بشه… درک قانون… درک جهان… بنظرم باید ریشه ای مسائل رو حل کرد نه سطحی…
باید مرور کنیم همیشه، باید تکرار کنیم، باید فکر کنیم به اتفاقات جهان اطرافمون، باید درک کنیم چرا بعضی اتفاقات داره میفته… باید از دید فرکانسی نگاه کنیم… باید ببینیم این جهانی که توش هستیم چه ویژگی هایی داره و چه سنت هایی درونش حاکم هست که تغییری نمیکنه… این موارد باعث میشه بهتر عمل کنیم
اینکه کسی نمیتونه در این جهان بی اشتباه باشه سنت و قانون الهیه که هرگز تغییر نمیکنه… وقتی من اینو درک کنم و ببینم افراد بزرگ تاریخ هم همینجوری بودن و اشتباه میکردن دیگه خیلی خیلی کمتر خودم رو سرزنش میکنیم….
بنظرم درک قوانین بدون تغییر خدا، که تو برنامه هاتون همیشه تکرارشون میکنید، باعث میشه بهتر عمل کنیم…
بجای اینکه بیایم ببینیم درخت چه مشکلی داره، بیایم و خاک مناسب بزاریم، آب مناسب بدیم، نور مناسب بدیم، شرایط محیطی مناسب بدیم، اون درخت خود به خود عالی عمل میکنه و عالی رشد میکنه و نتیجه درست در میاد…
سلام استاد
من قربون روی ماهتون برم که انقدر به فکر پیشرفت مایید, این یکی از جلسات طلایی دوره لیاقت بود شما اینجا بازهم برامون بازش کردید رایگان, اخه چقدر مهربونی, چقدر دل بزرگ, نمیدونم چی بگم ازین همه خوبی
در مورد اشتباه من دقیقا دو روز پیش داشتم نقاشی میکردم میخواستم ابی کاربنی بزنم روی کار شب قبل زدم که صبح که پاشدم دیدم چنااان روی کار لکه انداختم دیگه رنگ زمینه زدن برای کسی که این همه ساله نقاشی میکنه و قلمگیری و پرداز و فلان رنگ زمینه واقعا راحتترین بخش کاره که من گند زدم, فرداش یه دور دیگه روش رنگ زدم بازم همونطور شد و اصلا ماست مالی به تمام معنا, یه لحظه قاطی کردم و ذهنم گفت اررررهههه تخته را خرابش کردی و عرضه ی رنگ نداری
ولی من ذهنمو از خودم جدا کردم و گفتم هیچ اشکالی نداره مشکی میزنم و شروع کردم به پاک کردن ابی ها, دور کار چوب و خاتم بود و اگه خیس میشد تبله میکرد باز اومد ذهنم قاطی کنه گفتم هییس اشکالی نداره ارومتر کار میکنم که خیس نشه یهو به ذهنم اومط سمباده بکشم به جای برداشتن رنگ با آب و رفتم پیدا کنم یه تیکه کوچیک داشتم شروع کردم به همون کار که بابام اومد گفت من دارم میرم بخرم برات گفتم نه و فلان و نمیخواد ولی رفت, برخوردمو با اشتباهم دوس داشتم بعدش گفتم این مارک رنگ ابی برای سطح بزرگ خوب نبود هرکاری میکردم لکه و جای قلم مینداخت و واقعا به شخصیت من یا اینکه ارره من هنرمند نیستم ربطی نداشت چون مثلا با مشکیم این مشکل پیش نمیومد و نیمده بود تا حالا!
خلاصه از وقتی هم با اشتباهام کنار اومدم و راحتم باهاشون اولا بدون غرور راهنمایی میگیرم از اطرافیانم و اییین بی نهایت مهمه. قبلا همش میگفتم من! ولی حالا از دوره لیاقت فهمیدم من با اشتباهاتم سنجیده نمیشم , مثلا موقع رانندگی اگه جایی ندونم چیکار کنم راحت از بابام میپرسم دیگه منم منمی وجود نداره و چقدر این بجای تصور اشتباهی که بقیه دارند ک اگه بپرسیم از غرورمون کم میشه یا فلان اتفاقا برعکس باعث میشه بیشتر بتونیم احساس ارزشمندی کنیم!
یه چیزدیگه راجب یادگیری گفتید و من خیلی دارم روش کار میکنم اینه که همه چیییز قابل یاد گیریه اونم به نحو خوب و حتی عالی, من بعنوان یه شخص هنری رفتم ریاضی و انتگرال و مشتق و فییزیک حتی مثل چی یاد میگرفتم و بعدشم مهندسی بودم و برنامه نویسی خیلی کم البته یادش گرفتم یعنی چیزی که مال اون یکی نیمکره ذهنم بود رو انقدر خوب یاد میگرفتم! واسه همین میگم فاطمه حتی اگه تو یک مسیر جدید هم باشم بازم پس برمیام درسته سختتر ولی میشه!
بعد خیلی جالبه وقتی این ذهنیت رو دارمم ادم های اطرافمم همینطوری میشند مثلا وقتی رانندگی میکنم بابام الکی گیر نمیده برعکس چندسال قبل و نسبت به اشتباهاتم اسونگیر تر شده در صورتی که قبلا اینطوری نبوده, یا جدیدا دارم میرم کلاس قلم نی خوشنویسی استادمون از جلسه اول گفت بچهااا خیلی عادیه اولش نتونید یا سخت باشه یا اشتباه کنید, یعنی اینجوری دنیا هوامو داره
استاد خیلی دوستت دارم.
به نام خدای هدایتگر وهابم
سلام و عرض ادب خدمت استاد گلم و همه دوستان عزیزم . استاد وقتی یک فلش بک زدم به زندگیم رفتم به دوران قبل از آشنایی با قوانین و شما یه خاطره ای در من زنده شد که میخوام اینجا مطرح کنم اواخر سال 97 بود که من وارد شرکت های هرمی شدم و یکی دو ماه اونجا بودم و کل پسانداز خودم و پدرم و خانواده رو به باد دادم و دست از پا درازتر برگشتم تو اون دوران به خاطر اون اشتباه همش خودم رو سرزنش میکردم و جرات نمیکردم از خونه برم بیرون و از همه خجالت میکشیدم و هر جا که میرفتم میدیدم که میگفتن فلانی تو گلدکوئست رفته و هزارتا حرف و حدیث دیگه و کلی از اعتماد به نفسم رو از دست دادم و اون زمان فکر میکردم بزرگترین اشتباهی که تو زندگیم کردم همین قضیه بود ولی خدا رو شکر بعد یه مدت یواش یواش باهاش کنار اومدم و کم کم وارد سایت شدم و الان که بهش فکر میکنم به نظر خودم بزرگترین موهبت زندگیم بوده و باعث شده که با سایت و استاد عباسمنش و بینهایت دوستان عزیز تو این مجموعه بینظیر آشنا بشم
خدا رو شکر الان تو این موضوع نسبت به قبل بهتر شدم و خیلی کم پیش میاد که به خاطر اشتباه کردن خودم رو سرزنش کنم و یکی از دلایش هم فایل ها و دوره های استاد عزیزم هست که میگن اشتباه وجود نداره همش تجربه کسب کردن و بهتر شدنِ اصلا جهان هستی به خاطر اشتباه ها الان انقدر پیشرفت کرده و این نشون میده که باورهام کمکم داره بهتر و بهتر میشه تو این موضوع خدا رو شکر خدایا سپاسگزارم ازت برای تمامی هدایت هایت خدایا ما رو به راه راست به راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای هدایت فرما
استاد سپاسگزارم ازتون برای طرح این سوالات که باعث میشه ما خودمون رو بهتر بشناسیم به خود شناسی برسیم
مرسی از همه عزیزانم
سلام بر عزیزانم
استاد عزیزم خیلی از شما ممنونم برای این فایلهای ارزشمند و ارائه این سوالاتی که واقعا باعث خودشناسی میشه
خب من توو این اواخر اشتباهات کوچیکی کردم که اولش یه کم ناراحت شدم اما اصلا چیزای مهمی نبودن دقیقلا مثل مثالی که درباره آشپزی زدین خیلی وقتا توو آشپزی اشتباهاتی میکنم که با خودم میگم ای کاش این کارو نمیکردم یا ای کاش این کارو میکردم ولی انقدر مهم نبوده که حسمو بد کنه اما یه اشتباه بزرگی که پارسال انجام دادم اعتماد بی جا به یک فرد غریبه بود که من سر اون اشتباه خیلی خودمو سرزنش کردم
من پارسال توو فضای مجازی با یه خانمی آشنا شدم و بعد از یکی دو ماه ایشون با ترفندهای خودشون منو برد داخل نتورک و البته که تقصیر خودم بود که بدون تحقیق و پرس و جو به یک فرد غریبه اعتماد کردم و هر چی پول داشتم وارد نتوورک کردم
حالا گذشته از همه اینا اشتباه بزرگ بعدیم این بود که خواهرمو وارد نتورک کردم و اون هم به من اعتماد کرد و پولهاشو وارد نتورک کرد و بعد از یک ماه من متوجه شدم که دارم راهو اشتباه میرم و فهمیدم که اونا هم حرف و عملشون یکی نیست و بعد فایل شما استاد عزیز رو گوش دادم مطمئن شدم و دیگه ادامه ندادم
و بابت اینکه خواهرمو وارد این کار کرده بودم بسیار احساس پشیمونی میکردم و خودمم احساس میکردم که گول خوردم و اونا از سادگی من سو استفاده کردن و من تا چند ماه بابت این موضوع عصبانی بودم هم از دست خودم و هم از دست اون خانمی که منو برد و زیر مجموعه خودش کرد و بیشتر از همه احساس عذاب وجدان داشتم از اینکه خواهرمو بردم و هیچ کدوم نتیجه ای نگرفتیم
حالا من چه درسهایی از این اشتباهم گرفتم
یک ، الکی به کسی اعتماد نکنم
دو، وقتی میخوام یه کاری رو شروع کنم حسابی درموردش تحقیق کنم
سه، وقتی خودم از یه کاری نتیجه نگرفتم کس دیگه ای رو وارد کار نکنم
چهار، نشانه ها و الهامات رو جدی بگیرم( چون چندتا نشانه واضح برام به وجود اومده بود که سرمایه مو وارد کار نکنم و خواهرمو نیارم اما من اونارو جدی نگرفتم)
اما این اشتباهم نکات مثبت هم برام داشت :
یک، من وقتی وارد نتورک شدم یه سری دوره ها و کلاس ها برامون برگزار میکردن که من در اونجا عالی عمل میکردم یعنی انگار داشتم میرفتم دانشگاه و شاگرد اول کلاس بودم و مباحث جدید رو خیلی عالی میفهمیدم و درک میکردم و این به من این باورو داد که من هنوز هم قدرت یادگیری چیزهای جدید رو دارم
دو، صبح ها قبل از شروع کار مراسم شکرگزاری داشتیم و من پا میشدم با اعتماد به نفس بین اون همه زن و مرد شکرگزاری میکردم و این خیلی بهم اعتماد به نفس میداد و این خیلی برای منی که توو جمع راحت نبودم خوب بود
سه، من تونستم یه سری از محصولاتی که خریده بودم بفروشم و این هم خیلی به افزایش التماد به نفسم کمک کرد
چهار، رفتن به نتوورک باعث شد ایمان من آموزشهای استاد و قوانین الهی به وجود بیاد
پنج، مطمئن شدم هدایتهای الله همیشه هست و خداوند به من کمک میکنه
و خدارو شکر میکنم که من کلا یک ماه اونجا بودم و به جز خواهرم کس دیگه ای رو نبردم و از کسی پول قرض نگرفتم برای اینکه خرید کنم و فقط یک تجربه بود که چشم و گوش منو نسبت به خیلی از مسائل باز کرد و اتفاقا وقتی از نتورک اومدم بیرون خیلی مصمم شدم که به موفقیت مالی برسم و الان خدارو شکر به جایی رسیدم که خیلی راحت میتونم پولی رو که خواهرم وارد کار کرد رو بهش برگردونم و همین راه مستقیم رو پیش برم
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بی نهایت از شما ممنونم برای این فایل بسیار ارزشمند
سلام استاد عزیزم
من یک متعهد هستم
استاد گفته بودیدتجربیاتتون و درس هایی که گرفتید را بنویسید
من میخواستم پرورش مرغ انجام بدم و چون آپارتمانی که در اون بودم کوچک بود و شرایط پرورش مرغ را نداشت اومدم یک منزلی را که حاشیه شهر بود و فاقد امکانات رفاهی بود اجاره کردم یعنی آب و برق و گاز نداشت ولی یک زمین بسیار بزرگ بود و یک سازه ای هم در داخلش بود یک چیزی به من میگفت که بابا اینجا هیچی نداره تو با خانواده ات چه طوری اینجا میخوای دوام بیاری ولی من گفتم که نه اگر به من این الهام شده و گفته شده برو دنبال مسیر علاقت پس همین هستش و من باید این کار را انجام بدم خلاصه رفتم اونجا یک ماه اول که فقط از محیط و آب و هوا لذت میبردیم و ولی از ماه دوم به بعد به دلیل نبود امکانات مجبور بودم هزینه ی بیشتری را متحمل بشم و به قدری هزینه ها رفت بالا که اصلا نمیتونستم به فکر پرورش جوجه و قفس و ایناها باشم و ناگفته نمونه که صاحب اون ملک هم به من گفته بود که بیا بشین و هزینه اجاره را در خود همین خانه خرج کن برای رفاه خودت و من هم قبل از اینکه بیام و مستقر بشم توی اون خونه یک سری اقدامات رفاهی فراهم کردم ولی بازهم هزینه ها اجازه نمی داد تا اینکه هوا سرد شد و خیلی داشتیم رنج میکشیدیم اونجا به حدی رنج کشیدیم که اصلا فکر پرورش مرغ و اینا اومدم بیرون فقط به فکر یک سر پناهی بودم که از اونجا خارج بشم و اون الهامم را در جای دیگه ای پیاده کنم که حداقل خودم و خانواده ام تحت رنج نباشن و هزینه ها هم کم بشود با اینکه اونجا 50 میلیون تومان هزینه کرده بودم و صاحب اون ملک هم گفت قرارداد کردیم و نمیتونه قرارداد را کنسل کنه با این وجود من اومدم و دریک جایی داخل حاشیه شهر ولی با امکانات رفاهی کامل اجاره کردم که گرفتن اون هم کاملا معجزه وار انجام شد
درسی که گرفتم از این اتفاق :
1- سپاسگذار نعمت هایی باش که همین الان در دسترس هستند و استاد نمیدونید میرفتم توی حمام و دوش میگرفتم بارها و بارها خدارو شکر میکردم و میگفت الهی شکر آب پرفشار و نامحدودو اونم از بالای سرم داره میاد بسیار حس و حالم خوب و بود و لذت میبردم از همون حمومی که قبلا عادی بودش حتی از چراغ بالای سرم هم سپاسگذاری میکردم و به خاطر بخاری و گازی که بود بارها و بارها خدا را سپایگذاری میکردم .
2- هیچ وقت نباید از جا و موقعیتی که هستی به جا و موقعیتی پایین تر از جایی که هستی در تمامی جوانب (منظورم از لحاظ مالی و مکانی و..) حرکت کنی و این کار دقیقا عدم قانون تکامل هم هست و شما فقط باید توجه کنی که رو به رشد باشی نه رو به افول.
3- حالا فهمیدم که از هون جایی که هستی و از همون موقعیتی که هستی باید مسیر مورد علاقه را شروع کنی یعنی چه ؟ و الان رفتم قشنگ قفس تهیه کردم و روی همون بالکن خونه کار مورد علاقه ام را شروع کردم و توکل به خداوند.
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر ماهم به نامت بازشد
دفتری که از نام تو زیور گرفت
کار آن ازچرخ بالاتر گرفت
سلام عرض ادب به استاد وخانم شایسته گرامی
استاد این فایل فقط مال خودم بودم با هر کلامت
وجودم پر می شد از انگیزه از حال خوب
انگار داشتم پرواز می کردم .
استاد جان من هم به نوبه خودم از جهان چک لگد خوردم .ولی از نوع ملسش
استاد دیگه تصمیم گرفتم شروع کنم .دیگه می خوام شروع کنم به ادامه تحصیل
انقدر نجوا ها میاد به هم میگن ؟ بچت چی میشه .شوهرت باهات سرد میشه
ولی دیگه همه چیز رو به خدای بزرگ می سپارم
می خوام برم ثبت نام کنم ودرسم رو بخونم ومسیرها
وهدایت ها خودشون میاد سمتم
من بسیار علاقه شدید به نقاشی و ورزش دارم ولی به خاطر بچه داری ومحدودیت های ذهنی همسرم
که هر موقع خواستم حرکت کنم گفت.همه جا از خانم ها سو استفاده میکنن.میری برو ولی باید با مردها رابطه داشته باشی
انقدر ناراحت وعصبانی می شدم از این حرفشون که دیگه به هیچ چیز تمرکز نداشتم
ولی الان دیگه با هاشون مشورت نمی کنم ولی استاد این فایل تمام وجودم را به لرزه در آورد
من می خوام برم جلو شکست هم خوردم درسش رو میگیرم ودوباره شروع میکنم
من ساخته نشدم صبح تا شب خانه داری کنم
من باید از عمرم استفاده کنم شاید اوج تحول من هم از 32 سال به بعد هست
من باید ثروت بسازم .من باید بدون درخواست از همسرم برای پول
از در آمد خودم باعشق برای پدرومادرم وبچه هام خرید کنم
وای استاد الان که دارم بهش فکر میکنم چشمانم مثلا اون ایموجی چشم قلبیه شده
من می خوام شروع کنم توکل به خدا ومنتظر خداوند هستم تا دستانش را برای مسیر من باز کنن و همه چیز به عالی ترین شکل ممکن رقم بخوره
یاحق
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
موضوع این فایل دقیقا پاشنه ی آشیل من هست
من بخاطر هر اشتباهی که پیش میاد در تمام مسائل، زود خودم رو سرزنش میکنم و ناامید میشم حتی چند روز از لحاظ روانی به هم میریزم
احساس میکنم به درد هیچ کاری نمیخورم، و تمام مسائل دیگر رو که حتی به خوبی انجام دادم، زیر سوال میبرم
مثلأ همین چند روز پیش داشتم رانندگی میکردم، توی بریدگی ماشین خاموش شد، من اینقدر بهم ریختم که دیگه نمیتونستم ادامه بدم، اینقدر عصبی میشم این مواقع که لرزش دست میگیرم
============================
من باید یاد بگیرم خودم رو تحسین کنم که اون شب داخل بارندگی این مسیر رو بدون هیچ مشکلی رفتم و آمدم، حالا یکبار هم ماشین خاموش شد، بشه
چه اشکالی داره؟!
مگه واسه من تنها پیش میاد؟!
سعی کنم خودم رو ببخشم
اینقدر سخت گیر نباشم
سعی کنم اینقدر نکات مثبت پیدا کنم که اون مسئله اصلا دیده نشه
اینقدر خودم رو تحسین کنم که اصلا سرزنش در کار نباشه
خودم میدونم مشکل از کجاست از
کمااااااال گرایی
همیشه اخلاقم اینطوری هست که در شروع یک کار خودم رو با کسی که چندین سال سابقه ی اون کار رو داره مقایسه میکنم
و زووود شکست میخورم
خدا میدونه چند تا کار رو به این نحو نیمه تمام گذاشتم
همین چند مدت پیش از مادر همسرم طرز تهیه ی سوهان عسلی رو یاد گرفتم
حالا که اومدم خونه یکبار درست کردم، خراب شد و بسیار ناراحت شدم و دیگه درست نکردم
درصورتی که بهم گفتن 10 بار اول رو تمرینی درست کن تا کم و زیادش دستت بیاد و ناامید نشو، اما من همون دفعه ی اول مقایسه کردم و نا امید شدم
============================
خودم میدونم راهکارم چی هست اما عملی نمیکنم
راهکار من واسه بهبود این مسئله این هستش که دست از
مقایسه
کمال گرایی
بردارم، تا بتونم موفق بشم
باید به خودم بگم همین که وارد این کار شدی، یعنی تواناییش رو داشتی پس تا آخرش ادامه بده، بزار برنده بشی
خدایااااا شکرت بابت این سایت و دوستان عزیزم که میام و راحت باهاشون حرف میزنم
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید
ارادتمند شما :سیما
استاد یه مثال آوردید برای من خیلی خوب بود
اونجا که فرمودید بهترین فوتبالیست جهان ممکنه اشتباه کنه و دروازه خالی را تو اوت بزنه
برای من تا قبل رسیدن به این جمله تون این سوال حل نشده بود که من اگر یه مسیر پیشرفتی رو قراره طی کنم ممکنه اشتباه کنم و خب ازش درس میگیرم اما برای شخصی که مثل اون فوتبالیست مسیر پیشرفتش تقریباً کامل شده و انتظار نمیره که دروازه خالی را اوت بندازه آیا اونجا دیگه سرزنش آدم طبیعیه و بلکه هم لازمه.
که جوابمو گرفتم که اون شخص بعد از این جور اشتباهاتی که افراد سطح پایینتر از خودش هم شاید انجام ندن نباید خودش رو ببازه و دال بر بی عرضگی خودش بزاره و بلکه میتونه نگاه کنه که من این همه پیشرفت داشتم و این همه تو جاهای مختلف درخشیدم و با یه اشتباه حتی بزرگ هم چیزی از لیاقت من کم نمیشه و ارزش من ثابت خواهد بود
ممنونم استاد که با مثالهای مختلف ذهن مارو باز میکنی و ابهامات ما رو حل میکنید
سلام استاد جان اگر بخوام در مورد اشتباهاتم صحبت کنم باید بگم که خب انسان واقعاً جایزالخطاست.. و ممکنه که براش زیاد پیش بیاد
تصمیم گرفتم حالا که دارم این کامنتو مینویسم درباره زمانهایی بگم که یهو از مسیر کار کردن روی خودم خارج میشم و ممکنه درگیر روزمرگیها بشم…
– به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
اشتباه مهمی که تازه انجام دادم این بودش که به جای اینکه ذهنمو کنترل کنم و روی خودم بیشتر کار کنم تا چالشی که برام به وجود اومده رو حل کنم من انقدر درگیر روزمرگی شدم که نتونستم ذهنمو کنترل کنم و در نتیجه چالش من پیچیدهتر شد… ولی اگر از روز اول من به خودم یادآوری میکردم که همه اتفاقات زندگی رو خودم دارم رقم میزنم فقط کافیه که الان ذهنمو کنترل کنم و ادامه بدم اون وقت من قرار نبود درگیر چنین شرایطی بشم…
استاد اگه بگم واکنش خودم چی بود:
خودمو سرزنش نمیکنم و فقط به خودم میگم از الان به بعدش رو درست بچین اما یه صدای درونی هم دارم که بهم میگه اگر این کارو نمیکردی و اگر اون کارو میکردی….
انگار نمیتونم بگم که اصلاً خودمو سرزنش نمیکنم…
ولی این فایل شما یه درسهایی برای من داشت که تصمیم گرفتم از این اشتباهم یک بار برای همیشه درس بگیرم…
البته به قول شما همه چیز صفر و صدی نیست یعنی ممکنه که من گاهی از مسیر خارج بشم اما چه بهتر که حواسم باشه و این زمانش کوتاه باشه….
ولی میتونم بگم اون صدایی که بلندتره اینه که بهم میگه اشکالی نداره اگه نتونستی ذهنتو کنترل کنی و این یکمی طول کشید این هم بخشی از جریان تکامله… ازش درس بگیر و ادامه بده
-چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
میتونم به خودم یادآوری کنم که این منم که زندگی خودم رو تحت هر شرایطی میسازم این فرکانسهای منی که اتفاقات رو برای من رقم میزنه پس اگه واقعاً نمیخوام یه گاری به خودم ببندم و توی مسیر سنگلاخ راه برم و این مسیر رو با درد همراه کنم بهتره که یاد بگیرم به علفهای هرز زندگیم غذا ندم تمرکزمو فقط بزارم روی کار کردن به خودم در هر شرایطی ذهنم رو کنترل کنم و این رو مدام با خودم تکرار کنم…
-این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
به من فرصت میدی که محکمتر روی خودم کار کنم این درس رو جدیتر بگیرم چون یه درسیه که معمولاً به دست آوردنش برای آدم گرون تموم شده میخوام این درس گرون رو همیشه برای خودم محکم نگه دارم و هر روز سعی کنم بهتر از دیروزم روی خودم کار کنم ذهنم رو و ورودیهام رو کنترل کنم
– از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
وقتی که فهمیدم زیاد درگیر روزمرگی شدن میتونه برای من چه نتایجی داشته باشه و زمانی که بیشتر توی مسیر هستم چه نتایجی رو تجربه میکنم از طریق مقایسه نتیجه این دو تا شرایطی که داشتم میتونم به این نتیجه برسم که چقدر مصمم هستم برای اینکه هرجوری شده خودم رو در مسیر صحیح نگه دارم انگار برام شبیه یک اهرم رنج و لذت میمونه که به صورت واضح و عملی حسش میکنم…
– پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
قدرت نوشتن رو دست کم نگیرم، اگر قدرت نوشتن کمبود خدا اصلاً توی قرآنش به قلم قسم نمیخورد و من زمانی که مینویسم انگار که اون سازماندهی که توی ذهنم رخ میده چندین برابر میشه… پس سعی کنم همه شکرگزاریهام و نکات مثبت زندگیم رو مکتوب کنم تا توی ذهنم حک بشه که خدا چقدر همیشه مراقب منه و چقدر همیشه من رو هدایت میکنه….
هر روز ارتباطم رو با خانواده صمیمی عباس منش حفظ کنم و هر روز سعی کنم که کامنت بنویسم و اون حس رو که نمیذاره و با کمال گرایی میخواد منو از این کار منصرف کنه رو کنار بزنم….
خدارو توی قلب و وجود و ذهنم حفظ کنم...
راهکار و راه زیاده…
برای خودمم جایزه گذاشتم که داره انقدر منظم روی خودش کار میکنه و یه ساعتی که ماه هاست میخوامش و گرونه رو خریدم…
همینطور که کار کردن روی خودم در این مسیر بهم پاداش و نتیجه میده من هم هر هفتهای که روی خودم منظم کار کنم میخوام به خودم یه جایزه خیلی خوب بدم..جایزه دادن هم بهانه اس .. دوس دارم رد پا بذارم :))))
بنام خداوند هدایت گرم به سمت زیبایی ها و نعمت ها
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدای من عجب فایل آگاهی بخش و قشنگی.را هدایت شدم به سمت اش
صبح وقتی این فایل را دیدم سریع دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن
و همزمان نوت برداری هم داشتم
چقدر جذاب و لذت بخش بود
چقدر درک بهتر و قشنگ تری داشتم از این فایل
چقدر احساس خوب و خوش داشتم
چقدر مثال های قشنگ و ناب را استاد بیان کرد
چقدر برایم جذاب و خوشایند بود
….
من همین دو روز قبل در محیط کار مان باید مقداری از فیله مرغ را آماده می ساختیم برای اینکه ساندویچ فیله مرغ داشتیم
من هفته قبل خودم تمام فیله ها را پاک کردم و آماده ساختم و آشپز مون آمد مواد زده خواباند
اما این بار وقتی شروع بکار کردیم هر کسی مصروف انجام دادن کاری شد
و من هم شروع کردم به پاک کردن فیله مرغ و در همین لحظه یکی از همکارانم هم آمد و شروع کرد به پاک کردن فیله مرغ و باهم انجام دادیم و من متوجه شدم که دارد می شمارد
چون نظر به آمار که برای ما می دهد ما مقداری را هم بشتر در نظر می گیریم و آماده می سازیم
من گفتم داری می شماری گفت آری
و من خیالم راحت شد که می شمارد و لازم نیست که من بازهم شمارش کنم
وقتی کار مان به پایان رسید از این همکارم سوال کردم که چقدر شد
گفت صد تا بیشتر زدیم
و من احساس کردم نظر به آمار می گوید که صد تا دونه بیشتر است
و بازهم دقت نکردم که سوال کنم آیا همه شأن را شمارش کردی یا اینکه تقریبی می گوی
فردایش که اول صبح بچه ها داشت فیله ها را پودر می زد برای سوخاری شدن اماده کند آن زمان متوجه شدم که محمد فیله ها را شمارش نکرده بلکه حدسی اماده کرده است
و اینجا هم به ذهنم نرسید که به بچها بگویم نظر به آمار که داریم شما پودر بزنید و بقیه شأن بگذارید بیماند
بلاخره اینها همه فیله ها را پودر زدند و سوخاری کردن و شروع کردم به بسته بندی
و بعدا دیدم که مقدار زیادی از این فیله مرغ اضافه مانده است
و درحالیکه یکسری ناراحتی بالای این همکارم شد اما چیزی به من نگفتند و فقط این حرف را آشپز مون گفت
چون روف داشت آماده می ساخت من چیزی نگفتم
قبلا روف آماده می کرد و تمامش خوب می آمد و دقیق بود
وقتی این حرف را زد من کمی به خودم آمدم و با خودم گفتم بیبن اندکی بی توجهی اینچنین مسایل را بوجود می آورد
در حالیکه این محمد همکار من چند سال بیشتر از من تجربه آشپزی دارد
و اما این موضوع درسی خوبی شد برای من
در همان لحظه من کمی احساسم بد شد که چرا حواسم را جمع نکردم
و کنی هم بالای محمد ناراحتی کردم و گفتم چرا درست شمارش نکردی
و اگر نمی خواستی بیشماری به من می گفتی که من خودم شمارش می کردم
و او هم بهانه های خودش را آورد
و اینجا کمی به خودم سخت گرفتم
چرا خودم شمار کردن را انجام ندادم
چرا به این همکارم اعتماد کردم و بی خیال شدم
اما دیگر این موضوعات و این فکر ها خوشایند نبود و فقط با خودم گفتم این یک تجربه خوبی شد که دیگر وقتی می خواهی کاری انجام دهی باید تمام مسولیت اش را خودت به عهده بیگری و منتظر نباش که دیگران کارش را خوب و عالی انجام دهد
تو خودت کار خود را درست و عالی انجام بده و به فکر دیگران هم نباش
چون من قبلا کارهای که به من سپرده می شد به وجه احسن انجام می دادم و کسی حرف نمی زد که این چنین است یا چنان است
اما این موضوع که این جوری شد با خودم گفتم از این بعد باید حواسم بیشتر جمع باشد و کارهایم را مسولانه تر انجام دهم
و حتی در ایام روز چند بار این مسأله به ذهنم آمد بازهم بشتر با خودم می گفتم که از این به بعد توجه بشتر داشته باشم
جالبی کار اینجا بود که خودم را زیاد سرزنش نکردم و اشتباهم را پذیرفتم و قبول کردم که من غفلت کردم
اما باید در آینده ها بشتر حواسم جمع باشد
امروز وقتی این فایل را دیدم چقدر خوشحال شدم و گفتم خداوند چقدر خوب این فایل را برایم رساند که مکمل این مسأله که در زندگیم اتفاق افتاده باشد
و حالا از این فایل بشتر بیاموزم و تلاش کنم که اگر اشتباهات در زندگیم دارم
چی درس های از آن می توانم بیگرم و قبلا آیا درس های توانستم گرفته باشم
چون من قبلا این چنین نمی توانستم با اشتباهاتم برخورد داشته باشم
قبلا اگر من اشتباهی مرتکب می شدم چقدر خودم را سرزنش و ازیت می کردم و هیچ وقت هم دنبال درس گرفتن از آن نبودم
و فقط من تحقیر کردن خودم را بلد بودم
فقط من سرزنش کردن خودم را بلد بودم
فقط من نقطه ضعف خودم را بلد بودم
و این جوری خلی باعث ناراحتی خودم می شدم و فکر های مزخرف بیشتر داشتم
اما حالا به لطف خداوند و آموزه های استاد عباس منش عزیز خلی بهتر شده ام و دنبال درس گرفتن هستم
خدای خوبم خلی سپاسگذارت هستم که مرا به این مسیر خوب هدایت کردی
خدایا صد هزار بارشکرت