ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام استاد عزیز ودوستان خوبم
من در کار آثار هنریم که با هوش مصنوعی کار کرده بودم برای فروش آنها را در بلاکچین مینت و لیست کردم و میخواستم در اسپیس های توییتر که کامیونیتی از هنرمندان و کالکتورهایی بودند که اگه از آثار هنری که در آن اسپیس ها پروموت میشد خوششان میومد میخریدند، میخواستم آثار هنریم را در آن فضا ها پروموت کنم برای فروش ولی چون من با این فضای اسپیس ها آشنا نبودم برای پروموت کردن آثارم استرس داشتم
برای اولین که خواستم توی یک اسپیس صحبت کنم و یکی از آثار هنریم را پروموت کنم نوبت من که شد میکروفون برای من باز شد که صحبت کنم ولی این قدر استرس داشتم که به خوبی نتونستم آثارم رو پروموت کنم و مشخصا نتیجه هم راضی کننده نبود
اولش سعی کردم احساسم رو خوب نگه دارم که نتونستم و خیلی احساسم ناتوانی و ناامیدی از ادامه کار داشتم و دیگه سراغ اسپیس ها برای پروموت کردن آثار هنریم نرفتم چون فکر میکردم الان مورد تمسخر قرار گرفته ام من نمیتونم این کار رو انجام بدم اونجا جای هنرمندان حرفه ای هست و جای من نیست
الان میفهمم که این از باور محدود کننده ی کمالگرایی بود که به جایی اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی بگذارم که از آن اشتباه میتواند برایم داشته باشد میخواستم از همون اول بهترین باشم
ولی بعد از دوره احساس لیاقت که به لطف خداوند هدایت شدم به این دوره بسیار ارزشمند،خیلی راحتر میتونم احساسم را در صورتی که اشتباهی انجام بدم خوب نگه دارم
استاد سپاسگزارم به خاطر این سلسله برنامه که باعث خودشناسی بیشتر میشه
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
zeinab:
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم خاتم شایسته نازنینم ک دوستان عزیزم
چقدر کامنت های این فایل به من کمک کرد این موضوع رو بهتر درک کنم چقدر دوستان کامل و با جزئیات توضیح دادن
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
وقتی این دوره شروع شد من ایده ای در سر داشتم ولی میخواستم ازش فرار کنم
جلسه اولداین دوره بهم شهامت داد که اقدام کنم
ایده ای که دو سال پشت گوش مینداختم
ولی گفتم این به عنوان یه چالش
چون من فکر میکردم م از عهده اش بر نمیام
ولی با خودم گفتم میتونم میرم تو دلش و انجامش میدم
با همون چیزی که داشتم شروع کردم روز اول خوب بود
همون روز اول یه مشتری داشتم
ولی ازش بیعانه نگرفتم
خیلی خوشحال بودم بی نهایت از ذوقم به دوستم سریع گفتم
و بعد دو تا مشتری دیگه ام هم داشتم که باز این اشتباه رو تکرار کردم و بیعانه نگرفتم
شروع کردم به آماده کردن سفارش هاشون
و از هیچ کدومشون خبری نشد
سرزنش کردن های من شروع شد
چرا تو آنقدر سادهای
تو به درد این کار نمیخوری
کو مشتری
تو اقدام کردی ولی خبری نشد
چرارو حساب یه حرف پا میشی سفارش آماده میکنی
در حدی رفت این گفتگو ها که کلا از ادامه دادن پشیمون شدم
خیلی حسم بد شد
پسرم که 11 سالشه و این آموزش ها رو بعصی وقتا براش تکرار میکنم
بهم یه حرفی زد که برام تلنگر شد
گفت مامان نگران نباش
بالاخره خدا مشتری رو برات میفرسته چرا تا کار سخت میشه کم میاری ادامه بده
به تمام کارهایی که امتحانشون کرده بودم دقت کردم دیدم همین اشتباه رو تکرار کردم
با اولین چالش و اشتباه شروع کردم به خود سرزنشی
که تو به درد این کار نمیخوری
و اجرای این ایده یکم برام سخت بود
مدام ذهنم میگفت اینهمه رو خودت کار کردی اونوقت این ایده سطح پایین
این چه کار سختیه تو قرار بود کار راحت داشته باشی
ولی من دلم میگفت باید این ایده اجرا بشه
وقتی این اتفاق افتاد و با دیدن این فایل و خوندن کامت های دوستان
یه درس مهم یاد گرفتم البته که بابد تکرارش کنم و الان فقط در حد دانسته است
ولی وقتی یه همچین اشتباهی کردم تجربه کسب کردم
من الان بعد این هر مشتری داشته باشم حتما میگم اگر کاری میخاد بیعانه بزنه برام
با اقدام کردن فهمیدم چقدر موااد اولیه نیاز دارم و چقدر برام سود داره
فهمیدم من تو این کار دل بسته بودم به مشتری و امیدم به اون بود
من اولش به خدا گفتم تقسیم کار
کار از من مشتری از تو
پس جرا آنقدر دل نگرون مشتری هستم
باید رو این زمینه هم بیشتر کار کنم
توی کارم هی ایده های بهتر اومد ک کار برام ساده تر شد و با خودم گفتم فک کن به هفته دیگه ادامه بدی
چقدر این کار برات ساده تر خواهد شد فقط تو این دوروز تو چقدر پیشرفت کردی
و یادد گرفتم با خودم یکم مهربون تر باشم
من تازه وارد این کار شدم تجربه ای ندارم
قرار نیست خودم رو آنقدر سرزنش کنم
من با تمرین میتونم بهتر وبهتر بشم
استاد وقتی اقدام کردم تازه فهمیدم چقدر از این آموزش هایی که اینهمه مدت دیدم رو میتونم اجرا کنم
این دوره عالی ممنونم که به صورت هدیه قرار دادید و من تمام تلاشم رو میکنم آنچه ا که درک کردم با. تمام وجودم اجرا کنم
نجواهای ذهنم هستن ولی این آگاهی خیلی قدرتمند کننده تر هست
خدایا شکرت من این روزا در مدار دریافت این آگاهی هستم تا خودم رو بیشتر دوستدداشته باشم و با خودم مهربون تر باشم
و یه دزس دیگه ام که یاد گرفتم و ازکامنت دوستان متوجه شدم کنترل احساساتم هست
وقتی اولین مشتری اومد به حدی خوشحال بودم که نتونستم خوشحالیم رو کنترل کنم و تا وقتی خبی ازش نشد نتونستم ناراحتی ام و کنترل کنم
من باید بیشتر رو این زمینه کار کنم و شکر خدا دوره عزت نفس رو دارم. میرم دوباره اون قسمت ها رو گوش میکنم
باید بتونم خودم و موقع خوشحالی و ناراحتی کنترل کنم و اینکه مشتری میاد طبیعی چون خد داره کارشو درست انجام میده
درس دیگه هم برام این بود که رو فروانی بیشتر کار کنم
نچسبم به یه مشتری
این نشد هزار تا دیکه
به خدا و زمانبندی خدا اعتماد کنم
اون کارشو درست انجام میده
به نام خدای هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
وهمه ی دوستان عزیز
سؤال قسمت اول:
به اشتباهی که اخیرأ کردی فکر کن و دربارش بنویس؟
مرحله دوم:
چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
وقتی سؤال این قسمت و خوندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این اشتباهی بود که چند ماه پیش انجامش داده بودم که فکر کنم چون خیلی از نظر من مهم بود ذهنم زود این اشتباه و به یادم آورد
زمانی که داشتم برای پیجم تولید محتوا انجام میدادم و اوایل کارم بود
و کلا با بحث تولید محتوا و ادیت هیچ آشنایتی نداشتم
کارمو شروع کردم تو یکی از پست هایی که به اشتراک گذاشتم پست که بارگزاری کردم بعد از گذشت چند ساعت متوجه شدم که پستم صدا نداشته حالا دقیقا نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود ولی بعد از اینکه موضوع و فهمیدم اونم از طریق همسرم مات و مبهوت بودم همون لحظه زدم پاکش کردم
خیلی ریختم بهم،یجورایی بهم برخورده بود خیلی توقعم از خودم بالا بود
و واقعا همون لحظه خودمو ناتوان دیدم نتونستم خودمو ببخشم و بگم بابا تو که از صفر شروع کردی بدون هیچ آموزشی چطور توقع داری با یکی دو بار پست گذاشتن حرفه ای بشی
از اون به بعدش همش بهونه میوردم و تا همین لحظه حتی با گذشت چند ماه هنوزمحتوایی آماده نکردم
ولی با فایل قبلی که در مورد چالش ها و طرز برخورد با اونا بود تصمیم گرفتم دوباره کارمو شروع کنم با یه نگرش جدید و با کلی حس خوب و انگیزه ی بالا
ذهنیت محدود کننده در مقابله با اشتباه کردن:
من آدم به درد نخوری هستم
من آدم بی عرضه ای هستم
من آدم ناتوانی هستم
و سرزنش کردن و خود تخریبی کردن خود
و شک کردن به توانایی های خود
عصبانی شدن و بد وبیراه گفتن به خود
و اما یک ذهنیت قدرتمند کننده:
اشتباه خودش و میپذیره (و میگه مسیر پیشرفت از همین جا شروع میشه)
اشتباه و فرصتی برای پیشرفت میبینه
میگرده ایراد کار و پیدا کنه
دنبال اینه که چه درسی میتونه از این اشتباهش بگیره که به نفع خودش استفاده کنه
اشتباه خودشو بهترین هدیه ی خداوند میدونه برای اینکه پیشرفت کنه و موفقیت های بیشتری کسب کنه
چه درسی میتونم از این اشتباهم بگیرم برای اینکه بهتر بشم؟از چه زاویه ای به این اشتباهم نگاه کنم که به توانایی هام شک نکنم؟
خب هر کسی ممکنه اشتباه کنه،برای من که برای اولین بار داشتم این کارو انجام میدادم کاملآ طبیعیه و حتی حرفه ای ترین های این حوزه هم اشتباه میکنن
اشتباه کردن قسمتی از روند یادگیری منه مهم اینه که میتونم برم آموزش ببینم و خیلی بهتر و راحت تر کارمو ادامه بدم
مرحله ی آخر:
چطور درسهایی که گرفتی از اون اشتباه قبلی در عمل میتونی ازشون استفاده کنی؟
قبل از هر چیزی تکرار و تکرار باورهای قدرتمند کننده و استفاده از آنها در عمل
تمرین و تمرین با نرم افزارهای ادیت
دیدن بهبود های خودم و تایید آنها
و برنامه ریزی هفتگی برای تولید محتوا و انجام ادیت
و یادم باشه که من توانایی یادگیری هر آنچه که بخواهم هستم و میتونم تو هر زمینه ای عالی بشم واستعداد ذاتی وجود نداره
اگه بخوام میشود با تمرین با تکرار با بهبود همیشگی با فکرکردن و یادگیری
نکته ی مهمی که استاد بهش اشاره کردید اینکه که بعضی ها همیشه مواظبن اشتباه نکنن که مردم دربارشون چیزی نگن دقیقا من همین طور هستم
همیشه ترسیدم از اشتباه کردن و در صورت اشتباه کردن خجالت کشیدم
و چه خودخوری هایی که با خودم نداشتم
سپاسگزارم استاد عزیزم که تو این فایل فهمیدم چه باورهای محدود کننده ای دارم و چطور تغییر شون بدم
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی های ارزشمند و ناب
قول میدم که قدرشون بدونم و در عمل ازشون استفاده کنم
بازم ممنونم از شما.
به نام خدای بخشنده مهربان
سلااام خدمت استاد عزیزم و همه فرشتگان این سایت الهی
اول از همه ی خسته نباشید جانانه به خودم میگم بابت تموم شدن موفقیت امیز امتحانات دانشگاه
از مرحله ترمکی گذشتن و وارد ترم دو شدن(:
خدایا شکرت بابت این ترمی گذشت کلی دوست شاد و پر انرژی پیدا کردم
با کلی ادم باسواد و هدفمند اشنا شدم
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت فضای ارومی که این مدت برام ایجاد کردی
خدایا شکرت بابت دیدن الگو های فوق العاده ای ک از درس سختی که مال ترم پنج بود و گذاشته بودنش برای ما ترم اولیا و من بر این باور بودم شاهکار کنیم بتونیم با نمره 10 12 پاسش کنیم و خب من طبق باورهایی ک داشتم با نمره 11 پاسش کردم من به خودم افتخار میکنم تونستم از پسش بربیام ولی افتخار بزرگ تر من دیدن الگوهایی بود که تونسته بودن از این درسی که سختیش زبان زد همس 18 بگیرن!!!!!
جالبه اون افراد کسایی بودن ک تمرکزشون روی رشد خودشون و درسشون بود و اهل حاشیه و گله و شکایت نبودن
و این ی درس خیلی مهمی بهم داد استاد که هرچیزی ممکنه این جهان بر طبق باور های تو رقم میخوره درسته درس سختی بوده ولی من میتونم با تغییر باورهام و ایمان داشتن به توانایی هام اون درس نقطه قوت من بشه درسی که با وجود سختیش من خیلی راحت یاد میگیرمش و خیلی خوب توش عمل میکنم
و فارغ بودن از کسایی که معترض سختی اون درسن
و واینستادن و گوشنکردن به اعتراضات و گله و شکایت ها چون در نهایت من همون نتیجه ای میگیرم ک اونا میگیرن
ی جمله از کامنت سید علی خوشدل عزیز که دیشب بهش برخوردم و منو خیلی بفکر فرو برد این بود که:
خدا خیلی عادله(: همچی درستتت سر جای خودشه .
یک حقیقت تلخ میتونه باشه که الان هرچی که هست هرچه که تجربه میکنی درسته(:
هیچ خطایی از طرف قوانین و خدا رخ نداده
خدای مهربونم خیلی عادله((:
درسته این جملات ما خیلی تو سایت بهش برمیخوریم ولی گاهی اوقات ی جمله تکراری چنان طوفانی تو ذهن ایجاد میکنه که انگار برای اولین بار بهش برخورد کرده و ادمو به خودش میاره!
من هرچی که تو زندگیم تجربه میکنم فقط بازخوردی از افکار و باورهای خودمه و نه هیچ عامل دیگه ای .
درسته ربطی به این فایل نداشت حرفام ولی خیلی دوست داشتم نوشتنم باعث مرور درسایی که گرفتم بشه
بریم سراغ سوال اول این فایل ارزشمند :
اخرین بار که اشتباه کردم دیشب بود
دیشب ساعتا 2/5 بود خیلی خسته بودم از صبح داشتم سیستم فوق العاده شگفت انگیز جنینو میخوندم تصمیم گرفتم بخوابم و صبح زود دوباره پاشم همینجوری که پاشدم برم برقا خاموش کنم چشمم افتاد به قرصا چون از صبح حس سرماخوردگی داشتم کسالت و تب داشتم نمیدونم چیشد یهو تصمیم گرفتم برم ی نوافن بخورم تا شب تب نداشته باشم خواب ارومی داشته باشم نگو که همین دوساعت پیش یکی ازش خورده بودم خوردن من همانا معده درد و اذیت شدن تا خود صبح همانا
ینی تا خود ساعت 7 ک قرار بود پاشم ی دقیقه هم خواب نرفتم اخرا ساعت 6 هم یکم خوابم اومد ترسیدم بخوابم دگ خواب بیفتم نرسم به امتحان!
ذهن سرزنش گر من شروع کرد بهم گفت خیر سرت میخای دکتر بشی و داری با سیستم بدنت کم کم اشنا میشی میفهمی ک خدا با چ دقتتت و نظمییی جز به جز بدن ترو خلق کرده و بعد تو با دونستن این موضوع شروع کردی به خراش انداختن و اسیب زدن به بدنی که اینقدر خدا با دقت فراوان خلقش کرده ؟!
داری به امانتی خدا اسیب میرسونی و مراقب خودت نیستی و توقع داری خدا نعمت های ببشتریو در اختیارت بزاره ک اونا هم نابود کنی؟!؟
قطعا خدا نعمت هاش به افرادی میده ک قدر اونو میدونن و از اون نعمت لذت میبرن و سپاسگزارن
این گفتگو هی تو ذهنم ادامه داشت تا به خودم اومدم گفتم اوکی من اشتباه کردم ولی میتونم درسشو بگیرم و دفعه بعد بیشتر مراقب وجود ارزشمندی که خدا در اختیارم گذاشته باشم
و هر ورودی نامناسبی بهش ندم باور کنم خدایی که قدرت خلق همچین بدنی داشته قطعا قدرت حل کردن مشکلاتی که براش پیش میاد هم داره و بسپرم به خودش و با باورهای درست به سلامتی کامل برسم
استاد من عاشقتونم بابت این فایلای ارزشمند و این فضایی که ایجاد کردید که ما صادقانه اعتراف کنیم و سعی کنیم باورهای قدرت مند کننده راجب اون موضوع بسازیم و تمرکزمون بزاریم روی این مسیر رویایی
سپاسگزارم از دوستانی که اینقدر زیبا مینویسن و متعهدانه عمل میکنن
سپاسگزارم از خدایی که این فرصت ازاد توی اتوبوس بهم داد تا فارغ از شکایت های اطرافیان راحب مملکت ذهنمو کنترل کنم و باورهای ذهنیم بشکافم و درس بگیرم
ی نکته اینکه خدا چقدر قشنگ افراد هم باور هم فرکانس کنار هم میاره (: فقط یکم دقت لازمه خیلی واضح میتونیم تو اطرافمون ببینیمش
سپاسگزارم از خدایی که این هنزفری زیبا بهم بخشید تا راحت تر ذهنمو کنترل کنم
سپاسگزار خدای مهربونمم ک این غروب بی نظیر به چشمانم هدیه داد
عاشقتونم من
اشتباهات زیادی در زندگیم کردم که نشون دهنده جسارت من در زندگی بوده است…
قبلا فکر میکردم که آدم درست،آدمی هست که اشتباه نمیکنه یا کم اشتباه میکند اما بعدها فهمیدم که شاید اشتباهات زیادی در زندگیم کرده باشم که خیلی جاها کمرم رو شکسته اما دوباره توکل کردم و بلند شدم و ادامه دادم،روزهایی که هیچ امیدی نداشتم اما فقط ادامه دادم…
به این جهت خیلی وقتها اشتباهات تکراری میکردم چون نمیدونستم که این کار اشتباهه…
مثل وام گرفتن یا چک دادن یا خونه ساختن به صورت قرضی یا مغازه رو پر از جنس کردن با چک،تا اینکه الله هدایتم کرد به مسیر درست توسط استاد عزیزم…
به هر حال اوضاعم الان از همیشه بهتره به لطف الله،تموم گذشته ام پر از درسهایی است گرانبها که با گوشت و پوست و خونم درکش کردم و میفهمم که بدهی و بدهکاری باعث شرک و نابودی میشه…
اون رنج ها،اون نداری ها،اون حساب مسدود شدن ها،اون زخم زبونها من رو صبورتر و مستحکم تر کرد برای رشد…و برای درک بهتر اصل از فرع
الان بهتر اصل رو متوجه میشم و صبر کردن رو ترجیح میدم به عجله ی نابود شدنی…برای رسیدن به خواسته ام هیچ عجله ای نیست چرا که باید تکاملم طی بشه و لذت ببرم از تک تک لحظات ناب زندگی و عشق ورزیدن به خودم و خانواده ام و جهان…
سپاس بی کران از استاد عزیزم
بنام خدا
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر میکنم و سپاسگذارم که خداوند من رو به سمت شما هدایت کرد
اشتباه بزرگی که انجام دادم که قبلا هم این اشتباه از من سر زده بود
به این شکل بود که داخل جمع آشنایی نشسته بودیم
در حال صحبت کردن ( صحبت در مورد ی شخصی بود )من در حال تشکر کردن و گفتم خوبیهای این فرد و همه افراد هم به همین نحو صحبت میکردن تا جایی که صحبت به سمت اعضایی خانواده این فرد رفت. و باعث شد من ی حرفی بزنم که اصلا از خودم توقع گفتن این حرف رو نداشتم
خیلی خودم رو او روز و شب. سرزنش کردم ولی از آن جایی که دارم روی افکارم کار میکنم. خودم رو نصبت به این حرفی که زده بودم داخل جمع تبرعه کردم و به نتیجه ای که رسیدم این بودم. جایی که حرف مفیدی زده نمیشود اصلا نیاز به حرف زدن من نیست
از موقع به بعد. ترجیح دادم. جایی که اصلا به صلاح نیست حرفی نزنم که بعدا بخام خودم رو سرزنش کنم
چون خیلی حس بدی به آدم دست میده
و با این نحوه فکر کردن تونستم حس خوبی نصبت به خودم بعد از این موضوع داشته باشم
و این رو اول از خداوند بعد هم از استاد عزیزم که دست از دستان خداوند میباشد میدانم
خداروشکر میکنم که چنین استاد عالی رو دارم ️️
به نام خدای مهربان و دوست داشتنی
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام به همه بچه ها
قبلها که با دوره ها و فایل های شما اشنایی نداشتم و این اگاهی هارو نمیدونستم ، وقتی اشتباهی انجام میدادم خیلی ناامید میشدم و دیگه میگفتم نمیشه کاری کرد و مینشستم میگفتم بخاطر این ادم یا بخاطراین شرایط من این اشتباهو کردم و دیگه هم همیشه فکرم درگیر این میشد و اشتباهات خودم رو به گردن اینو اون و جامعه و شرایط مینداختم و هیچوقت خودمو مسئول این اتفاق نمیدونستم وحس بدی داشتم بعد ها که با اگاهی ها اشنا شدم همیشه وقتی اشتباهی میکنم سریع به خودم میگم ازین اشتباه درس میگیرم تا تجربه تر بشم . همیشه استاد یه مثال میزدین قبلا میگفتین اگه کسی توی کاری شکست بخوره و بخواد دوباره یه کاری شروع کنه این ادم خیلی موفقتر ازون ادمی میشه که کلا اصلا توی کارش شکست نخورده . همیشه شکست ها برای رشد ما بودن و اینو همیشه نگهداشتم توی ذهنم حالا خیلیا ازین اشتباه ها و شکست ها اینطوری میگن که اینها تجربه هست نه شکست .
مثالتون در مورد مدافع ژاپن ایتاکورا خیلی مثال قشنگی بود منم این مصاحبشو خونده بودم و اینجا کپی کردم تا رد پایی بمونه تا بچه ها هم بخونن
ایتاکورا در پایان بازی به خبرنگاران گفت مسئولیت باخت را میپذیرد و میداند اشتباه او باعث حذف ژاپن شده است. او گفت:” خیلی ناراحت و غمگین. همتیمیهایم و ملت ژاپن سعی دارند به من روحیه بدهند ولی میدانم که اگر به عنوان یک دفاع وسط بهتر کار میکردم ژاپن میتوانست برنده این بازی بشود. اشتباه از من بود که ندیدم بازیکن حریف از عقب نزدیک میشود. باید روی این ضعف کار کنم چون مشخص است که میدان دیدم آنقدر که برای یک مدافع لازم است باز نیست”
اینکه آدم مسئولیت اشتباهشو بپذیره و بیاد بگه ازین اشتباهم درس میگیرم برای رشد دادن خودم کاملا توی این مثال نشون داده شده
اشتباهات قسمتی از مسیر هست برای یادگیری
اشتباهات برای همه پیش میاد مهمه ادم خودشو سرزنش نکنه و ازشون یاد بگیره و به توانایی هاش شک نکنه نگه من بی عرضم و…
توی داستان افراد موفق داستان هنری فورد هم جالب بود همونطور که خیلیامون میدونیم هنری فورد، پدر خودرو و خالق خط مونتاژ هستش . او با ماشین فورد مدل T خود با حمل و نقل به مردم آمریکا کمک میکرد. وجالبه که بدونیم که اولین شرکت او ورشکست شد. حتی شرکت دوم او نیز ورشکست شد و با این شکست ها و شاتباهات این شخص شد هنری فورد
دوستان همه ما باید به اتفاقات و اشتباهات جوری نگاه کنیم که بدونیم اینها برای رشد ما اومدن و اتفاق افتادن ما توی دنیا چیزی برای اینکه از دست بدیم یا بترسیم یا نابود بشیم نداریم ما در این دنیا فقط لذت میبریم خلق میکنیم چیزهایی که دوس داریم و واقعا زندگی میکنیم . و هرچقدر لذت ببریم و شاد باشیم همینقدر در ایندنیا قشنگی هارو تجربه میکنیم ، شاید توی بعضی مشکلات کمی اوضاع سخت باشه یا توی اشتباهی حسمون بد باشه ولی ما آگاه شدیم و میدونیم خلق کننده زندگیمون هستیم پس هراتفاق زندگیمون الخیر فی ما وقع هستش حتما توش خیریتی هست برای رشد ما و برای پیشرفت ما .
ممنون ازت استاد
به نام یکتا قدرت هستی
سلام استاد عزیزم، مریم جان و دوستان گلم.
استاد امروز با پاسخ به این سوال شگفت زده شدم از اینکه پاسخ من به سوالات در این جلسه و دو جلسه ی قبل مربوط به مسئله روابط میشه و تا به حال خودم رو اینگونه رصد نکرده بودم!
و نمیدونستم این مسئله میتونه پاشنه ی آشیل من باشه و به امید خدا با نگاه ویژه تری باید در این حوزه روی خودم کار کنم…
مرحله ی اول
اول از همه خبر خوب اینکه آخرین باری که میتونستم مرتکب اشتباه بشم، به مقدار زیادی به احساساتم مسلط بودم و احساس خودم رو خوب نگه داشتم و مباحثه ای با در ک متقابل رو پشت سر گذاشتم.
اما پیش تر اشتباهی که مرتکب شدم این بود که در برابر اختلاف نظری که با یکی از عزیزانم داشتم صدایم رو بالا بردم.
و دلیلش هم این بود که در احساس قضاوت و عصبانیت قرار گرفته بودم.
مرحله ی دوم
وقتی مرتکب این اشتباه شدم
دراولین نگاه از دست خودم ناراحت شدم،
اما به سرعت تونستم به احساساتم آگاه بشم و احساساتم رو کنترل کنم
احساسم رو هدایت کردم به این سمت که کسی که باهام داره حرف میزنه دوستم داره و برام اهمیت قائله و خیلی سریعتر تونستم به احساس بهتر برسم.
و این آگاهی وکنترل احساسم، حس خیلی خوبی بهم داد و تونستم این احساس بهترم رو به طرف مقابلم هم انتقال بدم و هر دو با احساس بهتری به صحبتمون خاتمه بدیم.
و از طرفی خوشحال شدم از اینکه برای اولین بار تونستم احساسم رو به حس بهتری در همون دقایق برسونم و اشتباهم رو جبران کنم
مرحله ی سوم
خب یکی از ضعف های من این بوده که وقتی با کسی اختلاف نظر داشتم دچار عصبانیت و خشم میشدم اما اکثرا این احساس خودم رو بروز نمیدادم و در خودم میریختم که البته حدودا سالی یک الی دوبار منفجر میشد و بیرون میریخت که از این موضوع بسیار ناراحت میشدم و خودم رو سرزنش میکردم.
اما مدتی است که در زمینه روابط پیشرفت و فرکانس جدیدی رو در خودم احساس میکنم و میبینم.
متوجه شدم که من میتوانم روی احساساتم کنترل داشته باشم به این صورت که،
اگر فرد مقابل من در فرکانس قضاوت قرار دارد اجباری نیست که من هم در فرکانس قضاوت قرار بگیرم!
اگر آن فرد در فرکانس خشم قرار دارد اجباری نیست که من هم به فرکانس خشم بروم!
اگر شخصی ایده ها و نظریاتش را برایم بیان میکند، اجباری وجود ندارد که آنها را بپذیرم و من میتوانم ایده ها و نظرات خودم را داشته باشم و اصلا نیازی نیست از شنیدن آنها عصبانی بشوم.
واگر بتوانم در این لحظات به یاد داشته باشم که فرد مقابل من تنها به دلیل اینکه مرا دوست دارد و برایش مهم هستم بامن در حال بحث است میتوانم احساسم را خوب نگه دارم و خشمگین نشوم و اشتباهم را تکرار نکنم که در آخرین مورد کاملا بر احساس خودم تسلط داشتم و توانستم جاهایی که میتوانستم حرف های طرف مقابل را تایید کنم و گویی طرف مقابلم هم بهتر میتوانست مرا درک کند و صحبت ما با یک درک متقابل به پایان رسید.
مرحله چهارم
ایده ها و راهکار های من در این مرحله این میباشد که:
وقتی با فردی در حال صحبت هستم که با هم همنظر نیستیم،
_ توجه کنم به اینکه چه نکاتی را از صحبت های شخص میتوانم استخراج کنم که هر دو بر آنها اتفاق نظر داریم و حتما آنها را تایید کنم و به آنها اشاره کنم و سعی کنم صحبتمان را بر مواردی که اتفاق نظر داریم هدایت کنم
_ در احساس خوب بمانم و یکی از بهانه هایی که میتوند من را در احساس خوب نگه دارد این است که طرف مقابلم دوستدار من است یا اینکه این فرد برایم بسیار ارزشمند.
و نتایج جالب این است که وقتی من با این نوع احساس با طرف مقابلم صحبت میکنم، خیلی راحتتر میتواند درکم کند و به صحبتهایم گوش دهد.
و در حین صحبت حتما میگویم که برایم فرد ارزشمندی است و برای نظراتش احترام قائل هستم.
استاد عزیزم ازتون تشکر میکنم بابت این جلسه های ارزشمند و خوشحالم که یکی از اعضای خانوادهی صمیمی عباسمنش هستم.
بنام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته و مهربونم و همه دوستان خوبم در این سایت بهشتی
سؤال این جلسه
به اشتباهی که اخیراً مرتکب شدی فکر کن ببین وقتی اون اشتباهو کردی چه برخوردی با خودت داشتی
من عادت بدی که در گذشته داشتم این بود که وقتی یک اشتباهی می کردم ناخودآگاه این جمله نامناسب به زبونم میامد که: اِوا خاک به سرم دیدی چی شد(مثلاً غذام سوخت)، و خودمو سرزنش می کردم، البته سرزنش کردنم در اون حد شدید نبود که احساس کنم من کلاً ناتوانم در این زمینه بلکه اینجوری بود که چرا حواسمو جمع نکردم چرا دقت و تمرکز نکردم رو کارم
الان خدا رو شکر بعد از استفاده از آموزشهای استاد و بخصوص دوره شیوه حل مسائل با اینکه دو سه جلسه اول رو فقط کار کردم و دوره احساس لیاقت خیلی بهتر شدم، هم چند قدم از کمالگرایی بسمت بهبودگرایی پیش رفتم و هم با خودم دوست شدم و مهربونتر رفتار می کنم
مثلاً پریشب دیدم زمان خوابم رسیده و یک کمی هم گذشته و من تمرینات ورزشی امروزمو که معمولاً صبحها بعد از پیاده روی یکساعته روزانه انجام می دادم هنوز انجام ندادم
بخودم گفتم خانم خانما میخوای بخوابی و هنوز ورزشتو انجام ندادی
اولاً که اون جمله نامناسب رو به زبون نیاوردم که بگم (خاک به سرم) ورزشمو انجام ندادم، یعنی خیلی وقته که دارم تمرین می کنم آگاهانه اینو نگم هر چند که هیچوقت منظور خاصی از این عبارت نداشتم لقلقه زبونم بود و فقط طبق عادت می گفتم ولی به هر حال عبارت منفی هست و من میخوام و باید که از کلمات مثبت توی کلامم استفاده کنم
و ثانیاً اصلاً خودمو سرزنش نکردم و مهربانانه بخودم گفتم اشکال نداره عزیزم حالا پیش اومده، فردا تمرینات ورزشی دو روز رو با هم انجام میدم
من از این اشتباه درس می گیرم که ورزشمو تا عصر انجام بدم و به آخر وقت نندازم چون دیر میشه و کارهای دیگه هست و معمولاً وقت نمی کنم
و درسی که از این اشتباه گرفتم و بهبودی که ایجاد کردم رو هم در اینجا و هم در جنبه های دیگه زندگیم میتونم بکار بگیرم و اون هم اینه که کارها رو در وقت مناسبش انجام بدم
یه اشتباه دیگه که اخیراً داشتم این بود که ظرف شیشه ای سنگین پر از شربت رو که قطرش اندازه بطری آب یک و نیم لیتری بود و راحت تو دستم جا نمیشد رو می خواستم از یخچال بردارم بزارم روی کابینت آشپزخونه و چون موبایل تو دستم بود با یک دست برداشتم، تا اومدم بزارمش روی کابینت یه گوشه اش خورد به لبه کابینت و از دستم افتاد به زمین و شکست…و خودتونم می تونید تصور کنید که چه خبر شد، قسمت زیادی از کف آشپزخونه پر از شربت آلبالوی چسبناک و شیشه خورده شد و من یه لحظه مات نگاه کردم… ولی بلا فاصله گفتم اشکال نداره الان جمعش می کنم،پیش اومده دیگه فدای سرم، خدا رو شکر که شیشه تو پام نرفت و به خودم آسیبی نرسید
یعنی نه تنها خودمو اصلاً سرزنش نکردم بلکه کلی هم به خودم دلداری دادم و با خودم مهربون بودم و برخورد محبت آمیز داشتم، و سعی کردم که از زاویه بهتری بش نگاه کنم و بگم خدا رو شکر هیچ صدمه ای به من نرسید
من پذیرفتم که اشتباه کردن طبیعیه و قسمتی از روند یادگیریه و حتی موفقترین آدمها هم اشتباه می کنن، مهم اینه که از اشتباهم درس بگیرم و درسی که گرفتم رو عمل کنم بش تا دفعه های بعد اشتباهم رو تکرار نکنم
مثلاً در مورد افتادن شیشه شربت من درس گرفتم که روشم درست نبود من باید گوشی موبایل رو کنار میزاشتم و دو دستی شیشه بزرگ و سنگین رو بر میداشتم تا بهتر بتونم کنترلش کنم و از دستم نیوفته
و از این درس در موارد دیگه هم استفاده کنم و عمل کنم یعنی کارها رو از روش صحیح و درستش انجام بدم تا نتیجه بهتری بگیرم
وقتی به رفتارهام تو این دو مثال و موارد دیگه ای که برام اتفاق افتاده دقت می کنم می بینم که به لطف خدا و به برکت استفاده از آموزشهای ارزشمند استاد عزیزم واکنشهام نسبت به موضوعات مختلف از زمین تا آسمون فرق کرده، یعنی من طبق ذهنیت قدرتمند کننده دارم رفتار می کنم و واکنش نشون میدم
و متوجه یه موضوع دیگه هم شدم و اون هم اینه که اشتباهاتم به مراتب کمتر شده نسبت به گذشته، معنیش اینه که درس گرفتم از خیلی از اشتباهات قبلیم و دیگه تکرارشون نمی کنم
خدا رو هزاران بار سپاس برای این تغییرات مثبتم
سپاسگزارم اول از استاد عزیزم که این فایلهای بسیار ارزشمند رو برایگان در اختیار ما قرار میده
و بعد سپاسگزارم از دوستان نازنینم که این همه استقبال کردن و کامنتهای با ارزش و فوق العاده ای می نویسن و من این روزها وقتهای بیشتری رو مشغول مطالعه کامنتهاشون هستم
برای همه رشد و پیشرفت در همه جنبه های زندگی رو از خدای بخشنده و مهربان درخواست می کنم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان
سپاسگزارم استادم که همه ما رو به چالش میکشی تا به خودشناسی بهتر برسیم و واسه بهبود خودمون قدم برداریم
الهی شکررر
یه سری اشتباهات جزئی هست که میخوام بررسی کنم
البته قبلا یعنی چندین سال پیش اشتباهات بزرگی داشتم که همش سرزنش میکردم ولی به کمک خدا و لطف آموزش های استاد و خواسته قلبی خودم از سال 1399 خیلی تمرکزی دارم روی افکار و رفتار خودم کار میکنم و نتایج فوق العاده ای گرفتم خداروشکررر
من الان نزدیک به 5 ماهه دارم به شیوه دوره سلامتی زندگی میکنم و حدودا سه ماههروی عضله سازی کار میکنم من با همه حرکات اوکی بودم به غیر از عضلات سینه و به شدت توی اون ضعف داشتم و اشتباه انجام میدادم این در حالی بود که همسرم خیلی عالی انجام میداد و من اصلا وارد سرزنش نمیشدم و سعی کردم بهبود بدم و روز به روز بهتر بشم و تکاملم رو طی کنم و الان بعد از سه ماه میتونم شنا رو سه ست 8 تایی برم و میتونم خودمو تا یه جاهایی پایین ببرم و احساسم فوق العادست چون نسبت به مبدا خودم بهبود پیدا کردم
و یک اشتباه جزئی تر هم در مورد پسرمه که به شیوه تغذیه قبل داره جلو میره و من هم همش طبق باورهای قبل حس میکنم باید چیزی بخوره و مادام پیگیرش میشم در صورتی که میل نشون نمیده و همونجا به خودم یاداور میشم که باید این باور رو در خودم تقویت کنم که هر زمان خودش غذا بخواد میگه و من براش فراهم میکنم و به جای سرزنش کردن سعی میکنم رفتار درست رو انجام بدم و خودم رو بهبود بدم
دقیقا هر چی فکر میکنم با افکار الانم رفتار درست رو سعی میکنم انجام بدم و درگیر سرزنش نمیشم و همش دنبال راهی برای بهبود هستم و اگر احساسم بد بشه سریعا قانون رو بررسی میکنم و درستش میکنم تا احساسم بهتر بشه
نکته : اشتباه پیش میاد درسی که ازش میگیرم مهمه اگه اشتباه پیش نمیومد درس رو نمیگرفتم
نکته : هیچ زمینه ای نیست ، نشه در آن پیشرفت کرد و مهارت کسب کرد ( به شرط علاقه)
نکته : آنچه را که بخواهم یاد بگیرم میتوانم یاد بگیرم (با فکر کردن و تمرین و تکرار و بهبود)
تمرین :
مرحله اول : دو سه هفته پیش همسرم به انتخاب خودش برام کفش با برند اکو اینترنتی سفارش داد چون خودش سالهاست اکو میپوشه و حسش خوبه کفش که رسید من پوشیدم حس کردم نسبت به کفش قبلیم سنگین تره و باهاش راحت نیستم در حالی که کفش کاملا ضدآب بود و راحت در تابستان و زمستان میشد اون رو پوشید وقتی این موضوع شد به همسرم گفتم من واسه همین گفتم که باید قبل از خریدن کفش اونو پام کنم بعد بخرم و دقیقا این دیدگاه ذهنیت محدود کننده بود
مرحله دوم : احساس اینکه نمیشه به فضای اینترنت اعتماد کرد و احساسم بد شد و اینو به همسرم هم گفتم و به خودم گفتم از این به بعد کفشم رو خودم انتخاب میکنم قطعا همسرم هم کمی ناراحت شد ولی به روی من نیاورد
مرحله سوم : یه روز کفش قدیمی خودم رو پوشیدم ولی فرداش تصمیم گرفتم دوباره همون کفشی که خریدم رو بپوشم جالب اینجاست اینبار که پوشیدم پام توش راحت تر شد و این باعث شد که فکر کنم به این موضوع که همه چی عادت است چون من به جنس کفش قبلم عادت کرده بودم و از اینکه پا به ناشناخته بزارم مقاومت دارم و باید فرصت بدم تا به سبک جدید عادت کنم و با خودم بررسی کنم که این کفش جدید چه نفعی برای من داره نسبت به کیفیت و کارایی ای که داره
مرحله چهارم : درس : اعتماد کنم و اجازه بدم تا ناشناخته برام آشنا بشه و ادامه بدم و کم نیارم
تبریک میگم دوست من (◍•ᴗ•◍)️
خیلی خوشحالم که اینطور با تعهد دوره قانون سامتی رو ادامه میدید . دورهای که خودم هم دوست دارم تهیش کنم . موفقیت شما دوستان رو میبینم خوشحال میشم .
در رابطه با پسرتون هم ما تو فامیلمون بچه زیاد داریم . و خوب از نظر ژنتیکی هم همه کاملا به هم نزدیکن . اصلا ما اونجا همه با هم فامیلیم.
حالا خیلی ها درگیر غذا خوردن بچه ها شونن . در صورتی که بچه هایی هم هستن که خیلی هم کوچیکن . ابمیوشونو میگیرن زیر بغلشون میزارن تو یخچال برای بعدشون . یا خیلی راحت خودشون سر سفره میشینن قاشقشونو دستشون میگیرن . تو همون سنین خیلی پایین . خیلی ها هم هستن بزور به بچه هاشون غذا میدن . این تفاوت ها راحت معلومه . به عملکرد و باور خودمونه .
و اینکه اگه یه کفش رو بپوشیم و خوشمون نیاد سادس پیش میاد . چیزی که برام جالبه شما اینقدر در مسئله ریز شدید . احساس کردید که ممکنه همسرتون ناراحت شده باشه و همین باعث بهبود رفتارتون میشه و دیگه قرار نیست دفعه بعد همچین اتفاقی بیفته . چون ما تغییر کردیم . ما درسمونو گرفتیم . این چیزیه که من دوستش دارم و تحسینش میکنم .
دوست من موفق باشید . امید وارم از کفش جدید تون لذت ببرید و باهاش دنیا رو بگردید.
سلام به شما دوست عزیزم
خیلی خوشحالم که کامنت منو خوندید و تشکر میکنم که توجه کردین و مهمتر از اون نظرتونو گفتین
ایشالله خیلی زود دوره سلامتی رو تهیه میکنین یکی از بزرگ ترین معجزات زندگی من زندگی به سبک دوره سلامتیه غوغا کرده اگه بخوام در موردش بگم که کلی باید بگمم
ایشالله خودتون خیلی زود تجربش میکنین
اره باید اجازه بدیم بچه ها خودشون در صورت تمایل غذا بخورن نه اینکه ما به خاطر نگرانی هی بخوایم سیرشون کنیم
واسه کفش هم مررررسی ازتون که این دعای قشنگ رو کردین خیلیییی دوست دارم کفش های مختلف رو امتحان کنم و دنیا رو بگردم
باز هم سپاسگزارم ازتون
به خدای بزرگ میسپارمتون