ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 2

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    هوالله

    که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو

    سلام به استاد عزیزم سلام به همگی همراهان

    کودکی من همراه بود با تغییرات فراوان . من در دوران کودکی چندین شهر جا به جا شدم و طبیعتاً چندین مدرسه را امتحان کردم و همین امر باعث شد همیشه به استقبال تغییرات بروم و هیچ مشکلی با تغییرات نداشته باشم در واقع هیچ وقت ترسی از تغییرات نداشتم و تغییرات برایم خوشایند بوده. از تغییرات در منوی سفره خانواده گرفته تا تغییر در محل زندگی و عقاید که الان برایم بارز شد.

    سال‌ها قبل از اینکه با قوانین آشنا شوم و قصد تغییر محل زندگی و کسب و کارمان را داشتیم جمله را همسرم خیلی تکرار می‌کردیم یا بانی تغییر باش یا قربانی تغییر می‌شوی.

    با وجود بافت سنتی و مذهبی خانواده هایمان من و همسرم دوستدار تغییر بودیم . چون آنچه در این سال ها متوجه شدم بر اثر تجربه شخصی ، هر چه افراد مذهبی تر عقاید سفت تر و کم انعطاف پذیر تر .

    یکی از تغییرات خوب در زندگی من تغییر در نوع آشپزیم بود به طوری که من غذاهای مرسومه تمام سفره‌های ایرانی قیمه ، قورمه …

    در خانه نمی‌پختم و به جایش انواع غذاهای سنتی شهرهای مختلف ایران را امتحان می‌کردم و این باعث شد بچه‌های من به همه مدل غذایی عادت کنند و با این مشکل که بد غذایی کنند به اصطلاح،خدا را شکر روبرو نشدم.

    تغییر دکوراسیون منزل اتاق‌ها هم که جزو روتین زندگی ما است با همان وسایلی که داریم فقط چیدمان را عوض می‌کنیم هم برای خودمان تنوع و دلپذیر است هم برای ذهنمان که به یکنواختی عادت نکند.

    آب که یکجا بماند راکد میشود مرداب می‌شود می‌میرد ، آب در جریان زنده و قابل شرب است.

    اما فعلا آخرین تغییر زندگی من تغییر شغل همسرم بود که به مهاجرت ما انجامید. که خودش یک سلسله تغییرات را به همراه داشت.

    چه تغییری در روتین روزانه ام می توانم ایجاد کنم که مثبت باشد ؟ گنجاندن یک برنامه پیاده روی اخر هفته ای هر بار یک جای جدید و یک ساعت متفاوت در روز .

    عبارت تاکیدی

    الخیر فی ما وقع

    تو هر تغییری رشد است اگر بخواهی .

    تغییری که باید ایجاد کنم درآمد داشتن و شغل داشتن است قدمی هم که باید براش بر دارم ایجاد باور های مناسب و بخصوص توحیدی است تو این زمینه اگر گیرم را برطرف کنم میدانم که خدا درهای نعمتش را به رو یم باز می کند .

    خدایا شکرت برای زندگی امروز ،هدایت به مسیر ، وقتی که دادی برای شنیدن فایل نوشتن کامنت ، ذهنی که باز کردی دستی که نوشت چشمی که دید ، گوشی که بود و کار کرد، اینترنت و کلی عوامل دیگر که ذهنم بهش قد نمی دهد .

    یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال559.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    ابوالفضل گنجی گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    بنام خدا،سلام و درود بر استاد بی نظیرم.

    بواسطه ایجاد یکسری تغییرات در زندگیم مسایلی توی مسیر زندگی من بود که بسیار تحت فشار روانی بودم. همه آموخته هام از شما رو مرور میکردم ولی باز گره های ذهنم باز نمیشد. ته دلم آرزو کردم کاش میشد یه فرصتی پیش میومد که من در مورد این شرایط با استاد عباسمنش مشورت می کردم و ایشون با شنیدن شرایط من و بصورت اختصاصی منو راهنمایی میکرد که ناگهان مجموعه فایلهای ذهن قدرتمند کننده در سایت قرار گرفت که اصلا پاسخ اختصاصی تمام سوالات من بود. یعنی انگار استاد بعد از شنیدن یک ساعت از شرایط زندگی من تک تک این فایلها رو داره واسه من تهیه میکنه. مطابقت محتوای این فایلها و ترتیب موضوعات اونها و تناسبشون با شرایطی که من توش گیر میکنم و بعد فایل جدید میاد و اصطلاحا استاد منو کووچ میکنه باورنکردنیه؛ باورنکردنی… سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود شما استاد عزیز و هدایتهایی که خداوند از زبان شما جاری میکنه برمن.

    اما در مورد پاسخ این قسمت برنامه:

    من قبل از آشنایی با استاد در برابر تغییرات مقاومت داشتم ، حتی تغییراتی که میشد حدس زد کاملا به نفع منه. ولی از اونجا که آدم تنبلی نبودم و بالاخره آداپت میشدم با شرایط بعدها متوجه میشدم که این تغییر به نفع من شد و کلی مهارت جدید یادگرفتم و کلی پیشرفت کردم ولی باز هم درس اصلی که انعطاف پذیری در برابر تغییرات که میتونه منجر به بهبود نتیجه نهایی بشه رو درک نمیکردم. تا اینکه با استاد عزیز آشنا شدم و الان تکه کلام من شده “الخیر فی ما وقع” اونم بطوری که دوماه پیش بخاطر شکستن ناگهانی فرق سرم با 8 تا بخیه بزرگ بقدری خداوند رو شکر میکردم و با تمام وجود ، با تمام وجود اون ناخواسته رو لطفی از جانب الله میدونستم که یادم نمیاد در تمام عمر واسه دریافت نعمتی اینقدر شکرگذاری کرده باشم. واقعا روی تخت بیمارستان که دکتر داشت پوست سرم رو میدوخت احساس خوبم بقدری مانع درک بخش زیادی از درد بخیه سرم شده بود که دکتر با تعجب گفت درسته که بی حسی زدم ولی تو مقاوم ترین مریضی هستی که تا حالا دیدم.

    فرکانسم عالی بود و همونجا توی بیمارستان دنبال هدایت و نشانه ای بودم که فلسفه کشیده شدن من به این ناخواسته رو درک کنم. و ناگهان هدایتی رسید که یه مشکل بزرگ توی زندگی من رو حل کرد و با اون هدایت توی بیمارستان، الله من ؛کوهی از آرامش رو بهم هدیه داد .

    القصه … من دیگه واقعا از تغییرات نمیترسم و میدونم که نتیجه نهایی تغییر در دستان منه و من تعیین کننده هستم که بپذیرم و به بهار میوه هاش برسم یا مقاومت بکنم و به خزان برگ ریزان تن بدم.

    قدرت خلق کنندگی رو درک کردم تا حد کمی و در حال تمرین و بهبود ادراک خودم هستم.قانون بلاتغییر الهی یعنی اصل تکامل رو در مسیر شروع تغییرات تا رسیدن به نتیجه مطلوب رو پذیرفته ام و میدونم هر تغییر در دلش حرکت تکاملی رو بهمراه خواهد داشت که نتیجه حرکت در اون بین منجر به خلق یه گسترشی هرچند کوچک بشه.

    همواره تمام شرایط حوادث و آدمهایی که حتی از کنارم رد میشن رو ناشی از مداری میدونم که درش هستم و سعی میکنم با تفسیر شرایط به خیروخوشی نتیجه بهتر رو رقم بزنم.

    اگه ناخواسته به مترو نرسیدم میگم حتما با تاکسی یا اتوبوس قراره چیزی ببینم که درد بخورتره ، اگه ناخواسته غذام سوخت میگم قرار چیز مناسبتر(نه حتما بهتر یا خوشمزه تر) بخورم . حالا وقتی هم الهامی میاد که خودم شرایط رو باید عوض کنم سعی میکنم با مرور آگاهی های سایت عباسمنش شجاعت لازم برای حرکت رو بدست بیارم و چشم انتظار چیدن میوه ها باشم و الان در همین لحظه در وسط و دل بزرگترین تغییر و خواسته زندگیم هستم که البته با وجود کسب مهارتها و شناختهای بسیار و کم شدن ترس ها و افزایش شجاعتم فارغ از اینکه نتیجه نهایی چی باشه ، سپاسگزار خداوندم و میدونم که بهترین رو برام رقم میزنه و مزد توکل به الله مهربان و حرکت شجاعانه منو بهم حواله میکنه و در نهایت رستگارم ان شاءالله.

    اتفاقا این همون تغییریه که پانزده سال عقب انداختمش و جرات شو نداشتم و الان با شروع مجموعه فایلهای جدید “ذهن قدرتمند کننده در برابر ذهن محدود کننده” استاد که گفتم بطرز باورنکردنی متناسب و گام به گام به شرایط جدید من تهیه میشه و در سایت قرار میگیره دارم جلو میرم و با غلبه بر باورهای محدود کننده و پوچ قبلی ام، دست بکار شدم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      چقدر خوبه که باور کنیم هر اتفاقی فقط به نفع ماست، چقدر خوبه باور کنیم که یک قدرت مافوق همه قدرتها مراقبمونه ، همانا اولیا خدا نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند

      وقتی تو به خدا وصلی خودش هدایتت میکنه به سمت راه درست خودش قلبت رو پر میکنه از یقین و خودش آرامشی میده تا به نشونه هاش عمل کنی و بعد میفهمی که چقدر راه درست بوده و این بهترین اتفاق ممکنه در حالیکه شاید چهره اون اتفاق جالب نبوده است…

      پناه میبرم به الله یکتا و لذت بردم از فایل توحیدی شما دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    امیر ارکان فر گفته:
    مدت عضویت: 3919 روز

    سلام استاد بینظیرم

    .

    .

    مرحله اول:

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    1- ازدواج کردن!!! که بسیار در مقابلش مقاومت هایی داشتم که بخاطر نتایج ضعیفی که دیگران گرفته بودن در من مقاومت ایجاد کرده بود!! اما بعد از این تغییر در زندگی ام بسیار از این تغییری که خداوند در زندگی ام ایجاد کرد رضایت دارم و بسیار خوشحالم که به موقع ایجاد شد و من پذیرفتمش

    2- پدر شدن!! تغییر بعدی که بسیار زیاد در مقابلش مقاومت داشتم !! و فکر میکردم که اصلا از این شکل زندگی راضی نخواهم بود ولی اشتباه میکردم و لحظه ای در آغوش کشیدن پسرم با ارزش تر از تمام دنیا شده برای من

    3- تغییر شغل که از پایان دوره سربازی ام تا به امروز که در شغل مورد علاقه ام مشغول هستم حدود پنج بار رخ داده!! و من هر بار از این تغییرات نگران بودم !! اما هر کدام برای من کلی نعمت درون خودشان داشته

    4- تغییر شکل تغذیه ام که با نظرات اطرافیان حسابی نگرانی در من ایجاد میکرد!! اما الان بسیار ازش راضی هستم

    5- تغییر فکر و باورها که در وجود من مقاوت های بسیاری داشت ولی الان پذیرفته ام که هیچ فکر و باوری کامل نیست و همیشه فکر و باور بهتر از اون هم هست پس میپذیرم که تغییرشون بدم و بهترش کنم

    مرحه دوم:

    من تصمیم دارم که اعتمادم را به پروردگارم بیشتر کنم و به غیب ایمان داشته باشم و برای این تغییر در وجودم

    مطالعه قرآن را به روتین زندگی ام اضافه میکنم.

    بخاطر برقراری ارتباط بهتر همه روزه با خداوندم سعی کنم بیشتر یاد بگیرم چطور بهتر با خداوندم ارتباط برقرار کنم؟

    آماده حذف هر چیزی باشم که من و از این هدف و تغییرم دور میکنه

    تغییر در روتین روزانه ام به این شکل که هر روز به سایت عباسمنش سر بزنم و کامنت های دوستان هم فرنکانس ام و بخونم و سعی بکنم درک بکنم چه تغییراتی داره با تغییر باورها در وجود دوستانم انجام میشه من هم از این باورها استفاده کنم

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    تغییر به معنای ایمان داشتن است

    تغییر یعنی به قوانین خداوند اعتماد داشتن

    تغییر یعنی به غیب ایمان داشتن

    تغییر یعنی دست تو را خداوند گرفته

    تغییر یعنی به سمت خدا حرکت کردن

    تغییر یعنی زندگی کردن

    تغییر یعنی درک جهان هستی

    تغییر یعنی درخواست هدایت

    تغییر یعنی رستگاری

    مرحه چهارم:

    به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟ تغییر دربیزینس و مدل کسب و کارم که در حال تغییرش هستم

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    قدم به قدم با کمک از دوره شیوه حل مسایل زندگی که واقعا یک دوره فوق العاده است سعی در از بین بردن بیماری کمالگرایی و انجام تمرینات و تغییرات کوچک برای رسیدن به عادت بهبود گرایی

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    هر جایی دیدم خیلی وقته که شرایطی بدون تغییر باقی مانده و هیچ بهبودی در آن ایجاد نشده

    سعی میکنم هوشیار باشم و شناساییش کنم و به فکر تغییر در جهت رشد آن قرار بگیرم

    .

    ممنونم استاد از این دوره که شروعش کردید بسیار زیاد برای من مفید بوده

    و حسابی داره به خودشناسی من کمک میکنه

    دوره 12 قدم و مجدد از قدم اول شروع کردم و کلی تغییرات بزرگ در راه است که با آغوش باز

    چهار چشمی منتظرشون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2974 روز

      بنام الله

      سلام به دوست عزیز وارزشمندم

      امیر جان چقدر از کامنتت لذت بردم وچه عالی می‌شد حس کرد آن احساس خوبی که از تغییرات دروجودت پدیدار شده بود

      امیر عزیز احسنت به شماعجب عبارات تاکیدی :

      تغییر یعنی رستگاری

      تغییر یعنی زندگی کردن

      سپاسگزار وجود ارزشمندتم وازشما صمیمانه سپاسگزارم

      در پناه حق شاد وسالم وثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      چه جمله قشنگی فرمودین

      آماده حذف هر چیزی باشم

      چقدر این نگاه توحیدی است

      حذف وابستگی ها ، حذف آدمها ،حذف شرایط امن ، حذف خودم و من من کردن ها…

      کاش بتونم خودم رو در نتایج حذف کنم و کاش بتونم درک کنم که من هیچی نیستم و هر نتیجه و هر خیری در زندگیم هست از آن خداست و من هیچم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فاطمه ولمزیاری گفته:
    مدت عضویت: 1568 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر تو لباس آرمی خوشتیپ تر میشید شما ،عاشقتونم

    سلام به همه دوستان عزیزم توی این سایت بهشتی ….

    چقدر بک گراندتون رو دوست دارم استاد خیلی حس گرمی داره ،همش تجسم میکنم اونجا نشستم با چندتا دوست صمیمی و شمام رو اون صندلی مخصوص مشکی نشستین و دارین در آرامش از قانون برامون صحبت میکنید،بچه هام تو حیاط با مرغ و خروسا مشغول بازین و مریم جونم دارن از فضای بهشتی و پر جنب و جوشی که حضور بچه ها تو مزرعه ایجاد کرده فیلم میگیره

    _

    با توکل به خدا بریم برای جواب تمرین های این فایل بی نظیر

    در جواب به سوال اول فایل باید بگم که من کلی فکر کردم از گذشته های خیلی دورم تا به امروز و متوجه شدم که من آدمی بودم که همیشه از تغییر خوشم میومد،یعنی تو هر زمینه ای دنبال تغییر بودم،مثلا زمانی که حسابرس بودم خیلی راحت وقتی دیدم روحیه ی کاریش به من نمیخوره کارمو تغییر دادم و کارمند حسابداری شدم و بعد از چند سال هم که دیدم کلا این کار باروحیم سازگاری نداره بیخیالش شدم و از یه شرکت خیلی سطح بالا که همه آرزوشون بود اونجا کار کنن به راحتی استعفا دادم و اومدم بیرون،حتی همون زمانها که کارمند بودم همیشه مسیرهای مختلف برای رفتن به سرکار رو امتحان میکردم از کوچه ها و خیابون ها و حتی ایستگاه های متروی متفاوتی رفتن به شرکت و تجربه میکردم از قصد از خیابونایی میرفتم که قبلاً هیچوقت نرفتم تا چیزهای جدیدتری ببینم حتی اگه مسیرم دورتر میشد،حتی الان هم تو پیاده رویم با بچه ها همیشه سعی میکنم یه جای جدید بریم و شده حتی یه درخت جدید و باهم کشف کنیم و هر دفعه یه فعالیت جدید برای بیرونشون انتخاب میکنیم یه روز گل میکنیم یه روز سنگ جمع میکنیم یه بار فقط سنگ پرت میکنیم تو آب یه روز بساط آبرنگ و گواشمونو میاریم و میریم سنگا و برگا رو رنگ می‌کنیم خلاصه هر دفعه یه کار جدید،توی دکوراسیون که همیشه در حال تغییر و تحولم حتی توی حال 14 متری که همه میگفتن دیگه جور دیگه ای نمیشه بچینیش من با تغییر فصل دکوراسیون رو تغییر میدادم کلا خیلی دوست دارم تغییر دکور رو،توی زمینه ی تغییر تو محل زندگی تا زمانی که با خانواده بودم یادمه هربار که خونمون عوض میشد من هیجان زده بودم و خوشحال یا حتی زمانی که شهرمون عوض شد و خانوادم از همدان به کرج مهاجرت کردند اوایل برام سخت بود ولی خودم رو وفق دادم،الانم که خانواده ی خودم رو تشکیل دادم توی شش سال زندگی مشترک سه تا خونه عوض کردم و از کرج به شمال مهاجرت کردم و همین الآنم اگه لازم باشه و خدا بهم نشانه بفرسته حتما خونم رو عوض میکنم و اصلا اسباب کشی رو نشانه ی دردسر یا سختی نمی‌دونم حتی با وجود بچه کوچک ،حتی اسباب کشی تو نظرم خیلی کار خوب و باحالیه و تجربه خونه و محله ی جدید خیلی برام دلچسبه،با وجود همین بچه ها از جمع کردن وسایل و پهن کردنشون تو خونه جدید لذت میبرم حتی اگه یه ماه بخواد کارم طول بکشه اما سعی میکنم با بچه هام از روندش لذت ببرم تا اینکه بخوام اونارو بپیچونم که خودم تنهایی کار کنم،من حتی الان مدتیه دارم تو روش و نحوه ی صحبت کردن با بچه هام هم تغییر ایجاد میکنم خب یه مدت تحقیق کردم دیدم این سبکی که من با بچه ها حرف میزنم یا تریت میکنم سبک قشنگی نیست و اتفاقا باعث ایجاد تضاد بین خواهر و برادرا میشم و شروع کردم مطالعه کتاب ها و دیدن فیلم های یوتیوب انگلیسی زبان و شروع کردم به تغییر هرچند واقعا کار سختیه و چالش برانگیز اما دارم تلاش خودم رو میکنم و هر روز توش بهتر میشم و وقتی نتیجه های خوبشو میبینم کلی ذوق میکنم،و به خودم میگم ایول داره کار می‌کنه….توی سبک تغذیه ای هم کاملا روتینم با قبل فرق کرده و الان مدت هاست دیگه روغن نمی‌خوریم و از روغن قلم استفاده میکنم برای آشپزی حتی سبک غذا پختنم هم با قبل فرق کرده،الان که سر کار نمی‌رم اما همین دوچرخه سواری که میرم و سعی میکنم هر چند وقت یکبار یه تریل تازه پیدا کنم اطراف خونم و جاهای جدید برم تا بتونم زیبایی های بیشتری ببینم …در کل آدمی هستم که عاشق تغییره و حتی با تغییر شغل همسرم هم هیچوقت مقاومت نداشتم و همیشه با این موضوع خوب برخورد کردم و اصلا خودم ایشون رو به سمت کار نجاری که علاقش بود هل دادم و تشویقش کردم و الان بعد از گذشت سه سال کلی پیشرفت کرده توی کارش به قدری که به عنوان استاد کار تو یه کارخونه ی بزرگ چوب مشغول کار شده که خیلی به روند رشدش تو زمینه کار با دستگاه های پیشرفته تر کمک می‌کنه…

    پس به طور کلی من با تغییر مخالفتی ندارم و با آغوش باز هم میپذیرم تغییرات رو.

    _

    مرحله اول تمرین:

    تنها زمانی که تغییر توی روند زندگی ما رخ داد و من سخت تونستم خودم رو وفق بدم با شرایط جدید وقتی بود که سال 98 تصادف کردیم ومن راننده بودم درحالی که شش ماهه باردار بودم و داشتم ساعت چهار صبح با ماشین پراید وانتی که اونموقع داشتیم به بازار گل میرفتم، برای کسی کار میکردیم، که تصادف وحشتناکی کردیم و ماشین داغون شد و صاحب کار عذرمونو خواست و گفت که دیگه نمیتونه باهامون ادامه همکاری داشته باشه،اون زمان من داغون شدم انگار دنیا برام به آخر رسیده بود خب شرایط بارداری کلا هورمونهای مادر رو دگرگون می‌کنه اما من یادمه خیلی سخت تونستم خودم رو آروم کنم چون راننده و مقصر هم بودم که دیگه بدتر…اما چند وقت که گذشت و دخترم که به دنیا اومد و بعدش که همسرم توی دیجی کالا مشغول شد به این نتیجه رسیدم که چقدر خوب شد اون تصادف برای من چون من هیچ نفعی برام نداشت کار کردن توی اون گل فروشی فقط به این دلیل که همسرم سختش بود صبح های زود بره سرکار من این مسئولیت رو قبول کرده بودم که به جاش صبحا ساعت سه بیدارشم و رانندگی کنم تاااااا بازار گل که خیلی دور بود تا خونمون حدود یک ساعت و خورده ای فاصله بود که چرااا چون همسرم صبحا نمیتونیت بیدار بشه و رانندگی کنه ،بغل دست من می‌خوابید تا بازار گل و اونجا تازه بیدار می‌شد و کارشو شروع میکرد،ولی وجهه مثبت این تغییر به ظاهر بد این بود که دیدم که خدا این تضاد رو برای من آورد که من قدر خودم رو بیشتر بدونم بیشتر مراقب خودم که باردارم باشم،کمتر بخوام مسیولیت کس دیگه رو هم به دوش بکشم و برای خودم ارزش بیشتری قائل باشم،و از اون طرف هم همسرم هم که آدم صبح زود بیدار بشویی نبود بیاد بیرون از کاری که حتی نمیتونه درست انجامش بده(کار بازار گل از 4صبح شروع میشه تا 12ظهر) و براش از خواب بیدار بشه و بره تو یه شرکتی که خیلی کارش سبکتره و ساعت کاریش فرق داره و بعدشم یه شغل دیگه و بعدشم کلا بیخیال کارمندی بشیم و کسب و کار خودمون رو شروع کنیم کاری که بهش علاقه داره براش ساخته شده اصلا فامیلیش نجارزاده هستش همه مشتریامون تعجب میکنن وقتی فامیلیشو میگه فک میکنن شوخی می‌کنه :)

    و اگه اون تغییر و تضاد برامون رخ نمی‌داد خدا می‌دونه الان کجا بودیم ‌‌.واقعا سپاسگزار خدا هستم بابت این تضاد بزرگ ..

    مرحله ی دوم تمرین:

    همون اوایل دوره ی احساس لیاقت من به این نتیجه رسیدم که بین کار همسرم و زندگیمون و بچه ها هیچ حد و مرزی وجود ندارد(چون کارگاهش گوشه ی دنج حیاط خونمونه) و یه لحظه سر کاره یه لحظه دیگه بچه ها گیر میدن بابا بیا پیش ما و خلاصه حد و مرزی توش نیست و تعطیلات مشخصی هم نداره،که یه روال مشخص داشته باشه درسته خیلی خوبه که پیشمه و توی نگهداری از بچه ها خیلی تنها نیستم اما یجورایی هم برای کار خودش خوب نبود که نمیتونست تمرکز صددرصد بزاره و هم برای من که بچه ها دو هوایی بودن و یه جورایی تو تربیتشون دچار از هم گسیختگی شده بودم و مدتی بود که به رسول جان میگفتم که باید حد و مرز بزاریم اینجوری نمیشه ما باید تغییر بدیم برناممون رو و شروع کرده بودیم یه کارایی کردن و یه تغییراتی دادن ولی عملا خیلی موفقیت آمیز نبود و از اونجایی که توکلم دیگه همیشه به خداست و کارها رو به خودش میسپارم ،رها بودم و یه روزی یه شخصی که یکی از دستان خدا بوده به همسرم میگه فلان جا یه کارخونه افتتاح شده مثل کارای تو تولید میکنن و استاد کار ندارن بهتره یه سر بزنی اونجا و همسرم هم می‌ره و از قضا یه دل نه صد دل عاشق کاراش شدن و در جا ازش دعوت به همکاری کردن که بره و هم کار کنه و هم نیروهایی رو براشون آموزش بده یعنی ما چقدر راحت به خواستمون که تفکیک کار و مسایل بچه ها و زندگی بود رسیدیم همسرم هم کار مورد علاقش رو تازه تو ابعاد بزرگتر و صنعتی تر انجام میده هم دوروز آخرهفته تعطیله ‌که عملا هم به بچه ها میرسه که براشون وقت بذاره هم به تولید کارای خودش میرسه و من چقدر مات و مبهوت کارای خدای بزرگم هستم که منو به هرچیزی که می‌خوام می‌رسونه ،درآمد بیشتر و ورودی مالی سه برابر و حد و مرز بین کار و زندگی و داشتن تعطیلات قابل پیش بینی و برنامه ریزی و تازه اون کارخونه پنج دقیقه با خونمون فاصله داره که عالیه،یعنی من دنبال تغییر بودم و خدا هم کمکم کرد…سپاسگزارم خدای بی نظیرم

    _

    مرحله ی سوم تمرین:

    در حال حاضر این جملات به من کمک میکنند،

    *تغییر دادن روتین روزانه برای من مثل یه سکوی پرتابه و باعث میشه خیلی زود به خواسته هام برسم.

    *تغییر توی ساعت بیدار شدنم باعث میشه من یک ساعت بیشتر وقت برای کار کردن روی خودم داشته باشم.

    *تغییر همیشه باعث پیشرفت من و بهبود روحیه ام میشه پس باید همیشه به دنبال تغییر باشم.

    _

    مرحله چهارم تمرین :

    مورد یک:در حال حاضر توی روند زندگیم احتیاج دارم که یکم زمان بیشتری برای خودم و خلوت کردن با خودم و ایجاد ارتباط قوی تر با خدای خودم داشته باشم و از اونجایی که کل روز مشغول بچه هام و اغلب زمانی که می‌خوابند من هم خودم خسته هستم و با توجه به تغییر روتین زندگیمون توی این ده روزه که همسرم از صبح ساعت 8تا تقریبا 7 شب خونه نیست و کل مسئولیت بچه ها با منه و عملا تو طول روز نمیتونم این وقت با ارزش رو برای مدیتیشن یا صحبت با خدا برای خودم بگزارم و در کل آرامش گرفتن تو سکوت رو ندارم باید یک برنامه بریزم برای اینکه صبحا یک ساعت زودتر از بچه ها بیدار بشم و این زمان رو به خودم هدیه بدم ،میدونم که اگر این وقت رو برای خودم بگذارم روحیم خیلی بهتر میشه و در طول روز آرامش بیشتری خواهم داشت ولی خب سختمه باید روش کار کنم

    مورد دو:برنامه برای انجام این کار این هست که شب ها توی طول هفته زودتر به رختخواب برم و بیدار موندن طولانی رو موکول کنم به آخر هفته ها که همسرم هست ،و همینطور شروع کنم به این که کم کم ساعت بیدار شدنم رو تغییر بدم مثلا از ده دقیقه زودتر بیدار شدن شروع کنم و کم کم برسونمش به یک ساعت زودتر بیدار شدن…و توی اون ساعت ها فقط به آرامش و سکوت و نجوا با خدای خودم بپردازم نه هیچ کار دیگه ای ،برای اینکه در طول روز آرامش بیشتری داشته باشم و بهتر وصل بشم به منبع…

    مورد سه :

    خیلی جلسه ی خوبی بود برای اینکه به گذشته خودم نگاه کنم و از اینکه همیشه آماده تغییر بودم و تغییر رو دوست داشتم کلی به خودم افتخار کردم و از خدا سپاسگزارم که این روحیه رو در من ایجاد کرده که عاشق تغییر باشم و از همین شناخت خودم بیشتر قدرت میگیرم که این ذهنیت قدرتمند کننده رو در خودم بیشتر تقویت کنم و با آغوش باز به استقبال تغییرات جدیدتر و بزرگتر و ناشناخته تر برم و بدونم که قطعا خداوند حامی من هست.

    _

    از خدای خوبم سپاسگزارم که من رو در مسیر شناخت این آگاهی ها قرار داده و در این سایت بهشتی هستم

    از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که اینقدر مطالب مفیدی برای ما آماده میکنید.

    از همه دوستان این جمع قشنگ هم سپاسگزارم که با کامنتاشون کلی به آگاهی های من اضافه میکنند

    انشالله همگی در پناه خدای قادر مطلق سلامت و خوشبخت و ثروتمند باشید….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      طاهره عبدالهی گفته:
      مدت عضویت: 2382 روز

      سلام فاطمه جان . خواستم ی راهکاری بهت بگم برای راه حل مساله ات که تو الان بر این باوری که بخاطر فرزندانت وقت برای خودت نداری . من چون خودم این مساله رو داشتم و الان برای خودم حلش کردم خواستم راهکار رو بهت بگم قطعا برای تو هم جواب خواهد داد . اینکه بیا و از نظریه مدارها و چگونگی اداره ی جهان توسط خداوند برای خودت این کار رو ساده کن و به نیروی خداوند وصل شو که نیازی نباشه تو بخوای برنامه ریزی کنی و هماهنگی ایجاد کنی چون ما واقعا محدودیم در مقایسه با علم و توانایی پروردگار.

      من الان بعد از هشت سال سر وکله زدن و جنگیدن و برنامه ریزی و بهتره بگم تقلا برای اداره فرزندان دوقلوم و خانواده ام چند وقتیه که توی تنظیم اهرم رنج و لذت هم برای اموزش تمرکزی دوره های استاد و هم کسب و کارم که از خداوند هدایت خواستم که آسانم کنه و باید ها و نبایدهام رو بگه بهم الهام شد که باید این کار رو بکنی و فرزندانت رو رها کن بگذار خداوند اونها رو هدایت کنه .

      از روزی که این باور رو دارم کار میکنم که توی ذهنم تثبیت بشه هر روز شگفت زده میشم از نظم و انضباط و ادب و مسیولیت پذیری و حتی هدف گذاری و برنامه ریزی که پسرهام انجام میدن .حتی وقتی از مدرسه میان خودشون برای انجام تکالیف برنامه ریزی میکنن میگن مامان ما چجوری میتونیم بهت کمک کنیم که تو راحت تر به کارهات برسی . برای مدرسه خودشون آماده میشن و حتی نظم و نظافت اتاق شون کاملا با خودشونه جوری که هر کس ما رو میشناخته متعجب میشه از این تحول عظیم واقعا و براشون باور کردنی نیست.

      به طرز عجیبی خداوند به زمانم و حتی انرژی و تلاشم برای کارهای خانه و خانواده برکت داده و در طول روز زمان های مرده قبلی برام آزاد میشه و من مشغول کار کردن روی خودمم و زندگی روی خوش تری بهم نشون میده و مقاومت ها کمتر و کارها روان تر میشن برام.

      اتفاقا از گفتگو با دوستان و صحبت هات خیلی الهام گرفتم که با پسرهام که هدیه های زیبا و شیرین خداوند هستند نجنگم در صلح باشم و از وقتی باهاشون دوست شدم روی خوش و زیبایی هاشونو دیدم . شاید کسی که مقاومت داشته باشه نپذیره و عوامل دیگه رو دخیل کنه بگه سن شون بیشتر شده و عاقل شدند ولی خداوند بزرگ میدونه که تا یک ماه پیش نمیشد تنها شون بذاری که از جنگ همدیگه رو تکه پاره میکردن و من همش باید مراقب می‌بودم که اتفاقی نیافته و همش بی فایده و کلا در جنگ و کارهای خطرناک و بی نظمی و دیگه نگم . اما الان خدای من معجزه کرده .ان شاالله برای شما هم بهتر از این میشود . فرزند هم یک عامل بیرونی هست نباید بهش قدرت داد که تاثیر داره وگرنه به محضی که باور کنی با تمام ناتوانیش کل زندگیتو تحت تاثیر میذاره .

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فاطمه ولمزیاری گفته:
        مدت عضویت: 1568 روز

        سلام دوست عزیزم طاهره جان

        خیلی خیلی سپاسگزارم به خاطر راهنمایی هاتون،

        خیلی خوشحال شدم وقتی پاسخ شما رو خوندم چون من هم دقیقا بعد از فایل توحید عملی 10 این رویه رو سعی کردم تا اونجا که میتونم پیش بگیرم و واقعا توی همین مدت کوتاه نتایج شگفت انگیز دیدم بچه های سه و چهار سالم به طرز معجزه واری بیشتر از قبل در طول روز بدون دردسر باهم بازی میکنن نوزادم بیشتر و عمیق تر از قبل می‌خوابه خیلی روی روال جالبی افتادیم از وقتی فقط به خدا میگم خودت هدایتشون کن اونا بنده های توعن جوری که من آزادی بیشتری داشته باشم هدایتشون کن، و اصلا دیگه به دانش و کتاب خواندن خودم اتکا نمیکنم که طبق فلان اصول روانشناسی باید الان اینجوری رفتار کنم درسته اون علم و آگاهی ها خیلی کمک کرده سازنده تر برخورد کنم باهاشون ولی از وقتی دیگه اون کتاب ها و اصول و علم فرزند پروری رو هم از خدا میدونم نتایج با قبل از زمین تا آسمون فرق کرده.

        خداروشکر که شما هم تجربتونو با من به اشتراک گذاشتید واقعا برام ارزشمنده و یک نشانه از خدا میدونم که بدونم مسیرم درسته و با قدرت ادامه بدم واقعا ازت ممنونم .

        خدا رو شکر که بچه های شما هم اینقدر به سمت بهتر شدن تغییر کردند.انشالله همیشه در پناه خدا شاد سلامت و ثروتمند باشید و با پسرهای گلتون از زندگی قشنگتون لذت ببرید دوست عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1470 روز

    بنام خداوند بسیار بخشنده مهربان

    الحمد الله رب العالمین

    الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا هَدَانَا وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَى مَا أَوْلاَنَا

    سپاس خدا راست بر آنچه ما را هدایت و راهنمایى فرمود و شکر خدا را بر آنچه ما را بخشود.

    سلام به استاد عزیز و سلام به همه دوستان عزیز

    ذهن ما هیچی نیست خود ما هم هیچی نیستیم

    همه چیز خداوند است همه چیز خداوند هست خدا بزرگ هست خدا قوی هست خدا همه چیز هست خدا همه چیز هست همه جا نور خداوند هست خداوند همه چیز هست الهی شکر همه چیز رب العالمین است ما هیچ چیزی نداریم جز ایمان و‌توکل به خداوند تنها سرمایه ما ایمان به پروردگار یکتا است ، جز هدایت پروردگار ما هیچ چیز نداریم و هرچه داریم از لطف و‌فضل و رحمت پروردگار عظیم‌تنها قدرت هستی رب العالمین است

    خدای بزرگ گناهان من را ببخش و‌من را در فضل و رحمت خودت غرق شادی کن سپاسگزارم خدای مهربان

    کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم

    چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم

    در پناه رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      چقدر لذت بردم از این همه توحید

      چه تغییری بهتر و بالاتر از بندگی کردن….

      چه تغییری بهتر و بالاتر از سپردن خودت به خدا و گوش دادن به الهامات و عمل کردن و استقامت کردن و صبر کردن و لذت بردن از مسیر…

      همه چی از آن خداست، خدایی که برات میشه شنیدن، خدایی که برات میشه الهام، خدایی که برات میشه عمل کردن ، استقامت کردن، برات میشه صبر و برات میشه لذت، اگر باورش کنی…

      من نه جسمم و نه نتایج، من هیچی نیستم، هر تغییر و هر بهبودی و هر اقدامی و هر شجاعتی و هر حرکتی و هر تضادی و هر آرامشی بوده از جایی بوده که ایمان بوده، ایمان به غیب، ایمان به رب العامین، چرا که من هر جا روی دیگران حساب کردم فقط ضربه خوردم، منی که تازه فهمیدم که حتی روی خودمم نباید حساب کنم چرا که هیچی نیستم….

      هر تغییری به سمت رشد بخاطر گسترش جهان است که یا من به الهامات گوش کردم و رشد کردم یا جهان و خداوند من رو مجبور به تغییر کرد، هیچ کردیتی به من نیست چرا که من هیچی نیستم…

      تکیه میکنم به تنها قدرت جهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    به نام خدایی که هرآنچه دارم از فضل ورزاقیت اوست و در نهایت عشق و احترام و عزت بِهم بخشیده

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    درگذشته من به تغییر ذهنم مقاومت داشت و کلا نمیخواستم چیز جدیدی رو تجربه کنم کم کم با ورود در این مسیر الهی و کارکردن روی افکارم و درک هدایت خداوند در دریافت الهامات ،خیلی راحت تر تغییر رو می‌پذیرم و مقاومت ام کمتر شده

    از تغییر موضوعات خیلی کوچیک شروع شد: به عمل کردن به تغییر در اطرافم، تجربه کردن چیزهای جدید و نتیجه اون تغییر: احساس خوب، راحتی و آرامش، درس و یادگیری ،رفتن تو دل ترسهام ،قوی‌تر شدنم و آزادی بیشتر بود

    همین نتایج منو مشتاق کرد که آگاهانه تصمیم بگیرم که تغییرات مثبتی رو در خودم ایجاد کنم

    استاد جان من وقتی روی ذهنم خوب کار میکنم تو مسیر درستی قرار میگیرم، به خصوص در درک باورهای توحیدی، تغییراتی جهان در مسیرم رخ میده.وقتی تلاش می‌کنم رشد و بهبود دائمی داشته باشم جهان منو در مسیر رشد و تغییر که با باورهای جدید ایجاد شده قرار میده

    وشرط ماندن در این مسیر و ادامه دادن و پذیرفتنش برای من حذف باورهای محدود کننده مانند کمال گرا نبودن ، نتیجه گرا نبودن و درک تکامل میباشد

    و همراه میشه با دیدن آزادی های بیشتر که بایک اطمینان به درستی این مسیر و با احساس خوب و رها شدن و توکل کردن به خدا و هدایتش تا دیدن خیروبرکت و فرصت های بیشتر در ادامه دار میشه

    از جمله تغییرات مثبتی که در این مسیر داشتم :

    کنترل ورودیهای ذهنم با قطع رسانه ،افراد نامناسب

    تغییر دکور خونه و سبک زندگی شخصی به شیوه ای که خودم راحتر باشم

    تغییر سبک غذایی به شیوه قانون سلامتی

    تغییر پوشش لباس راحتر و ساده تر برای آزادی بیشتر خودم

    تغییرات افکارم به سمت توحیدی شدن در شخصیت جدیدم

    تغییر در نحوه خوندن ودرک آیات قرآن و نماز خواندن بدون حجاب به شیوه ای که خودم بهش رسیدم البته نه در حضور اشخاصی که مقاومت داشته باشند.

    تغییر در نحوه نگرش به موضوعات مختلف برای ایجاداحساس خوب وآرامش بیشتر و…….

    برنامه ای که هم اکنون آگاهانه تصمیم گرفتم برای تغییر ایجاد کنم:

    کارکردن تمرکزی روی دوره احساس لیاقت و باورهای توحیدی هست هربار باورهایی رو در باره این دو موضوع مینویسم تکرارش میکنم بارها و بارها با درک بهتر این دو مورد و خوندن کامنتها و آیات قرآن باورهای خالص تر و بهتری رو نوشتم و تکرار میکنم

    باااارها سعی کردم آگاهانه با دوره احساس لیاقت و درک توحیددر زندگی روزمره تطبیق بدم رفتارم و نحوه عملکردم رو

    سعی کردم با درک توحید و احساس لیاقت درونیم نتیجه گرایی ،کمال گرایی ،وابسته بودن به عوامل بیرونی رو در خودم از بین ببرم تا رها و تسلیم و سرسپرده به هدایت‌های خداوند در این مسیر بشم و شکرگزار و سپاسگزار خداوندم باشم

    باورهای قدرتمند کننده ای که تو این مسیر تغییر به من کمک میکنه :

    توحید و یکتا پرستی مترادفِ با تغییر و حرکتم از دریا به سمت اقیانوس

    توحید و یکتا پرستی مترادفِ با تغییر و دریافت هدایتها و الهامات خداوند

    توحید و یکتا پرستی مترادفِ با تغییر و هماهنگ شدن با برنامه جهان که رشد دائمی هست

    توحید ویکتا پرستی مترادفِ با پذیرش تغییر، یادگیری رشد و گسترش خودم و جهان

    و آگاهانه تصمیم بگیرم تغییراتی رو هرچند کوچک همیشه داشته باشم ،این باورها رو تکرار کنم ،از تغییراتی که جهان سر راهم میزاره استقبال کنم بگم یه خیریتی حتما ،تنها یک نیروی خیر و خوشبختی در جهان جاریه ودرسی داره که برام یادگیری و رشد بیشتر رو به ارمغان میاره

    مثل همیشه استاد جانم عاشقتونم و سپاس گزارتون

    خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    مرحله اول:

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    _ مهاجرت به تهران در برهه ای از زمان گذشته با اینکه اصلا دوست نداشتم به این شهر بروم موجب شد که بیشتر به توانایی های خودم پی ببرم و متوجه شوم که می توانم به تنهایی از پس بسیاری از کارها بر آیم.

    رفتن در شغل های متنوع و رها کردن آنها به دلیل نداشتن علاقه باعث شده که بسیاری از مهارت ها را یاد بگیریم و بسیاری از کارهایی که از انجام آنها می ترسیدیم را انجام داده و در آن به مهارت نسبی دست یابیم.

    بسیاری از افراد نامناسب که زمانی هر روز آن ها را ملاقات کرده و دور هم بودیم رابطشان با ما به کلی قطع شده و با بسیاری از آن ها درگیری کمی داشتیم و این باعث شد علاوه بر اینکه آرامش ما بیشتر شود در سایر کارهای خود بیشتر پیشرفت کرده و بسیاری از درس ها را یاد بگیریم .

    بسیاری از لوازم اضافی را از خانه خارج کردیم و باعث شد دکوراسیون خانه ی ما تغییر کرده و بسیار تمیزتر و با نظم تر از سابق شود.

    تایید شدن توسط دیگران را کنار گذاشته و به درخواست نابجای دیگران به راحتی نه گفتیم که باعث شده تمام زمان ما تنها متعلق به خودمان باشد.

    تغییر در سبک غذایی و زندگی به شیوه ی قانون سلامتی باعث شده جسم و روح ما سالم تر و شادتر شده و وقت و انرژی بسیار زیادی داشته باشیم و کنترل ذهن مان بسیار بیشتر شود.

    سعی کرده ایم کمتر پشت سر دیگران صحبت کرده و بیشتر تمرکزمان را بر روی ساخت باورهای جدید و صحبت درباره ی خواسته های خود قرار دهیم.

    با عمل کردن به قانون سلامتی مسیرهای جدید برای پیاده روی را پیدا کرده و از انجام پیاده روی هر روزه لذت می بریم .

    به جای خرید محصولات غذایی بی کیفیت که پیش از این خریداری می کردیم به خرید لوازمی می پردازیم که به آن احتیاج داریم.

    مرحه دوم:

    برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.

    _ به تازگی تصمیم گرفتیم هنگام پیاده روی تمرین آگهی بازرگانی را انجام دهیم و از دیگران درخواست کنیم که زمانی به صحبتهای ما گوش داده و خودمان را معرفی کنیم که در طی یک سال و نیم انجام این تمرین را مرتب به تعویق می انداختیم که بالاخره آن را انجام دادیم و علاوه بر اینکه توسط دیگران مسخره نشدیم بسیار مورد تحسین قرار گرفته و با بسیاری از آنان دوست شدیم.

    همچنین محصولات خود را برای فروش و معرفی به مغازه ها برده و امشب یکی از آنان پذیرفت که آن ها را برای ما به فروش برساند و خدا را شکر پس از چندین روز بالاخره یک نفر درخواست ما را قبول کرد و بسیار خوشحال شدیم.

    تمام تغییرات تنها لطف خداوند و آموزه های بی نظیر استاد عزیز و گرانقدرمان بوده است.

    مرحله سوم:

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    _ تنها با داشتن باورهای درست می توان تغییر کرد.

    _خداوند همواره پشتیبان و هدایت کننده کسانی است که با داشتن باورهای درست تغییر می کنند.

    مرحه چهارم:

    به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    _ارزش قائل شدن بیشتر برای خودمان و توانمندی های مان.

    _اینکه به دیگران دید مثبت تری داشته باشیم و آن ها را دوست داشته باشیم.

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    _قصد داریم دوره ی بسیار زیبای عشق و مودت را شروع کرده تا بتوانیم به جای انتقاد و سرزنش دیگران و صحبت کردن پشت سرشان با آن ها بیشتر در صلح قرار بگیریم هم چنین تمرین آگهی تبلیغاتی را حداقل 10 مرتبه تکرار کنیم تا مهارت مان در ارتباط با افراد بیشتر شود.

    همچنین دوره ی بی نظیر احساس لیاقت پس از اتمام ان را دوباره آغاز کرده و تا پایان عمر هر روز بر روی آن کار کنیم.

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    _ از زمان آشنا شدن با استاد تمام زندگی ما متحول شده و هر روز در حال تغییر و رشد و دگرگونی است و هر چه بیشتر به فایل های ایشان گوش می کنیم سرعت تغییرات ما بیشتر می شود و احساس نزدیکی ما به خداوند بیشتر شده و قصد داریم همین روند را تا پایان عمر به یاری خداوند عزیز ادامه دهیم تا نتایج ما هر روز بزرگتر شود.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام پروردگار نور و زیبایی

    خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوب سایت عباس منش

    وقتی تغییری در زندگی من رخ می‌دهد واکنش من تا حدودی مقاومت پیدا می‌کند جهان هم وقتی که در حال تغییر هر چیزی باشد قبول کردن شرایط که عوض شده هماهنگ شدن آن برای من سخت است قبلاً این عادت را که من نمی‌توانستم قبول کنم با شرایط جدید مرا آزار می‌داد یعنی به این نگاه نمی‌کردم که می‌تواند شرایط خوبی را برای من داشته باشد حالا چه از نظر عاطفی مالی کاری یا روابط و برای من این امکان وجود نداشت که بخواهم باور محدود کننده خودم را کنار بزارم به خاطر عادت‌هایی که از قبل داشتم همه چیز یکنواخت بشود اما الان با آگاهی این محصولات و سایت برای خودم یک فرصت می‌دانم و دوست دارم خودم تغییر را به وجود بیاورم در هر زمینه‌ای چون جای پیشرفت برای من است و حالم خوب است وقتی که همه شرایط به نفع من تغییر پیدا می‌کند و این آمادگی ذهن می‌خواهد که شرایط را به نفع خودم رقم بزند چون شرایط جدید را استقبال می‌کنم برای فرصت و رشد کردن مثل

    من راه‌هایی که نمی‌شناختم اصلاً نمی‌رفتم و خودم را عادت کرده بودم که یک مسیر تکراری رو برم ویا نمی‌خواستم خودم را تغییر بدهم برای دوست پیدا کردن جدید را اصلاً نمی‌خواستم تجربه کنم یا کار جدید با شرایط جدید و یا ارتباط با همه زیاد نداشتم فقط با اون شخصی که راحت بودم رو قبول داشتم یا مدل مو جدید یا لباس پوشیدن یک سبک زندگی یکنواخت را داشتم نمی‌توانستم تغییری در آن به وجود بیاورم یا خانه که عوض می‌کردیم برای ما سخت بود که بخواهم جای جدید را تجربه کنم و مثال‌های زیادی که استاد گفتن بود

    الان می‌دونم که تو دل تغییرات شرایط‌های خوبی وجود دارد و دارم تجربه می‌کنم آدم‌های جدید غذا خوردن‌های جدید مهمانی رفتن‌ها مسافرت به جاهای ناشناخته روابط‌های جدید و خودم را همیشه آماده می‌کنم برای هر شرایط جدیدی که تجربه می‌کنم الان ذهن من مقاومت زیاد ندارد برای تغییر چون هر تغییر یه فرصت را برای خودم می‌دانم

    اما عبارت تاکیدیه من که همیشه می‌گویم

    جهان همواره در حال تغییر است برای فرصت‌های من

    خداوندا برای تغییر شجاعت و ایمان بیشتری از تو می‌خواهم

    خدایا شکرت فرصت تلاش کردن تغییر را دارم

    و اینکه ذهن مقاومت می‌کنه چیز عجیبی نیست چون رفتن تو دل ترس‌ها ذهن را آماده می‌کند که بهتر بتوانی شرایط را درست کنیم الان اولین تغییری که می‌توانم بکنم به خودم از چیز کوچک است که می‌خواهم شروع کنم خوردن پیتزاحتی اگرچه کوچک و خنده‌دار باشد این تغییر کوچک اما برای من خیلی بزرگ است چون خیرتی است که باید انجام دهم تا نتایج خوب آن را ببینم تا ذهنم را آرام‌تر کنم برای قدم‌های بعدی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  9. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خب تغییراتی که منجر به اتفاقات خوبی تو زندگیم شدن واوایل مقاومت داشتم :

    هرچند تو‌فیلم چکاپ فرکانسی مون کامل تر برای شما توضیح دادم اما اینجا مجدد بنابر سوال فایل مینویسم .

    اولین و شدیدترین مقاومتم به عضویت رسول جان در این سایت و گوش دادن به فایل هاتون بود استاد عزیزم

    واقعا تا فایلی نگاه میکرد مقاومت داشتم بهش چون سه سالی بودکه ما تو‌دوره یکی از اساتید ایران بودیم و من میگفتم همون باید ادامه بدیم و نسبت به تغییر کردن و استاد عوض کردن مقاومت شدیدی داشتم و زورکی میخواستم رسول هم منصرف کنم اما ایشون اصلا به من اصراری نداشت که عضوسایت بشم و خیلی راحت گفت من مسیرم الان این استاد هست و شماهم با اون استاد ادامه بده مگه حتما باید با یه استاد کارکنیم هردو مختاریم و آزادیم ، این حرف تیرخلاص رو زد و من فهمیدم تغییرش جدی هست که انقدر محکم پاش وایساده .

    تضادی رخ داد با اینکه مربوط به خودم بود ایشون رو مقصر دونستم و جالبه عکس العمل های رسول که میگفت باشه من مسئول این اتفاقم و میرفت پیاده روی یا تو اتاق که فایل گوش کنه و هرکاری میکردم خدایی عصبانی کنم نشد که نشد

    ( اعتراف میکنم به لجبازی خودم از سر غرورم ) اتفاقا هرروز آرامتر و بی خیال تر میشد .

    دیگه کنجکاو شدم و از سر کنجکاوی که اینهمه تغییر وحرف نزدن وساکت موندن خیلی عجیبه و اومدم ببینم تو گوشیش چه فایلی گوش میده که گفت درباره قرآن استاد فایل داره خواستی گوش کن خیلی زیباست بازم نگفت برو سایت (من عاشقتم )

    گفت فقط گوش کن اما من از اینهمه تغییر و آرامش عجیبیش اینکه با فایلها داره زندگی میکنه جذب سایت شدم و درعرض 12دقیقه عضوشدم و فایل های حزن در قرآن و حجاب منو دیوونه کرد اون شب تاصبح پای

    لپ تاپ فقط فایلها تو گوشم اشک میریختم که خدایا من انقدرشرک داشتم اما تو هرگز تنهام نذاشتی ، خدایاشکرت

    این تغییرات رسول جان و این کنجکاوی های من همه وهمه از طرف خودت بوده خدایا شکرت که هدایتم میکنی.

    درست سه روز بعدمن کل سهم هامون تو بورس فروختم چون به شدت این سهم ها درگیرکرده بودن ذهنمو و همه چی رو وابسته به رشد اونا میدونستم و همین جا گفتم من یکی از شرکهام همینه که ایمان به قدرت ورزق خدا نذارم وچسبیدم به رشد سهم و بدون مقاومت فروختم ورسول هدایت شد به ثبت نام ماشین و انجام داد وواریز کرد و من گفتم بقیه پول شش ماه بعد چه جوری میخوای بدی اون وقت ؟؟گفت نمیدونم اما باید انجام میدادم

    درست بیست روز مونده به واریز پول ماشین ، خونه پدری که دو سالی بود برا فروش گذاشته بودن فروش رفت

    و پول جورشد و ایمان مون بیشترشد به مسیرتوحیدی وقدرت خدا و همچنان پرانگیزه ترشدیم .

    به لطف خدا و آگاهی های شما استاد عزیزم

    مهمترین چیزی که خیلی باعث تغییرمن شد

    کم شدن احساس گناهم بود چون آدم به شدت مذهبی با باورهای شرک بودم .

    خیلی بها دادم برا تغییر کردن تو شخصیتم وپاش موندم.

    تو دوره مقدس 12قدم عملا روزی چهارساعت میخوابیدم فقط فایل گوش میدادم که درونم تغییرکنه و چقدر زمان برد برای من 15ماهی طول کشید تامن مسئولیت پذیری رو یاد بگیرم و سکوت کردن یاد بگیرم وعملی انجام بدم و قشنگ خودم متوجه بودم که این تغییرات داره رشدم میده چون نتایج خوبی وارد زندگیم میشد ودارن میشه خداروشکر.

    تغییر که چه عرض کنم کلا با کنار گذاشتن مقاومتم وعضویتم درسایت و خرید دوره ها وانجام تمرین ها جهان درونم زیباتر داره میشه و اقیانوسی از زیبابینی و زیبا اندیشی را پیدا کردم و عظمت درونم مخصوصا تو دوره احساس لیاقت .

    حالا یه فلاش بک بزنم به سالهای قبل وتغییراتم :

    یکی اینکه خونه ی پدرم اکثرا دیر میخوابیدم و سرگرم دانشگاه وجزوه و تدریس بودم وسه ماه بعداز اتمام دانشگاه

    عقد کردم و تو زمان نامزدی ما خیلی زمان گذاشتیم برا شناخت همدیگه و خانواده ها هم انصافا همکاری کردن دمشون گرم

    کلی سفر رفتیم و کلی حرف زدیم و همین حرف زدنها منجر به تجربه بیشتر ازهم شد

    من که اغلب دیر از خواب بیدارمیشدم بحز سه روز که در هفته دانشگاه میرفتم

    باقی روزها میخوابیدم تا لنگ ظهر …

    حالا مواجه شدم با یه خانواده خیلی سحرخیز که به شدت هم صبحانه خور و متنوع هستن (منظورم رسول جان وخانواده شون )

    خب تو نه ماه نامزدی تمرین میکردم

    اوایل صبحهایی که زودبیدارمیشدم مثل این مرغ هایی بودم که میرن تو آفتاب و چرت میزنن و قید دونه خوردن هم میزنن و به افق خیره میشن که بخوابن ..

    خلاصه کم کم ساعت 12ظهر شد 10,و ساعت 10صبح شد ساعت 8صبح و ساعت 8صبح رسید به ساعت 5

    اما شش ماهی طول کشید برام تا عادت کنم

    اما عالی بود این سحرخیزی

    چون ورزش میکردم وپیاده روی میرفتم

    ناهارم و کارهای خونه رو زودتر انجام میدادم و خلاصه وقت بیشتری دراختیار داشتم و حالا انرژیم کاملا بیشتر احساس میکردم و خودم خیلی حال میکردم و انگیزه میگرفتم و بعدها که بچه هام بدنیا اومدن

    خیلی مستقل رفتار کردم و تونستم از پس شون بربیام به لطف کمک های خدا

    دیگه بی خوابی ها تو دوران نوزادی خیلی اذیتم نکرد و وابسته به کمک کسی نشدم چون هرساعتی از شب میخوابیدم دیگه اتوماتیک خودم ساعت پنج ونیم بیدارمیشدم و این تغییر چون قبل از بچه دارشدنم بود خیلی به دادم رسید .

    یا مثل الان که یه سر به سایت زدم و پرانرژی کامنتمو نوشتم دراین هوای بارانی و زیبای کرج .

    یه تغییر دیگه هم بخاطر اینکه رسول جان کارشون شیفت شب کاری داره خیلی جاها منی که اصلا کارهای فنی بلد نبودم خب باعث شد یاد بگیرم و رشد کنم و مستقل بشم

    از تنها خوابیدن در شب تو خونه خودمون

    قبل از بچه دارشدن تا آچار فرانسه در دست گرفتن و تعویض شیر ، تا بازکردن شوفاژ و آچار آلن شناختن و هواگیری کردن و رفتن به موتورخونه و شناختن پمپ آب و دکمه های اتصالات و روغن کاری کردن هاش ،نقاشی باغلتک یاد گرفتن و نصب لوستر و درزگیر درو پنجره زدن و خرید خونه رو انجام دادن و چه میدونم تا قصابی کردن و گوشت ومرغ خرد کردن و

    همچنان هم ادامه داره .

    خیلی از این کارها رو بخاطر شغل رسول جان که خونه نبودن یاد گرفتم و کمکم کرد

    تا بتونم تنهایی از پس خیلی از کارها بر بیام ،از همون موقع هم دوست داشتم چون خونه پدرم من تا حالا ازاین کارها نکرده بودم و حالا یه کم فنی یادگرفتن خوب بود برام و احساس خوبی بهم دست میداد و حالمو خوب میکرد و احساس توانمندی میکردم .

    قبل از اینکه پندمیک بشه رسول جان هدایت شد به گذروندن دوره عطاری و گیاهان دارویی و اونجا حجامت کردندو زالو انداختن و تزریق کردن یادگرفت و به منم یاد داد و چقدر مقاومت داشتم اما یاد گرفتم تزریق کنم و بعداز سه ماه که پندمیک شد چقدر به کارمون اومد و در تموم این مدت سالم موندیم خداروشکر.

    تو سفرهم باز تغییر را میپذیریم بعداز دوره ها بیشتر و راحت تر میپذیریم و به یه جای ثابت نمیریم یا به یه جایی که لباسی خریدم ثابت اونجا نمیرم

    با اینکه فاصله خونمون تا مرکز خرید اکومال یه کوچه است اما باز تو اون مرکز هم به بوتیک های مختلف برا خرید میرم و ترسی از محیط جدید ندارم خداروشکر.

    از رستوران جدید که تو سفر امتحان میکنیم و یا بچه ها که فست فود بخوان جاهای مختلف امتحان میکنیم .

    جالبه حتی خونه مادرم ینا میخوام برم از مسیر مختلف میرم یا پیاده روی مون جای ثابتی نیست و تغییر میکنه .

    این روزها بعداز دوره احساس لیاقت

    خیلی دارم آگاهانه تغییر میکنم استاد

    من موهام خیلی بلند بود وهفته پیش داشتم واقعا احساس سنگینی تو ناحیه گردنم میکردم و زمانی زیادی برای مرتب کردن موهام میذاشتم و بعد سوال کردم که چرا انقدر موهاتو بلند کردی آخه ؟؟

    تایید دیگران بود فقط

    من رگه هایی از این تایید ها درونم همچنان دارم پیدا میکنم وعملا بهبود میدم خداروشکر .

    اینکه بقیه بگن چه موهایی داری برام مهم بود

    وای تا حالا رنگ نکردی موهاتو

    چه لخته و چه مشکیه چه بلنده وهزارتاتعریف دیگه

    چه خفن و خاصه !!

    آره استاد واقعا این دلیل تحمل این همه سختی و بلند نگه داشتن موهام بود . وچه قدر مقاومت داشتم تو این 20سالی که موهام هفتادسانت کرده بودم و ذهنم میگفت حیفه بذار بلند بمونه و این جوری قشنگ تری اما همون لحظه که فهمیدم از کجا داره آب میخوره این باورغلط تایید دیگران ،خداشاهده نیم ساعت بعد قیچی دادم به رسول جان وگفتم فقط تا تصمیمم تغییر نکرده سریع کوتاه کن البته طوری که بتونم ببافم وبیست سانتی بمونه و رسول هم نامردی نکرد تا جایی که تونست کوتاه کرد و خوش وخرم میخندید

    بلند شدم جلوی آینه دیدم

    وای موهام عین ایناروس تو فیلم حضرت یوسف شده و خدایا اصلا یه حس بدی داشتم و بعد موهامو دیدم ریخته زمین به اون بلندی ، چیکار کردم و احساسم داشت یه کم بد میشد که سریع موهارو جمع کردم از زمین و حالا مواجه شدم با چهره جدید خودم و از طرفی خنده های رسول با شاهکارش هرچند از اندازه ای که گفتم کوتاه تر زده بود ولی خب صاف ویکدست بود خداروشکر

    رسول بیشترکمدی کرده بود که الان گردنت از من داره قدردانی میکنه و صداش میشنوم که داد میزنه خدایا شکرت هزاران بار .

    این ادم تغییرکرد و منو نجات داد .

    گردنت الان رو به خدا کرده که

    خدایا هرچی رسول میخواد بهش بده …

    اینارو که گفت دیگه نتونستم جلوی آینه قدی وایسم و از شدت خنده ترکیدم و درازکشیدم کف زمین ..

    بعد بچه ها دیدن و گفتن مامان چقدر تغییر کردی

    حالا اولش خودم از دیدن چهره م تعجب میکردم اما بعدش هرکی دید خوشش اومد

    واقعا اون احساس سبکی و وقتی که از زمانم آزاد شد خیلی رهاشدم و لذت میبرم .

    تغییر آگاهانه ی بعدی مون

    تغییر کابینت خونه مون بود اونم چون رسول جان قبلا ام دی اف کار کردن و خودشون میتونن انجام بدن تو برنامه داریم

    بعدی یاد گرفتن طلاسازی از رسول جان تو خونه است که تو برنامه دارم تا خودم یاد بگیرمش و یه بار تجربه کنم .

    احساس خوبیه که خودم کاری برا خودم درست کنم

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    عاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 262 رای:
    • -
      اعظم گفته:
      مدت عضویت: 898 روز

      سلام به روی ماهت فاطمه جان

      چقدررر لذت بردم از کامنتت عزیزمممم خداروشکر چقدر ازت سپاسگزارم اصلا حس و حالم عوض شد

      چقد خندیدم اونجایی که گفتین موهاتون شبیه ایناروس شده بود واااای مرسییییی ازت

      تو چقدر زیبا نوشتی فاطمه خانوم

      چقد کامنت نابی بود خداروشکر میکنم بهبههههه عشق میکنم با این دوستامممم

      خداجونم مچکرممممممم

      همیشه شاد باشی فاطمه جان همیشه خوشبخت باشی و ثروتمند و سلامت در پناه خداااااا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2974 روز

      بنام الله

      سلام به دوست عزیز ودوست داشتنیم

      سلام به فاطمه عزیزم

      احسنت عزیز دلم خیلی احساس خوبی گرفتم از کامنتت وکلی هم خندیدم به خصوص آنجایی که از تشبیه مرغ استفاده کردی وبابت کوتاه کردن موهات،

      فاطمه جان من به شما رسول عزیز تبریک میگم وتحسین میکنم این رابطه عالی وبی نظیر شما دو عزیز را

      چقدر ستودنی وتحسین برانگیز هست صداقت وعشق بین شما دو عزیز

      یه تبریک جانانه هم به آقا رسول که

      اینقدر عالی قانون را درک کردند وعمل کردند که روی شما هم اثر گذاشت ومیشه گفت مشوقی شد بطور غیر مستقیم تا شماهم با قوانین آشنا بشید

      خیلی دوستت دارم

      صمیمانه سپاسگزار وجود ارزشمند شما دوعزیز ومحمدحسن جان هستم

      عزیز دلم از صمیم قلبم بهترینها را برات آرزو میکنم

      امیدوارم زندگی ات مملو از ثروت وشادی وانرژی ونور الهی باشد

      میبوسمت

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1121 روز

      سلام به فاطمه جانم

      سپاس از 14 سال همدلی و همراهی و مهر و محبتت رفیق

      یه خداقوت جانانه بهت میگم.

      سپاس برای این همه تغییر و تعهد و استواری تو این مسیر توحیدی

      واقعا هنوز خودم تو اطرافیانم ندیدم کسی را که اینقدر با تعهد وقتی قانون را متوجه شد ودرک کرد این همه زمان بزاره برای تغییر شخصیتش

      همسر عزیزم من تمام قد می‌ایستم و برای 577 روز تلاش مستمر و بی‌وقفه کف میزنم.

      این راه اینقدر برات لذت بخش و زیبا بوده که لحظه ای پا پس نکشیدی و هنوز هم وقتی من و بچه ها خوابیم توسایت داری کار میکنی و اکثر مواقع ساعت 2 الی 3 میخوابی و 6: نیم محمد حسن جان را راهی مدرسه میکنی.

      خدارا شاکرم و سپاسگزارم و همه این الطاف را از خودش میدونم که من و شما را هدایت کرد به استاد و دوستان عزیزم در این سایت روحانی.

      مرسی که هستی عزیزم و بهت افتخار میکنم.

      عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        hanife sepehri گفته:
        مدت عضویت: 1443 روز

        سلام به آقا رسول عزیز

        من خیلی لذت بردم از این عشقی که نسبت به همسر عزیزتون فاطمه خانم دارید .

        وچقدر هوشمندانه و عاشقانه از همسر دلبند تون سپاس گزاری کردید

        افرین به این سخاوت واین ارامشی که همسر عزیزتون که ازشما تعریف کرد و چقدر خوشحال شدم از اینکه ارامش و تغییر شما اونقدر واضح بوده که فاطمه عزیز تحت تأثیر رفتار های شما قرار گرفته

        وچقدر خندیدم و اون لحظه کوتاه کردن موهای همسرتون رو تصور کردم که چه حالی داشتید .وچقدر خندیدید .من از شما دو عزیز بزرگ وار سپاس گزارم. چون تغییرات شما در زندگی تان بسیار به ما هم کمک میکنه. الگو های بسیار عینی هستید که میتونم ازتون و کامنت های زیبا تون درس بگیرم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2358 روز

      سلام و درووووود فاطمه عزیز

      خیلی ممنونم ازت ک میای کامنت میزاری و همیشه کامنتای قشنگ می نویسی

      و تحسین میکنم رابطه عاشقانه قشنگی دارید

      چخ تحولات و تغییرات قشنگی داشتین و پذیرفتین و رشد کردین

      جهان تا بوده همیشه با این تغییرات باعث رشد جهان شده وقتی تسلیم جهان میشیم ما رو با خودش هماهنگ میکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آسیه رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 2296 روز

      سلام به فاطمه عزیزم

      دوست پر از آگاهی و پرتلاش

      بسیار بسیار خدا رو شکر میکنم که کامتت های زیبات رو پای فایل های استاد عزیز میخونم و چقدررررررر از تک تک کلماتش بوی عشق و شادی و آرامش رو میشه فهمید .

      بابت تمام دقایقی که وقت میگذاری و روی خودت کار میکنی و تمرنز خودتو آگاهانه گذاشتی رو خواسته هات ، تحسینت میکنم .

      امیدوارم در کنار همسر عزیزت و خونواده گرانقدرت همواره در موفقیت و سلامتی و ثروت و عشق باشی و پروردگار همیشه مهربان حامی و هدایتگر هممون باشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      hanife sepehri گفته:
      مدت عضویت: 1443 روز

      سلام به فاطمه جان عزیز چقدر لذت بخش بود کامنت زیبای شما من که کلی کیف کردم

      فاطمه عزیزم واقعا عشق شما هم نسبت به همسرتون قابل تحسین است

      این تغییراتی که شما گفتید اونقدر قشنگ نوشتید که من تمام رفتار های شما رو مثل یک فیلم جلو چشم میدیدم

      وچقدر هم خندیدم با اون مثال های خنده دارتون

      مرغ که رفته افتاب بگیره و حال دانه خوردن هم نداره داره چرت میزنه.خخخخخخ

      واینکه موهای زیبایتون رو کوتاه کردین و مثل ایناروس شدین خیلی با حال بود مخصوصا اون لحظه ای که شوکه شدین از دیدن چهره تغییر یافته اتون . وچقدر این تغییر رو به نفع خودتون پذیرفتید که گفتید چقدر سبک شدم .

      فاطمه عزیز پخش شدن شما از شدت خنده هاتون هم برایم قابل تصور بود .

      فاطمه جان اینکه پذیرفتید وباور کردید که تغییرات اقا رسول عزیز بیش از تغیرات شما در طی اون سه سال دنبال کردن استاد قبلی تون بود. به قدری تغییرات زیاد بوده که شما هم کنجکاو شدید بدونید دلیل این همه ارامش اقا رسولتون چیه

      من از خدا سپاس گزاری میکنم بابت هدایت شدنم به این کامنت زیباتون .

      پیروز و سربلند باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 944 روز

      سلام فاطمه جان خواهر خوب ومهربانم

      چقدر کامنتت را دوست داشتم به دلم نشست به قدری قشنگ توضیح داده ای که تمومش برام قابل لمس بود چه خوب شد که موهات را کوتاه کردی واحساس سبکی کردی احساس لیاقتت قابل تحسینه واین که یه زن قوی ودست به آچار هستید عالیه خواهر خوبم لحظه لحظه ی زندگیت پر از شادی وسلامتی باشه امیدوارم در کنار رسول جان ودختر وپسر گلت همیشه سالم وشاد وخوشبخت باشید ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      یکتا گفته:
      مدت عضویت: 1599 روز

      سلام فاطمه جان باتشکر از اینهمه ذهنیت خوب و کمک کننده ای که با گفتن تغییرات در دوستان ایجاد می کنی امیدوارم که خود و همسر عزیزت همواره در تغییرات آگاهانه اتان موفق و موید باشید.

      می خواستم خواهش کنم لینک چکاپ فرکانسی خودت را که در توضیحاتت به ان اشاره کردی را برایم بنویسی چون هر جور که درقسمت جستجوها دنبالش گشتم نمی توانم نه چکاپ فرکانسی شما و نه دیگر دوستان که از انتشار چکاپ فرکانسیشون می گویند را پیداکنم. قبلا از لطف و راهنمایی که می کنی بسیارسپاسگزارم️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1083 روز

        سلام به یکتا جانم

        سپاس از لطف ومهرت عزیزم

        چکاپ فرکانسی مربوط به جلسه اول قدم اول از دوره

        مقدس 12قدم هست .

        من در اون دوره چکاپ کامل در دفترم نوشتم و در کامنتهای سایت منتشر نکردم عزیزم .

        فیلم چکاپ فرکانسی مون هم بعداز پایان دوره مقدس 12قدم

        همراه با رسول جان فقط برای خود استاد فرستادم وخداروشکر به دست شون رسید و پیام شونو دریافت کردم که خداروشکر تماشا کردند .

        لینکی از چکاپ فرکانسی مون ندارم یعنی تو کامنتهام اشاره ای بعضی هارو تعریف کردم واز تغییراتم نوشتم مثل بقیه دوستان مون .

        دوستان هم همین طور هستند

        اشاره ای از چکاپ فرکانسی هاشون نوشتن در کامنتهای جلسه اول قدم اول بیشتر میتونین بخونید و پیدا کنین ولذت ببرین .

        خداروشکر میکنم که هم تو دوره مقدس 12قدم و هم در دوره ی احساس لیاقت در کنارمون هستی

        و باهم ، هم کلاسیم نازنینم.

        ان شاالله بزودی خودت چکاپ فرکانسی نتایج خوشگلت رو برای استاد بفرستی یکتا جانم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    Masoud Abdaal گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    سلام اول استاد سپاسگزارم بابت اینکه ویدئوها فشرده تر شدن با همون کیفیت و با خیال خیلی راحت تر میتونم فایل ویدیوییش رو دانلود کنم که این مسئله رو اون اوایل که اومده بودم وبسایت داشتم و دیگه رهاش کرده بودم.

    اصلا این یکی از ویژگی های منه، پریدن و شیرجه زدن توی دل تغییرات. من چند تا شرکت قبلی که کار میکردم، باااارها و بارها پیش میومد که منکه برنامه نویس بودم یه مسئله ای یه جا درمورد زیرساخت میخوردیم با کللله میرفتم اونجا و اون مسئله رو حل میکردم (البته این باید کنترل بشه که به کار اصلی ضربه نزنه و جز باگ های منه) و شاید چندین روز درگیر اون کار و اون مسئله میشدم و بارها میرفتیم جلسات مختلف با اینکه من اصلا برنامه نویس بودم ربطی نداشت بهم ولی خوب شرکت گیر کرده بود من خودم میرفتم مسئله رو حل میکردم.

    استاد به خدا قسم تجربه هایی که بدست آوردم واقعا ندیدم کسی بلد باشه! توی هر حوزه ای! دلیلش همین روحیه بوده که شیییرجه زدم توی دل تغییرات و وااااقعا از نظر فنی، دیدگاهم خییلی بهتره و یه سری چیزایی رو میبینم حین کار که خیلی ها اصلا بهش توجهی نمیکنن. دوستای همکارم خیلی میگفتن بابا به تو چه! چرا خودتو میندازی وسط! جواب من این بود “دوست دارم” من اصلا به دید سردرد و مشششکل بهش نگاه نمیکنم؛ خداروشکر من سعی کردم به چالش رو برابر با رشد کنم که واقعا هم همینه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: