ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-20 08:13:572024-02-20 08:31:07ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ
الا ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگویید که در مقام عمل خلاف آن میکنید؟
کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ
این عمل که سخن بگویید و خلاف آن کنید بسیار سخت خدا را به خشم و غضب میآورد.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ
خدا آن مؤمنان را که در راه او در صف جهاد با کافران، مانند بنیان و سدّی آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست میدارد.
به نام خدا و سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان نازنین
چقدر ارتباط عجیبی داره این فایل ارزشمند با مطالبی که دیشب با همسرم مطرح کردم و با این آیات مقدس خداوند…
تا حالا به این فکر کردید که چرا خداوند اول در مورد گفتن چیزی که انسان بهش عمل نمیکنه صحبت میکنه و اونو مذمت
میکنه و بعد میرسه به آیه مورد بحث این فایل که خداوند انسان هایی رو که محکم می ایستند و ادامه میدن رو دوست
داره؟ برای خودمم خیلی جالب بود… این حالت که انسان کاری رو شروع میکنه و بعد بخاطر باورهای اشتباهی که در قرآن
به اونها هوای نفس گفته میشه رهاش میکنه انسان رو سست عنصر میکنه… نتیجه این رویکرد عدم قطعیت انسان در خیلی
از ویژگی ها و رفتارهاشه… در کلام نمودش این میشه که خیلی وقتها به خودمون یا دیگران حرفی میزنیم ولی یکم بعد کنار
میزاریمش… در مورد بحث شغل و یادگیری یه مهارت رو شروع میکنیم به یادگیری اما کمی بعد رهاش میکنیم بخاطر
نجواهایی مثل این جملات که “تو استعدادشو نداری” یا “این کار خیلی سخته” یا “این شغل دیگه پر شده” و هزار تا باور دیگه
این موضوع که من بخاطر احساس نداشتن استعداد در کاری اونو رها کنم یه موضوع خیلی مهمه که در این فایل بهش اشاره
شده اما اصل داستان خیلی فراتر از استعداده… موضوع بهانه هایه که ذهن میتراشه برای اینکه تغییر نکنه و انسان یه مسیر
رو که شروع کرده ادامه نده، حالا یادگیری یکیشه، بحث کسب و کار، بحث تغییر شخصیت، رفتن به کلاس زبان و هزار تا
موضوع دیگه که شما تصدیق میکنید که به چند هفته نمیکشه کاری رو شروع میکنیم و ادامه نمیدیم و استعداد یکی از بهانه
های ذهنه که استاد بهش اشاره فرمودن… استاد راهکار بسیاری عالی فرمودید که توی دفتر پیشرفت های هر روزو بنویسید
تا ذهن آروم آروم با دیدن این نتایج رام بشه و تغییر کنه و در اون موضوع یادگیری پیشرفت کنیم… من خودم بخاطر همین
بحث که نمیدونستم در چه کاری استعداد دارم خیلی کارها رو احساسی و هیجانیشروع کردم ولی بعد وسطای کار رهاش
کردم و بنظرم این ادامه دادن بزرگترین ویژگی شخصیتی استاده که باعث شده این قدر موفق باشن… یعنی حتی به نظرم این
ادامه دادن و باورسازی اون از مباحث توحیدی کم اهمیت تر نیست بخاطر اینکه اگه ادامه ندیم نمیتونیم این باورهای
توحیدی رو در ذهنمون ایجاد کنیم و از نتایجش در سلامتی، روزی، روابط و … بهره مند بشیم و این بزرگترین باگ منه…
از خداوند توفیق مسئلت میکنم که این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم و اولین عهدی که با خودم و خدای خودم میبندم برای
تغییر این ویژگی دقیقا نقطه مقابل این ویژگیه… من متعهد میشم یا کاری رو شروع نکنم و حرفشو نزنم یا اگه شروع کردم
تا آخرش ادامه بدم و پیشنهاد میکنم برای این که ذهن فریبمون نده و وسط کار رها نکنیم یه تنبیه از جنس تنبیهات قرآنی
برای ذهن در نظر بگیریم که بخودش اجازه این کار رو نده کما اینکه نمونش هم هست… مثلا در مورد شکستن سوگند خدای
مهربون و قشنگم دستور داده که چند نفر گرسنه رو سیر کنیم یا حداقل سه روز روزه بگیریم … و دلیلش کاملا مشخصه…
خدای نازنینم با این تنبیهات میخواد ذهنو از تکرار این اشتباهات بر حذر داره و نمونه این تنبیهات زیاده… جالبه که خود این
تنبیهات باورسازی میکنه… مثلا در مورد کشتن حیوانات در حال احرام تنبیهی مقرر فرموده و بعد فرموده اینها برای اینه که
بدانید خداوند به تمام عالم عالمه!!! یعنی با پرداختن بهای این کار انسان به ذهنش این باور رو میده که خدا منو میبینه و
اگه این بها رو نپردازم منو به خودم واگذار میکنه و علم به دانایی خداوند در ذهن و نفس انسان نقش میبنده… یعنی کل
داستان ایمان اصلاح ذهن و نفسه و باورسازی روی اونها… اینکه من در کتاب بخونم خدا عالمه این و درک نمیکنم تا زمانی
که باورسازیش کنم و اون موقع میشه جزو ایمان من و در زندگی من نتیجه رو نشون میده… این که بگم خدا غنیه تا
باورسازی نشه در زندگیم نمود پیدا نمیکنه و از این غنی بودن بهره مند نمیشم… امیدوارم که در مسیر باشیم و همیشه
ادامه بدیم… این مهمترین باوره… همیشه ادامه بده دوست من
سلام دوست عزیزم سپاسگزارم از خدای مهربان که منو هدایت کرد وآشنا کرد با دیدگاه شما. چقدر آگاهی بود. انگار من نیاز داشتم که حرفهای شما را بشنوم بخوانم واینکه مشکلمم را بفهمم از کجا نشات میگیره وچرا هربار حالم بد میشه. چقدر خوب توضیح دادید.اینکه چقدر آیه ها رو عالیی تفسیر کردید ومن نیاز داشتم به این آیه های توحیدی براتون بهترینها را آرزو دارم شاد وموفق باشید
سلام خواهر گلم خوشحالم که این آگاهی که خدا به قلبم انداخت هم به من خیلی کمک کرد و واس شما مفید فایده بود…این مشکل در زندگی من و همسرم به طور جدی سالها ما رو از پیشرفت محروم کرده بود که مدام کارهایی رو شروع میکردیم و بعد با این نجوا که این استعداد من نیست و خیلی بهانه های دیگه رهاش میکردیم و مدام منتظر بودیم خدا به قلبمون الهام کنه که استعداد و توانایی ما چیه… اما الان درک میکنم که همون قدمی که با توجه به شرایط فعلیمونه رو تا آخر ادامه بدیم و بعد از اینکه مثلا تو اون مهارت اوکی شدیم تصمیم بگیریم که ادامه بدیم یا نه و اگه صرفا با نجواهای ذهنی که یه روز خوشحالم آموزشو ادامه بدم و یه روز حالم خوب نیست پس فکر کنم نکنه این راه من نیست از مسیر دست بکشیم هیچ وقت نخواهیم فهمید که کجا استعداد داریم و اینکه این عادت رفتاری نامناسب رها کردن با هر دلیل و بهانه غیر موجه و احساسی باعث میشه هیچ وقت نفهمیم که واقعا چه توانمندی داریم و این که خداوند بسیار بر بدعهدان خرده میگیره یه وجهش اینه که مثلا شما با شروع یه مسیر خودتو به چیزی متعهد میکنی ولی بعد یه مدت با بهانه های غیر موجه رهاش میکنی و این ویژگی اخلاقی میشه که هزارجای دیگه خودشو نشون میده.. این عدم قطعیت در ایمان هم خودشو نشون میده…یه روز فکر میکنی قلبت محکمه و خدا هست ولی فرداش فکر میکنی نه من از خدا دورم و این فقط احساس من بوده… میخوام بگم وقتی این ویژگی شخصیتی رو در خودمون نهادینه کنیم که تا آخر ادامه بدیم (مگه اینکه واقعا به قطعیت صد در صد برسیم که رها کنیم) دیگه احساسات گذرا و نجواها نیستن که مسیر برامون تعیین کنن و رفتار ما یه بیس و پایه منطقی پیدا میکنه… حضرت اسماعیل با شخصی قرار داشتن و قرار بود مثلا دو ماه سفر کنن و به محل قرار برسن… حضرت اسماعیل یکسال در اون محل باقی موند بخاطر اینکه طرف فراموش کرده بود بیاد و حضرت برای اینکه این ویژگی پایبند بودن به عهد از نفسشون زایل نشه اونجا موندن تا جایی که خدا در قرآن هم ایشون رو صادق الوعد معرفی میکنن…وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا ﴿54﴾
ان شااالله هم خودم که واقعا فقط دارم حرف میزنم و سعی میکنم این ویژگی رو در خودم تثبیت کنم و هم همه ما و شما این ویژگی رو در خودمون نهادینه کنیم که وقتی تصمیمی میگیریم که انگار با خودمون عهدی میبندیم تا آخرش ادامه بدیم و دست نکشیم… بنظرم این ادامه دادن فارغ از نتیجه یکی از مهمترین عوامل موفقیته، موفق باشید
سلام به نرگس عزیزم
خداوند رو سپاسگزارم که به کامنت شما هدایت شدم ،چرا که قشنگ همه چی رو واضح کردید خیلی وقتا شده حرف معلم رو نفهمیدم و توضیح هم کلاسیم رو بهتر فهمیدم
اینکه کاری رو تا اخر تموم نمیکنم مشکل بزرگ منه و فقط کارهایی رو تموم میکنم که مجبورم و تمام نشده ها علت داره ،مثلا کلاس زبان رو وقتی به جاهای سخت کشیده شد مقاومت ها شروع شدن اینکه دیر بیدار میشم ،نمیفهمم،شهریه زیاده یا باشگاه همینطور و من هم راحت تسلیم میشم ولی با ایه هایی که نشون دادین ،فهمیدم وقتی تصمیم یا هدفی داری باید پاش وایستی باید به نفست نه بگی همونطور خیلی وقتا بوده از مدرسه خسته شدیم ولی هیچوقت رهاش نکردیم چون تو ذهنمون همچین گزینه ایی نبود به قول استاد باید بدونیم چه خوراکی به ذهنمون میدیم قاطعیت در انجام یا سست بودن و من همیشه نامید شدن و رها کردن رو انتخاب کردم چون فکر کردم من استعدادش رو ندارم باید این اخلاقم رو اصلاح کنم
اره خدا کسی که ثابت قدم نیست کسی که زیر قولش میزنه ،کسی که تو کارش تقوا نداره رو دوست نداره برای این گفته دوست نداره چون ما از خداییم و وقتی کاری رو رها میکنیم دیگه خودمون رو دوست نداریم چرا که خدا به افکار ما پاسخ میده و گرنه برای خدا فرقی نمیکنه من چه مسیری میرم
و از خدا میخوام هم من و هم شما دوست عزیز و هر کی که قول داده تا اخرش بره رو هدایت کنه و با باورهای قدرتمند و دیدن الگوهای مناسب ایمانمون بیشتر بشه و به مسیرمون ادامه بدیم
سپاسگزارم دوست عزیزم
سلام خدمت خواهر گلم، این شروع کردن و نیمه کاره رها کردن توی فایل هشتم دوره عزت نفس در بخش سوم فایل بخوبی توضیح داده شده که ریشس کمالگراییه، و اگه کمالگرایی حل بشه و انسان صفر و صد به مسائل نگاه نکنه معمولا مسیر علایقشو تا آخر ادامه میده…اینکه انسان خودشو با کسی که تو یه مهارت سالها زحمت کشیده و به جایی رسونده مقایسه نکنه و بدونه که هر کس بجایی رسیده بارها سعی و خطا کرده، بازخورد گرفته و ادامه داده تا به نتیجه رسیده، اما ماها چون در کودکی اگه خطا میکردیم چه تو مباحث درسی و چه کارهای خونه و بعد اگه اشتباه میکردیم سرزنش میشدیم، از اشتباه میترسیدیم و الان بجایی رسیدیم که حتی اگه تو کاری که علاقه داریم وارد میشیم و زود نتیجه نمیگیریم فکر میکنیم استعداد نداریم و رهاش میکنیم،یعنی درواقع ریشه کمالگرایی ترس از نظر مردمه که ما اشتباه کنیم و قضاوت بشیم، بیدلیل نیست که شمس تبریزی یکی از چالشهایی که برای مولانا گذاشت این بود که زمانی که بعنوان یکی از اکابر و بزرگان قونیه زبانزد خاص و عام بود بهش گفت باید بری در یکی از شرایخونه های بزرگ شهر بنشینی و شراب سفارش بدی!!! و صد البته که شراب حرامه و مولانا شراب نخورد اما این کار رو باید برای شکستن بت نظر مردم انجام میداد چون یکی از موانع بزرگ سلوکه، من خودم الان مدتهاست فایل 8 عزت نفس رو بارها گوش میدم و تلاش میکنم این رذیله رو ریشه کن کنم که این خودش باعث ثبات قدم خواهد شد، پس اگه بخوام خلاصه بگم خدمتتون که واس خودمم ردپا گذاشته باشم موضوع اینه که ترس از نظر مردم باعث میشه ما نگاه کمالگرایی و صفر وصدی داشته باشیم و این باعث میشه اگه کاریو شروع کنیم بخاطر اینکه همون اول به نتیجه نمیرسیم از ترس انتقاد دیگران ادامه نمیدیم تاحدی که فکر میکنیم استعداد نداریم و مهم تر از همه اینکه « این شروع کردن و رها کردن ویژگی شخصیتی ما میشه و باعث میشه حتی در حرف زدن هم اینگونه بشیم که بسیار حرف ها رو میزنیم و عمل نمیکنیم». خدا به هممون در ترک این رذائل توفیق روز افزون عنایت کنه، ان شاالله
سلام دوستان عزیزم
بابت کامنت فوقالعاده ای که گذاشتید ازتون سپاسگزارم
و تحسین میکنم دقت و درک قشنگتون رو
کامنت شما احساس امیدواری
و
پیامی بود برای درخواست هام
منم نیاز دارم به عمل به تجربه هام و دانستهایی که بدردم مخوره نه اینکه فقط دانش داشته باشم
و خیلی دوست دارم شروع کنم برم تو دل ترسهام و وقتی مسئله درونیم رو باهاش مواجه میشم راه کارشو پیدا کنم و باهاش روبرو بشم
بازم ممنون
روزگارتون به شادی
با سلام و ارادت خدمت شما استاد عباسمنش گرامی و مریم بانوی عزیزم
خدارو سپاسگذارم به خاطر یه فایل هدایتی بینظیر دیگه که با کلام زیبای شما، برای ما آماده شده.
تا یکی دو سال پیش فکر میکردم همه ی توانایی های یه نفر برمیگرده به استعداد اون فرد توی یه زمینه ی خاص.جوری که میدیدم خیلیا حتی حاضر نمیشن یه موضوع جدید رو امتحان کنن تا ببینن توی اون کار چند مرده حلاجن.
منم همینجوری بودم و همیشه میگفتم من استعداد اینکارو دارم و استعداد فلان کار رو ندارم.
ولی حدود دو سال قبل یه فایل از شما بدستم رسید در قالب قانون آفرینش و اونجا بود که فهمیدم استعداد چیزی نیس که آدم رو موفق میکنه و هرکس برای هر کاری تلاش بکنه نتیجه براش حاصل میشه. شاید این وسط علاقه باعث بشه بیشتر دل به کار بدیم ولی استعداد نمیتونه دلیلی باشه برای محدود کردن خودمون.هرچند با شروع یه کار ، علاقه هم ایجاد میشه.( استاد عزیز، فایلهای شما توسط یکی از دوستام برام ارسال شد.البته ناگفته نمونه که خبر نداشتم فایلهای شما خریدنیه و باید براش بها بدم، منم خیلی گوششون کردم، استاد جان امیدوارم که حلالم کنین.از وقتی هم که فهمیدم به قول شما باید از خشت اول دیوار رو درست بچینیم، دیگه اون فایلهارو گوش نکردم.)
از اون زمان به بعد سعی کردم این موضوع رو برای خودم همیشه یادآوری کنم و باور درستی ازش بسازم. جوری که تلاش کردم با وجود مقاومتهایی که تو ذهنم بود، کارهای جدید رو امتحان کنم تا به خودم ثابت کنم که استعداد فقط یه اصطلاحه برای آدمایی که دنبال بهونه هستن برای توجیه کارهاشون.
حتی به بچه هامم این موضوع رو یاد دادم که باید تمرین و تلاش داشته باشن و نتیجه رو به خدا بسپارن تا توی زمینه های مختلف موفق بشن.
فک میکنم این فایل برای من آماده شده استاد چونکه چند روزه یه کار کامپیوتری رو شروع کردم ولی نجواهای ذهنیم مدام از استعداد و توانایی برام صحبت میکنه و همین باعث شده کارم رو به امروز و فردا بیندازم.
خیلی خوشحالم که یبار دیگه خدای بزرگم منو هدایت کرد به سمت دیدن و شنیدن این نکات با ارزش.
برای تمرین این بخش حتما این کار کامپیوتری رو با ایمان و حوصله و دقت و اراده قویتری شروع میکنم و
و سعی میکنم با احساس خوب ادامه بدم جدای ازینکه چه زمانی خدای مهربونم قراره به من نتیجه رو نشون بده.
بازم سپاسگذارم ازین نکات مفید و بجاتون
راستی، چقدر تیشرت و کلاهتون زیباست استاد و بک گراندتون آرام بخشه با اون جمله زیبای ما به خدا اعتماد داریم.
خدا بهتون قوت بده
سلام و درود فراوان خدمت استاد عباس منش عزیز ، خانم شایسته مهربان و همه عزیزانی ک در این سایت فعالیت دارن
من از بچگی آدمی ب شدت خجالتی و کمرو بودم حتی ی کلمه هم حرف نمی زدم یا اگر بزدم صدام ب شدت میلرزید حتی با خانواده مدام بهم میگفتن تو لالی هیچی بلد نیستی یا همش بهم میخندن بابت اینکه سوتی میدادم و این باور برام شکل گرفت ک من آدم بدرد نخوری هستم و هیچ استعداد و توانایی ندارم و عزت نفس و اعتماد به نفسم از بین رفت
ب درس خوندن خیلی علاقه داشتم و شاگرد اول کلاس هم بودم ولی بازم ب خودم باور نداشتم هیچ دوستی داخل کلاس نداشتم و همش گوشه گیر بودم کارم شده بود گریه و از خداوند خواستم یک دری رو برام باز کنه من خسته شدم چنین زندگی رو نمیخواهم، چون درسم خوب بود خانواده ام ازم انتظار داشتن ک پزشکی قبول بشم و باعث شد فشار خیلی زیادی بهم وارد بشه طوری ک سال اولی ک کنکور دادم هیچی رشته ای قبول نشدم ولی از خدا خواستم ک در سال دگ بهم کمک کنه ک سال دوم واقعاً تلاش کردم و زحمت کشیدم و رشته ای قبول شدم ک اصلا فکرشو نمیکردم رشته فوریت های پزشکی ، بعدش بهم گفتن ک تو آدم خجالتی هستی بدرد این رشته نمیخوری باید جسارت داشته باشی زبون باز باشی و خیلی چیزای دگ ک من هیچ کدوم رو نداشتم ولی ی چیزی ت دلم میگفت همین رشته رو برو منم رفتم و خوندم بعدش فارغالتحصیل شدم تا اینکه اومدم سرکار بازم از خودم راضی نبودم و از خداوند همش میخواستم منو از این خجالتی و کمبود اعتماد ب نفس نجات بده از قضا من با فردی شیفت دادم ک اون تو فرکانس مثبت و سپاسگزاری بود و همش فایل های استاد عباس منش عزیز رو گوش میداد منم گفتم چقد قشنگ حرف میزنه بهش علاقه مند شد تا اینکه بهش گفتم از این فایل ها برام بفرست و همیشه میفرستاد برام و ب شدت برام فوق العاده بود طوری ک انگاری تو این فایل ها خدا با من حرف میزد همیشه گوش میدادم هر فایلی رو چندین بار گوش میدادم فایل های رایگان زیادی رو تو گوشیم داشتم و تمرینات رو هم انجام میدادم خداروصدهزارمرتبه شکر ک با همین فایل های رایگان استاد من ب اعتماد ب نفس فوق العاده ای گرفتم خودمو خیلی دوست دارم و همش قربون صدقه خودم میرم آدما ب شدت جذب من شدن و با احترام خیلی زیاد با من برخورد میکنن ، منی ک موقعی حرف میزدم و صدام میلرزید الان خداروشکر طوری حرف میزنم ک آدما لذت میبرن و بهم میگن چ کار کردی با خودت ک اینمهه تغییر کردی توی کارم اعتماد ب نفس گرفتم و کارامو خداروشکر خیلی خوب انجام میدم و همه دوست دارن با من سرکار باشن
از خداوند خواستم ک ی راهی رو بهم نشون بده تا اینکه فایل های استاد سرراهم قرار گرفت منی ک هیچ چیز بلد نبودم با تمریناتی ک فقط با فایل های رایگان استاد انجام میدادم احساس ارزشمندی فوق العاده ای دارم خدارو بهتر شناختم و ب اون حرف رسیدم ک خداوند از رگ گردن ب ما نزدیک تر هست احساس آرامش و امید دارم خداروشکر
همه چیز با تمرین و تکرار زیاد ب دست میاد هم که چیز باوره
الان تازه اول راهه خیلی باید تلاش خودمو بیشتر کنم تا باور های خیلی خوبی رو وارد ذهنم کنم الان ب من این حس رو میگه ک دوره عزت نفس رو تهیه کنم منم ان شاالله تهیه میکنم وبا توکل برخدا میرم جلو
خیلی خوشحالم از این ک تو این خانواده هستم احساس خیلی خوبی دارم
الحمدلله رب العالمین
در پناه الله یکتا شاد ، ثروتمند ، سعادتمند ، خوشبخت در دنیا و آخرت باشین خدانگه دارتون
به نام خدای مهربان و بزرگ
سلام دورست عزیز و ارزشمندم علی جان
خیلی ازت سپاسگزارم که اینقدر شجاعانه دورنت رو نوشتی و من با کامنتت ارتباط خوبی برقرار کردم انشالله همین مسیر رو همگی ادامه بدیم تا به سمت خواسته هامون با لذت و آرامش هدایت بشیم
علی جان راستش من یه حسی بم گفت این پیشنهاد رو بت بدم تا اگه قلب قبول کرد تصمیم بگیری و پیشنهادم رو قبول کنی اگرم نه که هیچی
قبلش بگم منم در مدرسه و اجتماع مثل شما بودم و با آشنا شدم با دیدگاهها و سایت استاد عباس منش در تمام ابعاد زندگیم تغییرات چشمگیری برام حاصل شد
پیشنهادم اینکه اولویت اول زندگیت رو بزار روی سایت استاد عباس منش
من هفت سال ِ تو این سایت هستم مدتی ارتباطم با سایت کمرنگ شد و ضربه هاش رو خوردم به شما پیشنهاد می کنم با قدرت و توان بالا ادامه بدین و اگه تمایل داشتین توضیحات محصول قانون لیاقت رو بخونید و اگه قلبتون گواه داد بخریدش چون انجام تمریناتش فوق العاده است
چون من این دوره رو گذروندم و الان مجدد دارم روش کار می کنم واقعا مدارم یک پله بالاتر رفت
انشالله موفق و پیروز باشید.
درود بر هم تیمی های عزیز
و درود بر استاد عباس منش
با این دوره جذاب و دوست داشتنی
من بسیار این بازی ذهنی رو دوست دارم
کلی ذوق دارم واسه این دوره ، و هر قسمتش
با این که رایگان هست اما واقعا اون خودش شاهده که کلی ذوق دارم و روی هر قسمت کار میکنم و کلی درس یاد میگیرم و باور هام زیرو رو میشه
و واقعا دارم هر روز بهبود قدرتمندی ذهنم رو با انجام تمرین های این دوره مشاهده میکنم
و البته باید یادم باشه تا زمانی که تمرین میکنم بهبود رو مشاهده میکنم ، و مقداری که باور هام تغییر میکنه نتایج خودش رو نشون میده
من واسه هر تمرین و موضوع میام و تمام حالات و باور هایی که به ذهنم میاد در دو ضمیره قدرت مند کننده و محدود کننده رو با تمرکز و در فضای مناسب ، توی یک دفتر با اشتیاق و به شکل یک بازی ذهنی مینوسم گاهی هم با کشیدن شکل و تصویر ذهنیم ،
بساری از حالات ذهنیت های محدود کننده و قدرت مند کننده رو تو دفترم میکشم و مینویسم ،
تصاویری که به ذهنم میاد رو آزادانه میکشم ،
و همیشه خیلی خیلی کمکم کرده تا خیلی راحت تر بتونم در قدم بعد باورم رو تغییر و یا بهبود بدم
چون تصویری ازش داشتم …
و احساس میکنم هربار تصاویر جدیدی که میکشم از قبلی شفاف تره
و در مرحله بعد برای این که بیشتر خودم رو بشناسم میام و با همین سوال های فوقالعاده و تمرین های استاد شروع به احساساتی و افکاری که من در مقابل موضوعات مختلف دارم رو میسنجم تا ببینم چقدر اوضاعم خرابه و با شفافیت و صداقت میگردم دنبال باور های خراب و محدود کننده ای که به من دست میده و چون تمام و انواع ذهنیت های محدود کننده رو نوشتم کارم راحت تره مثله یک دیکشنری و دفتر چه راه نما جلوم میزارم ببینم من کدوم رو درونم دارم و در کدوم موضوعات بیشتر دارم و در چه شرایط هایی این ها بیشتر و بزرگ تر میشن
و مینوسم
و بعد بر عکسش
و بعد با شناخت خودم و این که چه قدر محدود کننده است ذهنم و چقدر قدرتمند کننده
حالا که دیگه میشناسم خودمو شروع به بهبود و تمرین های عملی و تغییر باور ها میکنم
و نگم بهتون که این مرحله اش چقدرررر حال میده
البته اونایی که تجربش کردن میفهمن چی میگم
موضوع ذهنیته بر پایه استعداد یکی از قدیمی ترین و پر ریشه ترین باور های درون هر آدمی هست در این جامعه
و چقدر سوال درستی باز در این قسمت در باره موضوع پرسیده شده در اول کار ، که خیلی راحت هر کسی بتونه بره و با کنکاشی درون خودش ژرف ترین لایه های باوریش رو پیدا کنه
از این بابت بسیار سپاس گذارم
و قدر دان تلاش هاتون هستم استاد
مشخصه چه تمرکز خالصی گذاشتید
و چه تمرین فوقالعاده ای در این قسمت دادید استاد
که میشه با انجامش کلی عزت نفس و باور هامون زیرو رو بشه ، و در تمام جوانب این تمرین مشخصه که نتیجه های فوقالعاده ای داره
پس باید انجام داده شه ؛)
اول ذهنیتم رو بشناسم در باره استعداد و تلاش و بعد دقیقا برم تو موضوعی کار کنم که بقیه و خودم به این باور رسیدم و گفتم استعداد ندارم ، و دقیقا همونو انجام بدم !!!
وای من ، فوقالعاده است این تمرین ، حتما انجامش میدم
من دارم تمام این هارو در دفترم تمرین میکنم استاد ، اما با خودم گفتم کامنت بزارم و از روش کارم بگم به دوستان و باهم به اشتراک بگذاریم
کاملا دارم نتایج قسمت های قبل رو مشاهده میکنم و هر روز داره با ادامه دادنم به این بازی جذابه ذهنی مثل اون تصاویری که تو دفترم میکشم و شفاف تر میشه تصاویرم ،
نتایجم نیز شفاف تر میشه
این باوره بهبود دادن خودمون هر بار از یادمون میره و باید بسیار روش بشخصه کار کنم
چون خیلی وقتا نگاهم بر سره استعداد هست !
و کوچک ترین ضعفی که مشاهده میکنم به خودم شک میکنم و از بهبود دور میشم …
و دارم با تمرکزه بسیار این کار را و این بازی زیبای ذهنی رو انجام میدم و لذت میبرم و نتایج رو از این تمرین ها بزودی مثل همین الان که دارن شفاف تر میشن همه موضوعات در اطرافم
و جدیدا خیلی بهتر از قبل تصمیم ها و ذهنیتم دارن نسبت به موضوعات قدرتمند تر میشن
و دارم میبینم بهبود رو ، نتایج رو بزودی خواهم گفت به شما دوستان عزیز
این پیام بماند …
و راستی واقعا از کامنت های شما دوستان هر بار لذت میربم ، نمیدونم چقدر باور میکنید که هر بار چقدر کمک کننده بوده چقدر ذهنم و نگاهم رو باز تر کرده که ، اینحوری هم میشه دید چرا به فکر خودم نرسیده بود ؟
نمیدونید چقدر از این بازی فوق العاده لذت میبرم و چقدر با بودن شما هم بازی های عزیز این بازی راحت تر شده
من که تیم میدونم شما رو
پس درود بر هم تیمی های عزیز
باز منتظر اشتراکات مفیدتون هستم (؛
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
سوال این قسمت:
آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟
– بله چون در گذشته در مهارت هایی که فکر می کردم در آن هیچ استعدادی ندارم را اکنون یاد گرفته و با طی کردن چندین دوره ی آموزشی و تمرین و تکرار و مداومت بسیار پیشرفت کرده ام مثلا در ریاضیات که برای گذراندن درسی پیش نیاز آن بود و به اجبار آن را انتخاب کردم با وجود اینکه پیش از این مردود شده بودم نمره ی خوبی به تنهایی و بدون استاد با تمرین مداوم و مکررکسب کردم همچنین در درس آمار نیز با وجود ضعیف بودن شاگرد اول شدم که البته زمان و انرژی بسیاری را صرف یادگیری آن ها کردم اما با لذت و انگیزه ی زیاد تنها برای اینکه مهارتم افزایش یابد نه برای گرفتن نتیجه کار کردم و برای همین استعداد را به هیچ عنوان موثر نمی دانم همچنین در زمینه ی ورزشی نیز در گذشته بسیار ضعیف و تنبل بودم اما زمانی تصمیم گرفتم و خودم به انجام تمرینات در خانه پرداختم و در ورزش نیز بسیار پیشرفت کردم و در کلاس های ورزشی نیز جز بهترین ها بودم که آن را نیز با تمرینات بسیار زیاد اما در زمان کوتاه به دست آوردم.
یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟
– خیر به چنین چیزی اعتقاد ندارم چون هر مهارتی را که خواستم توانستم به حد بسیار زیادی به آن دست یابم و در آن بهترین شوم.
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
مهارتی که فکر می کنی در آن استعدادی نداری یا متقاعد شده ای که به درد انجام آن کار نمیخوری را انتخاب کن.
-کشیدن نقاشی
سپس یک هدف قابل دستیابی و معقول برای بهبود در آن مهارت را در نظر بگیر؛ پیرامون آن موضوع مطالعه و تحقیق کن؛ ایده های قابل اجرا برای شروع کار را یادداشت کن و قدم اول را در آن راستا بردار.
– پیش از این هدفی برای خود تعیین کرده بودم که البته اکنون نیز برخی اوقات به آن متعهد هستم و آن هم کشیدن هر روز 10 طرح بود اما آن را تنها چند هفته ادامه دادم و رها کردم باید از امشب دوباره شروع کنم.
مرحله دوم:
در طی برداشتن هر قدم در راستای این هدف، بهبودهایی که در این روند ایجاد می کنی را ببین و در یک دفترچه یاد داشت کن. خیلی سخاوتمندانه این کار را انجام بده و حتی کوچکترین بهبودها را ببین و یادداشت کن. حتی بهبودهایی که ذهن شما می خواهد آنها را بی ارزش جلوه دهد را نیز جدی بگیر.
– انجام این کار بسیار موثر است و من از خودم توقع دارم با تمرین بسیار زیاد در کوتاه ترین زمان ممکن به هدف خود دست یابم که البته این اتفاق می افتد اما باید برای خودم با کمک اهرم رنج و لذت انگیزه و اشتیاق ایجاد کرده تا با قدرت بیشتری این روند را ادامه دهم.
مرحله سوم:
در طی روند پیشرفت، لیست بهبودهای خود را مرور کن و با استفاده از این شواهد، مرتباً این نکته را به ذهن خود یادآوری کن که : حتی در مواردی که فکر می کردی به درد انجام آن کار نمی خوری و استعداد نداری، ببین چقدر پیشرفت داشته ای!
– حتما باید هر روز پیش از تمرین و در طی آن به خودم موفقیت های گذشته را که در آن هیچ مهارتی نداشتم و بسیار پیشرفت کردم را یادآوری کنم.
آگاهانه به ذهنت ثابت کن که تمرین و تکرار به اندازه کافی، قطعاً نتیجه می دهد و مهارت را ایجاد می کند. در نتیجه بر طبق این تجربه ها، استعداد اصلا مهم نیست بلکه مهم حرکت کردن، قدم برداشتن و مداومت در مسیر است.
– تمام پیشرفت های من در هر زمینه ای حاصل لذت بردن از یادگیری و عدم تمرکز بر نتیجه و تمرین و تکرار مداوم و زیاد و هر روزه بوده است و باید همین روند را برای سایر مهارت هایی که قصد دارم کسب کنم به کار ببندم.
خدایا شکرت
عاشقتونم
سلام استاد عزیزم
چقد این جلسه برای من حرف ها داشت
من یه پسر فوق العاده باهوش و با استعداد و فعالی دارم که هوش زیادی برای ریاضیات و الکترونیک و بازیگری و ارتباطات و … داره
از بس از بچگی شنیدیم فلانی رو نگاه کن چقد استعاداد داره در فلان زمینه ای ولی به هیچ جا نرسیده و کلی مثالها برامون آوردن و گفتن چون پدر و مادرش نتونستن روی استعدادش کار کنن الان زندگیش تباه شده، همش دنبال کلاس های مختلف بودم که پسرم رو بزارم که استعدادهاش سوخت نشه ، آخرین نمونه کلاسی که گذاشتمش کلاس رباتیک و الکترونیک بود که اوایل خیلی با هیجان میرفت و زودتر از اینکه مربی بگه اون رباتشو کامل کرده بود و اکثرا توی کلاس بیکار مینشست و بچه ها رو نگاه میکرد و حوصلش سر میرفت و بارها مربیش گفته بود استعداد خیلی زیادی داره و میتونه توی مسابقات جهانی خیلی خوب بدرخشه.
خلاصه که یه ترم بردیمش و کم کم شروع به مخالفت کرد و میگفت نمیخوام برم و کم کم بحث و دعواها بینمون شروع شد و میگفتم تو سرت نمیشه اگه این کلاس ها رو ادامه بدی میتونی کلی معروف بشی و کلی اختراعات عالی داشته باشی و … و انقد بینمون بحث میشد تا جایی که من به سر درد می افتادم و هر روزی که کلاس داشت اون عصبی بود و منم حالم خوب نبود و بالاخره از یه جایی گفتم دیگه نمیبرمش خودش میدونه من خواستم کمکش کنم تا آیندش روشن باشه️
از اون ماجرا یک سال گذشته و کم کم فهمیدم که اصلا استعداد مهم نیست مهم اون شور و شوقیه که فرزندم برای کاری نشون میده و در کنار کلاس هاش حدود 3 ساله کنگفو کار میکنه و توی استفاده از سلاح سرد عالیه و استادشون گفته توی بخش سلاح خیلی خوب میتونه بدرخشه اما دیگه واقعا بهش گیر ندادم گفتم اگر دوست داشت ادامه میده اگر نه من برای به زور خوشبخت کردنش نمیجنگم که ارتباطمون خراب نشه و خودم انقدر عصبی نشم و اتفاقا رشته ورزشیش رو فوق العاده دوست داره و با علاقه ادامه میده گرچه برای تکنیک ها که بدون اسلحه هست اصلا بدن منعطفی نداره و هنوز خیلی از حرکات تکنیک ها رو نتونسته بزنه ولی داره تمام تلاششو میکنه گه بتونه اونها رو هم بزنه و بین دوستای هم باشگاهیش تنها کسی که هنوز بعد از سه سال نتونسته بیشتر حرکات تکنیک رو بزنه پسر منه ولی انقد عاشق رشته ورزشیشه که با علاقه داره همه تلاششو میکنه تا بتونه اونها رو هم بزنه
جلسه امروزتون برای من کل این مسیر رو دوباره نشون داد که چقدر بخاطر استعدادهاش باهاش جنگیدم که خوشبختش کنم و آیندشو روشن کنم و آخرش رفت سراغ کاری که توی یه قسمتش تونست خوب باشه و توی قسمتهای اصلیش اصلا استعداد نداره ولی داره تلاششو میکنه که اتفاقا دو تا مدال جهانی مسابقات مجازی و یه مدال مسابقات کشوری هم گرفته
خدایا شکرت بابت این آگاهی و رشد من که متوجه اشتباهم شدم و امروز پسرم به دنبال تلاش برای خواسته هاشه نه استعدادهاش
همیشه شاد و سالم باشید استاد خوبم و مریم عزیز
ذهنیت قدرتمند«مهارت»
با تمرین، تلاش و مداومت ،پیشرفت درباره مهارت
1.موضوعی را انتخاب کن که کسب مهارت در آن، به شما کمک می کند. خواه در شغل و درآمد شما، خواه در زندگی شما به هر شکل دیگری.
2.سپس یک هدف قابل دستیابی و معقول برای بهبود در آن مهارت را در نظر بگیر؛ 3.ایده های قابل اجرا برای شروع کار را یادداشت کن؛ 4.پیرامون آن موضوع مطالعه و تحقیق کن و 5.قدم اول را در آن راستا بردار.
3.در طی برداشتن هر قدم در راستای این هدف، بهبودهایی که در این روند ایجاد می کنی را ببین و در یک دفترچه یاد داشت کن. خیلی سخاوتمندانه این کار را انجام بده و حتی کوچکترین بهبودها را ببین و یادداشت کن. حتی بهبودهایی که ذهن شما می خواهد آنها را بی ارزش جلوه دهد را نیز جدی بگیر.
4.در طی روند، لیست بهبودهای خود را مرور کن و با استفاده از این شواهد، مرتباً این نکته را به ذهن خود یادآوری کن که : حتی در مواردی که فکر می کردی به درد انجام آن کار نمی خوری و استعداد نداری، ببین چقدر پیشرفت داشته ای!
آگاهانه به ذهنت ثابت کن که تمرین و تکرار به اندازه کافی، قطعاً نتیجه می دهد و مهارت را ایجاد می کند. بنا بر این تجربه ها، استعداد اصلا مهم نیست بلکه مهم حرکت کردن، قدم برداشتن و مداومت در مسیر است. سپس به پیشرفت کردن در آن موضوع ادامه بده.
خلاصه:
قسمت اول
1.انتخاب مهارت در شغل/زندگی مون:
1.بهترین زاویه نگاه
قسمت دوم
2.هدف قابل دستیابی: ایده، تحقیق، قدم ، بهبودی با جزییات، یادآوری بهبودی هر بار
سلام خدمت استاد گرامی و عزیزم
اول از همه سپاسگزارم بابت فایلهایی که با انرژی و عشق برامون آماده میکنید
حالا بریم سراغ جواب سوال
خیلی وقتا بوده که من فکر میکردم نمیتونم مثل بقیه کاری رو که بقیه عالی انجام میدن انجام بدم ولی بعد از گذشت چند بار تکرار و تمرین خیلی بهتر از اونها انجام دادم
مثلاً تو کلاسهامون کلاس طراحی چهره داشتیم که استاد اولین باری که یک چهره رو برامون کشید من فکر میکردم که هیچ وقت نتونم مثل اون استاد طراحی کنم اما تو همون روز با تمرین کاری رو کشیدم که با دو سه بار تمرین به نظر خودم عالی بود
یا در حرفه خودم که خیاطی با تکرار و تمرین الان یکی از بهترین ها هستم و مطمینا بازم جا داره که بهتر از این باشم
تو خیلی از کارها مطمئناً با تمرین و تکرار میتونیم کار رو به نحو احسن انجام بدیم اما وقتی اون کار در راستای استعدادمون باشه مطمئناً خیلی زودتر سریعتر و عالیتر اون کار انجام میشه اما اگه استعداد نداشته باشیم باز هم اگر بخوایم و خواسته داشته باشیم که تو اون زمینه مهارت پیدا کنیم مطمئناً با تکرار و تمرین به اون مهارت دست پیدا میکنیم
روز اولی که به دنیا اومدیم هیچ کدوممون چیزی رو بلد نبودیم همه چیز رو آموختیم حرف زدن یا راه رفتن نحوه غذا خوردن نحوه محبت کردن
اینها رو از خانواده واطرافیان تلویزیون رسانهها آموختیم همه چیز و تکاملی یاد گرفتیم راه رفتن که شاید الان برامون آسون باشه دو سال طول کشیده تا ما بتونیم به راحتی روی پاهامون بایستیم و بتونیم تعادلمون حفظ کنیم
غذا خوردن همین که بتونیم خودمون قاشق رو به طرف دهانمون ببریم کلی مراحل آموزشی رو گذراندیم و با تکرار اموختیم
به نظر من
من هر کاری که بخوام میتونم یاد بگیرم
فقط باید بتونم
ذهن نجوا گر مو ساکت کنم
که هی میگه نمیشه
سخته
شاید برای دیگران بشه اما برای تو نمیشه
و…….
تکرار و تمرین با حال خوش بعد اصلاح
دوباره تکرار و تمرین با حال خوش بعد اصلاح
دوباره تکرار و تمرین با حال خوش بعد اصلاح
تا به نتیجه دلخواه برسیم
فقط کنترل ذهن باید داشته باشیم
نذاریم حسمون بد بشه
نذاریم افکار منفی دست و پامونو بیننده
و حرکت نکنیم
استمرار و پشتکار با حال خوب ما رو به اهدافمون میرسونه
در پناه الله یکتا
﷽
به نام خداوند بسیار بخشنده و مهربان
به نام خداوندی که به من فرصت زندگی داد
به نام خداوند رب العالمین که هرچه دارم از اوست
به نام خداوند بخشاینده عظیم رب العالمین که منبع همه انرژی ها و حرکت ها است
به نظر من هیچ استعدادی وجود ندارد هیچ تخصصی وجود ندارد هیچ کیفیت خاصی وجود ندارد
همه چیز هدایت خداوند است همه چیز رحمت و فضل خداوند است همه چیز خداوند است همه چیز توحید است همه چیز هدایت رب العالمین است
اهدنا صراط المستقیم
خدایا شکرت که هر لحظه من را هدایت میکنی به سوی نعمتها وفراوانی ها الهی شکر که جریانی عظیماز نعمت و ثروت را در زندگی من جاری کردی الهی شکر
همه چیز تویی هر کهتورا دارد همه چیز دارد و هرکهتو را ندارد هیچ چیز ندارد
در پناه رب العالمین باشید
به نام رب
سلام دوست عزیزم وحیدجان
کاملا با دیدگاه شما قلبی موافقم
همه چیز هدایت خداوند است همه چیز رحمت و فضل خداوند است همه چیز خداوند است همه چیز توحید است همه چیز هدایت رب العالمین است
اهدنا صراط المستقیم
سپاسگزارم بخاطر یادآوری این نکته مهم ، حیاتی و ارزشمند
موفق و پیروز باشید.
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و توحیدی و خانم شایسته
من در این بخش میخوام از توحید عملی و مبحث غیر مرتبط با این جلسه صحبت کنم که تو این دو هفته باهاش نتیجه ماورایی گرفتم و طوری خدا جواب منو داد که مو به تنم سیخ شد و دست و پام میلرزید از این همه دقت خداوند در پاسخ به خواستم. استاد در این چند سال تا دلت بخواد من نتیجه دیدم ولی توی این مورد خدای مهربانم انقد واضع باهام حرف زد و کارمو انجام داد که تعریفش اینجا خالی از لطف نیست و البته غیراز اینجا نمیشه برای کسی تعریف کرد چون میگن حتما چیزی زده و حالش خوب نیست
داستان از این قراره که حدود بیست روز پیش در مورد ارتقای کارم داشتم فکر میکردم که چکار کنم و از کجا شروع کنم که خدا اومد و یه ایده بهم الهام کرد
این ایده هم در فروشگاه خودم چون خداروشکر از بس لپ تاپ دارم جا برا سوزن انداختن نیست و قابل اجرا نبود و اجرایی کردن ایده نیاز به قدم اول من و گرفتن یه مکان غیراز فروشگاه خودم بود که همون روز و در عرض یک ساعت با رئیس مجتمع صحبت کردم و کار انجام شد
بعد این که اونجارو اجاره کردم که البته بیشتر به نیت انبار و حالت دفتری بود که ایده هامو بیشتر بتونم اجرا کنم برای ارتقای شغلم و اومدم نشستم و یه لحظه خدا تو گوشم گفت اونجارو دفتر یا انبار نکنی ها! گفتم پس چکار کنم منکه الان فروشگاهی دارم که به لطف خودت از سرو روم لپ تاپ میباره و دوباره بیام اونجارو هم مثل همینجا کنم و بگم شعبه دوم زدم؟ لزومی داشت مگه فروشگاه دوم بزنم به فاصله ده پانزده متر از مکان قبلی خودم؟ تو این گفتو گوها بودیم که یه لیست فروش همکار تو واتساپ برام اومد که کل لیست یه برند لپ تاپ بود و کل مدل های اون برندو تو لیست داشت. دو قرونیم افتاد!!!!
من ایده ای بهم الهام شد از طرف خدا که ذوق و شوق برای اجرا کردنش منو میبره رو ابرها و حالمو بدجور خوب میکنه.من چرا تا حالا این ایده به ذهنم نرسیده بود اونم ایده به این آسونی؟ جواب واضعه چون قدم اولو براش برنداشته بودم و الانم خدا کاری کرد که اول مکانو جور کنم بعد ایده داد بهم و اگه قبل مکان این ایده رو میداد احتمالا هزار تا بهونه میاوردم.ایده این بود “تک محصول و حرفه ای تر از قبل کار کن” . این الهام خداوند بود بهم
و البته قدم اولش هیچی معلوم نبود که من برداشتم که همون اجاره مکان بود و اگه قدم عملی اول رو برنمیداشتم هیچ وقت الهام دوم بهم نمیشد پس این یعنی ” تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس”
استاد هنوز به جای اصل ماجرای توحیدی که منو به سجده درآورده نرسیدم ها
خلاصه بعد گرفتن اون ایده گفتم خدای من تو خودت از اول کارارو انجام دادی و منم هرچی گفتی گفتم چشم تا اینجاشو اومدم از این به بعدش رو هم خودت برو چون من کل سرمایم الان تو همین فروشگاه هست و اگه هم بخوام جای جدیدم تک محصول کار کنم و از یه برند کل مدلها رو موجود کنم سرمایه خیلی زیادی لازم داره و از اونجایی که با امارات هم کار میکنم فروش اوناهم فقط نقد و اونم دلاری و درهمی انجام میشه و اینهمه رو کسی هم اعتباری به من نمیده! گفت من حلش میکنم تو برو پی کارای خودت منم برم پی کارای خودم فقط مواظب ایمان خودت باش و صبور باش و منم گفتم چشم سرورم
خلاصه من با خانواده رفتم کیش خوشگذرونی و خدا هم رفت دنبال کارام
از اون ماجرا که حدود بیست روز گذشته من زیاد از خدا خواستم که الهام بکنه من باید چکار کنم چون اونجا خالی مونده و من تقریبا اجاره یک ماهم دادم و شب قبل خواب هم ازش میخواستم الهاماتو انجام بده.
تو این مدت خانمم همش میگفت عادل جان یه فکری بکن اونجا خالی مونده زود راهش بندازیم یا از همون محصولات خودمون ببریم اونجارو هم پر کنیم و این حرفا من میگفتم نه هنوز کار دارم و چیزی که منتظرشم هنوز اتفاق نیفتاده و یه روز تو این مدت خدا بهم گفت اعتباری کار کن دورو برت پر آدمهایی هست که مثل چشمشون بهت اعتماد دارن حتی تو دبی و شارجه تو اینهمه شرکت داری که بهت اعتماد دارن(که اونم خداروشکر از لطف خودشه) و من میگفتم نه من نمیتونم قرض کار کنم خودت که میدونی اینهمه سرمایه رو اگه حتی طرف بگه بردار ببر من بعد چند ماه بلاخره باید بدم و این نمیشه پس خودت جوری حلش کن که من با خیال راحت کار کنم نه اینکه فکر و ذکرم بشه دادن قرض و اون پول
خلاصه گفت اقدام کن عادل برو جلو و منم گفتم چشم
به یکی از همکارای داخل ایرانم زنگ زدم و ایده مو در میان گذاشتم که اونم با کمال میل پذیرفت ولی اون برند دلخواه منو نداشت و گفت اگه برند دیگه ای میخوای باید برات خرید بزنم که اونم باید منتظر باشی و بیا از همون چیزی که دارم هرچی میخوای بردار ببر و در مورد شرایط پرداخت نیز باهم حرف میزنیم
من خوشحال شدم ولی در مورد شرایط پرداخت مقاومت داشتم و نرفتم باهاش صحبت کنم که اونم چند باری خودش پیگیر بود ولی من دنبال این بودم که با خیال راحت کار کنم نه اینکه به فکر دادن پول مردم باشم پس صبر کردم گفتم اگه اون شخص مورد نظر بود پس طی روزهای آینده خدا بهم نشونه میده که برو باهاش حضوری صحبت کن.
خلاصه تصمیم داشتم برم پیشش و اینو باهاش درمیان بذارم که واسه پولش نباید عجله کنه و هرچی فروش بود براش برگشت بزنم و سود خودمم بردارم و حالت نمایندگی داشته باشه و از طرفی هم کار شراکت به هیچ وجه نمیخوام انجام بدم چون قبلا چوبشو خوردم و هم خرمارو میخوام هم خدا
خلاصه تسلیم الهام و خیر خدا بودم و صبر کردم تا اینکه خدا خودش دیروز وارد کار شد
الان خودم دستام میلرزه که به این وضوح خودش کارو برد جلو
دیروز نشسته بودم که یکی از همکارام از یه شهر دیگه که تا حالا حضوری همدیگرو ملاقات نکردیم و فقط تلفنی بوده و البته 7 سالی میشه میشناسمش (که البته اونی نبود که باهاش ایده مو در میان گذاشته بودم) که تو واتساپ یه پیام صوتی فرستاد برام که عین پیام اونو براتون مینویسم
“سلام آقای مولانی عزیز تو این چند روز داشتم به ارتقای کاریم فکر میکردم زیاد فکر کردم و کسی مورد اعتمادتر و تخصصی تر از شما به ذهنم نرسید برای همکاری در فروش محصولاتم و دادن نمایندگی و اگه شما صلاح بدونی و رضایت داشته باشی من سرمایه و محصولات در اختیار شما بذارم و شما با توانایی هایی که داری روش کار کنی و اصلا به سرمایه و برگشت پول هم فکر نکن و هر محصول فروش رفت پولشو برگردون. با اینکه میدونم سرتون تو فروشگاه خودتون شلوغه ولی این یه بازی برد برد میشه هم برای من هم برای شما و اگه لازم شد یه فروشگاه جدید هم نزدیکی خودت راه اندازی کن و فروشنده براش بگیر و خودت مدیریت کن و دوست دارم رو پیشنهاد من فکر کنی و نتیجه رو بهم اعلام کنی”
من الان با چشم پر از اشک دارم مینویسم و دیگه نمیتونم ادامه بدم. آخه این حرفای دل منو کی برد راست گذاشت تو دل این بنده خدا و به جای اینکه من بهش پیشنهاد بدم ایشون خودش پیشنهاد داده بهم. و اینم بگم این همکار اصلا اعتباری کار نمیکنه و فقط نقد نقد همیشه کار کرده
من حالم خوب نیست و بقول یکی از دوستان خداحافظ
سلام به آقای مولانی عزیزم
خیلی سپاسگزارم از کامنت و باورتوحید که نوشتین و از هدایت های خداوند و الهاماتی که دریافت کردین و از اون مهمتر به این هدایت ها عمل کردین خیلی لذت بردم
تحسین تون میکنم که انقدر واضح نشونه هارو دیدین و چقدر خداوند فوق العاده زیبا پلن هاشو با قدم برداشتن شما براتون چید .
مبارک تون باشه نتایج خوشگل تون.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
سلام به داداش عادل عزیز
کی گفته حالت خوب نیس شماحالت عالییییییه مبارکت باشه این حال مبارکت باشه این اشک واین شوق
عاشقتم مرسی که نوشتی وحال من روهم دگرگون کردی خدایاشکرت که چقدرقشنگ جواب بندههای باایمانتو میدی وقلبهاشونو روشن میکنی نورآسمانها وزمین شکرت وسپاس بابت همه چیز
عادل عزیز
ازاین حال خوبت لذت ببر وکیف کن امید وایمانت روتحسین میکنم وبهترینها روبرات آرزو دارم
درپناه حق
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به آقا عادل مولانی عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و خداجو
تبریک میگم به شما بخاطر این ایمان و توکل و دریافت الهامات، تبریک بخاطر عمل به ایده هاتون، بخاطر ایمان راسخی که داشتید و پاسخ این ایمان و تقوا را دیدن.
بسیار تحسین تان میکنم و بسیار سپاسگزارم که این ماجرای توحیدی رو با ما به اشتراک گذاشتید که برای ما هم بیشتر و بیشتر باور پذیر تر بشه که فقط روی خدا حساب کنیم نه این عقل ناقص یا تجربه هایی که داریم.
واقعا سپاسگزارم از خدای مهربونی که این قدر قوانین اش دقیق و ثابت است.
خدایا شکررررررررت
آقا عادل عزیز در پناه حق روز به روز توحیدی تر و سعادتمند تر باشید الهی آمین
سلام به عادل عزیز!
چقدر از خوندن کامنت شما لذت بردم و دلم روشن شد از این مثال عملی که هرچقدر به خدا قدرت بدی همونقدر برات قدرتمند کار میکنه!
چقدر خوب شما اسیر وسوسه های شیطان نشدین و زیر بار قرض و نگرانی برگرداندن پول نرفتین و پافشاری کردین روی اصولتون و خدا هم وقتی چنین ایمانی از بنده ش میبینه، کارا رو همینقدر معجزه وار براش پیش میبره.
واقعاً درس داشت برام و منم با خوندن پیغام اون شخص مو به تنم سیخ شد که انگار مو به مو خواسته های شما رو نوشته بود. الله اکبر!
بی نهایت ازتون ممنونم که این تجربه رو به اشتراک گذاشتین و در پناه الله یکتا بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.
سلام به دوست عزیزم عادل جانم
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
لذت بردم از خوندن کامنتت و امروز شیفت بودم شرایط محیا نبود برات کامنت بزارم
و الان در دل شب دارم با عشق برات مینویسم
و یه جورایی اشک در چشمان من هم جمع شد
واقعا خدا هر لحظه داره مارا هدایت میکنه مهم ایمان داشتن به اندازه دانه گندمی هست و اونم ایمان فعاله که شما انجام دادی و بقیه را به خودش سپردی و رفتی دنبال لذت بردنت
و خداست که این جور مواقع خوب همه کس آدم میشه و همه کار برا بندش میکنه
الهی که همیشه دلت شاد و لبت خندون از هدایتهای الله باشه
و در سلامتی و ثروت باشی
یا حق رفیق
سلام دوست عزیز
این پیام رو ساعت شش و چهل دقیقه صبح برات مینویسم
بسیار بسیار لذت بردم از خوندن کامنت شما
نمیدونی چه لطف بزرگی کردین در حق بچه های سایت بیان این تجربه فوق العاده ایمان ما رو هزار برابر کرد و بهمون راه کار داد که ما هم اینجوری توکل کنیم و اینجوری به الهامات عمل کنیم
روز منو با این کامنت توحیدی زیبا کردی
الهی هر روز با ایمان تر و ثروتمند ترباشی دوست عزیز
در پناه خدا
سلام به آقای عادل مولانی عزیز
ابتدا تحسین میکنم ایمان و شجاعت شما را
اول صبحی حسابی حالم رو خوب کردید بسیار بسیار سپاسگزارم از شما که تجربه تون رو به اشتراک گذاشتین تا ایمان ما هم قویتر بشه
خدایا هزاران بار شکرت اگه کسی بدونه خدا داره کارارو انجام میده ، دیگه از کسی نمیترسه، باج به کسی نمیده، دیگه نگران غیر خدا نیست و در نتیجه رفتار و نحوه فکر کردنش عوض میشه و میفهمه الهامات خداوند رو ( و برای هر کس به شکلی و با توجه به شخصیتش ، خداوند رابطه برقرار میکنه) …
این اصل که به اندازه ایی که در مقابل خداوند خاضعی به همون اندازه هم زندگی روان میشود ( اصل مهم)
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا مارا به راه راست هدایت فرما ، راه کسانی که به آنها نعمت، عزت داده ای خدایا وظیفه من بندگی و تو خدایی، و همه امور به لطف تو سامان مییابد
سلام به دوست توحیدی
خیلی خیلی سپاسگزارم برای نوشتن تجربیات توحیدی تون
چقدر اشک ریختم و چقدر ایمانم قوی تر شد
خدا روشکر میکنم که به این کامنت هدایت شدم
خیلی تحسینتون میکنم برای ایمانی که دارین
من دیروز وقتی کامنت شما رو خوندم خیلی دگرگون شدم لابه لای حرفاتون گفتین رفتم کیش و بقیشو سپردم به خدا
من فقط گفتم ای کاش همسرم هم یه استراحتی به خودش میداد و بقیه ماجرا رو میسپرد به خدا
خدا شاهده من فقط گفتم ای کاش
و شب وقتی همسرم اومد گفت وسایل و جمع کن فردا بریم شمال
اصلا موندم چی بگم
واقعا شناخت خدا با ادم چی کار میکنه
فقط یکم ایمان زندگیمونو دگرگون میکنه
بازم سپاسگزارم
امیدوارم روز به روز شاهد معجزات بیشتری باشید
سلام به عادل عزیز
حسم الان جالبه
بغض کردم
گولههای اشک سرازیره
تو brtم و برام مهم نیست کسی اشکام رو ببینه و دارم اینارو مینویسم
که:
انگار که این خطوط اخری – که نقلقول کردی از همکارت – برای من ارسال شده
انگار برای من اتفاق افتاده
انگار که گره از افکار مشغول من باز شده
انگار فروشگاه منه که میخواد اینجوری انقدر راحت پر بشه
بدون دلنگرانی
بدون ناراحتی
بدون مشغولیت ذهن
حس الانم مثل حس خوشحالی بچهای هست که از باباش قول دوچرخه سر ماه رو گرفته
و حالا چون رو قولش حساب کردم و به حرفش ایمان داشتم دوچرخم بهم رسیده
یادمه داشتم با دوستم زهرا که از بچههای اینجاست صحبت میکردم،
“سر یه موضوعی که مربوط به من بود”،
بهم میگفت:
“یه وقت یه اتفاقایی تو زندگیت میافته که وقتی نگاهش میکنی از دست هیچ بنیبشری برای تحققش کاری بر نمیاد جز اینکه خودش وارد عمل میشه
جوری که با ذوق میگی وااااای. این کار فقط از خدا بر میاد نه هیچکسی دیگه”
و دقیقا این موضوعی که مطرح کردی به همین شکله
و این حرف زهرا رو من صبح بابت یاداوریم تو دفترم نوشته بودم.
لینک مطلبت رو حتی زهرا دیشب برام فرستاد و نگاهش نکردم
انگار زمان خودنش نبوده
من امروز صبح بازش کردم
و مطمئنم که یه نشونه برای منه
موفق باشی تو کسب و کارت
و مرسی بابت اشتراکگذاری تجربت.
خوندن این مطلب یه ارامش عجیبی بهم داد.
“خدای خوب من. عاشقتم”
در پرتو نگاه گرم و عاشق خداوند شاد و سلامت باشی
سلام رؤیا جان
دختر، تو چه قلم روون و پراحساسی داری، تلاش کن بیشتر تو سایت بنویسی و از خودت ردپا به جا بذاری.
واقعا برات آرزو میکنم مثل عادل عزیز صدای خدا را به این وضوح بشنوی و البته همه ما باید بتونیم که مثل او شجاعت عمل به الهاماتمون رو داشته باشیم، هر چند با دو دو تای ما جور در نیاد.
به این راحتیها نیست، شجاعت رستم رو میخواد.
ولی امان از اون لحظه که باور میکنیم و اولین قدم رو بر میداریم، از آنجا که گمان نمیکنیم، برامون خیر و برکت نازل میشه.
تو خودت در جریان روند خیلی از کارهای من هستی، اما دوست داشتم یه نمونه رو اینجا مثال بزنم.
چند ماه پیش بود که متوجه شدم من دارم یه روند بدون پیشرفت رو از نظر مالی میگذرونم، مشتری خارج از اداره نداشتم و روتین درآمدم منحصر شده بود به هر چی از اداره در میآوردم.
گفتم: خب، صددرصد مشتری رو که خدا میفرسته، ولی یه قدمی باید بردارم، باید حضورم رو اعلام کنم؛ اما کارها با خود خدا.
اون بنر تبلیغاتی رو برای معرفی خودم درست کردم که تو هم در جریانش هستی و فقط در سایت دیوار بارگذاری کردم و فقط 70 هزار تومان هزینه کردم، تو دلم هم میگفتم: خداجون این فقط یه ابراز ایمانه و نه هیچ چیز دیگه.
چه اتفاقی افتاد؟ از اون بنر تبلیغاتی هیچ؛ اما منی که مدتها بود مشتری خارج از اداره نداشتم، به معنی واقعی کلمه، من حیث لایحتسب شخصی پیدا شد و اولین قرارداد ویرایشم رو برای ادیت یه کتاب با یه نشر بستم، تا حالا با هیچ نشری کار نکرده بودم و هر چی بوده یا از طرف آشناها بوده یا مجلات. قراردادی رو با اون نشر بستم که وقتی قیمتش رو به خانم محمودی، سر ویراستارمون، گفتم تعجب کرد و گفت: از این به بعد بچهها خواستن قیمت به مشتری بگن، با تو مشورت کنن.
دیگه چه اتفاقی افتاد؟ دومین مجله رو هم در اداره برای ویرایش گرفتم و من مصر بودم که اگه قراره توی این اداره کار کنم؛ حتما باید امسالم بهتر از سال گذشتهام باشه.
من هیچ کار نکردم، فقط یه قدم خیلی معمولی برداشتم تا ثابت کنم من در راهم ثابتقدم هستم.
الان در فکر برداشتن یه قدم خیلی سادهٔ دیگه و تغییرات جدیدم و از خدا خواستم بهم الهام کنه. فقط من شجاعتی مثل شجاعت عادل رو دوست دارم و میخوام به اونجا برسم.
برات آرزو میکنم یه جوری به آرزوهات برسی که هر کی ببینه بگه به والله که این فقط کار خود خداست.
خوش بدرخشی رفیق!
سلام آقا عادل برادر عزیزم نوش جانت حال خوبت..نوش جانت اشکهای شوقت..نوش جانت هدایتهایی ک دریافت کردی ..
خداروهزاران مرتبه شکر این کامنت شما دل همه مارو به مسیر گرم و گرمتر کرد
خداروهزاران مرتبه شکر ک با عمل به قانون ..با دریافت الهامات خدای بخشنده و مهربان نتایج فوق العاده گرفتین..
.
.
نوش ..نوش ..نوش جانتان ..گوارای وجودتان مبارکتون باشه
سلام ودرود
ممنون که این تجربه بی نظیرتون رو در اختیار ما قرار دادین
ایمانم هزاران بار بیشتر شد
خدایا سپاسگزارتم که همواره حواست بهمون هست وهدایتمون میکنی به مسیر هایی که به راحتی وبدون قرض و وام و…هزار دردسر دیگه به خواستمون برسیم
سلام عادل جان عزیز
برادر گرامی خوش حالم برات
خوش حالم که مسیر تکاملی تو این قدر زیبا است
و میدانی
و حتما میدانی
که فراتر از همه ی این هدایت ها و موفقیت ها چی اهمیت داره
حتما میدونید واین اونه که تو جوری به خدا اعتماد کردی که لایق هدایت شدن شدی و این بی نهایت ارزش داره و موفقیت هات انگشت کوچیکه ی این حس خوب واعتمادت به خداوند هست،این حس هست که باید بهش ببالی که به نیروی عظیم شهود وصلی.
خوش به حالت که این قدر عملگرا هستی
خدا به آدم هایی که مثل توحرکت
میکنند احترام میگذاره
در پناه خداوند موفق باشی
سلام بر یار کشتی نشین نوح ام برادر عزیزم عادل،
عادل جان، خواستم فقط حصورتون عرض کنم، اشک شوق ریختم از این حالت شور و عشق مستی بین شما و خدای مهربان
خدایی که با هرزبانی با بنده اش حرف میزنه و چه حرفی، بقول خودت اون حرفی که از ته دلت گذشته عین همون حرف و پاسخش را برات می چیند
خواستم در این عشق ات متم شریک باشم، و عرض کنم، درست گفتی برادر عزیزم، خدا اینطوری عین خواسته ما را از جاهایی غیر ممکن برای ما بر آورده میکنه،
چند روز پیش دودل بودم اینکه برم به مسافرت یا نه، کار را سپردم به خدا، درست چند ساعت بعدش، با زبان پسرم خدا بهم گفت، یک هفته صبر کن هفته بعد برو،
خدا اینقدر مهربونه، که حتی مهربان تر از مادره، از هر کسی که دوسش داریم از اونهم دوست داشتنی تر هست،
خدایا شکرت، و هزاران بار شکرت
منو در این حال تابت قدم نگهدار و هدایتم کن، و هر چی که شما بگویی من فقط میگم چشم،
من بندگیمو میکنم، و بعد از این دلم از جانب شما قرص و محکم هست و به تو اعتماد صدرصدی دارم و شکی در دلم نیست،
که منو خوب و با راهی که در آن نعمت هست همواره هدایتم میکنی
عادل جان این جملاتم را با اشک در چشام براتون و برای کشتی نشینان نوح و استاد عزیزم آن مرد خدایی ناخدایش را میکند نوشتم و به خودم میگم، این راه اصلی هست و مواظب باش که شططان گولت نزنه
خدا شکرت
، در پناه خدای مهربان همواره تندرست و بازار کسب و کارت پررونق تر و شاد خندان در کنار خانواده محترمتون، فعلا خدا نگهدار
سلام به جناب مولانی عزیز
تبریک میگم بهتون وتحسینتون میکنم این حداازایمان وشجاعتتون
تحسین میکنم که نترسیدید وبه ایده های الهامیتون عمل کردید
روی شونه های خدانشستید وخداوندهم کارهاروبه راحتی برای شماانجام داد.نوش جانتون ثروتی که باعمل به این ایده میسازید.نوش جانتون این حال الهی و خداگونتون
الهی که همه مابتونیم صدای خدارو توقلبمون هر روزبهتر وواضحتر ازروزقبل بشنویم و اماده ترباشیم برای عمل به ایده ها
خدایا شکرت هزاران بار برای این جهان زیبا وپرازخیرونعمت وبرکت وثروتی که برای ما مهیا کردی تافقط لذت ببریم
عاشقتم خداجونم که اینجوری جواب ایمان وشجاعت رومیدی
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَىٰ
ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا؛ که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا!»
========================================================================
سلام به برادر عزیزم،آقا عادل
سلام وسلامتی و عشق و نور و ثروت و رحمت الله به قلب سلیم و روح توحیدی و جسم و جان عزیز شما ….
از خداوند مهربانم سپاسگزارم که امروز صبح به محض بیدار شدنم دست منو گرفت و گفت برو کامنت آقاعادل رو بخون…گفت بخون و لذت ببر و ایمان بیار به قدرت من …
داداش عزیزم الان دارم با صورت خیسِ اشک برات مینویسم…
ازت ممنونم که برامون نوشتی،ازت ممنونم که نور الله رو گسترش دادی،ازت ممنونم که متعهدانه به الهاماتت عمل کردی و توحیدی عمل کردی….
دعا میکنم تموم زندگیت همیشه پر از نور الله باشه ….
این روزها …من دوباره مشغول عمل کردن به قانون و رفتن تو دل ترس هامم…
قدم های عملی در راستای دریافت الهامات…
هرچی گفت گفتم چشم…شما جان بخواه …هرچی بگی همون ….
آقا عادل عزیز،خودت میدونی…آلمست 99درصد جامعه نمیدونن دریافت الهامات یعنی چی…
زندگی هدایتی یعنی چی…
این وسط نجوای شیطان هم بیکار نمیشینه …
از بس اطرافیان بهم گفتن یالا ی کاری بکن …چرا نشستی،چرا نمیری دنبال فلان کار اداری…چرا با فلانی صحبت نمیکنی …. برنامه ت چیه برای آینده …
باز این ذهن بزغاله اومده بود وسط که ای بابا!نکنه راست میگن؟نکنه من باید ی جایی برم؟ی کاری بکنم….
با اینکه هربار از الله میپرسم….بهم میگه …
فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا
همه ش میگه تو سمت خودت رو عالی انجام دادی…آرام باش و بزار بقیه کارهارو من برات انجام بدم …ولی باز ذهنم مقاومت داشت نکنه دست روی دست گذاشتم؟
انگار مثلا از دست من برمیاد از دست خدا نه …
انگار فکر میکنم نکنه خدا فراموش کنه …
انگار فکر میکنم نکنه خدا حواسش نباشه و بیخیالم بشه؟
انگار فکر میکنم من میدونم….خدا نه ….
امروز صبح خدا دستمو گرفت آورد اینجا ….که بازم بگه سعیده …منم ….من ….
قدرت منم…آدم های اطرافت منم…رییس منم…ایده بیزنسی منم….اونیکه بی خبراز همه جا زنگ میزنه میگه میخوام باهات توی فروش همکاری کنم منم….
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدای عزیز و دلبر و شیرین و قدرتمندم….برای تو مینویسم…
برای عشق و نور و خیر مطلق …..
خدایا من به خودم ظلم کردم منو ببخش…
خدایا من به هرخیری که برام بفرستی سخت فقیرم…
خدایا تو اگر یونس رو از دل کوسه نجات نمیدادی…تا ابد همونجا میموند….
خدایا اگر تو یوسف رو از چاه نجات نمیدادی….تا ابد همونجا میموند …
خدایا اگر تو ابراهیم رو از آتش نجات نمیدادی… جز خاکستر چیزی ازش باقی نمیموند….
خدایا اگر تو گهواره ی موسی رو از موج های سهمگین نجات نمیدادی…اون بچه قطعا هلاک میشد ….
خدای قشنگم….نور آسمون ها و زمین…یارِ شیرین من …
تو که گفتی:وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
منو ببخش اگر روی خودم حساب باز کردم….من از عقل خودم هیچی نمیدونم….من هیچی بلد نیستم خدا ….دست تسلیمم برات بالاست….
تو نزدیکی….تو آماده ی اجابتی…
تو دستمو بگیر….تو مسیر رو روشن کن ….تو کمک هات رو بفرست …
خدایا…
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ
پروردگارا، ما شنیدیم که دعوتگرى به ایمان فرا مىخواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم.
رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا، گناهان ما را بیامرز، و بدیهاى ما را بزداى و ما را در زمره نیکان بمیران.
برادر عزیزم ….وقتی از قرآن طلب هدایت کردم و گفتم خدایا از نور خودت چیزی به من ببخش که بتونم برای بنده ی صالحت ببرم….ایه بی نظیر 77 سوره طه اومد …نوش جانت این خیر و برکت الله…
پیش برو در مسیر الهیت که خدا همراه توست…
نگران هیچی نباش که روی دوش خدا نشستی…
لطفا باز هم بیا و بنویس…و از معجزه های الله برامون بگو تا نور و روشناییش به جان همه ی ما بشینه …
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت…
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام بانوی زیبا
تحسین برانگیز هستی
من سپاسگذارم هستی
بودنت آرامش دارد
سپاسگذارم
خدای قشنگم….نور آسمون ها و زمین…یارِ شیرین من …
تو که گفتی:وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
منو ببخش اگر روی خودم حساب باز کردم….من از عقل خودم هیچی نمیدونم….من هیچی بلد نیستم خدا ….دست تسلیمم برات بالاست….
تو نزدیکی….تو آماده ی اجابتی…
تو دستمو بگیر….تو مسیر رو روشن کن ….تو کمک هات رو بفرست …
خدایا…سپاسگذارم
سلام خدمت اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
موضوعی که میخوام راجع بهش بنویسم در واقع مربوط به 2 تا از فایلهای سایته و فعلا نمیدونم این کامنت رو برای کدومشون بنویسم…
موضوع اینه که از چند روز پیش به دلم افتاد که چقدر دلم برای خوندن کامنتهای بچه های سایت تنگ شده و این چند روز اخیر چون در حال سفر بودم، به جز فایل نشانه ام و متنش، فرصت نکرده بودم از کامنتها به اون صورت چیزی بخونم. اغلب اوقات که میخوام کامنت بخونم اسم سعیده شهریاری عزیز به ذهنم میاد و این دفعه هم همینطور شد و رفتم از توی ایمیلم 2 تا از کامنتهای سعیده و چند نفر دیگه از دوستان رو باز کردم که بخونمشون.
بعضی هاشون رو خوندم و خیلی هاشون رو فرصت نکردم بخونم و تا 2-3 روز بعد هر روز که میومدم سراغ سایت، اول اون چند صفحه ای رو که باز کرده بودم ولی نخونده بودم رو دوباره از توی هیستوری باز میکردم اما بازم فرصت نمیشد….
خلاصه دیروز توی خونه تنها بودم و سرم کمی خلوت تر بود و دوباره اون چند صفحه رو باز کردم و دنبال کامنت سعیده گشتم که متوجه شدم که یکی از کامنتهاش در پاسخ به کامنت آقای عادل مولانی (ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده-قسمت 5) هست که تعداد زیادی از بچه های سایت براش پاسخ نوشته بودن. منم شروع کردم از ابتدا کامنت آقا عادل و بعد جوابهای بچه ها رو خوندم که چقدرررررررر کامنت فوق العاده ای بود و چقدر باهاش اشک ریختم. یه دلیلش هم اینه که در حال حاضر همزمانیهای فوق العاده ای داره توی زندگیم اتفاق میوفته و اتفاقاتی که آقا عادل تعریف کردن خیلی برام ملموس بودن و اصلا انگار که برای خودم اتفاق افتادن….
خلاصه به پاسخ سعیده رسیدم که با این آیه شروع شده بود:
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَىٰ
ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا؛ که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا»!
بعد از اون رفتم سراغ فایل نشانه ام….
فایل شماره 215 سریال سفر به دور آمریکا بود…
داشتم فایل رو نگاه میکردم که یادم اومد انگار این همون فایلی هست که استاد از صدای آب فیلم گرفتن. اینو برای این یادم اومد که من برای این فایل کامنت نوشته بودم و پیش خودم گفتم اگه همون فایل باشه، برم کامنت خودم رو بخونم ببینم چیا نوشته بودم…
اینها بخشی از اون کامنت هستن که اینجا کپی پیست میکنم:
«« این چند جمله آخر رو برای خودم مینویسم که بعدا، اگه برگشتم خوندمش یادم بیاد شرایطم چجوری بود:
الان دارم یه سری تصمیمات درباره ادامه مسیرم میگیرم
این چند وقت خیلی فکرم با این تصمیم درگیر بود که آیا درسته یا نه و سعی میکردم که با معیار نشانه ها و قوانین بسنجمش…
درنهایت انجامش دادم اما قبلش قرآن رو باز کردم و این آیه اومد:
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَىٰ
ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را با خود ببر؛ و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا؛ که نه از تعقیب خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا!»
طه-77
امروز وقتی این همزمانیها رو دیدم به فال نیک گرفتم و دلم گرمتر شد»».
…..
و جوابی که سارا مرادی همت عزیزم برام زیر کامنتم نوشته بود که دقیقا یادمه اون روز وقتی خوندمش چه حال خوب و چه آرامشی پیدا کردم…..
خلاصه اینکه، بچه های سایت میتونن حدس بزنن وقتی کامنت خودم رو میخوندم چه حالی داشتم و چقدر باهاش اشک ریختم… دوباره برگشتم به کامنت سعیده و قسمت آخر کامنتش رو هم برای خودم درنظر گرفتم:
««نوش جانت این خیر و برکت الله…
پیش برو در مسیر الهیت که خدا همراه توست…
نگران هیچی نباش که روی دوش خدا نشستی…»»
خدایا سپاسگزارم…
استادهای عزیزم سپاسگزارم…
آقا عادل سپاسگزارم… چقدر کامنتت پر برکت بود…
سعیده جان سپاسگزارم…
از خودم هم سپاسگزارم که اون روز به ندای قلبم گوش کردم و اون کامنت رو نوشتم.
چقدر این رد پاها خوبن…
چقدر این سایت عالیه…
چقدر من زندگی رو دوست دارم…
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام به شما سعیده خانم
با چشمانی اشکی دارم براتون مینوسم
حرفهای این کامنت شما حرف امروز منه
من چندسال کارمند بودم و بعد از بچه داری استعفا دادم
اردیبهشت امسال شروع کردن به یادگیری مهارتی که برای خودم با لطف الله کسب و کاری داشته باشم
امروز شک کردم نکنه راهم اشتباهه نکنه باید برگردم سرکار کارمندی
بچه امو چیکار کنم وقتی وقتم با خودم نیست و.…
به خدا گفتم کمک کن نشونه ای بفرست برام
نمیدونم من مثه شما اونقدر قشنگ بلد نیستم بنویسم
خدایا کمکم کن
تو خیرالرازقینی
تو گفتی بسی برام
تو گفتی توکل کن
گفتی محزون نباش
گفتی هرکجا باشم بامنی
گفتی از جایی که گمان نمیکنم به من روزی میرسونی
گفتی نوری
گفتی فرمانروایی
کمکم کن
سلام اقای مولانی
بابت اتفاقاتی ک براتون رخ داده بسیار خوشحالم
من چند روز پیش کامنت شما رو نصفه خوندم و بعد رفتم دنبال ی سری از کارهام
و الان هدایت شدم ب کامنت شما و مجددا خوندم با تمرکز تا خط اخر رو خوندم
حالا چرا امشب پیامتون رو خوندم
چون باز طبق قانون همزمانی اتفاق افتاد
امروز اتفاقات بسیار زیبایی برام رخ داد
ک هر لحظه اش خداوند بهم میگفت میبینی چه کارهایی داره انجام میشه
ادم ها چطور مامور میشن
همزمانی ها چطور رخ میده
زمین و زمان چطور در خدمت تو درمیان
چرخ زندگیت چقدر رون شده
ک نتیجه اش بشه تجربه ی آسانی راحتی و لذت در زندگیت
دیدی بهت عزت دادم
من برات همه کار میکنم
امروز اونقدر نشونه دیدم
بحدی کارهام عالی و روان پیش رفت
بحدی با عزت و احترام باهام رفتار شد
ک من انگار در یک فضای ایزوله شده قرار داشتم
من فقط مبهوت بودم
خداوند چطور انقدر عالی این چینش رو انجام میده دقیقا درست همون زمانی ک باید رخ بده رخ میده ادم ها و موقعیت و ایده ها شرایط بطرز باورنکردنی ای گرد هم میان تا یک تجربه ی شیرین برامون رقم بزنن
شیرین تر از همه احساس عمیق خوشبختی و رضایت درونیه
هماهنگ شدن باخداوند لذت بخش ترین قسمت کاره
احساس شمارو درک میکنم
و امیدوارم هرروز ما باهدایت منبع خیر پیش بره و هماهنگ تر از روز قبل مون با خداوند گام برداریم….
ب امید روزهای خوش تر
عادل عزیزم همسر مهربانم خدارو شاکرم بابت وجود تو
تویی که وجودت پر از حس خداییست
هربار که به فکر فرو میری میفهمم که با خدای خودت غرق در صحبتی
شاهد این هستم که خدا راه موفقیتت رو ثانیه به ثانیه برات هموارتر میکنه
همسر با ایمان و خدایی من
سلام و درود به همه دوستان عزیزی که برام کامنت گذاشتن و دل منو بیشتر روشن کردن و سلام ویژه به همسر و عشق عزیزم
عشق من اومدنت به جمع بهشتی هارو تبریک میگم و بی شک وقتی از اون بالا رو قله های موفقیت به گذشته نگاه میکنی این روز مبارک میشه نقطه عطف زندگیت
دوستان عزیز راهمون خیلی زیباست و قدر تک تک این لحظات رو بدونین که رو دوش خداییم و صوت زنان از این مسیر جنگلی زیبا لذت میبریم
دعا میکنم که هیچ وقت این معجزه های خداوند عزیز یادم نره و این اتصال زیبا همیشه برقرار باشه و همچین حال قشنگی رو برای تک تک شما دوستان از خداوند مهربان خواستارم
رو دوش و در آغوش گرم خدا باشید
بنام الله
سلام ودرود فراوان به قلب پاکت
ندای عزیز ورودت به این سایت الهی وسرزمین بهشتی را از صمیم قلبم تبریک میگم
امیدوارم روز به روزشاهد موفقیتهای شما وعادل عزیز باشیم
وجود وزندگی ات سرشار از عشق ونور الهی
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام و درود. به آقای مولایی عزیز ..
شما که نتوانستید بقیه اش رو بنویسید و خداحافظی کردید . من که اصلا نمی تونم شروع به نوشتن کنم و دارم همین طوری صبح اول وقت های های اشک میریزم … آقای مولایی عزیز واقعا روی شانه های خداوند نشستی . تحسینت می کنم . بهتون تبریک می گم انگار نور چشمی خداوند شدید . واقعا از صمیم قلبم تحسین تون می کنم چقدر خوبه اول صبحی نشانه ی معجزه گر من بودید و خداوند دست منو گرفت آورد به پاسخگویی سعیده شهریاری عزیزم و بعدش هدایت شدم به کامنت زیبا و پر محتوای الهی شما آقای مولایی عزیز مرسی مرسی که اومدید و برامون نوشتید تا ایمانمون قوی تر بشه .. تا انگیزه مون بیشتر بشه .. تا به الهامات و شهود مون رو بیشتر درک کنیم . تا حرکت ها و قدم هامون الهی بشه . واقعا آقای مولایی عزیز ممنون و سپاسگذارم برای اینکه خداوند شما رو مامور خوشحالی و اشک شوق من وو دیگر بروبچه های این سایت کرد
براستی ما از هدایت شدگانیم
مرسی مرسی از حضورت تون در این جمع الهی
واقعا دیگه اشک امونم نامیده حداحافظ
سلام اقای مولانی عزیز
بخاطر این هماهنگی درونی بین ذهن و روحتون که کاملا توی متن کامنت هم مشخص بود بهتون تبریک میگم
چقدر قشنگ تونستید ذهنتون رو کنترل کنید و منتظر گفته های خدا بمونید تا شما رو هدایت کنه
همیشه باورم به اینکه اگ کاری داره سخت انجام میشه و اون راحتی و ارامش که میخوام رو به من نمیده، یعنی مسیر درست نیست
چقدر قشنگ صبر کردید تا خدا هدایتتون کنه به روشی که بهتون ارامش میده و قرض و مشغله ذهنی رو قبول نکردید
اتفاقا منم دیشب یه تجربه ی مشابه تجربه شما داشتم که بخاطر ایمانی که به خدا داشتم و صبرم خداروشکر نتیجه عالییی گرفتم.
برای شروع یه کاری خواهرم بهم میگفت بیا به چند نفر زنگ بزنیم و ازشون بخوایم که بهمون کار بدن، این مدل درخواست کردن به دل من نمی نشست و دلم میخواست خدا با نشانه ها باهام حرف بزنه و بهم بگه چی کار کنم یا بهترش اینکه اونا از ما بخوان که کارشون رو انجام بدیم(این بهترین حالتش بود و من دوست داشتم اینجوری رقم بخوره وایمان داشتم که خدا برای من انجامش میده من نباید تقلا کنم)
دیشب به طرز معجزه اسایی بعد از یک هفته که خواهرم همش میگفت زنگ بزنیم و من میگفتم نه باید خدا سر راهمون قراربده، طرف بهم زنگ زد و سفارش کار داد و گفت برام انجام بدید
دقیقا چیزی که من از خدا میخواستم
وقتی ما اعتماد میکنیم و نمیترسیم خدا بهتراز چیزی که حتی تصورشو میکنیم برامون میچینه
خدا اون بهترین حالت که من دوست داشتن رو برام رقم زد :)
خدایا شکرت
سلام دوست عزیزم خیلی خیلی لذت بردم از کامنت فوق العاده شما
امیدوارم همینطور با ایمان پیش برید و شاهد موفقیت های روزافزون شما باشیم
بعد از خوندن کامنت شما وادار شدم تا منم از معجزه حضور خدا بنویسم که چطوری در همه لحظات زندگی حواسش به همه چیز هست
هفته پیش جمعه با دوتا از دوستام وخواهرم قرار گذاشتیم بریم تهران، کنسرت یکی از خواننده ها و بعدش هم یه شب رو اونجا بمونیم و برگردیم من هیچ پولی نداشتم برای این اقدام اما گفتم خدا جورش میکنه و نترس. روزی ک قرار بود بلیط کنسرت رو تهیه کنیم، قرار من و خواهرم به این بود ک از پولی ک توی کارتم هست و همش واسه خودمون نبود برداریم و بعدا جاش بذاریم، قبل از اینکه سایت باز بشه و بتونیم بلیط بخریم ی حس خیلی بدی توی وجودم بود همش مدام میگفت ک این درست نیس باید پول خودم باشه و براش تصمیم بگیرم ن اینکه از پولی ک تمام و کمال برای خودم نیست استفاده کنم، وخیلی هم استرس داشتم و یه حال خیلی بد و عجیبی داشتم هی میخواستم خودمو آروم کنم نمیشد تااینکه با خواهرم حرف زدم گفتم کنسلش کنیم ما میخوایم بریم لذت ببریم اما من نمیتونم بپاس این کار دروغ بگم و پولو بردارم و بعدا سر جاش بذارم این پول باید خودش آماده میشد تا امروز، حالا هم ک نشده اشکال نداره با جسارت ب دوستم زنگ میزنم میگم جور نشد بیایم و اینکارو کردم.
یه هفته گذشت و گاهی ذهنم فریبم میداد ک ترسیدی نرفتی وگرنه پول ک بود درسته پول خودت نبود اما جاش میذاشتی به کسی هم نمیگفتی
دوروز بعدش پای خواهرم آسیب دید و ورم کرد و رفته رفته بدتر شد تا اینکه امروز دقیقا روزی ک فرداش تاریخ کنسرت بود خواهرم رفت دکتر و پاشو آتل بست و دکتر گف نباید تا 10 روز تکون بخوره
خدا خبر داشت و اونطوری مارو هدایت کرد ک بلیط رو نگیریم و نریم چون میدونست این اتفاق می افته و ما نمیتونیم کنسرت رو بریم
متوجه شدم ک هر نشدنی هم خیره و خدا حکمت اون کارو میدونست
خدایا شکرت
آقا عادل عزیز و دوس داشتنی
سلام به روی ماهت
چقدر لذت بردم از کامنتت
چقدر توی دلم تحسینتون کردم
دست خدا شدی برا من
به یه تضاد خیلی خیلی معمولی خوردم
از کار عصرهام که عاشقش بودم استعفا دادم
بابت اینکه محیطش آدمایی رو داشت که 90 درجه با طرز فکر من مغایرت داشتن
من دنبال رونق کسب و کارم بودم
اونا دنبال عیاشی و لذت بردن
من دنبال این بودم که با سرپرستی خدا همه چیز اوکیه
اونا دنبال وضعیت اقتصاد و فلان و فلان و دنبال حذف کردن خدا بودن
خلاصه منم دل رو زدم به دریا و گفتم خدا هزار تا راه بلده که منو به عشقم برسونه
ذهنم آروم شد از بابت وجود آدمای سمی همکار
اما نجواها بیکار ننشستن و کارشون رو بلدن
و اومدم بیرون
تا اینکه دیشب به کامنت شما هدایت شدم
انگار شما توی کامنتتون داشتین درخواستی رو که من از صمیم قلبم برای خدا نوشتم رو داشتین مینوشتین
من بهش گفتم پول ندارم برای راه اندازی کسب و کار خودم
خدا با کامنتتون به من گفت
الیس الله بکاف عبده
آیا خدا کافی نیس
گفتم ببخشید
اوف کورس که کافیه صددرصد
بهش گفتم کسی رو نمیشناسم
با کامنتت بهم گفت
من همه جا آشنا دارم خیالت راحت
منم که قلبها رو نرم میکنم
بهش گفتم نمیخوام زیر بار دین کسی باشم
با کامنتت بهم گفت
برای عادل جانم درست کردم برا تو هم درست میکنم .
مگه من برا نمایشگاه ، براحتی کارتو درست نکردم که درآمد داشته باشی
مگه من برا خرید ماشینت پولشو اوکی نکردم
مگه من برا صد مورد دیگه توی درخواست هات اوکی نبودم
برای اینم درست میکنم
خدا جون
تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
واضع باهام حرف میزنی و منو آسون میکنی برای فهمیدن حرفات
خدا جون
من از تو درخواست کردم و نوشتم برات
تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
و از تو درخواست داشتم در مورد ارتقای کارم داشتم فکر میکردم که چکار کنم و از کجا شروع کنم
تو منو هدایت کردی به کامنتی که حرف دل منو زد
تو بهم گفتی من میتونم با عزت و قدرت و عظمت تو حرکت کنم و برم دنبال استارت نمایشگاه خودم باشم بجای اینکه برای دیگران شاگردی کنم
چرا؟
چون تو رو دارم
مگه نگفتی که کافی هستی
اگه برا عادل کافی هستی
برا منم میتونی باشی
خدا جون
من دنبال تاسیس دفتری هستم که ایده هامو بیشتر بتونم اجرا کنم برای ارتقای شغلم و اومدم نشستم با تو مشورت کردم
خودت منو به کامنت عادل هدایت کردی
پس من مقاومتی ندارم
و میگم چشم و همین امروز با همدیگه راه می افتیم میریم برای اجراش
تو با کامنت عادل گفتی قدم اول اینه که با هم بریم دنبال مغازه بگردیم
چشم اوکیه
خدا جون تو توی کامنت عادل جان بهم گفتی
تو پای در راه بنه و هیچ مپرس
راه خود بگویدت که چون باید کرد
چشم من نمیپرسم
خدا جون من
تو خودت از اول این مسیر تمام کارارو انجام دادی تا حالا
و منم هرچی گفتی گفتم چشم تا اینجاشو اومدم
از این به بعدش رو هم دلم میخواد خودت برام انجامش بدی
1 – اگه عادل سرمایه نداش منم ندارم و فقط من کل سرمایم تویی
2 – من ایمان اووردم تو پیشمی و یقین دارم هستی
3 – مدیرم تویی و وظیفته کارامو برنامه ریزی کنی
خودت گفتی الله ولی الذین آمنو……
سرپرست وظیفشه امکانات مورد نیاز پروژه رو فراهم کنه
4 – وکیلم تویی و وظیفته مراقب باشی همه چیز قانونی باشه
خودت گفتی وتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکیلاً –و بر خدا توکل کن؛ و خداوند کافی است که وکیل [کارساز] باشد
سوره احزاب (33) آیه 3
منم میخوام تو وکیلم باشی چون قبولت دارم
5 – پولام پیش توهه و تامین مالی پروژه من با توهه
6 – من کسی رو نمیشناسم . آدما رو تو میشناسی و وظیفته قلبها رو برام نرم کنی
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) سوره الرعد: آیه 28
(هدایت شدگان) کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد.
خدا جون من با هدایت به این کامنت یاد تو افتادم و قلبم آروم شد پس تو هم قلبها رو بسمت من آروم کن.
عادل جان خدا میگه
من حلش میکنم تو سهم خودتو انجام بده منم سهم خودمو انجام میدم . فقط مواظب ایمان خودت باش و صبور باش و منم گفتم چشم عزیزم
خدا جون من با خانواده عید میخوایم بریم شمال خوشگذرونی و ازت میخوام تو هم مثل عادل ، کارای نمایشگاهمو به راحتی اوکی کنی
عادل جان من همین الان در حضور تو
از خدا میخوام همونطور که برا تو درست کرده برا منم درست کنه که
خدا سرمایه و محصولات و محیط کار در اختیار من بزاره و من با توانایی هایی که دارم روش کار کنم
من میدونم اینجوری کار کردن هم برای من برد بحساب می یاد هم برای خدا
عادل جان دوست دارم
کامنت زیباتو ، توی مغزم بوسیله قدرت خدا ، سیوش کردم
دمت گرم پسر….
دمت گرم مرد پرانرژی سایت
خیلی چیزا از کامنتت یاد گرفتم
مثلا اینکه اتفاقات رو رو کامل توضیح دادین
امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی
دوست دارم
دمت گرم که باعث گسترش جهان شدی
دمت گرم که باعث شدی ، امروز از کامنتت انرژی بگیرم برا حرکت .
دمت گرم که باعث شدی یادم بیاد امروز مث دوست مهربون با خودم صحبت کنم و نگران نباشم و توجهم به همون قدمای کوچیک باشه
ایول داری
دمت گرم
از خدا ممنونم که هستی
هیچوقت فکر نمیکردم یه کامنت ، اینهمه برام آگاهی داشته باشه
مرسی
سلام عادل عزیز
برادر دوست داشتنی و موحد من
چقدر عاااالی نوشتی
خدایا شکرت که با این پیام ها داری بهم نشون میدی مسیرم درسته
دقیقاً همچین چیزی برای من پیش اومد
من معلم هستم و چند تا نشونه دیده بودم که باید این مدرسه بیام بیرون
کجا؟؟
نمی دونم
اواخر اردیبهشت بود که بهم گفت تمام وسایل هات رو جمع کن
منم جمع کردم و بردم خونه
ولی برای محل کار جدید و مدرسه جدید هیچ ایده ای نداشتم
همش نجواهای ذهنم می اومد که بالاخره می خوای چیکار کنی؟؟
همین طور لیزری داشتم روی خودم کار می کردم که چند روز پیش مدیر یکی از بهترین مدارس منطقه بهم زنگ زد و با احترام ازم درخواست کرد که امسال باهاشون همکاری کنم….
منو میگی….
هاج و واج کار خدا بودم
و چشمام پر اشک شد و کلی از خدا تشکر کردم
خدای سمبع و علیم من
قربونت برم که اینقدر عالی اجابت می کنی
طوری که نیاز به تقلا ندارم
خدا برام می چینه…
مدیر توحیدی و ارزشمند
مدرسه با کیفیت
قطعاً دانش اموزان بهتر و مودب و مستقل و اولیاء فوق العاده خوب
و هزاران اتفاق دیگه که من ازش خبر ندارم
قلبم میگه تو این مدرسه قراره ایده ای بهم الهام بشه که بیزنس خودمو شروع کنم
آره
خدا اینطوری سوپرایز می کنه
من فقط دو جلسه دوره لیاقت رو گوش کردم
نتایج اینطوری میاد
خدایا قراره چطوری سارا رو سوپرایز کنی …
وقتی بهش فکر می کنم قلبم از جا کنده میشه
خدای دلبرم
مرسی که با این نشونه بهم میگی حواست بهم هست
مرررسی که آسونم کردی و همواره می کنی برای آسونی ها
اون روز همکارم پیام داد سایت ورود نمرات باز شده برید نمره ها رو وارد کنید
من مشغول صلاه تو سایت بودم
گفتم بعداً انجام میدم
خدا گفت نه سارا الان انجامش بده
گفتم چشم و انجامش دادم
بلافاصله بعد از اینکه کارم تموم شد سایت دچار مشکل شد و همه ی همکارا درگیر سایت بودن
و منی که روی دوش خدا کارم خیلی راحت انجام شده بود
آخه کدوم معجزه اش رو بگم …
خدای دلبرم
این روزها من فقط کمی ایمان از خودم نشون دادم
و تو ابنقدر داری بهم حال میدی
مررررسی ازت که در سیستمت هیچ فرکانسی گم نمیشه یا فراموش نمیشه…
یا جابِرَ العَظمِ الکَسِیر…
ای خدایی که استخوان شکسته شده را اصلاح میکنی و آن را مجددا احیا میکنی…
خدای نازنین و دلبرم بیا و مرا که اسیر نجواهای شیطان شده ام و زیر بارش، شکسته شده ام را اصلاح کن و مرا مجدد احیا کن
خدایا مرا ببخش که قدردان مقام و منزلت خودم ، نبودم و اندیشه های محدود کننده را به ذهنِ خویش راه دادم…
…رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی…
…ای صاحب اختیارِ من ، من به خودم ظلم کردم ؛ مرا ببخش…
از دیروز دوباره دوره مقدس سلامتی رو استارت زدم
و امروز ذهنم چنان حالم رو وخیم کرده که نمی تونم از جام بلند شم
از خدا می خوام ایمانم رو افزون کنه که تو مسیر کم نیارم و اسیر نجواها نشم و دوباره به مسیر تغذیه ی قبل هبوط نکنم
خدایا من به تو، هدایت هات و حمایت هات فقیرم
نازنین دلبرم دستم رو بگیر
سلام خواهر عزیز و گرامی سارا خانم
ممنون بابت انرژی خوبی که بهم منتقل کردین و باعث شدین دوباره مروری بر معجزات خداوند داشته باشم که این مدت به راحتی برام انجام داده
الهی شماهم رو دوش خدای خود بیزنس شخصی و مورد علاقه خودتونو راه اندازی کنین و همینجا بیاین و از معجزاتتون برامون بگین
موفق باشین خواهر عزیز
سلام به عادل عزیزم
سلام به الهامات خدایم
امروز یه اتفاقی در مورد موضوعی که مدت هاست دارم به خاطرش صبر می کنم و ادامه می دم افتاد که نجوی های شیطانی شروع شد
دفترم را برداشتم که با نوشتن ذهنم را کنترل کنم همینطور که داشتم می نوشتم
این ایه روی گوشیم نمایش داده شد
(اپلیکیشن قرآن هادی هنوز یک ایه به صورت رندوم نمایش می ده)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
الهی شکرت چقدر آرام گرفتم چقدر خدا همیشه به موقع به دادم می رسه
بعد از اینکه آرام شدم
قلبم بهم گفت که از نشانه امروز استفاده کنم
و این قسمت از فایل به عنوان نشانه و هدایت برام اومد که کاملا مخصوص شرایط الانم هست چقدر عالی و تاثیرگذار بود
فایل صوتی را دانلود کردم
هدایتی به قلبم اومد که برم جایی
و من راه افتادم توی راه چندین بار به فایل گوش دادم و آگاهی های نابی را دریافت کردم
الان پنج ساعت می گذره و در مورد اون هدایت نتیجه ای نگرفتم
نجوی های شیطانی می خواست حمله کنه که قلبم گفت همین الان برو کامنت این فایل را بخون
و این کامنت شما چنان آرامش بهم داد چنان قدرتی بهم داد چنان قلبم را هدایت کرد و مسیرم را روشن و قدم هام را مشخص کرد که قشنگ می فهمم خدا داره باهام حرف می زنه
الهی صدهزار مرتبه شکرت
الهی همه ما را در این راه راست ثابت قدم نگهداری
سلام محمد جواد عزیز و دوست داشتنی
خیلی از انرژی مثبتت که به طرفم روانه کردی ممنونم و اینکه باعث شدین دوباره کامنت توحیدی خودم رو بخونم و لذت ببرم
خداروشکر برای شماهم الهام و نشانه بوده به اینکه راهت درسته برادر فقط و فقط صبر همراه با ایمان داشته باش
من به امید خدا بعد اون معجزه های واضع که دیدم انقد به درستی راه ایمان دارم که دارم دست به کارهایی میزنم که از نظر 99 درصد جامعه نشدنیه ولی من صددرصد میگم شدنیه و انجامش میدم و نتیجه رو همنجا با ذوق برای دوستان و استاد عزیز تعریف میکنم
به خدای مهربان میسپارمتون
یا خدا شکرت
وای اشکم درامد
خدایا شکرت
خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا ممنون
این چه هدایتی بود
خدایا شکرت
واقعا عالی
واقعا از صمیم قلبم بهت تبریک میگم
چقدز خوب رو حودتون کار کردید این عالیه
معامله با خدا
خدایا مننونم
واقعا معاملهذبا خدا معامله برد برده این عالیه
بازم بابت این نوشته ممنون