شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-03 00:47:452024-02-14 07:27:00شیوه مدیریت انتقاداتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم، و سلام به خانم شایسته مهربان
استاد عزیزم خاستم یه تشکر ویژه کنم به خاطر فایلهایی که این روزا میزارید وجنس فایلها واقعا متفاوته.
ممنونم وسپاسگزارم
استاد عزیزم چقدر از این فایل عالی لذت بردم اینکه انسان چقدر جای پیشرفت داره،اینکه چقدر میتونه خودش رو بهبود بده و بسیار خوشحالم که استادی دارم که با نتیجه هاش حرف میزنه.
ایمانی که برایش عمل آورده،خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم
استاد عزیزم واقعیتش ازتون میخام که اگر امکانش هست در مورد نحوه برخورد با تضاد ناسلامتی هم صحبت کنید تا کسانی که دوره قانون سلامتی رو هنوز نتونستند تهیه کنند بدونن در برخورد با همچین تضادهایی چطور برخورد کنند.
ممنون از شما استاد عزیزم که با عشق این فایلا رو برای ما آماده میکنید .
سپاسگزارم
خداروشکر میکنم برای قرار گرفتن در این مسیر سراسر زیبایی و آگاهی.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که این دقیقا در بهترین زمان اومد روی سایت و منم دقیقا در بهترین زمان هدایت شدم بهش
سپاسگزارم استاد جانم
موضوع این فایل دقیقا امروز برای من اتفاق افتاد من صبح فایل رو هم تصویری و هم صوتیش رو دانلود کردم اما وقت نکردم ببینمش الان فایل رو دیدم و تموم شد اومد برای نوشتن کامنت که از تجربه ی امروزم و هماهنگی این فایل بنویسم
استاد امروز من با مامانم و بابام میخواستیم بریم بیرون میدونید من الان طرز لباس پوشیدنم به این شکله که لباس خونه و بیرونم یکیه یعنی اصلا مثل بقیه نیستم که بخوام سه ساعت وقت بزارم که چی بپوشم برای بیرون رفتن وقتی میخوام برم از خونه بیرون تنها چیزی که میپوشم کفشمه تمام لباسام همونایی که توی خونه تنم بوده هست
امروز وقتی داشتیم میرفتیم بیرون مامانم گیر داده بود به لباسام که چرا با لباس خونه میری بیرون بیا برو مانتو بپوش و فلان وقتی اینو گفت من فقط برگشتم گفتم شما چیکار داری به لباس من، من همین جوری دوست دارم برم دیگه هیچی نگفتم ولی مامانم توی ماشین چند دقیقه داشت فقط غر میزد من سکوت کرده بودم داشتم زیبایی های بیرون رو نگاه میکردم توی ذهنم عصبانی شده بودم ولی خودم رو کنترل کردم بحث نکردم باهاش که خودش آروم شد
من برگشتم خونه ولی مامانم رفت جایی کار داشت شیطان ذهنم داشت هی کشش میداد که آره چرا اینجوری گفته چرا اینجوری شده میگفت وقتی اومد بهش بگو و جوابش رو بده که دیگه دخالت نکنه ولی از اینورم گفتم اگر بحث کنم یعنی توجه کردم بهش و گسترشش میدم با ذهنم درگیر بودم که هدایت شدم به این فایل بینظیر که واقعا جواب خداونده از زبان شما
وقتی حرفاتون رو چشم تو چشم داشتم گوش میکردم بخدا انگار روی آتیش آب ریخته شد و تمام شد دیگه کلا خاموش شد جبهه گرفتن
الانم میخوام به حرف شما گوش کنم و وقتی مامانم برگرده ازش میپرسم که چرا این انتقاد رو کرده و هر جوابی هم که بده ازش تشکر کنم و دیگه چیزی نگم
استاد شما بهترین بهترین بهترین استاد توی جهان هستی
استاد من از وقتی با توحید و شما آشنا شدم فقط فقط فقط با سایت شما و با آموزه های شما هستم و سراغ هیچ استاد و کتابهای گوناگونی نرفتم و لیزری دارم با شما کار میکنم و تغییراتی در زندگیم ایجاد شده که با نرگس 5 سال پیشم اصلا قابل مقایسه نیست هم تغییرات درونی و هم بیرونی
شما یکی از بهترین دستان خوب خداوند هستین در زندگی من
استاد با تمام وجودم عاشقتونم یکی از بزرگترین آرزوهام اینکه بیام امریکا و ببینمتون از نزدیک
بخاطر وجود ارزشمند شما سپاسگزارم از خداوند یکتا
بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم انشالله که همیشه غرق در شادی و لذت و ثروت و سعادتمندی باشید در پناه خدای یکتا
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیزم،سلام به استاد شایسته عزیزم و سلام به دوستان آگاهم که کامنت هاتون گوهر های بهشتی هستند
منم از مدیریت انتقادها و اینکه چقدر برام اوایل سخت بود تجربه ها دارم،خدای من اوایل ازدواجم که اصلا نمیتونستم هیچ گونه سخن انتقادی رو بپذیرم،به شدت بهم میریختم به خصوص اگر از طرف همسرم بود
درسته چیزی نمیگفتم اما اینقدر ناراحت میشدم و اینقدر از درون خودخوری میکردم که نگو…
اما کم کم سنم که بالاتر رفت و تجربه ام که تو بعضی مسائل بیشتر شد بهتر شدم اما همچنان پاشنه آشیلم هست.
بنده خدا همسرم در هیچ زمینه ای نمی تونست به من چیزی بگه چون همیشه یه گارد محکم داشتم….فکر میکردم اگر کسی داره از من انتقادی میکنه ،اون داره شخصیت من رو خورد میکنه و چقدر این حرف تون درست اومد و نشست تو جانم که گفتید :«انتقاد رو به شخصیت خودتون گره نزنید»
استاد عزیزم فکر میکردم هنوزم تو این زمینه داغونم اما یاد تجربیات چند وقت اخیر خودم افتادم،اولین مورد این بود که :
چند هفته قبل رفته بودم به یه سفر چند روزه با دوستانم ،اونجا به چالش های برخوردیم و یکی از دوستام به شدت از من انتقادی کرد و با لحن محکم و جدی گفت که فلان رفتارت درست نبوده و ناشی از توقع زیاد داشتن از دیگرانه
با اینکه هضم حرفش برام خیلی سخت بود اما به خاطر رفتارم ازش عذرخواهی کردم و به خودم تعهد دادم که خودم رو بهبود بدم،
تا چند روز توی ذهنم خیلی با خودم درگیر بودم و البته با اون دوستم
بعد به خودم گفتم که باید ازش تشکر کنم که این نقطه ضعف من رو بهم یادآوری کرد و با کلام محکمش باعث شد تعهد من هم نسبت به تغییر رفتارم محکم باشه
و توی ذهنم سعی کردم با خودم و دوستم به صلح برسم…. این برای منی که اگر قبلاً همچین اتفاقی واسم می افتاد خودم رو نابود میکردم واقعا یه پله صعود محسوب میشه.
مورد بعدی این بود که یه روز سر کار رییس مون به شدت و به شکل توهین آمیزی شروع کرد به انتقاد از همکاران و چون من مسٔول شیفت بودم بیشتر روی صحبت اش با من بود،منم چیز خاصی نگفتم و سعی کردم خودم رو بزارم به جای رییس مون،بماند که بعد همکاران چقدر من رو مورد انتقاد قرار دادن که چرا چیزی بهش نگفتی؟و واقعا من به این موضوع فکر کردم که در شرایطِ خیلی معمولی تر ،خود من نتونستم خودم رو کنترل کنم
و بعدها رییس مون چقدر از من تشکر کرد که تونستم خودم رو کنترل کنم و به قول خودش جلوی بقیه همکاران احترامش رو نگه داشتم و چقدر ارتباط ما با هم صمیمی تر شد.
من متوجه یه نکته ای هم شدم که مربوط به همین امروزه،اول صبح پیام حامد عزیز رو در دوره کشف قوانین توی تلگرام خوندم که یه جایی نوشته بودن«وقتی آگاهی ها رو دریافت میکنید ،انگار خود بخود یه سری ترمزها کنار میرن»
من متوجه شدم با گوش دادن به این فایل چقدر تمرکزم بیشتر رفته روی دستاوردهای خودم و دیگران و بیشتر میتونم از بقیه تعریف کنم یا تعریف دیگران نسبت به خودم رو بپذیرم.
دیروز و امروز خیلی راحت تر و با احساس بهتری تونستم از همکارام تعریف کنم و نکات مثبتی رو بهش گفتم که قبلاً واسم داشتن این نگاه سخت تر بود ،اما حالا راحت تر میتونم ببینمشون
یا وقتی دکترمون ازم تعریف کرد و گفت مبینا تو این کار تو فوقالعاده هستی و من بهتر از تو رو سراغ ندارم ،بهش گفتم آره تازه من این توانای ها رو هم دارم و میتونم فلان کارها رو به این شکل انجام بدم(در حوضه کاری خودمون)
اگر قبلاً بود یه جور احساس مثلاً از خود مچکر بودن یا یه همچین چیزی بهم دست میداد،،،اما امروز متوجه شدم صحبت هام ناشی از عزت نفس هست و به صورت درونی دارم این حرفها رو میزنم نه فیلم بازی کردن
خدا رو شکر میکنم که در مدار دریافت آگاهی های سازنده هستم
استادم از شما بابت تمام این آموزش ها سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان
سلامی از جنس عشق خدمت اساتید بزرگ و عزیزم استاد عباسمنش بزرگ و عزیزم و مریم جون خوشگل و بینظیر
خیلی خیلی فایل محشری بود ممنونم استاد عزیزم ازتون
من قبلا از انتقادات که ازم میشد بشدت بهم میریختم اما الان با قدرت میگم درصد انتقاداتی که ازم میشه واقعا کم شده شاید 95٪تعریف و تمجیده ازم خدارو بی نهایت شکر 5٪ انتقاد باشه ازم همونم بیشتر از طرف خونوادم هس برای سازندگی بیشتر خودم و اگر انتقاد تخریب کننده باشه از طرف هر ادمی اونم اصلا واسم مهم نیست چون از خودم مطمئنم این اطمینان از کجا میاد از وجود دوره های بینظیر شما دوره عزت نفس بینظیر دوره عشق و مودت بینظیر جلسه سوم در رابطه با انتقاد گفتین دوره ی به صلح رسیدن که گفتین بخصوص جلسه سوم که برای من که مسئله م خلا عاطفی و وابستگی عاطفی بود بشدت کمکم کرد و در تمام موارد بینظیر توضیح دادین یا دوره ی 12قدم که میکوبه از اول میسازه باورای عالی و بینظیر رو واسم من نمیدونم از کدوم دوره تون بگم استاد که منو 180درجه عوض کرده اصلا یه ارمغانه دیگه شدم رهای رها ریلکس ریلکس و تو دوره کشف قوانین زندگی بینظیرررر
الان کسی اگه ازم انتقاد کنه میگم ارمغان حتی این انتقاد رو خودت خلق کردی از درون خودت از باورات از فرکانسی که به جهان هستی فرستادی و میام با بی توجهی اگر قرار باشه تخریب کنه فقط 10دقیقه ذهنمو بیزی میکنه بعد با قوانین و آگاهی هایی که بهم گفتین که خودم باز خلق کردم این موضوع رو آروم میشم و با آگاهی هایی که بهمون گفتین منطقی میشه واسه ذهنم دوباره برمیگردم تو مدار درست و اوکی میشم ولی خوب استاد اگر انتقاد کنه یه آدمی ازمون وقتی داره حرف میزنه اصلا همون هنگامی که داره انتقاد میگه دلیل هم نیاره برای انتقاد سیگنال یا فرکانسشو میگیریم ازش که آیا این حرفش از روی نیت خیره یا غرض ورزانه هس و میگم طرف گذشته ی خوبی نداشته من جای اون زندگی نکردم نمیدونم چقد سختی کشیده و داره با باورای خودش زندگی میکنه بهش حق میدم و آروم میشم خودم اینجوری و رها میکنم و بهش حق میدم که داره از این دید نگاه میکنه و سعی میکنم قضاوتش نکنم اگه هم انتقاد برای کمک باشه میگم نیتش خیره و مثبت میکنم نیتشو و اون موضوع رو مثبت میکنم یا اصلا اگه خیلی خیلی اذیتم کنه از جهان میخوام اون آدم رو برای همیشه از زندگیم حذف کنه و واقعا حذف میشن یا اگه هم حذف نشن خیلی خیلی کم میبینمشون و کاملا با قدرت بهشون بی توجهی میکنم و اوکیم خیلی
کلا بی توجهی به هر مسئله ای که اذیتمون میکنه و ناخواسته هس برامون دوای هر چیزیه چون قانون اصلی جهان هستی هست اگر بی توجهی کنی حذف میشه
و خدارو بابت این حد از خالق بودن زندگیمون بی نهایت سپاسگزارم
یک دنیا ممنونم ازتون استاد بزرگم بابت این فایل محشر و بهشتی
عاشقتونممممممم روی ماه شما و مریم جون رو میبوسم به امید دیدنتون در بهترین زمان مناسب
سایتون مستدام باشه برام تا ابد
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید و خداوند یار و یاور و نگهداره همه ی ما باشه
سلام استاد جان
متشکرم بخاطر فایل قشنگی ک گذاشتی و خواستی تمام نکات رو موبه مو تشریح کنی تا شاگردهات قشنگ راه براشون واضح بشه ولی متاسفانه مسیله ای ک شب قبل من بهش برخوردم تو هیچکدوم اونا نبود
استاد وقتی یکی مثل همسرمون از ظاهرمون انتقاد میکنه و اصلا هم قصد و غرض نداره ولی انتقادش راه به جایی نداره جز شکسته شدن قلبمون چکار باید بکنیم؟
قبل از انتشار این فایل من و همسرم کنار هم نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم
دستم تو دست همسرم ترکیب خیلی خیلی جالبی شده بود دستانی بسیار ظریف در کنار دستانی قوی و مردانه و خشن
گفتم چقدر جالب و متفاوته از عکسهایی ک تو اینترنت میزارن
گفت دستهای تو خیلی غیر عادیه مثل یه بچه کوچیکه اصلا مثل دستهای یک زن نیست خودت هم کلا یک وجب نیستی بروبابا
زیررگباری از انتقاد بی پایه و عجیب غریب حیران مونده بودم
سعی کردم حساس نشم و به روی خودم نیارم
خدایی چطوری باید متوجه اش میکردم ک بعضی پارامترها دست خود ادم نیست
شب بعد هم خیلی بی دلیل باز حرف به دستهای من کشیده شد و گفت مثل یه اسکلت خشک میمونه
واقعا حالم بد شد گفتم 20 سال پیش هم همین شکلی بودن؟ اونموقع تعریف کردی ک حالا ایراد میگیری؟
با این دستها 3تا بچه رو بزرگ کردم وکلی مهمانیها و بالا و پایین زندگی رو با مهارت چرخوندم
دستهای هنرمندی ک قدرت نوشتن و خلق هنر دارن و گناهشون فقط لاغر بودنشونه
بارها در خفا دستامو بوسیدم و رو چشمام گذاشتم ازشون معذرت خواهی کردم و گفتم ک دوستشون دارم
ولی سوالی تو ته ذهنم بی جواب موند ک چرا ……
طی این چن سال زندگی مشترک چی شد ک به اینجا رسیدم
و به هزاران مسیله و اگر و اماهای دیگه رسید
و به درامد و اعتماد بنفس گره خورد
تصمیم گرفتم ک باز دوره عزت نفس رو مرور کنم
و تلاش میکنم ک مسولیت این انتقاد ناعادلانه رو به گردن بگیرم
شاید اینا حرفهایی بوده ک ته ذهنم بارها خودم به خودم گفتم
ولی کاش استاد این مورد رو هم میگفتید ک تو کدوم
دسته بندی قرار میگیره؟ موردهایی ک قابل تغییر نیست اصلا دست ما نیست
آدمهایی ک ساعات طولانی در کنار هم هستن خیلی رو شخصیت و روحیه همدیگه تاثیر میزارن بخاطر اون مداومت
من خیلی سعی کردم چشمامو رو ایرادهای طرف مقابلم ببندم
و فقط خوبیهاش رو ببینم ولی گاهی دقیقا نتیجه عکس میگیرم
انگار اون توازنه بهم میخوره
ولی وقتی منم قاطی میکنم یا از یه زاویه بالاتر بهش نگاه میکنم و کمی ازش ایراد میگیرم میبینم وضع بهتر میشه
و این با قوانینی ک شما میگین (توجه به نکات مثبت طرف مقابل ) جور درنمیاد .
شاید توجه به نکات مثبت اون طرف هم نباید از یه حدی خارج بشه درسته؟
از طرفی این قدرت درامد زایی آقایون خیلی رو اعتماد به سقفشون تاثیرگذاره
و کار خونه و مسولیتهای بی پایانش هم ک اصلا به چشم نمیاد
سلام دوست عزیز من کامنت شما را خواندم و حس کردم که نظرم اینجا بنویسم و چیزی که خودم درک کردم و فکر کردم شاید مفید واقع بشه اینه که چیزی که شما از موضوع خودت یادآوری کردین قطعا هرکسی که این کامنت میخونن در زندگی شان برخورد شده و شمایی که سال های زیادی با همسرتان زندگی کردین و میکنین قطعا تجربه دارین. مسلما این انتقاد ها یا از روی شوخی بارها تکرار شده و یک شبه و یا یک دوره زمانی کوتاه بوجود نیامده حتمن مدت ها این موضوع ریشه گرفته که بقول استاد ما همیشه در هر بخش از مسایل زندگی که روبه رو میشیم برمیگرده به ذهن ناخوادگاه ما که شاید به زبان نمیاریمشان اما در ذهنمان و احساس کردیم وقتی به دیگران اجازه میدیم راحت نظر بدن و غلبه کنه بر احساس ما و ما کمبود احساس ارزشی میکنیم درصورتیکه ما هیچ چیزی استاندارد ثابتی از اندام و رنگ بدنی در دنیا باشه را نداریم و ما بصورت غیرناخوداگاه پذیرفتیم اگه غیر ازین میبود که ما ناراحت نمیشدیم یا سوال در ذهن ما خلق نمیشد چرا این حرف میزنه یا فکر میکنه.
بزار یک مثال از خودم بزنم شاید بهتر واضح بشه هرچند من هم ازین مسئله مستثنی نیستم اما با گذشت زمان بهتر و بهتر از قبل میشم و روی مسائلی که با لطف و مهربانی استاد عزیز هرازگاهی برنامه اموزنده ای میزارن٬ روی خودم کار میکنم و آسوده تر از گذشته میشم و به سمت لیاقت و ارزشمند بودن خودم نزدیک تر میشم و یکی از ان مسئله همین ظاهر و اندام بود که داشتن اندام خوب فیت از گذشته بوده و با خریدن پکیج قانون سلامتی روی خودم کار کدم و به اندامی که میخواستم داشته باشم رسیدم و چیزی بود که در ذهن ناخوداگاهم بود و میدانستم این کاری است که با دست خودم میتانم انجام بدم اما نوع رنگ پوست٬ چشم و سایز دست پا و سینه و چیزای دیگه از دست ما خارج است دیگه نمیتانم کاری کنم هرچند هر ادمی که دوست داره از نظر دیگران تمام معیارهای که مد روز دنیایی است قرار بگیره ولی راه حل چیه. که ازین قبیل من هر ازگاهی کامنت میگرفتم از افراد نزدیکم به داشتن سینه های کوچک و یجورایی با شوخی حرف های میزدن من هم در اوایل با اونا همکاری میکردم تو قسمت اینجور شوخی ها جوابشان میدادم که مثلا به من برنمیخوره و ازین حرفا اما بعدا در ضمیر ناخوادگاهم تاثیر گذاشت ولی بعد هوشمندانه سعی کردم روی این قضیه کار کنم و منطقی تر اول با خودم نشستم حرف زدم و نکات های مثبت و خوشحال کننده ای که من دارم را نشستم نوت برداری کردم دیدم اوووو چقه من جلو هستم از رنگ پوست شفاف و صافی که خدا هدیه داده از سلامتی و پرانرژی که بدنم برخوردار است و از رنگ چشم هایم و تیزبینی چشمم تا بگیر که بخوام لیست کنم زیاد میشه و این نکته سایز سینه در مقابل این همه خوبی هایی که دارم مثل یک خورده سنگ کوچک بین خروار پرهای طاووس بود و من چرا این همه زیبایی را نادیده گرفتم و دارم کبر میکنم از نعمت و خوشی که خدا داده ازو بعد دیگه سعی نکردم جواب کسی بدم و بی اهمیت ازین مسئله میگذاشتم در اوایل که میشنیدم میخلیدم ازار نمیدیدم اما یجورای میخلید ولی تیر خود میاوردم البته توی ذهنم و این کارا نیاز به زمان و تمرین هی تمرین داره بقول استاد که هیچ وقت ازبین نمیره اما فاصله طولانی تر میفته تا اینکه واقعا به تمام معنی در ذهن ناخوداگاه پذیرفته بشه مثلا همین نفس کشیدن و درست کار کردن شم بویایی مان و از بس این امر عادی شده که در ذهن ما خطور نمیکنه و میگیم این یک چیز عادی شده پس از همون مسئله ای که فکر میکنی اذیت میشی اینقدر تمرین کنیم با خودمان تا مثل همین نفس کشیدن یک چیز عادی بشه.
اینجا متودهای تمرین کردن و چه قسم برخورد کنم با دیگران در پایین نوت میزارم که شاید کمکی برای شما و دیگر دوستان باشه؛
به شوخی ویدیوهای فان که سینه کوچک داشتن میفرستادن برام؛ عکس العمل من فقط میدیدم و گذر میکردم
ایی چه سینه های کوچکی داری اگه تمرین ورزشی کنی شاید بزرگ بشه: جواب من؛ این موضوع چه ربطی به تو داره ایا داشتن رنگ تیره پوستی تو تاثیری به روابط من میزاره !
اگه شخص مقابل جواب قانع کننده داد و از حرفش برگشت دیگه ادامه نمیدم و یاداوری نمیکنم اما اگه باز یجورایی توجیه میکنه با مدل های مختلف من خودم مصروف مسازم و بحث تبدیل میکنم به جای دیگه میبرم مثلا میپرسم راستی ازون فلانی یا کاری پیش امده خبر داری چنین چیزش ده و بحث عوض میکنم.
دوباره جایی محفلی لباس ام زیبا است و این موضوع ذکر میکنه از دیگه نوع چقه خوش اندامی اما حیف که … من دوباره با لبخند ذوق میکنم و اهمیت نمیدم به موضوع اخر و از اندام و رنگ لباسی که به تن ام میزیبه شوق میکنم و پررنگ میکنم وقتی چند بار به صورت اگاهانه و تمرینی بلند فکر کنی و یاداوری کنی که اول ذهن خودت را بعد ذهن مقابل به سمت چیزای دیگه سوق بدی به مرور زمان این موضوع کمرنگ میشه.
زمانی تو به این مسئله غلبه میکنی بقول استاد از بازخوردی که میگیری متوجه میشی که در مسیر درست هستی و کارخانگی ات درست انجام دادی وقتی حل کنی نه تنها خوش میشی بلکه اعتماد به نفس بیشتری میگیری برای حل کردن موضوعات اخلاقی و رفتاری دیگری!
من از همینجا یکبار دیگه از استاد عزیز با تمام وجود و پر از عشق تشکری میکنم که خالصانه حرف های عالی و بکار یاداوری میکنن هرچند اینقدر این چیزا را از قبل خوانده بودیم و شنیده بودیم اما از دهن استاد که بیرون میزنه با جان دل تو وجود هر مخاطب میشینه که برای من همینطور بوده!
مرسی استاد عزیز و مرسی فاران عزیز از خواندن کامنت شما یک تلنگر شد برام و یک حس برانگیخته شدن به نوشتن کامنت که من در این قسمت کمی ضعیف تر از بقیه عمل میکنم.
سلام مرضیه جان
متشکرم بخاطر وقتی ک گذاشتی و کامنت نوشتی
بنظرم با هم همشهری هستیم
من لهجه قشنگ شما رو ندارم ولی خوشم اومد
راهکارهات هم جالب بودن
ولی دل بزرگی میخواد به وسعت دریا ک با سنگ انداختن کسی متلاطم و گل آلود نشه
ولی برای رسیدن به خوشبختی و آرامشی ک خدا به صابران وعده داده باید بها پرداخت کردو برای بهبود تلاش مستمر داشت
ضمن سلام و وقت به خیر به همه دوستان و فاران عزیز
این ویدئو جالب استاد که واقعا فکر میکنم احتیاج همه ما بود برای فهمیدن بیشتر آدم ها و زندگی و قوانین حاکم بر آن بود
متن شما رو خوندم و من فکر میکنم واقعا گاهی انتقاد به خاطر ضعف افراد نسبت به خودشون هست وطبق گفته استاد عزیز گاهی به شنود ما در میاد تا بفهمیم چقدر این مسائل رو درک کردیم و چقدر یقینی از کنارشان به سادگی رد شیم چون به خودمان و هنر خدایمان ایمان داریم
دوست عزیز من هم یک مثال از خودم میزنم که من تعریف از خودم نباشد چهره واقعا زیبایی دارم و این از لطف پروردگار من است و دوستی دارم که هربار با نظر خودش سعی میکند من را تضعیف کند که البته به تازگی فهمیدم الگو ذهنی اون هست که به خاطر عدم اعتماد به نفسش دائما خود را به مقایسه به دیگران میذاره و نظراتی که باعث تخریب شخص میشه رو بیان میکنه که مثلا فلان گفته دندونای مریم خیلی جلو هست (که واقعا چنین نیست) یا سبزس یا معصومیتی در چهره نداره اما من با یک لبخند رد کردم و برام مهم نبود این مثال ضعف فرد مقابل بود که شاید در همسر شما نباشد
مثال دیگر
شاید بگی این دوسته حرف این کجا حرف همسر آدم کجا
باید بگویم من از جانب پارتنرم هم دست که چه عرض کنم خیلی فراتر از آن را شنیدم که نمیشود گفت اما به دلیل یقینی که به زیبایی خودم دارم حرف ها رو جدی نگرفتم
ونتیجه این شد که اون فرد دیگر رویش نشد دوباره به اصطلاح خودش ایراد من را بگوید و چند بار گفت و دید من توجهی ندارم اون هم دیگر به دیده اش در نیامد
راه حل:
اغماض و چشم پوشی است ما قبل از اینکه کلام باشیم انرژی هستیم بهتره روی انرژی خودت کار کنی که اون فرد یا همسرت این انرژی رو دریافت نکند که به خاطر زحمت و سه بچه ضعیف تر شده شاید گوشه ذهن خودت این رو باور داری که انرژی تبدیل به کلام شده
باتشکر از خودمون یعنی خانواده عباسمنش
سلام دوست عزیز
کامنت تون رو با عشق خواندم و میخوام اینجا نظر خودم رو در مورد مثالی که زدین با توجه به آموزه های استاد بگم و آن اعراض و بی توجهی به این انتقاد هست.
چون در این مورد باید صاحب دست از دستای خودش راضی و سپاس گزار باشه که هست. پس هرکس هر نظر بده نباید در اعتماد نفس ما تاثیر ایجاد کنه.
در مورد توجه به نکات مثبت دیگران هم یک تمرین برای بالا بردن احساس خوب خودمون هست و چون هدف نهایی و قواعد جهان احساس خوب = اتفاقات خوب هست.
با سلام ووقت به خیر خدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه ی دوستان خوبم
من میخوام از تجربه خودم بگم وقتی که هنوز محرد بودم ،در خونه پدرم ،خیلی مواقع پیش میومد که برادرانم از من انتقاد بیجا میکردند و واقعا قصدشون فقط تحریک کردن احساسات من بود و منم چون اون زمان آشنایی با این مباحث نداشتم به راحتی وارد جنگ و دعوا میشدم.
اما حالا جوری شده که اگه اونها پشت تلفن یک حرف نامربوط بزنند و واقعا انتقاد بیجا بکنن،خیلی راحت حرف رو عوض میکنم و سعی میکنم هر چه زودتر مکالمه رو قطع کنم ،چون میدونم اگر تا قیامت هم دلیل بیارم اونها قانع نمیشوند پس وقت خودم رو هدر نمیدهم.
ولی جاهایی بوده که انتقاد شده بهم ،مثلا اینکه ادم زیاد اجتماعی نیستم یعنی خیلی خجالتی هستم که خودم این مورد رو قبول کردم و میدونم که باید روش کارکنم،البته قبلا فکرمیکردم خجالتی بودن یعنی مودب بودن که البته تحت تاثیر تربیت خانوادگی اینجورفکرمیکردم،ولی حالا دیگه فرق میکنه.
و میدونم که این پاشنه آشیل من هست و باید روی مهارت ارتباط با دیگران کارکنم.
ممنون و سپاسگزارم از استاد گرامی
با سلام
خداروشکر که میتونم با الهاماتش کامنتی بنویسم و رد پایی بزارم
من هر وقت راجب کمال گرایی صحبتی میشد اصلااا فکر نمیکردم که ادم کمال گرایی باشم !
ولی با ریز شدن در رفتارهام تو خیلی موارد متوجه شدم که من هم این ضعف رو دارم .
راجب انتقاد هم
اگه بخام بگم
چون همیشه ما خیلی از ادمها کمبود عزت نفس داریم ،نظر دیگران برامون مهم هست،چون تایید شدن توسط ادمها یه هدفه تو هرجنبه از زندگیمون،
تمامی اینها باعث میشه کمال گرا باشیم و در مقابل انتقادات،
یا خودمون رو مورد سرزنش قرار بدیم،یا گارد بگیریم در مقابل انتقادات
و اعراض کردن برامون کار مشکلی میشه در این شرایط!.
خیلی از انتقادات ادمها راجب شخص خود من،دقیقا گیرای ذهنی خودم بودن،
اون قسمتهای از وجه شخصیتی که خودم در صلح قرار نگرفتم باهاشون
و حتی اگه تعریف هم بشه ازم چون خودم خیلی تو اون مورد خودم رو قبول ندارم،اون تحسین رو حتی خیلی اغراق امیز میدونم !!!
من خودم خیلی کم انتقاد میکنم یا به یه سری افرادانتقاد انجام بدم
،ولی
متاسفانه تو ذهنم این کار رو انجام میدم،ینی اون فرد و رفتارش رو تو ذهنم مورد قضاوت قرار میدم و میشه گفت توجه به نکته منفی میکنم،حالا خییلی وقتا واقعا رو زبون نمیارم و اگاهانه عمل میکنم به قانون که نباید
به فرد تذکر بدم ،چون تو مدارش نباشه تاثیر نداره
اگه راجبش باهاش حرف بزنم ،ینی دارم توجه به ناخواسته میکنم پس سکوت میکنم
اگه راجبش بهش انتقاد کنم،ممکنه خودم دقیقا اون رفتار ازم سر بزنه و یا تو اون شرایط قرار بگیرم
اصلا اگه انتقاد کنم مگه رفتار اون فرد تو زندگی من تاثیری میزاره ،پس سکوت میکنم
این واگویه ها به لطف کار کردن روی قانون بوده و مدتها با اموزه های استاد پیش اومدن
البته این ضعف هنوز تو وجودم هست که تو ذهنم اون رفتار رو اون شخص رو اون کار رو گاها مورد انتقاد قرار میدم ،ولی امیدوارم با کار کردن بیشتر روی خودم،این هم حل بشه
و
اینکه راجب افرادی که تو رابطه بسیار نزدیک هستم
انقدر اون رفتارش مدام برام تکرار میشه که کنترل ذهن و زبان سخت میشه و ازش انتقاد میکنم ایراد میگیرم
و این پاشنه اشیلم هست که باید بتونم راحب این افراد هم خودمو کنترل کنم و انتقاد نکنم
موضوع جالبی که به ذهنم اومد این بود که ،
من خیلی وقتا با خیلی از ادمها که ارتباط داشتم (دوستان ،همکارام ،فامیل)
تو موقعیتی که با هم بودیم اینها اکثرا
توجه به نکات منفی میکردن،انتقاد میکردن ،ایراد میگرفتن و من
قبلا که تا این حد از قانون مطلع نبودم،فک میکردم که چقققدر این ادمها،حالیشون هست!!چقدر میتونن بررسی کنن و نقد کنن،چقدر خوبه که به همه چی نمیگن خوبه عالیه،و دارندمنتقدانه به موضوع نگاه میکنن!!
در واقع من اینو یه پوئن مثبت میدونستم که این افراد دارند
مثلا رستوران میرفتیم،من میگفتم چقدر غذاش خوبه،چقدر فضاش خوبه پیش خودم و یا با هم میخاستیم نظر بدیم
ولی میدیدم دوستام میگن عذاش فلان ایراد رو داشت،چرا صندلیاش اینجوریه،چرا دسر بعداز عذاش این طعمی بود وووو
منم میگفتم ببین اینا چند جای خیلی عالی رفتن حتما که اینجارو پسند نمیکنن
،اینا انقدر سریع از هر چیزی تعریف نمیکنن و انتقاد نشون میده که خیلی اطلاعات دارن!!
در حالیکه اون موقع من بصورت ناخوداگاه انگار به قانون داشتم عمل میکردم،حالا اگه یه ایراد واضحی بود خوب منم متوجه میشدم،
ولی در بیشتر مواقع ،انگار اون دید منفی بین باعث میشه ،قسمت انتقاد گر ذهنت فعال بشه و تمام تلاششو بکنه تا چند تا انتقاد یا به طرف کنه ،یا پشت سرش
یا مثلا عروسی میرفتیم،من خیلی با جزییات لباس و میکاپ و شینیون و ..نگاه نمیکردم یا اگه میکردم خیلی متوجه ایرادت نمیشدم و میگفتم کلا این چیزا هم سلیقه ای هست پس خوب و بد نداریم
ولی ،بعد از عروسی یا همون موقع ،ایراد گرفتن و انتقاد از سمت اطرافیان راجب ادمهایی مراسم شروع میشد ،و باز من میگفتم ثریا تو راجب مدروز و نحوه میکاپ و رقص ترند و …هیچی نمیدونی که همش میگی خیلی چیزا خوبه !!
ولی الان خیلی خوشالم که این مدلی بودم و ناخودگاه کمی زیبا بین بودم(یا میشه گفت ایراد گیر و انتقاد گر ریز بینی نبودم)
و تلاش میکنم که بیشتر بتونم شخصیت انتقاد گری نداشته باشم و این یه ویژگی مثبت من بوده که ازش خبر نداشتم
البته من خودم بسیااااار جای کار دارم واقعااا که بتونم همیشه شکارچی نکات مثبت باشم و اگه انتقادی هم دارم رو در رو و به روش درست به شخص بگم
راجب انتقادی که از خودم میشه
که البته الان خیلی کم شده،
ولی تو بعضی مواقع اصلا انقدر سریع واکنش نشون میدم که اجازه نمیدم که ببینم چی به چیه !!
انگار دست رو پاشنه اشیل ادم گذاشته میشه !
ولی در مواردی هم هست که با کلی منطق میتونم جلوی نجوای ذهنم رو بگیرم تا نتونه حس منو بد کنه
ینی واکنش بهتری نشون میدم
به لطف خدا و و الطاف این سایت و البته کار روی قران با افراد هم فرکانسی که با هدایت خدا باهاشون اشنا شدم و از اعضای این سایت هستن این دوستان
و فردی که مدرس قران هستن بقدری خوب این قران و مفهوم توحید رو جا انداخت برام
مفهوم حس خوب ،مفهوم در لحظه زندگی کردن،بیاد اوردن معاد
که الان با طی کردن تکاملم
واقعااا عمل کردن به اینکه
احساس خوب همه چیز است
برام کمی اسونتر شده
و البته ،اب رو اتیش
البته ،شاه کلید این جمله
ینی
وقتی کسی انتقادی میکنه،یا حرفی پشت سرم میزنه یا ایرادی ازم میگیره
میگم خوب اون فرد ازاده که هر طور دوست داره فکر کنه و حرف بزنه
میگم احساس خوبم نباید وابسته به عامل بیرونی بشه که با انتقاد یا تحسین کسی تغییر کنه
میگم ثریا فک کن فردا روز نباشی اصلا انتقاد این فرد مهمه ایا،؟
میگم مگه تو خالق زندگیت نیستی ،خوب این حرف از طرف اون شخص ،کجای زندگیته که بخاطرش ،حست رو بد کنی ؟
میگم اگه خداست که ناظر و کافیه برای بنده ش ،خوب اون که میبینه نیت منو،تلاش منو برا بهتر شدن،
خوب چرا باید اگه ادعای توحید دارم،حالم بد بشه
ارزش نداره ذهنم رو درگیر کنم ناراحت بشم که باعث بشه مریض بشم(چون بیمار شدن اهرم رنج منه)
خلاصه با این حرفا میتونم حتی اگه در لحظه هم ناراحت شده باشم ،سریع ذهنم رو کنترل کنم
و انجام اینکار نیاز به طی تکاملم داشت و بقول استاد باشنه اشیل ها همیشه جای کار دارند
موردی که خیلی باید روش کار کنم، که واقعااااا خیلی بهتر شدم،انتقاد و سررنش خودم هست
چون وقتی ادم روی خودش کار میکنه،وقتی تو مسیر توحید قرار میگیره،وقتی داره رو عزت نفسش کار میکنه
وقتی زمان و هزینه میزاره برای رشد شخصیتی خودش،
انتظارش از خودش زیاد میشه،نتایج براش مهم میشن
اون وقت شیطان راه ورود پیدا میکنه و دائم
با اون حس کمال گرایی،جوری مورد انتقادت قرار میده که یادت میره
موسایی بود و قتلی!!
ابراهیمی بود و شک و درخواست از خدا برای اثبات وجودش !!!
یونسی بود و با خطایش به جایی طرد میشه که عرب نی انداخت!!!
یوسفی بود و شرک و چند سال بیشتر طعم زندان کشیدن !!!
یعقوبی و از فرط وابستگی ،نابینا شدن !!!
بله کلا یادت میره که باید خودت در صلح قرار بگیری
با خودت
اول خودت ،سرزنش نکنی خودتو
خودت کسی رو مورد انتقاد مغزضانه قرار ندی
باید خودت رو با نقص هات بعنوان انسان قبول کنی
بعد
بقول استاد
جهان هم بهترین تصویر رو بهت نشون بده
اگه انتقادی هم بشه،
فردی که در صلح با خودش باشه
بقدررررری حکمتانه رفتار میکنه که ترقی میکنه و اون انتقاد اهرم پیشرفتش میشه براش
جایی که نیاز باشه اعراض میکنه و جایی که باید ،اون تغییر رو ایجاد میکنه تو وجودش ،تو کارش ،تو پیجش،تو سبک تغذیه ش،تو رابطه ش،تو هر جنبه از زندگیش
خدایا شکرت که دارمت و بودنت دلیل امید زندگیم هست و در هجوم نا امیدیها ،با توکل به تو ،مسیرم رو ادامه میدم
به نام هدایت الله
سلام خدمت ثریا خانوم
خیلی عالی خوب وفوق العاده کامنت شما جادویی و گیرا بود واقعا ممنونم چقدر قشنگ مطلب رو ادا کردید
مثل این نوشته ای که رد پا برای خودتون به جا گذاشتید ( چون همیشه ما خیلی از ادمها کمبود عزت نفس داریم ،نظر دیگران برامون مهم هست،چون تایید شدن توسط ادمها یه هدفه تو هرجنبه از زندگیمون،)
وهمین که ضعفهای شخصیتی خودتون رو پیدا کردید وباز گو میکنید شجاعت وجسارت میخواهد که شما آن را خوب ومفصل توضیح دادید
بهترینها رو براتون آرزو دارم موفق و ثروتمند باشید انشاالله
سلام ب استاد عزیزم
و همه دوستان هم فرکانسی
،
منم در مقابل انتقاد دیکران سریع واکنش نشون میدم
و زود میخوام توضیح بدم و توجیه کنم و …
بماند نشخوارهای ذهنیم که برای مدتها تو سرم میچرخید
یادم سال 98 قبل از شروع کرونای کلاس جدیدی ب من داده شد که دوتا از پسرهای کلاس خیلی شیطون بودن
و برای اینکه بتونم تدریس کنم و کلاس کنترل کنم
فعالیتهای خاص میدادم و گاهی مطالب جداگانه باهاشون تمرین میکردم تا مطمئن بشم که یادگرفتن
یکی از زبان اموزام پدر و مادری بسیااار حساس داشت
ترم اولی که پسرشون تو کلاس من بود
با عذاب برام کذشت و مرتب پیش مدیر اموزشگاه شمایت میکردم که اینا من کلافه کردن
مثلا وقتی مه پسرشون کلاس داشت پایان کلاس
وقتی در کلاس باز میکردم میدیدم
اون پدر و مادر پشت درکلاسن( گوش وایسادن)
و من که میدیدن شروع میکردن ب انتقاد ( البته مادر بیشتر بود)
که چرا فلان طور درس نمیدین
چرا این قسمت کار نکردین
معلم قبلی اینطوری کار میکرد
و …
من با توجه ب عملکردم و سابقه کارم توی زبانسرا شناخته شده بودم
ب اینکه مدرس دقیق و سخت گیری هستم
و تو ذهنم مرور میکردم
که حالا بعد از 10 سال تدریس
اینا اومدن از من ایراد میگیرن اونم نابجا ( چون روشم نمیدوتستن)
خلاصه ی ترم طول کشید تا شیوه من متوجه شدن و ب من ایمان اوردن
و زمانیکه کرونا شروع شد خواستار کلاس خصوصی برای پسرشون بودن و جالب اینکه فقط فقططط با من کلاس میخواستن و حدود 2 سال پسرشون با من جلسات خصوصی داشت
و هنوزم ک پسرشون کلاسهای ترمیک برداشته ( الان من دیگه برای زبانسرا کار نمیکنم)
میگن که هیچکس مثل من تدریس نمیکنه
اینطور دقیق، کامل و متنوع
خلاصه ی کلام
این ضعف شخصیتی من که
سریع واکنش نشون میدم
و میخوام ب طرف بفهمونم که اشتباه میکنی
ی دلیلش هم اینه که نظر دیگران برام مهمه
و دوست دارم تصویر ذهنی من پیش دیکران عالی باشه
که دارم روش کار میکنم و امیدوارم بتونم رها بشم
ممنون از همه دوستانی که وقت گذاشتن و کامنتم خوندن
سلام صدی جان.
احتمالا اسم قشنگت صدیقه است؟
اسم یکی از بهترین دوست های زندگیم صدیقه است و حس خوبی دارم به این اسم.
ممنونم ازت که این کامنت رو نوشتی.
چقدر توصیفت دقیق هست، انگار دقیقا زدی به هدف:
دوست دارم تصویر ذهنی من پیش دیگران عالی باشه.
در مورد منم صدق میکنه.
سمانه ی عزیزم
سلام
ممنون وقت گذاشتی و کامنتم خوندی
بله اسم من صدیقه است
و خیلیا صدی صدام میزنن
ی عده صدّیق هم صدام میزنن
مابقی صدیقه
خوشحالم اسمم من ب یاد دوستت انداخت
اتفاقا ک منم ی دوست شیرازی خیلی عالی دارم ب اسم سمانه
و تو مدتی که همسایه بودیم برام دستان خدا بود
درپناه خدا باشی
سلام صدیقه جان.
دقیقا در حال خلق بودم که اتفاق افتاد…
دقیقا تو همین یک ساعت اخیر دیگه مطمئن شدم که پاسخ دوستان دریافت میکنم، از صبح درخواستشو داده بودم…
که دایره آبی رو الان دیدم و پیام شما به دستم رسید.
لحظاتت سرشار از خبرهای خوب، حس خوب، اتفاقات خوب باشه صدیقه جان.
من عاشقِ شیرازم، و اینکه تو کامنتت اسم شیراز اومد برای من یه نشونه ی عالیه.
خدا حافظ و نگهدار تو و عزیزانت باشه عزیزم.
یه چیزی از دلم رد شده که دوست دارم اینجا بنویسم تا برای خودمم یادآوری شه:
هر وقت میام حسادت کنم به کامنت های عالی بچه ها، سریع تحسین میکنم.
مثل آب روی آتیشه.
حسم خوب میشه.
سالم میشه.
نگاهم زیبا میشه.
اینو از استاد یاد گرفتم، تو یه فایل گفتن:
راه مقابله با حسادت، تحسین کردنه.
حس میکنم درصد حسادت کردنم کمتر شده، تحت کنترل تر شده، خدایا شکرت.
دروغه اگه بگم حسادت نمیکنم…
اما سرکوب نمیکنم خودمو.
به قولِ استاد: کنترلش میکنم.
یه چیز باحالِ دیگه تو این صفحه دیدم که نگفتم ولی دیدم یکی از بچه ها تو کامنتش نوشته بود، منم مینویسمش:
سه کامنت برگزیده ی این صفحه از سه نفری هست که پیگیری شون میکنم، کامنت هاشونو دوست دارم، گاهی مدارم با مدارشون هماهنگ نیست و درک نمیکنم، اما تا جایی که درک میکنم خیلی لذت میبرم از مسیرشون، از رشدشون، از بهبودهاشون، از راهنمایی های خوبشون برای بقیه.
سعیده جانِ عزیزِ دلِ شهریاری، حمید آقای امیری- معروف به ماوریک- یا همون حمیدِ حنیفِ خودمون، سید جان عزیزِ دل- سید علی خوشدل.
سه تاتون رو دوست دارم.
انگار که اعضای خانواده ایم.
آشنا هستین برام.
کیف میکنم از رشدتون، از ارتباطتون با خدا، انس و الفت تون با قرآن و شعر…
برگزیده های این فایل اعضای محبوب و مورد علاقه ی منن.
افتخار میکنم همه به شما سه تا، هم خودم، هم تک تک بچه های سایت که دانشجو هستیم و داریم روی خودمون کار میکنیم، روند تکاملی رو رعایت میکنیم، عجله نمیکنیم، از مسیر لذت میبریم و جلو میریم.
افتخار میکنم به استادِ این دانشگاه، استاد عباس منش و مریم جان قشنگم.
خدایا شکرت که معلم همه مون هستی.
خدایا مرسی که قدرت خلقِ زندگیمو دادی دستِ خودم، مرسی با استاد عباس منش آشنام کردی که یادم بده چطوری خلق کنم زندگیمو، خدایا عاشقتم، میدونی.
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیزم
1. چه باورهایی در من باعث می شود که مورد انتقاد قرار بگیرم؟
در صلح نبودن با خودم و ارزشمند و لایق ندونستن خودم بی قید و شرط
تو ذهنم از دیگران انتقاد میکنم گاهی و توجه ام رو نکات منفی هست
نکته مثبت اینه در هر دو زمینه خیلی بهتر شدم ولی همچنان باید روی خودم کار کنم
2. چطور ریشه ی این جنس از توجه را در خود بشناسیم و در این باره کنترل کانون توجه خود را به دست بگیریم؟
من پاشنه آشیلم کمال گرایی هست و اینکه سعی میکنم بی نقص باشم و یا بهترین کار رو بکنم باعث میشه از انتقادات سازنده هم گاهی ناراحت بشم
ربط دادن اون انتقاد به شخصیتم و شخصی کردن اون انتقاد نمیتونم از شخصیت خودم جدا کنم
یه وقتهایی هم نتونستم خودم رو جای اون فرد بزارم و درک کنم اون فرد انتقاد کننده رو
نکته مثبت اینه با این آگاهیها و خودشناسی میتونم بهتر بشم بهبود گرایی جایگزین کمال گرایی کنم
3. چطور انتقادات سازنده را از انتقادات تخریب کننده تشخیص دهیم؟
در من شناخت از طرف مقابل که انتقاد میکنه کمک میکنه بفهمم انتقادش به چه منظور هست سازنده هست یا غیرسازنده و به هدف تخریب من از روی حسادت یا ناراحتی هست
در وهله دوم با سکوت کردن و اجازه دادن به اون فرد تا کامل حرفش رو بگه و هدفش برام مشخص بشه
4. چطوراز قدرت سازنده ی انتقادات، به نفع خودمان بهره برداری کنیم؛
من در آرامش میام رو اون انتقاد فکر میکنم نکات مثبت و تواناییهای خودم رو تحسین میکنم با خودم صحبت میکنم مهربانانه با خودم برخورد میکنم و از خداوند میخوام هدایت کنه برای بهبود گرایی و جایگزین کردن رفتار درست آروم و پیوسته تا عادت رفتاری من بهتر بشه
چطور از انتقادات مخرب، اعراض کنیم؛
من سعی میکنم بی توجهی کنم و فراموش کنم و در برخورد و رابطه با اون فرد نباشم و سعی کنم احساس خوب خودم رو الویت قرار بدم
درود فراوان
خداقوت ،خیلی سپاسگزارم بابت تهیه این فایل فوق العاده و بسیار به موقع
چرا به موقع؟ چون دقیقا در زمانی هستم که دارم روی انتقاد دیگران کار میکنم که
1-سعی میکنم خودمو بهبود ببخشم و نقاط ضعفم را به نقاط قوتم تبدیل کنم
2-سعی میکنم که به قول استاد برای انتقاد دیگران اندازه ارزنی ارزش قائل نباشم و برای تمجید دیگران فقط اندازه ارزنی ارزش قائل باشم چرا که خودم بیش از دیگران حواسم به نقاط ضعف و نقاط قوتم هست و سعی میکنم رو خودم در هر جنبه ای کار کنم
.
من تا مدت ها بود که از دیگران به جز تعریف چیزی نمیشنیدم به طوریکه هرجا میرفتم واسم عادی بود که ازم تعریف کنند چون برام نظر دیگران مهم نبودن و همون تعریف هایی که اونا از من میکردند رو هزار برابرش رو خودم برای خودم انجام میدادم(کسانی که از نزدیک میدیدمشون) اما خب دقیقا از زمانی که کار بر روی خودمو فراموش کردم و نظر دیگران کمی برام مهم شد و دنبال تایید دیگران بودم، از هر 2 نفر یک نفر از من انتقاد میکرد و منو میاورد یه گوشه ای و چشم تو چشم ازم انتقاد میکرد(انتقاد سازنده) و حتی انتقاد های تخریب کننده هم در این مدت بارهای بار دیدم که البته اینکه وارد صنعت شده ام و در صنعت همه جور آدم هست و هرجور آدمی شرکتمون میاد و چون بازاریابی هم میکنم با همه جور آدم رو به رو میشم بی تاثیر نیست مثل همین اینستاگرام که استاد فرمود هرجور آدمی داخلش هست
اما خداشاهده حتی اعضای نزدیکمم از من انتقاد میکردن، پیش خودم میگفتم پس چرا این انتقاد هارو این همه مدت نمیکردی؟
البته اگر رو خودمون کار کنیم و خودمونو دوست داشته باشیم و دیگران برامون مهم نباشن حتی در این فضاها که همه جور آدم هست هم بیشتر با آدم هایی رو به رو میشیم که آدم های دلخواهی هستند
خیلی سپاسگزارم از خداوند که ما را در هر لحظه دارد هدایت میکند
خدا شاهده ارزش این هدایت ها هر کدام میلیارد دلاری می ارزد، بار ها شده طوری منو هدایت کرده که چند دقیقه همینطور انگشت به دهان موندم و گفتم خدایااااا یعنی تو انقدرررر دقیقی و هوامو داری؟؟
حتی برای درست کردن اندازه فونت و رنگ کاور پست های اینستاگرامم و تک تک لحظات زندگیم سعی میکنم از خداوند هدایت بطلبم
یه برنامه ای دانلود کردم(واسه قرعه کشیه) اما بنده داخلش یک عالمه فعل نوشته ام یعنی هر فعلی که به ذهنم میرسید مثلا برو،نرو،بزن،نزن،بله،خیر و …..
و هروقت از خدا هدایت میخوام اون برنامه رو باز میکنم (بهش میگم برنامه الهی ) و بهش میگم خدایا من وظیفمه بندگی تورو کنم تو هم وظیفته نوکریمو و فرمانرواییتو کنی و باید خیلی دقیق جوابمو بدی یعنی نیای مثلا به جای «بله» بگی «باشه» هااااا باید خیلی دقیق همون «بله» رو اگر میخوای بگی بهم بگی، خدا شاهده بین اون همه کلمه دقیقااا همون کلمه ای رو میاره که باید در جواب گفته بشه….(البته هنگامی که دارم برنامه رو نگاه میکنم گوش هامم تیز میکنم که یکوقت شاید از طریق آدم ها جوابمو خداوند بده چون بی نهایت راه داره تا خداوند بنده اش رو هدایت کنه)
گفتم این مورد را هم بگم شاید جالب و تاثیرگذار باشه
عاشق همتونم
شاد و سلامت و ثروتمند باشید