شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-03 00:47:452024-02-14 07:27:00شیوه مدیریت انتقاداتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد جانم ، همین چنتا فایل اخیرتون ، خودش یه دوره کامله!! چه برسه به دوره کشف قوانین ! از خدا میخام منو در مدار اگاهی های ارزشمند این دوره قرار بده.
صبح این فایلتون رو گوش دادم اما چیزی نیومد بنویسم به خودم گفتم نه من این موردو ندارم!
الان داشتم به این فکر میکردم که قبلا چقد این بودما!!! انتقاد میشد ازم برخورد تند نشون میدادم ، و خودمم نسبت به خودم انتقاد میکردم
و با کار کردن رو خودم ، با کارکردن و دیدن آموزش های شما بود که من الان اینم که میگم: نه من این موردو ندارم!!!
خداروشاکرم که خیلی از مسائلی که شاید برا خیلیا اذیت کننده باشه برا ما اصلا بیسش از بین رفته و موردی نمی بینیمش!
تنها موردی که هنوز وجود داره ولی خیلی کمه ، انتقادهای خونوادس! البته اینم بگم خونواده من چیزی که الان هستن فوق العادست فوق العاده ،
و انتقادهاشون نسبت به قبل در واقع میشه گفت هیچه!
این یکی دو مورد اندکی هم که هست ، باید به گفته شما ایگنور کنم و بخاطر توجه خودم به وجود اومده !
چن روز پیش مامانم یچیزی گفت که واکنشم فقط زدن به کانال شوخی و خنده ( ایگنور) بود ، خواهرمم ماجرا رو میدید
با اینکه قضیه راجب من بودااا ولی خواهرم برافروخته شد و به مامانم گفت اینجوری نگو ، بعد به من گفت زهرا تو چطوری ناراحت نشدی!!!
گفتم وا مگه باید ناراحت میشدم ( شکلک خنده ) ،
اخه چیزی نبود ، مامانم اینجوری فکر میکنه دیگه چون تفکرش با ما فرق داره نه اینکه منظور بدی داشته باشه ک ، مهم نیست مهم اینه من اونجوری نیستم!
( همین صحبت شما که خودمونو بزاریم جای طرف و از نقطه نظر اون ببینیم رو من داشتم ب صورت دیفالت انجام میدادم )،
البته اینم بگم که من از بچهای 12 قدمم ، و شما تو قدم سوم بود فک کنم(من دقیق جلسات رو یادم نمیاد اما حرفا رو خوب یادمه) که توضیحاتی راجع به این مسائل دادید ،
و الان شده جزیی از شخصیتم ، الان دیگه بدون فکر کردن اون کار درسته رو انجام میدم و این تغییر شخصیته خیلی لذت بخشه.
جوری تغییر کرده که انگار نه انگار من یه روزی در برابر انتقاد بسیاااار برافروخته میشدم و هزارتا توضیح و دلیل و قسم و ایه به طرف میگفتم و اخرشم تو دلم همه فحشا رو بهش میدادم !
(اینم بگم تعداد انتقادات به صفر کلوین :) نرسیده ، ولی اونقدری کمه مثلا سالی یکی دوبار ، که عملا میشه گفت صفر )
ولیییی بد ماجرا اینه که ، من هنوز خودم گاهی از بقیه انتقاد میکنم! این از توقعم میاد که انتظار دارم بقیه کارشونو خیلی عالی انجام بدن! که خب نمیشه جانم . هممون کلی اشتباه داریم کلی نقاط قوت و کلی نقاط منفی ، و هر کس با همه این رفتاراش ، ارزشمنده.
و بقول استاد در فایل الگوهای تکراری ، ببینم اگر کسی رو با الگویی که داره میتونم بپذیرم ، بپذیرمش و دیگه انتقاد نکنم! اگرم برام سخته خب خطش بزنم دیگ.
اگرم عضو خونوادس که باید ایگنور کنم اون ویژگیشو و ویژگی های مثبتشو ببینم.
همونقدری که من خودم از انتقاد بدم میاد ، بقیه هم این احساسو دارن . پس بای بای انتقاد
از الان همه سعیمو میکنم ، که نه تنها اگر از من انتقادی شد ایگنور کنم ، بلکه در بقیه دنبال ویژگی های مثبتشون بگردم و اونا رو بهشون بگم نه نکات منفی و انتقادات رو ،
عاشقتونم استاد جانم. مرسی از فایلای ارزشمندتون
به نام خداوند یگانه
سلام خدمت استاد بزرگ ودوست داشتنی
وهم کلاسی های خوبم
استاد سپاسگزارم بابت این فایل که واقعا باعشق ظبط کردید
استاد چقدر در کلام شما آرامش هست چقدر کلام شما توحیدی وپاک است
ومن
چقدر درگذشته با انتقاد دیگران در هرزمینه ای بهم میریختم ودرکنترل افکار واحساساتم ناتوان میشدم
وچقدر راحت نیز دیگران را مورد انتقاد قرار میدادم
وچنان احساساتم شدید میشد از انتقاد دیگران
که حتی خوابم نمیبرد وحال و روزم در استرس وناتوانی سپری میشد
وچون توان راه مقابله با انتقادهای دیگران رانداشتم
خودن را مورد سرزنش قرار میدادم واز درون خودم را پوچ میدانستم
وبه لطف خدای مهربان بعد از آشنایی با استاد واستفاده از فایلهای قانون آفرینش که استاد مفصل توضیح میده در این مورد تونستم قانون را دراین ضمینه درک کنم و روی خودم کار کنم ودیگران ودولت
وخانواده را مورد انتقاد قرار ندهم و آرام آرام دیگران نیز از انتقاد کردن من دست برداشتند
این زمانی اتقاق افتاد که من خدای درونم را یافتم
و ورق برگشت و انتقاد از دیگران ودیگران از من به 90 درصد کاهش یافت
وبه قول قرآن وقتی که کافران ازپیامبر انتقاد میکردند خداوند پاسخ میدهد که عزت تو نزد ماست
یعنی توجه ای به انتقادات انها نکن که احساسات
جریحه دار میشه
داستایوفسکی تو تسخیرشدگان نوشته؛
میدانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی، همه ی ما شبیه یکدیگریم
واین روز هاچقدر ماه کامل وزیباست در آسمان ایران
خدایاشکرت بابت استاد عزیز ودوستان بی نظیرم
واین سایت فوق العاده که وجود خداوند را میتوان احساس کرد
موفق وخوشبخت باشید
سلام به شما دوست عزیز و همه ی همراهان این سایت بهشتی
کامنت شما رو خوندم و لذت بردم تیکه آخر کامنت نوشتید چقدر ماه کامل و زیباست در آسمان ایران ،،دیشب نشسته بودم و داشتم غذا رو آماده میکردم که چشمهام از پنجره روبرو به ماه افتاد اول فکر کردم بازتاب لامپ تو شیشه هست ولی خیلی زود متوجه بزرگی و زیبایی ماه شدم ،تا آخر شب به هر بهانه ای ماه رو میدیم و تحسین میکردم ،،دقیقا دو رو پیش نشانه روز من سریال زندگی در بهشت بود که استاد و مریم جان برای ساخت چیکن کوپ داشتن چوب ها رو برش میدادن با اره برقی آخر فایل متوجه ماه شدن و کلی ذوق کردن و فیلم گرفتن و تحسین کردن ،،همونجا گفتم نگاااه زهرا تو کجای کاری نگاهشون کن برا دیدن ماه تو این وضع چقدر ذوق میکنن چقد تحسین میکنن حالا من هر وقت ماه رو میبینم یه الله اکبر میگم و تمام ،به خودم بعد دیدن اون فایل قول دادم از این به بعد بیشتر زیبایی ها رو تحسین کنم البته من زیبایی ها رو میدیدم و تحسین میکنم ولی نه مثل استاد و مریم جان که از دیدن کوچکترین چیزها خیلی خیلی ذوق میکنن و لذت میبرن (من ساکن تنکابن زیبا هستم و کلی زیبایی خدادادی)و جالب اینجاست وقتی دیشب ماه رو دیدم از این هم فرکانسی بیشتر ذوق کردم که منم دقیقا ماه رو دیدم ️خدایا شکرت که من در فرکانس دیدن زیبایی هستم خدایا شکرت از دیشب دوست داشتم بیام کامنت بزارم و بگم این موضوع رو ولی نمیدونستم کجا تو کدوم فایل بنویسم تا اینکه امروز صبح هدایت شدم به کامنت شما،و دیدم شما هم مثل من ماه رو دیدید و از دیدنش لذت بردید
براتون از الله یکتا سلامتی ثروت و آرامش رو خواستارم
در پناه الله یکتا باشید
سلام زهرای عزیز
سپاسگزارم از شما
ماه دیشب کامل و زیبا بود ومن همیشه از دیدن ماه لذت میبرم وعظمت وبزرگی خداوند را میشه فهمید زیرا که خداوند پاک ومنزه
است
وتنکابن که جای بسیار زیبا وفوق العاده ومردمانی نازنین پارسال چند روزی در این شهر زیبا مهمان بودم در جنگلهای 2000و3000
و روستای اشکور محله
خدایاشکرت بابت تمام زیبایهای جهان هستی
موفق باشی
دوست عزیز
سلام استاد عزیزم سپاسگزار خدای مهربونم که اینقد سریع به فرکانس هامون جواب میده دقیقا این چند فایل اخیر جواب خداوند به فرکانس های ما بود،سپاسگزارم استاد جون بابت تمام دوره های فوق العاده ای که هر چه بیشتر روی خودم کار می کنم بیشتر می فهمم که چقدر ظرفمون بزرگ شده و دقیقا اینو من در برخورد چند روز پیش خودم و انتقاد یه فرد از خودم و نحوه ی قشنگی که الان گفتید را انجام دادم و سپاسگزاری کردم و دقیقا اومدم درسش را گرفتم و رها کردم و تمام شده حسابش کردم و بعدش اومدم ساعت ها فکر کردم در موردش و نکته هاش را گرفتم و سپاسگزاری کردم از خدا ،خدا رو شکر که ظرفم اینقد بزرگ شده دقیقا باوری که ماهاهست دارم اینو میگم که درخواست و رفتارهای من جدای از شخصیت منه
شکر خدا که الان استاد در این فایل اینو گفت
خداجونم مررررسیییی که قشنگ خودت داری یادم میدی و با صحبت های اکنون استاد مهر تایید زدی
اکرم خانم اینقد تغییر کرده و نتایج رفتارهاش و شخصیت دیده میشه تحسین می کنم شخصی که زود ناراحت میشد تبدیل شده به فردی که اولا خودش را جای طرف می ذارم ،پذیرای انتقادهستم ،آرام شده ام ،سپاسگزارم و بررسی می کنم و جدای از شخصیتم می دانم .
شکر ،شکر ،شکر بابت این همه آگاهی و بکارگیری آن
ممنونم استاد زبان و کلام خدا روی زمین
پاینده باشید و برقرار و غرق در فضل و لطف الهی
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
خداروشکر میکنم که این آگاهی های ناب الهی رو دریافت کردم و تا حدودی این آگاهی ها تبدیل شده به شخصیت من. اگر چه خیلییییی جای کار دارم ولی وقتی فکر کردم دیدم خیلی جاها فقططط به خاطر داشتن این آگاهی ها تونستم واکنش مناسبتری به انتقادات نشون بدم. اگر این آگاهی ها رو نداشتم واکنش احساسی شدیدی نشون میدادم. البته بعضی جاها هم با وجود داشتن این آگاهی ها طبق باورهای قبلی درونم رفتار کردم.
چند وقت پیش کارفرمام بهم یک انتقادی کرد
و من یکمی فقط یکمی احساساتی شدم ولی خودمو کنترل کردم و گفتم که روش و سبک کار من همینه اما من برای نظر شما احترام زیادی قائلم چون میدونم تجربه بیشتری در این زمینه دارین و حتما به ایده شما عمل میکنم.
ولی بااینکه تشخیص دادم حرف ایشون درسته و انتقادش سازنده اس، ولی خیلی دیر به حرفش عمل کردم. یعنی عمل کردم ولی یکمی دیر وقتیکه کار از کار گذشته بود.
در پایان مدت اون پروژه کاری متوجه شدم که همکاران دیگه هم همون انتقاد رو به من داشتن. و این ثابت میکرد که اون انتقاد و بازخورد درست بوده.
اگر من همون موقع ایده ایشون رو اجرا میکردم خیلی به نفعم بود. اجرای اون ایده یکم شجاعت میخواست. باید متفاوت با روش قبلی عمل میکردم ولی خب بخاطر مقاومت ها و ترمزایی که داشتم از این انتقاد سازنده به نفع خودم استفاده نکردم.
جالبه وقتی به درون خودم رجوع کردم دیدم آره من خودمم همچین انتقادی رو از خودم داشتم که جهان دارشت بازتاب اونو بهم نشون میداد. من خودمم تو ذهنم داشتم به این کار خودم دقیقا همین ایراد رو میگرفتم و میدونستم این جای کارم ایراد داره ولی سعی نمیکردم که شجاعت به خرج بدم و ایراد خودمو اصلاح کنم.
اما نکته مثبتش این بود که خوشبختانه من به انتقاد ایشون واکنش شدیدی نشون ندادم و عصبانی نشدم.
میدونی وقتی بااااور کنی که جهان بازتاب خودته دیگه قضیه گله و شکایت و واکنش احساسی شدید کلا موضوعیت خودشو از دست میده.
وقتی باور کنی انتقاد یک نوع تضاده که مثل همه تضادهای دیگه باعث رشد و پیشرفت ما میشه. چه اون انتقاد سازنده باشه چه مخرب در هر صورت به نفع ماست. یا اینکه باور کنی انتقاد یه نشونه اس که خدا برات فرستاده که از طریق بنده هاش بهت بفهمونه که کارتو اصلاح کنی و بهترش کنی.
وقتی که به این درک و اطمینان برسی که وقتی یک رفتاری یا انتقادی از کسی میبینی یه چیزی درون خودت مشکل داره و فقط باید درون خودتو کند و کاو کنی دقت کنی ببینی چه گیرو گوری داری بعد که ایرادتو پیدا کردی شجاعت به خرج بدی و اصلاحش کنی و عملکردتو بهبود بدی.
به نام خداوندی که مرا خالق زندگیم کرد
سلام و درود بر همه عزیزانم بخصوص استاد عباسمنش گرانقدر
استاد واقعیتش تا این لحظه نمی خواستم کامنتی بنویسم از بس که خسته بودم و تمرکزی برای نوشتن نداشتم . چند بار فایل رو دیدم و چراغی در ذهنم روشن شد که بیام و راجع به آن بنویسم . موضوع این فایل و همزمانی بحثی که من امروز با رئیسم در مسیر برگشت به سازمانمون داشتم برایم نشانه بود و بیاد آوردن این همزمانی به من انرژی نوشتن داد. قضیه از این قرار است که امروز به اتفاق رئیس و معاونین سازمانمون بازدیدی داشتیم از شرکت پتروشیمی ایلام .
یکم برگردم عقب و از آنجا شروع کنم که دیروز متوجه شدم قرار است امروز از پتروشیمی ایلام بازدیدی انجام بشه. و منم دوست داشتم در این بازدید حضور داشته باشم. صبح که طبق معمول تمرین کدنویسیم را نوشتم دقیقآ این جمله را نوشتم (دفترم رو باز کردم تا دقیقآ همان جمله را بنویسم) که :امروز دوست دارم همراه دکتر(منظور رئیس سازمان) به پتروشیمی استان بروم و جمله تاکیدی که زیر این خواسته ام نوشتم این بود که:من می خواهم و خداوند اجابت میکند
صبح که برای دادن گزارشی نزد رئیس رفته بودم در حین کار به رئیس دفترش گفت که با این افراد تماس بگیر و بگو برای ساعت 11 بازدید از شرکت پتروشیمی داریم و اونجا به من گفت شما ساعت 10 بیائید دفتر که به اتفاق هم بریم مجموعه ورزشی علوم پزشکی رو ببینیم و برای همکاران تفاهم نامه ای ببندیم بعد از همونجا میریم پتروشیمی!
در حالی که هیچکدام از این کارها جزء وظایف من نبود. میدانستم فرکانس هایم دارند به خوبی و طبق قانون بدون تغییر خداوند دارند عمل می کنند و کد نویسیم را مثل این چند روز گذشته دقیق نوشته ام زیرا هر سه خواسته ای که این روزها مینویسم تا قبل از ظهر تیک می خورند و باور من به خلق زندگیم روز به روز قوی تر می شود.نکته جالبتر اینکه هر چیزی رو که میخواهم و مینویسم چند برابرش رو خداوند بهم می دهد!و اتفاقاتی که میفتد؛ دقیقآ ردپای فرکانس هایم را می بینم. انگار همه دنیا را مسخ خودم کرده ام و برای خودمم واقعآ حیرت انگیز است. دقیقآ یاد سریال دوپینگ افتادم که دختره آب معدنی میخورد و هر خواسته ای داشت بقیه میگفتند چشم!
استاد این روزها عجیب در زمان مناسب و در مکان مناسبم و احساس میکنم جهان در تلاش است تا خودش را با من هماهنگ کند!
استاد قبلنا من آدم فوق العاده منفی ای بودم. نقشی شبیه «گلام» در کارتون گالیور خخخ. وقتی به رفتارهای گذشتم دقت میکنم میبینم من آگاهانه از این افکار منفی بعنوان سپری برای محافظت از خودم استفاده می کردم!!! یعنی بر خلاف قانون می اومدم بدترین حالت ممکن رو تصور می کردم و اگر بدترین حالت ممکن اتفاق میفتاد میگفتم ببین نظر من درست بود! و اگر هم بدترین حالت اتفاق نمی افتاد تو دلم خوشحال بودم و اونو یه پیروزی قلمداد می کردم! چقدر با اون افکار و رفتارهام به خودم ضربه زدم امان از جهالت و ظلمت! حال به کجا رسیده ام؟ به جایی که اون شخصیت منفی نگر بقدری عوض شده که کوچکترین نگاه های منفی اذیتم می کند!
در مسیر برگشت به ایلام بحثی رو که با رئیسم داشتم این بود که سازمان ما بعلت جایگاه نظارتی ای که داره؛ گاهی بجای اینکه دست گیر سایر دستگاه ها باشیم؛ مچ گیرشان شده ایم! در حالی که وظیفه ذاتی سازمان ما دستگیریست نه مچ گیری. و اشاره کردم در این مملکت نهاد مچ گیر تا دلت بخواد هست ما اگه خیری رسوندیم؛ اگه کمکی کردیم آنوقت است که میتونیم بگوئیم وظیفه مان را درست انجام دادیم و به آن افتخار کنیم. آن مسئول هم وقتی ما رو در کنار خودش ببیند نه در مقابل خودش؛ آنوقت بیشتر به ما نزدیک خواهد شد و سیاست های ما را می پذیرد و اجرا می کند.و ایشان هم با نظر من موافق بودند و آدم مثبت نگری هستند. و همزمانی این فایل با جنس صحبت های زده شده برایم عجیب و جالب بود و بهم انگیزه و نیروی نوشتن داد تا بیایم و بنویسم.
================================================
مهمترین نکته ای که مرور گذشته و حال برایم واضح کرد این است که وقتی ما دیگران را مسئول زندگیمان می دانیم آنوقت است که مثل گذشته من دائمآ انگشتمان به سمت دیگران دراز است و به زمین و زمان دشنام می دهیم و آنرا عامل بدبختی مملکت و زندگیمان می دانیم. و این ورق زمانی بر می گردد که من خودم را خالق شرایط و اتفاقات زندگیم میدانم. تفاوت در نوع فرکانس؛ دلیل تفاوت در نتایجمان است.
وقتی به موضوع این جلسه فکر کردم دیدم ما معمولا با سه نوع انتقاد مواجه هستیم.
1- نوع اول انتقاداتی که احساس ما را بد نمی کنند و ما واکنشی در برابرشان نشان نمی دهیم.
ریشه این نوع انتقاد بر می گردد به عدم مصداق داشتن آن انتقاد در مورد ما. بعنوان مثال وقتی یه مریض به یک متخصص می گوید بی سواد! یا مثلا وقتی که اوایل دوره سلامتی من خیلی لاغر شده بودم و بعضی ها فکر می کردند من معتاد شده ام یا مریضی سختی دارم یا تغذیه نامناسبی دارم و … و واکنش من در مقابل انتقادها به این لاغری فقط لبخند بود و چون حرفشان در مورد من مصداق نداشت احساسم بد نمی شد و با لبخند میگفتم چشم حرف شما درسته و توضیح اضافه ای نمی دادم.
2- انتقاد هایی که با وجود اینکه احساسمان را بد می کنند ولی وقتی با خودمان روبرو می شویم تائیدشان می کنیم و سعی میکنیم آن رفتارمان را تغییر دهیم زیرا از سر خیرت و دلسوزی است.
نمونه این نوع انتقادها رو همه ما تجربه کرده ایم و می دانیم از سر دلسوزی و خیر خواهی است نه تخریب ما. مانند آگاهی های استاد یا نصیحت های والدین یا مثال استاد در مورد آهسته صحبت کردنشان.
طبق گفته استاد واکنش درست به این انتقاد داشتن این باور است که:انتقاد از رفتار من دلیل بر انتقاد از شخصیت من نیست. و من همان ارزشمندی و جایگاهم رو دارم و سعی در بهبود و ارتقای خودم دارم.
3- نوع سوم که نوع سمی انتقاد است، جنسش تخریب است نه اصلاح! در این نوع انتقاد سعی میشود نقاط ضعف ما بزرگنمایی شود یا از طریق تهمت و وارونه جلوه دادن حقایق شخصیت ما زیر سوال رود و نتیجه این نوع انتقاد احساس های شدید منفی است.
راهکار استاد برای این نوع انتقاد حفظ آرامش خودمان با نفس کشیدن های عمیق و تشکر از آن فرد بابت به اشتراک گذاشتن و انتقال نظرش و ممنون از اینکه از زاویه دیگری به این مسئله نگاه کرده! و سپاسگزاری کردن ازش است. چراااا؟؟؟
چون همین حرف خلع سلاحش می کند!!!
آنوقت است که دیر یا زود قطعآ ورق برای ما بر می گردد.و به هیچ وجه در مورد آن سخن نگوئیم و نخوایم توضیح دیگه ای بدیم و وقت خودمون رو با آن شخص هدر ندیم و برگردیم تمرکز کنیم روی توانائی هام؛ روی عزت نفسم و ویژگی های خوب و مثبتم کار کنم و با خودم حرفهای خوب بزنم و افکار مثبت رو به ذهنم بیاورم و موفقیت هایم را بخودم یادآور شوم و اینگونه ارزش خودمو بالاتر ببرم تا احساسم بد نشه و تمرکزم از روی آن یه دونه انتقاد برداشته بشه.
نکته کلیدی دیگری که استاد در این فایل مطرح کردند اینست که جهان بازتاب افکار ماست. اگر من دائما دارم خودم رو از زیر تیغ انتقاد می گذرانم و به قول معروف دارم از صبح تا شب خودم را با شلاق نامهربانی ها میزنم؛ جهان نیز طبق قوانین بدون تغییرش این فرکانس را با قدرت بیشتری به ما برمی گرداند و دقیقآ همین کار را با ما انجام خواهد داد.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من توان داد تا این کامنت و بنویسم.یا حق
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام آقا اسدالله عزیز و توحیدی ِ ثروتمند
سپاس که با جان و دل این نوشته های دلی و ارزشمند را نوشتید و سپاس بخاطر درست کار کردن روی خودتان و دریافت اجابت از خدای متعال.
می خواهم و خداوند اجابت میکند
من خودم را خالق شرایط و اتفاقات زندگیم میدانم. تفاوت در نوع فرکانس؛ دلیل تفاوت در نتایجمان است.
ان شاءالله همیشه تنظیم فرکانس هایتان به سوی خوشبختی و سعادت
در پناه حق لحظه ای بی شور و مستی خدا نباشید.
سلام و درود رضوان عزیز
ممنونم که برام نوشتید و سپاسگزار خداوندم که اینقدر این روزها مرا شگفت زده و سورپرایز میکند.
همین الان تمرین کد نویسی صبحم را انجام دادم و تا روشن شدن صبح و اماده شدن برای ورزش و رفتن سر کار یه حسی به من گفت یه سر به سایت بزن بعد شروع کن به خواندن یادداشت جلسه سوم دوره قانون آفرینش.
گفتگوی و نجوای ذهنم گفت این چهار صبحی کی میاد کامنت بخونه یا لایک کنه ولی این روزها جنس نجواهای ذهنم رو بیشتر میشناسم و توجهی بهش نمیکنم و کار خودمو انجام میدم.
به خدا هنوز جوهر خودکارم خشک نشده که آنچه نوشته بودم محقق شد!
یاد صحبت های استاد افتادم که میگفت خداوند کار جهانو همزمان با هم پیش میبره و مثال زنبور عسل و گرده افشانی و تولید عسل رو زدند.الان این مثال برای من با کامنتت عینیت یافت!
میگی چجور؟!
واسه اینکه سه خواسته من با کامنت تو تیک خورد همزمان!
نوشته بودم :
1- امروز دوست دارم یک خبر خوب دریافت کنم و جمله تاکیدبم این بود که جهان در کار است تا مرا به خواسته ام برساند
اومدن کامنتت تو این اول صبح واقعا برام خبر خوبی بود.
نوشته بودم
2- امروز دوست دارم تحسین شوم و جمله تاکیدیم این بود که من درخواست میکنم و اجابت میشود
و کامنتتون برام یک نوع تحسین بود و میدانم این اتفاق باز تکرار میشود برایم تا نجواهای ذهنم ساکت شود
نوشته بودم
3-رابطه نزدیکتری با خداوند داشته باشم و حضورش را بیشتر لمس کنم
هر وقت که صبح ها قرآن روی میزم مرا دعوت به خواندن میکند خدا را احساس میکنم و صبح این اتفاق افتاد. گوی آبی کنار اسمم وقتی روشن میشه برام حکم چشم خدا رو داره و وقتی نتم رو روشن کردم و گوی آبی رو دیدم باورم نمیشد این وقت صبح پیام داشته باشم. مورد بعدی که سبب میشه بیشتر خدا رو لمس کنم اینست که هر زمان به ساعت نگاه میکنم دقیقه شمار ساعت تکرار شده است مثلت صبح ساعت 3:33 دقیقه بیدار شدم و گوشیمو نگاه کردم.
امروز ذهنم گفت درخواستاتو سخت تر کن، این چند روزه پشت سر هم میگه میگه بنویس امروز یه اتفاق خوب میخوام، انگار اتفاق خوبای قبلی اتفاقی بوده اند! اینقد ذهن نجوا گر و انکار کننده است. و من بازهم نوشتم. برای پنجمین روز متوالی نوشتم! وخداوند به من نشان داد که برای من سختی وجود نداره. حتی اگه خودمم باور نداشته باشم 5 روز متوالی هر روز خبر خوب بشنوم ولی وقتی میخواهم اتفاق میفتد. بجای یک خبر خوب گاهی چندین خبر خوب برایم اتفاق میفتد ولی این ذهن از رو نمی رود.
اینها رو نوشتم تا از رو برود و حجاب میان منو خدایم را از میان بردارد.
خداوندا فقط این بیت سعدی شیرین سخن الان به ذهنم می آید تا تقدیمت کنم که
از دست و زبان که براید، کز عهده شکرت بدر آید
البته با اجازه سعدی یه حرفشو دلی عوض کردم. یا حق
به نام خدایی که نعمت شکر کردنش را به من ارزانی داشت
سلام به بنده ی خاص و مخلص خدا
همانطور که از نوشته شور انگیز شما غرق شادی و شعف و حس غریبی که نمی دانم چیه،شده بود به صندلی تکیه دادم و تو فکر بودن که نگاهم به جزوه ی باز شده ام که با برگه های باطله ای(تحقیق و ..)که همسرم از مدرسه برایم آورده درست شده، افتاد، بزرگ نوشته بود
نام خدا را به بزرگی یاد کن
و این در صورتی بود که من یکسال است که مرتب این صفحات رو ورق میزنم و مینویسم، ولی این رو توجه نکرده بودم.
و فکر کنم تنها جواب برای من و شماست.
چرا که من دیشب بعد از چند هفته تلاش برای بیداری سحر، قبل از خواب هشدار گوشی رو خاموش کردم و به خدای مهربونم گفتم من که با ساعت و هزار ترفند دیگه بیدار نشدم، پس بهتره هشدار را خاموش کنم، دوست داشتی من در کنارت باشم مرا بیدار کن دوست نداشتی میل با خودته شب بخیر.
و سرم و گذاشتم خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم نگاهی به پنجره اتاق کردم دیدم هوا رو به روشنی است، با خودم گفتم باز هم نزدیک طلوع بیدار شدم، نگاهی به ساعت گوشی انداختم دیدیم 2 دقیقه مانده به 3 است. خدای من باورم نمیشد. بیدار شدم خدا راشکر کردم و طبق عادت همیشه که خدای مهربان با من در سایت سخن میگوید اومدم تو سایت و اولین کامنتی که توجهم را جلب کرد کامنت شما بود وقتی آن را خوندم و اون جمله زیبای میخواهم و خدا اجابت میکند
همان گفتگوی خدای مهربان برایم بود و در ادامه تمرین ستاره قطبی ام مینوشتم و لذت میبردم، خدایا شکرت
مررررسی اسدالله عزیز که هدایت هایت را نوشتی، چه حس خوبیه که بدونی یکی هست همیشه و در همه حال هواتو داره، فقط باید وا داد و دل رو به دریا داد
تسلیم بودن، رها بودن، چه حس زیبایست.
در پناه ربِّ هادی و مُهدی لحظات به شادی و سرور
سلام و درود رضوان عزیز
اینروزها تغییر مدار و فرکانست رو از کامنت هات بخوبی احساس می کنم.به عینه میبینم که چقدر با خودت در صلحی و این فرکانس خدائیت از امیدیه تا ایلام بخوبی احساس می شود. و همواره در دلم تحسینت میکنم و خدا رو شکر که میتوانم برایت بنویسم و این احساس خوب را منتقل کنم.
اگر بگویم کسی رو به بخشندگی شما تو اعضای سایت ندیدم، سخنی به گزاف نگفته ام. همواره ردپاهات رو در هر کامنتی که بچه ها میگذارند میتوان دید. حتی کامنت هایی که استاد نتونسته لایک کنه! خداوند بهت دل بزرگی رو هدیه داده تا بتوانی بی توقع به همه ببخشی ، بی منت برای همه کامنت بگذاری و جریانی از احساس خوب و خدایی را به جریان بیندازید…
و من فقط میتوانم به احترامت برخیزم و برایت یه کف جانانه بزنم.مرسی که هستی دوست عزیز.یاحق
سلام اسداله عزیز،،لدت بردم از خوندن کامنتت،و از گفتن دستگیری ب جای مچ گیری،،و ممنون از جواب کامنتت در دوره قانون سلامتی که برام گذاشتی و نشانه ای بود ک دوباره با تعهد 100درصد عمل کنم و دوتا موردی ک برام پیش اومده حلش کنم ک میگن درمان نداره،، و بیام با دست پر بگم اینکه میگفتن راه درمان نداره من با استفاده از قانون سلامتی درمانش کردم،،تشکر از شما و انرژی مثبتی ک دارید،،
سلام حمید جان عزیز
خوشحالم از این که کامنتم براتون مفید بوده است. اینکه نپذیرم همینه که هست و راه حل دیگه نیست جمله کلیدی استاد در دوره حل مسائل زندگی است. قطعآ بیماری شما هم درمان داره و با عمل به گفته های استاد سلامتی تون روز به روز بیشتر میشه. ممنون که برایم نوشتید.
بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
به نام خدا.
سلام استاد عزیز.
خدا رو شکر میکنم که تو مسیر دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم.
استاد چه تی شرت قشنگی تنتون بود.خیلی خوش لباس تر شدید. تبریک میگم بهتون.
استاد همین طور که شما داشتید صحبت میکردید من و همسرم داشتیم با هم گوش میکردیم.
و هر دوتامون به نشانه ی تایید صحبتهای شما سرمون رو تکون میدادیم و فایل رو قطع میکردیم و در موردش صحبت میکردیم.
استاد من و همسرم به دلیل تجربه های ناخواسته ای که تو زندگیمون داشتیم در مورد مسائل مالی یه جورایی خودمون، خودمون رو مورد انتقاد قرار میدادیم.
اینم امروز با این فایل شما متوجه شدم.
دیدم راست میگه استاد، چرا ما اینقدر داریم خودمون رو عذاب میدیم و ته ذهنمون میگیم به خودمون دیدی فلان جا اگر این کار رو نکرده بودی الان وضعیتت این نبود.
اگه پولت رو فلان جا سرمایه گذاری نکرده بودی الان خیلی بهتر بودی.
اگر با فلانی شریک یا دوست نشده بودی الان کلاه سرت نمیرفت.
و بینهایت اگرهایی که مثل پتک میزنیم تو سر خودمون.
و بازم در تایید صحبتهای شما چون خودمون از کارهای گذشتمون انتقاد میکنیم به همین خاطر هم خانواده هامون هم دست میزارن روی همین مسئله و از ما انتقاد میکنن و استاد نمیدونی چقدر اعصابم به هم میریزه،
مخصوصا مادرم که اگه یک سال روی کنترل ذهنم کار کنم، نیم ساعت با مادرم باشم چنان ناامیدم میکنه که باید سر بزارم به کوه و بیابان.
البته دوستش دارم و اونم خوبی ما رو میخواد و بنده خدا دلش میسوزه برامون.
و تنها مسئله ای هست که من و همسرم همین که در موردش نقد میشیم که الان فهمیدم جذب خودمون هست خیلی به هم میریزیم و احساس بدی پیدا میکنیم.
ولی در مواردی که نتیجه دستم هست و دارم باهاش زندگی میکنم اگرم نقد بشم اصلا با خنده جواب طرف رو میدم.
اینم با این فایل متوجه شدم.
استاد من تو بحث تربیت فرزندانم یه جورایی رها هستم.
بهشون گیر نمیدم، (گیر میدم ولی نه اونجوری که ازم فراری باشن، اتفاقا بیشتر با هم دوست میشیم)
خلاصه چون نتیجه دستمه و رابطه ی خوبی با هم داریم و ازشون راضی هستم و همیشه سپاسگزار.
هر وقت یکی بهم میگه این جوری با بچت رفتار نکن، یا خوب نیست با بچت این قدر راحتی،
در کل میخواد یه نقدی بکنه.
اولین چیزی که به ذهنم میاد نتیجه هام هستن و لذت و آرامشی که با بچه هام تجربه میکنم و در آرامش کامل به طرف میگم خیالت راحت، تو جوش بچه های من رو نزن.
یه داستان دیگه هم که از نقد شدن در موردش به هم میریزم همون بحث فایل قبلی، الگوهای تکرار شونده 2.
من به خاطر جذب این نوع رفتار در دوستان و بحث کاری که یا تقصیر کار میشدم یا متضرر،
خیلی وقتا خودم رو نقد میکردم تو ذهن خودم،
تو معلوم هست دوباره چه غلطی کردی که این آدمم سوار سرت شد، اینم بهت ضربه زد.
و به محضی که یکی بهم میگفت با فلانی کار نکن یا دوستی نکن،به شدت حالم بد میشد.
که به لطف آموزه های شما استاد عزیزم دارم تازگیا از این نقدها پند میگیرم.
چون تازگیا میرم تو جاده خاکی ولی به محضی که متوجه میشم اصلاحش میکنم. خیلی فاصله ی وارد شدن تو یه مسیر به قولی نادرست و بیرون اومدن ازش کم شده، و خدا رو شکر میکنم از این بابت.
(بعضی وقتا با این کامنتهام میگم الان استاد میگه بابا تو دیگه چقدر درب و داغون بودی، هیچ اشتباهی تو دنیا هست که تو نکرده باشی)
و خلاصه امشب با همسرم تصمیم گرفتیم که (طبق اموزه های دوره ی عزت نفس)
ما فارغ از اینکه چه نتایجی تو زندگیمون داریم خودمون رو ارزشمند بدونیم.
گفتم بیا جدا کنیم وجود ارزشمند خودمون رو از هر عامل بیرونی که معیار ارزش گذاشتن آدمهاست.
ما واقعا زندگی آرومی داریم، رابطهی زیبایی داریم، فرزندان سالم و پاکی داریم که خیلی هم با وجود پول و ثروت فراوان نتونستن اینها رو به دست بیارن.
پس ملاک ارزش آدمها مال و اموال نیست.
همین که از وجود خدا هستیم ارزشمندیم. و پول و ثروت نتیجه ی ارزشمند دونستن خودمون هست و خداوند اجابت کرده و این ما هستیم که باید اجازه ی ورود بدیم به زندگیمون با حذف ترمزها،
که از خداوند میخوام که این دفعه تو این مسیر ثابت قدمم بداره،
خدا نگهدارت استاد گلم
به نام خداوندبخشاینده مهربان
از مطالبتون بسیار لذت بردم
مخصوصا کلام آخر
همین که از وجود خدا هستیم ارزشمندیم
چقدر آرومم کرد
خدایی که از روح خودش در ما دمید وما را اشرف مخلوقات کرد
وقتی فهمیدم از سخنان استاد که روح ما از خدا هیچ وقت جدا نمیشه اینقدر آروم شدم وخیالم راحت شد که دیگه شاید از تقلا کردن برای هر کاری دست برداشتم واین ما هستیم که از اون دور میشیم که احساس خلا داریم که فقط با خودش پر میشه
سپاسگزارم بابت دوستان که در این سایت دارم توحیدی وارزشمند
سلام بر استاد عزیزم استاد جان آرمین گل گاشت
شیوه مدیریت انتقاد
استادجان من خودم
با جمله شما که میگین باخودم درصلحم آهنگ خوندم چه آهنگی
من وقتی داشتم این مسیر جدید رو شروع میکردم
ازطرف بعضی همکاران که حتی کوچکترین موفقیت کسب نکردن مورد انتقاد قرارگرفتم
وهدفشون تخریب بود
ازاینکه تورو به چی خوانندگی!
البته من نباید موضوع هدفم رو قبل از اجرا به اشتراک میگذاشتم اما ذهن خودم رو کنترل کردم
و توجه نکردم خیلی سخت بود
و
اما بعضی ها هم که انتقاد سازنده داشتن وکلی درس گرفتم وکلی تشکرکردم
خب بریم سراصل مطلب
حدودا3سال پیش دوره روانشناسی ثروت روتهیه کردم
واونجا متوجه شدم به چه چیزی علاقمند ترانه سرایی
اما حالا چی شد که من چنین ترانه زیبایی نوشتم وخودم ملودیش رو ساختم وخلاصه بعداز تقریبا2سال خوندمش
موضوع براین قرار بود که معاون اداره گفتن که بچه ها باید شب بیان برای خالی کردن باری که از تهران میاد
اما من گفتم شما چرا ازما تایمی بیشتر کار میخواید اما اضافه کار نمیدین
گفتن که همینه اگه امشب نیاین اخراجتون میکنم
منم نرفتم وفردا صبح با2ساعت پاس ساعتی رفتم سرکار
به من اجازه کار ندادن
ومن هم اومدم بیرون اداره
ونه به اداره کار شکایت کردم
نه به همکاری گفتم که سفارشمو بکنه هیچ وهیچ وتازه خیلی تو احساس خوب بودم
ویه بار میخواستم برم دنبال خواهر
ودر همون حین فایل های شما رو گوش میدادم
احساسم عالی عالی بود
وهی زمزمه میکردم باخودم درصلحم
باخودم درصلحم
تاخونه هی این جمله رو میگفتم
که بعدش طبق الهامات واتفاقاتی که رخ داده بود این پاپ عالی رو نوشتم درخیلی از جملات از جمله های نابی که شما استفاده میکنین در قسمت پاپ ورپ استفاده کردم
وبعدش داشتم پیج یک دوستی که در اینستاگرام پست میزاره وبرای شروع پستش از جمله چطوری جون دل،چطوری عزیز،سرکیفی،برقراری، استفاده میکنه که من با خلاقیت با این جملات رپ درست کردم چون این فرد هم یک انسان فرکانسی هست و وقتی در احساس خوب به من الهام شد که از چندجمله ایشون وشما رپ درست کنم
گفتم آقا کاری به قوانین موسیقی ندارم این درسته درسته
وبدون داشتن علمی از موسیقی
رفتم برای خوندن
(البته دارم شروع میکنم به آموزش ویادگیری از یوتیوب)
ضمنابعداز28روز برگشت به کار خوردم
وتازه از سال بعدش اضافه کار ما رو هم دادن
تنها دلیل اتفاقات خوب وبرگشتن من به محل کار ودادن اضافه کار
توجه من به اصل قضیه بود نه فرعیات
توجه من به نکات مثبت معاون بود
توجه من به نکات مثبت اداره مون بود که باعث این اتفاقات خوب شد واین اتفاق باعث شد بیشتر به فکر کاری باشم که عاشق هستم باشم
که به لطف دوره های شما به خصوص دوره روانشناسی2
وارد دنیای جدیدی شدم وعشق اصلی خودم ترانه نویسی انگیزشی وخوانندگی با ملودی های خودم یافتم
واین شد حاصل این حرکت
یک آهنگ بسیار زیبا وفرکانسی
پاپ
باخودم در صلحم درکمال آرامشم…
کنارساحل دریا رویاهامو به تصویر میکشم
من همیشه شاد شادم…
چون خدارو به خلق ترجیح دادم
همه وجودم فقط اونه…
خودش درمسیرم هزاران دست میرسونه
بایدتوکلت خدا باشه…این یک راه نیست تنها راهشه
اگه مسیرت درست باشه…آرامش بدرقه راهشه
(قسمت رپ )
چطوری جون دل؟ چطوری عزیز؟سرکیفی؟ برقراری؟
یه وقت واسه خواسته ات نکنی گریه زاری
شاید بعضی از روزات باشه تاریک…
اما تو باید عملا پا روی ترسهات بزاری
درسهایی که تویه ترسه هیچ جایی نیست…
یه کاغذ وقلم بردار ترسهاتو بنویس
خودتورونزن به اون راه ادای حال بدا رو درنیار…
راهتو بازه با افکار بد روزهای بدتر میاد
قانون خدا قانون فرکانسه…
واسه خوشبختی بنده هاش تاس نمیندازه
وجودتو پرکن ازشدن…
این تضادها باعث انگیزم شدن
واسه تجربه حس آرامش وخوشی…
توباید ایمان داشته باشی
وقتی میخوری به تضادیو آخرشی…
بگی توکل به اونه حل همه چی
اونوقت که معجزه واست رُخ میده..
خدا توروبه سمت رویاهات سوق میده
خب بریم ببینم چه نجواهایی رو ندیده گرفتم
نگاه همسایه وبچه محلهای بعداز بیرون اومدن آهنگ چطور میشود؟
نگاه همکارام چطور میشود؟
من یک خدماتی هستم وتونباید این کار رو بکنی
ضمنا اینجا اداره هست واگرمتوجه بشن تو پاپ ورپ میخونی بیرونت میکنن!!
آقا تو یه رزمی کاری بعدا میخوای رپ بخونی تو باید همون کارهایی قبلی رو انجام بدی!
اونوقت نگاه هم باشگاهی هایت چه میشود؟
آقا اصلا اینها رو کار نداریم
تو متاهلی دوتا بچه داری یه حقوق 8تومنی و33سال سن تازه میخوای بری سمت چیزی که دوسش دارم
ول کن آقا ول کن
توداری حق زن وبچه تو زیر پا میزاری
تواصلا از موسیقی چیزی بلد نیستی
باید پیش استادان معروف کلاس بری
حداقل5سال آموزش خوانندگی ببینی؟
اما اما اما ببینید چطوری قانعش کردم
گفتم یادته میخواستم برم سربازی گفتی تو پارتی نداری وامکان نداره نزدیک شهرت خدمت کنی؟
اما خدمت کردم وچقدر راحت مرخصی میومدم
گفتم یادته میخواستم ازدواج کنم میگفتی تو پشتوانه نداری توکار نداری وازدواج کردم وبه صورت معجزه آسا همه چیز به خوبی پیش رفت
یادته اویل زندگی وقتی از نظر مالی شرایط سختی داشتم میگفتی که دیدی بخاطر این روزا گفتم ازدواج نکن؟!!اما من رفتم سراغ الهاماتم وبا یه گاری کاسبی کردم وانقدر فروشم خوب شدکه هم خونه خریدم وهم زمین
گفتم یادته میخواستم برم کارمند بشم
گفتی تو دیپلم ردی نداری ونمیتونی جایی سرکار بری!!
اما دیدی رفتم وتازه لیسانس خودم رو هم گرفتم
خلاصه استادعزیزم ایمانم را درعمل نشان دادم نه در جمله
واز بعداز بیرون اومدن آهنگم
ازطرف مدیرکل ومعاون فنی تشویق شدم
از طرفی اکثر کارمند تحسین شدم
از طرف اکثر فامیل وهمسایه تحسین شدم
ودستان در مسیرم اومدن که نگین ونپرسید
وحالا به فکر بیرون اومدن از کار کارمندی هستم
وجا داره اینجا بگم که در 17سالگی یه رپ زیبا خونده بودم اما چون اعتماد به نفسم پایین بودم وازطرفی با قوانین آشنا نبودم نتونستم برنجواها غلبه کنم
ادامه ندادم وآشنایی من باشما وآموختن باجان ودل آموزه های شما این موفقیت رو رقم زده
ضمنا نمیخوام بگم درس خوبه یابد
نمیخوام بگم ازدواج خوبه یا بد
نمیخوام بگم بچه داری خوبه یانه
من اگه به گذشته برگردم هیچوقت ادامه تحصیل روانتخاب نمیکنم واین یک نگاه وخلاء بود
هرچند درسهای بزرگی در تحصیل گرفتم
امیدوارهمیشه در کمال آرامش باشید
سلام آقا آرمین.
خیلی هدایتی مسیرم افتاد به خوندنِ کامنتِ شما…
دنبالِ یه کامنت بودم، که کامنت شما چشمک زد گفت منو بخون سمانه، برای تو مطالبی دارم که به دردت میخوره.
بدون درنگ شروع کردم به خوندن.
رسیدم به این عبارت:
من نباید موضوع هدفم رو قبل از اجرا به اشتراک میگذاشتم.
عجب چیزی نوشتین…
حس کردم مچِ خودمو گرفتم وقتی خوندم.
تو گوشم زنگ زد…
من گاهی جلو جلو از کار یا تمرینی که میخوام انجام بدم میگم و این گاهی منجر به درست انجام نشدنش شده…
البته که اینم از الگویِ رفتاریِ پر تکرارِ شتاب داشتنم در انجام کارها میشه.
دوری از شتاب و داشتنِ صبر برای من از نونِ شب واجب تره.
مرسی که نوشتین و باعث شدین گفتگو و تحلیل کنم با خودم.
مرسی که این درس که استاد بارها اشاره کردن بهش، رو یادآوری کردین برای من با نوشتنش تو کامنتتون.
در مسیر دستیابی به رویاهاتون براتون آرزوی بهترین هارو دارم. رسیدن به هر چیزی که خواسته ی قلبیِ خودتونه و درخواستش فرستادید برای خدا جان.
تحسینتون میکنم برای:
پیدا کردن کار مورد علاقه تون
کنترل ذهن
شجاعتتون
صلح درون
توجه به زیبایی ها
اینکه تحسین کردن معاون و اداره رو
این جمله خیلی قشنگه:
باید توکلت خدا باشه…این یک راه نیست تنها راهشه
اگه مسیرت درست باشه…آرامش بدرقه راهشه
سلام دوست عزیزم
کامنتت خیلی عالی بود واینا همه نشان از ایمان بخدا واعتمادبه نفس فوق العادتون داره
واقعا تحسینتون میکنم شعر فوق العاده زیبا وپر از حس خوب ساختین ومطمینم توی مسیر میتونین خیلی موفق باشین
ونکته جالب چقدر باخودتون درصلح بودین وجز ارامش خودتون به هیچ چیز فکر نکردین
سلام هم فرکانسی عزیزم
ممنونم از توجه شما
خداروهزاران بار شکر میکنم که دراین سایت هستم ودوستان بی نظیری همچون شما رو دارم
خیلی خیلی ممنونم از تحسین وانگیزه دادن شما
الهی همیشه در کمال آرامش باشید
بله باخودم در صلح بودم که چنین جملات نابی رو نوشتم وسپس با غلبه بر ترسهام خوندمشون
سلام دوست همفرکانسی من
خیلی عالی بود شعرت لذت بردم با قدرت ادامه بده که جهان به شجاعان پاسخ میده و حمایتشون میکنه بقول استاد این ایمانه این باوره پیش میبره . ی امیدی در من زنده شد با خوندن کامنتت که میشه
با باور درست نگاه درست زندگی مو تغییر بدم میشه رسید ب مقصد و از مسیر لذت برد . موفق باشی تو مسیر رشدت
سلام عزیزدلم
ترانه که نوشتم به معنای واقعی الهام بود از جنس جملات کاملا میشه این رو احساس کرد
ممنونم از نگاه وکامنت زیباتون
یقینا همینطور به هرچیزی با دیدگاه جدید نگاه کنیم احساس نابی رو تجربه خواهیم کرد وازطرفی یقینا اتفاق نابی را خواهیم تجربه کرد
سلام آقا آرمینِ پرتلاش و توحیدی.
داشتم کامنت اول رو مینوشتم، مشغول انجام کاری شدم و ناتمام ثبت شد.
حتما که درستش همونطوری بوده اون موقع.
خیلی خیلی تحسینتون میکنم:
برای ایمان با عمل.
برای بی توجهی به نجواهای محدود کننده و ترمزها.
برای ادامه دادن مسیرِ کارِ مورد علاقه تون.
برای توجه و اهمیت و ارزشی که برای خودتون قائلین و این ارزشمندی و لیاقت رو خودتون خلق کردین برای خودتون.
خیلی ممنونم آقا آرمین، برای نوشتن کامنت به این خوبی، فرکانسِ بالا و امیدبخش و راهنما.
قسمتی که خودتون در جوابِ نجواها و ترمزها جواب دادین و مثال اوردین از موفقیتهای گذشته تون به خودتون، شگفت انگیز بود، در موردِ تحصیل، شغل، ازدواج و …
خدا رو شکر که هدایت شدم به خوندن کامنت پر محتوا و عالی تون.
هر لحظه، به بهترین ها هدایت شین و بی نهایت لذت ببرین از زندگی تون در کنار عزیزانتون.
خدایا شکرت که اینجا منبعی از آگاهی های ناب در دسترسمه به راحتی و آسانی و شیرینی، خدایا شکرت بی نهایت، خدایا عاشقتم.
سلام سمانه خانوم عزیزم
ممنونم ازتوجه شما
خیلی دوس داشتم یه روزی بیام واز کاری که عاشقش بودم به استاد وهم فرکانسی ها بگم
که خدا رو شکر قدم اول رو برداشتم
ودارم به معنای واقعی جهان رو جایی بهتری واسه زندگی میکنم
خداروشکر از داشتن دوستان خوبی مثل شما
الهی همیشه درکمال آرامش باشید
بهتون تبریک میگم
عالی بود توکل کردنهات به خدا و پیروز شدنت در برابر نجواها
انشااله در مسیر زندگیت موفق باشی
خیلی دوست داشتم آهنگت رو بشنوم ولز نمیدونم چطوری بهش دسترسی پیدا کنم
چقدر جای اینجور آهنگها تو زندگی ما خالیه
همش اعتراض و فحش رو تو رپ میخونن
چرا انگیزسی نباشه
قطعا خدا حمایتتون میکنه چون چیزی ک شما دنبال تولیدش هستی خواسته خیلی ها بوده
ممنونم از شما دوست عزیزم
انشاالله که به وقتش به گوشتون میرسه
میشه گفت من اولین رپر انگیزشی هستم که 0تا100ازجملات کیهانی استفاده کردم
وخداروشاکرم که توسط آموزه های استاد به عشق واقعی خودم رسیدم
برای شما بهترینها رو آرزومیکنم
به نام خداوند اجابت کننده خواسته ها
سلام استاد عزیز
خیلی عالی بود این فایل و دو فایل اخیر مثل بقیه فایلهاتون ولی این سه فایل منو یه جهش فرکانسی داد.
باورهای مخربی که من دارم خیلی پیچ در پیچ هستند و من باید خیلی روشون کار کنم میخوام رو ثروت کار کنم میبینم یه باور اشتباه دارم که به عزت نفس برمیگرده دارم روی عزت نفس کار میکنم میبینم که باورم تو زمینه ارتباطات اشتباست، رو ارتباطات کار میکنم میبینم که تو باورهای توحیدی و عزت نفس مشکل دارم، خدایا هدایتم کنم و بهم توان و شجاعت بده بتونم این کلافهای درهم پیچیده رو از هم بازش کنم و به خودشناسی برسم و در درون صاف و زلال بشم و بتونم باورهای اشتباه رو با باورهای درست جایگزین کنم و نشونه هاتو برای هدایت من نمایان کن.
استاد چه خوب بود که اومدین در مورد مدیریت انتقاد گفتین و اینکه چه باورهایی در ما وجود داره که باعث میشه این رفتار رو از دیگران برانگیخته کنیم.
مشکل بنده مشکل توهین ، مسخره شدن، ارزش و احترام لازم رو دریافت نکردن، تلاش برای جلب توجه و تائید هستش.
از شما درخواست دارم در این مورد هم فایلی رو اماده کنید و در این مورد که مشکل من و امثال بنده هست توضیح بدید.
در پناه حق باشید
سلام دوست عزیز کامنت خوبی گذاشتی ممنون ازت
درمورد آخر کامنتت و اون مسئله توهین دقیقا برمیگرده به باور احساس ارزشمندی ولیاقتی که خودمون داریم نسبت به خودمون
چیزی که به ذهنم رسید این بود که تو قسمت فایلهای هدیه یا همون دانلودهای رایگان قسمت درصلح بودن با خودمان و فایلایی که با کلید لیاقت هست رو روشون کارکنی
البته این موضوع برای هممون فکرمیکنم هست و هرچقد روش کارکنیم برداشت بیشتری از این باور خواهیم داشت
روزت بخیر وشادی
به نام خدا
ردپای 66
سلام استاد خوبم و دوستای همفرکانس
به عنوان یه انسان ،نسیان ،خیلی خودم سرزنش کردم
انگاری به آتیش بگی اینجارو خنک کن
یادم میرفت اقااااا کانون توجهت دست کیاس دقیقا؟ تضاد میبینی ناخواسته میبینی ،اعراض داری یا تا اعماق فرو میری؟ آنقدر که 3500 سناریو تو ذهنت طراحی میکنی؟
مسیر داری درست میری یا باز وسط آشیل، رفتی رو حالت اتوماتیک
تکامل یادت رفت؟قانون یادت رفت؟راه های آمده یادت رفت؟
چی شد اجازه دادی ناراحتی رخنه کنه
دیدم که ااااا چقدر من پرتوقع بودم که فکر کردم دیگه افسار زندگی دستمه!انگار نه انگار بیست و اندی سال ،افسار زندگی دستم نبوده
یاد حرف استاد افتادم،همون منه نسیان:))
که میگفتن ،خوش شانس ترین آدم اطرافتون کیه؟اونی که از همه بیخیال تره ،اونی که راحت تر گرفته
درست برعکس من !من همونم که هم سخت گرفته هم بیخیال نیس،پس بدون اغراق بدشانسی هایی که جذب خودم کردم ،بیشمار شده
خب حالا وسط این همه عیب و ایرادی که رو خودم گذاشتم، چطوری برگردم به روال دو ماه رویایی که گذروندم ؟
خدایش همین الان که اندازه کسی که حکم اعدامش آمده، ناراحتی، دلیل برای سپاسگزار بودن کم دادی؟دلیل واس ادامه دادن کم داری؟آگاهی برای رفتار درست در برابر تضاد کم دادی؟
آنقدر ببین و بنویس و تکرار کن ،که اصلا نجوا فرصت اعلام وجود نداشته باشه
همین الان چیا دارم که خیلییی خوشحالم میکنه ،توانایی نوشتن و فکر کردن و بهبود بخشیدن
دوستای فوق العاده که همیشه برام کامنت های بینظیر میذارن ،کامنت های بی انتها سایت ،خود سایت که هر لحظه قابل تحسین، الگو خوب و استاد خوب ،اینترنت و وقت آزادی که صرف مسیر درست میشه ،گوشی ،جسم سالم ،محیط آروم، نسیم خنک کولر ،قلبی که هنوز میتپه،ذهنی که بهم فرصت داده تغییرش بدم،خانواده فووووق العاده….
اگه هر کدوم بخوایم بشماریم هزاران دلیل واس خوشحال بودن یا حداقل خنثی بودن داریم
پس چرا یادمون میره؟ آدمیم دیگه
حالا چیکار کنم؟
اول یکم چشمات ببند و حواست جمع نفسی که هنوز میاد و میره بکن
به خودت یادآوری کن که بیشک دلیلی داشته که پات گذاشتی تو دنیا ،دقیقا همینجای دنیا با همین امکانات و خانواده و …
یادت بیار که چقدر کارای سخت تر کردی،چقدر چالش های بدتری پشت سر گذاشتی
آیا هنوز زنده ای؟پس همونم موفقیت آمیز بوده
به خودت یادآوری کن که هواش داری و کمتر به حرف گذشته گوش میدی که کمتر بهش آسیب بزنی
یکمی استراحت کن
دوباره به خدا توکل کن و قدم بردار ،به خدا بهت میگه جواب درستو !کم دیدی تو زندگیت؟
کلی مقاومت هست که ننویسم اینارو ،مینویسم برای اون یه نفری که بعدا مثل من تو این نقطه از زندگیه و شاید خوب باشه ببینه یکی دیگه چطور ادامه داد
خدا بزرگه
در پناه خودش باشیم
سلام و ارادت خدمت استاد گرامی و سرکار خانم شایسته عزیز وسلام خدمت تماااامی دوستان و همفرکانسهای عزیز.
فاطمه عزیز سلام و تشکر بابت کامنت و دلنوشته هات. خیلی کمکم کرد.چون درست الان در حالتی مستاصل و افکاری انتقاد امیز نسبت به خودم در رابطه با نتیجه کمی که در زمینه مالی گرفته ،بودم .توکل به خدا کردم و ازش خواستم که پاسخی بدهد که هدایت شدم به کامنت شما.
بله عزیزم،دیدم من هم خیلی موفقیتهایی قبلا داشته ام و هم نعمتها و خانواده خوبی که الان دارم که باید قدردان و شکر گزارخالق مهربانم باشم.
باشد که به زودی و به راحتی هدایت بشوم به صراط مستقیم و اسان بشوم برای اسانیها.
موفق و پیروزباشی .
سلام نسرین جان
خیلی خوشحالم که کامنتم برات مفید بوده
چالشی آشنا که هدفش رشد ما و صعود به فرکانس بالاتر
امیدوارم پیروز این رقابت باشی و ثمره اون موفقیت های بیشتر باشه
انشالله که همین طور که میگی آسون بشی برای آسانی
خدا بزرگه
در پناه خدا باشی
سلام فاطمه جان خیلی ممنونم ازت که این کامنت را نوشتی بعد از دیدن فایل استاد یهو کامنتت اومد جلوی چشمم، خداوند دقیقا از زبان تو داشت باهام صحبت میکرد. چونکه دقیقا من توی همون وضعیتی هستم که تو نوشتی.
سپاسگزارم ازت که وقت گذاشتی و نوشتی
سلام آقا جواد
امیدوارم خوب باشی ممنون بابت کامنتت،خواهش میکنم ،خداروشکر که مفید بوده و سعادت اینو داشتم زبان خدا بشم برای هدایت بنده هاش
امیدوارم به زودی اوضاع بر وفق مراد بشه
و پیروز نبرد نجوا ها باشی
در پناه خدا موفق و پیروز باشی
سلام فاطمه جانم.
اول از همه ماچ به روی همچون ماهت.
یعنی عاشقتم که این کامنت رو نوشتی…
منم همین حس رو دارم…
فکر میکنم هر کسی تو زمینه یا مسئله خودش داخل این بازی های ذهنی میشه…
حالا هر فرد متناسب با فکر و زندگیِ خودش با چالش ها سر و کله میزنه، کشتی میگیره…
داره سخت میره جلو، یعنی غلطه…
احتمالا عدم رعایت روند تکاملی…
احتمالا شتاب هست…
حالا درستش چیه؟
چطوری پیداش کنم؟
چطوری ریشه رو پیدا کنم که از ریشه درمان کنم خودمو؟؟؟
فقط از خدا کمک میخوام…
بعد منو میاره درست بالای سرِ کامنتِ تو تا یه سری چیزها رو بهم بگه…
پس عملاً با کامنت تو، با مخاطبین مورد نظر داره صحبت میکنه خدا …
تو کلیت ماجرا اشتراک داریم، در جزئیات متفاوتیم …
این روزا چی رو باید در مورد خودم بفهمم که انقدر تو در و دیوار دارم میخورم؟؟؟
تو پرانتز بگم: داخل این در و دیوار یه عالمه تجربه و درس جدید و باحال هم تجربه میکنم، اما چون take it easy رو سخت درک میکنم و چیکه چیکه، برای همین خیلی سخت میگیرم و سخت جلو میرم در بعضی امور.
فایل take it easy استاد رو دیروز یا امروز گوش کردم، کلی آگاهی جدید برام باز شد، چیزهایی که انگار نشنیده بودم در حالیکه بارها این فایلو شنیده بودم، بعد چی شد؟
امشب دیدم روی تیشرت خواهر شوهرم نوشته شده take it easy
دیگه چطوری خدا بهم پیامشو منتقل کنه؟
آسان بگیر سمانه، تا آسان بشه برای تو…
خدایا راه رو نشونم بده
راهنماییم کن
هدایتم کن
کمکم کن برام آسون شه
قوتِ من باش
توانِ من باش
من سخت محتاجم به هر خیری که از جانب تو به من میرسه…
عالی نوشتی:
دوباره به خدا توکل کن و قدم بردار ،به خدا بهت میگه جواب درستو !کم دیدی تو زندگیت؟
احتمال داره افتاده باشم تو شعار و از عمل دور شده باشم؟
دچار عدم تطابق افکار و اعمالم شدم…
خدایا خوشحالم که تو زندگیم تو رو دارم، همیشه آرامش بخشم بودی و هستی و خواهی بود.
سلام به سمانه عزیزززم
خیلی بهم لطف داری ازت سپاسگزارم
به شدت باهات موافقم اگه سخته ،غلطه غیر تکاملی
این یکی از اصلی ترین چیزایه که باید یادمون بمونه
چه سعادتی نسیب من شده که به واسطه آشنایی با سایت ،میتونم از زبان خدا برای بقیه حرفی بزنم
و باد موافق جریان هدایت باشم
خدارو بابت این موضوع بسیار سپاسگزارم
واقعا از صمیم قلب از خدای مهربون خیر و خوشی و آسونی میخوام
امیدوارم آسون بشی برای آسانی ها
در پناه خدا
بنام خدای همیشه هدایتگرم .
سلام استاد عزیزززززم ،سلام مریم جان .
خدایااااشکرت که همیشه به موقع میرسی ،و همیشه به موقع هدایتم میکنی ،استاد عزیزم باور من درباره تک تک فایل های شمااا اینکه ،دقیقااا به موقع میان،همون زمانی که بهشون نیاز دارم ،خدای خوبم ،مثل یک معلم شمارو برام میرسونه تااا بهم نکات تکمیلی رو بگه.
اول میخوام بگم که از وقتی روی خودم کار کردم انتقاد غیر سازنده و تخریب کننده نداشتم ،از وقتی شروع کردم روی عزت نفس و دوست داشتن خودم کار کردن ،روی هماهنگ کردن ذهن و روحم ،به جرعت میگم هیچ کسییی نبوده که بخواد منو تخریب کنه ،با اننتقاداتش ،اگرم بوده باید بگم من یادم نیست ،از وقتی شخصیتمو بکل تغییر دادم ،همه چیز بیرون از من تغییر کرد،استاد عزیزم میخوام راجب انتقادات سازنده بگم ،من اینجور انتقاداتو هدایت از سمت الله میدونم ،و دقیقاااا این جور انتقادات زمانی بهم گفته میشد کههه باید بهبود میدادم و یا قدمی برمیداشتم،مهسایی که اگه قبلا بود ،انتقاد سازنده و غیرسازنده متوجه نمیشد و زوووود واکنش نشون میداد ،و سریع میخواست جواب بده ،استاد فایل های شمااا چنان انقلابی درونم من به وجود آورد که خدا شاهده بعضی وقتااا قبلا خودمووو یادم میره اونقدر که شخصیتم تغییر کرده ،خلاصه بگممم روز هایی بود که میخواستم قدم اولیه رو برای مهاجرتم بردارم ،بهم الهام شد که بنا به علاقم برم و مهارت های کامپیوتری خودمو افزایش بدم ،من هیچ اگاهی نداشتم و اولین قدم ،رفتن به کلاس کامپیوتر بود ،شروع کردم کلاسارو رفتن ،سیستم نداشتم ،خدا هدایتم کردو یه سیستم با قیمت مناسب و عاااالی تونستن بخرم بدون اینکه بخوام ،پولی قرض بگیرم ،کلا همه چیز عاااالی پیش رفت ،اما مدتی بود کههه لبتابمو تو خونه گذاشته بودمو باهاش کار نمیکردم ،با اینکه میدونستم باید کار کنم ، تمرین کنم ،یه روز بابام اومد خونه و به شوخی برگشت گفت مهساااا لبتاب خریدی واسه چییی ،دختر چرا با ذوق اول یه کارو انجام میدی بعد کلا ولش میکنی ،پول جای اون دادی و این حرفااااا،،،،استاد بخدا که اگه قبلا بود از این انتقاد میترکیدم:)اولین زنگی که به ذهنم خورد این همون حرفی بود که من به خودم در طول روز میگفتم و عمل نمیکردم بهش ،انگار خدا از زبون بابام داشت الهامشو بهم تموم میکرد که باید با ذوق دوباره کار کنی ،اینکه باید روی عزت نفست بیشتر کار کنی و کارا رو نصفه نیمه رها نکنی،این انتقاد انگار جرقه ای بود برای حرکت دوباره من ،ناراحت نشدم از حرف بابام بلکه تو دلم کلی ام تشکر کردم ازش ،تو این فایل متوجه شدم بهتره تشکرمو زبونی بهشون بگم گرچه بابام انتقادش تخریب کننده نبود.این تجربه بهم بارهاا میگه جهان آیینه باور های توعه ،کافیه خودت ،خودتو تخریب کنی،کللل هستی دست به دست هم میده برای تخریبت،یا برعکس تحسین کنی ،همههه تحسینت میکنن.
امااا نکته هدایتی این فایل که به موقع رسید ،دیشب تو مهمونی بودم ،پسر خالم خیلی پسره شوخی هست ،خب با همه شوخی میکنه ،دیشب یه انتقاد از من کرد ،خب میشه گفت هم شوخی بود هم شاید تخریب کننده برای من ،اونور نشسته بودن و هی منو تخریب میکردن و مبخندیدن ،باباش از اونور گفت مهسااا تورو میگن هااا،و من کامل میدونستم با منه ،اونقدر برام حرفش خنده دار بود ،و اصلاااا برام مهم نبود ،الان که حرفای شمارو شنیدم ،واقعااا مصداش همین بود،من خودمو باور دارم ،پس اصلا حرف اون مهم نمیتونست باشه ،منتظر بودن مهسا واکنش نشون بده ،امااا من انگار به دیوار داشت اون حرفارو میزد ،بخدااا ،سریع تو دلم شروع کردم از خودم تعریف کردن و بی توجهی به حرف اونااا،الان متوجه شدم ،کارم درست و بجااا بوده ،از اینکه جواب ندادم ،و اصلا و ابدا ناراحت نشدم بلکه برام فان و سرگرمی بود.
این منم ،مهسای آرومی که به هرچیزی واکنش نشون نمیده ،بخدااا باورم نمیشع بعضی وقتااا این همهههه تغییر کردم استاااااد ،خیلی خوشحالم خیلیییی ،وقتی از قانون توی زندگیم استفاده میکنم و عمل عمل و بازهم عملللللل،وقتی عمل میکنم خیلییییی ذوق میکنم ،باید بازم بهتر بشم بهتر و بهتر…….
من لیاقت بهتر شدن هر روزه رو دارم.
در پناه خدا باشید.
سلاااااااااامممممم دوست عزیزمممممم
شما چقدر زیبااااااااا و فوقالعاده راه های اعراض رو یادگرفتی و در زندگیت اجرا میکنی دمت گرم با لین همه تغییر و نتایج فوق العاده و از حرفات متوجه شدم که در کنترل ذهن هم مهارت بالایی داری و واقعا بهت تبریک میگم معلومه که دمت خیلی گرمه خیلییییی دوستت دارم دارم انرژیت فوقالعاده است دوست عزیزممممممممممم چقدر انرژی خوب و چقدررررر واقعا ازت یادگرفتمممممم مرسی ازتتتتتتتتت واقعا سپاسگزارم :)))))
سلام دوست زیبای من.
چقدر خوشحالم که وقت گذاشتی و کامنت منو خوندی ، خداروشکر که این خونه امن رو دارم ،شکر که اعضاق خانوادم در فرکانسم هستن و حرفامو درک میکنن ،منم دوستت دارم ،و چقدر با انرژی و فوق العاده برام کامنت گذاشتی،ازت ممنونم که تحسینم کردی ،برات بهترینارو از خدا آرزو میکنم.
در پناه خدا باشی مهربون.