شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 9

414 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد فلاح گفته:
    مدت عضویت: 1233 روز

    سلام بر استاد عزیز هممون.

    من اولین کامنتم هست که مینویسم

    خدا رو شکر میکنم بابت این فایلتون که تونستم به موقع گوشش بدم واقعا من همیشه کسی ازم انتقاد میکرد زودی جبهه میگرفتم عصبانی میشدم خودخوری میکردم و اون کارو چند بار دیگه هم انجام میدادم بازم خراب میشد ولی الان فهمیدم که کارم اشتباه بوده و نباید به خودم اینقد سخت میگرفتم.بسیار ممنونم ازتون استاد که دستی از دستان خداوند شدید برای همه ما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1671 روز

    سلام به استاد اعظم عزیز خودم واستادشایسته ی جانم

    من برای باورلیاقت فقط هرروز باید به خودم بگم من لایق بهترینهاهستم چون از توی اساتید دنیابهترینشونو خدا برای من فرستاده

    هربارکه یک فایل جدید میزارید ومن حتی احساس میکنم ازاین چهارپنج فایل رایگان اخیربه بعد خودشماهم جنس حرفاتون عوض شده

    بقدری دسته بندی وکامل بحث انتقادو توضیح دادیدوازهمه ابعاد برسی کردید که هیچ دانشگاه واستادروانشناسی نمیتونست بگه.

    شما دوتا استاد گویشی ونوشتاری با کلام وقلم شیواتون ،طوری مثل زندگی شیرینتون باهم مکمل

    ید که ارزوی هر بیننده وشنونده ای رو برمیانگیزید که میشه اینچنین زیبا،رویایی وتاثیرگذارزندگی کرد.

    میدونم ازاین جملات زیاد میشنوید ولی ازته قلبم درمیاد.

    من ازبچگی دوست داشتم وقتی عیبی ازکسی میبینم بهش بگم تابهتربشه ودیگران هم عیبمو به خودم بگم ،البته دسته بندی شماروبلد نبودم که چه عیوبی قابل گفتگو هستن والبته هیچکس هم انجامش نمیداد .خونواده خودم هم ادمهای بیحاشیه بودن وکلا به چیزی گیرنمیدادن وهمش ایراد نمیگرفتن ومنم همینطوری باراومدم.تااینکه ازدواج کردم وبه اصطلاح به یه شهربزرگتر وبافرهنگ بالاتر اومدم.

    بااینکه فامیل بودیم وتقریبا هرماه یکبار ما به پیش اونه سفرمیرفتیم ولی انگارازیک کره دیگه اومده بودن

    تا یکی دوسال بعد ازدواج من مثل شاخ دراورده هاتماشاشون میکردم،مگه داریم همچین ادمایی؟به ریز حرکات هرکی که اطرافشون بود ،درپشت سرایراد میگرفتن ،ازبزرگو کوچک ومردوزن.ویواش یواش اونقدرشنیدم ودیدم که کم کم همونجوری شدم.ته قلبم زجرمیکشیدم ونمیخواستم اونجوری باشم ولی احساسات شدید،دلسوزی،فداکاری و.کلی ایراد مخرب دیگه همزادزندگیم شد ودریک تله طولانی افتادم.همیشه درحال قضاوت وایرادگیری وبحث که تواینکارو کردی وتو اینطوری هستی.

    وخدا واستاد همه این چیزهاهم همسرم بود.

    فکرکنیدکه پیش چنین استاد زبون داری کم کم خودم یه استادحرفه ای استدلال شدم.که دایم دنبال ریز اشکالات دیگران وخودش میگشتم وتقصیرتمام کاستیها وبدبختیهای زندگی رو گردنش مینداختم وکاملا مطمئن بودم حق بامنه.اون کارنمیکرد،اون اعتیاد داشت،اون بداخلاق بود ،

    وهمه فامیل هم منوتایید میکردن.طوریکه دیگه همسرم پیشم کم میاورد وتسلیم میشد.

    واین ادامه داشت تا یه روز دراوج بدبختبها وپذیرفتن اینکه دیگه این سرنوشت شوم من بوده که بااینهمه توانایی،زیبایی،هوشمندی،خلاقیت وهزاران صفت خوب، دیگه منتظر مرگ بنشینم وخلاص….

    یه جمله ازکجا نمیدونم توی اینستا بود ویا کجا که میگفت

    هنگام مرگ کسی که هستی وکسی که میتوانستی باشی ،یکدیگرراملاقات خواهند کرد.

    وای استاد یه پتک سنگین خوردتوسرم

    کسی که میتونستم باشم کی بود؟همونی که ارزوشو داشتم رو توی حرف حرفه ها،انتقادات وسرزنشها وقضاوتها گم کرده بودم،یک لحظه خود خوبمو توی ابر دیدم ،بهم ریختم وتغییر، ومسیر پیدا شدن شما توزندگیم باز شد .

    حالا من خوشبختترین روزای زندگیمو دارم میسازم درسته که شیبش ملایمه ولی برای اونهمه باور خرابو سنگین عالیه،

    ترسهام ازحرفهای مردم وانتقاداتی که وضعیت بدزندگیت تقصیر توئه ،برام ازبین رفته .به راحتی نه میگم ومسئولیت کارهامو میپذیرم.

    والان بااین فایل دقیقترفهمیدم که کجاهادیاید اعراض کنم وکجا توجه واصلاح.

    باوجوداینه دوره راهنمای عملی وحل مسایل وفایلای رایگانو دارم کارمیکنم،ازخدا خواستم تا هزینه دوره کشف قوانینو مثل بقیه دوره ها،بهم بده تا عالیترکارکنم.

    اساتید زیبا وخوشتیپ من ،،

    حتما من لایق بهترینهابودم که چنین اساتیدی دارم

    ازدورجفتتونو دراغوش میگیرم ومیخوام که بهترین خودمو توی این دنیا ملاقات کنم وهمینطور این ارزو رو برای شماو همه همدانشگاهیهام دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    سلام استاد جان عزیزم

    و سلام ب همگی دوستان بینظیرم

    استاد این فایل های اخیر چقد منو ب فکر فروبرد درمورد خودم

    انگار پرده از جلو چشام کنار رفت

    و دلیل اصلی انتقاداتی ک بهم میشه و متوجه شدم

    من خیلی وقته دارم ورودی هامو کنترل میکنم

    تی وی تعطیل

    فیلم وسریال کلا دورشو خط کشیدم

    واتساپ و اینستا رو حذف کردم

    فقط تلگرامو دارم

    اونم فقط کانال شما ویه کانال آموزشی خیاطی ک دوره شو تهیه کردم

    خیلی سعی میکنم وقتی خواهرها ومامان دور هم جمع ان درگیر حاشیه و حاشیه هایی نشم ک درموردشون صحبت میکنن

    ولی خب باز درگیر میشه ذهنم ک خودمو سریع مشغول فایل یا آهنگ میکنم وسمتشون نمیرم

    ولی

    حالا متوجه شدم تاحالا به خیال خودم داشتم کنترل ذهن میکردم

    خدای من الان متوجه شدم من تو ذهنم بدون اینکه متوجه اهمیتش بشم دارم انتقاد میکنم بقیه رو

    ک مثلا ببین اجیم چطور داره به نکات منفی فلانی دقت میکنه

    ببین چطور داره هر روز یه جا از بدنش درد میگیره

    اصن کنترل ذهن نمیکنه چقد بی اهمیته براش

    یا مثلا داداشم چطور شلخته س فقط باید یه نفرو استخدام کنه لباساشو از رو زمین جمع کنه

    ببین چقد وقتشو هدر میده

    ببین مادر چقد حرف بقیه براش مهمه هرکی یه چیزی بگه قبول میکنه وحرف خودش یادش میره

    ببین پدر چقد اخبار گوش میده و همیشه بدون اینکه خودش بدونه میگه آب کمه

    برق گرون شده

    دولت فلانه بهمانه

    ببین چقد بقیه رو نصیحت میکنه خودش عمل نمیکنه

    خدای من همین افکار به شکل انتقاد به خودم برگشت

    ک زکیه چرا همه ش سرت تو گوشیه

    این چه کتابیه ک هرروز داری میخونی (کتاب استاد و تازه ک نه یه ماه بیشتره تهیه کردم)

    چرا عوض شدی

    داری گمراه میشی خخخخخ

    خدای من استاد

    الان متوجه شدم دلیل این انتقاد ها چیه اصن

    کنترل ورودی ک فقط ب دیده وشنیده نیست

    باید فکرتو کنترل کنی نزاری هرجا دلش خواست سرک بکشه

    باید حواست باشه چه فکری تو ذهنت میچرخه

    واینکه درمورد انتقاد سازنده قبلا خیلی مقاومت داشتم چون نمیتونستم از انتقاد تخریب کننده تشخیصش بدم

    ولی الان ی درجه شاید بهترشدم

    واینکه از طریق احساسی ک بهم منتقل میشه متوجه میشم ک سازنده س

    خیرخواهانه س

    یانه

    تخریب کننده س

    بعضی وقتا هم دلیل میارم تو ذهنم ک بقیه تومدار من نیستن ک متوجه حرف یا رفتار من بشن برای همین یه کم کمتر ناراحت میشم

    وسریع یه آهنگ شاد شاد گوش میدم یا خودم همخانی میکنم باآهنگ ک خییلی

    زودتر احساسمو خوب میکنه

    استاد یه دنیااااا ممنونم از سخاوتی ک ب خرج دادین

    برای کسایی مث من ک هنوز نتونستم دوره های ارزشمندتونو تهیه کنم ان شالله به زودی زود بتونیم تهیه کنیم تا باسرعت بیشتری این مسیر فوق العاده رو طی کنیم وب سعادت دنیا وآخرت برسیم ان شاالله

    مرررسی ازت

    عاشقتمممم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    بنام الله مهربونم

    من میخوام در مورد احساس ارزشمندی

    هم جهت بودن باور و خواسته

    اصطلاحا گاز و ترمز بنویسم نسبت به آگاهی امروزم

    ایشالا که با نوشتن عمیقتر درک میکنم

    خواسته من اینکه تو رابطه عاطفی سالم باشم .

    از اون طرف دلم میخواد این رابطه عاطفی باعث رشد شخصیتم بشه و من توحیدی تر بشم .

    ی الگوی ذهنی اشتباهم دارم یا همون کد اشتباهی که تو ناخودگاهم هست که ؛

    تو با توجه پارتنرت به احساس ارزشمندی میرسی و اگه اون بهت توجه کنه یعنی تو موجود دوست داشتنی هستی .

    حالا مشکل چیه ؟؟

    طبق قانون هیچ عامل بیرونی دخل و تصرفی در خوشبختی و بدبختی من نداره

    اما کد اشتباه ِ ذهن من ،خلاف قانون میگه که ، احساس ارزشمندی تو بستگی به توجه پارتنرت داره

    حالا این پارتنر میشه گفت توجه پدر یا مادرت ، فرزندت ،همکارت ،دوستت

    و چون بازم طبق قانون منتظر توجه دیگران هستیم و این اتفاق نمیافته !

    چرا ؟؟

    بازم طبق قانون چون با احساس نگرانی با احساس نیاز از روی خلاء منتظریم کسی بهمون توجه کنه

    دقیقا طبق فرکانس نگرانی و کمبود ،بی توجهی و جذب میکنم

    و این بی‌توجهی با هر بار تکرار شدن به ما میگه که بی ارزشتر هستیم

    بعد شروع میکنیم به کارهایی که حالمون و خوب کنه یا اصلاحا مُسکنی باشه برای جراحتِ عمیقِ درونمون .

    -ازدواج میکنیم تا از بی مهری خانواده فرار کنیم تا شوهر بهمون توجه کنه

    – مدرک میگیریم تا به بقیه بگیم من و ببینید من ارزشمند هستم

    – بچه دار میشیم فکر میکنیم برای ارزشمند بودن باید مادر یا پدر باشم

    – خونه و بزرگ میکنیم ،بازم فایده نداره

    – ماشین خوب سوار میشیم

    – با آب و تاب از مسافرت هامون ، از زندگیمون برای بقیه حرف میزنیم شاید برای لحظه یی ،شاید شاید احساسمون خوب شه

    -کمد و پر لباس میکنیم ، بازم بی فایده اس

    -مهمونی برو ، مهمونی بگیر تا بقیه لحظه ایی بگن وای چه زن زیبایی چه زن با سلیقه ایی اما بعد از مهمونی حجم بزرگی از تنهایی و دلتنگی داره خفه ات میکنه

    -بعد میشی یه مامان فداکار که تمام زندگی تو میخوای بُکنی تو حلق بچه ات ، و بمب انتظار و توقع میشی و با ی سلام نکرنِ بچه ات منفجر میشی

    – از خواسته ی خودت میگذری تا به بقیه سرویس بدی تا بلکه ازت چند دقیقه تعریف کنن تا بازم شاید چند دقیقه به احساس خوب برسی

    که این احساس خوبه هیچوقت پایدار نیست

    مثل همون روشنی رعد و برق لحظه ایی آسمون و روشن میکنه

    بعد میگم چرا من اینقدر چینی درونم نازک شده با هر پِخ گفتنی از لبه تاقچه میوفته و خورد میشه و صدای شکستنش مثل زلزله 10 ریشتری وجودم و متلاشی میکنه !!!!!!

    اما حواسمون نیست که اون زخم درونی خونریزی کرده و داره احساس ارزشمندی و لیاقتمون و می کُشه .

    این پروسه ادامه داره و این پروسه برای من به رنج تبدیل میشه ،رنجِ عمیقِ از دست دادنِ عزیزترین فرد زندگیم یعنی احساسِ ارزشمندی

    ‌از اون طرف مغز طبق کارکردش از رنج فرار میکنه ، رابطه عاطفی مثل تابلو خطر بهش هشدار میده که داری به رنج نزدیک میشی و امکان داره دوباره ی عزیزِ دیگه رو از دست بدی

    بنابراین هر بار که به تقاطعی میرسه که تابلو رابطه اونجاست سریع دور میزنه و از یک مسیر دیگه میره

    بعد نتیجه این میشه که ؛

    من که زیبا هستم

    توانمندم

    اجتماعی ام

    چرا چرا چرا نتونستم یک رابطه عاطفی سالم و پایدار داشته باشم ؟؟؟؟

    اینجاست که مفهوم خودشناسی تنها راه حلِ ،ریشه ایی مشکلِ

    نه اینکه آدم ها رو عوض کنیم ، کشور و عوض کنیم ، شغل و عوض کنیم

    یا هر عامل بیرونی که فکر میکنیم اگه عوض بشه همه چی درست میشه

    بعد این جنازه ی متعفن بی ارزشی و میندازیم رو دستمون و از این جا به اونجا میبریمش تا بلکه قلبش احیا بشه و دوباره نَفَس بکشه اما

    نمیدونیم هیچوقت این اتفاق نمیافته

    تنها راهش اینکه تسلیم بشیم و جنازه رو بزاریم رو زمین و از صاحبِ اصلی بخوایم که خودش احیاش کنه

    الان میفهمم چرا جلسه اول عشق و مودت و هزاران بار گوش دادم ، هر بار وقتی شنیدم رابطه اصلی و باید درست کنی و من اشک ریختم گفتم یعنی چی ؟؟؟

    خدایا من نمیدونم

    خدایا من تسلیمم

    خدایا خودت من و از من متولد کن

    خدایا ای صاحبِ آسمون ها و زمین

    خودت به درون سینه ام آگاهی که با بند بند وجودم سپاسگزارتم که هدایتم کردی

    خدایا سپاسگزارتم

    خدایا سپاسگزارتم

    چقدر امروز بابرکتِ

    چقدر امروز باشکوه ِ

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
      مدت عضویت: 2205 روز

      سلام خانم مرادی همت

      لذت بردم از اینکه باگتون رو شناختید (البته برای من هم همین باگ هست در مورد خانمها)

      قبلاً ها با خودم میگفتم من که تو روابطم تعهد دارم و اول رابطه با صداقت جلو میرم ، پس چی میشه که این الگوی تکراری رو میبینم که طرف غیر مستقیم ، بهم میفهمونه که کاش مثل بقیه دروغ بهم میگفتی و الکی حرفهایی میزدی که خوشم بیاد

      (ولی با اینکه میتونستم اما هیچ وقت اینکار رو نکردم که بخوام با دروغ و دغل احساسات کسی رو به بازی بگیرم)

      الان میفهمم که من شروع رابطه رو میخواستم اما یه ترمزهای احمقانه ای داشتم که به هرکس بگم ، بهم می‌خنده . مثلا رابطه تو پس ذهنم غیر مقدسه (حتی با همسر) ،یا اینکه ناخوداگاه میخواستم طرف مقابل را ارشاد کنم (الان که فکرشو میکنم دلیل رفتارم به این خاطر که طرف بگه چه پسر قابل اعتماد و مطمئنیه) . این رفتارم باعث میشد یه مدت که می‌گذشت طرف دیگه ولم نمی‌کرد و بهم وابسته میشد و ….

      در هر صورت ممنونم به خاطر کامنتت که باعث شد ذهنم رو یه مقدار شخم بزنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 814 روز

      بنام الله مهربان

      سلام دارم خدمت سارای عزیز و موحد

      پیگیر کامنت هاتون هستم و لذت میبرم و بعضی مواقع حسرت میخورم که چرا من از قافله ی عشق جا موندم و بهشون نرسیدم و دیر رسیدم

      و هزار فکر دیگه…

      کامنت تون پر از آگاهی بود و همین که دارید میگید نقاط منفی و مثبت رو آدم لذت بیشتر ی میبره و معلومه تمرکز دارید روی خودتون ، وقتی درون اصلاح بشه، بیرونم خود به خود اصلاح میشه…

      یه سری از بچه ها آنقدر خوب می نویسن که من واقعا اشک میریزم و چقدر زلال هستن…

      سارای عزیز

      خدا رو شکر میکنم برای وجود شما ، دوستان ارزشمندم .پرو فایلتون زیباست و جای تحسین داره…

      این سایت الهی به قول سعیده (شهریاری ) مثل غار حرا میمونه، که ما برای خود سازی خودمون میام اینجا… چقدر خوب گفتید خانم مرادی همت ، کامنت بچه ها رو که میخوندم اکثرا گفته بودن دلمون برای استاد شایسته (مریم گل) تنگ شده … و از استاد خواسته بودن بیاد جلوی دوربین…

      مرسی که هستید

      مرسی که توی سایت فعالیت میکنید .

      خوندن کامنت ها خودش یک دوره است .اگر که ذره بین نگاهت قوی باشه …

      دستان شما و دوستان عزیز رو یک به یک به گرمی میفشارم و با تک تک سلول هایم از خداوند متعال سپاسگزارم.

      بهترینها رو از خداوند متعال براتون خواستارم.

      به امید این که همواره توفیق، رفیق، طریق سعادت و سیادت و سلامت شما باشد .

      سلامتی و موفقیت و بهر وزی شما رو از خداوند متعال مسئلت دارم .

      فرشته ی عاشق سارای موحد

      امضای الله مهربان پای تک تک آرزوهات…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    حسین پیرحسینلو گفته:
    مدت عضویت: 1260 روز

    سلام به استاد عباس منش نازنین

    خانم شایسته عزیز

    و دوستان دوست داشتنی خودم در سایت عباس منش دات کام که از مطالب زیباشون بسیار استفاده میکنم

    من اولین بار هست دارم از نتایجم مینویسم و بسیار خوشحالم و خواستم این احساسم رو با عزیزانم قسمت کنم

    الان یک پلنی از خداوند برای من واضح شد که یک سال طول کشید تا کامل بشه، نمیدونید چه حسی دارم، وقتی این مطالب را می‌نویسم اشک شوق در چشمهام جمع شده و سرشار از احساس سپاسگزاری هستم ، پارسال همین موقع ها که من به کار مشاوری املاک مشغول بودم و همزمان داشتم روی دوره 12 قدم هم کار میکردم . هر روز که میگذشت نه تنها مشتری های من بیشتر نمیشدند ، بلکه من هر روز در کارم ناموفقتر هم میشدم ، نجواهای ذهن من شروع شد و به من می‌گفت که چه فایده‌ای داره تو داری تو این وضعیت بی پولی بیشتر از جیبت هزینه می‌کنی نتیجه‌ای هم که نداره و داری اوضاع رو برای خودت و خانواده ات سخت‌تر می‌کنی، متاسفانه من به نجواهام گوش دادم و دوره‌ها رو دیگه تهیه نکردم ولی اون دوران رکود باعث شد که من خیلی به فکر فرو برم برای ایجاد یک ثروت جدید یا یک راهی برای ایجاد ثروت، بعد از چند ماه فکر کردن یک ایده‌ به ذهنم رسید که امروز نتیجه‌اش رو گرفتم

    دوستان وقتی این مطالب رو می‌نویسم واقعاً بغض گلوم را گرفته و تازه پلن خداوند رو دارم می‌بینم که باید من در اون دوران به اون تضادها برخورد می‌کردم یعنی چند ماه بیکاری و فکر و خیال و نجواهای ذهنی تا مجبور بشم بیشتر و عمیقتر فکر کنم و اگر اون بی‌پولیه نبود اگر اون بیکاریه نبود هیچ وقت به این مسیر هدایت نمیشدم واقعاً خدایا شکرت، از استاد عزیزم هم تشکر می‌کنم بخاطر این همه آگاهی ناب، ان شاءالله همه دوستان پر از رزق و روزی و حال خوب باشند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    صفورا گفته:
    مدت عضویت: 3861 روز

    ممنون از همت شما برای تهیه فایل های رایگان

    فکر کنم کلا ما عباس منشی ها گاها خیلی از دیگران انتقاد میکنیم،چون حرفای شما و منطق های دهن بسته کن شما را برای بقیه میگیم و ایرادات اونا را میگین.بنده خدا ها چنان قانع میشن که دهنشون باز میمونه و میرند تو فکر.اما جدیدا من تا کسی نپرسه ایراد اعتقاد و رفتارش را نمیگم.

    مورد دوم: من بعنوان یک ادم عادی دقت کردم 99 درصد انتقادات من درست و بجا است حتی با لفظ محترمانه، چون همه دوستام هستند و خانواده و اشناها،و تو اینستا هم فعال نیستم.پس من باید به انتقادات خوب گوش بدم،انتقاد را به شخصیتم گره نزنم،انتقاد را یک تضاد بدونم و برم دنبال حلش،

    یه سوال(اگه انتقاد در جمع انجام بشه ،کنترل ذهن سخت تر میشه،چکنیم؟)

    یه تجربه از انتقادی ک ازم شده بگم.چون روی خودم کار کرده بودم و گفته بودم با انتقاد بهم نریزم و از انتقاد در جهت رشد فردی م استفاده کنم.

    ما رفته بودیم باغ و جوجه خوردیم،بعد ناهار من سریع رفتم و ظرفا را شستم،عصر که خاستیم چای بخوریم،کژ گفت لیوان ها بو زحم میده،کی ظرفا را شسته،یکی دیگه گفت اول سیخ ها را شسته بعد لیوان ها را،من تو اون لحظه برخلاف همیشه که ناراحت میشدم و حتی قهر میکردم،ذهنم را کنترل کردم و دیدم حق با آنهاست،من اسکاچ را نشستم و لیوان ها بوی سیخ جوجه ها را گرفته،من فقط گفتم «ببخشید»… یهو جمع ساکت شد و یکی گفت البته دستت درد نکنه اگه ظرفا را نشسته بودی الان اینجا پر از مگس شده بود،حالا برا دفعه بعد دو تا اسکاچ میاریم،یکی برا لیوان ها.

    قضیه به صورت منطقی فیسره پیدا کرد،و من درسش را گرفتم.

    تجربه دوم من اینه اگه تو ذهن از قیافه خودمون انتقاد کنیم تو جمع که میریم دقیقا انتقاد ما را بلند میگند،برای همین من تصمیم گرفتم از قیافه خودم تحسین بعمل بیارم،تا دیگران هم منو تحسین کنند،چطور انتقاد بر میگرده به خودمون،پس چرا تحسین برنگرده به خودمون.

    یه انتقاد هم میخاستم از مریم جان بکنم،تو دوره حل مساله خییییییلی نکته بصورت رگباری میگند،یعنی تو پنج دقیقه قشنگ ذهن من خسته میشه از بس بمباران نکات مهم میشه،برعکس شما استاد یک نکته را تو ده دقیقه میگید و نکته قشنگ گوشت میشه به تن ما.

    مریم جان چون توانایی خلاصه کردن دارن و نکات را برای خودشون مینویسند بسیار ادم مناسب برای تیتر نویسی هستند اما برای اموزش من استرس میگیرم،

    استاد تو هر جلسه نهایتا دو سوال میپرسند اما تو دوره حل مساله ده تا سوال یا بیشتر تو هر جلسه س.

    باز هم ممنون ،و امیدوارم منظورم را تونسته باشم برسونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    سلام به همه ی دوستام

    به نظر من (البته خودم بهش عمل نمیکنم )

    انتقاد نوعی اینه ست بعضی از انتقادها که سازنده ست مثل اینه ی فول اچ دی که اگه چیزی رو صورتمونه و کثیفه صورتمون و تمیز کنیم یعنی مارو خوب نشون میده صاف نشون میده ولی یجای لباسمون اگه کثیفه پاره ست یا روی صورتمون چیزی هست به میگه که درستش کنیم

    یکسری از انتقادها مثل اینه های معمولی داغونه که تو خوی ولی تو رو بد نشون میده هرچی با خودت کلنجار میری درست نمیشه اعصابت خرد میشه حالت گرفته میشه افسرده میشی

    ادمها اینه ی ما هستن بعضی ها با زبان ملایم و نرم ایراداتمون و به مامیگن البته با تعریف و تمجید

    و تو دوست داری با کمال میل به حرفشون گوش کنی مقاومت نمیکنی

    یسری دیگه هم که بد انتقاد میکنن عین اون اینه بدرد نخوره ن نمیشه زیاد بهشون اعتماد کرد باید فکر کنید و سعی کنید یه سرچی تو خودتون داشته باشید

    تا بعد خدا نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    IN GOD WE TRUST

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز

    سلام به دوستان عزیز با دیدگاه های عالیشون

    عبارت تأکیدی دیروز من

    من بعد ازتصمیم گیری مناسب تا رسیدن به هدف با ایمان ادامه میدهم

    چقدر فایل ه و دیدگاه ها مخصوصا سید علی خوشدل عزیز به من کمک کرد

    همون طور که کویر و ترمز و ترسم را تو این چقدر روز برداشتم برام راه مشخص شد

    وقتی استاد میگه آقا جون نچسب به یه خواسته ات رهاش کن تا بم بم اتفاق بیفته من با تمام وجود لمس کردم

    وقتی خواسته و هدف داری ولی سردرگمی مشخصه هنوز اون هدف اصلیت نیست چون براش شور و شوق نداری

    درسته روابط یکی از رکن های مهم اصلی زندگی هست ولی باعث شد من بهش بچسبم و هیچ راه حلی نتونم پیدا کنم چرا چون اون چیزی نبود که حال منو خوب کنه و من بخوام براش انگیزه داشته باشم

    تا اینکه با گوش کردن دوره فوق‌العاده قوانین زندگی جلسه پنجم من فهمیدم

    هدفی که من براش شور شوق و اشتیاق دارم اینکه که یه کار با درآمد داشته باشم و از این نقطه امنی که برام خودم درست کردم بیرون برم و بعد از 16 سال زندگی با آدمها ارتباط برقرار کنم و با صحبت کردن من طرف موافقت خودش را اعلام کنه چون

    من استاد یاد گرفتم زیبا و رسا و عالی حرف زدن را

    ولی این تلاش را اول داشتم برای همسر کاملا منفی و دختری که تو شرایط خوب زندگی بزرگ نشده انجام می‌دادم و نشد که نشد

    و زمانی که من رها کردم به معنای واقعی اتفاق های خوب پشت سرهم افتاد

    خوب دیروز من قرار بود جلسه تمرین را شروع کنم و بعد ازظهر قرار گذاشتم تا اینکه به همسرم گفتم و ایشون پیام دادن اول تحقیق کن من هم از دوستم پرسیدم گفتن کلاه برداریه

    اگه قبل بود من به هم می‌ریختم تا چند روز حرف نمی‌زدم و اینقدر تو ذهنم بزرگ میکردم که کلا بیخیال رفتن میشدم تا اینکه گفتم لطفا شماره دوستتون را بدین خودم میپرسم

    به خودم گفتم هم اطلاعات کسب میکنم تا اینکه متوجه شدم ایشون طبق اتفاقات قبل که براخودشون افتاده بود و کارهایی که بقیه کردن رو اون دید داشت نظر میداد

    البته که تو دوراهی قرار گرفتم اولش سردرگم بودم گفتم خوب تجربه داره و از این حرفها

    بعد گفتم نه این مسیر دقیقا مسیری هست که بعد از یکماه درخواست و زمانی که من رها کردم خدا جلو راهم گذاشته و همچنان نجواها اومد که حتی من پیام دادم گفتم بزارین من یکم تحقیق کنم و شاید امروز نتونم بیام

    تا اینکه ایشون گفتن تا ساعت 4/5 به من خبر بده ساعت 4 دختر کوچیکم را بردم کلاس زبان و اومدم ساعت 4/15 بود که گفتم خدا یا خودت کمکم کن خودت هدایت کردی و به من بگو فقط چی کار کنم اصلا هم یادم نبود که اون دو عبارت تأکیدی که اول نوشتم را رو تخته نوشته بودم که تازه ساعت 4/5 صبح دیدم حرف از ایمان هست و حتی تو دفتر کد نویسی ام هم نوشته بودم خدا با هدایتم کن اون هم واضح و شفاف

    تا اینکه صحبت یار با من آغاز شد

    سوره فتح صفحه اول

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم؛ (1)

    لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿٢﴾

    تا خدا [با این پیروزی آشکار] آنچه را [به وسیله دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] در گذشته پیش وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿٣﴾

    و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿۴﴾

    اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (4)

    من فقط همان زمان پیام دادم گفتم من ساعت شش6 میام و به همسرم هم گفتم و ایشون هم گفت هر کاری میخوای بکن ولی این کار درستی نیست و رفتم وهمه چی عالی پیش عالی

    خدا روشکر میکنم که خدا دستم را گرفته با تمام اشتباهاتم که الان فهمیدم تضاد بوده که من رشد کنم من دیگه خودم را سرزنش نکنم

    معنی واقعی و لذت بردن از زندگی را بفهمم

    فارق از اینکه همسر مخالف باشه یا نباشه دخترم مخالف باشه یا نباشه

    خدا یا بینهایت سپاسگزارم که من را هدایت کردی

    استاد بینهایت سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیز

    دوستان بینهایت سپاسگزارم از شما ها که هستین

    به امید خدا بیزینسم را شروع میکنم و خلق ثروت میکنم و طمع شیرین واریزی پول با کار کردن خودم را برای اولین بار میچشم

    به امید الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خالق زیبایی و بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و سلام خدمت همه عزیزان

    یکی از دعا های صبح گاهی ام الان شده

    اینکه از خدا میخوام امروز رو بهت قدرت درک بیشتری از روز قبلم بده

    و من رو در مدار دریافت آگاهی ها سازنده بذاره

    خدا شکر وقتی مشارکت بچه ها رو توی هر فایل جدید میبینم کلی حال میکنم و تحسینشون میکنم توی دلم

    که چقدر بچه ها عالی دارن روی خودشون کار میکنند

    چقدر این خانواده بزرگ داره رشد و پیشرفت میکنه

    توحید چقدر داره قشنگ برای ما جا میوفته.

    استاد تمام اینها برمیگدره به هدفی که پاش وایستادین و این خانواده رو به اینجا رسوندین

    خدا شکرت

    .

    برداشت من از این فایل

    اول اینو فهمیدم و به زندگی ام نگاه کردم و تایید کردم که هرجا به ی انتقاد سازنده عمل کردم چقدر باعث پیشرفت من شده و برعکس

    واقعا الان از دیروز به خودم گفتم که من چقدر هر لحظه دارم توی ذهنم انتقاد و قضاوت میکنم و چقدر روحم رو اذیت میکنم بابت این کار قبل که تازه وارد بودم تا ی چیزی از فایلی میفهمیدم و اون ترمز رو تو خودم پیدا میکردم سریع تصمیم میگرفتم که از فردا دیگه انجام میدم چون راه حل و ایراد خودم رو فهمیدم

    و چون از قانون خبر نداشتم روز بعد نمیتونستم ذهنم رو کنترل کنم

    سرزنش

    انتقاد و تخریب خودم

    و…..

    به دنبال داشت

    و دست اخر نا امید میشدم از خودم

    و از همه چی و چقدر به خودم سخت میکردم مسیر رو

    از دیروز هم گفت که پسر آگاهانه بدون کمال گرایی از فردا شروع کن به نظارت آگاهانه به افکارت

    الان که دارم این کامنت رو مینوسیم وخامت اوضاع رو درک کردم

    انکار دست خودم نیست و این ذهن انتقاد گرم همش توی قضاوت و سرزنش و انتقاد خودم و دیگرانه یعنی خیلی خیلی زیاد

    چون آگاهانه دارم این تمرین رو انجام میدم

    با خودم درصلحم و میگم ببین محمد ایرادت رو فهمیدی

    راه درست رو هم که استاد و بچه ها گفتن

    پس به خودت سخت نگیر و آگاهانه شروع کن ذره ذره این باور رو تغییر بده توقع بیجا هم نداشته باش

    این خیلی بهم کمک کرد

    و تعهد میدم که تمرینات رو آگاهانه انجام بدم

    هر روز ی ذره کمتر قضاوت و انتقاد کنم فقط ی ذره و آگاهانه همین

    الان میفهمم وقتی یکی از من انتقاد میکنه که خودم هر لحظه اونو به خودم میگم چقدر برآشفته میشم

    استاد ممنونم ازتون

    و میدونم همین آگاهی ها همین تمرین ها زندگی رو لذت بخش تر میکنه

    و حالمون رو هر لحظه عالی میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1714 روز

    سلام خدمت استاد و همه عزیران

    استاد خدا شاهده انگار فایل هاتون رو دقیق در زمان و مکان مناسب برای من میزارین. دارم روی خودم کار میکنم و مثلا یه جایی گیر میکنم یا یه مسئله ای برام پیش میاد میام توی سایت میبینم یه فایل اومده و هر بار بعد از چند دقیقه گوش دادن مکس میکنم و کلی شکرگزاری میکنم و خیلی حس خوبیه که میدونی که خدایی داری که تو رو میفهمه و بسوی خواسته هات هدایت میکنه حتی اگه بعضی هارو به زبون نیاری. فقط کافیه ما سهم خودمون رو انجام بدیم.

    من توی این مورد خیلی مشکل دارم و پاشنه آشیلمه هرچند مدتیه که دارم تو این زمینه کار میکنم و جواب های خوبی گرفتم و مقدار انتقاد ها خیلی کم شده ولی هنوز تو بیشتر موارد منو بهم میریزه. این چند روزه یه چیزی پیش اومد که یه مقدار بزرگتر بود و منو درگیر کرد و حسابی کنجکاو کرد در مورد ترمز هام اینکه چی باعث میشه همچین چیزی پیش بیاد؟و خدا هم به استاد گفت که این فایل هارو آماده کنن.

    هرچند مقاومت دارم که اینو بگم ولی این چیزی که پیش اومد خیلی به نفع من پیش رفت. یه اذیت هایی داشت ولی نفعش خیلی زیاد بود. باعث شد خیلی بهتر خودمو بشناسم، یه تمرین فوق‌العاده برای کنترل ذهن بود.چند تا چیز هم در مورد کارم یاد گرفتم. چندتا ایده گرفتم. کلی خواسته درم به وجود اومد. در کل حس میکنم یه مقدار از قبل بزرگتر شدم. الان میفهمم که استاد چی میگفت(مشکلات میان تا ما پیشرفت کنیم. تضاد ها راه رسیدن به خواسته ها)

    یه تصمیمی هم گرفتم چون میخوام واقعا در این زمینه تغییر کنم. من ایوب عبدی تعهد میدم تا زمانی که در مقابل نقد ها به نرمی رفتار نکنم گوش دادن به این فایل رو متوقف نکنم.

    سپاسگزارم ازتون که زحمت این فایل رو کشیدید️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: