میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم واستاد مریم خانم واقعا شایسته عزیز و همه دوستانی که کامنت من را میخوانن.
به به عجب منظره قشنگی که همیشه از دیدنش قند توی دلم آب میشه مخصوصا با این آهنگ محشر.
به به ماشالله به این اندام زیبای استاد عباسمنش که یک الگوی خیلی عالی و همه چیز تمام برای تمامی جنبههای زندگی هستند.
موضوع این فایل؛میزان تحمل شما؟
بله من 15 سال از عمر خودم را اسیر ترمزهای ذهنم کرده بودم ،
ترمزهایی که بی پایه و اساس برای خودم ایجاد کرده بودم و بافته بودم.
امید وارم با افشای این ترمزها راه برای دوستانی که مشکل من را دارن روشنتر کنم.
حدود 15 سال پیش با ترک تحصیل ،به کمک پدرم در شغل رستوران داری رفتم.
شغلی که خیلی اوضاع خوبی نداشت و روز به روز داشت بدتر هم میشد .
یجورایی اوضاع احوال خانواده هم خیلی مساعد نبود،چون حدود پنج سال قبلش مادرم را از دست داده بودیم،
و پدرم دوباره ازدواج کرده بود و فرزند دار شده بود.
از لحاظ مالی تقریبا به جایی رسیده بود که تعدادی ملک را به خاطر بدهی ها از دست دادیم.
به خاطر از دست دادن مادرم ،علاقه ام به پدرم چندین برابر شده بود، و از همان زمان باور های اشتباهی در ذهنم میپروراندم.
باور هایی مثل:
خودم را ناجی زندگی پدرم میدانستم
من باید کاری کنم که تمام ملک های از دست رفته برگردد
من مسئول احساس خوب پدرم هستم
من باید کاری کنم که آب توی دل پدرم تکون نخوره
من باید پدرم را سر بلند نگه دارم
دیگه به جایی رسیده بود که کلا خودم را مسئول این ورشکستگی میدانستم.
سالها با برادربزرگترم باهم تلاش سخت کردیم و اوضاع مالی پدرم را سامان دادیم و تا حدودی اوضاع مالی خودمان را هم سر سامان دادیم؛اما نسبت به آن همه سختی و زحمت، راضی کننده نبود.
تا این که به لطف خدای مهربان دورهی عالی و بی نظیر کشف قوانین را تهیه کردم و آگاهی های نابی که توسط دست خداوند :استاد عباسمنش نازنین و مریم خانم نازنین. به من رسید،
و من با انجام تمارین عالی این دوره متوجه شدم که کلا راه را اشتباه رفتم راهی که همراه با سختی زجر و اذیت شدن همراه بود.
و پایم را از قوانین جهان فراتر گذاشتم،و میخواهم برای انسان دیگری خدایی کنم.
حدود یک ماهی هست که دوره را شروع کردم، و در همین مدت واقعا دیدگاهم را نسبت به همه چیز تغییر دادم.
در هایی به روی من باز شده که دارم بال در میارم
دارم وارد یک شغل جدید میشم که خیلی به آن علاقه دارم که همراه هست با مهاجرت به یک شهر زیبا و قشنگ و رویایی، به کیش زیبا.
انشالله باز هم میام از موفقیت های پیش رو مینویسم .
ممنون و سپاسگزارم برای وقتی که برای خواندن این کامنت گذاشتین
امید وارم که همیشه شاد و خوشحال باشید
سلام استاد خوبم
من بیشترین تحمل هایی که انجام دادم در شرایط کارهای جسمانی است منظورم اینه که تا میتونم سعی میکنم از کسی کمک نگیرم سعی میکنم کارهای بقیه رو من انجام بدم سخترین شرایطی که هیچ کسی تحمل نمیکنه رو تحمل میکنم
فقط فقط بخاطر نبود احساس لیاقت!!!!
دارم یاد میگیرم که برای خودم بیشتر از همیشه ارزش قائل باشم
یاد گرفتم که تحمل نکنم و کار و برای خودم راحت بکنم بجای اینکه زجر بکشم!!!
همین دیروز بود که مشکلی در محل کار داشتم که به راحتی با خرید وسائل مورد نیاز کار برای من لذتبخش تر
راحت تر و لذتبخش تر میشد….
من هم با آگاهی هایی که کسب کردم به راحتی مشکل و حل کردم و کیف کردم از تصمیمی که گرفتم
شاید اگه این مشکل و حل نمیکردم و به قولی باهاش کنار میومدم تاثیری در روند کاری من بوجود میاورد
که دیگه فراموش میکردم منشاء این مشکل از کجا شروع شده بود و یک مشکل به ظاهر کوچک
چطور تونست تا این حد ترمز راه من بشه!!!!!
من هیچ چیز و تحمل نمیکنم
من در مسیر بهبودی حرکت میکنم
من برای خودم ارزش قائل هستم
من خودم ولایق آرامش میدانم
خدارو شکر برای این آگاهی های ناب
من در شرایطی به این فایل هدایت شدم که رفتم تو حیاط خونمون بسیار سپاسگزار خداوند شدم بابت بارانی که اومده
سرسبزی ای که وجود داره توی این ماه
و هوای پاک و سبک بهاری
و بعد این زیبایی و سپاسگزاری بابتش
هدایت شدم به این فایل
که چون دفعه ی پیش تا انتهای فایل رو دیده بودم
بجز چند دیقه اخر
دوباره اون قسمت باران زیبای فلوریدا برام پلی شد
که این همان نشانه ی بزرگیست که آری
خداوند هدایتگر ماست
به سمت چیز هایی که به آن توجه میکنیم
پس بیاید کانون توجهمونو و هر لحظه و هر لحظه بزاریم روی چیزهای خوب
روی زیباییها
و چیزهایی که دوست داریم ازون بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون شه
‘ تحمل کردن ‘
چقد این جمله برای هممون آشناست
هممون این وضعیت خود ساخته رو تو زندگیمون تجربه کردیم استاد
چیزیرو تحمل کردیم و نه تنها درست نشده بلکه بدترم شده
چقدر این جمله درسته که وقتی داری یه چیزو تحمل میکنی مطمئن باش اون چیز ایراد داره و باید بگردی دنبال ایرادش و حلش کنی
نه این که تحملش کنی
استاد این جمله های شمارو باید طلا گرفت
” هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست ”
“هیچ چیزی خود به خود درست نمیشه ، شما باید تغییر کنید تا درست شه
تو تغییر میکنی مسائل تغییر میکنه ”
“اگر تحمل نکنی راه حلشو پیدا میکنی ”
تحمل یعنی تسلیم در برابر سختی ها
تحمل یعنی راهیی وجود نداره
صبر یعنی توکل
صبر یعنی طی کردن تکامل
خب حالا بیایم جواب سوال زیبای استاد رو بدیم
چه دانشگاهی بزرگتر از این دانشگاه که تکلیف همه روزه داشته باشی و هر روز یک قدم بزرگتر بشی
خداوند رو سپاسگزارم برای این نعمت بزرگی که برای ما قرار داده که ما همه روزه ازش استفاده میکنیم و مثل سوخت میمونه برای ادامه ی راهمون
خدایا شکرگزارتم
خب ؛
بانام و یاد خدا
جواب این تمرین رو شروع میکنم
استاد عزیزم من در گذشته
مخصوصا در دوره ای خاص از زندگیم
همیشه و همه جا در حال تحمل کردن بودم
و تحمل کردن شده بود یکی از ویژگی های بارز شخصیتم
ومثل کوه آتشفشانی بودم
که هر لحظه امکان داشت سر ریز کنه
و همه جارو در بربگیره و این اتفاق هم افتاد
بلاخره من اون مذاب درونم رو بیرون ریختم و در صورتی که تمام آدم های اطرافم شگفت زده بودن و توقع نداشتن
من خوشحال بودم و حالم خوب بود
چون ازون روز قرار بود دیگه تحمل نکنم
من سالیان سال حجاب رو تحمل کرده بودم
من رابطه نداشتن با جنس مخالف و افکار قدیمی در مورد ارتباط با جنس مخالف رو تحمل کرده بودم
من رابطه با ادم های نامناسب و افکار نامناسب تحمل کرده بودم
ما شرایط مالی مون شرایط متوسطی بود
و من هیچ وقت خیلی سختی زیادی متحمل نمیشدم با وجود اینکه یک جاهایی بی اعتماد بنفس میشدم بخاطر این شرایط ؛
ولی در مورد روابط میتونم بگم خیلی خیلی خیلی چیزارو تحمل کردم همیشه
و همیشه با خودم فکر میکردم تا دیگران تغییر نکنن زندگی من هم تغییر نمیکنه
ولی همیشه در پس ذهنم امیدواری بود که شرایطم تغییر کنه
به جایی رسیدم که لبریز شدم
و برام مهم نبود دیگران چه فکری راجع بم میکنن و چی میخوان بگم
من باید تموم میکردم روابط سمیمو
باید دورش خط میکشیدم
ادمایی رو که سالیان سال بخاطر این باور که باید با همه مهربون باشیم
باید دلسوز باشیم تا ادم خوبی باشیم تحمل کرده بودم
رفتار هایی رو که تحمل کرده بودم
دیگه جا برای تحمل کردنشون نداشتم
و اصلا زک در صد هم نمیتونستم با این باور اشتباه قدم بردارم
دیگه برام مهم نبود دیگران چی میگن در مورد خوب بودن و با خدا بودن
من فقط مبخواستم قلبم باز شه
چون مچاله شده بود
دبگه برام مهم نبود به حرفای اون خدایی عمل کنم که بقیه میگن
وون کار هایی رو انجام بدم که خدای اونا میگه
من فقط
میخواستم خودم باشم …
و داستان تغییر من از همینجا شروع شد ….
من بدون این که بدونم قدم تو عرصه ی تغییر گذاشته بودم
تغییراتی که داشت زندگی منو متحول میکرد ؛در صورتی که تصور خودم این بود که از خدا دور شدم داشتم به خداوند نزدیک و نزدیک تر میشدم
در حالی که همیشه پس ذهنم باورهایی باعث عذاب وجدانم بود
من داشتم به جلو حرکت میکردم
و ازون لحظه اتفاقات زیبای زندگی من شروع کرد به افتادن
اتفاقاتی که راه منو تثبیت کرد
اتفاقاتی که بهم ثابت کرد خداوند وجود داره و من فقط باید بهش ایمان داشته باشم
اتفاقاتی که بهم ثابت کرد این باور های منه که ایراد داره و باید تغییر کنه نه چیزز دیگه
و راه زیبای من
آغاز شد …..
خدواندا شاکرتم بخاط این روزها و لحظه هایی که همراهت بودم
لحظه هایی که تا به امروز با آرامش و همراهی تو گذشته
لحظه هایی که قلب من باز بوده
و میتونستم به سادگی نفس عمیق بکشم و بگم
خدایا
شکرت …
؛))
دوستون دارم بچه ها
خداوند پشت و پناهتون باشه الهی :))
به نام مهربان هستی
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان و همه عزیزان گلم در این سایت توحیدی فوق العاده
استاد عزیزم یه مطلبی رو که به ذهن ام رسید و الان خدمتتتون میگم این هست که ما بچه های این سایت به خاطر درخواست های مکرری که به
خداوند داشیتم و درخوااست داشیم که خداوند راه درست را به ما نشان بدهدد همین تحمل نکردن شرایط بود و با هر تضادی به خدا میگفتیم که
خدایا راه درست چیه ؟ آیا راه درست این مسیر چیه و ما باید چگونه عمل کنیم ؟ و آیا چرا در زمان ما مثلا راهنما و یا فرستاده از طرف تو نیست
و ماباید فقط به کتاب ها و صحبت پیشوایان دینی اکتفا کنیم که خود آنها هم اکثرا با هم اختلاف نظر دارند و این در خواست ها از نپذیفتن اون
شرایط بود که باید اصلاح می شددو از همون با ور به غیب بود و سیستم جهان هم ما رو به زیبایی هدایت کرد به راه آسان و توحید و نعمت ها ی
فراوان و روز افزون .
استاد از همون روز اولی که با شما آشنا شدم بسیار بسیار تغییرات و بهبود هایی در زندگی ام اتفاق افتاد:
اولین موردش بهبود وضعیت سلامتی ام بود که از آن رو ز من دیگه به هیچ عنوان مریضی رو ندیدم و سالم سالم شدم و به لطف قانون سلامتی هم
که هر روز باز توی سلامتی دارم بهتر و بهتر میشوم.
استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم از روز آشنایی با شما دیگه من افراد نامناسب ، حتی از نزدیکترین افراد رو دیگه توی زندگی ام ندیدم
مشتری ها ی درب و داغون جاشون رو به مشتری ها ی خوب داد و من این رو به صورت طبیعی پذیرفتم
کارها و پروژه ها ی کم ارزش رو دیگه نگرفتم و به جاش کارها بهتر و بهتر شد
الان به لطف خدای مهربان داره هر روز در آمد سازی من برام آسان تر و با زمان کمتر میشه
خدایا شکرت روابطم با همسر وفرزندم و اطرافیانم بسیار بسیار خوب هست که البته من اون رو به صورت طبیعی پذیرفتم
خدایا شکرت ترس ها و نگرانی هایم به شدت کم شده و هر روز که بیشتر روی خودم کار میکنم کم و کمتر میشه
استاد عزیزم اینقدر مسافرت های عالی و آزادی زمانی دارم که خیلی مسافرت رفتنم راحت و راحتر شده و فقط با یک اراده شروع میکنم به مسافرت رفتن از چند روز تا یک هفته .
خدایا شکرت از اینکه خیلی راحت به خواسته هایم میرسم البته خواسته های کوچک
خیلی کمتر به خاطر اتفاقات نادلخواهی که خودم خلق کردم ناراحت میشوم
خیلی کمتر از قبل تعصبات شدید مذهبی دارم و با جهان اطرافم به صلح رسیدم و سعی میکنم هر کسی و هر چیزی رو توی جایگاه خودشون بپذیزم
و ازش ایراد نگیرم .
این ها همه مسائلی بود که شکر خدا من با نپذیرفتم و هر روز بهتر و بهترش کردم و حلش کردم .
در مورد فرزندم که الان 3 سالشه و حدود یک سال پیش یک مسئله بیضه پیدا کرده بود و همسرم ناراحتش بود و خلاصه بعد از چند روز که دکتر رفته بود و یک دکتر خیلی خوب رو پیدا کرده بود و به سختی هم نوبت گرفته بود رفته بود پیشش و او گفته بود که بند بیضه هاش کوتاهه و به همین دلیل هم میره بالا و باعث مشکل شده و الان باید شما عملش کنی (به لطف برنامه های استاد سال 99 که خدا هدیه کرد به ما همه مراحل به دنیا اومدنش به صورت طبیعی و راحت بود ) و همسرم هم براش نوبت عمل زد و به من گزارش داد من توی اون لحظه پشت تلفن چیزی نگفتم
کمی صبر کردم خودم رو یکم به آرامش رسوندم و گفتم خدایا این هدیه خودت هست و خودت از اول تا الان محافظتش کردی از این به بعد هم با خودت هستش
خلاصه یکم فکر کردم گفتم آخه این که دکتر داره میگه حالا هر چقدر هم دکتر خوب این حرفش غیر منطقیه این بچه که از اول سالم بوده و توی این دو سال مسئله نداشته حالا یهو خود به خود که بند بیضه هاش کوتاه نمیشه و همون لحظه شک کردم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن
زنگ زدم به همسرم و گفتم فعلا صبر کن یک روز و یا دو روز به عملش مودنده بود و اگه کنسل میشد دوباره زمان میبرد تا نوبت بگیریم چون دکتره سرش شلوغ بود .
بعد از تماس با همسرم این فکر به ذهنم رسید که بابا ما از قدیم هم به دکتر های طب سنتی بیشتر باور داشتیم و همیشه هم نتایج خوبی از شون میگرفتیم و بعد هم که اصلا بچمون چندتا مسئله داشت برده بودیم پیشش خیلی راحت و آسان با کمترین هزینه درمانش کردیم اونم از لطف
خدا و آموزش های استاد بود که با یک طبیب بسیار بسیار ماهر در ارتباط بودیم که همیشه فقط با یک نگاه ساده به صورت و چشم های طرف مقابل تمام مسائل اون رو خودش میگفت بدون اینکه توضیح بدیم .
خلاصه به خانمم گفتم بابا یه زنگ به آقای فلانی بزن طبیب طب سنتی که همیشه میرفتیم پیشش حالا یه مشورت باهاش بکن (من تهران بودم و خانم شهرستان نزدیک همون طبیب) گفت که آره راست میگی بزار یه مشورتی باهاش بکنم ( اگه من به خدا روی نکرده بودم و از ش کمک نمیخواستم هر گز این فکر به ذهن نا آرومم و ذهن پریشان خانمم نمیرسید)
و خلا صه با یک تماس و یک نوبت حضوری که کلا 2 ساعت نشد و با یک هزینه یک صدم نسبت به عمل جراهی اون مسئله با یک شربت ساده حل شد و چقدر من از طبیب تشکر کردم و خدارو شکر کردم که حالا بحث هزینه ای به یکطرف بحث دردسرهای بیمارستان به یک طرف و این که این بچه توی این سن بره زیز تیغ دکتر از طرف دیگه خیلی غیر طبیعی و ناراحت کننده بود/
و این فقط یک مورد بود از هزاران موردی که خیلی از کارها سخت انجام میشد و با نپذیرفتنش با یک ایده ساده حلش کردیم
و هزاراان مورد دیگه بوده که البته بیشتر توی مسائل کاری بوده و فنی و غیر قابل باز گو ولی به عنوان نمونه یکیشو میگم /
توی یک پروژه ما قرار بود من و یک نفر دیگه توی یک سوله مسیر طولانی رو سینی کابل اجرا کنیم و هر یک متر یک ساپورت نصب بشه که هر ساپورت همه سه تا پیچ و رول پلاک بزرگ نصب میشد حدود 15 سال پیش بود و خلاصه طبق روال قبل شروع کردیم با یک نردبام بلند با کلی وسایل دریل و پیچ و دیگر تجهیزات به سختی اولین ساپورت رو نصب کردیم و اون سوله هم جوری بود که همه جاش پر وسایل بود و با هر بار نصب ساپورت ما باید کلی درد سر میکشیدم که جای نردبام رو درست کنیم که بتونیم توی ارتفاع سه متری یدونه ساپوت سینی کابل بزنیم
کاری بسیار دشوار و زمان بر و پر خطر که موقع دریل کاری روی ارتفاع هر لحضه ممکن بود نربان از زیر پا سر بخوره
خوب موقع نصب ساپورت اول اومدم پایین و هنگام چای خوردن داشتم فکر میکردم ما با این روش باید سه هفته زمان بزاریم توی بهترین شرایط و این کار خیلی سخته و شروع کردم به فکر کردن که آیا راه دیگه این هست .
راه دیگه ای که بود این بود که از نیسان های بالا بر دار کمک بگیریم که بریم توی سبدش و مارو توی ارتفاع نگه داره که ما کارو انجام بدیم که البته اون هم نشدنی بود چون توی سوله مشغول کار بودندو یک عالمه دستگاه و وسایل بود که نمیشد به این راحتی جابه جا کرد.
باز فکر کردم گفتم چی کار میشه کرد نپذیرفتن سختی کار
همون لحظه چشمم به صحنه ای افتاد و یک جرقه توی ذهنم زده شده دیدم که توی اون کارگاه از این جرثقل های سقفی دارند و یک سبد فلزی بزرگ دو متر در یک متر که اینها وسایل سنگین رو باهاش جابه جا میکنند که این سبد با چهار تا زنجیر به غلاب جرقثیل وصل شده و جابه جا میشه
به دوستم گفتم بیا من یک ایده دارم بیا تستش کنیم و اون کنترل جرثقل رو به دست گرفتم و اون سبد رو آوردم و نشستم توی سبد و کنترل بدست و از زمین بلند شدم و خودم رسوندم به جایی که ساپورت ها باید نصب میشد چون جرثقل توی سوله هم حرکت طولی داشت و هم عرضی و هم ارتفاعی عملا ما به راحتی هر کجا سوله میخواسیم به راحتی با چند تا دکمه توی سبد محکم و مطمعن میرفتم و اصلا اون موقع من رو
هوا بودم برگشتم پایین و کلی وسایل مورد نیاز رو که واسه هر کدوم باید از نردبام بالا میرفتیم رو گذاشتم توی سبد و رفتیم توی ارتفاع سه متری
و اصلا کار نبود که عشق و حال بود کل وسایل پیشمون حتی فلاکس چایی و آب هم پیشمون دم دست من و همکارم دونفری یکی سوراخ میکرد
با دریل یکیمون پیچ میبست و اصلا توی سه روز ما به راحتی چهار هزار پیچ و رول پلاک رو روی دیوار سخت کار کردیم و به خاطر راحتی کار دقتمون هم رفت بالا و این قدر این کار دقیق و مرتب و توی یک خط صاف انجام شد که همه بعد از اجرای کار انگشت به دهن مونده بودند و نفهمیدند ما اصلا چطوری این کار رو اجرا کردیم
و خلاصه از این ایده ها که هزاران بار بهم الهام شد و من اجراش کردم و لذتشو بردم /
و موردی هم استاد من هنوز حلش نکردم و یجورایی دارم تحملش میکنم که البته اون هم به لطف خدا به زودی حلش می کنم بحث مسائل مالی هستش که باز از هر طرف که میرم باهش برخورد میکنم و باید اون رو هم حلش کنم که البته بسیار بسیار بهتر شده و من در این لحضه در آمدم رو ده برابر کردم نسبت به قبل خیلی بهتر شده ولی هنوز بسیار بسیار مسئله دارم که حلش کنم و فکر میکنم دارم تحمل میکنم چون میدونم باید بابتش تمرکز بزارم و هنوز نگذاشتم /
استاد دوستون دارم عاشقتونم تحسینتون میکنم بابت اون هیکل ورزشکاری و حرفه ای تون
بنام خدای مهربان
سلام و درود فراوان بر استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان خوبم
روز و روزگارتون پر از خیر و برکت
به به دوباره پارادایس و خونه بهشتی روی آب و این منظره های زیبا و دلربای دریاچه با اون فواره خوشگل وسط آب و درختای انبوه جنگلی و آسمونی که بطرز فوق العاده ای آبیه و ابرای پفکی و نازی که در جای جای این فضای آبی جا خوش کردن و انعکاس چشمگیر همه اینها توی آب دریاچه
خدا رو شکر که در مدار دیدن این زیباییها هستم و هر بار که می بینم لبریز از احساس خوب میشم
از استاد عزیز و بخصوص مریم جون بسیار سپاسگزارم که این صحنه ها رو برامون فیلمبرداری می کنه و ما با دیدن این همه زیبایی با شادی و احساس خوب دوچندان ادامه فایل رو می بینیم و به صحبتهای استاد گوش می کنیم
با این سری فایلها چقدر من دارم خودمو بهتر میشناسم هر بار به یه بعد از ابعاد شخصیتی خودم توجه می کنم به عملکردهام فکر می کنم و نقاط قوت و ضعف خودمو پیدا می کنم
استاد چقدر عالی و با بیانی ساده مفهوم صبر و تحمل رو توضیح میده و تفاوت بین اونها رو ذکر می کنه
صبر بمعنای درک قانون تکامله
از ایمان و توکل به خدا سرچشمه میگیره
همراه با احساس خوبه
آرامش درونی و قوت قلب میده
بر عکس تحمل
که زجر بکشم
و بپذیرم همینی که هست
و هیچ حرکت و اقدامی نکنم
وقتی به زندگی خودم فکر کردم چند مورد یادم اومد که اتفاقاً من شرایط ناخواسته رو نپذیرفتم و تحمل نکردم و برای تغییرش اقدام کردم
یادم اومد وقتی که 18 ساله بودم و دوسال بود که ازدواج کرده بودم و دعوایی بین من و همسرم در گرفت و برای دومین بار دست روی من بلند کرد(در شرایط 40-50 سال پیش خیلی چیز عجیبی نبود) من بار اول که چند ماه قبلش بود تحمل کرده بودم ولی اینبار نپذیرفتم تصمیم گرفتم با دختر یکساله ام برم خونه پدر و مادرم یه ساک لباس برداشتم و تا رفتم بطرف دخترم ایشون پیشدستی کرد و نسرین رو تو آغوش خودش گرفت و به این ترتیب مانع شد منم اونموقع هیچی نگفتم ولی فرداش که رفت سر کار دخترمو بغل کردم و رفتم خونه پدرم بعد از دوسه روز مادر و خواهرش رو دنبال من فرستاد که برگردم ولی من قبول نکردم گفتم اینجوری چیزی عوض نشده باید خودش بیاد و در حضور پدرم تعهد بده که بعد از این درست رفتار کنه و همینطور هم شد و دیگه تکرار نشد
یه مورد دیگه هم وقتی که دختر دومم نسیم چند ماهه بود و دیدم بینیش گرفتگی داره و با مراجعات چندین و چند باره به دکتر و بیمارستان و عکسبرداری تکه برداری و….تشخیص دادن که یه پولیپ از نوع بدخیم هست و حرفای وحشتناکی در مورد آینده این بچه زدن که این کم کم رو بیناییش تأثیر میزاره و بیناییشو از دست میده و….
ولی من نپذیرفتم که همینی که هست و شروع به جستجوی راهی برای تغییر این وضعیت کردم و هدایت شدیم به یک عبد صالح خدا که پیر مردی خوش چهره و نورانی بود و در زمینه طب سنتی خیلی وارد بود و به اسم (دکتر علفی) معروف بود و ایشون در چند مرحله گیاه های مختلفی داد که با اونها بخور درست کنیم و بچه رو در معرض بخور قرار بدیم
و با همین نسخه خیلی ساده در عرض یکی دو ماه نسیم من خوب خوب شد خدا رو شکر
یه مورد دیگه سردردم بود که سالها درگیرش بودم و حرف دکترها این بود که میگرنه و ارثیه و کاریش نمیشه کرد یه سری قرص و دارو همیشه باید استفاده کنم ولی من دوست نداشتم اینو بپذیرم و برای رهایی از اون تلاش هم کردم ولی نتیجه مطلوبی نگرفتم تا اینکه با آموزش های استاد هدایت شدم به راه حلش که بیشتر ذهنی بود تا فیزیکی
و مورد آخری این بود که من ورودی مالی خاصی نداشتم یه مبلغ مختصری همسرم ماهیانه به کارتم واریز می کرد و میگفت که هروقت پول لازم داشتی بگو تا بهت بدم ولی من این وضعیتو اصلاً دوست نداشتم و احساس بدی بمن میداد دوست داشتم که خودم اونقدر داشته باشم که بتونم هرچی دلم میخواد بدون توضیح دادن به کسی برای خودم بگیرم این در حالی بود که من یه آپارتمان بنام خودم داشتم که اجاره می دادیم و پول اجاره به حساب همسرم واریز میشد و همراه با درآمد خودش صرف مخارج زندگی میشد
و من از ایشون خواستم که پول اجاره به حساب من واریز بشه اولش قبول نکرد و گفت برای مخارج زندگی لازم میشه من هم بش گفتم اشکال نداره به حساب من واریز بشه هروقت نیاز شد ازش خرج می کنیم و همسرم پذیرفت و قرار شد از ماه بعدش که تاریخ تمدید قرارداد بود این کار رو انجام بدیم
و زمان تمدید قرارداد همزمان شد با جهش قیمتهای اجاره که تقریباً چهار برابر سال قبل خونه رو اجاره دادیم
الان هشت ماه هست که بحساب من واریز میشه و در این هشت ماه فقط یکبار لازم شد که برای مخارج جاری یه مقدار از این حساب برداشت کنیم
نکته جالبش اینجاست که همسرم اون مبلغ رو ماه بعد دوباره به حسابم واریز کرد!
اینها مواردی بود که بیاد آوردم و نوشتنش خیلی حس خوبی بمن داد و تاییدی بود بر درستی مسیرم و اینکه با شور و اشتیاق در این مسیر استمرار داشته باشم
سعادت در دنیا و آخرت رو برای خودم و همه دوستانم خواستارم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته بزرگوار
و دوستان عزیزم در این سایت بهشتی
اول از همه چقدر هم زمانی و هدایت برام رخ داد در همین فایل و یادآوری های برام انجام شد من اومده بودم فایل قبلی یعنی گفتگو با استاد رو ببینم دیدن این فایل روی سایت و از اونجا که زیاد سر نمیزنم به صفحه اول چون تو دوره بی نظیر احساس لیاقت هستم ، گفتم این فایل برای من یادم وقتی این فایل اومده بود من کارمند بودم و همونجا بود این فایل اومد تا مهر تایید بشه به استعفا دادنم با وجود اینکه همه چی گل و بلبل بود من از کارم استعفا دادم چون واقعا دوست دارم هرجایی که هستم کارم رو به نحوه احسنت انجام بدم و یه جورایی کلا دوست ندارم آقا بالاسر داشته باشم اون فضا رو تحمل نکردم و با توکل به هدایت های خداوند اومدم بیرون از اون فضا، و الان کسب و کاری دارم براخودم و الآنم تصمیمی که دارم و همینجوری که استاد میگن بگردین دنبال عشق و علاقه تون دنبالش هستم و خیلیییییی نشونه ها تو این چند روز از افرادی که عاشق کارشونن به من رسیده باهاشون صحبت کردم و خیلی امیدوارم که به زودی عشق و علاقه ام رو پیدا میکنم با یکی از دوستان هم مسیر که تو کار ادییت و تدوین هستم صحبت میکردم برگشت گفت چقدر جالب منم مثل شما بودم چند تا کار رو امتحان کردم الان رسیدم به عشقم که واقعا این دوستمون عاشق کارش بود از اون عشق های که گذر زمان براش لذت بخش بود برگشت به من گفت آقا سلیمان شما هم هدایت میشی ، قلبم آروم تر شد ، بچه ها به قول استاد تو مسیر بهتون گفته میشه ، نشون داده میشه ، مطمن ام ، رفقا ما اومدیم تو این جهان مادی که تجربه کنیم ،کیف کنیم ، لذت ببریم ، به خودم میگم من نباید چیزی رو تحمل کنم ، این دنیا بازی من باید بازی کنم ،
قصد کامنت نوشتن نداشتم ، استاد آخر فایل بارون رونشون داد گفتم بازم هم زمانی اینجا هم داره بارون لطیفی میباره صبح پنجره رو باز کردم نسیم خنک بارون ،صدای بارون ، صدای پرنده ها سپاسگزاری و ستاره قطبی ام رو نوشتم ، هنوز ام در حال باریدن ، خداروشکرررررر که همیشه ما بنده ها رو به حال خودمون رها نکردی ،
استاد جان خیلیییی از شما سپاسگزارم و استاد شایسته عزیز که عاشق کارش
امروز 4اردیبهشت 1403
سلام سلیمان عزیز
داشتم از بالا کامنت های بچه ها درباره تحمل نکردن را میخوندم، و توی سرم ی صدایی داشت میگفت تو هم داری شغلت را تحمل میکنی، بعد کامنت شما را خوندم ، من هم کارمندم با ده سال سابقه و موفق اما با حقوق کم و فرسوده دارم میشوم اما ترس هام اجازه تغییر را به من نمیده ، ترس بزرگم همسرمه که اگه بفهمه من استعفا دادم خیلی خوشحال میشه و من میدونم که احساسم بد میشه از خودم و تبدیل میشم به کدبانوی محبوب اون و همش یاده حرف زنهای خانه دار میوفتم که میگن حتما شاغل باش حتی با درامد کم، ( افکار محدود کننده) ولی اینو نمیخام، دلم آسانی و شغل بی دردسر میخاد، اتفاقا من هم در دوره احساس لیاقت هستم و چون استاد گفتن تصمیم عجولانه و احساسی نگیرین منتظر نشستم برای هدایت . . .
شجاعت شما را تحسین میکنم برای تغییرات دلخواهت
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون
روز 147
من مثال و تجربه های زیادی از سوتفاهم بین صبرو تحمل در زندگیم دارم
و ضربه ها و درسهای زیادی گرفتم
از تجربه های خوبم و شجاعتی ک برای تحمل نکردن از خودم نشون دادم،بحث مستقل شدن در شغلم بود
سه سال در باشگاهی بودم که همیشه حقوقمو دیر پرداخت میکردن
من با این جملات که از ترسه از دست دادنه شغلم میومد(صادقانه اعتراف میکنم ولی اون موقع ازش فرار میکردم)
میگفتم،حالا اشکال نداره،توی کار پیش میاد
حالا اشکال نداره،درک کن مدیریتو
حالا اشکال نداره ،این همه همه چی خوبه ،یه حقوقه دیگ،توام ک لازم نداری و لنگ نیسی که ،کنار بیا باهاشون
حالا اشکال نداره،تو برای عشقی ک به کارت داری،میایو میری،وابسته ی پول نباش
حالا اشکال نداره…
حالا…
خلاصه که ته قلبم از این بی برنامگی برای پرداختشون ،ناراضی بودم
و البته که جز این مورد،من کاملا از همه چیزو همه کس راضی و حالم عالی بود
ولی اون اخرا،این مساله خیلی اذیت کننده بود
ی نشونه گذاشتم برای اینک اقا،تو داری تحمل میکنی و میترسی بیای از کارت بیرون و فکر میکنی برم در خواسته به موقع پرداخت کردن بدم،همین اب باریکه هم ممکنه قطع بشه؟یا توی خودت نمیبینی ک بتونی یک جای دیگ کاره بهتر انجام بدی؟دیگ اینارو میشناسیو 100 تا شاگرد داری فقط در هفته 9 ساعت کار میکنیو ناشکری نکنو بمونو…
من دیگ نمیخواستم تحمل کنم
ولی از طرفی هم نمیدونستم باید چه قدمی بردارم
(بارها درخواست داده بودم که به موقع خقوقمو بدین ولی ادمی که از درون قبول کرده ک تحمل کنه،نمیتونه واقعا از جهان توقعه شرایطه بهتر داشته باشه و حقوقشو به موقع بدن)
خلاصه اولیل اشنایی با استاد و البته کار کردن روی محصولات(شیوه حل مسائل و قدم دوم و ..)
متوجه شرکام و ترسام شده بودم
اصلا باور نداشتم ک نیرویی توی این جهان دارم که منو هدایت و حمایت میکنه
نمیدونستم که چیزی اگه سخت پیش میره،ینی اون نقطه مناسبه تو نیس
نمیدونستم ک همون خدایی ک اینکارو برام جور کرده،میتونه کارای بهتری انجام بده
نمیدونستم این الگوی تکراری،ایراده منه
نمیدونستم نا اگاهانه،اون باشگاهو اون پولو کردم خدای خودم
اون روزها این باورو ساخته و تکرار میکردم که
«« وجوده من،علم من،صداقتو وجدان من،اعتبارو ضمانت برای کارم هست و هیچ عامل بیرونی از جمله چکو سفته و ..نمیتونه ضامن باشه»»
خلاصه رفتمو محکم برای اخرین بار با مدیریت حرف بزنم
گفتم من فقط تا اخر این ماه هستم مگر اینک حقوقمو به موقع پرداخت کنین و البته ک افزایشم بدین
دو روز بعد،برای توجیه این دیرکردها،گفتن ما این دیر شدن ها،بخاطر ضمانت شماست ک مطمعن شیم میمونین
همین ی کلمه شد الهام واضح تر از واضح برای تصمیمه من برای تحمل نکردن
گفتم ممنون از شما من،ادامه نمیدم و اخر ماه اومدم بیرون
نه برنامه ای داشتم
نه جایی در خواسته کار داده بودم
نه پولی داشتم
نه میدونستم چیکار باید کنم
اینجا بود که صبر کردنو تمرین کردم
و ی ماه بعد ،با هزاران دست خدا،من باشگاه کوچیکمو (هوم جیم)زدم
و تکرار باورهای جدید
که من نیازی ب مجوز ندارم،خدا میچینه
من نیازی ب تبلیغات ندارم،خدا انسانهارو هدایت میکنه
من نیازی به لوکیشن خاص ندارم،ادمها بخاطر منو کارم میان از همه جا
من نیازی به …
خلاصه ک الان یکسالو 4ماهه ک من توی مکان مقدسم مشغولم
و همه اینها از همون شجاعتو تحمل نکردن،حاصل شد
و خداروشکر همین اقدامو تجربه باعث شده،خیلی جاها بتونم نجواهای ذهنیمو برای تحمل و تسلیم در برابر شرایط،منطقی کنم که نه قدم بردارو مطمعن باش همیشه همه چیز میتونه راحتو اسون و مورد دلخواهت پیش بره
باور کردم
بنام خالق هستی بخش.
سلام استاد عزیزمممممم،
سلام مریم خانم شایسته.
سلام به همهههه و همهههه .
استاد عزیزم انقدر الهامات به قلبم قوی شده،به محض اینکه احساس میکنم فایل جدید گذاشتین،میام تو سایت میبینم بعلههه استاد یه فایل داغه داغ گذاشتن .
دیدن شماااا و حرفای از جنس عشق و عملتون ،ایمان و باور به قانونو تو وجود من بیشتر میکنه .
تفاوت صبر با تحمل ،
به قبل برمیگردم روابط متشنجی که داشتم ،رابطه داغونی که خودمم نمیدونستم چرا باید تحملش کنم ،رابطه ای پر شده بود از جنجال و دعوا ،رابطه ای که بخاطره پدر و مادرم تحملش میکردم ،برای اینکه به اصطلاح اونا فکر کنن خوشبختم و ناراحت نشن ،چقدر کمبود احساس لیاقت داشتم ،اینکه اره همین که هست باید تحمل کنی ،تو زندگیم سال 93 وارد یه رابطه شدم که داغون بود،اونقدر داغون که من هیچ روز لذت بخشی ازش بیاد ندارم ،همون موقه هاا بخاطره وصلت فامیلی که بود،همه میگفتن باید تحمل کنی ،باید زندگی کنی،واقعااا الان دارم فکر میکنم ،میبینم اونایی که بهم راه نشون میدادن ،چقدر زندگی های خودشون دااغون بوده،اونا چیو میخواستن به من یاد بدن،بخاطره اینکه پدر و مادرم ناراحت نشن و این وصلت خانوادگی اختلاف نندازه ،نزدیک به یکی دو سال تحمل کردم اما صبر نبود،اون موقه ها هنوز از قانون چیزی نمیدونستم ،سن کمی داشتم ،اونقدر عزت نفس خاک مالی شده ای داشتم که انگار مهساااا مهم نبود،فقط و فقط بقیه مهم بودن ،نکته ناراحت بشن ،!!!!
به امید درست شدن اوضاع و اینکه اره این دیگه سرنوشت منه تحمل کردم ،خیلی نمیخوام خاطرات گذشته رو که بار منفی دارن باز کنم ،من از شما یادگرفتم تو گذشتم دنبال چیزایی باشم که بهم قدرت میدن بهم حال خوب میدن ،اما الان میخوام تجربه گذشته رو بگم و برای آینده ازش درس بگیرم،تا اینکه یکی دو سال گذشت بخاطره ترس از حرف مردم و این جور چرندیات ،تصمیم گرفتم با خانوادم همه چیزو درمیون بزارم ،از یه جایی به بعد دیگه تحمل کردنم جواب نمیده،تصمیم خودمو گرفتم و جدا شدم ،توی این روند ،پدرم همیشه کنارم بود،همیشه ،،،،،یه جمله از پدرم همیشه گوشه ذهنم هست ،بهم گفت مهساااا اگه از زندگی با این روند لذت نمیبری ،به چه کارت میاد ،رهاش کن .منم بدون اینکه دیگه به مردم و حرفاشون توجه ای کنم،خودمو از بند اون زندگی رها کردم ،استاد من خیلییی شاکر خدام ،همیشه برای من به موقه رسیده،خیلی ها هستن بعد جدایی ،افسرده میشن ،داغون میشن ،امااا خدا خیلی بهم کمک کرد ،من حتی یه روزم این شکلی نبودم ،چون تو همون روند خدااا دستاشو برام فرستاد،شمارو تو مسیرم قرار داد ،که بفهمم من لایق بهترینام ،لایق عشق و خوشبختی هستم .
شمااا زندگی منو ،نگاه منو به زندگی تغییر دادی،من زندگیمو به دو قسمت اگه بخوام تقسیم کنم ،یکیش قبل آشنایی با شما و یکیش بعد آشنایی با شما و آموزه های ارزشمند شماست ،قبل ورودم به این خانواده،من زندگی نمیکردم فقط زنده بودم،من الان یک سالی هست دارم با عشق و لذت زندگی میکنم،حرف مردم برام کوچیک ترین ارزشی نداره ،اگه قبلا بود پیش خودم میگفتم مهسا راجب تجربه زندگیت نگو،بقیه فکر خوبی راجبت نمیکنن،اما این روزا بی ترس ،بدون ترس از قضاوت شدن ،بدون اینکه بخوام احساس قربانی شدن بکنم ،از تجربه هام میگم و مهش اینکه میخوام اگه به قبل برمیگردم میخوام به ذهنم یادآور بشم که ببین اونجوری بودی،الان با تغییر نگاهت باعث شده زندگیت تغییر کنه،من دیگه هیج ترسی ندارم از نگاه آدمااا و قضاوت هاشون و این بخاطره کار کردنم روی دوره عزت نفس هست ،دوره ای که ارزش بارها کار کردن داره.
استاد عزیزم به لطف الله و آموزه های شماااا،روز به روز زندگیم عااالی تر پیش میره،روابط فوق العاده ،آرامشم فوق العاده
سلامتی ام فوق العاده،احساسم و امید به زندگی بی نهایت،
چقدر زیباست که یاد بگیرم برای روندی صبر کنم که میدونم از تکامله ،و لازمه برای هدفم.
و یاد بگیرم تحمل نکنم هیچیو ،در این جهان فقطططططط طبیعی اینکه خوشبخت باشم ،آروم باشم،روابط عالی داشته باشم ،ثروتمند باشم ،و هرچیزی غیر ایناست ،طبیعی نیست و تحمله.
در عشق و نور باشید.
سلام و عرض ادب خدمت دوستان و استاد عزیز
خداوند رو سپاسگزارم بابت این هدایت و نشانه های واضح
این کامنت رو مینویسم که رد پایی باشه از خودم برای خودم
اخیرا با تضاد مالی مواجه بودم و از خداوند برای شناخت مسیر درست هدایت خواستم
و عاشق این خدای اجابت کننده ام که به این وضوح با من از زبان بندگانش حرف میزنه
خدایا شکرت
از خدای مهربانم خواستم اگر مسیری درست هست و لازمه در اون قدم بزارم شجاعت این تغییر رو به من بده و با دل آرام بزرگترین اتفاقات رو رقم بزنم
من شغلم رو خیلی دوست دارم و پتانسیل پول سازی بسیار بالایی دارم اما داستان موندن من در این جایگاه و ادامه کار درهمین مسیر ، بدون تغییر
مصداق بارز مثال کویر و برنج کاری هست که استاد میگن
و من اگر نتیجه متفاوت میخوام باید عملکرد متفاوت داشته باشم
مدت زیادی هست که متوجه شدم موندن در این سیستم کاری برای من نشتی انرژی هست و من رو از خواسته هام دور میکنه .
کارهای زیادی برای بهبود کار انجام دادم اما به این نتیجه رسیده بودم ادامه کار به این شکل مقرون به صرفه نیست .
میدونم که میتونم بیشتر پول در بیارم ولی جسارت تغییر رو نداشتم.
اخیرا تضادی پیش اومد که برای اولین بار بی پولی رو تجربه کردم اون هم به دردناک ترین شکل
بارها شنیده ام از دیگران که مثلا پول ندارند برن رستوران خوب یا برای خرید لباس دلخواه باید برنامه ریزی کنند و توان مالی برای خرید های این چنین نداشتن ولی من هیچ وقت به این حد نرسیده بودم و اصلا هم این حد از بی پولی برام قابل قبول نیست
این ماه تضاد مالی که پیش اومد به این حد از بی پولی رسیدم
خوب میدونستم نشتی انرژی کجاست ولی شجاعت تغییر نداشتم
یه نشونه گذاشتم برای خودم که اگر مبلغ دریافتی این ماه کمتر از … باشه میرم استعفا میدم
و حقوق که واریز شد کمتر از میزانی بود که عهد کرده بودم و طبق قرار خودم با خدای خودم
من باید به عهد خودم عمل میکردم
نمیدونم قراره چی بشه
ته دلم آرام هست اما به نشانه ها اعتماد میکنم وبا شجاعت ادامه مسیر رو میرم
به قول استاد همون کاری که میدونید باید انجام بدی رو انجام بده ادامه راه رو هدایت میشی
من میدونم که این روش فعلی اشتباهه پس موندن تو این سیستم هم خواسته من نیست
پس با توکل اولین اقدام رو انجام دادم
من میدونم که باید بهبود پیدا کنم و چیزی که احساس کردم با شرایط و امکانات فعلی میشه انجام داد یادگیری زبان هست و در این مورد با همکارم که مسلط به زبان انگلیسی هست صحبت کردم و ایشون منو راهنمایی ام کرد و هدایت الهی رو از زبان استاد شنیدم
استاد صراحتا در فایل گفتند که برای یادگیری زبان باید صبر داشت باید مسیر طی بشه و کار کنیم ، لذت ببریم و به خودمون یاد آوری کنیم که کجا بودم و الان کجا هستم
این جملات استاد اتمام حجت بود برای من در واقع به درستی تصمیم مطمئن شدم
جملات طلایی استاد که در واقع چراغ راه من شد
صبر بسیار تحسین شده است و به معنای درک قانون تکامل هست
در ادامه استاد گفتند که بعضی ها سختی های کار رو تحمل میکنند به خاطر اینکه باور دارند راه دیگه ای وجود ندارد
چیزی که دقیقا همین جمله رو من امروز از زبان همکارم شنیدم ، ایشون نزدیک بیست سال سابقه کار دارند و ناراحت بود که میزان حقوق دریافتی کم هست و کفایت نمیکنه و دقیقا این جمله رو گفتند :
کاریش نمیشه کرد همه جا همینه!!!!
و این یه نشونه بزرگ بود برای من
این جمله جزء خط قرمز های خانواده عباس منش هست و وقتی من در همچین شرایطی این رو شنیدم یعنی بدون تردید برو انگار خدا داشت میگفت نترس من هستم
من با همه نگرانی ها دقایق آخر ساعت کاری رفتم دفتر ریاست و درخواست استعفا رو مطرح کردم
بعد هم که فایل رو دیدم استادم به این وضوح مسیر رو برام روشن کرد تردید برطرف شد نگران نیستم قراره چی بشه و فقط میرم جلو
جمله طلایی بعدی
با تحمل کردن ایراد برطرف نمیشه و باید دنبال راه حل بود
من باید به مغزم بگم که هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست
و چقدر این جمله نوید بخش هست
که وقتی قبول نکنیم باید شرایط سخت رو تحمل کنیم خداوند مارو به مسیرهای بهتر هدایت میکنه
چرا باید شرایط نا جالب رو تحمل کنم ؟
بخاطر پذیرفتن حرف کسی که فکر میکردی جواب رو داره
خدایا باید به چه زبانی به من بگی که راه درسته
دقیقا امروز که میگفتم میخوام استعفا بدم رییس بخش خودمون با توضیحات و استدلال میگفت که نباید این کار رو بکنی
همزمان یکی از پزشک ها اومد و گفت من اینجا نمیمونم و مقرون به صرفه نیست دارم میرم
نشانه از این واضح تر ؟؟؟؟؟هدایت از این بهتر
وقتی خداوند اینقدر زیبا میگه شروع کن من هستم
پس چرا حرکت نکنم
چی رو داری تحمل میکنی ؟
اینکه بهتر از کارمند رسمی تامین اجتماعی موقعیت شغلی بهتر نیست
پس نمیشه بیشتر ازاین ثروت داشت
پس همهی رفتارهای نامناسب ، بی احترامی ها رو تحمل میکنم چون راه بهتری نیست
الان میدونم که حتما درها باز خواهد شد و راههای بهتری وجود داره
چه فکری رو باید عوض کنم که هدایت بشم به مسیرهای بهتر ؟
اینکه من بسیار توانمندم و برای کسب ثروت راههای زیادی وجود داره و فقط کارمند رسمی بودن تنها راه نیست .
با توکل به خداوند خودم رو به این موج هدایت میسپارم تا خودش منو به ساحل امن ببره
خداوند رو سپاسگزارم بابت این هدایت های آشکار
سلام به شما دوست با نگرش و ارزشمندم
سلام به شما آسیه عزیزم
چقدر خوشحال شدم به خوندن کامنت شما. چقدر سپاسگزار شما هستم برای گذاشتن این ردپا از توکل و شجاعتی که امروز به خرج دادین.من وقتی داشتم کامنت ما و اقدامی که کردین و نجواها و نشونه هایی که دیدین این جمله تو ذهنم چندبار چرخید و گفتم شاید خالی از لطف نباشه تا براتون بنویسم. این جمله که خداوند به شجاعان پاسخ می دهد.
این جمله هم با عشق تقدیم شما:
خداوند به شجاعان یعنی افرادی که به اندازهی کافی متوکل هستند، به خدا اعتماد دارند و با عشق از تغییرات استقبال میکنند، پاداشهای ویژهای میبخشد.
و قطعا آیه هایی که در مورد شجاعت و ستوده شدن افراد شجاع رو خداوند گفته رو بارها بخون و بهشون با نگاهی ویژه دنبال کن و یادت نره دلایلت رو برای انجام این کار بنویس تا هروقت خواست ذهنت حرف بزنه بری و اونا رو براش یادآوری کنی و پیشنهاد من به شما هم اینه که تاکید میکنم بیکار نمون و حتما مسیر کاری جدید خودت رو سریع شروع کن.
برات از الله یکتا بهبودهای دائمی درونی و بیرونی رو خواهانم.
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
فهیمه ی عزیز سپاسگزارم بابت جملات زیبای شما در بهترین زمان
راستش تا دیروز قضیه استعفا در حد حرف بود و بازخورد اقدام عملی من امروز زیاد بود
صبح قبل از رفتن سر کار از خدا خواستم از زبان بندگانش با من حرف بزنه و خداوند کاملا شفاف جواب رو داد .
من به عنوان شاگرد عباس منش الگوهای تکراری زندگیم رو میشناسم و هر بار که با توکل اقدام کردم نتیجه خیلی فراتر از حد انتظار بوده و این بار هم من به ندای قلبم گوش دادم و تحمل نکردم .
مکرر این جمله رو از همکاران شنیدم که همه جا همینه مملکت خرابه اگر بری نتونی کار با شرایط دلخواه پیدا کنی چی ؟ کار نیست و ….
واقعا نمیدونم قراره چی بشه
ولی پاسخ پرودگار اعتماد دارم
به توانمندی هام اعتماد دارم
میدونم که باید این کار رو انجام بدم
در واقع خواسته قلبی من تغییر هست که با ادامه دادن مسیر قبلی امکان پذیر نیست
نشانه ی بزرگی که من دیدم امروز
جمله ی رئیس مون بود که کاملا در راستای فایلهای استاد بود
ایشون گفت اگر تو بری الگو میشی و دیگه کسی نمیمونه اینجا
تو دلم گفتم خب چرا آدم باید بترسه ؟مگه خداوند روزی رسان نیست ؟
خیلی ها دارند تحمل میکنند شرایط رو و به دلیل ترس از کم شدن درآمد حتی فکر تغییر رو هم نمیکنند .
دوست عزیزم
امروز سایت رو که باز کردم از خدا خواستم دلم رو بعد این همه آشوب آرام تر کنه
پاسخ زیبای شما در واقع پاسخ پروردگار اجابت کننده ام بود که از زبان شما شنیدم
شجاعت زیباترین و واضح ترین پاسخ به درخواست من بود
در پناه پروردگار رب العالمین باشد
سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزه دل
تفاوت تحمل و صبر کردن
به نظرم هر چه قدر اعضای سایت بیشتر و بیشتر با قوانین اشنا بشن و درکش کنن خیلی تشخیص این دو تا موضوع راحت تر میشه
شاید برای کسانی که تازه وارد سایت شدن تشخیص تفاوت این دو مورد سخت باشه که من گفتم بیام و در حد توانم توضیح بدم اینجا
تحمل : از روی بی ایمانی میاد ، احساس بد بهت میده ، احساس ناامیدی از این بارو که تو ناتوانی از تغییر شرایط میاد
مثال میزنم
مثلا فردی که شغلی داره که هیچ علاقه ای بهش نداره
از صبح تا عصر در شرایط سخت داره کار میکنه و هیچ علاقه ای به شغلش نداره حقوقش خیلی کمه و محیط متشنجی داره ولی همچنان داره این شغل رو ادامه میده
اینجا این فرد داره تحمل میکنه
چرا ؟ چون میتونه تغییر بده اما هزاران باور مخرب داره که من یک فرد ضعیف و ناتوانم (کمبود عزت نفس ) ، اگر از این جا برم کجا برم کار کنم و پول دیگه ندارم ( وجود شرک و بی ایمانی به خدا ) ، داشتن احساس ناامیدی به زندگیش و اینده اش و …
حالا یک فردی شغلی داره که عاشقشه
اما تازه از صفر شروع کرده و هیچ درامدی نداره و کمی اوضاع مالی داره بهش فشار میاره
اینجا این فرد تحمل نمیکنه بلکه صبر میکنه
صبر همراه با امیده ، صبر به خاطر اینکه به خودش اطمینان داشته به مهارت و توانمندی خودش ایمان داشته که رفته توی شغل مورد علاقه اش ( وجود عزت نفس ) ، صبر میکنه چون به امید الله وارد این شغل شده و مطمعن هست که با سپاسگزاری توجه بر نکات مثبت رعایت تکامل دستان خداوند و ایده ها و شرایط ایده ال هدایت میشه و به کمکش میان و تو کارش رشد میکنه و درامد اروم اروم به وجود میاد و میاد بالا با ادامه ی این روند …
توی تحمل تو میتونی تغییری به وجود بیاری با تغییر نگرش و باورت
اما در شرایط صبوری تو تمام تغییر های مثبت ممکن رو انجام دادی و دیگه کاری نیست که انجام بدی اینجا صبر میکنی ، صبر یعنی احساست خوبه یعنی به نکات مثبت توجه میکنی و … تا قوانین خداوند و تکامل تمام کارهای دیگه رو انجام بدن
توی هر کاری و هر چیزی فقط کافیه که از خودمون بپرسیم من به چه دلیل دارم اینکارو انجام میدم ؟؟؟
با این سوال کاملا متوجه میشیم داریم تحمل میکنیم یا صبر میکنیم
چه قدر استاد قشنگ گفتن
راهی هست
تحمل یعنی تو تسلیم عوامل بیرونی شدی و باور داری راهی نیست باید بسوزم و بسازم
صبر یعنی تو تسلیم امر پروردگار و الوهیت درونت هستی و باور داری که راهی هست و تغییر میکنه
تحمل یعنی همه چیز افتضاحه همه چیز بده باید این بدی هارو بپذیرم و هر غلطی هم بکنم فایده نداره و بدترم میشه
صبر یعنی هیچ منفی و بدی وجود نداره من انتخاب میکنم پس منفی رو نمیپذیرم و امیدوارانه منتظر میمونم تا مثبت ها از راه برسن و تمام کارهای موردنیاز براش رو انجام میدم
.
.
استاد حالا در مورد این بگم که من کجا چیو تحمل کردم و وقتی نخواستم دیگه تحمل کنم چه راه هایی برام باز شد و من عمل کردم :
من تا 18 سالگی خب هیچ شغل و درامدی نداشتم من یک دختر فوق العاده با استعداد بودم و هستم ولی به خاطر ضعیف بودن اوضاع مالیمون من نتونستم خیلی از کارهارو بکنم ماهی دویست تومن بابام میداد بهم که اونم چند سال همه اش رو میذاشتمش برای کلاس گیتارم یا مشاوره کنکور و … و همیشه موقع بیرون رفتن با دوستام جیبم خالی بود …
خلاصه کنکور دادمو دانشگاه دولتی رشته خوب قبول شدم ولی من واقعا میخواستم که موسیقی رو ادامه بدم واقعا دوست داشتم بتونم لباسایی که دوست دارمو بخرم دوست داشتم کلاس هایی که دوست دارمو شرکت کنم و …
اما میدونستم با ادامه ی دانشگاه نیازمند بودن و وابسته بودنم به خانواده ام بیشتر و بیشتر میشه و تهش اینه که یه دختر افسرده 22 ساله ی لیسانسه ی بیسواد و بی اعتماد به نفس و وابسته ، دانشگاه بهم تحویل میده …
من هم تصمیم گرفتم که دانشگاه رو رها کنم … البته بگم من قبل از پتک خوردن تغییر کردم …
یعنی نذاشتم به مرحله حقارت برسم نذاشتم جایی برسم که سر یه پول ناهار خوردن با هم کلاسی هام با مامان بابام دعوام بشه نذاشتم سر هزینه کلاس موسیقی ام دعوا بشه … نه من میدونستم ادامه ی این روند اینجور میشه و قبل از اینکه اینجور بشه تغییرش دادم …
من از همون 18 سالگی از صفر صفر شروع کردم رفتم سرکار فروشندگی و غیره بعدشم دنبال شغل مورد علاقه ام تا الان که مربی توی باشگاه های بالاشهر هستم …
تو این دو سه سال هیچ پول تو جیبی نگرفتم خودم لباسای خودمو خریدم خودم کلاس هایی که هزینه اش دو سه برابر اون کلاس موسیقی بود ثبت نام کردم و دارم میرم و …
موضوع اینجاست من تا 18 سالگی هم تحمل کردم شرایط مالی خانواده ام رو :)))
میشد من زودتر به این فکر میوفتادم که درامد داشته باشم
که پول نداشتن ، کلاس مورد علاقه نرفتن و … رو تحمل نکنم و اقدام کنم
ولی باورام تا قبل 18 سالگی چیا بودن که باعث تحمل کردن من میشدن ؟
تو نمیتونی که الان پول بسازی ، تورو چه به پول ساختن و درامد داشتن ، اصن تو هیچ مهارت و توانمندی نداری ، الان سنت کمه نیازی نیست کار کنی ، فعلا وظیفه ات درس خوندنه ، وظیفه ی خونوادته که پولتو بدن اگه ندارن خب تحمل کن ، فعلا باید بری دانشگاه خیلی زشته مدرک دانشگاهی نداشته باشی بقیه بهت میگن بیسواد ، تا لیسانس تو بگیری که کار نمیتونی بکنی چیکار مثلا میخوای بکنی باید تا اون موقع دستت تو جیب مامان بابات باشه و …
این باورای مخرب باعث شدن من تحمل کنم
تحمل کنم
من رنج و فشار و بی پولی رو تحمل کنم
من نرفتن به کلاس های مورد علاقمو تحمل کنم
ولی از بعد 18 سالگی ام چی شد ؟
دیگه تحمل نبود
بلکه صبر کردن بوده و هست
من صبر کردم و روی خودم و قوانین جهان کار کردم
روی عزت نفسم کار کردم
من صبر کردم و مهارتمو رشد دادم تا به درامد برسم
من درامدم اولش خیلی کم بود ، هنوز نه خبری از خرید لباس بود و نه از کلاس مورد علاقه ام رفتن …. ولی اینجا صبر بود تحمل نبود
درسته قبل 18 سالگی ام هم در ظاهر همین شرایط مالی بود
اما اون تحمل بود
این صبر کردنه
چرا ؟
چون من بعدش تغییر کردم من باورامو تغییر دادم و هر عمل مثبتی از دستم برمیومد انجام دادم و منتظر نتیجه و پاسخ خداوند بودم با احساس خوب ، احساسم خوب بود چرا ؟؟
چون درونا امید داشتم که قدم برداشتم که رفتم دنبال کار و … درسته پول همچنان نبود ولی صبوری کردم
و همچنان هم که خداروشکر پوله و درامده کمی بیشتر شده بازهم صبوری میکنم برای درامد بسیار بسیار بیشتر و …
اون موقع قبل 18 سالگی چون هیچ تغییری نبود تحمل بود باورهای درونیم قدرت و امیدی توش نبود …
.
.
.
برم سراغ زیبایی های این فایل
خداجونم شکرت هزاران مرتبههههه شکرت بابت این پرادایس زیبا
خداجونم شکرت چه ابرهای پفکی سفید سفید خوشگلیییی
خداجونم شکرت چههه هوای پاک و تمیزی
خداجونم شکرت برای براونی و مرمری … من عاااشق اسبم الهی شکرت که استادم اسب داره من هم میتونم داشته باشم
خداجونم شکرت بابت این بدن تنومند استادم به خاطر عمل دوره قانون سلامتی
خداجونم شکرت که من هم در مدار لیاقت داشتن این دوره قرار گرفتم و دارم باهاش پیش میرم
خداجونم شکرت وااااای چه بارووونیییی
الله اکبر تاحالا من چنین باورنی ندیدم تو تابستون
چه حس خوبیییی واقعا بارون بیاد و هوا گرم باشه :)))
الهی شکرت استاد جانم باز اثبات شد شما در زمان و مکان درست قرار دارید شما روحتون با این جهان و جریانش هماهنگه پس در بهترین مکان و زمان هستید
موقعی که هوا ابری بود و افتاب اذیتتون نکرد و موقعی که بارون نبود و فایل تمام شد بعدش از باران الهی در زمان درست لذت بردید الهی شکرت
.
.
به دوره قانون سلامتی اشاره کردم
این رو هم بگم من تو حوضه سلامتی هم به تحمل کردن نرسیدم
یعنی من هیچ مشکل سلامتی نداشتم و اندامی متناسب تقریبا لاغر و خوب و بدون اضافه وزن داشتم
هیچ بیماری نداشتم … اما خواسته ام انرژی بیشتر بود و برای تجربه سطحی بهتر از زندگی این دوره رو سبک زندگیم کردم
البته که تو دوره همچنان دارم سعی میکنم باز هم بهتر بشم و لغزش و تکرار اشتباه نکنم
از خداوند سپاسگزارم …
من لایق بهترینا هستم
قبل از تحمل کردن تغییر کنیم
چون لایق بهترین ها هستیم نه متوسط ها