گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-27 07:33:072024-04-30 02:31:56گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خداشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خداوند وعده داد سالهایی که ملخ ها خوردند را به تو باز میگردانم💜
سلام استاد عزیزم خداروشکر می کنم انقدر رو شخصیتم کار کردم میتونم ساعت ها درمورد تجربه و هدایت و نتایج کسب و کارم صحبت کنم
تو کامنت های قبلیم گفتم من ی سری اشتباهات تو کسب و کار و روابطم داشتم که باعث میشود جلو رشد طبیعی رو می گرفت به لطف خداوند با شناخت ضعف های شخصیتی و دشمنای فرضی اشتباهاتم خیلی کم شد همین موضوع باعث شد بیام ببینم چه پیشرفض های درمورد خودم دارم دیدم من تو کسب و کارم همون اشتباهات انجام میدم که خانواده ام تو کارشون اتجام میدن این نشونه خیلی بدی برام بود که بپذیرم من این همه دارم رو خودم کار کنم اما بازم ی جای کارهام باعث میشه بزنم همچی نابود کنم تصمیم جدی تو جلسه اول عزت نفس گرفتم من نیاز به یک بیزینس متنور داشتم تو مسیر تا اشتباهاتم خیلی کم بشه از وقتی این فرد بی نظیر اومد تو زندگیم اصن بطور شگفت انگیزی اشتباهاتم خیلی کم شده و من تو این چند هفته یک رشد عجیب داشتم بعد که فکر می کردم به این نتیجه رسیدم من اصن فکر نمی کردم چطور قراره ی فردی بیاد درک عمیقی از قانون و قرآن داشته باشه با مشغله کاری زیاد حاضر باشه برای رشد شخصیتی من زمان بذاره تا من رشد کنم این معجزه هدایت خداونده وقتی احساس خودمو سعی کردم هر روز بهتر کنم اتفاقات برام افتاد
هر چقدر عمیق تر میشم به رفتارهام و دنبال چرایی های کارهام می گردم میبینم فلان کار بخاطر مامانم انجام میدم یا مثلا بخاطر پدرم خودمو فدا کردم عملا خودم به دو نصف مساوی تقسیم شدم ایتکه دارم ضعف های شخصیتی خودم پی میبرم یک امتیاز عالی چون نتایجم مشخصه و رشد مستمر و همیشگی دارم
داستان خانواده من از اینجا شروع میشه پدرم دشمنای فرضی بیشتری داره هر روز اتفاقات عجیب غریبی تو زندگیش میوفته مثلا ماشینش وقتی باهاش همکاری نمی کنه خراب میشه. مامانم هم دشمنای فرضی زیادی داره همیشه بخاطر دلسوزی برای بچه هاش مریض میشه بچه هاش هم باهاش همکاری نمی کنن چون مادرم خودشو دوس نداره خودشو فدای بچه هاش می کنه و رفتار های نامناسبی دریافت می کنی
من مهدی هم ی سری از این رفتارها تو وجودم بود اما یک جهاد اکبر راه انداختم دارم تلاش می کنم مهدی نجات بدم نذارم غرق بشه اینکه تو هر فایل دارم به خود واقعیم میرسیم برام لذت بخشه
از وقتی این ضعف های شخصیتی بهتر کردم مشتری هام تغییر کرده از کشور های مخلتف منو پیدا می کنن و حاضرن میلیون ها تومن برای محصولاتم پرداخت کنن خیلی دوس داشتم کسب و کارم جهانی بشه اما همیشه این اتفاق نمیوفتاد ولی وقتی به هدایت خداوند عمل کردم حال خودمو خوب کردم از کشور های مختلف راحت خدمات و محصولات منو تهیه می کنن
همه ما داریم هدایت میشیم اگر در جایگاه درست مون باشیم
عاشقتم استاد عزیزم من رشد همیشگی خودمو مینویسم
منتظر کامنت های من باشید😍
تنکیو استاد جان💜💜
سلام
آقای سابقی نژاد من خیلی از کامنت های شمارو خوندم
واقعا لذت بردم الان که اسمتون دیدم خوشحال تر شدم
امروز با خواندن کامنت خاتم شهریاری هدایت شدم که تلگرام و واتس اپ و … حذف نصب کنم و اینکار براحتی انجام دادم
کلی از کارهای عقب افتادم انجام دادم
مدتها بود به سایت سر نزده بودم ولی از کار کردن روی خودم دست برنداشته بودم
بشدت داشتم روی توحید کار میکردم
با استاد مقدم آشنا شدم و داشتم روی چله جوشن ایشون کار میکردم
امروز ب خودم گفتم خدایا میخوای دفعه بعد منو کجا هدایت کنی
و امروز دوباره به سایت برگشتم خدا دوباره استاد عباس منش گذاشت سر راهم
اما استاد مقدم که خیلی توی توحید بهم کمک کرد چند روز پیش بیشتر محصولاتش رایگان کرد راستش بخوانید درخواست داده بودم و اجابت شد
ولی اینو فهمیدم که خدا منو داره راه میبره خودش درخواست رایگان شدن اونها رو گذاشت تو نهادم و شد و امروز که کل تلگرام و … حذف کردم سایت استادیدم رو دارم
بگذریم
آقای سابقی نژاد اینکه اینهمه رشد کردید تحسینتون میکنم
منم دلم میخواد کسب و کارم رشد کنه
خدا منو ببره ب مسیر درست
لطفاً در مورد تمریناتتون توضیح بدید
در پناه خدای منان پر بشید از خدای عظیم
سلام
– خدایا شکرت امروز خیلی برنامه داشتم برای درک شهود واین فایل برایم عالی بود متشکرم
– زمانی میتوانیم احساس خودرا خوب نگه داریم می توانیم هدایتها رادریافت کنیم کاملا این را دیروز درک کردم مرسی مرسی
– شهود وقتی کارمی کنه که احساس ما خوب باشد
– شرایط دریافت پیامهای خداوند وقتی است که قلبت باز باشد استادم مرسی چه جمله عالی و فراموش نشدنی برای من
– هدایت کار عملی به تو میگوید وقتی که حالت خوب است احساستت درست است
– هرچه به خودم مسلطتر باشم بهتر درک می کنم بهتر هدایتها را دریافت میکنم
– وقتی احساس خود را خوب نگه دارم که من در این مورد برای خودم باید میگذارم نتیجه خوب هم خواهیم داشت
– چون احساسات مرتبه دارند ما هم باید کم کم مرحله به مرحله احساس خودمان را خوب کنیم.
– یکسره این را می گویم یعنی حداقل یکبار در روز که هر آنچه که مرا نکشد قویترم خواهد کرد.
– همیشه به خودم میگویم که درهر مسئله ای همین را رعایت کنی که احساس خوب = اتفاقات خوب همه چیز درست میشود درهر شرایطی و در هر موردی.
Just do it now
سلام استاد عباسمنش عزیزم 🌹🌹🌹🌹
سلام مریم جان مهربان ، زیبا ، دوست داشتنی🌹🌹
روزتون بخیر و خوشی
سلام به اعضای صمیمی سایت🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ما خیلی خوشبخت هستیم که الان این گفت و گو ها رو میشنویم و در این سایت هستیم و قدرت دیدن و شنیدن و انشاالله عمل کردن داریم!
خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این مکان مناسب که در زمان های مناسب به آگاهی هایی که نیاز داریم هدایت مون میکنه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ما فقط اگر خودمان اجازه بدهیم خداوند هدایت مون میکنه!
حالا چطور ما این اجازه رو به خداوند میدهیم که هدایت مون کنه و بهمون الهام کنه و ایده های مناسب بده؟
تنها در صورتیکه در هر شرایطی احساس مون خوب باشه و دریچه های قلب مون❤ بازِ بازِ باز
استاد جانم همینجور که گفتید تا به الان خیلی اتفاقات در زندگیمون رخ داده که در همون لحظه احساس میکردیم چقدر بدبختیم و بیچاره ایم و ناامیدیم و فکر میکردیم دیگه هیچوقت قرار نیست اتفاق خوبی برامون بیفته!
اما دیدیم و تجربه کردیم که همون اتفاقات به ظاهر بد چه خوشبختی ها و قدرت ها و شجاعت ها و شادی ها و ثروت ها و نعمتهایی برامون رقم زد
❤الخیر فی ما وقع❤
برای من این اتفاقات بد باعث شد با شما و گروه تحقیقاتی عباسمنش آشنا بشم و زندگیم کاملا دگرگون بشه که هر چیزی و میخوام براحتی برای خودم موجود کنم ، فقط کافیه بگم موجود شو !
ارتباطات لذت بخش تر…خانه ی زیباتر و بزرگتر…ماشین فوق العاده …. سفر،تفریح،گردش…..خرید کردن با خیال آسوده….نزدیکی به خداوند….آرامش در پرتو آگاهی….امید و توکل واقعی بیشتر….شکرگزاری نعمتهامون و دیدنشون …..توجه کردن و تحسین کردن زیبایی ها….در لحظه زندگی کردن….بخشش با این نیت که قرار نعمت و ثروت بیشتری به سمت خودم سرازیر بشه….آزادی مالی و زمانی و مکانی…..اهداف و خواسته های جدید….اعتماد بنفس بیشتز….احترام گذاشتن و ارزش قائل شدن برای تمام انسانها که روح خداوند درون شون هست….داشتن احساس خوب با کنترل کردن ذهن و افکار!
سپاسگزارم استاد جانم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
انشاالله همیشه در پناه الله یکتا شاد،خوشحال،سلامت،ثروتمند و سعادتمند و رستگار باشید در دنیا و آخرت!
باز هم میخوام تحسین کنم این ویژگی جدید سایت برای تماشای فایل ها و دانلود کردن شون خیلی بهتر و راحتترو لذت بخش تر شده!
خدا قوت بده به مدیر فنی سایت 🌹🌹🌹انشاالله لحظه به لحظه از این بیشتر پیشرفت کنند!
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی و خوب خودم
این فایل را خیلی دوست دارم چرا که هر چه آنرا گوش می دهم حال من خوب و خوبتر می شود
چرا که بهتر و بیشتر می توانم روی خودم تمرکز کنم و بهتر می توانم به حس و حال خوب برسم
هر چه بهتر روی خودم و افکار خودم کار کنم و آنرا بهتر وبیشتر در دستهای خودم داشته باشم بی شک جهان برای من زیباتر خواهد بود و زندگی دنیوی لذت بخش تری را تجربه خواهم کرد
این درس ها و این نکات را هر چه بیشتر روی خودم کار کنم بهتر و بیشتر می توانم به خواسته های خودم برسم
اینها برای من تجربه است که وقتی ناراحت و عصبی و خشمگین می شوم بجای اینکه دیگران را مقصر بدانم و سر و صدا کنم خودم را آرام نگه دارم و از گفتگوها و نجواهای ذهنی خودم پرهیز کنم
در آن شرایط سخت خودم را آرام نگه دارم بی شک جواب این را دریافت خواهم کرد و مورد هدایت و لطف خدای مهربان قرار خواهم گرفت
به قول استاد
در زمانی که من خشمگین و ناراحت هستم افکار شیطانی برای من فوق العاده زیاد خواهد بود
اما زمانی که من آرامش دارم
آرام هستم
حال خوبی دارم
هدایت های الهی و کمک و دستهای خداوند بیشتر و بهتر برای من نمودار خواهد شد
این بزرگترین درس و نکته ای بود که امروز از صحبت های استاد عزیز من یاد گرفتم
امیدوارم که بتوانم همیشه این راه را ادامه بدهم و از مسیر اصلی خودم خارج نشوم
فراموش نکنم که در هر لحظه در شرایط سخت افکار خودم را خوب نگه دارم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
امپراطور جهان را بینهایت سپاسگزارم .ک در عصر طلایی . بهترین فرزندش . در بهترین موقعیت سر راه من قرار داد..
آشنایی با استاد یکی از بهترین معجزات من هست . اون هم در زمانیکه بینهایت تشنه بودم ..و فقط میگفتم ای ک مرا خوانده ای راه نشانم بده .. ورد زبانم همین بود ک ب لطف الله مهربان .. بهترینها رو ب من معرفی کرد .. این در حالی بود ک . فقط اعتماد کردم فقط و فقطططط ب الله و ازش خواستم . منتظر شدم .. یهو ب صورت معجزه دیدم یا الله استاد همونیه ک من میخوام …. قانون رو بلد نبودم ولی طبقش عمل کرده بودم ..و ی اتفاق دیگ ک الن باشنیدن این صدا ب یادم اومد و واسم عادی شده ولی الن تنم لرزید .. ک من ..۲۰ سال پیش شخصی ب ظاهر ب خواستگاری اومد . ب محض ورود کلی عیب و ایراد از من گرفته بود و در کل فامیل پدرم جار زده بود و اون زمان ک اون شخص بسیار ثروتمند بود و خوشچهره .. منو ب شکل وحشتناکی زیر چرخهای قضاوتهاش له کرده بود … خبر ب گوشم رسید .. من ۱۷ سالداشتم .. وقتی شنیدم واقعا ناراحت شدم . ولی الن خوب یادم اومد ناراحتی من در حد ۱ ساعت بود . شب بود . بدون اینکه قانون رو بدونم . وضو گرفتم . تمام قد رو ب قبله ایستادم . و ب امپراطور گفتم … تو خالقمی .ب من همسری بده . از همه نظر بینطیر باشه .. همه چیز ..
همون رو مکتوب کردم ..ودر زاینده رود انداختم طبق عالم بچگی برسه ب دست خدا . یک خواسته داشتم شوهری میخوام ک رفیق باشه .. فراتر از یک همسر … همین ..
ب الله یکتا ..
یکسال بعد .. همسرم ب خواستگاری من اومد در حالی ک قدش ۱۸۰ … چشمانی سبز .و خدای مهربونی . اخلاق . وفا . معرفت … ک من بعد از ۲۱ سال و خدا میدونه من در اینهمه مدت فقط یک دوست صمیمی و با معرفت دارم اونهم همسرم …و امپراطور جهان رو بینهایت سپاسگزارم ک مردی رو در کنارم دارم ک تمامی رازهام رو فقط ب اون میگم .و لا غیر ..
و الان فهمیدم … این زندگی امروزم .. نتیجه ی اون روز ب ظاهر وحشتناک اونروز بوده ک ظرف یکساعت حالم رو خوب کرده بودم … درسته قانون رو نمیدونستم … ولی سخت ب خدا اعتماد داشتم … ی لفظم در ۱۷ سالگی داشتم … خدایا من نمیدونم تو میدونی … من نمیتونم تو میتونی ..
فراموش کرده بودم این لطفی ک امروز دارم ک هر کسی منو میبینه خوشبختی عمیق رو در من میفهمه ..
خدا رو هزززززززززار بار شاکرم … ک عاشق من هست ومنم عاشقشم ..
عشق خدا رو الن فهمیدم و از شدت شوق نفسم داره تنگ میشه .. قلبم در سینه م جاش داره تنگ میشه ..
من خواستم یکبار دیگ …
در عصر طلایی . استاد زبان طلایی … وجود طلایی …
رو دربهترین زمان سر راهم قرار داده ..
ازت الله مچکرم بابت بهترین فرزندش عباسمنش …
ک این گوهر ناب ب دنیا اومده با زبان ساده بیان کنه و من بفهمم . درک کنم .عمل کنم .. و برسم ب هر آنچه ک لایق اونم
استاد ب از خداوند طول عمر با برکت رو براتون خواهانم …عاشق شما و عزززیز دلتون هستم …
استاد ناطق شمایی .. عشقی عشقی . 😍😍😘😘😍😍😘😘
سلام سهیلای عزیزم
چقققققدر از خوندن کامنت زیبای شما لذت بردم و تحسینتون کردم
چقققدر قشنگ تو همون سن با ایمان خدا رو در لحظه سخت زندگیتون خوندید و بهش گفتید من نمیدونم تو میدونی من نمیتونم تو میتونی
چقققدر این توکلتون زیباست و تحسین برانگیز و خدا هم که همیییشه سریع الجواب
واقعاً بهتون تبریک میگم و خدای خالق ازواجا لتسکنوا رو بارها و بارها شکر میکنم که این حس های قشنگ و ماندگار رو به زوجهای عاشقی چون شما میده
عشقتون وفاتون رفاقتتون زوجیتتون ماندگار و در پناه هدایت و حمایت الهی
سلام.
با خوندن این کامنت شما اشکم جاری شد.
خدارا هزاران بار شکر بابت اینکه من هدایت شدم به این فایل و کامنت شما.
خدایا تو میدونی و من نمیدونم. تو میتونی و من نمی تونم. قدرت فقط از آن تو هست. خودت منو هدایت کن.
آرزو می کنم لحظه لحظه زندگیتون سرشار از آرامش ، عشق، شادی ، ثروت، سلامتی و سعادت باشه.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان گلم،همچنین استاد عرشیانفر بزرگوار و شریف.
امروز رفته بودم ام آر آی بگیرم از زانوم،تا کمر رفتم تو دستگاه تونل مانند،یک ثانیه شماری بالای دستگاه بود که میدیدمش، به ترتیب اعداد لحظه به لحظه داشتن کمتر و کمتر میشدن 11،12،13،14،15،16،17،18 به خودم گفتم اینا لحظاتیه که داره از عمرت کم میشه،فکر کن همین چند ثانیه رو وقت داری زندگی کنی و بعدش میمیری چی داری به خداوند بگی
بلافاصله قلبم شروع کرد به گفتن
خدایا شکرت که در دوران زندگیم مهمترین هدف و انگیزه و لذت زندگیم توحید بود
خدایا شکرت که افکاری در قلبم قرار دادی که به تو فکر کنم و….
دیدم دوباره اون ثانیه شمار که رسید به 1 دوباره رفت روی عدد 38 و من دوباره ادامه دادم شکرگزاری رو تا اینکه رسید 1 دوباره رفت روی عدد 1 دقیقه و 17 ثانیه و من همینجوری داشتم شکرگزاری میکردم.
وقتی رفتم تو اون دستگاه قلبم گقت قراره در مورد این دستگاه حرف بزنی و بنویسی اما من نمیدونستم قراره چی بگم تا اینکه در حین نوشتن این کامنت اون چیزایی که باید مینوشتم داره به قلبم الهام میشه
اون ثانیه شمار میخواست بگه ما تنهاییم و لحظه ی مرگ و در آخرت هیچ یار و یاوری نداریم
تو اون دستگاه نه همسرم کنارم بود نه مادرم که من رو بدنیا آورد، نه پدرم که همیشه در هر حالتی پشتوانه ام بود،نه برادرم که همیشه خیر خواهم بود
تنهای تنهای تنها بودم
من بودم و به قول قرآن اعمالی که پیشاپیش فرستادم
وقتی داشتم نگاه ثانیه شمار میکردم دوتا لنز کوچیک دیدم بالای دستگاه هست ،با اون لنز های خیلی کوچیک چشم تو چشم شدم بی اختیار یک سوال از قلبم پرسیده شد
آیا ما خودمون رو به تو نشون ندادیم!؟
در همون لحظه تعدادی از درخواست هایی که از خداوند در زندگیم داشتم جلوی چشمام رد شد
یکیش این بود که
یادته سال87 چندتا توپ والیبال از دانشگاهتون دزدیدی آوردی خونه بعد پشیمون شدی گفتی خدایا 50 هزارتومن به من پول بده تا توپ بخرم بفرستم دانشگاهم،بعد پدرت برای اولین بار در تماااامه عمرت فرداش 1 تراول 50 هزارتومنی گذاشت تو پاکت و بعد داد گفت اینم کادوی تولدت!؟
به قول قرآن پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار میکنید!
تو سفرم به شمال،شب ساعت 11،10 دراز کشیده بودم روی سکوی جلوی کلبه ام،داشتم با خدای خودم صحبت میکردم،عشق بازی میکردم تو اوجه اون لذت گفتم خدایا یه کاری ازت میخوام برام انجام بدی همین الآن که نشونه ای باشه که حرفامو شنیدی
گفت چی!؟
گفتم یه شهاب سنگ از تو آسمون رد بشه این یعنی چشمک زدنه تو که حرفاتو شنیدم
به الله واحد قسم،به خدای ابراهیم قسم کمتر از 5 دقیقه از حرفم نگذشته بود که یک شهاب سنگ بسیار پر نور دقیقا از جلوی دوتا چشمام رد شد و بعد از دو سه ثانیه ناپدید شد
من قبلا شهاب سنگ دیده بودم اما مثلا داشتم نگاه آسمون میکردم از یک زاویه ای رد میشد که دقیقا جلوی چشمام نبود اما اون شب دقیقا از جلوی چشمام رد شد اون شهاب سنگ
خدایا شکرت
نمیدونم چی بگم
فقط میدونم زمانی دوستان بهم میگن کامنتهات بوی توحید و بوی خدا میده که تمامه تمرکزم روی احساس خوب و کنترل ذهن و شکرگزاری
فقط میدونم زمانی زندگیم رو رواله که همین کامنتها و همین فایلها رو مرتب گوش میدم و عمل میکنم
زمانی قلبم به خداوند وصول میشه که چشمامو،گوش هامو،دهنم رو بروی همسرم،همکارم،پدرم ،مادرم و…. میبندم و هیییییچ کاری به کار هیچکدومشون ندارم
اینکه میگم کار به کارشون ندارم یعنی به هیچ عنوان اجازه نمیدم چیزی خارج از ارتباط خودم و خدای خودم برام مهم باشه
اجازه نمیدم به ذهنم که حاله خوبم یا حاله بدم رو گره بزنه به شخص دومی
من خدا رو زمانی دیدم که از همه کس بریدم
به قول حافظ
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز وِلایِ تواَم نیست هیچ دست آویز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ،از میان برخیز
اگه به جایی برسیم که حاله خوب،خوشبختی، خوشحالی،لذت بردن،ناراحت بودنه نفر دومی روی ما اثر نزاره ما به تعالی میرسیم
پیام دیگه ای که اون ثانیه شمار برام داشت این بود که تو هرچقدر شکرگزاری کنی نعمت های بیشتری بهت داده میشه و وقت بیشتری به داده میشه
ای رب العالمین ما را هدایت کن به راه راست ،راه کسانی که نعمت دادی،نه گمراهان
سلام دوست خوبم ابراهیم کامنتت اشک رو درآورد…. میدونی من فکر کنم بالای 98 درصده کامنتهاتو خوندم و یجورایی دیگه ازت شناخت خوبی دارم…. و در جریان این هم هستم که داری در مورد روابط با همسرت تلاش میکنی که به نتیجه برسی، همونطور که خودم هم در مورد رابطه با مادرم دارم تلاش میکنم به نتیجه دلخواهم برسم و هنوز موفق نشدم…. من چند روزی بخاطره اسباب کشی خواهرم رفتم خونه مادرم که برم بهش کمک کنم… مادرم هم رفتارهای خوبی از خودش نشون داد هم بد…. آخرین روزی که خواستم برگردم بشدددت به خودم و همسرم توهین کرد و بهم گفت دیگه دور و بره خونه من نیای…. وقتی از خونه مادرم بیرون رفتیم باهمسرم و در رو بستم یادم افتاد یه چیزی خونش جا گذاشتم، هرچی زنگ آیفون رو زدم در رو باز نکرد برامون…. جالبه اصلا هیچ رفتار بدی هم باهاش نداشتیم اما مادرم بدون دلیل بشدددت زود رنجه…. سره کوچکترین چیزی عصبانی میشه…. همش دستور میده… همش ایراد میگیره… امروز هم که بهش زنگ زنگ زدم عصبانی بود و وسط حرفام بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد…. با همه همین رفتار رو داره ها……..
من حتی 15 سال پیش که دانشجو بودم پیش یک مشاوری هم رفتم بخاطره مادرم…. ایشون بهم گفت: شما از کسیکه فلج هست و روی ویلچره توقع داری بهت آب بده؟ گفتم معلومه که نه. گفت اینو بپذیر که مادرت از لحاظ روحی بیمار هست و حاضر نیست بپذیره که بیماره. پس تحمل کن…. حداقل بخاطره اون 9 ماهی که سختی کشیده و تورو توی وجودش حمل کرده….
مادرم روزانه بین نیم تا یک ساعت توقع داره با من تلفنی حرف بزنه، غیبت اطرافیانو بکنه خلاصه اعصاب منو داغون کنه(خودش اینطور فکر نمیکنه ها، از نظر خودش آدمی نمازخون و از همه آدما بهتر هست)…. من ازش اعراض کردم نشد…. حتی یکماه کامل باهاش کلا قهر کردم فایده نداشت… ایشون کلا گیر میدن به همه چی و حتی توقع داره من به خانواده همسرم توهین کنم.
هرکی هم چندجلسه میبینتش دیگه بعدش خوشش از معاشرت باهاش نمیاد… من یه پسره دو سال و نیمه دارم که بسیار زیبا هست… فقط اونو دوست داره. موقعی که زایمان کردم و ده روز مادرم پیشم بود جوری با خانواده همسرم رفتار کرد که آبروم رفتتتتتتت…. من 8 تا خاله و دایی دارم که همشون رو از خودش رنجونده و خونش اصلا نمیانننننن
لطفا اینو نگو که توجهت به نکات منفی مادرت بوده و فرکانسشو فرستادی… چون اینطور نیست…. مادرم باهمه همین رفتار رو داره… از 5سالگیم که یادم میاد همینطور بوده… من الان 37 سالمه… بشدت هم از بچگی من و دوتا خواهرمو همیشه سرزنش میکرد و عزت نفس و اعتماد به نفسمون رو داغون کرد…. حتی من یادمه دوران دانشجوییم یه روز بقدری منو با حرفاش ناراحت کرد که غروب بود و از خونه فرار کردم، چون جایی نداشتم برم شب توی خیابونا راه میرفتم و گریه میکردم….. و مجبور شدم رفتم خونه یکی از فامیلهای خیلی دوره پدرم یک شب موندم.
دوست نداشتم اینارو بنویسم اما توی یکی از لایوهای استاد که امروز گوش دادم، استاد به راحتی از دعوا و کتک کاری پدر و مادرش حرف میزد و قضاوت دیگران براش مهم نبود. برا همین من هم تصمیم گرفتم اینا رو بنویسم. بجز مادرم و البته یکمی با برادرشوهرم و خانمش با هیچ کسی توی زندگیم هیچ اختلافی ندارم. اما دلم میخواد از قانون نتیجه های بزرگ بگیرم…. دیروز که از خونه مادرم اومدیم بیرون با همسرم رفتیم خرید و من کلی احساسم خوب شد و شکرگذاری کردم و با احساسی عالی و و وصف نشدنی برگشتیم خونه خودمون….
حالا ابراهیم دوست خوبم من تلاش میکنم که در طول روز احساسم رو خوب نگه دارم. رابطم با خدا خ خوب شده… اما با این تماسهایی که مادرم روزانه میگیره آیا من اگر روی خودم کار کنم منهای اون نیم ساعت تماس تلفنی و بداخلاقیهای مادرم بازم میتونم نتیجه های بزرگ از قانون بگیرم؟؟؟
دوست خوبم لطف کن مثله همیشه راهنماییم کن…. پیشاپیش ازت سپاسگذارم.
سلام دوست خوبم.
یکی از بستگان نزدیک من پند وقت پیش کمک مالی ازم خواست، من درخواستشو اجابت کردم،بعد از چند وقت دوباره درخواست پول کرد،گفتم شرایطش رو ندارم بدم،بعد از کلی اسرار و …مبلغ ناچیزی بهش دادم، بعد از مدتی با شوهرش اختلاف شدید پیدا کرد و بهم زنگ زد و شروع کرد به حرف زدن کا شوهرم کتکم زد و … منم خیلی محترمانه و کوتاه بهش گفتم نمیدونم خودتون صلاح زندگی خودتون رو میدونید از نظر عقلی و سنی از من بزرگترین ،خودتون تصمیم بگیرید سریع مکالمه رو تموم کردم،
چند بار دیگه زنگ زد و میخواست صحبت کنه تو این زمینه باز سریع بحثو تموم میکردم و گوشی رو قطع میکردم
و هر سری که زنگ میزد میخواستم شماره اش رو بزارم تو بلک لیست که حتی شماره اش باعث نشه فکرمو بهم بریزه اما فراموش میکردم
امروز دوباره تماس گرفت و گفت کجایی گفتم خونه ام ،گفت مشکلمون حل شد میخوایم آشتی کنیم و .. منم گفتم کار برام پیش اومد کار نداری،خدافظ
تموم شد رفت
این شخص از بستگان درجه 1 منه!
اما کسانی که من رو کاما نمیشناسن نمیدونن که من چه شخصیتی دارم
من شخصیتم 2 وجهی هست
یک شخصیت بیبییینهایت مهربان و رحمانی و باگذشت و خوش قلب
و یک شخصیت دیگه ام بییینهایت بیرحم و بیگذشت که به خدای واحد قسم اگر اون قسمته بی رحم بودنم فعال بشه نسبت به کسی در حین نابودی باشه کمکی بهش نخواهم کرد!
نه از روی خشم و کینه ها!!!
نه
از روی اینکه هر کس هر جا هست جاش همونجاست!
لیاقتش همونه!
حالا شما میگید ارتباط با مادرم،ذهنم رو بهم میریزه
من یک سری مسائل هست که خصوصی هستن و نمیتونم واضح اشاره کنم که اگه بگم شاید باور نکنید اما بشدت در برابر کسی که هم مدار نیست بیرحمم
کسی که کلام من براش قابل ارزش نباشه به هیییچ عنوان راهنماییش نمیکنم حتی با اینکه میدونم بخاطر عدم اگاهیش داده به قهقرا میره
ممنونم دوست خوبم، حقیقتا من و خواهرم هم با مادرم دیگه چند روزه رابطمون رو قطع کردیم…. چون واقعا دیگه خسته شدیم از سرزنش شنیدن، از دروغ شنیدن، از بی احترامی دیدن، از فحاشی و….
جالبه ما اصلا هیچ بی احترامی به مادرم نکردیم که اینطور رفتار میکنه. البته خودمون دیگه به این نتیجه رسیدیم که ایشون از لحاظ روح و روان بیمار هست… پس ارتباطمون قطع باشه حداقل کمتر ذهنمون بهم میریزه…. بعضیا میگن مادرته کوتاه بیا…. دنیا دو روزه….. تحمل کن و…. اما به قول استاد دیگه تحمل نمیکنم….
به قول شما من هم وجه بی رحم شخصیتم اومده بیرون.
بازهم سپاسگذارم از لطفتون.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
سلام خدمت دوستان همفرکانسیم
استادجان عاشقتونم
چقدر زیبا از مسیر منحرف رو تغییر میدید به توحید
با شنیدن این فایل فرق شما و اساتید دیگه رو متوجه شدم
من فایلهای بقیه ی اساتید رو در این حوزه گوش نداده بودم ولی با شنیدن این گفتگو از خداوند سپاسگزاری کردم بخاطر اینکه به سمت استادی هدایتم کرده که فقط توحیدی عمل میکنه و در این مسیر پاهام رو محکم کرده طوری که نخواستم به گفته های افرادی که تو درودیوار هستن عمل کنم
با شنید این فایل یاد فایل شهود و الهام الهی افتادم رفتم اونم گوش دادم
استادجان فرق شما با افراد دیگه اینکه شما فقط تمرکزتون روی بهبود زندگی خودتونه و اینو به ماهم اموزش دادین
شما بهمون یاد دادین که ذهنمون رو پاک سازی کنیم و بذر جدیدی از ایمان و خدا و قران بکاریم در وجودمون
از شما یاد گرفتم تا جایی که میتونم توجهم رو بذارم به چیزهای مثبت حتی اگر دیدن یه مورچه باشه از دیدنش خوشحال بشم و کلی ذوق کنم
شما همیشه سعی کردین چه از قران، چه از پیامبران و چه از هر فرد دیگه ای که مثال میزنید میاین ازش ایده میگیرید و اون ایده رو در زندگی خودتون پیاده میکنید هیچ وقت نیومدین حرفی بزنید که حرف مفت باشه عملی نداشته باشه همیشه در زندگی شما حرف بوده و عمل بوده و اینو ماهم تا جایی که تونستیم و در مدارش بودیم یاد گرفتیم
ولی بقیه دوست دارن فقط حرف بزنن و بگن اره فلانی اینجوری کرده و اون جوری کرده در عمل منفی صفره فقط حرف مفت بلده بزنه چرا چون میخوان بقیه براش به به و چه چه کنن
بقیه بگن أ چقدر طرف خوب حرف میزنه
واقعیتش برای جلب توجه اومدن در این مسیر
نمیگم ما چون نمیدونم بقیه ی دوستان چه نتیجه ای گرفتن ولی آموزه های استاد عباسمنش به من یاد داده که مثل گوسفند عمل نکنم همیشه آدمو وادار میکنن به تحقیق و تفکر
مثل گوسفند عمل کردن رو من با دیدن گوسفندان در روستامون قشنگ درک کردم
وقتی یه گله گوسفند رو چوپان میبره چرا وقتی یه گوسفندی میدود بقیه ی گوسفندا هم میدون دنبالش اصلا نمیدونن چرا اون گوسفنده داره میدوه فقط چون اون داره میدوه بقیه هم دنبالشن شاید اون گوسفنده موقع دویدن بیوفته ته دره بقیه هم با کله میرن و ضربه میخورن
افرادی که فقط میخوان نقش بقیه رو بازی کنن و ادا در بیارن دقیقا مثل گوسفند عمل میکنن
استادجان بینهایت سپاسگزارم ازتون که بهم یاد دادین که مثل گوسفند نباشم
استاد همیشه مثالهای زندگی خودشون رو میزنن برامون و با زندکی در بهشت و سفر به دور امریکا دیگه شاهکار خلقت رو بهمون نشون دادن ولی بقیه حتی در مورد زندگی شون و تجربیاتشون صحبت نمیکنن
همیشه رفتار و گفتار و تمام زندگی استاد عباسمنش رو تحسین میکنم
خدایا شکرت که در این مسیر باشکوه توحید هستم
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم ان شاءالله که همیشه در خوشی ها و سلامتی غرق باشید
بینهایت دوســــتتون دارم
♥♥♥♥♥♥♥
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
سلام به همه عزیزانم
سلام استادم که وااااقعا باب دلمى بس که تو رو خوب کشیدن
استاد کیییف میکنم از نگاهتون به مسائل و جهان و افراد از درکتون از قانون از آگاهى تون از سبک آموزشتون شما واااقعا بهترین و تأثیر گذارترینید
در مورد موفقیت بعد از مصدومیت گفتید واقعا من اینو تو زندگى خودم لمس کردم
خدارو سپاسگذارم براى حضور همسرم توى زندگیم که بهترین و درست ترین مردى بود که باید تو زندگى من قرار میگرفت که مأمورى بشه تا من به این مسیر هول داده بشم درسته مأمور سختگیرى بود ولى ارزشش رو داشت که من خدا و توحید رو درک کنم و آشنا بشم و به قول شما هر آنچه مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت
این روزها بهترین آدمى که نزدیکم هست و من قانون رو باهاش بررسى میکنم ایشون هست یه سرى جاها برام درس عبرت هست یه سرى جاها الگو و نا آگاهانه داره به من در درک قوانین و رشدم کمک میکنه و خیرا کثیرای من شده
ایشون وقتى حدودا بیست سال شاید بیشتر پیش تو کشتى مصدوم شد و دیگه نتونست ادامه بده وارد حوزه بدنسازى شد توى همون حوزه بدنسازى بارها و بارها سلامتیش آسیب دید چون به رده هاى مسابقات جهانى و مستر المپیا رسیده بود و تو اون عرصه ها شرکت میکرد با اینکه دکترش بارها و بارها بهش گفته بود اگه بخواى ادامه بدى روده هات رو کامل از دست میدى ولى اصصصلا براش مهم نبود و ادامه میداد به همون روندش و خیلى راحت میگفت بمیرم مردن بهتره تا اینکه به هدفم نرسم اون فقط یک عشق داره پیروزى و موفقیت تو ورزش و با هیییییچ چیز تو این جهان عوضش نمیکنه حتى با عزیز ترین فرد زندگیش و بارها شد به نقطه اى رسید که باید بین زندگیش از همه لحاظ رابطه سلامتى و …. و ورزش یکى رو انتخاب میکرد ورزش رو انتخاب میکرد واقعا هدفش همیشه برام قابل احترام بوده همیشه و تمام سعیم رو کردم تا تو این مسیر با عشششق بهش کمک کنم و وقتی با شما آشنا شدم خیلی به بیشتر به این پذیرش رسیدم که به هدف آدمها احترام بذارم و نخوام کسی رو تغییر بدم
فکر میکنم یکى از دلایل این انگیزه و اشتیاقش براى رسیدن به هدفش این بود که میدید هم رده اى هاش و کسایى که با هم تمرین میکردن به بالاترین حد موفقیت رسیدن
الان که با قانون آشنا شدم تحسینش میکنم چون اگه قرار بود به خاطر هر کدوم از اینا از عشقش و هدفش میگذشت قطعا به بیراهه میرفت و به آرزوش نمیرسید
ایشون هیچ درک درستى از قوانین نداشتن و میدونم اگر داشت قطعا مسیر هم براش لذت بخش تر بود هم یه سرى مسایل رو تجربه نمیکرد
آخرین مصدومیتش پاره شدن بازوش بود که سه سال پیش اتفاق افتاد و دیگه تیر آخر بود و عملا نمیتونست براى مسابقات بعدى آماده بشه مخصوصا که مجبور شد عملش کنه و پیوند تاندون انجام بده ولى با همون دست گچ گرفته شده میرفت باشگاه و رو پاهاش کار میکرد تا دستش خوب شد یه جاهایى به خاطر جاى بخیه وحشتناک روى بازوش اوفتاد و حالت بازوش که تغییر کرده بود ناامید شد ولى بعد از یه مدت تونست ذهنش رو برداره از اون مسئله و اصصصلا فکر نمیکرد که دیگه تموم شد و نمیتونه تو این زمینه به هدفش برسه و بازم ادامه میداد و با همون دست میرفت باشگاه و تمرین میکرد یعنى تعهد این بشر براى موفقیت توى ورزش واااقعا براى من قابل تحسینه
نه پندمیک نه عاشورا نه تاسوعا نه عدم سلامتى نه عید هییییچ چیز اونو از ورزش نمیندازه یه تایم خاصى همیشه مخصوص تمرین خودشه که اون تایم هررررر اتفاقى بیوفته همه میدونن که اصلا نباید باهاش کارى داشته باشن تا تمرینش تموم بشه
میدونى حااالش خوبه با کشتى و بدنسازى اصلا هم براش مهم نبود بقیه خوب میدونن بد میدونن مسخره میکنن خوششون میاد خوششون نمیاد لذت میبرد از تحسین شدن ولى بارها و بارها دیده بودم واکنش هاى تمسخر آمیز بقیه رو بهش ولى به یه نقطه اى رسیده بود میگفت شما درست میگى شما بدنسازى نکن بعد همون آدمها بعدا میومدن ازش برنامه میخواستن و ازش مشورت میگرفتن
و دیروز که شما میگفتید حرکتهاى سنگین ذهن رو از فکر و خیال خاموش میکنه به این فکر کردم شاید یکى از دلایل این عشقش به ورزش هاى سنگین همینه
و همین ادامه دادن ها بعد از مصدومیت ها ناامید نشدن ها وقتى ده تا دکتر میگن باید بذارى کنار ورزش رو وقتى دکترت میگه اگر ورزش کنى دوباره باید بازوت رو عمل کنى باید فلان کنى بسان کنى و تو گوش نمیدى جهان هم پاداشش رو جورى بهت میده که تو همه اون ها رو داشته باشى و از در مربى گرى به خواسته هات میرسونتت
وقتى عکسش رو تو پیج استادش که از بهترین بدنسازهاى جهان میبینم که موفقیت هاش رو تحسین کرده وقتى عکسش رو با ذوق بهم نشون میده که مربى هاى تیم ملى کشتى آمریکا گذاشتن تو پیجشون و به عنوان بهترین مربى بدنساز تیم تحسینش کردن منم از ته قلبم تحسینش کردم و بهش گفتم واااقعا لایقشى
و ازش دارم براى متعهد موندن روى هدفم روى عشقم و عوض نکردنش با هییییچ چیز و هیچ کس تو جهان الگو میگیرم چون دارم میبینم وقتى به هدفش رسید خییلى آرومتر شد خیلى شادتر شد انگیزه اش بیشتر شد
و یکى از قشششنگترین اتفاق هایی که برای من افتاد حذف شدن رژیم هاى غذایی سخت تو خونمه و این یکى از بهترین اتفاقات زندگى منه خدایااا شکرت
چرب کردن غذا با روغن شحم و زرد گاوی خیلیییی لذت بخشه مخصوصا وقتی یه باور عالی ساخته باشی که این روغن همه چربی های بدنت رو خارج میکنه و الان وزن من دقیقا بدون رژیم سخت غذایی به بهترین وزن و فرم رسیده
استاد من خوشششحالترین آدم بودم وقتى دیدم اون رژیم غذایى سختتون رو گذاشتین کنار و رفتید بهترین رستورانها و به خودتون حلال کردین نعمتهاى خدا رو و چققققدر استاد بدنتون فوق العاده شده الان و واقعا تحسینتون میکنم
استاد ازتون سپاسگذارم براى این فایل بییینظیر عاشقتونم
به نام پروردگارم ربم و تنها معبودم
سلام به همه و به دوست خوبم نفیسه خانم محترم
چقدر خوشحال میشم از دیدن پیامهای پر از احساس و پر از حال خوب و خوشحالم که در کنار مردی به این بزرگی دارین زندگی میکنین فکر کنم بشناسم ایشون رو آخه منم تو ورزش بدنسازی تا حدودی اطلاعات دارم ولی در کل تبریک میگم و تحسین میکنم چنین مردی رو که حتی ارگ سلامتیش رو از دست بده ولی باز هم پای هدفش هست و ایمان داره که به هدفش میرسه و این یعنی توحید
خداروشکر میکنم بابت داشتن دوستایی که ندیدمشون ولی حسمو خوب میکنن خداروشکر
سلام گرم منو به ایشون هم برسونین و آرزوی سلامتی و سعادت میکنم براشون
سلام نفیسه عزیزم
من بی نهایت همسر محترم شما رو تحسین میکنم،واقعا به این میگن هدف،عشق….به قول استاد افرادی به هدفشون میرسن که حاضرن برای هدفشون حتی جانشون رو هم بِدَن.من هم رشته ورزشیم بدنسازی هست و عاشقش هستم اما با خوندن کامنت شما و دیدنِ این همه اشتیاق همسرتون به خودم تلنگری زدم که من هم باید همینطوری عاشقانه تر از قبل به راهم ادامه بدم.
ممنون که بیدارم کردی و ببشتر به جلو هولم دادی عزیزم،همیشه از خوندن دیدگاه های شما لذت میبرم امیدوارم در کنار همسرتون بهترین های پروردگار نصیبتون بشه 🙏
نفیسه جانم سلام دوست عزیزم
چقدر زیبا مینویسی اخه تو
چقدر زیبا الگو برداری میکنی از اطرافت ، چقدر تو خوبی اخه
چطوری با کلمات بهت بگم که تحسینت میکنم ، و از تک تک کامنت هات لذت میبرم
عزیزم الهی که همواره شاد و در آرامش و عشق باشی
عاشقتم عزیزم❤
به نام خداوند بخشنده و مهربان سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان مهربانم
در این گفتگو وقتی که استاد گفتید کل داستان و کل قانون داشتن احساس خوب در شرایط به ظاهر سخت اون خورشیدی که ازش صحبت شد زمانی میدرخشد بر وجود تو که تو احساس خوبی داشته باشی قلبت باز باشه...منو یاد یک اتفاق به ظاهر ناخوشایند انداخت و عملکرد منو همسرم زمانی که فهمیده بودیم قانون چیه
ما فروشگاه کتاب و لوازم اداری داریم که سابقه اون در شهرمان به ۴۰ سال میرسد که قبل از ما دست پدر شوهرم بود و وبعد حدودا ۲۰ سال دست همسرم … قبل از آشنایی با قانون ، استاد همیشه فکر میکردیم بخاطر سابقه ای که داریم همیشه این مغازه باید باشه الان دیگه همه مارو رو میشناسن جا مکان ما رو اجناس و شماره ها رو این صحبتها و هرگز به فکر گسترش و جابه جا شدن نبودیم میگفتیم سابقه ابن فروشگاه در همین خیابون مشتریها که خودشون ۴۰ سال پیش میان الان بچه هاشون دارن خرید میکنند…همینجاست
و به شدت معتقد بودیم به این مکان و این شغل…و فروش هم خوب بود…
ولی اون روزها ماهای اولی بود که وارد سایت استاد عباسمنش شده بودیم تازه قانون آفرینش ورژن قبلی رو شروع کرده بودیم و بطور کامل هنوز قانون رو درک نکرده بودیم هر چند درک این قانون انتها ندارد و فقط تکامل دارد خلاصه…
گذشت … یک روز متوجه شدیم یک مغازه با فاصله ۱۰ متری ما خالی شده و خیلی کوچکتر و صاحب ملک قرار بده به کرایه خلاصه خیالمون هم راحت بود که مغازه لوازم اداری که اینجا هست..(فروشگاه خودمان) به لوازم اداری دیگه ای نمیدهد
بعد از دو هفته متوجه شدیم دقیقا اون مغازه خالی رو صاحب ملک داده به لوازم اداری و کتاب و…یعنی دقیقا همان شغل ما…و حتی اون بنده خدا تابلو و رنگ در و لوازمی که ما داشتیم دقیقا مثل ما آماده کرده بود برا خودش
و این موضوع اینقدر برای ما سنگین و ناراحت کننده بود که کنترل ذهن کار آسونی نبود و نجواها پشت هم که این آقا اومده که نون سابقه شما رو بخوره چرا ….چون مغازه ها کنار هم بودند مشتریها اشتباه میگرفتند…خلاصه اینجا داستان ما و کل کل انداختن ها با این بنده خدا شروع شد…که هر قیمتی ما داشتیم برای جذب مشتری میزد زیر قیمت
هر جنسی داشتیم مشابه آن رو میآورد ولی کیفیت پایینتر و ارزانتر میداد خلاصه خیلی کارهای نادرست…اینجا منو همسرم گفتیم این یک تضاد بزرگ اومده که ما کار خود را گسترش بدیم ما نباید بچسبیم به این نقطه و تا جایی تونستیم احساس خودمون رو کنترل کردیم با بی توجهی و ندیدن اون شخص اینا تمام صحبتهای شما بود استاد که در گوش ما زنگ میخورد و ما میترسیدیم از جابجا شدن واقعا هم قدرت میخواست کل درآمد ما زندگی چند سالمون هر داشتیم از این مغازه بود به چه اعتباری ول کنیم بریم جا جدید…
ولی گفتیم طبق قانون این بنده خدا این تضاد اومده تا باعث پیشرفت ما بشه…حالا خودش به هر نیتی آمده به خودش برمیگرده
و دنیا ما رو مجبور کرد و هدایت شدیم به زدن شعبه ۲ و بعد پیشرفت و پیشرفت و بعد این قانون توی گوشمون زنگ میخورد آقا جان تو هر کجای این جهان باشی توانایی خلق ثروت را داری ربطی به مکان تو و سابقه تو نداره خداوند طبق قانون برای تو از در و دیوار مشتری میفرسته زمانی که تو وارد احساس بد نشی زمانی که در طول روز بطور مداوم بتونی احساس خوبی داشته باشی امید به آینده که در هر لحظه جهان داره تغییر میکنه طبق فرکانس تو
این جمله ها همش تو گوشمون بود……اون موقع ها شما مثال پاساژ علاءالدین تهران رو میزنید که چه ساختمان قدیمی ولی به چه قیمتهایی داره اجاره میره مثال اون ساندویچ فلافلی قم رو میزدید که در چه جای در قم چقدر فروش داره….اینا همه داشت به ما میگفت که فروش بالا به باورهای ثروت ساز تو برمیگرده..به امید و ایمان به حرکت تو..
خلاصه داستان ما با این بنده خدا خیلی بود ولی با زدن شعبه های دیگر خیلی مشتریها رفتند به مکان جدید ما چون بزرگتر بود و بهتر بود و بعد کم کم شعبه ۳ زدیم و خدا رو صد هزار مرتبه شکر از لحاظ مالی قابل مقایسه با قبل نیست و بعد هدایت شدیم کارگاه تولید تخته وایت برد زدیم و بعد چقدر هدایت شدیم از تهران چه بارهایی چقدر ورق های فلزی برای ما میفرستادند آلومینیوم وسایل نجاری (بدون تسویه) بعد حساب میکردند اعتبار داده بودند واینا همه دستان خداوند بود ..و….و بعد مهاجرت مون اوکی شد..مهاجرت کردیم
الان که فکر میکنیم به گذشته اگر اون بنده خدا نیامده بود دقیقا مثل فروشگاه ما نزده بود
ما هرگز ۳ تا شعبه نمیزدیم و معتقد بودیم تا ابد همین فروشگاه باید باشد چون سابقه ۴۰ ساله داره و همه میشناسنش…و یا همین شغل تا ابد…چون تجربه داریم و هزار تا منطق ساختگی برای اینکه خودمون رو قانع کنیم. وحتی ممکن بود با ترس از اون شخص شغل خودمون هم از دست بدیم و بدتر از بد ولی اون شخص اهرم ما شد برای پرش به سمت خواسته هایمان…
خلاصه
کنترل ذهن و از (دیدگاه دیگری به موضوع نگاه کردن) کار آسونی نیست، به قول شما استاد تمرین میخواد مثل عضله ای که توی باشگاه روش کار میشه…اگر روش کار شود خیلی آسون میشه بطور مداوم هر روز …
شما در گفتگوی با دوستان جلسه قبل گفتید اگر ابراهیم تونست چاقو زیر گردن پسرش بزاره خیلی کارهای قبل و خیلی قدمهای موفقیت آمیز دیگه داشته و مطمئن بوده از خداوند که پاسخ میدهد و چاقو زیر گردن پسرش گذاشت… و خداوند پاسخ داد و گوسفند را برای قربانی فرستاد…ابراهیم که یک شبه ابراهیم نشد…تکامل و تکامل
استاد جان همینطور که گفتید واقعا کنترل ذهن و احساس خوب در شرایط بظاهر ناجالب یک اصله این (قانون )هست و قانونی هم هست که خیلی راحت فراموش میشه.
و خداوند خیلی راحت به ما کمک میکند اگر بخواهیم…
من اگر اعصابم خورد باشه به شدت و بخواهم که حالم خوب بشه قطعا هدایت میشم چون میخواهم با تمام وجود ما هر چه رو با تمام وجود بخواهیم داده میشود به هر سمتی خوب یا بد…من انتخاب میکنم.. تمام این قدرت اختیار رو خدا به من داده اوکی میخوای حالت بد باشه ما کمکت میکنیم اتفاقات بد پشت هم….
اوکی میخوای حالت خوب باشه نا کمکت میکنیم اتفاقات خوب پشت هم….کل نمد هوالا و هوالا
هدایت همه بر ماست…
با کنترل احساس من خدا هدایتم میکند به هر سمتی که بخواهم…
من از صحبتهای شما اینا رو درک کردم و تجربه کردم.
هر کجا بهم ریختم هیچ چیز خوب پیش نرفت ولی زمانی یه کوچولو حالم بهتر کردم بهر طریقی قدم زدن خوردن نمیدونم شنا کردن دوش گرفتن خرید کردن هر چیزی…
بخت برگشت…و معجزه شد و همه چیز به نفع من اتفاق افتاد…چون قانون این بود.
خدایا هزاران بار شکرت که استادی وارد زندگیمان کردی در زمانی که با تمام وجود میخواستم بدونم قانون جهان چیست و زندگیمان از لحاظ آرامش درونی و سلامتی جسم و روابط و ثروت اصلا با گذشته قابل مقایسه نیست و خودم فقط درک میکنم از چه نقطه ای به چه نقطه ای رسیدم و هنوز ادامه دارد و من با خدا هنوز خیلی کارها دادم💞💞💞💞💞🌹🌹🌹🌹🌹🥰🥰🥰🥰🥰
استاد جان برای تمام زحماتتون و اینهمه عشق سپاسگزارم.
در پناه خداوند همیشه دلتون شاد🥰🥰🥰🥰
باسلام به همگی استاد جان و مریم خانم
دوستتون دارم دستان خداوند زندگیمون رو دکر گون کردید سپاسگزارم
این صحبتها رو باید با طلا نوشت
استاد عزیزم ممنونم خداوند پاداشتون رو بدهد از این همه علم و دانشی که برای من و همسرم(اسما هروی) ایجاد کردید. …
من هنوز این فایل و نگاه نکردم اما اومدم اولین کامنت لایک خورده را نگاه کردم و لذت بردم از این همه تکامل واقعا خداروشکرش به خاطر پیشرفتتون و کنترل کردن ذهن قوی که داشتین و دارین .
امیدوارم که در تمام لحظات زندگیتون دائم در حال پیشرفت باشید
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَهٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ(20 مزمل)
پروردگار تو مىداند که تو و گروهى از آنان که با تو هستند نزدیک به دو ثلث شب و نیم شب و ثلث شب را به نماز مىایستید. و خداست که اندازه شب و روز را معین مىکند. و مىداند که شما هرگز حساب آن را نتوانید داشت. پس توبه شما را بپذیرفت. و هر چه میّسر شود از قرآن بخوانید. مىداند چه کسانى از شما بیمار خواهند شد، و گروهى دیگر به طلب روزى خدا به سفر مىروند و گروه دیگر در راه خدا به جنگ مىروند. پس هر چه میسر شود از آن بخوانید. نماز بگزارید و زکات بدهید و به خدا قرض الحسنه دهید. و هر خیرى را که براى خود پیشاپیش بفرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت. و آن پاداش بهتر است و پاداشى بزرگتر است. و از خدا آمرزش بخواهید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم،سلام به رفیق های نازنین غارحرای من …
الهی که حال دلتون عالیِ عالیِ عالی باشه….
روزمون رو شروع میکنیم با ستاره ی قطبی مدلِ کامنتی قربه الی الله :))
چقدر من این لایو رو دوست دارم،هیچ وقت برام تکراری نمیشه…هربار که بهش گوش میدم یک نکته ی جدید ازش یاد میگیرم…لایو بینظیر و پر از آگاهیه…و جدا از ارزشمندیش…این همون لایوی که من رو وارد این جهان توحیدی کرد…لایو که من رو هدایت کرد به سایت استاد …سایت که نه….وادی مقدس طوی…
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾
پس چون به آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی!
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾
به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی.
خداروصدهزار مرتبه شکر که قبل از مرگم هدایت شدم و کر و کور و نافهم از دنیا نرفتم…قبل ازینکه چشم هام بسته بشه و قدرت اختیار رو ازم بگیرند…با چشم های باز و قلبی مطمئن به ندای پروردگارم لبیک گفتم.
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک
عزیزِ مهربونِ شیرینِ قدرتمند من….به من و به عقل و درکم ببار و اجازه بده آینه ی کوچکی باشم برای انعکاس نور تو…
=======================================================================================
abasmanesh.com
در ادامه ی کامنتی که لینکش رو گذاشتم،تمرین ستاره ی قطبیم رو ادامه میدم تا یکبار دیگه از خودم ردپای پررنگ برجا بزارم و هم دعا میکنم خداوند سعادتی به من ببخشه تا دست کوچکی باشم برای گسترش جهان توحیدی و ایمان بیشتر بندگان صالح خداوند…خدای بینظیر من…مدیر کیهان و کهکشان ها…مدیرِ نظم ضربان قلبم …..
=======================================================================================
غروب 26 فروردین ماه،در حالیکه کل کشور در وضعیت امنیتی بود،من به راحتی و بدون کوچکترین مشکلی به دنبال ایده ی الهامی وارد جزیره ی کیش شدم…درحالیکه هیچی از قدم بعدیم نمیدونستم…
بهم گفته بود برو کیش ومن لبیک گفتم و اومدم….
از باران رحمت بی سابقه ای که همون روز ها،تموم جزیره رو زیرآب برده بود،فهمیده بودم که خداوند بهترین پلن هارو برام چیده…اما باز هم منطق عقل و دو دوتا چهارتا…
حالا کجا برم؟
به کی بگم؟
کجا دنبال کار بگردم؟
اصلا چه کاری رو شروع کنم؟
خدایا من هیچی نمیدونم….من هیچی بلد نیستم…خودت هدایتم کن…
خدایا من بی توشه و بی آشنا و بی کس زدم به دل دریا…خودت دریا رو باز کن….
با اینکه کاملا متوجه شده بودم که این سفر فقط برای اینکه من بیام و ازین محیط لذت ببرم و احساس لیاقتم رو بالا ببرم و باور کنم من لایق زندگی در این جزیره م،مخصوصا که نشانه ی روزانه م باز دوره ی احساس لیاقت بود و کاملا آگاه بودم که قرار نیست تقلا کنم،قراره فقط آروم باشم و اجازه بدم همون خدایی که من رو تا اینجا آورده،قدم بعدی رو بهم بگه….
اما انسانِ عجول و ضعیف و فراموشکار…
روز سومی که توی کیش بودم…دوباره ماشینم توی شن گیر کرد…
افتاده بودم توی تقلا….که من سه روز اینجام چرا هیچ خبری نمیشه؟
چرا هیچ الهامی نمیاد…؟
درحالیکه بچه هام به شدت بی قراری میکردن و روزی صدبار زنگ میزدن با هق هق گریه…که مامان کی برمیگردی؟
روز آخر توی دفترم براش نوشتم،ببین خودت منو آوردی اینجا…امکان نداره مسیر اشتباه باشه!
من دیگه نمیکشم،نگاه کن ببین بچه هام دارند از گریه هلاک میشن!
چی میخوای ازم؟که از بچه هامم بگذرم؟
باشه بیا…برات مینویسم…
این بچه هارو خودت بهم دادی….و من مالکشون نیستم…حتی از نظر ذهنی خودم رو ازشون جدا میکنم….
بازم ابراهیم میشم و قربانی میدم…
اما خدا…خدای قشنگ و مهربونم…
وقتی به ابراهیم دستور دادی اسماعیل رو قربانی کنه،خودتم اسماعیل رو آروم کردی…
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ
چون با پدر به جایى رسید که باید به کار بپردازند، گفت: اى پسرکم، در خواب دیدهام که تو را ذبح مىکنم. بنگر که چه مىاندیشى. گفت: اى پدر، به هر چه مأمور شدهاى عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت.
خدایا خودت بچه هارو آروم کن…کمک هات رو بفرست….
اون روز ساعت ها توی خیابون های کیش پیاده روی کردم…
گریه کردم…صداش زدم…سرش داد زدم…باهاش بحث کردم…
راه رفتم و راه رفتم و راه رفتم…
و درآخر باز هم مثل موسی،وقتی شاخ وشونه کشیدنام تموم شد…گفتم خدایا منو ببخش…من به خودم ظلم کردم،من به هر خیری که برام بفرستی سخت فقیرم …..
و آروم شدم…آرام و رها…
وقتی آروم شدم بهم گفت فردا بلیط برگشتت رو بگیر و برگرد پیش بچه هات…
تو کار خودت رو انجام دادی،بقیه ش با من…
وقتی به فامیلمون گفتم من فردا برمیگردم،گفتن پس کار چی؟تو که کار پیدا نکردی…گفتم خدا بزرگه…درست میشه…
صبح روزی که قرار بود برگردم….
به محض بیدار شدنم دیدم چندتا SMS اومده برام…
از کی…؟
از همون فرشته ای که اول سال،خداوند به من هدیه داد…رفیق نازنین غار حرای من شد مامور رسوندن پیغام الهی!
تا من یکبار دیگه سر سجده به جا بیارم از عظمت خداوند که بدون اجازه ش هیچ برگی از درخت نمیفته….
متن SMS رو اینجا مینویسم:
یادته گفتم مادربزرگم حالش ناخوبه،دیروز رفتم عیادتش،اونم به درخواست خودش،سعیده دستام داره میلرزه موقع تایپ کردن الانم
گفت تو خواب بهش یک عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه ست که خونه ش کنار آبه،یه قرآن سبز هم کنارشه،بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن،یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش رو درست کنه
کمک الله رسید…من یک جو ایمان نشون دادم و اون مثل همیشه در بهترین زمان و مکان نورش رو فرستاد…
از جایی که عقل جن هم نمیرسید…
و من سبکبال و آرام و با قلبی مطمئن برگشتم…
تا برای قدم بعدی آماده بشم….
=======================================================================================
از 30فروردین ماه…تا امروز 12 اردیبهشت…
به عدد فقط 14 روز گذشته….اما این 14روز انقدر سرعت اتفاقات زیاد بود…
انقدر معجزه پشت معجزه رخ داد…که از توان نوشتن من خارجه…
شاید یک روزی سعادت داشتم تا جلوی دوربین بشینم و برای استاد تعریف کنم،توی این 2 هفته بر من چه گذشت…
2 هفته ای که برای من کارگاه عملی اجرای قانون،کار کردن روی ایمان،تسلیم نجوا نشدن،تلاش برای به صلح درومدن با تموم آدم های غیر هم مدار،تنهایی به دل دریا زدن…و شکستن شاخ غول بود…
من بیل نزدم….من کوه نکندم…
ولی از نظر ایمان و اجرای قانون در عمل،مثل کوه روی خودم کار کردم….
تا یکبار دیگه بدون هیچ تلاش بیرونی،اجازه بدم خداوند دل هارو برام نرم کنه و بدون هیچ درگیری،از خانواده م جدا بشم و آماده بشم برای این مهاجرت…
روزی که با صورت رنگ پریده و چشم های خیس،وارد اتاق پدرم شدم و توی قلبم به خدا گفتم ابراهیم برای تو وارد آتیش شد…من چرا با ترس هام روبه رو نشم…؟حتی اگر پدرم بزنه توی گوشم …من یک قدم ازین مسیر عقب برنمیگردم….
و من خدا رو توی اتاق پدرم؛درکنار پدرم دیدم….
من این آرامش پدرم رو در رویاهامم ندیده بودم….
کل صحبت های ما به 5 دقیقه هم نکشید…
اگر فکر میکنی با دوتا بچه،از پس خودت برمیای برو….من حرفی ندارم…
استاد..
خدا ….
خدا قلب پدرم رو نرم کرد….
خدا از اشک های مادرم محافظت کرد….
خدا به همسرم دستور داد که جلوم واینسته ….
به خدا که از دست من هیچ چیز برنمیومد….من فقط از خودش خواستم و اون مثل همیشه بهترین خودش رو برام گذاشت….
=======================================================================================
حالا من اینجام….
جزیره ی زیبای کیش…
وعده ی خداوند به حق بود….
پرونده ی من به دست محمودنامی سپرده شده بود…
کسی که ندیده بودمش….و ایشون هم تا به الان هیچ آشنایی با من نداشت…
بعد از اینکه من با رسیدن پیغام الهی از کیش برگشتم،ایشون یک شب در مهمونی از زبان فامیلم میشنوه که دخترخاله ش اومده بوده کیش دنبال کار همین….فقط همین…
فرداش زنگ میزنه به فامیلمون و میگه:
من که دخترخاله ت رو نمیشناسم…هیچی ازشون نمیدونم….
اما امروز وقت نماز صبح یک صدایی یک احساسی نمیدونم چی بود…
بهم گفت تو باید بری برای این دختر دنبال کار بگردی…این مسئولیت با توعه…انگار یکی داره هلم میده فقط که حتما براش کار پیدا کنم…
من تموم تلاشم رو براش میکنم…
=======================================================================================
استاد جان…یکبار دیگه من فقط با ایمان…فقط با باور…
در زمان درست درمکان درست قرار گرفتم….
و بعد ایده ها اومد…آدم ها اومدن…کمک ها رسیدن…از همه طرف….از همه طرف ….
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾
[یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
من…به لطف و هدایت و نور رب العالمین،با بهترین مدیرعاملی که توی رویامم نمیدیدم،قرارداد کاریم رو در بهترین شرایط ممکن بستم…
و این ماه…ماه آموزش من و ورود به دل تجارت و بیزینسه…
خداوند سمت خودش رو عالی انجام داد….عالیتر از عالی…
ازین جا به بعد منم و ایمانم و تلاش و تمرکزم برای ارائه دادن بهترین خودم….
خیلی دلم میخواست تموم مسیری که اومدم رو با جزئیات بنویسم….اما در توانم نبود…
نه توان جسمی….که از توان روحی من خارج بود ازین همه معجزه های الله گفتن…
شاید یک روزی یک مستند ازش ساختم….شاید یک کتاب ازش نوشتم….
نمیدونم…
تنها چیزی که الآن میدونم اینکه باید با قدرت به این مسیر ادامه بدم…و یادم نره از کدوم مسیر حرکت کردم و به اینجا رسیدم….
و ادامه بدم….و ادامه بدم….و ادامه بدم….
کامنتم رو با دستور خودش…با این آیه تموم میکنم….
و دعا میکنم این صلات رو از من بپذیره و بهم لیاقت بده تا لحظه ی آخر عمرم در مسیر توحید بمونم و با توحید بمیرم.
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!
وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
اگر ایمان آورید و کنترل ذهن (تقوا) پیشه کنید، اجر عظیم خواهید یافت آل عمران/ 179
سلام و درود خداوند بر سعیده نورانی
خیلی وقت بود که برایت ننوشته بودم. نه اینکه دلم نخواد بنویسم،نه! حسم شبیه کسی بود که در حال تماشای فیلم مورد علاقه اش است و دوست نداره وقفه ای هنگام دیدن براش ایجاد بشه. هر چند همیشه مورد لطف و محبت خواهر عزیزم بوده ام و ازین بابت بینهایت سپاسگزارم.
خواندن کامنتت مثل همیشه تحسین قلبی منو بهمراه داشت با این تفاوت که اینبار چشمانم رو هم خیس کرد و بی اختیار با خواندن کامنتت اشک ریختم. یک لحظه تو ذهنم مرور شد که بهت گفتم در این تصمیم شجاعانه ات پاداشی عظیم نهفته است. و حتی اگه بخواهیم دستاوردهای بیرونیت رو به حساب نیاوریم، دستاوردهای درونیت قطعآ بزرگ و الهام بخش است و این همان وعده خداوند برای دادن نعمت های بیشتر با افزایش ظرف وجودیمان است.
سعیده جان سفر من به شمال باز هم تکرار شد و اکنون میبینم که سعیده از شمال به جنوب کشور طی طریق کرده است. انگار همین دیروز بود. چقدر زمان سریع می گذرد و چقدر نتایج میتونه سریع و بزرگ رقم بخوره وقتی که مصمم هستی و ثابت قدم در مسیر درست! و این میتونه الگوی خوبی باشه برای همه ما در این مسیر زیبا.
در ذهنم یکبار دیگه سخن استاد در جلسه دوم قدم دوم بولد شد که میگفت:قرار نیست که شما به اون اندازه که روند تکاملی من طول کشید تا به این باورها برسم، به اون اندازه زمان نیاز داشته باشید و تو این جملات رو برای من پررنگتر کردی و در ذهنم باورپذیر تر کردی.
امیدوارم قبل از دیدن روی ماهت شاهد فیلم نتایجت از این سایت الهی باشیم. و خداوند بزرگ و بخشنده یاریگرت باشه که قطعآ اینگونه خواهد بود زیرا این وعده اش به شجاعان است.دعای خیر و انرژی مثبت و قلب فراوان از زاگرس زیبا تا کیش زیبا بدرقه راهت باد. باران رحمت الهی هم الان شدت گرفته اینجا که این هم نشانه ایست ازینکه خبرهای خوبی برایت در راه است. با آرزوی بهترینها براتون. در پناه حق باشی،یا حق
سلام به آقای زرگوشی عزیزم
تو سرم بود که در دوره مقدس 12قدم براتون پاسخ بنویسم اما هدایت شدم به این کامنت تون .
درابتدا خیلی جذاب و حرفه ای
خیلی فوق العاده و خفن وخاص
با کلی واژه هایی هماهنگ دیگه
متواضعانه وخالصانه وتمام قد
سپاسگزارم ازتون برای کامنتهایی که
در دوره مقدس 12قدم می نویسین و به شخصه لذت میبرم.
دم شما گرم.
چقدر خداروشاکرم برای وجود نازنین تون در این بهشت .
خواستم بگم درسته شینا جان به پدری چون شما افتخارمیکنه
زینب عزیز به عشقی چون شما افتخار میکنه خداروشکر.
من و رسول جانم هم به داشتن
شما و هم دوره بودن مون باشما
افتخار میکنیم رفیق جان مون .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین ندارها قراربگیره ان شاالله
سلام و درود خداوند بر شاعر خوش ذوق و نویسنده توانای سایت عباس منش
ممنون و سپاسگزارم فاطمه جان بابت مهر وجود و نگاه زیباتون. همیشه با عشق کامنت های زیباتون رو میخونم و از قلم توانا و گنجینه سخنی که دارید لذت میبرم.تازه دارم متوجه میشم که محمد حسن این توانائی شو از کی به ارث برده (ایموجی شگفتی و چشم قلبی)
حضور رفقایی چون شما و رسول جان در این سایت الهی مایه سعادت و خوشحالی من است و لذت این سفر و این لحظه ها رو برایم صد چندان می کند.به دلم افتاده که عزیزانم را کنار هم در سالهایی نه چندان دور ملاقات خواهم کرد و از بودن در کنار هم و تعریف راهی که طی کردیم و دستاوردهایی که داشتیم لذت بیشتری خواهیم برد و این، این لحظات را برایم ارزشمندتر می کند.
روی ماه هلیسا خانم و آقا محمد حسن رو جای من ببوس و سلام گرم منو به رسول جان برسان. در پناه خداوند شاد باشید و سعادتمند و ثروتمند و سلامت. یا حق
سلام سعیده ی قشنگم
بوووووووووس به روی ماهت
من با اجازه اومدم وارد
اتاق شخصی تون بشم و
میدونم که عشق و مهربونی هامو از دل همین نقطه آبی دریافت میکنی
ارادت رفیق نازنینم ..
هنوزم از اون روز بارها و بارها ایمانم داره بیشتر میشه به اینکه وعده ی خداونده که إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ
بیشترین پیام این مدت ما یه جمله است واون هم
خدا خدا خدا همه چیزه ..
خدا فقط باقدرت نشونم داد که هدایت از تو خواب مادربزرگم هم انجام میشه ومهرتاییدی زد به تسلیم جریان هدایت شدنم ..
نوش جانت باشه این هدایتهای کادوپیچ خداوند که داره دونه دونه خیلی شیک ومجلسی واست رونمایی میکنه و لذتشو میبری.
مبارکت باشه قراداد کاری جدید ومهاجرت جدید
پراز حال خوب و لبخند باشی عزیزم .
از یه جایی به بعد تو مسیر توحیدی و درست که قرار میگیری دیگه با هیچکس و هیچ چیزی نمی جنگی و دنبال آرامش و نگه داشتن حال خوبت هستی ،درست کاری که تو این مدت انجامش داری میدی.
خیلی وقتها زندگی یه فنجون قهوه خوردن با خود خداست
فیس تو فیس
زل بزنی بهش و بگی دمت گرم
بامعرفت که هرلحظه درکنارمی.
این روزها فرصت خوبیه برام و
دارم تکاملی یاد میگیرم و تمرین میکنم که خوش حالی من و
احساس خوبم بستگی به کیفیت افکارم داره و بهترین کیفیت رو در
تسلیم هدایت وقدرت خدا شدن
بیشتر دارم پیدا میکنم .
همچنان بعداز این ماجرا این بیت زیاد تکرارمیکنم که
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
رهِ پنهان بنماید که کس آن راه نداند
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگیت در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.
سلام سعیده جان خواهر عزیزم
امیدوارم ( از ته دل) حال دلت عالی باشه
خودت در کنار خانواده و بچهای عزیزت خوش و خرم باشید
این فایل نشانه امروز من بود
فقط میتونم بگم حیرت زده شدم
اولا که خود فایل منو میخکوب کرد چون دقیقا استاد داره باورهایی رو میگه که تو دوره همجهت با جریان خداوند میگه
موندن تو احساس خوب باعث آرامش میشه اگه مداوم باشه و وقتی ارام شدی ( حتی یه کوچولو) اونوقته که هدایت میاد و راه نشونت میده و بهت میگه قدم بعدیت چیه
بهترین باور برای رد شدن و تغییر اتفاقات الخیر فی ما وقعه
الله اکبر من شدیدا نیاز داشتم به این فایل
تا اینکه کل فایل رو دیدم و زدم قسمت کامنتهای برتر دیدم اسکت اول لیسته با ایه 20 مزمل
الله اکبر
این کامنتو 12 اردیبهشت پارسال گذاشتی و داخلش از اعجاز هدایت خدا گفتی و الان هم معجزه ای دیگه از هدایت رخ داده برای من
12 اردیبهشت امسال من از همین آیه یه عکس گرفتم برای دلگرمی خودم و موندن توی احساس خوب و شماهم 12 اردیبهشت اما یکسال قبل گذاشتی اول کامنتت
این ایه دقیقا وصف حال منه
شغلم این چندوقته شده ام دی اف و دکوراسیون
تایم زیادی ندارم توی طول روز و وقتی شب میام خونه خستهم و عملا کم رمق هستم برای کار کردن روی دوره
استاد تو دوره همجهت میگه وقتی افکار مناسبی داری افکار مناسب دیگه رو جذب خودت میکنی تا باعث تقویت اون فکر مناسب ( یا نامناسب) بشه و مومنتوم بگیره
من برای خرید دوره بشدت انگیزه داشتم و هرروز که میومدم توی سایت میدیدم جلسه جدید اضافی شده و حسرت میخوردم که خدایا چی میشه منم توی دوره باشم خودت نشونه دادی بهم قراره اوکی کنی شرایطو
خلاصه شرایط جور شد دوره تهیه شد حالا وقت پیدا نمیکنم بیام رو دوره درست کار کنم
خسته و کوفته میخوابم به شوق رفتن به سرکاری که خداییش علاقمند شدم بهش
داشتم میرفتم تو احساس بد و خود سرزنشی که اینقد اسرار داشتی دوره رو بخری حالا خریدی چی شد؟
اینقدر این فکر داشت رژه میرفت که عملا داشت مومنتوم مثبت رو قطع میکرد
گفتم خدا خودت کمک کن فقط حداقلش از سرزنش کردن خودم دست بردارم
تا اینکه این ایه رو دیدم ( گوگل بزن ایه تصادفی یه سایت هست رندم یه ایه با معانی مختلف میده)
این ایه دلگرمم کرد ارومم کرد
برداشت من از این ایه این بوده که مردمانی بودن زمان پیامبر که یه عدهشون 4 ساعت قران میخوندن و عبادت میکردن ( اگه فرض کنیم شب و تاریکی 8 ساعته) ، یه عدهشون 6 ساعت اینکارو میکردن و یه عده کل شب مشغول بودن
شاید این بندگان خدا بعد یه مدت اذیت میشدن با این روش و بهشون فشار میومده از کم خوابی و یا از کسب روزی عقب میموندن که خدا این ایه رو بهشون فرستاد تا بگه من آگاهم که چند گروه از شما مومنان چه تایم هایی مشغول عبادتید و چیکار میکنید ، به خودتون سخت نگیرید ، تا جایی که براتون میسر هست ( یعنی تا جایی که امکان انجام این کار به راحتی براتون فراهمه) عبادت کنید زیاده روی نکنید چون با زیاده روی کردن احتمال داره توقع داشته باشید زود نتیجه بگیرید و همین باعث تولید افکار نامناسبی بشه که بزنه بیمارتون کنه یا از کار دلسرد بشید ، خدا اگاهه خدا میدونه ، شما کافیه فقط تا جایی که براتون میسر هست عبادت کنید ( ولی ادامه دار و هرروز)
جالبه دوبار این مبسر بودن رو گفته
بعد میگه شما کافیه اینکارو هرچقدر میسره انجام بدید تا جایی که همیشگی باشه ( اقامو الصلاه آتوالزکات) چون با اینکارتون مدام درحال قرض دادن خوبی هایی به خداوند هستید که قراره بسیار بیشتر از قرضی که دادید پس بگیرید
خدا داره وعده پاداشی بزرگتر در مقابل قرض کمتر ولی همیشگی مومنان میده و بهشون توصیه میکنه که بدونییید اقا این مدل برای شما خیلی بهتره
پس طلب بخشش کنید و شیوه عبادتتون رو همیشگی اما میسر با شرایطتتون بکنید
این درکیه که من از این ایه داشتم و سریعا اسکرین شات گرفتم تا هربار بهش رحوع کنم
راستی
یه جمله داشتی توی کامنتت که خیلی میتونه هم به من هم به خودت کمک کنه و من یکی که سریع قاپیدمش ( با اجازت )
2 هفته ای که برای من کارگاه عملی اجرای قانون،کار کردن روی ایمان،تسلیم نجوا نشدن،تلاش برای به صلح درومدن با تموم آدم های غیر هم مدار،تنهایی به دل دریا زدن…و شکستن شاخ غول بود…
من بیل نزدم….من کوه نکندم…
ولی از نظر ایمان و اجرای قانون در عمل،مثل کوه روی خودم کار کردم….
شک ندارم این کامنت قراره در بهترین زمان و بهترین موقعیت بدستت برسه پس امیدوارم با خوندن این کامنت اینو بدونی که من یکی از ته قلبم دوست دارم و اروزی سعادت و خوشبختی برای خودت و خانوادت و دوتا ملکه زمینی ( که ایشالا همیشه تاج خوشبختی روی سرشون باشه) دارم
مدیون رد پاهات هستم و تو مومنتوم مثبتت به اغوش الله میسپارمت
الله اکبر این همه جلااااال
الله اکبر این همه شکوووووه
سلااااام داداش،چطوری؟روی دوش خدا خوش میگذره؟
عمل صالحت پر از برکت خدا،زمان هر روزت پر از فراوانی،نور قلبت مستدام!
بِببین،این خدا دیگه داره منوووو دیوونه میکنه!این خدا خیییلی باحاله! این خدا خییییلی خداست!
داشتم به جلسه 10 دوره گوش میدادم :) توضیح استاد رو مفهوم باورِ الخیر فی ما وقع…
که نقطه ی آبی پربرکتت به دستم رسید!
هنوز برنگشتم کامنت خودم روبخونم و این فایل رو گوش بدم،مطمئنم صدهزارتا هدایت دیگه اونجا منتظر منه که با عشق دریافتشون کنم…
ولی انقدر ذوق زده ی این همزمانی شدم که نتونستم همین الان ننویسم!
هم زمانی ها کار خداونده!
هم زمانی ها هم جهت با جریان خداونده!
هم زمانی ها یعنی روی طول موج برکت خدا قرار گرفتن ….
الهی صدددد هزااااار مرتبه شکرت،خداااایاااا شکرت که انقدر باحالی ….
برات بهترین ها رو آرزو میکنم برادرجان،استاد تو دوره هم میگه روزی ده دقیقه روی دوره کار کن ولی هر روز کار کن…
آرام و پیوسته بیا …خیلی زود خود خدا همه ی مسیر رو برات آسون میکنه….
الان ساعت 6ونیمه،به برنامه ریزی عقل من اگر بود،من باید با استرس و اضطراب آماده میشدم برای رفتن به شیفت اورژانس کودکان…
ولی من روی سکوی حیاط پدری نشستم،قهوه ی عصرم رو با دیدن زیبایی های باغچه ی حیاط نوش جان کردم،زمانمم آزاده آزاده…تو حساب هام پول به اندازه ی کافی هست…از همه مهم تر قلبم در آرامش و به بالایی وصله…
به این 3 تا جمله ی هدایتی همیشه فکر کن:
معجزه اتفاق میفته
رها بودن مهم ترین درس زندگیه
هیچ کس در راه نمیمونه
در پنااااه نور الله مهربانم میسپارمت…
سلام به سعیده ی نازنیم
میدونم این اکانت ،شاید کمی برات نا آشنا باشه،مطمئن هستم از روی هوش وزکاوتی که ازت سراغ دارم،متوجه میشی که من کدوم شهلا هستم..
سعیده جااانم ،خوندن کامنتهات بهم کلی انرژی میده،مثل همیشه پرشور وپر سروصدایی
سعیده جان،دوره ی هم جهت با جریان خداوند،داره تحول بزرگی در زندگیم رقم میزنه
منم مات ومبهوت نشستم ،فقط میگم خدایا شکرت،هیچی ندارم که بگم جز اینکه شکر گزاری کنم
زمان بندیهایی تو زندگیم اتفاق میفته،که من روز بعد متوجه میشم چه خبر…الله اکبر
امروز جلسه ی 13 اومد رو سایت،گوش دادم،مثل همیشه خدا باهام حرف زد
سعیده به همون خدایی که باهاش داری عاشقی میکنی،گیج ومنگ، فقط دارم با جریان زندگی آرام شنا میکنم،همین دوسه روز اخیر اتفاقاتی به ظاهر بد از دید بقیه پیش اومد،من بیخیال فقط رد شدم،ته دلم میگفتم :
الخیر فی ماوقع
میدونی اینبار چه فرقی با گذشته داشت،چنان محکم تو وجودم گفتم،که تمام ترسهای دنیا ،خودشون فرار کردن ازمن …،
سعیده جان ،سعیده جان،سعیده جان:
یه تایمی کامنتهات رو میخوندم میگفتم خوش به سعادتت،با این حال خوبت سعیده،با خدا چقدرررر زیبا عشقبازی میکنی،حالا خودم هم به این مرحله رسیدم،
از عشقش ،به سینه م عاشقانه میکوبم ومیگم خدا جونم ،دردت به جووونم ،همه ی وجودم …..
سعیده جانم خبرهای خوشی دارم،که به زودی میام وبرات عنوان میکنم،
دلم خواست ،امروز در این حال خوب برات بنویسم وبهت بگم به ظاهر دوریم از هم ،ولی قلبم نزدیک نزدیک بهت،
دوست دارم سعیده جانم
در پناه حق باشی دختر خوش قلب خدا..
به نام یکتای بی همتایم معبود بی نظیرم الله هدایت گرم رب العرش عظیم خدای بخشنده و مهربانم
درود و تهنیت معبودم به بنده ی نازنینش دوست عزیزم سعیده زیبایم
دوست عزیزم کل مدت خواندن کامنتت گریه کردم انگار که خدا داشت از زبون نازنینت با من حرف میزدم داشت بهم میگفت که نشونه ها رو ببین من دلها رو برات نرم میکنم تو رو به هرچیزی که فکرشو بکنی میرسونم فقط به من تکیه کن فقط منو باور کن آه خدایا قلبم داره از سینم میزنه بیرون تا حالا هدایت الله رو اینقدر واضح لمس و درک نکرده بودم یا الله من دارم میبینم که تو دلها رو برام نرم میکنی انسان های فوق العاده رو در مسیرم میزاری هر روز راه های پیشرفت رو جلوم میزاری هر روز بهم ایده میدی هر روز عشقت رو در جانم در قلب من عمیق تر میکنی جانانم معبودم سرورم عشقم روحم همه چیزم دست بریدم از همه دست بریدم از همه فقط تو رو میخوام فقط میخوام بندگی تورو بکنم فقط عشق بازی با خودت رو میخوام ای الله بیهمتا ای بخشنده ترینم ای مهربان تریم من گمراه بودم من غافل بودم من پوچ بودم که تو رو اینجوری درک نکرده بودم رب من سرور من کمکم کن مثل همیشه توحید تنها هدف زندگیم باشه
سعیده جان عاشقتم که دلم رو باز کردی قبلم رو سرشار از معبودم کردی اشکام بند نمیاد عشق خواهر هر جایی که هستی تو هر مسیری که هستی رب العالمینم همراه تو
خدایا سپاس بیکران تو که امید و ایمان رو وارد قلبم کردی خالق من معبود من عاشقتم بهترین من تو صدای منو میشنویی تو بین منو قلبمی تو خود منی جانانم سپاسگزارم که خودت به پیامبرت گفتی که
««و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)»» معبودم این حرفت همیشه آرومم میکنه من تا عمر دارم سپاسگذار این آیه بی نظیرت هستم
عاشقتم معبودم عاشقتم ای ذات بی همتا عاشقتم همه وجودم عاشقتم رب بی نظیرم
سلام به سعیده جان خواهرمعنویم
وخدایی که به شدت برایش کافیست…
آخرین کامنتتون روکه نوشتیدو اینکه عازم سفرهستید،تمام فکروذکرم به شمامعطوف شدوفقط برایتان هرلحظه خداوندراآرزوکردم ودلم می خواست ازشماخبرهای الهی دریافت کنم ونتایج عالی اش مثل همیشه برایتان وچقدرخوشحال شدم واشک ریختم عزیزدلم ،سعیده جانم …
الهی شکرکه استادعزیزمان همه چیزراتکاملی به ما آموختندوایمان وتوکل رابرای همیشه دروجودمان تداعی کردندوتوحیدشان رابه معنای واقعی درقلب زیبایی که خداوندبه ماهدیه داده جاری وساری نمودندواین همان رسالت یک معلم وپیام رسان واقعی است که باخداشناسی شان تمام وجودوزندگیمان رااینطوربه سمت خالق بی همتایمان سوق داده اندتافقط نوروروشنایی ببینیم وهرلحظه وچه بساهرنفس باخودش پادشاهی کنیم ….
ازصمیم قلبم برایت عالی ترین آرزوهارادارم وآرامشی وصف ناپذیرکه فقط باایمان،توکل وصبردروجودت نهادینه شده وتوراباخواسته خودش که والاترین خواسته هاست گره می زندودربندخودش اسیروچه اسارتی والاتر ازاین که آزادیِ مطلق است….
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بنام خداوند
او که آرامش بخش قلبهاست
سلام
بازم چشمای ما پراز اشک شد از کامنت شما عزیزه جان
آیه هایی که میزاری دیوانه میکنه منو و قلبمو احیاء میکنه
ازین همه معجزه قلبم وایساد
ی آرامش خیالی به منم دست داد
خدا فقط میدونه که این آرامشی که دارم از جنس خودشه
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
اون خواب،اون ندایی که اون اقا اول صبح شنید،اون مدیرعامل فوق العاده،اون دلهای نرم شده به اذن الله،چی بگم آخه چی بگمممم
بی نهایت برات خوشحالم
بی نهااایت خوشحالم
بی نهایت خوشحالم
ازینکه داری جهان رو گسترش میدی هم سپاسگزارم
حس میکنم خداوند الان ازت حسابی راضی تره
به امید موفقیتهای بزرگ و بزرگ و بزرگتر.
منتظر خبرهای خوش آینده نزدیکت هستم.
دارم اشک میریزم خواهر گلم
چند روزه سر درگم شدم
توی بیراهه هستم ، کسی رو جز خدا ندارم اما ایمانی هم نشون ندادم
به دونسته هام اونجوری که باید عمل نکردم ، شدم عالم بی عمل
هرروز ایمیل رو چک میکنم ببینم متنی ازت منتشر شده یا نه
خداروشکر که دارمت ، الان نیاز داشتم به این نشونه ، اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم ، چرا گم شدم چرا لذتی توی گوش دادن به اگاهی ها ندارم
الله اکبر از این اتفاقاتی که برات رخ داده ، هزار الله اکبر
هیچ ایده ای برای ادامه دادن ندارم و گم شدم توی خودم اما پیامت پر از امید و ایمان بود
اشکم اجازه نمیده از بس لذت بردم چقدر خودتو مستحق اجابت شدن کردی
خدارو شکر
امیدوارم سر زنده و سلامت باشی خواهر نازنینم
قلب بهشتیت پر از عشق نور
سلام سعیده جان
مدتی ست کامنت هایت را می خوانم. با خواندن کامنت هایت شک، تردید، و نگرانی برایت و شاید این شک و تردید و نگرانی ها برای خودم بود و در وجود خودم که در قالب ” برای تو ” به من نمایش داده می شد و می شود. نمی دانم چه کرده ای و قدم در چه مسیری گذاشته ای . اما با خواندن این کامنتت فقط اشک ریختم و خدا را نزدیک دیدم و این آیه را لمس کردم:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
خوب من لطفا باز هم بنویس و اگر بهت گفته شد جزیات بیشتری بنویس تا قدمم محکم تر شود و داستان های قرآن از داستان بودن برایم بیشتر درآیند و یقین قلبی م شوند.
از تو سپاسگزارم و برایت راهی روشن آزو دارم
بانام الله جان وبا سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز وسلام خدمت همکلاسی های عزیز ودوره خدمت شما دوست گرامی و بزرگوارم خانم سعیده شهریاری خدا قوت قهرمان از بس ناشی هستم در کامنت نوشتن به خدا هم دیشب وهم امشب دو بار کامنت نوشتم دستم خورد بهشون نمیدونم چی شد کامنتهام وباز دارو مینویسم عزیز دل اشرف آخه من چه قدر باید گریه کنم از دست تو واز دست خدای هردومون آخه قربونت برم من سعیده ی عزیزم من عاشقت شدم آخه تو چه قدر بنده ی پاک خدا جونم هستی آخه خداوندهم عاشق تو شده داره از هر طرف تورو سفارشت رو میکنه باهات حرف میزنم به جاهای گوناگون تورو میبره قربون خای تو بشم من این چشمای ضعیف من ضعیف تر هم میشود از بس با کامنتای باحساست وباآیه های پر معنایت خداوند داره تورو
به عالمیان نشونت میده وعزیز بودنت رو آشکار میکنه معلم قرآنی من کلاس پنجمی ولی به وقتی کامنتت رو میخوندم فقط شکر میکردمو باهق هق گریه هام فقط میگفتم خدایا شکرت کار سعیده جونم رو درست کردی سپاس گزارم وحالا هم همینطور
نمیدونم چی بنویسم چون فقط
اشک میریزم به حال زیبایت دعا گوی همه ی عزیزان هستم سعیده عزیز از خداوند متعال
برات همه یقشنگی هایش خواستارم وبوس آرزوی ماهت وخدا حافظ همگی
سعیده نازنین سلام ،
باز هم مثل همیشه عالی نوشتی ، تمام مدت کامنت خوندن تو گریه کردم از خوشحال وجود خدا از اینکه نزدیک هست و چه راحت نعمت میده ، چه راحت اجابت می کنه اگر فقط ما باروش کنیم ذهن را کنترل کنیم و هدایت را بشنویم و عمل کنیم و تو چه عالی این کار را می کنی و سبب میشی کسی مثل من إیمانش قوی تر بشه ، جند روز پیش دوستی می گفت اکثر مردم از خدا و قران و … متنفر هستند و یاد یکی از فایل های توحیدی فکر کنم توحید عملی ۶ بود افتادم که استاد گفت چقدر بعضی جاها کثیف عمل می کنیم ،و چقدر درست گفته چقدر اکثر جامعه خدا را مورد ظلم و تهمت قرار می دهند اگر می دانستند خود را از چه موهبت وًگنج و ثروتی محروم کردند ، به قول استاد ما با گروه معلولین مسابقه میدیم ، سعیده جان این هدایت و دریافت الهامات این روان شدن چرخ زندگی این ارامش و جای راحت در اغوش خدا مبارک و گوارای وجود نارینت باشه ، عشق و محبت و ثروت هر روز به روت بیشتر و بیشتر بباره ، خدایا تنها تو را می پرستم ر تنها از تو یاری می جویم ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که نعمت بیشمار دادی
سلام دوست خوبم سعیده خانم چه ایمانی چه شجاعتی دمت گرم فقط کسی که ایمان واقعی نشون بده خداوند اینجوری درها رو براش باز میکنه نه فقط حرف و ادعا
سپاسگزارم که از این تجربیات نابت برای ما هم مینویسی و ایمان ما رو هم افزایش میدی
سپاسگزارم ازت که اینقدر زیبا،ساده ، پر مفهوم و دل نشین مینویسی چقدر ایات قران رو به جا و به موقع ازشون استفاده میکنی
به نام خدای هدایتگری که مو لای درز کارهاش نمیره
یعنی یقین دارم و ایمان دارم و مطمئنم که امشب خدا دوبار از طریق دست مهربونش که شما باشی باهام صحبت کرد
مرسی که هستی … مرسی که می نویسی
اشک توی چشمام جمع شده …
.
.
.
.
.
.
چی بگم؟؟؟
دمتتتتت گرم به خاطر ایمانت به خاطر عمل گراییت واقعاً دست مریزاد
جالبه دقیقاً روز جمعه بود رفته بودم یه جای خیلی هیلی باصفا و شگفت انگیز که همیشه دوست داشتم برم ولی در مدارش قرار نگرفته بودم
اون روز هم یکی دوتا دیدگاه از شما خواندم و برایت فکر کنم پاسخ هم نوشتم
امشب هم یه جایی شجاعت به خرج دادم یه جایی که باید می گفتم با قدرت گفتم نه و برای خودم ارزش قائل شدم
بعدش نجواهای شیطانی اومد سراغم (که مثلاً بگه اشتباه کردم و اینا)
ولی من امونش ندادم
با نماز و قرآن و ادلهی منطقی آوردن که کارم طبق قانون درست بود خودم رو آروم کردم و به صلح رسیدم
امشب هدایت شدم جلسهی دوم و سوم قدم دوم هم دوباره دانلود کردم و پس از مدددددت ها شاید بگم دووو سال که گوش نداده بودم
تقریباً نصف جلسه دوم رو گوش دادم
بعد از شام بود
یه باران ملیح و لطیف هم عصری اومده بود ، هوا رویایی و معرکه بود برای پیاده روی
داشتم با هندزفری این جلسه دوم رو گوش میدادم
هر بار که استاد می گفت شما تنها و تنها خودتون خالق دنیای خودتون هستید و بعدشم یه عالمه ادلهی منطقی می آورد و مثال میزد ….
من از تههههه دلم می خندیدم و کیییف می کردم اشک توی چشمام جمع میشد
انگار که همین امشب سوئیچ اون بی ام و سری 4 کانورتیبل (سری 4 سقف فلری و بازشو هستش، پیشنهاد میدم تو اینترنت سرچ کن bmw m4 convertible عکس و فیلم های زیادی ازش هست) که عاشقشم رو بهم دادن (ماشین رو بهم هدیه دادن) و دارم آماده میشم برای کاپوتاژ کردن پلاک ماشین و گرفتن و گواهینامه بین المللی و یه سفر زمینی رویایی با عزیز دلم به ترکیه :)))
یعنیییی اینقدرررر حالم خوب بودها ، میگم از ته دل آگاهی های این جلسه رو تایید می کردم و کیف می کردم و می خندیدم (خنده هام هم به خاطر ذوق و شوقی بود که می دونستم همه چیز از من شروع میشه و به من ختم میشه و من قدرت خلق بی انتهایی دارم برای اینکه هررررر جوری که دوست دارم زندگیم رو خلق کنم ، ناااا محدود)
امشبم اینقدر حالم عالی بود که خوابم نمی برد داشتم قسمت 138 سفر به دور آمریکا رو می دیدم و زیبایی های رویایییییی این کشتی کروز و استاد و خانم شایستهی زیبا رو تحسین می کردم و لذت می یردم
که یهوییی یه حسی بهم گفت بیام توی سایت
اومدم دیدم بببببه ببببببه نقطهی آبی دارم اونم از چه شخصی؟
سعیده ی حنیف :))
خلاصه اومدم نقطهی آبی رو باز کردم
اول اون پاسخ خودم رو خواندم کلیییی کیف کردم و خودم رو تحسین کردم برای اون دل نوشتهی زیبا
بعد پاسخی که همون روزها بهم داده بودی رو خواندم و رفتم اون آهنگ بیییی نظیر سامان جلیلی هم گوش دادم و باهاش رقصیدم :))
بعد این همه کار تازه رسیدم به پاسخی که دیروز برایم ارسال کرده بودی
سعیده جان خوشحالم که دیدگاه های من دستانی از بی نهایت دستان روزی رسان خداوند مهربان میشن برای هدیه دادن حال خوب به شما
برای هدیه دادن احساس خوب in GOD we trust به شما
سعیده جان از کیش گفتی
چقدررررر خوشحال شدم برایت
خدا رو شکر
خدا رو شکر
خدااااااا روووووو شکر
اینقدر برایت خوشحالم و آرزوی خیر و برکت در کسب و کار جدیدت دارم که نگم برایت
اینقدر برایت آرزوی سلامتی عزت سربلندی و حال خوب دارم … که نگم برایت
ان شا الله که خدا شما و دوقلوی های افسانهای (نیکا و نیلا) رو در پناه خودش حفظ کنه
ان شا الله که با عزیز دلم بیاییم کیش از نزدیک شما رو ببینمت و کلی جاهای دیدنی کیش رو بهم معرفی کنی که ما بریم بگردیم
کلی از تفریحات خفن و جذابی که می توانیم توی کیش داشته باشیم
و
شما یه راهنمای سفر عالی برای ما باشی
جاللللللللبه ها
الان داره یادم میاد
همین چند هفته پیش بود
هدایت شدم به یه کانال لحظه آخری در تلگرام
چند تا تور از کیش دیدم
بعد برایم جالب شد رفتم اسم هتل هایش رو سرچ کردم
وقتی داشتم در مورد هتل هاش می خواندم و تجربه های بی نظیری که از اقامت در اون ها می توانم داشته باشم
چشمااااااام برق میزد :)))) چقدر تجسم کردم و کیف کردم
و …
.
.
.
. ووووو بببببببین وعدهی خدا حقه:)))
چی میشه که شما بیای خودت برای من بنویسی ، و بهم پیشنهاد بدهی که من بیام دیدگاه های آخرت رو بخوانم
و بعد من بین چند دیدگاه آخر هدایت بشم اَد کلیک کنم روی این دیدگاه و بعدددد بیام از داستان مهاجرت شما به کیش بخوانم …. و بعد ایمانم نسبت به اینکه قانون چقدرررررر دقیق داره عمل می کنه هزار برابر بشه …
نفسم داره بند میاد از خوشحالی
خداااااااااااااااایااااااااااا عااااااشقتم
خیلی ممنونم ازت دست دوست مهربون خدا
خیلی ممنونم ازت خواهر عزیزم
مطمئنم و ایمان دارم که خبر های خیلی خیلی دلنشین تر و فوقالعاده تری هم ازت خواهم شنید
و
شما هم مطمئن باش …. مطمئن باش که من محمد حسین تجلی امسال رو متفاوت برای خودم رقم میزنم و مطمئن باش … مطمئن باش که از نتایج فوقالعاده ام میام با اشک چشمام توی سایت مینویسم و از حال و حوای بهاری و بارونی دلم باخبرتون می کنم
در پناه خدای مهربان خداوند مسافر ها باشی
ما هممون تو این دنیا مسافریم
جایگاه اصلی ما اون دنیاست ان شالله توی بهشت
ما به این سفر معنوی اومدیم تا لذت خلق کردن و تجربه کردن رو تجربه کنیم
خداااایااااا عدالتت رو شکر
سلام سعیده عزیزم
من این کامنتت رو دو روز بعد از اینکه منتشر شد خوندم
اونم دو بار
خیلی به این موضوع فکر کردم
به هدایت خواستن از خدا و پیروی کردن از هدایت های خدا
الان ساعت 6 صبحه و تقریباً کل شب رو نتونستم بخوابم
چون نمی تونستم از فکر خدا در بیام
حتی دیگه به زبون آوردم به خودش گفتم
داستان ، داستان ایمانه
داستان، داستان پیروی کردن از هدایت های خداونده
هدایت هایی که به یک کسی مثل من میشه و من باید بهش عمل کنم
به قول خودِ خدا توی قرآن خوندم که میگه
آن هایی که از هدایت های خداوند پیروی کردند آنان رستگار شدن
واقعاً درخواست هدایت از خدا خواستن و پیروی کردن از هدایت هایی که میاد آدم رو رستگار میکنه
دیروز از 2 ظهر تا تقریباً 12 شب به مدت چند ساعت رفته بودم با خدا صحبت کنم ، البته این آزادی زمانی و مکانی هم نعمتی از طرف خدا به منه
شب که خواستم برگردم ساعت 11 شب شده بود و آخرین قطاری که از ایستگاه های متروی تهران داشت حرکت می کرد همون قطاری بود که من توش بودم
توی اون وقت شب هیچ تاکسی وجود نداره که بخوام سوارش بشم تا من رو به خونمون برسونه
از خدا هدایت خواستم گفتم که برام توی ایستگاه مترو یک ماشین بفرسته ، وقتی که از ایستگاه مترو خارج شدم هیچ تاکسی ای برای اینکه من رو به خونمون برسونه نبود به جزء یک ماشین شخصی که اونجا بود ، انگار خدا اون آدم رو مامور کرده بود که بیاد من رو توی ساعتی که هیچ ماشینی وجود نداره من رو سوار کنه و تا دم خونه مون برسونه و همینطور هم شد
وقتی گفتی به جزیره کیش مهاجرت کردم ، خیلی تعجب کردم ، بابت این همزمانی که ایجاد شد اینکه ما برای اولین بار در زندگیمون به مدت 3 شب به جزیره کیش هدایت شدیم ! دقیقاً توی همون روز سال تحویل که هدایتی از جانب خدا بود و ما باید از این هدایت پیروی میکردیم
بعد شما بیایی بگی من به مدت 3 شب کیش بودم!!! و بعد برگشتم و در عرض دو هفته خداوند همه کارهاتو انجام بده و تو به کل مهاجرت کنی به جزیره کیش و جالبیش اینجاست شدیداً یکسری نشانه های بسیار واضح دارم میبینم که قراره ما از این شهری که سال ها توش بودیم به کل مهاجرت کنیم و بریم و نمیدونم کجا ولی میدونم هر هدایتی از جانب خدا بیاد باید از هدایت های خدا پیروی کنم تا رستگار بشم
انگار این الهام بهم شده که هر چقدر بیشتر از خدا هدایت بخوام و پیروی کنم از هدایت خداوند زندگیم جلوتر میوفته ظرف وجودیم خیلی وسیع تر میشه
به خدا اصلاً قرار نبود برات کامنتی بنویسم فقط یه لحظه یک تصویری امد توی ذهنم که انگار که باید برای تو می نوشتم و قلبم تاییدش کرد
احساس میکنم قراره یه اتفاقاتی برام بیوفته در کل هر چی هست به نفع منه چون تماماً به واسطه درخواست های من از خداونده و من باید یادم باشه که فقط باید از هدایت هایی که بر من میاد باید پیروی کنم
بنام خداونده بخشنده ومهربانم…
سلام به استاد عزیزم و مریم بانووووو….
وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْضٍ ۖ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا(اسرا 55)
و خدای تو به آن که در آسمانها و زمین است داناتر (و به قابلیت هر موجودی آگاهتر) است، و همانا ما بعضی از انبیاء را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داوود زبور را عطا کردیم.
سلام آجی سعیده مبارک باشه این برتری مبارک باش.نوش جونت این شهد ناب الله نوششش جونت
داشتم کامنتتو میخوندم همش خودم رو تصورمیکردم که تو اینروزهااا که گذشت چقدر قشنگ بود برام الخیر فی ماوقع لذت بردم با هاش وکیف کردم.من…
سعیده ببین دستهای الله کجااااا بردتت سعیده شهریاری سعیده شهریارررری الان یه ماهی رهاااا تویه دریاستتت یه ماهی زیبااااا و رهاااااا الهی شکرررررررر
این همون کسیه که گفت بهمون نگران چی هستی خودت رو بسپار به من خودت رو بده به من من هر کاری واست میکنم کوه رو برات میارممممم
چقدر خوب باهاش رفیق شدی سعیده دمت گرمممممممممممم بچه جنوبببببببب اومدی نزدیک ماااااااااا الهی شکررررررر الهی شکرررررررررررر
نوش جونت این رفاقت….
چقدر احساسم قشنگ شدباااا کامنتت رفیقممم…..الهی شکرررررر
خدایا شکرت که اینقدر رئوفی .اینقدر جباری.اینقدر نوری.و من نا آگاه یادم میره که تو همیشه در هر لحظه با منی……شکرت رب من بینهایت شکرت و سپاس ازت برای تک تک لحظاتم
شیش سخن خدا که نباید فراموشش کنیم…
1.خداوند هر چه در قلب توست میداند…
2.من همیشه با تو هستم و تورو میشنوم و میبینم
3.نگذار حرفهایشان تورو ناراحت کند
4.من تورو به هر چی میخواهی میرسونم و کسی نمیتونه مانع من شود
5.از رگ گردن به شما نزدیکترم
6.فقط درخواست کن من اجابت میکنم….
در پناه جان جانان دب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی نورررر خدااااااااا
سلام
شیش سخن خدا که نباید فراموشش کنیم…
1.خداوند هر چه در قلب توست میداند…
2.من همیشه با تو هستم و تورو میشنوم و میبینم
3.نگذار حرفهایشان تورو ناراحت کند
4.من تورو به هر چی میخواهی میرسونم و کسی نمیتونه مانع من شود
5.از رگ گردن به شما نزدیکترم
6.فقط درخواست کن من اجابت میکنم…
میشه آیه های اینها رو هم بگید ؟؟
بعضی هاش و میدونم
حداقل اسم سوره و شماره آیه رو
ممنونم
سلام دوست توحیدی من
الهی که در پناه رب شاد و خندان و پراز ارامش باشی .
این ایه ها و شماره ایه هاست نوششش روحتون باشه .
خدارو صد هزار با شکرررررر
1.ملک 13
2.طه 46
3.یونس 65
4.یونس 107
5.قاف 16
6.غافر 60
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید….
سلام خدمت سعیده جان و همراهان گرامی .من دو تا کامنت رو با دقت خوندم انگار یه فیلم سینمایی جذاب بود واقعا داستانی پر از توکل و عشق از خدا توش بود و من بهت تبریک میگم که الله رو به خوبی پیدا کردی و فرمون رو دادی دست خودش انشالله بازم خبرهای خوبی از تو ببینم و من هم درس بگیرم از شما .الله یار و یاورت
سلام به روی ماهت عزیزم
سلام سعیده زیبایم
میدانی همیشه هنگامی خواندن کمنت هایت به خدا رو میکنم میگم همچین ایمانی میخواهم همچین درکی از تو میخواهم و همیشه برایم با عشق لبخند میزند و میگوید بیبیبین تحسینش کن
سعیده من به امر الله تو را با تمام وجودم تحسین میکنم و منم میخواهم هر روز توحیدی تر زنده گی کنم و هرروز بیشتر اغوشش را حس کنم و فدایش شوم که کنارم هست
زنده گی با خدا زیباست
جهان با خدا زیباست
رسیدن به هدف ها با خدا زیباست
بار الها خودت هدایتم کن خودت راه را برایم نشان بده که من بی نهایت محتاج تو هستم محتاج تر از هر بنده ات به تو
خدایاا دوستت دارم
آفرین سعیده عزیزم دمت گرم
آفرین به چنین ایمان و کنترول زهن
چند روز هست با تمام گفتگو های دوستان گوش میدهم هر روز ایمانم قوی میشود بیبیبین این مسیر درست هست جواب میدهد با قدرت پیش برو
الهی کرورررر کرورررر شکرت که صدایت را میشنویم
دوستتت دارم
الهی که پول ثروت نعمت فراوانی عشق سعادت بدود به دنبال مان
سلام و درود به سعیده
سعیده سراپا گوش و هوش
مدتهاست که کامنتهاتو دنبال میکنم میخونم و عشق میکنم،هر بار هم سعی کردم بنویسم احساسمو باهات تقسیم کنم درمیون بزارم تحسینت کنم نشد که نشد انگار دیدن و شنیدن حرفات و عمل به آگاهی هات بیشتر میچسبید بهم:))
مرحبا چقدر حس ذوق و شوق در قلبم متجلی شد دختر
چقدر دلم خواست لحظه ای به جای تو بودم
اشکهایی که از گوشه چشمام سرازیر شد سعیده بخاطر اجابت خداونده بخاطر وعده به حق خداست
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم
چقدر که صوتی این آیه رو مدام گوش میکنم تا باور کنم به یقین برسم که خدا اجابتم میکنه اگر که من بنده توحیدیش باشم اگر که من اجابتش کنم
نوش جونت هدایت های خاص و ویژه رب العالمین
گوارای وجود نازنینت
چقدر کامنتهات الهام بخش وجودم بوده بعضی جاها چقدر با کامنتهات بخودم بالیدم، به زن بودنم بالیدم
بعضی جا ها اگه استاپ داشتم انگیزه گرفتم
بعضی جاها هولم دادی گفتی خدا هست خدا منتظره حرکت کن
بعضی جاها از کامنتت غبطه خوردم
خلاصه سعیده نازنین تمام احساساتمون رو بر می انگیزی با کامنتهای پر از شور و هیجان
شور و هیجانی که رنگ و بوی خدایی داره
و این روزها مشغول خوندن کتاب گفت و گو با خدا و پیدا کردن خود واقعیم هستم و چقدر ترکیب این کتاب و آموزشهای استاد عالیه و من در کلمات حک شده در این کتاب جملات استاد برام تداعی میشه
خواستم بگم مچکرم از انکه مینویسی از اینکه به ندای درونت گوش میدی و از همه مهمتر عمل میکنی و باعث میشی منی هم که دارم روی خودم کار میکنم قدم هام استوارتر بشه و الگویی برام باشی از توحید از عمل به الهامات از ایمان به خدا
چقدر شیرین بود برام خواب مادربزرگ دوستت که ترغیب میشم بارها کامنتت رو بخونم و بگم اره اره همینه این همون سعیده ایه که داستان هاشو دنبال میکنی
همون سعیده ایه که لنگ یه انتقالی از فریدونکنار به گرگان بود
ببین ببین مسیرشو ببین صبرشو ببین عشق به خداشو ببین عمل به الهاماتشو بدون اینکه با خدا چک و چونه بزنه
ببین خدا داره براش کن فیکون میکنه
و درآخر باعث شدی این آیه رو با تک تک سلولهام درک کنم إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾[یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
درک کنم که وقتی خداوند میگه من مسلما شما رو باهزار فرشته که پی در پی نازل می شوند یاری میدهم یعنی چی
یعنی از طریق خواب مادربزرگ دوستت برات متجلی میشه یعنی دل پدرت رو نرم میکنه یعنی به دل محمود نامی وارد میشه که برای این دختر کار پیدا کن و همه اینارو به پاداش توحید عملیت برات رو نمایی میکنه
عاشقتم دختر منتظر خوندن کامنتهای بعدیت هستیم همینطور پرقدرت به پیش برو انشالا ویدیو نتایجت رو از همین جا ببینیم دختر
در پناه خدای رب العامین باشی سعیده جان
سلام سعیده ی قشنگم
بهت تبریک میگم عزیزم
مبارکت باشه شغل جدید و زندگی جدید بازم مثل همیشه تحسینت میکنم ک برای رویاهات تلاش میکنی منم عاشق کیشم و دوست دارم همچین جایی زندگی کنم
حتما حتما از جزییات بنویس و حرف بزن تا ایمان ما رو هزار برابر کنی شاید اینم بخشی از رسالتت باشه تا انسانهای زیادی رو بیدار کنی و توشه ی راه بهشون بدی
الان ساعت شش و نیم صبحه ی حسی بهم گفت برو کامنت سعیده رو بخون گفتم استاد فایل جدید نزاشته گفت برو تو نظرات سعیده نه تو فایلهای جدید و من اومدم و با این کامنت الهی روبرو شدم و کلی لذت بردم ازت بی نهایت سپاسگزارم عزیزدلم ک برامون می نویسی
دلم میخاد از تمام لحظاتت خبر داشته باشم دلم میخاد از تمام لحظاتت بنویسی جوری ک انگار منم دارم باهات زندگی میکنم
منم مدتهاس دلم میخاد کارمندی رو ول کنم و زندگی جدید تو جای جدید شروع کنم اما میترسم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم بخاطر همین خیلی شما رو دوست دارم چون شما داری رویاهای منو زندگی میکنی و این ب من انگیزه میده از خدای مهربانم برات بهترین ها رو میخام
در نور و عشق الهی باشید
سلام و درود به سعید عزیز!
میخام این هدیه ارزشمند الهی رو بهتون تبریک بگم.نوش جانتون این مسیر با ارزش الهی…
انشالله همیشه در پناه خداوند باشی…دوست عزیزم.من لایق دیدن کامنت شما بودم.و لطف خداونده که مرا به سرزمین بهشتی هدایت نمود….
…..
چقدر کامنتتون باعث میشه ما متاهدتر نسبت به مسیرمون باشیم.
خیلی شور و شوق داشتم وضعیت مهاجرتتون بکجا کشونده شد..
خیلی خیلی خیلی خوشحالم براتون..
حدودا چند روز قبل با خوندن کامنت شما یچیزی بهم گفت…گفت خدایا هدایتم کن تا منم تو اینراه نتایجم بیاد…
بهم گفت هر کس به اندازه توانش به اندازه درونش بهش نعمت میدییم..
میدونی چیه!ما هر کدوم یه فرایند خاصی برای موفق شدنمون دارییم.هر کسی با توجه به مقدار درک اون اگاهیها و کار کردن روی عملگراییشه!…نتیجه میگیره.
هر چقدر قوی تر سرعت بیشتر…
پس میشه همون روی خودمون کار کردن!
سعیده جان ما هر کدوممون بسته با اون ظرفمون نعمت خداوند رو بدست میارییم.
من این نعمت الهی ‘ و شهامت و شجاعتتونو بهتون تبریک میگم!
خیلی خوشحالم از اون وضعیت به شرایط عالی رسیدین..و حتما خداوند همون توپ زرد رنگی که تو دستان دخترتون بود..دقیقا همون نعمت بزرگ خداوند هست که سرتاسر زندگیتون بهتون ارزانی کرده..تبریک از جان و دلم…..
میخام در نهایت بگم!…
کامنتاتتون باعث میشه با قدرت بیشتری قدم بردارم..و بیشتر روی خودم کار کنم…
این نعمت و خوشبختی که خداوند بهتون داده..همه برمیگرده به شجاعتی که تو زندگیتون و راهتون نشون دادین!
و خاشع و فروتن بودین در مقابل خداوند..
بازم بیا ‘از این سفر الهی و قرآنی،برامون بنویس!..
در پناه الله باشی دوست عزیزم.
به نام خدا
سلام به سعیده ی توحیدی عشق
امیدوارم حالت عالی ترین باشه دختر
بله باز هم یه کامنت از سعیده گل و گریه هایی که به آدم فرصت نمیده تا ادامه کامنت رو بخونم :)
من اکثرا وقتی کامنتت رو میخونم گریه میکنم میدونی چرا؟؟ چون اولا انقدر مدارت بالاس دوما با نتایجه بی نظیرت قلب آدم رو پر از نور ، توحید ، آرامش میکنی
و این گریه ها ، که از فوران احساس توحیدی هست آخ که عاشقشونم
سعیده ی عزیزم این کامنت فوق توحیدیت احساس میکنم هدایته برای من
من میخوام به امید خدا یه بیزینس رو شروع کنم قربونش برم ازش هدایت خواستم و قدم اول رو هم به من گفت منم دارم با تمرکز و آروم، پیوسته پیش میرم تا ببینم کجا میرسم
ولی اینو خیلی خوب میدونم که به بهتر از چیزی که فکر میکنم میرسم
و این کامنت به من گفت :
تو ایمان و باورت رو حفظ کن ، تو بسپارش به خدا و هم جهت شو با جریان خداوند اونوقت خدا دل هارو برات نرم میکنه ، کارا رو برات انجام میده و بارت روی زمین نمیمونه
سعیده جونم ، بنظرم آدم باید ایمان و باوری از جنس ابراهیم نشون بده
ابراهیمی که رفت توی دل آتیش
چون باور داشت که خدا هواشو داره ، هراتفاقی درش برای ما خیری هست هراتفاقی
اگه سعی کنیم این جنس از ایمان و باور رو نشون بدیم همه چیز گلستان میشه :)
خدایا کمکم کن ، کمکم کن انقدری روی خودم کار کنم تا این جنس از ایمان و باور رو از خودم نشون بدم تا نتایج اینجوری دیوانه کننده باشه که نتونم توصیفش کنم نتونممممممم
کمکم کن ، من بدون هدایت تو هیچم من هیچی بلد نیستم من محتاجتم ، محتاج هدایت هات کمک هات ، ایده هات محتاجتم شدید توی همه چیز
چون منی وجود نداره ، همش تویی خدای من تویی که کمکم میکنی تویی که هدایتم میکنی، آدم ها ، ایده ها و دستان نازنینت رو برام میفرستی
من بدون تو هیچم
خدای قشنگم دلبر من ناز من شکرت که دارمت شکرت برای این لحظات ناب این احساس های ناب
که قلب قشنگم که برای تو میتپه پره از عشق و نور و توحید
توحید توحید توحید
همه چیزه همهههههههه چیز
بقول سعیده جانم
من رو هدایت کن تا آخر عمرتوی این مسیر باشم و با توحید بمیرم
خداجانم قشنگ من شکرت برای این زهرا ، اینی سعی داره بهترو بهتر بشه و مثل یک کوه روی خودش کار کنه
همین قدر متعهد ، قوی و پیوسته و آروم و البته که با هدایت های تو عشق قشنگ من :)
سعیده جونم عاشقتم، عاشقققققق
خدای من شکرت که هدایت هات رو از سمت این انسان های بی نظیر برام میفرستی
و خوندن این کامنت به من میگه که چقدر مدارم بالاس و توی این مدار بالا چه اتفاقات بی نظیری در انتظار من هست که من با ظرف وجودم و باورهام اجازه ورودشون رو به زندگیم میدم
خدایا کمکم کن هدایتم کن من محتاجتم شدید :)
کمکم کن تا این جنس از باور و ایمان رو از خودم نشون بدم توی هرجنبه ای
و من رو توی این مسیر ثابت قدم کن
وعده خدا حق است
راستی سعیده جان خیلی دوست دارما بازم از این کامنت های پر نتیجه و پر برکت بزار عاشقتم :)
سعیده جونم یه چیز دیگه :) بنظرم توی سایت خیلی معروفی دختر :) درحالی که هیچوقت دنبالش نبودی ، هدف از این کامنت ها ثبت یک ردپا بود برای خودت و بیشتر کردن ایمان و باور های ما
ولی انقدررررررر مدار کامنت هات بالاس ، انقدر عشقه انقدر توحیدیه که اصلا یه چیز باحالیه
این مورد رو استاد توی یکی از فایل های قدیمی شدن توضیح داده بودن که
دنبال بهترین بودن نباشیم ، مثلا بهترین نقاش نه
دنبال این باشیم که کیفیت کارمون رو بالا ببریم و روی بهبودش کار کنیم بعد هم یه مثال از مسی زدن که
به مسی گفتن که شما یک سال فکر کنم شدین بهترین بازیکن اون سال و مسی در جواب گفت :
برای من اهمیتی نداره و من دنبالش نیستم ، من به این فکرمیکنم که خودم رو بهبود بدم و بازیم رو بهتر کنم
و فکر کردم این مثالی ربطی داشت به شما سعیده جانم
خلاصه دختر هرجا هستی موفق باشی از ته ته قلبم برات بهترین هارو میخوام از خداوندم و با هدایت الله انشالله که در بهترین زمان و بهترین مکان ببینمت و محکم بغلت کنم :) انقدر عاشقتمممم
و عاشق خدایی که این دستان و دوستان بی نظیرررررررر رو سرراه من قرار میده
عشق قشنگ من خدای من تاج سر من همه چیز من شکرت برای همه چیز برای این لحظه و این حس ناب و درک خدای درست و واقعی که براش مردممممممممممم
شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت
درپناه الله رب العالمین :)
بنام خدای مهربان
سلام خدمت خانم شهریاری همکلاسی عزیزم توی دوره احساس لیاقت
اول تحسین میکنم این حد از ایمانتون رو که با دوتا بچه پا گذاشتید روی ترس هاتون و گوش دادید به الهامات خداوند و مهاجرت کردید. چقد لذت بردم واقعا آفرین دمت گرم.
منم الان یه همچین شرایطی دارم و میخوام مهاجرت کنم، اولین قدم خداوند یه کارگاه برام گرفته در بهترین لوکیشن و به سادگی و عزت مندانه با قیمت خیلی عالی. من قبل اینکه کارگاه بگیرم به خانواده ام چیزی نگفتم حتی به همسرم چون نمیخواستم با دلسوزی های الکی باعث بشن که دلسرد بشم. خلاصه بعد از اینکه کارگاه رو گرفتم و قرار داد که بستم اومدم اعلام کردم که من میخوام برم و نمیدونید جنگ جهانی شروع شد یعنی خانواده ام انقد مخالفت کردند بی اندازه، البته چون همسر من تهرانی هستن و خانواده شون اونجا هستن فک میکردن مقصر اصلی همسرم هستن بنابراین کلی ام حرف بار همسرم کردن. خلاصه دیشب که این اتفاق افتاد بعد اینکه با یکی از دوستان عباس منش صحبت کردم و کنترل ذهن کردم گفتم ببین داش مهدی تنها کاری که باید انجام بدی کنترل ذهن و توجه کردن به زیبایی ها، به همسرم گفتم بیا سفر به دور آمریکا رو نگاه کنیم، بعدش همسرم حرف زد و گفت کل تقصیر ها گردن من افتاد و همه الان از چشم من و خانواده ام میبینن گفتم عزیزم من نمیتونم جلوی دهن مردم و خانواده ام رو بگیرم، فقط تنها کاری که می تونم انجام بدم اینکه اگر کسی بخواد به تو حرفی بزنه جلوش ایستادگی کنم و بگم خدا شاهده تصمیم گیرنده من بودم، حالا جالبش اینجاس من از جایی کارگاه گرفتم که کلی فاصله داره با خانواده همسرم و اونا اصلا خبر ندارن. ولی خب خانواده من افکارشون اینجوریه و من نمیتونم اونا رو تغییر بدم و قانع شون کنم.
حالا امروز صبح از خواب بیدار شدم گفتم خدایا اگر من راه اشتباه رو رفتم و اون حرف الهام نبود و نجوای شیطان بود که گفت کارگاه بگیر هدایتم کن خیلی واضح بهم بگو که چیکار باید بکنم، از صبح کلی از هدایت های گذشته رو بهم یادآوری کرد و اصلا اگر من پیشرفتی کردم و قدمی برداشتم فقط به خاطر تضادی بوده که بهش برخورد کردم و به لطف خدا من کلی پیشرفت کردم توی این چن سال اخیر، بعد اینکه کلی کنترل ذهن کردم و با خودم و خدا صحبت کردم، دوستم بهم پیام داد و لینک این فایل رو برام فرستاد و گوش دادم و انگار فقط و فقط داشت با من حرف میزد و کلی قلبم آروم گرفت و حالم عالی تر شد و بعدش این دو تا کامنت الهی رو خوندم و جفتشون حس و حال من بود، از کامنت اول در مورد وابستگی به کسب و کار و محل کسب که من قدیمی شهر خودمم و 6 سال تنها کار میکنم و حدود 30 سال به بالا پدرم همین شغلو داشت یعنی کل شهر چون کوچیک هم هست منو میشناسن، دوم وابستگی خانوادگی بود که خانم شهریاری خیلی زیبا توضیح داده بودند.
خدایا بی نهایت سپاس گذارم خیلی عالی باهام حرف زدی و بهم گفتی راهت درسته فقط ایمانت رو قوی کن و اعتماد کن به الهاماتی که بهت گفت میشه و صد البته احساس خوب =اتفاق های خوب
من فقط دارم اشک میریزم نمیدونم چرا باید الان اینو میخوندم اما اینو میدونم که منم مث سعیده جان از خدا میخام در مسیر توحید بمونم و با توحید بمیرم .
الان اینقدر احساساتی شدم و آروم که اصلا نمیتونم چیزی بگم هیچی جز اینکه خدایا بهم کمک کن تا بتونم جزو اون بندگان توحیدیت باشم تا بتونم به راحتی الهاماتم رو دریافت کنم تا بتونم تو مسیرم بمونم .سعیده جان بهت افتخار میکنم و ازت ممنونم بخاطر این کامنت فوق العاده و زیبا که آرامشی وصف ناپذیر درون من و خواهرام بوجود آورد
خداوند سپاس بیکران بابت بودنت
سلام سلام به ارباب اربابان
سلام به استادای گلم
سلام به دوستان توحیدی که دراینجا دارم
سلام به سعیده جانم
ندیدمت ولی پیامهات برام نشونه های عظمت خداست و شدی یکی از دستای خدا برای فهم و درکش
سعیده جان خیلی وقته که جزو کسانی شدی که ایمیل میاد برام ازت
سعیده جان دوسه روزه نشستم و کامنتهاتو دارم میخونم و عشق میکنم از دستاوردهات از توحیدی بودنت از مسیرهایی که داری میری و هنوز خیلی از کامنتهاتو نخوندم و دارم مسیری که رفتی رو دنبال میکنم
نمیدونم چرا شما فقط میدونم خدام گفت برو دنبال کن مسیر سعیده جانو که چجوری این مسیرو رفته و داره میره
با کامنتهات خودم جات دیدم گریه کردم و خندیدم و لذت بردم
خیلی دل میخواد, خیلی شجاعت میخواد که ندونی کجا و قدم برداری و حرکت کنی
خوشحالم که دوستی مثل شما دارم و دنبالت میکنم.
استاد میگن تو یکی از فایلهای هدیه که قوی باش اگه زنی ی زن قوی باش و وقتی شمارو میبینم میشی الگوی ی زن قوی.
منم مسیرم تاحدودی مثل شماست ولی جسارت و شجاعت شما ندارم و اصل کاری که توحید و اتصالیه که به ارباب دارین
ولی میبینم اون روز رو که ی زن قوی و توحیدی و موفق میشم چون ارباب هدایتم میکنه و تنهام نمیزاره و فقط خدا برام کافیست و نه هیچ کس .
سعیده جان بهترینهارو برات ارزو دارم و پشت هم معجزه ها برات رخ بده
سعیده خانم عزیز
دوست داشتم کامنتتون رو مزه مزه کنم، آرام بخونمش، دوست نداشتم، سریع، ازش بگذرم.
دوست داشتم بفهمم درکش کنم ، روش تامل کنم…
نوشتن این کامنت برای شما صلات بوده، اما بدونید این کامنت خوندنش هم برای من صلات بوده…
خدارو شکر میکنم که فرصت این صلات رو امشب بهم داد تا قدرش رو بدونم باهاش به مسیر برگردم، خودش با دست خودش کامنت شما رو گذاشت توی دامن ورودی های ذهنی امروزم و ازش بی نهایت سپاسگزارم، هم از خدا، هم از دستش، هم از شما سعیده خانم عزیز که با مکتوب کردن این حرف ها توی سایت هدایت خدا رو به امثال من میرسانید…
خدایا شکرت…
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره طه
فَأَوۡجَسَ فِی نَفۡسِهِۦ خِیفَهࣰ مُّوسَىٰ(۶٧)
موسى ترس خفیفى در دل احساس کرد!
سوره طه
قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ(۶٨)
گفتیم: نترس! تو مسلّماً برترى!
=========================
به نام خداوند جان
الهی به امید تو
سلام سعیده جانم. خواهر مهربان و توحیدی من. شاید باورت نشه اما الان سه روزه که روزی چند ساعت وقت گذاشتم و دارم تک تک کامنت های که گذاشتی رو میخونم.
این کامنت یه حال دیگه ای بهم داد. الان که دارم مینویسم اشک از چشمام جاری شده و نمیتونم جلوش رو بگیرم. الان آنقدر حال عجیبی دارم که نمیتونم توصیفش کنم .
دختر تو چیکار کردی؟ چطوری آنقدر ابراهیم وار حرکت کردی؟
وقتی نوشتی تو کیش بودی و کوچولوهات روزی صدبار تماس میگرفتن و بهونه تورو میگرفتن و تو به خدا گفتی خدا اینارو میخوای ول کنم؟ چشم. هر چی تو بگی. دقیقا یاد ابراهیم (ع) افتادم که وسط کویر بود و هاجر و اسماعیل رو به خاطر فرمان خداوند ول کرد. آنقدر به خدا ایمان داشت که حتی نگفت خدایا من اگه اینارو ول کنم از گشنگی و تشنگی میمیرن. فقط گفت چشم. و برگشت. دقیقا کاری که تو کردی.
الان سه روزه هر روز دارم فقط کامنت های تورو میخونم. شاید هزاران بار با کامنت هات اشک از چشمام جاری شد. بارها خدارو تو دلم پیدا کردم، بارها حسرت خوردم که چرا از خداوند به این مهربونم آنقدر دور بودم .
اما تو شدی دست خداوند در زندگی من.
من الان که این کامنت رو مینویسم مثل تو تو اون زمان شرایط سختی رو میگذروندم. اما باورت شاید نشه سه روزه خودمو تسلیم خداوند کردم و همه زمین و آسمون شدن دستای خداوند در زندگیم. حالم عالی شده همش دارم با خدا حرف میزنم. به قول تو نشستم رو شونه های خداوند و خدا داره من رو با خودش میبره.
همش به خدا میگم خدایا نکنه منو هدایت نکنی؟ نکنه باز من این مسیرو گم کنم. نکنه دوباره گمراه بشم. اما خدا هر روز داره هدایتم میکنه و میگه تو بیا سمت من الباقیشو بامن.
خلاصه که خودمو تسلیم خدا کردم و خداهم داره خداییش رو میکنه. من همه وجودم رو سپردم به خدا. خدا داره از راه هوایی بهم روزی میرسونه که اصلا باورم نمیشه.
خدای من قربونت بشم. دورت بگردم. منو ببخش تا حالا آنقدر گمراه بودم و نمیدونستم نیازی به هیچ چیزی نیست جز اینکه با تو باشم. الهی من فدات بشم. تو هدایتم کن من میگم چشم. هر چی تو بگی. تو فقط منو تو مسیر نگه دار. بهم بگو چیکار کنم تا تو مسیر بمونم.
خواهر عزیزم دورت بگردم ازت ممنونم که دست خداوند شدی تو زندگی من. هنوز کلی کامنت ازت مونده که باید بخونم. هنوز کلی چیز هست که باید ازت یاد بگیرم.
خدا تورو و استاد و خانم شایسته مهربان و تمام خانواده صمیمیم تو این فضای توحیدی رو برام حفظ کنه.
منم منتظر دیدن اون نقطه آبی جذاب از سمت تو هستما.
مراقب خودت باش
به قول خودت پیام من رو از شهر توحیدی کرج داری میخونی.
بوس به کلت فراوون.
==========================
سوره کهف
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلࣱ ذَٰلِکَ غَدًا(٢٣)
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»
إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدࣰا(٢۴)
مگر اینکه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور؛ و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند!»
خدایا شکرت
به نام روزی دهنده بیحساب
سلام به سعیده عزیزم الهه هستم ازاکانت همسرم
واقعا باید خالقی که فرشته هایی مثل شما و استاد عباس منش و تمام کسانی که در این بهشت زیبا دارند توحیدی عمل میکنند وراه گشا و قوت قلب برای ماها که هنوز توی این راه شک و تردید میاد سراغمون رو تحسین و سپاسگذاری کنیم بهت تبریک میگم دختر یکتا پرست دختر موحد مادر نمونه واقعا سپاسگذارتم که ردپا میگذاری تا ماهم جای ردپاهات بزاریم تا ماهم به توحید عملی برسیم
ممنونم که با کامنت هات میشی قوت قلب من که یک خانم تونسته به این حد از یکتا پرستی برسه اونم تواین زمان کم من هم میتونم به شرط استمرار
دراغوش خداوند هرچه میخوای همون بشه برات عزیزکم خیلی دوست دارم سعیده نازم انشالله همیشه بدرخشی
سعیده خانم عزیز
دوست داشتم کامنتتون رو مزه مزه کنم، آرام بخونمش، دوست نداشتم، سریع، ازش بگذرم.
دوست داشتم بفهمم درکش کنم ، روش تامل کنم…
نوشتن این کامنت برای شما صلات بوده، اما بدونید این کامنت خوندنش هم برای من صلات بوده…
خدارو شکر میکنم که فرصت این صلات رو امشب بهم داد تا قدرش رو بدونم باهاش به مسیر برگردم، خودش با دست خودش کامنت شما رو گذاشت توی دامن ورودی های ذهنی امروزم و ازش بی نهایت سپاسگزارم، هم از خدا، هم از دستش، هم از شما سعیده خانم عزیز که با مکتوب کردن این حرف ها توی سایت هدایت خدا رو به امثال من میرسانید…
خدایا شکرت…