ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 17

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان در این سایت .

    در مورد جواب دادن به سوال باید بگم که دیروز بود که این فایل فوق‌العاده رو که گوش می‌دادم. فکر می‌کردم که بین این همه اشتباه که در زندگی داشتم کدامشون رو اینجا بنویسم که هم برای خودم و برای دوستان بتونه الگو باشه.

    یک موضوع رو انتخاب کردم که خواستم در موردش بنویسم ولی دیدم یه مشکل جدید برام شکل گرفت و حس کردم همین موضوع بهتره که در موردش صحبت کنم.

    اولا که خیلی سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت فایل جدید و امیدوارم که با مثال‌هایی که از زندگیمون صحبت میکنیم بتونیم روند رشدمون رو در هر زمینه‌ای از زندگی بهتر کنیم .

    جواب سوال

    من در برخورد با اشتباهات خودم رو سرزنش نمیکنم چون میدونم که ما پر از اشکال هستیم از صبح که پا میشیم تا شب که می‌خوابیم اشتباه میکنیم . از بیدار شدن بد موقه و ورزش نکردن و مسواک نزدن و بد رانندگی کردن و …… چه برسه به اشتباهات بزرگی که ما رو میتونه بهم بریزه.

    ولی خداروشکر من در برخورد با اشتباهات سعی میکنم منطقی عمل کنم و بپذیرم که انسان جایزالخطا هست و درس اشتباهات رو بگیرم و سعی کنم از یک سوراخ دوبار گزیده نشم.هرچند بعضی وقتها باز پیش میاد از یک سوراخ دوبار گزیده میشم چون مغز ما فراموشکار هست .

    همونطور که سیستم مغز ما این توانی رو داره که هر کاری رو با تمرین و تکرار یاد بگیره مثل مثال‌هایی که استاد فرمودند .متاسفانه در انجام بعضی کارها فراموشکارانه عمل میکنه.

    حالا در مورد اشتباهم

    دیروز متوجه شدم که یه اشتباهی چند ماه پیش کردم که گندش امروز دراومده.

    و اون هم اینه که من چند ماه پیش یه مغازه جدید رو اجاره کردم البته اشاره کنم که همونطور که در کامنتهای قبل گفتم برای شغل خانمم .ولی .قرار شد 6 ماه یا 1 سال کمکش کنم و بعد تمرکزی به خوانندگی بپردازم .بهرحال بعد از کلی بالا و پایین با املاک قرار بر این شد که اجاره 2 ماه اول رو پرداخت کنم و 3 ماه مجانی استارت کار رو بزنیم .در استرالیا معمولن وقتی یک مغازه ای رو اجاره میکنی از 2 تا چند ماه توافقی مجانی یا در اصل برای دکوراسیون و این هرفا در نظر میگرند.

    خلاصه وکیل گرفتم و قرارداد رو امضا کردم .از اونجا که بیشتر ما فکر می‌کنیم وکیلها یه آدمهای بهتر از ما هستند و باهوش‌تر از ما و کلی صفات دیگر رو هم بهشون میدیم و خودمان رو دست کم میگیریم…

    (یاد اون داستان استاد که تو دوره کشف قوانین زندگی جلسه 2 افتادم که در مورد اون وکیلی که پیشش رفته بود که مشاوره بگیره برای مهاجرت به استرالیا یا آمریکا و یا ساوت افریکا که با باورهای غلطش میخواست استاد عزیز رو از مهاجرت منصرف کنه .ولی استاد رفت به جنگ غول اخر و پیروز شد خداروشکر)

    برگردم به داستان خودم .آره به هوش وکیل اعتماد کردم و همه برگها رو امضا کردم .و تازه از تنبلی که اون همه برگه رواسکن کنه خودم رو مأمور این کار کرد و من هم چون در کارم عجله داشتم چون دیر وقت بود چک نکرده اسکن کردم و برای املاک و وکیل صاحب مغازه ایمیل کردم. کلید مغازه رو گرفتم و کارهاش رو تا تقریبا 3 هفته انجام دادم که کلی درسها تو این تعمیرات و دکوراسیون گرفتم که از اون نقاط مثبتی میدونم که خودم رو تحسین میکنم.میتونم کلی در موردش بنویسم .

    من که خودم رو آماده میکردم که آخر این ماه یعنی بعد از 3 ماه باید اولین کرایه رو پرداخت کنم .املاک بهم ایمیل داد که کرایه این ماه رو پرداخت نکردی. من هم با تعجب گفتم که هنوز یک ماه مونده تا کرایه چون 3 ماه مجانی ما توافق کردیم .ولی آنها که متوجه اشتباه ما شدند بجای 3 ماه 2 ماه رو امضا کردیم .

    حالا میگن که باید کرایه یک ماه رو که پول کمی هم نیست رو باید پرداخت کنم.براشون توضیح دادم که اشتباه صورت گرفته ولی قبول نمی‌کنند.

    من اصولا اگه جریمه برام میاد و یا هر پرداختی که باید انجام بدم سعی میکنم زود پرداخت کنم که دیگه بهش فکر نکنم .

    حالا به جای اینکه خودم رو سرزنش کنم و به خودم ایراد بگیرم که چرا هواسم نبود و چرا من برای اینکار درست نشدم و من رو چه به مغازه داری و کلی از این هرفها ترجیح میدم یه راهی برای پرداخت این کرایه که راستش فعلن آماده اون نبودم پیدا کنم و درسش رو بگیرم .

    و از انجا که میدونم آدم کم دقتی هستم تو اینجور کارها خودم رو ارتقا بدم و برای داستان‌ها و قراردادهای شبیه این موضوع حتی به وکیلم هم اکتفا نکنم و بیشتر وقت بزارم و دقتم رو در خواندن بندهای قرارداد بالا ببرم تا این اشتباه دوباره تکرار نشه.

    من به توانایی‌های که خدا بهم داده افتخار میکنم .کلی کارها رو میتونم انجام بدم اگه بخوام توضیح بدم هزارتا پیشرفت هست که این اشتباه در برابر آنها هیچی نیست. و خودم رو تحسین میکنم که احساسم رو بد نکنم و بتونم برای بهبود عملکرد در شرایط زندگی پیشرفت کنم.

    همینکه وقتی به این داستان از این ذاویه نگاه میکنم که یاد گرفتم که برای آینده تو ذهنم باشه که قراردادهای کاری و یا هرچیز دیگری رو با دقت بیشتر مطالعه کنم تا ضررهای بیشتر متقبل نشم خودش کلی سود حساب میشه .

    و این فایل استاد باعث شد که من این مثال رو تو ذهنم بسپارم و از تجربه‌ای که بدست آوردم استفاده کنم در مراحل دیگه‌ای از زندگی .

    استاد عزیزم امیدوارم تونسته باشم با این مثال درسم رو از برداشت این فایل پس داده باشم .

    خیلی دوستان دارم و آرزوی بهترینها رو برای همه دوستان در این سایت رو از خداوند متعال خواستارم.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    الله نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      سلام آقای کرمی عزیز

      چقدر دیدن فامیلی خودم توی سایت عبامنش دلچسب برام .یه جواری حسم میکنم دارم برای خودم کامنت مینویسم با دیدن فامیلیتون .

      خلاصه بگم خوشحالم که برای شما دوست هم اسم و هم فرکانسم مینویسم ..کامنت شما رو خوندم و خیلی لذت بردم از صداقت گفتارتون و متوجه شدم منم دقیقا همچین مشکلی دارم و بارها بخاطر سهلنگاری خ.دم درگیر عواقبش بودم ..با اینکه بارها برام پیش اومده بود ولی انگار با دیدن کامنت شما کدش برام جا افتاد که نسبت به قراردادی که میبندم دقیقتر بشم و تمام تلاش خودمو کنم توی این زمینه پیشرفت کنم

      نکته بعدی که از شما یاد گرفتم راجب وکیل بود که گفتین و ترمزی که ما در مورد وکیلها داریم که فکر میکنیم از ما بیشتر هالیشونه در حالی که اونا هم با باورهای خودشون زندگی میکنن و مثل ما هستن و امکان اشتباه دارن .به این معنی نیست که هر چی بگن وحی منزل

      سپاسگزارم ازت دوست عزیزم برای کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مصطفی کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1332 روز

        سلام آقا محمد عزیز

        اتفاقا اسم برادر کوچکترم هم محمد هست .برای من هم باعث خوشحالی هست که با شما آشنا شدم .همه ما از استاد عزیز خیلی نکته‌ها رو در زندگی یاد میگیریم که برای من یک معلم فوق‌العاده هست .امیدوارم بتونم همیشه شاگر خوبی باشم. در این سایت بی‌نظیر همه ما از همدیگه انرژی مثبت میگیریم و در این مسیر زندگی در حال رشد و توسعه شخصی در تمام ابعاد زندگی می باشیم.

        سپاسگزارم از توجه‌ به‌ دیدگاه من و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان. موفق و سربلند و سعادتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2688 روز

    بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم..

    سلام به استادعزیزم وبانوشایسته

    سلام به اعضای دوستداشتنی خانواده عباسمنش

    استادقبل ازهرچیزی بایدبگم این سه قسمت فایلی که گذاشتین هرقسمت دقیقا هدایت برای جواب مسعله ی من ودخترم حتی توهمون روزبوده وهردفعه میگیم ببیین خداچطوری پاسخ میده، وبه اینکه خدامیگه من همه جاباشماهستم ایمانم بیشترمیشه، انشالله خداوندبه شما برکت عمرباغزت بده

    واما پاسخ به سوال:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده…

    من برای اشتباهاتم خیلی خودموسرزنش نمیکردم به جز یک مورد، اونم دررابطه بامساعل مالی: قبل ازدوره شیوه حل مساعل اگراشتباهی میکردم خیلی خودموسرزنش میکردم وسریع ذهنم کسانی که نتیجه عالی داشتن زوجلوی چشمم میاورد واحساس ناتوان بودن میکردم ومیگفتم اینکارمناسب من نیست چون ازپس حل مساعلش برنمیام تواین زمینه استعدادندارم، اما فهمیدم که به دلیل شخصیت کمالگرایی که دارم ازخودم انتظارندارم که اشتباه کنم وخداروشکر بابهبودگرایی خیلی بهترشدم

    وبادوره احساس لیاقت باخودم بیشتردرصلح قرارگرفتم واتفاقی که افتاده دیگ کمتراشتباه میکنم چون کمترخودموسرزنش میکنم اعتمادبنفسم وتمرکزم بیشترشده…

    اشتباهم این بودکه تویه سایت بایدنوبت رزرو میکردم برای چشم پزشکی ومن قبلا تواین سایت چون نوبت برای برادرم رزروکرده بودم مشخصات اون سیوشده بود، دوتاگزینه داشت که برای خودم یادیگری، ومن توجه نکرده بودم وزدم رزرونوبت وتاریخ وساعت مشخص کردم پرداخت کردم بعدکه رسیدبهم داد متوجه شدم به جای اینکه بزنم نوبت برای شخص دیگ ومشخصات پدرم روواردکنم، زده بودم خودم وچون مشخصات برادرم ازقبل بود به صورت پیش فرض نوبت برای اون رزروشده بود، همون لحظه بدون اینکه فکرکنم به خودم گفتم اشکال نداره فدای سرت دوباره یه نوبت دیگ بگیر، بعدکه نوبت گرفتم دیدم میشدلغوکنی وپول به کیف پولم برگشت میخورد ونیازنبوددوباره هزینه پرداخت کنم واین اشتباه دومم.. بازم گفتم اشکال نداره، شایدبعدا خواستم دوباره نوبت رزروکنم، ذهنم یه لحظه گفت آخه دکتریه شهردیگ نوبت برای کی میخوای بگیری این پولت الکی ازدست رفت، اما به خودم گفتم اشکال نداره فدای سرت، اتفاقی که افتاداین بودکه دیروزهمکاربراذرم برای همون دکترنوبت میخواسته وبرادرم به من گفت میتونی ازطریق همین سایت براش رزرو کنی نوبت واینطوری پول منم برگشت، وفهمیدم که خداوندبرای هرچیزی راه حل داره ونگم که نمیشه چطوری آخه؟؟

    واینکه من یه توانایی هام شک نکزدم همون لحظه به خودم گفتم پیش میاد هرکسی ممکنه اشتباه کنه اشکال نداره، متوجه شدم که درزمینه خودارزشمندی تغییرات داره برام ریشه ای اتفاق میفته به لطف دوره بینظیراحساس لیاقت.

    ودرسی که ازاین اشتباه گرفتم این بودکه اون درست توضیحات روبخونم واردهزسایتی شدم یاهرجایی که قراربود سندیامدرکی روامضا کنم بادقت بیشتری مطالعه کنم چون به جزئیات زیاددقت نمیکردم وهمین ریزنشدن درجزئیات وسرسری گرفتن خیلی جاها توکارام به ضررم تموم شده بود.. یه نگاه اجمالی مینداختم میگفتم فهمیدمم.. اما نباید تابادقت بررسی نکردم بگم که فهمیدم، دلیل خیلی ازاشتباهات نبودن دقت کافی برای من بوده نه عدم تواناییم وچقدراین فایل بهم کمک کردکه درک کنم این موضوع رو که اشتباه کردن کاملا طبیعیه وجزو روندزندگیه… خداروشکراینروزا صمیمی ترین رفیقم خودم شدم واسه خودم وچقدرتونستم بلطف دوره احساس لیاقت خودمودوست داشته باشم وبرای خودم دلسوزترین ومهربانترین ورفیق ترین باشم خیلی حس خوبیه خداروشکر..

    ازبچه های سایت برای نوشتن تجربیاتشون تشکرمیکنم خیلی باعث رشدوشناخت بهترمن ازخودم میشه وقتی تجزبیات زیبای شمارومیخونم،

    انشالله هممون دراین مسیرخودشناسی تازنده ایم بمونیم پایدار…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    محمد توقع همدانی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    استاد عزیز سلام و درود و بازهم سپاس بابت این فایل عالی

    خداروشکر که میتونم این فایل ها رو گوش بدم و پذیرش درس ها و هدایت های جدید رو دارم

    استاد جان من هم مثل خیلی ها اشتباه زیاد داشتم و قبل ها که با قوانین خیلی آشنا نبودم خودم رو خیلی سرزنش میکردم و زود ناامید میشدم که من اهل اینکار نیستم من بلد نیستم من ضعیفم من مال اینکار نیستم و کلی صحبت های منفی دیگه در مورد خودم و دیگه دنبال اون کار رو نمیگرفتم

    نمونه اش راجع به پبنگ پونگ که در سن 19 سالگی رفتم هیات و شروع کردم به تمرین ولی بعد از یه مدت حس کردم که توانایی لازم رو ندارم چون بازکن های خیلی خوبی اونجا بودن که وقتی نگاه اونا میکردم ناامید میشدم و میدیدم در برابر اونا هیچی بلد نیستم و متاسفانه ادامه ندادم.

    توی سن 22 سالگی شروع کردم به تمرین واترپلو که این هم دقیقا مثل همون پینگ پونگ شد و بعد از دو یا 3 ماه با خودم گفتم من برای اینکار ساخته نشدم چون خیلی تمرین های سختی داشت و با کوچکترین چالش کنار کشیدم

    توی کسب و کار هم دقیقا سال ها پیش همین اتفاق افتاد و توی یه کاری که 3 سال وقت گذاشتم رهاش کردم و دیگه ادامه ندادم به خاطر اینکه میگفتم من برای اینکار ساخته نشدم

    ولی الان با ذهنیت ثروتمند و قدرتمندی که پیدا کردم خیلی راحت میتونم براین ذهنیت های محدود کننده غلبه کنم و دارم نتیجه های خوب رو میبینم

    یه کاری رو از سال 86 شروع کردم و اون هم چاپ عکس روی کریستال بود و اینکار رو تا سال 91 انجام میدادم ولی اون سال یه کار دیگه شروع کردم و گفتم این خوب نیست و کار جدید بهتره ولی متاسفانه بعد از 10 سال کار جدیدم با شکست مواجه شد و تصمیم گرفتم دوباره همون کار چاپ رو از صفر شروع کنم

    با توجه به اینکه قبلا من توی مغازه این کار رو انجام میدادم و در شروع دوباره مغازه ای نداشتم و باید در فضاهای مجازی شروع میکردم بعد از 3 ماه فعالیت که درآمدی نداشتم این ذهنیت شروع شد که توی فضای مجازی نمیشه این کار رو انجام داد و باید حتما مغازه داشته باشم و این فکر جمع کردن این کار خیلی توی ذهنم مرور میشد و میگفتم نمیشه دیگه

    ولی به لطف خدای مهربان و با آموزش های شما مخصوصا عمل به دوره 12 قدم تونستم ذهنیت محدود کننده رو کنار بگذارم و کلی باور ثروتساز ایجاد کنم که نگذاره عقب بکشم

    کلی الگو های خوب پیدا کردم مثل خود شما که دارید از طریق سایت درامد کسب میکنید و خیلی آدم های دیگه دارن از طریق فضای مجازی درامد کسب میکنن

    و من هم تصمیم گرفتم به نجوا ها گوش ندم و با خودم گفتم اگه تا الان نتیجه نگرفتم شاید روش کار اشتباهه شاید باورهای مناسب ندارم و شروع کردم به تقویت باورهام و روش کار رو هم کمی تغییر دادم و به لطف خدا الان نمیگم شرایط عالی شده ولی نسبت به اینکه از صفر این کار رو دوباره شروع کردم درآمدم خیلی بهتر شده و تونستم شرایط رو عوض کنم به لطف خدا

    هر روز هم دارم روی ذهنیت خودم بیشتر کار میکنم و سعی میکنم تلاش خودم رو و عملگرایی ام رو بیشتر کنم تا به نتیجه دلخواه خودم برسم

    باز هم از شما تشکر میکنم بابت صحبت های عالی و تاثیر گذار

    استاد عزیز یه مطلب هم خواستم بگم و اون این بود که وقتی داشتم این فایل رو نگاه میکردم یه موضوعی خیلی برام واضح بود و اون اینکه چقدر کیفیت نورپردازی و صدابرداری شما عالی شده

    چون همیشه شما میگید که به زیبایی ها توجه کنید و به نکات مثبت دیگران دقت کنید و در موردش صحبت کنید خواستم بگم واقعا کیفیت نورپردازی جوری شده آدم فک میکنه دارید توی استودیو این فایل رو ضبط میکنید

    کیفیت صدا جوری شده که آدم واقعا لذت میبره با کیفیت خیلی عالی و بدون هیچ صدای مزاحمی و در بهترین حالت

    و لباس خوش رنگ شما و این بدن ساخته شده خوشگل هم که دیگه واقعا حرفی برای گفتن نگذاشته

    در کل از شما واقعا ممنونم و دوست داشتم درمورد این مطلب هم صحبت کنم

    انشالله در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    ابراهیم مرادی گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    باسلام و درود به استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته گرامی ودوستان همراه

    من کارم کشاورزی هست ودر سال‌های گذشته سیب زمینی نمیکاشتم شرایط طوری شد امسال سیب زمینی کاشتم و بنا بر دلایلی اونقدر تناژی که مد نظرم بود رو برداشت نکردم واز طرف دیگه قیمت هم پایین هست طوری که جوابگوی هزینه هائی که برای بذر وکود وسم وغیره نیست الان که اینطور شده من از طرفی میگم اگر سیب زمینی نکاشته بودم و بجاش محصول دیگری میکاشتم بهتر بود واز طرفی میگم از کجا میدونستم که اینطور میشه شاید اگر محصول دیگه ای هم میکاشتم باز ضرر میکردم بطور کلی هم ذهنیت قدرتمند کننده دارم هم ذهنیت محدود کننده دارم.

    تمرین 1: اشتباه اخیرم کاشت سیب زمینی بوده

    تمرین 2: واکنش من به این اشتباه 60درصد محدود کننده و40در صد قدرتمند کننده است

    تمرین3‌‌: درس من از این اشتباه این هست که قبل از کاشت محصول خوب تحقیق کنم ببینم چه مقدار از این محصول کشت میشه وکدوم محصول کمتر کاشت میشه که همون رو بکارم و محصولی بکارم که کمترین هزینه رو داشته باشه تا سود بیشتری نصیب من بشه

    والبته این روهم بگم که خیلی‌ها این اشتباه رو کردند وفقط من نیستم پس این موضوع کمی از ناراحتی من کم میکنه

    تمرین 4: من از درسهایی که گرفتم این هست که باید برای کشت محصول تحقیق گسترده ای داشته باشم که تا حدودی بدونم کدوم محصول کمتر کاشته میشه که همون رو بکارم چون وقتی محصولی کمتر باشه قیمتش بالاتر هست وسود بیشتری برای کشاورز داره

    درپناه خداوند شاد و خوشبخت وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نامِ اللهِ یکتا و هدایتگر

    سلام.

    * به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    میخوام خیلی ریز و با جزییات بنویسم:

    – دیروز خواهرشوهرِ عزیزم، عمه ی دوست داشتنیِ نی نی، بهم پیامک محبت آمیز داد، منم پاسخ دادم و یه قلب هم آخرش فرستادم.

    بعد ذهنم شروع به بازی درآوردن کرد که واسش کم ننوشته باشی!

    به اندازه کافی به عشقش پاسخ دادی؟

    الان چی فکر میکنه، میگه چه بی احساس، فقط همین؟

    (بازی و تله ی حرف و نظرِ دیگران)

    یعنی چند دقیقه اول ذهنم دقیقا داشت کاری میکرد که حلاوتِ سورپرایز شدنم با پیامکِ مهرانگیزی که دریافت کردم بره زیر سوال و احساس گناه بیاد بالا که اونطور که باید پاسخ ننوشتم.

    به همین سادگی و عجیبی.

    بعد به خودم اومدم…

    گفتم اخ جون پیامک سورپرایزی گرفتم از این عزیزِ دلم.

    پاسخت هم خوب بود سمانه جان، ول کن این وسواسِ فکری رو، و تمومش کردم.

    یه لحظه با خودم گفتم داری چیکار میکنی؟

    چرا اینطوری شدی؟

    چرا انقدر با وسواس و حساسیت داری روبه رو میشی؟

    بعد گفتم اشکالی نداره، پیش اومده، با خودم صحبت کردم و درستش کردم.

    حالا این اسمش اشتباهه، تجربه است، گفتگوی ذهنی هست، وسواس فکریه، هر چی که هست اومد و بعدش تونستم کنترلش کنم و اجازه ندم جولان بده واسه خودش و حسم رو خراب کنه.

    یه چیز باحال بگم:

    همونطور که قبلا نوشتم من باورها و ایه ها و … رو نوشتم رو کاغذ و چسبوندم روی دیوار.

    دیشب شنیدم که یکی از کاغذها افتاد…

    صبح بلند شدم برداشتم خوندمش، چی باشه خوبه؟

    سمانه جان

    فدای سرت، اشکالی نداره، پیش میاد

    برای چیزی که نمیدونم خودمو میبخشم

    اینو زمانی که دوره لیاقت رو گوش میدادم، نوشتم…

    اینکه با خودم مهربونتر شم در برابر اشتباهاتم و …

    بعد الان دقیقا زمانی که فایل اخیر در رابطه با اشتباهاته، تمرکز کردم روش، کامنت میخونم و مینویسم، این پیام از دیوار جدا میشه و میوفته کنار بالشم…

    خب، پیام امروز هم رسید دستم :)

    – میخوام از یه مثالی بنویسم که برای الان نیست ولی راهگشاست:

    زمانی که معلم بودم مسیله ای پیش اومد که خیلی ناراحتم کرد، سنگین بود به شدت برام، خیلی اذیت شدم، این مسیله دست گذاشته بود روی حساسیتم و باورهای مذهبیِ من …

    تجربه شو نداشتم، واکنش گرا برخورد کردم به شدت، احساس قربانی بودن شدید هم داشتم، و همش نجوای ذهنی منفی داشتم و میگفتم چرا پیش اومده برای من؟؟؟

    انقدر گفتگوهای ذهنیم شدید بود رو به منفی، که مسیله هولناک تر هم میشد.

    اصلا باور نداشتم اشتباه از سمت من بوده…

    تا اینکه با یکی از عزیزانم صحبت کردم و اون باعث شد بفهمم چقدر سخت گرفتم به علت کم تجربگی در مواجهه با اون مسیله…

    بعد چی شد، این مسیله در ظاهر حل شد ولی تبدیل شد به یه نقطه سیاه و خاطره تلخ تو ذهنم.

    چون عکس العمل نشون داده بودم، حالا عذاب وجدان و احساس گناه بهم حمله کرد و به هیچ وجه نمیخواستم تو ذهنم یاد اون مسیله و اتفاقات پیرامونش بیوفتم…

    گذشت و گذشت تا به این نتیجه رسیدم برای عبور از این خاطره ناخوشایند باید بتونی خودت و دیگری رو ببخشی…

    و بعد فکر کردم مسیولیت خودم چی بود در به وجود اومدن این شرایط؟

    اونجا تازه کلید رهایی زده شد برام.

    چون تازه برام اشکار شد فلان رفتار من، باعث به وجود اومدن شرایطی شده که یه رفتار نادرست در دیگری شکل بگیره.

    پذیرفتم و نهایت تلاشمو کردم که دیگه اونطوری رفتار نکنم.

    درس گرفتم.

    خیلی سخت و سنگین بود برام، اما درسش رو گرفتم، من نمیدونستم و نااگاهانه اشتباهی کردم که منجر به اتفاقات بعدیش شد.

    هم من در برابر اون اتفاق مسیول بودم به عنوان شروع کننده، هم دیگری به علت رفتاری که بروز داد…

    وقتی به ارامش رسیدم و تونستم از اون خاطره ی تلخ عبور کنم و دیگه احساس گناه نکنم، که رسیدم به حسِ پذیرفتن مسیولیتِ رفتارم، همچنین رسیدن به درسی که از ماجرا یاد گرفتم.

    این برای زمانی بود که هیچی از قانون و اگاهی هایی که تو سایت شنیدم، نمیدونستم.

    خیلی تجربی و البته سخت و طولانی فهمیدم، راه حل این مسیله چی بود و تونستم حلش کنم تو ذهنم.

    الان خیلی خوشحالم که یه کتابچه ی راهنمای قوی برای بهبودِ کیفیتِ زندگی ام، در اختیار دارم.

    این سایت و فایلهاش، برای من همون کتابچه راهنماست.

    چون زمانی که صرفِ حل یه چالش میکنم، یا صرفِ بهبود زندگیم میکنم، رو برام کوتاهتر کرده، شیوه ی حل رو اسان تر کرده برام.

    الهی شکر.

    – یه مورد دیگه: دیروز تلفنی با مامان جانم دچارِ حس بد شدیم دو تایی.

    ناراحت شدیم دوتایی.

    سختم شد چون ارتباطمون خوبه، و حالا یه نازیبایی بینمون شکل گرفته.

    من تو دلم گفتم نگاه کن به فکر خودش هستم اونوقت اینطوری رفتار میکنه و حرف میزنه باهام.

    اونم ناراحت شده بود از لحنِ کلام من…

    چند دقیقه بیشتر نشد ناراحتیم.

    به خودم اومدم، گفتم نگاه کن این صدایی که تو گوشت میشنوی صدای گفتگوی ذهنیِ منفیه، داره احساس قربانی بهت میده، دقت کن…

    خب در درجه اول، stop کردم.

    گفتم هیچی نباید باعث بشه ناراحت شی.

    بیا بررسیش کنیم، بیا درس های ماجرا رو از تو دلش بیرون بکشیم.

    دقیقا تو نوت موبایلم 4 درسی که گرفتم از بروز این اتفاق رو نوشتم و آروم شدم.

    و پذیرفتم منم رفتارم اشکال داشته، حتی اگه نیتم خیر بوده باشه.

    چند ساعت بعدش در گفتگوی مجدد تلفنی با مامانم، مسیله رو با هم حل کردیم در صلح و صفا، اون گفت و منم گفتم و دوتایی مسیولیت خودمون رو پذیرفتیم از واکنش هامون.

    درس هایی که تو نوت موبایلم نوشتم و نقشِ حیاتی داشتن در بهبودِ احساسم:

    1- وقتی خوابی، جواب تلفن نده.

    2- وقتی نمیخوای، کاری رو انجام نده، چون بداخلاق میشی.

    3- هر وقت دیدی داری عصبی میشی از حرفی یا رفتاری، بگو stop سمانه، رهاش کن.

    اجازه نمیدم سمانه ناراحت یا عصبانی بشه.

    سکوت کن.

    4- احترام بذار، احترام میبینی.

    یه درس دیگه هم گرفتم به صورتِ کلی:

    قرار نیست روابطِ حتی خوب و مطلوب و دوست داشتنیِ من با ادمها ثابت باشه و بمونه.

    من ادمم، دیگری هم همینطور.

    گاهی ممکنه بر حسب شرایط و احساساتمون، که البته دیگری بی اطلاعه ازش، واکنش های نازیبا بروز بدیم.

    اشکال نداره، پیش اومده.

    بعدش میتونم تحلیل کنم ببینم دلیلش چی بوده، دقت کنم با درس هایی که گرفتم اون طرز رفتار رو تکرار نکنم که منجر به روابطِ نازیبا نشه.

    اینکه بگم چرا اشتباه کردی با لحنِ سرزنشگر هیچ کمکی بهم نمیکنه.

    اما تجزیه تحلیلِ بعدش خیلی بهم کمک میکنه تو بهبودِ کم کمِ خودم و افکار و اعمال و نتایجم.

    استاد جانم، انقدر برام جذابه که میتونم از اموزش هاتون در لحظه و آنلاین همون موقع، تو زندگی و اتفاقات پیرامونم استفاده کنم و باعثِ بهبود خودم و احساساتم بشم.

    سپاس گزارم بی نهایت.

    – یه مورد دیگه:

    ذهنم دیروز داشت در رابطه با موضوعی با احساس وابستگی و سخت گیری، واکنش میداد، طبیعتا سخت شد واسم حل و هضم و مدیریتش…

    قرار بود کسی چیزی رو برامون بیاره، و من گیر کردم در چگونگیِ فرآیندِ این کار…

    به خودم اومدم، رهاش کردم، گفتم زندگیتو بکن، بهترین خودش پیش میاد، همینم شد.

    نتیجه ای اومد که از چیزی که تو ذهن من بود متفاوت تر شد، زیباتر شد.

    دیشب دقیقا فکر کردم که چقدر این کنترل ذهن خفنه…

    نتایج رو عوض میکنه.

    سختی رو تبدیل به آسانی و شیرینی میکنه.

    هر وقت حواسم بوده، یادم بوده و رعایت کردم این قانون اساسی رو، نتایجش عالی ظاهر شدن برام.

    دوباره برام مسجل شد قانون ثابته، نتایجش هم ثابت.

    عمل کنی، نتیجه میگیری.

    کنترل ذهن کنی، معجزه اتفاق میوفته.

    نازیبایی تبدیل میشه به زیبایی.

    رهایی، ارامش میاره با خودش.

    کنترل ذهن رو تو مثالهای زندگیم دارم تست میکنم و میبینم نتایجش رو…

    از همگی دوستانم هم سپاس گزارم که مثال مینویسن تو کامنتهاشون و درک منو نسبت به حیطه ی اشتباهات و عکس العمل نسبت بهش بالاتر میبرن.

    کامنت اقای زرگوشی در رابطه با کیسه برنجی که خریده بودن و بعد کنترل ذهنشون، عالی بود.

    کامنت فاطمه جانم در رابطه با خواب موندن محمد حسن جان برای مدرسه و … عالی بود.

    کامنت نفیسه جانم که در رابطه با دستگاه کپی مدرسه نوشته بود، عالی بود.

    مرسی که این سایت انقدر امنیت فراهم کرده که راحت بنویسیم.

    این راحت نویسی هم، تکامل داره.

    خودِ من نسبت به قبلم راحت تر شدم.

    اما جایی هم که احساسم بگه سربسته تر بنویس، به خودم احترام میذارم و اجازه میدم هر طور راحت ترم بنویسم.

    سپاس گزارم از استاد نازنینم و تیم تحقیقاتی عباس منشِ نازنین.

    قدردانِ تمام محبت ها و تلاش هاتون هستم.

    خوشحالم که کم کم دلیلِ اتفاقات، واکنش ها، رفتارها، افکارها، باورها رو دارم متوجه میشم.

    همین چیکه چیکه درک کردن ها برام نعمته.

    از تصادفی زندگی کردن، خارج شدم و دارم هوشمندانه تر زندگی میکنم.

    الهی شکر.

    خدایا شکرت که انقدر چیدمان های جذاب برام داری هر لحظه تو زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1063 روز

      سلام سمانه جان ،

      الان که دارم برات می نویسم گل های سفیدی روی میز هست که دارم میبینم و دلم خواست برات بنویسم بهتر بود تو پاسخ به زیبایی ها بنویسم اما هر جا بنویسم خوبه سخت نگیرم .

      از همزمانی افتادن اون باور سمانه جان سخت نگیر فدای سرت با افکاری که داشتی خیلی بیشتر به اینکه خدا حواسش بهمون هست مطمئن شدم.

      اگر بازی حکم را هم مثل در آوردن ماشین از پارکینگ برای خودت انجامش بدهی فقط فان میشه برات منم اصلا کارت هایی که رفته یادم نمی مونه حتی یکبار که با بچه ها بازی می کردم ما صفر به هفت باختیم ولی فقط خندیدیم. شاید جالب باشد برات من بعد دوره عزت نفس رانندگی را شروع کردم یعنی گواهینامه داشتم ولی رانندگی نمی کردم فقط به این خاطر که دست فرمونم خوب نیست و مزاحم بقیه راننده ها هستم یعنی ببین کجا بودم ولی الان به خودم افتخار می کنم با هر چی هستم و می دونم قرار نیست هیچوقت کامل باشم.

      خوبه که زیبایی ها را منشن می کنی چون آن چه نعمتهامون را از یادمون می برد عادی شدنشون است. همین طلوع هر روز خورشید ، همین که وقتی از خواب بیدار میشویم مغز کار می کند تمام خاطرات و حفظیات و دانش قبلی سر جاشون است ، قلب منظم می تپه ، دست و پا تکان می خورند و تحت فرمان هستند چشم ها می‌بینند گوش ها می شنوند زبان می چرخد …

      وقتی توجهت را به نعمات روزانه می خونم می بینم خیلی هاش را منم در طی روز داشتم و منشن نکردم ، فکر کنم روزمرگی یک آفت است.

      دیشب فیلم یک میلیون مایل دورتر A million miles away را دیدم 2023 یک فیلم انگیزشی عالی که می خواستم توی یک کامنت توصیه کنم به دوستان که ببینند اما همون موقع از خدا خواستم هر جایی که تو می دونی بهتر است بنویسم که اونی که تو مدارش هست ببیند و بعد فراموشم شد ، خنده داره وسط نوشتن پاسخ برات اومد، یا بهتره بگم قدرت مطلق آوردش.

      Sofia Vergara تو فیلم Griselda بازی کرده من فیلم را ندیدم و فکر نکنم جزو ژانری باشد که دوست دارم و ببینم ،فقط یک مصاحبه کرده که می گوید : دنبال این فرصت بودم یک میلیون بار نه شنیدم ،خیلی مشکل داشتم به خاطر لهجه اسپنیش و هالیوود اینو نمی‌پذیرد ولی من روش فوکس نکردم فقط ازش گذشتم و گفتم اوکی اگر این برای من نیست یکی دیگر پیدا می کنم. من به لهجه ام فکر نمی کردم فقط ادامه می دادم تا بلاخره یکی منو باور کرد.

      اما من و شما که می دونیم قانون کار کرده و باورش به خودش و توانایی هاش به خواسته اش رساندتش.

      عزیزم ، پرنده دلت پر آوازه در آسمان عرش خدا نغمه سرایی می کند با سپاسگزاری.

      در پناه دستان پر قدرت تنها قدرت عالم .

      بوس انگشتی برای قند عسل یادت نرود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1903 روز

        سلام نفیسه جانم.

        قندِ عسل برات عشق میفرسته.

        مرسی از پیام قشنگت که همیشه لبخند میاره روی لب هام.

        بخشی از حرفهام رو تو فایلِ زیبایی ها نوشتم، امروز.

        باقیشو اینجا:)

        به قول خودت فرقی نداره.

        همونجایی بنویس که دلت خوشه :)

        فیلم یک میلیون مایل دورتر رو دانلود کردم که ببینم.

        مرسی از معرفیش.

        همیشه و در همه حال، در پناه خدا باشی نفیسه جانم.

        همه مون باشیم.

        همین الان، صدای یه پرنده داره میاد که آوازش متفاوت از بقیه است…

        انرژیِ نابش تقدیمِ شما.

        الهی شکرت برای نعمت هات.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حامد حسامی گفته:
    مدت عضویت: 3108 روز

    سلام وخدا قوت بر استاد عباسمنش وتشکر فراوان برای اهدای این هدیه گران بها به اعضای سایت…

    چقدر توضیحات شما در این فایل جامع و کامل بود ودری از آگاهی را بر روی من گشوده است.

    همان گونه که استاد عباسمنش بیان کردن اشتباه کردن امری اجتناب‌ناپذیر است وهرکسی که دارد در مسیر رشد و پیشرفت قدم برمی‌دارد ممکن است دچار اشتباه بشود،حتی این اشتباه در میان بازیکنان فوتبال نیز رخ میدهد،بازیکنی مثله مسی که ذهنیت بهبود گرایی دارد اگر در فینال جام جهانی عقب بیفتد با کنترل احساسات نتیجه را تغییر می‌دهد ولی بازیکنی که ذهنیت کمالگرایی دارد همیشه به تیم آسیب میزند وبا موارد غیر اخلاقی (دوپینگ،فساد اخلاقی و…)آخر خودش را هم نابود میکند

    آن کسی که از اعضای سایت استاد عباسمنش ذهنیت بهبود گرایی دارد از فایل های رایگان استفاده کرده ودر زمان درست محصولات سایت استاد را از مسیر درست تهیه می‌کنندودنیا وآخرت خود را متحول می‌کند

    آن کسی که ذهنیت کمالگرایی دارد و از را نادرست محصولات سایت استاد عباسمنش را تهیه میکند دنیا و آخرت خود را نابود کرده و خودش را در دادگاه وجدان خودش اسیر میکند و با خرج نکردن به موقع و لازم توانایی های خود را از بین میبرد…

    شکر خداوند متعال و قدردانی از آگاهی های سایت استاد عباسمنش من از وقتی که محصولات سایت استاد عباسمنش را تهیه کردم اشتباه بزرگی که به زندگی ام آسیب جدی را بزند را انجام ندادم،اما اشتباه من در اوایل عضویت ام در سایت استاد عباسمنش این بود که نمی‌خواستم برای موفقیت ام بها پرداخت کنم و بعضی از محصولات سایت را از راه نادرست تهیه کردم و به محضی که در توضیحات استاد عباسمنش در فایل های رایگان متوجه اشتباه خودم شدم تمام آن فایل ها را از سیستم خود پاک کردم وفقط از فایل های رایگان استفاده کرده ودر زمان مناسب محصولات مورد علاقه ام را با پرداخت بها به سایت تهیه کردم،ولی سعی کردم خودم را ببخشم وبا این اشتباه نامید نشدم

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    درسی که از این اشتباه میتوانم بگیرم این است که انسان با پول خرج نکردن وخسیس بودن وحرام خوری نمی‌تواند به موفقیت برسد و گاهی اتفاقأ خرج کردن پول و بها پرداخت کردن باعث رشد و پیشرفت ما میشود

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    فرصتی است که در زمان مناسب با پرداخت بها آن محصول از آگاهی های آن محصول استفاده کرده و زندگی ام را زیبا کنم

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    گاهی بها پرداخت کردن باعث میشود که بر هرچیزی که دوستش داریم برسیم و پیشرفت کنیم ولی گاهی انسان با خرج نکردن و دنبال افزایش صفر های حساب بانکی بودن به دنیا و آخرت خودش لطمه میزند

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    ایده ها و راهکارهای من این است که جایی که انسان لازم است بها پرداخت کنند این کار را انجام دهد وچیزی که برای زندگی لازم است را تهیه کند،و هم ولخرجی زیادی میتواند به زندگی اشخاص ضربه بزند و همان قدر که ولخرجی آسیب زننده است خسیس بودن و حرام خوری و خرج نکردن هم میتواند از ولخرجی زیادی بیشتر به زندگی اشخاص آسیب بزند…

    با تشکر فراوان بابت این فایل هدیه عالی و گران بها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2379 روز

    بنام خداوند یکتا.

    سلام به استاد و همه دوستان عزیزم.

    اشتباهی که من انجام دادم:

    کار من فنی هست و علاقه زیادی به کارم دارم.

    گاهی که میرم خونه مشتری برای تعمیرات اشتباهی که انجام میدم،اصلا از قیمت حرف نمیزنم و طی نمیکنم که این کار من چقد می ارزه و کار را شروع میکنم که در انتها با مشتری به مشکل میخوریم.

    همین هفته پیش رفتم خونه مشتری.

    باهاش طی نکردم که مبلغ چقد میشه.

    تازه اصلا هم طرف را نمشناختم.

    آخه اغلب مشتری های من معرفی شده توسط مشتری های قبلیم هست ولی این مورد نمیدونم از کجا شمارم را پیدا کرده بود و ازم خواست براش کارشا انجام بدم.

    خلاصه من طی نکردم مبلغ رو و تازه خودش بیرون کار داشت و بهم گفت:من میرم بیرون شما که کارت تموم شد شماره کارتت را بفرست با مبلغ تا واریز کنم.

    منم قبول کردم .

    بعد انجام کار بهش زنگ زدم و مبلغ گفتم با شماره کارت.

    مشتری شاکی شد که مبلغ بالاست و چرا اول کار نگفتی و من مجبور شدم کلی توضیح بدم که این کارها انجام شده و به این خاطر این مبلغ را باید به من پرداخت کنی‌.

    خب کاری که براش کرده بودم ارزش اون مبلغ را داشت و مشتریم هم رفته بود و قیمت گرفته بود و متوجه شده بود قیمتی که بهش گفتم منصفانه و طبق تعرفه هست.

    ولی نزدیک چند روز پول را نمیداد و بهونه میورد که اینجا نیستم و دسترسی به عابر ندارم و اینجا اینترنت جواب نمیده و …..

    من مثل همیشه که اول کار اساسی خودما اذیت میکنم،شروع کردم به سرزنش که چرا اول کار قیمت نمیدی و چرا کسی که نمیشناسی قبل اینکه پول را بگیری کار تحویلش میدی.

    بعد گفتم با سرزنش خودم که کاری درست نمیشه.اول حس خودم را آروم آروم خوب کردم و خودم از کار با کیفیتی که انجام داده بودم خوشحال بودم و توجهم را کلا از طرف برداشتم.

    دیگه زنگ نزدم و پیام هم ندادم.

    مشتری بعد یک هفته پول را واریز کرد.

    من بعد این جریان به فکر فرو رفتم که چیکار کنم این تکرار نشه و علت این اشتباه من چیه.

    دیدم من واسه این اول کار سر قیمت دادن مشکل دارم که میترسم مشتری را از دست بدم.

    عدم باور به فراوانی مشتری

    عدم داشتن عزت نفس

    عدم باور به کیفیت کار خودم و قیمتم.

    خلاصه از اون کار به اینور درسی که گرفتم و دارم انجامش میدم :

    اول کار که کار را دیدم برای مشتری عیوب کار را توضیح میدم و قیمت میدم.فوقش اینه که قبول نمیکنه.بهتر از اینه که هی بهش التماس کنم پول منا واریز کن و..‌

    دوم فقط نقدی کار میکنم.

    اینطوری تا بر میگردم خونه با خیالی آسوده و ذهنی باز آماده رفتن به کار بعدی میشم و وقتی ذهنم آزاد باشه میتونم الهامات رو دریافت کنم و ایده بدم‌.

    در کل من اول کار که اشتباهی انجام میدم خودم را سرزنش میکنم تا چند ساعت اول.

    بعد خودم را آروم میکنم و دیگه رهاش میکنم و تلاش میکنم تو ذهنم هی تکراری نکنم و هی نجنگم که اعتراف میکنم سخته برام.

    بعد علت اشتباهم را پیدا میکنم و تلاش میکنم بر طرفش کنم که تو مثال بالا باید رو باور فراوانی و عزت نفس کار کنم و رودرواسی و خجالت را بذارم کنار که آدم ضعیفی نباشم.

    درسی هم که ازش میگیرم را برای دفعه های بعدی انجام میدم ولی برام‌پیش اومده که اشتباهم را تکرار کنم.

    فرصتی که این اشتباه بهم میده اینه که متوجه کمبود عزت نفسم بشم و روش کار کنم حالا یا با خرید دوره یا با تمرینهای دیگه و واقعا میشه فرصت طلایی برای بالا بردن عزت نفس که خدایی بد جور توش مشکل دارم .

    از چه زاویه قدرتمند کننده ای به این‌اشتباه نگاه کنم که بهم‌احساس بهتری بده و به تواناییهام شک‌نکنم و بهم انگیزه بده؟

    خیلی فک‌کردم به جواب سوال.

    فقط میتونم بگم‌ که اگه این اشتباه را الان انجام نداده بودم و متوجه ایرادهای باوریم نمی شدم و بر طرفشون نمیکردم فردا روزی ممکن بود ضرر بسیار سخت تری متحمل میشدم.پس انسان با اشتباه بزرگتر میشه.مثل خیلی اشتباهات که باعث شده جهان پیشرفت کنه.

    مثل کشتی تایتانیک

    مثل اشتباه فضا نوردهای ناسا

    که همشون باعث پیشرفت بشر شده.

    پس همین اشتباهات من باعث پیشرفت و بزرگتر شدن من میشه و این طرز تفکر باعث میشه انگیزه بگیرم و خوشحال باشم و اشتباهات را جزئی از روند رشدم ببینم.

    راهکار و ایده که درسها و بهبودها را در عمل اجرا کنم؟

    بالا بردن عزت نفس

    باور به فراوانی

    با قدرت و بدون خجالت و بدون ترس از نتیجه،قیمت بدم و فقط نقد کار کنم.

    خیلی فکر کردم و این کامنت را نوشتم.

    انشااله که رد پای خوبی باشه.

    همتون به خدای یگانه می سپارم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    لایق بهترین ها گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    بنام احسن الخالقین

    سلام به بهترین استاد دنیا و خانم شایسته عزیزم

    من زهرا هستم.

    استاد عزیزم خیلی دوست دارم… هر وقت به یه چالشی میخورم و نجواهای ذهنیم با سرعت برق شروع میکنن به رشد!، فقط جملات شما یادم میاد و کمکم میکنه بتونم ذهنمو منحرف کنم به یه سمت دیگه. شما دوست شبانه روزی من هستید و من خیلی خوشحال و خوشبختم که با شما آشنا شدم. استاد حتی نمیتونم تصور کنم اگر با شما آشنا نشده بودم زندگیم چطور پوچ و بی هدف و پر از مشکلات بود. امیدوارم سپاسگزاری من که از ته قلبم هست رو بپذیرید…

    استاد من با دوره احساس لیاقت شما زندگیم از این رو به اون رو شد. صبح ساعت سه از خواب بیدار شدم و سال 2022 و 2023 رو کامل مرور کردم. دیدم چقدر تو سال 2022 در حال سقوط از لحاظ فرکانسی بودم و تمام روزهای سال 2023 توی سایت شما و فایلهای شما چمبر زده بودم!!! و آرام آرام مدارم اومد بالاتر تا هم فرکانس دوره احساس لیاقت شدم و اون دوره اماده شد و من تهیه ش کردم. وقتی اون دوره لانچ شد، من جز اونایی بودم که با تمام وجودم از خداوند درخواست کرده بودم که کمکم کنه خودم رو دوست داشته باشم. تو دفترم نوشته بودم پروردگارا بمن عشقی رو بده که نامحدود باشه و پایدار و بعد که دوره احساس لیاقت تمام شد اتفاقی دیدم نوشتم رو و فهمیدم اون عشق، عشق به خوده. هماهنگی و صلح درونی هست. اینکه تمام بخش های وجودتو دوست داشته باشی و احساس ارزشمندی کنی هست که شما خیلی عالی تو دوره احساس لیاقت بما یادش دادین.

    خلاصه صبح که مرور کردم دیدم من بعد از دوره احساس لیاقت دیگه اون آدم سابق نیستم. سطح توقع و احترامی که طالب هستم و احساس ارزشمندیم خیلی بالا رفته. ولی استاد؛ خانم شایسته یه جا میگن وقتی دارید رو خودتون کار میکنید و مدارتون رو به یک مدار بالاتر میبرید, اولش سخته و باید همه جوره مراقب باشید تا دوباره برنگردید به مدار قبلی تا تو مدار جدید استیبل بشید. من این روزها تضادهایی دارم ولی تا الان خدارا شکر از پس کنترل ذهنم براومدم و برنگشتم به مدار قبلیم. سعی کردم تصمیماتم نه بر اساس ترس؛ نه بر اساس کمبود؛ بلکه بر اساس احساس ارزشمندی درونی باشه. و تلاشمو کردم هرچی تو دوره احساس لیاقت یاد گرفتمو عمل کنم و نه به باد بدم اون همه تلاش و زمانی که گذاشتم رو.

    استاد قبل از شروع این دوره ذهنیت قدرتمند کننده، چند هفته بود که روی باورهام کار نکرده بودم یعنی بعد از دوره احساس لیاقت فقط روی تمرکز به نکات مثبت و سپاسگزاری کار میکردم. دلم برا شما تنگ شده بود اون چند هفته و یادمه تو قلبم به خدا گفتم چقدر اون فرکانس دسته جمعی که ما هممون توی دوره احساس لیاقت میفرستادیم و کلی کامنت میخوندیم و مینوشتیم خوب بود. کاش دوباره بتونم تجربش کنم. و همون روز شما این فایل رو گذاشتین. نمیدونم چند نفر دیگه با من درخواست داشتن از خداوند؛ ولی این فایلهای شما پاسخ خداوند هست به درخواست من که نه با حرف که با قلبم ازش خواستم. ممنونم ازتون.

    بریم سراغ آگاهی ها و تمرینات این فایل:

    استاد؛ اسم این سری فایلها خیلی جالبه. یادمه شما یه جا گفتین اگه باوری احساس قدرت بهت میده باور خوبیه و بهتره تقویتش کنی. من خیلی از باورهام رو با همین جمله شما تشخیص دادم اشتباه هستن. حقیقتا چطور ادم میتونه باوری رو تشخیص بده اشتباهه وقتی باورشه؛ جزئی از وجودشه و شده حقیقت زندگیش. خیلی وقتها که نمیدونم چیو بپذیرم تو زندگیم یا چه تصمیمی بگیرم میگم هر کدوم از این تصمیمات از چه باوری میاد. باور قدرتمند کننده یا محدودکننده.

    آه از موضوع این فایل. استاد من پاشنه آشیلم کمال گرایی بوده و هست. برای همین برای هر اشتباهی بارها خودمو سرزنش کردم. و تو روابطم هم جهان همینو بمن نشون میداد. یکی یه اشتباه خیلی بزرگی میکرد همسر من لبخند میزد بهش! من یه اشتباه ریزی میکردم همون جنجال میشد و من افتاده بودم تو چرخه و اون گردابی که خودم، بیشتر خودمو سرزنش کنم هر بار. تا رسیدیم به دوره احساس لیاقت و من آگاهانه شروع کردم بگم آقا انسانم و اشتباه مجازه و هی به خودم لا جناح علیکم رو تکرار میکردم. بهتر شدم تو این موضوع ولی صد نشدم. استاد؛ گاهی تمام امیدم به تغییر زندگیم در جنبه های مختلف دود میشه میره هوا با یاداوری اشتباهات گذشتم. بعد به یاد میارم این جمله شمارو که میگفتین اقا مهم نیست تا امروز چه فرکانسی میفرستادی. از الان به بعد اگر تغییر کنی همه چیز تغییر خواهد کرد و ما در جهان جادویی زندگی میکنیم.

    استاد؛ شما دست خدایید که حرفهای شما تو ذهن من شده وعده فضل و مغفرت خداوند و میتونم جلوی شیطان ذهنمو با به یاد آوردن حرفهای شما بگیرم.

    استاد امروز من موقع رانندگی یه اشتباهی کردم و همون موقع همسرم سرم داد زد و چون داشتیم میرفتیم دانشگاه خیلی حالم گرفته شد. بعد رفتم باشگاه شروع به دویدن کردم. متاسفانه شیطان ذهنم امانم نمیداد. میگفت به نظر تو همسرت؛ وقتی بقیه تصادف میکنن هم همین رفتارو میکنه یا فقط با تو؟ با تو نگران ماشینه ولی در مورد بقیه نگران جانشونه؟ و … خلاصه خیلی حسم رو بد کرد. اونقدر که میگفتم خدایا تو کمکم کن. تو حرف بزن. تو یه چیزی بگو من دارم تسلیم نجواهای ذهنم میشم. بعد موقع خروج از باشگاه دیدم یه جمله رو بزرگ نوشته بودن از جیم ران. نوشته بود زندگی تو به صورت اتفاقی (بای چنس) بهتر نمیشه بلکه با تغییر بهتر میشه. و من اومدم نشستم پشت میزم گفتم بازم مرحله جدیدی در پیش دارم. میخوام وارد مدار جدیدی بشم. به خداوند اعلام امادگی کردم و تعهد دادم که مدار بالاتر رو در احساس ارزشمندی و خوددوستی تجربه کنم. با وجودیکه شیطان هنوز داشت میگفت بابا چقدر تغییر دیگه؟ چقدر کار کردن روی خود؟ چه کشکی چه آشی.

    و حالا دارم فایلی رو گوش میدم که کاملا مرتبطه به مساله امروز من. بله استاد عزیزم؛ درسته. ما در جهان جادویی زندگی میکنیم…. عاشقتونم…

    استاد تو تمام زندگیم سعی کردم؛ واقعا با تمام وجودم سعی کردم راه درست رو برم. همیشه سعی کردم زود بقیه رو ببخشم، سعی کردم بقیه رو سرزنش نکنم، سعی کردم احترام بذارم به همه، سعی کردم متواضع باشم؛ به خدا حتی هرگز تو ذهنم ارزش آدمها رو به رنگ پوست و تحصیلات و پولشون و خانوادشون ربط ندادم… هرگز، این جز خط قرمزهای من بود… ولی هرگز هیچکدوم از اینها رو در حق خودم نکرده بودم. هرگز به کودک درونم، به روح نازنینم نگفته بودم تو ارزشمندی بی قید و شرط! بارها با سرزنشهام تازیانه زدم بهش و زیر نجواها و حکم های ذهنم صدای روحم خاموش شد… همیشه با رفتار بقیه نسبت به خودم سورپرایز شدم… تا اینکه پی بردم برای من آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند به صورت برعکسش باید اجرا بشه. یعنی عزیز من آنچه برای دیگران میپسندی(احترام و مهربانی و سرزنش نکردن) برای خودت بپسند. اول چراغ خانه رو درست کن بعد برو سراغ چراغ مسجد محل!

    استاد گاهی از خودم حرصم میگیره. گاهی هم شیطان ناامیدم میگنه. میگه دو هزارتا باور محدود کننده داری کدومو کی میخوای درست کنی؟ بعضی وقتا کم میارم. ولی وقتی نتایج زندگیمو نگاه میکنم باز امید زنده میشه درونم.

    استاد مثال پینگ پنگ رو زدین. ما خونه دوستمون دعوت بودیم پینگ پنگ بازی کنیم. من اولین بارم بود و هیچ نمیتونستم توپ رو بزنم. همسرم قبلا بازی کرده بود. اونجا من بلد نبودم توپ رو بزنم هم خودم میخندیدم هم دوستامون. ولی وقتی همسرم گفت: “من با زهرا بازی نمیکنم! میخوام با یکی دیگه بازی کنم” بدجور حالم بد شد. من همیشه سعی کردم فرصت رشد و تغییر رو به بقیه بدم ولی چطوره که به خودم هم فرصت رشد رو بدم و کمالگرا نباشم تا این رفتارها رو نبینم. (لازم به ذکر است اینجانب دفعه بعدش که رفتیم خونه همین دوستمون از همه بهتر بازی میکردم و همه متعجب شده بودن و حتی الان که بارها تو باشگاه با همسرم بازی کردم؛ رقابت سنگینی داشتیم و داریم)

    اینکه انسان درستی باشیم در برابر دیگران کافی نیست… کافی نیست.. تو باید برای شخص خودت، برای خداوند که درونت هست، انسان خوبی باشی. باید در خدمت روحت باشی. کافی نیست. بخدا کافی نیست. هرگز کافی نیست. عزیز من به درون برگرد و روح خودت را ارضا کن.

    استاد من مسئولیت پذیرم. تمام این اتفاقات بخاطر فرکانس منه. قبل ازدواجم بارها و بارها از طرف خانوادم سرزنش میشدم. یعنی یه جوری بود که میترسیدم تصمیم بگیرم اصلا. چرا چون ممکن بود اشتباه باشه و موردسرزنش واقع بشم. من این موردو تغییر ندادم تو خودم. من شخصیتمو تغییر ندادم که نکات مثبت خودمو ببینم و همین ها تو زندگی مشترکم تکرار شد. کشورم عوض شد؛ ادمای اطرافم عوض شدن باز همون سرزنش ها از اطرافیانم میاد سمتم. چون منم که این رفتارو میکنم با خودم. منم که میخوام تو همه چی پرفکت و بی نقص عمل کنم. منم که میخوام تو همه چی بهترین باشم! منم که اون عبارت تاکیدی که تو دوره احساس لیاقت یادمون دادید رو باورش نکردم هنوز.: “من همینطوری که هستم کافی هستم”. “من همینطوری که هستم جذاب و دوست داشتنی هستم”

    این جملتون رو باید با طلا نوشت استاد عزیزم: هیچ زمینه ای نیست که ما نتونیم توش بهبود پیدا کنیم. ( فعل نتوانستن وجود خارجی ندارد). چیزی بنام استعداد ذاتی وجود ندارد.

    خدارا شکر. کاش من بتونم باور کنم استعداد لازمه یادگیری نیست. تا 50 درصد مقاومتای ذهنیم برن کنار و با ذهن باز یاد بگیرم مهارت ها رو.

    چه باور خوبی: اشتباه قسمتی از مسیره. درسشو بگیر برو جلو.

    استاد چقدر من به توانایی هام شک دارم. کاش من بتونم اعتماد کنم به توانایی هام.

    عههه. استاد نکته عالی که اول کامنتم بهش اشاره کردم: اینکه ما حرکت نکنیم چون ما ممکنه اشتباه کنیم و بقیه در مورد ما بی اعتماد بشن. ما برای مردم زندگی نمی کنیم. ما باید طبق اصول خودمون رفتار کنیم. تا جایی که میتونیم نگاه مردم و اون حساسیمون روی حرف مردم رو کم کنیم.

    استاد؛ خواهش میکنم برای این مورد تمرین بدین بهمون. من تمام فایل های توحید عملی رو گوش دادم خیلی زیاد. ولی باز وقتی میرسه به خواسته هام، خیلی وقتها میبینم خواسته هامو برای اینکه بقیه تعریف و تحسین کنن دارم تجسم میکنم و مچ خودمو میگیرم. چطوری با چه تمرینی نظر بقیه رو از معادله زندگیم حذف کنم؟

    نکته عملی: اگر اشتباه کردم نگران حرف مردم نباشم. دنبال قانع کردن بقیه هم نباشیم. اشتباه یه فرصته برای یادگیری.

    هرچقدر توی یه زمینه ای کار کنیم؛ مغز توی اون زمینه قوی تر و قوی تر میشه.

    من باید یاد بگیرم به توانایی هام اعتماد کنم و تمرکزم هم روی نقاط قوتم باشه نه نقاط ضعفم.

    استاد خیلی ممنونم ازتون بابت این فایل های ارزشمند

    در پناه خداوند باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
    • -
      فاطمه بهرامیان گفته:
      مدت عضویت: 752 روز

      سلام به زهرای عزیز.

      خدارو شکر امروز صبح که از خواب بیدار شدم همه خواب بودن ورفتم سراغ گوشیم وهدایت شدم به کامنت زیبای شما.

      بعضی جاهای کامنتت حس کردم خوده خودم هستم جاهایی که شوهرت سرزنش کرد وناراحت شدی چقدر برای من اتفاق افتاده.

      و وقتی می گفتی که این به خاطر رفتار خودمه به این دلیل هست که برای خودم ارزش قائل نبودم کمال گرا بودم وباید به خودم هم احترام بزارم وخودم رو هم ببخشم یا جایی که مخصوصا در مورد این گفتی که برای خودم زندگی کنم ونظر مردم مهم نباشه این زندگی منه خیلی حس خوبی بهم داد انگار همه دلخوریها ونگرانیهام از بین رفت.

      به خودم گفتم اره فاطمه ببین اگر تو خودت رو دوست داشته باشی خودت رو ارزشمند بدونی ویژگیهای خوبت رو ببینی خودت رو ببخشی دیگران هم همین رفتار رو با تو می کنند وبرای خودت زندگی کن لذت ببر چیکار داری که بقیه چی بگن .

      همینه یه عمر یاد گرفتیم به دیگران احترام بزاریم ومدام خودمون رو سرزنش وتحقیر کنیم و دستاوردهای خودمون رو هیچ بدونیم اما حالا استاد که دست خداست می گه بر عکش عمل کن تو ارزشمندی تو خلیفه خدایی.

      خدارو شکر که روزی اول صبحم کامنت شما دوست خوبم زهرا جان شد.

      امیدوارم هر لحظه در شادی وموفقیت زندگی کنی.

      در پناه خدا.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1903 روز

      سلام زهرا جان.

      ممنونم برای کامنت خوبی که نوشتی.

      ردپاهایی از خودمو پیدا کردم تو کامنتت.

      اونجاهایی که از تله ی کمال گرایی گفتی.

      اونجاهایی که از مهم بودن نظر مردم گفتی.

      دقیقا یاد یه مثالی افتادم برای خودم:

      خواهرزاده ام بهم مدتها پیش بازیِ پاسور (حکم) رو یاد داد با بهترین شیوه و مهربانی.

      یاد گرفتم و بازی کردم چند بار …

      یه بار هم یه حرکت خفن زدم.

      اما یه فکری پشت ذهنم وول میخورد …

      اینکه به اندازه بقیه بازیکنان باهوش و خلاق و حواس جمع نیستم.

      اینکه تو باید یادت باشه کارتهایی که بقیه میندازن وسط رو تا بتونی تحلیل بهتر و بازی بهتری کنی.

      خب من یادم نمیمونه زیاد، چون توجه نمیکنم.

      بعدها وقتی همسرم هم اومد تو بازی، من مشارکت نمیکردم دیگه…

      یه حسی دارم که الان قضاوتم میکنه.

      یا هر کسِ دیگه ای…

      اینکه بگن تو بازی ات خوب نیست، ماهر نیستی و …

      باعث شده من اصلا فرصت تجربه ی بازی مجدد رو به خودم ندم…

      همون سانسورِ خودکار سمانه (که از کمال گرایی اش میاد، اینکه میخواد همین اول مسیر کیفیتِ بازی اش مثل بقیه باشه، باهوش باشه و اهلِ تحلیل)، فعال میشه و من میگم علاقه ای به بازی ندارم.

      در حالیکه خودم میدونم، چون نمیخوام ضعیف به نظر برسم، کسی مسخره ام نکنه، کسی سرزنشم نکنه، اصلا وارد این چالش با خودم نمیشم…

      آقا مگه تهش چیه؟

      یه بازیِ دیگه.

      میترسم کسی بهم بگه ناوارد، ناشی، نابلد…

      بهم بر میخوره…

      زمانِ مدرسه و بازیِ والیبال هم همین مشکل رو داشتم.

      دوست نداشتم برم تو تیم، که یه وقت خطایی نکنم یکی سرزنشم کنه…

      خب از سرزنش به شدت ناراحت میشم، اینکه انتقاد کنن ازم به شدت ناراحتم میکنه و خب واکنش میدم…

      برای همین یه عمره برای حفاظت از خودم در برابر اسیب های سرزنش، کناره گیری میکنم.

      برای حفاظت از خودم در برابر اسیب های انتقاد (فارغ از به جا بودن یا بی جا بودنش)، حمله میکنم به فرد با کلامم، که مثلاً روش کم شه دیگه چیزی بهم نگه.

      البته روی مورد انتقاد، کمی رفتارم عوض شده، برخی نظرها رو میشنوم، نه اون موقع اما بعدش که متوجه میشم انتقاد کمک کننده هست بهم، دقت میکنم بهش تو رفتارم، تا بهبود بدمش.

      همین الان اینجا انگار یه جلسه ی مشاوره با خودم برگزار کردم و از چیزی نوشتم که تو ذهنم بود، ولی جرات رویارویی باهاش رو نداشتم.

      انگار این فکر رو از قفسِ ذهنم آزاد کردم…

      اولین پله ی رهایی و درمان، دقیقا وقتیه که شجاعت و جسارت مطرح کردنش رو به دست آوردم.

      یه چیزی از خلالِ کامنتت برام یاداوریِ مجدد شد:

      اینکه دلیلِ سرزنش های بیرونی، سرزنش های درونیِ خودم با خودمه.

      اینکه اگه کسی منو سرزنش میکنه، یعنی منم عادت دارم دیگران رو سرزنش کنم.

      اینه که به جای اصلاح رفتار بقیه، بیام توجه کنم این عادت سرزنش کردن، روی خودم و روی دیگران رو کمرنگ تر کنم، اینطوری بهبود حاصل میشه، نه اینکه بقیه رو نکوهش کنم بگم چقدر بدجنس هستن که منو سرزنش میکنن، رفتار بقیه باهام بازتابِ رفتار خودم با خودمه.

      و مجدد بازمی گردم به اصل مهمی که تو دوره لیاقت یاد گرفتم:

      سعی کن با خودت مهربون تر باشی.

      تو گفتگوهای ذهنیت با خودت مهربون تر باش.

      خودتو سرزنش نکن، احساس گناه و کمبود نکن.

      تو همینی که هستی خوبی.

      سمانه جان، تو دایره المعارف همه ی دانش ها و مهارت ها و استعدادها نیستی.

      خودتو مقایسه نکن با دیگری…

      تو مثالِ بازیِ حکم، من یه تازه کار بودم و در مقابلم دو خواهر زاده ام بولد شدن که چقدر ماهر و باهوش و اهل تحلیل هستن…

      قشنگ تله ی مقایسه واسم اکتیو شده.

      اینکه نمیخوام کم بیارم جلوی بقیه…

      حالا چی میشه کم بیاری؟

      چی میشه حتی اگه کسی بهت بگه بازیت ضعیفه؟

      انقدر مهم و حیاتیه که تو باید کامل باشی همیشه؟

      مگه میشه؟

      تو مهارت ها و استعدادها و فراوانی های خودتو داری دختر خوب.

      تجربه کن فقط، چه توانمند بودی چه ناتوان، جسارت کن و تجربه کن…

      میشه ازت خواهش کنم اولین فرصت بری و بازیِ حکم رو تو جمعِ خانواده انجام بدی فقط به خاطر اینکه با حس کمال گرایی روبه رو شی نه اینکه باهوش به نظر برسی؟

      کامل به نظر برسی؟

      میشه ازت خواهش کنم اینکار رو برای سمانه جان انجام بدی و بهبود احساسش نسبت به خودش؟

      برای اینکه مدارت بره بالا، باید اقدام عملی کنی جانِ دلم.

      زهرا جان، ازت سپاس گزارم که با کامنتت باعث شدی، تحلیل کنم خودم و درونم رو.

      بهترین ها برای تو.

      الهی شکرت برای نعمت و روزیِ تحلیلِ خود.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        نگار گفته:
        مدت عضویت: 2147 روز

        سمانه جان سلاام

        بنظرم سمانه ها ادمهای خیلی خوبی هستن

        من ی دوست مهربون دارم اسمش سمانه اس

        مادرم هم ی دوست خوب داره اسمش سمانه اس

        خانم برادرم اسمش سمانه اس

        اسم قشنگی

        عزیزم در مورد بازی حکم‌گفتی

        و من بردی ب دوران نوجوانیم

        یادم افتاد ب اون شبی که بازی حکم رو یاد گرفتم

        ی شب تابستونی تو حیاط خونه داییم

        بابلسر

        خاله کوچیکم ک اون زمان مجرد بود ب من یاد داد

        ولی کلا زبان تیز و گاها هم طعنه امیز و نیش دار داره

        اون ب من و خواهرم یاد داد و خب خواهرم حواس جمع تر بود و بهتر کار میکرد

        و من هنوز درست رابطه ها. رو یاد نگرفته بودم

        و بارها تو بازی اطرافیان میدیدم ک یکی برگ اشتباه مینداخت و هم دستش انتقاد میکرد

        باعث شد کم کم ( ب قول نقی معمولی پایتخت) از بازی کناره کشی کنم

        بازی حکم پایه ثابت جمع خانوادگی مادرم ایناس

        و ب حای اینکه سرشون توی موبایل و اینستاگردی باشه

        حکم بازی میکنن

        کری میخونن و کلی میخندن

        ولی مننن

        فقط با عنوان اینکه حوصله بازیش ندارم

        میرم سراغ ی جیز دیگه

        و البته دیذم ک اونا ی بازی حالب دیگه هم انجام میدم با پاسور

        و من کلا گفتم نمیخوام یاد بگیرم

        ترس از قضاوت و مقایسه

        تایید شدن و کمال کرایی و بی نقص بودن

        بجای لذت بردن از بازی و کنار هم بودن

        چ خوب بود کامنتت

        فهمیدم ک من ترس از عدم تایید دارم

        و باید پا روش بذارم

        خب من از خانواده ام 1500 کیلومتر فاصله دارم

        نیم ساعت پیش بلیط های تهران چک کردم برای اخر اسفند

        و ب خودم قول میدم اینبار ک تهران رفتم

        حتما شده ی دست 7 تایی حکم بزنم

        و اون بازی بیدل رو هم یادبگیرم

        جالبه تخته رو بلد نبودم ولی وقتی اون یکی خاله ام که خیلیم دوسش دارم ب من یاد داد

        استقبال کردم

        و بدون اوانس

        ی دست بردم و ی دست باختم

        و لذت بردم

        یا بازی نام شهرت توش خیلی خوبم

        و اینم دوست دارم و توش کُری میخونم

        پس اگه ی کاری تونستم اینم با تمرین میتونم

        مهم لذت بردن

        من ب خودی خودم

        همینطور ک هستم با همین تیپ و قیافه و هیکل و مدل بازی عالیم

        و ی جای دیگه ک‌ خوب گفتی در مورد سرزنش

        دیروز کامنت ی عزیزی و خوندم که مث من معلم هستن

        و نکته ای رو گفت ک من تا خالا بهش توجه نکرده بودم

        متن کامنت مینا جان رو اینجا کپی میکنم

        ————-

        حالا میخوام در مورد اثرات تحسین کردن و اثرات تخریب کردن بنویسم

        استاد عزیزم من در طول مدت خدمتم که امسال به امید خدا باز نشسته میشم هیچ وقت ودر هیچ جایی از بدی دانش آموزام و تنبلی اونا صحبت نمیکردم ولی دانش آموزای زرنگم رو تحسین میکردم هم پیش روی خودشون هم پشت سر و مخصوصا توی منزل پیش بچه های خودم و اثر اون رو هم دیدم واقعا بچه هام هم در طول تحصیل و هم در کنکور افتخار آفرین بودن و جالبه همکارانی رو میشناسم که زنگهای تفریح مدام در مورد تنبلی و بی احترامی دانش آموزان صحبت میکنن و حالا بعد سالها دیدم که فرزندان خودشون هم عین همون دانش أموز تنبلا شدن و شاید هم بدتر

        من قبلا نمیدونستم این یک قانونه و وقتی با شما آشنا شدم و این آگاهیها رو از شما دریافت کردم متوجه موضوع شدم و خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم که هدایتم کرد تا دچار همچین اشتباهاتی نشم

        ——————

        و دقیقا این خانم

        و من یاد خودم انداخت

        در زمانی ک توی زبانسرا کار میکردم

        بخاطر متد یکم سختگیرانه‌ای ک داشتم

        و زبان اموزام ب بهانه درس و مدرسه تکالیف انجام نمیدادن یا عملکرد امتحانیشون ضعیف بود

        همیشه نق میزدم و انتقاد میکردم

        و حالاااااا

        افتاده تو کاسه خودم

        پسرم گاهی دینم رو درمیاره

        از مسایل رفتاری و درسی

        و واقعا دوست‌دارم ک رابطمون تغییر کنه

        و من ب خودم تعهد دادم

        ک زبان ب انتقاد و نکوهش هیچ کس باز نکنم

        اول از همه خودم

        امیدوارم همیشه در مسیر رشد و تعالی باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1903 روز

          سلام صدی جان.

          خیلی ازت ممنونم که برام اینچنین زیبا و مفصل و با جزییات نوشتی.

          بدون شک همین از خود نوشتن ها، به همه مون بیشتر کمک میکنه در درکِ بهتر مسائل.

          یادمه تو یه قسمت از زندگی در بهشت استاد سر به سر مریم جون میذاشت که ایشون نمیاد تو اب دریاچه شنا کنه (ترس از روبه رویی با چالشِ ذهنشون)، و بهانه میارن که نه، من از فیلمبرداری یا دیدنِ زیبایی های دریاچه و مناظر لذت میبرم…

          البته خودِ مریم جون بعدا رفت تو دلِ چالشش و تجربه کرد آبِ دریاچه رو و گفتن که چه لذتی داره و یه مدت خودشونو از چه لذتی محروم کردن…

          وقتی نوشتی حوصله بازیش ندارم یاد خودم افتادم که این بهانه رو منم میارم…

          یکی مثل مریم جون وارد چالشش میشه و سربلند بیرون میاد، یه تجربه جذاب و یه لذت به لذت هاش اضافه میشه.

          منم تازه درک کردم داستانِ بهانه ام برای فرار از تجربه ی بازیِ حکم یا تخته چیه؟

          و حالا وقت دل به دریایِ چالش هام زدن هست به یاریِ خدا…

          میدونم باید با ارامش و شادی اقدام کنم.

          به قول نفیسه جانم که نوشت:

          اگر بازی حکم را هم مثل در آوردن ماشین از پارکینگ، برای خودت انجامش بدهی، فقط فان میشه برات.

          خب تبدیل این حرف به عمل، اقدام میخواد که به یاریِ خدا بسیار امیدوارم.

          میدونی آدم با ذهن و نجواهاش روبه رو شه، فکر نمیکنم قسمت عملی خیلی پیچیده باشه:)

          میبینی چقدر همه مون تجربیات مشابه داریم…

          وقتی مینویسیم باعث میشیم به درک بهتر هم از موقعیت کمک کنیم.

          راستی مرسی از ابراز محبتت نسبت به اسمِ نازنینِ سمانه جان.

          صدی جان شما هم منو یاد یکی از نازنین ترین دوستام، صدیقه جانم میندازی.

          رویِ ماهت هم این شادی رو برام دو چندان میکنه.

          در پناه رب العالمین نازنینم باشی همیشه و بدرخشی.

          خدایا شکرت برای دستهایی که کامنت مینویسن، تو دفتر مینویسن.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      احمد آذرکمان گفته:
      مدت عضویت: 1432 روز

      سلام دوست عزیز وقت شما بخیر

      برای اینکه نگران نظر بقیه نباشین پیشنهاد من به شما خرید دوره عزت نفس می‌باشد که استاد بسیار بسیار این موضوع رو به شکل شفاف توضیح دادن

      مهم بودن نظر دیگران در زندگی هر شخص نشانه عدم عزت نفس ‌آن شخص می‌باشد

      چون شما هر کاری کنید هیچ وقت نمیتونید نظر مردم رو راضی نگه‌دارین

      در دوره عزت نفس استاد داستان ملانصرالدین و پسرش و الاغش رو که میخوان از روستاشون به چندتا روستای دیگه بروند رو مثال میزنند که در بین راه هر روستایی رو رد میشوند هر بار مردم یه ایرادی میگیرن ازشون.

      سعی کنین تو زندگیتون هرکاری رو برای خودتون، برای دل خودتون انجام بدین.

      قبل از هرکاری از خودتون سوال بپرسید علت انجام این کار چیه اگر برای جلب توجه مردم بود پس انجامش ندین و اگر برای دل خودتون بود انجامش بدین

      ما برای خودمون زندگی می‌کنیم

      با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اکرم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 688 روز

      سلام زهرای عزیز ممنون برای نوشتن کامنت زیباوتبریک میگم که شما خیلی خوب روی خودتون کارکردین که چنین دیدگاه زیبایی نوشین که کاربردی بودبرای من

      وهمین طورپیداکردن این ذهنیت محدود کننده که تجسم وکسب موفقیت های مابرای اینه که به مردم نشون بدیم که ماچه قدرموفق هستیم هم عالی بود منم این ذهنیت رودارم که توی موفقیت هام خودی به بقیه نشون بدم ودارم تلاش میکنم که دستاوردهایم برای احساس خوب خودم باشه تابقیه

      بازم ممنونم کاش استاد دراین موردهم راهکاربدن برای ما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3849 روز

      درود زهرا خانم عزیز

      خیلی از کلام صادقانه و دلی شما لذت بردم.

      خیلی عالی بود کامنت تون

      و این آگاهی نسبت به افکار و روند احساسات و نیات خودتون.

      هیچ چیز قدرتمندکننده از همین حس شناخت افکار و احساسات خود نیست

      چنان به آدم حس توانایی و قدرت و اراده میده که با چیز دیگری برابری نمیکند…

      واقعاً منم کیف میکنم بخدا که اینقدر در این فضای زیبا دوستان و افراد عزیز و مخلصی هستند که واقعاً تخصصی دارن کار میکنند و ذهن و فکر و عواطف شونو میشناسند و دارن تلاش می‌کنند.

      این نجوای ذهن کامل گرا میخواد مدام بگه تو مهم نیستی و ترمز بگیره تا هی تمرکز بیاری رو اشتباهات و نواقص..

      ولی از طرفی این کامل گرایی هدیه ای ست که باعث رشد هم میشه و من موافق این نیستم که کمال گرایی چیز بدیه به خودیه خود.

      خداوند نیروی هدایت به کمال رو در ما گذاشته ولی ذهن کاملیت رو در هر لحظه از ما میخواد.

      بهر حال…

      من یک فایلی برای خودم ضبط کردم که مدام بهم یادآوری کنه احساس قربانی بودن (که ناشی از همین کامل گرایی و یا فداکاری بیش از اندازه و غیرمنطقی میاد)

      که بتونم با کمک این فایل و یادآوری به ذهنم احساس قربانی و ضعف درونی هر وقت خواست بسمت بیاد رو مدیریت کنم.

      به لطف خدای مهربون قویتر از قبل شدم که به این ایده هدایت شدم… ولی اینها رو باید زیاد کار و یادآوری کرد.

      دقیقاً درست گفتید که پیش فرض ذهن فکر می‌کنه (باور داره) که اگر دیگران رو پر کنی دیگرانم تو رو پر میکنن، در حالیکه اگر خودتو پر کنی میتونی دیگرانم پر کنی

      از تو به سمت دیگران می رود آنچه جاریست…

      من به این دنیا اومدم که بدم

      ولی باید بیاد بیارم که باک بنزینم آیا پر است؟ من با باک بنزین پر به این دنیا اومدم نه خالی.

      خوب باشی زهرا خانم و موفقیت هاتون مستدام.

      دمتون گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      معصومه نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1744 روز

      سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز.و همه دوستان .زهرا جون دوست عزیزم.سپاسگزارم از کامنت زیباتون.دوست عزیزم همین نکاتی که گفتید برای رسیدن به خواسته هاتون و پاشنل آشیل که حرف و نظر دیگران هست که تعریف و تحسینت کنند همین کلماتی که الان گفتید را بارها و بارها و بارها و بارها بخودتون بگید که زهرای عزیز و دوست داشتنی تو تحسین برانگیزی تو چقدر توانمندی تو چقدر قدرتمندی دختر چقدر قابل احترام هستی .بارها به خودت بگو و بگو که قدم به قدم میرم جلو آرام و با آرامش اصلا عجله ای ندارم برای تغییر که بخواهم یکشبه تغییر کنم .حتما دوران مجردی هم کلی کارهای مثبت و درست که باعث تحسین دیگران بوده انجام دادی سعی کن اونها را بیاد بیاری اگر هم نتونستی بگو اشکال نداره از اول شروع میکنم.خداراشکر میکنم که این فرصت بهم داده شده که تغییر کنم و روی خود ارزشمندی و احساس لیاقت کار کنم و نظر دیگران اصلا برام مهم نباشه.شما فرض کنید که در یک جزیره تنها هستید و میخواهید کار مورد علاقه تون را انجام بدید آیا کسی اونجا هست که نگران درست انجام ندادنش باشید ؟نه!پس بارها و بارها اون کار مورد علاقه تون را تکرار میکنید تا نقاط قوت و ضعفتون را بشناسید و سعی میکنید که روی نقاط قوتتون تمرکزی کار کنید و هر دفعه بهبود ببخشید تا به نتیجه مورد دلخواهتان برسید .اگر نظر دیگران براتون مهم نباشه کم کم هم کمالگرایی هم جاشو به بهبود گرایی میده.یعنی به قول استاد عزیزم خانم شایسته کمالگرایی را اخراج میکنی .چون دیگه تو جزیره تنها هستید و کسی نیست که بخواد قضاوت کنه ویا این که نیازی به تعریف و تمجید داشته باشید خودتون هستید و خودتون.بنظرم همین کامنتی را که نوشتید بارها بخونید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Arman Boriri گفته:
      مدت عضویت: 818 روز

      سلام خانم زهرای عزیز

      بنده آرمان هستم و 15 سالمه و اولین بارم بود که با خواسته ی خودم اومدم کامنت خوندم که به کامنت شما هدایت شدم

      وقتی داشتم می‌خوندم اصلا به این فکر نمی‌کردم که چقدره و چند سطره و چقدر از وقتم رو میگیره فقط خوندم(منی که اصلا حوصله ی کامنت خوندن رو نداشتم از سطر و وقت گرفتن زیاد پی می‌بردم که لازم نیس بخونم) و جالبه بدونید اونقدر غرق شدن برای خوندن که وقتی تموم کردم دیدم عهههه یعنی من اینقدر کامنت خوندم؟؟

      اکثر حرف هایی که زدین در من اتفاق افتاده که مخصوصا اونجایی که میگین با وجودیکه شیطان هنوز داشت میگفت بابا چقدر تغییر دیگه؟ چقدر کار کردن روی خود؟ چه کشکی چه آشی.

      دقیقا همین شیطان چند روزی بود که من رو درگیر کرده بود

      من تقریبا 5 الا 6 ماه با استاد عزیز آشنا شدم و امروز هم به لطف خدا تونستم یه کامنت که برایم جملات بسیاری رو یاد آوری کرد و یاد داد تا بتونم جلوی شیطان رو بگیرم

      میدونم که میتونم روی خودم کار کنم و میدونم روی خودم کار کردن نتیجه های بسیار عالی برایم رخ میده و خواهد داد

      سپاس گذارم از خدام

      و تشکر کنم از استاد که همان رسول خدا میمونه برایم

      و متشکرم از شما زهرا خانم که کامنتتون زیبا و پر مفهوم بود

      در پناه الله یکتا بهترین هارو تجربه کنید️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        فهیمه گفته:
        مدت عضویت: 1211 روز

        سلام آرمان جان

        آفرین به تو پسر آگاه و فعال

        خیلی عالیه که نجواهای ذهنت رو کنترل کردی و بعد از مدتها اومدی کامنت خوندی و نوشتی

        الان که 15 سالته شروع کردی به گوش دادن فایل ها مطمئن باش بهترین ها در انتظار توست

        امیدوارم هر روز توی سایت پیشرفتتو ببینم

        در پناه خدا باشی پسرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لایق بهترین ها گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      بنام خدای اجابت کننده

      سلام مجدد به استاد و خانم شایسته عزیزممممم

      استاد عزیزم؛ متشکرم… متشکرم ازتون…. متشکرم ازتون…

      من این کامنتو نوشتم و پرسیدم که چطوری نیاز به تایید و تحسین دیگران رو برطرف کنم و ریشه این مشکل از کجا هست و خداوند به صورت عجیب منو هدایت کرد به این توضیحات خانم شایسته که تو متن قسمت شش دوره عزت نفس هست.

      “«نیاز به تأیید دیگران» ویروسی است که فقط توسط این ویژ‌‌گی یعنی «نگاه مثبتِ بی قید و شرط داشتن به خود» قابل کنترل و خلع سلاح شدن است.”

      و استاد دیوانه شدم با خوندن این توضیحات. خانم شایسته عزیزم واقعا نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم. فقط میتونم بگم واقعا شایسته ی بهترین ها هستین و من ممنونمممم ازتون و همیشه در حال یادگیری از شما هستم. خیلی دوستون دارم.

      استادددد ما در دنیای جادویی زندگی میکنیم. وقتی من تعهد میدم که میخوام وارد سطح بالاتری بشم و پاشنه اشیل نیاز به تایید دیگران رو درخودم محو کنم، و دارم روی جلسه اول “شیوه حل مسایل” کار میکنم که شما میگید اقا واکسن از خود میکروب بیماری تولید میشه و جواب مسایل توی خودشونه و ساده هست و همینکه دارم میگم اره استاد راست میگه. من حرفای استادمو باور دارم و سه بار اینو به خودم میگم خداوند موس رو حرکت میده و منو میبره به متن جلسه شش دوره عزت نفس که من بفهمم جواب این مساله من، این نیاز من به تایید دیگران، درون خودمه و راه حلش اینه که نگاه بی قید و شرط مثبت به خودم داشته باشم. خدای من تو با دل دیوانه ی من چه کردی؟؟؟؟؟؟ هر روز بیشتر عاشقت میشم. خدایا من به برنامه ریزی تو به هدایت تو به حمایت تو به مهربانی تو با تمام وجودم ایمان دارم. وقتی راه رو باز میذارم تو اینطور میای وسط زندگیم. اخه دوره شیوه حل مسایل چه ربطی به عزت نفس داره چطوری منو ببری اکانت یکی از بچه ها رو کلیک کنم که اسم پروفایلش داشت بهم چشمک میزد و رو آخرین کامنتش کلیک کنم. کامنتش مربوط به جلسه شش دوره احساس لیاقت باشه و من بگم اصلا در مورد چی بود این جلسه و برم متن رو بخونم و ببینم این جواب سوال منه. این جواب مساله منه. اره خودشه. در حالیکه دارم جلسه اول دوره حل مسایل رو یادداشت برداری میکنم اینطور برام حرفهای استاد که تاییدشون میکنم اتفاق میفتن و ایمانم به این که خودم خالق زندگیم هستم کمی بیشتر میشود. خدایا شکرتتتتتت…معجزه ها هر روز اتفاق می افتند…جهان من چقدر زیباست با وجود این خدای فوق العاده و قوانینش…

      استاد چطوری ازت تشکر کنم. بخدا دیگه نمیدونم چقدر و چطوری تحسینتون کنم. شما بهترین استاد دنیا هستین و من چقدر خوشبختم با داشتن استادی مثل شما…

      دوستون دارم عزیزانم

      در پناه خداوند باشید….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    به رب وهاب و هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم و دوستان فوق العادم

    خدایا شکرت برای هدایت شدن به این آگاهی ها و یاد گرفتن

    استاد خیلی خوشتیپ و زیبا شدین، عاشقتونم :)

    در راستای سوالات این فایل فوق العاده:

    اشتباه اخیری که انجام دادم دقیقا چند ساعت پیش غروب که بود، اشتباهی انجام دادم که از همون اول میدونستم که دارم اشتباه می رم طبق قانون، نباید بحث کنم، و نباید از ایده خودم و استایل و فکر خودم با کسی که اصلا در این وادی نیست نه حرف بزنم، نه ادعا کنم و نه حالا بیام ازش دفاع هم بکنم

    اولش میدونستم طبق قانون نباید حرف میزدم و بحث میکردم ولی بعدش دیدم اصلا بحث به جاهای بی موردی کشیده شد که خودم رو در مقام سخنران دیدم و یک هو بعد از چند دقیقه منی که اومده بودم چایی بخورم برم دیدم با اینکه هشدارهای خداوند از همون اول به من داده میشدن ولی باز هم ادامه دادم وو بعد از چند دقیقه به خودم اومدم و کاملا بحث رو عوض کردم و کلا زیپ دهنم رو بستم

    بعدش فهمیدم اصلا کلا من راهو اشتباه رفتم و باعث احساس گناه کسی دیگه شدم و همچنین از چیزی که گذشته بود اومده بودم حرف زده بودم و فهمیدم هنوز خیلی جای کار دارم و منی که فکر می کنم راهم درسته اصلا نیاز نیست ازش دفاع کنم که حالا بیام راجع بش حرف بزنم

    و سریع که فهمیدم خیلی زود اومدم تو اتاق در خلوت خودم، و میدونستم وقتی دیگه برای موندن در حالت غم و چه کنم چه کنم نیست، باید درسش رو بگیرم و سریع ازش بگذرم، و همه اینا به لطف بودن مداوم در سایت هست که تکاملت طی میشه و موندن در احساس خوبت خیلی زیاد میشه و اگر هم احساست بد بشه زیاد نیست و سریع به خودت میای که این چه فکری هست که دارم می کنم و میام سریع عوضش می کنم

    خلاصه منم گفتم خدایا من اشتباه کردم، دقیقا فهمیدم کجاها اشتباه کردم، بخاطر این هست که قانون رو هنوز خوب یاد نگرفتم، اما میتونم همینطور بهتر و بهتر شم، یاد گرفتم که زیپ دهنم رو علکی باز نکنم، وقتی باز کنم که بخوام از خوبی ها حرف بزنم، من هیچ کسی رو نمیتونم تغییر بدم و یا تحت تاثیر قرار بدم با کارام و با عقیده هایی که هنوز برای خودم پایدار نیست، اونقدر تو مسیر درستم بمونم، بش اعتقاد داشته باشم، بقیه مجبور میشن من رو همینطور که هستم قبول کنن

    و من فهمیدم وقتی از حرفی که زده شده گذشته، دیگه اون رو تموم شده بدونم و تماما در لحظه حال زندگی کنم و هر بار که کسی رو میبینم انگار اولین بار هست که میبینم و همه رو بخشی از خدا بدونم و هیچ کس رو قضاوت نکنم، همونجور که من آزادم هر عقیده ای که میخوام داشته باشم، بقیه هم آزادن هر عقیده ای که میخوان داشته باشن و نیاز نیست از عقیده خودم در برابر کسی دفاع کنم

    این منم که زندگی خودم رو میسازه و من با کار کردن روی خودم فقط جهان بهتری برای خودم میسازم و تمام و از خداوند طلب بخشش کردم و گفتم میدونم بخشیدیم و حالا که بخشیدیم کاری کن که این وقتی که هدر رفت در اثر اشتباه من، بتونم جبرانش کنم به بهترین شکل و برسم کارای روزانم که در مورد اهدافم و کار کردم روی خودم هست رو انجام بدم و همینطور شد و تونستم 90 درصد برنامم تیک بزنم و احساسم از همون لحطه که طلب بخشش کردم و درسم رو گرفتم بهتر شدتا الان.

    و من در مورد خودم این نگاه رو میتونم داشته باشم، که من فردی هستم در مسیر پیشرفت، و تمام تلاشم این هست که هر بار بهتر از دیروزم بشم و اینجور نیست که یه مدت کار کنم بگم اوکی دیگه کامل شدم دیگه تمام

    بلکه بیام بگم همونجور که جهان هر بار داره پیشرفت می کنه و بزرگتر و بهتر میشه، منم هر بار در مسیر یادگیری قوانین خداوند و اعمالشون و تجربه رویاهام، میتونم بهتر و بهتر بشم، این وسط ممکنه اشتباهاتی رو هم انجام بدم، عیب نداره ، میپذیرمشون ، درسش رو میگیرم میفهمم کجای کارم ایراد داره، بشینم ببینم چرا اینجوری شد، و ببینم دفعه بعد چطور میتونم بهتر عمل کنم ، حالا که اشتباه کردم میفهمم که چقدر این مسیر نیاز به یادگیری زیاد و تکرار قوانین داره و هر بار از نگاه قانون به اشتباه نگاه کنم و بیام درستش بینم و بگم دفعه بعد حتما بهتر عمل می کنم

    حالا چطور در عمل ازشون استفاده کنم: اولا دیگه هیچ کس رو قضاوت نکنم، در مورد هر چی که گذشته بحث نکنم، کاری نداشته باشم بقیه دارن با خودشون و زندگیشون چیکار می کنن، هر کجا دیدم واقعا فضا نامناسبه، هنزفری میزارم گوشم و خودم رو میبرم در فضایی که خودم دوست دارم، هرگز در مورد عقایدم با کسی بحث نکنم، باید اونقدر در مسیر درست خودم و طبق اصولی که برای خودم گذاشتم که احترام به دیگران بود، بهتر عمل کنم، و هر بار به خودم یادآوری کنم که احترام به دیگران من رو در بهترین مدار قرار میده و همینطور اونقدر قوی باشم و اصول خودم رو اجرا کنم که واقعا حرف های مردم برام مهم نباشه و بخوام در مورد رفتارام و یا کارام براشون توضیحی بدم، یا بحثی کنم و یا دفاعی از خودم انجام بدم

    هر کسی آزاده هر جور دوست داره زندگی کنه هر کی هم میخواد تغییر کنه پاشه خودش بره بهای تغییرش رو پرداخت کنه و تغییر کنه، من فقط میتونم به خودم کمک کنم.

    عاشقتونم استاد

    عاشقتونم بچه های سایت

    خدایا شکرت برای این آگاهی ها خیلی لذت بردم، مرسی که هستی عاشقتم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3849 روز

      درود خانم منصوری عزیز و مهربان.

      چقدر هم صداقت در بیان و هم تلاشتونو دوست دارم.

      چقدر خوب با خودتون صحبت کردید

      چیزی که میبینم در اغلب دوستانی که واقعاً روی خودشون و فکر و احساسشون کار میکنند استفاده و بهره بردن از توانایی زبان و صحبت با خودشونه که به منم کمک کرده و باعث آرامش و انگیزه مجدد منم شده.

      چقدر خوب اومدید گفتید که من از این بعد فلان کار رو میکنم یا فلان کار رو (مثلا نصیحت دیگری یا اثبات عقاید خودم) نمیکنم حتی ممکنه وسط این قرار با خودم اشتباه کنم،

      بنظر من (بخصوص تو بحث کامل گرایی) این خیلی مهمه که تمام تعهد و تمرکز و تلاش روزانه روزانه و روزانه (اول صبح که انگار خدا متولدمون کرده و یک پرونده و دفتر جدید باز شده یعنی باید دوباره امروز مون رو اون طور که میخواییم مشخص کنیم) و قرار بدم فرکانسمو

      ولی توقع خیلی سخت از خودم نداشته باشم که منجر به این باور بشه که آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب..

      و بدونم که با خودم در صلح و دوستی و رفاقت باشم چون خدا باهام رفیقه اون وقت من نخوام رفیق باشم؟

      و از خدا هر روز بیشتر طلب هدایت در مسیر آسانی و صلح و خنده و شادی و مهر نسبت به خودم و هم دیگران هم در دلم هم در زبانم هم در ظاهرم هم در باطنم داشته باشم…

      و بیاد بیارم طبق قوانین هستی، حتماً یک فکر و احساس درونی و رفتاری داشتم که باعث شد این وضعیت ناجالب از سمت فلان آدم برای من پیش بیاد…

      من وقتی موضوعی پیش میاد مدتهاست بعد از چند لحظه دوباره به خودم میام میگم بابا صادقانه حالا اونقدرها هم مهم نبوده هاا، خود من یکم بیش از حساسیت یا فداکاری یا فشار یا توجه منفی نشون دادم

      یا فلان رویداد یا رفتار غیر دلخواه فلانی بخاطر این نبود که از جانب اون ببینم بخاطر این بود که مثلا من از صبحش احساسم همچین خیلی خوب نبوده هااا به اون طفلک گیر دادم…

      خدایا هدایتم کن بسمت افکار قویتر، شاداب تر، آرامش بخش تر و پر مهر تر

      افکار و احساساتی که باعث انرژی مهر و شادی و امید و احترام و صداقت و خوبی و خیر در اتمسفر اطرافم شود ….

      اسماء خانم عزیز و باهوش از تجربتون لذت بردم و دوباره برام یادآور نکاتی ارزشمند و کاربردی شد

      و ضمناً بطور کاملا هدایتی خط به خط داستان تونو با لذت مطالعه کردم که حرف زیاده در موردش که در موقعیت مناسب دیگه اگر عمری باقی باشه میشه صحبت کرد چون در این کامنت طولانی میشه.

      دل آرام، تن آرام و سرزنده باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسماء منصوری گفته:
        مدت عضویت: 1894 روز

        سلاااااام خیلی پر انرژی به شما آقا مهدی عزیز

        چقدر عکس زیبا و با احساس خوبی دارین تحسینتون می کنم

        خیلی خیلی سپاس گزارم برای کامنتی که برام گذاشتین و فوق العاده احساس شعف و شور زیادی بم داد

        چون دقیقا یکی از خواسته هام این بود دیشب که خواستم بخوابم که با یکی از دوستانم دز سایت حرف بزنم

        و بعد امروز گفتم چقدر خواسته داشتم برای امروز شاید وقت نشه تجربشون کنم، چون کمی دیرتر کارم رو شروع کردم، و بعد احساسم خدای عزیزم گفت تو از کجا میدونی که من قراره در چه زمانی برات محیاش کنم؟ و من گفتم بله راست می گویی تو توانا و قدرتمندی :)

        و بعد که در حین دیدن و تقریبا آخرای فایل امروز سفرنامم بودم روز 92 ام هون لحظه احساسم گفت صفحه سایت رو رفرش کن، من نخواستم تمرکزم بهم بریزه و فقط برای اینکه بازم این هدایت رو بسنجم گفتم فقط برای اینکه گفتی حتما چیزی هست که باید ببینم پس رفرش می کنم، و همون لحظه بعد از رفرش کردن نقطه آبی رو دیدم و فوق العاده از این احساس خوب حرف زدن با خدا خوشحال شدم و گفتم بعدش بازش می کنم وقتی سه دقیقه آخر فایلم هم تموم بشه

        وقتی تموم شد، کامنت رو باز کردم و خوندم و فوق العاده لذت بردم و ممنون از شما برای صحبت های عالیتون

        و واقعا همینه خدایی که اینقدر با ما وهابه اینقدر بخشندس اینقدر مهربونه در کمال قدرت و توانایی ای که داره، چرا ما هم الگو نگیریم و اینطور نباشیم و جالبه که هر چی من بیشتر سعی کردم که احساس گناه نداشته باشم، بیشتر خودم رو ببخشم واقعا خدا رو بخشنده تر دیدم و جالبه که خداوند مسیرهای بیشتری رو برام باز می کنه برای احساس خوب داشتن و این واقعا عالیه

        و خیلی سپاس گزارم از شما که داستان هدایتم رو مطالعه کردین و وقت گذاشتین، دقیقا دیشب بود که داشتم داستان هدایت یکی از دوستان رو میخوندم و فوق العاده ذوق مند و خوشحال بودم و تحسین می کردم و این هم نتیجه تحسین واقعا جالبه :)

        خیلی خیلی براتون حال خوب و آرامش زیاد، شادی زیاد زیاد، ثروت زیاد زیاد و عشق زیاد زیاد رو آرزو می کنم

        در پناه الله یکتا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      سلام دوست عزیزم

      چقدر نکته بود توی کامنت زیبات که اونایی که رنگی بود برای من و قلبم تاییدشون کرد یاداشت کردم با کاغذهای رنگی که داشتم و چسبوندمش بالای سرم که یاداوری کنم به خودم که من فقط مسئول زندگی خودم هستم و فقط میتونم به خودم کمک کنم واصلا لازم نیست راجب باورهام با کسی بحث کنم چون هر کسی نتیجه باورهای خودشو توی زندگیش میبینه و این یعنی احترام به خود و دیگری

      من هر اشتباهی کنم از نظر خداوند بخشیده شدم چون اومدم توی این دنیا که با همین اشتباهات مسیر خودمو پیدا و تجربه کنم و کشف کنم خودم رو

      من همینجوری که هستم کافیم همینجوری که هستم جذابم

      سپاسگذارم ازت دوست نازنیین من الحق که افکارت مثل اسم زیبات پر از انرژی مثبت و باورهای قشنگ بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسماء منصوری گفته:
        مدت عضویت: 1894 روز

        سلام به شما آقا محمد عزیز

        امیداورم حالتون عالی باشه

        خیلی خیلی از پاسختون خوشحال شدم و چقدر عالی نکات رو بنویسیم جایی که ببینیم، من قبلا یک مقوا چسبونده بودم به دیوار و هر جمله ای و یا آیه ای که از سایت و کامنت ها می دیدم مینوشتم روی مقوا، و هر بار که نگاه میکردم بش و حالم خوب میشد.

        واقعا خداروشکر برای این دوره فوق العاده که اینقدر آدم رو به سمت خودشناسی و فکر کردن هر چه بیشتر در اعمالمون و هماهنگیشون با باورهای جدیدمون و طبق قانون، میرسونه، و انشالله و حتما برای هممون قراره خیلی تاثیرات شگرف ایجاد کنه و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم:)

        آقا محمد مهربان، سپاس گزارم از تحسینتون

        براتون احساس و حال خوب خیلی خیلی زیاد، عشق فراوان، سلامتی زیاد زیاد، و ثروت و شادی زیاد زیاد رو از خداوند میخوام

        در پناه الله یکتا باشید دوست خوبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمد مهزیار گفته:
    مدت عضویت: 533 روز

    سلام خدمت استاد جانم و همه دوستان عزیز و بزرگواران ارجمند

    من نزدیک یک سال هست که مراقبت میکنم از رفتارم ،قبلا خیلی سریع به اشتباهی که انجام می‌دادم واکنش نشان میدادم ،خودم و به شدت سرزنش میکردم ،درگیر نشخوار ذهنی میشدم ولی خداروشکر الان کوچکترین اشتباهی که رخ میده رو سریع بررسی میکنم و دنبال نقاط قوتش میگردم و تلاش می‌کنم اشکالاتم و رفع کنم ،خیلی عالی شده ،اصلا با آدم سابقی که بودم قابل مقایسه نیستم اینقدر که سریع به خودم جایزه میدم با عبارات تاکییدی و خدارو شکر میکنم

    از همه دوستان منشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: