ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود خدمت استاد و تمام شاگردان استاد

    خدا قوت چه فایل ارزشمندی

    اشتباه زیاد کردم در خونه داری در آشپزی در همه زندگی زیاد اشتباه داشتم و بارها خودمو سرزنش کردم که دیگه اون اشتباه تکرار نکنم

    چه قدر خودمو سرزنش کردم تحقیر کردم فکر کردم دفعه دیگه چه جوری انجام بدم

    همسرم بارها تحقیرم کرده و من هم واکنش نشان دادم باشه دیگه تکرار نمیشه مثلا سر غذا سر آرایش سر خرج خونه سر مهمان و ….

    الان کلاس خیاطی میرم و دوباره همسرم همش حس منفی میده یاد نمی گیری نرو دیره سنی ازت گذشته ولی من مقاومت دارم میرم با ذوق نمی دونم چرا مثل بقیه یاد نمی گیرم شاید حرفهای همسرم توی ذهن من تاثیر گذاشته

    تلقین بد که خیلی تاثیر داره

    خودم بارها موقعه دعوا کردن با همسرم خودمو سرزنش کردم که من باید کوتاه میامدم هیچی نمیگفتم تا بحث به این جاه نکشه درسی که من گرفتم اینه موقعه بحث اونجا رو ترک باید میکردم سکوت میکنم ادامه نمیدم

    با آموزهای استاد فهمیدم اشتباه جزعی از تکامل جهانه و موقعی که داری اشتباه میکنی داری تجربه کسب می کنی اشتباه کن تجربه کسب کن و اشتباه باعث تصمیم درست میشه حرکت کن قدم بردار و درس بگیر

    ذهنینت محدود کننده باعث میشه موقع اشتباه عصبانی بشی خودتو تحقیر کنی نگرش ات به خودت بد بشه

    و برای خودت سد درست کنی و تمام راهها رو ببندی که دیگه نمیشه دنیا به آخر رسیده

    اشتباه فرصتی برای یادگیری هست نباید فکر کنی بی عرضه هستی

    ذهنیت قدرتمند کننده برای پیشرفت آماده میشه که درسش گرفتی بلند شو دوباره این اشتباه به نفع منه که تکرار نکنم با آرامش این دفعه و تجربه بیشتر کارم انجام بدم

    با دید بهتری انجامش بدم که میتونم

    امیدوارم همه از این آموزه های عالی یاد بگیریم و شاگرد خوبی باشیم

    در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    نانا مهدیان گفته:
    مدت عضویت: 889 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنینم

    سلام به تمام خانواده بزرگم در سایت

    سپاسگذار خداوندی هستم که همواره در حال هدایت کردن منه

    خدایا شکرت که با استاد و درسهای بی نظیرش آگاهی های لازم برای داشتن باورهای درست آشنا کردی

    من بیشتر اوقات بیکاریم را در سایت می‌گذارند و فایلهای رایگان و کامنتهای دوستان را می‌خوانم و تحسین میکنم که چه باورهای درست و نابی در این سایت وجود داره خدایا شکرت و هزاران بار شکرت

    سوال این جلسه = چه اشتباهی اخیرا رخ داده و واکنش من به آن چه بوده ؟

    جواب = من چند بار از همکارم خواستم ملکی را معرفی کنه تا من روی آن کار کنم و به سازنده هایی که میشناسم معرفی کنم برای ساخت ، که متاسفانه فایلش الکی بود و من اشتباه کردم و باور کردم حرف همکارم را و این اشتباه اخیر من بود چون سازنده م بهم پیام میداد که جلسه بزار و ناچار شدم بگم مالک دیگه نمیخواد ملکش ساخته بشه .

    سوال چه احساسی در آن لحظه داشتم ؟

    جواب = اول ناراحت شدم بعد به خودم گفتم اشتباه از سمت خودمه و خوبه که متوجه شدم و ببینم چه درسی از این ماجرا میگیرم

    تمرین این جلسه :

    سوال چه اشتباهی اخیرا مرتکب شدی ؟

    جواب= یکماه پیش من از دفتری که مشغول کار بودم به دفتر دیگری تغییر مکان دادم و در آنجا با افراد جدیدی آشنا شدم و در میز کناریم یک همکاری که در این شغل قدیمی بود( بنگاه املاک) نشسته بود ، من گفتم بزار ازش کمک بگیرم ببینم مشتری چی داره و یا مشارکت چی داره من انجام بدم دیدم ادعا کرد من دارم و بهت فایل میدم روی آن کار کنی و خلاصه هی من منتظر بودم بعد چند روز یه فایلی رو معرفی کرد که روی اون کار کنم من شروع کردم به تماس گرفتن با سازندگان منطقه و خلاصه بعد متوجه شدم که فایل الکی معرفی کرده

    مرحله دوم تمرین :

    چه احساسی در آن لحظه داشتم؟

    جواب= اول ناراحت شدم که این چه کاریه که کرد بعد به خودم گفتم اشتباه از سمت خودمه و اشکالی نداره منکه به مهندس گفتم فایل یکی از همکارای منه و میگم برات یه ملک دیگه پیدا میکنم که شرایطش هم خوب باشه

    چه درسی من از این اشتباه گرفتم ؟

    جواب= من باید حواسم باشه که وقتی ملکی معرفی می‌کنند خودم اول پیگیری کنم اگر درست بود به مشتریم معرفی کنم و کار رو درست ببرم جلو .

    مرحل سوم تمرین=

    درسی که برای من داره اینه که به توانایی‌های خودم اعتماد داشته باشم و به خودم بگم اشکالی نداره خودم با مالکین صحبت میکنم و انگیزه میگیرم تا بهتر عمل کنم

    مرحله چهارم تمرین =

    چه ایده و راهکاری برای این مسئله دارم ؟

    جواب= ایده و راهکارهام اینه که ارتباطم را با مالکین بیشتر کنم با آنها وارد مذاکره بشم و دلایلی بیاورم که چرا بهتره اینکار را انجام دهیم و یا از خودشان بخواهم راهکار بدهند که چه صحبتی با خریدار بکنم درباره ویژگی‌های این ملک و خود مالک ایده ها راهکارهای خوبی ارائه می‌دهند و در اینجا میفهمم که مالک چه دیدی نسبت به ملکش داره و من هم از همان طریق وارد عمل میشم و کارمو جلو میبرم

    البته قبلا اینطور نبودم چون روی خودم در این یکسال که عضو سایت شدم کار میکنم افکارم تغییر کرده و اگر مسئله ای منو ناراحت و یا عصبانی بکنه چند لحظه است بعد به خودم یادآور میشوم که اشکالی نداره ، پیش میاد ، به نکات مثبت قضیه نگاه کن و باید ببینم چه درسی میتونم ازش بگیرم که باعث بهبودی کارهایم شود

    باتشکر از شما استاد عزیزم بابت این فایل آموزنده

    خدایا شکرت که همواره ما را هدایت میکنی به را راست و توحید

    برای استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان عزیزم در سایت همگی درپناه خداوند شاد و سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1352 روز

    سلام به همه عزیزان خانواده بزرگم مخصوصا استاد عزیزم

    راستش آخرین باری که خودم رو سرزنش کردم واسه ناتوانیم در کنترل ذهنم بود و تاحدی از ناتوانی رسیدم و عصبی شدم از دست خودم که زدم زیر گریه اما خیلی زود تونستم خودم رو آروم کنم و به خودم گفتم این مشخص می‌کنه که خوب روی باورهام کار نکردم واسه همین نتونستم کنترل ذهنم رو به دست بگیرم .

    تنها مسأله بزرگی که در کنترل ذهنم هنوز ناتوانم مربوط به رابطه خودم و همسرم هست که از زمان نوجوانی و اول ازدواجم حس خیانت داشتم چه با همسر اولم و چه با همسر فعلیم اما بعد اینکه با آموزشهای استاد آشنا شدم متوجه شدم خودم این موضوع رو به زندگیم جذب کردم و هر بار موشکافانه دنبال هر چیزی بودم که خیانت طرف رو ثابت کنم توی زندگیم خلقش کردم و پیداش کردم .

    به لطف الله مهربان و آموزشهای استاد الان خیلی خیلی بهترم و تا جاهایی میتونم ذهنم رو کنترل کنم و زندگی آرومی بسازیم مخصوصا با تمرین ستاره قطبی . اما گاهی واقعا کنترل از دستم در می‌ره و هر چی می‌خوام اعراض کنم تواناییشو ندارم و آنچه به ذهنم میرسه رو به زبان میارم و به همسرم افکار وحشتناکم رو میگم . وبعد پشیمون میشم و خودم رو سرزنش میکنم که چرا کنترل نداشتم و گذاشتم ذهنم برای خودش هر چیزی میخواد ببافه.

    به هر حال هر دفعه خبره تر میشم و سریع حال خودم رو تغییر میدم و میگم این نشون میده نیاز به تمرین بیشتری دارم .

    تصمیم گرفتم بیشتر ذهنم رو درگیر زیباییها و مسائل مثبت کنم و هر بار به خودم میگم این وضع موجود رو من با افکارم به زندگیم دعوت کردم من مسئولیت میپزیرم و برای درست کردن وضعیت موجود تلاش میکنم .

    هر روز در تمرین ستاره قطبی تمرکز بیشتری روی کارهای مثبت همسرم و ابراز علاقه هاش میزارم و همه رو می‌نویسم و از خدای خودم سپاسگزاری میکنم که این فرد رو برای خوشبختی و عشق بیشتر سر راه من قرار داده و توی خواسته هام از خدا می‌خوام هر روز این رابطه رو بهبود ببخشه و بهمون آرامش و عشق بیشتر عنایت کنه و اینکه مثل دوتا دوست کنار هم لذت ببریم و جالب اینجاست که با اینکه همسرم از تمرینات و خواسته های من بی خبره همین دو سه روز پیش که تلفنی با همکارش صحبت میکرد گفت من و همسرم با هم رفیقیم و این جمله از طرف اون واسم عجیب بود و با خودم گفتم این یک نشانه ست که کائنات خیلی خوب داره به فرکانسهای من پاسخ میده و واقعا خدا خیلی به ما نزدیکه و قوانین جهان هستی به زیبایی داره کار خودشو انجام میده خدایا شکرت .

    به نظر خودم من دارم تکامل طی میکنم و با ادامه دادن تمرینات به لطف الله این مسأله از زندگیم هم به راحتی حل میشه و من موفق میشم انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2390 روز

    بنام خداوند یکتا.

    سلام به استاد و همه دوستان عزیزم.

    اشتباهی که من انجام دادم:

    کار من فنی هست و علاقه زیادی به کارم دارم.

    گاهی که میرم خونه مشتری برای تعمیرات اشتباهی که انجام میدم،اصلا از قیمت حرف نمیزنم و طی نمیکنم که این کار من چقد می ارزه و کار را شروع میکنم که در انتها با مشتری به مشکل میخوریم.

    همین هفته پیش رفتم خونه مشتری.

    باهاش طی نکردم که مبلغ چقد میشه.

    تازه اصلا هم طرف را نمشناختم.

    آخه اغلب مشتری های من معرفی شده توسط مشتری های قبلیم هست ولی این مورد نمیدونم از کجا شمارم را پیدا کرده بود و ازم خواست براش کارشا انجام بدم.

    خلاصه من طی نکردم مبلغ رو و تازه خودش بیرون کار داشت و بهم گفت:من میرم بیرون شما که کارت تموم شد شماره کارتت را بفرست با مبلغ تا واریز کنم.

    منم قبول کردم .

    بعد انجام کار بهش زنگ زدم و مبلغ گفتم با شماره کارت.

    مشتری شاکی شد که مبلغ بالاست و چرا اول کار نگفتی و من مجبور شدم کلی توضیح بدم که این کارها انجام شده و به این خاطر این مبلغ را باید به من پرداخت کنی‌.

    خب کاری که براش کرده بودم ارزش اون مبلغ را داشت و مشتریم هم رفته بود و قیمت گرفته بود و متوجه شده بود قیمتی که بهش گفتم منصفانه و طبق تعرفه هست.

    ولی نزدیک چند روز پول را نمیداد و بهونه میورد که اینجا نیستم و دسترسی به عابر ندارم و اینجا اینترنت جواب نمیده و …..

    من مثل همیشه که اول کار اساسی خودما اذیت میکنم،شروع کردم به سرزنش که چرا اول کار قیمت نمیدی و چرا کسی که نمیشناسی قبل اینکه پول را بگیری کار تحویلش میدی.

    بعد گفتم با سرزنش خودم که کاری درست نمیشه.اول حس خودم را آروم آروم خوب کردم و خودم از کار با کیفیتی که انجام داده بودم خوشحال بودم و توجهم را کلا از طرف برداشتم.

    دیگه زنگ نزدم و پیام هم ندادم.

    مشتری بعد یک هفته پول را واریز کرد.

    من بعد این جریان به فکر فرو رفتم که چیکار کنم این تکرار نشه و علت این اشتباه من چیه.

    دیدم من واسه این اول کار سر قیمت دادن مشکل دارم که میترسم مشتری را از دست بدم.

    عدم باور به فراوانی مشتری

    عدم داشتن عزت نفس

    عدم باور به کیفیت کار خودم و قیمتم.

    خلاصه از اون کار به اینور درسی که گرفتم و دارم انجامش میدم :

    اول کار که کار را دیدم برای مشتری عیوب کار را توضیح میدم و قیمت میدم.فوقش اینه که قبول نمیکنه.بهتر از اینه که هی بهش التماس کنم پول منا واریز کن و..‌

    دوم فقط نقدی کار میکنم.

    اینطوری تا بر میگردم خونه با خیالی آسوده و ذهنی باز آماده رفتن به کار بعدی میشم و وقتی ذهنم آزاد باشه میتونم الهامات رو دریافت کنم و ایده بدم‌.

    در کل من اول کار که اشتباهی انجام میدم خودم را سرزنش میکنم تا چند ساعت اول.

    بعد خودم را آروم میکنم و دیگه رهاش میکنم و تلاش میکنم تو ذهنم هی تکراری نکنم و هی نجنگم که اعتراف میکنم سخته برام.

    بعد علت اشتباهم را پیدا میکنم و تلاش میکنم بر طرفش کنم که تو مثال بالا باید رو باور فراوانی و عزت نفس کار کنم و رودرواسی و خجالت را بذارم کنار که آدم ضعیفی نباشم.

    درسی هم که ازش میگیرم را برای دفعه های بعدی انجام میدم ولی برام‌پیش اومده که اشتباهم را تکرار کنم.

    فرصتی که این اشتباه بهم میده اینه که متوجه کمبود عزت نفسم بشم و روش کار کنم حالا یا با خرید دوره یا با تمرینهای دیگه و واقعا میشه فرصت طلایی برای بالا بردن عزت نفس که خدایی بد جور توش مشکل دارم .

    از چه زاویه قدرتمند کننده ای به این‌اشتباه نگاه کنم که بهم‌احساس بهتری بده و به تواناییهام شک‌نکنم و بهم انگیزه بده؟

    خیلی فک‌کردم به جواب سوال.

    فقط میتونم بگم‌ که اگه این اشتباه را الان انجام نداده بودم و متوجه ایرادهای باوریم نمی شدم و بر طرفشون نمیکردم فردا روزی ممکن بود ضرر بسیار سخت تری متحمل میشدم.پس انسان با اشتباه بزرگتر میشه.مثل خیلی اشتباهات که باعث شده جهان پیشرفت کنه.

    مثل کشتی تایتانیک

    مثل اشتباه فضا نوردهای ناسا

    که همشون باعث پیشرفت بشر شده.

    پس همین اشتباهات من باعث پیشرفت و بزرگتر شدن من میشه و این طرز تفکر باعث میشه انگیزه بگیرم و خوشحال باشم و اشتباهات را جزئی از روند رشدم ببینم.

    راهکار و ایده که درسها و بهبودها را در عمل اجرا کنم؟

    بالا بردن عزت نفس

    باور به فراوانی

    با قدرت و بدون خجالت و بدون ترس از نتیجه،قیمت بدم و فقط نقد کار کنم.

    خیلی فکر کردم و این کامنت را نوشتم.

    انشااله که رد پای خوبی باشه.

    همتون به خدای یگانه می سپارم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    بنفشه گفته:
    مدت عضویت: 1193 روز

    با سلام و درود خدمت شما عزیزان

    وقتی به اشتباهاتی که تو زندگیم فکر میکنم خدارا شکر جزو اشتباهاتی بودند که قابل جبران بودن هر چند اون زمان خییلی باعث اذیت شدنم شدند ولی خدارا شکر درسهای زیادی برام بهمراه داشتن

    یکی از اون اشتباهات گرفتن وام در شروع کسب و کارم بود که چند ماه اول براحتی میتونستم اقساطش رو واریز کنم ولی با گذشت ماه ها بخاطر فشار و استرسی که توی کارم داشتم و درآمدم که روز به روز کمتر و کمتر میشد خیلی منو تحت فشار قرار میداد و از یک طرف اجاره مغازه از طرف دیگه پرداخت قسطهای بانک خواب و خوراکم رو مختل کرد و ادامه اش برام واقعا طاقت فرسا شده بود تا اینکه بخاطر اخطار بانک مجبور شدم چندین قسط رو یکجا بپردازم و طوری شد که به خواهرم رو بندازم و ایشان کمکم کردن و در عوض بعد تسویه بانک پولی که از خواهرم گرفته بودم رو با تقسیم کردن به چند قسط برگرداندم و خلاصه تا یکسال خودم و خانواده ام رو تو دردسر انداختم و بعد از اون زمان به خودم قول دادم هرگز و تحت هیچ عنوان وام نگیرم و خدارا شکر تا سالها بعد اون ماجرا هیچ وامی رو نگرفتم و شد جزو خط قرمزهای زندگی ام.

    یه اشتباه دیگه ای که کردم بخاطر دلسوزی و تحت عنوان معرفت برای یکی از دوستانم ضامن وام ازدواج شدم و چون دوستم کلی خواهش و التماس کرده بود و قول داده بود هرگز باعث دردسرم نشود و اقساطش رو مرتب خواهد پرداخت افتادم تو تله و در عرض 4 سال چندبار از طرف بانک اطلاعیه اومد که پرداخت اقساط طرف به تعویق افتاده و چون ضمانت ایشان رو کرده بودم من باید اون اقساط رو پرداخت کنم وگرنه پیگرد قانونی میشم و چندبار با این دوست روابطم مخدوش شد و کلی ناراحتی وارد زندگیم شد که بعد اون اتفاقها به این نتیجه رسیدم که هرگز ضمانت کسی رو نکنم حتی اگر جزو خانواده خودم هم باشد و اگر توانایی کمک به کسی رو نداشته باشم محترمانه و قاطعانه جواب نه بدهم و از خودم و از وجودم برای کمک به اطرافیانم نکنم و خودم رو تو زحمت و دردسر نیندازم

    خلاصه کلام این شد که بعد اون داستانها به خودم قول دادم و بقول معروف پشت دستم رو داغ کردم که هرگز و هرگز نه دنبال وام حالا از هر منبعی چه بانک چه موسسه یا آدمها فرقی نمیکنه نباشم و نگیرم و هرگز ضامن هیچکس نشوم و خودم رو با عنوان معرفت گول نزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    الی لعلیانی گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و مریم جان مهربان که همیشه با صداش و پیام‌های زیباش باعث شادی خانواده میشه.

    من مدت زیادی که جز خانواده عباس منش هستم اما در واقع من چیزی از شما خرید نکردم ،در تمام این سالها فقط شنونده بودم ،همسرم به شما علاقه داره و هر روز پیگیر سایت است .شنیدن حرفها و گفته های شما اول برای من غیر قابل باور بود ،گویی من در سیاره دیگه ای زندگی میکردم و شما در سیاره ای دیگر ،کم کم در ذهن و قلبم نفوذ کردید ،و من بدون انجام تمرینات یا گوش دادن به کل یک جلسه از آموزه های شما چیزهایی را فرا گرفتم .این یاد گرفتن هایی که غیر ارادی بود باعث می‌شد که هر وقت همسرم مشکل یا مسئله ای براش پیش می آمد، از آموزه های استادم استفاده می‌کردم و آنهارا طوطی وار برایش بیان می داشتم .بسیار برایم جالب بود که قانع میشد ،باورتون شاید نباشه گاهی با خودم فکر میکردم که خوب این حرفها واقعیه ؟اگر نبود که اون اینقدر آرام نمیشد یا لبخند نمی زد .خوب ببخشید که طولانی شد .

    زمانی طولانی سپری شد و من متاسفانه با اینکه مادر دوتا بچه هستم اشتباهی بزرگ کردم .

    از اونجایی که استاد گفتن به اشتباهت فکر کن و اون اشتباه بگو؟

    همین قدر بگم که اشتباهم باعث شد بهم تهمت بدی زده بشه .

    آنقدر برایم بد بود که حتی روم نمیشد به خانواده ام باز گو کنم ،اما من ابتدا توانستم خودم را ببخشم و این مطلب را هم از آموزه ها و گفته های قبلی استاد آموخته بودم ،اما مرتب فکرم در گیر مسئله بود و با خودم می اندیشیدم که چطور خانومی به سن و سال من چنین اشتباهی را مرتکب می‌شود. و همین ذهن مشغولی سبب شد که مادرم و مادر همسرم پیگیر من شوند ،و ای کاش نمیشدن یا من صبورتر می بودم .

    تا زمانی که باخودم بود خوب من هر روز خودم را بمیبخشیدم و روز بعد سرزنش میکردم اما از زمانی که با آنها مطرح شد قضیه بغرنج تر شد ،چرا که هر وقت آنها را می‌دیدم، صورت اندوهگین و آشفته آنها مرا بیشتر می رنجاند. و این به این دلیل بود که من باعث این دل مشغولی آنها بودم .اما بلاخره باخودم حرف زدم و کنار آمدم و از خدا خواستم که مرا ببخشد و من نیز خودم را بخشیدم ،از خدا خواستم که مشخص شود که این اشتباه از جانب من نبوده ،و …به آرامش رسیدم.

    اما چیز دیگری ذهنم را آشفته می‌کرد، اینکه هر بار آن دو بزرگوار را ببینم چه ،

    حالا برای آرامش آنها دعا میکردم که باورم کنند و ایمان داشته باشند که من خطا کار نیستم ،باورتان نمی‌شود در کمال ناباوری مادرشوهرم با یک قوری چای به خانه مان سر زد و گفت که باور دارد که کار من نیست و از امروز فقط تصویر سازی می‌کند که آنها هم فهمیده اند که تهمت اشتباهی زده اند و شرمنده کارشان خواهند شد.(این در حالی است که مادرشوهرم همیشه برای کوچکترین چیزها خیلی خیلی بهم میریزند،و هر چیز کوچکی حتی وقتی نباشد ایشون نگران هستند که پیش بیاید)

    وای باورتون شاید نشه ولی من از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم ،اما برای سوال دوم :درس های زیادی را گرفتم

    صبور بودن،آرام بودن،کمتر احساساتی باشم ،انسانها آن چیزی که بیان می‌کنند نیستن،

    آن کس که بد دیگران جلوی تو میگه مطمئنا بد توراهم جلوی دیگران میگه.

    کسی که افکار منفی داره حتی اگر عزیزت باشه باید ازش دوری کنی.

    اما از همه اینا که بگذریم ،من واقعا خدایی دارم که بودنش آرامش قلبم و شادی روحم و بخشندگی وبزرگواریش بی حد اندازه است .البته اینها را می‌دانستم اما گویی کور بودم و برایم از مهربانی خدای نازنینم تعریف می‌کردند، مثل وصف جنگل و طبیعت و من همیشه سر تکان میدادم که آری درست می‌گویید، اما الان دارم میبینم ،و حقیقت به زیبایی برایم روشن شده .احساس می‌کنم این اتفاق برایم لازم بود ،دیگر از اتفاقی که افتاده ناراحت یا دل شکسته نیستم ،چون میدانم که خدا بارها و بارها صدایم زد ،بارها آموزه های استاد را شنیدم و از کنارش سر سری عبور کردم .استاد عزیز،باید بدانید که همسرم تمام مطالب شمارا خریداری کرده و با گوش و جان آنها را فرا می‌گیرد، وبارها من هم تصمیم گرفتم شروع کنم به گوش دادن به یکی از دوره ها ،اما شاید یکی ،دو جلسه را گوش میکردم و بعد میگفتم من که از زندگی ام راضی هستم

    من که خوشبختم ،همین قدر برای من کافی است و ادامه نمی‌دادم اما با این پیش آمد بزرگ برای من گویی خدا میخواست که من نه گوش و چشم که قلب بشوم برای شنیدن صحبت‌های شما و شاید باورتون نشه که این درس های جدیدی که دارید میدید برای منه ،برای منی که در عالمی دیگر سیر میکردم مخصوصا درس سوم .حالا هر روز صبح که بیدار میشوم تمرین ستاره قطبی را انجام می‌دهم، و هرشب قبل از خواب، بخاطر آن روز ویژه ای که داشته ام از خدا سپاس گذارم .حالا متوجه شده ام که تضاد ها اومدن تا ما رشد کنیم من آسوده ام که همه چیز در زمان درست و به موقع حل می‌شود.و خدا همه چیز را کاملا درست خواهد کرد.

    ممنون از شما و خانم شایسته عزیز که وقت میزارین و این متن طولانی را مطالعه می کنین.روز خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    به نام خداوند مهربان و رزاق و وهابم

    به نام خالق زیباییهای این جهان پهناور که هر چی بگردیم و بگردیم زیباییهایش تمومی نداره نامحدود

    سلام و صد سلام به استاد زیبا ومهربانم سلام به خانم شایسته عزیزم سلام به دوستان توحیدیم دلم برای همتون تنگ شده بود

    این چند روز کلی مهمان داشتم و الان وقت کردم بعد از نظافت کلی بیام و با کامنت خوندن و نوشتن خستگیمو در بیارم خب اشتباه کوچیکه من تو این چند روز این بود ،

    عروسی پسر یکی از اقوام همسرم بود از اونجایی که ما با بیشتر اقوام رفت و آمدی نداریم همه تو عروسی بودن الا ما

    و دوشب پیش بعداز عروسی آخر شب یه تعدادی از مهمانها که از تهران اومده بودن

    برای خواب اومدن منزل ما و ما میدونستیم اینا میان و کلی از ما سوال میکنن که چرا عروسی نیومدین مگه قهرین و از این سوالهای چرت و پرت…

    و من و همسرم قول دادیم هیچ حرفی نزنیم چون اونا متوجه حرفهای مانمیشن و هر توضیحی بدیم انرژی ما تخلیه میشه

    اما از اونجایی که شیطون هم همیشه کنار ماست نذاشت و یکم نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم تو مدار اونا

    و الان درسی که گرفتم از این اشتباهم اینکه بیشتر باید روی کنترل ذهنم کار کنم که بتونم در این مواقع فقط سکوت کنم و ذهنمو به سمته زیباییهاببرم و میدونم که با کار کردن بیشتر و با گوش دادن فایلها و عمل کردنش در این مواقع نتیجه خوبی میگیرم

    اتفاقا دیشب موقع رفتنشون گفتن فردا شب بیاین کنار هم باشین و من هم که متوجه اشتباه خودم شدم گفتم ممنونم نمیتونیم بیایم کلی کار داریم اگر بریم و مثلا کنار هم باشیم ماهم دوباره میربم تو مدار اونا و گله و شکایت و حرف از گذشته میشه و بعد باز کنترل ذهن خیلی سخت میشه و اینطوری با قبول نکردن خودمون رو راحت کردیم و این از نظر ما بسیار کار خوبیه

    استاد عزیزم ممنونم از شما که این فایلها رو میذارین و با سوال پرسیدن و ما روبه چالش کشوندن بهتر خودمون رو می‌شناسیم که بابا تو هنوز اینجا ها کار داری بیشتر باید روی این قسمت کار کنی

    اگر این موقعیتهاپیش اومد چطوری با خودت کنار بیای چکار کنی که بتونی بیشتر کانون توجه تو به مسیر درست هدایت کنی استاد عزیزم من فهمیدم که از هر اشتباهی به جای اینکه ناراحت بشیم و خودمون رو سرزنش کنیم درس بگیریم که این اشتباه به من یک هشدار داد که کبری بیشتر باید هواستو جمع کنی و این اشتباهت رو کمو کمتر انجام بدهی

    که اگر مشابه این اتفاقات برات پیش اومد چطوری ذهنتو کنترل کنی که تو مدار اونا نری سپاسگزار همچین استاد عزیز توحیدیم سلامت و ثروتمند باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مهدی دریس گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    سلام به استاد عباس‌ منش عزیز استاد مریم خانم گل و اعضای محترم

    استاد در پاسخ به سوالی که مطرح کردید باید عرض کنم که چند وقت پیش توی حرفه خودم که تعمیرات بردهای الکترونیکی هست(البته شغل دومم هست و شغل اولم کارمندی هست) به اشتباه خودم باعث خرابی برد شدم و بردی که قابلیت تعمیر داشت کلا سوخت و تنها دلیلش خودم بودم در ابتدا ذهنم شروع به سرزنش کرد که تو نمیتونی کاری رو درست انجام بدی تو اصلا ناتوانی این کار تو نیست،برای چی کاری رو که خوب نمیتونی انجام بدی رو شروع میکنی،تو فقط بدرد کارمندی میخوری و دانش تو به اندازه این کار نیست و دیگه کار نگیر و برو همون کارمندی رو ادامه بده چون یه رونده بی حاشیه و جایگاه امنی داری استراحت خیلی بیشتره و درسته که آب باریکه ای هست ولی دائمیه و بیمه داری و این مشکلات و دردسرهای این شغل رو نداره و کلا خیلی راحتی و نمیخواد حالا جواب مردم رو بدی.

    یه چند ساعتی توی همین افکار بودم ولی احساسم بد نبود مثل این می‌موند که فشار مغز اثری روم نداشت والبته که آروم نمی‌شود و ادامه می‌داد و رفته رفته بیشتر می‌شد توی همین حین یاد فایل احساس گناه شما استاد عزیز افتادم و اون فایل توی ذهنم مرور میشد و اون جملات و مثال‌هایی که فرموده بودید همون جور که مرور میکردم حس کردم رفته رفته داره فشار مغزم کمتر میشه یاد اون جمله شما افتادم که فرمودید خداوند هر گناه و اشتباهی رو میبخشه به شرطی که خودمون توی احساس گناه نمونیم و اون مثالی که فرمودید حضرت موسی بود که به اشتباه باعث مرگ یک نفر شده بود و پیش خداوند استغفار کرده بود و خدا اون رو میبخشه و حتی به پیامبری میرسه این مثال باعث شد خیلی ایمانم به بخشنده بودن خداوند بیشتر بشه و با خودم هی تکرار میکردم که حالا یه اشتباهی شده ولی من توی خیلی جاها و کارها اینقدر خوب بودم و کارم رو تمیز انجام دادم که کمتر کسی توی این شغل میتونه انجام بده و با این نوع تفکر باعث شدم به خودم بیام و با امید ادامه بدم.

    درس های خیلی زیادی از این اشتباه گرفتم اول که ساز و کار جهان به گونه ای هست که هر چیزی که الان وجود داره و جوری دقیق و درسته که مثل معجزه میمونه در ابتدا که این شکلی نبوده هزاران خطا داشته و شکستهای بسیار زیادی رو تجربه کرده که این شده و دلیل به وجود آمدن تمام فناوری ها و پیشرفت‌های بشر ادامه دادن ایده ها و الهاماتشون بود و ناامید نبودنشون توی مسیر بوده،وحتی بزرگترین دانشمندان هم از این مسیر گذر کردن این دستاوردهای عظیمی که بدست آوردن میوه همون درختی هست که ابتدا فقط یک بذر بوده و با ادامه دادن و توکل به خدا و نگرش درست در مورد شکستها باعث پدید آمدن این پیشرفت‌ها بوده.

    از درس های دیگه ای که گرفتم اینه که دقتم خیلی بیشتر شده کلی مسیر رو تحلیل کردم و علت خرابی رو فهمیدم و کمکم کرده تا دیگه این اشتباه رو توی کارهای دیگه انجام ندم.

    از راهکارهایی که برای در عمل انجام دادن درس ها و راهکارها میتونیم داشته باشیم به خودمون شک نکنیم و بدونیم اشتباه بخشی از مسیره یادگیریه و اگر پیش بیاد درسش رو بگیریم و ادامه بدیم،برای خودمون مثال افراد موفقی رو که توی مسیرشون چالشهاشون رو حل کردن و ادامه دادن رو مرور کنیم و ازشون استفاده کنیم من خودم مثال‌های استاد در مورد کشتی تایتانیک و اشتباهاتی که باعث غرق شدنش شد و اون درسی که گرفتن رو که باعث پیشرفت شد رو خیلی دوست دارم و کلی مثال دیگه که استاد توی فایلهای گوناگون توضیح دادن و الگو های بسیار خوبی برای ما فراهم کردن که بتونیم خودمون تو هر شرایطی بهترین عملکرد رو داشته باشیم.

    استاد عزیز واقعا از شما و تیم تحقیقاتی عباسمنش سپاسگزارم که اصل و اساس موفقیت رو صادقانه به ما آموزش میدید

    از شما عزیزانی که وقت گذاشتید و کامنت بنده رو خوندید سپاسگزارم

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مهدی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    سلام خدمت استاد بزرگواروخانم شایسته مهربون وبچه های مثبت وحال خوب کن سایت عاشقتونم وعاشقانه دوستتون دارم سالهای اخیر یعنی قبل ازآشنائی بااستاد همین نوشته عرض سلام برایم یک تضادبوداستادبزرگوارولی این کامنت روباعشق بدون فکرکردن درپائین میدان انقلاب روی جدول کنارخیابون می نویسم وازاستاد بزرگواروآقا ابراهیم وخانم فرهادی وخانم شایسته و…سپاسگزارم برای راه اندازی این سایت من استادیه ورشکسته بودم درسال 91منفی 465میلیون وباکمک سایت شما خودمو شناختم وبه خودم تبریک میگم ترس ازچک ،وام، طلب کارو… ولی برترسام غلبه کردم ونتایج خوبی گرفتم ولی بااین فایل شما توفکررفتم هنوزکه هنوزتوشغل اصلی خودم برنگشتم چون فکرمیکنم اگه برگردم دوباره شکست بخورم جواب مردم روچی بدم با این فایل کلی آگاهی کسب کردم وترمزهای ذهنم رو شناسائی کردم خدایا سپاسگزارم ازاین لطف که استادرو سرراهم قراردادی عاشقتم استاد وعاشقانه دوستت دارم استاد با فایلهای رایگان که میلیاردها میلیارد وبیشتر ارزش داره تقریبا 30کیلو وزن کم کردم درآمدم 10برابرشده کلی ازبدهی هارو پرداخت کردم وروز به روزپیشرفت میکنم ودرذهنم باورهای قدرتمند کننده میسازم باورفراوانی دیگه وام نمی ترسم وام نمیگیرم ، چک نمیگیرم، چیزی قسطی نمیخرم،.میل نداشته باشم چیزی الکی نمی خورم دیشب خواب می دیدم توخواب به یه تضادی برخورد کردم توخواب می گفتم یه خیریتی تواین هست یعنی به لطف خدا خواب روکنترل می کردم به قول یکی از بچه توکامنت ها نوشته بودن من برای خودم کافی هستم ونیازی به تایید دیگران ندارم ازخودم خوشم میاد . وتمام اشتباهات گذشته باعث شد تا من بااستاد آشنا بشم وبیشتر ازدورانی که مغازه داشتم تولیدی ، زمین ، خونه ماشین و… الان بیشترلذت میبرم چون چیزی رو به دست آوردم که قیمت نداره ومطمعن هستم به روزی غیرالحساب میرسم ازراه درست خدایا کمک کن یارم کن من به جزتوکسی روندارم تمام اعضای بدنم روتودرست کردی من توروباوردارم اگه اشتباه میکنم گوش زد کن دخواب وبیداری خدایا تو به من توانائی هارو به من دادی قبل ازاینکه کسی به من یاد داده باشه پس چرا خوشحال نباشم که توپشیبان من هستی وخواهی بود نفس من توئی ای مهربانترین مهربانان یاری درپناه الله یکتا شاد سالم وثروتمند دردنیا وآخرت… استادبزرگوارسپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مهدی نامجوفر گفته:
    مدت عضویت: 1381 روز

    به نام خداوند هدایتگر بخشنده و غفور

    سلام استاد عزیزم

    این فایل ارزشمند شما نشانه امشب من بود

    من دیروز صبح یعنی 1403/1/8 از یک سفر 3 ماهه از ترکیه به ایران برگشتم که خود این سفر ها هم به خاطر تغییر یک سری باورها در وجودم هست و البته دیدن سریال سفر به دور امریکا هم تاثیر بسیاری نیز داشته برای من.

    یک اتفاقی در طول مسیر برگشت من با هواپیما افتاد که با خودم کنار آمدم

    امشب که این فایل رو دیدم با مقاومت زیادی که داشتم اما تصمیم گرفتم اینجا بنویسم این اتفاق اخیر در زندگیم و بدون توجه به قضاوت آدم ها این کار را انجام بدم چون من هر روز در حال کار کردن روی خودم هستم و این را هم از شما در دوره دوازده قدم آموختم که قضاوت تعریف و تمجید و انتقاد هیچ کسی برام مهم نباشه و به مسیر پیشرفتم در مسیر الهاماتم ادامه دهم که خداوند هدایتگر است

    ماجرا به این شکل بود که من یک پرواز ایرانی را انتخاب کردم برای برگشت از ترکیه به ایران در طول سفر اتفاقات زیادی افتاد از تاخیر 2 و نیم ساعته هواپیما برای پرواز تا تعدادی آدم که داخل هواپیما شروع به توهین و بی احترامی به پرسنل هواپیما تا خودتون بهتر میدانید که چطور جوی در حال شکل گیری بود.

    من بسیار آگاهانه ذهن خودم را کنترل کردم با تحسین خدمه هواپیمای با برخورد عالی که داشتن با پذیرای خوبشون با امکانات عالی هواپیمای که بود یک هواپیمای بوینگ 730 اگر اشتباه نکرده باشم با امکانات جدیدی که برای اولین بار من میدیدم از مانیتورهای بزرگی که روبه روی ما بود و دوربینی که داخل کابین خلبان بود و نمای بیرون جلوی هواپیما رو نمایش میداد و کلی اتفاقات زیبای دیگه که من آگاهانه در حال انجام تحسین بودم

    خلاصه با درخواست مسافرها برای گرفتن بالشت و پتو برای استراحت من هم یک پتو گرفتم که پشت کمرم قرار دادم برای راحت تکیه دادنم به صندلی هواپیما

    استاد زمانی که هواپیما در فرودگاه امام خمینی نشست و همه آماده پیاده شدن کردن من چیزی در ذهنم شروع کرد به حرف زدن که اره این پتو ها هدیه هست و هر مسافری که بخواهد می تواند با خودش این پتو یا بالشت رو ببره با خودش .

    من هم برداشتم و زمان خروج در بین جمعیت دیدم که روی تابلو نوشته لطفا بعد از استفاده از پتو آن ها را به مهماندارها تحویل دهید و من یجوری شدم انگار روم نکرد جلو این ادم ها از داخل کیفم خارج کنم و تحویل بدم به معماندارها

    اما اتفاقی که افتاد این بود اول ذهنم به فکر فرو رفت خجالت کشیدم از کاری که کردم و داشتم میرفتم در احساس گناه که به خودم آمدم و با خودم صحبت کردم به این شکل که من از بچگی هرچی پیدا می کردم برمیداشتم و دزدی کردن برام انگار عادی شده بود و خودم خیلی از این موضوع رنج می بردم و هرچی هم فکر می کردم نمیتونستم بفهمم این کار من ریشه اش از کجا بوده

    خلاصه شروع به صحبت کردم و گفتم ببین مهدی تو از زمانی که با قانون و تغییر شخصیتت آشنا شدی بسیار هر روز در حال بهبود خودت هستی تو بیش از دو سال هست که این کار رو نکردی و انگار بزرگ تر شدی انا ما به خودمون قول میدیم که حتی اگر مهماندار به ما این پتو رو هدیه هم داد نمی گیریم یا اگر گرفتم همانجا هدیه بدم به یک بچه چون من آنقدر ثروت میسازم که بهترین را برای خودم میخرم و حتی اگر روی زمین خداوند طلا هم افتاده بود من تایید می کنم که دارم روی باور ثروت کار می کنم و این هم نشانه اش اما حتی از روی زمین هم اون طلا رو برنمیدارم و بهترین آن را برای خودم میخرم و من خودم را بخشیدم چون خودم را دوست دارم چون خداوند من را بخشیده و خداوند من را دوست داره و سپس با تمرکز بالاتری ادامه میدهیم و آگاهانه کار می کنم روی باور فراوانی و از این امتحان الهی سربلند بیرون خواهیم گذشت خدایاشکرت

    استادجان سپاسگزار شما و خداوندم هستم که صدای الله شدید برای من روی زمین خداوند به شما عمری با عضت و سربلندی بدهد

    به امید دیدار شما در پردایس زیبا و همیشه زنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: