ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد،
خیلی از مواقع که به یک مسأله ای بر میخورم چندین الگوی ذهنی احتمال داره برام پیش بیاد.
– یک کاری هستش که بلدش نیستم ولی میتونم یاد بگیرمش ( از روانشناسی ثروت یک یاد گرفتمش)
– ذهنم: نگاه خراب کردی یا نگاه کن باز خراب کردی. بعد از یک مدت چند ساعته یا یک روزه خودم به خودم میگم دنیا به آخر نرسیده که دفعه بعدی یکم بهتر انجام میدم یکم بهتر برخورد میکنم.
– بعضی موقع ها اگر یک چیز جزیی تر باشه یا مثلا غذا سوخته باشه…. میگم نگاه کن فردین درگیر ذهنتون بودی این سوختا اون غذا سوختن رو یک نشونه از خدا میدونم که از افکارم بیام بیرون….. حالا اگر اون مشکل و مسأله تکرار بشه یک واکنش دیگه نشون میدم سعی میکنم بگم نگاه کن خودت رو فردین گیر نیار این یک باگ هست برات ( اینو از ویدیو های رایگان مربوط به کشف قوانین زندگی یاد گرفتم)
– اشتباهات یک بار تکرار شده رو معمولا زیاد سرزنش نمیکنم ولی اگر تکرار بشه یا از یک باور بیادولی دریک شکل دیگه یکم یا یک روز خودم رو حداکثر سرزنش میکنم تا اون کار رو زیاد انجام ندم یا تکرارش نکنم. ( شاید مثل تمرین اهرم رنج و لذت باشه ولی ذهنی)
تو ذهنم معمولا دنبال پیشرفت هستم و هرچی پیش بیاد در اخرین حالتش اینه که میگم یک درسی از این داستان گرفتم.
امیدوارم زاویه دیدم رو برای شما به قشنگی توضیح داده باشم.
دوست دار شما
فردین
بنام پدید آورنده ی آسمانها و زمین
اوست که میمیراند و زنده میکند
خدایا سپاسگزارتم برای این برف زیبا که شروع به باریدن کرده و عجب صحنه ی رویایی رو خلق کرده
خدایا تویی که هدایت میکنی این پرنده های کوچولو رو تو این برف ، معلومه که منم هدایت میکنی به سمت راه راست، خدایا عاشقتم
سلام به روی ماه استاد خوش تیپ و آگاه
استاد طی شنیدن این فایل کلی کیف کردم از عملکرد های خودم
دست به نقد هستم در مورد تمرین این فایل ،
سه شنبه به درخواست دخترم ، براش پیتزا درست کردم
اولین بار بود که این کار رو میکردم ، چون طرز تهیه خمیر و میدونستم دست بکار شدم و بعد از پخت متوجه اشتباهم شدم !!!
من که تجربه شو نداشتم خمیر و پهن کردم و کل مواد رو ریختم روش و چون خمیر کلفت بود مواد روش آماده شده بود اما خمیر وسطش خوب نپخته بود و خلاصه که دخترم هم از خمیر خوشش نیومد و گفت من برشته دوست دارم بنابراین کل پیتزا راهی سطل زباله شد اما من یاد گرفتم که چه مدلی پیتزا درست کنم و جالبه که دخترم گفت مامان ببخشید این همه زحمت کشیدی و من نمیتونم بخورمش و منم با لبخندی بزرگ بهش گفتم؛ بجاش دفعه بعد ی پیتزا خوشتره بهت میدم .
به نظرم اشتباه تو آشپزی خیلی طبیعیه .
هر کسی ی پاشنه آشیل داره حتی تو اشتباه کردنش
مثلا من تو فوتبال ، ورزش ، آشپزی اگه اشتباه کنم خیلی برام طبیعی و تازه کلی برام درس های جدید داره
اما کارهایی هست که وقتی اشتباه داریم ، انگار نقطه درد و در وجودمون فشار میده
من دارم تمرین میکنم که حتی با فشار داده شدن نقاط دردم ، احساسم تغییر نکنه و با حرف زدن با خودم یا قرآن خوندن عمل صالح و انجام بدم و در احساس خوب بمونم
خداروشکر خیلی بهتر شدم اما گاهی اوقات چند دقیقه طول میکشه تا کنترل احساساتم و بدست بگیرم و ی گفتگوی کوتاه ذهنی رخ میده اما سریع ختم جلسه رو اعلام میکنم
خدایا شکرت که هر روز دارم ماهرتر میشم ، الهی شکرت
همین موضوعی که مطرح کردین در رابطه به پینگ پنگ،
دقیقا همین الگو در رابطه با تمام کارها داره اتفاق میافته
هر کاری که الان درش مهارت داریم و دیگه بصورت اتومات انجام میشه ، بخاطر تکرار در مغز ،شبکه های عصبی شکل گرفته
من همیشه دلم میخواست ویولن زدن رو یاد بگیرم
جلسه اول که کلاس رفتم ، استادم که بینظره ، ی سری ورزش داد برای انگشت هام ، مچ دستم و کتفم و گفت یک هفته مدام این حرکات و انجام بده تا وقتی ویولن و دستت میگیری برای مغزت راحت باشه
و هر بار که تمرین میکنم به وضوح میبینم که مغزم و بدنم در هماهنگی بیشتریه در حالیکه جلسات اول باید همش حواسم به حالت دستم بود
هر کاری با تمرین بهتر میشه
البته وقتی به کاری علاقه داریم اون اشتیاقی که داریم ما رو به تمرین کردن بیشتر سوق میده واسه همین مسیر یادگیری لذت بخش میشه و یهو میبینیم چقدر ماهر شدیم
حتی تو همین مسیر تغییر باور ها که منجر به تغییر رفتار میشه هم اولش زور میزدیم ، همش میگفتم خب حالا من این باور و چطوری تغییر. بدم ؟؟!!
اما هرچی بیشتر تمرین کردم و رفتارهام عوض شد الان دیگه راحتر میتونم انجامش بدم
دیگه این روند این جهانِ و باید هر لحظه اصلاح مسیر کنیم تا بسلامت به مقصد برسیم
استاد سپاسگزارم برای این سری آگاهی های ارزشمند
دوستتون دارم
سلام سارای عزیز
من هنوز فایل رو گوش ندادم از خوندن پیام تون نتیجه گرفتم که توی هر کاری ممکنه ما اشتباه از خودمون در کنیم ولی اشکال نداره یک بار اشتباه کردیم بعد بیاییم درس بگیریم سری بعد اشتباه رو تکرار در نکنیم از خودمون
و حالا توی اشپزی معمولا طبیعی هست همه متوجه و اگاه و دانا هستن که سری بعد میتونن ازین تجربه استفاده کنن و خودشون رو بهبود ببخشند
و ما توی زندگیمون باید آگاه و دانا باشیم اگر اشتباهی کردیم اشکال نداره بهبود میدیم خودمون رو و سری بعد تواناتر خواهیم بود لذت میبریم ازش
همه ی ما اکثرا اگاه نباشیم برای هر بار انجام داد اون کار دوباره اشتباه می کنیم دوباره احساس گناه و سرزنش و هی قررار نیست این الگو رو تکرار کنیم باید داانا باشیم و درسش رو بگیریم و بهبود بخشیم خودمون رو
از کامنتت لذت بردم اون پرنده رو خدا ممیبره سرش رو بکنه زیر بررف و ما رو هم هدایت میکنه
اره همه ما رو هدایت میکنه
سلام دوست عزیز و ارزشمند
لذت بردم از مطالعه کامنت قشنگتون مخصوصا که نوشتید :
“””اما هرچی بیشتر تمرین کردم و رفتارهام عوض شد الان دیگه راحتر میتونم انجامش بدم
دیگه این روند این جهانِ و باید هر لحظه اصلاح مسیر کنیم تا بسلامت به مقصد برسیم”””
بلکه دقیقا قانون تکامل هست و ما در این جهان فیزیکالی باید پذیرای این قانون کلیدی باشیم هرچند که خیلی اوقات من نتونستم این قانون رو رعایت کنم ولی هرچه گذشت و سرم به سنگ خورد متوجه شدم که ن باید حتما این قانون رو رعایت کنم وگرنه آسیب های جبران ناپذیری و سختی می خورم
انشالله درسی باشه برامون که رعایت کنیم این قانون رو مخصوصا در تصمیمات مهم زندگیمیون
موفق و پیروز باشید
سلام سارا خانم عزیز امیدوارم حالتون عالی باشه
چقدر حس عالی ای بهم دادین با کامنتتون. ساعت 6 صبحه و خدا این کامنت قشنگ رو روزیم کرد. چقدر ازش سپاسگزارم
کاملا میتونم حال و هوای دخترتون رو تصور کنم و خودتون البته که چه رفتاری باهاش داشتین که از ذهنیت قدرتمندکننده نشات میگیره… چون مامان خودم هم همینجوری بود
هر موقع میخواستم برام پیتزا درست میکرد و اگه یه درصد پیتزا خراب می
شد من هیچوقت بهش نمیگفتم اصلا به روش نمیآوردم حتی اگه یه موقع هایی خودش رو سرزنش میکرد چون اونجوری که دوست داشت برای من باشه نشده بود، من بازم با دیدگاه مثبت میرفتم و ازش تشکر میکردم و میگفتم نه! اتفاقا خیلی هم عالی شده بود ببین این نکته خوبو داره.. ببین اینجوریه…
واقعا هر چی پاکی و صفاست توی قلب این بچه هاست…
خدا به قدری وجود اینا رو مثبت آفریده که همیشه وقتی به دیدگاه های بچگی خودم و باورای قدرتمندکننده ای که همیشه بای دیفالت داشتم و توسط خانواده ی عزیزم بهم داده شده بود فکر میکنم، میگم خدایا مگه میشه؟! مگه داریم بهتر از این؟! قشنگ به طور خالص کنترل ذهن در لحظهست…
مرسی که یه حس قشنگ رو در وجودم بیدار کردین…
امیدوارم از صمیم قلبم که روزای عالی ای رو با دختر گلتون تجربه کنید و کلی از بودن با همدیگه مادر دختری کیف کنید…:)
شاد و سلامت و ثروتمند باشین در پناه لطف خدای یگانه
سلام به سارای عزیز وتوانمند
از خوندن کامنتتون لذت بردم وتحسینتون میکنم در کنترل ذهنتون بدنبال تجربه تهیه پیتزا برای دختر قدر دان وسپاسگزارتون
وسیر تکاملی که طی کردین وآگاه هستین به رفتار واحساستون در لحظه
بویژه اینکه نجواهای ذهنی رو آگاهانه در زمان کوتاهتری مدیریت
میکنین
رفتار وگفتار واحساس خودم را که در وقایع روزانه بررسی میکنم،خیلی
بهتر از قبل عمل میکنم ولی بعضی جاها بخصوص در روابط بویژه با فرزندم هنوز خیلی بهتر میتونم عمل کنم
سپاس از استمرار تون در این مسیر تکاملی زیبا ولذت بخش
سلام درود به همه عزیزانننن
امیدوارم حال دل همتون عالی باشه
این فایل و این قسمت عالی بود واقعا استاد داره یک دوره رو برگزار میکنه و رایگان
برای ما در درسترس قرار میدهد
روتین روزانه روز 38 ام
سوال اول
اشتباهی که مرتکب شدم
همممممممممم
میدونم میدونید که نباید بگم هیچ اشتباهی ولی وقتی کلمه اشتباه رو میگم واقعا میگه هیچی
یعنی ذهنم برای اشتباه شروع میکنه گشتن جدیدا یا خیلی وقته اشتباهی انجام ندادم ولییییی
تست و ازمایش زیاد داشتم
وقتی به سوال استاد فکر کردم دیدم بیشتر برای من به سمت تست میره
من هر روز درحال ازمایش کردن و تست کردن هستم
مثلا دیروز یک چیزی رو تست کردم و نتیجه اش فوق العاده عالی بود و یک چیز خیلی گرانبها شد برامون
اشتباه زیاد بوده ولی دقیقا مثل همون متنی که استاد گفتن هستش
یعنی این شکلیم میگم چیزیه که شده تموم شد رفت و خوب حالا چکار کنیم که دوباره تکرار نشه
و میام بررسی میکنم به صورت ناخوداگاه ببینم که چی شده اینطوری شد
یا چه اتفاقی افتاد و وقتی بررسیش میکنم خوشحال میشم و به خودم میگم یک چیز جدید یاد گرفتیم که این روش جواب نمیده
مثلا یکی از این اشتباه هات خیلی کم رنگ ولی جدید
من اومدم یک پست درست کردم و گفتم هرکسی منو فالو کنه من نقاشیش رو میکشم
و اگه رفتم اکسپلور و 1000تایی شدم
بعد من اینو ساختم و اپلود کردم بعد با یک فایلی مواجه شدم که فهمیدم این کامل اشتباه بوده
ولی نه پست رو حذف کردم نه چیز دیگه ای
گذاشتم بمونه تا همیشه یادم باشه از این روش ها نمیشه فالور بدست اورد و کسی که تورو بخواد
یا مثلا توی فایل های اموزشی اشتباه میکنم و تپق میزنم خودم خنده میکنم وازش رد میشم و ادیت میکنمش
تموم یعنی ری اکشن این شکلی ندارم وایی چرا دوباره تپوق زدم یا وایی نمیتونی دوتا کلمه حرف بزنی مثلا
گوشی رو بعضی جا میگفتم گوجی واییی از خنده میمیردم سر ادیت میگفتم یزید چی میگی
خدایا خیلی خوب بود
خلاصه جواب (( اشتباهات رو به چشم یک تست و ازمایش میبینم که قراره بهم یاد بدن چطوری انجامش بدم و برای همین نگران یا ناراحت زیاد نمیشم و ازشون میگذرم و دلیل اینکه یادم نیست برای همینه که زیاد گنده نکردم اشتباهاتم رو و گفتم خوب یاد گرفتم این کار رو نباید انجام بدم یا چطوری انجامش بدم))
_
سوال دوم
وقتی اولش انجام میدم اشتباه رو اول ازخودم ناامید میشم که ایمان نداشتم به خدا و شیطان تونست کنترلم کنه
یعنی کل چیزی که اذیتم شاید بکنه همینه سر اشتباهات ولی خوب سریع خودم رو میبخشم و یادش میگرم و ازش گذر میکنم
پس در مرحله اول کمی ناراحت میشم مرحله دوم فکر میکنم مرحله سوم میگم چیزی که شده مرحله چهارم میگم چی ازش یاد گرفتم و باید چکار کنم مرحله اخر هم ازش میگذرم و سپاس گذار خداوند میشم که هدایتم کرد و منو بخشید و دوباره برم گردوند توی مسیر تمام
بجایی شک کردن میدونم یک جایی کار مشکل دارم و بعد سر فرصت میرم حلش میکنم و یک چیز جدید یاد میگرم
:):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):):)
سوال سوم
یک اشتباه دیگه هم یادم اومد
میخواستم انیمشین درست کنم و خوب وقت نذاشتم برای یاد گرفتن درست ریگ کردن و خوب انیمیشن جذاب نبود و خوب کلی از کارام رو حذف کردم و یکم ترسیدم که شاید بلد نباشم ولی میگم باید یادش بگیرم و مشکلی نیست
درس ها
1در اینستا(تگ نزارم یا درستش دنبال افراد نباشم چون کار های من ارزشمند هستن و افراد باید برای تغییر زندگی خودشون به سمت من بیان و کار های من ارزشمند و عالی هستن)
2_در انیمیشن (یاد گرفتم برای هر چیز تمرکز و وقت بزارم از سر باز نکنم و خوب وقتی با تمرکز کار کنم نتیجه فوق العاده عالی میشه )
3_طراحی (یاد گرفتم با مرور ادم یادش میگیره و باید تمرین و تلاش کرد تا به نتیجه دلخواه برسی)
نتیجه کلی (از اشتباهاتم فرار نکنم و با اغوش باز بپذیرمشون با حس خوب واردشون بشم و ببینم کجا اشتباه کردم چون جواب هر مسئله توی دل خود مسئله هستش ).
برای عمل کردن
اول از همه من فردی ازشمند هستم و خوب تایم و زمان مهمی دارم و برای همین باید اعتماد به نفسم بیشتر بشه
و عمل کنم به چیزی که داره منو میترسونه
ایمان داشته باشم که پشت هر ترسی یک روشنایی هستش
وقتی انجامش میدی یک عالمه بار از روی دوشت برداشته میشه
مثلا من از تاریکی میترسیدم وقتی ازش عبور کردم دیگه ترسم خیلی کم شده خیلی راحت تر شدم و حس بهتری دارم به شب و تاریکی
و در کل (یاد گرفتم عمل کنم به هدایتی که خدا میکنه نترسم و برم توی دلشون و ایمان داشته باشم که اتفاق های خوب رخ میده ).
عاشقتونم دوستون دارم خیلی ممنونم بابت این فایل عالی و دوست داشتنی
تا درودی دیگر بدرود
سلام به استاد عزیزم که همیشه و در همه حال به فکر این هستند که ارزشی واسمون خلق کنن و یا ارزش هامون به ما یاد آوری کنند
.
به نظر من ما همیشه در حال اشتباه و درس گرفتن از اشتباهاتمون هستیم من مثال های زیادی دارم در اینمورد چون هر روز اشتباه میکنم و اشتباهاتم رو اصلاح میکنم و وارد مرحله جدید میشم .
.
من در گذشته اغلب اوقات بعد از هر اشتباه خودمو سرزنش میکردم و شاید درس هم میگرفتم و ادامه داشت اون کار و به موفقیت هم می رسید اما مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا فلان اشتباه رو مرتکب شدی و تو نباید اشتباه می کردی این باعث می شد که به موفقیت برسم اما حالم خوب نباشه و البته این از کمال گرایی هم حاصل میشه!
اما الان خیلی وقته که اشتباه کردن مثل یک مرحله از اون کار شده و انگار تا اشتباه نکنم یاد نمیگیرم و بعد از هر اشتباه احساس خوبی دارم چون یاد میگیرم و حل اون مشکل و دریافت درس جدید حس فوق العاده ای بهم میده
.
یاد گرفتن یک مهارت برای من مثل آب خوردن شده کی گفته که انسان نمیتونه در همه چیز عالی باشه و میتونه فقط در یک مورد عالی و حرفه ای باشه؟!
هیچ چیز نیست که بهم بگن و من نتونم انجامش بدم و چون دیگه از اشتباهاتم نمیترسم و به وقت اشتباه سردرگم و آشفته نمیشم!
.
این مهارت ها مثل آشپزی خیاطی طراحی سایت طراحی گرافیک تولید محتوا تبلیغات خلق بیزینس آموزش زبان و خیلی هنر های کوچیک دیگه من همه این هارو با همین روش یاد گرفتم و جالبه که
وقتی 18سالم بود از یوتیوب بادکنک آرایی یاد میگرفتم به همین روش انجام میدادم اشتباه میکردم و اصلاح میکردم و سعی میکردم اشتباهاتم رو بفهمم و حتی دقت روی اشتباهاتم باعث شد وقتی توی اینستاگرام آموزش میزارم بدون اینکه آموزش خاصی ببینم و هزینه زیادی بابتش بپردازم .
تبدیل شدم به یک استاد چون در آموزش هام سعی میکردم بگم این اشتباهی که من انجام دادم و تو هم ممکنه مرتکب بشی پس سعی کن اینو انجام ندی و این درسی بود برای من و هنرجوهای من !
حالا خیلی راحت میتونم دوره آموزشی تولید کنم و برای خودم کسب درآمد کنم یعنی به همین راحتی و با اشتباهاتم به خلق یک بیزینس رسیدم!
حس شیرین یک اشتباه و یادگیری و خو گرفتن با یک مهارت فوق العادست اگر هر شخص به این نقطه برسه که سرزنش و عدم پذیرش یک اشتباه رو کنار بزاره وارد دریایی از مهارت ها میشه و هر کاری رو به راحتی میتونه انجام بده
امیدوارم همه دوستان به این مرحله از زندگیشون برسن و یک روز میبینن که در ثانیه اشتباهاتشون رو پذیرفتن درس گرفتن و اطلاعات جدید کسب کردند️
با درود فراوان خدمت شما استاد عزیز و هدایتگر و سرکار خانم شایسته مهربان و شما اعضای خانواده خوب و الهی خودم.
خداوند بزرگ و مهربان رو هزاران بار شکر و سپاس که من رو هدایت کرد بسمت و سوی شما.
خیلی قشنگ و خوب یادمه که آخرین و شاید بزرگترین اشتباه اخیری که من انجام دادم فاصله گرفتن از عدم تکرار اگاهی های که من از دورهای بینظیر استاد مخصوصا دوره کشف قوانین زندگی و دوره عملی دستیابی به رویاها رو انجام دادم که بازم هزاران بار خدای بزرگ و مهربان رو شکر و سپاس که مدت زمان زیادی طول نکشید و برگشتم.
دوستان عزیزتر از جانم این گفته استاد رو که میگه بارها و باره یه فایل چه رایگان و چه از دوره رو گوش کنید و نکته برداری کنید و تکرار و تکرار وتکرار وحی منزل بدونید چون شیطان دست بردار نیست و نجواهای رو هم که میکنه بی پایان و با رشد و تکامل و بزرگتر شدن شما این نجواها هم رشد میکنه و نوعش عوض میشه.
من با استفاده از اموزهای خوب استاد تو دوره دستیابی عملی به رویاها.دوره روانشناسی ثروت 1.قانون سلامتی و … به موفقیتهای خوبی هم تو حوضه ثروت و هم روابط و عزت نفسم بدست اوردم ولی اشتباهم این بود که دست از تکرار و کارکردن روی خودم و شناخت قوانیین دست برداشتم و بقولی غره شدم و فاصله گرفتم از تکرار و تمرین و کم کم اونی که باید نشه رو بوجود اوردم و خلقش کردم.
و اتفاقاتی برام رقم خورد که احساسم رو بد کرد و از طرفی حرف و کنایه نزدیکان و فک و فامیل
توکه خونه بزرگ خریدی و ماشین خوبم داری و دیگه میخای چیکار کنی و … در مورد مسایل مالی (باور کمبود و عدم فراوانی) و از اون طرف تو کارت هم که موفق هستی و شناخته شدی و دیگه چرا میخای گسترشش بدی.همین یزد خوبه وایسا همین جا بالاسر زن و بچت و واااااای که چه میکنه این نجواهای شیطان و بازم باور کمبود.
و وقتی احساس غرور میکنی و از موفقیتهای کوچیک و بزرگ غره بخود میشی و نجواها و صحبتهای اطرافیان و فک و فامیل هم میشه مزید برعلت.یجایی به خودت میای که ای واااای برمن.رفتم تو حاشیه و کشیدم تو جاده خاکی.
تو یکی از جلسات دوره دستیابی عملی به رویاها استاد سوال یکی از دوستان رو که میپرسه چرا اون دسته از اعضای سایت که به خواسته های خودشون دست پیدا میکنن و به ارزوهاشون میرسن دیگه به سایت سرمیزنن یا کمتر میان و موفقیتهای رو که بدست اوردن رو عنوان نمیکنن اینطور جواب میده که این دسته از افراد که مثال بارزش خودم هستم میرن جلو ولی یجایی سرشون به سنگ میخوره و برمیگردن چون فکر میکنن همه چی رو بلد شدن و دیگه نباید رو خودشون وقت بزارن و کارکنن.بعضیهاشون با یخورده فکر مسیرشون رو اصلاح میکنن و یکسری هم راه رو گم کرده و به گمراهی کشیده میشن. و یجایی دیگه که فکر کنم تو دوره روانشناسی ثروت 1 هستش استاد مثال خلبان هواپیما رو میزنه و میگه ما باید مدام مثل یه خلبان مسیرمون رو اصلاح کنیم.
خدایا شکرت بابت این استاد و راهنما
خدایا شکرت بابت این سایت سرشار از آگاهی و شناخت
خدایا شکرت بابت این دوستان و همکلاسیهای خوب و عزیزم
و خدا شکرت بابت این همه نعمت و فراوانی.
برگردم به جواب سوالات.من اول یخورده خودم رو سرزنش کردم و خیلی احساس بدی داشتم.خودم خوب فهمیده بودم که چرا این نتایج ضعیف رو دارم میگیرم تازه اضافه کنید بهش ملامت و سرزنش اطرافیان مخصوصا نزدیکترین افراد.چون دیده بودن بعنوان مثال من بیشتر اوقات فراقتم رو تو سایت استاد عباسمنش میگذرونم ویا صبح بعداز بیدارشدن شدن از خواب و نماز اولین کارم گوش دادن به فایلهای استاده و …
این مسایل و چالشهای به وجود اومده مثل پتک میخورد تو سرم.احساس ناامیدی اومده بود به سراغم و این نجوای شیطان که مدام تو گوشم صدا میداد که دیدی حالا این دوره ها و این فایلها و این تمرینها فایده ای نداشت و …
اما بچها استاد تو فایلهای قبل و تو فایلهای رایگان و فایلهای دوره ها زیاد این نکته رو عنوان میکنه که به هدایت خداوند ایمان و باور داشته باشید بشرطی که خواسته باشید و درخواست کنید و به این هدایت ایمان داشته باشید.اینجا بود که معنی این حرف استاد رو هم فهمیدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفتی بیش نیست.
و اینجا بود که هدایت شدم به صفحه نشانه های خودم و یک فایل مصاحبه با دوستان از استاد برام باز شد که چقدر بموقع بود و مثل یه نقشه خون حرفه ای راه درست رو بهم نشون داد و با اینکه زمان برد ولی نتیجه و خروجی خوبی داشت.
خدایا هزاران بار شکر و سپاس که من رو هدایت میکنی پس لحظه ای به اندازه چشم برهم زدنی دست هدایت و راهنمایی من برندار که پرستش فقط و فقط مختص ذات توست و توای که بسیار بخشنده و مهربانی.
من درسهای خیلی خوبی از این اشتباه و سهل انگاری خودم گرفتم.
اولین درس و بزرگترین این درسها اینه که متهدتر به کارکردن روی خود و شناخت بهتر و دقیقتر قوانین بدون تغییر حاکم بر این دنیای پرنعمت و سرشار از زیبایی و ثروت و نعمت باشم.
این چالش باعث شد که یک سری باورهای مخرب رو بابت اعتماد بنفسم بشناسم که اصلا از وجود اونها خبر نداشتم و متعهد به تغییر این باورها بشم.
من باید بیشتر و بیشتر روی باورهای توحیدی خودم کار کنم و وقت بزارم و این نظر ضعیف هستم و توکلم آنچنانی که باید باشه نیست.
استاد از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم که بدون هیچ چشم داشتی این فایلها رو تهیه و ایجاد میکنید.
خدایا هزاران بار شکر و سپاس که استادی اینچنین راهنما و آگاه رو در مسیر پیشرفت و تکامل من قراردادی.
از صمیم قلبم دوستتون دارم و از خدای بزرگ آرزومند سلامتی و شادی و ثروت پایدار و مانا برای شما استاد نازنیین و سرکار خانم شایسته عزیز و تک تک همکلاسیهای خوبم دارم.
در پناه حق
استادم سلام
خیلی عاشقتم
من شقایقم همسر حسین من کسیم که خیلی نتایج ازتون گرفتم
تنها نتیجه ای که مونده ارتباطات قوی
من از لحاظ سلامتی ۶ساله ورزش میکنم و هیچ مشکل جسمانی ندارم الحمدلله
از لحاظ مالی با همسرم کار میکنیم که استارت این بیزینس با دوری کشف قوانین خورد و از ٩ سال مغازه داری به پخش توی صنف مربوطه کارو گسترش دادیم
همه شرایط عالیه ما عاشقانه ازدواج کردیم و بعد از سه سال رابطه عشقمون به ازدواج رسید
خداروشکر همچی توی بهترین حالت ممکن داره پیش میره
توی این سه قسمت هربار فکرکردم که پاشنه آشیل من چیه برگشتم روی تنها نقطه ضعفم اونم ارتباطات که گاهی انقدر فکرا هجوم میارن که باعث سردردم میشن
من از انجام دادن کارها ابایی ندارم
بخصوص بذارنم یه گوشه کلی کار بریزن روی من همرو انجام میدم مشکل من اینه توی ذهنم به اتفاقات دامن میزنم
فضای فکریم توی همه چیز خوبه ولی توی خانواده همسرم خیلی منفی توی ارتباطات با اطرافیانم منفی
وقتی حرف اشتباهی میزنم اول خودمو سرزنش میکنم الان بهتر شدم و خیلی کم این اتفاق میفته بعدش میگم خب مگه همه تک تک جملات و صحبتاشون درسته خب بقیه هم ممکن حرف الکی بپرونن بعد میگم بیخیال و سعی میکنم فرداش یا روز بعدش دیگه بهش فکر نکنم
در مسائل کاری اشتیاق زیادی به پیشرفت دارم و منتظرم تا تکاملمون طی بشه تا بعد از رفتن سر خونه زندگیمون نیرو بگیریم و بزرگتر جلو بریم و ادامه بدیم
اگر توی سوختن غذا قبلا خودمو سرزنش میکردم الان راحتتر باهاش کنار میام و دقت میکنم دفعه ی بعد کارمو دقیق تر انجام بدم
اگر مشکل سیستمی پیش بیاد سریع گوگل میکنم و براش راه حل پیدا میکنم یا بارها زنگ میزنم پیشتیبانی تا حل بشه
تنها مسئله من ارتباطیه یعنی احساس میکنم بلد نیستم گاهی حرف بزنم ارتباط بگیرم خوب صحبت بکنم
استاد دیدین میگن انرژی زنانه خودت رو به کار بگیر با انرژی زنانه همجا حضور داشته باش واقعا گاهی کم صحبت میکنم گاهی خودمو بروز میدم و همچی خوبه ولی کافیه یه حرفی یا یه لبخندی بزنم همسرم مدام منو سرزنش میکنه چرا جلو مشتری لبخند داری چرا خندیدی چرا سست عنصری و این روی روحیه ی مستقل و محکم که از خودم باور دارم بشدت تاثیر مخرب داره
من ارتباطات رو توی روی خوش (نه لوندی نه بذله گویی نه باز بودن) در تواضع در هم زیستی مسالمت امیز باهمه میبینم در حالی که واکنش ها از عزیزانم منو ازار میده و مرز بین اینها رو خیلی بیشتر و بیشتر دوست دارم یاد بگیرم
اینکه مستقل و محکم صحبت بکنی در حالی که تواضع و منش و شخصیتی که داری باعث اعتمادسازی بین تو و مشتری بشه
اشتباهات من در حال حاضر این مورد هست
دوست دارم ذهنیت قدرتمند در روابط داشته باشم باورهای خوبی در حوضه روابط در خودم پرورش بدم تا در این زمینه هم رشد کنم
ممنون و سپاسگزارم بابت وجودتون
سلام ودرود به خانواده عزیز استاد عباس منش سپاس گذارم بابت طرح این سوالها چقدر کمک میکنه که بفهمیم درک کنیم کجایی این داستان قرار داریم من بخوام راجب این سوال نظرم رو بگم من شغلم نجار مبلمان هستش هر روز با ابعاد اندازه متفاوت سرکار داریم من قبلاً از اینکه بفهم این قانون زیبایی خداوند رو از زبان شما استاد دعزیزم اشتباه پشت اشتباه من همیشه جایی که کار میکردم ازم میپرسیدن چقدر مهارت داری میگفتم از روی الگو مهارتم خوبه شما الگو بده من میسازم هر کاری باشه از روی عکس نمیتونم واین موضوع باعث شده بود هیچ وقت اندازه زحمتم مزد دریافت نکنم واشتباهات بسیار تو حین کار وچقدر خودمو سرزنش میکردم وجالبه همین رفتاری که با خودم داشتم از طرف کارفرما هم به من توهین میشد چرا این کارو کردی چرا وچراهای زیاد و استاد زمانی که فهمیدم من چقدر ارزشمند هستم و اینو از شما یاد گرفتم شروع کردم به نوشتن وتکرار کردن
من خلاقم
من بهترین نجارم
من ذهن خلاق دارم
من طراح مبلمان هستم
من بهترینم
من زمانی که شروع کردم ایجاد خود ارزشمندی خدا رو شاهد میگیرم الان هر کاری باشه میسازم از روی عکس بدون الگو حقوقم چند برابر شده وچقدر احساس خوب که من میتونم از پس هر مشکلی بر بیام به جایی اینکه فرار کنم بگردم درس بگیرم که با حل این مسعله چقدر احساس خوب بهم دست میده والان به جرات میتونم از حل مسأله فرار نمیکنم بلکه دنبال راه حل میگردم ومن اینو از شما یاد گرفتم از دوستان باخوندن کامنت های قشنگشون
در پناه خدا شاد باشید وثروتمندباشید
سلام ودرود به خانواده عزیز استاد عباس منش سپاس گذارم بابت طرح این سوالها چقدر کمک میکنه که بفهمیم درک کنیم کجایی این داستان قرار داریم من بخوام راجب این سوال نظرم رو بگم من شغلم نجار مبلمان هستش هر روز با ابعاد اندازه متفاوت سرکار داریم من قبلاً از اینکه بفهم این قانون زیبایی خداوند رو از زبان شما استاد دعزیزم اشتباه پشت اشتباه من همیشه جایی که کار میکردم ازم میپرسیدن چقدر مهارت داری میگفتم از روی الگو کنارتم خوبه شما الگو بده من میسازم هر کاری باشه از روی عکس نمیتونم واین حوله باعث شده بود هیچ وقت اندازه زحمتم مزد دریافت نکنم واشتباهات بسیار تو حین کار وچقدر خودمو سرزنش میکردم وجالبه همین رفتاری که با خودم داشتم از طرف کارفرما هم به من توهین میشد چرا این کارو کردی چرا وچراهای زیاد و استاد زمانی که فهمیدم من چقدر ارزشمند هستم و اینو از شما یاد گرفتم شروع کردم به نوشتن وتکرار کردن
من خلاقم
من بهترین نجارم
من ذهن خلاق دارم
من طراح مبلمان هستم
من بهترینم
من زمانی که شروع کردم ایجاد خود ارزشمندی خدا رو شاهد میگیرم الان هر کاری باشه میسازم از روی عکس بدون الگو حقوقم چند برابر شده وچقدر احساس خوب که من میتونم از پس هر مشکلی بر بیام به جایی اینکه فرار کنم بگردم درس بگیرم که با حل این مسعله چقدر احساس خوب بهم دست میده والان به جرات میتونم از حل مسأله فرار نمیکنم بلکه دنبال راه حل میگردم ومن اینو از شما یاد گرفتم از دوستان باخوندن کامنت های قشنگشون
در پناه خدا شاد باشید وثروتمند
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم
ذهنیت قدرتمند در مقابل ذهنیت محدود کننده 3
موضوع این قسمت در مورد اشتباه کردن وقتی که اشتباه میکنیم چه واکنشی داریم آیا خودمون رو سرزنش میکنیم یا همین اشتباه رو فرصتی برای پیشرفت میدونیم؟اولا خدارو شکر میکنم بخاطر این همزمانی این فایل با اشتباه چند روز قبل من؛همین که گفتین این فایل در مورد اشتباه گفتم ببین نشانه از این واضح تر و جالبش اینکه همین امروز هم فهمیدم چرا من این اشتباه رو کردم و بعد از فهمیدنش چقدر احساس خوبی داشتم میدونستم این پاسخ از طرف خداست و فهمیدم که این تجربه خوبی میشه برام تا شناخت خوبی داشته باشم از کارایی که میکنم
در مورد واکنش به اشتباه کردنم من عالی نیستم ولی خوبم حتی اون لحظه ی که اشتباه کردم خودمو سرزنش نکردم چرا احساسم بد شده بود ولی ابدا خودمو سرزنش نکردم و اینم بگم فایلهای ارزشمند سفرنامه و دوره فوق العاده عزت نفس خیلی بهم کمک کرده تا ابدا خودمو سرزنش نکنم و در مورد موضوعات مختلف کمال گرا نباشم یا احساس گناه نکنم چون میدونم احساس گناه چه احساس پایدار و ویران کننده ای هست؛در مورد اشتباه کردن احساسم بد میشه ولی تو احساس بد نمیمونم و خیلی خوبم در این مورد و به خودم نمره خوبی میدم و وقتی خدا امروز پاسخ عالی رو بهم داد فهمیدم که این اشتباه به من کمک خواهد کرد تا خودمو بهبود بدم
درس های زیادی میتونیم از اشتباهات مون بگیریم چون با این اشتباهات و حل کردنشون مسیر برای ما هموارتر و اعتماد به نفس ما بیشتر خواهد شد اینکه با حل کردنش به خودمون یادآور باشیم هیچ کاری نیست که من نتونم انجامش بدم اگرم بلد نباشم یاد میگیرم و بهتر و بهتر میشم تو اینکار
ایده و راهکار عملی من اینکه آگاهانه با خودم در صلح باشم با خودم رفیق باشم با خودم تنهایی تو دلم صحبت کنم(این ایده خیلی جواب میده برای من)به خودم بگم تو هزاران بار ثابت کردی تو اینکار توانمندی و اگرم اشتباه میکنم هوای خودم رو داشته باشم به خودم بگم همه اشتباه میکنن منم یکی از اون آدما مهم اینه در دل این اشتباه درس هایی هست که باید یادش بگیرم و بهتر بشم؛من فقط ایده با خودم تو دلم صحبت کردنم خیلی جواب میده خیلی خوب میشه حالم و جدیدا هم با نوشتن خیلی ایده میگیرم میام یادداشت های گوشیم مینویسم تا یادم نره چه درس هایی باید از این اشتباه بگیرم
سپاسگزارم از استاد عزیزم
به نام خداوند بخشنده مهربان فرمانروایی زمین آسمان
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت استاد چه سوالی پرسیدی اصلا این سوال این فایل که پرسیدی چنان من به فکر فرو برد من خودم از زاویه های مختلف نگاه میکنم متوجه عملکرد خودم در کارها و دارم متوجه میشم چی بودن و چرا به اون صورتی که میخواستم نشد
البته اول سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و خاله مریم عزیزم
استاد چیکار داری میکنی با من کلا دارم از اون چیزی که بودم دره ها فاصله میگیرم یعنی پاشنه آشیل های دارن تو خودم پیدا میکنم میگم یعنی آنقدر راحت بود من سختش کرد بودم استاد بینهایت ازت ممنونم بینهایت ازت سپاگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
میخوام جواب این سوال بدم البته شاید جواب من پراکنده باشه اما میخوام جواب برسم و یک کمی هم در گذشت سفر کنم
از اون جای که من در کودکی در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و با پترن های که خانواده به من داد بودن بزرگ شدم این اشتباه کردن همیشه برای مثل یک جرم محسوب میشد یعنی اگر من یک اشتباهی میکردم مثل به یک وسیله دست میزدم و این وسیله خراب میشد انگاری یک جرم جبران ناپذیر انجام میدادم و این جرم من این اشتباه مساوی میشد اول سوال پرسیدن با داد بیداد چرا این کار انجام دادی با دست چپ می آمد بالا بعد ولی با دست راست سیلی میخوردم خلاصه یک کتک مشتی حسابی میخوردم اما این نبود که اون حس کنجکاوی در من کمه بشه همیشه این حس بود و خراب شدن وسایل هم بود حالا یادم با برادرم کوچیک بودیم چهار سال از من بزرگتر بود من متولد سال 68 هستم خوب خانواده من خیلی فوتبالی بودن من برادرم عاشق فوتبال بعد خونه ما از خونه های قدیمی بود درش تیکه جمع میشد بعد با بالشت دروازه درست میکردم فوتبال بازی میکردیم داد بیداد همسایه ها شاکی بودن شیشه میشکست اینه شمعدان روی پیش بخاری اون موقع داشت خونمون خلاصه میشکست و به. از این اتفاق دوباره کتک خوردن کلی سرزنش شدن خاک تو سرت تو ببین مثل پسر دایی باش مثل پسر عموم باش اونا چقدر بچه های خوبی هستن خلاصه همیشه این سرزنش ها بود اما ما که دست بردار نبودیم اومدیم با لباس جوراب نمبدونم هر چی بود توپ درست کردیم و دیگه خیلی وسایل نمیشکست حالا من غیر از خودم سه بردار داشتم که اون دوتا اولی خیلی اختلاف سنی زیادی با من داشتن 15 سال 20سال بچه شیطون سرکش خانواده هم من بودم همیشه دردسر درست میکرد خدا بیامرز بابام هم یکبار من زد با سیلی اون هم مقصر من بودم تازه از این ترق های که با چوب درست میکردن اومده بود من هم با چوب کبریت درست کرده بودم سر ظهر بود بابا خواب بود هی تق تق میزنم استاد دارم میگم خودم دارم میخندم یادم افتاد بعد از خواب بلند شد اومد تو حیات یک سیلی من زد همان یکبار خدا بیامرزش اما مادرم ای ای میزد چنان میزد انگاری من بصی عراقی بودم من اسیر کرد بود شکنجه میکرد یعنی میزدن دهن من خونی مالی میکرد در این حد اما با ابن وجود با تمام وجود دوستش دارم و برای آرزوی سلامتی دارم خلاصه این سرزنش من بچه درس نه خونه هم بودم همیشه از مدرس کلاس نمیدونم از درس فراری بود متنفر بودم از محیط کلاس دوست داشتم صبح تا شب فوتبال بازی کنم هر وقت هم دیکته صفر میشدم می اومدم دفتر بعد مدرسه قایم میکردم اما مادرم پیدا میکرد آخر سر کتک میخوردم خواهر برادرم بهم میگفت صفرو صفروآنقدر از این خاطرات داشتم اما اینا اصلا برام مهم نبود من کار خودم انجام میدادم حتی من بچه که بودم شب ادراری داشتم کلی اسم خواهر برادرم روی من گذاشت بودن مسخره میکردن هر وقت هم از خواب بلند میشدم اول نگاه میکردم ببینم جام خیس کردم یا نه یک دفعه دیگه هم از خاطرات تعریف کنم برم سر بحث اصلی شب عید بود چند روز مونده بود به عید خونه های ویلای قدیم همه آشپزخانه تو حیاط بود من هم سرما خورده بودم رفتم کتری گذاشتم روی گاز که جوش بیاد من بخور کنم بعد رفتم داشتم کارتون نگاه میکردم کارتون خیلی دوست دارم انیمیشن هنوز هم با بردار زاده هام خواهر زاده هام هنوز میشنم انمیشن نگاه میکنم عاشق انیمیشن هستم فوقالعاد است انمیشن عالی بعد خلاصه داشتم نگاه میکردم بعد برادرزاده من کوچیک بود گفت عمو بو سوختنی نمیاد گفتم نه عمو بعد گفتم برم ببینم آب جوش نیامده بعد رفتم درب آشپزخانه باز کردم شعله آتش زبان زد خلاصه آشپزخانه سوخت رفت کلا و کلی سرزنش کلی کتک کا از دست تو چیکار کنیم آسایش ندارم دیونه کردی ما رو خدا از رو زمین ور داره خدا مادر بزرگم بیامرزه همیشه میگفت رول هیچ عیبی ناره بعد مادرم میگفت عیبی نداره کم مونده بود خونه آتیش بزنه میگفت به پسرم اینطوری نگید شیطون بزرگ میشه درست میشه
خلاصه اینا گذشت من با تمام این داستان قشنگ کودکی بزرگ شدم اما خیلی از اون چیزهای که به من گفت میشد شده بود باور من
من ده سال پیش که خیلی آرزو داشتم تو شغل خودم اون موقع مغازه زدن بود برسم و بهش رسیدم تونستم این مغازه بزنم بعد از اون این اعتماد بنفس من آنقدر رفت بالا گفت اگر من تونستم به این نتیجه که میخواستم برسم حالا برسم سراغ نتایج بالاتر و رفتم سراغ تولید کردن کارخانه زدن
استاد من سرمایه داشتم نه پولی به اپن صورت داشتم نه حتی تا به حالا دستگاهی دیده بودم و فقط یکبار رفت بودم کاشان جنس بخرم برای مغازه اولین بار من دستگاه دیدم و چنان من مجذوب خودش کرده بود که اونجا عاشق کار تولید شدم هیچ ایده هم نداشتم
خلاصه اومدم گفتم من میخوام یک کار یک ایده متفاوت انجام بدم منی که هیچ وقت نه آچار دست گرفت بودم نه نمیدونم هیچ ابزاری تو عمر دست گرفت بودم خداوند هدایت کرد ایده ای به من داد من رفتم به کمترین پول کمترین هزینه خودم دستگاه کارم ساختم و موفق شدم و چقدر تو این مسیر همه به من میگفتن تو دیونه شدی چیکار کار داری میکنی اگر شدنی بودن این همه کارخانه ابر قدرت تو ایران این کار انجام میدادن من گفتم نمیدونم من عاشقش هستم این ایده هم به من داد شده حتی اگر نشه هم این کار میخوام برم انجام بدم مهم نیست چی میشه من میخوام خودم محک بزنم ببینم با خودم چند چند هستم هرچی بادا باد خلاص رفتم اصلا هدایت های اصلا اتفاقاتی شرایط خدا برای من راه های به من نشان داد کتاب های که من خودم تونستم دستگاه بسازم و زمانی که دستگاه تمام شد محصول تولید شد دادم تو بازار همه تعجب کرده بودن باورشون نمیشد دمت گرم بابا تونستی آفرین آفرین آفرین خلاصه من این دستاوردهای بزرگ تو زندگی خودم برای خودم ساختم جالب من شریک دارم حتی تا زمانی که شریک من این سرمایه گذار من با این حالا سرمایه گذاری کرد بود روی کار اون خودش باورش نمیشد میگفت من اشتباه کردم این نشدنی نیست و زمانی که نتیجه دید باور نمیکرد
خلاصه اینا گذشت این همه دستاورد بعد یک اتفاقی رخ داد یک بحثی بین دو تا شریک های من صورت گرفت من نتونستم خودم کنترل کنم عصبی شدم از کوره درفتم بعد چنان عصبی شدم که اصلا حال من احساس من بد شد حال اون مسأله آنقدر مهم نبود اما من اون لحظه نتونستم کنترل کنم خودم را و مقداری هم مقصر خودم بودم
اما من چیکار کردم من اومد هی تقصیر انداختم گردن دیگران هی گفتن نه این مقصر هستن این چرا این کار کردن به. هی خودم سرزنش میکردم هی میگفتم چرا چرا من باید بجای اینکه آدمهای درست حسابی با من باشند این آدمها باید باشند چرا و هی تو ذهن خودم تخریب میکردم هی خودم سرزنش میکردم هی اتفاقات شرایطی که اصلا اهمیتی نداشت تو ذهن دائما به یاد میاوردم نه تو فعلانی خاک تو سرت چرا الکی سر هر مسأله تو عصبی میشی چرا آخ هی ادامه میدادم از این ور هم دیگران مقصر میدونستم هی میگفتن نه اون آدم اینجوری اونجوری هر روز احساس من بدتر احساس من بدتر میشد بعد شرایط هم هی بدتر بدتر میشه هی اتفاقاتی رخ میداد. که قشنگ اون احساس بد من میبرد به شرایط بدتر هی اون توجه کردن من به اون شرایط هی داشت بیشتر میشد و این خود سرزنش این احساس ضعف این احساس نا توانی در من بیشتر قدرت میگرفت حتی یادم صبح که از خواب بلند میشدم آنقدر حالم بد بود که نجوا ها رها نمیکرد من را میگفت نه تو نمیتونی تو توانایی این نداری کی گفت کارخانه تو اصلا مال کارخانه زدن هستی اصلا تو مال این حرف های تو نهایتن همان مغازه داشته باشی بچرخونی بعد هی میگفتم خدایا هدایت کن من را هدایت کن من من به هر خیری از تو به من برسه من فقیر من نمیدونم تو میدونی هدایت من من را کم تسلیم هستم کن غلط کردم تو من هدایت کن بعد بعد میرفتم دوره دوازده قدم گوش میدادم فایل اول که شرایط به ظاهر بد هم باشه این ذهن تو داره نجوا میکنه شرایط اونقدر بد نیست هی گوش میدادم بعد شما یک فایلی گذاشتید گفتید که عامل ژنتیک مهم نیست من اون زمانی بود هدایت شدم بهش که اون موقع تو شرایط به شدت بعد بودم دقیقا هم زمان با اون فایل بود اون فایل گوش دادم بعد انگاری تصویری الهام تو ذهن من شروع کرد به حرکت کردن من شروع کردم به نوشتن بعد یک کامنتی گذاشتم بعد دوباره همان نوشته خودم فردا شب که میخواستم بخوابم بهم الهام شد تو اون نوشته اون کامنت دوباره بخون خوندم بعد به من الهام شد حسن تو فقط اعتماد بنفس پایین اومده تو مشکلی نبود تو یک ذره اعتماد بنفس پایین اومد درست میشه خلاصه این به من گفت من شروع کردم به مرور کردن گذشت هی میگفتم بابا من فعلان کار انجام دادم تا اون موقع برای میدونی چه کار بزرگی بود هی از خودم مثال میاوردم از دیگران از آزاده جان عزیز بعد از خودش شما استاد حالم هی بهتر میشد بعد از اون دوباره هدایت شدم به چی به ریشه تمام اتفاقات شرک شرک شرک شرک دیدم من شرک داشتم این اشتباهی که انجام دادم پایه اون شرک بود من ترسیده بودم قدرت داد بودم به آدمهای دیگه من چون از کودکی سرزنش شده بودم میترسبدم اگر اینکار انجام بدم یا انجام دادم همه چیز از دست میدم من میترسبدم چون از کودکی به من گفت بودن به فعلان وسیله دست نزن اینکار انجام نده خراب میشه یا رفتیم خونه فامیل گفتن شب بمونید هیچی نگو ما میگیم نمیشه باید بریم نمیدونم دست به میوه های روی میز نزن اگر من تو درسی بد نتیجه میگرفتم میترسبدم نمیدونستم چیکار کنم چون فکر میکردم درست نمیشه و اصلا ترمز های من پیدا میکردم میدیدم این ترمز های من از دوتا چیز ناشی میشه عزت نفس و توحید به خدا چقدر مثال دارم تو زندگی خودم دیگران به من میگفتن فعلان کار جواب نمیدهد من میگفتم نه میرم خدا کمک میکنه درست میشه و اتفاق میفتاد و یا یادم زمانی که میخواستم کاری انجام بدم خودم میترسبدم نکنه اگر جواب نده من فعلان میشه من بهمان میشم و اون اتفاق هم رخ نمیداد یا اگر هم میشد خوب نبود اما بعدش متوجه میشدم که خودم ترسیدم یک مثال دیگه از خود سرزنشی یا اشتباه بگم
من زمانی که مغازه زدم یک دوستی بهم زنگ زد و دوستانی داشت تو شهر کاشان به من گفت بیا اینجا من ببرمت تو کارخانه معرفیت کنم جنس بهت بدهند من هم رفتم
بعد . رفتیم تو دفتر یکی از این عزیزان بعد اون جا این دوست من سلام کرد بعد یهوی گفت خوب حسن جان بگو چی میخوای بعد بگو چجوری میخوای پرداخت کنی خودت صحبت کن بعد من میگی موندم گفتم میثم جان تو خودت صحبت کن من چی بگم آخه من نمیدونم چی بگم چنان ترس وجود من را فرا گرفت زبان نمیچرخید صحبت کنم بگم بعد شروع کردم صحبت کردن
گفت آقای صاحب فعلان شرکت من بچه یتیم هستم پدر ندارم یک مغازه دارم حتی از شما میخوام شما بیا به من بچه یتیم لطف کن جنس بده
بعد این رفیق من یک نگاهی به من کرد شریکم اونجا بود میخندیدن میگفت چرت پرت چیه داری میگی من یتیم هستم چیه خلاصه ما از اونجا بیرون اومدیم آنقدر این اتفاق تو ذهن من بد بود میگفتم چرا من آنقدر اعتماد بنفس من پایین است خوب این آدم درست کارخانه داره من اون موقع تازه مغازه خودم باز کرده بودم گفتم خوب داشته باشه من هم یک روزی به این مقدار شاید بیشتر از این ثروت هم خواهم رسید و همان اتفاق باعث این شد من به خودم قول بدم هر جا با هر فردی رفتم صحبت کردم حتی اگر رهبر هم بود خودم پایین تر از اون نبینم بگم هر سمت هر جایگاهی طرف داره من هم میتونم داشته باشم اپن آدم من آدم هستم از یک جنس هستیم و همین اتفاق نه تنها تو عزت نفس من تاثیر گذاشت حالا چجوری اینکار میکردم خودم مجبور میکردم تنهایی خودم تنها برم از فعلان کارخانه درخواست مثلا دیدن محصولات با خرید محصولات حتی با شرایطی که خودم میخواستم مثلا اون موقع به من میگفتن ما شمارو نمیشناسیم نمیتونیم به شما به صورت چکی جنس بدیم من هم خیلی محکم با قدرت صحبت میکردم میگفتم خوب من شرایط هم این است اگر دوست داشتید میتونید با من کار کنید و خیلی مواقع این اتفاق میفتاد به من اعتماد میکردن و جنس میدادن و بعضی موقع ها هم شد که نه اما این باعث شد خیلی روی عزت نفس من روی خود باوری کن روی اینکه شخصیت من تاثیر بزاره و از اون به بعد بود که تو معاملات یا شرایط های خودم تعیین میکردم میگفتم من با ابن شرایط میخوام اگر دوست دارید با من هم کاری کنید و چه اتفاقات قشنگی برای من رخ میداد
و از زمانی که اون اتفاقات تو کارخانه خودم رخ داد و متوجه شدم که این عزت نفس این سرزنش کردن چه عواقب بدی داره تمام سعی تلاش خودم کردم تا تغییر بدم میگفتم جدای از گذشت من چی شد مهم نیست مگه من آدم چند سال پیش هستم نه من حتی آدم دیروز هم نیستم من تغییر میکنم من هر روز دارم بهتر میشم این مثال یا مثال هارو میزنم مگه زمانی که من خواسته این داشتم کارخانه داشته باشم اصلا میدونستم که دستگاه چی هست نه رفتم دنبالش کتاب ها و دیدم خوندم دستگاه هارو دیدم یاد گرفتم مگه من حسن زنگنه حسن میدونستم قانون چیه مگه من دوسال اولی که فایلهای استاد گوش میدادم اصلا متوجه بودم که چی میگه استاد اما الان نگاه کن ببین من دارم از قانون دارم استفاده میکنم درک من چقدر تغییر کرد پس میشه هیچ اشکالی نداره فدای سرت دوباره تلاش میکنم و یک اتفاق جالب دیگه هم برای من رخ داد. استاد نه تنها به خودم این نوع نگاه دارم بلکه زمانی هم دیگران اشتباهی انجام میدهم با همین نگاه که اشکال نداره درست میشه نگاه میکنم دیگه نمیگم این آدم مقصر است نه تقصیر این آدم چرا این کار اشتباه انجام دادی آخ قبلا کارمندم یک اشتباهی میکرد کلی سرزنش کلی حرف تو چرا این کار انجام دادی از اون وقتی که خودم فهمیدم همه ما کامل نیستم از ابن اشتباهات درس میگیریم و نباید نگاه مجرمان با نگاه گناهی داشته باشیم خیلی تغییر کرد حتی کارمندانم اشتباهات کمتری میکند چون دیگه سرزنش نمیکنم نمیگم نه چرا فعلان میگم عیب نداره مواظب باش چیز خاصی نیست و نتیجه داد برای من آخه من خودم اشتباهی که میکردم نگاه مجرمانه داشتم انگاری یک گناه نا بخشودنی انجام دادم و دیگه جبران نمیشه اما دیگه الان میگم نه اتفاق این اشتباه سودمند بود خیلی مواقع هم یک اشتباهی رخ میداد تازه اون اشتباه به جای اینکه منجر به خسارت یا چیزی بشه تازه باعث میشد یک راه جدید یک اتفاق جدید یک ایده جدید یادم دوسال پیش بود شریکم یک پلاستیک برای محصولات سفارش داد بود بعد این اندازه که گرفت بود کوچیک گرفت بود به. سر این محصولات با یک سیم خاصی ما بسته بندی میکردیم فرش محصول ما فرش است تولید میکنم بعد سر ته کار با سیم بسته بندی میکردم بعد شب عید بود باید محصولات میفرستادم بعد پلاستیک ها اومد دیدم کوچیک بعد زنگ زدم به شریک گفتم چرا اینجوری سفارش دادی کوچیک بعد خلاصه یک چند ثانیه ناراحت شدم بعد قطع کردم گفتم خدایا یک راه کاری به من بده چیکار کنم همان لحظه یکی از دوستان من اومد رنگ گفت کجای گفتم سر کار هستیم ساعت چند ساعت 10 شب اومد دید دارم به این پلاستیک ها نگاه میکنم بعد یک شخصی هم همراه این عزیز بود بعد گفتم نمیدونم پلاستیک هارو کوچیک سفارش داد کوچیک شده نمیدونم چیکار کنم اون همراه دوست من گفت اشکالی نداره این به صورت وکیوم بسته بندی کن گفتم وکیوم چیه گفتم یک سشوار است مثل سشوار مو منتها حرارت خیلی بالای داره این برای این کار است یک مقدار پلاستیک یا همان مشبا اضافه میکنی بعد گرم که میشه خودش جمع میکنه مثل بسته بندی فرودگاه ها خلاصه فردا صبح این سشوار آوردیم گرفتیم این کار انجام دادیم بعد وقتی فرستادیم مشتری ها زنک میزدن میگفتن حسن از این به بعد کلا اینجوری دیگه بسته بندی کن دیگه سیم یا مثل بقیه بسته بندی نکن بعد میگفت چقدر این دستگاه خریدی حالا من نمیدانستم این چی میگه بعد رفتم بعد متوجه شدم اصلا این یک دستگاهی داره بهش میگن شرینگ که بسته بندی پلاستیک برای محصولات است منتها چون طول کارم ما زیاد مثلا فرش ها دو متر سه متر چهار متر این قیمتش از سیصد میلیون چهار صد میلیون شروع میشه تازه حساب کن با یک سشوار چند میلیون من نا خواسته یک کاری هدایت شدم که شرکت های دیگه چند صد میلیون هزینه کرد بودن یادم رفت بودم تو کارخانه یک عزیزی این دستگاه اون جا دیدم بعد به خودم گفتم خدایا شکرت خدایا شکرت این اتفاق باعث شد هم هزینه من کم بشه اون هم سیم روکش داری که ما هزینه میکردیم برای بسته بندی دیگه ندیدم بعد بین حتی سرعت این دستگاه کمتر سرعت یک سشوار صنعتی معمولی است خدایا شکرت از اون به بعد اسم این اتفاقات گذاشتم
اشتباهات سودمند
خدایا شکرت خدایا شکرت آنقدر مثال دارم استاد آنقدر مثال دار ازت بینهایت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم ممنونم برای این همه علمی که به زندگی من اضافه میکنی و زندگی قشنگی برای خودم ساختم بینهایت از ممنونم
شمارو به خدای که مهربان میسپارم
بنام خدای مهربان
سلام ب شما آقا حسن عزیز دوست ارزشمندم
خداروشکر میکنم ک هدایتم کرد ب کامنت فوق العاده عالی و پرانرژی شما
ابتدای کامنتتون خیییلی خندیدم و کلی تحسبنتون کردم
چقد راحت زیبا و صادقانه نوشتین خیلی لذت بردم
و بعد جدی تر شد کامنتتون
ک نشان از ایمان باور و شخصیت قوی شماست
مخصوصا اونجا ک مامان بزرگ شیرین زبونتون میگفت:
روله او ناررره
چقد ب دلم نشست و فهمیدم شمام لر هستین
چقد بهتون افتخار کردم
چقد دوسداشتم همچین مامان بزرگی داشته باشم
خخخخ
چقد قشنگ مسیری ک هدایت شدین الهاماتی ک عمل کردین و ایمانی ک نشون دادین ب دلم نشست
قلبم بازشد
ایمانم قوی تر شد
چقد قشنگ گفتی
اشتباهات سودمند
خداروشکر میکنم بابت این پیشرفت ها و این مرحله ای از ایمان رسیدین
ک ب این زیبایی خداوند ب راههای ساده و ثروتساز هدایتتون میکنه
خیلی خوشحال شدم بابت آشنایی باشما آقا حسن زنگه
شما الگوی خیلی خوبی برای من هستین
و بهم نشون دادین ک غیر ممکن وجود نداره
درپناه رب العالمین همیشه شاد و موفق و ثروتمندباشین
سلام عرض ادب خانم لرستانی امیدوارم شما هم تو مسیر زندگی همین طور پیشرفت پیشرفت و موفقیت های بزرگ داشته باشید به خداوندی خدا میشه من که یک فروشنده ساده بودم برای مردم کار میکردم خدا به خاطر یک تضاد با صاحب کارم من هدایت کرد گوش گرفت گفت بیا اینجا مه من بهت میگم بعد من با استاد عزیز استاد خرد آشنا کرد تازه فهمیدم که من کجا هستم تازه فهمیدم که تا اون موقع کلا ول بودم دور خودم میچرخیدم اما این نور حقیقت در دل من تابید شد و خداوند به لطف کرد واقعا این مه میگم هدایت هدایت کرد من هم مثل موسی سرگردان شده بودم و من هدایت کرد خدارو شکر میکنم که استاد قوی استاد که انصافا ته با الکی نباشه تو کل جهان تک است تک رو دستش نمیاد آشنا شدم و چقدر خوشحالم چقدر خوشحالم و منونم از تعریف شما خانم لرستانی بله من هم لر هستم زادگاه پدر من شهر درود است شما به دست حق تعالی میسپارم