پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله یکتا
سلام برهمه دوستان
من هم خیلی جاها وقتی باید از حق و حقوقم دفاع کنم نمیکنم و بعد حس قربانی شدن دارم.
من به همه متعهدم و سرقولم هستم اما به خودم متعهد نیستم و دایم به خودم ضربه میزنم همش میگم از فردا.
باید باورهای مخربی که در ذهن من هست و سبب شده سرقولم نسبت به خودم نباشم کارکنم و انها را شناسایی و برطرف کنم و همچنین عزت نفسم را بالا ببرم.
سلام
کامنت کوتاه و خلاصه ولی مفید و کارآمد اشاره خوبی بود به نکته قابلتوجهب اشاره کردین که از عزت نفس میاد و چرا منهم به تمام قولها و تعهدات دیگران اهمیت میدم ولی خودمو سرسری میگیرم یه الارمی رو تو ذهنم روشن کردین وتاحالا بهش توجه نکرده بودم
ممنون از نظرتون برام جالب و مفید بود
در پناه حق
به نام الله یکتا
سلام دوست عزیز
ممنون از اینکه کامنت من رو خوندید و نظرتون را بیان کردید، ذهن من همیشه برای گذاشتن کامنت مقاومت داره و همش میگه برای چی کامنت بذاری لازم نیست، اما الان از اینکه کامنت گذاشتم و براتون مفید بوده خوشحالم، باتوجه به آموزه های استاد وقتی من به همه متعهدم اما به خودم نیستم یعنی حس ارزشمندی نمیکنم و وقتی خودمو ارزشمند نمیدونم یعنی عزت نفسم پایین و باید روی باورهای ارزشمندی کارکنم و باورهای مخربم را از بین ببرم چون همه انسانها ارزشمند هستند.
براتون ارزوی سلامتی، خوشبختی و ثروت دارم.
به نام الله یکتا
سلام و عرض ادب
بسیار ممنون و سپاسگزارم از اینکه کامنت مرا خوندید و نظرتون را گفتید، به امید خدا از تصمیمها و قولهای کوچیک شروع کردم و متعهد میشم به همه قولهایی که به خودم میدم پایبند باشم و با توجه به آموزه های استاد اینجوری کم کم اعتماد به نفسم میره بالا و حس ارزشمندی میکنم.
من هم برای شما ارزوی سلامتی، سعادت و ثروت دارم.درپناه خدا شادو سربلند باشید.
به نام هدایت
سلام خدمت خواهر عزیزم بهاره
خیلی ممنونم چقدر کوتاه مفید ومختصر وگیرا کامنت بی نظیری شد
چقدر این جملتون رو دوست دارم وقابل فهم ودرک است
(من به همه متعهدم و سرقولم هستم اما به خودم متعهد نیستم و دایم به خودم ضربه میزنم همش میگم از فردا)
امید وارم هر روز روی باور های درست بیشتر ین موفقیت شما ببینم ولذت ببرم از نتایج خوب روزهای آینده
به خدای بزرگ و مهربان میسپارم خدانگهدارتون
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
من خیلی وسوسه میشم برای غذا خوردن و غذاهای ناسالم رو میخورم هرچند خیلی کم میخورم اما میخورم با اینکه دوره سلامتی رو دارم و دارم کار میکنم قشنگم همون لحظه متوجه میشم انگار دارم کاه میخورم اصلا به جسم من نمیشینه اصلا با بدن من سازگار نیست ولی نمیدونم چرا این تست کردن و تجربه غذاها از سر من نمیوفته.
من همیشه اونجایی که باید حرفم رو بزنم و از حق خودم دفاع کنم نمیکنم انگار زبونم قفل میشه و بعد کلی به خودم احساس قربانی شدن میدم هزار بار شده هی حرف نزدم نزدم جمع شده روی هم بعد یه جایی پاشیده بیرون که کلی خسارت به پا کرده
من هزار بار گفتم دلسوزی نکنم دلم برای کسی نسوزه اما باز این اشتباه رو میکنم باز از سر دلسوزی کاری میکنم حرفی میزنم رفتاری میکنم که بعدش بشدت پشیمون میشم.
یا متاسفانه توی کنترل احساسم خیلی ضعیف عمل میکنم یه جاهایی یه واکنشهایی نشون میدم که نباید بدم یا رفتارم از روی عقل و منطق نیست کاملا احساساتی و زودگذر هست و بعدش مثل چی پشیمون میشم.
خیلی عجله میکنم هر بارم بخودم میگم بابا چقدر عجولی یکم صبر کن با حوصله باش اما هی میخوام زود تموم بشه زود برسیم زود نتیجه بگیرم انگار لذت بردن از لحظه حال برام معنا ندارد.
با افراد یک هو خیلی صمیمی میشم هی سرویس میدم و میخوام خوشحالش کنم بعد یه جایی ازش کوتاهی میبینم به هم میریزم و ناراحت میشم.
اشتباهی که زیاد میکنم صحبت کردن و خبر گرفتن هست خیلی حرف میزنم همشم بیخود وقتم رو بشدت میگیره کلی هزینه بیخودی برای هیچی.
وقت و انرژی گذاشتن برای دیگران حالا یا راهکار دادن بهشون یا مسائلشون رو حل کردن یا انگیزه دادن بهشون وحالشون رو خوب کردن کلا این کار اشتباه رو زیاد تکرار میکنم و بشدتم از من انرژی میگیرند بشدت تخلیه انرژیم میکنند و اذیت میشم.
من سر تعهداتم و قول و قرارم با خودم نمیمونم بشدت آدم خوش قول و متعهدیم نسبت به دیگران ولی بشدت بدقول و غیر متعهد نسبت به خودم همشم میگم دیگه این جور نباشم و ارزش بیشتری برای خودم قائل بشم اما باز نمیکنم.
سلام درود به دوست عزیزم
خیلی ممنون و سپاسگزار که کامنتی به این زیبایی نوشته می دونی چند ماهی هست با خودم تکرار می کنم.تا باورم بشه. همه انسانها که دراین جهان هستی زندگی می کنند بسیارارزشمند وخداگونه هستد برخورد رفتارشون با من سرشار از عشق عزت احترام فراوان است عاشق این هستند که به خیر نیکی برسونند وجه خداگونه شون رو به من نشان دهند.
و دومین باور ی دارم کار می کنم من انسان های متعهد وفادار صادق در رفتار گفتار عملکرد به خود را جذب می کنم.
دلیل کار کردن روی این باورهام این بود که من همیشه نسبت به همه در قبال حرف قولی و قراری می زاشتم حتی قرار ملاقات من سر ساعت حاضر میشدم اما همیشه عکس جواب می گرفتم و سوالم از خودم این بود که چرا منی که اینقدر نسبت به همه صادقم آدماهایی رو جذب کردم دورو هستند یا متعهد به حرف قول شون نیستن می زنند راحت زیرش به بهانه های مختلف هیچ ربطی به سن سال طرف مقابلم نداشت چه اونی15 سالش چه اونی 27 سالش بود چه اونی که 41 سالش بود چه اونی که 70 سالش بود توی فایل الگوهای تکرارر شونده هم نوشتم برام واقعااا سوال بود اخ چرا من کی و کجااا نسبت به قول و قرارم بدعهد بودم که چنین آدم های بی ثبات شخصیتی رو جذب کردم،
می دونید خانم جعفری عزیز احساس می کنم متوجه شدید با نوشتن کامنت تون پاسخ به سوال منو دادید یاد حرف استاد ارزشمندم افتادم که خدا بی نهایت دست داره برای کمک به من خداوتد بی نهایت راه و نشانه داره برای پاسخ به سوال من اره شما درست فرمودید شما دوست عزیز توحیدی ام درست فرمودید
” من سر تعهداتم و قول و قرارم با خودم نمیمونم بشدت آدم خوش قول و متعهدیم نسبت به دیگران ولی بشدت بدقول و غیر متعهد نسبت به خودم همشم میگم دیگه این جور نباشم و ارزش بیشتری برای خودم قائل بشم اما باز نمیکنم. ”
من چه دنبال چیزای بیهوده در خودم گشتم برای پیدا کردن این باور که این الگو رو در من در زندگی من تکرارر می کنه من عارفه چندبار برنامه ریزی کردم برای انجام کارهام آیا چند روز پیوسته ادامه دادم من عارفه چندبار به خودم قول دادم درد دل نکنم سر پیشامدهای زندگیم چرا سر پای قول قرارم نموندم من عارفه چندبار گفتم چتدبار عهد بستم در مورد گذشته ای که تمام شد رفت حرفش نزم چرااااااااااااااااا زدم که هنوز هنوزز دارم درجا می زنم سر فراموش کردن من عارفه چندباررر قول دادم عارفه قوی باشم همان جوری که در درون قوی ام چرا این قوی بودن درونی ام رو در ظاهر نشون ندادم تا با دیگران صحبت نکنم سر پیش آمده تا اونها برنگردند زنگ بزنن عارفه خوبی من نیازی ندارم کسی حالم بپرسه وقتی دارم توی خودم حل میشم تا حل کنم با خودم تا فراموش کنم چرااا عارفه قول داد تموم کنه اما تا یه اتفاقی افتاد دلش لرزید کارش روزش استوپ می خوره روی تخت دراز می کشه حتی حال دوچرخه سواری که عشقش رو انجام نمی ده سرش گاه توی سایت گاه توی گذشته ناهار شام خوردن هم میلش نمی بره چراااا چون بدن من داره نشون می ده عارفه تو حالت خوب نیست منم میل ندارم با حال گرفته غذا بخوری میل ندارم بری دوچرخه چراااا دلت برای خودت نسوخت چرا با خودت مهربان نبودی بعد وقتی یکی بهت زنگ زد احساس می کنی براش مهمی عارفه تو برای خودت مهم بودی دختر تو مهربان بودی نبودی دلبندم نبودی جهان هم این رفتارتو با آدم هایی که هیچ ازشون انتظار نداری و همه جور قبولشون داری این بدعهدی بی ثباتی زیرحرف شون زدن بی رحم نامهربانی و….. نشون می ده
خانم جعفری عزیز خواهر مهربانم ممنون ممنونم که نوشتی ممنون که نوشتی آنچه رو که باید می نوشتی تا من به خواست خدا به وسیله کامنت شما آگاه بشم. خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
در پناه الله مهربان در پناه خدای مهربانی ها شاد سلامت پایدار باشی.
عزیزم اول خیلی ممنون بابت کامنت بلند بالایی که نوشتی دوم سپاسگذارم بخاطر احساس خوبی که بمن دادی سوم خدا رو شکر که نوشته من یه زنگی درون شما زد و هوشیارت کرد.
و امیدوارم این احساس خوبی که دادی هزاران برابر به زندگی قشنگت برگرده و هم شما و هم من باید روی احساس ارزشمندی و لیاقتمون بیشتر کار کنیم خودمون رو بقول استاد ارزشمندتر از حتی پدرو مادر و فرزندمون بدونیم و این احساس ارزشمندی رو بیشتر و بیشتر سر تعهد و قول و قراری که با خودمون میبندیم و بهش پایبند میمونیم تقویت کنیم.
سلام بر استادان بزرگ و گرامی
و سلام بر رهروان توحیدی اش
امروز دومین روز از دومین چله توحیدی منه
اول بزارید معنی دیوانگی رو بگم و بعد خواهم گفت چرا چله ها ادامه خواهند داشت.
دیوانگی یعنی انجام یک کار مستمر و انتظار یک نتیجه متفاوت
در دوران جهالتم به معنای واقعی من یک دیوانه بودم چون این قانون رو نمیدونستم که تکرار اشتباهات ، تکرار همون نتایج قبلی رو در پی داره
به عنوان یک مسلمان این حدیث شنیده بودم که امام على علیه السلام فرمودند: «هر که دو روزش یکسان باشد، مغبون است . . . و هر که فردایش بدتر از دیروز او باشد، محروم است»
اما هیچ درکی از عقوبت تکرار های اشتباه خودم نداشتم در حالی که نیز هیچ رضایتی از شرایطم نداشتم ، درست مثل جانوران بصورت غریزی همه چیز زندگیم در یک چرخه بدون تکامل رقم میخورد.
خب چنین جانوران انسان نمایی خیلی هم غُر میزنند اونم به خدا اونم با فریاد و خشم « خدایاااااا چراااا من»
خب اون موقع استادی مثل عباس منش نداشتم که بگه: ابله جان ! حتی ماشین حساب هم که ساخته دست بشر پر خطاست، از ورودی های یکسان ،خروجیش، داده های یکسانه
یا بقول استادم اگر هزار بارم تو آبمیوه گیریت ، سیب بریزی آب سیب تحویلت میده و قرار نیست« یک روز جمعه ای» آبمیوگیریت از ورودی سیب ، آب هویچ تحویلت بده
توئه انسان با این هیکل زیبا و این روح با عظمت چرا فکر نمیکنی؟ چرا نمیخوای بفهمی که نمیفهمی؟ و کی قراره برای نفهمیت کاری بکنی؟
«افلا یعقلون؟ افلا تتفکرون ؟»
و روزی که از نتایج مکرر اشتباهات مکررم به تنگ آمدم در فراز آن انزجار به انفجار رسیدم، تصمیم گرفتم که فکر کنم و این سخت ترین کار دنیا (فکر کردن) را بلاخره به نتیجه رسیدم که برای انسان بودن باید آدم شد
برای آدم شدن باید تفکر کرد و برای تفکر باید تعقل و برای تعقل باید هدایت خواست و برای هدایت باید تقوی داشت.
و باز هم رسیدم به کنترل ذهن و نفس که نیاز به یک دیدگاه توحیدی داشت.
دیدگاه توحیدی نیاز به یک استاد توحیدی داشت و من این نعمت را داشتم ، استاد عزیزم در سایت محشرش پرده از یک عمر زندگی شرک آلودم برداشت
خب هنوز فاصله داشتم تا درک گوهرهای دردانه استادم
پس سراغ شاگردان ارشد رفتم و اولین اقدام جدی یا همون چله توحیدی اول آغاز شد (خب نتایجش تو روز 38 به اوج رسید که تو کامنتهای قبل گفتم)
و امروز در دومین روز چله دوم درآمدم به 8 برابر رسیده و این نشون میده همونطور که اشتباهات اگر تکرار بشن نتایج اون اشتباهات هم تکرار میشه
نتایج چله ها هم تکرار خواهند شد اما یک حساب و کتاب قرآنی بکنیم.
هر عمل شر و ناصوابی یک گناه مکتوب میشه و هر عمل خیر ده تا بریم ببینیم قرآن چی گفته
«من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون» (سوره انعام ج آیه 160).
هر کس کار نیکى بیاورد، ده برابر آن خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز برابر آن، کیفرش ندهند و هرگز به آنان ظلم و ستم نشود.
قربون این خدا برم که گاهی دو دوتاش هزارتاست.
این آیه چی میگه:
«و مثل الذین ینفقون أموالهم فى سبیل الله کمثل حبه أنبتت سبع سنابل فى کل سنبله مائه حبه و الله یضاعف لمن یشاء» آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق مى کنند مانند دانه اى است که هفت خوشه از آن بر مى آید و در هر خوشه اى صد دانه دیگر وجود دارد و همانا خداوند به هر کس بخواهد پاداش بیشترى مىدهد.
از این آیه معلوم مىشه حسنه انفاق در راه خدا تا هفتصد برابر پاداش داره
خب پس چله توحیدی دستاوردش قابل محاسبه نیست( البته برای آنها که تقوی پیشه کنند و به خداوند اعتماد ورزند)
استاد جانم نمیتونم کامنتی بزارم که توش اشاره ای به دیدگاه توحیدی توش نکنم چرا که تمام اشتباهاتم از سر شرک و تمام نتایجم بخاطر توحیدی بوده که یادم دادید
و الا منم همون مسلمونی بودم که از توحید فقط همون شعر کودکانه رو بلد بودم ( اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود)
اما در جواب دوستانی که میپرسند چله توحیدی چیه و چجوریه؟
چله و نذر یک پیمان و یک تعهد بین بنده و خداست تا بنده مصمم تر و جدی تر بر سر عهد و پیمانش با خودش بمونه
و گرنه خدا چه نیازی به اعمال و دیدگاه ما داره.
برای نتیجه گرفتن از قوانین بی نقص پروردگار تنها شرط اعتماد به قانونگذار اون یعنی خداونده
و شما دارید میبینید حتی گفتن:«In God we trust » هم دیدگاه یک ملت 333میلیونی رو تحت تاثیر قرار داده.
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
درود بر شما سید حبیب جان
روزی امروز من کامنت شما بود واقعاً که این نگاه توحیدی بر بند بند دل و جانم اثر گذاشت
چقدر تحسین میکنم شما را
چه خدای مهربانی داریم
چقدر این خدا بخشنده است و ما دریغ داریم از درخواست از او
یکی از تمرینهای مهم خداشناسی تمرین درخواست کردنه
بیحد و مرز خواستن از رب
یکی از جاهایی که خیلی خوب میشه شناخت شرک رو در درخواست کردنه
میگیم خدا بخشنده است وهابه اما موقعی که نوبت به درخواست میرسه ذهن منطقیمون شروع میکنه به دو دوتا چهارتا کردن
درحالیکه این خدا بینهایت بخشنده است
هر چقدر هم که بخواهیم به اندازه یک قطره از اقیانوس عظیمش کم نمیشه و سوال اینجاست که چرا بهراحتی محدودیت رو باور کردیم؟
تذکر قرآن به تعقل دقیقاً همینجا معنی پیدا میکنه که بپرسیم از خودمون چرا محدودیتها رو باور کردیم؟
چرا ادعونی استجب لکم رو باور نداریم؟
چرا فراموش میکنیم که داریم در هر لحظه هدایت میشیم؟
وقتی یه خواستهای رو مشخص میکنیم هزار جور منطق داریم برای نشدنش جز یه منطق که خداوند بزرگتر از چیزهایی است که ما میخواهیم.
یاد جمله استاد در قدم اول میوفتم که گفتند ما فقط اگر یک باور درست داشته باشیم خودش به تنهایی معجزه میکنه.
ما تنها اگر همین وعده ادعونی استجب لکم رو باور کنیم دیگه چیزی نیست که بخواهیم و نتونیم داشته باشیمش.
خداروشکر برای این صراط مستقیم
سلام بر مقدم ترین احسان سایت
روزگارت سرشار از نیکی و احسان و نتایجت چون تمثیل قرآن ، 700 برابری ان شاءالله
دوست عزیز و خوش ذوق و توحیدی من
بسیار سپاسگزار و خوشحالم که توفیق همفرکانسی با دوستان گلی چون شما رو دارم
باوری که من درست کردم اینه
«خدایا عاشقتم چون باتو همه چیز ردیفه »
و دارم جواب میگیرم.
در پایان مجدداً از بیانات زیبا تون سپاسگزار و مشعوفم
سلام به استادید بزرگوارم
سلام به دوستان همراهم
و سلام بر حبیبم
چقدر خوشحالم و چقدر لذت میبرم که شما در لحظهٔ مقدسِ اکنون داری مفهومِ نامِ قشنگتو به معنای واقعیِ خودش زندگی میکنی….
عجب کامنتی آقااااا !!!!!
در کلمه ، کلمه اون و
جمله به جمله ش عطر خداوند رو با روحم نوش کردم…
و چندین بار خوندمش و هر بار بیشتر لذت بردم…
و چه آیاتی رو ثبت کردی در این جایگاه نورانی….
زبانم قاصره که بگم از خوندنشون چگونه قلبم منور شد…
سبحان الله از لطف خداوندم..
و میبوسم دستانت رو ، تک تک انگشتانت روکه به اراده پروردگار بر صفحه کیبورد موبایل لغزیدن و این اثر دلنشین روخلق کردن….
و صد البته نتایج عالی امروز ، ارزش شناخت همون تضادهایی هست که در روزهای دورتر تجربه کردی و خداوند رو سپاسگزارم که هر چند در اون شرایط در روزهایی مغبون و در روزهایی محروم بودی ، اما امروز ممنونی…
ممنون خداوندی که شما رو به مسیری هدایت کرد که هر روز درسی برای آموختن و نعمتی برای شکر کردن داری….
و اما چله توحیدی ، شاهکار این سایت توحیدی…
حرکتی جهادی برای خودسازی و پرهیز از اشتباهات تکرار شونده به لطف خداوند عزیز….
به قول حافظ شیرین سخن:
سحر گه رهرویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی،شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
بله…شراب که ذات روحانی ماست
و شیشه شراب که جام وجودی و تنِ ماست…
در این چله نشینی(اربعین )به ثمر خواهد نشست، و زلال خواهد شد…
چرا که وعده خداوند حق است و او خلف وعده نمیکند…
سراسر غرق در نور و عشق الهی باشی حبیب جانم
سلام به اقای حافظان عزیز
بسیار لذت بردم از خوندن دیدگاهت؛ دمتگرم
اگه ممکنه این جله توحیدی رو بیشتر برامون باز کنید ، یه توضیحی دادید ولی من کامل متوجه منظور شما نشدم،
اگه براتون امکان داره کاملتر این چله توحیدی رو باز کنید ؛
درسته استاد در مورد مسائل توحیدی خیلی زیاد توضیح دادن فایلهای ریگان اماده کردن و در تمام دوره هاشون هم ازش صحبت میکنن از توحید عملی ؛ ولی توضیح دوستاتی که عملی از این قوانین استفاده میکنن هم خیلی برامون میتونه مفید باشه
ایشاله که روز بروز موفقتر و اگاهتر و شادتر باشید
سلام به استاد خوشتیپ و دوست داشتنی، و سلام به مریم جان و همه ی دوستان نازنینم در سایت رویایی عباسمنش دات کام.
آخ آخ آخ… تکرار اشتباه… مگه میشه کسی باشه اشتباه تکرار شونده نداشته باشه! تا عنوان فایل رو دیدم گفتم خب امشب شب خود افشاییه… وقتشه که با خودت روراست باشی، بشینی ببینی چه پترن های تکرار شونده ای از اشتباهات داری… البته که می دونم تو خیلی موارد تکرار شونده بهتر شدم و خدا رو شکر می کنم.
– مثلا تو اینکه از رفتار بقیه (بخصوص دخترم و همسرم) ناراحت یا عصبانی بشم. خیلی خیلی کمتر از قبل شده ولی هنوز به صفر نرسیده. به امید خدا بزودی به اونجا هم می رسم.
– دیگه اینکه قبلا خیلی وقتا اگر می خواستم سر یه ساعت جایی باشم تو زمانبندی مشکل داشتم و مثلا 5 دقیقه یا 10 دقیقه دیرتر می رسیدم الان خیلی کمتر شده بخصوص تو این یکماه گذشته که آگاهانه کدش رو می نوشتم.
– خیلی وقتا به حافظه م اعتماد می کردم و کارام رو لیست نمی کردم و بعد تو یه میتینگیادم می افتاد عه قرار بود اون کارو انجام بدم و یادم رفتم، خب الان سعی می کنم حتما یه جا نوت بذارم برای خودم.
– یه اشتباهی که هنوز هم تکرار می کنم به تعویق انداختن کارهای غیرضروریه. مثلا قاب کردن عکسا و زدنشون به دیوار (ایموجی با دست رو پیشونی زدن) (الان خواهرام و مامانم می گن هنوز نزدی عکسا رو؟؟که هربار که اسباب کشی کردیم چندین ماه عکسا یه جا مونده تو کمد خاک خورده! الان از پارسال که موو کردیم و اومدیم به این خونه مون هر از چندماهی می رم سراغش به هدف اینکه ببینم کدوم عکسا رو بذارم یا کدوم قاب عکسا رو با هم رو یه دیوار بذارم بعد خیلی بنظرم به هم نمیان و بعد یکی دوساعت وقت گذاشتن می ذارمشون کنار تا مثلا قاب سفارش بدم از آمازون. گاهی تا انتخاب قاب هم از سایت رفتم ولی هنوز در اون مرحله مونده. یا مثلا وقتی از مسافرت بر می گردیم بخصوص الان که اتاق اضافی داریم، فقط لباسای کثیف رو درمیارم و بقیه وسایل تو چمدون تا دو سه روز تو اتاق چمدونا می مونه :(
البته معمولا فردا صبحش باید برم سرکار و ما شب می رسیم خونه. تازگی برنامه رو اینجوری می ذارم که مثلا اگه از کانادا 4-5 ساعت درایو داریم همون صبح راه بیفتیم که تا 2-3 برسیم و من برای اینکار وقت داشته باشیم.
– اشتباه بعدی شروع کردن کارایی هست که ضروری نیستن و شروع می کنم ولی نصفه کاره رها میشه. تو کارای ریسرچ شرکت، مثلا یه ایده دارم که خب اگه این کار اکسترا رو انجام بدم چقدر کار اصلیم رو تکمیل می کنه، و بعد شروع می کنم، اما چون ضرورت نداره تا نصفه هاش می رم و بعد که فشار کارم زیاد شده رها شده.
یا «سه تار» رو تو زمان لیسانس که ایران بودم شروع کردم ولی بعد ادامه ندادم حتی سه تار رو سپردم برام آوردن امریکا ولی همینجوری مونده تو بیسمنت و دیگه کوک هم نیست.
یادگیری نرم افزار Python رو که برام لازم نیست ولی اگر بلد باشم خیلی برام مفیده رو تاحالا دوسه بار شروع کردم به یادگیری از طریق سایتها ولی باز نیمه کاره رها کردم.
الان که لیست کردم داره بهم بر می خوره!! تازه این لیست همچنان ادامه داره. چه معنی داره من انقدر کار رو شروع کنم و نیمه کاره رها کنم. منی که انقدر خودم رو با اراده می دونم! همینجا به خودم قول می دم که باورهای نادرست پشت این قضیه رو از بیخ گوشش بگیرم و بلایی سرش بیارم درس عبرتی بشه برای ترمزهای دیگه که اون پشت مشتا قایم شدن…
دارم فکر می کنم چه باوری باعث میشه آدم یه کاری رو شروع کنه ولی تموم نکنه؟ اولین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که اولی که می خوام شروع کنم برآورد درستی از میزان زمانی که باید بذارم براش ندارم. بعد یه مدت هم ذهنم میگه خب اینکه واجب نیست حالا اگر وقت اضافه داشتم انجامش می دم و بعد به مرور هی درجه اهمیتش کمتر و کمتر میشه. دیگه اینکه چون پروژه ای نیست که باید براش به کسی جواب بدم یا تحویل بدم کانسیکونسی برای انجام ندادنش نمی بینم و ذهن نجواگر باز ولش کن ولش کن رو تکرار می کنه. در صورتی که اگر به اندازه ای که برای قول به دیگران احترام قائلم، همون احترام رو برای قول به خودم قائل باشم پس باید از رها کردنش جلوگیری کنه… عه عه عه یعنی آخرش رسیدم به اینکه اگر کاری رو شروع می کنم ولی نیمه کاره رها می کنم یعنی برای خودم به اندازه ی کافی ارزش قائل نیستم عه! اینکه خیلی بد شد… جالبه تا حالا اینجوری حلاجیش نکرده بودم. خدایا شکرت! چقدر خوبه آدم اینجوری بشینه و ریشه یابی کنه مسائلی رو که هر از گاهی آزارش می ده… استاد چه می کنین با این فایلا… اونم فایلای که رایگانن و انقدر با ارزش!
خب که اینطور! خیلی حس جالبیه انگار مچ خودمو گرفتم!! هم خوشحالم هم ناراحت!
ولی استاد چقدر خدا رو شکر می کنم که تو فرکانس گوش کردن به این سری از فایلهاتون هستم. چقدر شکر می کنم بابت وجود نازنین شما و مریم بانو که انقدر قوانین خداوند رو برای ما با مثال و سوال و تمرین قابل فهم می کنین. چقدر خوشحالم بخاطر این سایت و دوستان نازنینی که خوندن کامنتهاشون کلی برام درس داره.
چقدر خوشحالم از نوشتن این کامنت که باعث شد تمرین کنم چجوری باورهای ناخواسته ی یا ترمزهای ذهنیم رو بکشم بیرون. چقدر این همزمانی ها فوق العاده ن . همین دیروز بود که بعد از تمرین سی روزه ی اول دوره ی کشف قوانین زندگی به خودم قول دادم برای سی روز دوم باید تمرکزم رو پیدا کردن ترمزها باشه ولی همش تو ذهنم می گفتم چجوری؟ چطور باید ترمزا رو بکشم بیرون… و الان خیلی ساده در عرض یه ربع به ترمز رو مچش رو گرفتم…
خداجونم کمکم کن تا با تعهد تو این سی روز دوم رو پیدا کردن باورهای نادرست و ترمزهام کار کنم و ببام اینجا از نتایج فوق العاده ش بنویسم. همین کامنت اولین قدم در این راستا بود. استاد عزیزم یک دنیا ممنونم از آموزشهای بی نظیرتون. برای تک تک دوستان هم آرزو می کنم خداوند این اراده و این همت رو بهمون بده تا موشکافانه ترمزها رو بشناسیم و چنان شتابی بگیرم که بقول استاد نتایج بگن: بوم بوم بوم…
در پناه حق.
سلام به یکی از دسته گل های خانواده زمانی
چه قدر دیدگاه قشنگ و موشکافانه ای نوشتی شما!
درود بر شما و خانواده ی دوست داشتینت.
وقتی اسم پایتون رو دیدم لا به لای کامنت گفتم حتما با شما به اشتراکش بزارم
نمیدونم منظورتون زبان برنامه نویسی هست ولی اگر هست شما خیلی عالی میتونی از طریق دوره های یکی از خوبای دنیا پایتون جادی یاد بگیرینش
توی سایت مکتوب خونه خیلی آموزش های قشنگی از یادگیری پایتون هست که برادرم هم توصیه کردم از طریق اون یادبگیره.
و اگر بخواین شما با این ساختار آشنا بشین اولش خیلی خوبه اصلا بفهمین کدنویسی یعنی چی!
ولی در هر صورت این دنیا بسیار بسیار شیرینه و زبان پایتون زبان شاعری برنامه نویسی و اعتقادم اینه که شما با پایتون میتونی به روح بی جان کدها جانی دوباره ببخشی من خودم که عاشق پایتونم …
خلاصه حتما پگیریش باشین خیلی راحت و سریع یادش میگیرین و به یاد من هم یه لبخند قشنگ بزنین
موفق باشید
به به به سلام یه سید علی خوشدل و خوش قلم، برادر توحیدی گلم. خدا می دونه که وقتی رو نقطه ی آبی زدم و اسم شما رو دیدم قلبم چقدر شاد شد. اتفاقا از جمعه شب اومدیم کانادا پیش سه خواهر دیگم (که یکیشون تو سایت نیست ولی تو همین مسیر هست به نسبت) و وقتی کامنت شما رو دیدم با نسیم و یاسمن بودم. جالب اینجاست که از دیروز که وویس شما رو گوش دادم دیگه کامنتات رو با صدای خودت تو ذهنم می شنوم و حس خوبیه. خلاصه که ذکر خیر شما و بقیه ی دوستان جانِ سایت مثل نقل و نبات تو صحبتهای ما هست.
بله زبان پایتون بنظرم خیلی شیرین و جذاب می یاد و وقتی دانشگاه کرنل محقق بودم خیلی از دانشجویان دکتری این زبان رو بلد بودن و یکیشون که باش کار می کردم خیلی مختصر برام توضیح داد و آشنام کرد و من بسیااار لذت بردم. بعدش تصمیم گرفتم خودم یاد بگیرمش خیلی دوره های مجانی هم هست قاعدتا ولی خب همونطور که گفتم چند سری شروع کردم ولی هیچ وقت ادامه ندادم. مرسی از معرفی سایت مکتب خونه. رفتم چک کردم چه جالب بود که تدریس کننده ش هم انسان بزرگیه. بسیار ممنونم که بهم معرفیش کردی.
مطمئنم شما از سایت های کورس های آنلاین خبر دارین ولی برای دوستانی که خبر ندارن و دنبالش هستن سایت Coursera کورس های آنلاین خوبی داره که بسیاریش هم مجانی هست. اگه درست یادم باشه پایتون رو از این سایت مجانی شروع کردم. دانشگاه Harvard و Stanford هم یه سری کلاس های آنلاین مجانی دارن.
بهرحال واقعا ممنونم از اینکه هستی و انقدر الگوی خوبی برای ما و بهمون یاد می دی چجوری متعهدانه کار کنیم رو خودمون. امیدوارم این سفر هدایتی شما و همسرت به زودی به امریکا برسه و بتونیم اینجا پذیراتون باشیم :)
در پناه خداوند هدایتگر و مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشی.
درود بر شما سمیه جان
چه نکته فوقالعادهای درخصوص دلیل اصلی رها کردن کارها نصف و نیمه اشاره کردین که باز برمیگرده به ریشه احساس لیاقت و ارزشمندی
من خودم یکی از ترمزهای مهمی که در خودم پیدا کردم این بود که وقتی یه اشتباهی ازم سر میزد خیلی خودم رو سرزنش میکردم بعد به خودم گفتم اگر رفیقت هم همچین خطایی میکرد انقدر سرزنشش میکردی چیکار میکرد؟ قطعاً از دستت ناراحت میشد و ازت فاصله میگرفت، پس چرا با خودت مثه یه رفیق رفتار نمیکنی؟ چرا بهمحض کوچکترین خطایی خودت رو سرزنش میکنی؟
دقیقاً دلیل اینکه به قول خودمون هم پایبند نیستیم همینه که برای حرف خودمون ارزش قائل نیستیم یعنی حرفها و قولهایی که به دیگران میدیم تقدم داره به خودمون.
چقدر نگاه فوقالعادهای بود اصلاً حس میکنم خون تو مغزم یه جریان تازهای پیدا کرد.
چقدر این نگاه قرآنیه یاد آیه
وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ
شاید بهنظرمون بهتعویق انداختن این کارها چیزی نباشه و بگیم خوب حالا یه کتابه دیگه نخوندم، به برنامس دیگه یادش نگرفتم حالا که دیر نمیشه، درحالیکه تفاوت انسانهای بزرگی مثل استاد عباسمنش در اجرای همین الهاماته
ما یه سری خواستههای جدید درونمون شکل میگیره و ممکنه یه سری الهامات جدید دریافت کنیم اما همچنان بیتفاوت هستیم و جدیشون نمیگیریم درصورتیکه مسیر رسیدن به خواستههامون از باب اجرای همین قدمها میگذره که در اجراش تعهد نداریم و بعد تعجب میکنیم که چرا اتفاق جدید و مورد انتظارمون رخ نمیده.
از شما دوست عزیز سپاسگزارم که این نکته رو متذکر شدید
خداروسپاسگزارم برای عزیزانی چون شما
سلام احسان عزیز،
بسیار خوشحال شدم از دیدن پاسخ شما به کامنتم و خدا رو شکر می کنم. کاملا هم باشما موافقم، این نکته ای که گفتی ممکنه بنظرمون بیاد چیز مهمی نیست فلان کتاب رو نخوندم یا فلان برنامه رو یاد نگرفتم… اینکه بگیم وقت زیاده سر فرصت انجامش می دم بعدا… نکته ی طلایی کامنت شما که هزار درصد باش موافقم و مرتب باید به خودم یاداوری کنم اینه که تفاوت انسانهای بزرگ یا موفق در اینه که این ایده ها رو پی می گیرن و انجامش می دن من همکاری دارم که از اون سمت بام افتاده یعنی انقدر می ره دنبال چیزهایی که ضروری نیست ولی فایده داره که از پروژه های اصلیش می مونه ولی جدیدا این ویژگیش رو دارم تحسین می کنم که مثلا اگه می بینه که اگه پایتون رو یاد بگیره چقدر رسم کردن پلات های دیتاهاش راحت میشه، حتما می ره یاد می گیره و بکارش می بره… خیلیای دیگه رو دیدم که این ویژگی رو دارن، تو همین سایت هم دوستانی هستن که لذت می برم از اینکه وقتی آیه ای می بینن می رن چهارتا قبل و بعدشم می خونن که مفهوم رو بهتر بدونن یا اگر صحبت از یه پدیده میشه می رن و ته و توش رو درمیارن. و قطعا هربار که می بینم تحسینشون می کنم. فکر می کنم یعنی مطمئنم این هم یه عادت سازنده و مناسب هست که باید در خودم ایجاد کنم و به امید خدا اینکار رو می کنم.
سپاس فراوان از یاداوری این نکته ی مهم دوست عزیز. امید وارم در پناه خدای ارحم الراحمین شاد و سلامت و ثروتمند باشید و در این راه ثابت قدم :)
سلاممم دوست عزیزمممم
چقدر شما دقیق و درست و آگاهانه دلایل اشتباهاتتون مخصوصا عقب انداختن کارهارو با نوشتن یک دیدگاه بررسی کردید
واقعا از این دیدگاهتون آموختم و آموختم و آموختم ….
تحسینتون میکنم بابت این همه آگاهی و اینکه تونستید خودتون ریشه یابی کنید اون هم انقدر دقیق و درست
دمتون کلی گرم
دوستتون دارم:)
بنام خداوند هستی بخش مهرورز
سلام
به ذهنم رسید که نکته مهمی رو به خودم و کسایی که کامنتم رو مطالعه می کنن یاد آوری کنم که:
ما هر وقت با این سوالات و سوالات دوره و در کل سوالات درست مواجه می شویم، بهتره که چند نکته رو در نظر بگیریم:
• هدف این سوال چیه؟
• این سوال به من چه آگاهی ای رو می ده؟
• این سوال از من چی می خواد؟ من باید چکار کنم؟
یعنی هر سوال:
یک هدف داره!
یک آگاهی به من می ده و چراغی رو در ذهنم روشن می کنه!
و بعد از اینکه بهش پاسخ دادم من باید یه کارهایی رو انجام بدم!
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
هدف سوال اینه که: به من بگه من یک اشتباهاتی در زندگیم دارم که هی دارم تکرارشون می کنم. و باید این و بپذیرم، در واقع من اشتباهاتی دارم و باید به دنبال حل مساله در درون خودم باشم، این شرایط بیرونی نیست که باعث می شه من هر بار اون اشتباه رو تکرار کنم.
بعنوان مثال من همیشه دیر می رم سر کارم.
آگاهی ای که به من می ده می تونه این باشه که:
اولا: الگوهای تکرار شونده ریشه در افکار و باورهای من دارن
دوما: من می تونم با تغییر نگاهم، با تغییر باورهام، اون اشتباه تکراری که سالهاست درگیرشم و اون رو به عنوان شخصیتم یا روال زندگیم پذیرفتم رو تغییر بدم.
مسئولیتم در قبال این آگاهی چیه؟
ریشه اشتباه رو پیدا کنم
تغییرش بدم و شروع کنم به متفاوت عمل کردن
مثلا وقتی فهمیدم این دیر سر کار رفتن به خاطر باورهای بی اساسیه که در ذهنم وجود داره(مثل: تو خیلی بی نظمی، تو بی اهمیتی، تو تنبلی و… رو که صد هزار بار شنیدم و تجربش کردم و باورش کردم) شروع کنم به منطق آوردن برای ذهنم و کم کم منظم تر شدن.
درود بر استاد عزیز
درود بر دوستای عزیزم
و درود بر خودم
سلام دوست عزیزم
یکی از اشتباهاتی ک من میکنم اینه ک تو ورزش ها خودم رو با دوستام خیلی مقایسه میکنم و خودم ضعیف نشون میدم و فکر میکنم ک وقتی ی ورزش و نمیتونم انجام بدم پس من کلا استعداد ندارم و کلی خودم رو سرزنش میکنم ک حالا با کار کردن روی دوره عزت نفس خیلی دارم روی این مورد کار میکنم ک ب قول استاد پاشنه ی آشیل اینجوری نیست ک از بین بره و ما باید همیشه روش کار کنیم
یکی دیگه از اشتباهایی ک من هر بار تکرار میکنم دیر خوابیدن و ب طبع دیر بیدار شدن از خوابه و میدونم ک این عادت بدیه و هر طور شده باید تغییرش بدم و برای سرکار رفتنم ب مشکل خواهم خورد و خودم باید ی قدمی برای تغییر بردارم ولی هر بار تلاش کردم نشده ک زود بخوابم و زود بیدار بشم
حالا من ی سوال دارم ازتون منم مشکل بی نظمی و تنبلی رو دارم و حتما حتما از باورهام نشات میگیره میشه بگید چ باورهایی رو برای خودتون ساختید تا ب منم کمک کنه درباره ی این موضوع؟
سلام مهدیه خانم
تنبلی یکی از الگوهاییه که نمی شه یه شبه کنارش گذاشت و نیاز به تمرین و زمان داره، بی خوابی هم همینطور.
ممکنه بی خوابی ریشه در اضطراب و افسردگی داشته باشه که خودشون ریشه در ده ها باور غلط داره.
اینارو نگفتم که سختش کنم، فقط خواستم بگم تکاملیه و نیاز به اقدام(از کارای کوچیک) ، صبر
و ادمه مسیر داره.
خودمم همین مشکلات و دارم.(که خدا رو شکر خیلی بهتر شدم.
اما اگه اصل داستان، در مورد ترازنامه نویسی و پرسیدن سوالای درست و هدفمند در رابطه با الگوهای تکرار شونده رو در کنیم، اون وقت خودمون سوالاتی رو طرح می کنیم که گرچه ممکنه هر بار ظاهرش یه زره فرق کنه ولی در اصل قضیه برای اینه که من ریشه الگوی تکرار شوندم رو پیدا کنم، تصمیم بگیرم که دیگه نمی خوام این الگو برام تکرار بشه، باورهای غلط پشت اون الگوی اشتباه رو پیدا کنم و باورهای مناسب رو جایگزینش کنم.
مثال؛
آیا الگوی رفتاری ای دارم که خیلی داره تکرار می شه؟( در رابطه با رفتارهایی که انجام می دم)
می توانم بگویم ریشه این الگو در کجاست، کجا به وجود اومد؟
آیا هنوز به این الگو نیاز دارم؟
چه باورهای غلطی باعث به وجود اومدن این الگوی اشتباه شده؟
باور درست و مناسب چیه؟
امیدوارم مفید باشه
درود بر شمــا
سلام سلام به شما دوست عزبز
چقدر این دلیل و منطفی که برای رفع اشتباه خوتون آوردین برام جذاب بود
واقعا لذت بردم از مثالی زدین
چقدر برام الهام بخش بودکه منم
باهمین منطق شما
دلیل اشتباهتم را بفهمم و باور های مناسب را جایگزینش کنم
سپاس گذارم از کامنت زیباتون
سلام سجاد عزیز
لازم دونستم ازت قدردانی کنم ،
از ابتدای این سلسه فایلا کامنت های خوبت رو استفاده کردم و همیشه سوالهای عالی ات منو بفکر برده و باعث شده بهتر و عمیقتر خودمو کنکاش کنم از زاویه بهتری خودمو ببینم .
سوالهایی که در کامنتت مینوسی باعث شد انگیزه بگیرم و سوالهای خوبی از خودم بپرسم در جهت بهبودی شخصیتم.
سپاسگزارم ازت که مینویسی و باعث رشد و پیشرفت میشی
امیدوارم در سایه الطاف خداوند شادو سعادتمند باشی.
درود بر خانم رضایی خوشتیپ
خیلی ممنونم بابت توجهتون، خوشحال شدم و انرژی گرفتم.
امیدوارم همیشه رو به رشد باشید
خدا رو شکر می کنم که در جمع شما دوستان عزیزم هستم، بعد از آموزه های استاد نمیشه تاثیر مثبت شما رو توی زندگیم نا دیده بگیرم.
بازم ممنون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند. (73)
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿٧4﴾
خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (74)
سلام و سرسلامتی و عشق و نور از نیمه ی بهبودگرای سعیده به دوستان توحیدی غار حرا
دیروز که به قدم های عملی در راستای هجرت صغریِ سعیده گذشت و وقت نشد به صلات درسایت …دیشبم که کشیک …
از شیفت که اومدم گفتم قبل بیهوش شدن یسر بیام توی غار ببینم چه خبره …
دیدم باز بچه های توحیدی گل کاشتند توی بحث جدید …
الحمدالله قدرت انرژی دستام به نجواهای ذهنی و خستگی و خواب آلودگی چربید و من دارم مینویسم …
خداوکیلی …حضرت عباسی…؟؟؟
کجای دنیا دیدید..تو یک سایت…که حتی تو پست های آموزشی خودشناسی هم بچه ها از الله و قرآن و توحید بگن ….؟
من هروقت توی نشانه ی روزانه م هدایت میشم به سریال ها …و کامنتا هارو میخونم …میبینم چقدر الان کیفیت کامنت ها و لایک ها و پاسخ ها بالاتر رفته و اصلا قابل مقایسه نیست با فایل های قدیمی …
چرا این اتفاق افتاد؟شاگردهای بهتری برای استاد اومدن؟قبلی ها خیلی فعال نبودند؟آگاهی ها بیشتر شدند؟
نه ….همه ی این اتفاقات پیرامون فرکانس های استاد میگرده ….چون استاد همیشه در حال بهبود دادن شخصیت خودشه …آدم های بهتری هم به سمتش هدایت میشند …
حق این استاده که سیدعلی خوشدل …حمید امیری…اسدالله زرگوشی…احسان مقدم …رضوان یوسفی….تموم نازنین هایی که اکثر اوقات تو تاپ کامنت ها میبینیمشون والبته اونایی که جزو 3تا نیستن اما وقتی میخونی واقعا لذت میبری از خط به خطش…بیان از قدرت نوشتار و الهاماتشون استفاده کنند و حتی توی یک فایل آموزشی کوتاه …اینطوری نور الله رو گسترش بدن …
خداست که داره همه ی این کار هارو پیرامون فرکانس های استاد انجام میده …
ی جایی تو قدم نه استاد با یک اشتیاقی میگه
بچه ها میرسید به حرف من …میرسید به حرف من …همه چیز توحیده …همه چیز …
استاد من هنوز یک جوجه ی توحیدی هم نیستم …ولی رسیدم به حرفتون …خیلی زود …
اینکه دیشب بخش پر از بیمارهای کاردار بود و توی برنامه به اصطلاح اشتباهی بجای 3 تا پرستار،4تا پرستار تعریف شده بود و من راحت از پس همه ی کارها براومدم و اصلا سخت نگذشت …کار چه انرژی بود غیر از توحید …؟
اینکه سر برنامه ی کاری ماه جدید،دعوا و درگیری بود بین پرسنل ..کار به گریه و جروبحث کشید…بعد من امروز میرم به هدنرسم میگم احتمالا برنامه انتقالی من تا آخر این ماه طول میکشه و شما برام این ماهم کشیک بزار،بهم میگه هرچقدر دلت میخواد برو مرخصی و بعد برام smsکن چه روز هایی دوست داری بیای شیفت کارچه انرژی میتونه باشه غیر ازتوحید؟
اینکه من تو هر اتاقی میرم واسه کارهای اداری،بهم لبخند میزنند،کارهایی برام انجام میدن بدون اینکه حتی من درخواست کنم درحالیکه میبینم مراجعه کننده قبلی با دعوا و درگیری از اتاق اومده بیرون اعتبارش با کیه غیر از خداوند
بخدا که شیرین ترین کار دنیا حرف زدن از توحیده …
کاش خداوند بهم این توان رو بده تا بیشتر و بیشتر ازش بگم …
وقتی میخواستم بنویسم،از قرآن هدایت خواستم و دوباره آیه بینظیر 73 حج ….
که چقدر قشنگ توحید رو با یک مثال میخواد به منِ انسان بفهمونه …
انسانِ فراموشکارِ ناسپاس …
من اگر روزی هزار بار بگم خدایا هر خیری که میرسه از شماست و هر شری که میرسه از خودمه …بازکمه …باز کمه….
برسم به سوال استادجانم و سخن کوتاه کنم که سلول های خاکستری مغزم دارند ارور میدن هر لحظه امکان بیهوشی شما پشت صفحه ی لپتاپ میباشد
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
اعتراف میکنم …همیشه دقیقه نودی …شب امتحانی …حالا باشه وقت هست …بعدا انجام میدم…اشتباهی که همیشه تکرارش میکنم …بارها و بارها چوبشو خوردم …سختیشو کشیدم …بارها شده موقعیت های خوب رو سر این دقیقه نودی بودن از دست دادم
اما باز همووون آاااش و همووون کاااسه …
استاد عاشقتم بینهایت …بینهایت …بینهایت…
واقعا بینظیری…بینظیر….
بچه ها بوس به کله ی همتون ….
دوستون دارم
«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَٰلِکَ النُّشُورُ» «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ»
(ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰﻧﺪ. ﻭ ﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻬﺎﻯ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﻰ ﺭﺍﻧﻴﻢ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ. ﺯﻧﺪﻩ ﮔﺸﺘﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ) (ﻫﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﺰﺕ، ﻫﻤﮕﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺵ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻧﻴﻚ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ. ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﻣﻜﺮ ﺑﻪ ﺗﺒﻬﻜﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻋﺬﺍﺑﻰ ﺍﺳﺖ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻣﻜﺮﺷﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﻭﺩ.)
(سوره فاطر آیات 9 و 10)
سلام سلام سلام
سلام به روی ماهت سعیده نورانی پروردگارم، سعیده نازنین و زیبای رب العالمین. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی و توحیدی باشه.
از صمیم قلبم بهت افتخار میکنم.
نمیدونی چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم. و بهت تبریک میگم که در مسیر رسیدن به خواسته هات هستی.
یه زمانی توی فضای مذهبی و مسجد میشنیدم اگه تسبیح دست بگیری و پیس پیس پیس کنی خیلی ثواب داره. ولی ثواب چی هست اصلا. یه قلک نامرئی که این پیس پیس کردنهای من قراره توش ذخیره بشه تازه اگه چیزی هم ازش بمونه.
چون آخه میگفتن اگه یه کار بدی بکنی از قلکت بی اجازه ات برداشت میکنن، میدن به یکی دیگه. فرض کن طرف یهو پول لازم بشه برای خونه ، اون پیس پیس کردنها میتونه گره از زندگیش باز کنه…
کاش من حمید امیری یاد بگیرم اصلا اون تسبیح رو بذارم کنار (چون انگار تمرکز روی مهره ها بیشتر از جملاتیه که میگیم) بجاش یه کاغذ و قلم دست بگیرم و بنویسم
خداوند همه چیز میشود همه کس را و روزی صدبار تکرارش کنم تا یادم بمونه همه چیز توحیده.
که اگه توی زندگی به مسئله خوردم این جمله میتونه گره باز کنه.
چیزی که به ذهنم میرسه اینه که من ندیدم جایی خداوند به تسبیح(اون نخ و مهره ها) قسم بخوره ولی دیدم خداوند به قلم قسم یاد کرده.
توی دوره دوازده قدم استاد با تاکید میگفتن: همه چی توحیده، همه چی توحیده من میگفتم یعنی چی؟ استاد چی میگه ، یعنی چی همه چی توحیده؟؟
الان تا یه چیز جدیدی رو یاد میگیرم شگفت زده میشم میگم بقول استاد شایسته: این مرد بینظیره ، این مرد بینظیره. آره بخدا حق با استاد بود من جوجه شاگرد آماتور اون موقغ نمیفهمیدم استادم چی میگفت، ولی الان شگفت زده میشم میگم این مرد بینظیره.
به لطف خدای بزرگ یه ویژگی مثبتی از خودم سراغ دارم، وقتی میرم توی یه کورس آموزشی ، میگم الان 100% به استاد اعتماد میکنم. به تجربه اش و به نتایجش حتی اگه اون لحظه درک نکنم چی میگه. و به لطف خدای بزرگ این ویژگی من رو در مدار شاگردی استاد عزیزم ، استاد عشق ، نگه داشت. واقعاً این مرد بینظیره. استادی که اینقدر نتایج دستش هست، و چنین فاصله فرکانسی رو از گذشته تا به امروز طی کرده ، در همه جنبه های زندگی.
«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ؛ آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد»
آره این باران رحمت الهیه که بر سرزمین مرده قلب ما میباره و دوباره زنده اش میکنه، دوباره قلبمون رو جلا میده.
سعیده عزیزم ، از صمیم قلبم بهت تبریک میگم و بهت افتخار میکنم که با موفقیت داری یکی یکی نتایج رو کسب میکنی. ما آدمها با ذهن منطقی مون میخوایم همه چیز رو با اعداد و ارقام و شاخص و آمار و نمودار بیان کنیم. غافل از اینکه احساس خوب، توحید، ارتباط با خداوند ، معنویت، قطرات اشکی شوقی که از دریافت آیات قرآن روی گونه آدم سرازیر میشه با هیچ متر و مقیاسی قابل اندازه گیری نیست.
خداوند همه چیز میشود همه کس را
خداوند همه چیز میشود همه کس را
خداوند همه چیز میشود همه کس را
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
ﺍﻯ ﻣﺮﺩم، ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ. ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻳﺒﺪ، ﻭ ﺁﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ در پیشگاه خداوند ﻣﻐﺮﻭﺭﺗﺎﻥ ﻧﮕﺮﺩﺍﻧﺪ.
(5 فاطر)
سعیده نورانی پروردگارم، چه دعای خیری در حق کسی کنم که روی شونه خدا نشسته و قلبش منور به نور هدایت رب العالمینه. الهی که هر ثانیه قلبت منور باشه و همیشه در مدار توحید بالا و بالاتر بری.
#نورٌ علی نور
حمیدِ حنیف عزیزم ،سلام بروی ماهت…
سلام من رو
از وسط قشنگی های جاده هراز …
از کوه های پوشیده از درخت های سبز
ازآسمون ابری پفکی …
از خنکی کولر ماشین پدر …
از قلب پر از عشق الله
از حال عالیِ عالی
میشنوی
ازت سپاسگزارممممم که برام مینویسی ..
همهی نقطه های آبی ارزشمندن…
اما بعضی از نقطه های آبی میان که چند درجه قلبت رو روشن کنند …
میان که نور و عشق الله رو با خودشون بیارن…
ممنونم ازت حمید ابراهیم نشان
(نامبرده درحال تلاش برای ثبت برند دوم از شماست:) )
حمید عزیزم
این روزها هرچقدر بیشتر تو توحید حل میشم، بیشتر به کوچیکی و ضعیفی و ناتوانی خودم میرسم …
و از قدرت پرورگار عالم به لرزه درمیام …
سی سال زمان خیلی زیاده تا به یادم میومد روزی که ..
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بىخبر بودیم.
چقدر طول کشید تا این ذهن به روح وصل بشه و به یادش بیاره روزی رو که شهادت داد به پروردگار
تا وقتی رفت روی زمین یادش بمونه فرمانروا و خالق کیه…
سی سال خیلی زیاده خیلی …
ولی باز آگاهانه به خودم میگم خداروصدهزار مرتبه شکر ….که اگر خدا هدایتمون نمیکرد …سی سال که سهله …سیصد سال دیگه هم تو تاریکی ها مونده بودیم ….
خداروشکر که قبل مرگ …قبل از قیامت …قبل از برگشتن به اصلمون …آگاه شدیم که از کجا اومدیم …
جان که از عالم علوی است، یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم؟
یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون مینگرد؟
یا چه جانست، نگویی، که منش پیرهنم؟
به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان، تا در زندان ابد
از سرعربده مستانه به هم در شکنم :))))
حمید جانم …این روز ها عجیب احساس خوشبختی میکنم …عمیقا …عمیقا ….
مگه نه اینکه احساس خوب=اتفاقات خوب؟
این احساس عمیق خوشبختی برام همه کار میکنه همه کار ….
دعا میکنم همیشه پر از عشق و نور الله باشی پسر توحیدی سایتی که مدیریتش با الله …
دعا میکنم بزودی همتون رو ببینم
دعا میکنم خداوند بزودی من رو با انسان های توحیدی هم نشین کنه…
و از انسان های غیر هم مدار دور و دورتر کنه …
غرق خیرو برکت و نور الله باشی …سوار بر جریان هدایت …
قلب فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام و درود به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی و تفریح و سفر و جاده براتون پر از زیبایی امنیت و احساس خوب و نکات توحیدی باشه. امیدوارم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به شما برسه و از خداوند میخوام که این کامنت رو مایه احساس خوب و مثبت قلب موحد شما قرار بده.
کامنت بسیار بسیار زیبا و لذتبخشی بود و چقدر حالمو خوب و مثبت کرد. سعیده عزیزم، من هنوز قدردانی کافی بخاطر برند حنیف انجام ندادم، خداوکیلی مراعات این قلب گنجشکی منو بکنید.
بسیار لذت بردم از هدایت قرآنی شما. این آیه شریفه ای که توی کامنتتون نوشته بودین حقیقتی رو به قلبم الهام کرد.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ»
و پروردگار تو از نسل بنىآدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بىخبر بودیم.
بماند که عده ای معتقد هستن در یک روز و زمان خاص خداوند همه رو دور خودش جمع کرده و ازشون پرسید «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و بارها از روزی بنام روز الست یاد میکنن، ولی من حس میکنم خدایی که در ظرف زمان و مکان نمیگنجه ممکنه هر روز از ما بپرسه «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و مایی که در آغاز خلقت مون و قبل از حیات جسمی این حقیقت رو پذیرفتیم الان به شکلی دیگه داریم زندگی میکنیم.
ولی نکته اصلی که میخوام بگم این بود که همیشه از خودم میپرسیدم چرا من روز الست رو یادم نمیاد؟! اگه هر کسی دیگه بجز آیات قرآن مدعی این حقیقت بود شاید نمیپذیرفتم. خدایا چرا این حقیقت و واقعه مهم رو از حافظه من پاک کردی، خب چه ایرادی داشت من یادم بمونه تا همیشه به درگاهت متصل بمونم؟؟؟
اما دیدم از کودکی تا این لحظه زندگی من هیچوقت همچین اتفاقی رو مشاهده نکردم که توی حافظه من ثبت شده باشه که بتونم بیادش بیارم.
و این مفهوم به قلبم نشست که این «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» در روح و جان بندگان ثبت شده که هر بار در شرایط سخت قلبشون گواهی به حقیقتی میده(حتی با وجود اینکه نجوای ذهنی چیزی دیگه ای بگه یا به عمل کاری دیگه انجام بده) ما انسانها وقایع و تجربیات رو با قدرت حافظه بیاد میاریم و با قدرت پردازش ذهنمون در موردشون تحلیل و تفکر میکنیم.
پس حق داریم «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» رو بیاد نیاریم چون اصلا در حافظه جسم مون ثبت نشده …
ولی در قلب و روحمون ثبت شده
اونجایی که انسان سر دوراهیِ بینِ نجوای ذهن و احساس قلبی قرار میگیره ، اونجاست که قلب انسان شاهد و گواهی میده به «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ…»
124 هزارتا پیامبر اومد تا به انسان بگه سر این دوراهی کدوم رو انتخاب کنید تا به سعادت و خوشبختی برسید ولی انسان منطق گرا به نجوای ذهنش گوش داد و ندای قلبش رو ساکت کرد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حرف به حرف و کلمه به کلمه آیات قرآن. که بیانگر قوانینی محکم و تغییر ناپذیره که بر اساس اونها انسان میتونه موفقیتهای بزرگی رو خلق کنه.
خدایا به قلب و زبان و جسم و جان و روحم ندای «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» تو را پاسخ میدم «قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا» میدهم و بر عظمت درگاه کبریایی تو سجود میکنم.
لبیک ، اللهم لبیک.
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی شکر بخاطر این احساس خوشبختی، بخاطر این احساس مثبت و توحیدی و زیبا.
کلمات من از بیان احساسات قلبیم عاجز و ناتوانند.
در پناه نور هدایت رب العالمین همواره قلب نازنینت مطهر و نورانی با نور قرآن باشه انسان حنیف و موحد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
امّا پروردگارت نسبت به آنها که از روی جهالت، بدی کردهاند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمدهاند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است.
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٠﴾
بدون تردید، ابراهیم [به تنهایی] یک امت بود، برای خدا از روی فروتنی فرمانبردار و [یکتاپرستی] حق گرا بود واز مشرکان نبود. (120)
شَاکِرًا لِأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٢١﴾
سپاس گزار نعمت های او بود، خدا او را برگزید وبه راهی راست راهنمایی اش کرد. (121)
وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٢٢﴾
و به او در دنیا [زندگی نیکویی] دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است. (122)
سلام به حمید حنیف عزیزم ،بنده ی موحد الله
تلگرافت در بهترین زمان و مکان دریافت شد!
کشف قوانین زندگی چه ها که با زندگی ما نکرد !
یک کد ساده !که اونم الهام خداوند بود و من ی روزی گفتم کامنت های سایت مثل تلگرافند ،دیر میرسند اما در بهترین زمان و مکان میان…
چه برنامه ای رو داره اجرا میکنه برام…
هربار که احتیاج به کنترل ذهن دارم ،یک نقطهی آبی به دادم میرسه …
و اینبار از دست بی نظیر سایت !
سپاس گزارم ازت بی نهایت …
صدای من از بین نماز مغرب و عشا،به وقت تهران میشنوی…
امروز دفاع ارشد داداشم به خوبی و خوشی برگزار شد به لطف الله
و من در حال تمیز کاری خونه ی داداشم و جمع و جور کردن وسایل و برگشت به شمال بودم،در حالیکه به اسما الحسنی گوش میدادم ،احساسم گفت برو توی سایت که خدا برات پیغام داره …
و اینگونه نقطه ی آبی شما ،در بهترین زمان و مکان ،به روح الهی من نشست :)
ولی اول نماز مغرب رو خوندم و اجازه دادم که بعد از هدایت قرآنی ،با قلبم برات بنویسم
هدایت قرانیم رو برات اول کامنت نوشتم …
نمیدونی چقدر ازین آیه ها قلبم روشن شد …چقدر احساس بهتری پیدا کردم ….
حالم این روز ها عالیه ،اما پروسه ی جدا شدن از انسان های غیر هم مدار ،به خودی خود راه نجوای شیطان رو باز میکنه
که چطور ؟به چه طریق ؟بعدش چی میشه ؟مردم چی میگن ؟ من هم انسان ضعیف و محدود ….
گاها در برابر نجوای شیطان مچاله میشم …
اما به لطف الله نمیتونه بهم تسلط پیدا کنه
خیلی وقت ها ،گوش دادن به اسماالحسنی میتونه منو از نجواها دور کنه و گاها برام سوال بود این تواشیح چه فرکانسی داره که اینجوری روح آدم رو جلا میده …؟
و باورت میشه تو هدایت قرآنی نماز عصرم خداوند بهم جواب داد ؟
وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
میدونی ؟
انگار بهم گفت سعیده،وقتایی که بی دلیل از روی دوش من میای پایین و میگی خودم بلدم راه برم….
وقتایی که فکر میکنی ازم دور شدی و نجوای شیطان میخواد تورو از بندگی مطلق من دربیاره …
من رو به اسم های خوبم بخون …
اینجوری راه ورود نور من باز میشه….
اینجوری یک سپر دفاعی داری در برابر شیطان و دارو دسته ش که قسم خورده کاری کنه تو حالت خوب نباشه !که شکرگزار نباشی !که لذت نبری از زندگیت ….
ولی من رب تو ام …منم فرمانروا …
تو بندگی منو میکنی …منم نمیزارم بهت تسلط پیدا کنه …
من رو به اسم های خوبم بخون سعیده….
امروز صبح …
خیلی خیلی فکرم درگیر بود …
باز داشتم با ذهن منطقیم،دو دوتا چهارتا میکردم !
که به لطف خدا ،دوازده قدم ،واستاد باز نجاتم داد…
قدم هشت …جلسه پنج …
چند دقیقه آخر ….
تمرکزت رو از روی مسئله ی حاد حال حاضرت بردار….باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی!و اگر بتونی ذهنت رو از روی اون مشکل برداری!خود به خود حل میشه!آی ملت!آی زن!آی مرد!طبیعیش اینکه همه چیز خود به خود حل شه!طبیعیش اینه!خوشبختی طبیعیه!عشق طبیعیه !سلامتی طبیعیه!
خداوند میلیارد ها دست داره برای اینکه مشکلت رو حل کنه،حدس و گمان هم نزنید چه جوری!ذهن محدودتون قد نمیده!تمرکزت رو از روی مشکل بردار…بزار خداوند کارها رو برات انجام بده…جات که رودخونه نیست قربونت برم:)جات اقیانوسه:)
یعنی حمیدجان بازهم میرسیم به حرف استاد شایسته …
این مرد،بینظیره!این مرد،بینظیره!
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای تموم هدایت هاش ….
برای معجزه ای به اسم قرآن …
برای هدایت ما به این سایت و این استاد بینظیر …
فکر کنم باز ازین کامنت طولانی ها شد:)
الهی که ثمره و سود و منفعتی هم برات توش باشه …
در پناه فرمانروا…رب…قدرت مطلق
بر بلندای هدایت باشی بنده ی خوب خدا
قلب فراوان
سلام و عشق و ارادت به سعیده نازنین پروانه ای من….
بوسه تمام فرشته ها روی دستات که باهاشون سلامتی و عشق و آرامش تزریق می کنی به بیمارا.
دمت گرم و دلت پرنور باشه که داری نور الهی رو با آینه قلبت منعکس می کنی به همه دنیا.
ماه کم میاره جلوی این انعکاس. چون ماه از خورشید نور می گیره ولی دل تو از نور الله.
سعیده جان قشنگم چه زیبا گفتی که استاده که داره فرکانسهای توحیدی قویتری ارسال میکنه که سایتش هم داره بازتابش رو نشون میده. منم دقیقا دو سه روزه چشمام تیز شدن به همین مساله. وقتی کامنتهای 4 سال پیش رو با الان مقایسه می کنم می بینم هم تعداد حرفهای توحیدی بیشتر شده هم عمقشون از زمین تا آسمون فرق کرده.
اصلا بچه ها همون بچه هان ولی به مراتب پخته تر شدن. تکامل کار خودش رو کرده. الهی شکر که دارم هر روز نور بیشتری از این کهکشان دریافت می کنم.
سعیده گلم این روزها و هفته های اخیر هرچه بیشتر به کنکاش خودم می پردازم، از هر زاویه ای که خودم رو مورد هدف قرار میدم آخرش دفترم خیس از اشک توحید میشه.
دارم اهرم رنج و لذت می نویسم می رسم به توحید.
دارم از عزت نفس می نویسم میرسم به توحید.
دارم از خاطرات کودکی و ریشه باورهام می نویسم می رسم به توحید….
دارم از باور فراوانی و لیاقت جذب ثروت می نویسم باز هم می رسم به توحید…
مثل تک تک رودخونه هایی که آخرش به دریا ختم میشن. اصلا یه وضع عجیبی. تو عمرم به اندازه این چند ماه گریه نکرده بودم. ولی عاشق این تپش قلبم وقتی میرم سمت قفسه قرآنم. عاشق اون هیجان لحظه باز کردنشم تا ببینم از کدوم رود هدایتم میکنه به دریا.
عاشق اون لحظه ترکیدن بغضم چون داره خاشعترم میکنه. داره قلبمو غبارروبی میکنه.
خوشحالم که در مداری هستم که شما و استاد و اینهمه ستاره درخشان دیگه هم هستن و به من نور می تابونن.
بدرخشی ای الماس کمیاب!
نوش جوووووونت اون آسانیها که تعریف کردی. بیشتر و بیشتر بشن واست. می بوسمت!
سعیده …سعیده …سعیده ی نازنین من …سعیده ی زیبای من …
همنام من …که شدی رفیق قلبم …
دور سر شما و این احساس ناب توحیدیت خودم میگردم رفیییق قشششنگم
دور اون قلب توحیدیت …
توحید …توحید …
توحید نگو جان بگو …توحید نگو عشق بگو …
این همه نور و عشق و آگاهی و دلبری کجا بود که تا الان ندیدیمش….؟
نمیدونی سعیده نمیدونی…
لذت بخش ترین لحظات زندگی این روز های من ،تنهایی هامه…نوشتن برای خداست …قرآن خوندنه …سجده ی شکر زدن برای این رب ….
رب…؟
همین دوتا حرف چرا انقدر انرژی داره …؟
این چه عشقیه سعیده که قلب منو …تموم تنم رو به لرزه درمیاره….؟
خدایا …خدایا…
تو که مدیریت این کهکشان دستته و اصلنم این کار برات سخت نیست …
نکنه یک ثانیه نگاهت رو ازم بگیری …
نزاری ی لحظه حواسمون جای دیگه پرت شه…
نیاد اون روز که نگاهمون جز به شما …ثانیه ای جای دیگه باشه …
سعیده …سعیده …
من عاشقتم
مرسی که برام مینویسی
روحم به پرواز درمیاد از خوندن کامنتت
تو نور پروردگارم رو برام میاری رفیق
همیشه برام بنویس ….
بزار مست عشق خدا بشم
مرسی که هستی مرسی ….
سلام سعیده عزیزم
از خداوند برایت بهترین ها را خواستارم
توحیدی شدنت مبارک
خداوند خیلی دوستت دارد که به مسیر عشق و توحید دعوتت کرد
من با تمام ذرات قلبم و تک تک سلول های بدنم تحسینت میکنم که به راه عشق و توحید قدم گذاشتی
خداوند با توست و همیشه یار یاور توست
پیغامی از طرف دوست عاشق تو …..
سلام وخداقوت به سعیده عزیز
مثل همیشه وعالی وپرانرژی احسنت به تو دختر زیبا وتوحیدی که هرروز در مسیری که انتخاب کردی داری پیشرفت میکنی
سعیده عزیزم دقیقا تمام این احساسها اعتبارش بر میگرده به معبودی که عاشقمون است
به قول سعیده شهریاری دختر توحیدی سایت استادعباس منش بوس به کله ولپای خوشگلت
یا حق
به نام رب جهانیان
سلام به خواهر توحیدی خودم
احسنت به این تعهد
تبارک الله به این پشتکار
واقعا از صمیم قلب بهت تبریک میگم که اینقدر برای خودت ارزش قائلی و تمام خستگی و خواب آلودگی باز هم بر نجوای ذهن پیروز شدی و نوشتی
واینقدر عالی
من که لذت بردم و تحسین کردم این هماهنگی تون با الله رو که داره همه چیز و همه کس میشه براتون.
و این یعنی روی خودتون و اللخصوص رو توحید خوب کار کردین.ما هم داریم از شماها الگو میگیریم و ازت بی نهایت سپاسگزارم. و آرزوی بهترینها رو براتون دارم.
شاد ،سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام بر سعیده خانوم
از دیروز همش چک میکنم ک ببینم چیزی نوشتی یا ن
واقعا مرسی ازت خیلی عالی می نویسی خیلی نور خدا رو میبینم هر کامنتتو چند بار می خونم
بازم مرسی ازت، مرسی از خدا و ن سی از استاد
خدا قوت عزیزم
فرشته نگهبان آدمها
صلاتت مبارک
مرسی ازت دوباره
به نام خالق افلاک و دریاها و جنگل و دشت و هوای پاک
سلام، سلامی به زیبایی گل سرخ، به لطافت پَر قو به روشنی خورشید به زلالی آب به پاکی روح نوزاد به صلابت و استقامت کوه به گرمی گرمای خوش خوزستان به شما عزیزای دلم
استاد عزیزم مریم جان مهربان ام و دوستان بینظیرم
اول از همه سپاس گذارم بخاطر این فایل های بینظیر و سوالات چالشی.
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
اشتباهی رو که تا حالا چندین بار انجام دادم کاری که استاد اول هر دوره و در بیشتر فایل ها گفته انجام ندید، و انجام دادم و هر بار گفتم دیگه تکرار نمی کنم و دوباره تکرار کردم همین دو سه روز پیش دوباره اون رو تکرار کردم و یه چله هم براش گرفتم که اصلا تکرار نکنم دقیقا بعد از چله تکرار کردم
این است که نمی تونم جلوی خودم رو بگیریم و از موفقیت و عدم تاثیر عوامل خارجی بر زندگی مان در جمع خانواده ام صحبت می کنم(اوایل که مثل قند و نبات بود الان تا مرز انفجار از حبت ها) و هر بار بحث به یک جای باریک میکشه و آخرش من پشیمون که اصلا چکار دارم که کی چه فکری داره.
ولی یه خوبی که داره با این بحث ها به یک نتیجه رسیدیم که موقعه ای که دور هم نشستیم کسی در مورد اقتصاد و آخوند و مملکت چیزی نگه و گرنه من جمعشون رو ترک می کنم. و آنها هم قبول کردند و کافیه بخوان صحبت کنند بهشون میگم، میشه دورهمی مان را خراب نکنید و همه دیگه سکوت می کنند.
و الان که به این موضوع فکر کردم متوجه شدم علت تکرار این رفتار این است که خود من هنوز نتیجه دندان گیری ندارم که به قول استاد بکوبم تو صورتشون نتواند حرف بزنند. و اگه من نتیجه دستم بود دیگه نیازی به تکرار مکررات نخواهم داشت. و این درک علت تکرار میتونه برای همه مواقع کمکم کنه که با نتیجه صحبت کنم. حال خوب و مستی از عشق خدا رو نمیشه به بقیه نشون بدی، باید تراول ها و خونه و ماشین ات رو ببیند تا باور کنند و ذات آدمی این گونه است. یبار پسرم گفت تو که میگی عباس منش هواپیمای شخصی داره؟
حساب کن استاد رو با این همه پیشرفت رو میگن از فروش پکیج به ثروت رسیده و این رو ثروت حساب نمی کنند. و چند بار پسرم با حالت طعنه فیلم ثروتمندها رو میاره و میگه این ها خودشون ثروتمند شدن و پکیج نفروختن.
و این حرفها و این برداشت های غلط فرزندانم و همسرم علتش خود من هستم وقتی بدون نتیجه از استادی صحبت می کنم و خود من نتیجه ظاهری از اون نگرفتم چطور انتظار دارم آنها این چیزها رو باور کنم. (~_~)
این حرف های دردناک رو نوشتم که این اثری باشه که رضوان اگه لازم و ضروری شد فقط با نتیجه صحبت کن.
(سکوت زبان خداوند است)
خدایا کمکم کن زبان ات را بیاموزم.
استاد سپاس گذارم که در مورد مسائل مختلفی که نیاز باشه ما را آگاه می کنید، در همین بحث دو سه روز پیش پسرم تو صحبت هاش اسم ماتریکس رو آورد و من متوجه عمق فاجعه شدم که ملت از چه چیزهایی حساب میبرند و چه چیزهایی رو عامل موفقیت یا عدم موفقیت میدانند.خدا را شکر که به لطف الله و آموزههای شما استاد عزیزم آگاه شدم و دارم کم کم اصل رو از فرع تشخیص می دهم. و جز جاهلان نیستم.
خدایا مهربان ام، جوشش چشمه های علم حکمت از قلب بر زبان استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان توحیدی ام روز به روز بیشتر و بیشتر کن. الهی آمین
سلام به رضوان عزیز
دوست خوبم یک راه حل ساده برای این مسئله هست که به نظرم هر چه قدر نتایجتون بزرگ تر بشه خود به خود درکش می کنین:
عارفان که جام حق نوشیده اند
رازها دانسته و پوشیده اند
هر که را اسرار کار آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
سخت ترین کار نیا مبارزه نکردنه! ما چرا می خوایم به بقیه بگیم اشتباه می کن؟ چون ما فکر می کنیم کارمون خیلی درسته!
شک نکن شما نتایجت خیلی بزرگ نشه کلا دیگه حرف نمیزنی!
کم کم دیگه تو اون جمع نیستی!
برگ تر که میشه روح دیگه نمی شنوی بقیه چی میگن!
علت اینکه فرزندان شما و خانوادتون انقدر می خوان شمارو تغییر بدن چون شما همین قدر دارین زور میزنین
فایل هارو یواشکی گوش بدین!
هرکس میاد در لب تاب با گوشی روببندین…
تا خودش تغییر کنه مطمئن باش شما نتایجم موثر نیست…
هدف از بودن در این سایت خوب بودن حاله و اگر اینطوری نیست شما بیشتر داری حالتو بد می کنی که!
اگر پسر شما اومد اینطوری گفت بگو راست میگی پسرم ولش کن خودت خوبی؟
درسات چه طوره!
این فایل ها کمک می کنه مه هر آدمی رو با هر ذهنی دوست داشته باشیم و سخت نگیریم
یه بنده خدایی برام کامنت کرده بود که التماس تفکر …
خیلی جالب بود با خودم گفتم خدایا شکرت که انقدر حالم خوبه و درک دارم که بیشتر از 15 ثانیه ناراحت نشدم!
و گفتم تو دلم برم بهش بگم رفیق یخت نگیر…
خودت خوبی؟
کجا رفتی خیلی بهت حال داد و قشنگ بود؟
جهان سخت می گیرد بر انسان های سخت کوش!
پس نکوشیم برای حل کردن مشکلات بقیه! خودمون خیلی کار داریما !
سادست ولی به قول استاد میدونم که بازم فراموش می کنیم
موفق باشید
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به سید علی عزیزم خوشدل مومن و موحد و خداجویم
کامنت قبلی که برایم نوشتید، ظهرش خواب شما را دیده بودم عصر که اون الماس آبی رو کنار کله مبارک(قال سعیده سلام الله علیها)دیدم بسی خوشحال شدم و وقتی دیدم اسم منور سید علی خوشدل است، اشک شوق و سپاسگزاری بود که سرازیر می شد.صبح اون روز گفتم خدایا امروز دوست دارم از زبان بنده ات سید علی با من صحبت کنی و این دیگه بیشتر اشکم رو در می آورد و امروز هم گفتم خدایا میشه یبار دیگه از زبان بنده ات سید علی (نشانه کرده بدوم برای اوکی بودن کاری) با من صحبت کنی،و شد.
به قول استاد تو قدم اول جلسه دوم برای تمرین ستاره قطبی که میگه ببین پسر شد، پسر اینم شد، چه دنیایی با حالی ..
الان که این رو نوشتم مو به تن خودم سیخ شد، خودم یادم رفته بود این درخواست ها رو کردم و خدای مهربان اجابت کرد. خدا میگه انسان فراموش کاره چه خوبه آدم مرتب بنویسه تا فراموش نکنه. بی جهت نیست که خدا به قلم و نوشته قسم خورده.
و اما موضوع خانواده ام، ابتدا من از سر اینکه حالا من مادرم و بذار بچههام رو ارشاد کنم با اونها صحبت می کردم ولی کو گوش شنوا، بعد که از اصلاح آنها دست کشیدم، بخاطر اینکه در مورد موضوع هایی که فقط حال آدم رو بد می کرد مثلا گرونی هست و فلان و بهمان…بهشون میگفتم شما این حرف ها رو میزنید چه فایده ای داره، نتیجه ای غیر از اینکه حال خودتون رو بد می کنید، می گیرید.
خلاصه همین حرف من هم آخر به جاهای باریک میکشه که خدا را شکر آخرین بار جدی بهشون گفتم کسی حق نداره جلوی من اسم کسی رو بیاره.
ولی خدایش تغییرات شگرفی رو در نگرش و رفتار اونها می بینم و مطمئن ام یه روزی خانوادگی سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت رو میبینیم.
سپاسگزارم از راهنمایی که کردید.
حکایت اغلب کسانی که وارد این سایت میشن مثل آتش گرفتن چوب است اولش با دود و شعله های بلند بعد که کامل آتش گرفت، آرم و قابل استفاده میشه.
سید علی عزیززززززززززززم، در پناه خدای مهربان لحظه به لحظه توحیدی تر، ثروتمند تر، شادتر و خوشحال تر باشی پسر.
سلام بر دوست عزیزم سید علی خوشدل
این فایلها کمک میکنه که هر کس را با هر ذهنیتی که داره دوست داشته باشیم و سخت نگیریم
یه سوال چه جوری میفهمیم کسی را دوست داریم؟
اصلا دوست داشتن باید چه جوری باشه ؟
یا کدوم کارهای ما مربوط به دوست داشتن هست؟
و دوست داشتن نسبت به آدمهای اطراف مثل هم هست یا نه فرق داره ؟
مثلاً همسر ، دختر …..
این صحبتها شما برای من این سوالها را بازگو کرد
سپاس از شما برای تمام دیدگاههای ارزشمند در جای جای این سایت توحیدی
در پناه الله
سلام به رضوان خوش سلیقه وباذوق وخلاق تو بی نظیری دختر چقدر پروفایلت که دیدم تحسینت کردم احسنت به تو
تشخیص اصل از فرع که اشاره کردی
زنگ هشداری بود برا من فهیمه
رضوان عزیز صورت چون ماهت را میبوسم
درپناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام به شما دوست عزیز فهیمه زارع
واقعا من خودم هم خیلی تحسینشون
کردم پروفایل رضوان جان رو خیلی خلاقانه بود
افرین به این تصور قشنگ
چقدر خوبه که ادم بتونه چنین تصورات
نابی رو به حقیقت برسونه
در پناه خدا
افرین به شما رضوان عزیز که اینقدر روشن و واضح نوشتی تا ماهم درس بشه برامون که در مورد توضیحات استاد با کسی بحث نکنیم اینکه نتیجه داریم یا نه ملاک نیست کسایی که با این مباحث اشنا نیستن اخر یه چیزی ازش در میارند که باور هامون رو نقض کنه پس گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
سلام به رضوان عزیزم دوست پرانرژی ،خوش ذوق و خلاق
خانم چه عالی که همیشه با استاد وخانم شایسته هستی (خخخ)امیدوارم که این خواسته شما ومن و همه بچه های سایت خیلی زود به حقیقت بپیونده وبرای هممون رخ بده
رضوان جون دقیقا به نکاتی اشاره کردی که منم کم و بیش اونا رو دارم .
اینکه نوشتی
((این حرف های دردناک رو نوشتم که این اثری باشه که رضوان اگه لازم و ضروری شد فقط با نتیجه صحبت کن.))
کاملا درسته
چون فقط نتیجه س که تیر خلاص رو میزنه و اکثر آدما نتیجه رو با پول وثروت ظاهری میسنجن
چرا که من در مورد سلامتی و رعایت حدودا چهار ماه این شیوه و با آزمایش هام و ترک اکثر داروهای مضر روماتیسم مثل کورتون و…توسط پزشک نتونستم ثابت کنم که این حرفا درسته
پس این حرفارو نمیخوان باور کنن ودرمداردرکش هم نیستن
البته دیگه مثل قبلنا تلاش زیادی برای تغییر دادن اطرافیان نمیکنم ولی به هر حال ما با اونا زندگی میکنیم و اونا متوجه تغییر رفتار وسلامتی ما میشن
البته من با همراه شدن با خانوادهم (مثل جر وبحث نکردن ،قانع نکردنشون وتغییر تو رفتارهام )تا حدی تونستم موفق بشم اما اون نکته ای که شما بهش اشاره کردین در مورد فروش محصولات استاد دقیقا منم با هاش مواجه شدم طوری که اوایل برای خرید محصولات سعی میکردم خانواده م متوجه نشن .
و باز چقد زیبا در مورد سکوت نوشتی چون منم مدتیه که دارم این تمرین رو انجام میدم و مرتب به خودم میگم لطفا زیپ دهنت رو ببند
اما واژگان شما در مورد سکوت خیلی زیباترن که سکوت زبان خداست
((سکوت زبان خداوند است
خدایا کمکم کن زبان ات را بیاموزم.))
به هر حال من خیلی از خوندن کامنتهای شما و بسیاری از دوستان لذت میبرم و خوندن کامنتاتون برام حکم تمرین ستاره قطبی رو داره
مرررسی که هستین و خلاق و پر انرژی
خدایا شکر بخاطر دوستان خوبم
خدایا شکر بخاطر این سایت واین همه آگاهی و این همه دوست خوب
به نام خدایی که زیباست و زیبا می آفریند
سلام به فریبای عزیزم فریبا جذاب و دوست داشتنی مهربان بانوی قشنگم.
من سپاس گذار خداوند بخاطر وجود نازنین شما بانوی توحیدی.
سپاس گذارم بخاطر نتایج شگفت انگیزی که از عمل به قانون سلامتی گرفتید.
خدا را شاکرم که به نتیجه دلخواه تان از سلامتی رسیدید.
خیلی خیلی خوشحال ام که چهره نازنین و مهربان شما را میبینم
فریبا جان، خیلی دوست دارم.
از راهی دور و فرکانسی نزدیک تو را می بوسم.
یه عالمه بوووووووس
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی مهربان بانوی زیبا
سلام به شما دوست قشنگم رضوان پر از عشقم
دختر کولاک کردیا، یعنی توی یک طوفانی که پشت و سرت به راه افتاده تونستم پیدات کنم. دختر چه کردی همه رو دیوونه کردی.
من چند ماهی هست دیگه آلارم کامنت دوستان منتخبم برام ایمیل نمیشه و هم به سایت ایمیل زدم هم به پیشنهاد یکی از دوستان یک کارایی کردم تا شاید این باگ رفع بشه. اما دست از تقلا برداشتم گفتم بزار بیخیال اگر این دوستان عزیز رو تونستی تا جایی که کامنت ها رو بخونی ردپاشون رو بینی بخون، حالا گیرنده که این چند نفر که بیشتر از ده ها نفر شدند برای اعلان ارسال کامنت هاشون نمیاد. شاید باید یک مدت نیاد. شاید داشت منو این مسیر منحرف میکرد. شاید داشتم اصل رو گم میکردم شاید داشت منو به وابسته شدن به چندتا از شما عزیزانی که خودمو به شما خیلی نزدیک میبینم حس میکردم و من اصلا وابسته شدن به هیچ چیز و هیچ کس حتی مجازی رو هم دوست ندارم و آگاهانه ترمز رو کشیدم.
میدونی رضوان قشنگم یک مدت نمیشد بیام فکر میکردم از قافله عقب موندم.
یک مدت نمیشد درست و حسابی کامنت بذارم فکر میکنم بازم اشتباهی شده و عقببم.
یک مدت کامنت ها برام نیومد و کلا دیگه خودم بیخیال شدم فکر کردم یک چیزی درست نیست اما اینجا میخوام بگم این اشتباه منه وقتی فکرمیکنم چیزی درسته، یا یکسری از دوستان خوب پیدا کردم حالا بهشون بچسبم تا جایی که میتونم من اومدم تجربه کنم، اومدم رها باشم. پس بخیال تمام نجواهای ذهنم شدم. دوستان سایتی رو بصورت حضوری دیدم. بیخیال شدم و دوستان قدیمی من با من همراه سایت شدن و تغییرات خوبی براسون ایجاد شده و یکی از دوستان قدیمی ام که از مشهد باهاش دوست بودم و تهران هم با هم ارتباط داشتیم قراره بره ترکیه. حالا من بشینم بگم وای یک دوست خوب و هم مسیر من شد حالا داره میره. نه من وقتی اومدم اینجا رو هیچ کس و هیچ چیز حساب نکردم. یادم اومد که هیچی نمیدونم و تمام تفاوت های ادم ها رو با عقاید متفاوت و مخالف با خودم رو پذیرفتم.
رضوان جان نمیدونم چی شد اینقدر حرف زدم، مثل دوتا دوستی که بعد مدتی حرف دارن. میدونی همه اش با تمام بی ربطی یک ربطی داره. نمیدونم اصلا چطوری بگم. فقط اومدم از شگفت زده شدنم از این همه خلاقیت هات بگم واقعا پروفایلت رو دیدم و این خلاقیتت رو تحسینت کردم. یعنی فتوشاپ کار و ادیتور خفنی شدیا. دمت گرم دختر. واقعا دستمریزاد. خیلی خوشم اومد از پروفایل ها و ایده هایی که میزنی و تحسینت کردم که رویاهاتو زندگی میکنی.
تحسین ات کردم از اینکه اشتباه های خودتو میبینی و در تلاش برای تکرار نکردن شون هستی.
اشتباهی که منم تکرار کردم اما یاد گرفتم بیشتر مواقع زیپ دهنم رو ببندم.فقط نتایجم حرف بزنه نه خودم.
یک عالمه باهات حرف داشتم و تحسین که یادم رفت.
و سکوت میکنم که سکوت زبان خداوند است و آنجایی که من وتو یکی هستیم…
راستی رضوان یک تجربه از خودم بگم منی که بعد چند ماهی همسرم باهام همراه شد و با هم کلی فایل نگاه میکردیم و گاهی شده بود اختلاف نظر داشتیم در مورد درک یک فایل. اون از منظر خودش میگفت من از منظر خودم. گاهی میگفتم اون زن و شوهرهایی که با هم تو سایت نیستن این براشون مزیت هست که به مسیر تکامل و درک هم کاری ندارن و هرکسی از راه خودش میره اما منو همسرم یکم داشتیم در این موضوع به مشکل میخوردیم. مثلا من میدید من فایلی رو دانلود کردم و جلوتر از اون نگاه میکردم متوجه میشدم ناراحت میشد و من بخاطر اون خیلی شده فایل ها رو نگاه نکردم یا با تاخیر دیدم اونم بخاطر باورهای خودمه و الگوهای تکرارشونده.میخوام بگم هر خوبی توش دردسرهایی هست و هر به ظاهر بدی توش کلی خیر و خوبی خوابیده.
من لون روزا یاده تو افتادم گفتم خوشبحال بچه هایی که خودشون تنها تو سایت هستن و هر وقت بخوان راحت کامنت مینویسن فایل میبینن و نیازی نیست منتظر کسی باشن.
تو فقط درس این تفاوت دیدگاه ها رو بگیر و بزرگ شو رشد کن. جهان کار خودشو بلده. تو توانایی تغییر کسی رو نداری جز خودت. پس تمام انرژی و وقت خودتو برای خودت خرج کن. دختر خسیس باش برای خرج کردن این همه درک و انرژِی ات.
این جمله هم به من کمک کرده در اینجور مواقع تو دلم میگم” هر کسی هرجایی هست جای درستشه من چیکاره باشم.
خلاصه رضوان قشنگ و پرذوقم بهت تبریک میگم برای تمام وجودت تک تک وجودتو قدردان باش.
گفتم بیام بهت بگم حواسم بهت هست دوستم و دوستت دارم.همین یک جمله و تحسین کردنت چقدر کلمه رو برات ردیف کرد.(مثل حرف های دم دری دوتا دوست مقع خدافظی شده)رضوان قشنگم میریم پیش بسوی عادتی که زندگی مون رو میتونه برای همیشه تغییر بده. پس پس به سوی بی نهایت و فراتر از آن…بووووس
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام فهیمه عزیزم مهربان بانوی زیبا و توحیدی دوست پژوهنده ی من
دخترررررررررررررررررررررررررر چقدرررررررررررررررر دلم برات تنگ شده. خیلی دوست داشتم هدایت بشم برای کامنت گذاشتن برات، شرایط بنا به دلایلی درست پیش نمی رفت و کامنت نوشتن برات به تعویق می افتاد که دیشب پیام ات رو در بهترین زمان دریافت کردم. دیشب مهمان داشتم و یه بحث کوچک علکی پیش اومد یکم بهم ریختم، بلند شدم اومدم تو اتاق گفتم باید آرام بخش تزریق کنم، اومدم تو سایت و دیدیم بله نقطه آبی که نشان از کارکرد درست من است اومده و خدا را شکر کردم و بیشتر از همه از دیدن نام قشنگت خوشحال شدم، و کامنتت رو دو سه باری میشه خوندم و شرایط نوشتن الان فراهم شد ساعت یک ظهر.
دختر سپاس گذارم بخاطر وجود نازنین ات، بخاطر تجربه ای که از همراهی همسرت در این مسیر داشتی رو با من به اشتراک گذاشتی، من فکر می کردم اگه همسرم با من همراه باشه راحتر میتونم مسیر موفقیت رو طی کنم ولی وقتی دیشب شما این رو نوشتید و نشستم فکر گردم دیدیم واقعا همین طور است، چون من و همسرم در بیشتر مواقع نظرامون با هم فرق می کنه، و این باعث شد با قدرت بیشتری فقط به فکر خودم باشم.
مررررسی بابت تعریف از کار ادیت عکس، البته که این گار اصلی من نیست، چون با همین نرمافزار موبایل فقط در حد برش و اضافه کردن است، اگه شرایطش رو داشتم با فتوشاپ درست می کردم یجوری کار می کردم که خود استاد و مریم جون بگن رضوان چه موقع بود اومد خونمون؟!!(خودستایی)
سلامی مجدد.
یه کاری پیش اومد،دیگه پیام نصف و نمیه ماند.
داشتم می گفتم مهربانم که خدایش خیلی دوستت دارم، کاش اون زمان مناسب در مکان مناسب زودتر پیش میومد.
طراحی سایت تو چه مرحله ای هستی؟ منم هدف گذاشتم از 1 مرداد 20 مرداد باید سایتم رو Run کنم، به یاری خدای مهربان
برای ایمیل برنامه هایت را بروزرسانی کردی؟ شاید بعلت عدم بروزرسانی باشه.
باز هم یه دنیا سپاس بخاطر یادی که در بهترین زمان از من کردی.
دوست دارم مراقب مهربانی هات باش.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر و موفق تر باشی عزیزم
یه عالمه بوووووووووووس از امیدیه به تهران.
درودددددد برتو رضوان جانم
وای که چقدررررر شما خلاق هستی
چه پروفایل زیبایی درست کردی هنرمندجان دمتگرم
چه مقدمه پرانرژی ای برای این دیدگاه نوشتی عزیزممم
چقدر زیبا کامنتت رو به انتها رسوندی و چقدرررر زیاد آگاهی داری:)
فقط و فقط خواستم تحسینت کنم دوست جونم:)))
دوستت دارم
به نام هدایت الله
سلام ودرود به رضوان خانم
خیلی ممنونم که درد دل من رو هم گفتید من هم مثل شما وقتی نتیجه ای در دست نداشتم قطعا دیگران هم به درک کارهایی که من میکنم یا از استاد تعریف میکنم من رو مسخره میکنند اما الان یاد گرفتم دیگه کمتر حرف بزنم وعمل کرد من به آنها واقعیت رو نشون بده
خیلی سپاس گذارم کامنت شما را دوست دارم مخصوصا عکسی که توی پرو فایلتون گذاشتید چقدر از دیدنش لذت بردم
اگر تونستید بگید چه برنامه ای بود که این عکس رادرست کردید
در پناه الله شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام آقا محمد رضا عزیز
سپاس گذار حضور گرم و مهربانانه شما هستم.
متاسفانه این عدم سکوت خیلی انرژی ما را میگیرد، سربی میشه که مانع پیشرفت.
این عکس رو در برنامهpicsart درست کردم. شما میتونید بنویسید پیکس آرت مُود شده که برنامه باز شده را بگیرید، چون تو برنامه اورجینال یکسری آپشن هاش قفل است و پرداخت درون برنامه داره که ما نمیتونیم اون رو پرداخت کنیم. ولی مود شده دیگه قفل هاش باز است.
باز هم سپاس گذارم و از خدای متعال می خوام که شما را در موقعیتی قرار بده که همه از شما شیرینی بخوان.
الهی آمین
یه سوال شما برادر آقای علی روحی هستید؟
به نام هدایت الله
سلام مجدد به شما خوش گفتار
خیر من با ایشون نسبت ندارم اما ایشون مثل برادر ودوست خوب از کامنتهای زیباشون استفاده میکنم
در ضمن خانم رضوان جمله قشنگ تون در فایل مورد علاقه هام نگه میدارم برای انگیزه ای که به من دادید
[خدای متعال می خوام که شما را در موقعیتی قرار بده که همه از شما شیرینی بخوان.]
برقرار باشید همیشه
سلام عزیزم رضوان جانم
اول از همه سلیقه و خوش ذوقی آن در گزاشتن عکس پروفایلت تحسین میکنم .
نکته ای که در مورد به دست آوردن نتایج و با نتایج صحبت کردن کاملا بجا و درسته عزیزم دقیقا منم با نظرت موافقم همیشه به خودم یادآوری میشم که زینب فقط نتایج در غیر اینصورت سکوت کن و رو خودت کار کن .
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی عزیز
درودددددد برتو رضوان جانم
وای که چقدررررر شما خلاق هستی
چه پروفایل زیبایی درست کردی هنرمندجان دمتگرم
چه مقدمه پرانرژی ای برای این دیدگاه نوشتی عزیزممم
چقدر زیبا کامنتت رو به انتها رسوندی و چقدرررر زیاد آگاهی داری:)
فقط و فقط خواستم تحسینت کنم دوست جونم:)))
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به Cinnamon عزیز
سپاس گذارم بخاطر تحسین تان.
وقتی کامنت شما را خوندم و گفتی خلاقی، یادم به کاری که چند سال پیش موقعی ای که معاون اجرایی مدرسه غیر انتفاعی بودم انداخت، یکسری عکس از جلسه اولیا بود میخواستم بفرستیم اداره، بعد یکی از مامان ها جلو بود و کفش پاش نبود(کلاس ها موکت بودند)کفش یکی از مامان ها را کپی کردم گذاشتم برای اون مامانِ. مدیر کلی خندید و گفت بابا چقدر دقیق کار می کنی.
چه خاطرات قشنگی تداعی شد یادش بخیر.
سپاس گذارم عزیزم برایت لحظاتی سرشار از یاد خدا مهربان خواهانم که هیچ لذتی بهتر از اون حس قشنگی نیست که خدا را با تمام وجود حس کنی و دلت نخواد دیگه از اون حس و حال بیایی بیرون.
«کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ»
ﺁﺭﻯ، ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﻧﺪﺭﺯﻯ ﺍﺳﺖ.(54)
«فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ»
ﻫﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.(55)
«وَمَا یَذْکُرُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَىٰ وَأَهْلُ الْمَغْفِرَهِ»
ﻭ ﭘﻨﺪ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ. ﺍﻭ ﺷﺎﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺘﺮﺳﻨﺪ. ﻭ ﺍﻭ ﺷﺎﻳﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﻳﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
(سوره مدثر آیات 54-56)
پروردگار من، یاور و هدایتگر و نجاتگرم باش که جز تو پناهم نیست، مرا از اهل تقوا و مغفرت قرار بده و در مدار عمل به قوانینت موفق بدار. خدایا آنکس که تو را ندارد، چه دارد ؟؟!! خدایا چگونه شکر نعمت وجود خودت را بجا آورم که خود بینهایتت رو به من بخشیدی؟ حال آنکه تا پیش از یافتنت گمراه و سرگردان و گناهکار بودم. خدایا جز تو پناه دهنده و آمرزش گری بر گذشته اندوه بارم ندارم و گذشته از دسترسم خارج است همانگونه که آینده ام. امروزم و این لحظه ام دستم را بگیر و مرا در پناه خودت حفظ کن تا آینده ام رو آنگونه خلق کنم که تو مرا بخاطرش خلق کردی «إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ»
سلام و درود و رحمت و برکت و مغفرت رب العالمین بر همه اعضای خانواده توحیدیم. سلام استاد عباس منش عزیز ، سلام استاد شایسته بزرگوار ، سلام دوستان عزیز موحد و نازنین. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت وجود ارزشمند تون.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ
کامنت نامبرده رو از پایان یه شیفت شبکاری میخونید که دقیقاً امروز ذهنش نجوا میکرد که برای این فایل شاید کامنت نذارم. از اون نجوا حدود کمتر از دو ساعت میگذره. و خدا رو شاکرم که فرمون زندگی مون رو از دست ذهن نجواگر گرفت.
سه شب و چهار شب و پنج شب پیش توی شیفت استندبای داشتیم. شب اولش دیدم کار واقعاً سخت و سنگین شد و یه نهیبی به خودم زدم گفتم اینجا چیکار میکنی، تو تابستون عسلویه که شب دماش بالای 35 درجه است و رطوبت 65 درصد کاپشن تن اون مخلوق چهارپای خداوند کنی یه لگد بهت میزنه، حواست هست بیست کیلو تجهیزات اضافه پوشیدی؟ حواست هست وزن کلاهی که روی سرته 1.5 کیلوه حواست هست وزن بوتی که پات کردی 3 کیلوه. وزنه سه کیلویی به پای چهارپا ببندی راه نمیره. این چه شرایطیه برای خودت خلق کردی؟؟ توی همون حال منفی و ناراحتی گفتم خدایا ببین من چه بلایی سر خودم آوردم ، ده ساله این شغل منه. ببین با فرمون خودم کجا رفتم؟ خدایا کمکم کن. شب بعدش بازم استندبای داشتیم، همون کار شب قبلی و خداشاهده ده پله راحتتر، شب بعدش هم استندبای داشتیم ، بازهم ساده تر و راحتتر. و البته الان دو شبه منتظرم استندبای نوبتم بشه ولی نمیشه. با اینکه دوره تعمیرات هنوز تموم نیست. من فقط یه دست تسلیم بردم بالا و درخواست کمک کردم. و احساسمو خوب نگه داشتم. هر چی پیش میومد میگفتم خدا هست. بعضی از همکاران هرچقدر دلشون خواست شیطنت کردن. رفتم سراغ قرآن کریم و در کمال تعجب توی روز 556 عضویتم در سایت صفحات 555-556 برام باز شد و رب العالمین وسط صفحه چشممو برد سمت این آیه 8 سوره منافقون که حمید حواست باشه «وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» مدار هدایت من مدار عزته ، پیامبر و مومنینی که توی این مدار هستن عزتمند هستن، این جماعت منافق هیچی نمیفهمن.
خداییش چه حس خوبیه وقتی میبینی فرمانروای همه اون میلیاردها کهکشان بینهایت داره بهت میگه من خودم شخصاً حواسم بهت هست. (کاش میتونستم معنی حقیقی همین جمله رو درک کنم) وقتی خداوند حواسش به آدم باشه چرا آسان نشیم برای آسانی ها، دو شبه اونقدر هیچ کاری برای انجام دادن نداریم که من از ساعت 11-12 شب عین خرس گریزلی میخوابم تا ساعت 3 و بعدش بیدار میشم یه قهوه میخورم و بیدارم تا پایان شیفت و بعدش میام خوابگاه بیدارم تا ظهر و به سایت سر میزنم، یا فایل های آموزش استاد رو گوش میدم (عزت نفس و ارزش تضاد) یا هدایتهای قرآنی رو پیگیری و مکتوب میکنم.
آقاااااا از اکتشافات جدیدم بگم. اکتشافات خودم که نه ، از هدایت خداوند ، از اون چیزی که خداوند توی کاسه مون میریزه. یا بقول حافظ«آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم» یا در جای دیگه «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند»
هدایت قرآنی روز چهارشنبه 28 تیرماه، آیات 48 و 49 سوره طور بود.
«وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ۖ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ» ؛ «وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»
( در برابر فرمان پروردگارت شکیبا باش که همانا تو تحت نظر مایى. و هنگامى که برخاستى، به ستایش پرردگارت تسبیح گوى) ؛ (و تسبیح گوى در پارهاى از شب و به هنگام ناپدید شدن ستارگان) یه لحظه از خودم پرسیدم این آیه دوم منظورش چی بود؟!
و تسبیح گوى در پارهاى از شب و به هنگام ناپدید شدن ستارگان.
گفتم خدا که در ظرف زمان و مکان قرار نمیگیره ، پس چرا برای من انسان زمان تعیین میکنه و میگه اون زمانی از شب که شب داره تموم میشه و روشنایی روز شروع میشه و ستاره ها ناپدید میشن (حدفاصل سحر تا سپیده دم) چرا اون موقع تسبیح بگم. من دلم بخواد ساعت 9 صبح تسبیح بگم قبول نیست مگه؟ خدایا تو که در ظرف زمان قرار نمیگیری. نمیدونم چند ثانیه شد که به قلبم الهام شد، خدا در ظرف زمان قرار نمیگیره ولی انسان که قرار میگیره. یهو یه مفهومی به ذهنم تداعی شد که میخواستم عین ارشمیدس جامه بدرم و سر به کوچه بذارم و فریاد بزنم یوریکا یوریکا (البته ارشمیدس جامه ندرید، بزرگوار تو خزینه حموم عمومی بود لباس نپوشیده دوید بیرون)… الان میفهمم وقتی استاد شایسته داشت یه محصولی رو آپدیت میکرد دائما در مورد استاد عباس منش میگفت: این مرد بینظیره این مرد بینظیره، یعنی چی …
گفتم خدایا ، واقعاً همینه، برای خدا فرقی نداره چه ساعتی تسبیح بگم، ولی برای من که فرق داره. اکثریت مردم توی این ساعت خوابن. و یه اقلیت کمی این لحظه بیدار هستن. این زمان، لحظه شروع فرکانس های ذهنی ماست. همون لحظه ایه که استاد میگفت در شروع روز و در پایان شب تمرین ما باید تمرین ستاره قطبی بنویسیم. و گفتم استاد عباس منش چقدر هدایتی این تمرین رو طراحی کرده. به احتمال خیلی زیاد که استاد مشخصاً بر اساس این آیه قرآن تمرین رو طراحی نکرده ولی وقتی در جریان هدایت باشی بهت گفته میشه. و از وقتی این رو فهمیدم با حرص و ولع و تمرکز بیشتری ستاره قطبی رو انجام میدم.
چیزی که درگذشته در موردش خطا میکردم. یه وقتایی از دستم در میرفت. یا ناقص انجام میدادم (مرحله شروع روز رو انجام میدادم ولی آخر شب رو انجام نمیدادم)
اگه بخوام این موضوعی که نوشتم رو به تمرین امروز ربط بدم واقعیت موضوع یکی از اشتباهات مکرر من در گذشته همین غافل شدن از تمرین ستاره قطبی بود، خب چک و لگد های جهان هستی هم میومد دیگه. طبیعیه. یکی از اشتباهات دیگه ام این بود که با انسانی که توی مدار نیست در مورد قوانین صحبت میکردم و بازم چک و لگد. چرا چون دست خدا رو میبستم. هر چند اون بنده خدا از خداوند درخواست کمک میکرد ولی با احساس بد و معتقد بود باید یه معجزه ناگهانی باشه، تا یه تحول 180 درجه ای ناگهانی رخ بده، بعدا خودش ازم سوال میپرسید و وقتی من حرف میزدم تشنج پیش میومد. هر بار و هربار من این اشتباه رو مرتکب میشدم و میگفتم این کار و این کار رو طبق این قانون و این قانون انجام بده ولی جواب نمیداد. و بازم حجم زیادی از انرژی مثبت من اتلاف میشد و چک و لگد های جهان هستی میومد.
یکی دیگه از اشتباهات پر تکرار من به تعویق انداختن کارها بود و عدم زمان شناسی، یعنی اولویت های زمانی رو به درستی اقدام نمیکردم. که البته به لطف دوره شیوه حل مسائل بخش زیادی از ماجرا رو فهمیدم از کجاست، و مخصوصاً کمالگرایی رو بهتر شناختم. هر چند هنوز نیاز به کلی تمرین عملی برای بهبود گرایی دارم.
در حال حاضر چیز بیشتری یادم نمیاد از اشتباهات پر تکرار هر چند میدونم گاهی اوقات غافل میشیم از یه سری ترمزها و پاشنه های آشیل و ممکنه مدتها ما رو سر جامون نگه داره.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام الله آسانیها
سلام منو از زیر کولر و در شرایطی ایده آل پذیرا باشید.
اولا که لذت بردم از نحوه تفکر کردنتون در مورد آیات قرآن. وقتی دل رو به دریا بسپری و بخوای که از چیزی که داری می خونی واقعا معنی برداشت کنی نور چشمت زیاد میشه و همون نگاهی که ممکنه یک دقیقه قبل از درخواستت به خداوند داشتی رو داری میندازی ولی یه بصیرتی توش قرار می گیره که اصلا از خود انسانیت انتظار نداشتی.
جنس صحبتهای استاد دقیقا همینه. داره نگاه میکنه، گوش میده، میخونه ولی به منظور دیدن پشت دیوار. اصلا دیوار براش شیشه ای میشه. در حالیکه مثلا من بارها و بارها قرآن یا جوشن کبیر یا ابوحمزه ثمالی رو خوندم اشک هم ریختم ولی اون دریافت رو نداشتم.
این دقیقا به خاطر تفاوت درخواست کردنمون هست. که شما هم بهش اشاره کردید. وقتی در مورد یه مساله تکراری و به ظاهر ساده و معمولی سوال می کنی که چرا؟ در حالیکه تمام عمرت به ذهنت نرسیده که بپرسی اصلا چرا؟ اون وقته که جوابها برات عین یه پروانه خوشگل میاد میشینه روی دستت. هم از دیدنش لذت می بری، قلبت باز میشه و هم بهت آگاهی میده. ایمان برای انجام متعهدانه الهاماتت بهت میده.
وقتی از خودت سوال درستی پرسیدی که چرا باید تو هوای شرجی کاپشن بپوشم یعنی ذهنت به این آگاهی رسیده که کل قضیه از بیخ مشکل داره پس حواست جمع میشه به ریشه. نه اینکه حالا چیکار کنم شیفتم سبک شه یا از این اداره منتقل بشم به اون اداره. بلکه خدا به دلت میندازه (نظر منه البته) بشی وارد کننده تجهیزات آتشنشانی. یا مدرس بشی و بری دنبال مدرک گرفتنهای بیشتر یا مطالعات متنوعتر و به روز دنیا در مورد علایقت از جمله هوانوردی و ایمنی و آتشنشانی.
پس همونطوری که خودم هم در این مسیر تکاملی بهش رسیدم و متوجه شدم شما هم دنبال همین اصل هستی باید یاد بگیریم متفاوت از گذشته خودمون سوال بپرسیم. از پرسیدن نترسیم چون ممکنه جوابش نیاد. نه. خدایی که خودش میگه : لاتاخذه سنه و لا نوم همیشه قربونش برم استندبای ایستاده تا با عشق سوالات من و شما رو جواب بده. اونم نه با تاخیر. بلکه به طرفه العینی. چون سریع الاجابه است.
اگر اون فایل شهود و الهام الهی رو ندیدی حتما برو ببینش. اگر دیدید هم که شاید دوباره دیدنش خالی از لطف نباشه.به من که خیلی چسبید. خیلی در پیدا کردن ریشه افکارم کمکم کرد.
abasmanesh.com
همینطور فایلهای آرامش در پرتو آگاهی. بی نظیره.
البته شما به اندازه کافی آگاه و پرسشگر هستید که به همه سایت احاطه پیدا کرده باشید. منم دلم گفت بنویسم و نوشتم.
همیشه دلشاد و تندرست و سرشار از یگانگی با الله باشید.
حمیدجان
دوست عزیزم خیلی ممنونم که سخاوتمندانه آگاهی ها و دریافت های الهی رو با من هم به اشتراک میگذاری.
چقدر زیبا و بجا به کامنت شما هدایت شدم، دیروز قرار بود من اقداماتی رو در راستای پرزنت کار و خدماتم انجام بدم (کاری که قبلا انجام نمیدادم و همون اول کار میگفتم چون قبلا نشده الانم نمیشه پس ولش کن الکی خودمو ناامیدتر نکنم، و این یکی از همون اشتباهات تکراری من بود) ولی اینبار انجامش دادم و گفتم من باید در راستای تایید امکانات و مهارتهایی که خدا بهم داده قدم بردارم پس کامل و با اعتماد به نفس انجامش دادم.
و عبارتی که شما نوشته بودید من فقط یه دست تسلیم بردم بالا و درخواست کمک کردم. و احساسمو خوب نگه داشتم دقیقا کاری بود که دیشب من انجام دادم، آخر شب رفتم توی حیاط و دیدم به به از شرجی و گرما خبری نیست گفتم اوکی پس یه چرخی بزنیم توی این گل و گلدونا، نشستم روی تخت توی گوشه حیاط و به آسمان نگاه کردم، شروع کردم صحبت کردن، و احساس زیر و رو شد با حال خوب برگشتم توی خونه
امروز صبح همکارم گفت زنگ بزن پیگیری شون کن که چرا جواب ندادن، خداوندم هدایتم کرد به کامنت دوست خوبم سید علی خوشدل خوش زبان و داستان حضرت یوسف و مثال هم برام زد با کامنت علی اقای اسدی، فهمیدم که اوکی الان خدا داره قدم به قدم بهم راه رو نشون میده، من سهم خودم رو انجام دادم پاداش عمل صالح من با خداست، پس پیگیری در جایی که نوبت اون طرفه نظرش رو اعلام کنه همون دست و پا زدن و وابسته بودن، پس باید رها کنم و به خدا بسپارم تا نتیجه منو براحتی از هر راهی که من بیشتر بهم خوش میگذره بهم تحویل بده.
الان هم مرحله ای هست که بگم هرچی پیش بیاد خدا هست ، و چرا وقتی دارم با هدایتهام پیش میرم از اتفاق افتادن ناخواسته ها نگران باشیم، بقول استاد توی جلسه دوم قدم اول دیگه نگرانی نمیمونه
و بعد از تمام این آگاهی ها، خدای من منو رسوند به این که خداییش چه حس خوبیه وقتی میبینی فرمانروای همه اون میلیاردها کهکشان بینهایت داره بهت میگه من خودم شخصاً حواسم بهت هست. (کاش میتونستم معنی حقیقی همین جمله رو درک کنم) وقتی خداوند حواسش به آدم باشه چرا آسان نشیم برای آسانی ها
من خالق زندگی دلخواهم هستم، و با خوندن کامنت شما امروز هدایتم به مسیر امروزم رو پیدا کردم
خیلی سپاسگزار و خوشحالم
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم
الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید. از کامنت شما بسیار ممنون و سپاسگزارم. منو ببخشید با تأخیر جواب میدم.
به نظرم میرسه همه ما به خلوت و تنهایی بین خودمون و خداوند نیاز داریم هر روز. زمانی رو که با خداوند مراقبه کنیم. تو این سکوت و خلوت چقدر که آدم میتونه با خداوند گفتگو کنه. دقیقاً توی سکوت و آرامشه که ذهن ساکت میشه و قلب تازه میتونه ارتباط بگیره. امان از دست این شلوغی های ذهن.
باز خوبه جایی که شما هستین شبها گرما و شرجی نیست.
بوشهر ما حتی ساعت 2 شب هم گرما و شرجی داره. قشنگ روح آدم رو منور به وجد میاره.
الهی که حال دلتون و احساس قلبی تون همیشه همیشه شاد و مثبت و توحیدی باشه و هر لحظه به رب العالمین متصل باشید.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام به شما جناب آتش نشان بزرگوار، آقا حمید توحیدی عزیز
یادمه اوایلی که تو سایت عضو شده بودم و برای اولین بار که پروفایل شما رو دیدم تصویر پروفایلتون با لباس آتش نشانی بود و اسمتون تو ذهنم ثبت شد ( دلیلش هم اینه که ما تو خونواده آتش نشان داریم و ارادت داریم به آتش نشان ها :))) ) و گاهی که چشمم به کامنت هاتون میافتاد میخوندمشون و الان برای اولین بار براتون می نویسم. دو بار کامنتتون رو خوندم و بسیار لذت بردم و نتونستم ننویسم و بابتش سپاسگزاری نکنم. دوست توحیدی بینظیرم سپاسگزارم که این چنین فضا رو باز کردید تا خداوندِ جان بر این قلم جاری بشه و به قلب بنده هاش بشینه. خدا از بینهایت طریق عشقش رو به ما میرسونه و می دونید که یکی از این بینهایت راه ها همین کامنت های ارزشمندِ این فضای توحیدیه؟! بله که می دونید! خیلی هم خوب میدونید.
بنظرم سمبل کامنت های شما آیات قرآنی و ابیات زیباییه که با نوشته هاتون ست میکنید و یا شاید نه! این آیه ها و آگاهی هاست که نقطه مبدا میشه و این جریان رو به دنبال خودش جاری می کنه.
این روزها علاقه بیشتری برای خوندن و فکر کردن به معنی آیات در خودم حس میکنم، احساس می کنم خداوند جانم داره آروم آروم قلبم رو به سمت قرآن باز می کنه و من صبر می کنم و منتظرم تا پلن های بعدیشو ببینم و بیشتر و بیشتر سرشار از حس حضورش بشم.
آقا حمید عزیز به تنها قدرت جهان هستی میسپارمتون و بهترین ها رو از خدای بخشنده ام براتون آرزو میکنم و ایمان دارم که خدا بهترین ها رو رقم میزنه …
خدایا شکرت
سلام و درود به شما خانم سعیدی بزرگوار و گرانقدر. از کامنت پر مهر و محبت شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم. بسیار بسیار تحسینتون میکنم که اینقدر متعهدانه دارید رویی خودتون کار میکنید.
اعتبار اون آیات و اشعار و کل کامنت ها با خداست. باور کنید من وقتی میخوام بنویسم هیچ ایده ای ندارم چی میخوام بنویسم.
البته اعتبار شیطنتها و دیوونه بازی های کودک درونم با خودمه.
یه جاهایی استاد عباس منش میگه برای جلسه فلان قدم فلان من اصلا هیچ ایده ای نداشتم در مورد چی صحبت کنم، اومدم جلوی دوربین بهم گفته شد و منم گفتم.
من کجا و استاد عباس منش کجا. ولی من این صحبت استاد رو درک میکنم. شاید پاسخ های دوستان رو با ذهن ناقص خودم بنویسم ولی خدا رو شاهد میگیرم هر چقدر توی نوشتن کامنت ها احساس قلبی و اتصال بهتری با خالق داشتم امتیاز کامنت بالا و بالاتر رفت.
بازم حمید پر حرفی کرد.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام درود به برادر بزرگوارم برادر عزیزم آقای امیری
امروز این فایل رو گوش کردم منتظر کامنت ها بودم ….
امدم تیک کامنت ها براساس امتیاز زدم
( حالم چندروز مثل همیشه نیست) گفتم کامنت دوستانی رو می خونم که با قلم شون آشناترم زدم به ترتیب تا رسیدم اولین کامنت انتخابی من با دیدن اسم شما می دونستم اروم تر میشم تحسینت می کنم تشویقت می کنم که اینقدر عالی دراین مدت عضویتت پیشرفت کردی اینقدر خوب مدارت تغییر دادی….
دوست داشتم بنویسم که کامنت ها از یه حس خوب می اد از یه حس آرامش توی شیفت شب توی گرمای تابستان عسلویه که من تجربه عسلویه بودن نداشتم اما طاقت گرما رو ندارم با تمامی این اوصاف اینقدر زیبا و حس خوب نوشتی که احساس می کنم خنکی نوشتن پیام تون خنک تون کرد وقتی درحال تایپش بودی…
دیروز قدری به خودم نازیدم به مدارم نازیدم به رشدی که داشتم افتخار کردم.
با اینکه چند روزی حالم دگرگون حالی که باید کنترل ذهن کنم هرچند سخت …دیروز به یه قدم یه حلقه ای که از مدارم رشد کرده سمت الله افتخار کردم اما کمی ناراحت شدم چرا هنوز باید در مدار افرادی باشم که اعتقادات من تغییر کرد نسبت به انها دیروز یه انتخابی بین قدرت خدا و قدرت بنده خدا کردم. وقتی اون لحظه ازم درخواست شد من فقط گفتم خدااا
گفتم به هیچ کس به هیچ چیزی قدرت نمی دم همان خدایی که بارها منو از مرگ نگهداشت وهمه تون هم شاهدید پس همان خدا از من محافطت می کنه،با بغض توی گلوم با اشک توی چشم گفتم. بغض من اشک من به الله به خاطر الله ایی بود که جرات انتخاب داد نه از ترس اون اتفاق افتاده… اگه عارفه چندسال پیش بودم شاید لغزیده بودم اما یه لحظه سر بیانم تردید نداشتم. بعدش آخرشب که ظرف می شستم کل اون حرفها توی ذهنم مرور میشد نجواهاای ذهنی شروع کردن…. گفتم استاد بارهااا گفت خدا شرک رو نمی بخشه.نمی ترسم شاید یه امتحان بود اینو هم بگم ااا چون طرف از قدرت اون بنده خدا براش کاری کرده بود خوشحال بود و گفت کاری براش کرده چون می دونستن عارفه داستان ما راحت قبول نمی کنه اما اینجا رو نخونده بودند عارفه تغییر کرده و سختگیرتر از روزهای دیگرش شده
نمی دونم چرا بعضی وقتاااا همه اتفاق خوبها و بدها باهم برام می افته و من باید توی شوک باشم. تنها چیزیی می تونه این زمان ها ارومم کنه خواندن کامنت بچه هاس به خصوص دوستانی که میشناسم شون برام حکم خانواده ای داره که از زبان سایت باهم حرف می زنن. آقای امیری برادر عزیزم شاید اون لحظه اون تایم کامنت باحس حال خوب با گرمای عسلویه بی خوابی و خستگی شیفت شب تایپ می کردید فکر اینو یه درصد نمی کردید عارفه داستان ما عارفه این سایت که الان توی حالی که جز خداااا هیچ کس هیچ احدناسی نمی تونه بفهمدش از کلام کامنت تو خدا با من حرف زد. وقتی کامنت ها رو اسکرول می کردم اسم چندتا از دوستان دیدم اما عارفه درون می دونست عارفه داستان ما الان نیاز به چی چه کلام و جمله ای داره تا رسیدم به اسم شما گفت بخون خوندم اما با بغض خوندم با اشک خوندم با قلبی شکسته،اما آخر کامنت شما به یه عارفه اروم رسیدم به یه عارفه که خدابهش گفت تو تنها نیستی من هستم همان حرف استاد عزیزمان خداوند بی نهایت دست داره برای کمک به من خداوند بی نهایت راه داره برای اینکه دخترشو بنت الله اش رو آروم کنه،وقتی عضو سایت شدم اسمم benttollگذاشتم اما بعدااا تغییر دادم اسم خودم اسم نازنین زیبای خودم رو گذاشتم . ….
ممنون از شما ممنون از کامنت زیبات ممنون که با کامنتت حال دلم رو آروم کردی.
وأنَّ الله سیُعوِّضنا عَمَّا مَرَرْنا بِه
«و خداوند آنچه را که به ما گذشت،
جبران خواهد کرد.»
سلام حمید حنیف نازنین…
اومدم بنویسم واسه شما دیدم نوشتن برات رو در حد خودم نمیببنم اما…یادم اومد برام نوشتی که برام بنویس و تا میتونی بنویس …نوشتی که من حمید حنیف چرا مغرور باشم..نوشتی چرا جواب بنده خدا ندم…
حمید حنیف نازنین…پسر خوب خدا اتفاقا اینقدر وجودت ارزشمند و لطیف هست که دوست دارم بهت بگم که اتفاقا مغرور باش دست نیافتنی….تو خیلی الهی هستی …
پسر خوب خدا کامنتی که گذاشتی رو دقیقا با شروع صبح وقتی که دیروز خیلی کم کاری کردم در قبال تعهداتم و همش صدای شما توی گوشم بود هر روز به سایت و آموزش ها متعهد باش به خودم گفتم که فرزانه دیدی با یکم خوشی و نتیجه داری دور میشی از مسیر ..دختر تو امروز دوباره غرق دنیا شدی..همین بود!!! خدا خدایی که میکردی !!!!! همش یادم اومد که نوشتی برام تا میتونی به سایت متعهد باش… امروز صبح زود بیدار شدم ..گفتم نه ….امروز فقط منم و خدا و این سایت….یکی یکی جواب ارادت و عشق و آگاهی های عزیزان و همسفران این سایت بهشتی رو دادم…تا رفتم توی ایمیلم و چشمم به کامنت جدید از حمید امیری خورد .وقتی بازش کردم با زیباترین مناجاتی که توی عمرم خوندم روبرو شدم .. هر کلمه اش حال من بود این مناجات…باهاش اشک توی چشمام جمع شد با هر کلمه که نوشتی دل من خدارو فریاد زد…
حمید حنیف جان مدار شما قطعا عزت هست عزت هست عزت هست دوست خوبم …
پسر چقدر قشنگ مینویسی و موضوع رو باز میکنی ..چطور میتونی اینقدر خوب باشی …
دو روز پیش برام نوشتی از تمرین ستاره قطبی و الهام و اکتشافاتی که بهشون رسیدی و گفتی سر فرصت میگی ازشون… منظورت رو متوجه نشدم اما الان که در موردشون مفصل توضیح دادی ..متوجه شدم که چه اگاهی های نابی توشون موج میزنه…
حمید جان اتفاقا اینکه شما گفتین خدا در ظرف زمان و مکان جای نمیگیره و براش چه فرقی میکنه که کی عبادتش کنم یکی از تضادهای ذهن من بود ..چون گفتم خب چه فرقی برای خدا میکنه …من هروقت حس و حالم خوب باشه صلاه و یاد خدارو بجا میارم..« من چه بنده ی سست عنصری هستم به خودش قسم »
من چون تابستون ها بیکارم و سرکار نمیرم تابستون ها و بخاطر گرمای خوزستان اصولا بیشتر وقتم توی خونه سپری میشه …روتین بی نظمی داره زندگیم..بخاطر همین صبحا تا ساعت 9 خواب هستم و شب ها هم با اینکه دیر میخوابم اما اینقدر ظرف وجودی قلبم کوچیکه که درک نمیکنم به اینکه چرا باید نزدیک سحر و وقتی که همه خوابن تمرین انجام بدم ..با اینکه بیدارم …
میدونی حس میکنم یا بخاطراینه که اول راه هستم یا اینکه توقع زیادی از خودم ندارم و به همین مقدار از خوشی و شادی و ….راضی هستم ..وای بر من !!!!
چند روز پیش بود دیدم دارم شل میکنم گفتم خدایا متعهدم کن قوی باشم و قوی تر ادامه بدم.
میدونستم بزرگترین ترمز من همین به موقع انجام دادن تمرین هاست..خیلی سرسری میگیرم..الان که اینارو دارم مینویسم متوجه شدم که نه بابا تو خیلی به خودت غره شدی یکم حس و حالت خوب شد یکم خدا تحویلت گرفت فکر میکنی خیلی شاهکار کردی ..هنوز پخی نیستی …
احساس میکنم دیدن کامنت و آگاهی هایی که نوشتی اتفاقی نمیتونه باشه و اینم یه لطف و هدایت بزرگ از خدای مهربون و بخشندست …
خدایا چی بگم از مهربونی و بخشندگیت…که اینجوری جواب منو میدی
خدایا من خیلی باید حقیر باشم اگه چشم روی این هدایت هات ببندم و بگذرم….
خدایا خودت کمک کن تا نفس و ذهن سرکشم رو که خواب رو به وصل شدن بهت به ملکوتی شدن بهت ترجیح میده…افسارشو محکم دستم بگیرم و نزارم وجود و روح الهی که بهم بخشیدی از مسیر منحرف بشه
حمید جان از شغلت نوشتی ..اونقدر با عجز نوشتی که احساس غمی که اون لحظه داشتی رو حس کردم …اعتراف میکنم کمی دلم سوخت از اینهمه عجز!!!
ولی خب به وضوح میبینم مردای زیادی که توی همین گرمای خوزستان کنار جاده توی آفتاب سوزان یه صندوق میوه دستشونه و چشم براه مسافر ،ماشینی هستن که ازشون خرید کنه و دست خالی به خونه برنگردند..
میدونم هرچی ما تجربه میکنیم شرایط و باور های خودمون هست..
اما حمید حنیف شاکر باش …خیلی شاکر باش …
هزار مرد ایرانی آرزو دارن جای تو باشن
حمید حنیف عزیز ..میدونم که لیاقت بیشتر از اینو داری …
اما بقول آقای خوشدل به سعیده شهریاری عزیز گفتن به زیبایی های شغلت توجه کن احساست رو خوب کن و از مسیر لذت ببر تا هدایت ها برسه!!!
من نمیدونم شغل شما چه زیبایی های داره..اما امروز فهمیدم بزرگترین دستاوردش همین شب زندهداری ها و متصل شدن بخدا و فرصتی برای انجام تمرین ستاره قطبی و نزدیک شدن به منبع الهی هستش چیزی که برای خیلی از ما سخته برای انجام دادنش……!!!!
سپاس بیکران خدایی که حداقل بین اینهمه بیکاری…ما شاغل هستیم..و روزی مون رو معین و به موقع به حسابتون واریز میکنه…الهی شکررررت خدای رزاق مهربون
از خدای بزرگ و بخشنده برات آرزو میکنم تورو به جایگاه عزت و ثروت و شادی که در طلب اون هستی برسونه…
مطمعنم در مسیر درستی هستی و مطمعنم که خیلی زود گشایش ها حاصل میش بزرگ مرد
درود میفرستم بهت …
سلام آقای حمید امیری عزیز
کل کامنت شما و کامنت دوستان رو خواندم واقعا لذت بردم از این همه درک و آگاهی.جالبه همین الان یه لحظه اینستاگرام رو باز کردم و داخل اکسپلور این پست رو دیدم و چه همزمانی قشنگی رخ داد!
خدا نظر می کند.
همت کن تا سحر ها بیدار باشی. اگر هم حال نداری نماز بخونی چایی بخور! به بیداری سحر عادت کن. در روایت آمده خداوند در سحر ها به قلوب بیداران نظر میکند.
سلام و درود به شما احسان عزیز . الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشی.
از کامنت ارزشمند تون بسیار ممنون و سپاسگزارم.
متن بسیار زیبایی بود از اینکه خداوند در زمان سحر به قلب بیداران نظر میکند.
البته مهمه که ما آگاهانه خودمون رو به مدار توحید وارد کنیم.
مثل کسی که توی خشکی ایستاده و از دور دریا رو تماشا میکنه ، یا اون اون کسی که دلش رو زده به دریا، رفته و از گنجهای اعماق دریا داره برای خودش استخراج میکنه.
استاد همیشه روی اصل تاکید داره که توحید همیشه و همیشه اصل و اساس همه چیزه. یعنی هر چیزیو بخوای از خدا بخوای ، قدرت رو فقط و فقط به خدا بدی. دیگران قدرت کنترل من و شما رو ندارن.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام اقای امیری عزیز
من خیلی کم پیش میاد که کامنتی رو دو بار بخونم.
خداای من چه الهامات صریح و بزرگی.
حرفهاتون کامنتاتون همیشه به دل میشینه.ولی این دفعه خیلی فرق داشت.چه تفصیر شگفت انگیزی از ایه 48و 49 طور کردید.
تفسیر من از این ایات همیشه این بود که خوب صبح زوده و خوب خدا همیشه تاکید کرده صبح زود پاشیم.
ولی خوب چراااا؟واقعا چرا خدا گفته صبح زود.بعد با خودم میگفتم خوب حتما خوبه دیگه.
ولی این بعد نگاه شما که گفتین
(گفتم خدا که در ظرف زمان و مکان قرار نمیگیره ، پس چرا برای من انسان زمان تعیین میکنه و میگه اون زمانی از شب که شب داره تموم میشه و روشنایی روز شروع میشه و ستاره ها ناپدید میشن (حدفاصل سحر تا سپیده دم) چرا اون موقع تسبیح بگم. من دلم بخواد ساعت 9 صبح تسبیح بگم قبول نیست مگه؟ خدایا تو که در ظرف زمان قرار نمیگیری. نمیدونم چند ثانیه شد که به قلبم الهام شد، خدا در ظرف زمان قرار نمیگیره ولی انسان که قرار میگیره.)
بدجور به دلم نشست.
همیشه میگفتم خدا خدایه همیشه هست همه وقت هست چرا باید نماز صبح حتما پاشیم؟
الان فهمیدم چون من باید درظرف قرار بگیرم نه خدا.برا من گفته اون موقع نه برا خودش.
نکته عالی دیگه که اشاره کردین تمرین ستاره قطبی راستش منم گاهی خوب انجام نمیدم دقیقا مث شما صب انجام میدم و شب نه.
گاهی هم حتی صبحم انجام نمیدم.
یک مشکلم اینکه نمیدونم تو ستاره قطبی چی بخام.و این گاهی انرژیمو کم میکنه.
ممنون از شما دوست عزیز و دست گرانبهای خدا که امشبم درهای قلب منو بیشتر به سوی خدا باز کردین
شاد و پیروز باشین
سلام به شما دوست عزیز آقا حمید
خداقوت بهتون مرد خدا
واقعا با تمام وجودم ازتون تشکر می کنم
همه راحت و آسوده از این نعمت الهی گاز به راحتی استفاده می کنیم، نمی دونیم که با عشق و صبر شما عزیزان بهمون می رسه … واقعا خدا قوت
حمید عزیز وقتی کلاه 1ونیم کیلویی سرتون و کفشهای 3 کیلویی پاتونه و… درسته این وزن برای جسمتون سنگین واما روح شما سبک باله و رها از این کره خاکی و باعث میشه این سنگینی سبک بشه
چرا که هدایت هایی که میشن و تمریناتی که انجام میدین و فایلهایی که گوش میدین ،همین نوشتن کامنتتون حکایت از روح بزرگ و سبکبالتون داره …. همین که به محض سوال ازش سریع جواب میگیرید و دستتون میگیره و مستقیم میبره سر آیه وسط صفحه و میگه
وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» مدار هدایت من مدار عزته ، پیامبر و مومنینی که توی این مدار هستن عزتمند هستن، این جماعت منافق هیچی نمیفهمن.
میگه عزت میخای بهت میدم
آسونی میخوای بهت میدم
موقعیت خوب میخوای بهت میدم
براتون مثال هم میاره
ببین راه من خدا، پیامبرا، مؤمنین راه عزت هستا تو الانم در عزت هستی چون تویی که در برخورد با یه تضاد نمی ری سراغ دولت و فلانی فلانی …
سریع میگی خداا
پس تو لایق عزت و شکوه هستی
و همه اینا حکایت از عشق و روح بزرگتون هست…
و تسبیح گوى در پارهاى از شب و به هنگام ناپدید شدن ستارگان.
می دونید شما و همه دوستایی که بواسطه شغلشون شب کاری دارند این یه نعمت بزرگی هست و به نظرم با توجه به فرکانسشون همیشه در حال تسبیح هستند واقعا بیدار شدن اون زمان از سحر که همه خوابن سخته ولی شما بیدار و هوشیارید و می تونید از این زمان حداکثر بهره رو ببرید و خودتون از منبع انرژی سیراب کنید …
چند وقتیه که در مورد انرژی سحر فک میکردم و خیلی دوست داشتم که بیدار بشم و از این زمان حظ و بهره ببرم و این کامنت شما برام یه نشونه بود برای اینکه مصمم تر بشم برای انجامش
همیشه از خوندن کامنتتون لذت میبرم و ازتون درس یادمیگیرم مخصوصا درس عاشقی به تنها عشق جهان
هر وقت ذهنتون گفت حمید برا این فایل دیگه ننویس بهش بگین من تنها برا خودم نمی نویسم خیلیا هستن که هدایت من شاید هدایت اونهاست پس هدیه میدم و انرژی اونو از خدای مهربون هزاران برابر و حتی بیشتر دریافت میکنم…
دلتون لبریز از نور و عشق الهی در هر مکان و زمانی که هستید.
سلام ودرودبه حمید عزیز و بزرگمنش
دلم خواست برای متن کامنتت اینطور بنویسم که دعاش برای من بود برای مختص حال من
خسته از اشتباهات تکراری از بی تعهدی بی ایمانی به حدی رسیدم که الان اولین نجوا ذهنم برای هر کاری اینه نمیسه نمیتونی تو، نه، برای تو نمیشه
و من ذله و عاصی بی رمق بی انگیزه بی شور وشوق حتی کارهای درستی که قبلا انجام دادم نمیدم ستاره قطبی ام که شور و شوق داشتم براش ولی همش میگه 5 بار نوشتی نشد که
یه جای کار اساسی میلنگه و قطعاً
خدایا پناه میلرم به تو که جز تو قطعا فریادرسی ندارم نجاتم بده
از راه های بیهوده و از حرف ها و کردار بیهوده برای اونایی که تو مدار نیستم حرف زدم و جز تنیخر که خودت چی؟؟؟
خدایا ااااااا زمانهایی هست قطعا میدانم کنارنی ولی داد میزنم خدایا چرا منو نمیبینی چرا جوابم نمیدی
عین اوتایی که عینکشون گذاشتن رو سرشون و دارن دنبابش میگردن
بسه بسه این اشتباهات این فرو ریختن های تکراری
خدلیا منو عین کودکی که حتی توانایی اینو نداره که مگسی از خودش دور کنه هدایت کن یار باش یاور باش
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم.
داشتم فکر میکردم که براتون چیو بنویسم که هم پاسخ به کامنتتون باشه و هم یه راه حل عملی که بتونید مسائل رو حل کنید.
به ذهنم رسید مفهوم استقامت رو در قرآن رو سرچ کنم ، چهار مورد آورد، یکی شون رو براتون مینویسم: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» ﭘﺲ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﻱ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﮔﻲ ﻛﻦ; ﻭ ﻧﻴﺰ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﻭﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻛﺸﻲ ﻣﻜﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﻫﻴﺪ، ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ.(هود١١٢)
خداوند ما رو خلق کرده و خودش از این احوال درونی ما اگاهه بخاطر همین قبل از اینکه من و شما درخواست کنیم خداوند بهمون پاسخ رو گفته. دیدین یه دستگاهی رو خریداری میکنید و توی کاتالوگ دستگاه نوشته در صورت بروز فلان خطا این کار رو بکنید.
ببینید خواهرم، شرک در وجود ما سالها و سالها ریشه دوونده، در مورد من 35 سال این شکلی بودم. الان فقط یکساله دارم سعی میکنم شرک رو از بین ببرم و بجاش نهال توحید رو بکارم. هنوز ریشه های شرک هست. در اعماق ذهن من وجود داره هر جایی که اونقدر بهم فشار میاد که کم میارم تازه پیداشون میکنم. ببینید یه وقتایی که کم میارم میگم خدایا من با ذهنم تقلا میکنم که به نتیجه برسم ولی میفهمم که دارم گره رو کور تر میکنم.، خدایا من نمیفهمم تو بهم بگو. خدایا من میدونم شرایط سخت الان نتیجه اعمال خودمه، خودم به خودم ظلم کردم، مسئولیتش بر عهده خودمه. ولی به دو تا موضوع ایمان دارم. یکی اینکه تو رو درست انتخاب کردم تو بهترین هدایتگر و بهترین سرپرست هستی، دومی اینکه درسته من مثل پیامبرانت نیستم، ولی تو همونی که نوح رو از طوفان عبور دادی، ابراهیم رو از آتش، اسماعیل رو قربانگاه ، موسی رو از دریا و …
همه مون میدونیم که خدا رو درست انتخاب کردیم و باید مسئولیت زندگی فعلی مون رو بپذیریم. جریان هدایت و حمایت خداوند هیییییییییچوقت قطع نمیشه، فقط ما بخاطر اضطراب و استرس و عجله نمیذاریم با قلبی آرام هدایتها بیاد. باید آرام باشید. باید احساستون آروم و مثبت باشه. وقتی احساس تون منفیه فقط نجوای شیطان میاد سراغ تون.
از خداوند درخواست کنید، طبق قوانین خودش. خداوند بر خودش واجب کرده که به شما پاسخ بده. خداوند با دیدگاه انسانی رفتار نمیکنه، آدمها بدقولی میکنن، دروغ میگن، فراموش میکنن، ولی خدا نه . به هیچ وجه. خدا عین یه سیستم عمل میکنه ، اگه کلید یک رو بزنی چراغ یک روشن میشه کلید دو رو بزنی چراغ دو. سیستم هیچوقت نمیگه نه من ازت خوشم نمیاد تو کلید یک رو بزنی من بخاطر اینکه حالتو بگیرم دو رو روشن میکنم.
میگه فارغ از اینکه دین و مذهب و عقیده و باور شما چی باشه هر عملی انجام بدی عین یک آینه همون رو بهت نشون میدم.
«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ(بقره 186)
ببینید این دعا همون درخواست های ماست. از کوچکترین درخواست تا درخواست های بسیار بسیار بزرگ. وقتی میگه دعوتم رو بپذیرید ، یعنی از غیر خدا امید نداشته باشید، از خودم بخواید، و ایمان داشته باشید که من بهتون پاسخ میدم.
یه زمانی من میگم خدایا یه دوچرخه میخوام. الان سطح من 10 اون دوچرخه سطحش 12. خدا درخواست من رو اجابت میکنه و میگه اکی دوچرخه میخوای، این کارو بکن، از این مسیر برو رسیدی فلانجا من دستی از دستانم رو میفرستم تا تو این دو پله رو بری بالا. و از 10 برسی به 12 . وقتی من این دو پله رو برم بالا این باور در من شکل میگیره که خدایی که دوچرخه رو بهم داد چیزای دیگه هم میتونه بده.
درخواست بعدی من چیه منی که تازه به 12 رسیدم، میگم خدایا تو که دوچرخه رو دادی سری بعدی یه BMW سری 7 میخوام. سطحش چنده؟ مثلا 100 . خب من یه مدت صبر میکنم یه کارهایی میکنم از 12 میرسم به 16 ولی چون هنوز به درخواستم نرسیدم ناامید میشم و رها میکنم. ولی یادم میره سیستم همیشه به درستی عمل میکنه. یادم میره که همه چیز با تکامل قابل دست یافتنه. من خواستم نیست نسبت به گذشته 6 پله اومدم بالاتر، ولی چون هنوز به درخواستم نرسیدم میگم این قانون کار نمیکنه و رهاش میکنم. و حواسم نبود که باید تکاملم رو طی کنم.
خداوند از طریق بینهایت دست و زبان به ما کمک میکنه تا به خواسته مون برسیم، انتظار و استقامت یعنی از دست ندادن اشتیاق در مسیر حرکت, اینکه مطمئن باشیم خداوند به درخواست ما پاسخ رو داده. فقط پاسخ نمیاد توی مدار ما. ما باید بریم توی مدار پاسخ. چطوری ؟ با کار کردن روی خودمون و باورهایی که داریم. باورهای غلط گذشته مون رو عوض کنیم و ذره ذره و آروم آروم تغییر کنیم. تغییر ناگهانی آسیب میزنه به آدم. آروم آروم ، هر روز کمی بهتر از دیروز ، کمی شکرگذار تر از دیروز، کمی صبور تر ، کمی آرام تر. اگه هر روز توی سایت 5 تا فایل میدیدم، بکنم روزی 6 تا نکات طلایی که استاد میگه رو یادداشت کنم. از نشانه روزانه تون کمک بگیرید. یه وقتهایی هست من یه سوالی دارم بعد میرم سراغ نشانه روزانه دقیقاً استاد عباس منش جواب سوال منو میده. یه وقتایی میرم سراغ نشانه ، میبینم مثلاً یه فایل زندگی در بهشت میاد، استاد رفته درختها رو هرس کنه. ذهنم میگه این که چیزی نداره، ولی میگم نه یه کم صبر کن، فایل رو ببین، همیشه یه پاسخ هست. بعد میبینم آخر فایل استاد میگه آره این ابزار رو خریدیم برای هرس کردن درختها بعد اینجوری شد اینجوری شد. این درختهای هرز شبیه باورهای شرک آلود ذهن ماست هر کدوم رو میکشی کلی باور دیگه همراهش میاد، اینو بزنی اونو بزنی کلی درخت هرز دیگه همراه خودش از بین میبره. و بعداً فضا باز میشه برای دریافت.
میگم آره آره ، خودشه ، این همون پاسخی بود که من باید دریافتش میکردم.
روی خودتون کار کنید، باورها رو پیدا کنید، نکات رو یادداشت کنید، کامنت بنویسید، درخواست ها رو بنویسید، ستاره قطبی رو بنویسید ، ولو هر روز یه چیز تکراری.
استاد میگه چیزهای معقول و منطقی رو درخواست کنید، اگه هم چیزی رو درخواست کردین بدونید ذره ذره اعداد داره میره بالا و بالاتر. بقول استاد توی دوازده قدم: مگه میشه آب رو به صد درجه رسوند بدون اینکه به پنجاه برسه؟
هر جایی به درگاه خداوند تسلیم بشیم و ازش درخواست کنیم درها باز میشه. ما باید آگاهانه درخواست کنیم و انتخاب کنیم و اجازه بدیم تا خداوند هدایت مون کنه.
اینها چیزی بود که به تجربه بهم ثابت شده. امیدوارم این کامنت مفید واقع بشه. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید جان
بسیارررررر بسییییار سپاسگزارم از اینکه وفت گذاشتین و برام کامنت گذاشتین اصلا فکر نمیکردم جواب بدین
احسنت به بزرگی فکر و قلب بازتون از آیه های قرآن به جا برام مثال زدین نشون میده ماشاالله تسلط قلبی با آیه های قرآن دارین
چه عالی مثال سطح من و خواسته مو توضیح دادین
بی نهایت سپاسگزارم
الهیییی در مسیر توحید بدرخشید
دوست عزیزم حمید اقا سلام
بسیار زیبا تحلیل کردید این بخش
“گفتم خدایا ، واقعاً همینه، برای خدا فرقی نداره چه ساعتی تسبیح بگم، ولی برای من که فرق داره. اکثریت مردم توی این ساعت خوابن. و یه اقلیت کمی این لحظه بیدار هستن. این زمان، لحظه شروع فرکانس های ذهنی ماست. همون لحظه ایه که استاد میگفت در شروع روز و در پایان شب تمرین ما باید تمرین ستاره قطبی بنویسیم.”
بسیار نکته فنی هست این موضوع
یک نکته ای رو میخواستم اضافه کنم در تکمیل فرمایش شما
حافظ میگوید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو
این همان هماهنگی است. نیمه شب از خواب بیدار میشویم و تحولات جهان را میبینیم. همزمان با نهان شدن ستارگان طلوع فجر را نظاره میکنیم و درمییابیم که حق و باطل نیز چنین است. تیرگی و ظلمت باطل پایدار نیست؛ صبح صادق خواهد آمد و باطل افول خواهد کرد. پس، برخیز و پروردگارت را به پاکی یاد کن.
اقای بازرگان نقل میکنند از جناب طالقانی که
تسبیح کردن 4 مرحله داره
1. تسبیح یعنی سنگی رو از جلوی پای کسی برداشتن وقتی میگیم سبحان الله (خداوند منزه و پاک است از عیب و ایراد و نقص) یعنی با عمل خودت عملا تسبیح کن پروردگار رو نه اینکه هزار بار سبحان الله بگیم
2.تسبیح به رب کسی که ارباب هست و داره اداره میکنه
3 تسبیح به حمد رب یعنی بگیم حالا یه وظیفه خدایی است دیگه و میترسیم اگر انجام ندیم.اما یه زمانی هست شما عاشق کارت هستی و از روی ترس از کسی اون رو انجام نمیدی با دل و جان انجام میدهید و روی حمد دارید تلاش دارید تلاش میکنید
4.و یه پله بالاتر تسبیح به حمد رب اعلا و یا عظیم (سبحان ربی اعلا و بحمده و سبحان ربی اعظیم و بحمده) این در واقع داره تلاش میکنه با تمام وجود و با تمام حمد و سپاس نسبتی که به ارباب عالمیان داره تسبیح کنه
ودر ایه 49
که این دیگه تسبیح روز یا عملی نیست تسبیح دل و روان هست یعنی مناجات با رب العالمین
سپاسگزاز از این اگاهی خوبتون
سلام به آقا حمید امیری
چقدر کامنت شما برای من از زبان خداوند حرف داشت
من از وقتی که وارد این مسیر زیبا شدم این الهام بوده که بین الطلوعین بیدار باش و من در مسیر بیدار شدن در این تایم دارم تکامل خودمو طی می کنم اول کار با لایو های 5 صبح خانم رئیسی بیدار شدم بعد شد 4 الان هم 3.5 و من همیشه واسم سوال بود چرا باید همچین کاری کنم و با منطق استاد که (کاری رو انجام بده که 99٪آدم های دیگه انجامش نمی دن و تابع عموم جامعه نباش ) من این بیدار شدن رو واسه خودم منطقی میکردم اماااااا
با کامنت شما من جوابمو گرفتم
خدا در ظرف زمان جا نمیگیره ولی انسان که میگیره
دومین گوشزد
(پیام خداوند به من )در کامنت شما»»»»»»»»»برای انجام متعهدانه و همیشگی تمرین ستاره قطبی یا کد نویسی دوره کشف قوانین در شب باااا وجود خستگی و برعکس عمل کردن به نجواهای شیطان که بگیر بخواب حالا یه شب اشکال نداره
واقعا ممنون و سپاسگزار از کامنت بینظیر و فوق العاده الهام بخشی که نوشتین
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم
از کامنت ارزشمندتون بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم و بسیار شما رو تحسین میکنم از اینکه اینقدر متعهدانه روی خودتون کار میکنید. یه نگاهی به پروفایل تون انداختم و دیدم چقدر عالی تونستین بهترین محصولات سایت رو تهیه کنید ، کشف قوانین ، دوازده قدم ، عزت نفس واقعاً تحسینتون میکنم و براتون آرزوی موفقیت دارم. واقعاً حق با شماست ما باید راهی رو بریم که 99% مردم نمیرن. خود خدا هم توی قرآن از اکثریت جامعه گلایه میکنه. عبارت «واکثرهم لا …» خیلی پر تکراره.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام دوست عزیز آقای حمید امیری
کامنت قشنگتون رو که خوندم و هدایتی که با ما به اشتراک گذاشتین،سریع یه چیزی با هیجان به قلبم الهام شد که چرا تو تو انجامش نمیدی تمرین وکار کردن رو خودت یعنی همین دیگه
دوست داشتم دوره دوازده قدم رو بخرم وتعهد دادم میخرمش بعد از اولین واریزی ،دو روز بعدش فهمیدم بیکار شدم
حالا هر روز قلبم بهم میگه رو خودت بیشتر کار کن خدا بازم بهت میده بهتر از اون چیزهایی که تا حالا بهت داده میده
راستش دلم روشنه
نمیدونم تمرین ستاره قطبی دقیقا چیه
ولی وقتی کامنتتون رو تا انتها خوندم سریع رفتم ساعت گوشیم رو رویه 4صبح تنظیم کردم
میخوام هر روز تویه نوت گوشیم درباره شرایط عالی ودرامد بالای شغل جدیدم برای خدا بنویسم
امیدوارم خداوند کمکم کنه تا با عشق و تعهد این تمرین رو انجام بدم
ازتون ممنونم برای کامنت قشنگتون
امیدوارم موفق و سربلند وثروتمند باشین
در پناه خدا
سلام و درود به شما دوست عزیزم.
الهی که حال دلتون همیشه همیشه عالی باشه.
بسیار تحسین تون میکنم که اینقدر عالی روی خودتون کار میکنید. تا میتونید خودتون رو ببندین به فایلهای دانلودی. هیچ روزی رو بدون سایت سپری نکنید تعهد بذارید برای خودتون و البته از خداوند کمک بخواید که یاری تون کنه، که هر روز یه زمان خالی کنید و متمرکز روی سایت کار کنید ، کامنت بخونید و فایلهای دانلودی ببینید. هر وقت یه باور توحیدی خوندین یا شنیدین توی یه دفتر بنویسید، شکرگزاری معجزه میکنه. هر روز شکرگزاری کنید از کاغذ و قلم توی دستتون تا دونه دونه سلولهای سالم بدنتون رو شکر کنید.
دو تا تقلب بهتون برسونم عین بچه سرتق های سر جلسه امتحان. اول اینکه استاد توی دوازده قدم میگه یه موقعی یه خواسته ای داری ولی یه اتفاق میافته که ظاهراً بر خلاف خواسته شماست. مثلا شما خواستی دوازده قدم رو تهیه کنی ،ولی از کار بیکار شدی. اینجا باید حالتو خوب نگه داری و مطمئن باشی که شما در مسیر دریافت درخواستتون هستین. شاید تعجب کنید از دست دادن کار چه ربطی به تهیه محصولات داره. ارتباط مستقیم داره. چون خداوند میخواد شما وارد یه شغل دیگه بشید که درآمد بالاتری داره تا بتونید محصولات رو یکی یکی تهیه کنید. دقیقاً جهان داره شما رو به سمت خواسته تون هل میده. پس به دنبال کار و بیزینس جدید باشید.
تقلب دوم هم اینکه اول میری قدم اول رو میذاری توی سبد خریدت، و از فایلهای آگاهی دوره دوازده قدم رو شروع میکنی یکی یکی دیدن. متمرکز ، میبینی و نکته برداری میکنی. لابه لاش سفرنامه ها و زندگی در بهشت رو هم ببینید خیلی کمک میکنه مثبت بمونید.
با اینکار خودتون رو به مدار دریافت آگاهی های دوره دوازده قدم نزدیک میکنید.
من عزت نفس و حل مسائل رو همینجوری دریافت کردم. دوره ارزش تضاد رو یه جوری دریافت کردم که کسی باورش نمیشه.
از جایی که فکرش رو نمیکنید پول دوره ها میاد. اصل پول نیست. اصل رسیدن شماست به مدار آگاهی .
بذارید یه مثال بزنم. بهتون میگن اگه به خط پایان برسید فلان جایزه رو دریافت میکنید، هر تعداد نفر که برسن به همه جایزه میدن. بینهایته. کاری که شما بیایید بکنید اینه که اینقدر و اینقدر توی مدار دریافت آگاهی ها بمونید ، اون آگاهی به شما نزدیک و نزدیکتر میشه. و دریافتش میکنید.
براحتی.
امیدوارم تونسته باشم بهتون کمک مفیدی کرده باشم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلامممم حمید عزیز
امید دارم حال دلت عالی عالی عالی باشد
نمیدانم در این کمنت چی گفتین چون من نخواندیم وقتی ایمیل برایم آمد همین کمنت بود و من راست وارد پروفایل شما شدم نحوه آشنایی ات را با استاد عزیز مان خواندم و نتوانستم جواب نوشته نکنم بنابراین همین جا مینویسم اگر از موضوع تان خارج بود بخشش باشد
یعنی چقدر زیبا چقدر عالی چقدررر دقیق چقدر بی نقص خداوند هدایت میکند
و چقدرررشما زیبا و عالی نوشته کردین
از تک تک آیات ها گرفته تا شعر های عالی که نوشتین
و انجایی که گفتین اگر شما به راحتی با استاد آشنا شدین خوشخت هستین و قدر بدانید
و من چقدرر به خودم بالیدم و واقعا خوشبخت هستم چقدر حس حالم را عالی ساختی واقعا عالی بود
میدانی حمید عزیز مرا خود خداوند آدرس استاد عباس منش داد یعنی هدایت خدا را میبینم با این صحبت کردنش همرایم شاخ در میارم وقتی که اصلا با خدا رفیق نبودم و نمیفامیدم این خدا هست !
واقعا خدا بهترین رفیق هست اگر وقتایی که هم تو رفیق اش نباشی او باز هم رفاقت خودش را میکند عاشق هست
یادم هست من هم استاد عباس منش یکبار قضاوت کرده بودم
او وقت اصلا نمیشناختم که کی هست
یادم هست یک روز خداوند برایم واضح گفت پاکیزه همه را رها کن یعنی از اساتید موفقیت فقط با همین آدم باش پیگیریش باش
این الهام زمانی بود که من از استاد هیچ فایلی نه دیده بودم گوش نکرده بودم فقط در یک لایف با استاد عرشیانفر دیده بودم شان
من هم چون دو اکونت در انستا داشتم اکونت اولی دوست هایم دومی هم فقط آدم های موفق بعدا استاد هم فالو کردم که جز از اونا بود
بعدا خداوند باز همین را تکرار کرد که گفتم همه رها کن همین آدم برایت کمک میکند
خوب من هم چقدر گوش به فرمان بودم هستم خدا را شکر پنج صبح بیدار میشدم ویدیو های استاد در انستا میدیدم یکی دو روز انجام دادم آمدم سایت
دیگر خود خداوند مرا عضو ساخت و تمام
یعنی این را گفتم که خداوند چقدررر زیبا هر کس را هدایت میکند به طریقه های مختلف
چقدرر خداوند زیبا هست
خدایا شکرت
دوست عزیزم شاد شاد ثروتمند باشی با خدا باشی
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. الهی صد هزار مرتبه شکر. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از لطف و بزرگواری شما که این کامنت ارزشمند و زیبا رو برام نوشتین.
بله ، من یک تکامل بیش از چهار ساله نیاز داشتم تا برسم به استاد عباس منش. خدا رو شکر که خداوند به قلب شما هدایت کرده. و این نیست مگر بخاطر ایمان راستین و پاکی و طهارت قلبی تون.
و اینقدر عملگرا بودن تون، به محض دریافت هدایت الهی بلافاصله دست به اقدام شدین و عضو سایت شدین.
واقعا صحبتهای استاد عباس منش چقدر حال من رو خوب کرده و زندگی من رو بهتر و بهتر کرده.
شاید ما فقط منتظر اعداد و ارقام حساب بانکی ، یا مدل ماشین یا متراژ خانه باشیم ، غافل از اینکه بعضی از نتایج با این اعداد و ارقام قابل بیان کردن نیست.
من بخاطر کار کردن توی پالایشگاه گاز، دچار آسم آلرژیک بودم و هر روز باید اسپری تنفسی استفاده میکردم. از وقتی اینجا دارم روی خودم کار میکنم دیگه به اسپری نیازی پیدا نکردم. نه اینکه خودم گذاشتم کنار، بلکه اونقدر حالم و احساسم خوب شد که دیگه مسئله تنفسی من حل شد. من سلامتی رو با چه معیاری بیان کنم؟ با چه عددی ؟ احساس آرامشم رو چطوری با اعداد بیان کنم؟ معنویت و ارتباط با خدا و شکرگزاری نعمتها ؛ یا این همه دوستان موحد و دوست داشتنی که اینجا دارم؛ اینها با هیچ مقیاسی قابل بیان و اندازهگیری نیست.
الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر همه نعمتها، الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت این استاد عزیزی که داریم. خدا رو شکر بخاطر این سایت و این خانواده توحیدی که اینجا داریم.
بسیار ممنون و سپاسگزارم از شما بخاطر کامنتتون که باعث شد من نعمتها و بهبود های زندگیم رو بیاد بیارم و در موردشون گفتگو کنم.
وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام دوست عزیز
برام جالبه که چرا اون نقطه آبی کنار اسمم رو الان دارم میبینم درحالی که دو سه روز از کامنت قشنگی که برام گذاشتین میگذره
همه اتفاقات خیرن چون من در پناه خدا هستم و خودم رو به خدا سپردم پس همه چیز درسته حتی دیر دیدن کامنت قشنگ شما
حتی بیکار شدن من
جالبه بدونید من هیچ وقت خودم رو آدم متعهدی نمیدونستم تو انجام خیلی از کارا تنبلی میکردم ولی این روزها واقعا خودم رو متعهد ومحکم میبینم
الان که دارم این کامنت رو مینویسم ساعت چهار وچهل دقیقه صبح بعد از انجام دادن تمرین ستاره قطبی اختراعی خودمه
جالبه این چند روز وقتی گوشیم زنگ میزنه اصلا تنبلی نمیکنم که بزار بخوابم حالا بعداً
با اشتیاق پا میشم چون واقعا این روزها از ته قلبم دوست دارم اوضاع بهتر بشه
وقتی کامنت شما رو هم خوندم یه چیزی تو قلبم بهم میگفت هر کاری که بهت میگن رو انجام بده هیچی رو از قلم ننداز ،باید به خواستت برسی
امروز هم که شروع کردم تمرین ستاره قطبی رو انجام بدم یه چیزی بهم گفت بیا فقط شکر گزاری بنویسیم ومن هم همین کار رو کردم، چقدر حالم عوض شد.
واقعا شکرگزاری معجزه میکنه ،اولین معجزه اش اینه که تمام استرس ها ونگرانیها رو خاک میکنه تو دلت چراغ امید روشن میکنه
خدایا هزاران مرتبه شکرت
ممنونم از شما دوست عزیزم که وقت گذاشتین کامنت من رو آنقدر زیبا جواب دادی
ممنون به خاطر تقلب هایی که بهم رسوندین خدا بهتون تقلب برسونه(شکلک خنده)
به خدا میسپارمتون
در پناه خدا ثروتمند و سعادتمند باشین
سلام برادر عزیز آقای امیری
کامنت های شما بسیار زیبا و تاثیر گذار هستند.سپاس از شما ک برای ما کامنت ارزشمند مینویسید
کامنت شما خیلی وقتا الهام بخش بوده و پر شدم از حس عالی .توحید حال خوب و آرامش ازقلم شما جاری هست.خیلی ممنون از شما
سلام و درود الهی بر شما اقا امیر عزیز
از خواندن کامنت شما ،که در دل شب نوشتین و اقعا لذت بردم
چقدر عالی ازین فرصت ،برای انجام تمرین ستاره ی قطبی استفاده کردین و زمان کار رو به خودشناسی و دریافت اگاهی ها از منبع اختصاص دادین ،
چقدر عالیه که همان زمانی که می پذیریم خودمان خالق شرایط گذشته وحالمون هستیم ،همان لحظه الهامات از راه میرسند و خداوند میگه من شخصا حواسم بهت هست .
الحمدالله الذی اذهب عنا الحزن
این کامنت برام پر از الهامات وکلام حق بود که در نوشته ی شما جاری شد و زمانی که کلام الهی وقران بر قلبم جاری می شود ،ارام بخش ترین لحظات کل عمرمه ،
وبار دیگه توسط این ایات قران به تقوی و تزکیه ی نفس و انجام تمرین ستاره ی قطبی و سپاسگزاری ،موظف شدم .
من هم مثل شما در انجام این تمرینات سستی می کردم والان حجت برمن تمام شد که ،باید ایمان داشته باشم ودر صلاه وتوجه مقیم شوم همواره ،نه فقط گاهی اوقات ،واعتراف می کنم که زمانی که ایات قران در ذهنم جاری میشه وهدایت می شوم ،شادترین وزیباترین لحظات عمرمه
ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿3﴾
این ایات الهی بر قلبم جاری شد که این کتاب هدایتگر است اما نه برای همه
برای متقین
انان که به عالم غیب (شهود والهامات)ایمان دارند وهمواره درحال توجه و شکرگذاری هستند و از انچه خداوند روزیشان کرده ،انفاق می کنند
شما هم طبق همین ایه،از اگاهی هایی که دریافت کردین ،انفاق کردین و من با خوندن کامنت شما خیلی هدایت شدم
بسیار ممنونم از شما
به نام رب تنها فرمانروا
سلام حمید عزیز
واقعا که لقب پسر خوب خدا برات کمه
اگه بخوام از بهترین قسمت کامنتت بگم باید همشو کپی بگیرم واینجا بزارم واقعا بی نظیری که اینقدر خوب داری از قران وقانون الهام میگیری ومینویسی من واقعا وجودت رو تحسین میکنم واز خداوند برایت بهترین ها رو میخوام
من مطمئن هستم روزی بهترین باور را برای شغلت میسازی وبه بهترین وآسان ترین شغل هدایت میشوی
وقتی کامنت هایت را در سایت میبینم چنان لبخند بزرگی روی لبانم میشینه که خودم از این همه خوشحالی ذوق میکنم
در پناه خداوند شاد وسلامت باشی
سلام ودرود
چقدر کامنت شما زیبا پر مفهوم ومعنا دار بود طوریکه دوست داشتم تا آخرش بخونم
چقدر خوبه متوجه قوانین شدید ودرراستای قوانین زندگی رو پیش می برید ونسبت به خودتون آگاه تر شدید
منم همیشه این اشتباه رو می کردم به زور می خواستم قوانین رو که فهمیده بودم بهشون یاد بدم تغییرشون بدم وقتی که هنوز تغییرات من خیلی پایدار نشده بود خیلی جاها جلوی راه خدا می ایستادم به خاطر دلسوزی که یه باور اشتباه هست زمان زیادی رو برای آدمها می زاشتم ولی نه تغییر می کردند نه بهتر می شدند فقط من وقتم تلف میشد حس بد اونا رو می گرفتم اونا با کلی انرژی واحساس خوب که از من بهشون تزریق میشد می رفتن من می موندم با کلی حس بد
فکر می کردم خدا دوست داره ما بهم کمک کنیم اما متوجه نبودم خودم وزمانم وحس وانرژیمو خرج می کم بابت هیچی
تا اینکه به خودم بارها یاد آوری کردم فقط من مسؤل خودم افکارم وزندگی وتصمیات ونتیایجم هستم همون طور که اونا مسؤل خودشون هستند همونطور که هرکس رو تو قبر خودش می زارند وتنها این دنیا رو ترک می کنه وخودش فقط پاسخگوی عملشه نه هیچ کس دیگه دست از تغییر مردم برداشتم وفقط روی خودم کار می کنم
یه روز نمی دونم الهام شد چی شد متوجه نشدم یه چیزی در درون من گفت خداوند هیچ کسی رابه خاطر اشتباهات وافکار دیگران مجازات نمی کنه وهیچ مسولیتی بر عهده کس دیگری نیست تو مسولیتی راجب هیچ کسی در نحوه فکر وعملش نداری وبابتش جوابگو نخواهی بود دیگه این اتفاق باعث شد دیگه کاری به افکار ورفتار واینکه بخوام کسی رو تغییر بدم ندارم چون من مسولیتی ندارم وخیالم راحت شد ومراقب هستم دوباره اشتباه نکنم
یه اشتباه تکراری که دارم
خیلی کمال گرا هستم می خوام ایده ای رو عملی کنم میگم امکانات مورد نیازم کافی نیست اگه عکس وفیلم از نمونه کارم گرفتم خوب نشه وقتم هدر میره باید دوربین داشته باشم فلان نور رو داشته باشم فقط به خاطر ترس از اینکه کارم خوب در نیاد به تعویق انداختم ایده مو که امید وارم بتونم این کارو عملی کنم وترس رو بزارم کنارواین کار برام راحت وآسون بشه ومن مشتاق انجام دادنش باشم
وبی نظم شدم محل کارم تمیزه ولی خونم اونقدر ی که باید منظم نیست یه روز همه جا رو مرتب می کنم دوباره همه چی نامرتب میشه نمی دونم چه باوری دارم که اینطور میشه امیدوارم این مسله از راحترین وآسان ترین راه برام حل بشه ونظم بیاد به زندگیم
بهنام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیز و دوستان خوبم در این خانواده دوست داشتنی
عجب دورهای شده این دوره، داشتم به این فکر میکردم که بهروزرسانی این دوره چه دروازههای عظیمی از نعمت و آگاهی رو داره به روی همه باز میکنه، چه ایدهها و برنامههای جدیدی در راستای این دوره داره بهوجود میاد هم در سایت و برنامههای استاد و هم در کار خودم و هم احتمالاً در زندگی خیلی از دوستان. چقدر ایمانمون به خلاقیت خودمون داره بیشتر میشه، چقدر داریم هدایت رو بهتر میفهمیم و در عمل ازش بهتر استفاده میکنیم. همینکه الگوهای تکرارشونده اشتباه را میشناسیم خودش یه نعمت بسیار بزرگه.
از وقتی این دوره شروع شده، زور زدن و تقلا کردن برای زودتر رسیدن به خواستهها داره تبدیل میشه به امید و شور لذت از زندگی، دقیقاً مثل یک بازی. یاده بازی gta افتادم. یادم میاد محیط این بازی انقدر جذاب بود، با اینکه مرحلهای بود، اما بیشتر دوست داشتیم بهجای اینکه تند تند مرحلههارو طی کنیم از محیط و فضای بازی لذت ببریم و یادم میاد من یه نفر که اصلاً هیجانی برای تموم شدنش نداشتم و فقط میخواستم فضای بیشتر این بازی رو کشف کنم چون از یه جایی که مثلاً رمز میزدی و پول بینهایت داشتی دیگه فقط دوست داشتی کنکاش کنی و لذت ببری.
احساس خوب ما همون رمزیه که تو اون بازی میزدیم. احساس خوبی که حاصل کشف ترمزها و جایگزین کردنشون با منطقهای محکم با باورهای مناسبه. احساس خوبی که حاصل درک پوچ و پوشالی بودن ترمزهایی که تا بهحال بهعنوان واقعیت پذیرفته بودیم. از همه مهمتر احساس خوبی که حاصل درک باور خالق بودنه اینکه ما خالق زندگی خودمون هستیم و هیچ عامل بیرونی دیگهای در کار نیست. خود ما داریم این بازی رو پیش میبریم. خدای ما این فضا رو برامون فراهم کرده تا بسازیم تا کاوش کنیم. همه چی آمادست.
کسی رو میشناسید که این بازی رو انجام داده باشه و بگه آره من خیلی بدیختی کشیدم تو gta. اوضاع احوالم خوب نیست. روزبهروز داره پولم کمتر میشه اعتبارم کمتر میشه سلامتیم کمتر میشه، آیا تابهحال کسی رو دیدید؟ یا اینکه شنیدید که کی بیشتر تونسته مناطق بیشتری رو پیدا کنه یا اپشنهای بیشتری رو تو این بازی بشناسه؟
من که همیشه مورد دوم رو شنیدم.
حالا سوالم از خودم اینه که چرا تو زندگی من اینجوری فکر نکردم که زندگی همیشه فقط باید بهتر بشه؟
جواب در این الگوهای تکرارشوندست. الگوهایی که پذیرفتیم درست و واقعیته و غیر ازین نیست.
هر چقدر فکر میکنم میبینم که تمام الگوهای تکرار شونده برمیگرده به عدم درک صحیح قانون.
مهمترین الگوی تکرارشونده من که البته خیلی بهتر شدم کنترل ورودیهای ذهنه، یعنی این پایه و اساس تمام الگوهای تکرارشونده منه. حالا من تا قسمت دادن ورودیهای خوب خیلی خوب عمل میکنم اما در کنترل ورودیهای نامناسب مثل شبکههای اجتماعی یا … همچنان دارم ضعیف عمل میکنم. مثلاً میدونم این شبکهها بهخصوص اینستاگرام بهجای اینکه برام الهامبخش باشه، بیشتر منو وارد فضای رقابتی میکنه. در واقع یکى از مهمترین اشتباهات تکرارشونده من مقایسه کردن خودم با دیگرانه، هربار که وارد این فضا میشم بهیاد این جمله استاد در جلسه 3 قدم ده که درخصوص عزتنفس هست میوفتم که میگن مگه حیوانات میان خودشون رو با همدیگه مقایسه کنند مثلاً گربه به گاو بگه خوشبهحالت تو چقدر قوی و هیکلی هستی یا گاوه به گربه بگه من چه بدبختم که نمیتونم مثل تو تیز و بز باشم، حیوانات هرگز همچین کاری رو انجام نمیدن اما ما انسانها این کارو انجام میدیم، یعنی اگر زمانیکه میگذاریم برای مقایسه خودمون با دیگران و وارد شدن به همچین فضاهایی بگذاریم روی یادآوری تواناییهای خودمون و هدایت الله اصلاً همه چیز متفاوت پیش خواهد رفت.
یه داستانی رو که همین امروز اتفاق افتاد تعریف میکنم که خیلی برای خودم آموزنده است. من تو پروسه ترمیم چندتا دندونم بودم که خیلی داشت کند پیش میرفت یعنی اتفاقا یهجوری پیش رفته بود که این پروسه پیچیده بشه و من هم دیگه حسابی شاکی شده بودم. تا اینکه چند روز پیش تماس گرفتن برای اینکه ادامه کار انجام بشه که به خودم گفتم ببین اگه تا الان انقدر سخت پیش رفته به این معنی نیست که باید اینجوری باشه تو داری سختش میکنی، اومدم پیشفرضهای قبلی ذهنی خودم رو پاک کردم و گفتم اصلاً هر اتفاقی قبلاً افتاده رو بیخیال میشم و گفتم فکر کن که بار اولت هست که داری میری اینجا و سعی کن بسازی تو ذهنت که کارت خیلی عالی و سرساعت و بدون معطلی انجام میشه. رفتم با این ذهنیت که من هستم که خالق زندگی خودم هستم وارد مطب شدم منشی گفت که چند لحظه صبر کنید(حالا مطبم شلوغ و ذهنم داشت میرفت سمت اینکه بیا حالا معلوم نیست کی وقت تو برسه و بدقولیها شروع شد) اما من گفتم خوبه اتفاقاً تو این فرصت سعی میکنم به کارهام تو گوشیم برسم که فکر کنم 7-8 دقیقه بعد منشی منو صدا زد وارد یونیت شدم بعد دکتر رو دیدم یه لباس خیلی قشنگ تنشه و از لباسش تعریف کردم و اصلاً دکتر شد یه آدم دیگه (با اینکه واقعاً دکتر خوشاخلاقی بود قبلاً هم). گفت ببین آها حالا این شد چیزی که من میخواستم (چون لابراتوار چندبار قالب رو اشتباه ساخته بود) و خیلی راحت و با یه برخورد بینظیر کارم رو انجام داد و من همون موقع به خودم یادآور شدم که ببین تمام خوب و بد رو خودمون داریم میسازیم و همه چیز کنترل ذهنه. اینکه لابراتور اشتباه کرده بود نه به این خاطر بوده که همیشه کارهارو اشتباه انجام میده، فرکانس من نامناسب بوده و روی کار اون هم(چون مربوط به کار من بود) تأثیر گذاشته.
الان که این فایل رو دیدم متوجه شدم یکی از الگوهای تکرارشونده اشتباهات تکراری پیشفرض قبلی داشتن در مورد یه موضوع یا یک فرد خاصه و چقدر این موضوع میتونه زندگی و روابط ما رو تحتالشعاع قرار بده. مطب همون مطب، پزشک همون پزشک اما فرکانس من وقتی عوض شد همه چیز تغییر کرد. خیلی بهتر درک میکنم که استاد وقتی میگن وقتی فرکانس شما میره رو فرکانس ثروت از همان راههای قبلی ثروت وارد زندگی شما میشه.
یه اشتباه تکراری که خود من دارم اینکه فراموش میکنم ثروت و نعمت بیشتر خواستن یا داشتن ربطی به تقلا کردن نداره، ربطی به کار خاص انجام دادن نداره، ما موجودات ارزشمندی هستیم و خدا ما رو قضاوت نمیکنه.
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که این فضا را آماده کرده و این فایلهای گرانبها را به رایگان در اختیارمون میگذارند.
خداروشکر میکنم برای قوانین ثابتی که این ایمان، شجاعت و باور رو در ما ایجاد میکنه که بسازیم زندگیمون رو به شکل دلخواهمون.
سلام به احسان عزیزم
به به
چه قدر لذت بردم مثالت قشنگ حالم رو جا آورد به عنوان کسی که به کل آبجکت های GTA یک مشت زده که یک اتفاقی بیفته میخوام بگم مثالت دقیقا درسته
اگر ما با همین تصور نگاه کنیم خیلی از شرایطمون متفاوت میشه ولی به نظرم یکی از ترمز های اصلی اینه که ما محدودیت های زیادی در خودمون میبینم اگر واقعا همونقدری که ب دکمه مثلث و مربع اعتقاد داریم که باعث یک اکشن میشه به قانون هم اعتقاد داشته باشیم خیلی عالی میشه مسائل رو حل کرد.
داشتم به این فکر می کردم چه قدر بخش های زیادی از زندگی ما به خاطر همین پیش داوری ها تبدیل به اتفاقی منفی شده!
من واقعا فهمیدم تو میتونی با روی خوب هرچیزی رو زیبا کنی ولی باز یکی از بزرگ ترین کج فهمی هایی که می بینم اینه که همه انتظار دارن بقیه خوب باشن!
در حالی که وقتی تو خوب رفتار میکنی که میدونی بقیه خوب رفتار میکنن دیگه! این خودش ایمانه مثال بزنم:
وقتی به یک نفری داش مشربی سلام می کنی که میدنی طرف می گه بعععععععع حاج احسان چطوری مشتی؟!
میدونی می خوام بگم حالا همین پیش فرض رو کپی کن رو اکثر آدم ها دو تا اتفاق جالب میفته!
1- طبق عدالت خدا اونایی که بد اخلاقن اصلا تو مسیرت نمیان
2- اونایی که این پتانسیل رو دارن اون وجهه خوبشون بر انگیخته میشه..
اما یادت باشه وقتی میبینی یک مشکلی تکرار میشه بدون یه جای کار می لنگه مثلا می بینی هر جا قرار میری طرف دیر میاد یا هرجایی میری کارت رو با تاخیر انجام میدن اونجاست که باید مثل همین سلسله فایل ها بیای سوال کنی خب کجای کار می لنگه؟!
بعد میبینی مثل علی آقایی که با شما صحبت می کنه همیشه یه تصویری تو ذهنش بوده که خدا نکنه کسی باشه که بخوام بهش کمک کنم حالا هم بود اشکال نداره!
یعنی یه ترسی که به صورت خودکار 5 خط کد به هر اتفاقی توی زندگیم اضافه می کنه و باید پیداش کرد..
ما برنامه نویسا وقتی که کد مشکل می خوره معمولا یه سری جاهای پیش فرض رو می گردیم ولی واقعا حقیقت اینه که خیلی وقت ها مشکل از چند خط کد بالا تره که باید بگردی بری حسابی توش آنالیز کنی و بررسی کنی!
پیش فرض ها خیلی ترسناکه! خیلی واقعا و انقدر مخفیه که شک نمی کنی بهش…
و واقعا باید روزی 2 3 ساعت وقت بزاری که روی هر پیش فرضت یک سوال اضافه کنی بعد اونجاست که کشف می کنی مسائل رو!
مثلا من سرعت لود سایتم رسید به 0.7 ثانیه یعنی کمتر 1 ثانیه حتی! بعد اونجا گفتم دیگه تموم شد بعد گفتم نههه این قطعا یه پیش فرضه و دیدم بعله بازم راهی هست و دیدم سایتی روی که 0.15 ثانیه لود میشه مثل فولدر!
و دارم مطالعات زیادی می کنم که چه طوری اینکارو بکنم و خدارو شکر هعی دارم موفق تر میشم!
پس شک کن به پیش فرض ها تا راه های بهبود باز بشه
خیلی دوستت دارم رفیق
درود بر شما علی جان
اسمت رو که میبینم ناخودآگاه یاد این شعر میفتم که میگه:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
انقدر همیشه ازت یاد میگیرم که نوشتت برام یه هدیه بزرگ از طرف خداست
واقعاً ازت سپاسگزارم
اینکه گفتی: اگر به اندازهای که به مربع و مثلث اعتقاد داریم به قوانین خدا هم اعتقاد داشته باشیم خیلی عالی میتونیم مسائلمون رو حل کنیم، یه نکتهای که سریع به ذهنم اومد اینکه خیلی از مسائل روزمره ما بهخاطر عدم اجرای صحیحه قانونه، یعنی اگر ما با تعهدی که استاد قانون رو اجرا میکنه متعهد باشیم در اجرای قوانین خیلی از مسائل حاشیهای برامون رخ نخواهد داد، مسائلی که ما فکر میکنیم طبیعی هستند و بهعنوان اصل پذیرفتیمشون. مثلاً وقتی میدونیم توجه به نازیباییها، نازیباییهایی بیشتری رو وارد زندگیمون میکنه گهگاه بدمون نمیاد یه توجهکی بهش بکنیم و یهجورایی قلقلکمون میده، حالا این نازیبایی هر چیزی میتونه باشه.
نکته مهمتر اینکه وقتی درک میکنیم که جهان قانونمنده نگاهمون هم نسبتبه مسائل تغییر میکنه، یعنی دیگه واکنشهای احساسی یا هیجانی منفی به هیچ چیز نداریم یعنی فکر نمیکنیم که این اتفاق(حتی تضاد) که رخ داده الکیه، نه، میفهمیم که یه معنا و مفهومی داره و بهنفع خودمون ترجمه میکنیم.
باز یه مثال از خودم میزنم:
بهتازگی از یه چالش جذابی خارج شدم که خب خیلی برام آموزنده بود و الان یه حس خیلی فوقالعادهای دارم، بعد دیروز یه صحبتی پیش اومد با یکی از بستگان که توقع داشت من یه کاری براش انجام بدم، بعد خیلی زود من به خودم یادآور شدم که ببین این مسئله داره به تو میگه که باید خودت رو رهاتر کنی از دیگران و بیشتر به فکر خودت باشی و برگشتم بهش گفتم امروز که من تصمیم گرفتم مسیر خودم رو برم و به شما هیچ کاری ندارم و فکر نمیکنم که کمک کردن من مشکل چندانی رو از تو حل کنه و واقعاً این رو احساس میکردم که این بیشتر ازینکه مسئله ایشون باشه تبدیل به یه ترمز خیلی قوی برای من شده بود که اجازه نمیداد من به خواستههای خودم برسم.
من متوجه شدم تو این موضوع که اولاً که ریشه این کمک کردن برمیگرده به پیشفرضهای قبلی ما که مسئله دیگران مقدم میشه به مسائل و خواستههای خودمون و زمانی که همچین واکنشی نشان دادم فهمیدم که دارم تغییر میکنم، یعنی با اینکه این شخص خیلی بهم نزدیک و عزیز بود باعث نشد تا من بخوام قانون رو زیر پا بگذارم چون قبلاً هم من سابقه کمک به ایشون رو داشتم و درسی که گرفتم این بود که من نباید حلال مسائل دیگران باشم حتی اگه اون شخص نزدیکترین فرد زندگیت باشه.
وقتی متعهد میشیم به قانون یه جایی دیگه باید این رشته اشتباهات رو بسوزونیم که شاید برای دفعات اول خیلی برامون آسون نباشه اما وقتی به نتایجش فکر میکنی خیلی برات لذتبخش میشه و اصلاً دیگه حل میشه بهکلی اون مسئله یعنی دیگه تو این مثال آدمهایی که دورم هستند دیگه اصلاً از من درخواست کمک نمیکنند که من بخوام بهش فکر کنم یا نه.
در مورد مثال سرعت سایت هم یه الگوی خیلی عالی برام اوردی که اتفاقاً چند روزه به دنبال بهبود سرعت سایت هستم و شکرخدا هدایت شد الگوی مناسب خودش به سمتم.
باز هم از شما علی جانم سپاسگزارم برای نوشته زیبا و یادآوری نکات ارزشمند
دوستت دارم رفیق
سلام احسان عزیز
ماجرایی که برامون تعریف کردی برای منم اتفاق افتاده و دقیقا درکش کردم.
بار اولی که وقت دندونپزشکی داشتم انقدر معطلی و اعصاب خوردی داشت که کار به شکایت من به مدیریت کلینیک کشید.با تاخیر سه ساعته کارم انجام شده بود تازه بعد اتمام کارم و برگشتم به خونه، تماس گرفتن که باید برگردی یه کاری باید انجام میشده ک فراموش کردیم.چقدر حسه منفی میشه اتفاق های بد پشت سر هم ضربتی میفته برای آدم.
سری بعدی ک قرار بود برای ادامه کار دندونم برم، قبلش با خودم زمزمه کردم که خدا زودتر از من تو دندونپزشکی حضور داره و تمام هماهنگی ها رو انجام میده که کار من در سریعترین و عالی ترین شکل ممکن انجام بشه.
وقتی رفتم در عرض یک ساعت کارام انجام شد.
همه چی کنترل ذهنه.
ممنونم ازتون بابت کامنت زیباتون.
احسان جونم سلام
پسر لذت بردم عالی نوشتی و منو وادار ب نوشتن کردی
اول اینکه مثال gta خیلی خوب و دقیق بود ک منو ب فکر فرو بردی و دوم اینکه ب قول سید علی خوشدل عزیزم منم ب شخصه خیلی وقتا اصل واساس قانون بدون تغییر جهان هستی رو فراموش میکنم با اینکه صبح تا شب یا فایل گوش میدم یا کامنت میخونم و یا کامنت مینویسم ولی وقتی تو کارم (املاک) مشتری میاد خیلی راحت پیش داوری میکنم ک این ک خریدار واقعی نیست ک فقط اومده قیمت بگیره !! تازه الان خیلی خیلی خیلی تو این قضیه بهتر شدم ولی باز خیلی جا داره ک بهتر بشه و حتی اون لحظه ای ک میخوام ب مشتری بازدید بدم مشتری اگه چند مین دیر بکنه هزارتا فکرمنفی تو سرم میاد ک نکنه کلا نیاد !! ک باز در این موردم خیلی بهتر شدم ولی درکل کاملا با کامنتت موافقم و لذت بردم چون این ماییم ک با ورودی های ذهنمون و با مهارت کنترل ذهن اتفاقات زندگیمونو رقم میزنیم و خالق صد در صد زندگیمون هستیم و مورد دیگه ای ک خیلی اشتباه میکردم ، تقلا کردن بود ک بقول خودت دوره کشف قوانین با من کاری کرده ک دیگه سعی میکنم تقلا نکنم بلکه از مسیر دارم بیشتر لذت میبرم چون تقریبا ب این باور رسیدم ک فقط با احساس خوب میتونم فاصله فرکانسی الانمو تا خواسته ای ک میخوام رو پر بکنم
بابت کامنت خوبت ممنونم
درپناه خداوند باشید
سلام دوست عزیزم احسان
وقتی کامنت شما رو در مورد دندانپزشکی خواندم یاد موضوع خودم که این هفته من رو درگیر کرده بود افتادم.
من متوجه شده بودم که باید با خودم به صلح برسم و کنترل ذهن کنم ولی آن موقع در دندانپزشکی شاید بخوبی نتونستم این کار را انجام دهم وقتی نزدیک یک ساعت و بیشتر معطل شدم تلاشم را کردم حسم را خوی نگه دارم اما می دیدم گاهی نجواها از سمت و سوی دیگری میان.
نتیجه هم این بود که کار دندانم خوب پیش نرفت و بعد از چند روز مواد پر کردن از آن خارج شد و کار دوباره باید انجام شود.
هنوزم ذهنم نجوا می کند که تقصیر تو نبود چون تو داشتی تلاش می کردی ذهنت رو کنترل کنی و ایراد از دکتر بود.
سلام جناب احسان خان
این جمله
یه اشتباه تکراری که خود من دارم اینکه فراموش میکنم ثروت و نعمت بیشتر خواستن یا داشتن ربطی به تقلا کردن نداره، ربطی به کار خاص انجام دادن نداره، ما موجودات ارزشمندی هستیم و خدا ما رو قضاوت نمیکنه.
چقدر تاثیرگذار و درسته. واقعا یکی از باورهای مخربی من که درگیرشم همینه که باید برای دریافت نعمت و ثروت باید حتما تلاش کنی و فعالیت اقتصادی انجام بدی.
اتفاقا در اطراف خودم خانم های مسن زیادی رو می بینم که در تمام عمرشون هرگز کار اقتصادی انجام ندادن و همیشه هم در رفاه و آسایش و چه بسا استقلال زیادی هم بودن. مسلما اونا با این باور زندگی کردن که تامین بودن و در ثروت و آسایش زندگی کردن براشون خیلی طبیعی بوده و حق مسلم خودشون می دونستن.
درود بر شما
بنام خالق ثروت افرین
سلام به شما دوست عزیزم
وسپاسگذارم از استادعزیزم برااین سلسله فایل هایی بینظیر
چقدر از خوندنه کامنت شما دوست عزیزلذت بردم وچقدر زیبا گفتید اشتباهات تکرارشونده هارودقیقا اشتباهات منم همینه
و خداروشکر با ابدیت دوره کشف قوانین زندگی شرایط هرروز عالی تراز دیروز میشه جوری که دوس دارم بهتروبهترواسانترواسانترهمه چی رغم بخوره
چون سازوکارجهان هستی بر پایه اسانی هاس
خدایاشکرت
خدایاشکرت
بسیار از خوندنه کامنت شما لذت بردم
سپاسگذارمعبودم هستم که منوهدایت کرد به این مسیرپراز فراوانی ثروت و نعمت و این دوستان بینظیر
شادباشید که شادبودن و امید بخداوند داشتن اصل قانونه
سلام احسان عزیز
چه کامنت زیبایی
یکی از عادت های من مقایسه کردن هست ،حتی من خودم رو با خودم مقایسه میکنم البته به صورت منفی
دیروز حالم خیلی خوب نبود و همه این حال بد به خاطر مقایسه های خودم با دیگزان هست
یکی از تغییرات در عادت هام باید توجه به خوبی های خودم باشه
من آدم خیلی مهربونی هستم
عاشق آدمها هستم
دوست دارم راستگو باشم و در بیشتر مواقع هستم و میدونم که با این ویژگی های که دارم زودتر به خواسته هایم میرسم
ممنون از کامنت زیباتون
به نام خدا زیبایی که نگاه او برای ما کافیست..
چه قدر جالبه که تکرار میتونه عجب شگفتی هایی ایجاد کنه و اگر با عشق و آرامش و بدون قضاوت بتونیم تکرار رو بپذیریم شاید خیلی از ماسئل ما حل بشه
محتوای ابتدایی این فایل شاید با 6 سری قبلی مو نزنه ولی وقتی من دوباره گوشش میدم می بینم نه کلمات یکیه ولی برداشت هعی کامل تر میشه!
امروز وقتی داشتم به سوال فکر میکردم بیشترین چیزی که تو ذهنم خیلی بولد شد ، در بین تمام تکرار های غلط فراموش کردن قانون و اصلی بود که فراموشش کردیم
امروز بعد از اینکه یکی از فایل های استاد رو دو بار گوش دادم دقیق تر پی بردم که همه ما حتی پیامبران هم خطا های در فراموشی قانون داشتن
یکی از حالب ترین الگو هارو میشه در سوره یوسف آیه 42 پیدا کرد که فک کنم 35 میلیارد بار تو تلوزیون ایران همه دیدنش :))))
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ
آن گاه از رفیقی که اهل نجاتش یافت درخواست کرد که مرا نزد خواجه خود یاد کن (باشد که چون بیتقصیرم بیند از زندانم برهاند) اما شیطان از خاطر آن یار زندانی برد که یوسف را نزد خواجهاش یاد کند، بدین سبب در زندان چندین سال محبوس بماند
چند نکته جالب هست که بعد از فکر کردم بهش رسیدم در دل این آیه!
یک :
منطق همیشه در ذهن انسان فعاله وهمیشه وقتی ما دنبال چیزی هستیم خیلی ازش استفاده می کنیم وراه های معمول رو در نظر میگیریم!
اینجا یوسف میگه ببین حالا که این آزاد شد احتمال خیلی زیاد میره پیش اربابش پس بزار بهش بگم که به اربابش بگم من رو آزاد کنه!
ما این رفتار رو چه قدر داریم؟ خب بزار به فلانی بگم چون نماینده دفر فلانیه
بزار به اون بگم چون دوست صمیمیشه میتونه باهش حرف بزنه مشکل مارو حل کنه …
وخلاصه همین باعث شد سالیان سال در زندان بمونه یوسف
خیلی وقتی مسائل رو افراد بی ربط حل می کنن ولی ما با منطق هامون جلوی خیلی از کار هارومیگیریم
اما بخش دوم که خیلی برام جذابه:
شیطان باعث فراموشی قولی شد که اون مرد داد (ایناروس فقید :)))) )
یعنی خدا بدی نخواست برای یوسف بلکه چون یوسف متوسل شد به تفکر شیطان پاسخی از شیطان گرفت و خدا نقشی نداست!
خیلی درس جالبی داره ها که بدی از سمت شیطانه وخدا هیچ مشکلی برای ما ایجاد نمی کنه!
اما میریم سراغ بخش بعدی نتیجش چی شد؟ بیشتر زندان موند!
چه قدر ساده در یک آیه فراموش کردن انسان
عجله کردن وتوسل به شیطان
و در نتیجه دوری از نعمات رو دیدیم!
حالا میرسیم به بخش جذاب داستان در آیه 43:
وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ
پادشاه مصر (با ملازمان و دانشمندان دربار خود) گفت: من خوابی دیدم که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه سبز دیدم و هفت خوشه خشک (که خوشههای سبز را نابود کردند)، ای بزرگان ملک مرا به تعبیر این خوابم اگر علم خواب میدانید آگاه گردانید.
نکته قشنگ داستان اینه که فرض کنیم یوسف اصلا به واسطه کمک اون آدم میمود چی میشد؟ تهش این میشد که آزاد شده!
و این خوابگزاری و عزیز مصر شدن پیش نمیومد!
چی شد این وسط؟ اینکه آقا اجازه بده کار رو خدا انجام بده و تورو در قدرت تمام به خواسته هات برسونه
اگر انقدر متوسل به آدم ها ، خودمون ، ابزار و مسائل نشیم شرایط اینطوری پیش نمیره که!
درد دقیقا اینجاست! که ما خیلی رو این چیزا حساب می کنیم و باور نداریم به ارتباط قشنگمون به خدا و بزرگ ترین مشکل من همینه که این قانون به این سادگی و قشنگی رو همش فراموش می کنم!
چه قدر مثال هایی داریم ولی وقتی تضاد جدید میاد باز میگیم واااای حالا چه کار کنم
به کی زنگ بزنم؟
الان کی کمکم کنه!
میبینم دیگه خیلی ها همش می خوان یکی آرومشون کنه و بهشون بگه چه کار کنن!
یعنی 97 درصد سوالاتی که من میبنیم همینه! میترسم ….
نمیدونم …
چون نیاز داریم به یکی که گردن بگیره تصمیم گیری های مارو ولی تا وقتی نفهمیم هیچ مسی به جز منو شما در این دنیا نیست و ما مسئول داستانیم هیچ چیز در زندگی ما حل نمیشه!
خوشحالم که این تکرار ها 1 هزارم درصد ذهنم رو روشن میکنه و میتونم قدم های بعدی روبا درصد اطمینان بیشتری بردارم
در پناه سکان بان عالم پیش رو باشید
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
وسلام خدمت سیدعلی خوشدل
ممنون از کامنت زیباتون که یک اصل روبهم یاداوری کرد تسلیم بودن دربرابر خداوند واینکه ازته دل ازش بخای اونم میگه توامرکن بنده من
اتفاقاامروز یه مبلغ پول بایدجورمیکردم چون اخرتیرماه هست ودوماه ازپرداخت قسط عقب افتاده بود اگه قسط وامم روپرداخت نمی کردم چک های ضامن هاروبرگشت میزدبانک.
دیشب آیه حدیدروگوش کردم وخوابم بردصبح که بیدارشدم نجواهای زهنی میخاستن جولان بدن ومن باخودم گفتم زنگ میزنم فلانی یابهمانی که یهویی یادم امدازسوره حدید که همچیزتحت سیتره خداوندهست وازته دل ازخداستم وگفتم خداجونم تودرستش کن وازجایی که اصلا فکرشونمیکردم درست شد حدث بزن کی پول پرداخت کرد…
رئیس بانک خودش پیام داد که علی اقامن پرداخت میکنم شماخورد خورد بهم برگردون واقعا تنهاکسی که من اصلا فکردشونمیکردم بدونه اینه من حتا باهاش یک کلمه حرف بزنم خودش پرداخت کرد.خدایاشکرت که هستی وهوای ماانسان های فراموش کاروداری. (اینجاس که استادمیگه بایددستان خداوندرابازبزاریم
خداوندهزارن دست داره)من تاحالا یک درصدم بندگی شونکردم ولی کلی بهم نعمت داده حالا فکرشوبکن اگه من بندگی شوبکنم چ میکنه این فرمانروا این صاحب خزانه غیب
(توبندگی چون گدایان مکن
که خاجه خودروشه بنده پروی میداند)امیدوارم که شعرودرست نوشته باشم خخخخخ
درپناه الله یکتا شادوثروتمند
سلام علی عزیزم چقدر کلمنتت تاثیر گذار بود
خواندت یک مثال عملی از توحید و ایمان به رب
اونم تو حوزه مالی که به شخصه مقاومت دارم توش خیلی خیلی حالمو خوب کرد
توکلم را به رب بیشتر کرد
و اینکه واقعا تحسینتون میکنم حتما خیلی کنترل ذهن عالی داشته اید
ممنونم که تجربه اتون رو هم با ما به اشترک گذاشتین
و شعری هم که از حافظ نوشتید عالی بود
ممنون و سپاسگذارم
واقعا قدرت رب بی انتها و فراگیر است
به نام خدای
خواستن ها
توانستن ها
و شدن ها
سلام و درود آقای اسدی
خیلی سپاسگزارم بابت این تجربه ی توحیدی که برامون نوشتید، من که باورم تقویت شد وقتی گفتید از جایی که فکرشو نمی کردید کارتون درست شد یعنی (من حیث لا یحتسب)
من هم هر وقت کارم رو به خدا سپردم در هایی رو به روم باز کرد، آدم هایی رو مامور کمک به من کرد که به قول استاد اگه من خودم میخواستم اون آدما رو پیدا کنم یا اون شرایط رو فراهم کنم هرگز نمی تونستم…
در پناه الله یکتا شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام علی آقا..بابا تو خیلی خفنی داداش..چطور تونستی ذهنتون رو کنترل کنی ،اونم تو شرایط سررسید قسط!!با تمام وجودم بهت تبریک میگم به این دلی که ظرف وجودش رو بزرگتر میکنه..حاللل کردم،موحد بودنت مبارک..حالم خیلی خوب شد،خدایا مارا از زمره بندگان خود قرار بده..ممنونم علی جان
سلام سجادعزیز ممنون بابت کامنت زیبایت که بهم انرژی دادی واقعابرای خداوند هیچی غیرممکن نیست(خداوندهکس راهمه چیزمیشود بشرط ایمان بشرط پاکی دل)اگه واقعا بتونیم زهنمون روکنترل کنیم هیچ چیزغیرممکن نیست وباتمرین و استمرار میشه جلوزهن نجواگرراگرفت
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»
ﻭ ﺑﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ، ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﺳﺮﻭﺭ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ . ﻭﻟﻲ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻥِ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺳﺮﻭﺭﺵ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺍﻭ ﺑﺮﺩ ; ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ .(4٢ یوسف)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به مرد بزرگ ، آقا سید علی جان خوشدل. الهی که حال دلتون عالی و توحیدی و مثبت باشه و در هر لحظه به رب العالمین وصل باشی.
کجایی مرد بزرگ؟ خیلی کم پیدایی ستاره سهیل…
امروز خیلی اتفاقی هدایت شدم به کامنت شما زیر این فایل که تاپ امتیازات هست. و از خوندنش کلی لذت بردم، با اینکه قبلاً هم خونده بودمش ولی خب باز هم برام نکات طلایی داشت. و یه حسی گفت برات بنویسم…
اول بگم کجایی دلمون برات تنگ شده پسر… ؛ و اینکه تحسینت کنم بخاطر همه آگاهی توحیدیت و همه موفقیت ها و نتایج طلاییت ؛ هم اینکه درسهای فایل و کامنت شما رو توی ذهنم پابرجا تر کنم.
از طرفی دوست داشتم برداشت خودم از آیه رو هم بنویسم. و دیدم چقدر این شرکهای خفی رو منم توی وجودم دارم. و البته بقول شما حتی پیامبران هم از یه سری خطاها مبرا نبودن.
—————————————————————————
توی آیه 42 یوسف به دوستش میگه: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»
پیش اربابت اسم منو بگو ، و ماجرا رو تعریف کن دیگه، بگو که من الکی قربانی شرایط شدم. (شوخی، بخدا من بچه خوبی بودم، اون زنیکه ایکبیری لباسمو کشید…)
و عبارت «فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» یه حسی بهم میگه معنی دووجهی داره، هم این معنی رو داره که بقول شما ایناروس فقید که یادش میره پیش اربابش اسم یوسف رو بیاره و بقول امروزیها پارتی بازی کنه…
و هم میتونه منظورش به خود یوسف باشه که شیطان با نجوای کمبود یاد خدا رو از ذهن یوسف برده و یوسف ذکر رب خودش رو در اون لحظه فراموش کرده و فکر کرده غیر خدا میتونه کمکش کنه (نجوای کمبود نجوای عجله ، که بدو همین یه فرصته، پاشو خودت باید یه کاری زود انجام بدی براش) و در هر دو صورت یه نتیجه اتفاق افتاده…
در هر دو صورت شرک اتفاق افتاده و بزرگوار «فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ» شده. یه چند سالی بیشتر موندگار شده.
در ادامه در توضیح آیه 43 شما نوشته بودی «نکته قشنگ داستان اینه که فرض کنیم یوسف اصلا به واسطه کمک اون آدم میمود چی میشد؟ تهش این میشد که آزاد شده؛ و این خوابگزاری و عزیز مصر شدن پیش نمیومد» کلی بهش فکر کردم. و ضمن اینکه تحسینت میکنم بخاطر این زاویه از دیدگاه که ممکن بود اصلا بهش توجه نکنم ، یه چیزی ذهنمو به خودش جلب کرد. فکرشو بکن با تعبیر خواب یه نفر به عزیز مصری برسه …
فقط با یه تعبیر خواب …
کی فکرشو میکنه خداوند با تعبیر خواب یکیو از زندان آزاد کنه، ولی نه فقط یه آزادی و عفو مشروط … بلکه بی گناهیش ثابت بشه، اون شخصی که تازه از زندان آزاد شده هیچی نداره، دستش خالیه ولی عزت نفس و احساس لیاقت داره، با دست و جیب خالی اومده بیرون ، خودش رو پرزنت میکنه و توی آیه 55 میگه : «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (ﻳﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺍ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻦ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺩﺍﻧﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻢ) ، یهو میشه وزیر خزانهداری؛ چقدر احساس لیاقت داشته، چقدر خودش رو باور داشته. چقدر ذهن و روحش در یک راستا بوده که به محض اینکه این جمله رو گفته سمت مورد نظر رو بهش دادن. بقول استاد توی فایل سرمایه اصلی شما چیست؟ سرمایه واقعی یوسف پول و ثروت نبوده، سرمایه واقعیش امانتداری و علیم بودن و عزت نفس و احساس خود ارزشمندیش بوده.
(فایل سرمایه اصلی شما چیست؟
abasmanesh.com )
من به خودم نگاه میکنم 11 سال توی شغل آتشنشانی سابقه کار دارم (نه فقط سابقه گذر زمان، که سابقه کار فعال، اونقدر فعال که مدتها مدرس آموزش بودم و اینقدر که به مهارتام باور داشتم) ولی وقتی میرم فلان پتروشیمی، ایستگاه آتشنشانی اونجا رو میبینم میگم اینجا خیلی پیشرفته است، افرادی که اینجا کار میکنن، خیلی کارشون درسته من لایقش نیستم اینجا سمت افسر عملیاتی رو بگیرم. و جهان هم به افکار و باور من پاسخ مثبت میگیره ، و میگه: «بعله فرزندم حق با شماست ، واقعاً شما لایقش نیستی، من اینقدر ابر و باد و مه و خورشید فلک رو اشتباهی چیدمان کردم برات که بیای اینجا و ببینی لایق نیستی» همکار من، که روز اول کاریش کارآموز من بوده، (16-17 نفر بودن) با 5-6 سال سابقه کار رفت آتش نشانی یکی از پتروشیمیها شد افسر عملیات. که یک پنجم اطلاعات و مهارت های منو نداشت. ولی من بخاطر عدم عزت نفس و عدم لیاقت و خود ارزشمندی مسیر خودم رو مسدود کردم. (یه توضیح اضافی بدم ؛ توی پارس جنوبی ، بچههای مجتمع گاز که سابقه کار خوبی دارن و مهارتشون بالا باشه ، میرن استخدام مجتمع پتروشیمی میشن و حقوق و دستمزد دو سه برابری رو تجربه میکنن)
به قرآن که نگاه میکنم میبینم هر بار هر پیامبری به هر چیزی هدایت شده و هر نتیجه ای رو کسب کرده با استعداد ها و توانایی ها و شرایط اون لحظه خودش موفق شده. لازم نبوده بره یه کار بزرگی رو انجام بده خدا ازش نخواسته بره یه دوره آموزشی رو سپری کنه و بعداً بیاد مسئولیتی رو بر عهده بگیره. مثلا بگه یوسف آزاد شدی ، برو پیش کاهن اعظم دوره شش ماه تعبیر خواب، موسی تو رو مبعوث میکنم یه سر برو تا چین توی معبد شائولین فنون رزمی مبارزه با عصا رو یاد بگیر. ابراهیم با اسماعیل با هم برید فلان سرزمین ، روشهای مدرن معماری و شهرسازی رو یاد بگیرین …
احتمالاً نوح رو هم باید میفرستاد کشتی سازی بندرعباس برای یادگیری ساخت کشتی.
نه به هیچ وجه. از همون شرایط از همون مهارتها، هدایتها اومده و اونها حرکت کردن.
—————————————————————————
خداوند رو شاکر و سپاسگزارم بخاطر این مسیر توحیدی؛
ازت متشکرم سیدعلی جان. بخاطر کامنت فوق العاده ت. بینهایت تحسینت میکنم.
از استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار هم قدردانی میکنم برای این فایلها و این بروز رسانی ها روی سایت. و همچنین از همه دوستان نازنینم توی سایت که از آگاهی های توحیدی کامنت ها شون کلی درست یاد میگیرم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
درود بر شما علی جان
تفسیر و تشبیه بسیار فوقالعادهای داشتی از داستان یوسف و الگوهای تکرارشونده زندگی ما که تماماً حولمحور شرک میگرده.
اما علی جان احساس کردم که این رو باید بگم یه جایی فرمودی خدا نقشی نداشت و شیطان باعث شد بهنظرم این قدرت دادن به شیطانه.
اصلاً وقتی ما میگیم برگی بیاذن خدا نمیفته مگه میشه در همچین اتفاقی خداوند دخالتی نداشته باشه؟!
شیطان به خودی خود قدرتی نداره یعنی تاریکیه.
تاریکی زمانی میاد که نور نباشه، بهقول استاد ما چراغی را نداریم که بزنیم همه جا تاریک بشه اما چراغ رو که میزنیم همه انتظار روشنی داریم.
دلیل اینکه ایناروس فقید:) فراموش کرد نه اینکه خدا دخالتی نداشته، این نگاه انسانی به خداست که فکر کنیم خدا از دست یوسف عصبانی شد و گفت حالا که از غیر من خواستی شیطان جان برو به کار این بنده خدا برس تا من اینو یه چند سال دیگه گوشه هولفتونی نگهش دارم تا بفهمه کت تن کیه.
دلیل اینکه ایناروس فراموش کرد فرکانس مستقیم خود یوسف بوده، مثل همون مثالی که من در مورد دندونپزشکی زدم و دلیل اینکه انقدر زندانش طولانی شده هم احتمالاً بهخاطر احساس گناهی که داشته و باز در فرکانس آسانی قرار گرفته.(الله اعلم)
مرز بین شرک و توحید شاید خیلی باریک باشه اما اینکه تصور کنیم شیطان قدرتی داره یا هرچقدر ما قویتر میشیم شیطان هم مرموزتر میشه اشتباهه.
دقیقاً خود من در داستانی که از چالشم برات نوشتم با این ذهنیت که من توکلم به خداست اما میرم از فلانی هم درخواست میکنم چون فلان نفوذ رو داره رفتم و تا بالاترین مقام هم دیدم اما هیچ فایدهای نداشت و خدای من گواهه شبی که گفتم خدایا نباید انقدر سخت پیش بره من اشتباه فکر کردم باز تو یه بار دیگه توحید رو به من آموختی اینا فکر کردن قدرتی دارند تو خودت درستش کن به یک ساعت نرسید از یه جایی که واقعا حتی 1٪ هم تصورش رو نمیکردم اون مسئله حل شد که اگر من هم در احساس گناه بودم از این کارم احتمالاً بیشتر طول میکشید.
بازهم از تو عزیزم سپاسگزارم که انقدر با آگاهی و دل مینویسی سیدجان خوشدل و خوشقلب
سلام به احسان عزیزم
ممنونم که انی نکته رو گوش زد کردی
منظورم از اینکه خدا نقشی نداشت یعنی اینکه وقتی نگاه سیستمیبه جهان داشتی باشیم خدا در این موارد احساسی برخورد نمی کنه و خودش مستقیم وارد داستان نمیشه!
فارق از اینکه ایناروس چرا فراموش کرده یا نه نکردن یوسف نبی به واسطه اینکه اون اشتباه رو کرده این اتفاق براش افتاده
میخوام بگم خدا قهرنکرده و نقشی نداشته که بگه آره حالا بیا گوشت رو بپیچونم بچه ی بد
نه به واسطه این تفکر دریافت کرده
نقش چیره خدا بر عالم مشخصه ولی ما هر چه قدر بهتر درک کنیم خدا احساسی تصمیم نمیگیره خیلی واقعا شرایط ما قشنگ تر میشه و می فهمیم که گریه و زاری کاری پیش نمیبره در برابر خدا بلکه حال خوب ماست!
سلام به هر دو دوست عزیزم
یه جایی تو یه فایلی استاد میگن خدا اجابت میکنه به اندازه ای که تو بهش اجازه میدی.
اجازه توسط ما صادر میشه
چطوری؟ توسط باورهامون.
اجابت شیطان مثل اجازه دادن به یک دستگاه خراب و از کار افتادست ، که تو از این دستگاه خراب انتظار تولید محصولی داری که اون توانایی ساختشو نداره
ولی اجابت خدا مثل اجازه دادن به دستگاه یا سیستمیه که توانایی ساخت بهترین محصولو داره.
یوسف در زندان ماند چون باور نداشت خدا توانایی داره آزادش کنه.
یعنی توانایی اون شخص در نگاه یوسف بیشتر از توانایی خدا بود.
بنابراین نه اینکه خدا قهر کنه یا احساسی بشه ، نه .
بلکه یوسف از دستگاه خرابه انتظار تولید داشت.
خدا میگه من در خواست درخواست کننده رو اجابت میکنم.
اصلا در سیستم پذیرش خدا یوسف درخواستی ثبت نکرده بود.
یوسف درخواستش تو سیستم بقلی ثبت کرده بود.
ازون جایی که هر پدیده ای غیر از خدا توانایی اجابت رو نداره لاجرم اون درخواست محکوم به استرداد.
مهم نیست ما به زبون چی میگیم .
باورهای ما اجازه اجابت رو صادر میکنه.
سلام به شما دوست عزیز
خواستم نظرم رو در مورد این کامنت شما بگم اینکه خدا یه سیستمه یا همون چراغ که به همه چیز نور میتابونه وقتی ما هر فرکانسی که میفرستیم از جنس نور باشه پاسخی که دریافت میکنیم از جنس نوره یعنی اجابت یعنی آرامش یعنی احساس خوب ،ثروت عشق و سلامتی هستش اینا از جنس اون نوره ولی وقتی ما فرکانس شرک رو میفرستیم یعنی نور نیست یعنی خدا نیست یعنی شیطانه همانطور که خداوند یک سیستمه و یک انرژیه شیطان هم نبود اون انرژیه و فرکانس های که در مدار شرک هستن به فقر،نفرت و خشم و بیماری نامید و فراموشی و چیزهای بد منجر میشه و اینجوری نیست که بگیم چون شیطان از یادش برد دیگه قدرت خدا رو نادیده گرفتیم چون این سیستمه فرکانس شرک لاجرم باعث فراموشی یا اجابت نشدن میشه
این درک من از این موضوع بود
و از شما هم سپاسگزارم برای کامنت های بینظیرتون که همیشه کمک کرده برای درک بهتر قوانین
سلام سحر خانم عزیز..چه دیدگاه قشنگی..خیلی حال کردم ،ارسال فرکانس شرک یعنی نبود نور و وجود شیطان که تاریکی هست..واقعا دوست داشتم..
به نظر منم هر غفلتی که باعث بشه ما به قوانین گوش جان نسپاریم و به عمل و نتیجه نرسه،دلیلش وجود شرک در درونمون هست.. هر عقب ماندگی در زندگی و هر چیز بد ،بدلیل شرک هست و این چیزی نیست جز شناخت بهتر شیطان نسبت به خداوند و قبول داشتن و پذیرفتن شیطان نسبت به وجود و درک خداوند
سلام و درود فراوان به سیدعلی جاااااااااااان عزیزم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشی.
سیدعلی جان تو بینظیری ، بی نظیری ، واقعاً از تعجب ابروهام چسبیده بود به طاق پیشونی. آخه چطور ممکنه از دو زاویه متفاوت به یه موضوع نگاه کرد و دو تا نتیجه گیری شگفت انگیز رو نوشت.
سید علی واقعاً تحسین کلمه کمیه که بخوام برات بنویسم.
چقدر نور هدایت و توحید در وجود گرانقدرت رسوخ کرده.
من فیلم یوسف پیامبر رو ندیدم، اصلا تلویزیون ندارم تو خونه ام. ولی میدونم که قرآن کریم از این موضوع بعنوان احسن القصص یاد میکنه. این احسن القصص بی دلیل احسن القصص نشده چون از هر زاویه میشه یه درس ازش گرفت، ولی الان یه جلوه اش رو دیدم.
مرد بزرگ بسیار بسیار ازت ممنون و سپاسگزارم که اینقدر توحیدی روی خودت کار کردی و من الان میتونم اینقدر ازت درس بگیرم. بهت افتخار میکنم سید علی عزیزم. از صمیم قلبم دوستت دارم. عرض سلام و ادب من رو خدمت خانواده گرانقدرتون برسونید. و الهی که در پناه جان جانان رب العالمین همواره بینهایت از زندگی تون لذت ببرید و هر روز از جلوه های شگفتی و زیبایی و فراوانی نعمات پروردگار بهرمند باشید.
سلام بر سید خوشدل و خوش گمان
در عین حالی که همیشه از تکرار چیزی متنفر بودم و به ندرت کتابی رو دوبار خوندم یا مطلبی یا پستی رو که حتی دوست داشتم
اما نوبت اشتباه که میشد تا دلتون بخواد تکرار میکردم
یکی از این اشتباهات همین شرک از نوع یوسفی بود که در زندان زندگی دائم چشم به راه یکی بودم که بیاد و منو خلاص کنه
راستش هنوزم نتونستم از شرش کاملاً خلاص بشم
شیطان امان نداد که ما بندگی کنیم
یک روز نشد بی شرک زندگی کنیم
علی جان
حتی تو چله هم مارو رها نمیکنه یا شاید ما رهاش نمیکنیم
خلاصه بد جور جا خوش کرده تو وجود ما و احتمالا هم بعنوان یکی از اعضای فیکس تیم همیشه تو خط حملست و منه بی دفاع جز به خدا کجا پناه ببرم؟
(الهی و ربی من لی غیرک)
وَ ذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغاضِبًا:
و حضرت یونس هنگامی که رفت با خشم و ناراحتی.
فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ :
پس گمان کرد که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم.
فَنادَی فِی الظُّلُماتِ اَن لآ اِلهَ اِلّا اَنتَ:
پس ندا کرد در تاریکی ها که نیست معبودی جز تو.
سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ:
پاک و بی عیب هستی، قطعاً من از ستمگران بودم.
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلام آقای خوشدل
تو یه فایلی استاد میگه مثلا میبینی یه سری افراد هستن همه چیزشون به موقعس سر وقته همیشه آرامن و با خودشون در صلحن
وقتی کامنتتونو خوندم یاد این حرف افتادم که چقدر الهامات شما به موقعس و دقیقا هر دفعه چیزی رو مینویسید و بازگو میکنید که به شدت مربوط به فایله ، به موقعس و خیلی قابل درک مفهومو روشن میکنه
خیلی خوشحالم که دسترسی به افرادی همچون شما و استاد دارم چون اون موقعی که این حرف استادو شنیدم هرچقدر در اطرافم میگشتم که یه کسی پیدا کنم که چنین ویژگی داشته باشه نبود اینقدر آرام اینقدر به موقع و اینقدر در صلح با خود و جهانش
اما بالاخره نمونه عینی این شخصو پیدا کردم
در پناه فرمانروای زمین و آسمانها و رب نهان و آشکار باشید
سلام و درود فراوان به دوست عزیزم سید علی
امید وارم در هر کجای این جهان هستی ،شاد سلامت ثروتمند در کنار همسرتون باشین
براتون بهترین ها را از خدا میخوام
خیلی وقته کامنت نزاشتم
امشب زمانشه
همین جور که کامنت شما را خوندم برا خودم اتفاقلتم را شرح دادم و با خودم صحبت کردم
چند هفته آی هست که وارد بیزنسی شدم که میتونه به خیلی آدمها و کسب و کارها کمک کنه و نیاز داره به روشن کردن آدمها امروزی کردنشون و ذهن قبلشون را خالی کردن
امروز من با چند نفر قرار ملاقات گذاشتم که برم پرزنت کنم تو لیست من یک نفر بود اون هم دوست همسرم ایشون میلیارد هستن
خوب من با مخالفتهایی که همسرم در مورد اینکه من کار کنم داشتم
ولی من شروع کردم و امروز جلسه پرزنت داشتم ظهر به همسرم گفتم که با دوسشون صحبت کنند و بگن ما عصر میرم در مغازشون ایشون به من گفتن کاری به دوستان من نداشته باشین خوب من هم گفتم قراره توضیح کارهای شرکت را بدم ایشون تماس که نگرفتن هیچ حتی باعث شد ناهار هم نخورن
من خیلی باخودم حرف زدم و به خودم گفتم که تو همسرت را میشناسی و میدونی چه برخورد و صحبتی داره ولی چرا هنوز ازش درخواست داری
من که قرار بود همان مکانی برم که بقیه پرزنت هام را انجام بدم و مغازه ایشون هم همون جا بود یعنی نیاز نبود که به ایشون بگم
از یه طرفی میگم خوب احترام بزارم یا ایشون بخواد منو همراهی کنه و….. ولی دیدم نه من وابستگی دارم به ایشون و تصمیم گرفتم که خودم عصر برم و با دوستشون صحبت کنم حتی اگه ایشون از لحاظ مالی جوری باشه که بگه من مشتریهام را جوابشون را نمیدم ووووو
خوب شرک من مشخص شد همسرم
ولی خدا روشکر امروز پنج نفر را پرزنت کردم با همکارم و چقدر حس و حال خوبی داشت
و الان میفهمم هدف داشتن و حرکت کردن چقدر آدم باهاش رشد میکنه
اینکه به خدا گفتم خدایا مسیری که خودت جلو راهم با رها کردن روابط بهم گفتی پس من حرکت میکنم مابقیش دستت خودت
من حرکت میکنم برکت از تو
خدا روشکر میکنم که دارم آرام آرام ترمز های ذهنم را پیدا میکنم
در پناه الله
سلام علی جان
با تمام وجود حرفات را می فهمم
اینکه ما یادمون میره باید روی خدا بطور یقین حساب کنیم و حتی حتی یه لحظه روی خودمون روی توانمندی و هوش خودمون حساب نکنیم .
هر موقع که تونستم مچ شیطون را تو این زمینه در ذهنم بگیرم در لحظه به خواستم رسیدم ،در لحظه
بهترین کلیدی که این روزا در خودم کشف کردم اینکه بارها به خودم میگم اکرم از جاهلین نباش و احساسی برخورد نکن
وقتی احساسی میشی داری رو خودت حساب می کنی چند لحظه فکر کن خودت را آروم کن و خودت را در آغوش خدا رها کن و بسپار به خودش و دقیقا اینجاهاست که خدا منا می ذاره رو شونه هاش و می بره
پسر دمت گرم که دوباره بهم یادآوری کردی که روی خودت حساب نکن و قانون که اینقد راحته را فراموش نکن
این روزا تمام تلاشم حساب نکردن روی خودمه و حساب کردن روی نیروی برتر
که هر جا روش حساب کردم سیرابم کرده سیراب سیراب
ممنونم ازت بابت همه چی پسر توانا و لایق
در پناه الله مهربان شاد و پیروز و سربلند باشید
سلام سید جان
خیییییلی کامنت هات حرف های خداست که خیییییلی جاها کمکم کرده و جواب بیشتر سوال هام رو در غالب شما بنده ی، خوب خدا، که توو مدار ربم هستی رو گرفتم ، متشکرم ازت متشکرم.
امروز هم وقتی داستان یوسف رو اینجا خوندم یاد خودم افتادم، چون این روزا دنبال یه خونه ی قشنگ و زیبا و با امکانات عالی، با بهترین آدم هایی که حرف های خدا رو می شنوم هستم اما یه جاهایی قانون رو ، اصل، رو توحید رو ، توکل رو، شجاعت رو، یادم می رفت ، و به آدم هایی که مشتری مغازه ی من بودن می گفتم فلانی خونه ای سرای نداری با این امکانات ؟؟؟؟
یا
اینکه وسایلی برای فروش دارم، و خیییییلی بکارم نمیان، بلکه بیشغ اوقات سد کارم میشن و بیشغ وقت ها تمرکز م، رو از دست میدم، سپردم به خدا، و گفتم خدایا دوست دارم مشتری نقد و انرژی مثبت و وصل به منبع به طول م، بخوره تو هدایت کن به سمت من، و منو هدایت کن به سمت اون.
اما بعضی وقتا میشم مثل یوسف که قانون رو یادش رفته بود، دوباره به مشتری ها، آدم ها، میگم، فلانی من قصد فروش دارم مشتری سراغی نداری؟؟؟؟
سید جان چقققققدر عالی گفتی که ما عجله نکنیم و فقط به خدا بگیم، فقط به او وصل بشیم خودش خوب بلده.
متشکرم که بهم یاد آوری کردی و امروز ربم شدی و باهام حرف زدی
موفق باشی
سلام آقای خوشدل امیدوارم حالتون عالی باشه
من هم باز دوباره با فنجون خالی مقدمه گوش کردم و تازه به اندازه ظرف آگاهیم درک کردم هدف استاد از اینکه این مقدمه در همه فایل ها قرار داده چیه!به طرز عجیبی پر از باورهای عالیه !وقتی داشتم مقدمه در دفترم یادداشت میکردم با خودم گفتم من 6 بار قبل ذهنم آماده پذیرش این آگاهی ها نبود
استاد ،استادانه از روش الگوهای تکرار شونده ،برای درکشون استفاده کرد !تکرار تکرار تکرار
تا کم کم ظرفمون بزرگتر بشه و درک کنیم ،راه شکست الگو های تکرار شونده بعد از شناسایی شون ،همینه که الگو مناسب بارها تکرار کنی
اما بخش دوم پیامت !بهترین چیزی بود که میتونستم بشنوم !قشنگ یه بشکن تو مغزم زده شد که اهاااان که اینطور ….
باز هم برمیگردیم سر اصل !یعنی توحید
ممنون که وجه توحیدی داستان یوسف پیامبر و علت و معلول آنچه رخ داد رو برام شفاف کردی
درپناه خدا باشی سید عزیز
به نام خدای هدایتگر و مهربان
سلام بر سید علی عزیز دوست همفرکانسی ام پسر یکی از برکت های سایت استاد عباسمنش شما هستید که من خیلی کامنت هاتو میخونم و لذت میبرم .
در مورد داستان حضرت یوسف چقدر زیبا اشاره کردید
و یادمه که این داستان رو من با همسرم چند بار در قبل تحلیل کردیم و چند نکته جالب داشت که گفتم برای یادآوری بهشت اشاره کنم .
اینکه در ابتدا حضرت یوسف خودش زندان رو انتخاب کرد و زمانی که زلیخا و زنان مصر قصد او را کردند ، او به خدا گفت که زندان بهتر از این عمل ناشایسته است و در اصل زندان را برای خود خرید و میتوانست خیلی بهتر از آن را بر خود بخواهد . اجیب استجب لکم و هر چه را خواست خدا بهش داد.
و آن هنگام که زندانی شد باز میتوانست درخواست کند که خداوند او را آزاد کند و از بند رها بشه ولی باز اون مکان رو پذیرفت و
اومد از توانایی که خدا بهش داده بود (ارتباط خوب با دیگران) به جای توکل به خدا استفاده کرد . و این شرک اون باعث شد که باز در زندان بماند یعنی همه قدرت ها رو حساب می کرد به جز خدا . یعنی پادشاه توانمنده و میتونه اون رو نجات بده و یا دوستش که از زندان رها شد .
و آن هنگام که به شرک خود اقرا کرد سیستم جهان طوری چیده شد که او با عزت از بند رها بشه و بشه عزیز مصر
یعنی نتیجه ایمان به جای شرک میشه این حد از قدر ت و عزت .
و خداوند همیشه توبه پذیر و مهربانه .
دوست دارم علی جان بازم از اوضاع و احوال سفرت برامون کامنت بزار که با لذت میخونم ……
سلام به برادر بزرگوارم سید علی خوشدل
که تا الان نشد توفیق اینو پیدا نکردم که بنویسم در جواب کامنت های محشری که مینویسه..چون اینقدر فرکانس شما بالاست که به خودم این اجازه رو ندادم…اعتراف کنم که کمی به هرچیزی که تجربه میکنید حسودی میکردم..اما گوارای وجودتان اینهمه خوشی و ثروت
همیشه کامنت ها و ایده های ناب و آگاهی های که نشر میدین رو میخونم و..و داستان هدایت و خیلی چیزایی دیگه رو از شما میدونم…
نمیخوام وقت قشنگ و بارزش شمارو بگیرم
اما امان امان از آگاهی های که قشنگ از سوره یوسف نوشتین …خدایا من همین هفته پیش بود که هروقت از خدا هدایت خاستم و قرآن آسمانی رو باز کردم سوره یوسف اومد برام…
سرسری رد میشدم ازش چون خب اصولاً جنس هدایتش رو با توجه به مدار خودم متوجه میشدم
ولی چی گفتین اینجا
حضرت یوسف طبق نجوای شیطان ، از هم سلولی خودش کمک خواست و اصلا روی خدا حساب نکرد و شیطان هم جواب شرک رو بهش داد
ولی خدا براش چی میخواست…عزت!!!!
در بهترین زمان و مکان ممکن…
خدای من قشنگ تر از این چی میتونه باشه
.واقعا قرآن آسمانی چقدر هدایت گره ..
خدایا شکرت که امروز قلبمو برویاین آگاهی باز کردی..خدایا پناه میبرم به تو از سر شیطان رانده شده…
خدایا پناه میبرم به تو از شر ذهن وسوسه گر خودم …
سید علی جان بی نهایت متشکرم از شما بخاطر اشتراک گذاشتن این همه زیبایی و آگاهی
سپاسگزار خداوندی هستم که وجود ارزشمند شمارو در مسیر زندگی من قرار داده ..
خدایا نمیدونی چقدر خوشبختم وقتی این چنین خدایی میکنی برام
عاشقانه میپرستمت الله یکتا
از خدای بزرگ آرزومندم که امروز به قلب شما بیاره سید علی خوشدل نورانی و الهی
به نام الله هدایتگرم
سلام به سید عزیز و آگاه
به چه مورد دقیق و درستی اشاره کردید
شاید ماها خیلی از فراموشی هایی که استاد عزیزم در فایل گفتند رو نداشته باشیم اما بدون شک هر کدوم از ما، ابن فراووشی که شما گفتید، فراموشی اصل، فراموشی قانون و متوسل شدن به فرع رو قطعا بارها و بارها تجربه کردیم و جای خوب داستان اینه که خیلی هم دقیق، چوبشو خوردیم
بارها در تصادهای متفاوت گیر افتادیم و به جای اینکه یه مقدار تفکر کنیم که اکی، این تصاد میخواد به من چی بگه، میخواد چه رشدی چه حرکتی و چه نعمتی رو برای من به ارمغان بیاره، به جاش خودمون رو به در و دیوار زدیم، گریه و زاری کردیم و مهمتر از همه، حال خودمون رو بد کردیم و اون تصادی که قرار بوده خیر ما در اون باشه و ما باهاش بژرگ بشیم، ما رو به فنا داده
خدا رو شاکرم که انگار دارم بهتر عمل میکنم
همین دو روز پیش یه تصاد که از یه الگوی تکراری دیگه نشات میگیره برام پیش اومد اما من خوب عمل کردم و بعد از چند لحظه، کاملا کنترل ذهن کردم و خود به خود و به خوبی حل شد و حقیقت رو بگم بعدش چنان حال نوبی برام پیش اومد و به یه جای رویایی هدایت شدم که صدها بار فقط گفتم خدایا شکرت
اما خاصیت و ویژگی ما انسانها، فراموشیه که قبلا هم نوشتم که گاهی میتونه خوب باشه اما موندن در اون فراووشی و در واقع، خودمون رو به کوچه علی چپ زدن، اصلا خوب نیست
من فکر میکنم اگر این فراموشی نبود که ماها خیلی سریع در همه جنبه ها نتایج عالی میگرفتیم و دیگه این سایت و آموزه هاش برامون ضروری نبود اما من خداوند رو شاکرم که در کنار فراموشی، به من فهماند که نتیجه اون فراووشی، سهل انگاری و کوتاهی کردن، چی هست و من خودم دوباره فکر کنم به آگاهی ها درست و طبق قانون عمل کنم و به اندازم عملم و تغییرم، نتیجه بگیرم
ممنونم سید عزیز که باعث شدید خوب فکر کنم ، کار خودم رو بسنجم و بنویسم
هزاران بار این روحیه و این وجود پرسشگر و متفکر شما رو تحسین میکنم
و دنیا دنیا ساامتی آرامش عشق حال عالی و ثروت رو برای هموون آرزومندم
️️
سلام
مرسی از آیه هایی که اوردی
و نتیجه گیری خوبی که از فراموشی توحید کردی
درسته ما همیشه اول با منطقمون
با چیزایی که در اطرافمون میبینم ادمها
و ابزار و پولی که در حال حاضر داریم
میخوام پیش ببریم کارهامون رو
و وقتی کار اونجوری که باید پیش نمیره تازه یادمون می افته که تسلیم بشیم و بزاریم خدا کارش رو انجام بده
پر تکرار ترین اشتباه منم همینه که یادم میره از همون اول صبح موحد باشم و کار را دست کسی بسپارم که هرگز ناشتا نمیزاره بیمار را
مرسی از کامنت های دقیقی که مینویسی علی آقا
سلام دوست عزیز وخوش سخن آقای سید علی خوشدل
چقدر کامنتاتون قشنگن
دوست دارم بازم ازتون تشکر کنم که آنقدر قشنگ دل آدم رو روشن میکنیم با حرفاتون
اتفاقا من هم چند روزیه بیکار شدم ،این بیکار شدنها انگار الگویه تکرار شونده منن هر چند وقت یک بار اتفاق میافتن هر بار به شدت مضطرب ونگران میشدم که حالا چی میشه کجا دنبال کار بگردم با بی کاری این مسئله به وجود میاد اون مساعل بوجود میان و…
ولی این بار من تصمیم گرفتم نگران نشم وبه خدا بسپارم وهر کاری بهم الهام میشه رو انجام بدم ومطمعن باشم درست میشه
دقیقا وقتی متعهد شدم دوره دوازده قدم رو بخرم بیکار شدم
من این اتفاق رو به فال نیک میگیرم حتما اتفاقات خوبی در انتظارمه
الهی شکرت
کامنت شما رو هم که خوندم دلم روشن تر شد مسیری که دارم میرم درسته اصلا نباید بترسم خدا هست و اجازه میدم اون کارا رو انجام بده وهر ایده ای بهم بده با ایمان و توکل بهش عمل میکنم
در پناه خدا
سلام وارادت
اقا خوشدل واقعا عالی بیان کردید و خوب به دلم نشت دقیقا من پاشنه اشیلم همین موضوع هست و ضربه های بدجوری هم خوردم (البته بگم خیلی بهتر از چند سال پیشم شدم) ولی دارم فکر میکنم چرا ؟؟واسه چی؟؟کل داستان و سناریوی زندیگم را 100درصد به خدا نمسپارم
چی مانع میشه ؟
واقعا جواب قانع کننده ای برای این کارم ندارم شاید شرک مطلق باشه مهمترینش
باز خدا بهت خیر بده
سلام بر سید علی بزرگوار و موحد ،
علی اقا همه می نویسند و از زیبایی های کلام و کلمات شما می گویند ، من هم از شما جوان موحد ، ممتاز با این همه کمالات و درک بالا و گفتار ارزشمند تشکر می کنم ، کامنت های شما همیشه پر بار و گاهی در عین سادگی پیچیده و پر مفهوم أست .
ولی من اینجا برای شما نوشتم تا اعتراف کنم خیلی جاها ذهن من به شما، به درک شما به موفقیت شما حسادت کرد ، اومدم نوشتم که هم شما را تحسین کنم و هم ذهن نجواگر و حسود را خاموش کنم .
ارزو می کنم در پناه الله مهربان در کنار همسر زیبا و موحد و با اراده خودتون هر روز پله های ترقی را پر کنید و ثروت به غیر احساب دست پیدا کنید
با سلام
دوست و برادر دینی عزیز
جناب آقای خوش دل که واقعا
دل خوشی دارید
من دیروز عمدا کامنت های اینستاگرام را مرور کردم، به این جهت که ببینم افراد غیر اعضای سایت چه فرکانسی دارین و صرفا هم دنبال آنهایی بودم که ذهن مریضی داشتن
در میان نظراتشون یکی نوشته بود، استاد عباس منش هیچگونه شاگرد خوبی نداره(با همین مضمون)
من در دلم گفتم اینها چقدر کهکشانها فاصله فرکانسی با اعضای سایت دارن،
در اون لحظه بیاد ستاره دارهای سایت و همچنین آنهایی که بدون ستاره هستن اما خودشون ستاره هستن افتادم،
تو دلم گفتم اینجاست که استاد میفرماید تفاوت اعضای سایت با دیگران بوضوح دیده میشه را متوجه شدم
واقعا این سایت خداگونه هست و من یقین دارم خداوند را در نوشته ها و گفته های استاد عزیز و شما دوستان همدل می بینم و احساس میکنم
آخه مگه میشه
همین داستان یوسف را من ویروز به فرزندم تعربف میکردم و همین زندان موندنش و امروز در نوشته شما برادر بزرگوارم دیدم، اما یک جمله ات واقعا منوساخت
اینکه شیطان پیام حضرت یوسف را از یاد اون زندانی برد،
چقدر قانون خدا ثابت هست
واسه هموون حضرت علی ع میفرماید یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتری دارد،
از این نوع تفکرات هست
خداوند برای شما هرچی که بخواهید عطا فرماید
خیلی استفاده میکنم از مطالب شما و افتخار میکنم
که استاد عباس منش چه شاگردانی را پرورش داده،
امیدوارم منم از شاگرد تنبلی بیام به سمت شاگردای زرنگی مثل شما،
و کار کنم روی خودم،
و…
اصلا اونهایی که یک هزارم نه بلکه یک میلیونم یک درصد در دلشون شک داشته باشند که این سایت مثل سایر سایتهاست
بزرگترین خطا را دارند،
خدایا شکرت
که منو معجزه آوری به این سایت رهنمونم کردی
و از این به بعد هم از خداوند میخواهم کمکم کنه
در این راه خدایی ثابت قدم باشم
و هرروز به خدای خودم نزدیک بشم
و تقوی الهی را در ثانیه ثانیه وجودم لمس و عمل کنم
از صمیم قلبم دوستون دارم
و آرزوی موفقیت روز افزون برای شما و همه هم اعضای خانواده استاد عباس منش را دارم
سلام جناب خوشدل
ممنون بابت کامنت های عالی و سرشار از احساس
در این کامنت در مورد آیه سوره یوسف به نکته قشنگی اشاره کرده بودید که از نگاه من پنهان مانده بود آن هم این نکته بود که شیطان آن موضوع رو از خاطر زندانی برد.
برای من سوال بود چرا شیطان؟ و فکر می کردم حتما کار یوسف درست بوده که از ارباب زندانی کمک خواسته و شیطان کارها رو خراب کرده.
بله نکته زیبایی بود که خدا باعث شر نمی شه و فقط خیر میخواهد اما وقتی تو بر شیطان توکل می کنی نتیجه هم به آن شکل رقم می خورد.
سپاسگزارم از این کامنت پر معنا و مفهوم.
موفق باشید
سلام به شما دوست عزیزم آقای خوشدل
هر بار کامنت های شما یه تکونی به من میده وقتی این مثال حضرت یوسف رو زدید یاد خودم افتادم که هر وقت خواسته آیی در من ایجاد میشه و میام کدنویسی میکنم بعدش اولین چیزی که به ذهنم میرسه ،میرم از شوهرم درخواست میکنم و مسلما با اجابت نشدن و پیگیریهای مدام و دلیل آوردن و تاخیرهای طولانی اجابت شد و من همیشه این سوال رو داشتم دلیلش چیه خواسته های من اجابت نمیشه چقدر باید به شوهر رو بندازم ،چون من این طور تصور میکردم اگه من خواسته آیی دارم اول از خدا درخواست میکنم و بعد ذهن من میگفت حالا چه جوری اجابت بشه باید از شوهرت درخواست کنی و من هم با بدرفتاری مواجه میشدم و الان فهمیدم اگه حضرت یوسف یه بار شرک کرد من هر روز دارم این شرک رو انجام میدم چون ذهنم هر بار میگه خب اون مرد خونه اس وسایل خونه رو و احتیاجاتش رو باید برآورده کنه و من هم مسول هستم که مسایل خونه رو پیگیر باشم واسه همین همیشه چرخ زندگی ما کند میچرخه
هنوز ذهنم در برابر این مسأله مقاومت داره که اگه مسایل خونه رو مرد برآورده نکنه پس کی برآورده کنه
خیلی ممنون برای کامنت های باارزشتون ،امیدوارم همیشه سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به سید علی عزیز
به نکته زیبایی اشاره کردی علی جان
واقعا فراموشی قانون رو مطمعنم که هممون باهاش سروکار داریم چون این انگار جزو ذات ماست که سریع فراموش میکنیم هر آنچه که بهمون گفته شده و بایدبخاطر بسپاریم و رمز موفقیت فقط تکرار وتکرار وتکراره و اینکه کارکردن روی خودمون مثل ورزش روزانه باید جزیی از برنامه روتین زندگیمون بشه.
ورزش برای تقویت عضلات جسمه و کارکردن روی قوانین برای تقویت عضلات ذهن.
مثل همیشه لذت بردم از نظرت،موفق باشی دوست عزیزم
سلام سید علی عزیزم ،
آخخخخخخ که چقد خوبین شما.. تا یادم نرفته بگم چه برداشتی داشتم نسبت به این آگاهی ای که در مورد داستان یوسف پیامبر فرمودین، اینکه شرک و عدم درخواست از خداوند ،باعث میشه به عقب برگردیم و عقب بمونیم..به نظرم هرچی تو زندگیمون نتونستیم استاد عباسمنش و مسیر پاک خدایی رو دنبال کنیم و قانون رو فراموش کنیم، بدلیل شرک هایی هست که تو زندگی انجام میدیم و اجرایی شده تو اعمال و افکار رو رفتارمون.. دور شدن از اصل:شرک
خدایا شکر میکنم از وجود نازنین هایی مثل شما علی آقا و آقا احسان و بقیه عزیزان خانواده بزرگمون..
سلام وارادت
اقا خوشدل واقعا عالی بیان کردید و خوب به دلم نشت دقیقا من پاشنه اشیلم همین موضوع هست و ضربه های بدجوری هم خوردم (البته بگم خیلی بهتر از چند سال پیشم شدم) ولی دارم فکر میکنم چرا ؟؟واسه چی؟؟کل داستان و سناریوی زندیگم را 100درصد به خدا نمسپارم
چی مانع میشه ؟
واقعا جواب قانع کننده ای برای این کارم ندارم شاید شرک مطلق باشه مهمترینش
باز خدا بهت خیر بده و سپاسگزارم از شما اول بخاطر این تذکر زیبا دوم بخاطر بیان فصیح وزیباتون بعدم بخاطر مثل قرانی زیبا
بعضی موقها به خودم میگم دیگه خدا چطوری به من بهمونه که (وحیدم،،عزیزم )فقط فقط فقط من ،،من را دریاب همه چی حله
بسیار بسیار ازتون ممنونم دوستتون دارم
سلام و عرض ادب
با تفسیرتون از بخش اول سوره یوسف موافق نیستم بالاخره انسان ها دستی از دستان خدا برای کمک هستند و خیلی مواقع ما از طریق انسانها به اهداف و چیزهایی که میخواییم میرسیم ولی این مهمه که قدرت رو در ذهن به اون آدم دادیم یا نه و اینکه خیلی از آدمهای موفق را هم اگر توجه کنید خیلی جاها رفتن و در خواست دادن و نشده ولی مهمه اون استمرار و در اصل اون باور و ایمانی هست که داری.
بنام خدا
با سلام به استاد عزیزم و هم دوره ای های توحیدی ام
استاد و دوستان عزیز من
سید علی خوشدل و مهربان و الهی که هر وقت کامنت هاتون میخونم پر میشم از درس و آگاهی
اول اینکه در مورد تکرار شونده هر کدوم تو فایل خودش باید درموردش کامنت گذاشت ولی من یه سوال مهم در مورد کدنویسی دارم که شما که سر رشته تو این کار. دارید میتونید منو راهنمایی کنید بنابراین از اینکه این سوالو مربوط به جلسه اول کشف قوانینه رو تو این فایل میدارم عذر خواهی میکنم ممنونم میشم منو راهنمایی کنید
در مورد جلسه اول بعضی از جاها رو من نفهمیدم ودرکش برام سخت بود مثلا اینکه یه کد میزنیم و میبینیم اون اتفاقی که میخو آییم نیوفتاده یا به کیفیت خواسته امون نیست استاد فرمودن برمیگردیم بالا پایین میکنیم کدو باورش و عوض میکنیم و اینقدر این تغییرات و تکرار میکنیم که بلاخره اتفاق بیوفته چطور؟
مثلا در مورد اینکه من دوست دارم امروز مشتری برام بیاد که بیمه مسولیت از من بخره و باور دارم که پروژه هایی که نیاز به بیمه مسولیت دارند زیاد هست و دفتر منو انتخاب میکنن برای بیمه کردن پروژه هاشون و عبارت تاکیدی اینکه مثلا خدا از هر طریقی و هزاران راهی که من نمیدانم برام مشتری میفرسته
خوب من چطور این باور و و کد و عبارت و اصلاح کنم متوجه نمیشم منظور استاد دقیقا چیه
البته خودشون تو فایل یه اشاره کوچک زدن که حالا در مورد باور جلسه دوم بیشتر توضیح میده و من هنوز جلسه دو رو شروع نکردم چون به گفته استاد نمیخوام جلسات رو زود تموم کنم آیا نیازه واسه درک این تیکه از فایل جلسه دو رو استارت بزنم
خواهش میکنم راهنمایی کنید لطفا با مثال واقعی از کسب و کارتون که دقیق متوجه بشیم منطور چیه
با تشکر از استاد و همراهان عزیز