عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم،و مریم جانم
که دیشب در عالم خواب و رویا مهمان خانه من بودن
و من همکلام و همنشین شما دوتا فرشته در خواب بودم،
(امیدوارم این آرزو یه روزی به واقعیت تبدیل بشه)
از موقعی که بیدار شدم،با یادآوری خوابم اونقدر حالم خوب میشه که خدا فقط میدونه
استاد عزیزم در مورد حرفهای این فایل،اونقدر الگو یادم اومد از تصمیمات اشتباهی که گرفته بودم،اونقدر الگو یادم اومداز اطرافیانم،
حتی در جنبه بزرگترکه از روی احساس اشتباه طایفه ای، باعث کشته شدن چندین جوون تو مجلس عروسی بود و...
استاد من قبلنا اونقدر تو در ودیوار بودم،و بخاطر الگوها و رفتارهای اطرافیانم ، اگه تو یه بحثی خانوادگی،یا روابط اگه جواب طرف مقابل رو نمیدادم
پیش خودم میگفتم طرف فکر میکنه من نمیفهمم
اما الان استاد از شما یاد گرفتم و سعیمو میکنم که ساکت باشم،سکوت کنم،هر چقدر هم حق با من باشه،و دیگه مهم نیس طرف مقابل چی پیش خودش فک میکنه
در مورد خرید کردن اگه یه جایی یه وسیله یا لباسی میدیدم که تخفیف خورده یا قیمتش مناسبه،اگه هم لازم نداشتم باید میخریدم یا برای روز مبادا،یا اینکه اونقدر باور کمبود در وجود من بود که میگفتم دیگه همچین چیزی با این قیمت گیرم نمیاد
اما الان به لطف آموزشهای شما خیلی بهتر شدم،هر وسیله ای که میبینم که قیمتش مناسبه یا جنس خوبی داره،دیگه از هول حلیم نمیوفتم تو دیگ،به خودم یادآوری میکنم فراوانی جهان رو
میگم اگه جنس این کالا خوبه،کالا های بعدی خیلی بهترین،جهان جهان فراوانی
این دو روش خیلی به کمک میکنن و البته آنقدر باید تکرار کنم که جز رفتار و عادتم بشن
1. خیلی جاها سکوت کنم
2.اجازه بدم زمان بگذره
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم که با شما و آموزشهاتون آشنا شدم
هر کجا که هستین در پناه الله مهربان باشین
سلام استاد عزیز، خیلی ممنونم از اینکه این فایل در زمان درست بدستم رسید، و باعث شد تو این موقعیت که عصبانی شدم بتونم تا حدود زیادی عکس العملی نشون ندم، این اهرم رنج و لذت واقعا یه ترمز خوبه واسه کنترل خودمون تو مسیر پیشرفت، یادمه چند سال پیش بعد از اینکه رابطه ی من و کسی که قرار بود با هم ازدواج کنیم به دلایلی از سوی ایشون به هم خورد، من تو حالت عصبانیت کلی تصمیمات اشتباه گرفتم، موندن تو اون احساسات بد باعث شد که من تا مرز خودکشی هم پیش رفتم، سه ماه طول کشید من خودم رو ریکاوری کردم، اما اون فرد ازدواج کرد و انگار نه انگار، این بزرگترین اتفاقی بود که باعث شد من کلا مسیر جدیدی رو برای زندگیم پیش بگیرم، الان با گفته های اسناد عزیزم، بهتره که برم پیاده روی تا آروم شم…
سلام بر استاد عزیز و مهربانم
بازهم سپاسگزار خداوندم که فرصت گوش کردن به این آگاهی ها رو بهم داد
چقدر زیبا تحلیل کردید رفتار این مربی رو
چقدر در زندگی از این تصمیمات احساسی ضربه خوردیم چه دلهایی شکستیم با یه حرف نابه جا در زمان عصبانیت چه ضربه هایی به خودمان زدیم با تصمیماتی که زمان ناراحتی و خشم گرفتیم هم به خودمان هم به دیگران
خدارو شکر از وقتی که آموزش های شما رو شروع کردم توی این زمینه خیلی بهتر شدم متعهد شدم که موقع عصبانیت تصمیم نگیرم چون هر تصمیمی که اون لحظه گرفته میشه از جانب شیطان هست
من خودم موقع عصبانیت سعی میکنم سکوت کنم و بزنم بیرون و دوچرخه سواری کنم. رکاب زدن خیلی آرومم میکنه و میتونم ذهنم رو کنترل کنم هرچند خیلی سخته به شدت نیازمند تمرین هست ولی خب قابل انجام هستش.
من خودم در زندگی ام یه اتفاق خیلی بد افتاد که اگر احساسی میخواستم تصمیم بگیرم مطمئنم خیلی به ضررم میشد ولی خداروشکر به خودم زمان دادم گفتم الان با عصبانیت نمیشه تصمیم درست گرفت.
هم زمان دادم هم مشورت گرفتم و تونستم بدون خشم و عصبانیت بهترین تصمیم رو بگیرم و خداروشکر الان که نگاه میکنم میبینم بهترین تصمیم رو برای زندگی ام گرفتم
خداروشکر میکنم که منو هدایت کرده به مسیر درست و این مسیر همچنان ادامه داره و انتهایی نداره
برای شما و خانم شایسته عزیز آرزوی سلامتی و طول عمر دارم
در پناه خدای مهربان شاد باشید
سلام خدمت استاد و همه عزیزان
سپاسگزارم بخاطر آماده کردن این فایل فوقالعاده
من زمان دانلود این فایل در زمان و مکان مناسب بودم.فکر میکنم بزرگترین پاشنه آشیل من همین مسئله باشه.از وقتی که یادمه زود بهم برمیخورد عصبانی میشدم و بعد زودم پشیمان میشدم.چقدر روابطم نابود شد در حدی که الان تقریبا تنهام چون دوستان هرچقدرم خوب باشن بعضی وقتا چیزی میگفتن که من خوشم نمیومد و منم واکنش نشون میدادم.چقدر کار عوض کردم بخاطر این مسئله و ازش فرار کردم.در دوره های زیادی از خدا خواستم که کمکم کنه و اونم به اندازه خودم کمک کرده.امسال بصورت جدی میخوام روی این مسئله کار کنم و تا جایی که میشه بهبود ببخشم چون تازه کارمو شروع کردم و باید بیشتر روش کار کنم و دیگه فرار نمیکنم.دوره صلح با خود رو خریدم که یه دوره فوق العاده اس و هر روز گوش میدم این فایل هم برای من انگار یه جلسه از اون دوره س که در زمان مناسبی به دستم رسید.یادمه چند وقت پیش یه سکانسی از سریال کمدی دوستان دیدم که چندلر از یه خانمی معذرت خواهی کرد و گفت حس خوبی داشت میخوام بخاطر تمام اشتباهاتم معذرت خواهی کنم.مانیکا هم بهش گفت چی میشه که بجاش سعی کنی کمتر اشتباه کنی.این خیلی منو به فکر برد چون منم کارم شده بود معذرت خواهی کردن.
دست به عمل شدم و هر روز دارم تمریناتی انجام میدم یکیش گوش دادن هر روزه به فایل های استاده و وقتی که چیزی پیش میاد که قبلا عصبانیم میکرد الان سعی میکنم زود واکنش نشون ندم لبخند میزنم که خیلی کمک میکنه و تمرکزم رو میزارم روی چیزای دیگه.پیاده روی و دوش آب سرد هم امتحان کردم و واقعا بهم کمک کرده البته هنوز جای کار دارم ولی میبینم که هر روز دارم بهتر میشم آرام تر میشم یه مقدار منطقی تر میشم.وقتی کسی ناراحتم میکنه سعی میکنم خودمو جای اون بزارم و از دید اون مسئله رو ببینم و اینو بفهمم که از دید اون دنیا این طوری و سعی میکنم به همون شکل قبولش کنم.
دیدگاه دیگه ای که به من کمک کرده در مورد نزدیکانی که بعضی وقتا ممکنه چیزی بگن که منو اذیت کنه اینه که بعد از اینکه یه مقدار آروم شدم به خوبی های اون فرد فکر میکنم و اتفاقات خوبی که بینمون افتاده و به خودم میگم نباید بخاطر یه حرف همه چیو خراب کنی.
در مورد دخالت نزدیکان که منو خیلی عصبانی میکنه و اگه حتی عصبانیم نکنه با نیش و کنایه جواب میدادم به این شکل به قضیه نگاه کردم که اینا همه خیر منو میخوان و به روش خودشون و اون چیزی که میدونن میخوان بهم کمک کنن و قصد بدی ندارن.
توی فیلما دیده بودم که یه جعبه میزارن تو محل کار و هرکی عصبانی شد باید مثلا یه دلار تو جعبه بزاره.از این ایده گرفتم و به یه عزیزی که قبلا استاد کارم بود و الان مغازه هامون رو به روی همدیگه س گفتم که من هر وقت عصبانی شدم یه کار رایگان برات انجام میدم.حالا نمیدونم این کارم چقدر درست بوده ولی وقتایی که سرکارم باعث میشه که بیشتر حواسم جمع باشه چون دلم نمیخواد که کار رایگان انجام بدم و همین باعث شده که بیشتر اوقات بیشتر چیزایی که منو عصبانی میکردن با خنده و شوخی تموم بشن چون اونم انگار با چشماش میگه اگه مردی عصبانی شو
کارهای زیادی هر روز انجام میدم و همیشه به خودم حرف های خوب میزنم با خودم مهربان تر میشم.گفت و گوهای درونیم ملایم تر شدن.تمرین تنفسی هم خیلی کمک کرده پیدا کردن و مشاهده کردن افراد آرام کسانی که انگار هیچ چیز عصبانی شون نمیکنه و همیشه آرامن کسانی که بدترین شرایط رو با یه شوخی تبدیل به یه اتفاق خوب میکنن من واقعا همیشه عاشق این جور آدما بودم و همیشه تحسینشون کردم.
امیدوارم که کمکی کرده باشم.همتون رو به خدای یکتا میسپارم امیداورم که همیشه در پناه اون امن و آرام باشید ️
درودبرشمادوست ارزشمندم اقای عبدی
چقدرازخوندن کامنتت لذت بردم ویادگرفتم، تحسینتون میکنم برای این اراده ای که درعمل دارید، واین ایده قشنگی که بکاربردیدبرای کنترل خشمتون، که اگه عصبانی شدین کاررایگان انجام بدین بهترین اهرم رنج برای مغزماهمینه که پاداشی دریافت نکنه وشماچقدرهوشمندانه این اهرم رنج روبرای ذهنتون ساختین تبریک میگم وتحسین میکنم عملگرابودنتون رو دوست خوبم..
الهی که همیشه نورهدایت درقلب مهربون شماجاری باشه ودرمدارزیبایی هاونعمت هاپایداروااستواربمونیدباهدایت رب مهربان..
سلام اقاایوب گرامی
ممنون که از تجربیاتتون برامون نوشتی …افررین به شما که تصمیم گرفتی روند رو برعکس کنی وروابطتون رو تغییر بدین و نتایج خوبی گرفتین ممنون ازشما تحسینتون میکنم…منم همین تجربیات شما رو کم وبیش دارم ،،،وبا اموزه های استادخداروشکرروابطم بهترشده ولی هنوز جای کار دارم وتوکامنتم نوشتم که چه تحربه ای داشتمو بدجور عصبانی شدم وازاول هفته کلی ازخدا نشونه خواستم جالبه که دقیقا یه روز قبلش برای خودم نوشته بودم امسال واسه من سالِ بهبودروابطِ و کلی نشونه برام میاد…نشونه هام نسبت به واکنش اخریم فوق العاده س دلم گفت بیام اینارو برای شمام بنویسم …اولین نشونه کامنت یکی از دوستان بودکه گفت با تمرکز برنکات مثبت ادما وجهان اطرافم فقط باهمین تمرین کلی از افراد منفی اززندگیش رفتن بیرون ویسریام رفتارشون بمرور زمان خییلیی عوض شد ونشونه فوق العاده دیروزم که بازم درهمین مورده لینکشو براتون میذارم چندتاازتجربیات دوستان ونتایجشون ازدوره قانون افرینشه …
abasmanesh.com
این موارد چشممو باز کرد وایمانم قویترشدکه ادامه بدم وبرام تثبیت بشه ویه چیزاییو که نمبدونستم رو فهمیدم مثلادرخواست کردن….والان باوجودیکه یه ناراحتی تورابطم بایکی از اعضای خانوادم پیش اومده ولی خیییلی احساس خوبی دارم وسکوووت کردم …حتی این شعرم بعنوان نشونه وصحه برای سکوتم توکامنت دیگه ای برام اومد که براتون مینویسم ….
شعری ازمولانا
چون که اسرارت نهان در دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغمبر که هرکه سِر نهفت
زود گردد بامراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرآن سرسبزی بستان شود
زر و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیرکان
وعده اهل کرم گنج روان
وعده نا اهل شد رنج روان
ازخدای مهربان بهترین لحظات وارامش قلبی وهماهنگی رو براتون ارزو دارم
سلام ایوب جان
پسر تو راهکارهایی که نوشتی فوق العاده خوبن..چقدر خوبه که اینقدر متعهدانه فایل گوش میدی و درک می کنی آگاهی ها رو و ایده و راهکار می سازی .آفرین به این اراده و تعهد تحسینت می کنم برادر عزیزم امیدوارم در پناه خدا باشی و در مسیری که پر از آرامش و شادیه پراز ثروت و سلامتیه ،هدایت بشی البته که الانم هدایت شده ای که اینقدر عالی عمل می کنی .ممنون که نوشتی تا من و بقیه دوستان هم استفاده کنیم.
خدانگهدارت باشه پسر خووووب
علی هستم :
سلام به همه عزیزان .
تشکر از استاد عباس منش عزیز سخاوتمند و خانم شایسته محترم و دوست داشتنی .
این فایل در ادامه فایل عادت هایی که زندگمون رو متحول میکنن فوق العاده بود چون هم پوشانی عالی ای داشتن .
از اونجا که شالوده و اساس اموزش های استاد تمرکز بر خواسته ها و نکات مثبت هستش برای رسیدن به احساس خوب و به دنبالش جذب اتفاقات عالی , تمام این فایل های هدیه تکنیک هایی هستن که بتونیم در شرایط مختلف این تمرین مهم و عملا مهمترین تمرین زندگیمون برای گذر از شرایط فعلی و رسیدن به شرایط دلخواه رو به شکل عملی اجرا کنیم .
که یکی از مهمترین این شرایط همین لحظه طغیان احساسته که قطعا بار ها بهش برخورد کردیم و ضربش رو خوردیم و الان دیگه درک میکنیم که چقدر تو احساسمون تاثیر میزاره و چقدر حساس هستش چون دقیقا این موضوع خود خود خود اصلی ترین تمرین عمرمون ,نقطه اوج تمرین یعنی کنترل احساسمونه .
من برای کنترل این شرایط اهرم رنج و لذت رو در نظر گرفتم .
اینکه به خودم بگم چقدر وحشتناکه اصلی ترین تمرین رسیدن به خواسته ها و زندگی توحیدی رو نتونم رعایت کنم .
چون در این مواقع که معمولا در یک لحظه کوتاه اتفاق میفته و همون چند لحظه سرنوشت ساز میشه که اگه احساسمون کنترل نشه عواقب بسیار بدی داره که اصلا عواقب بیرونی به کنار اینکه تا مدت ها درگیر احساس منفی میشیم اینکه کنترل ذهن به مراتب سخت تر میشه و تا مدت ها حتی تا سال ها ممکنه خاطره اون لحظه عذابمون بده و احساسمون رو بد کنه,
این یعنی افتادن تو یک چرخه معیوب احساس بد که باید کلی انرژی و زمان بزاری تا بتونی خودتو ببخشی احساستو خوب کنی و از عواقبش خلاص بشی و مجدد ذهن چموش رو رامش کنی .
این یعنی فرسنگ ها دور شدن از خواسته ها از ارامش این یعنی دست در اتش انداختن و مدت ها سوختن بی چون و چرا .
حالا اون طرف قضیه که میشه اهرم لذت :
همین که بدونی هر شرایطی که باعث تحریک شدید احساست میشه یک فرصت عالیه واسه تمرین عملی و اثبات خودت به خودت و خدای درونت که اره من میتونم احساسم رو کنترل کنم من از کوره در نمیرم . من تمرینم رو بلدم من تعهدم رو به یاد دارم .
چون این اصلی ترین تعهد من به خودم و زندگیم و خواسته هام هستش .
من تعهد دادم که باور دارم با احساساتم زندگیم رو خلق میکنم . من تعهد دادم که تمرین کنم با کنترل احساساتم شرایط دلخواهم رو خلق کنم .
پس این فرصت رو از دست نمیدم سهم خودم رو اجرا میکنم ارامشم رو حفظ میکنم و لذت میبرم . چون تنها در این صورته که هدایت میشم به ارامش بیشتر به عشق و ثروت بیشتر .
این یعنی من در جهت خواسته هام حرکت میکنم این یعنی توجه به خواسته ها و اعراض از نا خواسته ها .
حالا چی این مسیر رو راحت و شیرین تر میکنه ؟
اینکه هدف داشته باشم اینکه خواسته هالی داشته باشم اینکه ارامش بیشتر رو بخوام .
وقتی یکی از خواسته های من ارامش بیشتره قطعا باید از درون اروم باشم تا دنیای بیرون من هم اروم باشه .
وقتی من دلم میخوام با درون ارام و رها تو طبیعت قدم بزنم مسیرش از همین تمرین پایه ای و قدرتمند کنترل احساس میگذره .
پس چقدر عالیه که همیشه خواسته هام رو به یاد بیارم و با خودم تو اون لحظه بگم این یک فرصته :
ارامش و سکوت من بلیط رسیدن به خواسته های عالی و روحانیمه و از درون با خودم به صلح برسم و قطعا با این تمرین به تضاد های احساسی به مراتب کمتری برخورد میکنیم و حتی به راحتی مدیریت بحران میکنیم به جای اشوب و ایجاد دردسر های بی پایان .
به نظرم این سه فایل هدیه اخیر فوق العاده بودن. اگاهی های این فایل به همراه دو فایل عادتی که زندگیمون رو عوض میکنه باعث شد من تمرین ایجاد اهرم رنج و لذت رو بهتر درک و اجرا کنم و معنی هم فرکانس شدن با خواسته ها و تغییر شخصیت از درون رو بسیار بهتر درک کنم و در مسیر این تعهد که ما خودمون هستیم که زندگیمون رو با کانون توجهمون خلق میکنیم یک گام کوچک و صد البته مهم و حیاتی بردارم .
خدای من شکرت بابت این همه اگاهی و عشقی که از عزیزان ارزشمندت بهم هدیه دادی .
ممنون از شما که تا انتهای کامنت همراهم بودید .
خدا قوت استاد گرانقدر و اسمونی .
خدا قوت مریم شایسته عزیز و توانمند .
و ممونن از تمام بچه هایی که سطح کیفی سایت رو انقدر بالا بردن .
بسم الله
سلام دوستان عزیزم
برای هممون بارها و بارها پیش اومده که تصمیمات احساسی نادرست گرفتیم
و عاقبتشم چشیدیم
چه وقتی در احساس به شدت منفی بودیم
و چه وقتی که به شدت هیجان زده بودیم که من بهش جوگیری
شده با یکی بحثمون شده ، حرفایی رو زدیم اون لحظه که دلمون خنک بشه
اما بعدا که عصبانیتمون خوابیده
تازه متوجه شدیم که چیااا گفتیم !!
یا مثلا جشن تولد یا عروسی دعوت شدیم ، اون لحظه احساساتی شدیم و کادویی رو دادیم و هزینه هایی کردیم که اصلا اون لحظه ، شرایط مالیمون اجازه نمیداده و خودمونو انداختیم تو زحمت ،و بعدش کلی پشیمون شدیم
یا وقتی که تو خیابون در حال رانندگی هستیم
و در واکنش به رانندگی ، ماشین جلویی ، سرمونو از پنجره دادیم بیرون ، هزار تا فحش و بد و بیراه گفتیم
شده رفتیم مهمونی ، خونه فلان فامیل ،
و با دیدن دکور جدید خونش ، حس حسرت و حسادتمون فوران کرده
شب اومدیم خونه ، سر همسرمون خالی کردیم ، و صبح مجبورش کردیم بره قسطی ، هر طوررر که شده چند تا تیکه وسیله جدید خریده
آوردیم گذاشتیم تو خونه تا اون عطشه ، اون آتیش حسادته بخوابه
بارها شده حس دلسوزی و سوپرمَن بودن در ما بیداد میکرده
دیدیم فلان آدم بیکاره ، بدبخته ، نون نداره بخوره
احساساتی شدیم ، فکر کردیم جای فعلیش غلطه
فکر کردیم خدا باهاش دشمنی داشته
دست طرفو گرفتیم ، از وقت خودمون واسش زدیم ، از اعتبارمون زدیم ،
رفتیم یه جا معرفیش کردیم ، گذاشتیمش سرکار
طرف کاری کرده که از کرده مون پشیمون شدیم ، نه تنها آبرو و اعتبار ما رو به فنا داده ، که کلی خسارت گذاشته رو دست صاحبکارش و رفته که رفته
حالا ما موندیم و اون خسارتی که باید جبران بشه
واسه من بارها پیش اومده
چوب تصمیمات احساسی و هیجانیم رو بارها خوردم
من خیلی خیلی رو خودم کار کردم
و سالهاست که صداقت و راستگویی رو جزء لاینفکی از زندگیم قرار دادم
اوایل که تصمیم گرفته بودم ، دیگه فقط و فقط صداقت رو پیشه راهم کنم
با اینکه ذاتا آدم صادقی بودم و هستم
اما میخواستم دیگه در خالصترین حالت ممکن باشم
اون اوایل واقعا احساسی عمل میکردم
نمیدونم چطور توضیحش بدم
یه حس زیااااد خوب بودن
فکر میکردم اینطوری هم خودم راضیم از خودم ، هم خدا و هم بنده خدا (( :
خلاصه
اون اوایل تا مدتها ، خودم ، بدون اینکه کسی سوالی ازم بپرسه و
یا حتی با یه سوالِ کوچیک طرف مقابلم
سعی میکردم بسیار صداقت واررر ( :
در مورد تمام ریز و درشت زندگیم توضیح بدم ، چیزایی که اصلا لزومی نداشت دیگران بدونن
این کارم باعث توقعات بیجا در اطرافیانم شده بود
و من با این کارِ احساسی خودم ، حریم خصوصی خودمو از بین برده بودم
البته از مدار فعلیم که بهش نگاه میکنم خیلللی مبتدیانه به نظر میاد
اما در اون زمان و اون مداری که قبلا بودم
این کار ، به نظرم درست ترین ،
خداپسندانه ترین
و تحسین برانگیزترینِ کار ممکن بود !!!!
اما در مقابل
بارها و بارها هم شده که تونستم احساسم رو کنترل کنم
سخت بوده اما تونستم
در لحظه ای که دچار هیجانات منفی یا مثبت میشم تصمیم نگیرم
چندین بار پیش اومده که در برخورد با افراد
طرف مقابل ، حرف زور میزده
بدون هیچ دلیل و منطقی
و من نه اینکه از موضعم کوتاه بیام
اما سعی کردم خیلی خونسرد برخورد کنم
دچار عصبانیت نشم
و مکالمه رو کوتاه کنم
بعد اتفاقی که افتاده این بوده که اون فرد ، بعدا تماس گرفته یا حضورا نه تنها از من عذرخواهی کرده ، که شرایط درخواستی منو پذیرفته
حالا اگه اون لیلای قدیم بودم.وقتی طرف مقابلم با کلمات نامناسب ، به من زور میگه
تا از خجالتش در نمیومدم ولش نمیکردم
یعنی چنان کاری میکردم که بعدا خودم به خاطر رفتار تندی که با طرف مقابلم انجام دادم ، متاسف و دچار عذاب وجدان (سلاح مهلک شیطان)
میشدم
و تا مدتها خودمو سرزنش میکردم
و دلم به حال اون فرد میسوخت …
استاد شما واقعا بینظیرین
یکی از بزرگترین شکرگزاری های من ، بودن تو این سایته
اینجا یکی از ایزوله ترین جاهاییه که در جهان میتونه وجود داشته باشه
من در تمام زندگیم فردی رو به تحسین برانگیزی شما ندیدم
یادمه تو یکی از فایلها در مورد خلق ارزش صحبت کردین
اگه هر جمله ای که شما میگین
ارزش نیست پس چیه ؟؟؟
شدین یک الگو واسه ما
که میشه اینقدررر عمیق زندگی کرد
اینقدر ارزش خلق کرد
اینقدر متفاوت به جهان نگاه کرد
تا این حد به خودشناسی رسید
تا این حد به یکتاپرستی رسید
و اینقدر دنبال چرایی هر چیزی در این جهان بود
از میون هزاران درسی که از شما گرفتم
یه درسش اینه
اوضاع هر چقدم خوب باشه ، بازم میتونه بهتر بشه
شما هیچوقت قانع نمیشین ،
همیشه دنبال بهبود تو هر جنبه از زندگی هستین
و مریم عزیزم
که اون اوایل که عضو سایت شده بودم ، با شنیدن صداش سردرد میشدم
و به همین دلیل تا مدتها ، سریال سفر به دور امریکا رو با صدای کاملا بسته ، نگاه میکردم
حالا واقعا صداش یکی از زیباترین تن صداهاییه که میشنوم
و هر جمله ای که ازش میشنوم ، کلی درس داره برام
و اون مقاله های بینظیرری که تو قسمت (راهکار برای حل مسائل شما)
هست
وااای یعنی بینظیررره
چقدر میتونه یه نفر ، عمیق درک کنه قانون رو
ممنونم ازتون…
از خدا عزت و لذت و آرامش روزافزون میخوام واستون …
سلام استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی
مستقیم میرم سر اصل مطلب
من موقعی که احساس بدی به هر دلیلی بهم دست میده ، یک تراز از خودم میگیرم که سوالات این تراز به این صورته :
1. چه کسی یا چه چیزی چه احساسی در من بر انگیخت ؟
(توضیح میدم و مسعله یا ماجرا رو مینویسم مثلا فلانی بهم فحش داد یا سرم داد زد )
2. ان احساسات چه بودند ؟
(تو سوال دو بیشتر مواقع کمبود عزت نفسم بهم یاد اوری میشه یعنی مینویسم احساس بی ارزشی،
احساس خود کم بینی ، )
3. چه ترسهایی دارم یا بخاطر ترسهایم چگونه خودمو فریب دادم ؟
(اینجا ترسهامو مینویسم مثلا ترس داره فریبم میده که حالا دیگه بدبخت شدی ابروت رفت ، اگه تو هم نری تلافی کنی خیلی بیچاره میشی )
4. قبول داری این اتفاق جذب خودت بوده بخاطر توجه کردن به ناخواسته ها و بررسی کن کجاها به ناخواسته توجه میکردی ؟
( با وجود اینکه گاهی سخته ولی میپذیرم جذب خودم بوده و فرکانسای چند روز قبلمو بررسی میکنم )
5. باورهات رو بررسی کن و ببین ریشه این مسعله چه باور غلطی میتونه باشه ؟
6. چه باورهای قدرتمند کننده رو میتونی جایگزین این باور های محدود کننده کنی ؟
( و ریشه مسعله رو پیدا میکنم و سعی میکنم باور های درست و قدرتمند کننده رو پیدا کنم و بنویسم و حالمو خوب کنم )
نکته .. این تراز فوق العاده قدرتمنده و ترسها رو از بین میبره اما بشرطی که همیشه بنویسید شاید با یکبار و چند با نوشتن متوجه قدرتش نشید اما وقتی زیاد بنویسد و تمرین کنید خیلی زود حالتون از این رو به اون رو میشه و برای رسیدن به خودشناسی خیلی به من کمک میکنه امیدوارم به شما هم کمک کنه ..
وقتی که حالم خوبه که با شکر گزاری و توجه به نکات مثبت و تمرکز روی اهداف و خواسته ها زندگی میکنم مثل اینکه زندگی بازی فوتباله و من دارم حمله میکنم
اما زمانی که ناخواسته ای اتفاق میوفته مثل اینه که تیم مقابل یا شیطان حمله کرده و من بهتره دفاع کنم و مسعله رو حل کنم و من از طریق این تراز سعی میکنم بجای جنگ با دنیای بیرون از درون حال خودمو خوب کنم ..
استاد جان مرسی که کامنت منو خوندی .. بوس از راه دور .. امیدوارم این تراز به درد بچه ها بخوره و تونسته باشم کمک کنم …
سلام به دوست ارزشمندم فهدعزیز
چقدراین ترازی که نوشتیدجالب وهوشمندانه ست تحسینتون میکنم دوست خوبم که برای رشدوخودشناسی خودتون داریدتلاش میکنیدوازتون سپاسگزارم که این ترازروبه اشتراک گذاشتیدبااجازتون منم میخوام ازاین روش شمااستفاده کنم واین ترازنانه شماروبرای خودم بنویسم.. دوست خوبم بازم سپاسگزارم برای نوشته های فوق العاده زیباوپرمحتوا، ازخداوندبراتون طلب خیرونیکی ولذت وشادی بی نهایت درتمام جنبه های زندگیتون میکنم..
سوره غافر آیه 51
سلام به همگی
امیدوارم عالی باشید
امشبم میخام به ایده ام عمل کنم و یه آیه دیگه از قرآنو اون چیزی که ازش میفهممو اینجا بنویسم
اینم بگم قرار نیس این حرفا همش درست باشه اینا برداشتهای منه با علم الانم
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ ﴿۵١﴾
ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا میخیزند یاری میدهیم! (51)
من این آیه رو دوس داشتم چون توش از یاری خدا توی زندگی دنیا اومده بود
خیلی قشنگ خدا اومده گفته ما یاری میکنیم پیامبرانمون رو کسانی که ایمان آوردن هم توی دنیا و هم آخرت یاری شون میکنیم
خیلی وقتا شده خوده من احساس کردم که اصن خدا منو ولم کرده یا مثلا از دستم ناراحته
یا از اون بدتر مثلا به یه نفری که به یه سری موفقیت های زنجیره ای میرسه میگن نظر کرده خداس
یعنی خدا کلا به کسی محل نمیده
ولی یهو شانسی به یکی رو میکنه
یاد اون مثالی میوفتم که یکی از دوستام میگفت
تعریف میکرد یه فلافلی توی فلان خیابون اصفهان هست دمش صف میبندن بیا و ببین
بعد میگفت یه روز ما رفتیم ازش فلافل بخریم دیدیم خیلی شلوغه نگاه کردیم دیدیم اطرافش چنتا فلافلی دیگه ام هستن گفتیم بریم این بار از این بخریم
وارد مغازه شدیم هیچ مشتری توی مغازه نبود سفارش دادیمو آورد و با کلی سس و تشکیلات
خوردیم دیدم خیلی خوشمزه تر از بقلیشه که اینقدر براش توی صف وایمیسن
بعد دقیق صحنه اشو یادمه
میزد رو پاش میگفت خدا نکنه خدا برای یکی بخاد
خدا نکنه خدا برای یکی بخاد
یعنی مثلا اون فلافلی که اینقدر مشتری داره اون اصن یه آدم خاصه خدا بارش یه جور دیگه خاسته اصن
در صورتی که خدا من یه سری قوانین داره
این همه آدم تونستن به موفقیت برسن توی همین ایران
این فلافلی هم یکیشون
خدا همه مونو داره میبینه
هر کار درست یا غلطی بکنیم داره میبینه
مهمم نیست ما چی فک میکنیم
خدا به هممون پاسخ میده
اینکه ما میتونیم دریافتش کنیم یا نه به ما ربط داره نه خدا
خدا برای همه ی ما خواسته
فقط یه سری ها اون خواسته ی خدا رو برای خودشون میخان
خیلی هام نمیخان
تفاوتشونم شاید اینور اونقدر نباشه شاید با همرنگ جماعت شدن توی بقیه گم بشیم
ولی لحظه ی مرگه که تفاوت مشخص میشه
الدنیا مزرعه الآخره
بابا این دنیا اگه خوب زندگی کنی میکاری که اون دنیا برداشت کنیم
قرآن ما با سوره ی حمد شروع میشه
راه راست راه اونایی که بهشون نعمت داده شده
خدا برای همه ی ما میخاد که ما هدایت بشیم
انا علینا الهدی
هدایت شما وظیفه ی ماست
خدا وظیفه ی خودش کرده هدایت ما رو دیگه از این بالاتر
همون خدا میخاد ما رو به راه راست هدایت کنه موضوع اینکه ما هم میخایم یا نه
چن وقت پیش یه مستند دیدم که
توش اومده بودن با دستگاری توی ژنتیک تایم رسیدن میوه رو جا ب جا کرده بودن مثلا انداخته بودنش عقب برای اینکه سرما مثلا گردو رو نزنه
بعد گفتم ببین اونی که باور داشته باشه هدایت میشه به ایده هایی که آدم اصلا باورش نمیشه که این ایده هام وجود خارجی داشته باشن و اینقدر راحت میتونن به درآمد برسن
یا مثلا اون یکی ایده بهش رسیده بود اگه پرتقال پوست کلفت بکاره این پرتقالا موندگاری شون بیشتره و اینجوری میتونه شب عید اونا رو بده توی بازار و کلی سود کنه
گفتم نگاه کن تو وقتی باور داشته باشی خود ب خود همه جور ایده ای همه جا هست
و این ایده های فراوانی همیشه بوده آ
اینا چیز تازه ای نیس
خدا فقط داره ب ما نشون میده
من ب شخص رسیدم به اینکه کلا هیچی که دور برم هست رو باور نکنم به عنوان یه حقیقت چون میتونه خیلی ساده نقص بشه یعنی یه سری چیزها رو ما باور نمیکنیم ولی وجود خارجی داره مثل اون ماهی که میان میندازنش توی آکواریوم اون طرفشم یه ماهی کوچولو که خوراک این ماهی اولی است رو میندازن وسطشون یه شیشه میذارن
ماهی بزرگه وقتی اولی رو میبینه حسابی میره خودشو میکوبه به شیشه برای اینکه بره اون ماهی کوچیکه رو بخوره چندین بار تلاش میکنه نمیتونه بعد از یه مدت دیگه ب عنوان یه حقیقت اونو میپذیره که اینو نمیشه خورد
بعد از یه مدت اون شیشه رو بر میدارن ولی ماهی ها سر جاشون میمونن نه اون کوچیکه دیگه میترسه نه اون بزرگه دیگه تلاشی میکنه با اینکه اون محدودیت الان با شرایط عوض شده برای ما هم همین شکلیه
باید قبول کنیم که ذهن ما محدوده و ما فقط دسترسی داریم به ایده هایی که در مدارشون قرار میگیریم
مثلا داشتم میگفتم ب یکی از دوستان
بابک بختیاری هروز یه برند جدید غذایی ارائه میکنه
مثلا یکیش چک موزه
میان موزو توی یه پلاستیک با چکش میزنن روش بعد که خوب له شد مثل اینکه با یه سری چاشنی ها ترکیبش میکننا میخورن
دقیقشو یادم نیس چی بود ولی همین کانسپتو داشت
گفتم خدایی کی فک میکرد این ایده بگیره اصن
و جالب تر اینکه به نظر من اینجوری
اگه من ایده رو میدادم و میرفتم تست میکردم احتمالا جواب نمیداد
ولی چون بابک بختیاری پشتش و باور درست داره و چون باور داره
خدا هم براش میخاد اگه اون دست ب خاک بزنه طلا میشه
ولی من باور ندارم و اگه همون ایده رو دقیقا با همون کیفیت اجرا میکردم و اولین نفرم بودما الگو نمیدیدم
مطمئن باش که نمیگرفت چون خدا با باور های ما با ما رفتار میکنه
ما فقط دسترسی به مدار خودمون داریم
توی این دنیا در اصل ماییم و خدا
بقیه چیزا حاشیه اس
فقط باید با تغیر ذهنیت سعی کنیم دنیامونو ی جور دیگه ببیینیم تا خدا هم همونو بهمون نشون بده
خدایا منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
دوستون دارم
به نام خداوند مهربانم
به نام خداوندی که منو هدایت کرد به این مسیر زیبا، به نام خداوندی که صدامو شنید و منو آسون رسوند به این سایت الهی و بهم گفت فهیمه جانم اگه میخواهی خوشبخت ترین باشی این مسیرشه، بیا به این مسیر قشنگ، بیا اینجا خیلی انرژیش مثبته، بیا اینجا همه حال دلشون خوبه، بیا اینجا همه بندگان خوب دور هم جمع شده اند، بیا اینجا توی جمعشون فهیمه کمه، خدایا هزارن بار شکرت میکنم که منو به خواسته دلم رسوندی، صدامو شنیدی، فهمیدی من میخواهم متفاوت از اطرافیانم باشم، من نمیخوام مثل اونا یه زندگی پر از بدبختی و مشکلات و غم و ناراحتی و بیماری داشته باشم، خدایا شکرت که الان بهتر نعمت حظور در این سایت و هدایت به این مسیر رو بهتر درک میکنم که رفتارها و حرف های بقیه رو میشنوم و میبینم اینا چقدر بدبختند که از این قانون آشنایی ندارند، خدایا ممنونم من رو عزیز دردونه کردی منو آوردی به این بهشت زیبا، خدایا شکرت علاوه بر این که منو به این مسیر زیبا آوردی بهترین راهنما و استاد را بهم دادی تا من به راحتی در امتحان های زندگیم موفق و سربلند باشم
خدایا خیلی خوشحالم دلم میخواهد فقط گریه کنم از این لطفی که به من داشتی، خیلی امشب دلم هواتو کرده دلم میخواد ساعت ها برات بنویسم باهات حرف بزنم، امروز که به مهمانی رفته بود با اینکه سعی کردم از صحبت های منفی دور باشم ولی از اینکه من مثل اونا نیستم دارم از خوشحالی گریه میکنم، خدایا ببخش که یه وقت های این نعمت رو فراموش کردم، ببخش منو که قدر دان این صراط مستقیم نبودم، خدایا امشب دلمو بردی منم میخوام برای سپاس گذاری ازت تا صبح برات حرف بزنم و بنویسم، واقعا چه نعمتی بالاتر از اینکه بدونم میتونم خودم یه زندگی زیبا برای خودم بسازم، میتونم ثروتمند ترین و شاد ترین آدم دنیا باشم، خدایا دوستتتت دارم
استاد جونم خیلی ممنوم بخاطر حظورتون به عنوان بهترین دست خدا در زندگی ام، از خدا میخواهم در قبال این موهبت شما بهترین پاداش ها رو بهتون بده
خوب بریم سراغ درس امروز که باید در قبال آموزش های ناب استاد بهترین شاگرد باشم باید درسمون را با نمره خوب پاس کنم
درس امروز با فوتبال شروع شد با اینکه فوتبال نگاه نمیکنم ولی با توجه به تحلیل های استاد به نظرم فوتبال از اون کارهای هست که نیاز به کنترل ذهن شدید داره و به یه فرد آرام و با اعتماد به نفس و شجاع از نظر شخصیت نیازه داره، وقتی طی چندین فایل که استاد در مورد چه فوتبال یا هر ورزش دیگه فایل گذاشتند اون افرادی اسطوره بودند که همیشه در کنترل ذهنشون عالی بودند و آدم های احساساتی نیستند و اونا از حاشیه ها به دور هستند فقط به کار خودشون تمرکز دارند، واقعا هم وقتی نگاه کنیم هر شخصی نمیتونه به موفقیت برسه، همه ی موفقیت ها علاوه بر تلاش و پشتکار و تجربه افراد در کنارش یک ذهن آرام بوده، واکنش گرا هم نیستند با هر چیزی بهم نمیریزند ، چون فوتبال یا ورزش های دیگه نگاه نمیکنم باز هم زیاد درک نمیکنم که کنترل ذهن چقدر در موفقیت های ورزشی مهمه، ولی در زندگیمون چون لمسش کردم خیلی بهتر درک میکنم
و نکته های که همیشه از استاد میشنویم و هر بار برای ما یاد آوری میکنند اینه که
1. هیچ وقت در شرایط احساسی چه در احساسات عصبانیت چه در احساسات غم و خشم و ناراحتی یا حتی در شرایط احساساتی مثبت هم عجولانه تصمیم نگیرم
دلیلش اینکه وقتی عصبانی و ناراحت هستیم اینقدر ذهن ما در شرایط احساسی بدی هست که فقط بدی ها رو میبینه و باعث میشه حتی اون مسئله که باعث ناراحتی ما شده رو بزرگتر از اون چیزی که هست نشون بده و باعث میشه یه حرفی بزنیم یا تصمیمی بگیریم که عواقبش همیشه موجب ناراحتی دیگران و خودمون بشه
حالا توی شرایط احساسی خوب چرا نباید عجولانه تصمیم بگیریم چون ممکنه همون لحظه جو گیر بشیم یه قول و قرار های بدیم که از عهده توان ما بر نمیاد و ممکنه خودمون رو اذیت کنیم که چرا همچین حرفی زدم یا موجب ناراحتی دیگران بشم که بدقول در اومدم
شکر خدا تا حالا تصمیم های اشتباه از نظر احساسی نداشتم ولی دوست دارم کنترل ذهنم رو بهتر کنم چون بعضی شرایط ها از درون خیلی اذیت میشیم چون واقعا کنترل ذهن سخته، امیدوارم همانطور که خداوند منو هدایت کرده به این مسیر زیبا،کمکم کنه تا بهتر بتونم بر ذهنم کنترل داشته باشم، بهتر بتونم افسارش رو بگیرم، نزارم اسب چموش ذهنم از من سواری بگیره، من باید سوارکار باشم، من باید در سوارکاری مهارت پیدا کنم
خوب استاد گفتند برای انجام کنترل ذهن کدوم روش ها رو انجام میدید، جواب های استاد خیلی عالی بود بهترین راه حل ها رو یادمون دادند، اما من یه روش دیگه هم که بهم آرامش میده خرید کردنه وقتی ذهنم آشفته هست دوست دارم برم فروشگاه ها خرید کنم آنقدر از لباس و ظرف یا چیزهای دیگه لذت میبرم که اصلا اون مسئله رو فراموش میکنم
پیاده روی هم خیلی عالیه، اینم تجربه داشتم وقتی هر روز صبح پیاده روی کنی در برابر شرایط بد بهتر میتونی ذهنت کنترل کنی
یه راه حل دیگه که دقیقا یکماه قبل منم بهش رسیدم سرگرم شدن با حیوانات هست، من چند پیش ذهنم درگیر چیزی بود خیلی حالم خراب بود، اومدم خودم رو با پرنده هامون سرگرم کردم، حمومشون دادم، خونشون تمیز کردم، بهشون آب و غذا دادم، اونا هم بهم عشق میدادند اصلا یه آرامشی گرفتم خودم هم تعجب کردم منی که در برابر ذهنم ضعیف بودم به راحتی شکستش دادم
واقعا حیوانات نعمت های الهی هستند منی که از یه جوجه کوچولو رنگی ها هم میترسیدم الان عشق حیوان شدم، چون از استادم یادم گرفتم از هر چی میترسم برم تو دلش، منم شجاع شدم، اینقدر به پرنده هامون عشق دادم اونا وقتی منو میبینند از خوشحالی بال بال میزنند، وقتی چند ساعت خونه نیستم وقتی صدام بشنوند سوت میزنند، اگه با یکیشون سلام کنم اون یکی شاکی میشه بیا پیش من، بخدا اینا عشقند خیلی دوستشون دارم، خودشون لوس میکنند تا من نازشون کنم، ولی به لطف خدا خودمون یعنی من و همسرم به پرنده ها وابسته نکردیم، همیشه مسافرتمون و گشت و گذارمون رو داریم، اونا را به نزدیکانمون میسپاریم، راستی شنیدید که حیوانات با خودشون روزی میارند واقعا از وقتی ما حیوان داشتیم پول بیشتری توی زندگیمون اومده به لطف خدا
و نکته مهمی که استاد بهش اشاره کردند که همه ی این راهکارها و اون چیزهای که میدونم در شرایط احساسی میتونه بهم کمک کنه توی لیسیتی بنویسم و در شرایط نادلخواه ازش کمک بگیرم برای آروم کردن خودم اجراشون کنم
راستی الان که داشتم کامنت مینوشتم یادم اومد من یه وقت های با خونه تمیز کردن ذهنم آروم میگیره، وقتی تمرکزم روی خونه تمیز کردنه لذت میبرم، حالا هر کس با یه چیز بیشتر ارتباط داره
من که با خرید عالی عالی میشم خیلی خرید کردن رو دوست دارم، همین یک ماه پیش بود که یه مسافرت دسته جمعی با فامیل میخواستیم بریم، همه میگفتند یکی مادر خرج بشه خرید کنه برای همه، من گفتم من میشم، واقعا از خرید لذت میبرم بقیه فکر میکنند دردسره، ولی من عاشق خریدم، خدا هم همیشه بهم کمک کرده و نعمت و ثروت وارد زندگیمون کرده و هر وقت خواستم برم خرید یا همسرم هر چی دوست داشتیم به لطف خدا تونستیم بخریم، آن شالله با این خرید های کوچک اینقدر ذهنمون را به ورود نعمت و ثروت و رسیدن به خواسته قوی کنیم که به راحتی خواسته های بزرگمون برسیم
سلام استاد خوبم مرسی استاد قشنگم بخاطر فایلایی که روی سایت میزارین یه دنیا ازتون ممنونم محاله روزی نیام توی سایت و منتظر نباشم تا یه فایل جدید بزارین استادِ جانم من مریم استادتصمیم گیریم! وچقد به این ویژگیم می نازیدم و فک میکردم این از ایمان وقدرته منه …. نمیخام منکر این بشم که همین که قدرت تصمیم گیریو دارم و جسورم خوبه ولی بقول خودتون ما فایلارو همونجوری که دلمون میخاد میشنویم انگار…. استاد شما توی فایل جلسه اول درمورد تصمیم گیری میگفتین و اینکه حتی یه تصمیم اشتباه بهتر از اینکه تصمیم نگیری و من کج فهم همیشه وهمیشه هیجانی تصمیم گرفتم مشهورم به یه دختر کله شق و دیونه استاد شاید این ویژگی من عالی باشه ولی متاسفانه وقتی با باورهای منفی قاطی بشه تصمیم گیریات اشتباهه و بخودت اسیب میزنی نمیدونم گاهی بخودم میگم حتما باید این اتفاقات میوفتاد تا این درسو بگیری و عاقلانه تر و براساس قانون تصمیم بگیری و همه جوانب رو بسنجی استاد من دقیقا مثل شما با دست خالی و صفر مهاجرت کردم به یه شهر بزرگ تا ایمانمو نشون بدم ماهای اول سختی زیادی کشیدم بعد به خدا گله میکردم من ایمان نشون دادم دیگه چیکار کنم که بهم خواسته هامو بدی از خدا طلبکار بودم و توی مود قربانی شدن میرفتم کنترل ذهن سخت بود من توی این مدت سختی کشیدم و البته هیچ وقت خدا تنهات نمیزاره و دستانی اومدن در زندگیم و کمکم کردن و من تونستم خودمو جمع وجور کنم چون همیشه باور دارم که خدا درکم میکنه و منو میفهمه واز درونم آگاهه و خب میدونه که من اگاهانه نمیخاستم بخودم اسیب بزنم واسه همین با مهربونی باهام رفتار میکنه و بهم میگه مریم باز که زمین خوردی من تاکی باید بالاسر تو باشم دختر تا کی باید مراقبت باشم بزرگ نشدی هنوز منم میگم خدا چیکار کنم دیگه مشکل خودته خودت منو خلق کردی دیگه دستکار خودته خب بسه داشتم میگفتم وقتی این مدت که تنهایی رو تجربه کردم خیلی روی خودم کار کردم فهمیدم من خیلی از تصمیماتم از روی احساساتیه که در درونمه و من نمیشناختمش و یکی از اونارو بهتون میگم من یه خشم و رنجش بزرگ توی وجودم بود در مورد خانوادم چون مخالفت میکردن توی طلاقم و انگار بعد اون اتفاق من نتونستم ببخشم و رها شم و تمام وجود من پراز رنجش بود و من میخاستم خودمو ثابت کنم بهشون من توی شهر خودم تونسته بود با زیررررر صفر بعد یک سال ونیم بشدت موفق بشم توی شغلم من اولین مغازه و خفن ترین مغازه و بزرگترین مغازه رو توی شهر خودم داشتم و خدای مهربونم با دستانش بهم نعمت داد من توی یه شهر کوچیک زندگی میکردم و هیچ سرمایه ای نداشتم تمام دارایم 6میلیون بود و با اون مبلغ مغازه زدم و بعد کمتر از یکسال یکی از همون افرادی که ازشون کلی خرید میکردم بهم پیشنهاد نمایندگی داد و من یه نمایندگی مانتو گرفتم من حتی هزار تومن برای دکور یا اجناس هزینه نکردم و…. و کلی اتفاقات خوب دیگه ولی من مشرک انگار نمیتونستم بپذیرم نعمتهامو و به همه چی لگد میزدم تا از زندگیم خارج شه نمیتونستم ثروت و نعمت رو توی زندگیم ببینم چرا؟؟؟ چون درون من یه مریم لجباز و عصبانی بود که میخاست همه چیو خراب کنه و مجدد از صفر بسازه تا به همه ثابت کنه که میتونه و این احساس انقدر در درون من زیاد بود که تمام زندگیمو تحت کنترل خودش گرفته بود و همش شاکی بودم از خدا که چرا بهم نعمت نمیدی چرا من ثروتمند نمیشم من دیگه کاری نبوده که نکنم هرکاری گفتی کردم ولی حالا میفهمم که خدا چقد بهم لطف داشت چقد براش عزیز بودم که همیشه مراقبم بود و با وجود اون حجم از خشم و رنجش منو درک میکرد و تنهام نمیزاشت من ناخوداگاه مسیر رسیدن به خواسته هامو واسه خودم سخت و ناهموار کرده بودم و تمایل شدیدی داشتم به سختی کشیدن انگار هرچقد تلاش فیزیکی بیشتری میکردم هرچقد تلاش ذهنی بیشتری میکردم اون مریم خشمگین درونم به خواسته اش که ثابت کردن خودش به دیگرانه میرسید درون من یه جنگ بی پایان بود بین مریمی که میخاد زجر بکشه تا خودشو به دیگران ثابت کنه و مریمی که با تمام وجودش میخاد پیشرفت کنه و من تازه فهمیدم که من زمانی باید حرکت کنم که هدایت بشم و باید بدون سختی باشه بدون زحمت باشه پر از لذت باشه و الان توی خونه نقلی خودمم توی یه شهر بزرگ و تنهای تنها ولی قلبی پر از امید و یه حال خوب خوبه خوب چون فهمیدم و شناختم خودمو و این رنجش و خشم رو از بین بردم دیگه الان نمیخام به هرقیمتی شده موفق شم دیگه نمیخام خودمو به کسی ثابت کنم فقط میخام از زندگیم لذت ببرم و بلند بلند بخندم و اینو فهمیدم که من نیاز به هیچی ندارم جز خدای خوشگلم
من درکلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو درعرش کبرئیایت نداری من همچون تویی دارم و تو همچون خودیی نداری …
عاشقتونم
سلام مریم عزیز.واقعا انسان شجاعی هستی که از یک شهر کوچیک ومحیط بسته به شهر بزرگ مهاجرت کردی،من هم همشهری خودت هستم از همون شهر کوچیک ،فروشگاه مانتویی که داشتی اومدم،عالی بود خیلی خوب بود و الان که مهاجرت کردی موفق تر هم میشی،منتظر خوندن نتایج بزرگت هستم .خیلی خوشحال شدم از دیدم اسمت و خوندن کامنت زیبات،با دیدن اسمت گفتم آشناس من میشناسم با خوندن کامنتت دیدم خودتی خیلی خوشحال شدم منتظر نتایج بزرگت هستم که بیای کامنت کنی،موفق باشی عزیزم