پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم در بهترین سایت دنیا…
سپاس و صد هزار سپاس خدای مهربان رو که همه مون رو هدایت میکنه و سپاس از استاد عزیز که آگاهی هایی میدن که در اوج سادگی و به ظاهر یه سری حرف بیشتر نیستن ولی وقتی گوشش میدی،درک میکنی،عمل میکنی و منتظر میمونی نتایج اون عملکردت بیاد میبینی که اصلا میگی و میشه و هررر چی بخوای رو بوجود میاری مثل آب خوردن در عین سادگی…بعد میفهمیی یعنی اینقدر آسون بوده زندگی و حال و خوب و ثروت و احساس خوب و…
اصلا اونقدر رها میشی که هیچ چیزی برات مهم نیست که اون بیرون چه خبره و تمام تمرکز و ذهن و دلت رو خودته و بس…
در مورد انسان هایی که تا این لحظه از زندگیم جذب نمودن باید بگم 99 درصدشون انسان های پاک و درست و محترم و صادق هستند اما همه محتاج توجهات و مشاوره هام و کسایی بودند که از نقطه نظر نیازمند توجه بودن واقعا مثل روز مشخصه که مشترک هستند و از نظر مالی همشون مشکل دار بوده اند.
حالا چرا این افراد جذب من شده اند چون من از خیلی قدیم ها کسی بودم که میخواستم همه جا نفر اول باشم و نمیتونستم ببینم کسی بهتر از من باشه و من قدرتی دارم که میتونم به همه کمک کنم و به خاطر همین باور درونی وبنیادی من هر چی انسان ضعیف و فقیر و محتاج مشاوره رو جذب میکردم.مثلا یکی زنگ میزد میگف:بهم قرض بده،یکی میگف:بیا و مشاوره کاری بده،یکی میگف:بهروز تو که مرکز استان میشینی برو و فلان اداره فلان کار رو برام انجام بده.
منم با اونهمه زمانی که برای انجام امورات بقیه انجام میدادم باور احساس لیاقت و ارزشمندیمو تغذیه میکردم و شاید باور نکنید این باور مخرب و مخفی رو با وجود اینکه از 6 ساله با استاد کار میکنم اصلا متوجهش نشدم.
خب تضادها به قدری قوی شد و نیازمندی دوستان به من به قدری زیاد شد و مدام افراد ضعیف جذب میکردم که گفتم:اقا کجای کار معیوبه که اینقدر هر چی درب و داغون هستن گیر من میان؟!!
خب از زمانی که از شهرستان مهاجرت کردم حدود 2 سال پیش این حجم خیلی کم شد و دوستامو خیلی دقیق تر انتخاب کردم اما چون ریشه ای این باور رو تشخیص نمیدادم بازم حل نشد.
خب در میون این باور مخرب و این الگوی بد تکرار شونده الگوهای دیگه زندگیم همه یا اکثرا بگم خوب بودن…
اصلا مریض نمیشم و واقعا همیشه حالم خوبه و ذوق دارم و هدف دارم
انرژی بالایی دارم و روزی دست کم 2 الی 3 ساعتم صرف ورزش و شنا و پیاده روی و… میشه
همیشه خندانم و طنز و شوخی ازم دور نمیشه
تو بعد کاری خب معادن خوبی دستم هست و از ویژگی های خوبی برخوردارن معادنم و هر زمان خواستم خداوند یه سری کارایی برام کرده که اصلا دوستان هم صنفم تو مخیله شون نمیگنجه(اینم بخاطر باور توحیدی و فراوانی هست که همیشه روش کار میکنم)
روابطم با همسر و خانواده خوبه اکثرا اما گاها یه تضاد مدام تکرار میشه اونم زمانیه که توجهم از رو همسرم میره روی مریضی های مادرم یا توجهم از زندگیم میره روی دوستان،کلا از زمانی که ازدواج کردم بیشتر میبینم به محض اینکه میرم سراغ همیاری یکی دیگه همسرم بشدت واکنش نشون میده و بصورت تکراری این الگوی بحث بین من و همسرم تکرار میشه در سایر زمینه ها خیلی خیلی کم شده با همسرم بحثی کنم.
این تضاد تموم بشو نبود و در هر جنبه ای سر بیرون میاورد و من نمیدونستم از کجا آب میخوره تا اینکه دوره کشف رو خریدم و این دو سه تا فایل اخیر استاد که اصلا رایگان نیستن باعث شد بزززززززززرگترین پاشنه آشیل و کد مخربمو تشخیص بدم و خندم گرفته چرا اینهههههههمه سال نمیدیدمش و نمیفهمیدم از کجا میخورم؟!!!!!!
آگاهانه اومدم و پامو از روی ترمز اینکه”من مسئول کمک به دیگران و حال خوب دیگران”هستم رو برداشتم و تو این 7 یا 10 روزه دارم معجزاتشو میبینم که چجوری داره ماشینم که گازشو 6 ساله میدم پرواز میکنه….
حتی همسرمم بخاطر این کد مخرب درگیرش کرده بودم و چون اختلاف 12 سال بینمون هست بهم وابسته شده بود و انگار من مسئول حال خوبش هستم و اصلا انگار هدفی در زندگیشون ندارند.
آققققا تا اومدم و فهمیدم این کد مخرب منه کارای زیر رو انجام دادم:
– خانم رو ثبت نام کردم کلاس شنا و آموزش زبان ترکی برا مهاجرتمون ان شالله تا هدف داشته باشن
– هرررر چی مخاطب درب و داغون داشتم رو حذف کردم و کلا تماس هامو محدود کردم
– کل دوستان ضعیف رو بلاک کردم در ذهنم
– سرم تو کار خودم و کار روی باورهامه تا هر کسی دیگه حتی همسرم
– در حال ارتباط گیری با افراد ثروتمند معدنی و موفق هستم نه خیلیای دیگه
– این که من مسیول حال خوب بقیه هستم رو دارم روش کار میکنم و در عمل نمیرم سراغ کمک بیجا به بقیه
و کلا بشدت مواظب ورودی های ذهنم و افرادی هستم که در طول روز میخوام باهاشون ارتباط داشته باشم.
در انتها میخوام بگم ریشه این باور منفی”باور لیاقت” هست من کاملا احساس بی لیاقتی میکردم و بخاطر همین میخواستم با جذب انسان های ضعیف بصورت ناخوداگاه بخودم بقبولونم من بهترین هستم و اینهمه سال گیر انسان های ضعیف افتاده بودم.
وااااقعا سپاسگزارم از استاد بخاطر این کلام و این زحمتی که در طول عمر با برکتشون داشتن و این دّر و گوهر که از زبان ایشون میباره
میبوسمتون استاد زیبایی ها
سلام.
کامنتتون پر از اگاهی بود.
تمریناتتون این موارد رو به من یاداوری کرد.
من مسئول زندگی هیچکس نیستم.
دلم به حال هیچکس نسوزه.هرکس جای خودشه.
عزیزانم رو به خدا بسپارم و الکی نگران نباشم.
قدرت نه گفتن داشته باشم.
الویت خودم باشم نه دیگران.
به خودم بها بدم.
برا خودم کادو وجایزه بخرم.
خودمو دوس داشته باشم.
از گداهای شهر و افراد ضعیف اعراض کنم.اگاهانه توجه نکنم.هر کس جای خودشه.
کارا رو تو خونه تقسیم کنم.
حس لیاقت و عزت نفسم رو پرورش بدم.
سلام اقا بهروز بزرگوار
چقدر کامنت فوق العاده و پرمغزی بود وقتی که داشتید از ترمزتون میگفتید دقیقا یاد خودم افتادم و من با اینکه زن هستم اما همیشه تلاشم بر این بود توی همه جا نفر اول باشم و همه هنری یاد بگیرم که به خانوادم کمک کنم برا همین همه هنرها از کامپیوتر، ارایشگری، خیاطی و مشاوره… یاد گرفتم تا به بقیه کمک کنم تا بدین وسیله احساس ارزشمندی کنم خونه هرکی میرفتم خودم رو شهید میکردم که احساس ارزشمندی کنم و من هنوز پارو فراتر گذاشتم و همسرمم قربانی میکردم تا به طرق مختلف به ادم های بدبخت و بیچاره کمک کنه.
خیلی خیلی عالی توضیح دادید خیلی خوب مسئله باز کردین. ایشالاه هرچی از خداوند میخواین بهترینش رو به شما بده
سلام خدمت شما آقا بهروز عزیز
چقدر خوب اومدید مسائلتون رو بازگو کردید، اینایی که گفتند پاشنه آشیل منم هست، مخصوصا که همیشه فکر میکنم باید برم به مادرم کمک کنم و ببرمش بیرون و دورش بدم و حالشو خوب کنم
خیلی یاد گرفتم از کامنت با ارزشتون، براتون آرزوی موفقیت و سعادت میکنم
سلام استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان و خوش ذوق
هر بار میخوام کامنت بنویسم و سلام خاصی بنویسم نمیدونم چطوری شروع کنم که بگم استادی برازندتون چه بسا کم هم هست…چقدر شما جوانتر شدید یا من چشام اینطوری میبینه؟!
استاد انقدر این سایت و همزمانیهاش توی فایلها برای همه ما پیش میاد که میخکوب برنامه خداوند و نظمش میشم…
حدود یه هفته قبل از اولین فایل پیدا کردن الگوهای تکرار شونده من توی زندگی خودم و اطرافیانم توجهم به همین قضیه جلب شده بود که چرا پدرم وسایلاشو مدام گم میکنه،چرا پسرم الان چند روزه مدام میافته زمین،چرا همسرم میخواد سیگارشو ترک کنه ولی هر بار نمیتونه،چرا مادرم تصمیم به رژیم میگیره ولی هر بار چاقتر میشه
واسه پاسخ به سوال امروز شما در روابطم این توی ذهنم بود:
چرا من در هر رابطه ای قرار میگیرم الویت آخر طرف هستم به شدت دوستم دارند یعنی در دوست داشتنشان تردیدی نیست شاید اولین الویت قلبشان باشم اما در عمل آخر از همه من مورد توجهشان یا بهتر بگم آخر از همه به خواسته های من توجه میکنند و احساس میکنم منو فدای دیگر خواسته هایشان میکنند؟؟؟!!! …
این الگو توسط سه نفر از عزیزانم اجرا شده توی این ده پانزده روز دیگه هر کار میکردم نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم یعنی راجع به همسرم کلا دیگه بیخیالش شدم اما مادرم نه یه جوری احساس میکردم نمیتونستم ببخشمش هر روز میومد توی ذهنم دیدم من دارم عین آشغال زیر مبل گذاشتن حلش میکنم بزار تمام دفعاتی که با من نامهربون تا کرده رو بنویسم چرا این وضعیت تموم نمیشه هر چند روز یه انرژی اساسی از من هدر میره ببینم به چی میرسم حدود 58 مورد رو تونستم به یاد بیارم که واقعا آزارم میداد این الگوی تکراری که دیگران با کم اهمیتی به من و فدا کردن من در جهت خواسته های خودشون حالمو بد میکنن وقتی به موردهای 40 رسیدم و همینطور کاراشو مینوشتم دیدم من به طور ناخودآگاه قربانی خواسته های مادرم میشدم از من سوءاستفاده میکرد همیشه دیگران رو به من ارجح میکرد با اینکه تک دخترش بودم حتی خیلی بی دلیل و واقعا با حرفاش با توهیناش روانمو خراب میکرد یه بار هنوز جواب یه امتحان مهمی نیومده بود دوستم میگفت من که همه سوالها رو بلد بودم خیلی خوب بود و من گفتم که من چند تا سوالو جواب ندادم واااااااای وقتی رسیدیم خونه سرویسم کرد جالبه بعد از اومدن جواب دوستم اصلا قبول نشد و من جز نفرات برگزیده بودم گاها فکر میکردم من بچشون نیستم مخصوصا وقتی منو میزد دیگه درونم پر بود از« حس بی ارزشی» وقتی لباس میپوشیدم انقدر میگفت بچرخ پشتو ببینم جلو رو ببینم از من یه ایرادی میگرفت نه از لباس، بدترین حس دنیا بود جلوش لباس پرو میکردم وقتی نمره دیکته 19 میشدم از« ترسش» ورق اون صفحه از دفترمو پاره میکردم میبردم میزاشتم پشت بوم آخه تنها جایی بود که نمیتونست بره حالا بگذریم کاراش خیلی بد بود و از« حس قربانی» بودن باید خودمو دور کنم…
نشستم گفتم منو توی یه موقعیتهایی تنها گذاشت و رفت دنبال مهمون بازی و عیش و نوش خودش به قول خودم اولویتهای دیگش، بدترین مورد وقتی توسط یه خانم مبتلا به بیماری روانی دزدیده شدم، اون خانم کوچکترین آسیبی به من نزد برام خوراکی خرید باهام بازی کرد من وقتی پیدام کردن رو قشنگ یادم اصلا ناراحت نبودم و گریه نمیکردم فقط بابامو دیدم صدا زدمش در آرامش اومدم پیشش…
یا وقتی تنهام گذاشت و همشون با هم رفتن مسافرت منو نبردن که عمم ناراحت نشه آخه ما هم سن بودیم و میگفتن تو رو ببریم اون ناراحت میشه چون هر دومون جا نمیشدیم من گذاشتن خونه داییم پیش دختر داییم و دختر داییم چقدر هر لحظه مواظبم بود بعد برای جایزه یا سوغات برام فقط یه تراش آورد من میخواستم تازه برم کلاس اول واقعا خیلی اذیت شدم…
این برون ریزی های ذهنی یا بالا اومدن این حجم از اتفاقات سیاه مصادف شد با روز عرفه دلم خواست معنای دعای عرفه رو بخونم …
با حمد و ستایش پروردگار شروع و با شمردن نعمتها جلو اومد وقتی گفت زمانی که نوزاد و کودک بودم دلهای دایه ها و پرستاران را برای من مهربان و متمایل و عهده دار من کردی اشکهام سرازیر شد خدایا مادرم منو به این دنیا آورد منو انداخت رهام کرد احساس ارزشمندیمو ازم گرفت ، وقتی نوزاد بودم همسایه ای داشتیم که سه تا پسر داشت و دختر نداشت بعدها متوجه شدم آنقدر منو دوست داشتن میبردن خونشون لباسامو میشستن وقتی بزرگ شدم و بعد از سالها دیدمشون یه بار شوهر اون خانم گفت من تو رو حمام کردم خیلی خجالت کشیدم چرا مادرم منو داد اینا بشورن نترسید بلایی سرم بیارن ولی اونا نه تنها بلا سرم نیاوردن که آغوش مهرشون رو به روی من گشودن و نمیدونید چطور عاشقانه دوسم داشتن بعد از سالها چطور خاطراتی که با من داشتن رو واسم تعریف میکردن وقتی از اون خونه رفته بودیم باز هم یه همسایه داشتیم که اولاد نداشت از خانواده اول بهتر دیگه یعنی چه گل و بلبلی شده بود لباس و تفریح و خوراکی و حمام و بیشتر وقتها پیش اون خانم بودم و خیلی جالبه الان که میبینمشون چطوری با چه عشقی خاطرات با من بودن رو تعریف میکنن میبینید خدا چطور دل باقی آدمها رو برام نرم کرده بود چرا من خودم دست خدا رو برای محبت گرفتن میبندم مادرم نباشه یکی دیگه خدا که منو تنها نزاشت حتی در زایمان خودم تمام این 35 سال کسان دیگری چه بسا بهتر جایگزین شدند.
سوره الضحی
بنام خداوند بخشنده مهربان
قسم به روشنایی روز
و قسم به شب چون آرام گیرد
پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است
قطعا آخرت برای تو از دنیا نیکوتر خواهد بود
بزودی پروردگارت تو را عطا خواهد داد،تا خرسند گردی
مگر خدا تو را یتیمی نیافت،پس پناه داد؟
و تو را سرگشته یافت،پس هدایت کرد ؟
و تو را تنگدست یافت و بی نیاز گردانید؟
و اما یتیم را میازار و گدا را مران
و اما نعمت پروردگارت را بازگو کن
هر سه سوال رو خدا از من پرسید پناه داد و هدایت کرد و بی نیاز گردانید
خدایا چطور به در گاهت سپاسگزار نباشم ولی خدایا چطوری من سپاست رو بجا بیارم که در حد تو باشه؟!
و من الان میگم همیشه این آیات بهم آرامش خاصی میداد سالهاست فقط درکش نمیکردم اما الان بازگو میکنم نعمت دستان پروردگار رو که هر جا بی کس بودم حتی وقتی نوزاد بودم و قادر به تمیز کردن خودم نبودم خداوند چه دستانی برای کمک به من فرستاده بود اشک امان بده باقیشو بنویسم…منم مثل اندیشه خانم افشین دستان خدا رو خیلی به چشمم نیومد ایشون توی کسب روزی و منم اینجوری
به یه درکی از الله اکبر رسیدم که وقتی یه قضیه رو با نگاه سیستمی بهش نگاه میکنی وقتی خدا رو همه کاره میدونی فقط یه بعد نداره که من بگم آره مادرم بهم اهمیت نمیداد چون من خودم برای خودم ارزش قائل نبودم نه واقعا یه کودک چهار پنج ساله نمیتونه اینجا عزت نفس و احساس لیاقت رو آگاهانه در خودش پرورش بده اما اما اما وقتی همون کودک بفهمه بازی این دنیا رو قدرت رو بده به خدا ( قدرت خداست)اونوقت میبینی ورق برگشت مادرت با حرفاش مغزتو میترکوند الان میبینی إ چقدر من در مقابل نجواها قوی شدم( استاد من صداتونو اونجا که گفته بودید اگه خانمی خانم قوی باش صد بار گوش دادم و هر بار با خودم تکرار میکنم) میدونم وا بدم عین مامانم پشتمو خالی میکنه ,
میبینی إ مامانم داشت عین برده واسه کار خونه خودش و عمه و عمو همسایه ازم کار میکشید اما من واقعا عاشق تمیز کاریم چرا صنعتی نکنم ومن الان خدمات نظافت مکانیزه دارم که هر روز دارم گسترشش میدم اینطور نگاه میکنم انگار در حال آموزش در جهت علاقم بودم (مادرم به زور و با از بین بردن لحظات تفریح و لذتم منو وادار به تمیزی میکرد اما من واقعا با حس خوب انجامش میدادم و در آخر کیف میکردم )
میبینی إ هر جا مامان نبود که بهتر از مامان بود میبینی إ عجب خدمات ارزنده ای مامان بهت کرد قشنگ ساخته و پرداخته کرد واسه الان این زمان که تا بفهمم بازی از چه قراره دست خدا رو باز بزارم قدرت بدم به خدا و خودمو ارزشمند بدونم تا سعادتمند بشم توپها رو پشت هم گل کنم نتیجه بگیرم برم بالاتر،
میبینی إ ترس چیه بعضی وقتها میگم بابا من خودم ترسم یعنی میدونید انقدر ترسیدم فکر میکنم ترس برام عادی شده و دیگه نمیترسم ،میمونه احساس ارزشمندی و لیاقت این شاه کلید باز شدن درها که هر روز خدا داره واسم میسازتش توی عقل کل که دیووانه شدم سر گشته شدم حیران شدم از پیامهای جناب ژوبین (حسن آقا), آقای دردائی
که بهم یاد دادن چقدر من به عنوان زن ارزشمند خلق شدم خدا بدون هیچ کاری واسم مهریه گذاشته نفقه گذاشته یعنی ببین از قبل آفرینشم خدا برام مهر و موم کرده ای بنازمت که چه جوری منو تو این زمان درست با جنسیت درست آفریدی الهی صد هزار بار شکرت…اینجوری قلبم با الله اکبر آروم میشه که خدا بزرگتر از آن است که بتوان او را وصف کرد یعنی انگار هر چی مدار میره بالاتر راحتتر میتونی هزار تا بعد از یه قضیه که خدا بهش فکر کرده برات قابل درک میشه نه فقط اینکه خدا بزرگتر است
اما یه قسمت مهمی که من از گفتن این حرفا خواستم بهش برسم اون قسمتی بود که امام حسین به معبودش گفت
تو چه اندازه به من نزدیکی و من تا چه حد از تو دورم و چقدر تو با من رأفت داری و باز آن چیست که مرا از تو محجوب داشته ای خدا من از اختلاف تأثرات و گوناگون شدن تحولات جهان بر من دانستم غرض تو از آفرینشم آن است که تو خود را در هر چیز به من شناسا کنی و من در هیچ یک از امور عالم از تو غافل و جاهل نباشم
این قسمت دعا دیگه حجت بر من تمام شد که در هر چیزی باید وسیله تقرب به خدا رو جستجو کنم و در این اتفاقات خانوادگی که سالها منو عذاب میداد و یه بار نشستم دونه به دونشو نوشتم تا جایی که یادم بود و خدا و درسهاشو ازش کشیدم بیرون خدایا من به غیر از تو نیازی به هیچ کس ندارم تو که باشی دنیا واسه منه الهی شکرت…
پیامهای آقای سید علی خوشدل رو میخونم راستش به حدی زیبا مینویسن به حدی خودشونو موشکافی میکنن به حدی روی خودشون کار میکنن من میگم چقدر من کار دارم
که خودمو بشکافم چجوری مثل ایشون مثال بزنم؟!
سوره بقره رو ختم کردم خواستم برم سوره آل عمران گفت برگرد از اول برگشتم آیه26 بقره
خداوند از اینکه به پشه و حتی کمتر از آن مثال بزند باکی ندارد،در این میان کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن حقیقتی است از طرف پروردگارشان کسانی که کافر شده اند میگویند:« منظور خداوند از این مثال چه بوده است» خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کند ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد
اصلا مهم نیست با چه مثالی اصلا ،فقط مهمه در هر چیزی خدا رو ببینی اون مثال وسیله تقرب به خداوند بشه
حتی در بدترین حالات خدا یه وقتها بعضی چیزها رو میگیره خودشو بهت بده واسه تمام از دست رفته ها جشن میگیرم هل هله به پا میکنم چون خدا میخواد بیاد چه آمدنی بالاتر از آمدن خدا ،نور حقیقت جهانه، نیکی حقیقته جهانه، لیاقت حقیقت جهانه، شجاعت حقیقت جهانه تاریکی و بدی و بی ارزشی و ترس در نبود حقیقت خود نمایی میکنن حالا که خدا تو رو دارم حقیقت رو دارم جا واسه خودنمایی بقیه نیست
خدا رو هزاران بار شاکرم برای این همزمانی روز عرفه و موشکافی گذشتم و تمام سالهای عمرم و گره گشایی که اتفاق افتاد سبکبالی که سهمم شد
استاد من اون روز که تونستم آشغالا رو بیارم بیرون نگاشون کنم چیان اینا انقدر متعفن شدن و موفق شدم خالص کنم خودمو از این رنج چند ساله شما رو کنارم حس میکردم از شما تشکر کنم از خالق تشکر کنم از دوستای عزیز سعیده خانم نفیسه خانم آقا حمید خدایا من کدومو بگم که انقدر آگاهی دارن و انتشار میدن تشکر کنم که واقعا خدا نگهدار هممون باشه
خیلی از همتون ممنونم
سلام زیبا خوبی
من الگوی تکرار شونده نسبت به خانوادم داشتم
یه جمله منو خیلی آروم کردم و میکنه
انقدر آرومم کرد که توجهمو از روش ورداشتم کلا ،توجه هم که بره دیگه تکرار نمیشه
تا وقتی تکرار میشه که ما بهش توجه میکنیم
اون جمله اینه
همه ی ما انفرادی به این دنیا اومدیم
یعنی هیچ ربطی هیشکب به هیشکی نداره
هر کس مسئول سرنوشت خودشه
و هر باور غلط و تجربه ی تلخ بخشی از مسیر ماست که باعث رشد ماست و باید باشن
کتک هایی من از پدرم خوردم سر چادر …چون از چادر بدم میومد به زور چادر سرم کردن …..
اون زخمها و دردها باید میبودن
من پذیرفتنشون میتونم التیام بدم و باعث حرکت من میشه
همرو ببخش
اولین مرحله ی درمان بخششه
من خانوادمو بخشیدم
اما شوهرمو فعلا 100 درصد نتونستم ببخشم
چون باور به اینکه من مسئول تمام اتفاقات و شرایط زندگیمم
سخته جیگر میخواد ساخت این باور
دوستت دارم
عاشقتم
سلام ودرود فراوان به الهه خانم عزیزم
دوست خودم امروز روز اول تعهد من به سی روز کد نویسی هست عبارت تاکیدی امروزم رانوشتم خداوند عاشقانه من رادوست دارد واز بی نهایت راه هدایتم میکند تا زندگیم رابهتر کنم
امروز چندین هدایت الهی را دریافت کردم که هردفعه بااشک شوق سجده کردم.
الان هم کامنت شما منو حیران ودیوانه خودش کرد چطور خدااز زبان بنده اش به قلبم الهام میکنه.
وضحی
چقدر این سوره قشنگ هست.خداداره قسم میخوره تنهات نگذاشتم.
امروز دلم هدایتی میخواست که آروم بشم. گذشته ای که با کامنت شما مرور کردم. دیدم چقدر خدا همیشه دوستم داشته وکمکم کرده
تنهایی ها باعث شده یه زن قوی باشم. یه کارآفرین موفق
روزی که امیدم را از پدرو مادرم قطع کردم درها برام باز شد
سخته. یه عمر احساس قربانی داشته باشی. احساس بی لیاقتی والان بخوای درستش کنی.
ولی میشه.
اومدم ردپا بگذارم بگم دوباره شروع میکنم. با حس ارزشمندی
سپاسگزارتو هستم که باکامنتت دلم را آرام کردی
سپاسگزار خدایی هستم که کلامش راازطریق یکی از دستانش به من رساند
سپاسگزار استاد عزیزم ومریم جووون هستم بخاطر این سایت الهی
خدایا شکرت من لایق این سایت هستم.
خدایا شکرت من لایق دریافت هدایت الهی هستم
سلام الهه جان دوست عزیزم
سپاسگزارى هر روز من داشتن دوستانى مثل شماست که با خوندن کامنتشون کلى آگاهى بدست میارم.
کامنتتون بسیار زیبا و عالیه. چقدر خوب نوشتید در مورد خودتون و آیه هاى قرآن .
من هم تقریبا این مشکل رو دارم که (من در هر رابطه ای قرار میگیرم الویت آخر طرف هستم به شدت دوستم دارند یعنی در دوست داشتنشان تردیدی نیست شاید اولین الویت قلبشان باشم اما در عمل آخر از همه من مورد توجهشان یا بهتر بگم آخر از همه به خواسته های من توجه میکنند)، که این بخاطر عدم احساس لیاقت و ارزشمندى در من هست و باید بهتر بشم.
ممنونم از راهنماییتون در مورد عقل کل و پیامهاى آقاى دردائى ، این رو هدایت مى دونم .
بهترینها رو براتون آرزو میکنم .
سلام
من واقعا چه چیزی در مورد این کامنت میتونم بگم
جزو بهترین کامنت هایی بود که خوندم
من هم همین پاشنه اشیل قربانی بودن رو دارم
من فکر میکردم قربانی تولد توی ایران سال 80 تو یه خانواده بی پول تو یه شهر کم جمعیت هستم
و همین باور ترمز بزرگی بزرگی بود که باعث تکرار یه سری اتفاقات میشد
اما وقتی با یه عینک متفاوت ببینی همه چیز فرق میکنه
دنبال هرچی باشی همونو پیدا میکنی حتی توی یه رستوران درجه یک،مردمی عادی میرن و از کیفیت و مزه غذا اذت میبرن چون اونها حتی توی مخیله شون هم نمیگنجه که غذای این رستوران ممکنه ضعفی داشته باشه اما وقتی یه منتقد غذا میره توی اون رستوران به واسطه کارش دنبال نقاط ضعف میگیرده و همون ها رو هم پیدا میکنه
اگر منطقی فکر کنیم و یه سری پیش فرض های درست از خالق داشته باشیم میفهمیم این زندگی یه جور بازیه که یه سازنده عادل داره پس ممکن نیست شرایط اولیه کسی روی زندگی اندش تاثیر منفی بزاره
حالا میخواد هرچی باشه خدایی که عادله ، از رگ گردن نزدیک تره ، دعوت منو همون لحظه اجابت میکنه ، وعده راستینِ فراوانی میده پس بندش چه غمی میتونه داشته باشه؟ نه غمگین میشه نه میترسه
من هم مثل شما که درس های اون شرایط رو در اوردی ، مزایای شرایط خودم رو در اوردم
که انگار خدا مثل یه پازل برای من چیده بوده و حالا گفته خودت هم یه زحمتی بکش این قطعه اخر پازله اسمش توهیده اینو هم بزار و از تابلو زندگیت لذت ببر
چقدر از جمله ای که گفتید خوشم اومد : منو تو زمان درست با جنسیت درست افریدی
کامنت شما انقدر خوب بود که من تا نیمه خوندم و رفتم دوش گرفتم اومدم تا با حال حتی بهتر ادامشو بخونم
ممنون
به نام الله هدایتگرم
سلام دوست عزیز
هدایت شدم به کامنت شما وبا خط به خط نوشته هات اشک ریختم …چقدر دنیای بچهگی من به شما شباهت داره مادر منم همیشه انتظار داشت تمام مسعولیت هاشو من که دختر بزرگ بودم براش انجام بدم و خودش هر روز صبح به بهانه های مختلف از خونه میزد بیرون ومن همیشه برای خواهر و بردارام نقش مادر رو داشتم با اینکه نه سالم بود تمام کارهای نظافت خونه و پخت و پز با من بود وباید بدون چون و چرا انجام میدادم اینجوری من بزرگ شدم ازدواج کردم والان که به زندگی نگاه میکنم میبینم شدم یکی فتوکپی مامانم و دارم این الگو رو روی بچه هام اجرا میکنم و توقعات بیجا ازشون دارم با این تفاوت که خودم هم همیشه درگیر کارهای خونه ام واصلا نه به خودم میرسم نه فرصتش پیش میاد که حتی به خواسته هام فکر کنم ….
هیچ وقت نمیتونم دریافت های باارزش و بپزیرم و همیشه احساس میکنم قبل دریافت یه ارزش باید جبرانش کنم ….
اون قسمت که نوشتید من به عنوان زن ارزشمند خلق شدم عجیب احساس منو خوب کرد و برات آرزوی موفقیت دارم
امیدوارم حال دلتون عاااالی باشه
مریم عزیز سلام من به لطف خدا واقعا به آرامش عجیبی رسیدم که تونستم با این وضعیت این رنج همیشیگیم روبرو شدم چقدر استاد ماهرانه ما رو برد توی دل ترسهامون توی دل وضعیتی که میتونه با حل شدنش تبدیل به نقطه عطف بشه ،بشه نقطه پرواز،الان چند وقته به هر مشکلی و تضادی بر میخوردم ریشش رو در عدم احساس لیاقت و ارزشمندی پیدا میکردم با خودم گفتم کی واقعا توی همه لحظات کنارم بوده
خودم و خدا پس به خودم و خدا برسم اما چه جوری:
هر روز صبح که بیدار میشم اول دست و رومو میشورم نه اینکه اول برم به خاطر همسرم صبحانه رو آماده کنم بعد موهامو شونه میکشم توی آینه به خودم نگاه میکنم قبلا باور میکنید از این حمام تا حمام بعدی شونه به موهام نمیکشدم، آرایشگاه رفتنمو تبدیل کردم به هر ده روز قبلا سه ماه یکبار که مبادا کارا رو زمین بمونه، اولش با خودم غریبه بودم الان به طرز عجیبی هر بار خودمو توی آینه میبینم میگم چقدر تو فوقالعاده ای واقعا هر روز بیشتر خودمو دوست دارم طلا فقط گوشواره دارم ولی همونو به گوشم آویزون میکنم نمیگم باشه واسه مهمونی لباسهامو اتو میکشم تنم میکنم تمام ظرفهای توی آبچکون رو جمع کردم سرویس چینی توی کمد که برا مهمون بود چیدم داخلش واسه استفاده خودم روکش مبلهارو روفرشی رو جمع کردم هر چیزی که رد کهنگی پارگی سوختگی داره درجا میندازم دور میدونی هر کار میخوام انجام بدم میگم اگه مهمون داشتم چیکار میکردم همون کارو واسه خودم انجام میدم بعد با اینکه دو تا بچه کوچیک دارم ولی سعی میکنم هر روز صبح زودتر از اونا بیدار بشم آگاهی کسب کنم اینطوری بیشتر احساس میکنم مدام در خدمت دیگران نیستم من آنقدر به امور منزل میپرداختم که از خودم غافل بودم الان الویت اول خودمم نه هیچ کس دیگه به میزانی که بتونم خودم الویت اولم باشم حتما برای بقیه هم الویت اول خواهم شد
در پناه الله
سلام دوست عزیز
ازت سپاسگزارم که تجربه های قشنگتو برام نوشتی
انجام همین تمرینها میتونه اعتماد به نفس آدم رو کلی تقویت کنه منم سعی میکنم از این به بعد شروع کنم برای خودم زندگی کنم
من همیشه الویت به همه میدم بعد آخر اگه انرژی موند به خودم میرسم اما از امروز سعی میکنم تغیرات کوچیک ایجاد کنم و پله به پله پیشرفت کنم و خودمو دوست داشته باشم
ازتون بی نهایت سپاسگزارم واز خدا براتون بهترینها رو میخوام
ای جانم الهه جان
عزیزم چقدر زیبا این کامنت رو نوشتی انگار این رو نوشتی تا پاسخ خداوند باشی برای یه طرز فکری که داشت تبدیل میشد به دلسوزی نسبت به اون فرد که برادر زاده من هست.
خدایا سپاسگزارم ازت مهربونم که با زبان الهه جان بنده خوبت نجوای شیطانی ذهنم رو بهم شناساندی.
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم
سؤال:
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
داغ دلم را تازه کردی استاد . آخ که چه سؤالی پرسیدی ؟ قشنگ دست گذاشتی روی نقطه ضعف من . نقطه ضعفی که تا همین الانم با من هست ولی با صحبتهایی که در اینجا کردید قدرتی گرفتم که حس می کنم بعد از این میتونم یک چیزهایی را در خودم حل کنم و خودمو نجات بدم .
الان میفهمم که چرا همش میگم خدایا از هر طریقی به من پول بده به جز از طریق کار کردن . نه اینکه از کار کردن فراری باشم . نه اصلا . من کلا عاشق کارم و هیچوقت بیکار نیستم . هیچوقت از موندن تو خونه حوصله م سر نمیره چون همیشه یه کاری برای انجام دادن دارم . کار هنری خودمم که خیلی دوست دارم ولی ته دلم زیاد دوست ندارم ازش پول بسازم و حرفم با خدا اینه که خدایا من حاضرم صبح تا شب نقاشی و طراحی کنم اما تو از راههای دیگه بهم پول بده مثلا از طریق شغل همسرم یا هر راه دیگه ای به جز کار کردن من .
صد آه و هزاران آه استاد . صبح جمعه به چه چالشی کشوندی منو . تمام خاطرات تلخ تکراری و تمام مردمی که پا روی شخصیتم گذاشتند جلوی چشمم اومدند . من هربار بعد از زخم شدن و سیلی خوردن بلند میشدم با این امید که نفر بعدی آدم درستی باشه اما تقریبا هرگز این اتفاق نیفتاد . من بواسطه اون شغل از یک طرف با مردم ( مشتری ها) و از طرف دیگه با یکسری کارمند و اشخاص اداری سروکار داشتم . به عینه میدیدم که فلان کارمند در حال بگو بخند با همکار من بود ولی تا من میرفتم باهاش حرف بزنم اخم هاش تو هم میرفتند حتی گاهی جواب سلام منو نمی دادند و من میگفتم شاید چون من زنم اینجوری برخورد میکنند که داستان براشون درست نشه . وقتی هم میدیدم با همکار زن برخورد خوبی دارند میگفتم شاید از قبل همدیگه را می شناسند یا سابقه اون خانم از من بیشتره یا هر چی . بارها اداره را با گریه ترک کردم . از طرفی مشتری های افتضاحی داشتم حتی اونهایی هم که با معرفی میومدند آدمهای درستی نمی شدند برای من و چند تا موضوع بارها در مورد مشتری هام تکرار شد الان که فکرشو میکنم شاید دو سه مورد آدم درست دیدم که هم پول دادند هم تشکر کردند اونم بعد از آشنایی با استاد بود البته
موضوعاتی که مدام تکرار میشد :
* پول نداشتند
* تقاضای کار اقساطی میکردند
* قسط ها را نمیدادند
* بی جهت تلفن میزدند و اگه جواب نمیدادم پیامک فحش میفرستادند
* نق میزدند که چرا کارمون انجام نمیشه و این در حالی بود که همکاران من کل هزینه را میگرفتند و چند تا کار را باهم جمع میکردند که یکبار برای تشکیل پرونده برند اداره ولی من از ترس مردم فردای روزی که قرارداد میبستم میرفتم دنبال کارشون و بازهم ناراضی بودند
* تقریبا هیچکس پول کامل را بمن نداد و الان من از خیلی ها طلب دارم حتی از اون مشتری هایی که فامیل بودند .
* همه شون حد خودشونو نمیشناختند و بسیار پرتوقع بودند طوریکه بارها همکاران من با تعجب میگفتند دیگه این قسمت کار را تو چرا انجام میدی
* یک مورد دیگه بارها تکرار شد این بود که بستگان کسی که من براش کار کرده بودم میومدند سراغم با فحش و دعوا که چرا کار فلانی را انجام دادی . وای یعنی الان که دارم مینویسم حرص میخورم و یاد اون روزهای جوانی میفتم که چقدر رنج کشیدم . چندین و چند بار شوهرم میانجیگری میکرد و حالی طرف میکرد که بابا خانممن کارش اینه چرا شما اینو متوجه نمیشید .
* همه شون مو را از ماست بیرون میکشیدند و ریال به ریال هزینه ها را حساب میکردند. و این در حالی بود که همکارام پول پرواز میگرفتند ولی من پول اسنپم به زور میگرفتم .
* بارها همکاران سر پرونده هایی که من لوایحشون را نوشته بودم رفتند و منو بخاطر تمیزی و سطح بالای مطالبی که نوشته بودم تحسین کردند یعنی میخوام بگم من کارمو خوب انجام میدادم ولی بازهم این اتفاقات تکراری را تحمل میکردم .
* شاید باور کردنش سخت باشه اما حتی وقتی که تصمیم گرفتم رایگان کار کنم هم بازهم همون مردم با همون الگوها تکرار میشدند فقط قیافه ها عوض میشد ولی خصلت ها نه تنها تغییر نمیکردند بلکه به مراتب بدتر از قبلی ها میشدند . میگفتم خدایا من که دارم رایگان کار میکنم چرا اینا اینطوری میکنند غافل از اینکه بابا موضوع اصلا اون پوله نیست موضوع به من برمیگرده .
* تقریبا میتونم بگم فقط توی کسب و کار آدم های اینطوری را جذب میکردم و در سایر روابط مسأله ی خاصی نداشتم که بخواد تکرار بشه و تکرارش منو اذیت کنه .
* بارها بهم گفتند آخر کار بهت شیرینی میدیم ولی پولمم کامل ندادند چه برسه به شیرینی .
* بارها از طرف افراد مختلف در حیطه کاریم تهدید شدم درسته که هیچوقت بلایی سرم نیاوردند ولی خیلی می ترسیدم و احساسم خیلی بد میشد .
* نفرینم میکردند هرچند که به لطف آموزش های استاد از نفرین ها نمی ترسیدم ولی از تهدیدها چرا واقعا می ترسیدم .
* حتی مظلوم ترین آدم که دیگه میگفتم واقعا آدم درستیه همینکه کارش را شروع میکردم اخلاقش تغییر میکرد.
* بارها مشاوره های رایگان در مکان های گرم و بدون امکانات دادم و به عینه میدیدم که همونهایی که ساعتها وقت منو میگرفتند و من مشاوره رایگان بهشون میدادم میرفتند با فلانهمکاری که از زیر کولر دفترش جم نمیخورد قرارداد می بستند و پولهای کلان بهش میدادند.
و من انقدر در مورد خودم بد فکر میکردم که با تمام این تفاسیر فکر می کردم که باید تلاشم را بیشتر کنم و همون روند اشتباه را با شدت بیشتری ادامه بدم . اصلا نمی فهمیدم . حتی وقتی دوره روانشناسی ثروت یک بروزرسانی شد وقتی به جلسات 21 و 22 رسیدیم که استاد با لحن محکم خطاب به کسانی که فقط ذکر میگند و هیچکاری نمیکنند صحبت کرد و بهشون گفت با یه گوشه نشستن هیچ مولی از آسمون نمیفته ، خدا میدونه که وحشت و ترس تمام وجود منو در بر میگرفت و میگفتم نکنه باید بیشتر تلاش میکردم نکنه الان باید بیشتر کار کنم . و دلم می خواست میتونستم تمام این حرفها را به استاد بگم و بگم که من دیگه باید چکار کنم . البته اشکال 100 درصد از من بوده و هست چرا که من قسمتهای شیرین روانشناسی ثروت یک را باور نمیکردم و از قسمتهایی که بار تذکر داشتند میترسیدم .
سخته استاد خودافشایی سخته . اونم برای کسی که همیشه سعی میکرد مثبت بنویسه . ولی واقعا ممنونم که این فرصت را گذاشتید که این علف های هرز که ریشه دادند و سفت شدند را بیرون بکشیم . اینجا در واقع دفتر منه که با مراجعه به حرفهای خودم به خودشناسی میرسم . هیچوقت اینها را ننوشته بودم. همیشه فقط احساس بد ناشی از ایننقاط ضعف را به کول کشیدم و مغزم پر از کینه و ترس بود ولی نمی تونستم بنویسم .
من خیلی وقتها نمی گفتم اشکال از دیگرانه میگفتم اشکال از منه ولی سؤالی که از خودم میرسیدم سؤال اشتباهی بود من میپرسیدم چکار کنم که اونی بشم که مردم میخواند ؟ چکار کنم که مردم خوششون بیاد ؟ در حالی که سؤال غلط هرگز ما را به جواب درست هدایت نمیکنه . فکر کنم بهتره بپرسم من چه باوری در خودم ایجاد کنم که نتیجه ش ورود آدم های قدرشناس و ثروتمند که قدر من و کارم را میدونند و حاضرند بابتش پول پرداخت کنند باشه ؟ فکر کنم این درسته .
کامنت را تمام کردم و یه موردی به ذهنم اومد که برای خودم خیلی مهم و قشنگه چون با فهمیدنش احساس خوبی گرفتم . استاد وقتی تمام اینها را نوشتم خیلی سبک شدم و حالا میفهمم که چرا توی کار جدیدم دلم نمیخواد برای غریبه ها کار کنم و دلم می خواد فقط به خانواده خودم و همسرم کارهام را بفروشم چون اون الگوهای تکراری بمنمیگند اگه با غریبه ها کار کنی دوباره همون بلاها سرت میاد ولی خانواده ت آسیبی بهت نمیزنند پس احتیاط کن و پای غریبه ها را به کسب و کارت باز نکن . یعنی من خودم راه گسترش کسب و کار را به روی خودم میبندم و حاضرم صبح تا شب کار کنم ولی چیزی به غریبه ها نفروشم .
خدا را شکر که کشف قوانین را دارم . واقعا کیفیت این دوره در بروزرسانی بالا رفته البته این دوره عشق من بود و خیلی باهاش رابطه برقرار میکردم ولی حالا خیلی بیشتر به کارم میاد و نقاط ضعفم را میتونم باهاش بهبود ببخشم .
سلام اندیشه ی عزیز
از دیشب که این کامنتت خوندم خیلی ذهنمو مشغول کرد و هم شگفت زده از نظر شباهت پیشینه ی ما به همدیگه و هم ادامه راه مون به هنر و ترمزهای مشابهی که گفتی در زمینه ی پول گرفتن از مشتری !
من همیشه کامنت هات که مملو از نگاه تیزبینانه وموشکافانه و صادقانه نسبت به خودت و خودافشایی های ظریفت که از منظر قانون هست را دنبال میکنم چون باعث میشه عمیق تر به خودم فکر و تامل کنم .
اندیشه عزیز من هم مثل تو دانش آموخته ی حقوق هستم و تا قبل از آشنایی با استاد سرگرم آزمون وکالت و خواندن درس برای قبولی در آن. حتی یکی از دلایل ورودم به سایت همین قبولی بود .
اما وقتی با آموزش ها و سایت، بیشتر پیش رفتم و چند بار به محیط دادگاه سر زدم دیدم اصلا من این محیط دوست ندارم و حس و حالی که آدما اونجا دارن منو عذاب میده .
تا اینکه تصمیم گرفتم کلا موفقیت در رشته حقوق را ببوسم بذارم کنار و خودمو مجبور نکنم که جایی که دوست ندارم، با آدمایی که دوست ندارم باشم و خودمو مجبور به دوست داشتن حقوق و قانون نکنم .
و دنبال شغل دهن پر کن و دل و قلب خالی کن (برای من) نرم و پرستیژ را در شغل نبینم .
البته تو تلگرام همون سال ها بهت پیام دادم و شما گفتی برو اول خودشناسی کن بعد تصمیم بگیر.
که البته نکته ای کلیدی بود. ممنونم.
اما ادامه ی داستان من .
من جاهای مختلفی دولتی و آزاد کارمندی کردم و همیشه مشکل پرداخت حق و حقوقم را داشتم .
حتی چندین اداره بودم که کسی مسئولیت پرداخت حقوقمو به گردن نمیگرفت . تا این حد ورودی هایی که شنیده بودم را باور کرده بودم و حالا نتیجه اش می دیدم .
کم کم هرجا می رفتم دیگه مزدمو پرداخت میکردن ولی با منت و برای اضافی ها کلی باید چونه میزدم.
یا میخواستن من کلی کار انجام بدم بیشتر از وظایفم، تا زورشون نگیره دارن پولی در ازاش پرداخت میکنن.
بعد از همه ی دردسرهایی که در کار کردن برای بقیه کشیدم گفتم ولش کن برای همیشه میذارمش کنار و کسب و کار خودمو ایجاد می کنم و میرم در زمینه ی هنر و کارای دکوراتیو که همیشه از بچگی عاشقش بودم فعالیت میکنم.
اما اونجا هم قصه تکرار شد .
مشتری های چونه زن که قیمت خیلی پایین بخوان بدن بابت کارهام
ایرادگیر و به قول شما مرا از ماست بیرون میکشن
یا بیان فقط سوال بپرسن
و بعد من برام سوال بود این همه محصولاتمزیباست پس چرا استقبال اینطوریه ؟
یا یه ایده میاد میرم اجرا میکنم اولش خوب مشتری داره بعد که مبلغ فروشم نزدیک میشه به مقداری که هزینه کردم یهو مشتری ها نیست و نابود میشن !
شاگرد ثبت نام میکنه برای آموزش بعد کنسل میکنه !
بودن موردایی که من قیمت مناسب میگفتم ولی میرفتن گرون تر از همکارم میخریدن !
خودمم دلم نمیومد از مشتری پول بگیرم در صورتی که عرف کار فنی و دستی و هنری از حداقل دو برابر هزینه ها شروع میشه !!! و از نظرم این قیمتها بی انصافیه .
شاید مردم نداشته باشند یا بخوان پولشون جای واجب تری بدن
و تجاربم باعث شد که وقفه بدم به تولیداتم
به خودم بگم فرنوش بسه دیگه
کم ایده نداری کم محصول نداری ببین تو مشکلت با پوله مهم نیست اون کار بیرونی چیه مهم نیست کارمندی یا برای خودت کار میکنی مهم اینه که پول ازت فراریه !
اندیشه جان مدتیه من سر دوره عزت نفس دارم عمیق خودمو میکاوم و چون چند هفته اس سر جلسه دو موندم به شدت دارم مبحث قر بانی شدن و مورد بیعدالتی قرار گرفتن رو در زندگیم به شدت عمیق بررسی میکنم بعد از خوندن کامنت تو یهو این به من الهام شد که من در مبحث پول و ثروت به طور کلی چه از طریق درآمد خودم چه موقع پرداخت حقوق همسرم و هدیه کادو و کلاً ورودی مالی احساس قربانی بودن دارم !
حتی فهمیدم وقتی از قانون این را متوجه شدم که ورودیهای ذهنی در کودکی و هر دورهای باعث میشه ترمزهایی داشته باشیم این به من همین حس رو داد که من قربانی بزرگ شدن در فضای فکری کارمندی هستم و باید کلی روی ذهنم کار کنم تا تازه به کسایی که این ذهنیت را ندارند بتونم نزدیک بشم و بعد کلی ترمز از این احساس قربانی بودن پیدا کردم .
آره ورودی هام کمه و مبلغ ها هم کافی نیست برای پرداخت در ازای خواسته هام .
هر مبلغی وارد زندگیم میشه همش مینالم میگم کمه کافی نیست
و دیدم یجورایی ته دلم راحته که به بقیه نشون بدم ببینید من دارم تلاش میکنم دوره جدید هنری میبینم سلیقه ام خوبه میرم نمایشگاه محصولاتممیذارم ولی هیشکینمیخره !
ببینید فرنوش چقدر داره هی کارای مختلف و محصولات مختلف را تست میکنه ولی مشتری نیست آخی طفلک فرنوش !
ببینید من هیچکارم ذهنمه نمیذاره
اگر من در خانواده کارمندی نبودم
اگر از بچگی رفته بودم دنبال هنر
اگر تحصیلاتم را در هنر میگذروندم
اگر خانواده ام به خصوص مادرم جای سرزنش و نصیحت منو تشویق میکردن
و اگرها ….
الان من این همه راه بلند بالا برای تغییر ذهنم نداشتم و فقط دنبال بیشتر کردن تخصصم بودم
دیشب کلی تو دفترم نوشتم دیدم کلا من تو این قضیه ته حس قربانی بودنم در صورتی که خودمم نمی دونستم !
و خیلی جالبه که همین امروز بعد از مدت ها دو تا ورودی مالی به شکل هدیه داشتم اینقدر جهان زود پاسخ وپاداش میده به تو پیشنهاد میکنم قسمت احساس قربانی شدن در جلسه دوم رو حتماً دوباره گوش کنی خیلی کمکت میکنه مخصوصاً با این تجاربی که در قسمت پول گرفتن از مشتری ها داری !
وقتی خودمون احساس قربانی شدن نداریم پس مشتری هایی میان که وقتی قیمت میشنون فکر نمیکنن زیاده و با کمال میل هر قیمتی را پرداخت میکنن.
هم جنس فرکانسی خودمون هستن !
چقدر در درونم به دیگران حق میدم جنسمو بخرن !
همون قدر برای محصولاتم مشتری ارزش قائله که خودم هستم .
میخواستم این حرفارو برای دوره عزت نفس کامنت بذارم ( با اکانت همسرم حجت اله دشت پیما) اما حرفای بی نظیرت اندیشه جان باعث شد در جواب شما بگم چون سرآغازش اینجا بوده .
ممنونم که کامنتمو خوندی !
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت اندیشه جونم
من همیشه کامنت های شما رو میخونم و لذت میبرم
تحسینت میکنم که اینقدر عمیق خودت و شناختی و داری روی خودت کار میکنی عزیزم
خیلی سپاسگزارم که همیشه این کامنت های بینظیر و مینویسی
به امید الله مهربان از کارت میلیاردی ثروت بسازی و از بهشتت نهایت لذت و ببری عزیزم
روی ماهت و میبوسم
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام اندیشه عزیزم امیدوارم حالت عالییییییییی باشه
اندیشه جون وقتی داشتم قسمت آخر کامنت تو میخوندم و وقتی گفتی که به غریبه ها چیزی نمیفروشم
به نظر من وقتی باور داشته باشی که
من رو خودم کار میکنم و آدم های فوقالعاده در زمان مناسب در مکان مناسب وارد زندگی من میشن
آدم هایی که با شخصیت ، با شعور قدردان و شایسته هستن
باعث میشه انسان های فوقالعاده ای وارد زندگیت بشن و حتی تو کارهات رو به غریبه ها هم بفروشی
موفق باشی در پناه خدا جانه جانان
سلام اندیشه جان
ازت ممنونم برای کامنت های زیبا و دقیقی که می نویسی.
حقیقتا من هم مثل شما مدام تو ذهنم هست که همسرم کار بهتری یا درآمد بیشتری داشته باشه و فکر می کنم این بخشی ازش به خاطر راحت طلبی هست، نمیخوام مسئولیتی قبول کنم چون همیشه دچار استرس میشم و اینکه فکر می کنم نمی تونم پولذبسازم همسرم بهتر و راحت تر می تونه اون توانایی های بیشتری داره من ندارم اون میتونه خیلی راحت با بقیه ارتباط بگیره اما من نمی تونم(احساس عدم لیاقت)
و مورد دیگه اینکه تو خونه بودن از همون بچگی بیشتر بهم آرامش میداده کار تو خونه رو بیشتر دوست دارم من خودم کارمندم قبلا حاضر بودم بهم بگن کارت رو ببر تو خونه اما بیشتر کار کن، الان بهتر شدم اما دوست دارم کسب و کار خودم رو داشته باشم تا اینکه زیردست کسی باشم اما باز هم میخوام کارم رو با همسرم شریک باشم با هم انجام بدیم اینجوری حس بهتری بهم میده و خوشحالترم البته همسرم هم اینجوری بیشتر دوست داره چون تجربه یک کار مشترک رو داشتیم
سلام عزیزم واقعا نمی فهمم چرا همه ما انقدر به خودمون سخت میگیریم . در تک تک کلماتی که نوشتی جنسی از سختی را دیدم بخدا زندگی سخت نیست. زندگی خیلی راحته . این ماییم که همیشه در حالت انقباض هستیم . باید خودمون را باز کنیم باید انباسط داشته باشیم . انبساط خاطر باید باز بشیم و گسترده و نرم بشیم و هر آنچه دوست داریم را آرزو کنیم . انقدر به ما گفتند کار و کار و کار که یادمون رفته سپاسگزاری ، فرمول اصلی ثروت و تمام نعمت هاست . چند روز پیش بود که من مثل شما منقبض بودم و صدای خداوند را به وضوح شنیدم که گفت تو فقط سپاسگزار باش من همه چیز بهت میدم . از اون روز هروقت که منقبض میشم این جمله خداوند را تکرار میکنم بقول استاد خدا یکبار میگه ولی تو بارها تکرارش کن . از کارمندی لذت ببر بابت حقوقی که دریافت میکنی سپاسگزار باش . شاید رئیس داشتن و زیر دست کسی کار کردن بهتر از مواجهه با مشتریان جورواجور باشه باید ببینی تو برای کدومش ساخته شدی . لذت ببر از تمام آنچه هستی و آنچه داری . چه اشکال داره که بخوای درآمد شوهرت بیشتر بشه اصلا بخواه که صد برابر بشه و به این آرزو بها بده . شوهر که سهله بذار این آرزو فریاد بزنه که تمام کائنات در خدمتت باشند و همه دنیا بسیج بشه که به تو نعمت بده . انقدر به خودت باید و باید نگو . شل بگیر آسون بگیر . سبک باش و رها . بخواه و بابت خواسته هات خودت را سرزنش نکن .
به نام خداوند رزاق و روزی رسان من
سلام اندیشه جان
ممنونم ازت بابت کامنتای زیبایی ک مینویسی و ممنونم ازت ک اینجا علت عدم موفقیت در شغل وکالتت رو نوشتی چون من قبلا تو کامنتات خونده بودم ک توی درامدت مشکل داشتی و یه جورایی ته دلم خالی شده بود چون من هم کاراموز وکالتم
همیشه منتظر این بودم ک بیای و علتش رو بنویسی حالا که نوشتی دیدم توی خیلی از موارد من بر عکس شما رو دارم تجربه میکنم
من با عشق میرم سر کارم توی محل کارم همه عالین از سرباز دم در دادگاه بگیر تا ریس دادگاه مدیر دفتر و کارکنان و موکلا و مردم و همکارا همه عالین و بهترین برخوردا با من میشه حتی اگر به ضرر موکلا پرونده پیش میره اما رفتارشون با من عالیه فقط من هنوز به طور جدی شروع نکردم که یه سری موارد هست ک طولانی میشه بگم بهتره فعلا نگم ورودی مالیم هنوز چیزی نیس که راضی باشم با اینکه همه چی عالیه اما مشکل از باورهای ثروت منه که تصمیم گرفتم روشون کار کنم و از یه طرف هم گفتم ک هنوز جدی کار رو شروع نکردم
حالا ک این کامنتت رو خوندم خیالم راحت شد که مشکل از شغل نیس مشکل از باورهای ماست خدا رو شکر میکنم که حرفات باعث شد باز با شوق و با امید ادامه بدم و مطمئنم ک درامدی که مد نظرمه رو توی شغل مورد علاقم کسب میکنم
بازم ازت ممنونم بابت بیان زیبا و قشنگت توی همه کامنتا
خدا رو شکر میکنم که عضو این سایت بهشتیم
عاشقتونم ️
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیزم
چه نوع افرادی رو من در ارتباطاتم جذب میکنم ؟
من این باور رو با ورودیهای که داشتم در ناخودآگاه ذهنی خودم دارم که برای داشتن یه رابطه خوب باید هرکاری که میتونی برای جلب رضایت طرف مقابل خودت انجام بدی باید همیشه در خدمت اون فرد باشی احترام ویژه ای براش قائل باشی و تو ذهنم این حد از سختی و مسولیت پذیری سخت بوده و به روابط عاطفی اصلا هدایت نشدم و تو کسب و کارم هم این باورها رو دارم که ثروتمند شدن مسیر سختی هست و باید خدمات خیلی بالایی ارائه بدم تا ثروت خلق بشه
نیاز به تایید و تحسین و جلب توجه توسط دیگران باعث شده من خودم رو با ویژگیهای ظاهری و باطنی خودم نپذیرم و سعی در جلب نظر دیگران با تیپ خوب و اندام عالی ،چهره خوب داشته باشم و این فرکانسی که از نیاز به تایید شدن ارسال میشه تو روابطم باعث میشه این تعریف و تحسین رو نه تنها دریافت نکنم بلکه بلکه درست به اون نقطه ضعفم که تو ذهن خودم ساختم رو از طرف مقابل بشنو م و بیشتر اون مسئله تو ذهنم رنج آور و ضعف به حساب بیاد و وقتی به صلح درونی نرسم و نپذیرم خودم رو این الگو تکرار میشه
من این باور رو داشتم که من آدم با تجربه و آگاهی هستم و همیشه از مشاوره دادن و تاثیرگذاری روی دیگران لذت میبردم و این ویژگی من تحسین میشد و به افرادی برای ارتباط هدایت میشدم که بسیار از من مشاوره میخواستند و بعد از مدتی که رو خودم کار کردم قانون مدارها و فرکانس و قدرت تمرکز و کانون توجه رو درک کردم تصمیم گرفتم فقط روی خودم کار کنم نشتی انرژی نداشته باشم درک کنم افراد در فرکانس های متفاوتی هستند و با مشاوره من تغییر نمیکنند و باز با باورهای خودشون کاری رو انجام میدند که منطبق با باورهاشون هست این ویژگی شخصیتی رو ترک کردم و از این جنس روابط دیگه ندارم و روح مجرد رو بهتر درک کردم
من از تنهایی خودم لذت میبرم و دوستان دارم تمرکزم رو خودم باشه رشد شخصیت خودم باشه و دوستان خودم رو اگاهانه فیلتر کردم و به همین دلیل دوستان کمی دارم به همین دلیل دوستان کمی دارم که اونها هم تنهایی خودشون رو دوست دارند و دوستان کمی و ارتباطات کمی دارند این ویژگی من باعث شده تو کسب و کارم هم علاقمند این هستم روابط اجتماعی من فقط ارایه خدمات به افرادی متفاوت باشه و فقط خدمات منو دریافت کنند و برند نه اینکه نیاز باشه تو شرکت،کارخونه،یا محیط آموزشی با یه سری افراد همکار بشی و دوستی و رابطه زیاد بشه و محیط کاری شلوغ باشم و به همین دلیل به کارهای آنلاین و خدمات ارائه دادن به افراد زیاد بدون ارتباط طولانی مدت باشم علاقه دارم و هدایت شدم
باور کمال گرایی در خودم برای اینکه خیلی عالی باشم بدون نقص باشم تا تو رابطه عاطفی بینظیر باشم باعث شده من اصلا رابطه عاطفی رو تجربه نکنم و دارم روی باور بهبود گرایی به جای کمال گرایی کار میکنم و خودم رو با تمام نقاط قوت و ضعفم بپذیرم و به صلح برسم تا به افرادی تو رابطه عاطفی هدایت بشم که اون فرد هم منو با هر ویژگی که دارم بپذیره و دوست داشته باشه بی قید و شرط به هم عشق بورزیم
چقدررررررر این فایل ها آگاهی دهنده هست و رشد شخصیتی رو با خود شناسی و خدا شناسی در من ایجاد میکنه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام سودای عزیز.
چقدر بیشتر کامتتون دقیقا خود من بودم.
من بدلیل مساعل بسیار زیادی که تو زندگیم تجربه کردم همیشه همه بهم میگن تو پنج برابر سنت تجربه و آگاهی داری یعنی اکثر اوقات مشکلات و مساعل کسایی تو کتر حل گردم که دو برابر من سن داشتند.
و الان که شما اینو گفتید دیدم این الگو که چون فکر میکنم من خیلی آگاهی دارم منو در مدار انسانهایی قرار میده که باید این خدمات بهشون ارائه بدم.
سلااام به سودا خانم عزیز
خیلی وقت بود چیزی ازتان نخوانده بودم. مثل همیشه عالی و پر انرژی و پر ایمان.
جزییات را با دقت شمردید و برای کلمات ارزش قایل شدید!
شما فوق العاده اید. یکی از گنجهای این سایت ، شما و عکس زیبایتان و عبارت قشنگ: خدایا، عاشقتم که عاشقمی است!
خدا را شکر که این نوشته زیبا را از شما خواندم.
تمام ایرادات تکرار شونده تان، باد هوا باد!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به سودای عزیز خواهر گلم
کامنتت تقریبا 90 درصد خود من هست و عالی نوشتی باریکلااا
من تا الان داشتم فکر میکردم چرا اکثر دوستام سنشون بالاتره از من
و با افراد بزرگتر چه از لحاظ دوست شدن و رابطه کاری و اجتماعی و چه از لحاظ رابطه عاشقانه راحت تر ارتباط برقرار میکنم(مثلا افراد بالای 35 سال تا 60 سال بعضا وقتی باهاشون تعامل دارم خیلی از من خوششون میاد و به حرفام گوش میدن و دنبال اینن که من راه حل بهشون بدم ) ؟؟ و جوابم رو هم تو فایل استاد و تکمیلش رو هم تو کامنت تو گرفتم . من پریروز نشستم با خودم فکر کردم که 2 نفر که تا حالا باهاشون میخواستم وارد رابطه عاطفی بشم چه خصوصیاتی دارن و اولیش این بود که جفتشون از من بزرگتر بودن یکی 2 سال و یکی 9 سال!!! و جالب اینجاست که من با خواهرم که 10 سال ازم بزرگتره مثل دوتا رفیق جینگ هستیم جوری که دوستای خواهرم میگن خوش به حالت چه داداشی داری و چن تا شون روی شوخی بهش میگن بگو بیاد پارتنر ما بشه و از این حرفا ….
و بعد دیدن این مورد من 12 تا شباهت بین این 2 نفر پیدا کردم که واقعا شوکههه شدم . نفر اول که برام تو 17 سالگی اتفاق افتاد و سنم کم بود و طرف رفت ازدواج کرد و 2 سال بعدم جدا شد و تا چند سال درگیر کارای طلاقش بود و بدبخت شد و منم چند سال طول کشید تا تونستم از این شکست عاطفی بگذرم و واقعا برام عذاب اور بود و نفر دوم که اون هم الان چند ساله متارکه کرده و داستانش با اولی تو یه مایه ست و خلاصه کلی شبیه هستن به هم؛ ولی هر دو انسان های شریف و اصیلی هستن و واقعا خوبن … اینا رو گفتم چون فهمیدم از طریقی ؛ جفتشون الان از لحاظ عاطفی تو موضع ضعف هستن و خلا عاطفی دارن و نیاز به کمک برای حل مسائلشون دارن و من موندم که چرا من همچین ادمایی رو جذب میکنم !!!(خودم هم خلا عاطفی دارم که خداراشکر هر روز داره کمتر میشه با عمل به تمرینات دوره عزت نفس)
و به حرف شما رسیدم که گفتین ادم با تجربه و اگاهی میدونید خودتون رو و منم دقیقا همینطورم از بچه گی سعی داشتم با افراد بزرگ تر ارتباط بگیرم که تجربیاتشون رو تو زندگیم استفاده کنم و عمرم هدر نره و مطالعه بالایی هم دارم و خیلیا تا حالا بهم گفتن اطلاعات تو بالاست یا تو خیلی عاقلی و اینا …. و یکی از دلائل دیگه ارسال این فرکانس اینه که در دوران مدرسه معلمی داشتم که بهمون گفت وقتی میخواین درس رو یادبگیرید فرض کنید تو ذهنتون همینو میخوایین اموزش بدین به کسی و منم بارها این کارو کردم و حتی اموزش های استاد رو پس از درکش تو ذهنم به بقیه افراد یاد میدادم و تو ذهنم مشاوره میدادم که همین باعث شده الان در روابط عاطفی افرادی که تو زندگیشون مشکل دارن جذبم میشن و در دایره دوستانم اکثرا افرادی هستن که بالای 35 سال هستن و عمدتا یا مجرد موندن یا طلاق گرفتن و یا طلاق عاطفی ان با شوهر یا زنشون ؛
و از لحاظ مالی با اینکه سطح متوسطی دارن ولی همه در به در دنبال پول هستن و کلا حالشون خوب نیست و ضعیفن و منم دائم دارن بهشون برای بهتر شدن زندگیشون مشاوره میدم . اینکه گفتی نشتی انرژیه واقعا حق گفتی منم دیگه دست از نصیحت و مشاوره برمیدارم چون ادما با تکرار فرکانسشون باز همون نتایج رو میگیرن و از من کاری بر نمیاد و فقط تمرکزم رو خودمه و در موارد دیگه که اشاره کردی مثل کمالگرایی که من در کسب کارم اینطورم و دارم رو خودم کار میکنم یا تائید طلبی و نیاز به جلب توجه که اینم از کمبود عزت نفسه دوره عزت نفس استاد خیلی کمکم کرده .
خداراشکر که این اگاهی ها رو از فایل استاد و کامنت عالی دوستای خوبم مِن جمله شما سودا خانوم گل گرفتم
انشاالله هر روز لذت و ارامش بیشتری نصیب شما بشه .
سلام سودا جان زیبا
من امروز تو ستاره قطبی از خداوند خواستم تا ترمزیابی رو برام آسان کنه به حدی آسان که بگم آره همینه خودشه دقیقا …
با خوندن کامنت شما هر کلمه ، هر خط میگفتم آره منم دقیقا همین باورها رو دارم
نمیدونی چقدر خوشحال و ذوق زدم بخاطر کامنت بی نهایت ارزشمندت خیلی خیلی ازت سپاسگزارم
خدا رو شاکرم برای وجود تو که امروز انقدر منو بیشتر با خودم آشنا کردی
برایت بهترین ها رو آرزو میکنم …
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
سلام به استاد نازنینم، سلام به استاد شایسته که دلتنگ روی ماهش هستم و سلام به دوستانِ جان توحیدی دوستانی که ندیده عاشق روی ماهشون هستم … هرکدومشون تجلی تکه ای ازنور خدا
استاد عزیزم ،مبلغ دین حضرت ابراهیم ،عیدت مبارک جان دل
چه کسی رو دیدم از شما ابراهیمی تر؟چه کسی رو دیدم از شما توحیدی تر …؟
از پرستش ماه و ستاره و خورشید گذشتی …بت ها رو شکستی و آتشگاه زندگیت رو تبدیل به گلستان کردی …
ابراهیم کعبه ساخت و شما این سایت توحیدی…
سایتی که قرآن درش جاریه… سایتی که پر از نور خداونده
سایتی که تا خداوند لیاقت نده نمیشه واردش شد…
سایتی که برای من دقیقه به دقیقه گشتن توش …صلات و صلات….
من هنوز لیاقت نداشتم برم مکه… لیاقت نداشتم کنار خونه ی خدا نماز اقامه کنم ولی بیشتر از 5٠٠ روزه هر روز و هرروز تو این جهان مجازی توحیدی به خداوند نزدیکتر و نزدیکتر میشم ….
اینجا برای من کعبه ست…برام غار حراست …
خط به خط کامنتاش….صوت به صوت ویس هاش…تصویر به تصویر ویدئوهاش …کلمه به کلمه مقاله هاش…سوال و جواب های عقل کلش…. همش بوی بهشت میده … رنگ خدای قشششنگمه …
استاد من کجا و توحید کجا ؟ من کجا و عشق بازی با خدا کجا ؟کی اینارو یادم داد؟ کی یادم داد صبح چشم هامو با یادش باز کنم و شب به عشق خودش خوابم ببره …؟
استاد کی سعیده رو به اینجا رسونده که وقت نوشتن شکرگزاریش دفترش خیس اشک شه؟
من مدیونتم استاد ابراهیمی من …تا ابد …
من چی اسمتون رو بزارم به غیر از پیامبر زندگی من ….؟
استاد جانم ،براتون آرزوی خلیل الله ی دارم … کما اینکه همین الان هم رفیق خدایی… روی دوش خدایی …
من نور خدا رو از صدا و کلام شما میگیرم که نشده یک روز بگذره و من صداتون رو نشنوم و صورتتون رو نبینم….
استاد روز ها دفتر شکرگزاریم رو باز میکنم و زل میزنم به صفحه ی دفتر و به خودکار توی دستم و از خدا میپرسم از کجا شروع کنم ؟
برای آسمون آبی پر از ابرهای پنبه ای ازت سپاسگزاری کنم؟ یا برای سفتی زمین زیر پاهام؟
برای حرکت انگشت های دستم ازت ممنون باشم ؟یا برای سلول های خاکستری مغزم که دارند تلاش میکنند آگاهی های توی سرم رو به نوشتار دربیارن؟
برای اکسیژن توی هوا ازت ممنون باشم؟ یا برای دونه دونه نفس هایی که بی هیچ زحمت و رنجی برقرارند؟ یا که نه؟ برای تک تک سلول های ریه م که دارند در کسری از ثانیه اکسیژن رو تبادل میکنند تا من هنوز زنده باشم ؟
برای آرامش ته قلبم ازت سپاسگزاری کنم ؟ یا برای گره سینوسی دهلیزیش؟
گره ای که تو علم پزشکی میگن بهش گره ضربان ساز ،این گره باید بزنه تا نظم ضربان قلب برقرار شه…
به هر دلیلی اختلال ایجاد بشه،سریع بدن واکنش نشون میده
و اگر وایسه …شاید برای همیشه باید با زندگیت خداحافظی کنی…
خدایا ؟ نازنین من،فرمانروای من، اسمت رو گذاشتم
صاحبِ نظم ضربان قلبم …
سی ساله این قلب داره میزنه … سی ساله این گره داره مثل ساعت کار میکنه …
حتی برای یک روز ..نه یک ساعت …نه یک دقیقه ..نه نه …حتی یک دونه از میلیون میلیون ضربان قلبم،من چه نقشی داشتم ؟
من اگر تموم عمرم رو بشینم برای همین یک گره ازت سپاسگزاری کنم،بازم قلم و دفتر و مرکب کم میاد …
من چه جوری شکرت رو بگم؟ چه جوری بنده ی شکرگزارت باشم پروردگار من …؟
از دست و زبان که برآید؟کزعهده ی شکرت به درآید؟
استاد جان دلم، این همون سعیده ست که تا همین دوسال پیش ،یک مشت قرص های رنگارنگ زیر تخت خوابش میزاشت که نصف شبی جرات پیدا کنه به زندگیش پایان بده،همون سعیده ی تاریک افسرده ی درب داغون
هر روز و روز از خدا سپاسگزاری میکنم که من رو هدایت کرد به این سایت و این استاد و این مسیر ….
وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا.
ستایش ویژه خداست بر آنچه ما را بدان هدایت کرد و او را سپاس بر آنچه به ما ارزانی داشت
استاد …استاد جان ،میدونی از صبح چقدررر تلاش کردم برای نوشتن…؟
فرکانسم بالا نبود و مگه اجازه میداد ؟
ی بار وضو گرفتم و قرآن باز کردم و هدایت خواستم …آیات فوق العاده ای اومد …اومدم بنویسم دیدم نه دستم داره مینویسه …نه قلبم …
رهاش کردم …
ظهر رفتم باغ پدری ،یاد حمیدِحنیف افتادم که نشست روی زمین و طلب هدایت کرد…
رفتم ی گوشه ی باغ کنار رودخونه نشستم روی زمین …اسما الحسنی گوش کردم …
غرق شدم توی آسمون ابری و نسیم خنک و درختای باغ و محصولاتش …
گفتم اجازه میدی بنویسم …؟
نت گوشی رو باز کردم و زل زدم به کیبورد …
بازم نه ….
غروب شد …
ویلای عموم بودم توی یک روستای ییلاقی …وضو گرفتم رفتم توی یک اتاق تنها …
نشد ..نشد ..هدایت نمیومد …همش صدا میزدن…
انگار هنوز وقتش نبود …
گفتم سعیده تقلای چیو میکنی …؟
آروم باش …
تا اجازه نده نمیتونی بنویسی….
حالا الان … الان که ساعت ١١ شبه…الان که نشستم توی ماشین به سمت خونه…
الان داره میگه و من مینویسم …
من چه قدرتی دارم که بخوام تسلیم این نیرو نباشم …؟
که بخوام فرس وارد کنم واسه فعالیت تو این جهان توحیدی ….؟
استاد جانم بخاطر تموم پرحرفی هام منو ببخش که نمیدونی چه لذتی داره برای شما نوشتن….
میخوام برسم به سوالتون
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
اگر بخوام به این سوال دقیق جواب بدم باید برگردم به سعیده ی دوسال پیش که پر بود از الگوهای تکرار شونده در روابط
یک مشت انسانِ ضعیف حمایت خواه اون ور داستان
یک سعیده ی گنگستر آمِل که میخواست از همه حمایت کنه …
رفیقی که برای بار یک میلیونیوم شکست عشقی خورده و از سعیده حمایت میخواد
همکاری که همیشه مشکل شیفت داره و سعیده مشکلش رو حل میکنه
حقوق سعیده که همیشه خرج بقیه بود چون ارزشمندیش در قبال هدیه خریدن برای بقیه بود
عشقی که همیشه در هر زمینه ای درخواست حمایت داره و سعیده همیشه نفر اول توی صف کمک کردنه …
چرا ..؟
جواب ساده بود …
من به خودی خود ارزشمند نبودم ،ارزشمندی من گره خورده بود با حمایت از دیگران …
و این کد توی ذهن من …جهان اطراف من رو ساخته بود …
استاد خیلی وقته اون سعیده مرده …
من تونستم جهان اطرافم رو عالی بچینم …
تموم آدم هایی اطراف سعیده ی قبلی رو از زیر تیغ گذروندم و جای خالی گذاشتم برای جهان
تا انسان های درست ،هم فرکانس …هم مدار برام بفرسته …
تنها مشکل من …برمیگرده به همون فایل قبل …که الگوی تکرار شونده تو یک رابطه دارم میبینم که فهمیدم نباید احساساتی عمل کنم و برای تجربه ی زندگی بهشتی تو همین دنیا و ادامه در آخرت … پلن B رو بریزم ….
استاد ی جایی توی دوازده قدم شما میگید …آدم های احساساتی هم دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی رو خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنند …
خیلی طول کشید تا بفهمم و درک کنم این جمله رو
و بالاخره به مرحله ی عمل برسونم ….
از خداوند درخواست هدایت میکنم …درخواست کمک …
لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ
یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود.
استاد عزیزم …عشقی که به شما دارم …و سپاسگزاری من به کلمات نمیاد …
سرتون سلامت …نفستون حق…سایه تون مستدام …
هر ثانیه تون بهتر از یک ثانیه قبل…
دوستون دارم …
بی نهایت … بی نهایت …
قلب فراوان از شمال ایران تا شمال فلوریدا…
شاگرد کوچیک شما:سعیده
سعیده عزیزم سلام
مثل همیشه تحسینت می کنم که اینقدر شیوا و پر احساس می نویسی
کامنتاتو خیلی دوست دارم تو یکی از کامنتای قبلیت گفته بودی که تو مدرسه همیشه انشا ات خوب بوده
الان هم من وقتی کامنتاتو می خونم بنظرم میاد دارم یک انشای خیلی خوب می خونم
یکی از خواسته هام هم اینه که بتونم مثل شما بنویسم و احساسمو بخوبی بیان کنم
راست میگی برای منم اتفاق افتاده که میخوام کامنت بزارم نوت گوشیمو باز می کنم حتی (بنام خدا) رو هم بالای صفحه می نویسم ولی انگار چیزی به ذهنم نمیرسه! اون اوائل هی زور می زدم که هر جوری شده بنویسم… و معلومه که نتیجه رضایت بخش نبود الان دیگه صبر می کنم تا وقت مناسبش برسه
این جمله ات خیلی عمیق و قابل تأمل بود:
اون سعیده خیلی وقته مرده
یاد یه ماجرایی افتادم که چند روز پیش برام اتفاق افتاد هرچند که در ظاهر یه اتفاق معمولی و پیش پا افتاده بود ولی خیلی منو بفکر فرو برد
می خواستم چایی درست کنم کتری رو گذاشتم روی گاز و توی قوری هم چایی ریختم بعد که آب جوشید از کتری توی قوری آب ریختم و موقعی که می خواستم کتری رو بزارم سر جاش یه گوشه اش به قوری خورد و قوری برگشت و محتویاتش رو گاز پخش شد
من ناخودآگاه لبخند زدم و گفتم خیره انشالا
بعد بلا فاصله این موضوع بنظرم اومد که قبلاً وقتی یه چنین اتفاقی می افتاد من چقدر حرص می خوردم چقدر اعصابم خورد میشد
و متوجه شدم که
من چقدر تغییر کردم
چقدر شخصیتم و رفتارام عوض شده انگار یه آدم دیگه ای شدم
چقدر تکاملمو طی کردم
چقدر کنترل ذهنو تمرین کردم در چنین موقعیت هایی
که دیگه الان بدون نیاز به کنترل ذهن و خود بخود این شکلی رفتار می کنم
انگار همون طور که شما گفتی اون من قبلی مرده و یه من جدید متولد شده
و همه اینا رو از برکت وجود استاد تو زندگیمون داریم خدا رو بینهایت شکر
در پناه خدای مهربون و بخشنده شاد و سالم و خوشبخت و سعادتمند باشی و موفقیت هات هر روز بیشتر از دیروز باشه
سلام مامان گلم :)
این داستانی که گفتین در مورد ریختن محتویات قوری و لبخند زدن شما و اینکه گفتین خیره انشالا دقیقاً منو یاد صحنه ای انداخت که امروز صبح برام پیش اومد. دوش گرفته بودم و بعد لباس هامو پوشیدم و مرتب و تر تمیز داشتم توی آینه خودمو تحسین میکردم، بعد اومدم لوسیون بزنم به دستم و صورتم ولی تا یه فشار وارد کردم به پمپ ظرف که لوسیون ازش بیاد بیرون یکهو مثل فواره لوسیون زد بیرون و ریخت رو لباسم و اصلاً یه وضعی…بعد یه نگاه دوباره تو آینه به خودم کردم و لبخند زدم با آرامش و یاد این افتادم که اگر قبلاً بود چقدر حرص میخوردم…
خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی!
الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا
سلام دختر نازنینم
خیلی ازت متشکرم که برام جواب نوشتی و از تجربه مشابه خودت گفتی
خدا رو شکر که همگی داریم تغییر می کنیم و شاهد تغییر شخصیتمون و نوع رفتارمون هستیم
یکی از سپاسگزاریهای همیشگی من از پروردگار مهربونم همینه که خودم و دخترام به این مسیر زیبا و پر خیر و برکت هدایت شدیم
خدا رو شکر که فارغ از غوغای دنیای بیرون از خودمون داریم رو باورامون کار می کنیم و دنیای زیبای خودمونو خلق می کنیم
در پناه رب العالمین هر روز بیشتر و بهتر از قبل شادی و سلامتی موفقیت و حال خوب رو تجربه کنی و رویاهاتو زندگی کنی
سلام فاطمه جان.
الان متوجه شدم شما مامانِ یاسمن جان هستین.
چقدر قشنگه که شما و دخترِ قشنگتون عضو سایت هستین و کامنت مینویسین.
تحسین برانگیز هستین که روی خودتون کار میکنین و در کنار هم تو این مسیر عالی رشد میکنین.
خدا حفظتون کنه.
منم با مامانم خیلی صحبت میکنیم، مخصوصا این اواخر بیشتر صحبت هامون انرژی خوب داره و در مورد رشد و بهبود هست، مامانم عضو سایت نیست ولی فایلهای استاد رو تو فلش براش ریختم و گوش میده.
برام خیلی جالب بود که اعضای یه خانواده تو سایت هستن، قبلا متوجه شدم سید علی خوشدل عزیز و عارفه جان و شکیبا جان که خانواده هستن عضو سایت هستن، الان هم شما و دختر عزیزتون یاسمن جان زمانی، که کامنت هاشو قبلا خونده بودم.
براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم در کنار عزیزانتون.
جالبه که چند دقیقه قبل کامنت شما برای خودم در پاسخ به پیام هامو دیدم و خوندم و سپاس گزارم از وقتی که گذاشتین و برام نوشتین.
الان هم هدایت شدم پاسخ بنویسم اینجا براتون.
خدای قشنگم، دوستت دارم و سپاس گزارتم فراوان.
سلام به فاطمه خانوم …دوست نازنینم …
ازینکه وقت ارزشمندت رو برام گذاشتی و نوشتی بی نهایت ازت سپاسگزارم
ممنونم ازتون برای تموم تحسینتون …و واقعا قلم شما هم بسیار شیوا و رساست برای من …
صحبت های زیبای شما،من رو یاد غزل زیبایی از مولانا انداخت که براتون مینویسم تا هممون استفاده کنیم ازش
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
به نام خدایی که عاشقشم، به نام خدایی که عاشقمه
سلام فاطمه خانم عزیز و مهربان.
براتون دنیا دنیا آرامش و سلامتی و ثروت آرزو میکنم الان و هر زمانی که این پیکِ دوستی و حسِ خوب میرسه دستتون.
امروز صبح اتفاقی پیش اومد که یاد شما و این کامنتتون افتادم…
دفترها و وسایلم روی میز غذاخوری پهن بود به عادت اکثر اوقات و مینوشتم، یه لیوان آب هم آورده بودم که بخورم…
دستم خورد لیوان آب مفصل ریخت روی دفترم و میز و مداد و وسایلم…
واکنشم خلق شد: خِیره، آب روشنی هست…
دفترمو گذاشتم خشک شه جلوی پنجره.
با پارچه خشک کردم میز رو.
بدون هیچگونه اوقات تلخیِ رایجِ گذشته…
عاشقِ این لحظاتی هستم که خودم خلقشون میکنم و واکنش گرا نیستم.
عجب چیزی شدی سمانه، عاشقتم دختر.
ماچ به خودم، ماچ به خدا.
استاد جانم، بابت تک تک واکنش هایی که خلق میکنم خودم که تعدادشون هم داره بیشتر میشه، از شما سپاس گزارم.
استاد جانم، سید حسین عباس منش عزیز و دوست داشتنی، انسان صادق و توحیدی، بهترین الگوی من در حیطه ی مادیات و معنویات، سپاس گزارتونم ثانیه به ثانیه.
بی نهایت سپاس گزار خدا هستم که منو در مدار آگاهی قرار داد و تونستم این حس های شیرین رو تو زندگیم تجربه کنم در زمان حیاتم.
استاد شما همیشه میگین از نتایجمون با شما صحبت کنیم و شعار تکرار نکنیم…
اینکه سمانه خودش میدونه چقدر در لحظه سریع واکنش گرا بود و هست، اما این مدتی که متمرکزتر داره روی خودش کار میکنه با آگاهی های سایت و داره کم کم واکنش خلق میکنه، اینکه پله پله دارم جلو میام و یاد میگیرم، درکم بهتر میشه، مدارم عوض شده که خودم با پوست و گوشت و استخونم دارم حسش میکنم، اعتماد به نفس و عزت نفسم که بهبود پیدا کرده، درک بهترم نسبت به هدایت و تسلیم خدا بودن، افزایش شجاعت و جسارتم، بهبود باورهای چِغِر و بد بدنم در رابطه با ثروت و فراوانی، بهبود باورهام و ورودِ راحت ترِ ثروت به زندگیم، توجهم به زیبایی ها و ورودشون تو زندگیم، توجهم به تحسین و ورود تحسین به زندگیم، سلامتیم، آرامش عمیق و قلبیم، ورودم به مدار امنیت، بهبودِ ارتباطم با عزیزانم، بهبود کنترل ذهنم، تناسبِ اندامم، لذت بردنم از زندگی با هر چی که دارم الان، سپاس گزارتر شدنم به صورت قلبی و ارتباطِ قلبیِ عمیق تر با خدا و خیلی چیزهای دیگه…
این یعنی نتیجه، یعنی دارم ثمره ی بهبود باورهامو اندازه ی تلاش و کوششم میبینم و حس میکنم.
برای تک تک تغییرات و بهبودهام شاکر خدا هستم.
تحسین میکنم خودمو.
سپاس گزار شما هستم استاد جانم که سخاوتمندانه به اشتراک میذارین این همه اگاهیِ ناب و خالص و اصل رو.
حقیقتاً اون لیوان آبی که صبح ریخت روی میز روشنی بود و نور که واردِ زندگیم شد…
چند روز بود که نوشتنم تو سایت اتفاق نمیوفتاد، خوشحالم از دیروز دوباره سعادت پیدا کردم که بنویسم.
خدایا قلبِ من پیش تو گیره، کنارِ تو همه چی بی نظیره
عاشقتم خدا، بمبِ انرژیِ من، قربونت بره سمانه
سلام سمانه جونم
بینهایت ازت ممنونم که باز هم برام نوشتی خدا می دونه که چقدر خوشحال شدم وقتی که این (پیک دوستی و حس خوب) بدستم رسید و اون دوتای قبلش
خدا رو شکر که مامانت تو این مسیر همراهته و با هم در مورد رشد و و بهبود و موفقیت صحبت می کنید نعمت خیلی بزرگیه که تو خانواده کسی باشه که آدم بتونه راجع به این موضوعات باش گفتگو کنه
خدا رو شکر غیر از یاسمن دوتا دخترای دیگه ام نسیم و سمیه هم عضو سایتن و همگی تو این مسیر هستیم
سمانه جان منم قشنگ یادمه اون پاسخی که 11 دی ماه 1401 برای کامنت خوبت گذاشتم گفتی اولین پاسخ به کامنتات بوده و خودت هم اولین پاسخ درسایت رو در جواب پاسخ من نوشتی یادش بخیر
تحسینت می کنم برای این حجم کار کردنت روی خودت و برای واکنش زیبایی که موقع ریختن لیوان آب روی دفترت (که خیلی هم برات ارزشمند بوده) خلق کردی یه ماچ هم از طرف من روی گونه های زیبا و صورت خندونت
در آغوش پر مهر خدا هر روز موفقیت هات بیشتر و بیشتر بشه
سلام فاطمه خانم عزیز و دوست داشتنی.
دیشب ساعت 22:47 دقیقه دایره آبی رو دیدم و خوشحال شدم که پیام دارم از یکی از دوستانِ عزیزِ توحیدیم در این سایت پر محتوا.
خوشحالم کردین که برام نوشتین.
ماچتون خیلی بهم چسبید.
سلامتی و ثروت و آرامش فَوَران کنه تو ثانیه به ثانیه ی زندگیتون.
خدا رو شکر برای هم مسیر بودت شما و سه تا دخترهای گلتون در مسیر بهبود و رشد.
خدا رو شکر برای هم مسیری خودم و مامانم و اعضای خانواده ام در مسیر رشد و بهبود.
ممنونم که تحسینم کردین، گوارای وجودم شد.
در مورد دفتر یاد گذشته ام افتادم: قبلا اگه چیزی رو اشتباه مینوشتم یا کوچکترین لَکی روی دفتر میوفتاد اون صفحه رو میکندم تا نبینم اون اشتباه یا کثیفی رو، و دوباره مینوشتم. این از کمال گرایی ام میومد.
الان تبدیل به چیزی شدم که دیشب تو دفتری نوشتم که به واسطه آب ریختن روش کاملا صفحاتش کپلی و قلبمه سلمبه شده و ظاهری غیر نامتعارف پیدا کرده …
به راحتی مینوشتم دیشب، این تغییر رو تنوع دیدم و به زندگیم ادامه دادم.
این نتیجه برای من شگفت انگیزه، خیلی شاکر خدا هستم، خیلی شاکر استاد هستم و تک تک آموزش های ناب و خالصشون.
خدایا سپاس گزارم برای نعمت و ثروتِ ورودِ دوستانِ عالی و توحیدی به زندگیم.
سلام فاطمه جان
چقدر کامنتتون رو دوست دارم.
مثال کتری خیلی حقیقی و قابل درک هست، خیلی لذت بردم.
دقیقا منم اینطوری شدم، یه عالمه مثال ریز و درشت اومد تو ذهنم که بله، سمانه ی قبلی با جدید چقدر فرق کرده…
چقدر آروم تر شده.
چقدر با خودش و بیرون در صلح بیشتریه.
چقدر کمتر واکنش گرا هست و بهتر واکنش خلق میکنه.
چقدر جذابه که نتایج کار کردن روی خود، اینطوری به صورت صبر و آرامش و تامل تو لحظات زندگیم دارن ظاهر میشن.
خدا رو بی نهایت شاکرم.
از استاد بی نهایت سپاس گزارم.
از تک تک دوستانی که کامنت میذارن و راهگشا هستن سپاس گزارم.
تحسینتون میکنم برای پاسخی که برای سعیده جانِ خوش انرژی گذاشتین.
خدا رو خیلی شاکرم برای این سایتِ توحیدی و ارزشمند.
منم بارها شده خواستم بنویسم ولی نشده…
الان هدایتی اومدم و شروع کردم به نوشتن برای شما و تحسینتون برای آرامشتون، برای اون خیره گفتنتون تو ماجرای کتری قوری…
چقدر این عبارت معجزه میکنه:
الخیر فی ماوقع
هر چی پیش بیاد خیره، هر چی پیش بیاد به نفعِ منه، خیرِ من هست.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام سمانه جانم
خیلی ازت ممنونم که برام نوشتی
چقدر احساس خوب بمن هدیه دادی
خدا رو شکر که کامنتم حس خوبی به شما داد
من هم تحسینت می کنم
که اینقدر خوب و زیبا نوشتی
تحسینت می کنم که اینطور خوب روی خودت کار می کنی
تحسینت می کنم که این همه نتایج خوب رو خلق کردی
عاشق این فضای کامنتها و به اشتراک گذاشتن تجربه ها و تبادل نظر با دوستانم هستم
خیلی هم ازش نتیجه گرفتم
خیلی به رشدم کمک می کنه
خدا رو شکر که همگی در پی پیشرفت خودمون هستیم
در پناه خدا زندگیت پر از خیر و برکت و سلامتی و شادی وموفقیت باشه
به نام خدای هدایتگرم.
سلام فاطمه جان.
سلام به همه ی دوستانِ عزیزِ هم فرکانسی و هم مدار.
ممنونم از پاسخی که با مهر برام نوشتین فاطمه جان.
اومدم تخصصی از شما تشکر کنم، تشکری ویژه:
اولین پاسخی که در سایت برای من اومد از طرف شما بود به تاریخِ 11 دی 1401، الان هم پاسخ شما به دستم رسیده که 11 تیر 1402 برام ارسال کردین.
برای من خیلی جالبه.
یه نشونه ی قشنگ تو کامنت های سایت برام محسوب میشه و جذابیت حرکت در این مسیر و ادامه دادنش.
سپاس گزارم که سخاوتمندانه برای من و بقیه ی بچه ها مینویسین و مهربونی رو پخش میکنین در این سایتِ توحیدی و دوست داشتنی.
سپاس گزارم ازتون برای اینکه تحسینم کردین.
بهترین ها برای شما، یاسمن جان و خانواده ی عزیزتون.
خدایا عاشقتم که منو هدایت میکنی هر لحظه
سلام سعیده ی عزیز و دوست داشتنی که دل همه رو بردی با کامنتات… خیلی تکراریه که بگم چقدر خوب می نویسی… مرسی که انقدر کامنتات خوبه و به دل می شینه… نکته ی خیلی مهمی بود برام که منتظر هدایت خدای مهربون می مونی برای نوشتن کامنت. چون تو و بقول خودت حمید حنیف و خیلی بچه های دیگه که انننقدر کامنتاتون عالی و فوق العاده س نمی خواین فقط کامنت نوشته باشین. می خواین اون چیزی که خدای مهربون میگه بنویسین… اینجوری میشه که کامنتاتون انقدر درس توش هست.. واقعا مرسی که این نکنه رو یاداوری کردی بهم… مرسی که کامنت می ذاری… امیدوارم منم بزودی مدارم بالاتر بره و بتونم مثل شماها کامنت بذارم. البته که می دونم خیلی بهتر شدم و خدای مهربونم رو شاکرم که دارم تکاملم رو طی می کنم تو کامنت نوشتن. من تا 5-6 ماه پیش بندرت کامنت می ذاشتم. البته بیشتر دوره ها رو گوش می دادم و یه توجیه هم برا خودم داشتم کامنت نذارم اونم این بود که دوره ها رو با خواهرام و مامانم شریکی می خریدیم ولی همش از پروفایل خواهرم بود و می گفتم ولش کن حالا من بیام از پروفایل یاسی بنویسم سلام من سمیه م؟ بی خیال، فعلا همین که فایلا رو گوش بدم بسمه. و واقعا هم بسم بود چون فرکانسم در همون حد بود، فایلای زندگی در بهشتم فقط می دیدم اما چی می شد تا من یه کامنت بذارم… به مرور از دو ماهی یه کامنت، شد ماهی یکی، دوهفته ای یکی، هفته ای یه کامنت… فایلای نتایج رضای عزیز عطار روشن یه جرقه در من زد که «تو به این میگی کارکردن؟؟ خودتو مسخره کردی؟ به خودت بیا اینه تعهد اینه اراده برای تغییر… یاد بگیر و ببین که درست کار کنی چه نتیجه هایی می گیری…» خلاصه که کلی خجالت کشیدم و از اونجا استارت خورد و من سعی می کردم رو هر فایل یه کامنت بذارم… تو این مدت شاید دو سه تا کامنت دلی هم داشتم که موقع نوشتن وصل بودم…
حالا کامنت شما برام شد یه تلنگر که کامنت بنویس ولی نه هر کامنتی… بذار روح خدا در تو جریان داشته باشه وقتی می نویسی، بذار وصل شی به منبع و بنویس… بازم مرسی که انقدر زیبا و دلنشین می نویسی…
امیدوارم در پناه حق سالم و شاداب و ثروتمند باشی سعیده جان.
سمیه ی قششنگم سلااام بروی ماهت …
من چقدر خوشبخت و خرسندم ازینکه دوستان عزیزی دارم که همشون از یک خانواده هستند و چقددر شما برای الله عزیز بودید که همتون باهم به این مسیر شیرین هدایت شدید …
زندگی قشنگ توحیدی شما …آرزوی خیلی از ماهاست …
خداروصدهزااار مرتبه شکر برای این هم مداری خانواده باهم …
بینهایت از دریافت نقطه ی آبی شما خووشحال شدم …برای تموم تحسینت ازت سپاسگزارم که همش تجلی زیبایی های درون خودت بود …
بی نهایت دوستت دارم …و از خدا میخوام در بهترین زمان و مکان …روی ماه همتون رو ببینم …
به دستان قدرتمند پروردگار یکتا میسپارمتون … خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
غرررق نووور باشید همیشه …
قلب فراااوااان
سلام سعیده ی عزیزم، چقدر عکس جدیدت رو دوست دارم یه نور و روشنی خاصی داره…
آره واقعا این نعمتیه که من هر صبح و شب براش خدای مهربونم رو شکر می گم. با اینکه من و خواهرام و مامانم تو سه تا کشور متفاوت هستیم ولی تقریبا روزی نیست که با اسکایپ باهم راجع به فایل جدید و فلان کامنت و جواب کامنت صحبت نکنیم. و البته که خیلی وقتا ذکر خیر دوستان شاگرد زرنگ و فرکانس بالا از جمله تو عزیز دوست داشتنی زیاد پیش میاد :)
از صمیم قلب از خدای مهربونم می خوام شرایطی فراهم کنه تا در بهترین زمان و بهترین مکان تو رو ببینم و کلی گپ بزنیم از قوانین و خدابندهای خدای مهربانترین. امیدوارم در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشی دختر توحیدی دوست داشتنی.
سلام سعیده جانم!
دیروز که کامنت های مامانم رو میخوندم دیدم یکیش در جواب به کامنت شماست، کامنت مامانم رو خوندم و اتفاقاً موضوعی که به نظرم اومد رو در جوابش نوشتم، ولی فرصت نشد کامنت خودت رو بخونم…امروز کامنتت رو خوندم و دیدم که هر دومون عبارت “الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا” رو توی کامنتمون نوشتیم!! خیییلی برام جالب و شیرین بود…چقدر من عاشق این کلمه ی “هدایت” هستم و این روزا دارم باهاش زندگی میکنم به لطف خدا!
چه مناجات بی نظیری دوباره نوشتی دختر، لذذذذذت بردم و همراه تو اونا رو زمزمه کردم!
خیلی خوشحالم که توی مدت مناسبی با کار کردن روی خودت تونستی اطرافیانت رو اونجور که دوست داری بچینی!
دوسِت دارم سعیده ی نازنین و در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم :-*
سلام نازنننینمم …سلام بروووی ماهت
اگر بدوووونی چقددددر خووشحال شدم فهمیدم خانم سلیمی عزییز…مادر قشششنگ شماااست
از شمال ایران تااا توورنتووو شکلککک چششم قلللبی براتون …
خیلی دوستون داارم خیلی …
ازته قلبم میخوام…خداوند مادر عزیزم من رو هم به این مسیر شیرررین هدایت کنه زووودتر
الهی آمینننننن
خانواده ی قششنگتون رو به دستان قدرمند الله یکتا میسپارم…
غرق نووور باشید همیییشه
سلام سعیده جانم!
مرسی از ابراز احساسات قشنگت (چشمان قلبی)
آره من و مامانم و دو تا خواهرام هر سه تاییمون عضو سایت هستیم…باورت نمیشه چقدر هم راجع به شما و دوستان دیگه بین خودمون صحبت میکنیم…هی میگیم دیدی سعیده امروز فلان چیزو نوشته بود یا فلان حرف قشنگو زده بود…خیلی دوسِت داریم هممون (قلب)
انشاالله با این روند عالی که داری روی خودت کار میکنی اطرافیانت و عزیزانت هم مثل خودت جذب این مسیر شیرین میشن و باهم عشق میکنین از این مسیر!
من هنوز فرصت نکردم دو تا فایل آخر رو ببینم، روی فایل یکی مونده به آخر هم که دیدم کامنتت برتر شده و دارم لحظه شماری میکنم که بخونمش و ازش لذت ببرم مثل همیشه… اون طرف میبینمت عزیزم (چشمک)
سلام به سعیده عزیزم دوست خوب و هم فرکانسی ام
هر روز از دل نوشته های زیبات درس یا میگیرم،درس خضوع در مقابل پروردگار درس سپاسگزاری
منم از سلولهای خاکستری مغزت سپاسگزارم که اینگونه عاشقانه هات با پروردگار رو می نویسن،برای من که درس توحید و فروتنی رو بیاموزم
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
جانِ جانان ازت سپاسگزارم
سلام سعیده عزیز
قسمت اول کامنت شما که تشکر کرده بودید از استاد به من یاد آوری کرد که من هم بایستی عید رو به استاد تبریک میگفتم .استاد عزیزم مثل سعیده و هزاران نفر دیگه از اینکه توحید رو به ما یاد دادید،قرآن رو به ما یاد دادید،شکرگزاری وسپاسگزاری رو یادمون دادید،حال و احساس خوب رو یادمون دادید و….صمیمانه سپاسگزارم و امید دارم بهترینهای خدا در دنیا وآخرت نصیب شما بشه
سعیده عزیز سپاسگزارم که این مهم رو بهم یاد آوری کردید و برای شما هم آرزوی بهترینهای دنیا وآخرت دارم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام و عرض ادب خدمت سعیده ی بی نظیر
چقدر پر احساس
چقدر قلم تون تواناست
به قلم سوگند
به اون حرف های از درونش متراود سوگند…
هر با که می نویسد فقط اشک میریزم
آفرین بر شما که همچون
نامتان خجسته و مبارکی.
مگه میشه سعیده بنو یسه
حمید عزیز بنویسه
دست به قلم نشد و از ش به راحتی گذشت.
اندازه اون حس قشنگت دوست دارم
خدا میدونه برای دیدار تک تک دوستان بیقرارم و لحظه شماری میکنم.
انرژی مثبت دادی.
حالتون عالی و متعالی
سایتون برقرار
به امید دیدار.
سلام آقای بساطیان عزیز
خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم که همیشه این لطف و محبت شما،شامل حال این بنده ی کوچیکش هست
درواقع به قول استاد،شما نور و عشق و صلح و آرامش درون خودتون رو به ما ارزونی دارید …
قدردان هر نقطه ی آبی پر از مهرتون هستم بی نهایت …
همیشه غرق نور و عششق و مرحمت پروردگار باشید برادر عزیز توحیدی من
به امید دیدار شما در بهترین زمان و مکان
و تنها با یاد خدا قلب ها آروم میگیره
سعیده ی عزیز شما بسیار خوش تیپ و زیبا هستین
خدا هر روز ب زیبایی و جذابیت شما بیافزاید
آروم شدم وقتی گفتی
اینجا برای من کعبست اینجا برای من غاز حراست
یعنی از همینجا میتونم دور خدام بگردم خواسته هام رو ازش بخوام – میتونم با خدای خودم خلوت کنم
انگار نوشتن و اشک از چشمان جاری شدن مرحله ای هست ک داریم ازش گذر میکنیم
مرحله ای یاد میگیریم حال خوب هم اشک را از چشمان جاری میکند
لطافت تو بر گر دون دی ب قلبم
گرمای شکر گذاری شما اینقدر ب دلم نشست ک قلب یخیم رو آب کرد و اجازه داد قلبم راحت بتپه
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشین
سلام سعیده عزیزم دوست هم فرکانسی ام
بسیار لذت بردم از متن و محتوای زیبای کامنت تون ، از این عشق بازی با خدا و باورهای توحیدی تون
تحسین میکنم رابطه عمیق تون رو با پروردگار جهان هستی، این روزها من هم مثل شما دارم سعی میکنم ارتباط عمیق تری با پروردگارم داشته باشم و روی بهبود شخصیت و بهبود مهارتهای فردی ام کار کنم ، در این مسیر خوندن کامنتهای دوستانی مثل شما آموزنده و کمک کننده است .
سپاس از کامنت زیباتون
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام ودورود فراوان به سپیده عزیزم
سلام دختر توحیدی
سلام دختر غار حرا
سلام خواهر عزیزم
سلام قشنگم
سعیده جونم نمیدونی وقتی کامنتهاتو میخونم چقدر با تک تک سلول های بدنم احساس شعف الهی میکنم
منم هر بار که میام توسایت اکثرا از صبح که با عشق وارد سایت میشم اول ازخداوندو قرآن آسانش هدایت میطلبم و خودش بهم میگه
الله و اکبر چقدر با هم هم فرکانس هستیم
منم هر بار که میخوام کامنت بنویسم تا وقتش نشه و خودش اجازه نده یک کلمه هم نمیتونم بنویسم الله و اکبرررر
انصافاً که راست گفتی دختر توحیدی
منم اون الهام قبلم مرده خداروشکر ویک انسان جدید با نگاهی آگاهانه و ساده تر با قوانین خداوند متولد شده است.
جدیدا هر اتفاق به ظاهر بد میوفته با این دید که خیری دران هست نگاه میکنم و خدارو صدهزار مرتبه شکر که قطعا برام خیر میشود الهی شکرت
هر بار بچهها مثلاً کاری کردن که باید تمیز کاری میشده یا حتی خودم کاری انجام دادم به ظاهر بد انصافاً خیلی آرامتر و صبورتر از قبل بهش نگاه کردم و با حال بهتری کار را درست کرده ام و میبینم که این روزها چقدر بهترم شکر خدا چقدر آرومتر م
الهی صد هزار مرتبه شکررررررت
سعیده جانم چقدر آیات قرآن را به طرز شگفت انگیز بیان میکنی ومینویسی منم عاشق نوشتن کلام خدا به عربی در کامنتم هستم که معنیش راهم بنویسم ولی یا من بلد نیستم با گوشی بنویسم یا اینکه برنامه خاصی باید روی گوشی نصب بشه ؟
تا حالا هر چی هدایت خواستم در قرآن و کامنت نوشته ام فقط معنی آیات را نوشته ام باز هم خدارا شاکرم که دراین مسیر زیبا مرا هدایت کرده که اینچنین دوستانی توحیدی به سادگی واسانی داشته باشم و چقدر من لیاقت داشتم که اینچنین خداوند هدایتم کرده
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام ودرود بر سعیده ی عزیز
لذت بردم از کامنتت
چقدر فوقالعاده نوشتین و چقدر قشنگ سپاسگذاری کردین و عجب رابطه ی خوبی با خدای مهربان دارین
جمله ای که از استاد گفتین مختص منه و خدارا شکر میکنم که از کامنت شما به این آگاهی هدایت شدم دقیقا آدمهای احساساتی دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی را خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنن
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام ودورود فراوان به سپیده عزیزم
سلام دختر توحیدی
سلام دختر غار حرا
سلام خواهر عزیزم
سلام قشنگم
سپیده جونم نمیدونی وقتی کامنتهاتو میخونم چقدر با تک تک سلول های بدنم احساس شعف الهی میکنم
منم هر بار که میام توسایت اکثرا از صبح که با عشق وارد سایت میشم اول ازخداوندو قرآن آسانش هدایت میطلبم و خودش بهم میگه
الله و اکبر چقدر با هم هم فرکانس هستیم
منم هر بار که میخوام کامنت بنویسم تا وقتش نشه و خودش اجازه نده یک کلمه هم نمیتونم بنویسم الله و اکبرررر
انصافاً که راست گفتی دختر توحیدی
منم اون الهام قبلم مرده خداروشکر ویک انسان جدید با نگاهی آگاهانه و ساده تر با قوانین خداوند متولد شده است.
جدیدا هر اتفاق به ظاهر بد میوفته با این دید که خیری دران هست نگاه میکنم و خدارو صدهزار مرتبه شکر که قطعا برام خیر میشود الهی شکرت
هر بار بچهها مثلاً کاری کردن که باید تمیز کاری میشده یا حتی خودم کاری انجام دادم به ظاهر بد انصافاً خیلی آرامتر و صبورتر از قبل بهش نگاه کردم و با حال بهتری کار را درست کرده ام و میبینم که این روزها چقدر بهترم شکر خدا چقدر آرومتر م
الهی صد هزار مرتبه شکررررررت
سعیده جانم چقدر آیات قرآن را به طرز شگفت انگیز بیان میکنی ومینویسی منم عاشق نوشتن کلام خدا به عربی در کامنتم هستم که معنیش راهم بنویسم ولی یا من بلد نیستم با گوشی بنویسم یا اینکه برنامه خاصی باید روی گوشی نصب بشه ؟
تا حالا هر چی هدایت خواستم در قرآن و کامنت نوشته ام فقط معنی آیات را نوشته ام باز هم خدارا شاکرم که دراین مسیر زیبا مرا هدایت کرده که اینچنین دوستانی توحیدی به سادگی واسانی داشته باشم و چقدر من لیاقت داشتم که اینچنین خداوند هدایتم کرده
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد
سلام استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان گلم
از خدای خوبم سپاسگزارم که امروز سعادت شنیدن و دیدن این فایل ارزشمند را به من داد و نسبت به روز قبل ام چقدر آگاه تر شدم
در جواب سوال استاد باید بگم که بله کاملا درسته دقیقا به همین شکلی که استاد توضیح دادن برای من اتفاق افتاده و آنرا تجربه کردم
در واقع زندگی من را باید به دوقسمت تقسیم بندی کرد یک قسمت قبل از آشنایی با قوانین خداوند متعال و استاد عزیزم که در این قسمت وضعیت زندگی من خیلی وحشتناک بود و باورهای بسیار محدود کننده هم در زمینه روابط و هم در زمینه امور مالی داشتم و همیشه از نظر مالی محتاج دیگران بودم و از دیگران التماس می کردم تا به من پول بدن و در همه حال بدهکار بودم و هر چقدر بیشتر قرض می کردم بیشتر در این منجلاب فرو می رفتم و همیشه افرادی سر راهم قرار می گرفتن که یا کلاهبردار بودن یا به شدت به من ضرر میزدن و آدم هایی به شدت سمی و با باور کمبود و همیشه اسمم به عنوان یک آدم بدحساب و بدهکار به این و اون و بی پول برای فامیل و بستگانم جا افتاد بود و از دوست و رفیق و فامیل و هر آشنایی که داشتم پول قرض می کردم و آخر دست هم خیلی راحت پول ها از دستم میرفتن و من می موندم طلبکار ها حتی به جایی رسید بود که طلبکاران ریخته بودن در خونه من و در خونه من فریاد میزدن و من هیچ آرامشی نداشتم و از صبح تا شب استرس داشتم و به هر دری میزدم می خوردم به دربسته تا اینکه خیلی کاملا اتفاقی از طریق یکی از دوستانم با استاد آشنا شدم و قسمت بعدی زندگی من شروع شد یعنی قسمت بعد از آشنا شدن با استاد که زندگی من زیر و رو شد و خدا رو و قوانین خدا را با استاد شناختم و شبانه روز روی خودم کار می کردم تا اینکه نتایج یواش یواش پیدا شدن و من از کار کارمندی استعفا دادم و خیلی راحت همه بدهی هایم را دادم و دیگه طلبکاری نموند و از شهر خودم به یک شهر بسیار زیبا مهاجرت کردم و با آدم های بسیار عالی و ثروتمند و با فرهنگ آشنا شدم و خدا منو با یک دوست بسیار عالی آشنا کرد که بسیار با شخصیت و با کلاس بود و درآمد من هزار درصد افزایش پیدا کرد و یک ویلای چند میلیاردی ساختم و چند تا ماشین سواری و شاسی بلند خریدم و حتی برای ساختن ویلام خدا منو با کسی آشنا کرد که منو دیوانه کرد و چقدر در ساختن از صفر تا صد ویلا به من کمک کرد و حتی بیشتر از خودم پیگیر کارهای ساخت و ساز بود و هنوز که هنوزه داره کارهای منو انجام میده و چقدر در حق من فداکاری کرده و حتی پدر و مادر ام هم تعجب کردن که چطور شده این آقا داره اینقدر در حق تو خوبی می کنه و هر روز از کارکرد بنا و برقکار و لوله کش و نماکار و همه عوامل عکس می گیره و به صورت روزانه برای من می فرسته و چقدر با آدم های خیلی خوب دیگه آشنا شدم که خدا از طریق آنها ثروت هنگفتی را وارد زندگی من و خانواده ام کرد و چقدر خوشحالم که با استاد آشنا شدم و قانون و خدا را شناختم که اینقدر زندگی من تغییر کرد تازه کلی مطلب دیگه مونده که اگر بخوام همه آدم ها و شرایط را تشریح بکنم و در مورد آنها مفصل توضیح بدم باید کامنت چند صفحه ای بنویسم و اعتبار همه اینا مال خداست و من هیچ هیچ ام
خدایا شکرت
سلام دوست عزیزم
چقدر تجربیات شما احساس امید و انگیزه به من داد.
اینکه فرکانس درست بالاخره نتایجو درست میکنه
مهم نیست کجایی؟ مهم نیست تو چه گرفتاری و بدهی غرق شدی.
اگه تغییر کنی همه چیز تغییر میکنه.
انشالله باز هم بیاید و از موفقیتهای بیشترشون بنویسید
سلام ممنون ازکامنتتون کاش بیشتر توضیح می دادی که چه باورهایی ساختیم وچه تمریناتی رو روش زوم کردین که معجزه رخ داد در مورد اینکه چندوقته بااستاد آشنا شدین وچه دوره های بی رو انتخاب کردین آیا واقعا باورها تونو باچه چیزی عوض کردین آیا فقط تکرار بود یا نوشتن هم بود اگر پاسخ بدین ممنون میشم و بقیه هم خوشحال میشن
سلام آقای بالی پور عزیز
بسیار سپاس از کامنت زیباتون
ای کاش اگه چند صفحه هم طول میکشید مینوشتید تا همه دوستان استفاده کنند و بیشتر در مورد موفقیتتون توضیح میدادید ولی بازم سپاس از کامنت تون و امیدوارم همیشه موفق و خوش و خرم باشید️️️در پناه الله یکتا
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت دوست عزیزم اقا هرمز امیدوارم که بهترین ها رو داشته باشی
دوست مهربان من چقدر عالی بود کامنتت و چقدر باور پذیر شد برای من که از بدهکاری و قرض و همه چیز به یک ثروت و رابطه عالی رسیدی و اینکه اصلا مهم نیست اصلا تو چه شرایط و موقیعتی هستی فقط دیدگاهتو عوض کن و باور هاتو تغییر بده که جهان به خدمت ما در بیاد مثل سلیمان نبی که تمام جهان به خدمتش در امده بودن
فقط تنها همتی که باید انجام بدم اینه که باور هامو تقویت کنم و بپذیرم که باید طبق قوانین خداوند حرکت کنیم و حرکت کنیم و عمل کنیم
و من چقدر ذهنم اروم شد که پس میشه در هر شرایطی باشی و اونو تغییر بدی فقط دوتا جمله رو باید حذف کنم
که چطور و بابا نمیشه رو باید خط قرمز خودم قرار بدم که همه چیز شدنی من حرکت کنم و بسپارم به خداوند هدایتم کنه
سپاسگزارم دوست عزیز بابت کامنت فوق العادت که منو و باور هامو قوی کرد و منطق منو قوی کرد پس میشه وقتی اقا هرمز تونسته منم میتونم
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلامی پر عشق بر عزیزانم ، سپاسی پر عشق از دوستانی که با دستان الهی شان پاسخهایی ارزشمند برایم ارسال کرده و اشک شوق از دریافت پیغام های الهی را به دیدگانم جاری میکنند.
دیدگانم را از خواب گشودم چشمم بر دیدن روی ماهتان روشن شد، نورانیت چهره تان برایم یادآور ماه است که در ظلمات شب میتابد و چراغ راه شبهای تاریکمان میشود.
گرچه وجودتان از همان ابتدا برایم القا کننده چراغ راه بود ،اما چه زیباست این نورانیت در چهره تان نیز نمایان شده و از نورش بر قلبهایمان میتاباند.
همچنان که کلام گوهربارتان را شنیده و از دیدن روی ماهتان لذت میبردم در خاطرم تابوا و أصلحوایی میگذشت که لازم است اجرا شود تا بتوانی مشمول توابیت خدا شده و قره العین هایش را بچشی.
من همچنان در اوج غیر منطقی بودنش ،در حال پاکسازی خانه کلنگی پدریم هستم.
برایم همچون آماده سازی غیر منطقی کشتی نوح در بالای کوه و خشکی میماند.
هربار که میخواهند مرا از اینکار منصرف کرده و به من یادآوری کنند که این خانه در حال اخذ مجوزات تخریب و ساخت است، و نیازی به این کارها نیست ،بیشتر برایم مسجل میشود این همان عمل صالحی است که پاداشش قره العینهایی است که بما کانو یعملون پایه و اساسش است.
برای نتیجه متفاوت از خانواده ام باید متفاوت عمل کنم ،این همان اقدام لازم برای خارج شدن از سیکلهای معیوب زندگی ام است.
دیگر نجوای ذهنم نمیتواند مرا مواخذه کرده و هربار به من بگوید عقبگرد داشته ای.
برگشتن به گذشته و پیدا کردن الگوهای تکراری و اصلاحش برایم مفهومی دیگر پیدا کرده.
چنان تابوا و أصلحوا در گوشم ندایش بلند میشود و خیالم را راحت میکند که گویی نجوای ذهن ، رویش کم شده در کنج رینگ نشسته است.
در حال انجام وظیفه اش است لیحزنک اما خدا که صدایش بلندتر است ،کیدهای ضعیفش را انجام میدهد ، اما خدا هم پیغام ما ودعک ربک و ما قلی را به گوشم میرساند.
بگذار هر چه در آستین دارد رو کند، خدا با یک حرکت همه شان را نقش بر آب میکند.
در دل تضادهای کوبنده زندگی ام به خاطرم می آورد یونس را که فرار از قومش را بر قرار ترجیح داده و در دل نهنگی محبوس شده و استغاثه های لا اله الا أنت إنی کنت من الظالمینش برایش فستجنا له و نجیناه من الغم را به ارمغان آورد.
او نیز راه تابوا و أصلحوا پیش گرفته.
به خاطرم می آورد موسی را که بعد از سالها فرار از فرعونیان و ترسهایش ، امر الهی او را به سمت فرعون برگردانده و باز هم برایم اهمیت تابوا و أصلحوا را گوشزد میکند.
موسی هم باشی باید برگردی و اصلاح مسیر کنی.
باید به دل هرچه که روزی از آن فرار کرده ای برگردی و با آن مواجه شوی.
رفتن به مدارهای بالاتر فقط با رفتن به دل ترسهایی میگذرد که آن را مسکوت نگه داشته ای.
گرچه نجوای ذهنم مرا بابت برگشتهای مکرر به رابطه قبل با همسر، و خانه پدری ، سرزنش میکند، اما خودم میدانم که من از هدایتی تبعیت کردم که نتیجه اش لا خوف و لا یحزنون است.
من برگشت کرده و با ترسهایم مواجه شدم.
علی مأمور ترسهای من بود.الگوی تکراری زندگی ام ترس و ناامنی.
آن نفیسه با آن ترسها با آن احساس گناه ها با آن الگوهای ذهنی مخرب نمیتوانست بهتر از آن شرایط و رابطه را تجربه کند و هربار لازم است این را به خود یادآوری کنم. او نبود شخصی دیگر و خدایم چه مهربان بود که اجازه نداد با شخص دیگری آن تجربه ها را داشته تا عزت نفسم ویران نشود.
برای همین است هیچ کینه ای از او به دل ندارم و برایش از ته قلبم بهترین ها را آرزو میکنم.
او تک تک فرکانسهایم را به من برگرداند.
او مأمور بما کسبت أیدیهممن بود.
او بهترین و درست ترین مرد در زندگی من بود تا اراده الهی بر قوی کردن افراد ضعیف انجام شود. تا نفیسه ای خلق شود که به دل ترسهایی برود که پشت هر مردی را میلرزاند.
او را همچون دکتری میدیدم که شاید در هنگام شوک الکتریکی دادن با فشارهایش دنده های بیمار در حال مرگ را بشکاند اما به او حیات را هدیه میدهد.
من دستبوسش هستم که دستانش دستی الهی بود در زندگی ام.
او به من کمک کرد تا قوی شوم، به توحید برسم.
برای حضورش از خدا سپاسگذارم.
او موهبت زندگی من بود.
من مفهوم فزت و رب الکعبه را به خوبی درک میکنم.
با کنترلهایش با محدود کردنهایش با همه به ظاهر کارهای نا زیبایش من را به این مسیر الهی رساند.
هنوز هم به هیچ احد و ناسی اجازه نمیدهم جلوی من پشت سرش صحبتی کند.
به عقب بر میگردم و یاد نگرانیهای های یعقوب گونه پدرم. دختر زیبایش بودم و کسی که از بچگی برایش شعر یک دختر دارم شاه نداره را با رقص و بشکن خوانده و نور چشمی اش است. اگر میگفتم ماه سیاه است میگفت همان که نفیسه میگوید.
ترس از خفاش شب ها و مردهایی که دختران ساده لوح و زیبا را فریب داده همیشه با او بود ، دختر زیبا و سرکشش بودم و تنها راهش این بود که مرا محدود کرده و مرا از مردها بترساند.
اما همانطور که یعقوب نتوانست در جهت حفظ یوسفش کند ، او هم نتوانست.
روزی که این الگوی تکراری ترس از مردها را متوجه شدم، عزمی راسخ جزم کرده که به دل ترسهایم بروم.
روزهایی که تنها به دیدن واحد های نوساز میان کارگران ساختمان رفته و حفیظ بودن خدا را میدیدم که هیچکس قدرتی ندارد که به من آسیبی برساند و امنیت بر قرار است.
پدری که مرا از قاضی میترساند و میخواست من حرفم را به وکیلم بگویم تا او انتقال دهد مبادا که بر علیه من شود ،از هدایت تبعیت کرده و پر قدرت بدون ترس می ایستادم و حرفم را میزدم و قاضی را خدایی میدیدم که همه رأی ها دست اوست و همه رأی ها را به نفع من صادر میکند.
روزهایی که تهدید ها و ناامنی های زندگی من ترسها را به وجودش رخنه داده بود و با خواهش هایش میخواست من مهریه ام را ببخشم و میگفت خودم مهریه ات را تقبل کرده و میخواست من برای قطع سیکل معیوب رابطه ام باج دهم و من تا آخر ایستادم و از هدایت الهی که لا تخشوهم و أخشون بود تبعیت کردم.
خواسته من تمام شدن نعمتهای الهی در زندگی ام بود و کدش لا تخشوهم و أخشون بود لا تخافوا هم وخافون بود.
الگوی تکراری زندگی من قرار گرفتن در مدار آدمهایی بود که مأمور ترسهای من بوده و من برای امنیت و قطع آن ارتباط ، هربار فرار و باج دهی میکردم.
الگوی تکراری من ترس از تهدید و مورد تهمت قرار گرفتن است.
برگشت من حکم همان تابوا و أصلحوا یی را داشت که همچنان در حال انجامش هستم.
از ترس حق سکوت دادن ،شاید مهمترین دلیل تکرار این الگوی بیرونی بوده.
شرک همان تنها نجس موجود در جهان.
به عقب تر که برگشته بررسی میکنم ، به خروج از چهارچوب ها و حدود الهی و عدم درک قوانین میرسم.
همیشه افرادی در زندگی ام قرار گرفته، از نزدیکترین افراد که مرا از اینکه گزارش کارهایم را بدهند میترساندند.
از تهدید های مادرانه ای که همیشه برای کنترل بچه ها به زبانشان جاری بوده که
اگر پدرت بفهمه
تو میدونی و بابات
الان زنگ میزنم به بابات
جمله هایی که با شنیدنش آواری از ترس را بر روی سرم خراب میکرد.
از معلمین و ناظم و مدیر مدرسه گرفته که به خاطر عدم رعایت قوانین مدرسه با والدینم تماس گرفته و تکرار آن الگو نشان از کدی مخرب از رعایت نکردن اصول و قوانین را داشت.
از همسری که تا خلاف میلش رفتار کرده تلفن در دست ،شب و روز و نصف شب گزارش کارهایم را به پدر ، برادر و همسران خواهرم داده و همان جمله که از شنیدنش حالم به هم میخورد را بر زبان آورده و پته ام را روی آب میریخت.
هنوز هم خاطرم هست ، که سالها شرایطی را تحمل کردم فقط به این خاطر که این تهدید خواب را از چشمانم میربود ، که اگر بروی تمام اتفاقات دوران دوستی مان را برای پدر و برادرت تعریف کرده و میگویم دخترش چکار کرده است.
اولین بار که جدا شدم او همه آن پته ها را پیش هرکس که رسید روی آب ریخت. و من با آن چیزی که از آن فرار کرده و حتی حق سکوت هم دادم ملاقات کردم.
او به من کمک کرد تا این ترسهایم ریخته شود.
او را همچون امداد الهی خود میدانم.
به گمانم درسش را گرفته ام ، کاری را انجام ندهم که نگران برملا شدنش باشم.
مخفی کاری هایم نشان از نادرست بودن کارهایم داشت، اگر کاری نادرست است من غلط کرده که آن را انجام دهم.
اگر کاری درست است با شهامت روشن و شفاف انجام داده و ترسی از برملا شدنش نداشته باشم.
و از شما سپاسگذارم که این را چه زیبا به من آموزش دادید.
من در اصل با بخشیدن چندباره حقوق الهی ام حق سکوت میدادم و برگشته آن را اصلاح کرده و این سیکل معیوب را تا پای جان ایستاده و قطعش کردم.
چنان مثالتان از ترامپ در 12 قدم و مهم نبودن نظر بقیه به خاطر کارهای نادرست گذشته اش مرا تحت تاثیر قرار داد که عزمی راسخ جزم کرده تا این پاشنه آشیل مهم بودن نظر بقیه و ترس از آبرو را درست کنم.
عزت و آبرو را جمیعا دست خدایی دیدم که هرکس بخواهد با آن بازی کند با خودش طرف است.
تمام تلاشم آن است آبرویم از دست آدمها را پس گرفته و به خدا واگذار کنم.
به همین خاطر بود که زمانی که سر سرقت مسلحانه ماشین مرا از پلیس امنیت و سپاه میترساندن که تو را میبرند و کاری میکنند به کرده و نکرده ات اعتراف کنی ، قلبم را خدایی مطمئن میکرد که نجات مومنین حقی است بر گردنش.
وقتی پدرم در جریان قرار گرفته و با ترس تماس گرفت که آروم و مودبانه به بازپرسی های سرهنگ فلانی جواب دهم که قرار است با من تماس بگیرد.
آنقدر قلبم را خدا محکم کرد که بگویم اگر او سرهنگ است من تیمسارم ، و خدا اجازه تماس گرفتن آنها را نیز به من نداد.
او چه خوب به وعده لا تخف و لا تحزن انا منجوک به من عمل کرد او چه صداقتی داشت در وفای به عهد.
تلاشم بر آن است ، مهمترین رضایت را راضیه مرضیه الهی قرار بدهم.
تمام سعی ام بر آن است آبرویم پیش خدا حفظ شود.
روزی که متوجه این شرک لعنتی شده کاری نبود که برای رفتن به دل این ترس انجام ندهم.
در دل زندگی با علی بوده که همه عکسهای دوتایی مان را پاره کرده ، در عین حال بازی ذهنی انجام داده و ترسها و هرگونه نیازم به بودن با آن فرکانس مردها را قطع و پاکسازی میکردم.
در عین حال وقتی با واکنشهایش مواجه میشدم ندایی در گوشم زمزمه کرده ، تو قطع نکردی که خدا قطع کرد
از آنجا که آدم خارج شدن از چهارچوب ها و قوانین بوده و مخفی کاری را راهی برای آن خروج از چهارچوب ها یافته بودم، همیشه ترس از این را داشتم که پدرم متوجه کارهایم شده و محبوبیتم را پیشش از دست بدهم.
و این ترسها و مخفی کاری ها با من به خانه همسر هم راه یافته بود.
خدا که نداشتم، که از او بترسم خدایم آنها بودند.
حرف برای گفتن بسیار است، شاید برای این فایل تا همینجا بسنده کنم بهتر باشد.
خواسته ام این است رحمت الهی بر من تمام شود.
جواب این است لا تخافوا هم و أخافون
لا تخشوهم هم و أخشون تا رحمتم بر تو تمام شود.
فوکوس لیزر در حال اجرا کردن این کد هستم.
در حال اصلاح ترس و حساب بردن از نارضایتی والدینم هستم.
در تلاش هستم بار حفیظ و وکیل بودن پدر مادرم را از دوشم بردارم.
برایشان خنده دار است که من چنان با قوی ترین پاک کننده ها به جان بخش بخش این خانه کلنگی که قرار إن شاالله تبدیل به أحسن شود، افتاده ام.
مهم نیست مرا وسواسی میخوانند.
مأموریتم اینک همین است.
آنها نمیدانند که من در اصل در حال پاکسازی تمام الگوهای تکراری مخرب ذهنی ام هستم، تا به مداری بالاتر بروم.
در حال پاکسازی آن خاطرات کودکی هستم که ریشه همه اتفاقات ناگوار زندگی ام بوده است.
الگوی تکراری مثبت وجودی ام را هم خوب است یادآوری کنم.
هر کجا وارد شوم خیر و برکتی الهی جاری شده و آنجا تبدیل به مکانی برکت یافته میشود.
از زندگی با علی و خانواده اش گرفته که بیشترین موفقیتهای مالی و کاری شان بعد از وارد شدن من در زندگی شان رقم خورده و تمام اموالش بعد از حضور من به نامش خورده بود.
اموالی که آنها را بیش از دو دهه داشته اما قفلی سنگین بر آنها زده شده بود و این قفل با ازدواج برایش باز شده بود.
آنقدر خیر و برکت حضورم در هر مکانی به وضوح مشهود است که از کلام مادرم جاری شده و ارزشمندی هایم را بیشتر برایم نمایان میکند.
با این آموزه های الهی تان به درک بهتری از این میرسم که خدا حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنها آنچه درونشان است را تغییر دهند
لازم است همچون یونس و موسی برگشتی زده و اصلاح مسیر داشته باشیم،همه پاداش ها بعد از رفتن به دل ترسها داده میشود.
کلید رفتن به دل ترسها را داخل قفلهای زندگی ات قرار بده و باز شدن دروازه ها را نظاره گر باش.
او تو را دست خالی به میدان رفتن به دل ترسها نمیفرستد.
اگر برای مواجهه شدن با آن ترسها ، هارون لازم باشد کنارت قرار میدهد.
اگر لازم باشد ید بیضایی و عقابی معجزه گر در دستانت باشد برایت قرار میدهد.
اگر امدادهای غیبی لازم باشد برایت از زمین و آسمان میفرستد.
لازم آیت لباس غواصی بر تن کرده و به عمق اقیانوس وجودمان رفته و به جستجو و کشف بپردازیم.
اقیانوسی شگرف که همه چیز درونش وجود دارد.
حلیه ها را بیابیم و ارزشهای درونی مان را بیشتر درک کنیم.
رجس ها و پلیدی ها را کشف کرده و وجودمان را از لوثش پاک کنیم باشد تا یطهرکم تطهیراشامل حالمان شود و طعم خوش تواب الرحیمبودنش را بچشیم.
سلام و درود خانم محسنی عزیز
نمی دانم بگویم کامنت خوندم یا شعر یا نثر! هر چه که بود قالب نوشتنتان آهنگین و خدایی بود. هنگام خواندن کلام شیوایتا محسور و حیران بودم. موهای تنم سیخ شده بود. تا به حال تو عمرم همچین کلامی را نه شنیده بودم نه خوانده بودم. انگار یک نویسنده چیره دست دست به قلم شده باشد. آنهم نویسنده ای عباسمنشی. معلوم است علاوه بر شیوه نوشتنش جنس سخنشم متفاوت خواهد بود. هزاران آرایه ادبی میتوان از کلامت پیدا کرد. هزاران عاریه و تشبیه و هزاران تمثیل!
انگار خداوند گفته و تو تحریر کرده ای! کلام و واژه گانم در تحسینت کم میارن و ناتوان و عاجزند.و قطعآ نخواهم توانست آنجور که شایسته توست؛ آنجور که دلم راضی شود بتوانم حق مطلب را بجا آورم.
بارها و بارها باید بخوانمش تا بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. کلامت برای من پر از نکته و درس بود.انگار خداوند از کلام تو با من سخن گفته باشد. شجاعتت؛ نگاه توحیدیت؛ واژگان الهیت و تلفیق کلامت با کلام خدا همه برایم درسها داشت؛ قلمت تواناتر؛ ایمانت قویتر و حال دلت و احساس قشنگت خدایی تر دوست عزیز.یا حق
سلام
ممنون از دوست هم خانواده گرامی بابت کامنت عالیییئییی
اول از خدا سپاسگزارم که منو هدایت کرد به دیدگاه عالیتون و فرصت خوندش رو به داد و منو وادار کرد که بیام از خداوند و استاد و شما دوست عزیز سپاسگزار باشم
فقط اینو بگم که کامنت شما و باید حداقل در عرض یک هفته بخونی تا با جون دل درکش کنی و بره تو مغزت از بس جمله ها سنگین و با کیفیت بالایی بودن و چقدر نکته و درس
من بهتر سریع موندم باید چندین بار دیگه بخونم به خاطر اینکه میشه مطالب زیادی از توش درآورد
میخواستم یک نکته ای رو اینجا بیان کنم و به شما تبریک بگم
اولا شجاعت و اقدام به عملتون رو
دوما آوردن مثالهای قرآنی و پیامبران رو تو زندگی امروزی
گذشته رو ابدیت کردین به حال واقعا دم وجودتون گرررررم
من اگه بخوام نکاتی رو بگم چندین برابر دیدگاه خودتون میشه آفرین بر شما
آچار اون قسمت که از نگرانی یعقوب گفتین خیلی خوشم اومد و اونجایی که گفتین دیگه من باج ترسهامو نمیدم
ممنون از شما
نفیسه جانِ زیبای توحیدی، چقدر تحسین برانگیزی، چه قلم گیرایی داری، بی نهایت بهت تبریک میگم که انقدر عالی داری روی خودت کار میکنی و روی ترس هات پا میذاری و از بینشون میبری، دیوار باورهای مخربت رو میشکنی و به جاش باورهای درست میسازی، خوندن کامنتت بهم حس خیلی خیلی خوبی داد، کامنت هات رو زیر فایل های اخیر خونده بودم اما الان نتونستم بهت پاسخی ندم و تحسینت نکنم، دمت گرم که انقدر خوب داری کار میکنی و انقدر شیوا مینویسی، چقدر لذت بردم از آیاتی که استفاده میکنی، نکته های زیادی ازت یاد گرفتم، ممنونم واقعا ممنونم. در پناه خدا شاد و سلامت باشی قشنگم
سلام به تو دوست ارزشمندم
بکار بردن کلمه تحسین برای این کامنت پرمحتوا وپراز آگاهی بانگارشی خاص کم است وباید ایستاد برات دست زد شجاعتت قابل تحسین است نوشتن به این زیبایی مرا شگفت زده کرد اصلا نمیدانم چی بنویسم که حق مطلب را ادا کرده باشم ودید مثبتی که نسبت به اتفاقات به ظاهر بد زندگیت داشتی توکل وتعهدت به خداوند ستودنی است
ممنون از اینکه هستی ونوشتی تا من هم یاد بگیرم
روی ماهت را میبوسم
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
سلام به نفیسه ی نفیس
بله موسی هم باشی باید برگردی واصلاح مسیر کنی تا درسهای هدایت را بتوانی درک کنی و انجام دهی موسی هم باشی وانسانی را به قتل برسانی و از ترس فرار کنی راه بجایی نخواهی برد من به هر خیری ازتوبرسد فقیرم را بپذیری وبر ترس هایت غلبه کنی وایمان بیاوری وفقط به او توکل کنی الهامات را دریافت کنی وعمل کنی بدون چون چرا
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
وقتی نوشتی که خونه کلنگی را با کلنگ به جانش افتادی تا بازسازی کنی دراصل به من این درس رادادی که با بازی بازی کردن نمیشود به درون خودت برسی باید آنچه برای ظاهرت خودت ساختی که مانند رطوبت که ساختمان را از درون درحال نابود کردن است جلوش را بگیری تا فرو نریزد تاانسانیت انسان برجا بماند نه اینکه دیگران تعریف کنند بلکه انسان خودش با تمام وجود از خودش راضی خوشنود باشد تا خدا هم از اوراضی باشد
واقعا از دلنوشتهایت که هر بار مینویسی بارها وبارها میخوانم نه برای داستان زیبایت بلکه برای اینکه درس بگیرم با خودم رو راست باشم صداقت داشته باشم ووقتی به این نقطه برسم دیگه نیازی نیست منتظر تعریف وتمجید دیگران باشم مهم خودم برای خودم هستم سپاسگزار خداوندم برای انسانهای صادقی چون شما هستم که مینویسید ونشر میدهید تا من هم بیاموزم درس بگیرم
شاد وسالم موفق باشی
سلام نفیسه جان
واقعا نویسنده بسیار ماهری هستین تحسینتون میکنم.
پیشنهاد میکنم اگه علاقه دارین شغل نویسندگی رو انجام بدین در زمینه بحثهای موفقیتی یا موضوعات جذب در قران.
چون از نوشته تون معلومه که آیات قران رو جویدن که هیچی، هضم کردین و میتونید در این زمینه یه نویسنده معروف وموفق بشین.
براتون آرزوی موفقیت دارم.شاد وسربلند باشین در پناه قرآن
به نام خدای مهربان.
سلام استاد عزیزم.
داستان این فایل، چند وقتی هست که من رو درگیر خودش کرده.
خیلی وقته که دارم فکر میکنم،چه باوری من دارم. چه ضعف شخصیتی من دارم که هر جا وارد رابطه ی دوستی یا کاری میشم، تهش به سوء استفاده یا بی عزت شدن من ختم میشه، یا طرف طوری با من صحبت میکنه که انگار من مقصر هستم.
قبل آشنایی با شما و آموزه هاتون، تو همین روابط کاری چنان ضربه هایی خوردم که هنوز اثراتش تو زندگیم هست و نتونستم پاکشون کنم.
من به خاطر این که خدایی تو زندگیم نمیشناختم با این وضوحی که الان دارم درک میکنم، هر جا وارد روابط کاری میشدم چنان روی طرف حساب میکردم که تمام زندگیم میشد اون شخص، و همون شخص به جایی میرسید که از دست من فرار میکرد و چنان من رو لای منگنه میگذاشت که زندگیم قفل میشد، (شرم دارم از اینکه این حرفا رو میزنم) ولی من یه همچین آدمی بودم. اینا در صورتی بود که فوق العاده ذهن خلاق و فوقالعاده آدم اکتیو و فعالی بودم، ولی حساب آخر رو روی بندگان خدا باز میکردم نه روی خدا.
و همین الگوی تکرار شونده در من چنان ضربه هایی به من زد که ورشکستگی مالی کوچکترین اون ها بود.که نگم چه خفت هایی رو تحمل کردم.
بعد از آشنایی با شما استاد عزیز،
فهمیدم که من مشکل اصلیم چی بود، اینکه مشرک بودم،
و سعیم این شده که هر جا مچ خودم رو گرفتم سریع اصلاحش کنم.
نمیگم موفق بودم ولی دارم تمام سعیم رو میکنم.
ولی این الگو داره هنوزم تکرار میشه، در حد ورشکستگی نیست یا خفت و خواری،
ولی باز میفهمم که داره به جاهای بد میکشه این داستان دوستی یا روابط کاری ما.
یه سریع افرادی رو هم میبینم که خیلی خشک و بی احساس برخورد میکنن تو روابط کاری یا دوستی شون، ولی به دینم کفر میاد.
میگم این آدم چرا اینجوری برخورد میکنه،
عجب رویی داره.
من اگه جای این بودم مهربون تر برخورد میکردم.
ولی وقتی نتیجه های زندگیشون رو میبینم خیلی خیلی موفق تر هستند از آدمهایی مثل من با افکار و دیدگاههای مثل من.
من از همون زمان آشنایی با شما و وقتی که شنیدم درد و دل کردن حتی با خدا هم درست نیست، دیگه با هیچ دوستی درد و دل نکردم،
سعی کردم الگوهای رفتاری خودم رو تغییر بدم.
ولی این الگو بازم داره تکرار میشه ولی ضعیف تر.
و با این فایل و صحبت شما استاد عزیزم که گفتید با جواب دادن به این سوال به باورهای محدود کننده ی خودتون پی میبرید.
این چند روزه خیلی دارم بهش فکر میکنم و امروز با این فایل تیر خلاص رو زدید به من.
اینا همه برمیگرده به احساس لیاقت من.
من از خوانواده ای باورهام شکل گرفته که خودمون اصلا آدم نیستیم ولی دیگران از دماغ فیل افتادن.
استاد خدا شاهده با اینکه سالهاست دارم بر خلاف آنچه که از خانوادم به ارث بردم عمل میکنم.ولی اون ذهنیت همرام هست که خودم رو لایق نمیدونم.
اگه پول داشته باشم غذای خوب میخورم. لباس خوب میپوشم، در کل چیزی رو از خودم دریغ نمیکنم،
ولی هر جای زندگیم که یه ناخواسته ای میبینم و در اون ریز میشم میرسم با احساس عدم لیاقت،
و تو روابط کاری و دوستی هم که خیلی مشهوده این عدم لیاقت.
و هر کاری که قلبم بهم میگه رو دارم انجام میدم، ولی میدونم که ریشه ی این باور خیلی قوی تر از این حرفاست.
امیدوارم که تو مسیر درستی که هستم این رگه های احساس عدم لیاقت رو درون خودم پیدا کنم و برطرف کنم.
به نظر من این احساس عدم لیاقت مثل همون گفته ی پیامبر هست که میگه.
شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی و پنهان است.
این احساس عدم لیاقت هم بیشتر از شرک نباشه کمتر از اون هم در وجود ما نیست و از خدا میخوام کمکم کنه که پیداش کنم تو زندگیم و برطرفش کنم تا جایی که میتونم.
چون فکر میکنم من خیلی از باورهایی که استاد شما میگی رو تو ناخودآگاهم ساختم ولی این گیرها ی اصلی هستن که نمیزارن زندگی روی خوشش رو به ما نشون بده.
استاد خدا خیرت بده که باز دری از آگاهی رو به روی ما باز کردی.
خدا نگهدارتون باشه
سلام رفیق کامنتتو خوندم و لذت بردم و در جواب احساس عدم لیاقت اینو بگم شاید به شما کمک بیشتری کنه چون من هم داشتم این موضوع رو و الان هم کمتر دارم و قبل از آشنایی با استاد ضربات بزرگی خوردم ولی الان به لطف خدا 1 سالی هست که بهتر شده البته آرام آرام الگوهای تکرار شونده کمتر شد و الان به ندرت برام پیش میاد ولی بازم مرتب روش دارم کار میکنم روش خودمو بهت میگم شاید دوست داشته باشی.
*احساس عدم لیاقت از چند باور مخرب تشکیل شده که مجموعه اونها این احساس رو تشکیل میده
1. مهم بودن نظر مردم
2.تایید گرفتن از دیگران حالا میتونه حتی افراد درجه یک باشه.
3.منتظر دستور گرفتن از کسی برای انجام کاری یعنی خودمون رو صاحب اختیار ندونیم.
4.تلاش برای راضی نگه داشتن دیگران حتی اگه حق با اون طرف بوده باشه.
5.جرات نه گفتن نداشتن یعنی در مقابل درخواست دیگران نه نگیم حتی در موارد جزعی،مثلا از سر کار اومدی خسته ای واقعا دلت میخواد استراحت کنی اونوقت یکی ازت درخواست داره بریم بیرون شما نه نگی و بری و…
6.توجه بیش از حد به محیط اطراف و آدمها که باعث خارج شدن آدم از تعادل درونی میشه
7.منتظر کسی بودن برای انجام کاری یعنی دنبال پایهگشتن حالا از رفتن به یه استخر میتونه باشه تا حتی رفتن به یه کوه و طبیعتگردی.
من اینا رو دارم روی خودم کار میکنم خیلی عالی شدم نتونستم صدرصد اجراشون کنم ولی خب به اندازه ای که رو خودم کار میکنم و این موارد رو با باور درست(آگاهی های دوره عزت نفس) جایگزینش میکنم بهتر و بهتر میشم و ازونطرف هم شرایط بیرونی داره آروم آروم تغییر میکنه .
من بیشتر نوشتم یادآوری ای باشه برای خودم و همچنین شاید کمکی هم باشه برای شما دوست عزیز
مجموعه چیزهایی که گفتم میشه باور احساس عدم لیاقت که اگر درست بشه به صورت ریشه ای این باور تبدیل میشه به باور احساس لیاقت
سلام اقا حامد عزیز
بسیار ریشه ای و زیبا باورها رو لیست کرده بودین به قدری که شالکله ای منظم برای کنکاش خودمون می تونیم پیدا کنیم.
واقعا الان که این 7 مورد را می خوندم یکی یکی روی هرکدومشون دنبال مثال و عملکرد در رفتار خودم بودم تا بفهمم که چقدر خودم را نمی شناسم و واقعا چقدر به راحتی در حق خودم ظلم می کنم.
در اخر هم من یک مورد رو به مواردتون اضافه کنم که در خودم شناسایی کردم و روش با شدت دارم کار می کنم و اون اینه که (عدم مسئولیت پذیری در برابر تصمیمات گذشته)
برای شخص من چنانچه در قدیم کار یا تصمیم اشتباهی می گرفتم. در زمان حال که اون تصمیم داره به من ضربه میزنه، سعی می کنم ازش فرار کنم و یا توجیه های الکی براش بیارم و دیگران را مقصر کنم که واقعا غلطه چون اون تصمیم را در نهایت من گرفتم و اون هم مشتق از معجون باورهای من در همون لحظه بوده و نشان دهنده مدار من در اون لحظه بوده، پس اگه ضرر کردم اگه سرم کلاه ر فته یا هرچیز دیگه اون من بودم که نباید ازش فرار کنم باید اصلاح کنم باید کنکاش کنم و ترمزها را بیابم و دقیقا وقتی که خودم یا اون خود گذشته ام را دارم نفی می کنم، در اصل همون باور به ارزشی به خود را دارم تقویت کنم. در صورتیکه می تونم بگم اون من بودم با باورهای غیر صحیح در اون لحظه ، من خودم را پذیرا می شوم و ازین تضاد درس میگیرم جهت رشد و تعالی خودم که همون هدف والای همه خودمون هستش یعنی پیشرفت به سوی کمال به سوی یکی شدن با سرمنشاء انرژی
سلام دوست عزیز ممنونم بله اینم نکته خیلی عالی ایه که گفتید اتفاقا منم خیلی ترمز داشتم روی این موضوع و آنقدر روش کار کردم که یادم نبود اضافه کنم به لیست و با این آگاهی خودم رو آروم کردم و تونستم خودم رو ببخشم در گذشته(اینکه ذاتا انسان خطا کاره و اشتباه میکنه سر همین خدا درهای توبه رو باز گذاشته میدونسته که انسان خطا میکنه این یک مورد و مورد دوم هم اینکه وقتی میخوام یاد خطاهای گذشته بیوفتم میگم اگر من الان با این آگاهی ها در اون زمان بودم آیا باز هم اون خطا رو میکردم خب جواب خیره،و مورد سومم اینکه به خودم میگم انصافا اگر اون خطاها رو در گذشته نمیکردم هرگز به این مسیر هدایت نمیشدم سر همینم خدا میگه تو قرآن که ما حتما شما رو مورد آزمون قرار میدهیم و هر کسی رو به اندازه توانش آزمایش میکنیم پس اینجام دوباره بر میگردیم به همین موضوع که اون تضاد و اشتباه باید پیش میومده وگرنه هرگز توی این مسیر نبودم و حالا به لطف خدا همه ما در مسیر قانونی الهی قرار گرفتیم و با آگاهی های جدید میتونیم رشد کنیم و تمام گذشته رو جبران کنیم و نکته آخر هم اینه که من خودم خطاهایی در گذشته داشتم که از دید خودم خیلی بد و زننده بوده ولی همیشه به خودم میگم، تو این همه سوتی از آدمها توی زندگیت دیدی کدومش یادته یا چقدر مهم بوده برات که حالا داری آنقدر خودت رو اذیت میکنی با نگاه دید مردم هیچکس هیچچیزی یادش نیست من خودمم که با مرورش دارم برای خودم رنج و احساس بد تولید میکنم تقریبا یه توهم ذهنیه خلاصه همین تعریف ها کمکم کرده که اون خطاهای گذشته م رو ببخشم و فراموش کنم
سلام به حامد عزیز
دمت گرم پسر چقدر خوب در آوردی این موارد رو و من همشونو دارم چقدر کامنتت به منم کمک میکنه همش میگفتم چطور باید احساس لیاقتم رو روش کار کنم،مشکل من کجاست،میدونستم که ریشه اصلی خیلی از مشکلاتم عدم احساس لیاقت هست خیلی ازت سپاس گزارم دوست عزیزم
خداروشکر به خاطر این سایت استاد عزیزم و دوستان فهیمی مثل شما…..
سلام به حسین آقای عزیز
این مواردی که فرمودید بنظرم جزو اصلی ترین عوامل تو وجود هممون هست.
یعنی فکر میکنم کسی نباشه که این مشکلات رو نداشته باشه.
اتفاقا دیشب داشتم جلسه چهار عزت نفسو گوش میدادم و استاد یه نکته جالب گفتن:
اینکه وقتی میبینی فقط تو تنها نیستی که این مشکلو داری و حتی تمام آدمهای موفق دنیا قبلا تو همچین شرایطی بودن تونستن تغییر کنن خیلی احساس بهتری پیدا میکنی.
اما به دو شرط یکی اینکه باور کنی دوم اینکه همونطور عمل کنی.
یه تجربه شخصی هم خودم دارم که بنظرم تجربه ارزشمندیه.
من هر جا خیلی تو روابط دوستی و رفت و آمد و مهمانی و …. زیاده روی کردم ضربشو خوردم.اینکه میگم زیاده روی کردم یعنی شاید یک دهم بقیه جامعه باشه ها ولی باز هم بنظرم زیاده روی بوده.
تنهایی و خلوت و تمرکز روی درون غوغا میکنه.
به قول مولانا :
رتبه میخاهی چو خورشید از خلایق دور باش،،،،،،،،،، سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است.
بقول استاد عزیز بدنه جامعه تو قهقراست .
مردم اصلا نمیخان تغییر کنن.
وقتی خلوت و تنهایی رو آگاهانه انتخاب میکنی و ردی خودت تمرکز میکنی درهای آگاهی بروت باز میشه.
تعامل زیاد با مردم تو رو مثل بقیه میکنه.
وقتی دورت شلوغه وقت نمیکنی به خودت فکر کنی.
وقتی فاصله میگیری از همه میفهمی چقدر ناخودآگاه تاثیر پذیرفتی از رفتارهاشون. چقدر داری شبیه به همونا میشی.
تو کتاب رویاهایی که رویا نیست استاد میگن وقتی دورتر خلوت میکنی از فضای مقایسه خودت با دیگران هم تا حد زیادی دور میشی.
و این تنهایی مقدس ابعاد جدیدی از خودتو به خودت نشون میده.
فکر میکنم آدم هر چند ماهی حداقل یکبار باید یه زمان مناسبی در تنهایی محض باشه تا خودشو بشناسه.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم
سلام اقای یزدانی عزیز
سپاسگزارم که دیدگاه تونو با ما به اشتراک گزاشتید
این جور،خیلی از ما ها که هنوز نمیتونیم حرف دلمونو به قلم بیاریم کار رو بر ما اسون میکنه
من از صبح تا حالا دارم اساسی به این موضوع فکر میکنم اما نتونستم یه چکیده های از افکارمو بیان کنم
وواقعا نمیدونستم چه باورهایی در من باعث میشه که این الگو توی رفتار همسرم وفرزندانم، مکرر
نشون داده میشه ومن سالهاست دارم با این الگووو سر میکنم وهمیشهبه این موضوع به دید یک تضاد که باید ازش اعراض کنم برخورد میکردم ولی این روش علاوه بر اینکه، درست نکرد مشکل من رو ،بیشتر من رو لای منگنه قرار داده
دوره حل مسائل رو خریدم وفهمیدم باید حل بشه تا این که استاد با این فایل به من فهموندن که نه بابا موضوع به این راحتی نیست
وباید حسابی وریشه ای این مسئله رو حل کنید
خیلی دارم فکر میکنم من چه باوری دارم که این الگوو همش تکرار میشه
من که خودم ادمیم که به دیگران با احترام حرف میزنم حتی با فرزندانم چرا همسرم وفرزندانم با احترام با من صحبت نمیکنند
یا چرا من که با بزرگ ترها حد ومرز رو رعایت میکنم وسعیم بر اینه که برای انسان ها چه از کوچیک چه بزرگ ارزش قائل باشم اما چرا این نوع رفتار در همسرم وفرزندانم برای من مشهود نیست
وحتی وقتی بهشون میگم تا حالا من با شما اینجوری صحبت کردم ؟چرا طرز صحبتتون درست نیست !وخیلی جالبه کخ میگن مگه ما چی گفتیم
یا حتی توی کارهای خونه، واقعا هر وقت کاری داشتن با جون ودل کمکشون میکنم ولی وقتی خودم احتیاج دارم خقوصا کارهای خونه اصلا براشون مهم نیست ومن واقعا دارم عذاب میکشم این حد از بی مهری رو
میدونم ایراد تو گذشته خودمه اما نمیدونم چیه واز کجا این نشتی به وجود اومده چون واقعا انرژیه منو گرفته
وبه قول شما این یکی از گیرهای اصلی زندگیمه که اگه برطرف بشه زندگی روی خوشش رو به من نشون میده
ومیدونم این یکی از موانع بزرگ زندگیمه که باید از روش رد بشم
از خدا میخوام کمکم کنه تا متعهدانه وبا شجاعت واستقامت سر این موضوع تمرکز کنم وتا حلش نکردم رهاش نکنم ومثل اشغال زیر مبل ندمش
سپاسگزا خداوند بابت قرار دادنم در این مسیر الهی با استادعزیز ودوستان گرانقدرم
خدایا شکرت
سلام
مریم جان
امیدوارم عالی باشی
من به چند نکته اشاره می کنم بهشون فک کن و توی خودت بیرحمانه و صادقانه پیدا کن:
١- منظور از تضاد و اینکه چرا آدمهایی میان که با من این کار را می کنند حالا هر کاری که ازش گلمندیم
١: آیا من دارم همین جور رفتارا رو با بقیه هم می کنم؟ اگه بله
کجا ها و بیشتر در چه موقعیتی ؟
و از چه ترسی این رفتار را میکنم
٢: در کودکی من کدوم عضو خانواده برام بولد میشه که این رفتار را ازش دیدم و با اینکه همیشه از این رفتار فراریم هم خودم ناخودآگاه انجامش میدم هم از دیگران می بینم.
مثلا پرس که پرخاشگر و بد دهن بوده و فرزند همیشه این رفتار و زورگویی پدر مستبد توی خونه آزارش میداده و پدر در بیرون همیشه نقش آدم خوب و آروم را بازی می کنه
فرزند در کودکی می گه من هرگز این رفتار را وقتی بزرگ بشم نمی کنم
ولی دقیقاااا وقتی مستقل میشه عینا رفتاری که متنفر را در شرایطی انجام میده، چرا؟
چون کودک در سن کودکی منطقش در همون حد دیده ها و شنیده هاست و چون رفتارای تکرار شنوده دیگران و حملات تکراری فیلمها و معلمها از اصل تکرار هست کودک ناخودآگاه میشه جزئی از شخصیتش بدون اینکه حق انتخاب داشته باشه و در بزرگسالی فراموش می کنه ولی کودک درون هیچ وقت فراموشش نمیشه و تونه که دستور میده
٣: کجاها خودت با خودت این رفتارا رو می کنی؟
آیا به خودت احترام میزاری؟ برای خودت وقت میزاری؟ یا از وقت زمان و انرژی خودت می زنی که مثلا خانواده راضی باشن؟ این محبت نیست
این باج دادنه و ترحم خریدنه و ما فکر می کنیم چون من اگه رستوران میریم اجازه میدم غدای خوب را فرزندم یا همسرم سفارش بده و من از خودگذشتگی کنم و با اونها شریکی بخورم میشم زن خوب و دانا. در صورتی که لازم نیست بیان کنی انرژی این جور کارها به اسم از خودگذشتگی که ریشه در باورها و فرهنگ داره
که زن و مادر یعنی فداکاری انرژیش یعنی له شدن و سکروب شدن و این انتقال داده میشه به اطرافیان
که حالا که خودت برای خودت ارزش قائل نیستی نزدیکانتم ارزشی برات قاىل نمیشم.
حالا هر چی هم بری تو نقش قربانی و مظلوم نمیایی بیشتر در این انرژی منفی مخفی داری غرق میشی.
راه حل:
یه تایمایی را برای خودت فقط خودت اختصاص بده
نه اینکه خونه را تمیز کنی و غذا درست کنی همه کارا رو بکنی و بگی من می رم پیاده روی نه نه نه
تقسیم کار کن و انجام ندادن رها کن
اگه تصمیم به تغیر داری
از خودت نزن برای دیگران از روی ترس و دعوا و ناراحتی
تا از درون اول به خودت با تمرین نه با جلب توجه احترام نذاری هیچگاه از هیچ کس انتظار احترام نداشته باش
چون کل جهان بر اساس انرژی داره کار می کنه
و انرژی از درون ماست نه حرفی که ظاهرا می زنیم.
موفق باشی
سلام مینای عزیزم
ممنونم ازت بابت اگاهیی هلی خوبت
بله درسته حق با شماست من خودم نقطه مقابل این گونه رفتارا هستم وهیچ وقت همچین رفتارایی رو انجام ندادم
ریشه این الگوو رو در عدم لیاقت وعدم ارزشمند دونستن خودم پیدا کرذم
وطی این یک سالی که من در این مسیرم الان متوجه شدم که عدم لیاقت پاشنه اشیله منه
واون ضعفیه که من تا اخر عمرم باید روش کار کنم
باز هم از خدا برای دریافت اگاهی های بیشتر در خواست کمک دارم وازش میخوام که
درک وفهمم رو برای این اگاهیی ها بالا ببره
سپاسگزار پروردگارم بابت قرار دادنم در این مسیر الهی
وتشکر از شما دوستان عزیزم
سلام من به تو ای دوست عزیزم
برای اولین باره فک کنم که برای کسی دارم پاسخ مینویسم اونم به خاطر حسی که تو کامنتتون گرفتم،و خواستم بگم حسین عزیز اگر نتیجه میبینی یعنی مسیری که داری میری درسته پس همین جوری ادامه بده و همچنان برو تا خدا هم عمیقترین و ریشه ای ترین باورهات و کدهارو نشونت بده،همین که کمتر و ضعیفتر شده یعنی داری درست عمل میکنی ببین و دربیار ببین چیکار کردی که نتایج اومدن بعد سرعت تغییرت بیشتر میشه
امیدوارم یکی از نتایج بزرگ و عظیم و ارزشمندت را در همین خصوص بگیری و برای ما الگوسازی کنی
موفق و خوشحال باشی
سلام و درود بر همهی دوستان عزیزم و اقای یزدانی ک انگار حرفایی ک تو دل منه رو بیان کردن .خدا رو شاکرم ک منم در این مسیر عشق هستم و میتونم خودم رو با اصولی ک استاد عباسمنش عزیز بیان میکنن چکاب کنم تا انشاالله بتونم بهترین خودم باشم
..الگوهای تکرار شونده ی من:
من کلا در تمام مراحل زندگی ناپایدار و شل و صفت عمل میکنم و ب تازگی ک بیشتر روی رفتار خودم و اطرافیانم دقت میکنم بیشتر ب این نتیجه میرسم ک من پنجمین نفر از 5انسانی هستم ک بیشترین ارتباط رو باهاشون دارم یک الگوی تکرار شونده ..با ظاهری متفاوت …مثل پیکان و اردی،
و ریشه ی همه ی این تکرار هارو در مرض من میدانم میبینم ک این ب وضوح در خانواده ی من مشهود است …
1_روابط ناپایدار حق بجانب
2_عدم ثبات در مسیر کاری و اموزشی
3_و اینکه همیشه افرادی در مسیر من قرار میگیرند ک نیاز ب کمک و ارامش دارن و من بر این باورم ک این رسالت من است ک به انها کمک کنم تا ارامش بگیرند و بارها ب من ثابت کرده اند ک فقط وقتت را تلف کردی…
من نمیدانم
من باید فقط و فقط روی خودم کار کنم
حال خوب :«شادی:سپاس گزاری:تسلیم:رضایت:ایمان:توکل:امید»:اتفاقات خوب :افزایش نعمت
به نام خداوند علیم و حکیم
سلام و درود بر همه عزیزانم بخصوص استاد عباسمنش گرانقدر
گاهی اوقات تغییرات شخصیتی و اتفاقات زندگی ما بگونه ای نامحسوس و زیر پوستی اتفاق میفته که به سختی بیاد میاوریم قبلآ چطور بودیم و الان چجوریم! و تلنگری همانند این فایل استاد میخواد تا وادار به فکر کردن و کند و کاو در گذشته مان شویم تا برایمان این تغییرات واضح و نمایان شود.
این فایل با اینکه مدت زمانش کوتاه بود ولی خیلی برای من درس داشت و سر شار از آگاهی های ناب بود. بگونه ای که خودمم از تغییراتی که در این مدت کوتاه داشته ام شگفت زده شدم و امروز میخوام قبل از پاسخ دادن به سوال استاد با آوردن یک مثال ، این تفاوت ها در زندگیم را در سه حوزه خرید منزل،قرعه کشی وام و اعزام به مسابقات ورزشی بیان کنم و به باور خوش شانسی یا بد شانسی برسم.
چطور یک آدم بدشانس تبدیل به یک آدم خوش شانس شد؟!!
در محاورات و گفتگوهای عامه مردم میبینیم که دائما موفقیت ها و شکست ها یا اتفاقات خوب و اتفاقات بدی رو که برای خودشان یا دیگران اتفاق میفته رو به شانس ربط می دهند.
به قول استاد یعنی ما خودمان هیچ نقشی در اتفاقات زندگیمان نداریم و مانند برگی در باد، این نسیم زندگیست که داره هر لحظه ما رو به سمتی میبره و انگار خدا برای یکی خواسته و برای یکی نخواسته!
باور و افکار منم تا قبل از آشنایی با استاد دقیقآ همین بود. و اینگونه در برابر تضادهای زندگیم سپری فولادی ساخته بودم تا از من در برابر تضادهایم محافظت کند و اوج ایمانم این باشد که یارب من بر خلاف دیگر بندگانت از نقشم راضیم! نه به این دلیل که نقشم و دوست داشته باشم، نه. بلکه به این دلیل که تو؛ این نقشو برای من در نظر گرفتی!!
همانطور که در فایلهای گذشته اشاره کردم من آدمی بودم که به شدت دوست داشتم ترحم دیگران و به خودم جلب کنم و نقش ثابتی که در زندگیم بازی می کردم نقش یک قربانی بود.
جهان هم طبق قانون بدون تغییرش جدیدترین و هیجان انگیز ترین سناریوهاشو برای بازی این نقش برای من کنار میگذاشت! رزومه پر و پیمانم که دائمآ نقل زبانم بود و در هر فرصتی از آن برای تبلیغ علیه خودم استفاده می کردم؛ این نقشو در زندگیم پر رنگ تر جلوه می داد. بگونه ای که لذت زندگیم این شده بود که شاهد مثال شده بودم برای مثال زدن های دیگران!
اینهمه تغییرات در زندگی من در این مدت کوتاه از زمانی اتفاق افتاد که پذیرفتم خودم خالق زندگی خویشم نه شانس و تقدیر و خداوند! و در دوره کشف قوانین این باور دارد روز به روز تقویت و قویتر می شود.
بریم سراغ نمونه هایی از زندگیم تا سخنم بیشتر از این طولانی نشه.( اینم یه الگوی تکرار شونده است خخخ)
1- خرید آپارتمان: چند سال پس از اینکه کارمند شدم تصمیم گرفتم آپارتمان نوسازی بخرم تا در آینده ای نزدیک ازدواج کنم. به همین دلیل ماشین زیر پامو فروختم و قرار روز معامله مشخص شد. (آنوقت ها اختلاف یه آپارتمان با یه ماشین اینقدر زیاد نبود). شب قبل از موعود مشخص شده قیمت مسکن رشد نجومی کرد (زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد) و صاحب ملک در روز معامله توافق رو باطل کرد و درخواست مبلغ خیلی بیشتری رو کرد که از توان من خارج بود و من عطای خرید آپارتمان رو به لقایش بخشیدم و از طرف دیگه رفتم همون ماشین قبلیمو با کیفیت کمتر و قیمتی بالاتر خریدم.(چقدر من بد شانس بودم!)
در حالی که معامله ای که پارسال انجام دادم کاملآ هدایتی بود و از طریق دیدن نشانه ها و عمل به آن اتفاق افتاد که شرح مفصل آن در کامنتهای سفرنامه قبلآ نوشته ام. و پس از گذشت ماهه تائید کننده این مطلب بود برام که من در زمان مناسب در مکان مناسب بودم و این اتفاق به راحتی اتفاق افتاد.(چقدر من خوش شانسم)
ادامه این کامنت رو در فضای باز و در دامن طبیعت ادامه می دهم در حالی که نسیم خنکی در حال وزیدن است و دورنمای زیبایی از شهر و کوه قلاقیران (نماد ایلام) را نظاره گرم. و چایی آتشی دلچسبی را پس از صرف نهار در کنارم دارم.جای همه عزیزانم سبز. امیدوارم این احساس خوب و انرژی مثبت به همه شما که این کامنتو میخونید سرایت کرده باشه.
2-قرعه کشی وام: اوایل استخدامم سازمانمون قراردادی با بانک بسته بود که به همکاران وام پرداخت کند. به همین منظور قرعه کشی ای در سازمان انجام شد و از 77 نفری که در قرعه کشی شرکت کردن؛ من نفر 76 ام شدم. و جهان بازم هم در جهت تائید و تقویت باورهایم دست بکار شد.جالب اینکه این باور بدشانسی و قربانی بودن به همینجا ختم نشد و درست دو ماه قبل از رسیدن نوبت گرفتن وام، سازمانمون با استانداری ادغام شد و بطور کل صورت مساله پاک شد.(چقدر بدشانسم من!)
بعد از آشنایی با استاد؛ سال گذشته تعاونی قرض الحسنه در سازمانمون تشکیل شد و قرار شد به همکاران وام قرض الحسنه با کارمزد 4% پرداخت شود. حالا اتفاقی که افتاد این بود که اسم من جزء نفرات اول از گوی دراومد و همه به من تبریک میگفتند که امروز روز توئه.(چقدر من خوش شانسم!)
من این وام و دو وام دیگر رو که میتونستم استفاده کنم.بر اسا آموزه های استاد هرگز استفاده نکرده و نخواهم کرد.
3- مسابقات ورزشی: قرار بود مسابقات فوتسال بصورت منطقه ای برگزار بشه و من که فوتبالم خیلی خوب بود و جزء نفرات منتخب آموزشگاههای استان بودم و بازی باشگاهی داشتم، فکر می کردم حتمآ برای موفقیت تیم جزء تیم خواهم بود. ولی من به علت اینکه تازه استخدام شده بودم و هنوز با کانون های قدرت در سازمان آشنایی نداشتم در کمال ناباوری دیدم کسانی رو به مسابقات برده اند که برای تفریح و آب و هوا عوض کردن رفته اند و من انتخاب نشدم.(چقدر من بدشانسم)
هفته گذشته اطلاع دادندمسابقات کشوری کارمندان قرار است در هفته آینده برگزار شود. اداره کل ورزش جوانان استانمون در نامه ای که برای سازمانمون فرستاده بود از من و دونفر دیگر از همکارانم که در مسابقات استانی رتبه اول را کسب کرده بودیم دعوت کرده بود برای شرکت در مسابقات کشوری که در مشهد برگزار می شود. مانعی که در این میان بود این بود که از یکطرف برای اعزام ما سنگ اندازی می کردند و با بهانه های مختلف سعی می کردند ترتیب اثر به این درخواست ندهند. از طرف دیگه مهلت زمانی ثبت نام سایت وزارت ورزش بعلت های نرسیدن نامه های مربوطه تمام شده بود.طبق آموزه های استاد احساسمو بد نکردم و گفتم الخیر فی ماوقع. اگه خیر من در این سفر باشه کسی نمیتونه حق منو ضایع کنه و اگه خیریتی توش نیست که تسلیمم به رضای خدا. و سعی کردم واکنشی به صحبت هایی که به گوشم می رسید نشان ندهم.با نامه نگاری اداره ورزش و جوانان استان و پیگیری مسول رفاهمون وزارت دسترسی ای به ما داد تا اسامی خودمون رو در فاصله چند روز تا برگزاری مسابقات ثبت کنیم و دیشب مسئول رفاهمون تماس گرفت و کد ملی خواست برای گرفتن بلیط که اگه بلیط اوکی شد در مسابقات شرکت کنیم.(چقدر من خوش شانسم!)
===============================================
سوال:چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط،در زندگی شما هست؟
یکی از چیزهایی که در روابط برای من اهمیت ویژه ای دارد راستگویی و صداقت است. بگونه ای این مسئله برای من حائز اهمیت است که تمام ویژگیها و خصوصیات و معیارهای دیگرم برای روابط رو تحت شعاع خودش قرار می دهد. یعنی حاضر نیستم با کسی که همه ویژگی های خوب و دارد ولی صداقت ندارد؛ روابط نزدیکی داشته باشم. و جهان نیز افرادی رو در فرکانس من قرار میدهد (چه در دنیای واقعی و چه در فضای مجازی) که ویژگی بارزشان صداقت است.
الگوی تکرار شونده منفی ای که مدتی هست دارم روش کار میکنم اینست که دائمآ افراد مختلفی بخصوص از طریق تلفنی از طرف موسسات خیریه برای گرفتن کمک تماس می گیرند یا آشنا و همکاری طلب قرض می کند. و این مسئله بصورت الگو دارد تکرار می شود. و ریشه این مسئله بر می گردد به کمک هایی که قبلا به آن موسسات داشته ام و این موسسات که بصورت زنجیر وار بهم وصل هستند شماره مرا در اختیار سایرین قرار داده اند و هر چند روز یکبار از شهرستانهای مختلف و حتی از تهران چنین تماس هایی دارم. یا چون قبلا به همکاری یا آشنایی قرض داده ام الان هم انتظار تکرار آنرا دارند. و من طبق آموزه های استاد درخواست همه رو رد کرده ام و تمرکزم بر تسویه وام هایمان است که به امید خدا در آینده نزدیک در مورد آنها نیز خواهم نوشت.یا حق
سلام به آقا اسداله دوست عزیز وارزشمندم کامنت پراز آگاهی شما را با تمام وجود خواندم چقدر شما را بخاطر تغییرات وموفقیت های کوچیک وبزرگت تحسین کردم آفرین بشما ؛به این همت ،به این ازتعهد من باید از عملگرایی دوستانی چون شما یاد بگیرم و با نتایجی که بدست می آوریم به استاد ثابت کنیم قدردان زحمات ایشان وبانو شایسته هستیم در فضای باز و در دامن طبیعت ادامه می دهم در حالی که نسیم خنکی در حال وزیدن است و دورنمای زیبایی از شهر و کوه قلاقیران (نماد ایلام) را نظاره گرم. و چایی آتشی دلچسبی را پس از صرف نهار در کنارم دارم.جای همه عزیزانم سبز. لبریز از این حس ناب شدم خداروشکر ،من عاشق کوه وطبیعتم این خواسته بشدت در من قوت گرفت ازت ممنونم که این احساس ناب را به من منتقل کردی یکی از آرزوهام قدم زدن در طبیعت در دامنه کوه است بهترینها رادر تمام زمینه ها از خداوند منان برایت آرزو میکنم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
سلام و درود فهیمه عزیز
خداوند را شاکر و سپاسگزارم بابت احساس خوبی که دریافت کردید و با کامنتتون دوباره اون احساس قشنگ رو به من برگردوندید؛ ممنونم ازت.
نوشته بودی عاشق کوه و طبیعتم، خواستم بگم درسته در کویر زندگی می کنید ولی کویر و استان زیبایتان هم زیبائی های خودش را دارد.نوروز 1398 مهمان استان زیبایتان بودیم. یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین مسافرت های زندگیم بود. برایم تجسم عینی در زمان مناسب در مکان مناسب بودن بود. آن سال ایام نوروز بارندگی های سیل آسایی اومد و همه نقاط کشور را درگیر کرده بود. و به همه هشدار می دادند مسافرت نرید ولی ما انگار در ایران نبودیم و جز خاطرات قشنگ چیز دیگری تجربه نکردیم. به همین دلیل همواره عاشق استان یزد هستم با آثار تاریخی فراوان و بی نظیر و مردمانی با لهجه ای شیرین که از عسل شیرین تر است.
ممنونم که برایم نوشتی و یکی از خواسته های امروزم و که صبح نوشته بودم تیک زدی. برایتان در این مسیر زیبا سلامتی و نعمت و ثروت و حال خوب فراوان آرزومندم دوست عزیز. یا حق
سلام اسداله دوست ارزشمندم درسته اگر توجه ات را آگاهانه عادت بدی به دیدن زیبایی ها در کویر هم زیبایی های چشم نوازی میبینی که در جای خودش نادر وبی نظیره خوشحالم که در یزد به شما خوش گذشت وخاطرات خوبی رقم زدی من هم انشاالله درزمان مناسب شهر زیبای شما را میبینم وتجربه شیرینی از مسافرت به ایلام زیبا را برای خودم رقم خواهم زد
سلام برشما دوست عزیزم:)
چقدر زیبا محیط اطرافتون و زیبایی هارو توصبف میکنم بی نهایت لذت بردم و شمارو واقعا تحسین میکنم بابت این توجه عمیق و دقیق به زیبایی های بزرگ و کوچک اطرافتون
همیشه در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت باشید و مثل کامنت الانتون پر از انرژی فوقالعاده:)))
سلام و درود Cinnamon عزیز
ممنون از کامنتی که نوشتید و تحسین می کنم نگاه زیبا بینی رو که دارید که سبب شده زیبایی هایی رو که توصیف شده را اینقدر خوب دریافت کنید.
همواره لبریز از عشق و زیبایی و احساس عالی و انرژی لایزال خداوند باشی دوست عزیزویا حق
سلام به اسدالله عزیز
از دیدن اسم شما در کامنت های برتر دوباره خیلی ذوق کردم چون کامنت های بی نظیری می نویسید!
چقدر شما عالی روی خودتون کار کردید و در مدت زمان مناسبی بعد از کسب این آگاهی ها تونستین چنین نتایجتون رو 180 درجه تغییر بدین!
خیلی جالبه من الان کلمه ی “شانس” رو وقتی از زبان مردم می شنوم اصلاً خنده م میگیره :))))
بعد باورم نمیشه که یه زمانی خودم هم به اون اعتقاد داشتم…به قول شما تغییرات شخصیتی و اتفاقات زندگی ما بگونه ای نامحسوس و زیر پوستی اتفاق میفته که به سختی بیاد میاوریم قبلآ چطور بودیم و الان چجوریم!
من یادمه قبلنا، نه در مقابل دیگران، ولی در مورد خدا میخواستم ترحم خدا رو به خودم جلب کنم! مثلاً توی نیایش هام وقتایی که یه چالش داشتم، اینجوری نبود که با حال خوب با خدا صحبت کنم! هی از بدبختیام میگفتم، بعد میگفتم من که انقدر خوبم، نمیدونم فلان کارو کردم، فلان جور هستم، سزاوار من نیست فلان مسئله، خدایا خواهش میکنم تو این مسئله ی منو حل کن…با اشک و آه…بعد دلم خوش بود که به خدا نزدیک شدم (تکان دادن سر با تأسف)…چون اینجوری شنیده بودم…که اگه گریه کنی یعنی دیگه دلت خیلی صاف شده…
اما خدا رو شکر که قانونش اینه اگر تو طالب هدایت باشی، هدایتت میکنه…أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ…و خدا رو شکر میکنم که ما حداقل اونقدر لیاقت داشتیم که به این استاد الهی و این سایت الهی و این دوستان الهی هدایت شدیم!
در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم :)
سلام و درود یاسمن عزیز
ممنونم از لطف و محبتی که ابراز کردید.نمیشه کامنت شما رو جواب داد و لبخند نزد! این حس خوب دیدن لبخند پروفایلتون واقعآ مسریه؛ مرسی بابت پروفایلتون.
به جرات میتونم بگم یکی از تغییرات بنیادین و اساسی که با آموزشهای استاد در من اتفاق افتاد همین مساله توحید و نداشتن نگاه انسانی به خداوند است. وقتی در رفتار و اعمال جامعه دقت میکنیم این نگاه انسانی به خداوند خیلی پررنگ دیده می شود. که اوج آن را در ماه مبارک رمضان میبینیم. من خودم از آن دسته افرادی بودم که شبهای احیا رو تا صبح 100 رکعت نماز میخوندم و تمام بدبختی ها و گناهانمو سعی میکردم تجسم کنم تا اشکی از چشمم بچکه و خدا بخاطر اشکام دلش رحم بیاد و پرونده سال گذشتمو مختومه کنه تا بتونم چابکتر به سمت گناهان بیشتر خیز بردارم!
یاسمن عزیز دقیقآ حرف دل منو زدید که گفتید:ما حداقل اونقدر لیاقت داشتیم که به این استاد الهی و این سایت الهی و این دوستان الهی هدایت شدیم!
و این لطف و عنایت رو باید قدر بدونیم و یکی از شکرگزاری های دائمی من همین هدایت خداوند و عضویت در این سایت است که سبب شده در بهشتی موازی زندگی کنیم و حال و فکر و عمل و دیدمان متفاوت از دیگران باشد.به جای آن انسان حقیر و عاجز و تسلیم سرنوشت و محتاج ترحم و بخشش به انسانی تبدیل بشیم که مثل خالقمان؛ خالق زندگی خویش باشیم و خداوند را در لحظه لحظه زندگیمان درک و احساس کنیم؛ نشانه هایش را تائید کنیم و باهاش عشقبازی کنیم!
یاسمن جان وقتی داشتم کامنتم و مینوشتم یکی از کدهای صبحم بود که کامنتی بنویسم که جزء سه تای اول باشه! و هنگامی که بخشی از کامنتم رو بدلیل سیو نکردن از دست دادم اصلا احساسمو بد نکردم؛ یعنی اینقدر احساسم خوب بود که با این چیزا بد نمیشد و با خودم گفتم من به زمانبندی خداوند ایمان دارم و قطعآ نیاز بوده کامنت من دیرتر تموم بشه و در زمان مناسب و مکان مناسب ارسال بشه و با این احساس شروع کردم به دوباره نوشتن کامنت و وقتی کامنتها تائید شدند کامنت من آخرین کامنت تائید شده بود و همون لحظه گفتم خدایا چقدر قوانینت دارند بی نقص عمل می کنند و مطمئن شدم جزء سه کامنت برتر خواهد شد. و اینروزها این کدنویسی و قدرت خلق کنندگی رو عجیب دارم احساس و لمس میکنم که بازم جا داره از استاد و مریم جان بابت بروزرسانی این دوره کمال تشکر و امتنان رو داشته باشم.
گاهی وقتها از دید نظاره گر عامه به خودم هنگام دیدن نشانه ها نگاه میکنم خندم میگیره و میگم اگه فیلم ازم بگیرند و نشون بدن به بقیه ،همه بر دیوانگی یا خیالاتی بودنم صحه خواهند گذاشت خخخ . ولی از برکات این سایت و استاد گرانقدر آنقدر آرامم و از درون در صلح که واکنشم فقط لبخند خواهد بود.
ممنونم که برام نوشتید و با لبخند تمام کامنتو نوشتم؛ حال خوبت برقرار؛ آرزوهات خاطره ساز، دوست عزیز.یا حق
سلام یاسمن عزیز دوست هم فرکانسی ام متاسفانه تقریبا اکثریت قبل از آشنایی با سایت به شانس باور داشتیم خود من دیگه همه اتفاقات خوب و بد زندگیمو به شانس ربط میدادم و الان که آگاه شدم مثل شما هر کسی از شانس حرف میزنه خندم میگیره یاد خودم میفتم که به خاطر باورهای مخرب چه فرصت های رو سوخت کردم و میگفتم تقدیره چه تضادهایی که پیش میومد و میگفتم زندگی همینه تضاد پشت تضاد و پذیرفته بودم که دنیا همینه خیلی خوشحالم الان به این درک رسیدم که خودم خالق زندگیم هستم موفق و موید باشید
سلام به شما دوست عزیز. لذت برم از خوندن کامنت شما و این نکته که به تغییرات کوچک و بزرگ گذشته ت تا الان فکر کردی و چند مورد رو نوشتی. تحسینت می کنم برای این تعهد به آموزشهای استاد. وقتی داشتم راجع به وام می خوندم هی تو دلم می گفتم عه وام چرا، و بعد که به جمله ی آخرت تو اون قسمت رسیدم گفتم آفرین، احسنت. اتفاقا قبل از خوندن کامنت شما داشتم خودم کامنت می ذاشتم و دقیقا به تغییراتی که تو این مدت اتفاق افتاده اشاره کردم. خیلی خوبه آدم گاهی برگرده عقب و یه نگاهی بکنه که کجا بوده و کجا رسیده. راستی چایی آتیشی هم نوش جان، یادش بخیر من و همسرم ایران که بودیم یه قوری استیل مخصوص آتیش داشتیم و خیلی وقتا می زدیم به کوه و کمر و از این لذتها داشتیم. یهو یاد اون روزا افتادم…
امیدوارم مدار هممون با این دوره های فوق العاده مرتب بالاتر و بالاتر بره و دسترسیمون به نعمتها و ثروتهای همیشه موجود خداوند مهربون بیشتر بشه.
در پناه حق شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام و درود خانم زمانی عزیز
دقیقآ درست فرمودید، گاهی ما لازمه برگردیم و نگاهی به راه رفته مان بندازیم تا بتوانیم لمس کنیم چه راهی طی کردیم و چه تغییراتی داشته ایم. دلیل تاکید استاد قبل شروع دوره ها و نوشتن چکاپ فرکانسی نیز همین مسئله است.
به قوری استیل اشاره کردید جالبه بدونید همسر من یه قوری استیل شیک گرفته که هر وقت چایی در طبیعت دم میکنیم همه میگند این قوری اگه مال ما بود فقط برای مهمونی ها ازش استفاده می کردیم و تعجب میکنند ما در این قوری چایی دم میکنیم. که فوق العاده به جان و دل میچسبه که جای همه عزیزان رو در آن لحظه سبز نگه داشتم و اون حال و حس خوبو برای همه عزیزانم آرزو کردم.
ممنونم که وقت گذاشتید و کامنتمو خوندید و برام نوشتید. در پناه الطاف بیکران الهی باشید دوست عزیز.یا حق
سلام به دوست الهی و همشهری عزیزم آقای زرگوشی .خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم نوشتین از ایلام .اما پاسخم برای تشکر از کامنت های ارزشمندیه که مینویسین که از روی نوشته هاتون میشه صلح و آرامش درونیتون رو حس کرد و صداقتی که توشون موج میزنه .تحسینتون میکنم بابت تغییراتی که داشتین و اینکه خیلی منسجم و زیبا نکته های مطرح شده توی فایل رو با مثالها عینی از زندگی خودتون برای خواننده ی کامنتتون باورپذیرتر میکنین .موفق تر باشین با کمک و مدد رب یکتا
سلام و درود خانم سلطانی عزیز
واقعیتش شوکه شدم گفتی همشهری هستیم! واقعیتش تصور نمی کردم از اعضای سایت کسی همشهریم یاشه ، اونم شما که از اعضای باسابقه و فعال سایت هستید.اینم از برکات این سایت الهیه.از آشنائیتون خوشبختم. ممنونم که برایم نوشتید تا بیشتر باهاتون آشنا بشم.
داشتم فکر میکردم این کامنت میره تا آمریکا و برمیگرده به ایلام تا به دست صاحبش برسه و چقدر تکنولوژی حیرت انگیزه!.بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یاحق
سلام مجدد خدمت شما .خیلی حس قشنگیه وقتی ی جایی هستی و ی همشهریت رو پیدا میکنی مثل حس ی مهاجر که توی ی شهر یا کشور دیگه ی هم زبانش رو پیدا میکنه هرچند اینجا همه یکی هستیم و کسی غریبه نیست و عین ی خانواده بزرگ هستیم ولی باز هم حسش زیباست . ممنونم از شما
اسداله عزیزم سلام گرم منو از دل یک پارک بزرگ و زیبا در تهران میشنوی ک نسیم بسیار خنکی میوزد ک با خوندن کامنت زیبای شما ب حال خوبم افزوده شد ک از خدای خودم بسیار سپاسگزارم ک همواره در بهترین زمان ودر بهترین مکان هستم
از این همه تغییر ذهنیتت و تغییر نتایجت بسیار خوشحالم و الان بیشتر درک میکنم ک هیچ شانسی در جهان وجود ندارد و هرکسی با توجه ب فرکانس ها و باورهاش نتیجه براش رقم میخورد و ب قول خودمون هرکسی با افکارش خالق صد در صد زندگی خودشه و هیچ عامل بیرونی مثل دلار ، رییس جمهور ، مدیر و خانواده و… در زندگی ما نقشی ندارد …
و کلام آخر اینکه طبیعت برای درک بیشتر این آگاهی ها واقعا مکان بسیار خوب و فوق العاده ای هستش ک خودم ب شخصه هرروز بصورت آگاهانه ازش استفاده میکنم و از خدای خودم بابت این همه نعمت و ثروت سپاسگزارم
اسداله عزیزم دمتگرم
درپناه خداوند باشید
سلام و درود آقا رضای خوشتیپ
به به از توصیفی که کردید؛ انگار اونجا بودم و حسش کردم. مرسی عزیزم.یاد کامنت دیروز و حال و هوای نوشتن کامنت افتادم، اون لحظه هم اینقدر غرق احساس خوب بودم که خدا گفت اینم بنویس حال خوب مسریه! و دیدم عزیزانی که هدایت شدن به این کامنت این حال خوبو دریافت کردند که خداوند را شاکر و سپاسگزارم.همانگونه که حال خوب تو به من سرایت کرد و غرق احساس زیبایی شدم که ازت ممنونم و خوشحالم که به طبیعت علاقمندی و خداوند را در این فضای زیبا بیشتر احساس می کنید. برایتان سعادت دنیا و آخرت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم
ممنونم و سپاسگذار بابت آگاهی هایی که دائما در کامنتهاتون به اشتراک میذارید
چقدر زیبا و آگاهانه، مثال های بد شانسی و خوش سانسی رو زدید و چقدر ماها داریم رئزانه در زندگی هامون این حالت ها و این مدل رفتارها رو میبینیم
برای خود من سالهای سال هر اتفاقی که خواسته من نبود و اتفاق می افتاد رو از بد شانسی میدونستم و هر اتفاق خوب رو خیلی از خوش شلنسی نمیدونستم و میگفتم این دیگه حق من بود . یعنی حداقل یه جاهایی احساس لیاقت میکردم اما ناآگاهانه اما از اونجائیکه قوانین ، مو لای درزش نمیره، و من انسانی بودم ( الان خیلی کمتر) که بسیار احساس قربانی شدن داشتم (و این رو از دوره عزت نفس متوجه شدم)، این بد شانسی در خیلی جاها برای من رخ داد و مخصوصا در روابط و اون هم ازدواج…
یعنی باید بگم من در روابط با افراد سر کار و یا افراد خانواده و دوستان، بسیار موفق و روابط بسیار عالی و همه عاشق من بودند و الان هم بیشتر هستند، اما در رابطه زناشویی این اتفاق آنطور که فکر میکردم نشد چون اون حس بد شانسی و اون احساس قربانی بودنه که قصش سر دراز دارد، سالهای سال من رو بشدت آزار داد و میدهد البته کمتر از قبل
و چقدر زیبا شما همه این موارد رو برامون نوشتید و چقدر این چند فایل اخیر استاد، باعث شده که ماها خیلی متفاوت تر از قبل فکر کنیم و عمیق تر وارد باورها و الگوهای تکراری زندگیمون بشیم تا بتونیم بهتر باور کنیم و بهتر از قبل هم بسازیم
ممنونم که نوشتید و باعث شدید باز هم من، عمیق تر به ناخواسته هایم در رابطه ام فکر کنم
آرزوی سلامتی حال عالی، عشق بدون وابستگی و شادی بی انتها رو برای هممون دارم
سلام و درود خانم حسینی عزیز
واقعیت جامعه و فرهنگی که داریم توش زندگی می کنیم بدور از آگاهی ها و باورها و ارزشهای الهی است.به همین دلیل از خداوند دور افتاده ایم با اینکه داعیه مسلمانی داریم. این باورهای مخرب در زمینه ازدواج بیشتر از سایر جنبه هاست. به همین دلیل میبینیم نسل های دهه 50 و 60 بخاطر محدودیت های شدید و باورهای مخرب در روابط زناشویی دچار مشکل هستند.بعنوان مثال بارها شنیده ام حتی کسایی که بیشتر از لیاقتشون همسری برگزیدند باز برای اینکه به اصطلاح عامه چشم نخورند خودشون را ناراضی جلوه می دهند و میگویند:«پیشونی، منو کجا میشونی!»
همواره تحسین میکنم کسانی که هنوز ازدواج نکردند و دارند با این آگاهی های الهی در این مسیر قدم برمی دارند.بدور از ارزش ها و باورهای عامه مردم. و نمونه این افراد کسانی مثل سید علی خوشدل هستند که تونسته با عمل به این آگاهی ها ازدواج موفقی داشته باشه.
برای شما دوست عزیزم که دارید روی خودتون کار می کنید و خودتونو از نو میسازید که خیلی ارزشمنده؛ توفیق و رشد و موفقیت روز افزون آرزو میکنم.یا حق
سلام به دوست خوبم ، اسداله عزیز
امیدوارم که حال دلتون خوب خوب باشه
آفرین به شما که آنقدر زیبا قلم در دست میگیری و صادقانه برامون مینویسی ، همیشه از نوشته هایت لذت میبرم و برای نوشتن نکات اصلی فایل ها از نوشته های شما استفاده میکنم .
چقدر خوب اشاره کردی به ارزش صداقت ، چرا که منم این موضوع همیشه برام اولویت داشته و خواهد داشت….
و دقیقا اگر در رفتار کسی عکس اونو ببینم ، دقیقن همان جایی ست که از لحاظ احساسی خیلی به هم میریزم…
و تقریبا ی ماهه پیش بود که با تضادی که پیش اومده بود ، تصمیم جسورانه گرفتم و آرام آرام وارد عمل شدم.
و تقریبا نزدیک یک ماهه که متعهد شدم که عملگرا تر باشم و برای بهبود و رشد خودم ی قدم بردارم ، حتی کوچیک باشه ولی ذهنم رو دارم آرام آرام شرطی میکنم ….
در این مسیر با خودم مهربان بودم و خودم رو در آغوش گرفتم و تحسین کردم خودم رو (نه ادا و کلیشه ، بلکه با تمام وجود )
چون ، ذهن خیلی دوست داره که حالمو بد کنه ولی صحرا به خودش قول داده….
خلاصه که در حال مشاهده ی رفتارهای خودم به طور عمیق و ریشه ای هستم و ردپای خیلی از رفتارها رو پیدا کردم.
متوجه شدم که باور احساس عدم ارزشمندی و لیاقت خیلی خیلی خیلی جای کار دارد که اگر از ریشه حل شود ، دیگر دروغگوی و احساس طرد شدگی و حرف مردم کم و کمرنگ میشود….
وای خدای من ، هنوز خیلی جای کار دارم ، ولی این شخم زدن ها و تغییر بنیادین شخصیت اساس همه چیزه.
امروز در ادامه تعهد روزانه ام و برای انجام تمرینات یوگا و مدیتیشن باید وارد دوره جدید (چاکرای سوم) میشدم ، جملاتی شنیدم و آگاهی آگاهی هایی دریافت کردم که فقط اشک ذوق میریختم از این همزمانی ها و قانون ساده ی خداوند…
چقدررررررر ما خوشبختیم که در این مسیر توحیدی و الهی هستیم .
خداروهزارن مرتبه شکر شکر شکر
هزاران تبریک به شما دوست خوبم که با مثال های عینی از خودت درک ما رو از آگاهی های این مسیر بهتر میکنی .
راستی از اینکه انرژی ناب بودن در طبیعت رو با ما به اشتراک گذاشتی خیلی خیلی ممنون هستم و من عمیقأ دریافتش کردم ، چون طبیعت برای من بهترین معلم بوده و خواهد بود .
شاد و تندرست و در آرامش باشی دوست خوبم.
سلام و درود صحرای عزیز
خدا رو شکر به واسطه آگاهی هایی که دریافت می کنیم و بهشون عمل می کنیم حال دلمون همیشه خوب است و بودن در این سایت الهی،و دریافت پیام های دوستان الهی ای چون شما این حال خوب عالی و عالی تر می شود.
ممنونم از لطف و محبتی که داشتید.بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم که عزم خودتونو جزم کردید برای نزدیکی به خودت؛ برای شناخت بیشتر خودت و این از هر چیزی ارزشمندتره.
همه تعارض ها؛ناملایمات؛غم ها و رنجهایی که می کشیم ناشی از فاصله گرفتن این من بیرونی از من درونی مان است. و هر چقدر من بیرونیمان را به من درونیمان نزدیکتر کنیم؛ بیشتر با خودمان و خدایمان و محیط اطرافمان در صلح قرار میگیریم و حال خوب دائمی تری داریم که به سادگی دستخوش آشفتگی های محیط بیرون قرار نخواهد گرفت.راه خودمان را خواهیم رفت و تلاش و تقلا برای تغییر دیگران نخواهیم کرد. تلاش و تقلا جهت جلب رضایت دیگران نخواهیم کرد و عقیده و نظر دیگران برایمان برایمان اهمیت زیادی نخواهد داشت و به اتفاق یا سخن یا برخوردی واکنش نشان نخواهیم داد.آرامیم و رها.
چقدررررررر ما خوشبختیم که در این مسیر توحیدی و الهی هستیم . واقعآ نمیتوان اندازه گرفت که چقدررررررر!
باورم اینست کسانی که به آموزه ها و آگاهی های استاد هدایت شده اند؛ جایگاه ویژه ای نزد خدا دارند و خداوند لطف و عنایت و بخششش را بر ما تمام کرده تا بتوانیم زیبا زندگی کنیم؛ زیبا عمل کنیم و خدا گونه وار خلق کنیم زندگیمان را.
خوشحالم که با طبیعت مانوس و مونس هستید و این انرژی مثبت را که از منشا و مبدا انرژی جهان بوده، دریافت کردید و به دلتان نشسته.زیرا دل مامن و جایگاه خداست و هر آنچه از دل برآید؛ ناگزیر بر دل نشیند.
ممنونم که برایم نوشتید و نظرت رو انتقال دادید.
آرزو میکنم همواره با خودتان و خدایتان در صلح باشید دوست عزیز.یا حق
سلام دوست عزیزم اسدالله جان
این کامنت شما در این روزهایی که دارم شد سکوی نجات من از یک بحران بزرگ کاری.
من از دوره کشف قوانین زندگی بسیار استفاده کردم منظورم اینه بسیار آگاهی مهم کسب کردم و این شد که بعد از اتمام دوره تصمیم به مرور جلسات و کار کردن جلسات آگاهی دوره گرفتم .
پاییز برای من شروع فصل کاری هست و امسال علی رغم اونچه بهم گفته بودن با درخواست جابجایی من موافقت نشد و …..( چون دانشگاه هم ثبت نام نکردم .)
شبیه یه بحران بود برای من چون بهم گفته بودن که اوکی هست و ….
دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم ولی میگم از دل این تضاد به چه ترمزهایی رسیدم که اگه بتونم رفعشون کنم بالاخره میتونم اون خواسته مدنظرم رو که خلق یک رابطه توحیدی عاشقانه ست رو انجام بدم .
این وسط شیطان خیلی قدرت مانورش زیاد بود که منو از مسیر درست منحرف کنه . وای خدایا حتی بهم گفت دیگه با عباس منش کار نکن تو نمیتونی تو از پس اینهمه چالش برنمیای .
البته که چالش های زندگی خانوادگی من خیلی زیادن ولی به یه ترمز مهم رسیدم :
من دارم قایم میکنم خودمو پشت این چالش ها . من اینها رو کردم سپر دفاعی ام برای جلب توجه رییس اداره ام برای نشون دادن حس قربانی بودنم .وای باورم نمیشه من هنوز حس قربانی بودن دارم.
وای خدای من …. دستش درد نکنه رییس اداره که از پشت بهم خنجر زد و اول گفت اوکی بهت اجازه میدم ولی تا دقیقه 90 منو در بازی زشت باند بازی خودش نگه داشت . دستش درد نکنه واقعا ازش ممنونم .
و اینکه فهمیدم نه لیلی جان هنوز اونقدر تغییر نکردی که جهان هستی تو رو جابجا کنه . هنوز باید در محیط قبلی بمونی و با دل خوش از اونجا خارج بشی نه با حس ناراحتی و رنجش از آدمهایی که ده سال از تو کوچکترن و فکر کردن دنیا اونقدر کوچیکه که با دور زدن همکارشون به پست و مقام برسن زرنگی ست.( اسدالله جان پشت تمام این حرفها ترمزهای منه خوب میدونیم . به خدا قسم که من نشون ندادم رنجشم رو و سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و اعراض کنم ولی یه آگاهی جدیدی از بخش عقل کل یاد گرفتم که حل مساله گاهی باید مساله رو حل کرد و اعراض بی معنی ست ) … خیلی خیلی خیلی این درسها برای من بزرگ بودن و دیدم کشف کردم بزرگترین ترمز شخصیتم رو : کی گفته دیگه حساس و زود رنج نیستی چرا هنوزم هستی فقط الان پیشرفتت این بوده که در ظاهر نشون نمیدی ولی در باطن تو از اون شخص ناراحتی و میخوای از دل اون تضاد ها سربلند بیرون بیای .
البته شدم . تونستم . روز میلاد پیامبر بود با حسی فوق العاده از امید و عشق و شادی به مدیر خودم پیام تبریک فرستادم و چون دیگه متوجه شده بودم دربازی اداره گیر کرده بودم که بهتره بگم خودم رو گیر انداخته بودم ، به ایشون گفتم میخوام تو مجموعه شما بمونم و اون زن بهم زنگ زد و با صداقت و مهربانی تمام چیزی که من لایقش بودم و هدیه خداست برای من ، گفتن من پشتت هستم و ازت دفاع میکنم و انصافا هم اینکارو کردن.
من در واقع تونستم وجه خوب این زن رو برانگیخته کنم علی رغم قبل که باهاش چالش داشتم ولی زورم به رییس اداره نرسید که البته باید درسهامو می گرفتم دیگه و….
من سالهای پایانی کارم در دولت هست و کارم رو به شدت دوست داشتم و دارم .شغل من شغل انبیاست . شدیدا اینو باور دارم . میخوام با دست پر خیلی خیلی پر بازنشسته بشم و میخوام بتونم در این سالهای پایانی به رسالت خودم برسم که مقدماتش رو رفتم آمادگی لازم رو کسب کردم تا حدی.
من در پس این بحران چقدر ترمز های مهم کشف کردم از الگوهای ناسالم تکرار شونده در روابطم .
من دارم رشد میکنم .
من دارم زندگی میکنم .
من دارم لذت میبرم .
خدای من خیلی خیلی خیلی زیاد هوامو داره . مثل کوه پشتم ایستاده و بنده های خوبش رو سرراهم میذاره مثل مدیر مجموعه ام همکارای مثل خودم صادق مثل استاد جانم مثل اسدالله زرگوشی مثل آقای ظاهری که چقدر من از دل کامنتهای این شخص تونستم لپ کلام استاد رو یاد بگیرم و بفهمم چرا تو بعضی موارد به نتیجه نرسیدم هنوز .
و شما الان برای چندمین بار منو در یک بحران مهم کمک کردید اسدالله جان .( اگه بدونید چقدر سخت بود تحمل سرزنش افراد که چرا دانشگاه ثبت نام نکردی برای دکتری ولی خدای درونم میگه همین تصمیم درست بود .)
خیلی ازتون ممنونم .
انشاالله همیشه در مسیر شادی و ثروت و سلامتی باشید .
کلمات گاهی نمی تونن بیان کنن احساس
به امید دیدار تون در بهترین زمان و مکان
سلام و درود خداوند بر دوست عزیزم لیلی جان
امیدوارم با شروع فصل مدارس و فصل کاری شما، حال دلتون عالی باشه و آسان شوید برای آسانی ها.
سپاسگزارم از خداوند و شما برای دریافت این پیام زیبا که موجب نشستن لبخند روی صورتم شد و خوشحالم ازینکه این کامنتم براتون راهگشا بوده و تونستید ازش استفاده کنید برای عمل به قانون.
همواره تحسینتون میکنم بابت اینکه به کارتون عشق و علاقه دارید و با وجود داشتن کار دولتی خودتون هم کارآفرین هستین و از شغلتون کسب درآمد می کنین و این موضوع برایم واقعآ لذت بخش و تحسین برانگیز است.
از اینکه تونستید به خوبی به قانون عمل کنید و در مسیر درست قرار بگیرید و وجهه مثبت مدیرتون رو برانگیخته کنید بهتون تبریک میگم. و ممنونم که اینو در کامنتتون ذکر کردید و نتیجه عمل به قانون رو برایم بازگو کردید تا باورهایمان قوی و قویتر بشن.
هفته پایانی شهریور دو سه روزی رو کرج بودم دنبال کارهام و اونجا هم مثل هر شهری که میرم، دوستان خوبی که دارم بیادم میاد و یشب که رفته بودم اکومال یاد دوستان خوبی مثل شما و آقا رسول و همسرشون فاطمه خانم افتادم که کرج زندگی می کنند. بقول شما به امید دیدارتون در بهترین مکان و بهترین زمان. در پناه حق باشید دوست عزیز.یا حق
سلام دوست عزیزم.
خدای محمد از قلب من آگاهه که وقتی این پاسخ رو دریافت کردم انگار که یکی از عزیزان خودم برام نوشته . واقعا ماها اینجا یه خانواده هستیم . اینو من کاملا لمس میکنم .
جوابی که برام نوشتید گرچه بلند نبود در ظاهر ولی در باطن پر از نکته و درس و درایت و درک و عمل به قانون هست .خیلی خیلی ممنون . از تو دلش کلی آگاهی کسب کردم .
نمیدونم این کلمات کی به دست شما برسه، الان در یک عصر پاییزی بینظیر نشستم در یکی از کتابخانه های بسیار بسیار زیبای شهرم جایی که پارسال با زور و اجبار درش می نشستم و هیچ لذتی از درس خوندن نمی بردم ولی امسال سریع سریع در لحظه به الهامم گوش سپردم و با بی توجهی به ترمزهای شخصیتی و رفتاری ام نشستم اینجا و با اینکه نت یاری نکرد که فیلتر شکنم رو باز کنم تا از مطالب سخنرانی یکی از اساتیدم استفاده کنم و نکته برداری کنم ،ولی تمرکز کردم روی اونچه در این لحظه میشه و شد هم .
به قول دعای خیلی خوبتون آسون کردم خودمو برای آسانی ها و لذت بردم و اون درسها و فعالیتهایی که میشد رو انجام دادم مثل گشت زدن در سایت استاد همه زندگیم مثل بررسی بقیه موارد و مطالعات علمی کاری که میشد.
کار کردن با گروه سنی بچه های زیر 7 سال (الخصوص) تمام عشقی ست که من در حال حاضر در قلبم دارم در حیطه کاری منظورمه . این رسالت منه و بابتش همیشه شکر گذار خدای مهربانم هستم و همکاران بسیار ماهی دارم که از خواهر به من نزدیکتر و ودلسوزترن.
این هم از مرحمتهای خدای منه دیگه . عشقش رو نشونم میده به هر حال .
اسدالله جان کرج شهر بسیار زیبایی هست مخصوصا منطقه ای که ما هستیم و جایی که الان من هستم . اونقدر درختهای زیبایی اینجا هستن که من دونه دونه شون رو دوست دارم نوازش کنم .
به امیددیدارشما و دوستان همشهری ام در بهترین زمان و مکان .
به خدای مهربانم می سپارمتون
سلام به شما دوست عزیز
خیلی خوشحالم ،که همشهری هستیم ،خداروشکر
با خواندن کامنت شما متوجه شدم ،که منم هنوز مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمو نپذیرفتم و بااینکه فکر می کردم ،این باور مخرب رو ریشه کن کردم ،اما هنوز باگ های بسیاری درین زمینه دارم
خیلی زیبا ،تغییرات خودتونو توصیف کردین ،
بهتون تبریک میگم که تونستین باورها وزندگیتونو تغییر بدین ،
تغییر باورها ،واقعا همونطور که استاد میگن ،جهاد اکبره ونیازمند تلاش ذهنی بسیار
منم باوجود تلاش بسیار ،فعلا نتونستم به خواسته هام ،(البته مهم ترین هاشون )برسم و وقتی ذهنمو بررسی کردم ،متوجه شدم که من باوجود کویر باورای غلط که اکثرا مذهبی هستند،نمی تونم به خواسته هام برسم ،خودمو متعهد به تغییر اونها کردم
براتون ارزوی موفقیت بیشتر دارم وخیلی خوش حالم که اموزش های استاد ،اینقدر در حال گسترش هستند
سلام و درود محمدرضای عزیز
خوشحالم که شما هم در این سایت الهی عضو هستید و دارید روی خودتان کار می کنید.
قطعا با ادامه این مسیر و عمل به آگاهی های این سایت، بزودی خواسته هایتان را تجربه خواهید کرد.
ممنونم که برایم نوشتید،کامنتت نشانه واضحی برای خواسته من بود تا نجوای ذهنم را ضربه فنی کنم.خوشحالم که یک همشهری دیگر هم در این سایت الهی پیدا کردم.بدرخشید محمدرضای عزیز،در پناه حق
سلام به دوست عزیزم
ممنونم بابت کامنت زیباتون که موضوع اینکه وام نمیگیرید وچند تا باور درست را برایم یاد آورشد ومهر تاییدی بود بر مسیرم
خداروشکر که استاد به این خوبی وخانواده ای گرانقدر را دارم ودر آن عضو هستم
خدایا شکرت بابت این همه لطف ومهربانبیت
سلام و درود خانم رستمی عزیز
هر فایل و هر آگاهی ای رو که داریم دریافت می کنیم بخشی از زندگی و وجود ما را تحت تاثیر خودش قرار می دهد. و اینگونه ما داریم خودمون و مسیر غلطی رو که رفتیم اصلاح می کنیم. مثل کودک در حال تربیت خویشیم. و هر چقدر بر این اصلاح در همه زمینه ها مداومت داشته باشیم، نتایج ما هم بیشتر و دلخواه تر خواهد بود. من از همان لحظه که استاد اثر منفی ای که بدیهی و وام بر زندگیمان داره رو در فایل نتایج آقای عطارروشن بیان کردند؛ در همان فایل متعهد شدم که نه تنها وام نگیرم بلکه اقساطم رو زودتر از موعد بازپرداخت کنم و وقتی جهان عزمم رو برای اینکار جدی دید؛ دستهایش را به کمکم آورد و نتایج خیلی خوبی گرفتم که بزودی با اتمام آخرین اقساط در موردشان خواهم نوشت.
برایتان در این مسیر زیبا رشد روز افزون؛ سلامتی و سعادت و ثروت آرزو می کنم دوست عزیز. یا حق
به نام خدای زیبایی ها و مهربانی
سلام به همه دوستای خوبم و رفقای عزیزم
اول از همه تشکر کنم بابت دیدگاه های که میزارین و واقعا وقتی نظراتتون رو میگین خیلی کمک می کنه بهم مخصوصا که یکی از دوستان در مورد همین مسئله روابط نوشته بودن که فایل آخر عزت نفس رو گوش کن و من وقتی امروز صبح گوش دادم فهمیدم واییی چه قدر پاشنه آشیل بزرگیه و من سال ها خودم رو از زندگی محروم کردم!
چندین بار انسان ها هم اومدن بهم گفتن بیا آقا کار کنیم 90 تو 10 درصد ما ولی من گفتم نه چون فکر می کردم حق و نا حق میشه و این نامردیه ولی در نهایت با این فایل فهمیدم که چه قدر عالی ما لگد زدیم به اینکه آدم ها خواستن به ما کمک کنن و ما نخواستیم.
این روز ها از وقتی فهمیدم چه قدر این دوره میتونه کمکم کنه روزی بیش از 5 ساعت مستقیم فایل گوش میدم و روزی بیش از 3 4 ساعت فکر می کنم در مورد محتویاتش و عمل می کنم بهش برای همین این موضوع روابط یه مسئله ای هستش که خیلی دوست دارم در موردش صحبت کنم…
خیلی از من سوال می کنن که آقا تو چه جوری تونستی تو اولین تلاشت وارد رابطه عالی بشه و یه رابطه عمیق خوب داشته باشی …
من واقعا جوابی که خیلی قشنگ به ذهنم میرسه اینه که من چون تا سن 22 سالگی اصلی نمی دونستم رابطه یعنی چی و بخش زیادی از زندگیم صرف این بود که کدنویسی کنم و عشقم رو گسترش بدم اصلا نمی دونستم رابطه چیه!
حتی درک نمی کردم دوران دبیرستان رفقام میرفتن دنبال دخترا:|
اصلا من کلا نگرشم متفاوت بود و هیچ چیزیییی نمی دونستم که اصلا نحوه برخورد با یک خانوم چیه و فقط می دونستم دختر یعنی یک انسانی که به تو نامحرمه و تو نمیتونی باهش حتی سلام علیک کنی !:|
اما وقتی سال سوم دانشگاه شد و دیدم کلمه دوست دختر و رابطه با یک دختر یعنی چی یهو چشم و گوشم به دنیا باز شد و شروع کردم به مطالعه کردن و از قضا دقیقا همزمان بود با زمانی که فایل های استاد عباسش رو داشتم شدید کار می کردم تو دوره دوازده قدم!
دقیقا مرحله مرحله این کار هارو کردم :
اول از همه فهمیدم که خب من با جنس مخالف راحت نیستم و باید راحت بشم و باید تعامل کنم اصلا بفهمم یعنی چی!!!
شرع کردم به کامنت گذاشتن برای تمام خانم های دوره 12 قدم و هر کس که کامنت میزاشت از عمد براشون کامنت میزاشتم و سعی می کردم از واژه عزیزم و عزیز و …. استفاده کنم چون می خواستم این اعتقاد رو به دست بیارم که میشه به خانم ها بگی دوستت دارم ولی از طرفی واقعا احساس جنسی یا حتی احساس غیر از انسانیت نداشته باشم!
چون میدونستم اول باید جنس یک خانم رو درک کنم بعد دنبال رابطه باشم و اینکه من واقعا نگاهم این نیست که به خاطر نگاه جنسی وارد رابطه بشم بلکه می خوام تجربه متقابل دوست داشتن رو داشته باشم…
واقعا چون نشنیده بودم یک نفر بگه به یک نفر دیگه دوستت دارم!
ققط تو فیلم های هندی :| خب اونم فیلم بود دیگه …
من واقعا خوشم نمیومد برم تو خیابون به کسی شماره بدم یا دنبال کسی باشم ! واقعا مدل من اینطوری بود که باید در مسیرش قرار می گرفتم!
واقعا اون موقع چون تونستم پول دربیارم فهمیدم که آها پس حالا که با فایل های استاد پول در اوردم و درآمدم 30 برابر شد تو پنج ماه اول پس من می تونم خیلی راحت رابطه هم بسازم دیگه!
یه کاغذ برداشتم و 31 مورد از موارد رابطه رو نوشتم و خدایی هم با پر رویی تمام نوشتم …
وقتی برای من آشپزی می کنه حتی اگر اولین بارش باشه بهترین غذای عمرش رو بپزه..
عاشق شنیدن موسیقی باشه و درک موسیقی لذت ببره …
و…
گذاشتم تو کیف پولم و هر روز می خوندمش جوری که دیگه از بس تو کیف پولم مونده بود رنگ و روش رفته بود…
تا اینکه وقتی تو سایت استاد همونجوری کامنت میزاشتم کامنت های عادله کیانی فر قشنگ کشش وحشتناکی برای من ایجاد می کرد و جنس کامنتاش اون مدل دلخواهم بود…
منم رفتم پروفایش رو باز کردم اون موقع قابلیت زوم کردن نبود ولی با ابزار های خودم کیفیت عکس رو بالا تر بردم .. و چند دقیقه به عکس نگاه کردم گفتم … حالا خود اینکه امکان نداره بشه ولی چون این آدم واقعیه و میدونم هست پس طبق قانون بی نهایت خداوند مثل این دختر هست و این مثال کافیه که تو ذهنم منطقی بشه وجود داره این انسان…
و بعد از دیدن عکسش شاید 10 دقیقه باز ادامه دادم به کامنت گذاشتن و ….
من اصلا این کارهارو نکردم :
برم توی اینستاگرام دنبالش بگردم ببینم کجاست
شمارش رو توی اینترنت سرچ کنم و ….
واقعا هیچ کدوم این کارهارو اصلا نکردم چون گفتم واقعا اگر قرار بود کسی راهم قرار بگیره شرطش هم گذاشته بودم توی 31 مورد اون باید اولین پیام رو بهم بده توی هر شبکه اجتماعی !
دست بر قضا من اصلا اینستاگرام استفاده نمی کنم و واقعا حروم کردن وقته و خواب رو ترجیه میدم …
به نظرم استفاده از اینستاگرام از کشیدن سیگار بد تره! حداقل سیگال سیبیلات رو زرد می کنه یه جایی دست می کشه ولی اینستاگرام دوپامین ترشح میکنه و تا لب گور نابودت می کنه
من حتی استاد لایو میزاشتن نمیرفتم تو اینستا می گفتم اگر گذاشتن تو سایت میبینم!
خلاصه که من همینطوری ایسنتا رو باز کردم یه حس قوی گفت باز کن تو که چند ساله اصلا نگاش نکردی همینطوری بازش کن و بعدشم پاکش کن..
همون لحظه به خدا قسم دیدم شکیبا جان خواهر خانومم پیام دادن تو ایسنتاگرام که سیدعلی خوشدل؟!
گفتم بله و گفت من شکیبا کیانی فر هستم یه گروهی داریم از بچه ای عباس منشی ( عادله جان هستن – سید کاظم(خدابیامرزش ) – مژگان مسافری و … ) هستن دوست داری بیای ؟ منم گفتم آره
رفتیم تو گروه سلام و احوال پرسی و ….
باورتون میشه با اینکه عادله جان تو گروه بود پیام من ندادم پیوی بهش؟!
می خوام بگم حتی با اینکه دقیق کنارش بودم ولی بازم چون لیستم رو بسته بودم این کار نکردم و جالبه بعد از چند روز عادله جان یه پیام به من داد سلام سید شما در مورد مترجمی زبان این اطلاعات رو داری؟
دیگه پیام رو که داد من گفتم تمام و داستان ما شروع شد….
به نظر من علت اینکه من واقعا وارد این رابطه شدم این بودش که از نداشتن رابطه رنج نمی بردم!
واقعا در تنهایی خودم خوشحال بودم و اگر کسی با من یار نمیشد من بهم نمی ریختم!
وای حالا من رابطه ندارم چه قدر بدبختم …
و با بچه ها میرفتیم بیرون همه دوست دختر داشتن و من تنها بودم و اصلا برام مسئله خاصی نبود در هر صورت من تو جمع محبوب بودم و دوران دانشگاه همه من رو دوست داشتن…
پس زجر نکشیدم!
حتی در مورد مسئله پول درآوردن من واقعا کی فکرش رو می کرد درآمدم به بیش از 800 برابر رشد برسه و واقعا تمام زندگیم رو بتونم تو یک کوله کنم و دور بزنم دنیارو؟!
همش وقتی شد که خواسته هام برام تبدیل به دردسر نشدن و هنوز هم میفهمم وقتی رشد می کنم که خوشحالم که دارم رشد می کنم و زندگی می کنم و هرچه قدر به این باور عمل کنم موفق ترم! گرچه یک درصد واقعا بهش ایمان دارم و مزدم رو به اندازه یک درصد گرفتم!
نکته جذابی که وجود داره اینه که دوست های من میانگین سنیشون 20 سال از من بیشتره!
صمیمی ترین دوست های من بالای 40 سالشونه …
چون واقعا از کودکی دنبال این بودم که بزرگتر باشم برای همین سن 13 سالگی اولین درآمدم رو داشتم!
دقیقا وقتی استاد میگن 15 سالگی من واسه خودم کسب و کار داشتم من همینطوری بودم چون نگاهم با دنیا متفاوت بود و دلم می خواست بزرگ باشم..
همین میل به بزرگ تر بودن باعث شد همسر من هم سنشون از من 2 سال بیشتر باشه و این خواسته من بود چون می گفتم باید هم فرکانس من باشه همسرم و من چون از سنم 10 سال بزرگترم پس باید کسی وارد زندگیم بشه که از سنش بزرگ تر بشه و همین شد!
واقعا 31 خواسته من رقم خورد وقتی که من خودم رو شبیه 31 خواسته کردم…
من گفتم می خوام عزیز دلم ورزشکار باشه پس شروع کردم به ورزش چون میدونستم اونی که من دنبالشم تو کوه و کمره نه تو خیابون…
پس عدالت خدا حکم می کنه من ورزشکار باشم چون اونم ورزشکاره حالا حداقل الان بشم بعدا نبودم مهم نیستا! اینطوری با خودم حرف میزدم…
اگر قرار آشپز بشه من باید شروع کنم به آشپزی که واقعا فرکانس آشپزی رو بفهمم!
می خوام بگم خیلی مهمه که شبیه خواسته هاتون بشن و گرنه امکان نداره به وجود بیاد با ورد و کتاب و ملا بازی کسی به خواستش نرسیده!
ولی من چون ذاتا آدم رو راستی هستم ولی گاهی چاخان می کنم تو بیزینس با همکارم کلا راحتیم و هیچ کاغذی بین ما نیست و داریم سال هاست با هم کار می کنیم!
هرجا هر مسئله ای باشه 3 ثانیه ای حل میشه!
اینو باور رو دارم که با هرکس رفیق میشم اون آدم میگه تو بهترین فردی هستی که تا حالا تو عمرم دیدم چون واقعا خیلی راحت و شیرین برخورد می کنم و واقعا دلم نمی خواد ادا در بیارم ولی متاسفانه مشکل اساسیم اینه که فکر می کنم آدم های ثروت مند تر از من نمی تونن با من دوست بشن چون وقتشون رو دوست ندارن تلف کنن!
برای همین خیلی دارم روش کار می کنم که ثروت مند تر از من هم دوست دارن با من دوست بشن چون من انسان واقعا شایسته ای هستم..
مثلا استاد عباس منش وقتی که من رو ببینن یک دل نه صد دل عاشق شخصیت من میشن و اینطوری من تعداد دوست هام بی نهایت بزرگ میشه…
باید بفهمم که آدم هارو بر اساس پول دسته بندی نباید بکنم تا آدم هارو من رو بر اساس پول دسته بندی نکنن!
بلکه بر اساس میزان ارزش واقعی که برای خودشون قائلن نه کسایی که شو آف می کنن و فقط به رخ می کشن!
یه رفیقی داشتم رفته بودیم بیرون وقتی ایران بودم گفت بابا تو آیفون 14 پرومکس گرفتی بزارش رو میز!
گارد شفاف بگیر بزار مردم بدونن تو آیفون 14 داری!
همونجا خطش زدم دیگه تموم شد برام! چون انقدر این انسان ها در روابطشون احمقن که فکر می کنن با نمایش گذاشتن چیز میزهاشون میتونن جذب کنن آدم هارو..
برای همین 27 سالش بود ولی 72 رابطه تماما نا موفق داشت – دیگه همه بهش میگفت ممد یه روز!
من همش بهش می گفتم شنیدی اون جمله معروف رو که میگه : اصبحت امیرا و امسیت اسیرا؟!
میگفت نه!
گفتم این جمله معروفیه که میگه صبح را پادشاهانه شروع کردم و شب را اسیر! حالا قضیه توعه صبح تو پادشاه رابطه ای شب سینگل گریانی :))
بر اساس فایل 9 عزت نفس : خوشحال می شم هر چیزی باعث کمک بهم میشه رو از شما رفقای خوبم بشنوم
بی صبرانه منتظر نظرات قشنگتون به دیدگاهم هستم و از کلمات قشنگتون یاد میگیرم
خیلی مخلصم
سلام سید جان
در رابطه با کامنت نوشتن برای خانم های سایت نوشتی ، یاد خودم افتادم
اول از خودم بگم
من تو کل زندگیم اصلاً حتی یکبار هم توی خیابان نرفتم به یک دختری یک پیشنهاد دوستی بدم یا شماره بدم
الان من 28 سالمه
حتی یکبار هم توی این سال ها این کارو نکردم
یادمه یه روز یکی از همکارام گفته بود برید توی خیابون هر دختری رو دیدین ازش شماره شون رو بگیرین یا شماره تون رو بهش بدین
بعد من پیش خودم گفتم من اصلاً همچین شخصیتی نیستم که بخوام اینکارو کنم
یعنی یه جورایی این یک چیز بی شخصیتی توی ذهنم میدونستم
البته برای من این بودش که مثلاً توی هر شرکتی که کار میکردم با بعضی از همکارام رابطه دوستانه تری داشته باشم تا اینکه بخوام مثل یک همکار ببینمش
ولی باز هم اون رابطه هم که توی اون شرکت هایی که کار میکردم در این حد بود که تا زمانیکه توی اون شرکت هستم با بعضی هاشون دوستم اونم نه با همه شون و وقتی از اون شرکت بیرون میومدم دیگه با هیچ کدومشون هیچگونه ارتباطی نداشتم یعنی حتی شماره هاشون هم از توی موبایلم پاک میکردم
یعنی باز هم رابطه من رابطه نبوده که بخوام برم به یک دختری مستقیم پیشنهاد بدم و دوست بشم ، یعنی حتی اون موقعی که توی شرکت رفیق میشدم اونا خودشون در اصل تمایل نشون میدادن به ارتباط با من
حالا الان که شما در مورد خانم های سایت نوشتی که براشون کامنت مینوشتی فقط برای اینکه بفهمی ارتباط داشتن با یک خانم رو ،
منم قبلاً تصمیم گرفته بودم برای اینکه بفهمم اصن چطوری باید اول من شروع کنم و با یک خانم ارتباط بر قرار کنم چون اصلاً هیچگونه ذهنیتی برای ارتباط برقرار کردن نداشتم ، تصمیم گرفته بودم که به هر کدوم از کامنت هایی که خانم های سایت میذارن براشون کامنت بذارم ، اوایل خیلی برام سخت بود ولی رفته رفته بهتر شد ولی الان کمتر شده که بخوام به کامنت خانم های سایت کامنت براشون بنویسم ، اون موقع هام که براشون کامنت مینوسم اول میبینم احساسم چی میگه بعد براشون کامنت مینویسم
ولی باز هم توی ذهنم اینه که ، اگر قرار باشه با یک دختری رابطه ای برقرار کنم باید هدایت بشم چون من تا حد خیلی خوبی ارتباط بین اتفاقات توی زندگیمو با افکاری که داشتم پیدا کردم
من ساعت ها دارم روی خودم کار میکنم ، مثلاً اگر یکی از فایل های دوره ها زمانش نیم ساعت باشه برای فقط گوش دادن به اون فایل نیم ساعتی ، دو ساعت طول میکشه چون باید بفهمم و عمل کنم به اون چیزی که استاد داره در موردش توضیح میده ، مثال هاشو برای خودم پیدا میکنم
مثلاً استاد توی دوره روانشناسی ثروت یک در مورد فراوانی توی دنیا صحبت میکنم ، من میگم باشه آقا شما میگی فراوانی هست خیلی هم عالی اگر که فراوانی هست من میرم تحقیق میکنم باید توی تمام ابعاد و در هر چیزی که انسان میتونه فکرش کنه و نکنه باید ازش بیش از حد باشه طوری که برای ذهن من که با کمبود بزرگ شده باید تکون هایی رو ایجاد کنه ، بعد بازم امدم به خودم گفتم آقاجان استاد داره میگه به این دلیل به اون دلیل توی دنیا فراوانی هست من میگم باشه اگر اینجوریه پس توی همین کشور ایران که جزئی از این کره زمین هست باید فراوانی توی هر چیزیش دیده بشه ، بعد امدم سر این موضوع هر روز تحقیق کردم از مهم ترین چیزهایی که توی ایران وجود داره تا بی اهمیت ترین چیزی که آدم ممکنه فکرش رو کنه که توی ایران هست ، رفتم در موردش تحقیق کردم و دیدم که اصلاً طبیعیش اینه که از هر چیزی بی نهایتش هست یعنی اینکه میگن فلان چیز کمه این غیر طبیعه
توی همین من یک چیزهایی رو با تحقیق کردن پیدا کردم که اصن وقتی به مامانم و بردارم که هر جفتشون توی سایت دارن از دوره ها و فایل های استاد استفاده میکنند و کار میکنند گفتم کُپ کردن از اینکه داره از چیزهایی ظاهرش اینکه شاید خیلی دیگه چیز مهمی هم نباشه ولی ازش چی بگم بی نهایتش هست تاکید میکنم توی همین ایران
میدونی میخوام چی بگم ؟
میخوام بگم که وقتی استاد داره میگه اصن طبیعیش اینه که رابطه درست و فوق العاده توی دنیا هست
من طبق همون فراوانی که استاد در موردش صحبت کردم ، میگم اگر جهان مملو از هر چیزی هست پس دختر خوب داشتن برای یک رابطه فوق العاده هم میتونه جزئی از این فراوانی خداوند باشه
حالا چه دختر خوب و مناسب برای پسرها و چه پسر خوب و مناسب برای دخترها
ازش بی نهایت باید باشه طبق فراوانی که توی دنیا هست
اون وقت من دیگه لازم نیست زور بزنم و خودم رو به درودیوار بزنم که یک رابطه ی خوبی رو با کسی برقرار کنم ، میدونی خودش اتفاق میوفته خودش زمانیکه من دنبال بهبود خودم هستم این فرکانس خودش من رو به همون سمتی که میخوام میکشونه دقیقاً مثل خودت دیگه سید علی جان بهت قول میدم تو اگر اینستاگرام هم نداشتی یعنی اون صفحه اینستاگرامتو حذف کامل میکردی باز هم بالاخره جهان از یک طریقی تو رو به اون چیزی که میخواستی هدایت میکرد اینم نشأت گرفته از همون داستان فراوانیه یعنی از بی نهایت طریق هدایت میشی
بابت همین هم هست وقتی توی رابطه فوق العاده هم که هستی وقتی که بدونی جهان فراوانیه دیگه وابستگی هم ایجاد نمیشه چون این وابستگیه از چی میاد ، از اینکه فکر میکنی دیگه فقط همین یه دونه دختر خوب هست که توی دنیا وجود داره یا دیگه فقط همین پسر خوب هستش که توی دنیا وجود داره ( حالا این یکی از دلایل وابستگی میتونه باشه )
ولی وقتی به این فکر کنی دختر خوب پسر خوب فراوونه دیگه برای نگه داشتن اون رابطه هم زور نمیزنی و دقیقاً هم همین باعث میشه توی همون رابطه عاطفی هم که هستی یکی از پایدارترین و رویایی ترین رابطه ها بشه
میدونی وقتی باور داشته باشی از هر چیزی بی نهایتش هست البته با منطق اون وقت اتفاقاً اون چیزی هم که میخوای راحت تر به دست میاری چون خیالت راحته از اینکه بابا از اینکه نامحدود وجود داره دیگه نگرانی و بدو بدو معنایی نداره بابت همین داشتن و به دست آوردن خیلی چیزها برات منطقی میشه
رابطه فوق العاده داشتن توی زندگی برات منطقی میشه
کسب درآمد خیلی خیلی خوب داشتن برات منطقی میشه
همیشه توی سفر بودم و عشق و حال کردن برات منطقی میشه
چرا ؟
چون امدی فراوانی شو توی دنیا میبینی
به خاطر همین هم تو برای داشتن رابطه مورد دلخواهت نیومدی تعیین کنی با چه کسی میخوای رابطه داشته باشی ، فقط خواستی یک رابطه با اون ویژگی هایی که مدنظرت بود داشته باشی ، چون برات منطقی بودش که میتونه این اتفاق بیوفته حالا میتونه یکیش همون چیزی که خودت گفتی باشه که تو تا به حال با هیچ دختری در رابطه نبودی بابت همین هم هیچ ذهنیتی نسبت این قضیه نداشتی
و از طرفی توی رابطه هم هستی برای داستنش و نگه داشتنش زور نمیزنی چون به هدایت الله اعتقاد داری
همین عاشقتم
سلام به برادر عزیزم آقای گرامی اقا ازتون سپاسگزارم بخاطر کامتت عالی ک درجواب اقای خوشدل گزاشتید واقعا باعث شد بفهمم برای فراوانی هم من سرچ زیادی بکنم
درمورد دختر و پسر خوب هم همینطور از خدا بخام هدایتم کنه وزیاد ببینم تا برای ذهنم الگو بشع
ازتون میخام اگ نظری دارید درباره همین الگوی دخترو پسرخوب ک مثال زدید و زیاد تحقیق کردید در موردش تجربیاتتونو باماهم ب اشتراک بزارید و مثالهایی هم بزنید اگ دوست دارید
بازم ازتون سپاسگزارم ک باعث شدی درک بیشتری پیدا کنم از مسایل و واقعا کامنتون مفید و عالی بود
خیلی قشنگ و واضح موضوع فراوانی باز کردید ممنونم و لذت بردم
هرآنچه از خدا میخاهید خدا هزار برابرشو وارد زندکیتون کنه آقاحسن و جیبتون پر پول باشه همیشه و ثروتمند و شاد در دینا و آخرت
سلام آزاده خانم نازنین
اول از همه خیلی تشکر میکنم بابت کامنتی که برای من نوشتین ، سپاسگزارم
در رابطه با فراوانی که صحبت کردم ، واقعیتش چون در حال حاضر تمرکزم روی دوره ی روانشناسی ثروت یک هستش ، محور تحقیقات من و منطق هایی که برای ذهنم دارم ایجاد میکنم بیشتر روی انواع اقسام نعمت ها و ثروت های دنیا به خصوص ایران که باور اشتباهی که کمبود توش موج میزنه هستش که کاملاً یک دروغ بزرگِ و اصلاً از درک اندکی که من از جهان هستی که اصل و اساس همه ی اینا بر میگرده به همون انرژی بی نهایت(خداوند) که همه چیز از اونه که شروع میشه و شکل میگیره ، منطقی نیستش محدودیتی وجود داشته باشه
منطقی نیست
نمیدونم چقدر میتونید حرف منو درک کنید
این نمیتونه از یک منبع نامحدودی ، محدودیتی به وجود بیاد نمیشه اصلاً نمیشه
کلاً با منطق جور در نمیاد
براتون یه مثال میزنم
مدیرعامل گروه صنعتی تراکتورسازی ایران (تبریز) گفت ، در سه ماه اول سال 1401 ، 6 هزار و 212 دستگاه انواع تراکتور به ارزش بیش از هزار و 800 میلیارد تومان به کشاورزان داخل ایران فروخته شد!!!!!
دقت کردین چی شد؟؟؟؟
کل سال رو نگفته هاااا
فقط سه ماه اول
پس بدونید این کارخانه چقدر بزرگه
این خودِش مصداق فراوانیه دیگه
بعد فرض کنید یه همچین شرکتی به این بزرگی که به غیر از کارخانه اصلی خودش که تراکتور داره تولید میکنه ، حداقل 10 تا دیگه شرکت زیر مجموعه به اسم خودش داره
اینو میخوام بگم
فرض کنید یه همچین شرکت غولی توی ایران بیاد سالی مثلاً 10 تا تراکتور تولید کنه یا اصلاً 50 تا توی کل سال تولید کنه!!!!!
فکر کنید اصلاً با عقل جور در نمیاد که یک کارخانه پتانسیل تولید بالای 6 هزارتا تراکتور رو اونم فقط توی سه ماه داشته باشه ، بعد بخواد خیلی تعداد کمی تراکتور تولید کنه
به خودِ همین محصولی که توی فقط این شرکت داره تولید میشه فکر کنید (( تراکتور ))
خب این چیزیه که بیشتر عموم مردم جزو سبد کالایی شون نمیتونه باشه :)))
فقط کشاورزها میتونند تراکتور بخرند
بعد همینم دقت کردین که این حجم تولید و فروش تراکتور فقط به کشاورزان داخل کشور ایران بوده هاااا !!!!
این در حالیه که من شنیده بودم کشاورزان آدم خیلی بدبخت بیچاره اند !!!
حالا همهی اینا رو گفتم آزاده خانم نازنین ، که اینو بهتون بگم این فقط یک نمونه از یک شرکت تراکتورسازی تاکید میکنم نه یک محصولی که هر کسی بتونه توی کارش ازش استفاده کنه نه فقط کشاورزان ، هستش که داره این حجم از ثروت رو جاری میکنه
بعد چطور انتظار داریم اینو میخوام بگم چطور انتظار داریم از انرژی ای که بی نهایته از خدایی که همه چیز از اون شکل گرفته چطور انتظار داریم چیز محدودی در دنیا ازش به وجود بیاد
چطور واقعا؟؟؟؟
در اصل منطقی اش اینه که باید از هر چیزی بی نهااااااایت وجود داشته باشه این منطقیشه
چون چون کارخونه اش ( خداوند ) بی نهایته عظیمه
میدونی
حالا نتیجه این منطق هایی که دارم میسازم، منطق های واقعی نه چرت و پرت نه توهم نه ورد خوندن چه بدونم 10 هزار تا کلمه تأکیدی تند تند گفتن :)))
نه واقعیت دنیا اینه
حالا من نتایجمو از این افکار تا یه مدت دیگه میام میگم دیگه تا بفهمید که طبیعیش اینه که شما به راحتی آب خوردن بدون هیچ زور زدنی بدون هیچ زجر کشیدنی میتونی از هر چیزی هر چقدر که دوست داشته باشی ، توی زندگیت تجربه اش کنی داشته باشیش
اصن اگر دقت کرده باشید دقیقاً همینه که شما یه جایی میری اونجا انواع و اقسام خوراکی ها نامحدود هر چقدر که دوست داری هست دیگه اون موقع عمراً شما بیایی یقه پاره کنی تا یه چیزی بهت برسه نه بابا تازه خیلی با آرامش این کارو میکنی حتی اینجوری هم نیست که بخوای حرص بزنی که زیاد برداری برای روز مبادا!!!! برای روز مبادا !!!!
برعکس میگی این نعمت که بی انتهاست بذار از زندگیم لذت ببرم اینکه همیشه هست من با توجه به نیازم هر وقت خواستم میتونم ازش بردارم
میدونی ، واقعیت جهان اینه
در روابط و یا سلامتی من فعلاً دنبال الگوهاش نرفتم چون که گفتم بهتون من تمرکزم در حال حاضر روی دوره روانشناسی ثروت یک هست بابت همین تحقیقاتم هم فقط با توجه به موضوعات دوره هستش
ولی درک من از فراوانی که در جهان هست ، اینو میگه که فراوانی توی تمام ابعاد جهان هستی وجود داره یعنی شامل آدم ها هم میشه دیگه
این نیستش بگیم نه تو این مورد خاص هستش ولی توی اون مورد نیست
اصلاً این خنده داره اگر که بخواهیم اینجوری فکر کنیم چون همه ی ما از یک انرژی واحد از یک انرژی یکتا خلق شدیم
که حالا همین یکتا بودن این انرژی ( خداوند ) و بی نهایتیش میشه 100 ها ساعت در موردش صحبت کرد ولی من در این مورد هیچ صحبتی نمیکنم نوشتم براتون ولی پاکش کردم
همین قدر توضیح به نظرم کافیه
آزاده خانم نازنین مرسی بابت یادآوری من نسبت به در اصل حقیقت جهان هستی
امیدوارم همیشه در زندگیت به تمام معنا خوشبختی رو تجربه کنی عزیزم
از خدای عزیزم هم واقعاً ممنونم یعنی من هر زمان که ازش خواستم به من بگه و من بنویسم یعنی چی بگم چیزهایی رو به من میگه که اصن باورهای منو داره جابجا میکنه
خیلی مخلصیم
سلام
ممنونم ازتون اقای گرامی کامنتتون واقعا عالی بود هرروز باید تکرارش کنم
درمورد فراوانی منطق هایی اوردید که مو لادرزش نمیره خیلی لذت برد از مثالهاتون
وهمینطور از فراوانی روابط عالی
من خودم از پاییزو زمستان سال گذشته که سریال زندگی دربهشت و سفربه دورامریکا رو تقریبا هرروز میدیدم و تمرکز نسبتا کمی داشتم روی روابط خانم شایسته و استاد و لذت میبردم از حرفهای عاشقانه که بهم میزدن، و همینم توی زندگی خودم تحربه کردم به صورت تکاملی هر روز که میگذره رابطه ام با همسرم عالی و عالی تر میشه راه به راه بهم میگه عاشقتم از ته قلب و من فقط یاد رابطه استاد و خانم شایسته عزیز میوفتم و خدارو هر لحظه شکر میکنم به خاطر هدایتی که هرلحظه میکنه به خاطر تمام بودنش تمام بودنش توی تک تک نفسهامون
با ارزوی سلامتی و ثروت و شادی برای همه عزیزان سایت عزیزمون
سلام مریم خانم نازنین
ازتون تشکر میکنم بابت اینکه برام کامنت نوشتین
خداروشکر چقدر خوب که روابط زناشویی تون اینقدر عاشقانه و دوستانه شده
این خودش تاییدی بر اینه که جهان فقط داره به چیزی که توجه میکنی پاسخ میده و هدایت میکنه
چون شما میگین از وقتی سریال زندگی در بهشت رو دیدین و اون روابط بین استاد و خانم شایسته رو دیدین
الان دارین خودتون همون روابط رو تجربه میکنید
وگرنه چرا تا قبل از این اینجور نبوده
خدارو صد هزار مرتبه شکر
بازم ازتون ممنونم مریم خانم نازنین بابت کامنتی که برام نوشتین
سلام حسن جان
از کامنت های شما لذت می برم و از آنها چیز زیادی می آموزم
به همین دلیل با مراجعه به پروفایل شما، گزینه ای را که وقتی شما مطلبی در سایت می گذارید به من ایمیل میشود را فعال کردهام تا از نوشته های ارزشمند شما چیزی رو از دست ندهم.
به ویژه در مورد بحث فراوانی، مطالب خیلی جالبی بیان میکنید مثل همین قضیه تولید تعداد بسیار زیاد تراکتور.
من خودم هم مواردی را سرچ کردهام که واقعاً مهر تاییدی است بر فراوانی نعمت و فرصت و ثروت در این جهان و در همین ایران خودمان
مثل تولید صدها هزاران تن از انواع محصولات کشاورزی یا گردش مالی پتروشیمی ها که بعضاً در یک ساعت به چند میلیارد تومان میرسد و میزان مصرف بنزین در ایران که درآمد ساعتی آن رقم بسیار بالایی است و …….
خواهشم این است که اگر باز هم تحقیقاتی در زمینه تایید فراوانی داشته اید، کامنت کنید تا ما بخوانیم و یاد بگیریم.
متشکرم از شما
سلام درود به شما آقای گرامی
چقدر زیبا ودرست رفتید دنبال دلیل منطقی گشتید برای باور فرآوانی ودر مورد شرکت تراکتور سازی تحقیق کردید واقعا دمتون گرم من خودم که کشاورزم توی این مورد تحقیقی نکرده بودم وچقدر بهم کمک کرد این باور فرآوانی راجب تراکتور فقط که ببین چقدر داره ازش تولید میشه وتراکتورم چیزی نیست که لازمه هر کسی باشه فقط کشاورزا میخوانش اونم نه همشون ولی این همه داره تولید میشه وکشاورزانی هستن که دارن می خرند
وممنونم از آزاده خانم که از شما خواستن بیشتر توضیح بدید راجب فرآوانی
وشماهم با جون دل تو ضیح دادید.ممنونتونم دوست عزیزم
سلام
امیدوارم عالی باشی
حسن عزیز
باورهایی که داری روش کار می کنی و تحقیق کردن و به ذهن نشان دادن عالیه
چون یکی از ورودی های مهم ذهن دیدن هست و وقتی می بینه قانع میشه.
نمی دونم آیا در مورد روابط هم اینکه نشان بدی که ببین چقدر روابط عالی هست را اجرا می کنی با نه؟
منظورم اینه خط کشی نداریم
مخصوصا ما ایرانیها که یه جورایی توی قضیه رابطه ناخودآگاه یه مرز مخفی حرام و حلال شدید داریم
مثلا دستمون به دست دخترا نخوره
یا بهش دست ندیم یا موقع احوال پرسی عادی بغل نکنیم
زشته و یه موقع خیال بد نکنه
یه موقع منظور نگیره و ….
و اصلا هم ربطی نداره توی خانواده مذهبی بوده باشی یا نه
همین که توی ایران بزرگ شده باشی و توی ایران درس خونده باشی و توی ایران فیلمای ایران و جنگ را دیده باشه
باور عجیب محکمی ساخته شده و این باور بسیار زیاد توی دخترا مخصوصا دهه ۵٠-۶٠ شدیده
همون بحث نجابت مسخره که تو ذهن ما شده.
در صورتی که وقتی از بند این محدودیتا خودت را رها می کنی
اصلا به طرف مقابل به هیچ وجه این حس را انتقال نمیدی
که مثلا می خوای عید را تبریک بگی
صداش کنی عزیزم عید مبارک و بغلش کنی و این مسئله چون توی ذهن خودت هضم شده أست دیگه مهم نیست اون طرف چه باوری داره
اون خودش حلش می کنه چون جریان انرژی هست.
من خودم به شدت روی این قضیه مشکل داشتم و فک می کنم خیلی این افکار پوسیده و زنجیرا رو باز کردم.
یه مورد دیگه هم اینه که
قانون جهان درخواست کردنه
ولی با جزییات ، اینکه من یه رابطه عالی می خوام خودش جلوی راهم میزاره نه
من پول می خوام اون یه وقتش به من میده نه
چه رابطه ای و با چه مشخصاتی و حتی حتی جزئی ترین جزییات حتی جزییات چهره و نژاد و رنگ پوست و قد و چه کشوری باشه همه و همه
هر چی توی ذهنته ولی نه اشاره به یه شخص خاص این اشتباهه نه جزییات اون کسی که دوست داری سالهای خوبی باهاش باشی. موضوع حال خوب و زندگی و مهمه
و در مورد تک تک خواسته ها همین قدر حساسیت لازمه
دقیقاااا چه ماشینی و چه مدلی و چه رنگی و چه آپشنی و …. نه ماشین فلان همسایه طبقه بالامون مال من باشه.
احساس کردم شاید یه چیزایی و باورایی داری که داری خودت را قانع می کنی ولی در عمق ترمزیه که اجازه نمیده تمرکز کنی به آنچه دقیق می خوای
مخصوصا در بحث روابط و یه حس خجالت ولی همون بحث مذهبی و دور شدن از خدا و نامحرمی درونته.
نمی دونم چقدر درسته
ولی پیامت این حس را به من داد.
در هر صورت برای خودم تمام نکاتی که نوشتم درس داره چون منم دقیقااا اینطور که می گم عمل نمی کنم
ولی خواهم کرد حتما.
موفق باشی
سلام مینای عزیز و نازنین
سپاسگزارم بابت نکات بسیار مفیدی که برام کامنت کردی
در رابطه با موضوع دختر پسری که گفتی ، خداروشکر تا الان که از وقتی روی آموزش های استاد کار کردم خیلی بهتر شدم ولی از اونجایی که من قبلاً پسری بودم که همیشه توی مسجد و هیئت های مختلف بودم ، این باور توی پس زمینه ذهنم که باید درستش کنم که خودِ تغییر این باور یک تمرکز بسیار بالایی رو مطلبه مخصوصاً اگر بخوام با دوره ی عشق و مودت در روابط روی این نوع باورهام کار کنم فکر می کنم خیلی عالی میشه
دقیقاً همین هایی که گفتی درسته اینکه یه دختری رو موقع دیدار هم نباید بغل و از طور چیزهایی واقعاً حاشیه ای
این باورهای اشتباه توی ذهن من اینقدر زیاد بود که باورت نمیشه مینا جان من حتی قبلاً خواهر خودم بغل نمی کردم یا خاله هام که خونمون میومدن موقع سلام و علیک اینجوری نبود که بغلشون کنم حالا چه برسه بخوام یه دختری رو در آغوش بکشم
البته بارها شده همکارم که یه خانم بوده رو بغل کنم ولی بارها این توی پس زمینه ی ذهنم میومد که انگار که کار درستی نمی کنم یا دارم گناه میکنم از جور باورهای اشتباه
ولی در کل الان من چون تمرکزم بیشتر روی دوره روانشناسی ثروت یک هست ، فعلاً الویتم رو گذاشتم روی این موضوع
بابت همین در مورد روابط بعداً باید اقدام کنم مخصوصاً دوره ی عشق و مودت در روابط که مطمئنم خیلی میتونه کمکم کنه برای بهبود این نوع باورهای اشتباه
بازم ازت سپاسگزارم عزیزم
سلام دوست عزیز وارزشمندم آقاحسن
چه نکته مهم وارزشمند گفتین دقیقا موافقم باهاتون
اینکه
وقتی توی رابطه فوق العاده هم که هستی وقتی که بدونی جهان فراوانیه دیگه وابستگی هم ایجاد نمیشه چون این وابستگیه از چی میاد ، از اینکه فکر میکنی دیگه فقط همین یه دونه دختر خوب هست که توی دنیا وجود داره یا دیگه فقط همین پسر خوب هستش که توی دنیا وجود داره ( حالا این یکی از دلایل وابستگی میتونه باشه )
ولی وقتی به این فکر کنی دختر خوب پسر خوب فراوونه دیگه برای نگه داشتن اون رابطه هم زور نمیزنی و دقیقاً هم همین باعث میشه توی همون رابطه عاطفی هم که هستی یکی از پایدارترین و رویایی ترین رابطه ها بشه
دقیقا وقتی بدونی آدم خوب ودلخواهت زیاد هست وفراووونه
دیگه تهه تهه ذهنت خیالت راحته ک
اگه بنا به هردلیلی اون رابطه کات شد
فک کنی ازاین بهترم هست ازاین عالی ترهم هست
ودیگه زور نمیزنی
طرف مقابلو کنترل کنی کجاست
الان داره چیکار میکنه
ک چرا دیر جواب داد
و..
خودت برای خودت بیشتر وقت میزاری
لذت میبری از زندگیت
وشخص مقابل هم هماهنگ باتو میشه
سپاسگزارم از یادآوری این نکته ارزشمند
ک من باید اول روی باور فراوانی کار کنم
مرسی ازت
به خدای بزرگ میسپارمتون
سلام زکیه خانم زیبا و نازنین
اصن این موضوع رو اگر دقت کرده باشی
توی هر چیزی صدق میکنه
از آدمش گرفته که باهاش تو رابطه هستی
تا وسایل شخصی که داری
و اگر توی ذهنمون این باشه که دیگه نمیتونی از این بازم بیشتر و بهتر از این رو داشته باشی
این فکر دقیقا کاری میکنی حسرت همون چیزی که داشتی رو بخوری
چون اون با این افکار از بین میره
چرا؟
چون باز هم اگر ریز بشیم توی خودمون
اون وقت متوجه میشیم که از این هم هست که من نکنه یه موقع اینو از دست بدم یعنی ترس و استرس از دست دادنش هم میاد توی وجودمون
من اینو تجربه اش رو داشتم
مثلا یادمه بچه بودم مامانم یک مشت پسته ریخت توی نایلن داد دست من گفت برو مدرسه هر وقت خواستی بخورش
باورت نمیشه من توی همون دوران بچگی این ترس رو داشتم که نکنه اگر من پسته هامو از توی کیفم در بیارم بچه ها بیان از من بگیرن بخاطر این من رفتم پسته هامو توی یک کمد شخصی که توی مدرسه داشتم قایم کردم درش رو هم قفل کردم :)))
فکر میکنی چی شد ؟
خیلی راحت همون روز یکی از بچه ها فهمید و رفت کلید کمد خودش رو اورد جلوی چشم من در کمدم رو باز کرد نصف پسته ها رو برداشت و جلوی خودم نشست خورد!!!
اون موقع که بچه بودم ولی جهان کاری نداره تو بچه ای یا بزرگ ، اون طبق قانون عمل میکنه
و من اینقدر حسرت اون پسته هامو خوردم که نگو
یا قبلا با یک دختری در رابطه بودم که روزی نبود من استرس از دست دادنش رو نداشته باشم
و دقیقا هم همینطور هم شد
که حالا خداروشکر هدایت شدم به سایت و آموزش های استاد عباسمنش عزیز و تا الان هم توی هیچ رابطه ای هم نرفتم فقط تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و در اصل بهبود خودم
تا زمانیکه خداوند خودش هدایت کنه اون کسی رو که لایق بودن با من هست
بدون هیچ وابستگی
دو تا آدم قوی و شاد
زکیه جان واقعا ازت ممنونم که دوباره این فراوانی بسیار شیرین خداوند رو به من یادآوری کردی عزیزم
عکست هم خیلی فوق العاده ست
یک چهره ی زیبا و پر از آرامش و شادی
به خدا میسپارمت که همه چیز از اونه که شروع میشه
سلام مجدد ب دوست خوبم حسن جان
مرسی ک وقت گذاشتین وبرام نوشتین خیلی ممنونم ازت
ممنون بابت مثال هایی ک زدین چقد خوب توضیح دادین
این نشون میده خیلی جدی رو تعهدی ک به خودتون دادین هستین واقعا تحسینتون میکنم آفرین
مرسی از تعریفتون دوست خوبم چشماتون زیباست
درمورد باور فراوانی یه چیزی بگم
دو روز پیش ک کامنت سید خوشدل و خوندم منم از ایشون ایده گرفتم
و اومدم لیستی نوشتم از ویژگی های همسر دلخواهم 37،مورد شد
تا حالا به این وضوح ننوشته بودم
یعنی وقتی لیست تموم شد دوباره خوندمش
دیدم چقددد تغییر کرده اولویت هام
و این نشون میده رشد کردم خداروشکر
چون الگوی مناسب داشتم تو ذهنم
با ایمان بیشتری درخواست دادم به جهان
و همون صبح ک لیستو نوشتم نشونه ها اومد
و امروز هم اجیم (متاهله) تماس گرفت ک
امروز یه خانومی منو دید گفت خیلی ازت خوشم اومده خواهر مجرد نداری؟ (استیکر خنده)
این نشون میده خواسته ها زودتر از چیزی ک فکرشو میکنیم دست یافتنی هست واین جهان جهان فراوانیه
فقد باید فرکانس مناسب و بفرستیم
ودرمدار مناسب قرار بگیریم
بقیه ش و جهان انجام میده
من مطمئنم وایمان دارم ب امید خدا به تک تک خواسته هاتون میرسین ان شاالله
فقط باید حرکت کنیم و ایمان داشته باشیم ک میشود وامکان پذیر است اگه واسه سید خوشدل ما شده برای ماهم میشود
به خدای بزرگ میسپارمتون
سلام بر شما آقای گرامی
خیلی ممنونم از شما بابت این کامنت به اصطلاح بهدرد بخور همین الان خیلی دوست داشتم درباره وابستگی تعریفی از دوستان در کامنت ها بخونم که با کمک الله خیلی جالب رسیدم به این کامنت و چقدر تعریف شما از وابستگی و فراوانی بی نظیر بود و من مطمئنا با افتخار این تعریف شمارو وارد دفترم میکنم
چقدر حس خوبی داشت این تعریف بازهم ممنونم از شما بابت این درک عمیق و تعاریف تاثیرگذار:)
سلام ودرود به برادر عزیزم سید جااان
سلامگرم من را از،شهر زیبای یزد توی هوای بی نهایت گرم بپدیر. امیدوارم حال دلت خش وخوب باشه
بی نهایت از کامنت های که میگداری لذت میبرم وتحسینت میکنم
این حق هر آدمی هست که اگه روی خودش کار کنه هرآنچه که بخواهد بدست میاره
خدارو سپاسگزارم تو چند دوره همراهی چون شما رو دارم. واز کامنت هات بی نهایت درس میگیرم
کامنتی که دیشب خوندم مربوط به جلسه سوم قدم 4 هست که درمورد بیمارستان رفتن پدر بزرگت صحبت کردی. اعراض کردن ها وجایزه هاش.
منم امروز تجربه ی تو داشتم دادش مادرشوهرم بیمارستان بودند ومن با اینکه دوست نداشتم برم بیمارستان. یاد کامنت شما افتادم. گفتم میرم عیادت. ولی مثل سید. اعراض میکنم. وخدایش خیلی موفق شدم.
کامنت امروزت پراز درس برام داشت. چند روزی هست که بخاطر ماه تولدم وایجاد ارزشمندی برای خودم دوره کشف قوانین را به خودم هدیه دادم
دیشب اولین جلسه را گوش دادم ونکته برداری کردم واز خدا هدایت خواستم
صبح بین خواب وبیداری داشتم تجسم میکردم همسرم را با مشخصاتی که دوست دارم. یدفعه با خودم گفتم. خوب مردم میگن خیار شیرین نصیب کفتار شده ببخشید این یک مثل هست.
یدفعه از خواب پریدم. با خودم گفتم من احساس لیاقت ندارم. بخاطر همین همیشه خواستم آدم های کنارم پایین تر از من باشند. من اگه خواسته ای دارم باید همفرکانس بشم با اون خواسته.
عبارت تاکیدی امروزم
خداوند عاشقانه من رادوست دارد وازهرطرف هدایتم میکند تا زندگیم رابهتر کنم. الهی صدهزار مرتبه شکرت
این چهارمین هدایتی بود که اساسی فهمیدم باید روی احساس لیاقتم کار کنم ودوره پراز عزت نفس
برات بهترین ها را آرزومندم.
منتظر کامنت های بیشتر وبهتر والهی تو هستم
دوستدارت باکمال احترام مرجان
سلام سید علی انشالله همیشه سالم و ثروتمند
در احساس خوب و آرامش و پیشرفت باشی سید علی کامنت فوق العاده زیبایی بود از نکتهها نکتههایی که من از این کامنت دریافت کردم یک اینکه برای رسیدن به خواسته باید خودم را شبیه به خواسته ام کنم 2 برای رسیدن به خواسته باید خواستم را در ذهنم منطقی کنم سه من باید با خودم دوست باشم و در تنهایی نیز از خودم لذت ببرم و با خودم در صلح باشم 4 خودم را واقعاً شایسته و لیاقت بهترینها بدانم 5 باید خودم را جلوتر از سنم ببینم و بزرگتر از سنم فکر بکنم 6 �استهام را با جزئیات باید بنویسم و هر روز نیز به آنها توجه کنم و بخوانم خدایا شکرت که من رو به این مسیر زیبا توحیدی مقدس هدایت کردی انشاالله در پناه الله مهربان به تمام خواستههایت برسی ممنون
سلام جناب خوشدل
چقدر شما تحسین برانگیز هستید.
در شما توحیدی وجود دارد که همه را عاشق شما، شیفته ی شما و فالوور شما میکند.
این توحید و اتصال عالی شما ، برای شما
درآمد هشتصد برابری شد.
رابطه دقیق و به موقع شد.
برای شما پیام از طرف عادله جانم شد.
برای شما جرات رفتن تو دل ترسها شد.
برای شما جسارت نه گفتن شد.
برای شما جمع کردن زندگی تو کوله پشتی شد.
برای شما جذب محبت کلی از بچه های سایت شد
برای شما ستاره های طلایی شد.
برای شما نقطه ی آبی دایم روشن کنار اسمتون تو سایت شد.
برای شما ذوق استاد از شنیدن صداتون تو کلاب هوس شد.
برای شما سفر به زیباترین نقاط جهان شد.
برای شما مشتری های فراوان شد.
برای شما بهترین غذاها شد حتی اگر اولین تجربه پخت آن غذا باشد.
برای شما عزت شد.
برای شما دوست های سطح بالا شد.
برای شما درک عالی از قوانین خداوند شد.
برای شما خلق تماااااام خواسته هاتون شد.
تحسینتون میکنم.
نوش جانتان
خداوند تمام اینها و الیاقی نعماتش را هزاران هزار برابر، دقیقا مطابق با قانون فراوانی وارد زندگی تان کند.
سلام دوست عزیزم
راستش وقتی این کامنت شما رو درجواب کامنت آقای خوشدل خوندم چقدر لذت بردم از تحسین کردن و لذت بردن شما از رسیدن به موفقیت توسط دیگران و این نشان دهنده درک عمیق و زیبای شما از توجه به زیبایی ها و وارد کردن اتفاقاتی از همین جنس مثل جنس موفقیت های دیگران به زندگیتون هستش…
این خیلی خیلی لذت بخشه و دم شما گرم بابت این دیدگاه جالب و با جزئیات به موفقیت های دیگران چقدر از شما توجه کردن دقیق به زیبایی هارو آموختم خیلی ممنونم بازم دم شما گرم:))
سلام و درود به سیدعلی عزیز. بسیار بسیار تحسینت میکنم و چقدر از کامنتت نکات طلایی یادگرفتم. بر اساس کامنتهای خودت متوجه شدم که تقریباً حدود ده سال اختلاف سن شناسنامه ای داریم ولی خب به لحاظ موفقیت ها و جایگاه فعلی شما ده ها سال من از شما کوچکیترم و جا داره بسیار تلاش کنم.
چقدر نکات طلایی توی کامنتت نوشته بودی و باعث شد عین سریال های ایرانی یه فلاشبک بزنم به گذشته خودم و درخواست ویدیو چک بدم. و دیدم چه اشتباهاتی رو در گذشته ام انجام دادم که منو اینجوری دچار مسئله کرده. هر چند به لطف آموزشهای استاد عباس منش خودم آرامش دارم ولی من هیچوقت مثل تو توحیدی عمل نکردم. هیچوقت اینجوری با خودم و خدای خودم خلوت نکرده بودم و نتیجه اش هم اینکه من هنوز گاهگاهی میرم توی پروسه نوش جان کردن چک و لگد.
برات از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو میخوام سیدعلی عزیزم. بسیار بسیار تحسینت میکنم و از صمیم قلبم دوستت دارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید (با خانواده)
سلام به سید علی عزیزدل !
ممکنه کامنتم طولانی بشه ولی دلم گفت برات بنویسم و برای تمام کسایی که کامنتم رو میخونن ، بنظرم جذابه تا آخرش بخونین ^_^
داستان منم خیلی خیلی شبیه توعه !
یه پسر متولد اسفند 76
بچه محل امام رضا
تو حدود سن 15 سالگیم یعنی سال 90 داداشم رفت خدمت و اواخر سربازیش یه کافی نت زد بعدش که خدمتش تموم شد اومد و اونجا مشغول شد ، منم محصل بودم و هرروز بعدازظهر میرفتم در مغازه تا اون به کلاس موسیقیش برسه ! جسته گریخته کار رو یاد گرفتم ، بعضی روزا از 5 تا 8 شب مغازه بودم بعضی اوقات هم داداشم نمیومد خودم مغازه رو میبستم ، روزایی که تا ساعت 8 شب بودم حقوقم 3 هزارتومن بود و اگر کامل میبودم و مغازه رو میبستم 5 هزارتومن !!! بعضی کارهام اجرتش برا خودم بود مثلا پاورپوینت اسلایدی 500 تک تومنی خخخخ اینارو گفتم چون تقریبا همکاریم ، اونموقع ها یکی از دوستام گفت تو که در مغازه نشستی بیا چت روم ، پسر و دختر چفنگ میگن میگیم و میخندیم منم از سر کنجکاویی عضو سایتم ، سر 2 روز شدم ناظر چت روم بس که تو چت روم پلاس بودم خخخخ خلاصه اونجا با دختری خیلی بزرگتر از خودم اشنا شدم تقریبا 10 سال که الان خواهرخانوممه خخخخ خلاصه که چت های ما رسید به یاهو مسنجر و بعدش فیس بوک و بعدش واتساپ و… در این حین من از سر کنجکاویی با خواهر این خانوم شدیم رل خخخخ من بچه مشهد اونا بچه کرج ، برای اولین بار خانومم رو 1.5 سال بعد اولین پیام دیدم توی کوهسنگی ، خلاصه سالها گذشت من سال 95 رفتم خدمت ، آموزشی ولیعصر زابل و یگان خدمت افتادم هنگ مرزی سراوان !! همه استرس داشتن اما به لطف خدا و دعای پدر و مادرم افتادم بهترین قسمت که نیروی اداری بودم بدون پست و برجک و… به دوست دخترم گفتم باهام تموم کن ، منتظر نباش اما بالاخره علاقه شکل گرفته بود دیگه … سال 97 خدمتم تموم شد ، داداشم مغازش رو جمع کرد بود و مدرس موسیقی شده بود ، منم تو بازار رضا مشغول کار شدم تا سال 99 ، کلی توی این دو سال تلاش کردم خانواده ام رو راضی کنم بریم خواستگاری دختری که تا اونموقع 8 سال باهم دوست بودیم چون خانوم منم 2 سال از من بزرگتر بود خانواده ام ناراضی بودن ، با کلی مشاوره قبل ازدواج و… خلاصه راضی شدن !! چون مسیر دور بود مجبور شدم یکماه جلوتر بیام برای آزمایش ازدواج و آتلیه و محضر و… اما سر یکسری ماجراها که خیلی هم دردناک بود ولی درس عبرت شد از بازار رضا اومدم بیرون اونم کی ؟ وقتی که فقط 2 هفته مونده بود به مجلس عقدم !!! روز اول به خانواده ام نگفتم و از خونه زدم بیرون ، به خانومم پیام دادم گفتم همه چی کنسله ، ن خانواده من بدون شغل میان عقد من نه بابای تو دوماد بدون شغل میخواد ، خانومم که اونموقع کم و بیش عباسمنشی بود گفت همه چی درست میشه ولی ته دلش میلرزید ، آگهی دیوار میفرستاد از شاگرد میوه فروشی ، شاگرد سوپر مارکت و… بهش گفتم این کارها مناسب من نیست ، یادم نمیره یک شب کلی پیاده روی کردم گفتم خدایا بعد 8 سال میخوام به کسی که دوسش دارم برسم ، 2 هفته فقط مونده ، داشتیم با معرفت ؟ اونجا خدا داشت بهم میگفت بنده من الخیر فی ماوقع ولی من درکش نمیکردم چون توی مدارش نبودم ، مادرخانومم سیده به خانومم گفته بود من دلم روشنه ، رضا بچه کاری هستش نگران نیستم ، 2.3 روز بعدش توی دیوار دیدم یه مغازه با فاصله دو تا کوچه ( حدود 200 متر ) از مغازه قبلی داداشم که کافی نت داشت ، داره واگذار میکنه ، اونم چی ؟ تایپ و تکثیر !! گفتم خدایا میشه بگیرمش کافی نتش کنم ؟ خدا گفت بعلههه اصن این لقمه برای توعه !! به شکل شگفت انگیزی دقیقا 3 سال پیش دقیقا 10 تیر ماه من مغازه رو با تمام وسایل گرفتم اونم با مقداری پول و مقداری چک یعنی حتی توان مالی 24 میلیونم نداشتم ، طرف وسایل رو گذاشت 18 تومن نقد و 2 تا چک 3 میلیونی گرفت و رفت !!! نکته جالب اینکه من به محض اینکه مغازه رو گرفتم درش رو قفل کردم و اومدم کرج برای مراسم عقدم ، 12 تیر ماه 99 عقد کردم ، چند روز بعدش برگشتم و با توکل به خدا از صفر شروع کردم !!! با درامد روزی 20 هزارتومن 30 هزارتومن !!!
سید من تایپ گرفتم صفحه ای 800 تک تومنی
یعنی برای طرف 80 صفحه تایپ کردم شد 60 هزار تومن !! الله اکبر واقعا !! یک شب تو اوج شلوغی تا 2 شب مغازه بودم که دخلم بشه مثلا 200 هزارتومن 300 هزارتومن ، اما همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم با وجود اینکه شهرم عوض شد مغازه ام عوض شد و الان حدود 9 ماهه مغازه جدید زدم بالای 2 میلیون کار کردم !!
وقتی هنوز مشهد بودم از حدود آذر 99 با استاد آشنا شدم ، رو خودم کار کردم ، مغازه ام 5 تا پله آهنی میخورد میومد بالا تا بررسی توی مغازه ، همه بهم میگفتن درآمدی داری تو این مغازه قناس ، کاسبی هست ؟؟ منم فقط میگفتم خدارو شکر اونجا به معنای واقعی معنی تکامل رو حس کردم ، یکسال بعدش با یک ایده خیلی هدایتی از سمت همسرم ، همسرم و خواهرش ( همونی که اول باهاش دوست شدم خخخ ) باهم یک مغازه کافی نت تو کرج زدن ، کار رو سعی کردن یاد بگیرن ، تلاش کردن ، کم و بیش منم کمکشون کردم ، به لطف الله همون روزای اول درامدشون از منم بیشتر بود و من چقدر خوشحال بودم ^^ اینا همه گذشت ، یکسال بعد بازم خیلی هدایتی و به درخواست خانومم تو قرعه کشی ماشین شرکت کردم ، کل زندگیمون 120.130 میلیون بود برا رهن خونه ، خانومم گفت بنویسیم توکل به خدا ، اولین بار و آخرین بار ، ما برنده یه تیبا 2 سفید خوشگل شدیم ، ما فقط 3 ماه وقت داشتیم تا دوباره پول جمع کنیم و بریم سرزندگیمون ، ولی شاید باور کردنی نباشه ولی به طرز شگفتی خونه ای عالی رهن و اجاره کردیم و مغازه ای بزرگتر با رهن و اجاره بالاتر از مشهد توی کرج گرفتم و شروع کردم ، جالبیش اینجاست که استاد تو یک فایلشون میگن تنها راه گذر از ثروت تجربه ثروت است ، منم دقیقا شهریور که میخواستم بیام سرزندگیم ، واتساپ و اینستاگرام فیلتر شدن و از اونجایی که من یکسره سرم تو اینترنته حتی یه فیلتر شکنم ندارم و الان نه واتساپ دارم و نه اینستاگرام خخخخ همه بهم میگن تو خودت کوزه گری ولی من به خودم میگم همون وقت رو بزار تو سایت عباسمنش و لذتشو ببر ^^ … جات خالی الانم تو نسیم بهاری میخوام با ماشین قشنگمون و بدمینتون جدیدی که خریدیم بریم پارک با خانومم بازی کنیم ^_^ خدارو شکر میکنم بابت رفقا خوبی مثل بچه های سایت و خدارو شاکرم که توی همچین فضایی هستم ، دمت گرم که باعث شدی رشد و پیشرفت و تکاملم رو دوباره به خودم یادآوری کنم … در پناه الله شاد و موفق و پیروز باشی
سلام به رضا عزیز
چه قدر دیدگاهت قشنگ بود واقعا سر کیف اومدم
واقعا نوش جانت این همه لذتی که میبری و اون بدمینتونی که بازی کردی و حسابی هم خندیدی
زندگی همین شادی هاست و چه قدر خوبه آدم شاد باشه و لبش بخنده
برات آرزوی سعادت در دنیا رو دارم و قلب پاکت رو می بوسم
موفق باشی
( به نام آنکه می آفریند و میمیراند \ به نام یکتا خالق هستی )
سلام سید جان خسته نباشی . چقدر کیفم کوک شد بازم با کامنتای بی نظیرت . دیگه واقعا نمیشد جلوی خودمو بگیرم و برات کامنت نزارم . الله اکبر و چقدر زیبا نوشتی چقدر واقعا حرف دلمو زدی .
آقا این چه وضعشه هر بار کامنتاتو میخونم اشک تو چشام جمع میشه , از شوق این آگاهی نابت که با توجه به مدار الان خودم خیلی خوب میفهمم چی میگی و با خودم میگم واقعا اون عزت نفس درونی چقدر بالا بوده
که از سیزده سالگی دنبال استقلال مالی رفته(البته یه باور تخریب کننده ای دارم همین بحث سن چون خودم تا هیجده سالگی کار نکردم هی ذهنم بهم فشار میاره پاشنه آشیله ولی دارم سعی میکنم روش کار کنم.)در مورد روابط گفتی ….
با تک تک کلماتت چقدر خوب روشنم کردی که الان اشکان تو باید سرمایه درونیتو افزایش بدی . بابا هنوز هیجده سالته چرا انقدر بار رو سنگین میکنی که بیهوده کمرت خورد شه آخه؟ این عملگراییت چه در عمل به قوانین و چه ر عمل فیزیکیت دقیقا تبدیل شده به الگوی زنده در کنار استاد برای من . من خودم سید جان بشدت مثل تو این ترس نهفته رو دارم و بعضی وقتا این مثل عقده میشه و اونقدر تو خودم میریزم که فقط بهم آسیب میزنه و امشب باز به خود خوری افتادم . اما الگویی مثل تو باعث شد امشب به یه چندتا تصمیم اساسی در مورد دوستانم و اطرافم فکر بکنم و امیدوارم فقط فراموش نکنم و از خدا یه چیز میخوام که این استمرار و ایمان و توانایی رو به من بده که ادامه بدم ……
فقط ادامه بدم.
علی جان ازت ممنونم که این کامنتای محشر رو میزاری . این تعادلی که تو در قوانین بین احساسات و منطقت داری من حقیقتش واقعا نمونشو ندیدم و دوست داشتم این سوال و ازت بپرسم که چطور این تعادل رو به این خوبی و قشنگی برقرار میکنی؟
این EQ زاتیه ازت یا خودت شکلش میدی و به هدایت خداوند سپردی روند افکاررو؟
و البته این سوال رو درباره استمرار و عملگرایی بالاتم دارم که از کجا ریشه اش قوی کردی و میکنی ؟
بازم سپاسگذارم ازت علی جان بی صبرانه خودم منتظر نتایج بعدی و کامنتهای خداگونه ات هستم .
((در پناه الله شاد باشی))
سلام به اشکان عزیز
امیدوارم که عالی و برقرار باشی انشالله
متشکرم از نگاه قشنگت و انرژی فوق العادت
راستیتش خیلی از دوستان سوال کرده بودن می خوام بگم حقیقت مدت زمان و انرژی هست که من برای فهمیدن بیشتر میزارم
یه روز حساب کردم نزدیک 11 ساعت من داشتم فکر می کردم به صورت متمادی در مورد اینکه مسائلم رو چه جوری حل کنم
خانومم میدونه وقتی من کامنت می خوام بنویسم الان فقط کافیه یک کلمه بگه و من ادامش رو کامنت می کنم
چون واقعا برای رسیدن به این هماهنگی من EQ رو پرورش دادم و ماهیچه بداهه پاسخ دادن به مسائلم رو خیلی براش هزینه کردم
به نظرم من میانگین هفته ای 30 ساعت جدی دارم درک می کنم مسائل دور و برم رو و واقعا نمیتونم بگم زمانی داشتم که ذهنم خالی بوده!
همیشه با خودم حرف میزنم
مثلا امشب از ساعت 8 تا الان یک سره داشتم قرآن گوش میدادم و فکر می کردم و هعی بررسی می کردم
دیدگاه بچه هارو گوش میدادم
20 دقیقه رفتم فایل نقاط زیبا انگلیس رو دیدم
یکم رو سایتم کار کردم
یکم مقایسه درآمدی کردم
و همینطوری کلا 3 4 ساعت رفت!
و من نفهمیدم چی شد!
به عنوان مثال بعدی من امروز فایل عزت نفس 6 – 7 -8 -9 و فایل 3 دوره کشف رو گوش دادم – حدود 10 تا کامنت بچه هارو خوندم توی سایت
من تو ماشین فقط قرآن گوش میدم به قصد فهمیدن مفاهیم جدید و یا فایل استاد
همشم تو ماشین کلمه آفرین آفرین میگم به مفاهیم استاد اگر مسئله ای به ذهنم برسه فایل رو پاز می کنم به خانومم میگم این به ذهنم رسید
خلاصه می خوام بگم من 6 سالی که شاگرد استاد بودم به جرئت حداقل 3 سالش همینطوری بوده
به نظرم وقتی رسیدن به خواست ها برات مهم میشه میره تو اولویت!
حتما تو دیدگاه بعدیم تو سایت در موردش بیشتر صحبت می کنم..
سلام خدمت برادر عزیز و توحیدیم واقعا ازت سپاسگزارم آقای خوشدل
اول بگم خیلی لذت بردم از کامنت وبعضی جاها فقط لبخند میزدم و ذوق میکردم
دوم بخاطر اینکه باعث شدی من ی باور مهم تو روابطم پیدا کنم خیلی سپاسگزارم ازت
واقعا وقتی استاد میکه وقتی خودتونو ببندین ب فایلها و تمرکزی کار کنید هدایت میشوید و بهتون گفته میشه فقط کافیه عجله نکنید و تکاملتونو طی کنید درست میگند و ازشون سپاسگزارم راه درست زندگی بهم نشون میدن
آقای خوشدل شما از این الکوی تکرار شونده گفتید ک من همیشه احساس بزرگ بودن میکردم از 13 سالگی درامد داشتم همه دوستام باتجربه هستند و از من بزرگتر حتی داستان اشنایتون با عادله جان هم گفتیدو گفتید ک عادله دوسال ازم بزرگتره بخاطر اینکه ناخوادکاه این الکوی تکرار کردید تو زندگیتون وبا ادمهای باتجربه و سن بالا رابطع داریدیهو یاد خودم افتادم که من با کسی تو رابطه بودم ایشون ادم فهمیده ای بود ولی 10 سال از من کوچکتر بود البته الان نیست کلا میگم بود و تمام یا شاید 90 درصد دوستام از من کوچکترند شاید 10سال 15 سال یا حتی 1سال و دوسال خلاصه تو هر رنج سنی ک فک میکنی من دوست دارم و همشونم منو دوست دارند و رابطه خوبی باهاشون دارم و اینکه 80 ددصد خواستکاری من چه فامیل چ غریبه از من کوچکتر بودند حتی دوتا از داداشام ک از من کوچکتر بودند سالهای قبل بهشوت ب شوخی میگفتم خب چه اشکال داره دوستاتو بیاری خواستکاری من بابا من قیافه ام نمیخوره چن سالم باشه واقعا بی بی فیسم هرکسی هم منو میبینه بهم میگه تو 15 سالته با اینکه 40 سالمه ولی اصلا نشون نمیدم و من اینو پدیرفته بودم الان که اینارو گفتید گفتم یافتم خدایا شکر این باور تو وجودم پیدا کردم و انقد خوشحال شدم خواستم جیغ بزنم و سریع بع یکی از دوستام ک توی این سایت هم هستش پیام دادم وای واقعا اقای خوشدل ازتون سپاسگزارم بی نهایت
از استاد عزبزمم هم این فایلهای بی نظیرو رایگان در اختیار ما میدهند سپاسگزارم
از مریم خانوم عزیزک پشت صحنه این فایلها رو تدوین میکنه هم سپاسگزارم
و از تمام دوستانی ک کامنت پر محتوا میزارن سپاسگزارم
همتونو دوست دارم
و از خداوند بخاطر این سایت بی نظیر سپاسگزارم خدایا شکرت بخاطر همه چیز
درپناه الله یکتا اقای خوشدل شاد و ثروتمند باشی
سلام گرم هم با عادله جان برسونید
سلام به دوستان عزیز و آزاده خانم عزیز. درود بر شما. چه جالب اتفاقا منم وقتی کامنت آقای خوشدل رو دیدم جواب شما به ذهنم رسید و خواستم دقیقا صحبت هایی که شما با ایشون داشتید در مورد چهره و سن و ورود افراد با سن پایین به زندگیمون و پس بنابراین باوری که در پشت این روابط هست رو بگم. آرزوی سعادت براتون دارم
در ضمن فامیلی شریف شما نشون میده از دیار کرمانشاه باشید. با آرزوی سلامتی و سعادت برای شما
سلام پری عزیزم
سپاسگزارم ک به کامنت بنده پاسخ دادید
دقیقا همینطوره ینی من تا بحال هیچ فکری در مورد اینکه چرا خواستگارای من یا دوستان من سنشون پایین تره نکرده بودم گاهی داداشام میگفتن چرا دوستای تو همشون سنشون کمه البتع باورهای اونها این بو چرا باهمین سن پایینها دوستی ولی برای من مهم نبود چی میگن البته من کلا کودک درونم فعاله وشادم و پرانرژی از هر رِنج سنیم رفیق دارم تا اینکه آقای خوشدل گفتن دیگه به قول معروف دوزاریم افتاد به این علت که من سن پایینو جذب میکنم
ولی همیشه برای من انسانیت مهمه تا سن
بله من از دیار کرمانشاه شهرستان صحنه ام و خداراشاکرم با استاد عزیزو شما دوستان هم فرکانس گلم آشنا شدم
بازم سپاسگزارم که به کامنت من پاسخ دادید
آرزوی خوشبختی ووسعادت برای شما دارم عزیزم
سلام اقای خوشدل عزیز
بی نهایت لذت بردم از خوندن این کامنت وکامنتهای قبلیتون
چند وقتیه پیگیر کامنتهاتون
وهدایت های معجزه وار خداوند
برای شما هستم
برای شما وعادله جان بهترین هاراخواستارم
چه باورخوبی دارید که من با هرکسی رفیق میشم بهم میگه تو بهترین ادمی هستی که تا حالا تو عمرم دیدم
در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند وسعادتمند باشید
سلام سید جان
قبل از هر چیزی یه سپاسگزاری بی نهایت ازت دارم که اینقدر خوب رو خودت کار کردی و داری الگو میشی برای ماها
بسیار ممنونم بابت باورهای زیبات که اینجا به اشتراک گذاشتی
چقدر برام این حس آشنا بود که آدم توی روابط خارج از بحث جنسیتی اول باید خود جنس مخالف درک و کشف کنه نه فقط بحث جنسیشو که من خودم به شخصه یه عمر درگیر این موضوع بودم و به عنوان کسی که اونور قضیه بودم الان با متعادل کردن این حس چنان احساس زیبای دارم که بقول استاد قبلم باز میشه با گحتی گفتنش
واقعا لذت بخش که وقتی یه خانوم میبینم اولین چیزی که توی ذهن من مرور میشه انسان بودنش و متصل بودن همه ما با هم نه به عنوان جسم فیزیکی بلکه به عنوان تصل بودن روح ما با هم
واقعا نمیدونم چطور به زبان بیارم همچین حسی رو و همچین احساس شعفی که از موقعی شروع شد که نگاه جنسیتی برای من بسیار کمتر شده و جای خودشو به کالبد متصل همه ما به عنوان روح و خدا داده
چه خوب گفتی سید جان ما برای بدست آوردن خواستمون اول باید اون شکل از اون خواسته خودمونو در خودمون بسازیم جوری که اون بعد از خواستمون اول در وجود خودمون شکل بگیره و این نکته رو امشب از زبان شما به زیبای نقل قول شد و بر روح من نشست
باور بعدیتون که خیلی پررنگ بود برا من ارتباط داشتن با افراد ثروتندتر از ما بود که با احساس لیاقت و فارغ از اینکه با نگاه پول بخوای بهشون نگاه کنیم با نگاه لیاقت و با توجه به باوری که در خودشان نسبت به لیاقت درونی خودشون ایجاد کردن رو ملاک قرار بدیم
سپاسگزارم از شما سید جان انشاله که همیشه رابطتتون گل و بلبل و درامدتون مشابه آبشار نیاگرا جاری باشه و پر رونق
سلام محمد آقا.
تحسینتون میکنم برای کامنت زیبای سپاس گزاری که نوشتین.
دعای آخر کامنت فوق العاده بود و سرشار از حسِ قشنگِ انسانی.
لحظه های خودتون هم سرشار از نگاهِ خدا باشه.
نگاهِ جنسیتی چیزیه که فکر میکنم آسیبِ مشترک زده به همه ی آدم ها، فرقی هم نداره بین خانم ها و آقایون.
باعث یه فاصله شده، باعث بروز حساسیت و ترس شده.
اینکه شخصِ خود من هم به دلیل آموزش ها و رفتارهای غلط اجتماع و … همیشه یه ترسی از آقایون توی دلم بود از نوجوانی به بعد…
اینکه آسیب میزنن به خانم ها، نگاهشون مشکل داره، خودشون خطرناک هستن و تولید مزاحمت و آسیب میکنن برای خانم ها…
این باورها از کجا اومده نشسته توی ذهنِ من؟
از مدرسه، اجتماع، حتی خانواده.
من در یه خانواده مذهبی بزرگ شدم و خودمم متمایل بودم همیشه به این مذهب.
مذهب که میگم منظورم توحید نیستا…
اتفاقاً دیشب با همسرم صحبت میکردیم بهش گفتم من یا ما روکِشِ مذهبی داشتیم یا داریم، فارغ از اینکه بدونیم برای چی یه سری کارها رو میکنیم، انگار که دین اسلام و شیعه بودن فقط یه برچسب باشه روی ما، وگرنه که من دنبالِ حقیقت اسلام و دین نرفتم هیچوقت، حتی دنبالِ خودِ خدای حقیقی هم نرفته بودم تا قبل از فایلهای توحید عملی استاد.
تازه اونجا بود که با خدای حقیقی که بی نهایت مهربونه، قدرتمنده، هدایتگره، ثروتمنده، وهابه، رزاقه و … آشنا شدم و لحظه به لحظه بیشتر عاشقش شدم.
دینِ من، ارثی به من رسید، از من نبود، با شناخت من نبود، الان هم نمیتونم ادعا کنم کشفش کردم، الان تازه وارد مرحله ای شدم که تو 36 سالگی تازه دارم بررسی میکنم و کشف و شهود میکنم که اصل چیه فرع چیه؟
چطوری با خدا ارتباط درست و حقیقی شکل بدم؟
چطوری میتونم خلق کنم تو زندگیم؟
چطوری ذهنم رو کنترل کنم و اتفاقات خوب جاری بشه تو زندگیم.
اینکه خود من تحت تاثیر باورهای مذهبی خانواده و اجتماع، سمتِ هیچ پسری نرفتم تا خودِ زمانِ ازدواجم…
چرا؟
چون پسرها رو به قول شما در درجه ی اول یه انسان نمیدیدم، روحِ متصل به هم و پاره ای از خدا نمیدیدم، غول میدیدم، موجودات خطرناکِ آسیب زننده و بدون چارچوبِ اخلاقی و جنسی میدیدم…
من تحت آموزش و باورهای غلط، خودم رو دور کردم از روابطِ سالمِ انسانی با جنس مذکر…
همیشه با دیده ی ترس و عقب کشیدن شدید روبه رو شدم با آقایون.
این باور محدود کننده که سمتشون نمیرم تا خطری تهدیدم نکنه…
اینکه حتی نتونستم یاد بگیرم تو چشم هاشون نگاه کنم چه برسه به اینکه صحبت کنم باهاشون…
خیلی مطلق نه، ولی جنسِ ارتباطاطم خیلی خیلی محدود بوده با اقایون، در حد نیاز و ضرورت، نه اینکه اونارو هم مثل خانم ها ببینم و بخوام گفتگو کنم باهاشون.
یه چیزی باعث این باورها شده و تشدیدش کرده، مثلا تو اتوبوس جدا کردن قسمت خانمها و اقایون، اتفاقا من هر وقت قسمت مردانه و جلوی اتوبوس نشستم خیلی خیلی رفتار محترمانه ای دیدم از اقایون، خیلی کم شده آقایون غُر بزنن که خانمی در قسمت مردانه و جلوی اتوبوس نشسته، در حالیکه خانم ها اگه برعکسش اتفاق بیوفته بیشتر غُر میزدن که چرا یه آقا اومده قسمت زنانه و عقب اتوبوس نشسته…
چرا راه دور بریم، خود من تو افکارم اصلا درست نمیدیدم و خوشم نمیومد یه آقا بیاد قسمت زنانه اتوبوس…
من تو کل حرفهام و پیامم نمیگم انسانِ ناسالم وجود نداره، چه مرد چه زن، اما به این درک رسیدم افکار خودم باعث میشه چه آدم هایی با چه فرکانسهایی وارد مدارِ من بشن، یعنی مدار من چیه که اون آدما واردش میشن، اگه فرکانس خودم سلامتی باشی از همون جنس آدم وارد مدارم میشن …
وقتی خودم اجازه ی دسترسی میدم به آدم ها، پس میتونه در کنترل خودم باشه آدم هایی که میبینم…
خداوند یکتا، لطف کرد تو زندگیم منو با همسرم آشنا کرد، ایشون فوق العاده انسان مهربون، شریف و باشخصیتیه.
با طرز تفکری کاملا متفاوت از من نسبت به مرد و زن…
همیشه هم به من میگفت محدودیت، تولید حرص و طمع میکنه تو همه چیز، تو روابط و …
آدما باید آزاد باشن تا بتونن انتخاب کنن.
و من تازه بعد از آشنایی با استاد و سایت و … کم کم حرکت کردم به سمت اینکه کجای این جهان ایستادم؟
تا حالا چطوری فکر کردم، چه فکرهایی درست و چه فکرهایی غلطه.
باعث خوشحالی و افتخارمه تو این سایت با خانم ها و آقایون بسیار دوست داشتنی، ناب، خوش اخلاق، مهربانی آشنا شدم که هدف همه شون بهبود و رشدشون هست.
درست زندگی کردن هست.
ممنونم از استاد جان که این فضای امن، سالم، انرژی مثبت دو برای همه مون فراهم کردن تا به راحتی تعامل کنیم، گفتگو کنیم، خودمون رو جزئی از یه کل منسجم ببینیم.
من عاشق مفهوم پاره های خدا هستم، اینکه هر کدوم مون یک تکه از خدا هستیم، خدا رو درونمون داریم، اینطوری خیلی زیبا میبینم همه ی آدم ها رو، دیگه نمیترسم ازشون…
و دقیقا با همین نگاه رفتم وارد مدار امنیت شدم…
که صبح زود هم میرم پیاده روی نمیترسم کسی آسیب بزنه یا با کلام یا رفتارش موجبِ ترس یا نگرانیم بشه…
داشتم به خواهرم میگفتم چند روز پیش، من همون سمانه ای نیستم دیگه که تو خیابون با احتیاط از کنار آقایون رد میشد…
چرا؟ چون اونارو موجودات خطرناکی میدیدم که نگاهشون ناسالمه، دنبالِ غرایض جنسی هستن فقط و …
یعنی در حقشون بی لطفی بود که فکر میکردم انسان نیستن در درجه اول…
خدا رو خیلی شاکرم که همسر بسیار بسیار انسان و متشخص و مهربونی رو بهم هدیه داد تا با آرامش بتونم بهتر درک کنم در درجه اول مرد یا زن بودن ما آدم ها فرقی نداره، مهم شخصیت و طرز تفکر ما هست که میتونه ما رو بهبود بده یا باعث سقوطمون بشه.
چرا اون زمان که نوجوان، جوان بودم میترسیدم از متلک هایی که پسرها به دخترها مینداختن یا نگاهشون به دخترها
و الان از کنار هر آقایی عبور میکنم نه تنها نمیترسم بلکه حس میکنم پاره ای از خداست و در امنیت مطلق عبور میکنم؟
من و باور و نگاهم عوض شد…
همین…
تو خیابون، موقع پیاده روی، تو پارک سلام میکنم به ورزشکاران اقا، با روی خوش و خندان…
با حسِ بی نظیر و سالمی که از ذهن خودم بیرون میاد و طبیعتا افراد بیرون هم برای من در سلامت کامل اخلاقی هستن.
عاشق این مدار امنیت شدم که آدم ها رو دوست دارم فارغ از جنسیتشون.
به راحتی تحسینشون میکنم، صورتِ زیباشونو، خوش اخلاقی شونو، ورزشکار بودنشون رو، خوش تیپی شون رو…
چی شده حالا؟
جهان و مخلوقات خدا برام هر لحظه زیبا و زیباتر میشن.
امنیتم بالاتر میره.
چیزی که سید علی خوشدل عزیز و نازنین تو کامنتش نوشت، دقیقا از باورهای خانواده های مذهبی (به تعبیرِ خودم بعضاً روکش و نقابِ مذهبی نه صرفا رعایت قوانینِ خداوند یکتا) نشاءت میگیره.
من با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم وقتی یه دختر یا یه پسر تا دانشگاه یا زمان ازدواجش هیچ سلام علیک یا معاشرت سالمی رو برقرار نکرده با جنس مخالف خودش یعنی چی؟
اینکه این محدودیت، تازه موجب ایجاد چه آسیب های فراوان تری براش میشه یعنی چی.
اگه بخوام ریز بشم تو باورهای مخرب در اصطلاح مذهبی ام، خیلی چیزها هست که بهم آسیب زده، اتفاقا منو دور کرده از اصل و چسبونده به فرع…
دورم کرده بود اتفاقا از خودِ خدا که اصله، از توحید که اصله، چسبیده بودم به شاخ و برگ ها…
همسرم همیشه تاکید داشت و داره سمانه اصل رو بچسب، از حاشیه و فرع دور شو…
تازه دارم کم کم خودمو پیدا میکنم.
برای همه ی دوستای عزیزن از خدا میخوام یه همسفر خوب تو زندگیشون وارد شه که با هم رشد کنن، همسفر خوب یکی از نعمت های خداونده که من خیلی شاکرم از بابت حضور و آشنایی با همسرم…
ناخوداگاه من فرکانس فرستاده برای جذب همسرم، تازه الان بهتر درک میکنم که هر چی خودت باشی یا نزدیک شی به اون سمت، جهان هم همونارو میاره تو زندگیت…
هر چی بهتر و قشنگتر میبینم آدم ها، مخلوقات خدا رو، ارتباطات بهتری دارم، عشق بیشتری دارم به پیرامونم و …
محمد آقا، ممنونم از کامنت زیبا و جذابی که نوشتین، نکات مهم کامنت سید علی عزیز و توحیدی رو بولد کردین و یادآوری کردین مجدد.
مرسی که دست خدا شدین و انگیزه شدین برام که بنویسم برای اولین بار تو یه جمع و گروه از باورهای محدود کننده ی روابط بین خانم ها و آقایون.
اینکه خودمم بهتر درک کنم اولین نکته مهم و اصل اینه آدم ها رو فارغ از جنسیتشون، اول یه انسان ببینم و وارد تعامل بشم، با نگاه سالم خودم، آدم های سالم وارد مدارم میشن چون خودم دارم سالم بهشون نگاه میکنم، اگه آدمهای ناسالم سر راهم بیان به خاطر باورهای ناسالم خودمه، به عبارتی خودم اجازه ورود دادم بهشون.همون تعبیرِ بما کسبت ایدیهم…
خودِ من، هر ثانیه نیاز دارم به یادآوری…
انقدر که بشه جزو شخصیتم باورهای خوب و رفتارهای درست.
سپاس گزارم استاد عزیزم.
هیچوقت فکر نمیکردم جایی باشه که بتونم انقدر راحت و شفاف در مورد این مسائل صحبت کنم غیر از داخلِ خانواده خودم.
اینجا در ظاهر همدیگه رو ندیدیم، اما جنسِ ارتباطاتمون خیلی دلی، عمیق و سلامته.
این ناشی از توحیدی بودن این سایت و استاد و بچه هاست.
فرکانسهای مشابه با هم تعامل دارن، فرکانس ها و مدارهای متفاوت اصلا به هم دسترسی ندارن که بخوان تاثیر بذارن روی هم، چه مثبت چه منفی…
عاشق مفهوم فرکانس، مدار، دسترسی یا عدم دسترسی به مدارها هستم.
بعد از مبحثِ جذابِ هدایت، این دومین مبحثِ جذابه برای من که شدیدا قند تو دلم آب میکنه که درک کنم الان تو چه مداری وارد شدم، از چه مداری خارج شدم، دسترسی و عدم دسترسی هام چیا هستن و اینکه کلا ببینم الان کجا ایستادم و با زندگیم چند چندم…
تو حیطه روابط متوجه شدم وقتی من نگاهم درست میشه، جهان رو عشق میبینم، مخلوقات خدا رو عشق میبینم، نه تنها آدم های جذاب جدید وارد زندگیم میشه، بلکه رفتار آدم های موجود در زندگیم هم با عشق بیشتری میشه برام…
به عبارتی رسیدم به این اصل که هر چی اطرافم میاد از درونِ خودم فرستاده میشه.
حالم خوبه با خودم و حسم نسبت به آدمها با قلبم عالیه، بیرون هم لاجرم ارتباطهای عالی رو تجربه میکنم.
حالم با خودم خوب نیست، حسم نسبت به آدمها منفی میشه، از بیرون هم حس ناخوبی دریافت میکنم.
محمد آقا در آغوش خدا باشین همیشه.
برکت، ثروت، سلامتی، خوشبختی، ارتباطهای خوب فوران کنه تو زندگیتون هر ثانیه.
استاد جانم، سیدِ دوست داشتنی، استاد عباس منشِ صادق و توحیدیِ عزیزم:
شما وارد زندگیم شدین تا یه خونه تکونیِ اساسی و ریشه ای تو باورهام انجام بدم.
خوب هاشو نگه دارم و تقویت کنم.
آشغالهاشو دور بریزم و از سنگینی و بار اضافی بودنشون خلاص شم.
سپاس گزار خدا هستم که شما رو بهم هدیه داد، مریم جون، سایت و بچه های باصفای اینجا رو بهم هدیه داد.
سپاس گزار شما هستم ثانیه به ثانیه، جذاب ترین معلم.
خدایا عاشقتم، خوشحالم که تو زندگیمی، سپاس گزارتم برای سایت و همه ی دوستای عزیزِ توحیدیم، از استاد عزیز و مریم جانم تا تک تک عزیزانم در سایت که با کامنتهاشون مسیر رو روشن تر میکنن برای من.
سلام علی آقا
ممنونم از کامنت پر شور و هیجانتون که در تمام طول خوندن کامنتتون سرشار از شوق و ذوق بودم دقیقا مثل وقتی که فایل شما و شکیبا و عادله رو در مصاحبه با استاد شنیدم اون زمان من تازه شروع کرده بودم و با شنیدن حرفای شما سه نفر و نتایجتون اونقدر اشک ریختم و تحت تاثیر قرار گرفتم که در لحظه یعنی شاید ده دقیقه نشد که یه پول غیر منتظره به دستم رسید و چندتا نتایج رگباری پشت سر هم برام از راه رسید چون به شدددت تحت تاثیر قرار گرفتم از حرفهاوتجربیاتتون
خیلی برام دوست داشتنی بود این شیوه هدایتتون و آشنایی شما دونفر باهم و این مسیری که الان باهم در پیش گرفتید
من درمورد روابط به شددددت ترمز دارم به حدی که حتی از فکر کردن بهش میترسم اصلا تا حالا نتونستم در این حوزه کار کنم چون تنم به لرزه میوفته از بس باورهای منفی دارم
ولی وقتی الگوهای بسیار موفقی مثل شما میبینم که اینقدر روابط عالی دارین تمام وجودم سرشار از خواستن میشه سرشار از اشتیاق میشه ولی بازهم باورهام یه دیوار میشن جلوی راهم
امیدوارم منم روزی بتونم از نتایجم به این قشنگی حرف بزنم
برای شما و همسرتون دنیایی از عشق و سعادت آرزومندم
سلا زری جانم
ممنون از کامنتی که گذاشتید
من واقعا همیشه کامنت های اقای خوشدل رو میبینم و از نتایجشون لذت میبرم.
امیدوارم منم بتونم روزی این نتایج زیبا رو درسایت بگذارم.
ممنون میشم فایل اقای خوشدل و شکیبا و عادله جان رو برام اینجا آیدیشو بذارید منم ببینم
ممنون عزیزم
سلام عزیزم
abasmanesh.com
فایل گفتگو با دوستان قسمت 15
خودتو آماده کن که با شنیدن این فایل قراره کلی هیجان بهت وارد بشه
چرا که نه حتما یه روزی که خیلی دور نیست نتایج درخشان شمارو هم میبینیم تنها شرطش موندن توی مسیر و ادامه دادنه
موفق باشی دوست من
سلام دوست عزیز
چقدرلذت بردم از کامنتتون
ازاینکه چه جوری این رابطه رو برای خودتون عینیت بخشیدین
از اینکه ورزشکارشدین اشپز شدین تا بتونین خواسته هاتونوجذب کنین
من تازه کارم ودارم از شما عزیزان یاد میگیرم
اسم شما و چندنفر رو که بارها ازشون اموختم رو به سایت دادم تا هرموقع کامنتی ازتون میاد برامنم ایمیلش بیاد
امیدوارم همیشه شاد و خوش باشید
سلام به سید علی دوست عزیزم
سپاس از لطفت به خاطر تمام کامنتهای ارزشمندت از خدا برات بهترینها را میخوام چون لایق بهترین ها هستی
سید علی درسی که من از کامنت شما گرفتم اینکه من اصلا ننوشتم دوست دارم طرف مقابلم چه جوری باشه با چه خصوصیاتی و چه رفتاری
فقط همیشه ذهنی و کلامی به خودم بوده ولی همیشه برعکس بوده
خدا روشکر که اینو فهمیدم
من یه سوال داشتم
من و همسرم از اول زندگی با الان یه روز خوب و خوش نداشتیم
سال پیش من درخواست جدایی دادم چون میگفتم واقعا ما به درد هم نمیخوریم و به خاطر یه سری اشتباهات خودم انجام نشد زمانی که وارد سایت شدم از قبلش هم تصمیم گرفتم هیچ در مورد روابطم به هیچ کس نگم و شاید حدود یکسالی شده چون قبلاً میگفتم همه چیز را چون میخواستم برگ برنده داشته باشم برای اینکه خانواده ام موافقت کنند
ولی تو این یکسال همسرم مدام میگه تو دوباره میخوای بری مهرت را اجرا بزاری در صورتی که ایشون کل مدارک منو برداشته و قایم کرده و ایشون ترس داره و زمانی هم که مشروب میخوره یا حتی اگه نخوره هم فقط حرفش همینه در صورتی که من اصلا به این قضیه فکر نمیکنم فقط به خودم میگم تو کامل تغییر کن جهان کمکت میکنه حتی این الگوی تکرار شونده را ایشون از اول زندگی دارن و حرفها و رفتارها برخورد های خوبی ندارن و من واقعا ایشون را لایق خودم وحتی بچه ها نمیدونم
و حتی فقط چند بار گفتم من اگه هم بخواهیم از هم جدا بشیم باهم حرف میزنیم و به آرامی جدا میشیم ولی ایشون به هیچ عنوان باور نمیکنه اولش اوکی میده ولی هفته های بعد سر یه چیزهایی که یادش میاد یا پولی که بدون هیچ برگه و امضا دست کسی هست و اون داره اذیت میکنه این حرفها را شروع میکنه
ازیه طرفی میگم برم من که الگوها و رفتارهای ایشون را میدونم الان که آگاه شدم خدا کمکم میکنه
ولی هر زمان که قرآن را باز میکنم فقط خدا میگه صبر صبر
حتی بعد از ظهر داشتم جلسه پنج کشف قوانین را گوش میکردم تو خواب و بیدار بودم استاد بین صحبتهاش میگفت وقتی میبینی این فرد رفتار خوبی نداره و تو اذیت میشی خوب جدا شو چرا ادامه میدی در صورتی که فکر نکنم تو جلسه پنج استاد اینا را گفته باشن و حتی استاد تو خوابم با مریم جون اومدن و چند نفر دیگه استاد دستم را گرفت و من داشتم از خوشحالی بال در میاوردم و خیلی خوش حال بودم
سید علی یه حسی گفت برای شما بنویسم چون حس فوقالعاده از روابطون گرفتم
اگه هم بهم پاسخ دادین که بینهایت قدردانتون هستم
اگه هم که ندادین انشاالله خدا کمکم میکنه که بهترین راه حل را پیدا کنم
سلام دوست عزیزم
صبح قشنگتون بخیر و نیکی!
به نظر من وقتی چیزی مشخضه نیاز به فکر کردن نداره!
شما یه کاغذ بردار 10 دلیل برای موندن کنار همسر و 10 دلیل برای رفتن بنویس …
ببین کدوم رو سریع تر پر می کنی!
و به نظرم شما وقتی خدا کمک می کنه که قدم های اول رو برداری!
اگر می خواهی این کار رو انجام بدی خب اقدامات اولیه رو وقتی کردی بعد خدا کمک می کنه
تو قرآن میگه یک قدم تو ده قدم من!
شما قدم اول رو بردار و برو سمت تصمیکت بقیش رو خدا نشان میده که باید این کار رو بکنی …
ولی با خواب دیدن و … شما صرفا توبرزخی وهیچی بدتر از بلاتکلیفی نیست
به قول استاد ایکانی که عمل نیاورد حرف ….
ارادتمندم
سلام به شما دوست عزیز سید علی خوشدل
در بهترین زمان پیامتون بدستم رسید
سید علی امروز زمانی که برای شما کامنت گذاشتم و نوشتم یا از طریق شما یا خدا خودش هدایتم کنه و جلسه فوق العاده کشف قوانین را گوش کردم
میدونید چی فهمیدم اینکه هدف من روابط نیست بلکه داشتن شغل و درآمد هست و به محض اینکه اینو گفتم و به خدا گفتم آینه و ازت کمک می خواهم
خدا شاهد من یکماه پیش تو دیوار به یک شرکت دانش بنیان پیام دادم برای درخواست کار و دقیقا ایشون بعد از حرف من نمیدونم چقدر وقت شد با من تماس گرفتم و قرار ملاقات گذاشتن و من رفتم صحبت کردن و حتی ایشون هم مدار هم فرکانس بودن بامن شاید هم بیشتر و موفق تو کارشون
وای خدای من وقتی ایشون حرفشون تمام شد و من گفتم اوکی خبرتون میکنم
به من گفتن ترست را بزار کنار وترس هم فقط مخالفت همسرم هست همین اگه هدفت اینه نباید ترس داشته باشی باید قدم برداری و شروع کنی
علی آقا اگه در مورد این کار دانش بنیان اطلاع دارین ممنون میشم بهم کمک کنید چون فردا اگه اوکی بدم باید جلسه دوم را برم
وای فقط از ظهر تا حالا میگم خدا یاشکرت
و حتما تو جلسه پنج این خبر فوقالعاده را مینویسم
سپاس از لطف بیکران شما
سید علی خوشدل
سمانه جان
کامنتت برای سیدعلی بود اما دوست داشتم این رو بهت بگم. اصلا نخواسته باش کسی باهات موافقت کنه. فردا صبح حکم طلاق من انشاءالله صادر میشه.
بیست سال نشستم شاید یکی کمکم کنه. شاید یکی بگه بیا من باهات موافقم اما هیچ کس نبود. یه شب قدری خدا بهم گفت یوسف تا زمانیکه چشمش به کمک دیگران بود سالها تو زندان موند و وقتی از من کمک خواست نجات پیدا کرد. همونجا به سجده افتادم و توبه کردم و یقین کردم که هیچ کس در کنارم نیست جز خدا.
اقدام کردم و بهت بگم به معنی واقعی کلمه یک جایی نگاه کردم دیدم منم و خدا در مقابل یک فامیل. هیچ کس پشتم نبود و من سپاسگزار خدا بودم که چنین بیکسم کرده که فقط خودش باشه. و من معجزه پشت معجزه بود که در این مسیر دیدم. اونی که همهکسم بود، ورق رو برگردوند. همه شدند دستان مهربان خدا، همه شدند سراپا مهر، خدا تو دل همه جلسه محاکمه تشکیل داد، خودش شد قاضی و طلاقی که قرار بود لکهای به پیشانی من باشه، شد حقی که همه منتظر بودند هر چه سریعتر به سرانجام برسه.
سمانهسادات عزیزم
من فقط یه نصف قدم برداشتم. به والله یه نصف قدم برداشتم، همه قدمها رو خدا برداشت. شد وکیل، شد رفیق، شد مونس، شد پناه. شد همهی داروندارم و من در شیرینترین وضعیت ممکن مسیر رو پیش بردم.
نمیدونم دکمه ارسال این کامنت رو میزنم یا نه؛ اما چیزی که مطمئن هستم اینه که امشب، دقیقا همین امشب که تمام وجودم باید خدا رو حس کنه، دیدن کامنت تو و جواب زیبای سیدعلی عزیز که تو یک قدم بردار، خدا ده قدم بر میداره، چیزی نبود که بیحکمت باشه. روزی من بود انگار که خدا بهم این مسیر شیرینی که اومدم رو یادآوری کنه و لابهلای این کامنت بهم گوشزد کنه، همهی زندگیت همینه، تو فقط قدم اول رو بردار.
من اصلا سفارش به طلاق گرفتن یا نگرفتن نمیکنم؛ فقط خواستم بهت بگم اگه منتظری موافقت همه رو بگیری ، یه روز چشم باز میکنی میبینی بیست سال از زندگیت رو تو قمار شرک و توحید باختی و رفتی.
برات آرزوی موفقیت میکنم.
زهرای عزیزم پیامت در بهترین حد ممکن و بهترین حالت و بهترین زمان دریافت شد
خدا یا شکرت
خدا روشکر میکنم که شما دوستان عزیز را دارم
که هر کدام با یک هدایت مسیر را مشخص تر میکنید
من با وضوح کامل میدونم که همسرم 10 دلیل داره که منفی هست و موندم در کنارش اصلا فایده که نداره هیچ باعث شده دید دختر 12 سالمه هم عوض بشه
زهرا جان من دیروز برای کاری که گفتم رفتم قدم برداشتم و امروز قرار شد که یه توضیح مختصری برای همسرم باشه
دیشب لینک این سایت را براشون فرستادم و گفتم نگاه کنید
و رفتیم و یک خانم موفق العاده دوباره مطالب را توضیح دادن
و یه تیمی هست که دقیقا مثل همین سایت همه به همدیگه کمک میکنند و باعث میشه تو به آزادی مالی برسی
میدونی وقتی اون خانم گفت تو هر جایی که باشی کارتت شارژ و به موقعیتی میرسی که از لحاظ آزادی مکانی ومالی رسیدی
وای خدا عاشقتم
همسرم که توی یک املاک کار میکنه خوب جایی که هست حال و روز خوبی نداره واسشون یه سری سوال ها پرسیدن که واقعا متوجه شد که این کار خوبه
بعد از تمام شدن من موافقت خودم را اعلام کردم و ایشون قشنگ مشخص بود از حرکات واکنش که اوکی نیست ولی در صورتی تو جلسه تایید میکرد و حتی تعجب هم داشت که چه مزایای خوبی داره
بیرون که اومدیم ازشون پرسیدم چه طور بود خوب بود یا نه به من گفت تو خیلی ساده ای که هنوز نمیدونی چی به چی هست و خودت میدونی کاری به من نداره
من بهش گفتم آوردم اینجا که شما حامی من باشی ولی اکه نیستی چوب لا چرخ من لطفا نکن و بهم گفتن که چرا نمیای من که بهت گفتم مال پیدا کن و به من بگو کمک نکردی منم گفتم موردی نداره الان بخوای کمکت میکنم
همون جا ذهنم گفت خوب راست میگه نمیخواد بیای و ادامه بدی همون کمک همسرت کن
ولی ولی یه حسی بهم گفت مکه نمیخوای مستقل باشی مگه نمیخوای وابسته به همسرت نباشی پس شروع کن و ادامه بده
جالبه ایشون میگفت قرار یکی از دوستام برام سایت بزنه و از این جور کارها در صورتی اینجا با عضو شدن من ایشون میتونه سایت داشته باشه کد داشته باشه فقط با یه مبلغ جزی
ولی بازهم مخالفت خودشون نشان دادن
زهرا جان در حال حاظر فقط تمرکزم را میزارم روی کاری که میخوام شروع کنم انشاالله که در مورد زندگیم هم هر زمان خدا اجازه داد انجام میدم
فارق از اینکه ایشون موافقت کنه با کار من یا نکنه چون در وحله اول من به یک شغل و درآمد نیاز دارم
خدا رو شکر که زبانها نرم شد برای شما
خدا روشکر که در بهترین زمان کامنت من ارسال شد و دوست عزیزم سید علی پاسخ دادن و شما استفاده کردین
انشاالله که بهترین نعمتها و ثروتها و موفقیتها را داشته باشین چون لایق بهترین ها هستین
عبارت تأکیدی امروز من
من همواره به ندای درونی خودم که سخن خداست و به من امید آرامش و قدرت می دهد اعتماد کرده و همواره به آن عمل میکنم
خدا یا شکرت برای همه چیز
سلام زهرا جانِ عزیزِ دلم.
امروز به یادت بودم، یعنی دلم برات تنگ شد.
الان هدایت شدم به کامنت سمانه سادات عزیز و بعدش شما.
با خودم گفت چه جالب.
برات دنیا دنیا آرامش، سعادت، سلامتی، ثروت، حسِ خوب، روابط خوب آرزو میکنم.
ان شاالله بهترین ها در مسیر زندگیت باشه.
سرشار بشی از حس های خوب و اتفاقات خوب.
دوستت دارم.
خدایا سپاس گزارم برای این سایت توحیدی و آشنایی با استاد جان و مریم جون و دوست های عزیزم
سلام سمانهی عزیزم
این روزها روزهای جالبیه. حال و هوای روز امتحان رو داره. باید هر چی خوندیم و یاد گرفتیم رو تو عمل اجرا کنیم.
تکتک کامنتهات رو دنبال میکنم، تو کامنت قبلی که از خودت گله داشتی که چرا وزنت اضافه شده، خواستم برات بنویسم که دقیقا همینجا و در همین نقطه است که باید به قانون عمل کنی. حس خوب= اتفاقات خوب
تا حست خوب نباشه، حتی روی جسمت هم نمیتونی کار کنی و نتیجه معکوس میگیری. خوشبختانه خودت هم به همین نتیجه رسیده بودی.
این اتفاق دقیقا برای من هم در حال رخدادن است. دقیقا در نقطهای هستم که باید خودم رو حتی اگه شده به اجبار به حس خوب برسانم تا نتایج مورد نظرم رو به دست بیارم.
این روزها که گذشت میام و تجربهای که به دست آوردم رو توی یه کامنت مینویسم.
یکی از مواردی که حسم رو خوب میکنه ارتعاش مثبت دوستان عزیزم تو این سایته.
برات بهترینها رو میخوام، برام بهترینها رو آرزو کن که ارتعاش مثبت دوستان امیدوارکننده است.
سلام زهرای نازنینم.
نمیتونی تصور کنی چقدر ذوق کردم که دیدم برام پیام فرستادی.
نمیدونم خوندی یا نخوندی، یا اصلا پیام دیشبم تایید شده که بتونی بخونیش:
انتهای پیامی که برای یه دوستِ عزیز تو سایت نوشته بودم، نوشتم که دلم میخواد شما برام پاسخ بنویسی…
الان این لحظه نزدیک 8 شب، 16 تیر 1402، روز عید غدیر، پیامت رسید دستم…
هدیه ات رسید دستم.
* هم خوشحالم که به خواسته ام رسیدم.
* هم دوباره قدرتِ خلقِ زندگی توسط خود، اومد جلوی چشم هام تا کاملاً منطقی اثبات شه که بخواهم تا بهم داده بشه. پر قدرت و با اعتماد.
* هم گفتگو با تو برام شکل گرفته.
زهرا جانم ممنونم که قانونِ احساسِ خوب= اتفاقات خوب رو بهم یادآوری کردی…
تو تایید کردی کاری رو که چند دقیقه پیش جلوی آینه داشتم انجام میدادم…
اول که متوجه شدم به هیچ عنوان در مسیرِ کار کردن روی خودم نخوام کسی رو واردِ مسیر کنم، چون اینطوری تمرکز خودم کم میشه از روی خودم و میرم تو حاشیه…
استاد شونصد میلیون بار گفت طفلکی…
و میگه…
و خواهد گفت…
اما من لازم داشتم حسابی و مفصل چک و لگد بخورم از جهان تا بهم ثابت شه، شیر فهم شم، درک کنم بعد برسم به حرفِ استاد و حالا بگم چشم استاد، چشم…
اتفاقا خوشحالم از این بابت…
تلاش میکنم هوشیارانه تر عمل کنم از این لحظه به بعد…
لازمه برام که در سکوت سرم تو لاک خودم باشه، کار کنم…
نسخه نپیچم
بالای منبر نرم
موعظه نکنم
به عبارتی هیجاناتم رو بهتر کنترل کنم.
اتفاقا زحمتم کم میشه
بارم سبک میشه
انگار که پام از روی یه ترمز هم برداشته میشه تا سرعتم بهتر شه.
تا همینجا، ادامه نمیدم دیگه…
جلوی آینه گفتگو کردم شفاف با خودم…
گفتم همونقدر که روی ضعف داری توجه میکنی، لطفا روی تغییراتت، بهبودهات، رشدت در این مدت، مخصوصا از اواخر شهریور 1401 تا همین الان 16 تیر 1402 مرور کن و ببین چیکارا کردی…
لاجرم انقدر تعداد تغییرات و بهبودام بالاست که بگم به خودم، تمرکزم از ضعف ها معطوف میشه به حُسن ها و خب طبیعیه که میرم به سمت بهبودهای بیشتر…
من دوستت دارم زهرا جانم.
قربونِ اون صورتِ همچون ماهت برم من.
از خدا برات هدایت میخوام به سمتِ بهترینها، در بهترین زمان و شرایط و مکان.
میخوام که دست های خدا سر ریز شن تو زندگیت تا خواسته هات عملی بشن.
میخوام که غرق بشی تو نورِ خودش…
الله نور سماوات والارض
یهدی الله لنوره من یشاء
الهی که آسان بشی برای آسانی ها.
میخوام که به آرامش برسی، مسیرش از تسلیمِ خدا بودن هست…
بزرگترین معجزه ی ما حضورِ خدا تو زندگیمونه، همه ی مخلوقات…
با خدا میتونم هر کاری رو انجام بدم.
از پَسِ انجامِ هر کاری بر بیام.
تو هم از پَسِ هر کاری برمیای، چون خدا هر لحظه پیشته، در محضرِ خدا همه چیز شفاف و روشنه…
هیچ نقطه ی تاریکی وجود نداره وقتی با خدا هستی هر جایی که میری.
به قول سعیده جانم، از دریافت نقطه ی آبی ات، خیلی خوشحال شدم، مسرور شدم…
خوشحالم که کامنتِ امروزم، برای تو و به عشقِ تو نوشته شد زهرا جانِ نظام الدینیِ عزیزِ دل و محبوبِ خدا.
ماچ به رویِ ماهت.
مرسی که برام نوشتی، مرسی که برام بهترین ها رو خواستی.
خدایا مرسی که قدرتِ خلقِ زندگیمو دادی دست خودم، و منو با استاد عباس منش آشنا کردی تا یادم بده چطوری باید اینکار رو انجام بدم.
سلام دوست عزیز
ممنون بابت این آگاهی توحیدیتون
از مثال توحیدی که درباره یوسف گفتید لذت بردم تا حالا از این زاویه زیبا وتوحیدی به داستان یوسف نگاه نکرده بودم.
خدایا شکرت بخاطر این سایت توحیدی
سپاس بخاطر این دیدگاه زیباتون
توحیدی و ثروتمند باشید.
سیدعلی جان
همیشه از خوندن کامنتهای ارزشمندی که میزاری خیلی حالم خوب میشه به شدت فرکانس فوق العاده ای که توی نوشته هات هست رو درک می کنم
ممنون که از تجربیاتت می نویسی
امیدوارم که هر روز بهترین ها برات اتفاق بیفته و باخبرهای خوبی که میدی حال مارو هم خوبتر کنی
سلام درود فراوان به برادر توحیدی ام برادری که از وقتی صداشو توی کلاب هاس شنیدم همراه صدای خانم عزیز ش عادله عزیز و شکیبا جان از اون وقت دنبال تون می کنم حتی ایمیلم برای کامنت های عادله جان فعال که هروقت کامنت می زاره برای من ایمیل می آد که تازهترین فعالیتهای عادله عزیز که شما از طریق صفحه پروفایلشان دنبال میکنید، به شرح زیر میباشد. می توانید با کلیک بر روی هر لینک، آن را مطالعه کرده و به آن پاسخ دهید.
اره من خیلی وقت کامنت شما زوج خوشبخت رو دنبال می کنم از همان صحبت های کلاب هاس متوجه شده بودم خانم شما عادله جان 2 سال از لحاظ سن شناسنامه ای باید بزرگتر باشن.
باورتون میشه خیلی دلم می خواست داستان آشنایت شما رو بدونم امروز خواسته اممحقق شد،من هم اینستاگرام دارم اما هیچ کامنت های اینستاگرام نمی خونم بچه های سایت روهم فقط از توی سایت دنبال می کنم.
اما چقدر فرکانس خالص داشتید چقدر خدا و خودتون باور داشتید که می شود چطور و چگونه من نمی دانم من فقط می خوام و می شود
تبریک می گم بهتون برای شما و عادله عزیز مهربان آرزو خوشبختی و سعادتمندی در این دنیا وآخرت رو دارم.
کامنت های شما همیشه از یک ارتباط توحید خاص که کمی متفاوتر برام همیشه تحسین تون کردم همیشه مرحبا گفتم درود خدا الله مهربان به شما برادر عزیزم که چنین کامنت هایی رو می نویسید. کامنت خواندن دوستان کمی منوهم شجاع تر کرده راحت تر از خودم بنویسم.
این چندتا فایل اخیر استادکمی سنگین بود برام اما انجامش دادم وقتی انجام می دم چه تمرین چه نوشتن توی دفترم و چه کامنت نوشتن بعد می آم کامنت های دوستان می خونم واقعااا انگیزه می گیرم.
آقای سید علی خوشدل برادر عزیزم که توحید رو شناختی و عملکردی به دانسته هات بهت تبریک می گم به خاطر کسب این همه نتایج تون
وقتی از نتایج تون وقتی از باورهاتون وازخودتون و روند رشد تون دیدگاهاهتون برامون کامنت می زارید واقعااا سپاسگزارم.هروقت کامنت تون خوندم صداتون و اون جلسات کلاب هاس برام تداعی میشه با اون ذوق شوقی توی صدای عادله وشکیبا عزیز بود اون هیجان
با آرزوی بهترین ها
سلام دوست عزیزوارزشمندم آقای خوشدل
چقد قشنگ جواب سوالام و از کامنتتون گرفتم الهی شکر
اینکه ویژگی های دلخواه
همسرم و واضح و روشن بنویسم و هم اون ویژگیهارودرخودم بوجود بیارم
حتی نحوه کارکردن روخودم
چن روزه دارم از خودم سوال میپرسم چطور ازفایلهاوآگاهیا درعمل استفاده کنم
روزی چن ساعت
چون من تازه میخوام به صورت جدیدی شروع کنم از فایل های رایگان استفاده کنم
قبلا به صورت پراکنده فقط گوش میدادم الان میخوام اصولی پیش برم ونکته برداری کنم ان شاالله
مرسی ک روند شکل گیری خواسته تون و توضیح دادین چقد باور پذیر ترشد برام ک میشود وامکان پذیره
اگه واسه سید علی وعادله جان شده برای منم میشود وامکان پذیراست
سپاسگزارم از تک تک کامنت هایی ک میزارین خیییلی به من کمک میکنه ک بدونم چطور باید ب مسیرم ادامه بدم
وکلی انرژی وانگیزه میگیرم ازشما
یه دنیا ممنون
ان شاالله ک همیشه خوش بدرخشین
آقا سید تو واقعا قلم بی نظیری داری من 6 ماه وارد سایت شدم ولی عاشق قلمت شدم هر وقت ی فایل دانلودی یا دوره میخرم دنبال کامنت شما میگردم بسیار سپاسگزارم از خداوند و استاد عزیز که چنین شرایطی رو فراهم کرده تا با چنین دوستانی آشنا بشم و بسیار سپاسگزارم از شما ک اینقدر زیبا روی خودت کار میکنی و باورهاتو زیبا در اختیار دیگران میزاری تا دیگران هن استفاده کنن.انشالله که به بهترین ها برسی در پناه الله مهربان .
سلام دوست عزیزم
چند وقتی است کامنتهای شما را دنبال می کنم و خیلی لذت می برم از قلم زیباتون و از موفقیت های پی در پی شما
امشب کلی لذت بردم و کلی شوق انگیزه گرفتم و حسابی هیجانی شدم به خاطر اینکه مدتی بود تو ذهنم می خواستم از طریقی با دوستان عباسمنشی تو ی گروه باشم که بیشتر باهاشون در ارتباط باشم از خدا خواستم خودش هر جور می دونه منو با بچه ها آشنا کنه، که امشب وقتی کامنت شما رو دیدم که در مورد گروه حرف زدید خیلی خوشحال شدم و گفتم این نشونه است و ترغیب شدم که پیام بزارم و خوشحالی دیگه ام بابت اینه که فهمیدم شما همون سید علی عزیز همسر عادله عزیز و شوهر خواهر شکیبا جان هستید که کامنت های زیبایی دارید و تو کلاب هاوس صدای زیباتون رو شنیدم کلی ذوق کردم و سپاسگزار خداوند شدم.
دوستان عزیزم خیلی دوستتون دارم و عاشقتونم و عاشق استاد عزیزم که دوستان گلی چون شماها رو و بقیه دوستان عزیز رو تو این فضای روحانی دور هم جمع کرده.
سید علی عزیز بی صبرانه منتظرم که به گروه شما ملحق بشم از هر طریقی که خداوند مقرر کند.
خیلی خیلی دوستون دارم و براتون آرزوی سلامتی و سعادت دارم انشاالله همیشه در مسیر سعادت و خوشبختی باشید به عادله و شکیبای عزیز سلام برسون. ️️
به نام خدا
سلام به آقای خوشدل چقدر کامنت های شما پر محتوی وجذاب هستند چقدر قشنگ گفتید باید شبیه چیزی شود که می خواهی بدست آوری اگر ما رابطه خوب را فلان ،فلان تعریف می کنیم خودمان هم باید شبیه همان فلان باشیم وگرنه اصلا در اون فرکانس نیستیم که جذب کنیم چطور میشه روی موج fmرادیو بود وبخواهی صدای موج
Gw دریافت کرد محال است
خیلی کامنت هاتون الهام بخش وممنون که می نویسید
برای تمام بچه ها وشماواستاد بهترین آرزو دارم موفق وشاد باشید
سلام علی جان
ممنون از اینکه آگاهی رو در اختیار میذارید که باور ما هم قوی میشه برای رسیدن به خواسته هامون
من قبلا در مدار شما نبودم و حس خوبی نداشتم از کامنت هاتون ی جور حس رقابت یا حسادت بود
ولی الان چند وقته لذت میبرم و تحسینتون میکنم
و کلی چیز ازتون یاد میگیرم
یعنی باور امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها برام طبیعی میشه
کامنت قبلی شما ی تلنگری به من زد که گفتین تغییر باور بع بع کردن و ورد خوندن که نیست
باید بشینیم و بصورت متمرکز روی باور هامون کار کنیم
و توی این کامنت هم برای داشتن رابطه عاطفی بهم ایده و انگیزه دادید که ویژگی های کسی رو که میخوام رو شروع کردم 21 مورد نوشتم و با خودم منطقی کردم که اگه واسه شما از همین طریق شده واسه منم میشه .
انگار موقع نوشتن مشخصات همسر آینده ام داشتم سفارش میدادم که برام بسازن.خخخ
و خیلی حس خوبی از این الگو برای خواسته هامون استفاده کنیم و منم میخوام اول برای پیدا کردن همسر ازش استفاده کنم تا ایمانم قوی بشه
منمالان مشهد دارم تنها زندگی میکنم و دوست دارم واقعا روی خودم کار کنم چون خیلی خیلی جای کار کردن دارم
کل حرفم تشکر بود
و اینکه ی حس صمیمیت بین بچه هاست و منم اون رو دریافت کردم
و دوست دارم بیشتر توی این مدار و فرکانس باشم چون واقعا بجز بچه های سایت کسی نمیشه واسه تبادل آگاهی ها پیدا کنم یا بهتر بگم من بهتر با بچه های سایت ارتباط میگیرم و هم دیگه رو درک میکنیم نسبت به افراد دیگه
بازم ممنون داداش که امید رو توی دل ما رنده میکنی و کلی چیز یاد میگیرم ازت
به امید دیدار بچه ها در کنار استاد در شهر زیبای فلوریدا
سلام خدمت استاد گرانقدر و دوستان عزیزم
و یک سلام گرم خدمت آقا علی عزیز از کامنتتون خیلی لذت بردم خیلی قشنگ نوشتید و دیدگاهتون خیلی بمن کمک کرد من هم مثل شما زمانی که مجرد بودم با هیچ جنس مخالفی حتی کوچکترین رابطه ای نداشتم فکر میکردم حتی یک سلام علیک گرم با یک پسر گناه و آدم رو به گناه میندازه خیلی دیدگاهم نسبت به جنس مخالف بسته بود البته بخاطر عقاید مذهبی خانواده ای بود که در آن بزرگ شده بودم و بدون تجربه رابطه دوستی با جنس مخالف ازدواج کردم با یک عالمه باور مخرب تقریبا پنج سال پیش بود بخاطر باور های مخربی که داشتم خیلی ضربه خوردم از رابطه ام من وابسته همسرم شده بودم اون بشدت از من فرار میکرد چون من اون رو خدای خودم کرده بودم ومیپرستیدمش خیال میکردم اگر اون منو ترک کنه نابود میشم خداروشکر میکنم که در بدترین شب زندگیم که خیلی ناراحت و غمگین بودم یک فایل را استاد شنیدم که نقطه ی عطفی بود بر برگشتن من به اصل خودم از همون لحظه من شروع کردم به کار کردن روی خودم از وابستگیم کم کردم خودمو اولویت قرار دادم دست از کنترل همسرم برداشتم و یک زندگی جدید برای خودم ساختم و گفتم من به بهترین نسخه از خودم تبدیل میشم و جهان منو به سمت زیبایی ها و یک رابطه عالی هدایت میکنه بعد از گذشت چند ماه رابطمون بطور معجزه آسای زیبا شد من دیگه وابسته اش نبودم و اون هم دیگه از من فرار نمیکرد خداروشکر میکنم بعداز گذشت یکسال از آشنایی با استاد رابطم فوقالعاده شده با همسرم دوست دارم خیلی بهتر از این بشه و بقول شما ما باید شبیه به خواسته هامون بشیم وگرنه با هیچ ورد و دعایی ما به خواسته هامون نمیرسیم در واقع ما باید باور های قدرتمند بسازیم و خودمون هم مثل همون باور های زیبا ی که ساختیم عمل کنیم تا در جهت خواسته هامون قرار بگیریم .
خوشحالم که شما قبل از اینکه یه رابطه رو شروع کنید با استاد آشنایی داشتید و توانستید اولین رابطتون رو به زیبایی هرچه تمام تر بسازید .
امیدوارم هر جا که هستید شاد موفق و ثروتمند باشید همچنین برای دوستان هم فرکانسی عزیزم .
سلام آقای خوشدل واقعا خیلی لذت بردم چقدر قشنگ توضیح دادید هر خطی که خوندم بعدش فکر میکردم چون پاشنه آشیل من فعلا روابط هست و چقدر با کامنت شما حس خوبی گرفتم من بعد از 3 سالو خورده ای الان کامنت میزارم ولی هر روزش تو سایت بودم هر روزش رو خودم کار کردم من الان شرکت بازرگانی دارم و شریک کاریم المان زندگی میکنه یه آقای 50ساله و من یک دختر 30ساله نیرو دارم و از نظر سلامتی زیبایی اعتماد بنفس و دارمد خوب پیشرفتم یک روز نزاشتم از محیط سایت و حرفا خارج بشم من ادمی بیرون گرای هستم حتی تو ایستگاه اتوبوس میرم با کنار دستیم حرف میزنم اوناهم باعشق باهم حرف میزنن ولی نمیدونم چه ترمز ذهنی دارم که نتونستم هنوز وارد رابطه بشم همش یه ایرادی پیزارم و بزرگترین ایرادی که میزارم میگم باید حتما عباسمنشی باشه تا منو بفهمه درک کنه فقط این ترمزمه چون ادمی نیستم کسیو قانع کنم برای حرفام میگم باید کسی بیاد که خودش قانونو بدونه همش این تو ذهنمس میخوام کسی بیاد که بال پروازم باشه نه یه تیکه سرب ترنز من تو رابطه همینه و هنوز نتونستم باوری جایگزین کنم وقتی شما نشتوید و شد حتما برای منم میشه و این جنس کامنت شما خیلی منو تکون داد ممنون بابت تمام کامنتای قشنگی که میزارید
سلام ندا جان
آفرین دمت گرم برای اینهمه موفقیت که داری بیشتر بدست بیاری عزیزم
اینکه نوشتی میخوای طرف مقابلت عباس منشی باشه اصلا ترمز نیست و یه خواسته کاملا منطقی هست .
میدونی منم دقیقا این یکی از ویژگی هایی هست که نوشتم میخوام عزیز دلم داشته باشه ولی یه کم متفاوت .
نوشتم خدایا به صورت ناخودآگاه هم عباس منشی باشه قبوله
آخه دیدی گاهی چقدر آدمها بدون اینکه از افراد سایت و شاگرد استاد باشن ولی خیلی مثبت و خوش انرژی هستن
بیا بنویس که خلق کردی
موفق باشی دوست عزیز
سلام و سپاس فراوان به سید علی خوشدل و خوش ذهن و خوش قلم
خدا حفظت کنه پسر چقدر قشنگ و تاثیرگذار مینویسی:) امروز ظهر سرکار هدایت شدم اتفاقی به کامنتت و چه لذتی بردم و چه انرژی ای گرفتم از حرفات و درسایی که کامنتت داشت.
منم تو مسئله روابط حواسم به این هست که اول باید خودم حس خوبی با خودم داشته باشم و خداروشکر تا حد زیادی اوکی و موفقم تو این زمینه، خیلی وقته و شاید خیلی ساله که ابایی ندارم از تنها بیرون و گردش رفتن، ینی درواقع کلی هم لذت میبرم نه اینکه فقط مشکلی نداشته باشم، ولی اینکه مواردی که دوست دارم طرفم داشته باشه اینجور دقیق و مفصل (31 مورد واقعا مفصل و با جزییات میشه) بشینم بنویسم و بعد بگم خب خودم اول باید مناسب و مطابق با اینا باشم تا تو مدار همچین آدمی هم باشم… اینجوری هیچوقت عمل نکرده بودم
به قول معروف مرسی که هستی دوست خوب و ارزشمند و مرسی که همیشه مینویسی :)
در پناه و هدایت خدا روز به روز موفق تر باشی
سلام ب رفیق عزیزم سید علی خوشدل
پسر کامنتت منو دیوونه کرد دمتگرم واقعا و از خدا سپاسگزارم ک جواب سوالمو ب وضوح با این کامنت زیبا ب من داد و مهر تایید رو بر عملکردم زد
منم مدتیه ک خواسته هامو برای جذب شریک عاطفیم مشخص کردم ک حدودا 50 تا مورد هستش و ب خودم میگم خب رضا خودت اینجوری هستی ک دوس داری عزیزدلت هم اینجوری باشه ؟ و دونه دونه دارم تمام موارد رو اول روی خودم اجرا میکنم ک از آشپزی گرفته تا تقویت کردن حس لیاقت و ارزشمندی تا ورزش و ….
چند روز پیش از خدا نشونه خواستم ک ذهنیت و عملکردم درسته یا باید بهترش بکنم ؟ ک بلطف خدا و کامنت زیبای شما فهمیدم ک مسیرم درسته و باعث انگیزه بیشتر در من شد ک بلطف خدا با لذت بیشتر دارم تکاملمو بخوبی طی میکنم و نکته جالبتر اینه ک تقریبا 2ماه پیش اینستاگراممو با تعداد فالوور بسیار بالا و دنبال کننده های بالایی ک داشتم برای همیشه حذف کردم چون ب قول شما جز ورودی نامناسب چیز دیگه ای نداشت!!
و اینم از طرف شما نشونه بود ک ب خودم ی ایول بگم .
بازم دم شمااا گرم پسر دوست داشتنی
در پناه خداوند باشید
سلام و صدسلام
من نشستم به خوندن کامنت سید علی جان و تمام پاسخهایی که بچه ها برای ایشون نوشتند .
این وسط پروفایل شما رو باز کردم و نمیشه نگم:
عجب هیکلی
ماشاالله هزار ماشاالله
برقرار باشید
یه چیزی بگم بخندیم : اومدم همین چند خط بالا را بفرستم ولی پیغام اومد که دیدگاهتون کوتاهه و دلم میخواد اینو در ادامه بگم : اینستاگرام تماما اتلاف وقت نیست گاهی خدا پیغامهاشو اونجا برات میفرسته
همین
البته هر کس نظری دارید و اون نظر هم محترمه.
در هر صورت هیکلتون عالیه . من خوشم میاد آقایون خوش هیکل و واقعا تحسین میکنم و میگم و میدونم برای رسیدن به این اندام سالها کار کردید .
برقرار باشید
سید علی خوشدل عزیز سلام
من شاید 40 یا 50٪ از کامنت هات رو مطالعه کردم ولی هیچکدومش باعث نشد من پاسخ بدم بهت ولی این کامنتت قشنگ برام هدایت خداوند بود چون من مدتیه که درگیر این ایجاد رابطه ای که میخوام هستم که اتفاق نمی افتاد اونجایی که گفتی اذیتت نمیکرد رابطه نداشتی یا با دوستانت میرفتی بیرون همه دوست دختر داشتن و تو نداشتی اذیتت نمیکرد برام خیلی درس داشت نه اینکه بگم خودم رو خیلی اذیت میکنم اما یه جاهایی اذیت میشم ، یا اونجایی که گفتی 31 مورد رو هروز میخوندی با خودم گفتم ببین فرکانس با تکرار پایدار میشه و تا وقتی هم پایدار نشه اون نتیجه که میخوام نمیاد چون من یه لیست نوشتم از اینکه میخوام طرفم چه شکلی باشه ولی یه بار هم نخوندمش اما کامنت تو شد برام یادآوری که بخونش تا تو فرکانسش قرار بگیری ، یا در خصوص دیدگاهت از اینستاگرام من خیلی لذت بردم یجوری حرفت برام شد مثل اهرم رنج و لذت منم بهش پر و بال دادم تا همون کمی هم که میرم رو اصلا نرم
ممنونم ازت سید علی جان بخاطر این کامنتت که کلی یادآوری و نکته داشت برام که اگر واقعا بخوام همش رو بگم کم کم باید اندازه 2 تا کامنتی که گذاشتی برات بنویسم
و سپاسگذار خداوندم بخاطر دوستایی مثل شما رو که دارم و امیدوارم همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشی و در کنار همسرت بهترین ها رو تجربه کنی
خدانگهدارت
سلام آقای خوشدل عزیز ممنون بابت کامنت های زیبا و انگیزه بخشتون که به من یکی خیلی خیلی انگیزه داد برای داشتن یه رابطه ی عاشقانه و سالم زیبا شکر ک خداوند مهربان منو هدایت کرد به این زوج دوست داشتنی هرچند که من دیروز با کامنت عادله جان که در مورد مهاجرتشون گفتن آشنا شدن با رابطه ی شما و امروز دیگه داستانتون تکمیل شد و من خیلی خوشحالم که هدایت شدم و این رابطه ی زیبای شما رو تحسین میکنم دمتون گرم امیدوارم که عشقتون هر روز بیشتر از قبل بشه و باهم بیشتر از پیش حال کنید و عشق کنید
منم همه ی ویژگی های همسرمو نوشتم ولی اینه که گفتید تو یه کاغذ نوشتید و تو کیفتون گذاشتید و هر روز نگاهش میکردی خیلی برام جذاب بود و ازش ایده گرفتم
و یکی دیگه از نکات شما این بود که من باید شبیه همین چیزایی ک نوشتم بشم مثلا یکی از چیزایی که دوست دارم همسرم داشته باشه ثروت زیاده که من با خودم فکر کردم که آره منم باید اینو در خودم بسازم هرچند که الان من دبیر ورزشم و درآمد دارم ولی دوست دارم هر روز از لحاظ مالی پیشرفت کنم و ب ثروتی که خدا میگه تو قرآن بغیر الحساب برسم چون خیلی آرزوهای من بزرگه و به همشون باید برسم و اگر به این درآمد اکتفا کنم اصلا بهشون نمیرسم پس چرا من این ذهن ثروتمند و از کس دیگه ای بخوام از خودم وخذای وجود خودم میخوام و مطمئنم که بهش میرسم
در مورد فایل جلسه ی 9 ام عزت نفس هم من عاشق قسمت اولشم که استاد در مورد وابستگی میگن و پاشنه ی آشیل من بود و الان خیلی خیلی بهتر شدم و باید همیشه روی این پاشنه ی آشیل لامصب همیشه باید کار کرد و من اراده ی اینو دارم حتما و قطعا چون ضربه ای سخت ازش خوردم و من بدنم به ضربه حساس شده و خوشبختانه پوستم کلفت نیست در مورد این قضیه
قسمت دوم فایل هم در مورد اینکه خداوند دستان بی انتهاشو برامون میفرسته ما بخاطر عدم لیاقتی که در درون خودمون داریم اونا رو پس میزنیم من چیز خیلی بزرگی در این مورد تجربه نکردم ولی همون چیزای کوچیکی ک تجربه کردم این بوده ک البته بعد از این دوره تجربه کردم این بوده ک(من دانشگاه فرهنگیان اصفهان درس میخونم و اراک زندگی میکنم و خوابگاهی هستم)تو اتوبوس ک داشتیم میرفتیم یکی از دوستان همشهری هم با من بود و منم وسیله هام زیاد بود و وقتی رسیدیم دانشگاه و باید وسیله ها رو از پله ها میبردم بالا سخت بود و این دوستمم خودش وسیله داشت ولی گفت من نمیتونم این چمدون سنگینمو ببرم بالا من کمک تو میکنم و میارمش بالا من خودم دوباره باید بیام پایین چمدون خودمو بیارم اگه شخصیت قبل از دوره ی عزت نفس من بود میگفتم نه بابا این چ حرفیه نمیخواد وسیله های منو بیاری تازه بزار من کمکت کنم تا چمدونت و بیاری بالا خودمو ب زجر و بدبختی مینداختم تا بالاخره یکمکی بهش بکنم تازه وسیله های خودمم نمیوردم ولی برای اونو چرا
این موضوع خیلی مهم تو خیلی جاهای زندگی ماها اتفاق افتاده ها ولی دقت نکردیم بهش شاید تو اسکیل بزرگتر برای منم رخ داده باشه ولی الان ب ذهنم نمیاد
خداروشکر ک کامنت شما باعث شد که من دوباره جلسه 9 ام برام مرور بشه ک من خیلی دوسش دارم امیدوارم همیشه دستان خداوند رو که برای کمک ب ما میان(خدا که خودش نمیاد پایین)رو با جون و دل پذیرا باشیم و همچنین این فکر و نکنیم که دیگه همین و دیگه هیچکس دیگه نمیتونه به من کمک کنه و به اون دست وابسته نشیم
بازم سپاس گزارم از شما آقای خوشدل براتون بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدورام که این درسی که من از جلسه 9 ام گرفتم به کارتون بیاد هرچند که میدونم شما خیلی عالی تر از این حرفایی ولی حسم بهم گفت که اینا رو بنویسم
استادجونم و مریم جان شایسته ممنونم از شماها که راه هدایت و زندگی و خدا رو بهم نشون دادید واقعا زندگی بهشته با وجود شماها دمتون گرم
انشالله منم از نتایج بزرگ و عالیم میام مثل آقای خوشدل براتون با عشق مینویسم
سیدجان عزیزم سلام
تو خیلی خوب مینویسی به حدی که من تازه ازخواب بیدار شدم کامنتتو خوندم سرحال اومدم
تبریک میگم بابت این تمرکز و این رشد همه جانبه ای که داشتی وآرزوی توفیق روز افزون برات دارم
نکته ای برای بدست آوردن خواسته گفتی که باید شبیه همونی باشی که دوست داری تا بدستش بیاری ،،
لیست زیباو دقیقی ازخواسته داشته باشی تا بدونی دنبال چی هستی و اون لیست را ملکه ذهنت کنی
ترمز نداشتی یا ترمزهای خیلی کمی داشتی واین موضوع ترمزنداشتن یعنی پرگاز به جلو رفتن
تجربه من باید بخواهی با عمق وجود با مشخصات دقیق وشبیه آنچه میخواهی بشی تادر مدارش قرار بگیری و نکته اقدام باید بکنیتا جواب بگیری
منکه لذت بردم ازخوندن و نوشتن در راستای قانون و تعهد به تمرکزی روی سایت بودن
خدایا تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم
مارا هدایت کن به راه راست راه آنانکه نعمت فراوان دادی نه مغضوبین ونه گمراهان
آگاه باشید که همه چیز ازآن خداست ومالک اوست
سپاسگزارم برای تمام اتفاقات خوب زندگیم
سلام و درود بر سید علی عزیز
چقدر این چند وقته کامنت های فوق العاده ای مینویسی و همیشه جزء بهترین هایی
من یکی که واقعا لذت بردم چون خود،خودت بودی و حرف دلتا نوشتی
خوشحالم که به فرد،زندگی و درآمد موردعلاقه ات رسیدی و داری از پیشرفت میکنی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام هم فرکانسی عزیز
بی نهایت سپاس گذارم که کامنت فوق العاده ای گذاشتین و سراسر آگاهی بود برای من
و بی نهایت تبریک میگم به استاد قشنگم که چنین شاگردهایی بار آورده
و قطعا قابل هضم هستش چنین استادی باید چنین شاگردی داشته باشه
گاها به خودم و راهم که فکر میکنم اول از همه دلم برای خدا میسوزه چنین بنده ای داره
چقدر جلو استاد خجالت زده میشم که شاگردش ی بازیگوش بی هواست
و چقدر افسوس میخورم وقتی خداوند فرصت داده در فرکانس دوستانی مث شما باشم هیچ استفاده ای نمیبرم
چند وقت پیش کع داشتم با خدا حرف میزدم همش میگفتم فلان موقع فلان نعمت فوق العاده رو به من دادی و من قدر ندانستم کلی عذر خواهی کردم و ازش خواهش کردم مجدد بهم بده قول میدم این بار هر لحظه شکرگذارش باشم (الگو تکراری که همیشه قول میدم همش میزنم زیر قولم)
دوست داشتم همون موقع خدا ی نوک انگشتی میزد تو کلم بگه دختر مثلا الان این شرایطی که داری
این دوستان که داری
این استادی که داری
این فایل ها که داری
این همه دوره که خریدی
این همه نعمت که داری
انصافا بابت کدومش شکر گذاری؟
دوست دارم بگه مگه شکرگذاری به فقط به زبان آوردنه
دوست دارم با پتک بزنه تو سرم بگه دختر تو کجا عمل گرا بودی
کجا ی قدم برداشتی
دوست دارم بگه این همه دفتر که نوشتی فقط دست خطت بهتر شده
دوست دارم بگه خودتو گول میزنی دیگه فک نکن زرنگی منو هم گول میزنی
دلم آشوبه
بغض دارم
و چقدر محکمم که جلو اشکام گرفتم
ساعت 1ونیم ظهره
تیرماه 1402
چهارراه هوابرد تو خیابون زدم کنار تا به ساناز بگم هیچ و هیچ و هیچ…..
که بگم مگه تا الان چی کاشتی که منتظر درو کردنی ؟
که بگم کو اون ایمان و توکل و توحید که ازش دم میزدی ؟
که بگم فک کردی سر خدا کلاه میره میگی خدایا تو بساز ولی همش خودت اقدام میکنی و هر اقدام تو ی پتک محکم میشه و آوار خوبی درست کردی
که بگم اصلا در دین و مذهب تو صداقت چیه ؟
که بگم تا کجا باید ضربه بخوری تا بهت برنخوره
که بگم مگه فلجی مگه کوری مگه بی سوادی که عرضه خریدن ی گوشی نداری که به یکی دیگه متوسل میشی تا اونم جوابت نده
که بگم زشت نیست این همه تحقیر شدن؟
کاش بابت این همه ناسپاسی ی دلیل داشتی
که بگم خدایا خوب میبینی بنده ناشکرتو
که خدایا خوب میبینی ناسپاسی این بنده حقیرت که با گوشت و پوست و استخوان انجام میده
که بگم استاد قشنگم فقط شرمنده ام
شرمنده ام وقت گرانبهاتو میزاری فایل های طلایی درست میکنی و من شاگرد بازیگوشت خدایی نمیدانم حواسم کجاست واقعا نمیدانم
که بگم دوست عزیزم خجالت زده ام هستی و من فقط نگاه میکنم و کورم و کر و انصافا بی درک
دلم بغل میخواد
یکی بگه نگران نباش درست میشه
یکی بگه دووم بیار
صبح میشه این شب
بازمیشه این در
دلم ی ساناز دلسوز میخواد دستمو بگیره بگه فقط به جلو نگاه کن
چیزی نمونده
دووم بیار
دلم خدارو میخواد
معجزه کنه
بهم قدرت بده
قدرت بده متوکل شم
قدرت بده ایمانمو قوی کنم
قدرت بده خودمو خط بزنم روی قدرت اون حساب کنم
و اما پترن تکراری
من ی بازیگوشم
حواس پرت
فقط دارم خودمو گول میزنم
سر خودم شیره میمالم
من بی اراده ام
عاری از ی ذره عزت نفس
و حتی عاری از ی ذره ایمان
دلم معجزه میخواد
مث معجزه ابراهیم
مث نجات موسی
مث اعجاز عیسی
دلم توحید محمد رو میخواد
و من سراسر خواسته دلم خدارو میخواد
دلم بغل خدارو میخواد.
بماند یادگار
درود و سلام خدمت آقا خوشدل عزیز و نازنین
خواستم تشکر و قدردانی کنم بابت این کامنت زیبا و پرمحتوا و نحوه ارتباطا تون با درخواست تون … واقعا چقدر شگفت انگیزه که اینقدر تمرکز لیزری داشتید در حین سادگی ولی قدرت فرکانس تون چقدر قوی بوده که 31 در خواست برای همسر آینده تون رو نوشتید و همین طور حتی نحوه ی آشنایی تون رو هم تعیین کردید واقعا تحسین تون کردم و تبریک منو پذیرا باشید و از طرف من هم به عادله جان هم تبریک و تحسین و تمجید من رو ابلاغ بفرمایید .. فقط یک سوال آقای خوشدل عزیز..
آیا خانم عادله کیانی فر عزیز هم لیستی برای همسر آینده شون مثل شما داشتند آیا؟؟؟؟؟
یعنی می خوام بدونم از نظر درخواست شون همچون شما تفکر داشتند که هم مدار همدیگر شدید ؟؟؟
ممنون و سپاسگذارم بابت نکات ظریفی که در این کامنت اشاره کردید و من همیشه پی گیر کامنت های زیبای شما هستم
در ضمن آقای خوشدل عزیز شما توی اسم هایی که در مورد گروه استاد عباسمنش نوشتید به اسم آقای سید کاظم اشاره کردید.. آیا آقای سید فلاح بودند چون ایشون خیلی توی سایت فعال بودند و حتی یک پیچ موفقیت در اینستا داشتند البته سه چهار سال پیش من کامنت های ایشون رو دنبال می کردم..
ممنون و سپاس امیدوارم هر کجا هستید حال دل و روح تون عالی باشه و ایام
به کام تون شیرین و گوارا و بقول معروف جیب تون پر پول . ممنون و سپاس
سلام و درود خداقوت
من تنها چیزی که همسرم بهم گفتن این بود که یه باور قوی داشتن اونم اینکه تو هر جمعی باشم بهترین پسر ها عاشقم میشن!
و شاید 20 بار بیشتر این باور رو شنیدم ازش و واقعا همینطوره!
در مرد جناب فلاح هم بله سیدماظم فلاح رو میگم که توی سایت فعال بودن و چند وقت پیش به رحمت خدا رفتن
من به نظرم تمام روش ها من جمله این 31 مورد برای رسوندن ما به فرکانس لازمه هست وتنها روش نیست!
به نام الله هدایتگرم و سلام به شما سید علی دوست داشتنی
امروز نحوه آشنایی شما رو با استاد عباسمنش خوندم و همچنین در کامنتتون نحوه آشنایی شما رو با عزیز دلتون…
چقدر لذت بردم از تک تک کلمات و جملاتی که نوشتید
چقدر درس گرفتم اونجا که نوشتید : من از نداشتن رابطه رنج نمی بردم به همین خاطر وارد یه رابطه عالی شدم.
دقیقا همینه
شما خواسته داشتید، اونم یه خواسته عالی با یه دختر عالی که در مدار شما باشه اما حالتون خوب بود، به این خواسته نچسبیدید و به زیبایی، خودتون رو همرنگ خواستتون کردید
همینکه استاد میگن که بچه ها، شما اگه یه خواسته دارید، باید هم مدار اون خواسته بشید، شما باید باورهاتون و رفتاهاتون در مسیر اون خواسته باشه و در عین حال بهش نچسبید
خیلی زیبا بود این جمله شما و جمله استادم و چقدر ارزشمنده که من اگهدنبال بهبود رابطم با همسرم هستم، اول باید خودم همونی باشم که میخوام همسرم باشه و رها باشم و باورهام رو درست کنم
سپاسگذارم از شما بنده مخلص و پاک خداوند که همواره با نظراتتون یه دنیا درک و آگاهی رو به اشتراک میذارید و کمک میکنید که هر کدوممون هر اندازه درک میکنیم و عمل میکنیم، نتیجه بگیریم
شما در واقع مثل اون دستیار اساتید دانشگاه هستید که باعث میشید شاگردها، درس های استاد رو بهتر درک کنن و بتونن تمرینها رو در عمل هم پیاده کنن
باز هم سپاسگذارم
امیدوارم همواره زندگی پر از عشق واقعی رو تجربه کنید
با عشق
سلام آقای خوشدل عزیز
مرسی از کامنت زیباتون
همیشه اولین کامنتی که میخونم کامنت شماست این فایل رو الان دانلود کردم و فکر میکردم هنوز کامنتی نیومده روی این فایل بعد دیدم 6 صفحه کامنت ️
کامنتهای شما ، کامنتهای محبوب منه و اکثرشون توی نت گوشیم سیو کردم و بارها میخونم و همین طور کامنتهای عادله جون
و امروز فهمید که شما دو عزیز عباسمنشی باهم ازدواج کردین
خیلی ذوق کردم
اخه گاهی به خودم میگم میشه یه دوست عباسمنشی داشته باشم برام اینگار فابل باور نبود که شدنیه اما امروز مهر تایید خورد و همونجور که استاد میفرمایند نمونه عینی برای این باور من شودین
همیشه خوشبخت و سعادتمند باشید
هر دو عزیز دوستتون دارم
بنام الله مهربان
پایان کامنت سید علی
میشه لحظه دیدار
سلام و عرض ادب خدمت سید علی بی نظیر
ما نظر نمیدیم و حرف دلمون رو میزنیم. شما آنقدر پاک و شفافی هر که کامنت شما رو بخونه به درون شما پی میبره،
من به شخصه شما رو دوست دارم و مشتاق دیداریم.
از روی انسانهای مثل شما باید هی بنویسیم و هی تکرار کنیم.
شما انقدر با خودتون در صلح هستید و کامنت هاتون گواه بر این درستیه.
خودتون خوبید
که عادله عزیز رو پیدا کردید.
مرسی از اینکه برامون می نویسید و انرژی مثبت میدید…
مگه میشه کامنت شما رو خوند و ازش به راحتی گذشت…
سید علی موحد و توحیدی
با امید به اینکه همواره، توفیق، رفیق، طریق سعادت و سیادت و سلامت شما باشد…
هر کجای دنیا هستی
مواظب خودت و عادله عزیز باش.
و سلام ما رو به این فرشته ی عاشق (عادله ) برسونید.
اندازه ی پلک زدنات
و
حس قشنگت
دوست دارم .
امضای خداوند متعال
پای تک تک آرزوهات.
سلام اقای خوشدل عزیز
ممنونم ازکامنت بسیارزیبای شماخیلی استفاده کردم وکلی درس گرفتم ازش.چقدرداستان آشنایی شماوجذب شماباعادله جان عزیزجذاب بودبرام
ی مدته منم دارم روی ایجادرابطه بابت ازدواج روی خودم کارمیکنم.
ولی ی نکته ابهامی این وسط برام بوجوداومد.من برطبق گفته های استادوکامنت یکی ازدوستان درتلگرام به اسم زینب خیلی شدیدا دوست دارم با ی شخص ثروتمندازدواج کنم.والبته ناگفته نمانداززمانی که عقلم به ازدواج رسیدوتصمیم به ازدواج گرفتم همیشه دوست داشتم باآدم ثروتمندازدواج کنم.حتی توی رویاهام خودمودرکنارش وتوی ی زندگی مرفه میدیدم بدون اینکه چیزی ازآموزشهای استادحتی شنیده یادیده باشم.
ولی الان داستان اینجاست که من درخانواده ای معمولی نسبتارو به پایین زندگی میکنم.شما توی کامنتتون نوشتیدباید شبیه خواستت بشی تاجذبش کنی.من خیلی دنبال کسب درآمدبیشتروثروتمندشدن هستم دارم روی خودمم کارمیکنم و ی تغییرات خیلی کوچیکی هم کردم ولی الان سوالم ازشمااینه طبق فرمایش شماپس تامن ثروتمندنشم نمیتونم باآدم ثروتمندازدواج کنم؟اینکه خلاف باورهای ما میشه.استادمیگن به هرچیزی اعتقادوباورقلبی داشته باشی اتفاق میفته.مثل همون خانم زینب که تمام همسرشون رو با جزئیات رفتاری ظاهری اجتماعی جذب کرده بودن.
ممنون میشم راهنماییم کنید.
درپناه خداباشید.آمین
سلام دوست عزیز
متشکرم از دیدگاه قشنگتون و انرژی فوق العادتون
باورها بر اساس رفتار ها به وجود میان
و رفتار ها بر اساس عادت ها
وعادت ها بر اساس تکرار اتفاقات
شما اگر قرار شخص ثروتمندی وارد زندگیتون بشه باید حتما در مدارش باشید
و این ندار یا ثروت داشتنه یا در حلقه ثروت بودنه!
حالا برای رسیدن به این راه ثروت خلق کردم راحت ترین راه حله و به نظرم باید به سمتش حرکت کنین ولی اینکه چه قدر پول در میارین ملاک نیست بحث بودن درموقعیته!
ولی کلا من روخودم حساب میکنم و به این مگاه نمی کنم که همسرم ثروتمند باشه یا نه
مهم اینه که ذهنش ثروتمند باشه
چون نمی خوام با پولش زندگی کنم و من زندگی خودم رو دارم و ثروت خودم
و هیچ وقت کسی رو نخواستم ثروتمند باشه چون من دنبال این بودم که خودم ثروت بسازم نه اینکه کس دیگه ای به من پول بده
این نگرشه منه ولی هرکس میتونه باورهای قشنگ تری داشته باشه و من خیلی این باورم رو دوست دارم که مولد خودم باشم
سلام مجددجناب خوشدل عزیز
ممنونم ازپاسخگوییتون خیلی جمله عالی وخوبی گفتید:
این مداریاثروت داشتن یادرمدارثروت بودن.
آویزه گوشم شدوراهگشای مسیرم
بله درست میفرمایید تکیه به پول دیگران کاردرستی نیست.منم منظورم همینه والان دارم در راه جذب پول وثروت ازطریق خودم وبادستهای خودم تلاش میکنم.به هیچکس نمیخوام وابسته باشم ولی چون معاشرت باثروتمندان رو همیشه دوست داشتم وبه عینه دیدم که وقتی باهاشون حشرونشردارم چقدر روم تاثیرمثبت میذارن خیلی دوست دارم باآدم ثروتمندازدواج کنم.
واون قسمت داشتن ذهن ثروتمندهم که گفته بودید واقعانکته مهمی بود.
بازم ممنونم ازشمادوست خوبم که باکلامتون هدایتم کردید.امیدوارم درکنارعادله عزیزهمیشه وتاابدخوش وسالم باشیدآمین
درپناه خداباشید
سلام اقای خوشدل
ممنونم از شما جدیدا هرفایلی ک استاد میذارن من بعداز گوش دادن به صحبت های استاد دنبال کامنت شما میگردم
امروز تو تمرین ستاره ی قطبی از خداوند خواستم نشونه ای و الگویی برای تقویت باور اینک میشه براحتی از بینهایت طریق به رابطه عاطفی دلخواه مون برسیم رو برام بفرسته و چقدر زیبا هدایت شدم به کامنت شما با اینک همون موقع ک استاد فایل گذاشتن من دیدم شما کامنت گذاشتین اما اون زمان نخوندم تا اینک امروز هدایت شدم چون زمانش امروز بود تا با عمق وجودم باور کنم ک میشود به همین راحتی بشود.
صحبت های شما و عادله جان و شکیبای عزیز رو درکلاب هاوس شنیدم
و چقدر خوشحالم دارم هدایت میشم به الگوهای مناسب به کامنت های فوق العاده عاشقتونم و بینهایت شما دوستان رو دوست دارم از خداوند میخوام روزی شما دوستان ارزشمند رو ک باعث رشد من میشین و لذت میبرم از خوندن کامنت های پربارو جادویی و سرشار ازاگاهی رو از نزدیک ملاقات کنم از طرف من عادله ی عزیز رو ببوسین چون بشدت برام شیرین و دوست داشتنی هستندبازم ممنون
سلام خانم صادقی
چقدر به موضوع خوبی اشاره کردین
دیدن الگوهایی مثل آقای خوشدل
باعث میشه ایمانمون بیشتر بشه به درستی قوانین
و تایید میشه در ما
و اینکه مثلا شما دارید از الگو هاتون به احساس خوب میرسید یعنی در مدارش دارید حرکت میکنید
سلام علی اقای گل
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه، کیفت کوک و دنیا به کامت باشه
من زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم اما معمولا کامنت زیاد میخونم
چند وقتی هست که دارم سایت رو زیر و رو میکنم از فایل های استاد ، از عقل کل و همش دنبال ی چیزی بودم که حالم رو عوض کنه، امیدم رو بیشتر کنه برای ادامه دادن برای بهبود بخشیدن خودم ومسیرم
تااینکه توی کامنت شما این جمله رو خوندم “31 خواسته من رقم خورد وقتی که من خودم رو شبیه 31 خواسته کردم”
بخدا اون چیزی که چند وقته دنبالش میگردم همین جمله بود، از صب همش دارم با خودم تکرارش میکنم و بخودم میگم من شبیه خواسته هام شدم یا نه ؟؟!!
همین ی جمله حالم رو دگرگون کرده و از صب تا الان انگار توی ی دنیای دیگه ای هستم
من امروز روز سی و هشتم 40 روز زندگی توحیدی هستم که بازم از کامنت های شما ایده گرفتم ، همه این روزها نتونستم کاملا توحیدی باشم اما همین که دارم سعیم رو میکنم از خودم راضیم
بازم ازت ممنونم علی عزیز که کامنت میزاری و باعث میشی بعضیا مث من سعی کنن کمی بهتر از دیروزشون باشن
برات بهترین ها رو ارزو میکنم در کنار همسر عزیزت
در پناه خدا
سلام به آقای خوشدل عزیز
خیلی خیلی لذت بردم از کامنت فوق العاده ای ک نوشتید
خیلی خیلی یاد گرفتم و واقعا بهتون تبریک میگم بابت این همه تغییر عالی
اصلا ایمان رو میشه از نوشته هاتون متوجه شد خیلی خوشحالم بابت رابطه فوق العاده ای ک دارید امیدوارم همیشه پایدار باشید
با ذوق تمام کامنتتون رو خوندم و کیف کردم واقعا
توی فایل های دانلودی استاد همش دنبال کامنت شما هستم
چقدر ایمان و استقامتی ک برای خواستتون دارید ستودنیه افرین خداروشکر
یه جمله خیلی قشنگ گفتید ک خیلی بهم کمک کرد
(من واقعا خوشم نمیومد برم تو خیابون به کسی شماره بدم یا دنبال کسی باشم واقعا مدل من اینطوری بود که باید در مسیرش قرار می گرفتم)
من به این گفته باور دارم ک باید خواسته ای ک دارم توی مسیرم قرار بگیره و براش تقلا نزنم و کاری رو انجام ندم ک دوست ندارم ممنون ک بهش اشاره کردید
براتون بهترینا رو آرزو میکنم
سلام آقای خوشدل عزیز
یک دنیا سپاس از کامنتای عالی و شفافتون که انقدر واضح و بی ریا مسائل رو توضیح میدید
استاد تو یکی از فایلا گفتن وقتی نتیجه مالی نمیگرفتن به خدا گفتن؛خدایا به من ثروت بده تا بقیه نگن تو که خودت چیزی نداری چرا انقدر از این حرفا میزنی…یا یه جای دیگه گفتن؛وقتی کتابای موفقیتو میخوندن دنبال این بودن که اون آدم خودش به چه نتایجی رسیده تا باوراشون قویتر بشه…
اینارو گفتم که بگم یک دنیا قدردان شما دوستانی هستم که انقدر عالی مسائل رو توضیح میدید که باورای من و امثال من قویتر بشه،
خود من خیلی وقتا که شیطون میاد سراغم یادکامنت بعضی از دوستان میفتم و میگم ببین برای اونا شده ببین خدا کمکشون کرده پس برای توام میشه و دوباره آروم میشم
مطمئنم انرژی خوبی و تاثیر مثبتی که روی ما میذارید صدرصد به خودتون برمیگرده
سلام آقای خوشدل عزیز و دوست داشتنی و خوش فرکانس
مثل همیشه دنبال کامنت جذاب و زیبای شما بودم که باز هم جزو محبوب ترین ها بود مثل خودتون
آفرین به شما و ارادتون، آفرین به شما و تلاش و پشتکارتون، آفرین به شما و ایمانتون،آفریپ به شما و درک درست و عمیقتون از قانون.
چقدر خوبه که امثال شما هستین که ما که اول راهیم ببینیم و برامون باورپذیرتر باشه که می شود که بتونیم در جواب ذهن منطقی که میگه حالا استاد عباس منش فرق میکرد یه دونه بود همه که مثل ایشون نمیتونن این نتایج و بگیرن من با قدرت بهش بگم صدها انسان دیگه باور کردن عمل کردن و تونستن پس من هم میتونم.
خداروشکر میکنم برای اینکه در مسیرم انسانهای موفقی قرار داده که بیشتر و بیشتر امیدوار و شجاع بشم برای اینکه برم تو دل ترسام و قدم های محکم تری توی این مسیر بردارم.
لذت میبرم همیشه از خوندن کامنت هاتون از خوندن داستانتون و تحسینتون میکنم و تبریک میگم به شما و همسرتون که هم قدم هستین توی این مسیر زیبا
براتون آرزوی سعادت هر روزه دارم و باز هم سپاسگزارم
سلام جناب خوشدل
وسلام خدمت استاد عزیزم و همسر گرامیشون
و سلام خدمت تمام دوستان جانم
این اولین کامنت من هست که توی سایت میذارم آنقدر کامنت شما برام کاربردی هست که با کمال ذوق و اشتیاق من رو واداشت به تفکر .
هر بار که فایل استاد جانم رو گوش میدم و ایشون مفرمایند کامنت ها رو بخونید که توش بسیار درس هست با یاری خداوند حکیم متوجه این موضوع شدم که واقعا تکمیل کننده آگاهی هام هستند
من به شکرانه الهی پیشه مربی رو برگزیدم و هدایت شدم به این سمت .
یکی از کارهایی که از تدریس هم واجبتر هست تمرینات اثبات یادگیری هست که به بچه ها میدم الآن خواندن کامنتها برای خودم مثابه همون تمرینهاست، که ماشاالله کامنتای شما در صدر مجلس میدرخشه.
من همیشه آدمهای ضعیف رو جذب میکنم.آدمهایی که نیازمند مشاوره هستند و از لحاظ عاطفی و مالی هم هیچ حس مسئولیتی نسبت بهم ندارند .و این واقعا اذیتم میکنه که وقتی یه نفری بهم نزدیک میشه میگم بازم شروع شد یه آدم آویزون دیگه
اشاید بخاطر اینه که اکثرا خودم سعی میکنم بسیار قوی عمل کنم
فقط با یاری الله به تواناییهای که خداوند در مسیر هدایتم داده تکیه داشته باشم و به طرف مقابلم اصلا اجازه نمیدم احساس مسئولیت کنه.شاید هم بر میگردی به حس عدم لیاقتم
چند وقت پیش در سفر بودم که
بطور غیر منتظره ای حسابم خالی شد
و یه کارت بانکی هم داشتم که خیلی اتفاقی گم شد. پول کرایه ماشینم نداشتم.
به یکی از اقوامم زنگ زدم که مسبب خالی شدن حسابم بود که به خاطر اشتباه ایشون حسابم خالی شده بود
گفت باشه برات واریز میکنم
ولی دیگه جواب تلفنم رو هم نداد
فک کن تو شهر غریب بدون پول طرف حسابت هم یه آدم بی مسئولیت
2 بار بهش زنگ زدم جوابم رو نداد
چون به الگوی رفتاریش واقف بودم (یابه الگوی ذهنی خودم)دیگه بهش فکر هم نکردم
رفتم تو خودم، به حامی همیشگیم که هیچوقت تنها نگذاشته پناه بردم
در کسری از ثانیه حسابم رو پر کرد.
بعدها اون فامیلم شاکی شد که خودت مقصر هستی باید مدام بهم زنگ میزدی یادآوری میکردی
من نمیدونم باید چند بار به او زنگ میزدم .تو اون شرایط
اگر من جای او بودم و خانمی در شرایط من ،حتی اگر آقا بود،
بدون فکر کردن و حساب کتاب کردن براش یه کاری میکردم .
این موضوع چندین بار به اشکال گوناگون برام اتفاق افتاده
ولی یاد گرفتم که همیشه رو خدا حساب کنم چون به طرز عجیبی چشم امیدم رو همیشه از غیر خودش قطع میکنه.
و من آدم تنهایی هستم.
خوشحالم که دوستان معرکه ای اینجا دارم
خیلی دوستون دارم برای هممون آرزوی زندگی در بهشت رو دارم
پسر چیکار میکنی؟
دیوانم کردیییی
بخدا مث فنر میپرم از زوق اشکام سره خود میاد
خیلی ذوق دارممممممم
خیلی ازت ممنونم
وای ازت ممنونم
از پرورگارم ممنونم ک از زبون شما این کلمات گوهربار رو نوشت
خدای من چقدر عالییی بود
منم میخام منم میخام
بخدا خیلییی قشنگ توضیح دادی
منم همینکارو میکنم
بااین فایلای قشنگ استاد که جدیدا دارن میزارن چه انقلابی در روابطم بشه!
از شما متشکرم ک گفتین
بینهایت سپاسگزارم
همیشه موفق و خوشبخت باشییییییی
سلام سیدعلی جان
من باتو توی کلاب هاوس اشنا شدم وتاقبل از این دوسه کامنت اخیر گمت کرده بودم.داستان اشناییت باعزیز دلت،عادله جان رو اونجا بااحساس تمام دریافت کردم وبرجان ودلم نشستین.
من شاید ازمامانت هم بزرگترباشم ازنظرسنی البته وهمیشه میگم کاش درجوانتری به این اگاههیها دست پیدا میکردم ولی حالاهم دیرنیست .گفتی که چون بزرگترازسنت هستی ،دوستای خوبت همه ازخودت بزرگترن ،
پس من دوست خوبی برات میشم،و من دلم میخواد دوستای جوون وموفقی مثل توداشته باشم که بااین قلم شیوا اینطور قوانین ومدل انجامشونو برامون نوشتی
خداروشکرمیکنم که میتونم چنین نمونه های عالی از کارکردن روی قوانین جهان روببینم.
یه سوال درهمین مورد دارم.میخوام بدونم نقش گفتن جملات تاکیدی رو درروند رشدت چقدرمیدونی واگه خودتم انجامش میدی دقیق برام بگی
واگه گروهی دارید که میشه منم توش عضوبشم وازتون کمک بگیرم خیلی خوشحال میشم.
واما یه موضوعی توی حرفات بودکه میخواستی توی دسته بندی پولی دیگران قرارنکیری
این جزو پاشنه های اشیل خودمن بود که بافایلهای تازه استاد درخودم کشف کردم
واون این بود که من بشدت ازاینکه کسی روی پولم بامن دوستی کنه ویا به خاطر پول منو دوست داشته باشه وارزش ولیاقت منو نفهمه حساسیت داشتم ،
ولی طی کارکردن روی خودم فهمیدم بااین باورمن راه ورود پول رو بروی خودم بستم وباوجوداینکه کسی نیست که بامن اشنا بشه ودلش نخوادکه بامن ارتباط داشته باشه وبرای همه افرادی که منو میشناسن جذاب وقابل احترام ومورد علاقه برای رفتوامد هستم ولی درورود پولهای فراوان روبستم که مبادا برای پول منو بخوان.
این نکته ای بودکه میخواستم برات بنویسم .واز اینکه پیداتون کردم ازخداوندسپاسگزارم.وصمیمانه با عادله جان دراغوشم میفشارمتون ،ازراه دورودرقلبم.
سلام بر شما دوست عزیز و گرامی
بسیار سپاسگزارم از کامنت پر محتواتون
چقدر خداوند رو به خاطر قوانین بی نقصش سپاسگزارم، چون چند روزه دارم خیلی جدی به داشتن یه رابطه ی عاطفی خوب فکر میکنم و براش برنامه ریزی میکنم و همش دنبال یه راهی بودم که از ابتدای مسیر چطور باید اقدام کنم و استارت بزنم.چقدر این کامنت شما به موقع به دستم رسید و حتما این یک هدایت زیبا از جانب پروردگارم بود.بسیار برای شما دوست عزیزم خوشحالم برای رابطه ی عاطفی خوبتون.امیدوارم لحظاتتون سرشار از عشق و آرامش باشه در کنار عزیز دلتون.
سلام
ممنونم سید جان بابت این کامنت ریبا وپراز آگاهی وپراز احساس
لذت بردم از کلمه کلمه این کامنت وباهر خط اون مو به تنم سیخ شدولمیدوارم درتمام مراحل زندگیت هدایت خداوند همراهت باشه وهر روز اگاهیت بالاتر بره وهرروز از ته دل شاد وخوشحال باشی
ممنونم بازم از شما برادر عزیزم
بنام تنها قدرت هستی
سلام به دوست عزیزم سید علی خوش قلب
من تحسین میکنم نوشته های زیباتون..
چقدر زیبا بیان کردین چقدر زیباییها رو نشون دادین برای ساختن رابطه زیبا با همسر عزیزتون!
دقیقا منم تو سن پایین که بودم دوستداشتم با افرادی قرار بگیرم که سنشون بالاتر از خودم باشه.همیشه دوستداشتم در تمام جنبه های زندگیم..پکیچی عالی داشته باشم.بخاطر همینه که من اینجام و دارم برلی شما پیام میزارم!
همیشه برای داشتن رابطه خوب چه دوستای هم دانشگاهیم..افرادی توی تورم میخورد.که بسیار افرادی با ذهنیت عالی و خوب بودن.
و هر جا هم ادمهای نامناسبی بودن.خیلی راحت بدون اینکه بدونن میزاشتمشون کنار!…
چقدر جالب.اون فردی که میخاستین طبق برنامه ایی که نوشته بودین عمل کنید..خودتونو با همون 31مورد هماهنگ کردین..
همین باعث شده شما رابطه ایی که دوستدارین طرف مقابلتون داشته باشه..لیاقتشم اول تو درون خودتون ساختین!
همین صحبت شما دقیقا برلی خودمم پیش اومده..
من برای هماهنگی خودم با خاستم.باید درون خودمم بزرگ و خودم درست بشم.تا بتونم خوبیها رو جذب کنم.
وای خدای من چقدر زیبا این دوستان با هدایت الله پیش میرن.من سپاسگزار کامنت زیباتون هستم..
و دقیقا تمام ناکانی هایی که توی روابط اکثریت پیش میاد.چون خودشو نشناختن.و باعث شده طرف مقابلی رو جذب کنن مثل خودشون ناشناخته باشه..و بعد از گذشت زمان میخان همدیگرو تعقییر بدن..
وچیزی که استاد دقیقا توی سفر به دور امریکا بیان کردین…بیشتر مردم که خودمن و تمام ما بچها طبق اون عمل میکردیم.داشتیم طبق گذشتگانمون فکر کنیم.
گذشتگان ما هم طبق گذشتگانشون عمل میکردم.و همین بیفکریا باعث میشه ما زندگیمونو با بیفکری ادامه بدییم!
و تا اینکه خدادند مرد بزرگی را در زمانمون بنام سید حسین عباسمنش قرار داد.تا بگه..فکرتو و باوراتو راجع به همه چیز تعققیر بده..من همه چیز برات میشم.من میخام تو رو گسترش بدم.
همین باعث میشه ما پدرو مادرهای خوبی برای فرزندانمون باشیم..چیزی که همیشه برام ارزو بود تا رابطه خوبی رو خداوند بهم بده..نه طبق گذشتگانمون در ناکامیها بمونیم.و شب روز از بودن در این دنیا عاصی باشیم!
من سپاسگزارم از شما و همسر زیباتون..انشالله هر جا باشید پر از خوشبختی و برکت و حال خوب..
تحسینتون میکنم تو این سن پایین به این مراحل زیبا رسیدین.زیبایی در تمامی جنبه ها..
این رمز خوشبختیه..که یه صندوقچه ایی پر از سعادت دنیوی و اخروی داشته باشی..
من بازم سپاسگزار این پیامهای با ارزش شما .و خداوتدی که مرا هدایت نمود تا من در مدار شنیدن این کامنت زیبا باشم!
سلام به شما سید علی عزیز که محبوب همه هستین
اول اینکه تبریک میگم به شما و عادله عزیز برای رابطه فوق العاده تون
کامنت شما برای من که روابط پاشنه آشیلمه پر از نکته های ارزشمند بود خیلی ازتون ممنونم که تجربیات ارزشمندتون رو در اختیار ما میذارید
کامنتتونو سیو کردم چون خیلی ارزشمنده
درود بر شما سید علی
کامنت بسیار زیبایی گذاشتین چقدر احساس لیاقت و ارزشمندی کردم که خدا مرا لایق دونست که این کامنت زیبارو بخونم خدایا سپاس
خدایا سپاس برای انسانهای بالیاقت و ارزشمندی که در این سایت فعالیت دارن و سبب آگاهی بیشتر دیگر عزیزان میشن
سید بینهایت ممنونم برای کامنتی که ازته دلتون بود و به دل ما نشست به قول استاد عباسمنش عزیزم آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
در پناه حق سلامت و سعادتمند باشید
همش وقتی شد که خواسته هام برام دردسر نشدند
کلی برام درس داره این جمله
وقتی پول میاد که باور کنی برات دردسر ندارم
وقتی رابطه عالی میشه که باور کنی برات دردسر ندارم
وقتی سلامتی که دردسر برات نداشته باشه یعنی نخواهی با قربانی بودن حال کنی
خودتون میدونید چه جمله ای گفتید …بینظیر بینظیر واقعا
تحسینتون می کنم
قطعاً آن الله یحب المحسنین
تاییدتون می کنم
قطعاً آن الله یحب المحسنین
به نام پروردگار عالم
سلام آقا خوشدل
یقیناً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هایی برای خردمندان است …
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار …
چقدر کامنتتون قشنگ بود سید خوشدل عزیز،سپاسگزارم از انرژی عالیتون ،چقدر آگاهی های کامنت شما و نحوه آشناییتون با سایت ،معرکه بودن چقدر دلم رو روشن کردن مخصوصا در رابطه با همسر نازنینتون،عالی بود عالی در پناه خدا بدرخشید پیش از پیش
سید علی خوشدل بچه مشد از تبار خراسان ..شمال شرقی ایران
سلام..
آخه من ب شما چی بگم دادش. مگه میخوای دیوانه کنی منو که اینقد قشنگ و زیبا مینویسی پسر..آقا ماشاالله بهت شیر مادر نان پدر حلالت ..یعنی تو ادمو مسخ میکنی …من چند سال از شما بزرگترم ولی تو کجا و من کجا که باید بشینم فقط ازت یاد بگیرم مرد روزگار..خدایا بحق بزرگی و کرامتت فقط ب این استاد عزیزم سید عباس منش توفیق هزار سال زندگی رو بده و بعدش ب این بچهها که اینقد روشن فکر و اینقد دست و قلبشون بهم نزدیکه توفیق بده که هرچی میاد رو صفحه از قلبشون فقط میاد ..عزیزمنی تو سید علی خوشدل..هم دوست دارم و هم عاشق نوشته هات دارم میشم..حتی با اینکه یجا نوشتی شاید نتونی جواب ب کامنت هاتو بخونی و عذر خواهی کردی ولی باز برا اینکه از جهان سپاسگزاری کنم بابت این همه الگو و فراوانی اومدم و نوشتم…
سید علی بازم میگم آفرین که بینظیر هستی داداش
در پناه خداوند متعال میسپارمت..
سلام آقاسید
بااینکه کامنت قبلی سوال پرسیدم و جواب منو ندادین ولی اینجا کامنت می زارم چون دیگه این کامنتت واقعا قشنگ بود ومنو به وجد آورد
خیلی طبیعیه آدم وقتی رو خودش و باوراش کار میکنه جهان همون باورهاشو براش اثبات میکنه
تحسینتون میکنم
بازم از موفقیتهایی که بهش رسیدین و نحوه رسیدن بهش و تلاشی که کردین برامون بگین تا رسیدن به خواسته ها باورپذیرتر و جذاب تر بشه برامون
موفق باشید
شاد و سلامت …
وقت بخیر
عالی
من هم یه لیست از شخصیت دلخواهم نوشتم و چون بتازگی جدا شدم حدود دوسال،هنوز پیدام نکرده .مثل شما فک میکنم با اینکه یه خانمم ولی از17سالگی پول دراوردم.
با شخصی که عاشقش بودم ازدواج کردم وبعد17سال ازش جدا شدم.
بگزریم
میخوام بگم همش درسته
میشه
امکان داره
من یه حس ششم فوق العاده قوی دارم واین باعث شده افراد رو سریع بشناسم.
البته افراد اشتباهی فعلا جذب میکنم.
صبرم کمه،عجولم،ولی درنهایت میپونم که بهش میرسم.
من خالق زندگی خودمم
خدا از روح خودش درمن دمیده.
به نام ایزد منان
سلام سید عزیز
چند وقتی هست که کامنت های زیباتون و با نتایج زیباتون و میخونم وکلی لذت میبرم ودایم تحسینتون میکنم وهر بار هم چیزای بهتری رو در مورد شما میبینم و خیلی ازتون یاد میگیرم امیدوارم هر روز بهتر وموفق تر باشید
در پناه خداوند شاد سالم وثروتمند باشید
سلام به علی اقای عزیز خوشدل
و چقدررررررر شما تحسین برانگیز هستید
و من از همینجا براتون کلیییییی جیییغ و دست و هووورررااااااا میکشم و بهتون افتخار میکنم بابت این همه خلق های فوق العاده
و چقدررررررر زیبا خلق کردید همسرتون رو
و چقدرررررر باایمان بودید ک مطمن بودید اگه این همونه خودش پیام میده
و بینهاااااااااااایت تحسینتون میکنم ک چقدررررررررررر زیبا گفتید اون خصایص شخص مورد نطر رو باید خودمون هم داشته باشید…
و چقدرررررررررر تحسینتون میکنم برا افزایش درامد 800 برابری تون
و چقدرررر عالی نوشتید ک:
(((((((همش وقتی شد که خواسته هام برام تبدیل به دردسر نشدن و هنوز هم میفهمم وقتی رشد می کنم که خوشحالم که دارم رشد می کنم و زندگی می کنم و هرچه قدر به این باور عمل کنم موفق ترم)))))
و بینهااااااااااایت مبارکتون باشه
رابطه زیبا.زندگی در بهترین جا. درامد بالا و هرچیز دیگه ک خلق کردید
و چقدررررر نگته عالی بود ک ب هرچی خاستم رسیدم چون میدونسید براتون دردسر نمیشه
و چه پاشنه اشیل بزرگیه این ترمز
و چقدررررر من باید روش کارکنم تا درستش کنم
و بینهاااااااایت ازتون سپاسگدارم ک انقدررررررر عاااالی برامون از نتایجتون مینویسید
و چقدرررررر باعث انگیزه و رشد ماها میشید
بازتون بینهااااااااایت تحسینتون میکنم
و بینهااااااااایت ازتون سپاسگدارم برا ب اشتراک گداشتن تجربیاتتون
و دلم میخاد بارها و بارها و بارهااااااااااا کامنتتون رو بخونم
براتون بهترینها رو ارزو میکنم
سلام دوست عزیز
کامنتتون بسیار عالی بود ممنون از شما
از طریقه آشنایی با خانمتون نوشتید و اینکه چه طوری این رابطه رو خلق کردید بسیار لذت بردم امیدوارم همیشه کنار هم خوش باشید و لذت ببرید
جنس کامنتتون رو دوست دارم و خیلی خوب قانون رو متوجه شدید افرین به شما
دوست دارم بیشتر از طریقه عمل کردن به قانون برامون بنویسید تا مقادمت ذهنمون کمتر بشه
بازم ممنون از کامنت زیباتون
موفق باشید
سلام سید علی جان
خوشحالم از اینکه زیبا و قشنگ و روراست می نویسی و بر دل ما می نشینه ،منم دلم رابطه ای عاشقانه و توحیدی می خواد تمام ریزش را نوشتم و درخواست دادم و دقیقا تمام تلاشم اینه که اول خودم اون ویژگی ها را داشته باشم لاجرم اتفاق می افته و دست خدا رو باز گذاشتم و ایمان دارم همش درست میشه به راحتی
دوره ی عزت نفس خوراک روحمه و دارم تلاش می کنم
دقیقا مثل شما بی نهایت تمرین کردم تا با مردا راحت باشم تا جنسشان را درک کنم مطالعه کردم و دوره عشق و مودت را کار کردم این کامنت شما را به فال نیک می گیرم و ایده ای که گرفتم اینه که منی که سال گذشته تا الان قانون سلامتی را اجرا کردم از طرفی ورزشکارم خلاقم توانمندم جسورم موحدم با ایمانم و بارها و بارها در زندگیم قربانی دادم شایسته ی زندگی در کنار مردی فوق العاده و بی نظیر در رابطه ای عاشقانه ام و با کامنت شما کلی نیرو گرفتم .منتظر باش سید جان که یه دونفر عاشق و خدایی به زودی برای رابطه ی قشنگمون کامنت می ذاریم .چطوریش به من ربطی نداره
خود خدا رقم می زنه و منم تسلیم
سلام به دوست عزیزم علی خوشدل که چقد با کامنتهاتون به من انگیزه میدین وباور من به خدا بیشتر میشه باخوندن کامنتهای شما اول ازهمه باتمومه وجودم تحسین میکنم رابطه شما وعادله جان رو لطفا سلام من روبه عادله ی عزیز برسونید خیلی وقته پیش برام یه کامنت بسیار زیبایی نوشتن وهر بار اومدم براشون کامنت بذارم وتشکر کنم نشد از طرف من تشکر کنید ازشون وبگید هر شب کانت زیباشونو میخونم وکلی انرژی میگیرم.واما کانت شما من سپاسگذارم که با حرفاتون باعث شدین من بفهمم برای داشتن یه رابطه عالی باید چه باور ها ورفتاری داشته باشم منم راستش نمیتونم باجنس مخالف زیاد ارتباط بگیرم میخوام ولی به خاطر باورهای قلطی که قبلا داشتم نمیوتونم اونجور که دوسدارم رابطه که میخوام روبا جنس مخالف داشته باشم.اما مطمئنم که میتونم بهتر بشم واون رابطه رویایی رو که در ذهن دارم رو تجربه کنم براتون ارزوی موفقیت بیشتر ودارم وسپاسگذارم.
به نام خدای زیباییها
به نام خدایی که بنده خوبی مثل استاد را به ما داد تا خدا را بهتر درک کنیم.
سلام و عرض ادب به استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی
و سلام به آقای خوشدل عزیز
واقعا تبریک میگم به شما و عادله جون. کامنت شما را که خواندم متوجه ازدواج شما شدم.
خدای من، شما چقدر قشنگ و زیبا عمل کردید، و زیباتر اینکه جهان چه زیبا به شما پاسخ داده.
قربون خدا و این قوانین ثابت جهان هستی بشم که چقدر دقیق عمل میکنه.
هیچ میدونید اولین ویس گفتگو با دوستان را که گوش کردم، گفتگوی عادله و شکیلا جون و شما بودید. حالا بماند که وقتی عادله و شکیلا حرف میزدن و از ذوق و شوق داشتن بال در می آوردن، فقط اشک بود که از چشمام جاری میشد …
اون ویس برای من خیلی تأثیر گذار بود. بارها و بارها گوش کردم و اشک ریختم.
آقای خوشدل عزیز لطفاً منو راهنمایی کنید. من خواهری دارم که هر رابطه ای را شروع میکنه حتی اگر طرف آدم پولداری باشه، اولش خیلی خوبه ولی خیلی زود تبدیل به یه آدم خسیس میشه و حتی از خرج کردن یه غذای رستوران یا یه آب میوه هم دریغ میکنه.
خواهرم از این بابت خیلی افسرده شده، نمیدونم این چه باوری است که در وجودشه که باعث میشه هر کسی بیاد سراغش اولش خیلی خواهرم رو دوست داره و خیلی خرج میکنه براش، ولی کم کم میشه یه آدم خسیس.
قطعا مشکل در وجود خواهرم ه ولی خودش هم نمیدونه.
میخوام کمک ش کنید و راهکاری بدهید تا شاید ایراد و مشکل ش را پیدا کنید. البته قطعا این کامنت و پاسخ شما را میخونه. چون خیلی نیاز داره که این مشکل را در وجود خودش بفهمه و حلش کنه.
خیلی لطف میکنید اگر راهنمایی بفرمایید.
در پناه خداوند یکتا شاد و سربلند باشید. از طرف من به عادله جون و شکیلا جون هم سلام برسون.
مریم
به نام خدا
دوست عزیز تا وقتی ک خواهرتون بخاطر اینکه طرف خرجش کنه و براش هزینه کنه وارد رابطه بشه نتیجه همینه
خواهرتون باید بخاطر به اشتراک گذاشتن حس خوب و عشق وارد رابطه بشه نه اون جور مسائل
و اینکه رابطه ای ک همیشه هزینه ها روی ی طرف باشه اصن ی جوریه و به طور معمول به صورت یکی در میون یکی از طرفا حساب میکنه البته این نظر شخصی من بود
الله اکبر این همه جلال
الله اکبر این کامنت خوب
الله کبر در راه درست
منم باید ب کامنت های خواهر های عزیزم پاسخ بدم تا باهاشون راحت باشم
چقدر خوب ک 30 برابر شدن درآمدت توی پنج ماه سوختی شد برای رسیدن ب هدف بعدیت
و منطقیش کردی ک وقتی من ب درآمد خوب رسیدم ب رابطه ی خوب هم میرسم
ماشاالله
منم باید اینجوری ب هدفم توجه کنم هر روز ببینمش هرروز اون ایده عالش رو با خودم تکرار کنم
چقدر قشنگ خداوند شما رو ب عادله عزیز هدایت کرد
سید علی خوشدل و خوش قلب عزیزم در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشی
سلام آقای خوشدل
من هرموقع میخوام کامنت بخونم از خدا میخوام منو ب سمت کامنتی ک باید بخونم هدایت کنه
واقعا این کامنتتون خیلی کمک میکنه ک بهتر راهمون رو بریم
دقیقا این جمله شما رو منم ب خودم میگم ک اگه یه فردی با چنین ویژگی در زندگیم میخوام باید خودمم اون ویژگی رو داشته باشم و بهش فکر میکنم ک چ چیو در خودم ایجاد و یا تقویت کنم و چ چیزهایی رو کم و یا از بین ببرم
و چقدر برام جالب بود آشناییتون با خانم عادله من کامنتهای ایشون رو خوندم قبلا
واقعا لذت بردم از نوشتن خواسته هاتون ک همه اش اتفاق افتاد حس خوبی در من ایجاد کرد
و ایمانم بیشتر شد ک بله امکان پذیره
وقتی علی خوشدل داره میگه عین متن نوشته شده اش براش اتفاق افتاده پس برای من هم میشه
کامنتتون خیلی قابل درک و همینطور دوست داشتنی بود
ممنونم از شما
سلام بر سید علی خوشدل عاشقتم پسر دمت گرم تو چقدر عالی قانون رو درک کردی تقریبا دوساله تو این سایت الهی هستم هر جا کامنتتو دیدم محاله چند بار نخونمش و ازش لذت نبرم سید دقیقا انگار تو این کامنتو برا من گذاشتی چقدر من از خدا هدایت میخواستم برای موضوع رابطه عاطفی دقیقا همونی نوشتی که من میخواستم دمت گرم مرد بخدا بزرگترین اتفاق زندگیم این بود که هدایت شدم سمت این سایت الهی و استاد عزیزم من خیلی راجع به نوشتن کامنت مقاومت دارم ولی خدا وکیلی نامردیه بابت این کامنت تحسینت نکنم با تمام وجودم به داشتن دوستان خوبی مثل شماها افتخار میکنم و به خودم می بالم که بیشتر وقتم رو دارم با این آموزه ها و سایت میگذرونم عاشققققققتم استاد خدا ازت راضی باشه که ی همچین بستری رو فراهم کردی که این همه انسان خوب دور هم جمع بشن آگاهی هایی من تو این سایت بدست آوردم تو هیچ جایی من ندیدم عاشتمونم بچه های الهی
سلام سیدعلی عزیز
من قبلا پروفایل و یه کامنت شما رو خونده بودم. بهم حس فوقالعادهای داد و مدام تحسینت میکردم تو ذهنم و میگفتم ایکاش منم بتونم اینهمه رشد کنم. قبلا خونده بودم گفته بودی با خانمت که از بچههای سایته به طور معجزهآسایی اشنا شدی؛ برام جالب بود و دلم میخواست طریق آشناییتونو بدونم و یه الگو بشه تو ذهنم. جالبه که الان به این کامنت شما برخوردم و جوابمو گرفتم.
خدا واقعا به یسری خواستههام پاسخ میده، اما یسری اتفاقای مشابه داره برام تکرار میشه و من همچنان دلیلشونو نمیدونم!
منم مثل شما هیچ شناختی از جنس مخالفم نداشتم و به زور میتونستم به یه اقا سلام کنم. تو این سالها رابطه سطحیم با جنس مخالف درست شد و الان راحت ارتباط میگیرم. و تو این دو سال با پسرای زیادی آشنا شدم منتها همشون درحد شناخت باقی موندن! رفتاراشون باهام متفاوته منتها یه الگوی تکراری هست اینه که با هیچکدوم نمیتونم رابطهی درست بسازم. یا طبق خواستم نیستن و ردشون میکنم، یا تاحدی مشابه خواستمن ولی یچیزی میشه که نمیتونیم ادامه بدیم.
الان جدیدا هم هر پسری میاد سمتم ازم خوشش میاد و همون اوایل دوستداره ابراز احساسات کنه بهم ولی من نمیتونم زود باهاش حس بگیرم و بهشون میگم زمان میخوام. اخه از نظرم منطقی نیست وقتی دو نفر دو روز باهم آشنا میشن سریع به هم حس زیادی پیدا کنن(قبلا برای خودم پیش اومده بود به یکی زود حس پیدا کردم ولی رابطمون به جایی نرسید). شاید بخاطر اتفاقات و روابط گذشتمه یا نمیدونم چی..
بهم میگن باورم کن ولی در عمل ثابت نمیکنن و انگار درکم نمیکنن. حتی با یکیشون دلو زدم به دریا و ادامه دادم و دیدم همون اوایل طرف ازم رابطه جنسی میخواد! دیگه همونجا کات کردم. این اتفاق باعث شد به ذهنم این کد رو بدم که به ادما زود اعتماد نکن.
من دیدگاهم این بود که خودم درونم پاک و صافه، برای همینم افراد صاف و مشابه خودم میان سمتم و با این دیدگاه به هرکی میومد اعتماد میکردم ولی دیدم این اتفاق مشابهش تو کارمم داره میوفته. و الان این کد رو ساختم که به ادما زود اعتماد نکنم.
خودمم نمیدونم چه کد غلطی تو ذهنم دارم که ادمای نامناسبو جذب میکنم. هر سری ماجراش متفاوته ولی نتیجه اینه که به جایی نمیرسه.
سید شما گذشتت مشابه گذشته خودم بوده ولی خیلی راحت رابطه دلخواهتو جذب کردی. منم کلی تغییر کردم ولی الان روابط اشتباه جذب میکنم. اگه پیاممو خوندی و اگ راهکاری برام داری و کد غلطی از حرفام پیدا کردی، ممنون میشم بهم بگی.
شاد و پیروز باشی همیشه
سلام به برادر عزیز ومهربون سید عزیز
من الان تو فکر بود که خدا هدایتم کنه به یه دوره دیشب یهو داشتم فایل چرا باوجودتلاش فراوان به خواسته ام نمیرسم 2نگاه میکردم که کلی پاشنه اشیل من بود وپا که رو ترمز بود تکونم نمیخورد گفتم باید بخرم تا صبح که بیدار شدم بین دوره کشف قوانین وشیوه حل مسایل گیر کردم وفایلای معرفی کشف قوانین ودانلود کردم خیلی خوبه ومطالبم خوندم بعد گفتم خدایا میرم تو سایت ان شالله که اقای خوشدل کامنت گذاشته باشن بعد همینجوری بخدا قسم این فایل وباز کردم وهنوزن گوش نکردم از اون دسته ادمام تا فایل ونبینم کامنت نمیخونم خواستم بدونم دوره کشف قوانین رو دارین میتونین راهنماییم کنین برا این دو دوره اینم بدونین من تو روابط خیلی میلنگم ان شالله در سریعترین زمان ممکن جوابم رو بدین من واقعا نیاز به راهنمایی دارم،اگه تو سایت یا تلگرام تونستین جوابم رو بدین بی نهایت سپاسگزارم فقط خدا یه جوری بهم اسم شمارو گفت حسم گفت برو یه پیام برشون بزار@Onlygod1013
سلام سید علی عزیر
برادر توحیدی من
واقعیتش من زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی کامنت شما رو که خوندم و این همه ابراز عشق و علاقه دوستان رو که به شما دیدم یه نمه حسودیم شد. تصمیم گرفتم بیام و تحسینتون کنم
تحسین بابت این روابط عالی که داری و همه دوست دارند
بابت این افزایش درامدت و این استقلال مالی و زمانی که به گفته خودت میتونی زندگیتو بذاری تو یه کیف و بری هرکجا هر جوری که دوست داری زندگی کنی
بابت این قلم گیرات که بسیار عالی مینویسی
بابت توحیدی بودنت و این که اسون شدی و اسونی ها و به خواسته هات خیلی راحت میرسی.
در پناه خداوند باشی.
سلام سیدعلی عزیزوبزرگوار
کامنتتون عالی بودخیلی به خودم اومدم خیلی فکرکردم وفهمیدم که من لیست خواسته ندارم وهمش میگم وخدایاچرامن اینجام،شمابهم فهموندی لیستم روتهیه کنم وروش تمرکزکنم،گفتین که بایدورزشکارشم تاعزیزدلم روپیداکنم گفتین که بایدآشپزی کنم که همفرکانس شم باعزیزدلم،من هیچکدوم ازاینانشدم وبابتش اقدام نکردم تاعزیزدل من هم مثل خودم شه وهم فرکانس شیم وباهم فرکانسمون بالابره من نخواستم من انجام ندادم من درمدارش نرفتم وهمش میگم چرانمیشه ،من دوره عزت نفس رونصفه نیمه رهاکردم وادامه ندادم ومیگم چرانمیشه چرانشد
ازت ممنونم سیدعلی جانم که منوآگاه کردی وبهم فهموندی که چیزی که دوست دارم عزیزدلم باشه وباهام رفتارکنه رواول بایدخودم اونجورباشم ورفتارکنم،همین الان بعدازکامنت گذاشتنم میرم ودوره عزت نفس روبه پایان میرسونم تابتونم درکش کنم ومن هم مثل شمابه این احساس زیبای مشتاق باشم وازکمک کردن دیگران به خودم احساس ضعف وننگ نکنم وراحت باشم
درپناه خالق زیبایی وعشق به همراه عزیزدلتون عزتمندانه لذت ببرین وعشق کنید
سلام سید جان خدا قوت
من خیلی کامنت های شمارو دوست دارم و از شخصیت شما لذت میبرم ، میشه لطفا من رو هم بیارید تو گروه بچه های عباس منشی دوست دارم کلا من کامنت های شما و چند تا از دوستان مثل اقای صادق زاده رو زیاد دنبال میکنم و دوست دارم تو جمع عباس منشی ها باشم ️️
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام آقای سید علی خوشدل
اینروزا انقد تو کامنت خانم شهریاری اسم شما را دیدم
خیلی مشتاق بودم ک منم هدایت بشم
به کامنت شما و
موفقیت های شما را هم بخونم و درس بگیرم
تا اینکه امروز این فایل نشونه ی من شد
و هدایت شدم کامنت های امتیاز بالا را بخونم
ک اولین کامنت شما بود
وقتی اسم شما را دیدم چشام گرد شد
گفتم چ عجب
سریع کنجکاو شدم ک پروفایل شمارا بخونم
و بعد اینکه پروفایل تموم کردم اومدم کامنت شما را با دقت خوندم
و الان متوجه شدم ک خانم شهریاری درست میگفتن
دقیق یادم نیست اما میگفتن مثلا بقول سید علی خوشدل
چند بار تکرار کردن
آقا سید علی واقعا برای اینهمه تعهد اینهمه انگیزه و توان و ادامه دادنتون
تحسین میکنم
واقعا کامنت شما پر از آگاهی درس بود
از اینکه تو سن پایین با درک و آگاه بودین و مثل بقیه مردم فکر نمیکردین
واقعا جای تحسین داره
درود بر شما برادر
احسنت بر شما
احسنت ک تونستید خواسته هاتون را خلق کنید
و شما و بقیه دوستان موفق ک نتایج خودتون را میزارید
ایمان و انگیزه ما را تقویت میکنید
در پناه الله یکتا باشید دوست عزیز
به نام خدای هدایتگرم
به نام رب العالمین
سلام بر سید خوشدل
سید جان کامنتت از لحاظ کیفیت و مفید بودن یک کتابهههه و حتی بیشتر ، انقد شیرین و دلی بود که دوست نداشتم تموم بشه
برای چندمین باره که هدایت شدم به این کامنت
هر بار توی قلبم کلی تحسینت کردم خدایی
آقا علی لطفا دوباره روی فایلهای دانلودی کامنت بزارید
سید جان چند وقت پیش اومدم ویژگیهای فردی که میخوام باهاش وارد رابطه بشم نوشتم و میدونم خوندن کامنت شما برای اینکه منم تشویق بشم بنویسم خیلی تاثیر داشت ولی حقیقتش چندبار بیشتر نخوندمش آفرین به شما که هر روز خوندیش نه به امید اینکه یکی بیاد با این ویژگی ها!!! بلکه خودت شدی اون آدمی که این ویژگی ها رو داره
داستان هدایت شما و عادله جان با هم خیلی باور هدایت رو برامون تقویت میکنه مرسی که تعریفش کردی
ماشاءالله به این افزایش درآمد
یه دنیا ممنون از وقتی که گذاشتید و کامنت نوشتید و از تجربیات ارزشمندتون گفتین
در پناه الله یکتا همواره پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام واقعا عالی بود برای من که هر چند وقت یک بار با همسرم بیخودی بحث میکنیم وهمش این موضوع تکرار میشه ویرایش من زجر آور هست اما امروز صبح که داشتم قدم اول رو کار میکردم و وارد سایت شدم دیدگاه شما رو دیدم و فهمیدم از کجا این الگو تکرار شونده اینقدر تکرار میشه از خداوند سپاسگزارم که از طریق دستانش به من کمک میکنه امیدوارم همیشه رابطه شما عالی باشه دوست عزیز
سلام سید جان ازتون سوال دارم چه باورهایی ساختید چی باعث شد کهدرامدت به 800برابررسید چطور به شغلتون هدایت شدید که. فهمیدید این همون شغلیه که میخوان اگر جواب بدین خیلی کمکم کردین منم 6ساله بااستادم ولی متأسفانه عدم لیاقت واحساس ارزشمندی نگذاشته هنوز من به نتیجه خوبی برسم وپیشرفت عالی داشته باشم میشه در مورد ارزشمندی وروالط باور هاتون رو بگین