ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم.

    خب میتونم با قاطعیت بگم بعداز فایل تضاد شما در دوره 12قدم ،چالش ها عملا همش فرصت بودند و

    چقدر همین ناخواسته ها منو به خواسته م رسوندن و رشدم دادن .

    توضیح با مثال :

    من تقریبا اوایل 12قدم بود که تو روابطم بی احترامی دیدم و فهمیدم خواسته من احترام هست اتفاقا این

    بی احترامی ازسمت خانواده همسرم بود .

    حالا من که قبلا جوش میاوردم که من احترام میذارم چرا بی احترامی میبینم

    بعداز این فایل شما ، رو این اتفاق زوم نکردم و حتی تو خونه حرفش هم نزدم و حتی یادمه رسول جان اومد چیزی بگه گفتم بی خیال وادامه نداد و اینجا به خودم نمره قابل قبولی دادم و خیلی کیف کردم فهمیدم باید به رفتار درستم ادامه بدم .

    خب تغییر زاویه دید هم دادم و گفتم اون شخص تو شرایط خوبی نبوده و من به حال خوبش نخوردم این شخص خیلی جاها به من کمک کرده و اومدم یه عالمه زوم کردم به نقاط مثبت این آدم

    گفتم خیلی جاها کمک مون کرده

    خیلی وقتها بهم افتخارکرده

    خیلی جاها شده که با مهربونیش اشکم در اومده

    پس این آدم همیشه بامن بی احترامی نکرده که ، یه وقتایی من باور نامناسب تو ذهنم بوده نسبت به خودم که به حال نامناسب این آدم هم خوردم .

    نتیجه بعداز تمرکز روی ویژگیهای مثبت این آدم ، من احساس راحتی عجیبی کردم

    اشک ریختم و نوشتم که خدایاشکرت

    من متوجه شدم که لایق احترام هستم

    وخواسته ی من احترام هست

    حالا برای رسیدن به این خواسته من باید چیکار میکردم ؟؟؟

    به خودم اول ازهمه احترام میذاشتم

    الویت خودمو تو زندگی قرار میدادم

    به فکر رشد شخصیت خودم می بودم

    پس از همون لحظه تعهد دادم که به خودم احترام بذارم چه جوری ؟

    کاری که دوست دارم انجام بدم

    حواسم باشه به چشمام که چی میبینن

    گوشام چی میشنوند

    و حالا کار راحت تر شده بود

    با خودم بااحترام برخورد میکردم

    موقع غذا خوردن و موقع خوابیدن و خرید کردن و حتی موقع لباس پوشیدن تو خونه هم به خودم احترام میذاشتم .

    کار به جایی رسوندم که ناخوداگاه

    من به تک تک لباس هام به تک تک وسایل خونه م احترام میذاشتم و اومدم از داشته هام با احترام بیشتری استفاده کردم حتی برای عروسک های هلیسا هم احترام قائل شدم.

    بعداز یه ماه رعایت عالی این احترام گذاشتن به خودم تو خونه ،

    نتیجه ها از راه رسیدن

    خواسته ی من محقق شد خداروشکر

    و تا امروز جز احترام چیزی نمی بینم چه با ادمهای اطرافم چه همسایه چه غریبه ها..

    پس قانون خوب کارمیکنه اگه بهش عمل کنم .

    من برخوردهای شیک ومجلسی با اتفاقاتم

    دارم این روزها چون قشنگ منو به سمت خواسته هام حرکت میدن .

    خب سوال های بعدی

    چه چالشی هست که ازش فرارمیکنین و می ترسید ؟

    من از آموزش رانندگی رفتن و یادگیریش فراری بودم مهم ترین مانع هم میگفتم باید ماشین خودمون داشته باشیم تا من برم یاد بگیرم وبتونم تمرین کنم !!

    حالا بعد از ماشین گرفتن مون گفتم

    خب ماشین ما صفر هست و عملا سخته باهاش تمرین کردن و بهونه میاوردم تا در برم

    بعدگفتم شهریه کلاس ها بالارفته

    بعد گفتم با وجود محمدحسن ومدرسه رفتن و ازطرفی هلیسا وشیفتی بودن کاررسول من نمیتونم وقت درستی برا آموزش مشخص کنم !

    همین روزها تو مهرماه بودکه شما دوره احساس لیاقت را گذاشتین و من بعداز گوش دادن به دوره رفتم وثبت نام کردم

    با چه مقاومتی خدا میدونه !

    خلاصه آموزش هام شروع شد اما با تاخیر چهل روزه ای چون کلاس هاشون شلوغ بود و مربی کم .

    مربی جورشد و من رفتم کلاس شهری

    اونجا مربی به من میگفت چرا انقدر سخت داری عمل میکنی ؟؟من به ایشون هر بار گفتم امروز از دیروز خودم بهترم و دارم کم کم یاد میگیرم و احساس مو بد نکردم

    خودمو نباختم اتفاقا خودمو پیداکردم

    خسته نشدم و مسرانه ادامه دادم ،

    هربار به ذهنم گفتم آفرین امروز کنترل فرمون بهتر دست گرفتم

    امروز ماشین خاموش نکردم

    پارک دوبل بهتر زدم

    دنده رو تونستم راحت جا بزنم و ……

    خلاصه آموزش ها تموم شد و من همچنان تو دو فرمون زدن مشکل داشتم و بماند چقدر رسول کمکم کردو من

    آخر اومدم پیاده شدم وگفتم رسول جان شما لطفا

    دوفرمون بزن تا من جهت لاستیک ماشین ببینم تا منطقی کنم تو ذهنم وبعد اومدیم خونه .

    من تو خونه به قدری کلیپ دیدم و تو ذهن رانندگی میکردم که تو خواب دیدم خانوم

    شایسته داره بهم دوفرمون یاد میده .

    عاشقتم و سپاسگزارم ازشما خانم شایسته جانم که تو خواب هم دست خدا شدی برام.

    هفته بعد با رسول جان رفتم تمرین و دوفرمون زدم و باتعجب نگاه کرد که خوبه بعداز یه هفته وقفه، یادت مونده و اونجا گفتم باورکن خانم شایسته تو خواب انقدر واضح بهم یادداد که هیچکس نمیتونست این جور یاد بده ..

    خب چه چیزهایی دراین مسیر یادگرفتم؟

    توانایی رفتن به دل ترس ها و فرارنکردن

    مصمم تر شدن برای مقابله با چالش ها .

    تو این کلاس رفتن ها ، مهارت ارتباطی م عالی بود اونم بخاطر تمرین آگهی تبلیغاتی و عزت نفس وانجام تمرین هاش.

    پیش سرهنگ به قدری آروم بودم خودش حال کرد خبرنداشت که من بارها تو ذهنم

    پیشش امتحان دادم و بارها خودمو پیش غریبه ها آگهی تبلیغاتی انجام دادم و این جاها به کارم اومد و موفق شدم خداروشکر.

    خب پیشرفت هاش هم معلومه دیگه

    آدم یه مهارت یاد میگیره و تو دل اون ترس میره انگار انگیزه میگیره برای یادگیری بیشتر ،انگار ذهنش همش تایید میکنه که تو می تونی و لایق موفق شدنی .

    اینم یادم مونده که یه مهارت یادگرفتم

    متوقف نشم و برم سراغ کاری دیگه و به پیشرفت ورشدم ادامه بدم .

    عاشقتم استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 1207 روز

      بنام الله یکتا

      سلام فاطمه قشنگ ودوست‌داشتنی

      چقدرکامنتت به دلم نشست ونشانه امروز من بود

      امروز که فایل استاد رودیدم نوشتم تودفترم وفکرکردم چالش من چیه که هی ازش فرارمیکنم فهمیدم رانندگیه باوجوداینکه من چند ساله گواهینامه دارم اما از رانندگی ترس دارم وبرای خودمم توجیه میکردم که همسرم روماشین حساسه حالا صبرکنم خودم ماشین بخرم حالا که خیلی ضروری نیس و…

      اما امروز به چالشی خوردم که فهمیدم چقدر به ماشین نیاز دارم وبرای اینکار الان یاباید به اطرافیانم روبندازم یا هزینه ماشین دربست رومتقبل بشم نشستم بهش فکر کردم وگفتم خدایا ماشین تو حیاط وایستاده خب چراخودتو لایقش نمیدونی جزاین نیست بقیه خیالاته و بهانه

      گفتم خدایا چیکارکنم به دلم افتاد که برم پشت فرمون بشینم فقط بشینم حتی استارت هم نزدم چقدر برام غریب بود گفتم اشکال نداره تو هرروز بیا پشت فرمون پنج دقیقه بشین تجسم کن وبیا بیرون

      اومدم یکی دوتا کلیپ اموزش رانندگی ببینم تا یکم توحال وهواش قراربگیرم یادم به یه خانم اصفهانی افتاد که قبلا پیجش رو فالو کرده بودم گفتم خدایا ازت نشونه میخوام اینستا رو حذف کرده بودم رفتم دوباره نصبش کردم وپیج ایشون روپیدا کردم ودیدم اتفاقا ایشون جشنواره گذاشتن وپکیج آموزش رانندگی شون رو بایک‌سوم قیمت ارائه میدن

      گفتم خدایا نشونه روگرفتم اما دلمو قرص کن میام سراغ کامنت های فایل جدید اگه نشونه دیگه‌ای دیدم حتما انجامش میدم اومدم کامنت سعیده شهریاری عزیزم روخوندم وکلی هم لذت بردم بعدش رسیدم به کامنت شما وداشتم بال درمیوردم ازاین نشانه واضح وهمینجور اشک بود و سپاسگزاری

      معطلش نکردم پیام دادم به ادمین وسفارش دادم

      خدایاشکرت بابت همه نشونه‌هایی که قلبهامونو روشن میکنه

      فاطمه‌عزبز برات بهترینها روآرزو میکنم

      درپناه نوروعشق معبود باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1083 روز

        سلام به مهتاب عزیزم

        خداروشکر بخاطر هدایت ها و نشونه هایی که از خداوند دریافت کردی در قالب کامنت دوستای بهشتی مون .

        دقیقا همین طوره که گفتی

        خودت لیاقت رانندگی کردن با اون ماشین را داری و میتونی .

        مهم اینه که قدم اول هم برداشتی

        مبارکت باشه سفارش پکیج آموزش رانندگی مهتاب جان.

        به امید رانندگی مسلط و عالیت

        عزیزم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مهتاب گفته:
        مدت عضویت: 1207 روز

        به نام خدای خوبم

        سلام به استادعزیزم

        خانم شایسته نازنین

        همه دوستای بهشتیم وسلام به مهتاب خانوم

        خداروشکرمیکنم که میتونم ببینم بشنوم دست به قلم بشم وتواین سایت الهی که ازدرودیوارش نورورحمت میباره ازخودم ردپا بذارم برای مهتاب آینده

        این پیام برای تقریبا شش‌ماه پیشه و من همون روزی که این کامنت رونوشتم پکیج روخریدم و استارت زدم وقتی کلیپهای آموزشی رو میدیدم چنان قلبم ازشدت ترس واسترس میتپیدکه میگفتم خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی آخه چطور پس این خانم راحت میشینه پشت فرمون وهیچ ترسی نداره واین همه خانم دیگه

        فقط پسرم ازخرید پکیج من خبرداشت همش میگفتم نه تو هنوز آمادگیشونداری بذار یه فرصت دیگه بذار تابستون بذار تعطیلات عید هی ذهنم نجوامیکرد اونقدر فشار نجواها زیاد بودکه کارخودشو کرد ودسترسی من به سایت آموزش قطع شد و هربار تماس میگرفتم با پشتیبانی قول میدادن حتما پیگیری میکنن یه روز دسترسی داشتم دوروز نه تا اینکه کلا قطع شدو من نمیتونستم وارد سایت بشم به چند طریق هم راهنماییم کردن بازم نشدو نهایتا گفتن بهمون فرصت بدین دم عیده وسامانه.ها شلوغه تلاش خودمون رومیکنیم که مشکل شمارو برطرف کنیم اگه نتونستیم تاپایان تعطیلات رفعش کنیم هزینه پکیج رو بهتون برمیگردونیم خلاصه یه نفس رااااحت کشیدم انگار یه باری از رودوشم برداشته شدباخودم عهد کرده بودم صبحها که ذهنم بازتره وخونه خلوتتره بشینم پای آموزش ازروزی که این حرف روبهم زدن که مهلت بدین مشکلورفع کنیم انگار ازخدام بودگفتم خب دیگه حتما خیریتی درکاره که فعلا نباید پای این آموزش بشینم وچیزی هست که من ازش خبرندارم امادرواقع ذهنم داشت ذووووق میکرد راحت شده بود

        قلبم میگفت تونباید بیخیال باشی و باید حرکت کنی ذهنم میگفت خب من که دسترسی به آموزشها ندارم فعلا صبر میکنم تا مسئله حل بشه اما قلبم میگفت نه منتظر نشین پاشو همین دوسه تا فایلی روکه دیدی رویرو تمرین کن

        گفتم خدایا خودت بیا جلو خودت کمکم کن اومدم شروع کردم اول یواش یواش ماشین رو فقط توی حیاط ازپارکینگ میوردم بیرون بایه دنده غقب و دوباره میرفتم تو ترس داشتم که ماشین روبه دیوار نزنم اومدم یه علامت روی آجرها زدم ودوسه بار پیاده شدم وچک کردم که الان من چقدر بادیوار فاصله دارم تا تونستم تنظیمش کنم کلی خوشحال بودم و ذوق داشتم

        بعداز چندروز یه حسی خیلی قوی میگفت ماشین رو از خونه ببر بیرون این حس میگفت ومن داشتم میمردم ازترس حتی از فکرکردن به اینکه من ازخونه باماشین برم بیرون همش فکرای منفی که اگه نتونم کنترلش کنم وبرم تودیوار همسایه چی اگه یکهو یه موتوری ماشینی بیاد بزنه بهم چی اون روز رو نتونستم فردا دوباره همین اوضاع همون حس قوی وهمون نجواها گفتم اینجوری نمیشه اومدم گفتم باید انجامش بدم ساعت 2 بعدازظهر که خلوتترین ساعته ماشین رو روشن کردم نمیتونم بگم که چقدرررر استرس داشتم باترس ولرز ماشین روروبروی درب حیاط صاف کردم بعدش اومدم پایین درحالی که بلندبلند باخودم تکرار میکردم تومیتونی خداهست خدایا خودت کمکم کن بتونم به ترسم غلبه کنم

        تکرار میکردم دنده خلاصه . ترمز دستی کشیدم الان پیاده شم درحیاط روباز کنم دروبازکردم همش خداخدا میکردم هیچکی تو کوچه نباشه هیچکی تو خیابون نباشه اصلا آرزوم بود هیچکی تو هیچ جا نباشه همه چی غیب بشه تامن برم یه دور بزنم برگردم فقط برای اینکه ماشین رو ازخونه بیرون برده باشم ویه قدم برداشته باشم

        درحالی که همش تکرار میکردم الان که دنده یکه ترمز دستی رومیخوابونم و از شیب درب حیاط که ردشدم ترمز میگیرم که دیگه خیلی نرم وسط کوچه بسم الله حرکت کردم ونتوتستم وسط کوچه نگهش دارم انگار اصلا کنترل دست من نبود فرمون رو پیچوندم وحرکت کردم حتی واینستادم که بیام درب حیاط روببندم گفتم بذار بازباشه که سریع بیام برم تو خونه وهیچکی منو نبینه خدای من

        خلاصه رفتم یه دور پنج دقیقه.ای زدم اونم هی ماشین ریپ میزد هی تقه میخورد ودوبارم خاموش کردم هرجوری بود برگشتم و حالا واردشدن به حیاط هم یه چالش بزرگتر بود باچندبار جلو عقب زدن بالاخره اومدم تو و نتونستم بپیجم برم تو پارکینگ وراست اومدم جلو بالکن پارک کردم دنده خلاص پاتو ازروکلاچ وردار ترمزدستی روبکش چندتا نفس عمییق کشیدم دوباره ماشین رو باجلو عقب زدن بردم توپارکینگ درب حیاط روبستم واومدم رومبل نشستم قلبم آروم گرفته بود این روز اول بود روزهای بعد پله پله بهترشد آرومترشدم قلبم دیگه اونقدر طپش نداشت اما همچنان من ساعت خلوت میرفتم بیرون

        چندوقت بودهمش میگفتم خب چه فایده ساعت خلوت که نمیتونی کاری انجام بدی خریدبخوای بری که مغازه‌ها بسته‌س دیدوبازدید هم کهاونموقع نمیشه همه درحال استراحتن باید ترست بریزه بایدیباردیگه پای روترسهات بذاری و ساعت یکم شلوغتر بیای بیرون

        هرروز ذهنم یه بهانه‌ای میورد

        امروز با وجودنجواها گفتم برم بیرون ومیوه وتره‌بار خریدکنم بیام

        باوجود اینکه ذهنم سعی داشت جلوموبگیره که حالا خیلیم چیزی لازم نداری خیار که داری سیب‌زمینی هم که داری پیازهم داری فقط دوسه کیلو میوه میخوای زنگ هم که بزنی خودشون پیک دارن میفرستن برات کشمکش بین من وجناب ذهن ادامه داشت تااینکه من پیروز شدم گفتم من اصلا همون یک کیلو میوه رومن خودم میخوام برم بخرم فقط همین میرم وخداهست اینهمه آدم دارن راااحت رانندگی میکنن اینهمه خانم باچه مهارتی میان ازخونه بیرون کارهاشونو انجام میدن ومنتظر هیچکی نیستن ذهنم گفت اونها مهارت دارن خیلی وقته دارن رانندگی میکنن گفتم عیب نداره من هنوز اول راهم یواش میرم نهایتا دنده دو نیازی نیست گااز ماشینو بگیرم که محبوربشم برم دنده بالاتر که کنترلش سخت باشه استرس بگیرم اونا راحت توکوچه پی کوچه‌ها میرن ونگران نیستن خب من حالا فعلااز خیابون میرم ازهرجا بازتره میرم راهم یکم دورتر میشه ولی اشکال نداره کم کم ترسم میریزه باوجود ترسها ساعت 11 قبل ازظهراومدم بیرون آروم رفتم جلو مغازه هم خداروشکر خلوت بود خیلی خوب پارک کردم ورفتم باآرامش خرید کردم خدایاا مغازه خلوت خنک جنس تازه چیده شده هرچی دوست داشتم خرید کردم وباذوقی که فقط تودلم بود تلاش می‌کردم نشونش ندم اومدم خریدها روگذاشتم توماشین عابربانک هم کارداشتم رفتم کارم روانجام دادم باید ازتو دوتاکوچه ردمیشدم سعی کردم آرامشم وحفظ کنم سرکوچه بوق زدم همش میگفتم خدایا هستی خیالم راحته بعداز اینکه کارهای بانکیم انجام دادم تو برگشت یه پژوپارس پشت سرم بود وچون کوچه باریک بود باید صبر می‌کردتا من ردبشم تلاش کردم دستپاچه نشم گفتم عشقم توکار خودت وبکن ایشون یا صبرمبکنه تواز کوچه بری بیرون یا دست راستش ده متر دیگه یه کوچه دیگه هست میتونه ازاونجابره که خداروشکر همین کاروکرد اومدم جلو درب حیاط خوشبختانه زمان پیچیدن روخوب تخمین زدم وماشین جلوی درب صاف شد پیاده شدم سوپری همسایه‌مون هم باز بود چندتا موتور هم جلوش پارک بود اما خونسردیم حفظ کردم و اومدم تو هرچند وسط راه داخل اومدن خاموش کردم اما تونستم ذهنم رو کنترل کنم دوباره دنده روخلاص کردم استارت زدم وبایه نیش گاز اومدم تو وباهمون فرمون رفتم تو پارکیییبینگ خدااااااای من شکرت این برای من یه مانع بلند بودکه تونستم از روش ردبشم شاید برای خیلیا خنده‌دار باشه اما برای من یه موفقیت بزرگه اینقدر شاد و خوشحالم که حس میکنم این بهترین خریدعمرمن از میوه‌فروشیه‌احساس میکنم این سیب ها و گیلاسها دارن بهم لبخند میزنن این گوجه‌ها و فلفل دلمه ها لپاشون گل انداخته دارن بهم چشمک میزنن خدایاشکرت عاشقتم که باتو همه چی یه جور خوشگلی قشنگ تره

        دست خودمو بوس کردم (جدیدا این کار بهم خیلی حس خوبی میده️)

        جلو آینه به خودم تبریک گفتم الانم هنوز روی هوام عاشقتم مهتاب قشنگم بریم برای قدمهای بعدی به امیدالله مهربان

        عاشقتونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2027 روز

      سلام فاطمه عزیزم.تبریک وخداقوت برای پاگذاشتن رو ترست.منم به شدت از رانندگی ترس داشتم که چندسال پیش که مشغول اموزش دیدن با یه استاد دیگه موفقیت بودم پا رو ترسم گذاشتم وموفق شدم گواهینامه رو بگیرم هرچند اینقدر تو ذهنم غول ساخته بودم که بار هشتم قبول شدم ولی ناامیدنشدم وادامه دادم تا موفق شدم قبول بشم.واقعا یادگیری یک مهارت جدید خیلی به ادم انگیزه میده .من امسال از طرف محل کارم به خاطر ارتقای مدرکم باید مدرک icdlکامپیوتر رو بگیرم.تازه چندجلسه رفتم که زایمان کردم وکلاسها رو نتونستم برم وخیلی مشتاق بودم مهارتهای کامپیوتر رو یاد بگیرم.خلاصه رفتم از استاد ی که اموزش میداد خواستم رو فلش برام بریزه وخودم تو خونه دارم با گوشی نگاه میکنم ویاد میگیرم واینقدر ذوق داره برام که نگو که مثلا یاد گرفتم یه نامه اداری درست کنم وخیلی کارای دیگه.درصورتی که همون ابتدا پول میگرفتن ومدرک رو صادر میکردن ولی من خودم میخوام مثل استاد عباسمنش تمرکزی وقت بزارم یادبگیرم وبرم امتحان بدم وگفتم باید با نمره عالی قبول بشم.من همیشه این مسئله برام بود که اگه الان رئیسمون مثلا یک کارکامپیوتری ازم میخواست یادنداشتم استرس میگرفتم.که حتی پوشه سازی واینا رو یاد نداشتم.من مشغول دوباره کارکردن رو 12قدم بودم که فعلا استپ کردم وکامپیوتر رو چسبیدم تا همه قسمتهاشو کامل واردبشم.حسم عالیست از یادگیری مهارت جدید.تازه فهمیدم که چرا استاد همیشه دنبال یادگیری هست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1083 روز

        سلام به مریم جان عزیزم

        سپاسگزارم از لطف ومهرت بانو.

        آفرین بهت برای رانندگی و مهارتش که یادگرفتی

        خیلی دمت گرم .

        از اون بیشتر بهت تبریک میگم برای شروع یادگیری کامپیوتر

        منم قبل از ورودم به دانشگاه تو خونه کامپیوتر نداشتیم و تو دانشگاه حتی سر درس کاربرد کامپیوتر درمدیریت ، استرس میگرفتم که وای چقدر دکمه

        من هیچی نمیدونم

        جالبه یک ماه ونیم بعد خودم با اینکه تو خونه کامپیوتر نداشتیم انقدر خوب یادگرفتم که به همکلاسی هام یاد میدادم و با کامپیوتر دوست شدم..

        هرچند اون زمانها از قانون و باور هیچی نمیدونستم و الان فقط یادمه که احساسمو خوب کرده بودم که حتما باید یادبگیرمش.

        شما که الان قانون رو میدونی مطمئن باش خیلی زودتر وبهتر از منم نتیجه میگیری مریم جان.

        پیشاپیش مهارت پیشرفت کامپیوتریت هم مبارررک .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد مهربان و آگاهم و مریم جان شایسته و دوستان عزیزم

    بازهم شکر خدا برای این سلسله فایلهای جدیدی که استاد بزرگ دقیقا در زمانی که من به هر کدوم از اونا نیاز داشتم زبان خدا شدند و با هدایت خدا این فایلها را آماده کرده و در مناسبترین زمان برای من منتشر کردند. واقعا سپاسگزارم خدای خوبم که هر لحظه با من و همراه و هادی و حامی من هستی و به شکلهای مختلف و در زمینه های مختلف منو هدایت می‌کنی. الحمدلله رب العالمین

    اما درباره سوال این قسمت

    من معمولا از کودکی خیلی از چالش‌ها و تغییرات

    و وارد مرحله ی جدیدی از زندگی شدن فرار نمی‌کردم وکلا میتونم بگم یه جورایی دوست دارم تغییرات رو و از ثابت بودن بیشتر آزار میبینم. ولی چالشی دارم که البته قبلاً واردش شدم ولی رها کردم ، که کسب درآمد هست چه اینکه برای دیگران کار کنم و چه برای خودم. قبلاً سابقه ی کارکردن برای دیگران رو دارم و خوب هم بود ولی بعد به بهانه های مختلف مثل بچه داری و خانه داری، سخته و همه ی زمانم رو میگیره ، در شائن من نیست ، وظیفه ی همسرم هست و … ازش فرار کردم. چون هم فکر میکردم سخت باشه که مدت طولانی یک کار رو انجام بدم و هم میگفتم اگر نتونم ادامه بدم چی؟یا به روحیه ام نخوره؟ یا از کار خونه و بچه ها و خودم کلا عقب میمونم و …ولی حالا مدتیه که تصمیم گرفتم که با این چالش بزرگ و مهم و تاثیر گزار در زندگیم روبرو بشم و رشد کنم و بزنم به دل ترسهام و مدام در پی کار هستم که تا حالا نشده ، هر کاری ،برای خودم یا دیگران ، مهم نیست . چون من فقط می‌خوام شروع کنم که به ذهنم بگم هیچچچچ ترسی نداشت.

    و چالش دیگه ام یادگیری زبان هست که سالهاست دوست دارم یاد بگیرم و چندین بار تلاش کردم و تاحدی پیش رفتم و لی بازم ذهن بازی درآورده و سخت و بزرگ جلوه اش داده و گفته فایده نداره ،باید بری کلاس و تحت نظر استاد کار کنی.

    قدم دوم

    من حالا تصمیم دارم که فقط به این موضوع توجه کنم که اگر کسب درآمد کنم میتونم رشد کنم و اعتماد به نفسم بالا نیره و توانایی ارتباط با افراد رو پیدا میکنم و میتونم نیازهای خودم و خانواده ام رو رفع کنم و احساس خوب مستقل بودن داشته باشم و حالم بهتره و به خدا نزدیکتر میشم و سرمایه ای برای کسب و کار شخصی خودم به دست میارم و دیگه به نشدن فکر نمیکنم که حتی اگرم نشه مهم نیست چون من روی ترس چند ساله ام پا گذاشتم و حرکت کردم و ذهنم خاموش شده و من بزرگتر و قویتر شده ام و مهارت جدید کسب میکنم ، مهارت فروش ، مهارت اداره کانال برای فروش و بسیار مطمئنتر هدایت‌های خدا رو دریافت میکنم و حرکت میکنم.

    و در مورد چالش زبان هم

    این. هست که من وقتی شروع کنم و زبان باد بگیرم به آرزوی خودم رسیدم ، از دانستن زبان لذت میبرم ، خیلی از نیازهامو رفع میکنم ، حتی میتونم در زمینه ی گویندگی استفاده بکنم و جهانی بشم و بازهم شجاعت خودم رو نشون بدم و ذهنمو خاموش کنم و احساس زنده بودن داشته باشم که انسان تازنده هست باید رشد کنه و حرکت کنه ، اگر راکد بمونه میگنده.و دیگه به ترس و نشدن فکر نمیکنم . چون ایندفعه بایییدددد بشه

    قدم سوم

    اما من همین امروز برای چالش کسب درآمد که مدتهاست براش اقدام کردم باز هم قدمی برداشتم که انشالله و به لطف خدا ایندفعه حتما موفق به پولسازی میشم و کاری هست که در خانه و کنار فرزندانم و با سرمایه ی حداقل که در توان من هست قابل اجراست و همش لطف و هدایت خدا بود.وبرای کار ثبت نام کردم و بهاش رو پر اخت کردم و مرحله ی بعد دوره رو دریافت میکنم و بعد آموزش تولید گلسر رو میبینم و بقیه ی مسیر هم در ادامه روشن میشه.

    و درباره یا گیری زبان

    تصمیم دارم روزی بیست دقیقه با دوتا پیج آموزش زبان شروع به یادگیری کلمات و گرامر کنم و مطمئنم ایندفعه ادامه میدم و حتما موفق میشم چون من دیگه شاگرد استاد عباس منش هستم (با افتخار️️) و با حمایت خدا و راهنمایی های به موقع استاد عزیزم پیش میرم و به زودی به آرزوهای دیرینه ام یعنی پولسازی و انگلیسی حرف زدن میرسم.

    در پناه خدا پاینده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 82 رای:
    • -
      زهرا محمد خانی گفته:
      مدت عضویت: 981 روز

      سلام افرین سیمین عزیز من هم خانه دارم و مدتیه روی رشته ای که دوس دارم نقاشی اروم اروم دارم اموزش میبینم وسایل گرفتم و کلی رشد کردم و خدارو شاکرم و احساس میکنم موقع بیرون زدن نتایج کوچیکه گاهی زهنم نجوا میکنه میگه اخه این چه کاره سختیه تو دوسش نداری داری وقتتو تلف میکنی ولی خداروشکر که تا الان فقط لذت بردم و رشد کردم و احساسم میگه برو راحت درسته ادامه بده راهش همینه افرین چه قدر نقاشی های خفنی میکشی افرین هنوز هم داری اموزش و تمرین و طرح میزنی و این نشونه بارز زنده بودنم هست و از خدای مهربان و توانام و دستهاش که تا اینجا منو راهنمایی و حمایت کردند و عشق دادن اینجا سپاسگزاری میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسنعلی سوختانلو گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      سلام میتونی همون زبان انگلیسی یاد بگیری و ازش کسب درامد کنی.

      مثلا بری مربی آموزش زبان مهد کودک باشی،

      یا مربی اموزشگاه زبان باشی

      یا تدریس خصوصی داشته باشی

      یا پیج آموزشی داشته باشی

      میتونی حداقل فرزندان خودتو آموزش بدی که اینم عالیه

      انشاالله موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اسرا عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 821 روز

      سلام سیمین عزیزم

      چقدر انرژی و انگیزه گرفتم از خوندن کامنتت

      چالشی که داری چالش منم هست

      کسب درامد

      من الان مشغول کار هستم

      ولی میخوام که کار خودمو داشته باشم

      یعنی از صفر تا صد با خودم باشه

      و با خوندن کامنت شما

      حس ارامش و راحت شکل گرفتن و انجام کاراها بم دست داد

      یجور ساده و راحت بودنی رو حس کردم

      و اینکه انگیزه برای قدم برداشتن

      ممنون که هستین

      دوستون دارم

      به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته و همه دوستانِ توحیدی و نازنینم در این جمعِ بهشتی ، جمعی که در اینجا دور هم جمع شده ایم تا سفارشِ یک شرابِ ناب را بدهیم از نیرویِ برتری که خودِ خودِ خودش ، دست به کار میشود و برایِ ما “سَقَاهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابࣰا طَهُورًا” میشود و یک شرابی را تقدیم ما میدارد که “مِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ” است ، شرابی که چنان ما را از خود بیخود میکند که دیگر غم و غصه جرأت نمیکنند که از هزار کیلومتری ما رد شوند چه برسد به اینکه… ، به قول مولانای عزیز…

    آمد شرابِ آتشین ای دیوِ غم کنجی نشین

    آری ؛ این یک وعده از سمت خداست ، وعده ای که مکتوب شده و…

    (إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُوا۟ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَـٰمُوا۟ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ)

    بدون شک ، کسانی که گفتند ارباب ما الله است و سپس بر این گفتارِخود استقامت ورزیدند ، برای آنان نه ترسی میماند و نه غمی

    [سوره اﻷحقاف 13]

    ترس و غم ، دو مقوله هستند که در مواجهه با یک مساله یا چالش ؛ به سراغِ آدمی می آیند ، حال در این مسیرِ مواجهه شدن با این دو مقوله ، انسان های به دو دسته تقسیم میشوند…

    دسته اول ، گروهی هستند که حاضر نیستند با این مساله و چالش مواجه شوند و یکبار برای همیشه آن را حل کنند و با مراجعه به موادِمخدر و مشروباتِ الکی و…. سعی میکنند به صورت موقت ، از آن فرار کنند ولی نتیجه چه میشود؟! بله ، درسته ؛ نتیجه میشود گیرکردن در یک چرخه تکراریِ مواجه با آن مساله یا چالش و گردابی بنام غم و ترس که شاید آمیخته با اعتیاد به مواد‌ِ مخدری شود تا او را برای لحظاتی آرام کند و آن ترس و غم را از او دور کنند ولی…(چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است)

    و اما دسته دوم ، همانها که خود را مسلح به ذکرِ شریفِ الله اکبر میدانند و شرابی مینوشند از جنس آیه زیر که مستی آن موقتی نیست و تا قیامِ قیامت ادامه دارد…

    أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَهُ  [سوره الزمر 36]

    آری ، آنان دائم در خلوتِ خود این سوالِ موجود در آیه بالا را میپرسند که…

    آیا خدای به این قدرتمندی که همین الان در حالِ هدایت و مدیریتِ گردشِ خون در رگ های من است ، برای حلِ این مساله من ؛ کافی نیست تا همانگونه که گردشِ خون در رگ های مرا هدایت میکند ، وجودِ مرا هم هدایت کند برای گذر از این مساله و چالش و رسیدن به یک “فَتۡحࣱ قَرِیبࣱ” ؟؟؟!!!

    آری ، مردان و زنانِ خداجو و در جستجوی حقیقت ، هر لحظه خود را در محضر خدایی بسیار قدرتمند میبینند که به ما نزدیک است و در هر لحظه “أُجِیبُ دَعۡوَهَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ” است تا به ما کمک کنند و همواره دلشان را به ذکر مقدس الله اکبر  آرام میکنند و هیچ گاه قدرت آرامبخشیِ یادِ خدا را نادیده نمیگیرند و به موادِمخدر و مشروباتِ الکی رو نمی آورند تا آرامش را از این چیزهای موقتی و مخرب بگیرند…

    آنان با توجه کامل و باور قلبی ، ذکر مقدس الله اکبر میگویند….

    ذکر این نکته زیباست که اکبر در زبان عربی اسم تفضیل است به معنای بزرگتر و بعد از اسم تفضیل باید جمله ادامه پیدا کند تا معنای جمله کامل شود ، مثلا من میگویم که سعید بزرگتر از جواد است و اگر بگویم سعید بزرگتر است ، معنای جمله ناقص میشود و ناخودآگاه میپرسم که از چه چیزی بزرگتر است؟؟؟!!!

    حال با توجه به معنای الله اکبر که میشود “خدا بزرگتر است” ، سوال من این است که چرا بعد از این عبارت ، کلماتِ دیگری نیامده اند تا معنای آن کامل شود؟

    الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است ، خب بزرگتر از چی؟

    و اما قشنگی آن در همین جاست که خدا میگوید…

    جلوی این عبارت را باز گذاشتم تا بنده ی خودم هر جور که دوست داره آن را پر کند…

    مثلا به تو خبر داده اند که بخاطر زیادی نیرو ، قرار است از سر کار اخراج شوی و الان تو درگیر این مساله و چالش شده ای که اگر از کار اخراج شوم ، چجوری مخارجِ زندگی ام را تامین کنم؟؟؟!!! اشکال نداره عزیز ، یک الله اکبر بگو و بدان که…

    خدای خیلی بزرگتر است از این مساله تو

    یا مثلا روابطت با همسرت خراب شده و در یک چرخه تکراری دعوا افتاده ای و این برایت تبدیل به یک مساله و چالش شده که عههه اینم نشد زندگی و بعد یک لیوان کوچولو به اندازه چند سی سی نوشیدنی های غیرمجاز مصرف میکنی تا برای لحظاتی آرام شوی و خبر نداری از این ذکر مقدس الله اکبر که…

    بابا ما یک خدای قدرتمندی داریم که از مسایل من خیلی بزرگتر است و او مرا یاری میکند…

    راه من این است و لاغیر…

    چند روز پیش درگیر چالشی بودم که ترس و غم بر من چیره شده بود و در حالِ اذیت کردنم بود که زیر زبانم با تکرار این بیت مولانا ، آرام شدم که

    چو خدا بود پناهت ، چه خطر بود ز راهت؟

    به  فلک  رسد  کلاهت  که  سرِ  همه سرانی

    این بیت با من کاری کرد که قرصِ بروفن با یک انسانی که دندان درد دارد میکند…

    آرام شدم و آرام…

    و فرکانسِ آرامش هرتز ، فرکانسی است که اگر بتوانیم آن را تنظیم کنیم ، میتوانیم به ملکوت خدا متصل شویم تا هدایت الله را دریافت کنیم و به آن هدایت لبیک بگوییم تا از زیباترین و آسان ترین مسیر ، آن مساله و چالش را پشت سر بگذاریم و آن را تبدیل به خاطره کنیم ، خاطره ای که با مرورش بر ایمان و توکلِ خودمان ، نسبت به پادشاه جهانیان بیفزاییم و با خودمان بگوییم که…

    دیدی شد ، پس باز هم میشود ؛ پس نترس و غمگین مباش…

    راه من این است  و حقیقتا راه دیگری نمیشناسم…

    و چقدر من این سکانس قرآنی را دوست دارم….

    سکانسی که نقش اول آن ، بزرگمردی است که نامِ او در قرآنی که بر حضرت محمد نازل شده با اختلاف بسیار زیاد نسبت به نفر دوم که حضرت ابراهیم با 69 بار تکرار است ، ثبت شده ، حال او کیست؟

    آری ، حضرت موسی که نامِ او در قرآن 136 بار تکرار شده و خیلی ها از کنار این ساده رد میشوند که حالا این عدد چه اهمیتی دارد ولی من وقتی به این مساله فکر میکنم از خود میپرسم که…

    آیا حضرت موسی در سمینارِ بِرَندینگ شرکت کرده بود تا تکنیک یادبگیرد که چگونه نامِ خود را در عالم بِرَند کند؟؟؟!!! اصلا در زمان ایشان اینجور سمینارها برگزار میشده؟؟؟!!!

    خب او پس چکار کرده بود که اینگونه نامِ او و کتاب داستان او و قومِ بنی اسرائیل برای امت حضرت محمد برند شده است؟؟؟!!!

    …فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ  [سوره القصص 24]

    عهه ، بحث در مورد مساله و چالش بود ، از این آگاهی بگذریم و ادامه دهیم تا رشته کلام از دست خارج نشود…(البته خوش بحال آنها که در این دو سوال بالا تفکر میکنند و…)

    و اما داستانِ حضرتِ موسی چه ربطی به مساله و چالش دارد؟

    خب کافیست این داستان قرآنی را بخوانیم و تفکر کنیم و لذت ببریم…

    او دستِ قومِ خویش را گرفت تا آن ها را از شرِ فرعونیان نجات بدهد و حرکت کرد و طبق هدایت های الله به سمت دریا فرار کردند(مستندی هست بنام “فرعون ، رامسس دوم” که به شدت دیدنش برای دوستانی که مایل هستند توصیه میشود ، مستندی که 35 دقیقه از زمان شما را نمیگیرد ولی…)

    حال موسی بود و یک مساله ای که از نگاه ما بسیار بسیار بسیار بزرگ است ، و آن مساله این است که…

    ماموران فرعون در پشت سر تو هستند و تو راهی برای بازگشت نداری و در‌جلوی تو دریایی است که در آنجا هم راه نداری ، پس خودت را آماده کن تا به وحشیانه ترین شکل ممکن ، توسط فرعونیان کشته شوی…

    ولی در ان شرایط که همه در حال حس کردن بوی الرحمن خود بودند ، موسی یک عبارت زیبایی را میگوید که…

    (قَالَ کَلَّاۤ ، إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ)

    موسی گفت که هرگز اینگونه که شما فکر میکنید نیست ، بلکه به یقین پروردگارم همراهِ من است و مرا هدایت خواهد کرد

    [سوره الشعراء 62]

    او با این عبارت خود را آرام کرد و در فرکانسِ آرامش هرتز ، هدایت را دریافت کرد که آقا این عصا را بزن به دلِ دریا…

    فَأَوۡحَیۡنَاۤ إِلَىٰ مُوسَىٰۤ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَ  [سوره الشعراء 63]

    و او زد و دریا باز شد و مساله و چالش از زیباترین و ساده ترین راه ؛ حل شد و تمام شد و رفت و در تاریخ ثبت شد برای ما آیندگان تا….(حتما اون مستندی را که ذکر شد ببینیدااا)

    چقدر این عبارتِ موسی زیباست که “إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ” و یادم می آید که وقتی ماشینِ من در جاده خراب شد و این امر برایِ من تبدیل به یک مساله و چالش شد ، یادِ این عبارتِ موسی مرا در آن لحظات آرام کرد و بعد قدم به قدم هدایت شدم به تعمیر ماشین و دوباره درست شد و الان در حال خدمت رسانی به من است….

    تمرینِ من برای حلِ مسائل ؛ همین الگو برداری از داستان های قرآنی و مرور خاطراتی است که خودم آنها را با تغییر نگاهم از نگاهِ پریشان و مضطرب ، به نگاهِ آرامش بخش ؛ خلق کردم…

    و حسن ختام من بر این نوشته ، این داستانِ زیبای قرآنی باشد که نقشِ اول آن زنی پاکدامن است بنام حضرت مریم که سلام و درودِ خدا بر او باد…

    تصور بکنید در شخصیت زنی که که همه میدانند که او مجرد هست و انسان داری خانواده یِ بااصالت است و در نزد همه به پاکدامنی معروف است ، حال او میخواهد با یک بچه در آغوش گرفته شده به نزد قومِ خودش برگردد و در حال کلنجار رفتن با این مساله و چالش بزرگی است که…

    الان که اطرافیانم این بچه من را ببینند چه فکری در مورد من میکنند؟؟؟!!!

    درگیر این مساله بود و غرقِ در اضطراب که ایکاش به گونه ای از روی زمین محو میشدم که در یادِ هیچکس نبودم

    قَالَتۡ یَـٰلَیۡتَنِی مِتُّ قَبۡلَ هَـٰذَا وَکُنتُ نَسۡیࣰا مَّنسِیࣰّا  [سوره مریم 23]

    در همین لحظات ، خدا پیامی را به او میرساند که ، مریم جان ؛ آرام باش ، من این مساله تو را حل میکنم….

    فَنَادَاهَا مِن تَحۡتِهَاۤ أَلَّا تَحۡزَنِی قَدۡ جَعَلَ رَبُّکِ تَحۡتَکِ سَرِیࣰّا  [سوره مریم 24]

    ============================

    وای خدایا شوخیت گرفته؟؟؟!!! ، چجوری میخوای درستش کنی؟؟؟!!! ؛ مگر نمیبینی این خانم داره از شدت ناراحتی آرزوی مرگ میکنه و…. ، لااقل یک کاری بکن ، فقط بلدی بگی که من درستش میکنم؟؟؟!!!

    در اینجا خدا لبخندی میزنه و به من میگه که

    جوووجه ، این کارا به تو نیومده ، من خودم بلدم درستش کنم….

    ============================

    در اینجا حضرت مریم آرام میشود و هدایت خدا را دریافت میکند که ببین مریم جان ، تو فقط از این خوردنی ها و نوشیدنی ها لذت ببر و خودت را تقویت کن تا این نی نی کوچولویِ گوگولیِ ما که حضرت عیسی است ، از شیر تو تغذیه کند و قوی شود و چشمانت را به وجودِ این بچه روشن بدار و از وجودش لذت ببر . (مثلا باهاش بازی کن و بگو بشه منه ، فداش بشم منه ، قربونش بشم منه ، بچه خودمه)

    فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنࣰا  [سوره مریم 26]

    خلاصه تو فقط لذت ببر و آرام باش و وقتی هم که رفتی در بین جمعیت هیچی نگو و اگر کسی چیزی از تو پرسید ، فقط بگو که من روزه سکوت گرفته ام ، همین

    تو فقط اینکارها را بکن و بقیه را بسپار به من

    …فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدࣰا فَقُولِیۤ إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَـٰنِ صَوۡمࣰا فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیࣰّا  [سوره مریم 26]

    حضرت مریم طبقِ هدایت خدا جلو رفت و خدا هم برای او شاهکار کرد و مساله او را به راحتی حل کرد در آنجا که آن بچه در آغوش حضرت مریم به اذن خدا ، زبان به سخن گشود و…

    (قَالَ إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَانِیَ ٱلۡکِتَـٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیࣰّا)  [سوره مریم 30]

    و…

    به همین راحتی و زیبایی

    و شروع کلام ما با نام خدا بود و پایان آن هم با نام او ، با یک نام زیبا از خدا در دعای جوشن کبیر…

    یا خیر الفاتحین

    ای بهترین گشاینده

    برای اینکه معنی این نام را بفهمیم باید یک نخ برداریم و یک گره در آن ایجاد کنیم ، حال بروی آن گره یک گره دیگر و همین را ادامه دهیم تا گره ها زیاد شود ، حال آن را جلوی چشمان خود بگیریم و فکر کنیم که…

    او کسی است که اینجور گره ها را باز میکند زیرا که او بهترین گشاینده است ، پس به قول مولانای عزیز

    گر  هزاران  دام  باشد  در  قدم

    چون تو با مایی نباشد هیچ غم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 82 رای:
    • -
      مریم حسینی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 988 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام بر اقای احمدی عزیز

      من اول نمیخواستم کامنت بزارم ولی اینقدر این جمله« مریم جان ؛ آرام باش ، من این مساله تو را حل میکنم….» که توی کامنتتون نوشته بودین انگاار خدا داشت به من میگفت که لازم دیدم از دست خداوند (شما) تشکر کنم

      خدایا منو ببخش که با وجود اربابی به این قدرتمندی بازم گاهی اوقات دودل میشم و میگم اگه نشه چی

      اقای احمدی اینکه این همه مثال از قران و پیامبران میارین واقعا باعث ارامش قلبی من میشه و ترس و غم رو دور میکنه از وجودم

      مستند رو هم دانلود کردم ازونجایی که حضرت موسی پیامبر مورد علاقه منه و خیعععلی دوستش دارم حتما میبینمش امروز بعداز اینکه از سرکار اومدم خونه

      سپاسگزارم از خداوند مهربانم که اینجوری صحبت میکنه باهام

      خدایا منم خییععععلی دوستت دارم و میخوام بدونی تعهد میدم بنده خوب و سپاسگزارت بمونم

      و سپاسگزارم از شما دوست توحیدی ام.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1615 روز

      سلام به آقا رضای عزیز و فرکانس بالا

      هرچی تحسین و تعریف کنم از کامنتتون کمه! چقدر زیبا و عمیق نوشتین، خیلی ارتباط برقرار کردم با کامنتتون و خیلی استفاده کردم و لذت بردم. واقعا ممنون از این قلم زیبا

      چقد خوب میشه هر روز صبح اول به خدا بگیم رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ

      هرجا به مشکلی چالشی سختی ای خوردیم بگیم إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ

      قربون خدا برم، الان که اینو نوشتم یادم افتادم همین امشب، چند ساعت پیش که با پسرم رفته بودیم استخر و مثل همیشه تو جکوزی جلسه ی هفتگیِ تمرکز بر خواسته هامون رو گذاشته بودیم، یکی از خواسته های من همین هدایت خدا بود، که تو این هفته بیشتر هدایت الهی رو، نشانه ها رو ببینم و متوجه بشم. و الان به این کامنتِ زیبای سراسر هدایتِ شما هدایت شدم:) خدایا شکرت و عاشقتم یا خیر الفاتحین، خدایی که بزرگتر است… از همه چی، از هر مشکل یا چالشی که الان به نظر من خییییلی بزرگ میاد خدا خیــــــــــــــــــــلی از اون بزرگتره:) مرسی برای این یادآوری آقا رضا

      امیدوارم بهترین نتیجه ها رو از این فایلها بگیرین

      از استاد هم بینهایت ممنونم و همه دوستانی که کامنت مینویسن

      شب و روزتون به خیر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سلیمان رفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1389 روز

      سلام و سلامتی به آقا رضای توحیدی که همیشه با این کامنت هاش با دل ما بازی می‌کنه ، آقا سپاسگزاری کنم بابت این کامنت های خوشگل و توحیدی ات که اشکمونو درمیاره، چقدر داستان های آموزند برای من داشت ، و اون تیک که نوشته بود آخه جوجه این کارا به تو نیومده اشکمو درآود ، بارها و بارها شد به یه تضادی رسیدم به زمین و آسمون گله کردم و بعدش ام حل شده، اینجا یادم رفته بابا یه الله اکبر ای هست که قادر همه کار برات بکنه اینا که واسش بازی ، خیلیییییی خوب بود

      امیدوارم هرجا هستی شاد و آگاه و توحیدی تر باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نازنین گفته:
      مدت عضویت: 1232 روز

      عرض ادب جناب احمدی بزرگوار

      کامنت بسیار زیبا و دلنشین تون رو در دفترم نوشتم

      از آیات زیبایی که در لابلای نوشته تون بود خیلی لذت بردم

      بخصوص از معنای الله اکبر و باز بودن دستهای ما برای هر آنچه که دلمون میخواد جلوی او جمله قرار بدیم و آرامشی عمیق رو تجربه کنیم

      فوق العاده بود فوق العاده

      من معمولا برای زمانهایی که دچار ترس یا اضطراب بشم جمله ی زیر رو تکرار میکنم

      حسبنا الله نعم الوکیل

      ان الله علی کل شی قدیر

      و کلی حال میکنم باهاش

      و یه جمله ی استاد در یکی از فایلهای توحیدی خیلی بهم احساس آرامش میده و اینکه همه چیز در ید قدرت اوست اینه که یه جایی استاد میگن

      وقتی همه چیز خودشه پس همه چیزم در دستان خودشه

      خیلی با این جمله آرامش میگیرم و دیگران و قدرتشون در نظرم کمرنگ کمرنگ میشن

      بسیار سپاسگزارم و تحسین تون میکنم و افتخار میکنم به دوستان آگاه و توحیدی چون شما در این جمع بهشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1120 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و استاد شایسته بزرگوار

    اول میخواستم تشکر و قدردانی کنم برای دوره بینظیر ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده.

    استاد عزیزم من بخاطر اینکه فایل های دانلودی شما را هم با تعهد وتمرکز بیشتر گوش بدم وعمل کنم همیشه بابت هر سلسله فایل دانلودی پولی را کنار میذارم و بعد شروع به گوش دادن میکنم و جالبه همون پول را برای دوره هایی که برگزار میکنین باعشق پرداخت میکنم وتهیه میکنم.

    واقعا این را به شخصه درک کردم و متوجه شدم که هر جا بها پرداخت کردم تعهدم به دوره خیلی خیلی بیشتر بوده.

    همیشه برای محصولات شما چه دانلودی و دوره ها ارزش بسیاری قائلم خداروشکر.

    و اما واقعا در برخورد با مسائل الان نسبت به قبل،

    سال پیش خیلی خیلی ذهنم مثبت شده و واقعا پذیرش مسائل و مسئولیت پذیری من خیلی فرق کرده ولی خیلی جای کار دارم

    یه مثال از مسائل روز مره خودم براتون بگم

    واقعا این را قلبی میگم که کنترل ذهنم در برخورد با مسائل خیلی خوب شده و واقعا به خاطر مثبت دیدن مسائل خیلی ذود از بیرون نتایج ملموس را دریافت میکنم که شگفت زده میشم که خدا هر لحظه حاضر و ناظره و پاسخ میده.

    الان واقعا در برخورد با مسائل در لحظات ابتدایی

    میگم به خودم که این ماجرا مسئولیتش بامنه و این عامل بیرونی میخواد یه پیغام و یه درس بهم بده بدون اینکه اون عامل بیرونی را مقصر بدونم سعی میکنم انگشت اشاره را به خودم میگیرم و میگم من با کنترل احساسم واقعا میتونم اوضاع را تحت کنترل خودم قرار بدم ، وقتی آرامش را در قلبم احساس کردم

    بله استاد واقعا الان چالش‌ها را به دید درس و فرصت برای پیشرفت می‌بینم و میتونم تو این موضوع در جایگاه خوبی هستم نسبت به قبلم و باید باز هم رو خودم کار کنم ،هر روز و هر لحظه با چالش‌هایی که پیش میاد و چالش‌هایی که خودم باید ایجاد کنم

    بزرگترین چالش من الان طی کردن مسیر شعلی که شروع کردم هست و طی کردن تکاملم.

    سوال اول:چه چالشی هست که ازش می‌ترسی و فرار میکنی؟

    اولین چالش من که وارد شغل طلاسازی شدم و دوره را تازه تموم کردم و در این دوره خدا میدونه که چه تجربه های عالی کسب کردم

    از احساس لیاقتی که خیلی بهتر شده

    از عزت نفسی که خیلی بهتر شده

    ولی الان ذهنم میگه باید دستگاه بخری و شروع کنی به ساخت طلا

    ولی میدونم که قانون اینه که باید این موضوع را تقسیم به کنم به تیکه های کوچیک

    و الان تصمیم دارم برای اولین کارم یه گوشواره خوشگل برا هلیسا جان درست کنم که شاید تو همون کارگاهی که کار را یاد گرفتم با دو ساعت وقت گزاشتن از دستگاه اون مکان استفاده کنم و کارم را بسازم و به زودی این کار را خواهم کرد و به خودم جایزه هم میدم.

    جالبه از هر کسی تو اون کارگاه پرسیدم که شاید دوسالی میشد کار را شروع کردن

    میگفتن با همین شرایطی که داری کار بساز و بفروش و از فروش کارهات دستگاه بخر ،راهش اینه.

    همون طی کردن تکامل و نشون دادن ایمان فعال با برداشتن قدم اول هست.

    تو این سه ماهی که وارد این شعل شدم مهارت‌های ارتباطیم خیلی رشد کرد

    طرز برخوردم با همکارهام واقعا تقویت شد

    باورهای مالیم رشد کرد

    تازه متوجه شدم و به عینه دیدم انسانهای ثروتمند آرامش دارند

    و چقدر منو تو این راه تشویق کردند بدون غرور .

    و واقعا چقدر برخود عالی با من داشتند

    و اونجا بود که واقعا درک کردم که پول و ثروت چقدر خوبه و ثروتمندا چقدر انسانهای آرام و توحیدی و مثبتی هستند.

    حالا اینکارو انجام بدم چی میشه؟خب منطقی میشه برام که بدون دستگاه هم‌میتونم کلی چیزهای ساده و فانتزی بسازم وبفروشم .

    اینهمه استادطلاسازی م مشتاق هست که پیشش کار بزنم و بارها گفت بهم که هروقت نیاز به دستگاه داشتی بیا و همین جا استفاده کن تا خودت تهیه کنی .

    و یه چالشی که تو این دوسال اخیر خیلی کار کردم و تونستم ازش عبور کنم و در جایگاه خیلی مناسبی هستم قدرت نه گفتن هست که یادمه در اولین تمرینم که واقعا هم خیلی سخت بود یادمه یکی از همکارهام بهم دوسال پیش گفت بیا و ضامن من شو

    ولی با اینکه برام خیلی سخت بود و ذهنم مقاومت داشت واقعا شجاعت نشون دادم و بهش گفتم نمیتونم این کار را انجام بدم

    و دیگه هرگز نه وام برداشتم ونه ضامن شدم وتمام.

    و بعد از اون ماجرا که نقطه عطف برام شدو من خیلی خیلی راحت نه میگم.

    و برا خودم خیلی ارزش قائلم.

    سپاس فراوان برای این دو جلسه بینظیر از استاد عزیزم و دوستان که واقعا عالی همکاری و مشارکت می‌کنند برای رشد و پیشرفت .

    با آرزوی بهترینها برای شما

    حق نگهدارتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      فواد بنیادی گفته:
      مدت عضویت: 876 روز

      سلام به رسول جان برادر عزیز مهربان و مثبت اندیش من

      خیییلی از شما بابت کامنت شما سپاسگزارم اون جا که نوشتی

      استاد عزیزم من بخاطر اینکه فایل های دانلودی شما را هم با تعهد وتمرکز بیشتر گوش بدم وعمل کنم همیشه بابت هر سلسله فایل دانلودی پولی را کنار میذارم و بعد شروع به گوش دادن میکنم و جالبه همون پول را برای دوره هایی که برگزار میکنین باعشق پرداخت میکنم وتهیه میکنم

      و منم از شما الهام گرفتم و همین کار را انجام دادم و یک مقدار پول را برای این فایل ها کنار گذاشتم و بعد دوباره آمدم کامنت بخوانم دیدم با تعهد بیشتر و انرژی بیشتر این کار را انجام میدم خیییلی سپاسگزارم بابت اینکه تجربیات تان را با ما به اشتراک می گذارید و من همیشه کامنت های شما خانم عزیز شما و محمد حسن جان را می خوانم و تجربیات همه شما استفاده میکنم خیییلی سپاسگزارم رسول جان عزیز برادر خوبم

      در پناه خدا شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام به آقا رسول خانکی عزیز دوست و برادر نازنینم وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه خواستم ضمن تشکر بابت دیدگاه بسیار زیبا و کاربردی‌تان،تبریکی هم بگویم بابت بیزینس جدیدتان و چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم با استفاده از راهنمایی‌های استاد؛و به کارگیری آموزه‌های ایشان گام به گام و قدم به قدم رو به جلو در حال پیشرفت هستید!!!

      لحظه دادن گوشواره‌های هلیسا جان؛را در ذهنم تجسم نمودم و چقدر حظ و لذت بردم!!!!

      آفرین مرحبا و دست مریزاد بر شما با این اقدام لذت بخش و هیجان برانگیز!!!

      مرا به خاطره‌ای بسیار دور برد؛در جوانی به کلاس‌های آموزش معرق مهندس بازغی یکی از شاگردان استاد فرشچیان بزرگ می‌رفتم.

      و پس از فراگیری هنر معرق کاری دو تابلوی معرق برای دو عزیز دلم ساختم.

      البته طی دو سه روز متوالی و 24 ساعته کار کردن!!!

      و پس از اینکه آن تابلوها را تقدیم نمودم بسی لذت و شعف وافی نمودم!!!!

      یقین دارم شما نیز لذتی بیشتر از هلیسا جون را تجربه خواهید نمود!!!

      برایتان از پیشگاه خداوند قادر متعال موفقیت‌های روزافزون خواستارم و به دستان مهربانش می‌سپارمتان خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام یگانه خالق هستی

      سلام خدمت شما آقا رسول عزیز

      دیدگاه شما رو با تامل و مکث ، شمرده شمرده مطالعه کردم ، خیلی لذت بردم و شما رو تحسین کردم به خاطر شجاعتتون

      واقعا همینه به قول آقای سید علی خوشدل، هر موقع ترسیدیم باید از خودمون بپرسیم که آیا خدا به شجاعان پاسخ نمیده ؟؟

      یا به قول خانم الهه سواد کوهی که توی همین صفحه نوشته بود قطعا با هر سختی آسانیت

      آقا رسول بین تمام آگاهی هایی که از این پیام الهی شما دریافت کردم قشنگ ترین درس برای من اونجا بود که خداوند چطور از زبون همکارهای شما با شما بارها صحبت کرده و قلب شما رو آروم کرده و مسیر درست رو بهتون نشون داده

      یاد شعر معروف ملاصدرا می افتم که می گفت خداوند همه چیز می شود همه کس را

      منظورم اونجایی هست که نوشته بودین:

      جالبه از هر کسی تو اون کارگاه پرسیدم که شاید دوسالی میشد کار را شروع کردن

      میگفتن با همین شرایطی که داری کار بساز و بفروش و از فروش کارهات دستگاه بخر ،راهش اینه

      همون طی کردن تکامل و نشون دادن ایمان فعال با برداشتن قدم اول هست

      خیلی برای من جالب بود و اینجا من کلی خداوند رو تحسین کردم

      خداوند مهربان رو شاکرم برای داشتن دوستان ارزشمندی چون شما و دعا می کنم در کسب و کار جدیدی که استارت زدید با طی کردن مدار های تکاملی بدرخشید ثروت های عالی خلق کنید و من شخصا از نتایج فوق العادهِ شما بخوانم و تحسینتون کنم و باور کنم که می شود … می شود من هم کسب و کار شخصی خودم را راه اندازی کنم و به موفقیت های چشمگیر برسم و از همه مهمتر ، از زندگیم لذت ببرم

      خدایا شکرت خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی قاضی گفته:
      مدت عضویت: 1260 روز

      سلام آقا رسول عزیز

      اولا شروع کار جدید رو بشما تبریک عرض میکنم و آرزوی موفقیت روز افزون را برای شما بزرگوار دارم ،

      دوما از کامنت زیبا و پر از آگاهی که به اشتراک گذاشتید بسیار سپاسگزارم مخصوصا اون قسمت که فرمودید:

      “” الان واقعا در برخورد با مسائل در لحظات ابتدایی

      میگم به خودم که این ماجرا مسئولیتش بامنه و این عامل بیرونی میخواد یه پیغام و یه درس بهم بده بدون اینکه اون عامل بیرونی را مقصر بدونم سعی میکنم انگشت اشاره را به خودم میگیرم و میگم من با کنترل احساسم واقعا میتونم اوضاع را تحت کنترل خودم قرار بدم ، وقتی آرامش را در قلبم احساس کردم””

      پر از آگاهی بود بسیار سپاسگزارم از کامنت عالی شما .

      در پناه خداوند موفق باشید

      ارادتمند

      علی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      امیرمهدی کریمی گفته:
      مدت عضویت: 1430 روز

      سلام رسول جان

      خیلی لذت بردم از توضیحاتت و خواستم تحسینت کنم و اینکه این ایده رو هم شما به من دادی که برای این که با تعهد تر روی فایل ها کار کنم یه پولی رو کنار بزارم

      البته بگم که اولش نجوای ذهنم گفت که نه چه کاریه و تو اول کارته و نباید این کارو بکنی و از این حرفا ولی قلبم وقتی کامنتتو خوندم ارامش گرفت و سعی میکنم به قلبم گوش بدم ایشالا که خدا هم کمکم میکنه

      دمت گرم به خاطر این همه صحبت زیبا و درست امیدوارم همیشه به سمت بهترینا هدایت بشی

      خدا رو شکر به خاطر اینکه جایی (سایت) فراهمه که بتونم خودمو هر روز بهتر کنم

      همچنین ممنون از استاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    استاد همین چند لحظه پیش بود که داشتم مطلبی رو می خوندم که منو به فکر فرو برد و مضمونش این بود که هر اتفاقی که برایتان اتفاق افتاده و اتفاق می افتد برای رشدتان لازم و ضروری است و هیچ اشتباهی وجود ندارد. و اگر عصبانی و آشفته شوی و دنبال تلافی کردن و خصومت ورزیدن و انتقام گرفتن و نفرت ورزیدن …باشی، بارها و بارها با چنین شرایطی روبرو خواهی شد تا زمانی که یاد بگیری که واکنش نشان ندهی! و وقتی که سایت رو رفرش کردم تعجبم دو چندان شد زیرا انتظار آپلود شدن فایل جدید در این ساعت و نداشتم و سورپرایز بیشترم بابت این بود که سوال و موضوع این فایل دقیقآ مرتبط با موضوعی است که داشتم بهش فکر می کردم!

    قبل از اینکه بریم سراغ سوال ارزشمند این جلسه و خودمون رو بیشتر کند و کاو کنیم میخواهم بازی قشنگ تیم ملی فوتبال کشورمون و برد ارزشمندی که بدست آوردند رو به شما و همه بچه های سایت تبریک بگم و احساس قشنگ و پیامی رو که بعد بازی تو اینستا گذاشته بودین بصورت خانوادگی دیدیم و کلی حال خوبمون رو بهتر کردین و از اینجا ازتون بابت همه چیز سپاسگزاری میکنم چرا که زندگی ما با وجود شما قشنگتر شده است. اینم بگم که بازی قبل من همراه همکارام ماموریت بودم و در مسیر برگشت به همکارام گفتم که تجربه فوتبالی من بهم میگه که بازی بعد رو میبریم و توی ذهنم این پازل رو چیده بودم ( با توجه به قوانین ) از اول مسابقات که اگه کره جنوبی به فینال بره ما هم بازی هامون رو میبریم و در فینال کره جنوبی رو میبریم تا به نوعی جهان حرکت کلیزمن در جام جهانی در دیدار با ایران رو پاسخ بده همانطوری که وقتی طارمی اون حرکت بعد از گل به امارات رو انجام داد من نپسندیدم و جهان کاری کرد که در بازی بعد اشک طارمی در بیاد! خلاصه میشه رد پای قانون رو تو همه جا دید و به دلیل نتایج پی برد و یا اتفاقات پیش رو را پیش بینی کرد.که امیدوارم اتفاقات پیش رو بگونه ای رقم بخوره که شاهد تکمیل شدن این پازل باشیم.

    …………………………………………………………………………………………..

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟ آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟! یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    استاد میتونم تفاوت زندگی من قبل از آشنائی با شما و بعد از آشنایی با شما رو در قالب این جملات توضیح بدم که هر روزی رو که قبلا شروع می کردم اوج نزدیکی و با خدا بودنم این دعا بود که: خدایا ما رو از شر دیگران محفوظ بدار! به زبان کردی میشد: « خدایا مِه دَه شَرِ دیگران بِخَه لا» و الان دعای هر صبحم در مسیر رفتن به سر کار اینست که: یارب مرا در فرکانس اتفاقات مثبت قرار ده؛ یارب مرا در فرکانس جذب آدم های مثبت و اتفاقات مثبت و آدم های فوق العاده و اتفاقات و شرایط فوق العاده قرار بده؛ یارب مرا در زمره کسانی قرار ده که رزق و روزیشان را وسعت می بخشی(39 سبا)

    استاد همانطور که گفتید: تفاوت گفتگوهای درونی مان، تفاوت زندگی هایمان را رقم می زند. و تفاوت زندگی من هنگام مواجه شدن با چالش ها و مسائل زندگیم دقیقآ تفاوت میان گفتگوهای درونیم قبل از آشنایی با شما با بعد از آشنایی با شماست.

    یاد صحبت های دوست عزیزمان آقای عطار روشن افتادم که میگفت اگه صدقه ای می دادم برای این بود که خدا دست از سرم برداره و مجازاتم نکنه! این دعای منم دقیقآ مفهومش همین است که باز یه روز دیگه شروع شد و خداوند اون بالا معلوم نیست چه خوابی برای من بیچاره دیده و برای اینکه یه نفسی امروز بکشم بگم جون مادرت امروز و بی خیال ما شو و دست از سرمون بردار و نشانگر بلاها و اتفاقات بدت رو امروز سمت ما نگیر! این اوج دعا و شکرگزاری و گفتگوی من با خدا بود. تو حالت عادی که اصلا قهر قهر بودیم و مسبب همه بدبختی های من اون بود و اگه سالی یکماه روزه نمازی می خوندیم نه از روی عشق و ایمان بلکه از روی ترس و عفو شدن از مجازات و عذاب این دنیا و آن دنیا بود. استاد ما یه عمر زندگی کردیم و هیچی از دنیا نفهمیدیم! وقتی که اطرافمون و نگاه می کنم که مثل گذشته ما هستند اونوقته که قدردان خداوند میشیم که جزء هدایت شدگان قرار گرفتیم. گاهی اوقات که ذهن دنبال نتیجه می گرده دوست دارم با تمام قدرتم اینو بکوبم صورتش که بنده خدا نتیجه ازین بیشتر! نتیجه ازین بزرگتر! نتیجه ازین باارزشتر! اگه هنوز داری نتیجه رو با سکه های جیبت قیاس می کنی دیگه چه فرقی با عامه مردم داری؟ نه این که نتایج مادی نخواهیم یا نتایج مادی بده! نه . ولی این نتیجه که دنیا و آخرت ما را زیر و رو کرده رو می تونی با چه چیزی قیاس کنیم؟ این حرف ها رو نیاز دارم استاد دائمآ به خودم بگم. وقتی جملات میان نمی دونم سر از کجا در میارم و چی مینویسم برگردیم به مرور دوباره سوال!

    استاد مهمترین جمله ای که به من کمک کرده که چالش و مشکلات زندگی منو در احساس بد غرق نکنه جمله جادوئی «الخیر فی ما وقع» است. این جمله عجیب منو آروم میکنه! این جمله منو از افکار سطحی دور میکنه و به شخصیت و درونم عمق بیشتری می بخشه! این جمله هر بار به من میگه: پشت پرده خبری است… و منو آروم میکنه و بیادم میاره که: خداوند خیر مطلق است. و هر اتفاقی که برای من بیفتد خیر و صلاح من در آن نهفته است. استاد اینها جملاتی هستند که در کنار جملات دوره احساس لیاقت هر روز صبح با خودم تکرارشان میکنم و سبب میشن که آماده و مسلح روزم را شروع کنم و زندگی منو مستاصل و غافلگیر و ناتوان نبینه تا جرات هجوم به سمت منو پیدا کنه! یه فایلی هم در مورد این جمله استاد در سایت گذاشتن با عنوان «الخیر فی ما وقع» در شعر پروین» که عزیزان می تونند در سایت سرچ کنند و گوش بدن که آگاهی های نابی دارد.

    یه اتفاق که امروز برام افتاده و الان یادم اومد و بگم. دیروز سازمانمون برنج آورده بودن برای همکارا و من که تا بحال بعلت پائین بودن کیفیت این جور اقلام از خرید امتناع می کردم دیروز یه حسی بهم گفت که بخر! و من دو کیسه برنج خریدن (20 کیلو) و امروز آوردم خونه. همسرم گفت چرا این برنج و گرفتی ما که ازین برنج مصرف نمی کنیم. (من خودم به شیوه قانون سلامتی عمل میکنم و همسرمم برنج هندی گفت مصرف نمی کنه) گفتم اشکال نداره میبرم میدم به مادرم شاید به کار اون اومد و مادرمم گفت که این برنج مرغوبی نیست. اگه من قبلی بودم قطعآ خودمو سرزنش می کردم که چرا پولمو هدر دادم و قبل از خرید اطلاع ندادم . ولی اینقدر این مساله برای من عادی بود که به کل یادم رفته بود و الان یادم اومد! چرا؟ چون گفتم حتمآ خیریتی در اینکار نهفته است که به من الهام شده بخرم و آینده برای من واضح میکنه این مساله رو و سپردم دست خداوند و تمام و همسرمم گفت میخوای چکارش کنی؟ گفتم فوقش خیرات میدیم به کسی. و لحظه ای هم فکرمو مشغول نکرد این مساله که دلیلش همین ایمان و باور به جمله الخیر فی ما وقع است.

    زمان بسرعت برق و باد می گذره و گذشت زمان رو احساس نمی کنم وقتی در حال نوشتن در سایتم و آلارم گوشیم میگه برای امروز کافیست! فایل رو در حد همین سوال استپ زدم و ادامه کامنت و فردا در کامنت بعدی خواهم نوشت. ( اینم ینوع تمرین غلبه بر کمالگرائیه ) یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 136 رای:
    • -
      فواد بنیادی گفته:
      مدت عضویت: 876 روز

      سلام به اسداله عزیز برادر عزیزم

      اولا به شما و به تمام دوستان ایرانی ام برد شیرین تیم ملی فوتبال ایران تبریک میگم منم تماشا می کردم و خیییلی لذت بردم و گول دوم را به جاپان در دقایق پایانی زدند خییلی خوشحال شدم انشالله که ایران قهرمان جام ملت های آسیا بشه

      اسدالله عزیز من همیشه شما را تحسین میکنم و هر موقع چشمم به کامنت های شما میخورد همیش درس است برایم و خییلی تجربیات شما عزیزانم استفاده میکنم خییلی سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتند تجربیات تان

      در پناه خدا شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 1567 روز

      بسم‌الله الرحمن الرحیم

      سلام به آقای زرگوشی دوست خوب و مهربانم و پدر نمونه

      (اتفاقی که برایتان اتفاق افتاده و اتفاق می افتد برای رشدتان لازم و ضروری است و هیچ اشتباهی وجود ندارد. و اگر عصبانی و آشفته شوی و دنبال تلافی کردن و خصومت ورزیدن و انتقام گرفتن و نفرت ورزیدن …باشی، بارها و بارها با چنین شرایطی روبرو خواهی شد تا زمانی که یاد بگیری که واکنش نشان ندهی)

      وقتی این جملاتتون رو خوندم دیگه نتونستم بقیه کامنتتون رو بخونم بس که ذهنم رو درگیر کرد

      به لطف خدای مهربان تمام این فایلها و کامنت دوستان پاسخی الهیست به سوالات این چند روزه من.

      بارها از خداوند پرسیدم و حالا یکی یکی پاسخها دریافت میشه

      اینکه من باید یاد بگیرم در برابر اتفاقات واکنشی نشان ندهم یکی از نکاتی بود که استاد هم در سلسله فایلهای الگوهای تکرار شونده گفته بودند و اونجا من به درستی درک نکرده بودم که استاد چی میگن! ؟ اما با شرایطی که برام پیش امد و این جمله شما متوجه شدم که من یک انسان واکنشگرا هستم به جای ایستادن در مقابل چالش‌ها و خیره شدن بهشون شروع به دست و پا زدن میکنم و واکنشهایی نشان میدهم که هر بار این اتفاقات برای من تکرار شود اما همین امروز صبح که کامنت سعیده عزیز رو میخوندم و حس و حالی داشتم که قابل گفتن نیست با آرامش و خیره شدن به نجوای ذهنم و دادن قلبم در دستان خداوند چنین ارامشی وجودم را فرا گرفت که یقینن این انتهای مسیر اتفاقات تکرار شونده است

      هر بار کامنتی از شما و شینای عزیز این دختر دوست داشتنی روی سایت میاد پیام زیبای امدن پیامهاتون رو در جیمیل دریافت میکنم و پیگیر کامنتهای زیبای شما عزیزان هستم که از هر دوی شما درسها گرفتم

      روی ماه شینای عزیزم را ببوسید و سلام عاشقانه من رو بهش برسونید

      در پناه رب العالمین باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2782 روز

    به نام خدای مهربان و حمایتگرم

    سلام به استاد جانم و مریم عزیزم و تمام دوستان عزیزم

    خداروشکر که این برنامه خودشناسی ادامه داره و من مشتاقانه پیگیرم برای شناخت درونم و تغییر و بهبود های همیشگی و مستمر

    باید بگم در مورد فایل قبلی واقعا تحسین برانگیز بود این حجم از کامنت و فعالیت اعضا در طی 2 روز نزدیک به 900 تا کامنت تا این لحظه. خداروشکر برای این سایت پویا و الهی که با هدایت خدا پیش میره و خداروشکر بابت حضور سخاوتمندانه شما استاد جانم

    ——————————————————————————————————————————————————

    ——————————————————————————————————————————————————

    سوال این جلسه:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    من با شناختی که از خودم دارم اغلب به دنبال حل مسائل و چالشهای زندگیم هستم و خیلی کم پیش میاد ازشون فرار کنم. مخصوصا اینکه میام و ریشه ای از دید قانون و باورهام بررسیش میکنم و سعی میکنم درون خودم به دنبال راه حل باشم و البته همیشه از خداوند طلب هدایت میکنم برای قدمهایی که باید برای حل مسالم بردارم

    فکر میکنم فرار از مسائل و مشکلات ویژگی آدمهای ضعیف و ترسو هست و از اونجا که به شدت بدم میاد ازینکه ترسو و ضعیف جلوه کنم و دوس دارم همیشه در موضع قدرت و عزت باشم، بنابراین کم پیش اومده و یادم نمیاد که فرار کرده باشم از مسائلم

    مخصوصا اگر مساله ای به صورت تکرار شونده برام پیش بیاد، خیلی بیشتر راسخ میشم برای حلش

    اگر در موجه با فردی باشه سعی میکنم باهاش صحبت کنم و راه حلشو پیدا کنیم

    اگر در مورد خودم و کارم باشه اغلب سوالاتم رو تو دفترم از خدا میپرسم و بعد هدایت و الهامی رو که دریافت میکنم در پاسخ به اون مساله، میرم تو دلش و انجامش میدم و نتیجه همیشه راضی کنندست…

    به یاد ندارم که تازگیا(منظورم دو سه سال اخیر که خیلی جدی تر روی قانون دارم کار میکنم هر روز) از مساله ای دچار نا امیدی شده باشم چون ته دلم همیشه این آیه تداعی میشه که : ان مع العسر یسری و قطعا در دل هر مساله راه حلش هست و من باید به احساس خوب و آرامش برسم تا پاسخ بهم داده بشه

    و این باور قلبی که ایمان دارم تضادها برای وضوح بیشتر ما در مورد خواستمون میان و من با برخوردن به هر تضادی بیشتر میفهمم که چیو میخوام و اتفاقا قوی تر درخواستمو ارسال میکنم و این منو به احساس خیلی خوب میرسونه

    ———————————————————————————————————————————————————–

    ———————————————————————————————————————————————————–

    یک مثال از رابطه عاطفی:

    چندماه پیش یک رابطه کوتاهی رو تجربه کردم که به نتیجه نرسید

    اما به ظاهر نتیجه بخش نبود

    در باطن منو ب بی نهایت نتیجه در مورد یک رابطه سالم و پایدار رسوند که اصلا استانداردهای من بعد از اون رابطه خیلی بالاتر رفت

    احساس ارزشمندی من خیلی بالاتر رفت

    چارچوبها و حریم من خیلی بیشتر مشخص شد

    خواسته واقعی من از رابطه خیلی بیشتر مشخص شد

    و اصلا جوری شد که من گفتم خداایا شکرررررت ک این رابطه و این تضاد جدایی باعث شد که من به این حد از وضوح برسم که تا الان اصلا نمیدونستم چیو میخوام انگار!!!!

    منو به حدی از شناخت نسبت به خود واقعیم رسوند که انگار یه کلاس عملی عشق و مودت در روابط بود برام

    و من بارها خداروشکر کردم بابت اون تضاد

    شاید فراموشی خاطرات خوبش برام سخت بود مخصوصا روزهای اول ، اما می ارزید به درسهایی که گرفتم و ایمان دارم که رابطه بعدی عالیتر و باب میلتر خواهد بود برام

    ———————————————————————————————————————————————————

    تجربه ای که دارم اینه که هربار به یه چالشی برخوردم و تونستم در اون چالش ذهنمو عواطفمو هیجاناتمو کنترل کنم و حلش کنم و ازش بزرگتر بشم، بعدش اون اتفاق افتخار من بوده که بارها به خودم افتخار کردم که الهه دمت گرم اینم تونستی حل کنی ازینم بزرگتر شدی و ظرف وجودتو بزرگتر کردی برای دریافت نعمتهای بیشتر

    یه احساس متفاوت دیگه ای که بعد از برخوردن به یک سری چالش ها برام پیش میاد ، احساس سرزنش هست که البته خیلی کم توش میمونم ولی ذهنم میگه ببین تو توی این موضوع خوب کار نکردی روی باورات و ترمزای زیادی داری، پس بنابراین طبیعیه که این چالشها برات پیش بیاد تا درسشو بگیری

    و بعد مصمم تر میشم برای انکه تو اون حوزه بیشتر روی باورهای مرتبط کار کنم

    مثلا در مورد روابط خیلی قوی تر اومدم روی عزت نفس کار کردم و خیلی جدی تر درخواست اینو داشتم که بتونم ارزشمندی واقعیمو پیدا کنم که بعد خداوند به درخواستم در قالب ایجاد دوره احساس لیاقت پاسخ داد و من در مدار داشتنش واقع شدم و تاثیر شگرفی روی احساس ارزشمندیم گذاشت. خدایا شکرت

    تو حوزه کاریم و کسب و کارم هر بار به شکلی خودمو وارد یه چالش کردم و تجربه های متفاوتی داشتم که شاید برای خیلیا مخصوصا برای یه خانم ترسناک باشه اما همیشه استقبال کردم از مسیرهای جدید و با اینکه مهارت خاصی نداشتم مثلا در حوزه بازاریابی برای محصولاتم یا فروش اما رفتم تو دلش و انجامش دادم و بزرگتر شدم و راه های جدیدی به روم باز شد و بعدش کلی به خودم افتخار کردم که چنین تجاربی رو در رزومه کاریم کسب کردم

    تو رانندگی همیشه خودمو وارد چالش کردم طی این 11 سال که رانندگی میکنم گاهی وقتا عمداً از کوچه های بسیار تنگ و باریک و قدیمی رفتم یا جای پارک خیلی تنگ و چالش برانگیز یا رانندگی در جاده در شب یا حتی سفر 12 ساعته و رانندگی در دل کوه و جاده و واقعااااا بعدش ب خودم افتخار کردم و البته که مهارتم هربار بهتر و بهتر شد

    —————————————————————————————————————————————————————

    در مورد تمرین جلسه در کامنت دیگری مینویسم

    استاد جانم سپاسگزار و قدردان وجود آگاهی بخشتون هستم

    .

    عاشقتونممم

    الهه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 150 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام یگانه خالق هستی

      سلام خانم سوادکوهی

      چقدر این دیدگاه شما برای من مفید و قابل تامل بود

      مخصوصا اون قسمتی که گفتی : فکر میکنم فرار از مسائل و مشکلات ویژگی آدمهای ضعیف و ترسو هست و از اونجا که به شدت بدم میاد ازینکه ترسو و ضعیف جلوه کنم و دوس دارم همیشه در موضع قدرت و عزت باشم، بنابراین کم پیش اومده و یادم نمیاد که فرار کرده باشم از مسائلم یا اونجایی که گفتی به یاد ندارم که تازگیا از مساله ای دچار نا امیدی شده باشم چون ته دلم همیشه این آیه تداعی میشه که : ان مع العسر یسری و قطعا در دل هر مساله راه حلش هست و من باید به احساس خوب و آرامش برسم تا پاسخ بهم داده بشه

      تمام این دیدگاه برای من تاثیر گذار و پر از احساس خوب ولی این بخش هایی که اشاره کردم الهام بخش بود که محمد حسین … تو هم می توانی یه همچین باور های زیبایی برای خودت بسازی و در هنگام برخورد با چالش ها همچین الهاماتی رو دریافت کنی …

      من قبلا هم دیدگاه های شما رو مطالعه کردم و از آگاهی هاش استفاده کردم ولی یادم نمیاد تا به حال پاسخی نوشته باشم

      دوست داشتم با این پاسخ نوشتنِ انگیزه مضاعفی باشم برای شما که پر قدرت این مسیر الهی رو ادامه بدهید

      خدا رو شاکرم به خاطر داشتن دوستان ارزشمندی همچون شما و از خداوند خالق و یگانه و مهربان برای شما بهترین ها را خوستارم ، آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2389 روز

    به نام خدا

    ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    من وقتی با چالشی در زندگیم روبه رو میشم با خودم میگم این حتما یه راه حل ساده ای داره وباوردارم حتما خدا منو هدایت میکنه .وازش هدایت میخوام ازش میخوام منو به راه حل آسان هدایت کنه .ازش میخوام کمک کنه تا با توانایی هام بتونم این چالش رو حل کرده وپشت سر بزارم .

    چون من چالش های زندگیمو مرور میکنم ومیبینم چقدر با روبه رو شدن با اونها وحل کردنشون تونستم رشد کنم واز همینها انرژی میگیرم وبا مسائل وچالشهای جدید روبه رو میشم بدون ترس وناتوانی .با اعتماد به هدایت خداوند وتواناییهای خودم وهمینطور با باور اینکه هر چالشی راه حلی دارد همیشه امیدوارم و از الهامات کمک میگیرم واز تجربیات گذشته ام هم کمک میگیرم .

    تمرین

    چه چالشی هست که ازش فرار میکنم..

    مدت 6 ماه هست که کترینگ رو افتتاح کردم ولی احساس میکنم درآمد وهزینه هام باهم برابره ومن سود نمیکنم .

    من 9نفر نیروی کار دارم وبه علاوه کرایه مغازه وهم چنین هزینه ی برق واب وگاز وتلفن واینترنت ومالیات

    در این 6 ماه فروش من تنها از عهده ی این هزینه ها برآمده ونتوانستم سود چندانی برداشت کنم.

    بخاطر باورهای توحیدی تبلیغ نکردم وتمام تمرکزم روی حفظ بهترین کیفیت بوده .هر مشتری که خرید کرده مشتری وفادار شده ولی تعداد مشتریها بسیار کند بالا میره ومن چون به تکامل و تصاعد باوردارم صبر همراه با امید دارم . بسیار امیدوارم .

    ولی ذهنم میگه شما دوتا شعبه نزدیک به هم با فاصله ی فقط یک کوچه زدین تعداد مشتریان شعبه ی 1 شما نصف شده چون نصف مشتریان اونجا به سمت شعبه 2 کترینگ میان واین یعنی شما همون فروش یک شعبه رو دارین منتها با دوبرابر شدن هزینه ها .شما دوجا حقوق به کارگر میدین ودوتا اجاره مغازه وکلا تمام هزینه هاتون دوبل شده چون فاصله ی شعبه 1و2 بسیار کمه واتفاق جدیدی نمی‌افته. تنها افزایش مشتری در قسمت اسنپ فوده

    خوب این ذهنیت بسیار منطقیه.

    اما باور فراوانی مشتری چی میشه؟

    اما باور اینکه هر روز مشتریها بیشتر وبیشتر میشن چی میشه؟

    اما قبل از افتتاح کترینگ چندسال افراد دیگری در همین مکان فعالیت موفقی داشتن درسته که اونها رفتن اونور خیابان ولی کلا منوی ما متفاوته واصلا نشون میده داشتن مشتری به لوکیشن خاص مربوط نمیشه.

    ومن از خدا هدایت میخوام وهیچ مقاومتی در برابر الهامات ندارم وتسلیم هستم.چون خداوند بهترین ایده هارو هدایت می‌کند.

    حالا فارغ از اینکه نتیجه چی باشه من میخوام تا برج 3 سال 1403 اینجا بمونم .

    چون میدونم اینجا قرار هست تجربیات خوبی بدست بیاورم.

    باید صبوری رو یاد بگیرم .

    باید به یه سری باورها برسم .

    چون این تجربه ها وباورها قرار هست در آینده به کارمن کمک کنند.

    ایده ی الهامی هست که یک مغازه ی خیلی بزرگ بگیریم وهردو شعبه رو باهم ادغام کنیم هم کترینگ وهم رستوران رو در همون فضای بزرک اجرا کنیم.

    واز اونجایی که دوتا مغازه ی بزرگ برج 3 سال 1403 آماده برای اجاره هستند من تا آن زمان استقامت میکنم وبهترین خودم رو ارائه میدم وبعد منتظر میشم ببینم در زمان درست چی پیش میاد .

    به لوکیشن نمی‌نمیچسبم. نمیگم این همه برای اینجا هزینه کردم‌ نمیگم تکلیف این همه مشتری چی میشه هر چی پیش بیاد منعطف هستم وتسلیم هستم وبا توکل بخدا وباور به توانایی‌های خودم پیش میرم البته خداروشکر در شعبه ی قبلی درآمد وسود اوکیه اما چون در شعبه ی جدید سود نداریم فعلا متوقف شدیم .

    این یه چالشی هست که علیرغم فعالیت وعلاقه وتمرکز ما ودادن بهترین کیفیت بعداز 6 ماه هنوز سود ودرامد بیشتر از هزینه ها نیست .

    مدیریت کردن این چالش پیش روی منه.

    من با آغوش باز ایستادم روبه روی این چالش.

    من جا نمیزنم .

    من خسته نمیشم.

    من نمی ترسم.

    قبلا هم حتی تا به قعر ورشکستگی رفتم ولی با صبوری واستقامت وتوکل به خداوند شرایط را مدیریت کردم حتی از یک مکان بزرگتر به یک مکان کوچکتر رفتم وبا کم کردن هزینه هام از این شرایط گذر کردم واینقدر درآمدم رو بالا بردم که با سر ریز اون دوباره جای بزرگتری گرفتم وچون اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم رفتم تودلش وانجام دادم ودوباره موفق شدم پس من از این مرحله هم گذر میکنم شرایط خداروشکر خیلی بد نیست ما توی ضرر نیستیم فقط سود چندانی با توجه به سرمایه و انرژیمون برداشت نداریم .

    من ایمان دارم اوضاع هر روز بهتر وبهتر میشه.

    هرچند فعلا راکد مونده اما بهتر میشه .

    چون من نیومدم از مسیر درستم بزنم بیرون .

    من نیومدم بخاطر سود از کیفیت کم کنم.

    من با دلسردی کارم رو ادامه نمیدم هروز سپاسگزارم از خدا برای این که مولد ثروتم.

    بخاطر اینکه باعث گسترش ثروت در جهانم.

    صدها نفر بخاطر کسب وکار من ثروت ورفاه وامکانات کسب می‌کنند. حالا همین بالاترین دلگرمی برای ادامه ی مسیرمه.

    وقتی به این فکر میکنم که تمام پرسنل من از اینجا دارن برای خانواده هاشون پول میبرن وقتی که به این فکر میکنم که تمام تامین کنندگان مواد اولیه ی من دارن بخاطر جنس دادن به این مجموعه ثروت وپول بدست میارن خدارو شکر میکنم و قلبم باز میشه . وچون قانون این سیستم رو میدونم ،باور دارم همین احساس خوب مولد بودن در ادامه حتما ثروت بیشمار ونامحدودی وارد زندگی من میکنه .اصلا همه چی برام واضح وروشنه وهیچ شک وتردیدی در این مورد ندارم .

    مگه استاد عباس منش بابت همین سلسله فایلهایی که تولید میکنه سود ویا پولی دریافت میکنه اما همینکه با تولید یک فایل با کیفیت با موضوع کمک کننده میتونه زندگی میلیونها انسان رو تغییر بده و ثروت ونعمت وارد زندگی افراد بشه همین مولد بودن چرخ زندگیه استاد رو روان‌تر میچرخونه و ایشون به برکت همین گسترش دادن ثروت وارامش در جهان خودشون طبق قانون ثروت بیشتری رو کسب می‌کنند.

    این مشتریان کم ولی بسیار راضی بذرهایی هستند که من در زمین کاشته ام .وحالا با حفظ کیفیت وادامه دادن مسیرم به این بذرها رسیدگی میکنم وایمان دارم بزودی از هر بذری برای من صدها بذر به عمل خواهد آمد. مثل خوشه ی گندم .

    هر مشتری ثابت و راضی و وفادار من را به ده ها نفر دیگر معرفی خواهد کرد واینگونه می‌شود که جریان ثروت به غیر حساب وارد زندگی من خواهد شد .

    وقتی توی سیستم کترینگ به تعداد فاکتورهای ماه اولم نگاه میکنم الان در عرض 6 ماه تعداد فاکتورها 4برابر شده پس این نشون میده ما در حال رشد هستیم .

    با رشد 4 برابری فعلا هزینه مساویه درآمده

    پس اگه رشدمون حتی اگه یک برابر بشه اون میشه سرریز ما میشه سود خدای من شکرت چقدر امیدوارتر شدم .رشد یک بذر وکلا رشد در هر چیزی اولش کند پیش میره ولی وقتی تکامل اتفاق میافته وقتی آزمون وخطاها سپری میشه رشد تصاعدی میشه .مطمئن هستم که سفری که در مسیر رشد دارم به مرحله ی تصاعد داره نزدیک میشه .

    والبته که همونطور که در ابتدا گفتم من به نشانه های خداوند توجه میکنم و اگه یک زمانی ببینم هدایت شدن به یک جا ومسیری دیگر وتغییر جهت ومسیر میتونه منو موفقتر کنه در این مورد هم خودمو به مسیر هدایت میسپارم وقدم در مسیر جدید می‌گذارم هرچند که ندانم اونجا چی منتظرمه. چون یه عالمه تجربه دارم ویه عالمه توانایی ومهارت دارم وبا اگاهی بیشتر میتونم برم توی دل یه تجربه ی جدیدتر بدون وابستگی به ایده وجای قبلیم .

    از خدای خودم سپاسگزارم بخاطر اینکه با نور هدایتهاش همیشه مسیرم رو روشن نگه میداره وتا به این لحظه کنارم بوده .

    راه حل تمام مساعل رو درون اون مساعل قراداده وخودش در آیات قرآن به این موضوع به وضوح اشاره کرده با هر سختی آسانی هست .

    پس چه ترس از رویایی با چالش ها و مساعل زندگی؟

    این وعده ی راستین خداوند است وجوینده قطعا یابنده است.

    استاد جانم بی نهایت ازشما برای نشر این اگاهیها که ارزش آن میلیاردها میلیارد هست وشما با قلبی بزرگ وسخاوتمندی در اختیار ما قرار می‌دهید سپاسگزارم.

    بزودی از موفقیتم در حل این چالش وگذر ازآن مینویسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 161 رای:
    • -
      یونس پریرو گفته:
      مدت عضویت: 3558 روز

      سلام به خانم بشارتی

      اول از همه موفقیتها و رشد و پیشرفت شما رو در حوزه کااری و مالی تبریک میگم و تحسین میکنم

      حقیقتا داشتم کامنتا رو مطالعه میکردم بعد رسیدم به کامنت شما ، خوندم تا رسیدم به پاراگرافی که در مورد چالشی که درحال حاضر باهاش روبرو هستید رو خوندم و پاسخ بسیار منطقی که ذهنتون در مورد اجرایی کردن ایدتون گفته که چون فاصله دو تا شعبتون باهم خیلی نزدیکه و ادامه توضحاتی که داده بودین …

      خب طبق قانون ذهن برای تغییر باور و کنترل کردنش و مدیریت کردنش ، تنها و تنها با منطق هست

      چیزی که الان ذهنتون میگه منطق خیلی قوی هست و به نظر من درسته ، چون هر جور فکر کردم منطق قوی تر از این به ذهنم نرسید که منطق قبلی رو بشکنه

      و یک موضوع دیگه ای هست که وقتی ذهن منطقی انسان چیزی رو میگه و احساس ادمم به نوعی اونو تایید میکنه یعنی درسته

      و در حالت هایی هم هست که منطق ادم میگه مادر موسی دیوانگی میکنه که بخواد بچه رو بندازه توی رودخانه ولی احساسش ، قلبش اونو میکشونه به سمت انجام دادنش

      میخوام بگم این دو تا تفاوت داره

      حالا بریم در ادامه که هم‌ خوندم در آن ثانیه چندین موضوع به ذهنم اومد

      اونجا که گفتین

      اما باور فراوانی مشتری چی میشه؟

      اما باور اینکه هر روز مشتریها بیشتر وبیشتر میشن چی میشه؟

      میخوام بگم اگر واقعا باور به فراوانی هست چرا اومدین به فاصله یک کوچه شعبه جدید زدین ؟؟

      طبیعتا یکی یا تنها دلیل اصلی اضافه کردن شعبه ، بحث سهم بیشتر بازار رو گرفتن و گسترش کسب و کار و در نهایت افزایش و کسب درامد و پول و اعتبار و ثروت بیشتر هست

      به نظر فکر کردن به این چرایی ادمو هدایت میکنه شناخت ریشه مسئله ، به ترمز اصلی

      ما توی مشهد توی خیابون هدایت یک رستوران خیلی معروف داریم ، با سابقه حدود 15 سال و فروش خیلی بالا و از نظر مالی هم قدرتمند ، این رستوران اومد توی یک خیابون که گفتم به فاصله حدودا یک کیلومتری شعبه دومشو زد ، به شش ماه نکشید جمعش کرد ، یک رستوران برند که از نظر مالی پتانسیلو اینو داشت که بخواد برای حفظ اعتبارش اجارشو بده و ادامه بده ، ولی دید ایده معیوبی رو اجرا کرد و جمعش کرد

      مثال دیگه یکی از دوستان ما اومده بود یک جورایی روبروی بنگاه خودش ، یک مغازه خرید و شعبه دومش زد ، که وقتی شنیدم و دیدم خدا شاهده خندم گرفته بود که واقعا چراا اسمشو میزارن شعبه دو … و در نهایت واگذارش کرد به یک بنگاه دیگه

      تنها چیزی که الان به ذهنم میاد یکی از دلایلی که میتونه برای این چنین کارها باشه ، بیشتر جلب توجه بیشتر ، شوآف کردن ، اینکه بیوفته سر زبونها که فلانی دو تا شعبه زد و فلان و بهمان ، بیشتر توی این حوزه هستش

      چون اگر بحث گسترش کسب و کار ، که راهکارها و راه های زیاااد و بهتر و نتیجه بخشتر و ثروتساز تر هست

      و نکته ای دیگه ای که هست اینه که مهمه که شما چه راهی رو برای پیشرفت انتخاب میکنی ،

      راه اسان یا سخت ؟؟

      طبیعتا اینکه بیای به فاصله یک‌ کوچه ، یا توی مثال رستوران که گفتم توی یک خیابون دو تا شعبه زدن ، یا بیای روبروی بنگاه خودت شعبه دومو زدن اینا همون انتخاب مسیر سخته هست

      واقعا سخته بخوای حجم زیاد نجواهای ذهنی رو توی چنین مسیرهایی کنترل کردن که حالا بیای به نتیجه هم‌ برسونی

      به نظرم همین که شما در اجرایی کردن این ایده ضرر ماالی نکردین بخاطر قوانین و مجموعه باورهای توحیدی و ثروت افرین و خود باوری که داشتین بوده که حداقل شما رو به نقطه ضرر نرسونده و در حالت سر به سر ، نگه داشته

      و در نهایت سیستم جهان هستی اون باورهای بنیادین ما رو به ما اثبات میکنه اون فرکانس های غالب و همیشگی ما رو در مورد موضوعات مختلف به ما اثبات میکنه

      وقتی باورت این باشه که با سختی میشه پیشرفت کرد اول اون سختی ها رو ادم میچشه و میکشه ، بعد اگر جون سالم به در برد ، حالا اون پاداشها بهش داده میشه

      فک‌ کنم توی دوره ثروت یک بود جلسات 27-28 که استاد در مورد اون ورشکستگیشون صحبت کردن که گفتن یک سر اون اتفاق تلخ مالی ، این بوده که میخواستن ادمها در موردش فک کنن که عباسمنش چقدر سرسخت بوده و تونسته سختی ها رو پشت سر بگذرونه و الان به این نتایج رسیده

      میخوام بگم میشه ادم با باورهای درست به ایده ها راهکارهایی هدایت شه که هم براش ثروت ماالی بیشتر ایجاد کنه ، هم‌اعتبار بیشتر ایجار کنه ، هم‌ پیشرو باشه ، هم نواوری داشته باشه ، هم اسون باشه ، هم سوت بزنه و رشد کنه

      کلی مثال میشه زد دیگه در این رابطه که شرکتهایی یا اپلیکشین هایی مثلا مثه کلاب هاوس ، در زمان فوق العاده کم ، رشدهای کوانتومی کردن

      راستی این سئوالم میشه پرسید ، به چه دلیلی یا دلایلی یک ایده ای که تقریبا شکست خورده هست(شکست به معنی عدم نتیجه گیری مطلوب با وجود سعی و تلاش ها‌ و انرژی فراوان) رو دارید ادامه میدید ؟؟

      نکته دیگه ای که هست اینکه وقتی ادم در مدار ثروت باشه ، در مدار رشد و پیشرفت باشه ، به قول معروف دست به خاک بزنه طلا میشه ، یعنی ایده های بیزینسیش سریع جواب میده و به نتیجه میرسه ، به نتایج مطلوب میرسه

      ادم وقتی در مدار درست باشه ، اصلا چرا ازمون و خطا بده ، چرا بالا پایین بشه ، که بعد بیاد با یکسری منطقها و باورها خودشو اروم کنه

      اصلا ازمون و خطا برای چیه ؟؟ جزء یادگیری ، خب وقتی واقعا ادم هدایت خدا رو باور داشته و قبول داشته باشه ، باور اسان بودن کارها رو داشته باشه و الگوهای ذهنی صحیح رو در وجودش پرورش داده باشه ، خب همون چیزی که میخواد با ازمون و خطا و بالا پایین یادبگیره ، مثلا از طریق فردی میاد میگه فلانی مثلا بیا چلو مرغ مثلا زردچوبه ای درست کن میشه یک غذای جدید و بفروشش ، به همین سادگی تازه میبنی طرز تهیشم بهت میگه ….

      میخوام بگم وقتی در مدار مناسب باشی بدون ازمون خطا رشد میکنی ، هر چی نیاز باشه به بینهایت طریق اون الله بهت میگه ، برای رسیدن به خواسته ها و رشد و پیشرفت که قرار نیست که ادم‌ پوستش کنده شه ، چپکه یک‌ چیزی رو یاد بگیره ،به اسونی میشه هر چیزی که نیاز هست و اموزش دید و یاد گرفت

      چون ببینید نتایج هفتگی ما ، ماهانه ما ، داره با ما صحبت میکنه ، به ما میگه مسیرمون درسته یا یا نه ؟؟

      وقتی درامد ادم ثابت باشه حتی با وجود اینکه عددش ، عدد بزرگ و درشتی باشه ، ولی ثابت مونده باشه یعنی یه جای کار میلنگه

      یعنی فرض کن شما ماهی یک میلیارد درامد داری ، این یک میلیاردی عدد گنده ای ها ، کلی یکساله روی این عدد ثابت شدی ،ای با توجه به قوانین که تا الان از جهان هستی ، درک کردم این حالت وجود ترمزها رو میگه ، وجود یکسری ناخالصی ها رو میگه، چون طبق قوانین دیگه بدبینانه ترین حالت هر دو سه ماه ادم باید افزایش درامد داشته باشه اگر نیست ، یعنی یک جایی نشتی داره

      یک مثال بزنم‌ ، وقتی یک فرد چاق یا مریض احوال ، وارد دوره قانون سلامتی بشه توی همون هفته اول نتایج شروع به دیده شدن میکنن ، و هر چی ادامه بده ، نتایج پر رنگتر و خالصتر میشه

      توی موضوع ثروت و بیزینسم همینجوریه وقتی توی مسیر درست باشی نتایج ملموس بصورت هفتگی بهتر و بهتر میشه چه برسه ماهانه یا سالانه

      دوست دارم درباره این تیکه از صحبتاتون

      که گفتید

      ومن چون به تکامل و تصاعد باوردارم صبر همراه با امید دارم . بسیار امیدوارم .

      یک نکته ای اول دوم سوم به خودم بگم که تکامل به معنای زمان بیشتر نیست اصلا تکامل به زمان ربطی نداره

      تکامل یعنی من باید برای رسیدن از تقطه A به E یکسری کارهارو انجام بدم ، فرضا باید از A به B , C , D برسم بعد به E ، حالا این فاصله رو میتونم طی یکماه بگذرونم طی شش ماه طی یکسال طی ده سال طی بیست سال طی صد سال ، یا اصلا نگدرونم و بهش نرسم

      یعنی زمان دست خودمونه ، و زمان ربطی به تکامل نداره

      خداییش یکسری چیزا هست که نمیشه ازش گذر کرد

      این تیکه هم که گفتین

      مگه استاد عباس منش بابت همین سلسله فایلهایی که تولید میکنه سود و یا پولی دریافت میکنه

      دقیقا بله داره پول دریافت میکنه یعنی این سلسله فایلها داره تبلیغ دوره ها رو انجام میده

      یعنی خداوکیلی استاد عباسمنش به شکل خیلی قشنگی بازاریابی کاراشو داره انجام میده

      همین فایل نوشته برای دریافت اگاهی های بیشتر برو دوره حل مسائل رو بخر ، و از اگاهی هاش بهره ببر

      همین فایل یک تبلیغ خیلی حرفه ای و اصولی و قشنگی از دوره حل مسائل هستش

      و نه تنها به این شکل ، ازین دِیتایی که بواسطه کامنتا افراد میگیرن ایده های تولید دوره های جدید گرفته میشه و خب اینا همش پول و ثروت بیشتر دیگه

      و یکسری مقایسه ها و الگوبرداری ها خانم بشارتی واقعا درست نیست

      چون همیشه باورهای بهتر ، الگوها بهتر ، منطقها بهتر قوی تر ، نگرشهای قوی تر و بهتر ، وجود داره

      امیدوارم که مفید و کاربردی بوده باشه و اینم بگم‌ خانم بشارتی این کامنتو ، اومد خونه از قبل یک جر و بحث ذهنی با خودم داشتم و هدایت طلبیدم‌ که یجوری ازین باطلاق گفتگوهای ذهنی مخرب بیام‌ بیرون که ایده اومد بیا کامنتا رو بخون که همینجور رول اسکرین رو میومدم پایین که اسمتونو دیدم و این مطالبی که گفتم با یکبار خوندن کامنت ، اومدها ، یعنی هیچ‌چیزی از قبل نبوده برای فرار از نجواهای ذهنی افنادیم توی این مطالب ::)))

      پیروز و موفق و سربلند باشید

      منتظر خوندن موفقیتای بیشترتون هستم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1449 روز

        بنام الله یکتا

        سلام به اقا یونس عزیزو دوست داشتنی

        اقا اولا تحسینت میکنم خیلی کامنت پر معنایی بود .دمت گرم

        دوما منم وقتی داشتم کامنت لیلا جون میخوندم ی چیزی یادم اومد که بگم اما گفتم بزار ادامه کامتتها رو بخونم

        نمیدونم شما زندگی مهران و فرناز جاودان خرد رو دیدی یا نه

        یه کلیپ معروفی داره و به قول خودشون از شاگردان استاد بودن

        ایشون تو یه مصاحبه اش میگن اومدن شعبه دومشو زدن به خیال اینکه چون در شعبه اول موفق بودن اینم موفق میشه و یه جای خیلی بزرگی رو اجاره کردن و13 تا کارمند استخدام کردن و 13 تا چرخ خیاطی و خودمم طراحی لباس انجام میدادم

        یهو دیدم منی ک قبلا با یه چرخ خیاطی و یک کارمند اگ اشتباه نکنم چون این ویدویو رو من زود دیده بودم و دقیقا یادم نیست

        مدیربت میکردم و موفق بودم الان کلی جالش هرروز با 13 تا کارمند و 13 تا جرخ خیاطی برام پیش میاد و اصلا نمیتونم به هبچ کدومشون برسم.منی ک فکر میکردم موفق میشم انقد به جالش خوردم در عرض 6 ماه جمع کردم این کارگاه رو فهمیدم اقا من توانایی مدیریت 13 نفر رو یه جا ندارم.من قبلا توانایی یک نفرو داشتم یهو به جایی اینکه بیام 2یا3 نفر استخدام کنم اومدم 13 نفر رو مدیریت کردم و نتوتستم موفق نشدم

        و این درسی شد برام ک تکاملو طی کنم تو هر موردی و بعد از اون شکست خیلی موفق شدم

        دقیفا حرفای شما و مثالهاتون عین همین حرف فرناز خانومه

        درسته ادم توانایی داره و لیلا حان خود باوری داره اما شاید هنوز توان مدیریت 9 نفر کارمند رو نداره شاید نمیتونه دوتا شهبه رو مدیربا کنه اونم با فاصله اندک بین هم

        شاید اگ به جای اون دوتا شعبه یه شعبه همون رستوران داشته باشه در جای بزرگتر یا یکی دو تا کارمند بیشتر بازدهی بهتری داشته و توان مدیربت بهتر.ادم باید خودشو به این چالشها بکشونه وقتی دید ذهن منطقی درست میگه باید راه حلشو پیدا کنه

        و منم کاملا با حرفاتون موافقم و کلی درس داشت برام که هرکاری باید ب اسانی پیش میره

        و مثال استادم دقیقا درست گفتی استاد دقیقا دارن با سولاتی ک میپرسن و جواب بچه ها دوره اماده میکنه و تبلیغ کار خودشونو میکنه به راه درست و آسون و باعث گستزش پول و ثروت بیشتر میشه

        من خودم تو دوره احساس لیاقت دیدم استاد 14 جلسه اماده کرده بود با جلسه های نبم ساعته اونم از سوالاتی ک بچه ها تو فایلهای رایگان جواب داده بودن و این دوره رو برگزار کردن وقتی ک دیدن در هر جلسه بچه ها چه فیدبکهای خوبی میدن به دوره و سولات خوبی مطرح میکنن استاد جلسات تکمیلی 1 ساعت براشون میزاشت و دوره رسید به 23و 4 جلسه. انقد برمعنا بود

        پس استاد دقیقا ب روش درست و اسون باعث ورود پول و ثروت بیشتر میشن ب زندگیش

        من خودم دارم میبینم چند ماه چقدر درامدم بالاتر بود الان یک ماه هست بکی نیست میفهمم ک باورهای محدود کننده و ترمز دارم و به سختی داره پیش میره پس باید بیشتر رو خودم کار کنم و خودمو بیشتر بشناسم

        بازم ازت ممنونم که باعث شدی اینارو بنویسم و کلی حرفا و صحبتهای قشنگ و با معنایی زدی

        ازت سپاسگزارم دوست عزیزم

        در پناه الله یکتا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حسین شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 2499 روز

        سلام و عرض ادب خدمت آقا یونس عزیز

        برادر، من واقعا ازت ممنونم و سپاسگزارم بخاطر نکته های فوق العاده ای که بیان فرمودید

        چند تا از باورهای ذهنی من را تغییر دادی

        و واقعا لذت بردم از منطقی که در کلام شما در مورد یک سری باورها بود

        وظیفه خودم دونستم که ازتون سپاسگزاری کنم

        باز هم ممنون و متشکرم بابت وقتی که گذاشتید و نوشتید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محمد جواد اسدی گفته:
        مدت عضویت: 865 روز

        به نام الله یکتا

        چقدر عالی گفتی و چقدر فهمیدم که هیچی نمیدونم

        یعنی هر چقدر فایلها و کامنتها رو بخونم و هر چقدر فکر کنم یه چیزی رو یادگرفتم و بلدمش،به چشم بر هم زدنی میبینم که اتفاقا هیچی بلد نیستم و نیستم….

        واقعا علم ما در مقابل علم الله هیچی نیست و ما فقیر مطلقیم در برابر این قدرت و این علم نامحدود….

        ممنونم از شما دوست عزیزم بابت این آگاهی های ناب

        خدایا شکرت…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2075 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان…

      سلام دوست ارزشمندم، لیلا جان عزیز…

      من کامنت های شما رو دنبال میکنم، از اینکه کسب و کار موفق خود رو دارید بهتون تبریک میگم. شما یه بانوی موفق و عملگرا هستی عزیزم. من بهتون افتخار میکنم، افتخار به اینکه اینقدر مصمم هستید در مسیر بهبود و پیشرفت…

      اینکه با آغوش باز به دل مسائل میرین خودش چنان قدرتی بهت میده که از هیچ چیزی نمیترسی.آماده بودن برای حل مسائل و چالشها به نظر من خودش یه تواناییه…شما به مهارت ها و تواناییهات باور داری که از چالشها با آغوش باز استقبال میکنی. کسی که با این نگاه داره در مسیر بهبود قدم بر میدارم یه ایمان قوی داره به اون نیروی هدایتگر درونش…شمایی که دستان خداوند رو باز گذاشتی برای اینکه هدایتت کنه خیلی با ایمانی….

      ایمان به همراه عمل…

      برای داشتن تمام این تواناییها در درون وجود نازنینت بهت افتخار و بارها تحسینت میکنم دوست عزیزم….

      از خوندن کامنت ارزشمندت لذت بردم…

      مراقب زیبایی‌های درونت باش عزیزم…

      عاشقتمممممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهیار ضیائی گفته:
      مدت عضویت: 3321 روز

      خانم بشارتی عزیز چقدر کامنتتون پند آموز بود برام واقعا لذت بردم و نکاتی که احساس میکنم به خاطرش هدایت شدم به کامنت شما رو یادداشت کردم تا استفاده کنم. واقعا ممنونم

      از خدا میخوام منو به راه حل آسان هدایت کنه با این باور که راه حل ساده ای داره و خدا حتما هدایتم میکنه

      می خوام کمک کنه تا با توانایی هام چالش رو حل کنم

      چالش های زندگیم رو مرور کنم که چقدر با حلشون رشد کردم و قوی تر شدم

      من با دلسردی کارم رو ادامه نمی دم هر روز سپاسگزار خداوندم برای اینکه مولد ثروتم، باعث گسترش جهانم، صدها نفر به خاطر کسب و کار من ثروت و رفاه و امکانات کسب می‌کنند.

      باور دارم همین احساس خوب مولد بودن در ادامه حتما ثروت بیشمار و نا محدود وارد زندگیم میکنه

      این رو که خوندم سوال کردم از خودم که چی اینجوری بهم احساس مولد بودن میده؟ و جوابم این بود

      تا زمانی که دارم به هدایت هام عمل میکنم احساس خوب مولد بودن دارم پس نترسم و با ایمان برم جلو و خوندن کامنتتون این ایمان رو در من بیشتر کرد که خداوند همواره داره هدایتم میکنه به ایمان بیشتر به مسیر

      ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿هود١٣﴾

    بلکه [در برابر همه قرآن می ایستند و] می گویند: او این قرآن را از نزد خود ساخته [و به خدا نسبت می دهد] بگو: اگر راستگویید، شما هم ده سوره مانند آن بیاورید و هر کس را غیر خدا می توانید، به یاری خود دعوت کنید.

    فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿هود١4﴾

    پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نکردند [که هرگز اجابت نمی‌کنند] بدانید که آنچه نازل شده به دانش خداست وهیچ معبودی جز او نیست، پس آیا تسلیم [حق] می شوید؟

    =======================================================================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،زیبای دل انگیزِ دلچسبِ بی تکرار،خالق و صاحب وفرمانروای کل،به من و به عقل و درک من از نور خودت ببار،و با انرژی الهی خودت که هیچ وقت خسته نمیشی ذهن خسته ی من رو رفرش کن تا بتونم هم از خودم رد پا بزارم و هم آینه ی کوچیکی باشم برای انعکاس عشق تو ….

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم که در غیبت صغری به سر میبره،سلام به استاد شایسته جانم که هرروز به دنبال ایجادِ یک بهبود در این جهانِ مجازیِ توحیدیه،سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من…مجازی اما واقعی تر از همه ی واقعی ها…..

    ازینجا شروع میکنم که من همیشه در هر جایی از درودیوار این غار حرا به دنبال دریافت هدایت هامم،علی الخصوص خیلی به فایل های پیشنهادی سایت که هرشب رفرش میشه،نظر دارم:)))

    از نظر من حتی این فایل ها الکی پیشنهاد نمیشه،خدا ی حرفی با من داره….

    دیشب که این فایل روی صفحه ی اصلی سایت اومد‌گفتم: that’s it!

    چقدر من احتیاج دارم در شروع کار جدیدم این فایل رو گوش کنم و یکبار دیگه مسیر عزت نفس و خود باوریم رو با کلام استاد رگلاژ کنم.همون دیشب فایل رو گوش دادم و خوندن کامنت قبلی خودم،شد تمرین ستاره ی قطبی من قبل از خواب….

    کامنتی که بهمن ماه سال قبل نوشته شده و فقط 3 ماه ازش گذشته ….

    شگفت زده شدم ازین حجم از تغییرات زندگیم و از خدا که پنهون نیست از شما پنهون نباشه یواشکی خیلی خودمو تحسین کردم هم برای ردپایی که از خودم گذاشتم و هم برای روزهایی که با ایمان و توکل گذروندم و گیوآپ نکردم….

    استادکلام شما 200 درصد به حقه!اگر آدم از خودش ردپا نزاره،اگر چکاب فرکانسی نداشته باشه،کاااملاا یادش میره قبلا کجا بوده و به کجا رسیده….

    اونم فقط بعد 3ماه!

    من وقتی کامنتمو خوندم یکی یکی روز ها و شب ها واتفاقات اورژانس کودکان یادم میومد!!!

    یک صدایی بهم میگفت:

    سعیده یادت رفته شیفت شب های سنگینت رو که تا صبح نمیخوابیدی و حتی فرصت خوردن شام نداشتی!؟

    سعیده یادت رفته جهنمی که از درو دیوار و زمین و هوا روی سرت مریض میریخت؟

    سعیده یادت رفته وضعیت رگ گیری تو تریاژ اورژانس که دست تنها بودی و احساس میکردی وسط جبهه ی جنگی؟

    سعیده یادت رفته اون همه مسئولیتی که زیر فشارش داشتی خورد میشدی و تلاش میکردی کسی اشکات رو نبینه؟

    سعیده یادت رفته اون آدم های نامناسب که از شیفت بودن باهاشون در عذاب بودی؟

    سعیده یادت رفته از درد کمر،توی مسیر بیمارستان تا خونه،ده بار وایمیستادی تا بتونی قدم از قدم برداری؟

    سعیده یادت رفته با گریه میرفتی شیفت و با گریه برمیگشتی؟

    سعیده،سعیده،سعیده،کی این بار گران رو از دوش تو گرفت؟کی تو رو نجات داد؟کی تورو آسون کرد برای آسونی ها؟کی بهت عزت و احترام داد؟؟؟

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾

    آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

    و بار گرانت را فرو ننهادیم؟

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

    همان بار گرانی که پشتت را شکست.

    وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

    و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟

    فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

    پس بی تردید با دشواری آسانی است.

    إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

    [آری] بی تردید با دشواری آسانی است.

    فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾

    پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز،

    وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾

    و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.

    چه کسی جز خداوند میتونست تموم اوضاع رو به نفع من تموم کنه؟با یک بشکن!با یک بشکن!

    چقدر من این شعر رو دوست دارم….

    در زیر پای بوته هرزی شقایق له شده

    اما برای ماندن سرخش تقلا می‌کند

    در سینه های صیقلی هر لحظه گردد منجلی

    کاری که با موسی دمی در طور سینا می‌کند

    آئینه ای دق کرده ام در حسرت دیدار تو

    یک انعکاس سبز تو صد عقده را وا می کند

    بعد این تمرین ستاره ی قطبی و این گفت و گوی عاشقانه من و خداوند،انقدر غرق احساس خوب بودم که واقعا حس میکردم سرم روی پای خداست….و همونجا آروم چشامو بستمو خوابیدم…

    امروز صبح که بیدار شدم،مثل همیشه شکرگزاریم رو نوشتم و مشغول تمرین ستاره ی قطبیم شدم،یکی از درخواست های همیشگی من توی تمرین ستاره ی قطبی اینکه،خدایا من رو در نشانه ی روزانه م هدایت کن و باهام واضح وروشن حرف بزن …..

    عجبیه….غریبه….ولی واقعیه…

    دقیقا همین فایل شد نشانه ی امروز من!!!

    یعنی گفتم خدایا تو چه جوری داری با من حرف میزنی!چه جوری هدایتم میکنی!چقدر هوامو داری…

    من هیچکار برات نکردم ولی تو تموم زندگیم رو غرق نعمت و هدایتت کردی….

    نمیدونم امروز چند بار دیگه به این فایل گوش دادم و چقدر واقعا نیاز بود که این آموزش های استاد رو مرور کنم.

    که حواسم باشه توی مسیر کم نیارم…فکر نکنم ازم برنمیاد…یا من آدم کار بیزنس و …نیستم…

    استاد روزی نیست که به خودم یادآوری نکنم سعیده تو جهنم اورژانس کودکان رو برای خودت بهشت کردی،تو توی دوماه هرچیزی که اصل و اساس بود و لازم بود بلد باشی رو بهش مسلط شدی!

    بابا این کار جدیدت که باید برات تیله بازی باشه دختر ….

    استاد جان….چقدر دلم میخواد باهاتون حرف بزنم…از شرایط جدیدم بگم…از بهترین مدیرعامل دنیا …

    که هربار که تماسمون قطع میشه میگم خدایا!این مرد بی نظیره…

    نمیدونید استاد چقدر ویژگی هاش منو یاد شما میندازه…

    خدا میدونه چقدر من کارمندهای شما رو تحسین میکردم و ته دلم چقدر آرزو داشتم یک روز کارمند شما باشم!!!!

    استاد بزارید چندتا ویژگی مدیرعاملمم رو بهتون بگم:

    چندین شرکت هستند توی کیش که دارند کار مشابه ایشون رو انجام میدن با 20 نفر کارمندولی به قول خودشون آخرش کم میارند ولی ایشون با دونفر داشته این سیستم رو مدیریت میکرده با وقت اضافه!!!

    یکی از صحبت های ایشون که تو قرار کاریم من رو شگفت زده کرد این بود:اگر دنبال دنیا بدوئی،هیچ وقت بهش نمیرسی!ولی اگر بی محلی کنی و بیخیالش باشی،خودش دنبالت میاد!!!

    بهم گفتند یک ماه وقت آموزش شماست و از ماه بعد کار عملی شما شروع میشه!ولی من اصلا نمیخوام بیای پیش من کارت بکشی من این ساعت اومدم این ساعت رفتم!زمانت کاملا دست خودته!میخوای 2 ساعت کار کن!میخوای 6 ساعت! هیچ اجباری نیست،مهم اینکه کار رو درست انجام بدی!!!

    و شب برام فقط گزارش کار بفرست این کارهارو کردی!همین!

    اونم برای اینک برنامه ریزی داشته باشی برای مچ گیری و این داستان ها نیست!

    همین که وجدان خودت راحت باشه یعنی تو کارت رو درست انجام دادی!!!!!

    و هرجای کار،از نظر ذهنی احساس کردی خسته ای،همون لحظه کار رو متوقف کن…و برو دنبال استراحتت…

    اصلا نگران نباش…

    استاد من کجا میتونستم یک مدیرعامل پیدا کنم انقدر ویژگی هاش شبیه شما باشه؟؟؟چیزی که آرزوش رو داشتم!!!و توی دفترم از خداوند درخواست کرده بودم!!!!

    اصلا همین یک ماه چی؟من آزاد و رها…فقط یک تایمی رو میزارم برای مطالعه و آموزش و کل وقتم برای خودمه …برای کار کردن روی خودم برای زندگی وکارهای شخصی…بعد بهم حقوق هم بدن !

    چندروز پیش باهام تماس گرفتند و گفتند لطفا ایتا نصب کن و هرشب برام گزارش کار بنویس که امروز چیو مطالعه کردی!!!

    یک لحظه من مضطرب شدم که من چی بنویسم؟؟؟اگر چیزهایی که نوشتم کم باشه چی؟اگر درست مطالعه نکرده باشم چی؟

    خلاصه با همین نجواها باهاشون تماس گرفتم گفتم ببخشید شما گفتید گزارش کار،یعنی الان که من دارم فقط مطالعه میکنم همینارو برات بنویسم کافیه؟!!!

    استاد خداشاهده،خداشاهده،میدونید چی جواب دادند؟دقیقا جملاتشون این بود:

    اصلا استرس نداشته باش،اصلا نگران نباش،من اگر گفتم گزارش کار مطالعه ت رو برام بنویس برای این بود که با یکبار دیگه نوشتن چیزهایی که خوندی،تسلطت بیشتر میشه و زودتر یادش میگیری….همین.

    یعنی من گوشی رو قطع کردم و همونجا برای عظمت پروردگارم سجده ی شکر به جا آوردم…ازین همه دقت قوانین…ازین همه معجزه…

    مقایسه کنید شرایط من رو با بهمن ماه…همین 3 ماه پیش….

    و من هیچ کار خاصی نکردم جز تمرکز لیزری روی دوره های استاد،توکل کردن،گیوآپ نکردن و عمل کردن به ایده های الهامی…

    همین و همین….

    یک وقتایی میبینم بچه ها لطف دارند و منو تحسین میکنند….

    من با خودم میگم بابا من تحسین برانگیز نیستم….خدای منه که تحسین برانگیزه…..

    وگرنه من همون آدمم…فقط اجازه دادم هدایت بشم همین….

    این روز ها منم و تلاش برای یادگیری مسیر جدیدو حل یک چالش دیگه…چالشی که خدا میدونه چقدر پشتش ثروت و نعمت و خوشبختی خوابیده….

    اگر من مسیر درست رو ادامه بدم و در کنار کار کردن روی ایمان و باورهام،به کار جدیدم مسلط بشم خدا میدونه تا 3 ماه دیگه چه اتفاقات شگفت انگیزی در انتظارمه،همونجوری که بهمن ماه پارسال،اینجای زندگیم رو توی خوابم نمیدیدم.

    فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

    پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

    دلم میخواد برای هرعزیزی که این کامنت رو میخونه،با تاکید تکرار کنم:

    بچه ها من نه هیچ ویژگی خاصی داشتم،نه توانایی خاصی،نه آشنا و پارتی،نه حتی یک حمایتگری….

    من فقط و فقط خدا رو سرپرست و ولی خودم قرار دادم و خداوند مثل همیشه بهترین خودش رو ارائه داد….

    پس بشتابید به سوی پرودگارتون که از شما به شما مشتاق تره…

    وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣آل عمران﴾

    و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعتِ] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است؛

    دوستون دارم بی نهایت و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت…

    در پناه نورِ آسمون ها و زمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 171 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1272 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»

      ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻛﻔﺮ ﻣﻰﻭﺭﺯﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ، ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎﺳﺖ؟! ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﻮﻳﺪ، ﻗﻄﻌﺎً ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.(١٠١)

      «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ»

      ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﭘﺮﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ ، ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻭ ﻧﻤﻴﺮﻳﺪ ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ.(١٠٢)

      «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

      ﻭ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﻪ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﭼﻨﮓ ﺯﻧﻴﺪ ، ﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺸﻮﻳﺪ ; ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻮﺩﻳﺪ ، ﭘﺲ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﻟﻔﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻟﻄﻒ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺪﻳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﻟﺐ ﮔﻮﺩﺍﻟﻲ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩﻳﺪ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ; ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻳﺪ .(١٠٣)

      «آل عمران»

      ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

      سلام و درود سعیده جان. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی باشه. از درگاه خداوند متعال بهترینِ بهترین ها رو برات درخواست میکنم.

      صدای نامبرده رو می‌شنوید از ساحل بوشهر. و یکی که کابین ماشین شده براش غار حرا. زیر سایه درخت توقف کردم تا تمرکز بذارم روی سایت و آموزش. برای نوشتن کامنت هدایت شدم به سوره آل عمران و آیاتی که برات نوشتم.

      الان که دارم کامنت مینویسم رسیدم به این آیات ؛ بخون و ازش لذت ببر و خودتو ببین :

      «قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَٰلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ» ؛ «الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»

      (ﺑﮕﻮ: ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻢ ؟ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﻱ ﻭ ﺭﺿﺎﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ) ؛ (ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ، ﭘﺲ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ﻭﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺁﺗﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭ . 15-16 آل عمران)

      اینقدر این آیات برام لذت‌بخش بود که گذاشتم روی تکرار. ببین چقدر وعده خداوند حق و حقیقته. تقوا و کنترل ذهن در راستای توحید انسان رو به چه نعمتها و ثروت‌هایی می‌رسونه.

      «الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ»

      ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮﻳﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﺤﺮﻫﺎﻳﻨﺪ(١٧)

      خداوند ویژگی های اهل ایمان رو اینجوری توصیف کرده، حتی ترتیب شون هم مهمه ، صبر و استقامت، راستی و درستی و درستکاری ، اطاعت پذیری از خداوند (یا احساس شاگردی و آموزش پذیری) ، انفاق و بخشش (مالی یا علمی و …) ، استغفار و توبه و بازگشت همیشگی به سوی خداوند.

      مستغفرین بالاسحار (برداشت من اینه که کسانی که سحرگاه و در زمان شروع روز مسیر خودشون رو با مسیر توحید و هدایت و قانون همراستا میکنن ؛ یاد چی میافتی؟! تمرین ستاره قطبی)

      «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

      یکی از لذت بخش ترین آیات قرآن برام اینه. ترجمه اش رو پاک کردم. چون حس میکنم ترجمه ها معنی حقیقی آیه رو قربانی می‌کنه. تو این این آیه خداوند از جایگاه قضاوت میاد پایین و در جایگاه شهود قرار میگیره و در برابر انسان شهادت میده به توحید و یگانگی خودش. نه یک بار بلکه دو بار میگه «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» که ثابت کنه عدالت در جهان برقراره و هر کی هر جایی هست جای درستشه و همه چی عادلانه است و هیچ بی عدالتی در جهان اتفاق نیافتاده.

      ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

      چندتا ایموجی با دست زدن توی پیشونی؛ من فقط خواستم یه کامنت خیلی کوتاه بنویسم که تحسینت کنم و بهت بگم کارت عالیه و خوب داری پیش میری و تلاشت ارزشمند و بینظیره و کامنتت خیلی عالی بود، مخصوصاً ارتباط شون با آیات قرآن ؛ ولی بازم از کنترل من خارج شد. خدا رو شکر که کنترل دست یکی دیگه است.

      قبلاً توی کامنتم اینو نوشته بودم یبار مستند خاطرات یکی از خلبانان زمان جنگ رو میدیدم. می‌گفت هر وقت میرفتم پرواز، میگفتم :

      Hello God, I’m doing my best, You have the control.

      خدا رو شکر که وقتی ما بهترین خودمون رو انجام بدیم کنترل دست خودشه. اعتبار این کامنت ها هم با خودشه.

      در پناه رب العالمین باشی.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خداوند مهربانی ها

      سلام به شما سعیده خانم عزیز

      الهی شکر به خاطر یه هدایت و همزمانی زیبای دیگه

      سعیده جان من واقعاً ازت تشکر می کنم به هاطر این رد پاهای ارزشمندی که به حا می گذاری

      و

      خدا می دونه چقدر به افراد دیگه برای انگیزه گرفتن و گاها دقیقاً پاسخ سوال هاشون کمک می کنی

      من اول این دیدگاه شما رو خواندم بعدش هدایت شدم به دیدگاهی که خودم بهمن ماه پارسال نوشته بودم روی این فایل

      دو تا هدایت خیلی خیلی عالی و واضح دریافت کردم

      این لینک دیدگاهم در قسمت آخرش نوشتم که باید چی کار کنم؟؟ ولی یادم رفته بهش عمل کنم !!!

      abasmanesh.com

      1- مهمه … خیلییییی مهمه که کاری که خودم‌ تو دیدگاه این صفحه نوشتم رو انجام بدهم

      یعنی منی که می دونم دیگه از بودن در مشاور املاک لذت نمی برم برم تهران برم تو دل ترس هام برم تحقیق کنم و ببینم من واقعاً به کدوم یکی از این شغل ها علاقه دارم

      عکاسی یا ماشین

      یا اصلا یه سغل ترکیبی از هر دوش …

      نمییییی دونم چه جوری ؟ چه جوریش تو‌ دل مسیر بهم کفته میشه هیچ ایده ای ندارم که چطور می توانم مهاجرت کنم به تهران یا چطور می توانم توی همین قم با دست خالی شروع کنم

      ولی می دونم قدم اولم که خداوند داره با صدای بلند تو‌ ذهنم فریاد میزنه اینه که برم تهران فروشگاه نورنگار (لوازم و تجهیزات عکاسی و فیلم برداری می فروشه ،‌‌ شرکت نورنگار در این حوزه در ایران جزو قدیمی ترین و مشهورترین شرکت هاست)

      2- قدم دومم هم اینه طبق آگاهی های جلسه دوم و سوم قدم دوم من فقط شرایط شغل جدیدم رو تجسم کنم و به خودم بگم که اگر بتوانم شرایط نهایی شغلی که دوست دارم رو تجسم کنم بدووون شک رقم می خوره

      الان دیگه میام به خودم هربار اینو میگم ، الگو می خواهی؟ سعیده :)

      ببین چطور هدایت شده به یه مدیر عامل فوق‌العاده ، ببین چطور هدایت شده به یه آدم با ویژگی های بی نظیری که تو عاشقشی و دقیقاً دوست داری با همچین آدمی کار کنی

      سعیده جان می خواهم به خود اعترافی همین جا جلوی شما و بچه ها انجام بدهم

      و مطمئن هستم این رد‌پا در آینده ام به خودم خیلی کمک می کنه

      من تو یک زمینه خیلی آدم مغروری هستم

      خیلی خیلی زیاد …

      و افتخار می کنم که این غرور رو دارم و این جزو غرورهای خوب و مولدم‌ هستش

      من تو این چند سال اخیر که چنیدن شغل رو می رفتم وارد می‌شدم و می‌خواستم برم توی دل ترس هام می‌خواستم رشد کنم

      یکی از دلایلش که هیچ جا نمی توانستم بیشتر از چند روز تا نهایتاً یک ماه بمونم این بود که من نمی توانم کارمند باشم …

      نمی توانم پایبند به یه سری ساعت کاری خاص باشم

      نمی‌ توانم هر بار برای یه مرخصی ساعتی یا روزانه درخواست مرخصی کنم

      به غرورم بر می خوره

      و فکر می کنم مهم ترین دلیلی که از 7 سال قبل هدایت شدم به شغل مشاور املاک همین تضاد ها بود در شغل قبل از مشاور املاک

      من اینجا تو مشاور املاک خودم آقای خودم هستم

      کسی نمی توانه بهم بگه بالای چشمت ابرو … همه احترام رو حفظ می کنند

      حتی مدیر و معاون دفتر … همیشه خودم خودم رو دسته بالا گرفتم

      من حتی دیروز عصر یه جلسه خیلی مهمی توی دفتر بود

      و

      از اتحادیه‌ی املاک و‌ مستغلات دو نفر اومده بودن

      مدیر دفتر عکاس رزرو کرده بود بیادش

      همه‌ی کارنشناس ها و مشاور ها ، همهههه منظورم همه است حتی اون هایی که پارت تایم هستند حضور داشتند

      4 تا کارمند داریم توی دفتر که حقوق بگیر هستند (کارشناس ها حقوق نمی گیرند و درصدی کار می کنند ، مثلاً خودم، حالا توضیحش در حوصه‌ی این مطلب نمی گنجه اگه دوست داشتی بگو بیشتر توضیح می‌دهم)

      همههه تو جلسه بودند

      و در دفتر هم قفل کرده بودند که کسی نیاد داخل حتی مشتری ها هم ریجکت می شدن!

      در چه زمانی ؟؟ ساعت 6 تا 8 عصر

      پیک خوب ساعت کاری شغل ما ؟!

      همه این ها رو گفتم که درجه‌ی مهم بودن جلسه…

      • موارد حقوقی

      • موارد علمی

      • تذکر هایی حول محور رعایت کردن عفاف و حجاب (برای کارشناس های خانم)

      • رسیدگی به سوالات و مسائل که کارشناس ها در حیطه‌ی کارشون باهاش برخورد کردن

      من فقط نیم ساعت اول جلسه رو نشستم

      و بعدش خیلی محترمانه به معاون دفتر که یه خانم هست پیام دادم (من باید برم) و رفتم …

      خیلی خیلی مودبانه و با احترام از فردی که داشت صحبت می کرد اجازه گرفتم و رفتم از دفتر خارج شدم …

      چرا این کار رو کردم

      چون از یه جایی به بعد دیگه کاملاً حرف هاش اشتباه بود

      و

      من برای وقت خودم‌ و ذهن عزیزم (و ورودی هایش) ارزش قائل شدم

      به خودم افتخار کردم

      یک ساعت بعدش با ماشین از جلوی دفتر رد شدم دیدم هنوز همه نشستن و همون صحبت های کلیشه‌ای …

      حالا حساب کن من …

      منی که انصافاً استاندارد هام در روابط بالاست ، در انتخاب شغل بالاست ، انتخاب محیط کاری ، انتخاب دوست مدیر عامل و‌ … بالاست

      و

      همیشه سعی می کنم تحت هیچ شرایطی به ترس هام باج ندهم

      (دیروز ساعت 6:30 که از دفتر زدم بیرون خیلی می ترسیدم وسط جلسه پاشم برم ولی‌ این ذهنیت که دارم از پرتگاه‌ پرت میشم و بدون شک می میرم = یعنی ذهنم داره به شپت نجوا می کنه و فرکانس هاش داره حسابی نامناسب میشه)

      من از دفتر و از اون جلسه اومدم بیرون و پس از ده دقیقه یه ربع صحبت کردن خودم‌ رو آروم کردم که کارم درست بود

      و بعدش حتی به خودم افتخار هم کردم

      فکر کن من چقدرررر رفتن به کار جدید رو پشت گوش انداختم

      شاید به خاطر همین غروری که دارم ….

      حالا حساب کن با خواندن این دیدگاه شما و شرایط کاری عالی و کارفرمای عالی ای که داری ،‌ چقدرررررر انگیزه گرفتم

      نکته‌ی جالبش اینه که دیروز داشتم تجسم می کردم که وسایل مورد نیاز مثل دوربین و لب تاب و … رو خریدم و از یه جایی شروع کردم

      و منطقی فکر نمی کردم فقط داشتم از تجسمم لذت می بردم و‌ اشک شوق می ریختم

      از دیروز تا حالا ذهنم شروع کرده می خواهد بگه … ذهی خیال باطل ؟؟

      شرایط الانت چیه؟؟

      چه جوری ؟؟ چه جوری می‌خواهی به این چیزی که می‌خواهی برسی ؟؟

      من برایش یادآوری می کنم همون طوری که معجزه آسا اولین رابطه‌ی عاطفیم رو با یه دختر خوب و مهربون و با پرستیژ شکل دادم

      منی که می ترسیدم دو کلام با یه دختر حرف بزنم و دست و پام رو گم می کردم

      دوسال عاشقانه با این دختر شب و روز هامو گذروندم …

      برایش یادآوری می کنم همون طوری که خداوند بهم این خونه جدید رو با این شرایط بی نظیر فوق‌العاده هدیه داد

      من فقط 5٪ درصد از کار رو انجام دادم (که اون هم به لطف عمل به هدایت هام و تسلیم بودن هام بود)

      95٪ کارها رو خداوند برایم به طرز رویایی انجام داد

      برایش یاد آوری می کنم همون‌جوری که با یه تضاد بزرگ هدایت شدم به شغل مشاور املاک و …

      این هدایت باعث شدم من زندگیم متحول بشه …

      چقدررر از زندگیم لذت می بردم تو اون دو سه سال اول چقدر هربار که می رفتم تو دل یه ترس و چالش شغلی بزرگ… رشد می کردم و احساس غرور می کردم و اشکم در می‌اومد از خوشحالی

      من در عرض کمتر از یه سال (فکر کنم هفت هشت ماه) بیشتر از پول یه پراید صفر ، ثروت خلق کردم

      آره … آره من همون آدمم

      الگو می خواهی؟؟ می‌خواهی بدونی توکل به خدا و قدم‌ برداشتن در مسیر خواسته هایت چه طور دل ها رو برایت نرم‌‌ می کنه

      آدم ها رو مامور می کنه در خدمت تو باشند

      خانم سعیده شهریاری ، دیگه خداوند چه جوری باید از دیروز تا حالا باهام حرف میزد که ایمان زیاد بشه و حرکت کنم

      سعیده جان این داستان کیش رفتن شما و مخصوصاً ، مخصوصاً ، مخصوصاً این شرایط شغلی و این ویژگی هایی که از مدیر عاملت گفتی بی نهایت بییییی نهایت بهم انگیزه داده برای حرکت

      چون فقط در کمتر از 24 ساعت از دیروز ظهر تا الان (قبل از ظهر ، ساعت 11) این همه هدایت و همزمانی رخ داده ، دیگه من به یقین رسیدم که خدا داره با من صحبت می کنه و خدا دوست داره که من به خواسته هام برسم

      خدایا شکرت ، حالم خیلی خوبه ، خیلییی خیلییی زیاد

      در پناه خداوند مهربان و هدایتگر خداوند مسافر ها باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      هزاران درود خداوند بر شما سعیده جان زیبا و عزیزم

      خدایا شکرت که هرلحظه داری منو هدایتم میکنی با کامنتها و اتفاقات مقدس توحیدی این سایت شگفت انگیز ‌توحیدی.

      خدایا کمکم کن پر قدرت ادامه بدم

      خدایا بهم انگیزه ی بینهایت جاری کن

      خدایا به هر خیری فقیرم و تسلیمم.

      سعیده جان چقدر شبیه کامنت شما بودم از فرررط خستگی و له شدن چاره ای نداشتم جز اشک ریختن و پیاده روی کردن و ذکرهای توحیدی رو تکرار کردن و بعد آرام شدم و بعد خوابیدم و بعد هدایت شدم به این کامنت توحیدی مقدس زیبا دل انگیز.

      در شرایط پر چالش و تضاد هستم با حال ناخوش مادرم و کنترل ذهن کردنها تقوای الهی کردن ها توکل کردن ها تلاش کردن ها ادامه دادن ها و و و…

      چقدر کامنتهای زیبا مقدس توحیدی شما به حال خوب من کمک میکنه آسانم میکنه و خداوند عزیزم رو حس میکنم چقدر در مرحله ی عجیب توحیدی عملی هستم و پاس کردن این واحد درس توحیدی.

      چقدر حس میکنم تقوی الهی و هدایت شدن و توکل همه به هم زنجیر وار متصل هستند.

      چقدر فرق نجوا و کلام توحیدی رو بیشتر حس میکنم.

      چقدر با تمام سختی ها و ناراحتی ها و کم آوردن ها بیشتر عاشق خدا توحید رب قرآن این سایت توحیدی شما استاد هدایت شدگان شدم.

      چقدر خوشحالم از درون از ته قلبم محکممم با اینکه حس ناامیدی و نجوا می اید اما من سریع در مسیر قرار میگیرم.

      خدایا خیلی دارم حست میکنم خیلی دارم میفهممت…

      سعیده جان زیبا و دل انگیز چقدر شبیه کامنت شما بودم و چقدر برای من الگویی و کلام خدایی و دست خدایی

      چقدر خوشحالم کور کر لال شدم از همه چیز. و فقط این مسیر رو ادامه میدهم پر قدرت با هرچالشی

      پر توکل

      پر امید

      پر توحید و یکتا پرستی…

      عاشقتم سعیده جان از هرکجا دنیا ک هستی و کامنتهای توحیدی به جای میگذاری بدون ک بینهایت در حال رشد و گسترش این جهان هستی.

      سعیده جان دست مقدس و پاک و زیبا پروردگار درود الله بر تک تک سلولهای وجودی ات برای ادامه دادن برای رشد برای شکوفایی برای عشق برای برکت برای لذت بردن از تک تک لحظه های زیبای زندگی ات….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1852 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      بازم بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم

      نمیدونی چقد خوشحالم برات

      نمیدونی چقد بهم انرژی میدی

      نمیدونی چقد ایمانمو قوی تر میکنی

      نمیدونی چقد دلم میخاد بیام کیش ببینمت

      شدی الگو برام اصلا بعد خوندن کامنت چند روز پیشت حس کردم چقد منم دوست دارم تو جزیره زندگی کنم تو اون ارامش اون سکوت اون حجم از زیبایی که ادمو یاد بهشت میندازه

      نمیدونم شاید منم جسارت پیدا کردم و ی روز مهاجرت کردم

      بازم از خودت برامون بنویس و ما رو در شادی هات شریک کن

      برات بهترینها رو میخام عزیزدلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      امیرحسین بابایی گفته:
      مدت عضویت: 1058 روز

      سلام خواهر عزیزم

      داشتم یه دیدگاهی در قسمت هفتم قدم دوم راجب سوره اعراف آیه 39 مینوشتم که یکساعت تحقیق کرده بودم و خلاصه خود به خود از سایت افتادم بیرون و ایمیلتو دیدم

      گفتم ولش کن خدا علنا داره میگه الان وقت درستش نیست برو کامنت بچهارو بخون

      میدونی ، دوستان درست میگن، شدی یه الگو برای ما ، توی بخش نشانه روزانه در کامنتها رد پاهات هست، معجزه وار برخورد میکنم به کامنتهات ، میگم ببین این بشر شرایطش از تو وخیم تر بوده اما توجهش روی اونا نبوده ، توجهش فقط به هدایتهای خدا بوده، یه مسیر که ابتدا با باورهای اشتباه تو چاله بودی اما با هدایتهای خدا داری شرایطیو تجربه میکنی که دوستشون داشتی و رویات بودن

      نمیدونم یه حسی میگه از موفقیتام برات بگم و هدایتهایی که با باورهای قدرتمند کننده داشتم شدم

      اخرین موفقیت من که الان در آخرین قدمهای قطعی شدنش هستم پاکیزگی جسم و روحه

      من چند ساله درگیره اعتیاد بودم ، حالم بد بود ، چقدر تضاد برام پیش اومده بود بقول استاد تضادهایی که راهنمای خواسته های ما هستن ، اخیرا خیلی خیلی زیاد فایل سوم روانشناسی ثروت یک رو استفاده میکردم و گوش میدادم ، که همون باعث یه الهام شد، باعث شد یه جمله خانوم شایسته که توی یکی از مقاله هاش راجب شغل مورد علاقست برام قشنگ طلایی بشه، جمله منو هل داد به سمت آگاهی جدید

      گفته بود مسیر مورد علاقت که فقط انجام دادن کارایی که عاشقشی نیست که ، مسیر مورد علاقه میتونه انجام ندادن یکسری رفتاری باشه که الان داریش ، شاید قدم اول برای تو اینه

      اقا من اینو خوندم دیگه تصمیم گرفتم با این ترسم(ناپاکی) روبرو بشم ، آخه همیشه از روزهای اول پاکیزگی میترسیدم. دیگه گفتم خدا کمک میکنه (خانوم شایسته بینهایت ازت سپاسگذارم)

      درضمن من نوشتن برام سخته و با شنیدن میتونم تاثیر بذارم روی ذهنم

      بعداز اون اگاهی رفتم سراغ قدم اول جلسه هدف‌گذاری ، چندین و چندبار گوش دادم ، دوباره پاس داده شدم به قسمت دوم روانشناسی ثروت یک (اهرم رنج و لذت)

      اونم چندباری خوردمش تا اینکه قشنگ خدا آغوششو باز کرد و بهم یه شاخه گل(هدایت علنی) داد

      گفت اقا مگه سختت نیست اهرم رو بنویسی و مگه سختت نیست اول صبح اهرم رو بخونی؟ بیا با صدای خودت و اهنگ های تجسمی استاد میکس کن و هرروز گوش بده

      من نشستم یکبار اهرم رو نوشتم ، با گوشی تو خونه که اتفاقا اونروز کسی هم نبود با صدای خودم اهرم رو ضبط کردم

      ببین نمیدونی چقدر تاثیرگذاشت

      صدای خودم در شرایط روزهای اول در لحظه ای که میخواستم لغزش کنم برام تداعی میشد

      تا اینکه بعد یکی دوروز اقدام کردم و شروع کردم به بدست آوردن پاکیزگی

      شب سوم چهارم بود از لحاظ مالی تو قهقرا بودم و از طرف دیگه داشتم اذیت میشدم خداروصدا میزدم اما حوابی نبود ، حالم بد بود خب، درک نمیکردم

      خلاصه اون شب گفتم من دوباره میخوام یه چیزی بزنم، حتما رفیق ناپاکم بیداره( سابقه داشت من هرشب نصف شبم میخواستم میرفتم ازش میگرفتم)

      لباس پوشیدم برم که قبل رفتن دوباره قلبم رو به خدا کرد و گفت خدایا یکاری کن جور نشه من برگردم

      باورت نمیشه ، رفیقم گفت چیزی ندارم ، یعنی یکی از غیرممکن ترین چیزا برام این بود این بشر بگه الان موادی ندارم ، شل شدم و گفتم خدایا شکرت جلوی هوس منو گرفتی

      اون شب با همه خوب و سختیاش گذشت ، الان که دارم برات پیام میدم شکر خدا یک انسان صفرکیلومترم ، یعنی برگشتم به روز تولدم ، به هیچ موادی اعتیاد ندارم. سختترین و غیرممکن ترین هدفم تیک خورده ، دو هفتست که سلامتم و هیچی از این قدرتمند کننده تر نیست برام که تونستم غول بزرگیو سر به نیست کنم ، پس میتونم به خیلی از خواسته هام هم برسم ، با طی کردن همین راهی که اومدم

      ببین این مغز چقدر نارفیقه با ادم ، تو همین روزا هم ناشکر میشم نسبت به زندگیم. یادم میره بابا ده روز دوهفتس پاک شدی بعد هفت سال ، خدا کمکت کرد وگرنه تو هیچی نبودی ، پس لااقل جلو خدا گردنکشی نکن

      چند شب پیش که برتف کامنت گذاشتم ، حالم بینهایت ناجالب و بیریخت بود ، فقط هم مالی

      نگاه کردم به زندگیم ، دیدم ول شدم و بی هدف، بیکار شدم و هیچ ایده ای برای کسب و کار هم ندارم

      دیگه گیوآپ کردم ، رفتم پشت بوم گفتم خدایا تو منو سرویس کردی ، دیگه نمیخوام ثروتو ، دیگه بدم میاد اینقدر تلاش میکنم اما هیچ جوابی بهم نمیدی ، کو پس معجزه هات؟ بابا من دیگه هیچی ازت نمیخوام دیگه فایل استادو گوش نمیکنم

      تو همین حال که واقعا آخرت ناچاری بودم شب گرفتم بخوابم باز این خدا دست برنداشت. کار خودشو کرد (انا علینا للهدی)

      موقع خواب بهم میگفت برو قدم دوم جلسه سوم رو گوش کن ، من حالم بد بود اهمیت ندادم اخه قول دادم دیگه دنبال این مباحث نباشم از بس بینتیجه بودم( با اینکه به کمک همین اگاهی ها پاک شدم تو این چند روزه اما ذهن از یاد می‌بره)

      خب صبح شد و دوباره حسم گفت قدم دو جلسه سه

      اقا ما گفتیم باشه و کم آوردم جلوی خدا و گفتم چشم و رفتم توی یه پارکی که بوی گل‌های بهاریش هنوز نوک دماغمه نشستم به دیدن این فایل

      فقط میتونم بگم سبحان الله

      من چیا دارم گوش میدم؟ چقدر من تو درو دیوارم پس ، فهمیدم بدجوری بدجوری بدجوری سفت و سخت چسبیدم به ثروتمند شدن ، همه درگیری های ذهنیم اینه چرا پولدار نمیشم ، چرا پول طرفم نمیاد ، دوباره یادم اومد قانون چیه ، ورودی هات کانون توجهتو شکل میدن کانون توجهت احساس خوب در تو شکل میده و احساس خوب که جهت دادی بهش باوراتو شکل میده

      من اینو کلا یادم رفته بود و روزی نیم ساعت می‌شستم یه فایل رندوم گوش میکردم خیال میکردم داره یه کارایی انجام میده ، حالمم همیشه بد بود چون توجه کامل من روی بی پولی و نداشتن درامد و بیکاری بود ، یکسره دنبال کار و پول بودم، خلاصه کنم که بعد گوش دادن به این آگاهی ، درها به روم باز شد ، یه چیز میگم یه چیز میشنوی

      از یه شرکت معتبر تماس‌گرفتن برای همکاری ، یکی از دوستانم درخواست طراحی دوتا سایت رو ازم کرد ، همین دوستم گفتم یکسری طلب دارم برام پیگیری کن وصول شه بخشیش برای تو ، ببین اصلا و ابدا رنگ پول و درامد رو من نمیدیدم ها ، از زمانی که این فایل رو گوش دادم دنیا روی دیگه خودشو نشونم داد

      حالا دارم میفهمم کجای کارم ایراد داشته ، من چسبیده بودم به خواستم

      قبل این داستانا ، یه هدایتی از خدا خواستم ، اونم طبق باورهای قدم اول که چندروز بود گوش میدادم

      گفتم خدا من میخوام روی تاریخ و ایران باستان کار کنم ، کار مورد علاقم اینه ، من از اینکه بدونم در زمانهای قدیم مکانهای تاریخی و اشخاص تاریخی چطور بودن عشق میکنم لذت میبرم ، گفتم من میخوام این مسیرو طی کنم ، پولی هم ندارم خرج خانوادمو بگذرونم ، یه کاری بکن یه شغلی داشته باشم که هم تمرکزمو نگیره هم یه پولی بعنوان کمک خرجی برسه دستمون تا من در زمینه موردعلاقم حرفه ای بشم یعنی زمان داشته باشم برای مطالعه کردن و درگیرش شدن و و و همونایی که خودت میدونی

      آقا دوباره میدونی خدا چیکار کرد؟ برای مصاحبه با یه شرکتی رفته بودم بیرون، حین مصاحبه که از طرف رفیقم دعوت شده بودم یه حال گیری اساسی از سمت مدیر اونجا داشتم ، قشنگ یه تضاد یه اتفاق و صحنه نادلخواه

      یکساعت بود نشسته بودم و داشتم فرم پر میکردم تا اینکه اومدن صدام زدن رفتیم برا مصاحبه ، از قضا دوستم تازه رسیده بود

      اقا بعد از کلی صحبت کردن ، یکدفعه دیدن من کارت پایان خدمت ندارم ، طرف رنگ به رنگ شد و یه جوری راجب غیرقانونی بودن استخدام افراد مشمول خدمت صحبت کرد یه جوری سند جلوم گذاشت که گفتم اقا نخواستیم ، من فکر میکردم رفیقم میدونه من سربازی نرفتم و به اونها اطلاع داده اما بنده خدا نمیدونست،

      تو حین برگشتن با توجه به باورهای خوبی که از قسمت ده و یازده و 12 روانشناسی ثروت یک داشتم (اونروزا زیاد گوش میدادم) یه حسی بهم گفت این تضاده و خواسته تو در این تضاد نهفتس

      دیدم اقا درست میگه، خدا بهم ثابت کرد خواسته های تو ، در دل تضادهاییست که برات رقم میخوره

      کلمه سربازی شد حک روی مغزم

      دیگه از در و دیوار مطالب و صحبت هایی میشنیدم که میگفت سربازی الان خوبه سربازی فلان شده بیسار شده، و منو به این نتیجه رسوند که اقا بهترین شغلی که خدا میتونست برام خلق کنه همین بود ، سربازی

      من چند ساله نرفتم و اصلا و ابدا اعتقادی به رفتن نداشتم ، از طرفی خانواده دار هم بودم میگفتم شرایطش دیگه نیست و نمیشه رفت

      اما این اواخر قشنگ خواسته هام با شرایطم وقف پیدا کرده ، سربازی یه ایده ای از سمت خداست برام که اگه برم فقط خودش میدونه چقدر حال خوب و اتفاقات خوب برام رخ میده ، با اینکه خودش در قران گفته از قدم بعدیت صحبت نکن اما این رو بهت گفتم تا یه ردپایی مثل خودت از خودم بذارم

      سربازی برم دوماه اول آموزشیه ، خدا میدونه کجا میفرستنت ، من که خواستم اینه در مسیر موردعلاقم باشم ، حالا فکر کن آموزشیت هم در یه مکان تاریخی باشه ، یا مکانی سرسبز و بهشتی مثل شمال و کرمانشاه

      دوماه انگار رفتی مسافرت ، تک و تنها. خانوادمم هم با آغوش باز پذیرفتن ، مادرخانومم از همه بیشتر استقبال کرده و میگه زن و بچت بیان دوماه اینجا خودمون مواظبشونیم( صد البته من از زندگی یعقوب درس گرفتم و یوسفهامو به بنده های خدا نمیسپارم ، بلکه به خودش میسپارم شون)

      خلاصه بعد دوماه هم چون متاهلی میفرستنت شهر خودت، با حقوق خوب و ساعت کاری اداری( یعنی شش الی هشت ساعت)

      چقدر دوست پیدا میکنم، چقدر وقت دارم روی خودم و مسیر مورد علاقم کار کنم ، چقدر بیشتر به مباحث نظامی آشنا میشم ، چقدر اتفاقات خوب قراره برام بیفته. مطمئن هستم خداوکیلی یقین دارم این سربازی همش خوشی همش احترام همش خنده همش تفریح همش پیشرفته برام

      خلاصه آبجی اینارو بهت گفتم تا هم یه ردپایی بشه برام ، هم عمل کرده باشم به الهامم ، هم یه چیزیو آخرش بهت بگم و برم

      تو آیه 39 سوره اعراف( نمیدونم 39 بود یا 89) شعیب به قومش میدونی چیه میگه؟ میگه مارا نسزد که از آیین خدا به آیین شما بازگردیم مگر اینکه در مشیت این الهه، که پادشاه است باشد

      میدونی این آیه و اتفاقات زندگیم چیو بهم میگه؟ میگه فکر نکن در مسیر تو هر حالی داشته باشی هرچقدر افکارت وِل باشه هرچقدر توجهت به اتفاقات و شرایط بد زندگیت باشه هر چقدر احساست بد باشه قرار نیست اتفاق بدی برات رخ بده ، شعیب هم که باشی مواظبی که از مشیت الهی خارج نشی و ایمانت به خدا کم نشه، امیدتو از دست ندی ، توکل کنی به فرمانروایی که صاحب عرش عظیمه ، در مشیت الهی باقی بمونی (همواره و همیشه و یکسره) در کنارت فرمانروارو داری

      میدونی آبجی خدا میدونه این کلمات رو میخواستم قدم دوم قسمت هفتم بذارم اما نشد ، انگار قرار بود بین خودمون گفته شه و همینجا هم گفته شه ، امیدوارم همینطور مورد محبت خدا باشی و نور دلت روشن باشه ، خیلی ازت ممنونم که هستی و میای برامون کامنت میذاری و نشونه های خدارو از زبون خودت به ما میگی ، محافظت شده در گنبد آهنین خدا باشی خواهر گلم

      با آرزوی سلامتی و دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1343 روز

      سلام سعیده جان

      چقدر خوشحال شدم که به یک همچین مدیرعامل خوبی برای کار جدیدت هدایت شدی

      و همچنین آزادی که در کار و زندگیت به وجود آمده اینکه ساعت کاریت کاملاً دست خودته ، خیلی خوبه خداروشکر واقعاً

      واقعاً خدارو صد هزار مرتبه شکر

      انشالله که این همون کاری باشه که بهش علاقه داشته باشی یا حداقل قدمی باشه برای نزدیک تر شدن به کار مورد علاقه ات

      چون اون موقع واقعاً با تمام وجود عشق و حال داری میکنی

      در مورد آموزش و مطالعه در مورد کار جدیدت هم اصلاً لازم نیست استرسی بشی سعیده جان

      چون دقیقاً یادمه استاد توی جلسه هشتم دوره عزت نفس میگه که شما وقتی یک چیز جدیدی رو شروع میکنید به یادگیریش ، وقتی که کار میکنی و ادامه اش میدی یکسری ارتباطات جدید عصبی توی مغزمون ایجاد میشه و باعث میشه که کار برامون راحت تر میشه میدونی مثل چی؟

      مثل کش cache مرورگر

      همون مَستِک :)))

      هر چند که تو خودت قبلاً این تجربه رو داشتی و بهتر از من میدونی

      همون اورژانس کودکانی که گفتی

      چون برای خودم هم اینجوری شده دیگه

      جدی ها دقت کردی!

      ببین خدا چه جوری اون موقع هدایتت کرد به اورژانس کودکان که عملاً برای تو یک کار نسبتاً متفاوتی بود که الان تو ، در این کار جدیدی که وارد شدی چندان فشار ذهنی بهت وارد نشه ، چون همون کار سه ماه پیشت در اورژانس کودکان یک منطق برای الانت شده

      یعنی خدا اینجوری کارها رو برای آدم انجام میده

      ای خدا

      واقعاً آفرین از اینکه با تمام وجود میخواستی بفهمی که خدا چه چیزهایی بهت میگه و بعد هر زمان که میفهمیدی که خدا داره چی بهت میگه همون موقع بهش عمل می کردی حالا میخواد هر چی باشه مهم اینه در راستای درخواست هات از خداوند بوده

      امیدوارم یک عااااالمه اتفاقات خوب و نعمت های بیشتری وارد زندگیت بشه

      راستی یک سوالی ازت میخواستم بپرسم سعیده جان

      سوال اینه که شما وقتی میخوای یکسری آیه های قرآن رو بخونی از اینکه باورهات قوی تر بشه آیا به صورت کاملا‌ً هدایتی میخونی یا اینکه نه بر اساس یکسری ریشه کلمات که از قبل در آوردی شون میخونی؟

      سوال بعدیم اینکه برای اینکه بهتر و واضح تر بفهمم که خدا داره چی بهم میگه و اصاً این موضوع رو توی خودم تقویتش کنم به نظرت چیکار کنم خوبه؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      خدای خوب و مهربانم

      امروز یک بار دیگه همزمانیهای زیبا و بینظیرت رو رزق من کردی… چقدر من از دیدن این همزمانیها دلم گرم میشه. حس میکنم که خدا داره بهم چشمک میزنه و میگه برو… حواسم بهت هست….

      فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا

      درراستای تایید و تحسین این همزمانیها، اینجا ثبتشون میکنم که همیشه یادم بمونه چقدر خدا هوامو داره:

      امروز برای فایل نشانه ام یه کامنت نوشتم، و یاد این آیه از سوره شرح افتادم:

      فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾

      پس هنگامی که از کار مهمی فارغ می‏شوی به مهم دیگری پرداز!

      رفتم سرچش کردم و از روش کپی کردم و حالا اینجا، دوباره من رو هدایت کردی به کامنت یکی از بندگان صالحت و تمام سوره رو دوباره با هم خوندیم.

      همزمانی دوم رو درست یادم نیست مشغول چه کاری بودم، شاید اون موقع که توی پینترست دنبال بکگراند میگشتم یا وقته دیگه ای بود،…. به هر حال، یه لحظه یادم اومد به این آیه که مدتی پیش روی یه بکگراند قشنگ نوشته بودمش و گذاشته بودم پس زمینه گوشیم:

      فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

      پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

      و الان دوباره اینجا بهش هدایت شدم… خدایا شکرت

      سعیده جان، اونجا که نوشتی گوشی رو قطع کردی و سجده شکر به جا آوردی، من هم سجده شکر به جا آوردم از این همه کارکرد دقیق و درست قوانین.

      خیلی برات خوشحالم بنده خوب خدا

      برات سلامتی و آرامش و شادی آرزو میکنم.

      وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ ﴿48﴾

      و در برابر دستور پروردگارت شکیبایى پیشه کن که تو خود در حمایت مایى و هنگامى که بر مى ‏خیزى به نیایش پروردگارت تسبیح گوى.

      وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ﴿49﴾

      و پاره‏ اى از شب و در فروشدن ستارگان تسبیح‏گوى او باش. (سوره طور)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سنا هنری گفته:
      مدت عضویت: 1763 روز

      سعیده جانم سلام

      نمیدونی چقدر خوشحال میشم هروقت که میبینم کامنتی گذاشتی، این ردپاها نه تنها به خودت کمک میکنه، بلکه در ما هم ایمان عجیبی رو روشن میکنه.

      من به یاد ندارم کامنتی از تورو خونده باشم و اشک‌هام ناخودآگاه از معجزات خدا و هدایت‌هاش سرازیر نشده باشه. تو دلم یک نوری روشن میشه که میگه پس میشه پس میشه پس خدا حواسش هست.

      ناگفته نماند که تا همین الان خدا خیلی هدایتم کرده و معجزاتش رو دیدم، ولی انسان هم فراموشکاره و هم عجول. ذوق دارم برای نتیجه‌ی اصلیی که میخوام اتفاق بیفته. دلم میخواد ببینم این همه میگم دروناً تغییر کردم و این تغییر رو آوردم تو شخصیتم، چجوری با زدن تارگت اصلی خودش رو نشون میده :) یک سری ترس‌ها و نجواهایی که میاد بهم میگه تو نمیتونی، تو حتی تو ذهنت هیچ الگویی نداری که چه حسی رو قراره تجربه کنی یا چجوری قراره باشه، ولی من دقیقا میخوام برسم و شهامتم رو بیشتر نشون بدم :)

      راستی یک سوالی خیلی ذهنم رو درگیر کرده، از تو عزیزدل که معجزه‌ی اصلی تازه ای رو داری میخوام بپرسم، آدم وقتی به اون چیزی که میخواد میرسه، آرامشش بیشتر میشه؟ یعنی اون رسیدنِ به بیشتر شدن حس خوبش کمک میکنه؟ :) تواناییش توی کنترل نجواهاش بیشتر میشه؟:) بیشتر تو حس خوب میمونه؟

      راستی از وقتی گفتی روی شونه‌های خدا میشینی و پیش میری، منم مدام به خودم اینو میگم :))

      دختر ولی تو واقعا تحسین برانگیزی که در قلبتو به روی خدا باز کردی

      و البته که فتبارک الله احسن الخالقین :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      لیلا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1084 روز

      سلام بر سعیده عزیزم که چند وقتی هست کامنتهای توحیدیش رو دنبال میکنم و کل کامنت هاش رو ذخیره کردم و هر بار اونها رو میخونم اشک میریزم و تحسینش میکنم و با خوندن اونها انگار فرکانسم روی توحید تنظیم میشه و افت انرژیم برای اون روز جبران میشه و هر بار از خدا درخواست میکنم که خدایا اگر راه هدایت و مسیر رو به سعیده نشون دادی حتما به من هم نشون میدی خدایا اگر سعیده تونسته حتما من هم میتونم و هر بار که خواستم کامنتی واست بنویسم ، نتونستم

      دلیلش رو نمیدونم ولی شاید دلیلش احساس کمبوده که سعیده تو این مدته کم کلی پیشرفت کرده و تو نه ، سعیده ایمان نشون داده و تو نه ، سعیده …

      با وضعیت الان من که نتایج واسم قابل قبول نبوده و طبق نوشته هات که سه ماه پیش در چه موقعیت بدی بودی من هم توی شغل خودم استرس کاری شدید و روبه رو شدن با همکارهایی که تحملشون واسم سخته . به شغلم علاقه مندم ولی پیشرفتی توی اون کار نداشتم و درامدی ناچیزی ازش دریافت میکنم اینها باعث شده بود که

      اصلا نتونم به خودم اجازه بدم که کامنتی بنویسم و میگفتم کامنت بنویسی که چی ، اگر راست میگی عمل کن به اون راهی که سعیده در پیش گرفته و استقامت نشون داده ، توکل کن

      بزار نتایج بیاد کامنت هم مینویسی .‌‌..

      سعیده جان

      چقدرررر این تیکه از کامنتت که در مورد ریس عاملت بود رو دوست داشتم و این تیکه رو چندین بار خوندم و داشتن همچین ریسی رو توی ذهن و قلبم حسش کردم

      الان با خوندن این کامنتت که میگی خوب بود از خودم رد پایی گذاشتم تا بدونم قبلا کجا بودم و به کجا رسیدم و حرف استاد حقه ، منم به خودم گفتم لیلا

      اگر روی خودت داری کار میکنی تا باورهات رو نسبت به خدا تغییر بدی ، اگر تلاش میکنی در هر شرایطی حال خودت رو خوب نگه داری ، اگر ایمان به غیب داری و به مشت بسته خدا اعتماد داری که درها واست باز میشه و وضعیتت تغیر میکنه پس کامنت بنویس و از خودت رد پایی به جا بزار و اینجوری ثابت کن که قراره متعهدانه تر روی باورهات کار کنی و میخوای خدا رو برای هر کارت از کوچکترین تا بزرگترینش دخالت بدی و میخوای روی خودت کار کنی و کار کنی و کار کنی

      تا نتایج از راه برسه و بیای اینجا بنویسی که خدای من و سعیده یکیه و خدا بین بنده هاش فرقی قائل نمیشه قانون برای همه یکسانه اگررررر ما تغییر کنیم اگر ما وجودش رو باور کنیم اگر ما بهش توکل کنیم و ایمان بیاریم که فقط اونه که میتونه به اوضاع زندگیم رسیدگی کنه

      خدایا خودت قلبمون رو روشن کن و هر روز ایمانمون رو به نیروها وقدرتت به رحمانیتت بیشتر کن

      خوشحالم که تونستم کامنت بزارم خوشحالم که به نجوای ذهنم غلبه کردم و از اینکه بین دوستانی هستم که هر بار با خوندن کامنتهاشون شور زندگی و امید برای ادامه دادن رو در من زنده میکنن خدا رو شاکرم و بهشون افتخار میکنم و از خدا میخوام پیشرفتهای دوستانم هر روز بیشتر بیشتر بشه و این پیشرفت اونها راه رو برای پیشرفت دیگران هم هموار کنه

      سعیده جان ارزوی بهترینها رو واست دارم در هر جنبه از زندگی و مثل همیشه مشتاقممم برای خوندن کامنتهای توحیدیت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      لیدا موسوی نسب گفته:
      مدت عضویت: 2040 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      یعنی یه جوری کامنت هاتو دنبال میکنم،مثل اینه که دارم یه داستان زیبا رو دنبال میکنم.که دوست دارم از معجزات هر روز خبر دار بشم.

      به دوستمون فاطمه جان هم که میتونه باهات در ارتباط باشه ،قبطه میخورم که میتونه باهات صحبت کنه

      عزیز دلم

      بنویس همیشه واسمون بنویس

      هم خوشحال میشیم بابت موفقیت هات و هم به ما قدرت میدی برای حرکت کردن و پا روی ترسها گذاشتن

      واقعا آفرین عزیزم

      در راه جدید موفق باشی

      من هم پرستار بودم که کنار گذاشتم

      به قول دوستمون ،خدا خیلی قشنگ همه چیز رو میچینه که شاید اون لحظه خِیریت رو درک نکنیم ولی به قول استاد خداوند خیر مطلق رو برای ما میخواد.

      و اون کار سخت کودکان برای این بود که الان کار واست راحت هست و شما که اون سختی رو تونستی تحمل کنی این دیگه واست آب خوردن هست.

      عزیزم منتظر کامنت های زیبا و قرآنیت هستم.

      موفق باشید دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الهام رمضانپور گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلامممم به سعیده نورانی

      دخترررر تو کجایی، دقیقااا کجایی

      یهو غیب شدی..نمیگی ما نشستیم ببینیم قصه زندگی سعیده با کارگردانی خدا چی شد..ب کجا رسید…وقتی ایمیلم چک کردم و دیدم پیام اومده الهام عزیز، سعیده شهریاری در فلان قسمتهای سایت…نمیدونی چقد خوشحال شدمم..آخه میدونی سعیده همیشه از کامنتات یه درسی میگیرم…میدونستی با کامنت گذاشتنات داری به گسترش جهان کمک میکنی.

      کامنت امروزت ایمان،عمل به ایده، مستمر کارکردن رو بازم به ما یاداوری کرد…و قسمت قشنگ نوشتنت اونجایی که گفتی سرت روی پاهای خداست …وای اصلا غش کردممم.

      سعیده هیچ میدونی فیلم نامه نویس هو هستی…عاقا ما هی کامنت رو خوندیم ببینیم الان شغل جدید چیه..رسیدم به ته کامنت دیدم ننوشتی…گفتم ای دختر بلااا مثل فیلم نامه نویسای حرفه ایی که یه اتفاق مهم رو نشون نمیدن و فقطاشاره میکنن و بیننده ها رو توی آمپاس میذارن..همینکارو با ما کردی…

      خلاصه سعیده جونی زیبااا و نورانی خیلی دوستتت داریم و منتظر خبرای خوش هستیم..

      بوس به روی ماهت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1317 روز

      سلام و درود به شما دوست عزیزم.

      سعیده جان امروز از خداوند هدایت خاستم.تا بیشتر این مسیر رو با توکل و ایمان بخودش پیش برم!..

      و اینجا جای صلات منه!صلاتی که میدونم هر لحظه برای تمامی کارهایم ‘بهش نیازمندم.

      و من با کنسل شدن گوشیم..و خاموش و روشن کردنش.. ایمیل شما برام فرستاده شده..

      چیزی تو درون من بهم گفت برو کامنت سعیده رو بخون.

      و نتیجه کاری شما با ریئسی مثل همون چیزی که در دفترتون یاداشت کرده بودین …و این صحبت این شخص بزرگوار برای شما..و نوشتن این کامنت تو این صفحه نوری رو در دلم بوجود اورد..تا یادم بماند….

      پاشنه ایی که سالیان سال دلخوش به انجامش بودم رو کنار بزارم.

      و بیشتر روی صبر و استقامتم در این مسیر کار کنم..

      و بدونم مسیر فقط با ارامش و لذت بردنه..نه هیچ تقلایی..

      و نکته بعد این صحبت زیبای شما در مسیر درست و کار کردن روی ایمان و باورهایم.باورهای توحیدیم..

      احساس میکنم اینروزا باید خیلی تسلیمش باشم..باید شکیبا باشم..چون من الان آماده دریافت خاسته ام میباشم..باید این تسلیم بودن محض رو داشته باشم.و ارامش بیشتری داشته باشم تا پلن بعدی وارد زندگیم و حرکتم باشه…

      تشکر از شما که داریید توحید رو یکدل و یکصدا بر قلبمون جاری میکنید..

      تا مدام بهمون یاداوری بشه این احساس درونی تسلیم بودن!

      به امید بهترین برای تمامی دوستان عزیز توحیدیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1107 روز

      سلام سعیده ی عزیز

      بی نهایت خوشحال شدم ازینکه کامنتت رو خوندم بی نهایت تحسین برانگیزی بی نهایت شجاعی و پاسخش رو داری میگیری

      چقدر صحبتهای مدیرت طبق قانون بود تو لایق اینکه همچین جایی با همچین ارامشی کار کنی رو داری تو لایق ثروتی تو لایق شغلی هستی که بهت ارامش بده نه ازت ارامش بگیره تو بی نظیری دختر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      عاطفه خواجه گفته:
      مدت عضویت: 1777 روز

      سلام قشنگترین و توحیدی ترین سعیده دنیا

      اول بهت تبریک میگم بابت ایمان و توکلت، بابت جا نزدنت و بابت حرکت و رو به جلو رفتنت

      یه تشکر ویژه و از ته قلبم ازت دارم برای اینکه بهم یاد دادی با خدا قدم بزنم و حرف بزنم.

      از وقتی یادمه با خدا حرف میزدما ولی انگار گاهی باور نمیکردم داره جواب میده، فکر میکردم خودم دارم با خودم حرف میزنم

      تا اینکه توی چندتا از کامنت هات دیدم میگی با خدا پیاده روی رفتی و باهاش صحبت کردی

      اولین باری اینکارو کردم با تماااام قلبم فهمیدم که داره جواب میده و ببین حتی بهم گفت کجا برم و یه خرید داشتم که از هرجا میپرسیدم اون وسیله مورد نیاز منو نداشتن، بهم گفت برو فلان جا، اول یکمی شک کردم بعدش به حرفش گوش دادم و دقیقا همونجا وسیله مورد نیاز منو داشت، انقدر باهاش حرف زدم حتی بهش گفتم اگه واقعا تو داری جوابمو میدی بهم نشونه بده و به بهترین شکل ممکن نشونه هاشو برام فرستاد

      سعیده سعیده نمیدونی چقدر ازت ممنونم

      سعیده قشنگم الان یکی از مورد علاقه ترین کارهام اینه که با خدا برم بیرون و قدم بزنم و حرف بزنیم. باور میکنی که حتی برای تغییر باورهام باهاش حرف میزنم و بهم جواب میده، مثلا میگه حرف منو قبول داری؟ میگم اره میگه پس توی این زمینه اینطوری فکر کن، اینو باور کن، و من مگه میتونم باور نکنم؟ برای من بهترین راه برای تغییر باورهام شده همین که خدا بهم میگه و درجا احساس میکنم اون باورهای سخت و محکمم چقدرررر راحت تر داره تغییر میکنه تا وقتی که هی تلاش میکردم با روش های مختلف دیگه باورامو تغییر بدم، اونا هم خیلی تاثیر داشت ولی بزرگترین تاثیر رو حرف خدا روی باورهام میذاره،

      سعیده یه نکته مشترکی که ما باهم داریم اینه که منم دقیقا دنبال کار بودم و الان خدااااا واقعا خدا منو هدایت کرد به یکی از بهترین آتلیه های کرمان و من اونجا مشغول به کار شدم، کار مورد علاقه م.

      امروز روز سوم کارم هست و سعیده وقتی بهش فکر میکنم که اصلا چجوری شد که من هدایت شدم باورم نمیشه. وقتی بهش فکر میکنم گریه م میگیره.

      سعیده میدونی کی دقیقا ذهن من نسبت به کار آروم گرفت؟ دقیقا توی روز اولی که با خدا رفتم پیاده روی و باهاش حرف زدم و راهنماییم کرد

      آرووووم شدم

      قبلش فکر میکردم به خدا توکل دارم ولی حتی خودمم نمیدونستم دارم تقلا میکنم

      حتی درک این مفاهیم هم تکامل میخواد

      توحید تکامل میخواد

      سعیده ازت خیلی ممنونم واقعا تو با اون ایده رویاییت خیلی به من کمک کردی

      بهترین ها برات رقم بخوره قشنگترین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1839 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

      سلام به سعیده نور خدااا

      قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلَا تَحْوِیلًا

      بگو: آنهایى را که جز او خدا مى‌پندارید، بخوانید. نمى‌توانند بلا را از شما دور سازند یا آن را نصیب دیگران کنند.

      چقدر دوستت داشتم رو در رو ببینمت و تحسینت کنم و با یستم و دست بزنم برات…..

      سعیده خانوم بهت افتخار میکنم و خدارو شکر میکنم واس بودنت.دمت گرم

      که اینقدر قشنگ الله رو شناختی….

      سعیده یه احساسی دارم پیرو حرفات انگار برا من نوشته بودی که حسین نگران نباش همین مسیری رو که داری میری قشنگتر و با تمرکز بالاتر برووو رسیدی به اون چیزی که میخوای نگرانم نباش…

      میدونی ویژگی خاص تو چیه از همهمه جدااا شدی و با خدای خودت رفیق شدی

      میدونی توانایی تودر چیه اینه که تعهد داشتی و استمرار و دوره‌های رو مو به موضوع و مویرگی دنبال کردی.

      میدونی پارتی تو کیه قرآنی رو که به قشنگی یاد گرفتیم مو به مو اجرا کردی تو زندگیت

      میدونی حمایتگر تو کیه الله و فقد الله ،،،،،،،،

      الله نگهدارت باشه رفیقم حال دلت قشنگ باشه در پناهشششش

      دوست دارم داد بزنم و فریاد بکشم جزززززززز تو هیچکس نیستتتتتتتتتتتت یارو یارووووووووووووو

      به امید خدا در آینده نزدیک در مکان و زمان مناسبش مبینمت…..

      وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ(انبیا83)

      و ایّوب را یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا داد: به من بیمارى و رنج رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانانى.

      در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا اسگندری گفته:
      مدت عضویت: 692 روز

      به نام الله که زیباترین کلامه دنیا ست سلام سعیده جان واقعا تحسینت میکنم به خاطره باورهای خوبت وچقدر خدارو خوب درک کردی و کامنت زیبای که نوشتی بله وقتی در مقابل خدا تسلیم باشی خدا برات بهترین هارو رقم میزنه برات آرزوی موفقیت دارم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1343 روز

      سلام سعیده جان

      خوشحالم که خداوند اجازه داد دوباره برای این کامنت ارزشمندت پاسخی بنویسم

      دو تا سوالی که چند روز پیش ازت پرسیدم رو خودِ خدا همون فرداییش هدایتم و فهمیدم

      خیلی راحت تر و سریعتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم

      یعنی یه جورایی من توی ذهنم موضوع هدایت رو شاید برای خودم پیچیده کرده بودم

      و از طرفی هم نمیدونم چرا اصلاً حواسم نشد تا سریعتر به جواب برسم

      دقیقاً استاد عباسمنش توی جلسه هفتم قدم اول مفصل در مورد همین سوال پرسیدن از خدا صحبت میکنه که اتفاقاً بهترین کسی که میتونم ازش سوالی که برام پیش میاد بپرسم خودِ خداست

      و خدا هم واقعاً از بی نهایت طریق جوابم میده

      این روزا دارم سعی میکنم ارتباطم رو با خداوند قوی تر کنم چون با دیدن یک کسی مثل تو خیلی این ایمان در من بیشتر شده که اگر میخوام هر آنچه که دوست دارم رو در زندگیم تجربه کنم فقط کافیه از خداوند درخواست کنم و خداوند هم واقعاً اجابت میکنه

      یه آیه ای از توی قرآن دیروز داشتم می خوندم که خدا گفته بود ایوب پیامبر از خدا درخواست میکنه

      میدونی چه درخواستی؟

      سوره انبیاء

      وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِینَ (٨٣)

      و ایوب را هنگامى که پروردگارش را ندا داد که: مرا آسیب و سختى رسیده و تو مهربان ترین مهربانانى

      فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَهٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ (٨۴)

      پس ندایش را اجابت کردیم و آنچه از آسیب و سختى به او بود برطرف نمودیم، و خانواده اش را و مانندشان را همراه با آنان به او عطا کردیم که رحمتى از سوى ما و مایۀ پند و تذکرى براى عبادت کنندگان بود

      آخرش میگه این یک تذکری برای عبادت کنندگان هستش

      یعنی برای کسی که به خداوند باور دارد و بندگی خدارو می‌کند یعنی من میتونم خیلی راحت هر چیزی که بخوام رو ازش درخواست کنم

      خودِ این آیه هم با هدایت های خودش بوده که از قرآن خوندم

      روی این مورد هم دارم کار میکنم که بهتر و واضح تر بفهمم که خدا داره چی به من میگه ، اون چیزی که توی ستاره قطبیت همیشه مینویسی خیلی به من هم تونست کمک کنه این مورد درخواست کردن ها از خداوند رو

      خلاصه خداوند از بی نهایت طریق جواب سوالاتم و درخواست هایم رو میده

      سعیده عزیزم مطمئناً اگر بهت خدا الهام می‌کرد تو جواب سوالم رو میدادی چون تو طبق الهاماتت عمل میکنی تو آدم بسیار مهربون و با شخصیتی هستی اینو خیلی خوب فهمیدم ، ولی خدا خواست خودش جواب بده تا به من بفهمونه که فقط کافیه از من درخواست کنی

      من هم بیشتر باید طبق الهاماتم عمل کنم ، اینجوری زندگی خیلی زیباتر و پر خیر و برکت تری خواهم داشت

      امیدوارم همیشه در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار بگیری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    شیما صحت گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    با سلام به استاد عزیزم که هرگز نمی توانستم تصور کنم، کسی بتوانند همچون یک مرشد چنین تاثیری در زندگی من بگذارد.

    این اولین کامنت من در این سایت است. گرچه تقریبا تمام فایل های دانلودی و تمامی دوره های شما را تهیه کرده ام.

    علت اینکه الان دارم کامنت میذارم، این است که ما در حال فروش و خرید واحد مسکونی هستیم. یعنی تقریبا هر چه سرمایه داشتیم را فروختیم تا به نحو احسن تبدیل کنیم. و این وسط به کلی چالش برخوردیم. همه کارها عین یک کلاف در هم پیچیده شده است. و همه چیزهایی که باید خوب پیش می رفت ، تاب خورده است. مثلا پرونده سندمان در بایگانی ثبت آتش گرفته! مسئول دفترخانه ای که مدارک پیشش بوده، مغضوب و متواری است! تا پیش از این تاییدیه آسانسور برای انتقال سند نمی خواستند ولی ناگهان، این به چک لیست شان اضافه شده!

    وهمه اینها را اگر از نگاه کسی که قانون را می داند نگاه کنی، بدشانسی نیست. می فهمی یک جای کار خودت ایراد دارد. باورهایی نادرست است. ترمزهایی این وسط مانع ران شدن درست برنامه می شود. پس می آیی و جراحی می کنی، ذهنت را که من چه باورهایی را دارم اجرا می کنم که نتیجه اش اینها شده؟

    علت اینکه دارم الان کامنت میذارم، تمثیل جالبی بود که در حال حل این چالش به ذهنم رسید.

    اینکه اگر جهان را عین یک فروشگاه بینهایت بزرگ تصور کنیم، که از هر چه ما باهاش سروکار داریم، بی نهایت مورد در قفسه ها چیده شده است. اینکه ما کدام گزینه را در سبد انتخاب مان میگذاریم، به این بستگی دارد که در مورد آن موضوع چه چیز را باور کرده ایم.

    مثلا می خواهی بروی فلان اداره، در فروشگاه جهان، بینهایت مدل کارمند در قفسه ها چیده شده، ولی اینکه کدام کارمند با شما مواجه شود، را شما انتخاب می کنید، بر اساس باورهایتان. اگر باور داشته باشید که همه کارمندها فقط با رشوه کار می کنند و فقط می خواهند کار را انجام ندهند و درستکار نیستند، از قفسه جهان همان مدل کارمند را انتخاب می کنید و وقتی به اداره مراجعه می کنید، با همان نوع کارمند مواجه می شوید، و جهان به شما اثبات می کند که درست فکر کردید.

    ولی اگر این باور را داشته باشید، که بسیاری از کارمندها درستکار هستند و صبح را برای کمک و راه انداختن کار انسانها آغاز می کنند و جز رضایت خداوند چیزی دیگر برایشان اهمیت ندارد، از فروشگاه جهان آن جنس کارمند را انتخاب می کنید. و جهان بهت اثبات می کند که درست فکر می کنی.

    و فکر کنید که در یک روز، بی نهایت چیز از فروشگاه جهان انتخاب می کنیم. که هفته ما و سال‌های ما و عمر ما را تشکیل می دهند.

    این تمثیل بسیار برای من جالب بود.

    انگار که چراغی در ذهنم روشن کرد. دوست داشتم آن را با گروه دوست داشتنی عباس منش به اشتراک بگذارم.

    نمی دانم نهایت کار ما چه خواهد شد، ولی یک دانشگاه بزرگ برای من بوده است. احساس می کنم هر آنچه را در تئوری و کلام آموخته بودم را به چالش کشیده است و عین یک کارگاه آموزشی عملی و سخت برای من است. امید دارم که دانشجوی خوبی برای این کورس آموزشی باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 207 رای:
    • -
      زینب ندرلو گفته:
      مدت عضویت: 1002 روز

      سلام شیمای عزیزم

      وقتی این فایل استاد رو سایت قرار گرفت بعد گوش کردن میخواستم کامنت بنویسم اما ایندفعه یه صدایی درونم گفت اول کامنت ها رو بخون بعد شروع به نوشتن کن

      دیروز یه مقدار از کامنت ها رو خوندم و بعد یکم خسته شدم و گفتم فردا صبح شروع میکنم لحطه ای که وارد این فایل شدم کامنت شما برای من آخرین کامنت بود و شروع کردم به خوندن

      چالشی که گفتید یه چیزی شبیه به این رو ما الان داریم

      کسب و کار خودمون رو شروع کردیم با چیزیکه داشتیم ولی کارها به هم گره خورد و بیشتر از یک ماه همش یه مشکلی پیش میاد

      با خودم میگفتم من که شروع کردم من که تلاش کردم ایمانم رو حفظ کنم ولی چرا ؟

      چرا اینطوری میشه ؟

      یعنی چه باورهایی دارم؟

      فقط میخوام ازت تشکر کنم

      چقدررر مثالت عالی بود

      جهان مثل یه فروشگاه که من خودم انتخاب می‌کنم چی بزارم تو قفسه هاش

      من با باورهای محدود گذشته اقدام کردم و خوب مشخصه با اون باورها

      دارم چی میزارم تو سبد خریدم

      ولی خوبیش اینه که میتونم این باورها رو تغییر بدم و تو این جهان فراوانی اون چیزیکه دلم میخاد رو انتخاب کنم

      شیمای عزیزم برات بهترین ها رو آرزو میکنم و خیلی ازت ممنونم بابت این کامنتی که نوشتی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2501 روز

      به نام خالق هستی و هستی بخش

      سلام شیما جان

      بابت خرید خانه بهت تبریک میگم

      این زمانها حرف زدن برای دیگران راحت هست پس نمیخوام حرفی بزنم

      فقط از فروشگاه بزرگ جهان یک سند تک برگ بردار

      با مهر و امضا کامل و تاییدیه اولیه و نهایی خداوند

      آرامش فراوان و شادی بودن در خانه جدید

      وسایل عالی و مطابق سلیقه

      چیده شده در خانه را بردار

      ایمان دارم به زودی برداشت هایت در دستان بهم خبر میدی

      از ایده فروشگاه بسیار جذاب بود و خوشحال شدم و استفاده میکنم

      ممنون عزیزم

      شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      دستان خدا دست بکار هستند تا بهترینها برایت رقم بخورد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام به شما شیما خانم صحت وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.

      خواستم ضمن تشکر بابت دیدگاه بسیار زیبایتان و بسیار پند آموزتان تبریکی هم به شما بگویم بابت اینکه شروع به نوشتن کامنت نمودید.

      زیرا همانطوری که خودتان اشاره فرمودید شما اغلب دوره‌های استاد را هم دیده‌اید و هم خریده‌اید!!!

      در حالی که امروز اولین کامنت خود را می‌نویسید!!!

      و این جای بسیار تبریک دارد،چرا که به عقیده بنده نوشتن معجزه می‌کند،و شما در صورتی که در امر نوشتن از خود پشتکار نشان داده و ممارست نمایید خیلی زود شاهد معجزات فراوان آن خواهید بود!!!

      یادمان باشد که خداوند در قرآن کریم هم به همین موضوع اشاره کرده و قسم یاد کرده:

      نون والقلم و ما یسترون قسم به قلم و آنچه می‌نویسد. وقتی خداوند برای نوشتن همچین استعاره محکمی و بزرگی می آورد

      نشان از اهمیت امر نوشتن است.

      برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم به خدای مهربان می‌سپارمتان خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      به نام الله

      سلام

      دقیقا جهان بازتاب افکار و باورهامون است

      هر چی که باور کنیم جهان همون را بهمون می دهد

      من یه هدف کوچک اول برای خودم انتخاب کرده بودم برای وجود ترسها و استرس ها و دلهره ها اما الان مصمم تر هستم

      میگم میرم تو دلش

      وقتی یک هدف را کوچک کنیم جهان هم من را کوچک می بیند

      من این را نمی خواهم

      چی را می خواهم ؟ بزرگی را می خواهم . بی نهایت را می خواهم.

      ….

      خیلی مثال های عالی زده بودی

      ممنونم ازت دست خداوند

      ……

      امیدوارم بزودی خبرهای خوب و خوش را برامون به اشتراک بگذاری

      خدا همیشه با ماست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سعیده محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      سلام شیما جان خیلی عالی بود تمثیلت دقیقا ما بازتاب درخواست خودمون رو دریافت میکنیم واین عین عدالت خداست توی این فروشگاه توی سبدمون سم میزاریم وتوی خونه میاریم انتظار داریم عسل بشه

      ممنونم از کامنت زیبات.

      به قول استاد احساس بد مساوی اتفاقات بد نقطه سرخط .

      کانون توجه ما همون انتخاب ما از اون فروشگاه بزرگه حالا به هرچی توجه کنیم ازهمون داریم سفارش میدیم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه بهرامیان گفته:
      مدت عضویت: 755 روز

      سلام به شیمای عزیز.

      خدارو شکر اول صبح کامنت زیبای شما روزیم شد.

      چه مثال زیبایی زدید کلی ذهنم درگیر شد وگفتم درسته چه خوبه هر کاری می خوام انجام بدم فکر کنم دارم می رم فروشگاه خرید این منم که تصمیم می گیرم جنس با کیفیت بخرم یا بنجول وبی کیفیت تصمیم می گیرم چی بردارم از قفسه ها چیزی که بدردم بخوره یا بی فایده باشه.

      ازت متشکرم برای این مثال خوب اگه هر روز بیاریمش توی ذهنمون بهتر عمل می کنیم.

      مطمئن هستم با این نگاه زیبا ودرک قوانین از پس همه چالشها برمی یاید ونهایت لذت رو از این مسیر می برید .

      براتون بهترینها وزیباترین لحظات رو ارزو می کنم.

      در پناه خدا.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ(174 آل عمران)

    پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنان نرسیده بود، و همچنان خشنودى خدا را پیروى کردند، و خداوند داراى بخششى عظیم است.

    إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ(175 آل عمران)

    در حقیقت این شیطان است که دوستانش را [با شایعه پراکنی و گفتار وحشت زا، از رفتن به جهاد] می ترساند؛ پس اگر مؤمن هستید از آنان نترسید و از من بترسید.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عزیز و مهربان و دلسوزم،سلام به استاد شایسته جانم در بکگراند این فایل و تشکر بینهایت بخاطر زحمت های بی دریغش،سلام به تموم رفیق های غار حرای من ….

    سلام و سلامتی و عشق و نور ورحمت و هدایت الله به جسم و جان وروح توحیدی قشنگتون

    الهی که همیشه این سایت و این آموزش ها و این دورهمی های توحیدی برقرار باشه …و تا لحظه ی مرگم بشنوم و بخونم و بنویسم و از عشق الله سرمست باشم ….

    خودم نمیدونم این همه تشنگی برای شنیدن صدای استاد و دریافت آموزش ها از کجا میاد …

    از دیشب تا الان کنار تموم کارهایی که داشتم 3 بار به این فایل گوش دادم و هربار چیزهایی میشنوم که شگفت زده میشم…ذهنم میگه تو باید صدبار دیگه به این فایل گوش بدی تا بفهمیش و بنویسی…

    قلبم اما میگه بنویس سعیده …

    بنویس بر تو چه گذشته …

    احساسم میگه حرف دارم برای گفتن …برای روزهایی که گذشت …

    چالش هایی که جهان سر راهم قرارداد تا من رو از خودم بزرگتر کنه ….

    خدای عزیز و دلبرو شیرینم،قدرتمند من،تو که خسته نمیشی،گمراه نمیشی،خوابت نمیبره،احساساتی نمیشی،تو که نور مطلقی،تو که اول و آخر و ظاهر و باطنی،تو که گفتی وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ

    به عقل و درک و ذهن من ببار و اجازه بده با نور خودت بنویسم….من به هرخیری که برام بفرستی فقیرم …..

    =======================================================================================

    ماجرا برمیگرده به اول آذر ماه،شروع ماموریت من در شهر و بیمارستان جدید ….

    دقیقا زمانی که دانشجوی دوره ی احساس لیاقت بودم.

    و تموم انرژیم رو گذاشته بودم که موبه مو حرفای استاد رو بفهمم و عمل کنم ….

    همه چیز از قبل مشخص شده بود،قرار بود من کارم توی بیمارستان بزرگسال،تو بخش icu استارت بزنم،از طرفی دوستان نازنینی بدون درخواستی از من گفته بودند به محض اینکه بیای اینجا ما منتقلت میکنیم قسمت اداری که کار برات صد پله راحت تر باشه …

    و من همچنان روی دوره ی احساس لیاقت کار میکردم و آماده بودم تا جهان اطرافم رو طبق باورهای جدیدم بسازم.

    یک روزی خبر اومد تصمیم دانشگاه کلا عوض شده و شروع کار من رو در بیمارستان کودکان زدند…

    ذهن منطقی میگفت خراب شد …اوضاع اونجوری که فکر میکردی پیش نرفت …

    همه میگفتن بدبخت شدی …میگفتن میری و مثل چی پشیمون میشی و برمیگردی ….

    قلبم میگفت تسلیم باش سعیده …ابراهیم باش سعیده ….

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

    هنگامى که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو»، گفت: «به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»

    قلبم میگفت تو مدت هاست داری روی خودت کار میکنی واحساست خوبه پس هر اتفاقی بیفته در راستای رسیدن به خواسته هاته،محکم باش و با ایمان بیشتر به مسیرت ادامه بده ….

    کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(216 بقره)

    جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید.

    استاد عزیزم،شروع مهاجرت من،شروع جهاد اکبر برای من بود.

    کسی که 8 سال با بیماران بزرگسال کار کرده بود و هیچی از کودکان نمیدونست…

    کسی که 8 سال تو یک محیط کار کرده بود و حالا وارد یک بیمارستان جدید توی شهر جدید شده بود….

    کسی که از آهنگ گوش کردن توی شیفت و بشکن زدن ها …رسید به شیفت هایی که حتی فرصت یک لیوان آب خوردن هم نداشت …

    کسی که توی شیفت هاش دوتا cpr رو همزمان مدیریت میکرد …

    کسی که به پزشک مافوقش میگفت یالا الان باید به مریض شوک بدیم…الان وقت دادن این داروعه ….

    رسید به جایی که یک دفتر دستش میدادن بره تجهیزات بخش رو تحویل بگیره…چندتا جاچسبی …چندتا صندلی…چندتا مانیتور تو بخشه ….

    هرجا که میخواستن یک کار بیهوده بهم بسپرن میگفتن،درسته 8 سال icuکار کردی،ولی اینجا تازه اومدی ..

    هرجا میخواستن یک کار سنگین بهم بندازن میگفتن درسته اینجا تازه اومدی ولی بالاخر 8 سال تو icu بودی باید بلد باشی ….

    فشار ذهن استاد….جدا از تموم خستگی ها و فشار جسمی ….فشار ذهن داشت منو خورد میکرد …

    یادمه حتی نمیتونستم توی سایت فعالیت کنم…

    زیرِ سرُم قرآن میرفتم شیفت….

    با گریه برمیگشتم….

    تنها همدم من یک دفترو خودکار و صدای قرآن بود و یادآوری آموزش های شما …یادآوری تجربه های شما …

    به خودم میگفتم یادته استاد از قم رفت بندر عباس و از صفر کلوین همه چیز رو ساخت …؟

    استقامت کن سعیده …

    شب که میشد خودمو محکم بغل میکردم…صدای قرآن رو میزاشتم بالای سرم …میرفتم زیر پتو،تا حتی خدا اشکامو نبینه ….

    من میدونستم این مسیری که باید بگذرونم ….من ایمان داشتم مو لای درز درستی قانون نمیره …

    استاد میدونی چقدر آشنا و رییس وروسا بودن که فامیل سببی و نسبی بودن و میتونستم برم ازشون خواهش کنم منو ببرن ی جای دیگه…؟

    ولی من زیر فشار،توحید عملی رو تمرین و تکرار کردم …

    من با قانون پیش رفتم …

    من میگفتم من این چالش رو حل میکنم،من درستش میکنم

    همونطور که قبلا ساختمش …

    استاد اصلا هم راحت نبود …واقعا راحت نبود…

    تموم شرایط برخلاف من و خواسته های من پیش رفته بود…

    ولی من استقامت کردم …

    خسته شدم …گریه کردم…به جان خدا غر زدم ….

    ولی تسلیم نشدم …

    گیوآپ نکردم ….

    إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ(30فصلت)

    بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

    جواب داد استاد ….قانون جواب داد….من ساختمش….من درستش کردم….

    در عرض دوماه،من از پس سنگین ترین بخش و شیفت هاش براومدم.

    من بعد از 8 سال با بزرگسالان کار کردن،مثل آب خوردن پرستاری کودکان رو یاد گرفتم.

    روزهایی بود که از حجم فشارکار و مسئولیت های توی شیفتم،حس میکردم داره جونم از بدنم جدامیشه…حس میکردم الاناست که بمیرم….فکر میکردم من هیچ وقت نمیتونم این حجم از کار و مسئولیت و پرستاری با حساسیت بالا برای کودکان رو مدیریت کنم….

    استاد الان فقط بعد دوماه ….

    به همون سعیده که دفتر تجهیزات میدادن میگفتن برو جاچسبی هارو بشمر…میگن شهریاری ببخشید این دوتا مریض بدحال رو میدیم به تو …تو از پسش برمیای …میترسم بدیم به فلانی ،مریض میس بشه ….

    الان به جایی رسیدم که یک سالن بخش رو میسپارند به من میگن حواست به اون یکی پرستار هم باشه…

    اون همکاری که روزای اولی که اومده بودم سر کار،به ناحق رفته بود زیر آب منو بزنه و من تموم تلاشمو کردم بجای درگیر شدن ازش اعراض کنم…همون آدم استاد…همون آدم الان منو میبینه میگه کاش شیفت منم با تو بود ….

    هدنرسی که بقیه پشت سرش حرفای ناجور میزنن…با من میگه میخنده،شوخی های به زبون محلی مازندرانی رو با من میکنه…دیروز بهم میگفت هنوز میخوای از پیش ما بری…؟نمیمونی اینجا…؟

    همون همکارایی که فکر میکردم من هیچ وقت نمیتونم باهاشون ارتباط بگیرم…دیروز یکیشون بعد شیفت بدوبدو خودشو رسوندبه من میگه سعیده ده بار صدات زدم چرا جواب نمیدی؟گفتم ببخشید هندزفری تو گوشم بود،جانم؟میگه میخوام مسیرم باتو پیاده برم خونه …وایسا بهت برسم….

    استاد دیروز تو حیاط بیمارستان میخواستم مریضمو ببرم سیتی اسکن…یکی از مامان بچه ها رو دیدم با تعجب ازش پرسیدم مگه تو مرخص نشدی…؟

    با گریه بهم میگفت نه…تو کجا بودی….تو شب تا صبح حواست به بچه ی من بود …تو انقدر پیگیر درمانش بودی…فرداش بچه م تشنج کرد الان تو icu بستریه…کاش هیچ وقت نمیرفتی

    گفتم دورت بگردم،اینجوری که میگی نیست،آزمایش بچه مختل بوده،منم بودم ممکن بود این اتفاق بیفته …

    باز با گریه میگفت …نه تو حواست بود …تو بالاسرش وایساده بودی ….

    اون سعیده که حتی با وحشت به مدل رگ گیری از بچه ها نگاه میکرد و ذهنش میگفت تو هیچ وقت از پسش برنمیای….

    وقتی این هارو میشنوه استاد میدونی چه اعتماد به نفسی بهش اضافه میشه….؟

    من در عرض دوماه،اینجارو هم به تسخیر خودم درآوردم!

    رفیق هد نرسم شدم!

    کاربلد بخش شدم!

    اونی شدم که دوست دارند با من کشیک باشند!

    از پس سختی کار و مسئولیت ها براومدم و حالا در حد مسئول شیفت ازم انتظار دارند!

    یک کاری کردم حتی اگر مریض بدحال بهم بخوره،خدا کارهاشو برام انجام میده…

    خدا اینجاهم اعزام هارو ازم دفع میکنه …

    هرجا گیر میکنم از زمین و زمان برام کمک میفرسته و من واقعا اون لحظه با دهن باز از تعجب میگم خدایا کجایی بغلت کنم،بیا میخوام کله ت رو ببوسم!بیا!

    استاد حتما و قطعا،اگر تو اون روز های سختی که گذروندم ازم میپرسیدن میخوای اینجا باشی…؟من میگفتم نه اصلا ….

    اما الان میگم آره!من باید این چالش رو تجربه میکردم!

    الان روزی هزار بار میگم

    دمت گرم سعیده!تو تونستی تو از پسش براومدی!

    تو ساختیش!

    تو اگر این جهنم رو برای خودت استیبل کردی،هرکار دیگه ای رو میتونی انجامش بدی…

    خدا میدونه بعد گذروندن این چالش چقدر به احساس لیاقت من اضافه شده،چقدر عزت نفسم بیشتر شده،به چه خودباوری ای رسیدم ….

    احساس میکنم دیگه هرکار دیگه ای رو میتونم انجامش بدم ….

    احساس میکنم از پس هر مسئله ی دیگه ای برمیام ….

    این همون پاداش جهانه …

    استاد من با این عزت نفس خود ساخته …دارم میرم برای قدم های جدید ….

    ذهنم میگه تازه اینجارو استیبل کردی….!کجا …؟

    منم بهش میگم اگر فکر کردی که فکر میکنی ،فکر نکن!:)

    این شروع بازی بود ….برای حرکت کردن….برای قدم برداشتن….

    برای جسارت و نشون دادن ایمان ….

    من از استادم یاد گرفتم.

    ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است:)

    استاد میدونی چی جالبه ….؟

    من درخواست یک بیزنس شخصی،کار راحت،درآمد بالا دادم …وخدا منو فرستاد تو شرایط کاری سخت تر از قبل

    من درخواست یک خونه ی بهتر و زیباتر دادم…خدا منو از خونه ی شخصی و مستقلم آورد توی یک اتاق سی متری…

    من درخواست یک رابطه ی عاطفی دادم طبق قوانین دوره ی عشق و مودت…و از همون رابطه ای هم که داشتم دور ودور و دورتر شدم ….

    واینجا استاد….!

    اینجایی که الان هستم دقیقا نقطه ی عطف داستانه :)

    اینجا همون سکوی پرتاب من به سمت خواسته هامه ….

    اینجا همونجایی که جهان داره کارهای اداری رو به سرعت هرچه بیشتر انجام میده …

    جنگل رویاهایی که دیگه رویا نیستند به زیبایی هرچه تمام تر داره رشد میکنه …

    و من این مسیر رو ادامه میدم…

    با ایمان …با قدرت ….

    مو لای درز قوانین خداوند نمیره

    سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

    خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت

    من قدم به قدم جا پای مسیری که شما سال ها قبل رفتی میزارم و با نورِ توحید کل زندگیم رو میسازم ….

    و استاد جانم!

    و البته کار من از شما خیلی خیلی آسونتره …

    چون شما استادی مثل استاد من نداشتی :)

    خدایا شکرت برای همینجای زندگیم….برای اینکه کل زندگیم رو غرق نور خودت کردی…

    برای اینکه همیشه خودم رو در آغوشت احساس میکنم ….

    پردهٔ شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    ما گرفتیم آنچه را انداختی

    دست حق را دیدی و نشناختی

    در تو، تنها عشق و مهر مادری است

    شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

    نیست بازی کار حق، خود را مباز

    آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

    سطح آب از گاهوارش خوشتر است

    دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

    رودها از خود نه طغیان میکنند

    آنچه میگوئیم ما، آن میکنند

    ما،به دریا حکم طوفان میدهیم

    ما به سیل و موج فرمان میدهیم

    نسبت نسیان بذات حق مده

    بار کفر است این، بدوش خود منه

    به که برگردی، بما بسپاریش

    کی تو از ما دوست‌تر میداریش

    نقش هستی، نقشی از ایوان ماست

    خاک و باد و آب، سرگردان ماست

    قطره‌ای کز جویباری میرود

    از پی انجام کاری میرود

    ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

    ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    میهمان ماست، هر کس بینواست

    آشنا با ماست، چون بی آشناست

    الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ(20 توبه)

    کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.

    خدای بینظیرمن….به ما قدرت تسلیم بیشتر…ایمان بیشتر…و جهاد در راه خودت رو عطا کن….

    تنها تورا میپرستیم …و تنها از تو طلب یاری میکنیم…

    ما را به راه راست…به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن…

    إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ

    (به خاطر بیاورید) زمانی را از پروردگارتان کمک می‌خواستید؛ و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می‌آیند، یاری می‌کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 408 رای:
    • -
      آقای ظاهری گفته:
      مدت عضویت: 3537 روز

      سلام سعیده جان.

      ارادت

      یه موضوعی خواستم خدمتت بگم

      اگه داری روی خودت کار میکنی باید هر روز اوضاع بهتر بشه..

      اگه تضادها داره بیشتر میشه یه جاهایی داری اشتباه میری

      اگه داری عالی کار میکنی قرار نیست بهتر شدنت و رشد شخصی و کاری شما و رشد در تمام حیطه ها از راه سخت بگذره

      نمیدونم چرا این جملات واست نوشتم ولی مطمئنم کلید میده دستت.

      تو دختری هستی که داری عالی کار میکنی ولی چرخ هنوز سخت داره میچرخه.

      جلسه آخر قدم 12 رو یکبار دیگه مرور کن..هر چقدر بیشتر و بهتر کار کنی تضادها کمتر میشه ..

      جلسه پنجم قدم چهارم رو که میگه همه چی باید راحت بدست بیاد رو یکبار دیگه مرور کن.

      مسیرتوحید درسته ولی چاله چوله ها زیاده‌.ببین شاید باید تغییر لاین داشته باشی تو جاده توحید.

      کامنتهات همیشه چیزی برای یاد دادن داشته‌.ممنونم ازت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1083 روز

        سلام به شما دوست عزیزم

        خیلی سپاسگزارم از کامنتی که نوشتین هرچند کامنت شما درباره سعیده عزیزم بود ولی من نشونه هایی برای خودم ازش دریافت کردم و چقدر عالی کمکم کرد .

        دم شما گرم بزرگوار

        دوتا فایلی که از دوره مقدس 12قدم گفتین و مجدد مرور کردم .

        چقدر زیبا نوشتین که مسیر توحید

        درسته و یه وقتایی ما باید تغییر لاین بدیم واقعا درسته وحظ کردم

        وارد دفترم کردم این جمله تا باز یادم باشه که باید آسان باشیم برای آسانی ها و رو باورهامون هرروز کارکنیم و تعهد بدیم وعمل کنیم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مهدیه وهبی گفته:
        مدت عضویت: 1804 روز

        سلام آقای ظاهری عزیز

        دوست و هم خانواده توحیدی من

        پیام شما هم برای من بود، هم برای سعیده جان و هم برای همه دوستانی که در مسیر زیبای توحیدی، دارن روی خودشون و باورها و افکار و زندگیشون کار میکنن ولی یه جاهایی از مسیر حس تقلا کردن و زور زدن داره براشون و حس ِ “آسان شدن برای سختی ها”،

        چقدرررر زیبا این مطلب رو بیان کردی که:

        اگه داری روی خودت کار میکنی باید هر روز اوضاع بهتر بشه..

        اگه تضادها داره بیشتر میشه یه جاهایی داری اشتباه میری

        اگه داری عالی کار میکنی قرار نیست بهتر شدنت و رشد شخصی و کاری شما و رشد در تمام حیطه ها از راه سخت بگذره …

        من به این پیام و تذکر و آلارم نیاز داشتم که شما پیام آور ِ خدایم بودی برایم برای ابلاغ این پیام از سوی رب ِ مهربانم

        بینهایت از شما سپاسگزارم که در مدار بسیار عالی قرار داری

        و تحسین میکنم شما رو که زندگی توحیدی ِ بسیار زیبایی برای خودت ساختی

        گوارای وجودت دوست توحیدی من

        در پناه الطاف الهی، همیشه سلامت، شاد، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

        خدایا شکرت، خدایا صدهزار مرتبه شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خداوند مهربانی ها

      سلام

      سعیده جان نمی دونی با این دیدگاه های توحیدی خودت چه کار ها که با قلب ما نمی کنیم

      چقدر ایمان ما به این مسیری که داریم در اون قدم بر میداریم و متفاوت با اکثریت جامعه است رو محکم تر می کنی

      من قلبا سپاسگزارم به خاطر تمام دیدگاه های زیبایی که می نویسی و مثال های شخصی ای که از ایمان عملی خودت در شرایط به ظاهر سخت ، می نویسی

      شاید شما ته ذهنت این باشه که این کار ها رو برای خودت انجام میدهی و این رد پاها برای خودت مفیده ولی…

      به هر حال برای منی مه دارم هر بار از دیدگاه هایت استفاده می کنم و انگیزه می گیرم و ایمان در دلم زنده میشه

      برای منی که با دیدگاه هایت یاد خدا در دلم زنده میشه

      برای منی که با دیدگاه هایت دوباره به یاد میارم که خداوند یک سیستم هستش و رفتارش هم سیستمی هستش ، اگر من سمت خودم رو درست انجام بدهم ، خداوند بدون برو برگرد سمت خودش رو درست انجام میده و هرگز زیر وعده ی خودش نمیزنه

      برای من …. کمترین کار اینه که برایت بنویسم و تشکر کنم

      خدارو شکر می کنم به خاطر حضورت در این خانواده توحیدی خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 836 روز

      به نام خداوند مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      به نام خدای که عشق مطلق هست نور مطلق هست خیر مطلق هست

      سلامممم رفیق گل من

      سلام سعیده عزیزم خوبی جانم ؟

      سلامممم رفیق واقعی خدا

      سعیده عزیزم من با تمام قلبم تحسینت میکنم میدانی با قلبم تحسینت میکنم روح پاک و با عظمت خدا

      میدانی سعیده عزیزم روزای اول که وارد سایت شده بودم از همان زمان با کمنت هایت مواجه میشدم اولا بخاطر باور های محدود کننده ام حسادت میکردم میگفتم این راست نمیگه مگر داریم ؟

      میدانی حالا خودم تجربه میکنم

      حالا خودم میگم خدایااا شکرت که با قانون آشنا شدم

      خدایاااا شکرت که دوره احساس لیاقت را دارم

      خدایااا شکرت که روی خودم کار میکنم

      میدانی سعیده عزیرم خدا شب و روز همرایم صحبت میکند خدا برایم راه نشان میدهد

      من جای هستم که کاملا آینده نامعلوم دارم و با تمام وجودم فقط به خودش توکل کردیم

      همیشه میکویم خدای من خدای شناخته شده هست من میدانم چطور هدایتم میکند

      میدانی من از خدا خواستم که به درآمد برسم در کشور خودم میخایم کار عالی داشته باشم طبق قانون توجه هر روز توجه کردم هر روز شکرگذاری کردم امروز خدا برایم گفت پاکیزه برایت انجامش دادم میدانی خودم برایت حلش کردم عزیزم حالا رهایش کن اصلا فکر نکن فقط لذت ببر و کاملا رهایش کن یعنی آنقدر خدا واضح با من حرف میزند که میگویم خدایاا غیر از نزد تو کجا می‌توانم بروم

      وقتی که آغوش تو این قدر امن هست وقتی که آغوش تو اینقدر زیباست کجا برم ؟؟؟

      میدانی سعیده عزیزم از استیبل هایت گفتی از نرمی مردم گفتی منم تجربه اش دارم و از خوشحالی پرواز میکنم

      من همیشه فکر میکردم باید پولدار باشی باید شیک پوش باشی باید مغرور باشی باید فلان چهره را داشته باشی تا مردم همرایت مهربان باشد ولی میدانی حالا پاکیزه سابق نیستم خود خود واقعی ام هستم با لباس ساده و بدون آرایش میرم بیرون که در گذشته حتی فکرش را هم نمیکردم ولی از زمین زمان عشق و احترام دریافت میکنم خودم تعجب میکنم میدانی انگار تمام مردم فرشته های از خداوند هستن آمده اند تا به من خدمت کنند

      امروز مادرم مرا خرید کردن برد تا همرایش کمک کنم بهترین افراد همرایم رو به رو میشدن انقدررر با لطف خوش آنقدر با مهربانی آنقدر با عشق رفتار می‌کردند که خودم تعجب میکردم ولی من میدانستم که از کجا آب میخوره قانون قانون

      توجه به نکات مثبت احساس لیاقت

      بهترین دوکاندار ها که با عشق حرف میزدند با تخفیف عالی برای ما جنس میفروختن

      میدانی حتی ما یک بکس بخاطر سفر برادرم خریده بودم یکی از بچه ها آمد گفت بتین برای من تا برای تان نگهداری کنیم شما به راحتی خرید کنن من ماندم بخدا تعجب کردم گفتم قانون چقدرررر زیباست

      یعنی بار ها صدای استاد در گوشم میامد شما وقتی تغییر کنید واکنش جهان هم تغییر‌میکند

      شما وقتی شعله های احساس لیاقت در خودتان شعله ور میکنید جهان بیشترش میکند جهان کمک میکند بیشتر شود

      ما در جهان جادویی زنده گی میکنیم وقتی به خدا توکل میکنیم وقتی آرامش داریم وقتی تغییرات در فرکانس ما ایجاد میشود به راحتی خودش را در جهان بیرون نشان میدهد

      خداوند زیباست

      قانون خدا خیلییییی زیباست

      خدایااااااااا کرورررر کروررررر شکرت

      شکرت

      سعیده عزیزم دوستت دارم و همیشه برایت از خداوند بهترین ها را میخواهم

      الهی روزی مثل آزاده عزیز کنار استاد باشی و از نتایج قشنگت بگوی قشنگ من

      بوس به صورت زیباست

      اندکی صبر سحر نزدیک هست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1906 روز

        سلام به پاکیزه جانم.

        اول که چشمم خورد به پروفایلت کلی ذوق کردم از دیدنت در این لباسِ زیبای محلی و سنتی.

        با صورتی زیبا و سرشار از آرامش و نشاطِ درونی.

        بَه بَه.

        خداوند حافظت باشه هر لحظه.

        چقدر زیبا نوشتی.

        به عمقِ قلبم نفوذ کرد.

        تقریبا همه ی کسانی که توی این مسیر هستن رفته رفته به اندازه ی بهبودهایی که تو خودشون ایجاد کردن، لحظاتِ خوشی که تو توی کامنتت نوشتی رو تجربه کردن و میکنن.

        دیگه کم کم باورش برامون سخت نیست…

        به قول تو، منم اوایل سخت باور بودم، با دیده ی شک بعضی کامنتها رو میخوندم، منم حسادت میکردم، توجه نمیکردم و رد میشدم سرسری از تجربیات و حسِ بقیه…

        اما حالا که خودمم به اندازه ی ظرفیتم، دسترسیم به این نعمات و نتایج باز شده، خیلی راحت تر باور میکنم که بله شدنیه، نتایج و حس خوبی که بچه ها مینویسن حقیقیه، باور پذیره…

        میشه…

        الهی شکرت برای همه مون، برای خودم.

        برای لیاقتی که پیداش کردم تو خودم برای باز شدن دسترسیم به این نعمت ها و روزی ها.

        امروز به مامانم میگفتم با علم به اینکه خدا هست، بهترین چیدمان رو میکنه برامون وقتی ازش درخواست میکنیم، باز هم در گرفتن نتایج عجله داریم…

        پا میکوبیم زمین با لجبازی میگیم الان…

        خواهرم حرف زیبایی زد در رابطه با این کلامم.

        گفت اینجاست که تفاوتِ بینِ آدم ها از میزان توکل و باورشون نسبت به خدا معلوم میشه.

        تو خوشی که سپاس گزار هستیم، تو چالش برخوردمون چیه؟

        تازه اگه تو خوشی گرفتارِ بادِ غرور نشیم و سپاس گزار باشیم.

        فکر نکنیم این که طبیعیه، خودم رسیدم بهش و نادیده بگیریم فضلِ خداوند رو در اجابتِ درخواست هامون.

        بسیار لذت بردم از کامنتت.

        ممنونم که نوشتیش.

        یه چیز باحال بگم:

        دقیقا قبل کامنتت یه چیزی از ذهنم رد شد:

        اینکه من گاهی حوصله ی خوندنِ کامنتهای پاسخِ دوستان برای هم رو ندارم…

        چیه، میخوان تشکر کنن فقط از فرد و چیزی برای من نداره.

        بهبودگرام گفت: اشکالی نداره، خب نخون، هر کامنتی که صدات کرد رو بخون، برات جذاب بود رو بخون، اصراری نیست روی خوندنِ همه ی کامنتها که، کامنتهای مورد علاقه ی خودتو بخون…

        بعد چی شد؟

        تو ایمیلم داشتم دونه دونه کامنتهای بچه رو باز میکردم که رسیدم به تو.

        باز کردم، دیدم پاسخ به سعیده جان هست.

        هدایتی پیام رو خوندم.

        و دیدم چه جالب، دارم پاسخِ دوستان به دوستان رو میخونم، که اتفاقا کامنت جذاب و دلچسبیه و اتفاقاً چقدر روم تاثیر خوب گذاشت و خوشم اومد…

        ثابت شد بهم که نگاهِ بهبودگرام، باعث شد اتفاقا تو طرزِ تفکرم اصلاحاتی صورت بگیره…

        مهم نیست کامنت مستقل میخونم یا پاسخ.

        کامنت برتر تو صفحه اصلی میخونم یا نه.

        کامنت ستاره دار و پر امتیاز میخونم یا نه.

        مهم نیست کی مینویسه با چه اسم و پروفایلی، خانم هست یا آقا.

        مهم نیست نویسنده ی کامنت چند ستاره داره.

        مهم اینه کامنتِ هدایتی بخونم.

        هر جایی هم فرکانس بودم، خوندن رو ادامه بدم، نبودم هم فدای سرم هیچ اشکالی نداره، احتمالا اون لحظه من تو مدار و فرکانس اون کامنت نیستم.

        زمان و انرژی مو میذارم رو کامنت هایی که برای من هستن.

        برای بهبود من.

        و دقیقا اگه تسلیم باشم، دکمه ذهن و حساب گری هاشو کنار بذارم و خاموش کنم، اتفاقاً هدایت میشم به کامنتی که برای منه، مناسب برای من و احوالاتمه.

        ماچ و بغل و عشق فراوان از سمانه جان به پاکیزه جان.

        همیشه از درون بدرخشی عزیزم.

        همه مون همینطور.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        خداوندا خیلی سپاس گزارم برای برکتِ کامنت های بامداد امروز، هم اونایی که خوندم، هم اونایی که نوشتم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه ولمزیاری گفته:
      مدت عضویت: 1568 روز

      سلام سعیده جان

      عزیزم من سپاسگزارم بابت این همه زیبایی و درس که توی هر کامنتتون با ما به اشتراک میگذارید،واقعا از کامنتاتون نهایت انرژی و اقتباس رو میگیرم مرسی که انقد قشنگ مینویسی،انشالله در پناه خدای مهربان سلامت و شاد باشی و پیشرفت های بیشتری داشته باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3074 روز

      سلام به سعیده عزیز

      که ایچنین مقاومت و جهاد کردی و پاداشت رو گرفتی .

      آفرین ، تحسینت میکنم ، حین خوندن کامنتت همش تحسین کردم و آفرین گفتم ، از صمیم قلبم بهت تبریک میگم سعیده عزیز .

      وقتی کامنتت رو خوندن کلی تحسینت کردم و آفرین که چقدر خوب عمل کردی ، یاد داستان آزاده عزیز افتادم که میگفت با وجود اخلاق آن خانم کنارش کار کردم و آموزش دیدم، راستش وسطاش یه نجواهایی آمد که نکنه سعیده اشتباه کرده و نباید میرفته و … در آخر کامنتت یاد استاد و بندرعباس و کار سخت و آیات قرآن ، دیدم این ذهن که می خواد آن مسیر درسته رو در نظر من بد جلوه بده .

      آنجایی که از درخواستت از خدا میگی که رابطه عاشقانه می خوای و داری از آن فرد دور و دورتر میشی یاد صحبت های استاد تو دوره دوازده قدم ، قدم 5 جلسه 4 افتادم ، اگر احساست خوبه ، هر اتفاقی بیفته به نفع تو .

      امروز دنبال جواب سوالم بودم چرا با چالش ها روبرو نمیشم ، چرا کارها رو نیمه رها میکنم ، چرا اینقدر میترسم؟

      از خدا هدایت خواستم و خواستم جوابم رو بده .

      با خوندن کامنتت و آن نجوای ذهن ، فکر کنم دلیلش همون ذهنیت محدودکننده بجای ذهنیت قدرتمندکننده است ، وقتی با چالشی روبرو میشم بجای اینکه به خودم بگم اگر موفق بشم ، اگر بتوانم ، اگر از پس این مشکل بربیام چه اتفاقات خوبی میفته ، چقدر اعتماد بنفسم بالا میره و … برعکس عمل میکنم. همونطور که تو عمل کردی و با باورهای درست و قدرتمند ذهنت رو بمباران کردی.

      إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

      خدای بی همتای من به ما قدرت تسلیم بیشتر ،ایمان بیشتر و جهاد در راه خودت رو عطا کن

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      زهرا آقچه لو گفته:
      مدت عضویت: 735 روز

      سلام دوست عزیز چه کامنت زیبایی واقعا لذت بردم حتی اون آیه ای که درمورد استقامت بود هم واقعا نشانه ای برای من بود امشب اتفاقی افتاد که به خدا گفتم چرا بعد از این همه تلاش جواب نمی‌گیرم که با کامنت شما مواجه شدم گفتم زهرا بقیشم دووم بیار تا وارد بهشتی بشی که خدا قولش را داده تو میتونی و از پسش برمیایی

      دوست عزیز ان شاالله همیشه موفق و پیروز شاد و خوشحال باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      تسخیرهای شیک ومجلسی ت مبارک

      نوش جونت باشه حال واحساس خوبت.

      گوارای وجودت باشه در آغوش خدا بودن و رشد بهتر و نتایجت .

      مبارکت باشه محیط جدید

      فرکانس های عالیت

      خیلی خداروشکر که الان فرصت هات بیشتر شده و میتونی تو سایت فعالیت کنی و بازگشت غرور آفرین ت مبارک مون باشه .

      خداروشکر کنترل احساست عالی شده

      باور لیاقتت بیشتر شده .

      خداروشکر بخاطر ایمان وشجاعتت و تعهدت .

      خداروشکر که چالش هایی که مطمئنم خلاصه شو نوشتی ،دری از موهبت ها ونعمت های خداوند بوده

      الهی که بهترین نشونه ها و هدایت هارو در بهترین زمان از خداوند دریافت کنی و زندگیت الماس گونه بدرخشه عزیزم در پناه خداوند .

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1033 روز

      سلام سعیده جان

      ماشاالله ماشاالله آفرین به تو

      واقعا آفرین واقعا دم شما گرم ،

      چه معجون خوشمزه ای درست کردی با سرگذشت سعیده که من لذت بردم از این کامنت ،از این شجاعت و جسارت و اقدام ، لذت بردم از این الگوی توحیدی ، لذت بردم از دیدن تصویر این دختر قوی از خوندن کلمات توحیدیش ،افرین چقدر من تحسینت کردم ،ماشالله به این توانایی کنار اومدن با چالش ها و مسأله هایی که باید حل بشه ، آفرین به شما که در محیط جدید و غریب و ناآشنا درگیر واقعیت پوچ نشدی ،به خوبی تونستی اعراض کنی از ناخواسته که پشتیبانش یک ایمان ساخته شده ی قویه که در عمل اینطوری میتونی از ناخواسته اعراض کنی ،از هر چیزی که در راستای قانون نیست ، و آفرین به بنده ی باایمان خدا که محیط و مجبور کرده که به سازش برقصه ،به ساز محیط نرقصیده ، گریه کرده ،فشار روش بوده ولی تونسته رب رو ببینه و تونسته که بی نیاز بودن از هر چیزی و هر کسی به غیر خدای خودشو تمرین کن در عمل ،افرین آفرین آفرین ، لذت بردم از مسیری که طی شده ، از ایمانی که مستحکم تر شده ، از انسانی که توانایی حل مسعلش و اشتیاقش برای چالش های جدید بیشتر شده ، از دختری که با ترس هاش روبرو شده و چندین مدار رفته بالا و تونسته به قول این فایل موهبت بعد انجام کار و ببینه نه فقط تمرکزش رو سختی های راه باشه ،ماشالله به تو ،ماشالله که انقدر زیبا و با ایمان احساس لیاقت رو بیشتر و بیشتر در خودت ایجاد کردی که خیلی‌ها توهمشو میزنن در صورتی که احساس لیاقت و ارزشمندی رو باید بسازیم با اقدام هامون در مسیر خواسته ها و روبرو شدن با ترس هامون نه با عبارت تاکیدی و تکرار ،

      و یاد جمله فصل 5کتاب رویاها افتادم که میگه ،فرصت زمانی به ما داده میشه که با یه ترسی روبرو بشیم .

      در پناه الله یکتا باشی دختر توحیدی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      تقی گفته:
      مدت عضویت: 1006 روز

      سلام دوست عزیزم

      امیدوارم همیشه حال دلت خوب و عالی باشه و بهترین ها برات رقم بخوره

      چقد قشنگ و دقیق و دلی حرفاتو زدی چقد بجا آیه های قران رو تو متنات جا دادی چقد ذوق زده شدم داستان زندگیتو خوندم و چقد بهم انرژی و حال خوب دادی…

      خداروشکر که همه چی داره بر وفق مرادت پیش میره

      منی که الان شیف شبم و داستان چالشت رو خوندم و کلی حال دلم خوب شد….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زینب بچای نصاری گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      به نام خدای مهربونم

      سلام به دوست عزیزم سعیده جان

      دختر جان اشک منو دراوردی دختر تو بالای بالایی تحسینت میکنم دوست من و با کامنت زیباییت منو دگرگون کردی خدایا عاشقتم من

      چقد توحیدی هستی دختر و مطمین باش با این چالشها بزرگ میشه این ها اول راه و نتایج عالی ترت داره میاد

      نصر من الله و فتحا قریب

      تا الان دارند اشکهام میان

      دختر بزرگیت مبارک

      با ایمان جلو رفتی و نتایجت هم میاد خدایا شکرت همیچین دوستان خوب و عالی دارم

      شاد و ثروتمند باشی در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ملیحه التفاتی گفته:
      مدت عضویت: 732 روز

      سلام دوست عزیز. چقدر عالی توصیح دادین .چقدر احساستون رو عالی انتقال دادین .چقدر از نوشتتون انرژی گرفتم .چقدر قانون رو عالی درک کردین .امیدوارم همیشه حالتون عالی باشه وباتمامی چالش هاتون به بهترین نحو برخورد کنین وموفق باشین .سپاسگذارم خدایم هستم که دوستانی با فرکانس‌های بالایی رو اینجا داریم .امیدوارم با بودن کنار هم پیشرفتامون هر روز بیشتر باشه . موفق وسربلند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      معصومه زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1394 روز

      سلام وقت بخیر دوست عزیز

      چقدر کامنت شما عالی و تاثیر گذار بود اشکم رو درآورد. چقدر در این کامنت قرابت و نزدیکی به خداوند رو از شما دیدم.

      حالم دگرگون شد. چه ارتعاش والایی چه حال خوشی

      متشکرم ازت دوست عزیزم واقعا خوشحالم که با این گروه مقتدر هم فرکانسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      لیلا عفت گفته:
      مدت عضویت: 2010 روز

      سلام به سعیده جان عزیزم ماچ به قلب باایمانت عزیزم

      ماچ به عملگرایی وموحدبودنت عزیزم

      چقدرلذت بردم ازکامنت زیبات وباخوندنش اشک ریختم از ایمانت به قانون ثابت خدا چقدر تحسینت کردم وچقدربخودم گفتم لیلا باید اینجوری عملگراباشی باید اینجوری ارزش قائل باشی برای رشدکردنت بااین آگاهی های خالصکه بری تواین شرایط شیفت بدی اما بیای وکامنت هم بزاری

      سپاسگزارم بابت آیه های قشنگی که مرتبط بابحث می زاری عزیزم چقدرازت چیزی یادمیگیرم

      توهم شدی یکی ازدوستان موفقم که لیست کردم موفقیتهاتو که دوست دارم ذهنیت محدودکننده مو بادیدن موفقیتهای قشنگ وخالصت تبدیک کنم به ذهنیت قدرتمند کننده توفوق العاده ای سعیده ی عزیزم برات آرزومیکنم که بهترین رابطه رو باعشقی خالص پرازتوحید تجربه کنی عزیزدلم

      از همینجا بغلت میکنم ودرآغوش میگیرمت وماچ میکنم به صورت قشنگت وبه قلب مهربون ومومن ت عزیزم تو مصداق این آیه ی قشنگی که امروز توکامنتم نوشتم

      احزاب:23

      مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

      از میان مؤمنین، [آزاد] مردانی هستند که بر آن چه با خدا پیمان بسته بودند صداقت ورزیدند؛ پس بعضی از آن‌ها عهد خویش را به پایان رساندند [=در راه حق جان باختند] و برخی در انتظارند و [این جانبازان، در تغییر عهد و پیمان با خدا] هیچ تبدیلی نکردند.

      دوست دارم ایمان وعملگرایی عالی وخالص تو یادبگیرم ودرخودم ایجادش کنم

      اینروزها دارم باوضو کامنت میزارم باوضو آگاهی های ناب استادعزیزمو گوش میدم وصلاتمو خالص ترمیکنم ایناروازتو مهربون یادگرفتم سپاسگزارم سعیده جان عزیزم سعادتمندبشی درکنار عشق خالص وتوحیدی مثل خودت عزیزدلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        لیلا عفت گفته:
        مدت عضویت: 2010 روز

        سلام به عزیزانم درسرزمین توحید

        امروزبه یه چالش وتضاد خوردم که میخوام اینجا ذهنیت محدودکندده مو تبدیل کنم به ذهنیت قدرتمندکننده

        امروز من میتونستم راهی شمال زیبا بشم وچندروزی رو کنار دوستان وفامیل عزیزم که خودم وارداین مسیرزیبا کردمشون لذت بیشتری ببرم اما نتونستم راهی شم چرا؟

        چون من میترسم پشت فرمون بشینم ودارم خودموفریب میدم که شوهرم نیست که من بشینم پشت فرمون چون صندلی ماشین خرابه من نمیتونم اینجوری استرس میگیرم

        چون شوهرم اونقدررفته برای دیگران زحمت کشیده گردن ودستش نیازبه جراحی داره ونمیتونه بشینه پشت فرمون بلیط قطارواتوبوس هم تموم شده بود ومن نمیتونم برم این سفرزیبارو آیا لیاقت من بدلی رفتن بسفری که خدابرام هماهنگ کرده گره خورده به این محدودیتهام کی بایو این محدودیتهاموتبدیک به قدرتمندی کنه بجز خودم؟؟

        خدایا من بخودم ظلم کردم تو منزخی ازهرعیبی من غیرتوروپرستیدم فککردم شوهرم مسئوله نه خودم فککردم ترسم قدرت داره نه تو ونه خودم خدایا حالا میخوام درستش کنم یاریم کن

        این ردپارواینجا گذاشتم تا یه اهرم رنج بدای خودم بسازم که این لذت رواز خودم باترسخام دریغ کردم خدایا منوببخش که بخودم ظلم کردم خدایا یاریم کن تا باورکنم که نمیمیرم بدم بشینم پشت ماشین اصلا بمیرم ترراه رسیدن به آرزوم بمیرم بهتره یا تو رکود و باتلاقی که باترسهام توش گیرکردم

        من از امروز میدم تودل این ترسم وروزی حتی 10 دقیقه میشینم پشت ماشین یاراننده میشم یا میمیرم

        بسه اینهمه حسرت رسیدن به فلان آرزو ورویام خدایا بَسَمِه

        لیلا حسینی 1402/10/18

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Mohamadreza گفته:
      مدت عضویت: 2135 روز

      سلام سعیده خانم مهربان و توحیدی

      واقعا کامنتهای تو توحید عملی رو به جان آدم تزریق میکنه من از این کامنت امروزت آنقدر سرمست شدم و اونقدر نور ایمان و امید و توکلت قلبم رو روشن کرد که نتونستم ازت تشکر نکنم واقعا ازت سپاسگزارم که پیامهات اینقدر تاثیرگذار و روحیه بخشه که تا عمق جان آدم نفوذ میکنه و قلب آدم رو سرشار از نور امید و ایمان عملی میکنه

      میخواستم این رو بهت بگم که خواهر دوست داشتنی و مهربانم تو فقط پرستار بیمارستان نیستی تو توی این سایت هم داری پرستاری مارو میکنی چه کسی بهتر از تو میتونه اینقدر قلب ما رو نورانی و مملو از نور امید و ایمان کنه که تو از پسش برمیای بدون اغراق بگم بعضی از کامنتهای تو حتی به اندازه یک دوره آموزشی 10 میلونی ارزش داره

      خدارو صد هزار مرتبه شکر که با کمک خدا از پس سختترین چالشهای زندگیت بر میای و اونها رو تبدیل به حکمت میکنی

      تو باید به تمام آرزوهات برسی مگه کسی یا چیزی میتونه جلوی عدالت خدا رو بگیره اگه تو به آرزوهات نرسی پس کی برسه

      انشالله که همچنان با لذت و قدرت از لحظات شگفت انگیز زندگیت بنویسی که تک تک لحظه هات برای ما درسه و یه روزی این پیام رو ازت بخونیم که تمام قله های موفقیت توی بیمارستان رو فتح کردی و چون دیگه اونجا جایی برای رشد بیشتر نمونده خدا به کسب و کار شخصی خودت هدایتت کرده و حالا داره توی بیزینس شخصی خودت بزرگت میکنه

      سایه ات همیشه مستدام باشه انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2358 روز

      سلام سعیده عزیز

      خوشحالم که انقدر عالی روی خودت کار میکنی

      چقدر جای تحسین داری

      اشکم رو در اوردی با ایات قرانی که گزاشتی و خودت رو مثل ابراهیم تسلیم خداوند کردی

      تو بهم درس دادی ازت یاد میگیرم

      توی هر شرایطی که هستی تسلیم باشی

      چقدر قران قشنگ ارامش میدهد به انسان تو با نوشتن هات باعث گسترش جهان شدی و چقدر اموزنده و پر بار هست برای ما نوشته هات

      و چقدر ایمان قوی دارید به مسیر و قانون خداروشکرررررررررر

      ان شاالله به زودی از خواسته ها و نتایج خیلی بزرگت بنویسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سید مهدی جزایری گفته:
      مدت عضویت: 2088 روز

      سلام سعیده خانم

      ماشاء الله به این قلم زیبا و شیوایی که داری

      ماشاء الله به این عشقی که برای بیان جزئیات رویدادها داری

      ماشاء الله به این نفس گرم و دلت که پرنور است از عشق الله

      من صبح های اول وقت که به سراغ ایمیلم می‌روم، می بینم کلی ایمیل از بچه های عزیز سایت برام اومده، ولی اول از همه می گردم دنبال اسم شما و تا می بینم که شما کامنت جدیدی گذاشته ای، با عشق روی آن کلیک می‌کنم و با لذت آن را می خوانم.

      انگار که یک دوره مختصر و چند دقیقه ای برای من گذاشته شده

      چقدر خوبه که جزئیات را می نویسید تا ما هم یاد بگیریم چیزهایی که یادگرفتنی است

      در آخر کامنت زیبا و توحیدی شما، وقتی دیدم اشعار پروین اعتصامی را نوشتید، به یاد فایل توحید عملی 9 استاد افتادم که در ماشین و در حین حرکت ضبط شده بود.

      آن فضای بارانی و مه گرفته و رویایی برایم تداعی شد و اشکم سرازیر شد

      امیدوارم روز به روز، خبرهای خوب و بهتر و بهترتری از شما بشنویم :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1221 روز

      سلام آبجی عزیزم خانوم شهریاری نازنین و زیبا

      طبق معمول اشک شوق و تسلیم بودنو سرازیر کردی از چشمان ما

      این روزا خیلی درگیر چالش بودم و اعتراف میکنم خیلی مواقع احساس عجز و ناتوانی میکنم با اسنکه میدونم چالشهای زندگی منه و دارم یاد میگیرم ،با اینکه میدونم مسیر تکاملی من هستش و باید طی بشه

      دیدن شجاعت شما دیدن عمل کردن شما به قانون نور ایمان در قلب همه ما روشن میکنه و دقیقا همون جایی که احساس میکنی باید کم بیاری و ذهن شروع میکنه به بیراه رفتن ،دیدن شما و خوندن توحید عملیتون همه چس عوض میکنه و انگار باز ری استارت میشیم برای روز نو و چالشهای جدید ‌.

      خداوند هیچ وقت دیر نمیکنه ،خداوند به قلب و افکار بندگانش آگاه ،اون میدونه منی که دارم صداش میزنم و چنگ میزنم به ریسمانش امیدم به اونه و خوب میدونم یه ارباب هیچ وقت بنده خودشو نامید نمیکنه

      ممنونم ازت آبجی عزیزم برای بودنت توی این مسیر …

      دوستدارم آبجی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا فلاحتی گفته:
      مدت عضویت: 743 روز

      سلام سعیده عزیزم

      دختر خوب بالاخره اشکم رو درآوردی من امروز بخاطر توحید شما اشک ریختم و با خدا عشق بازی کردم

      منم استقامت میکنم بیشتر از قبل

      منم موحدتر میشم بیشتر از قبل

      منم تسلیم تر میشم بیشتر از قبل

      عسل بانوی عزیز مررررسی بخاطر وجود مقدست

      مررررسی که هستی و با کامنتهات ما رو هل میدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سعید صفری گفته:
      مدت عضویت: 2134 روز

      به نام خدای مهربان ️

      سلام خواهر عزیز و بزرگوارم سعیده خانم شهریاری،اگر بخام بگم چقققددددرررر لذت میبرم چقققددددرررر انرژی میگیرم از دیدگاه های پر از نور و انرژی الهی تون،، به جرات میگم کلمات و جمله ها نمیتونن احساساتم رو وصف کنن،، با تمام وجودم خدارو بی نهایت سپاسگزارم که همیشه کنارم هست به بهترین مسیرها هدایتم میکنه همیشه و هر لحظه حواسش بمن هست،هر لحظه که احساس میکنه نجواهای شیطان داره به این بنده ش غلبه میکنه به نحوی نور و انرژی الهی شو تو وجودم تزریق میکنه و اینبار از طریق دیدگاه پر از نور و انرژی الهی خواهر عزیز سعیده خانم شهریاری،دیدگاهی پر از عشق،پر از انرژی،مملو از تعهد و اعتماد و ایمان،،تا الان دوبار این دیدگاهتون خوندم چقدددددرررر لذت بردم و انرژی گرفتم،، و احساس میکنم بارها بارها جا داره بخونمش تا خیلی چیزا رو بخودم یادآور بشم تا خیلی……

      در کل بندگی خودشو بکنم در عمل با ایمان واعتماد وتعهد بیشتر

      سعادت و سلامتی و ثروت بی پایان رو براتون ارزو دارم خواهر پر از نور و انرژی الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سعیده حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2480 روز

      سلام سعیده جان عزیزم شب و روزت بخیر

      این کامنتی ک خوندم کامنت یک شخص معمولی نبود …

      در جمله ب جمله ش عشق به پروردگار و توحید موج میزد.

      اشکی و بغضی کرد منو…

      چقدر لذت بردم در بسیاری از پاراگراف ها ایات قران رو با تسلط به کار بردی و چقدر کیف کردم اونجا ک نوشتی با صدای قران خلوت داری …

      و لذت بردم از شهامتت جسارت و رفتار وبرخورد خوبت با بیماران و همکارانت…

      بهترین ها رو واست ارزو میکنم…

      شاد و سلامت و همواره پیروز باشی و به همه ارزوهای زیبات برسی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسنعلی سوختانلو گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      سلام

      سلامی از جنس تشکر

      سلامی از جنس آفرین.

      آفرینی که زیر آن نمره 20 میدادند به همون خوشمزگی

      درود

      درود

      درود

      عالی بود.. خیلی عالی….

      بگم اشکم در آوردی دروغ نگفتم.

      دمت گرم…

      انشاالله همیشه همینجور عالی باشی و بمونی…

      انشا اللَّهَ همیشه پرستار قلبت باشی

      ازت سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Paria گفته:
      مدت عضویت: 1411 روز

      وای که چقدر اشک ریختم با این کامنتت سعیده جان؛چه نگاه زیبایی داری به جهان هستی,چقدر تو نازنینی چقدر تو باارزشی,با تک تک کلماتی که نوشتی من رو همراه کردی با خودت,خدارو هزاران بار شکر بخاطر وجود استاد و بعد افرادی مثل تو سعیده جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: