شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-03 00:47:452024-02-14 07:27:00شیوه مدیریت انتقاداتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم استاد خوب و مهربان که جا داره بینهایت از ایشون سپاسگذار باشم از آگاهی و فایلهای جدید که کار کردن روی باورهای ما و برداشتن پا از روی ترمزها را به ما نشان میدهد
کسانی پیشرفت و موفق هستند که از آنها انتقاد میکنند اما اگر از ما انتقاد میشود به قصد تخریب به این معنی است که از افکار ماست که خودمان را دوست نداریم و با خودمان در صلح نیستیم و این همان چیزی است که تکرار میشود که خودمان آن را انجام میدهیم و دیگران هم قطعاً از ایراد ما انتقاد میکنند
و اگر کسی از من انتقاد کند باید خودم را بهبود ببخشم و این انتقاد باید برای پیشرفت خودم استفاده کنم هر چقدر آدم شخصیتش قویتر باشد دیگر چیزی براش مهم نیست چه جمله طلایی گفتید استاد که همه ما به یک دیدگاه به خداوند نزدیک هستیم
اما اگر کسی که از شما انتقاد کرده نباید وقت بزاری براش یا جواب بدهی چون اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی و تردید خود و توانایی خودم را از بین میبرد و اگر کسی انتقاد کرد نباید ناراحت شویم و با خودمان خوب باشیم و نفس عمیق بکشیم و کمک میکند که احساساتی نشویم من امروز اگر کسی از من انتقاد کند درراستای ضعفهایم یادر کارها اصلا ناراحت نمیشم اما چیزی که من رو حسای میکنه وسریع واکنش نشان میدم اون چیزی که ناحق است و به هم میریزم واز کوره در میرم آما الان با راهکارهای استاد دیگه میخوام با این ابزارهایی که یاد گرفتم در مدیریت انتقادها بهتر عمل کنم
استاد لذت بردم بینظیر بود به امید روزهای خوب آینده
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خداوند جان و خرد،کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای،خداوند روزی ده رهنمای
سلام به استاد زیبای خوشتییپ نازننینم
و سلام و سر سلامتی به دوستان عززیز توحیدی من
خداروصدهزارمرتبه شکر …یک روز دیگه زنده م ..نفس میکشم ..شمارو میبینم …به صداتون گوش میدم ..و قدم های تکاملی برای بهبود شخصیتم برمیدارم …
استاد جانم …قبل از هرچیز یک درخواست و خواهش داشتم ازتون …میشه لطفا به استاد شایسته بگید حداقل یکبارتواین ویدئو ها… از پشت سرتون رد بشه :) …ما ببینیمشون …؟میدونید چقدددر دلتنگ روی ماهش هستیم …؟
این انصاف نیست ما جامونده های دوره کشف قوانین …صدا و تصویر نازنین ترین مریم دنیارو مدت هاست نداریم …
استاد شایسته اگر صدای منو میشنوی … بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران بااابااا : ))))) دلمون حساااابی براتون تنگه …
استاد جانم …صدای سعیده رو از پست کشیک شبکاری میشنوی …تازه روزم رو شروع کردم اما پربرکت …
ی جایی تو قدم نهم استاد میگه من ندیدم آدم از خودم توحیدی تر …آره استاد …من ندیدم از شما توحیدی تر…
اینو از رفتار شاگردتون میفهمم …من که میخوام بخوابم برای خدا مینویسم عششقم من میرم بخوابم برمیگردم :) بیدار که میشم میپرپممم سر دفترم میگم سلاااام عشششق من …من اومدم :)))))
کی یادم داده این عشق بازی رو..؟کی یادم داده زندگی توحیدی رو …؟
سی سال همه جا دنبالش گشتم نبببووووود ….
اینجا پیداش کردم …
اینجا طعم خوووشبختی رو با سلول به سلول بدنم چشیییدم …
انقدر غرررق لذت شدم که همیشه بهش میگم …پسسسر همین الان اگر بگی برگرد پیشم …من منتظر فرشته ی مرگ نمیمونم …خودم ازین جسم جدا میشم و مییپرم بغلت ….
آره استاد من …ندیدم استاد از شما توحیدی تر …که زندگی سعیده رو اینطوری کن فیکون میکنی …
صداتون توی سرم میپیچه …تو قدم اول …با لذت تمااام …غرق آرامش میگید …
این مسیر خیییلی خوبه …خیلی …این مسیر همه چیز بهتون میده …همه چیز …
اون موقع نگاه به چهره ی پر از آرامش و فرکانس بالای صداتون میکردم …
غرق ناامیدی بودم …اما …
ایمان آوردم به این کلام …به این صدا …
یکی آمد که حرف عشقو با ما زد ….
اون موقع نمیدونستم چه جوری ممکنه …یکروز من هم بتونم انقدر غرق آرامش بشم …
آلرردی …الان هستم … :)
غرق عشششق …آرامش …نووور…تسلیمِ تسلیم ….
سرت سلامت استاد قشنگم …من رو به ایمان دعوت کردی… لبیک گفتم و الان اینجام … :) به قول قرآن شدم لعلک ترضی …
استاد عباسمنش عزیزم …
درمورد موضوع فایل بگم براتون…
الحمدالله بعد ازآموزش های شما …خیلی وقته نه کاری به کسی دارم …نه برام مهمه بقیه دارند چیکار میکنند …قبلا هم شخصیت انتقادی نداشتم خیلی …اما انقدرم بیخیال نبودم …
ازونجا که کله ی مبارکم روی تن خودمه نه توی زندگی دیگران …بقیه هم خیلی کاری بهم ندارند …که اگر هم داشته باشند …من تموم تلاشم رو میکنم انتقاد سازنده رو بپذیرم …یا اگر قصد و غرضی داشته باشند بیخیال باشم و بسپرمشون به الله…
اما از اجرای قانون سلامتی بگم براتون …
اون سعیده ی مثبت هفتاد کیلویی :) …که آرزوش بود یک روز معجزه بشه تا عدد 60 رو …روی ترازو ببینه …
الان عیین کرره شده همش 50 کیلو : ))))))
صحیح و سلااامت …پر از انرژی …پر از اعتماد به نفس…پر از تمرکز …
روزی صدبار اینارو میشنوم استاد…
مثلا از همکارام:
وااای سعیده!تو چرا انقدر لااغر شدی..؟
وااای داری میمیری که!داری محو میشی!چی موند ازت…!
تو فتوسنتز میکنی…؟یعنی چی نمیای با ما غذا بخوری؟
من قول میدم همینجوری پیش بری،چند ماه دیگه میمیری : )))))))
بعد من بلندد بلند میخندم میگم نگرااان نباشید …حلواتون رو که نمیتونم بخورم اما …مطمئن باشید بیشتر از شما زنده میمونم و لذذذت میبرم از زندگیم : ))))))))
چرا انقدر راحتم با این انتقاد ها …؟چون دارم میبینم اونور داستان،یک مشت آدم به قول استاد رها شده در دریا که مووج هر طرف میبرتشون …نه هدفی دارند …نه انگیزه ای …یک مشت آدم پر از بیماری…پر از درد های اسکلتی …پر از مشکلات واضح و روشن که به عنوان بخشی از زندگی که همینه که هست پذیرفتند …
مگه منِ سعیده مغززز حیوان نجیب خدارو خوردم بخوام خودمو با این اراجیف ناراحت کنم یا بخوام مقابله به مثل کنم …..
همین دیشب سوپروایزرمون،بعد مدت ها منو دید گفت عههه تو چقدرررلاغر شدی : ))))چند کیلو کم کردی …؟
خندیدم و با افتخار و لذت گفتم مثببت بیسسست کیلوووو :)
بعد شروع شد که آهااا رژیم کتو گرفتی آره؟چه جوری میتونی نون نخوری؟چه جوری میتونی از میوه های فصل بگذری…؟
من اصلا همچین رژیمی نمیپسندم …اصلا قبول ندارم این مدل زندگی رو …
من فقط خندددیدم استااااد
بعد تودلم گفت دااادااااش چرا فکر میکنی نظر تو اصلا برای من اهمیتی داره : ))))))))))
این واکنش های آرامش بخش من در مقابل این انتقاد های بیخورد از کجا میاد استاد؟
به قول شما …از نتیییجه
اگر کل جهان بیان به من بگن،سعیده داری اشتباه میکنی،من نتااایجم رو میکوبم توی صورتشون : ))
حرف رو که همه بلدن بزنن!
با نتیجه هاتون حرف بزنید با من :))))
حالا این موضع پر ازآرامش من یکم در مقابل خانواده مخدوشه …مثلا وقتی مادرم با چشم های نگران ..پرازعصبانیت ..پر از خشم …که چرا انقدر لاغر شدی …مریض میشی و ال بل …
من خیلی نمیتونم آروم باشم …
یعنی تموم تلاشمو میکنم احترامش رو حفظ کنما …سکوت کنم …
اما نمیدونم چرا یکم آرامشم بهم میریزه …
باید روش کار کنم …به همون اندازه رها باشم …
و نزارم یک عامل بیرونی با انتقاد غیر سازنده …حتی یک ثانیه منو بهم بریزه …به امید الله..
از خداوند طلب هدایت میکنم،برای کسب نتایج فوق العاده در تموووم جنبه های زندگیم …
تا هیچ انتقادی غیر سازنده ای…در هرهیچ زمینه ای برای هیچکس از اطرافیانم پیش نیاد …یا اگرم اومد …بخاطر نتایجم برام هیییچ اهمیتی نداشته باشه…
استاد جانم …قدم به قدم …پاهامو روی رد پاهایی که سال ها پیش از خودت بجا گذاشتی میزارم …تا بزودی برسم به قله ی توحید …همونجا که شما بهش رسیدی اولین بار و پرچمت رو محکم کوبیدی …
قله ای که برای همه قابل فتحه …برای همه جا داره …
خدایا ازت …خودِخودِ خودت رو میخوام …
عشق توحیدی…ثروت توحیدی …زندگی توحیدی …
خدایا من رو به راه راست هدایت کن ….کمکم کن زندگی بسازم که همه جاش رنگ و بوی شمارو داشته باشه …
سپاس گزارم ازت استاد نازنینم …
به امید دیدارشما در بهترین زمان و مکان …با کوهی از نتایج : )
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم
خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان
هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید
سلام بر سعیده عزیز دوست هم فرکانسی
خیلی خوشحالم برای نتایجی که گرفتی و توحیدی که در عمل داری چند تا از کامنت هات رو خوندم و داستان مهاجرتت رو هم شنیدم که پا روی ترسات گذاشتی واقعن در محیط بیمارستان که هر لحظه با بیمار ها سر کار داری کنترل دهن کار سختیه که موفق شدی و از درون آرامش داری برات آرزوی بهترین ها رو از خدای وهاب دارم
سلام آقا مرتضی عزیز
سپاس گزارم وقت ارزشمندتون رو برام گذاشتید و نوشتید
باهاتون موافقم که محیط بیمارستان محیط پرتنشیه …همین سعیده ای که خودش و تموم کشیک هاش غرق آرامشهه …قبلا به شدت کتک خورش ملس بود :)
به قول استاد …تا وقتی که میگفتم خودم میدونم و خودم بلدم …خدا هم میگفت بخور تا بیاد :)))))
تا اونجا که زانوهام مثل موسی خم شد و گفت خداااایاااا غلط کردم :)))) من فقیرم بهت …
و بعد ….نوری از الله جاری شد که ثانیه به ثانیه ی زندگیم رو روشن کرد …
الان من همون سعیده م …بیمارستان هم همون بیمارستانه …
اما خدا همیشه مراقبمه …و من دارم از لحظه به لحظه ی زندگیم لذت میبرم …
سپاسگزارم ازتون بی نهایت
شما رو به خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ میسپااارممم
حرف دل منو زدی سعیده قشنگم، والا منم انقدر دلم برای مریم نازنینم تنگ شدههههه.
سعیده توحیدی و مهربونم که قلبت پر از نور و مهره، چقدر زیبا مینویسی، امکان نداره یخ کامنت ازت بخونم و اشک تو چشام جمع نشه، چه قشنگ از خدای عزیزم میگی، قلب بزرگ و قرمز برای تو دوست نازنین و ارزشمندم
سلام به روی ماه زیباترین عاطفه ی دنیا …
سپاسگزارم ازت که برام نوشتی
دور چشم های قشنگت آخه …مرررسی که هستی …
ممنونم ازت برای تموووم خوبی هات …برای قلبت که پر از نور خداونده …
همیشه غرق نور و عشق خدا باشی زیبا
همیشه اشکات از سر شوق و صورتت پر از لبخند آرامش بخش مثل عکس دلبر پروفایلت
قلب فراوان
سلام سعیده جان ،
سعیده جانم چقدر زیبا می نویسی ، همیشه کامنت های شما را می خونم و گاهی با اون گریه می کنم ، البته گفته بودی همیشه انشا های خوب می نوشتی اینجا که دیگه غوغا کردی
هم توحیدی و هم زیبا می نویسی ، تبریک بابت همه دستاوردهای قشنک و زیبات ، نوش جونت ، بر عکس شما من همیشه از انشا فراری بودم ، اینجا هم گاهی به افرادی مثل خودت که اینقدر زیبا در این سایت می نویستد حسودیم میشه ، انشالله من هم بتونم هم در این مسیر هم در نوشتن پیشرفت کنم، به قول خودت الله یکتا باید اجازه بده ، الهام کنه تا بنویسم ،
شاد و ثروتمند باشید
نسرین عزیزم سلام بروی ماهت ..
سپاسگزارم که برام وقت گذاشتی و نوشتی …
ممنونم ازت برای لطف و محبتت ..
یک نکته ای هست …شاید من قبلا انشای خوبی داشتم …اما اینجا ..این جهان مجازی توحیدی …خیلی با استعداد ها کاری نداره دوست خوبم …فقط انرژی خداونده که میتونه کمک کنه برای نوشتن …بارها و بارها تلاش کردم بنویسم و نشد …یا نوشتم و ی گوشه ای ثبت شد و خیلی هم خونده نشد …
اما اون نوشته ای که با هدایت خدا همراهه همیشه راه خودش رو پیدا میکنه …
یعنی اگر جایی کامنت خوبی دیدی حتما اعتبارش با خداونده …
پس حتما تلاشت رو بکن و بنویس …و حتما قبلش از خداوند طلب هدایت کن تا به دستانت جاری بشه …و عزیزدلم یادت نره …قانون تکامل همیشه و همه جا جوابه …
دوستت دارم و به دستان خداوند نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ میسپارمت …
سلام سعیده جان
ممنون بابت کامنت زیبات کلی باهاش اشک ریختم
حالم خوب شد با حال خوبت با خدا
چقدر تحسینت کردم من خیلی وقته کامنتای شما را می خونم و همیشه لذت بردم و تحسینتون کردم خواستم بدونی وقتی کامنت می زاری کسانی هستند که از شما شاگردان واقعی استاد هم درس می گیرند انگار که خدا ما ها رو دابل چک می کنه یک بار با حرفای استاد یک بار کامنتای شما شاگردان توحیدی استاد
همیشه پر توان باشی و در مسیر خودت پر از استقامت و حال خوب باشی بهترینها را برات آرزو می کنم
مرضیه ی عزیزم،سلام به روی ماهت …دوست عزیز توحیدی من
سپاسگزارم برای تموم لطف و محبتت
خدا سر سعیده منت گذاشته که شما کامنتای من رو میخونی …من کجا و این لطف و محبت شما کجا…
مرسی که هستی عزیزم
برات از خداوندی که نور آسمون ها و زمینه …حال خووش و خووشبختی و سعادت میخوام …در این دنیا و در سرای آخرت
به دستان الله بینظیرم میسپارمت دختر
سلام دوست عزیز،،عجیب هدایت شدم ب کامنتت امروز،ک از قانون سلامتی گفتی،،هدایت خداوند رو دریافت کردم ،،منم دوست عزیز از 20 اسفند 1400 دوره رو شروع کردم،،یعنی همزمان با شروعش،،با قد 196 سانت،و وزن 118 کیلو،،به خاطر 10،،12 تا عوارضی ک داشتم،،از خرو پف و تعرق شبانه و….بعده 3 ماه ک مو ب مو عمل کردم،،ب وزن 85 رسیدم،از 3 ایکس لارج، ب ایکس لارج..با چ انرژی عالی،،اما متاسفانه انگیزمو از دست دادم،،ب خاطر حرف دیگران،،ی مدت تو درو دیوار بدم،،دوباره خوب پیشرفت کردم،،ولی دوباره رفتم تو درودیوار،،مثل یو یو،،پایین بالا میشدم،،وزنم از 83 میومد تا 87 دوباره میومد پایین،،دوباره بالا،،هرچی تعهد میدادم میدیدم بازم تقلب میکنم،،هدایت خواستم،،با ابدیت دوره کشف قوانین و بحث هدف و تمرکز و سوالاتی ک خانوم شایسته مطرح کردن،ب لطف خدا،از دیروز استارتشو زدم و ی تعهد قوی دادم که این سبک رو ادامه بدم،،با انگیزه،،من حدود 10،،12 تا مشکل ک داشتم حل شد،،منتهاش یادم رفته بود هدف اصلی من از شرکت در دوره چی بود،،شما شاید آشنایی داشته باشید با ،تالاسمی مینور،ی نوع کم خونیه ارثیه ک میگن درمان نداره،،ولی من این هدفو گذاشتم ک با استفاده از این دوره ،درمانش کنم،،با این انگیزه میرم جلو،،و انشاا میخوام با نتیجه بیام و تو دنیا یه تحول عظیمی بپا کنم،بگم با استفاده از قانون سلامتی،من اینو درمان کردم،،و این کامنت شما نشانه بود،برای مسیر درستم،،تو فامیل ما ک هیچ کس قبول نداره این سبکو ک هیچ،تو روستایی ک زندگی میکنم با 5 هزار جمعیتم کسی قبول نداره و مسخره میکنن،،میگن چی شد اون هیکل،،نصف شدی،،چه مرضی گرفتی،،من میخندم،،تو دلم میگم،مسیر درسته، ،و پیش میرم..
سلام به آقا حمید عزیز…
سپاسگزارم برای وقتی که گذاشتی و برام نوشتی …
استاد یک مثالی دارند از کشتی که به سمت مقصدش درحرکته …که روی یک خط صاف نمیتونه بره ..یکم منحرف میشه…یکم تو مسیر مستقیم …ولی چون مدت زمان بیشتری توی مسیر مستقیمش میمونه در نهایت به مقصدش میرسه ..
این نجواها …این ناامیدی ها …برای همه ی ما بوده …
مهم اینکه دست از مسیر درست برنداشتیم و ادامه دادیم و ادامه دادیم …
جهان همیشه به انسان های شجاع و با اراده پاسخ میده …بالاخره در برابر تموم خواست های ما به کرنش درمیاد … :)
همیشه استمرار…ایمان ..توکل …جوابه …
5هزار نفر که چیزی نیست :) 5 میلیارد آدمم بیان بگن شما اشتباه میکنی شما نتیجه دستته …
چه اهمیتی داره نظر 99/9 درصد جامعه که اگر از هزار نفر بری سوال کنی چیزی از هدایت خدا میدونی …یک نفر نیست که بدونه و ازش استفاده هم کرده باشه :)
راستی منم مینووورممااا …خیلی چیز بی اهمیته:)خونمون شاید کمتر باشه اما کیفیتش بیشتره:)))))))
براتون از نور آسمون ها و زمین …احساس عمیق خوشبختی میخوام …
ممنونم برای همه چیز…ماچ به صورت ماه فرزند قشنگتون
در پناه الله یکتا
قلب فراوان
سلام مجدد،خدمت شما سعیده خانوم عزیز. ،،ممنونم از پاسختون..مثال کشتی عالی بود،،عالی گفتید،،خون کمتر،کیفیت بهتر
،،سپاسگذارم از شما،،خداوند فرزندان شمارو هم حفظ کنه. .درپناه خدا…سلامت و ثروتمند و شاد باشید..در کنار خانواده محترم…
به نام اله واحد
سعیده جون سلام به روح نازنینت و اون صورت شیرینت با اون چشمای غرق نورت
فتبارک الله احسن الخالقین که تو رو آفریده. می دونم من رو هم مثل تو آفریده ولی من الان کجام و تو الان کجایی!
میان ماه من تا ماه سعیده شهریاری تفاوت از زمین تا آسمان است.
این حجم از عشق به الله و توحید و معنویت رو در وجود هیچکسی در زندگیم ندیدم. تا بحال نه دیده بودم و نه شنیده بودم و نه خودم تجربه کرده بودم که کسی به خدا بگه شب بخیر عزیزم من میرم بخوابم صبح برمی گردم پیشت و دوباره صبح از جاش بپره و به خدا بگه سلام عشششق من! من برگشتم پیشت. بیا بغلم!
من هر روز صبح به لطف خدای لطیفم و با آموزشهای استاد جانم با لبخند رضایت بیدار میشم و شکر می کنم که زنده ام و این نور آفتاب و آسمون آبی رو از پنجره اتاقم می بینم. نفس می کشم و یه فرصت دیگه برای زندگی دارم، ولی جنس توحید شما فرق میکنه. خیلی عمیقتر و خالصتره. شما دقیقا مصداق حرف سهراب سپهری هستی که میگه سنگ از پشت نمازم پیداست. اصلا یه جورایی من دارم عارف مسلک بودن رو از شما یاد می گیرم.
در عین حال چقدر شوخ طبعی و تصویرسازیهات رو دوست دارم. دلم می خواد کامنتت تموم نشه. دلم می خواد تا ابد با حس بی نظیر عشق بازی با پروردگار همراهیت کنم.
نمی دونم الان نزدیک نیلا نیکای گلت هستی یا نه. ولی اگه نیستی و هنوز ازت دورن که باید یه تبریک n به توان بی نهایت (علامت بی نهایت ریاضی رو پیدا نکردم) بهت بگم که انقدر قوی و باایمان هستی که با وجود دوری از فرزندانت اینقدر پرانرژی و مثبت هستی. اینقدر روی رشد و معنویت خودت تمرکز گذاشتی که بمب هم تکونت نمیده. ماشاالله به تو!
در مورد مادرت دلم می خواد تجربه شخصی خودم رو بگم. ما چون در ابتدای زندگیمون دنیامون خلاصه میشده در اول مادر و بعد پدر، حرف و نظر اونها برامون به منزله قانون و وحی منزل بوده. یادته مثلا سال اول دبستان وقتی با خانم معلم اختلاف نظری پیدا می کردیم با حرف مامانمون مقایسه می کردیم و می گفتیم نهههه خانوم مامانم گفته اینجوری، نه اونجوری.
یواش یواش با بزرگتر شدنمون فهمیدیم که آدمهایی متفاوت از مادرمون هم تو دنیا هستن ولی باز هم اولویتمون با نظر مادرمون بود. پس اگه بخوام خلاصه اش کنم هرچقدر که تغییر کنیم و باور کنیم مادرمون داناترین و کاملترین آدم کره زمین نبوده و اونم ندانسته ضربه هایی به رشد شخصیتمون زده، ولی باز هم یه جاهایی قبولش سخته. اونم احتمالا بخاطر عشقمون به مادره.
یه جاهایی هست که پاشنه آشیلمونه و آثارش ته ذهنمون باقی مونده. واسه همینم هست که چون اون وابستگی به نظر همکار و دوست و رفیق رو نداریم در مقابل انتقادشون هم خم به ابرومون نمیاد. ولی مادر…. قضیه اش فرق میکنه. ته دلم مادرم هنوز همونه که حرفش واسم سند بوده. همونه که چون عمیقا دوستش دارم جلوش نقطه ضعف دارم. تغییر جلو هرکسی آسون باشه جلوی اون که نظرش واسم از همه مهمتره زانوهام میلرزه. و چون میخوام رو حرف خودم وایسم این تضاد منو عصبی یا عصبانی میکنه.
من ادعا نمی کنم در این زمینه خیلی خوبم. منم حتما یه جاهایی پام میلنگه ولی به نسبت بهتر از قبل شدم.
ولی یه مثال خیلی آشنا برات دارم که از من بهتر می شناسیش. سید علی خوشدل.
یادته یه جایی گفته بود وقتی تصمیم به مهاجرت گرفتم به مادرم گفتم مادر، در یک قلب دو عشق نمی گنجه و باید با این مساله کنار بیای وگرنه خودت اذیت میشی.
مگه اون مادرشو دوست نداشت؟
مگه استاد یا مریم جان شایسته مادرشونو دوست نداشتن؟ ولی اجازه ندادن ناراحتی مادرشون بشه نقطه ضعفشون.
شما خواهر گل دوست داشتنی من اونقدر دانا و موحد و قوی هستی که خودت حتما بهترین مسیر رو پیش می گیری تا نتایجی به مراتب بزرگتر و گواراتر از الانت بسازی و من خودم به شخصه از دنباله روهای شما هستم.
به قول خودت پا جای پای استاد می گذاریم و میریم بالا تا به قله شادی و سلامتی و توحید و ثروت برسیم.(هرچند من فکر می کنم قله ای وجود نداره بلکه یه مسیر بی انتهاست)
و در این راه گاهی دست همدیگه رو می گیریم تا به کسی فشار نیاد. چون استاد گفته این مسیر قراره راحت و لذتبخش طی بشه.
ممنونم که هستی و حس قشنگت رو با ما به اشتراک میگذاری تا ازت یاد بگیریم.
سلام دوست جونیم انقدر جاب کامنتت راجع به مادر واسم حل مساله بود که هر چی میخوندم میگفتم مرسی که جوابت نوشتی و تو دلت نگه نداشتی خیلی زیاد بهم کمک کردی
باعث شدی یه بار دیکه به خودم بیام و پاشنه اشیلامو روش کار کنم
منم نسبت به مادر پدر نقطع ضعف دارم خیلییی بهتر شدم خیلی تو ذهنم ایگنور میکنم یا فقط اون لحظه ای که عصبی میشم با لبخند و سکوت جلوی خودم میگیرم میگم از دید مادر پدر نگاه کن بی شک فکر میکنن چیزی که میگن بهترین و درسترینه
خودت یاد بیاد قبلا هرچی میگفتی باور داشتی که درسته
درسته الان تغییر کردی چون خواستی ولی کسی که مسیر درست ندونه نمیدونه که اشتباهی فکر میکنه تا بخواد اصلاح کنه
بپذیر هرکسی عقل کل زندگی خودشه(دارم به خودم میگم که همیشه یادم باشه)
عاشقتونم خوشحال شدم با خوندن جوابتون به کامنت سعیده جون
زهرا جانم سلام به شما. عاشقتم که دقت کردی و از دقت خودت به جواب سوالت رسیدی. آگاهیها همیشه در جهان اطراف ما هستن و فقط منتظرن تا مثل یک میوه بهشتی از درختی که خودش شاخه اش رو آویزون کرده که در دسترس ما قرار بگیره بشن هلو بپر تو گلوی ما. ولی ماها حواسمون به اطرافمون نیست. به محض اینکه کمی حواس جمعتر و کنجکاوتر بشیم قشنگ جواب تیک میخوره و ما انگشت به دهن می مونیم که چقدر ساده بود. چقدر دنیا سریع عمل کرد. سریع الاجابه بودن خدا رو همین امروز دو بار تجربه کردم و هنوز غرق لذتشم.
برات نور و آگاهی آرزو می کنم دوست گلم.
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
طس ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
طاء، سین. این آیاتِ [با عظمتِ] قرآن و کتابی روشنگر است (1)
هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٢﴾
[که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٣﴾
همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)
سعیده ی نازنینم سلام بروی ماهت
سلام به رفیق توحیدی من پر از نورخدا که قلبم از خوندن کامنتت بسیار بسیار روشن شد…
قبل از نوشتن کامنت …وضو گرفتم و از قرآن طلب هدایت کردم برای نوشتن در پاسخ شما که ای آیات بینظیر سوره نمل اومد …
دوست نازنینم …زبان از تشکر قاصره …واقعا من کجا و این لطف و محبت و عشق شما کجا …
من که هیچ اعتباری از خودم ندارم سعیده جانم …نه یک سلول ازین بدن رو خودم ساختم ..نه عرضه ش رو دارم یک دونه ضربان قلب رو خودم مدیریت کنم …نه توانی دارم بخوام جلوی اراده ی خدار رو بگیرم اگر نخواد دیگه نفس بکشم …حالا چی باعث بشه من فکر کنم این لطف و مرحمت شما …اعتبارش از منه …؟
سپاسگزار الله ی هستم که من رو غرق نور و عشق شما کرده …همتون تکه هایی از آینه هستید که نور خدارو منعکس میکنید …
هرچقدر شکر این سایت و این نعمت و این مسیر و این رفقای توحیدی رو به درگاه جانِ جانان بجا بیارم …بازهم نمیتونم ادای دِین کنم …
فقط میتونم برات نور خداروبخوام دوست قشنگ من ..همیشه و همیشه بر فراز نور و هدایت پروردگار باشی جانم
برای تموم راهنمایی هات جهت کنترل ذهن در برابر اعضای خانواده خیلی خیلی ازت ممنونم …خیلی کمک کرد به صلح بیشتر با خودم و اطرافیانم دربیام …
دوستت دارم سعیده …بی نهایت …
امیدوارم بزودی در بهترین زمان ومکان ببینمت و در آغوش بکشمت …
در پناه خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سعیده… ای سعیده ای سعیده…
سلااااام و عشق بیکران با یه دنیا بغل دوستانه پر از حرفهای دخترونه که الان دیگه جنسش فرق کرده.
همش شده از عشق و توحید گفتن.
همش شده نتیجه ریز و درشت رقم زدن و ذوق کردن.
جنسش شده شوق رهایی از من قدیم و خزیدن در آغوش من قدیمتر. همون کسی که موقع تولد بودیم و فراموشش کردیم.
نمی دونم چرا وقتی کامنت هاتو می خونم شعرهایی که بلد بودم رو یادم میاد. همش در وصف عشق به خدا. مثل این:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
آخه می دونی الان ترانه رو آوردم پارک توی این فضای بهشتی پر از دار و درخت کرج با این نسیم خنکی که صورتمو نوازش میکنه، نشستم رو زمین به خاک بازی کردن ترانه نگاه می کنم که غرق کودکانگیشه.
قصه من و این سایت و استاد عزیزتر از جانم شده عین جنینی که نمیتونه دقیقه ای جدا از رحم مادرش باشه. نفسش از نفس مادرشه. تغذیه اش از خون مادرشه.
اون مادر البته خداست و این آگاهیها حکم بند ناف رو داره. منو وصل کرده منو اسیر خودش کرده. و چه اسارت زندگی بخشی!
این شعر از وقتی پاسخت رو خوندم داره تو سرم می چرخه اونم با آواز بهشتی شجریان:
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
*گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست*
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
سعیده جان روحی رو به سبب اتصالت به حق در من زنده کردی که مدتها فراموش کرده بود چقدر از این دست اشعار می خونده.
از خودت و استاد یکی یه دونه مون یاد گرفتم که اعتبارش رو به دوست بدم و از اون بابت هدایتم به دوستانی مثل شما تشکر کنم.
از خدا خواسته بودم منو با دوستانی از جنس خودش دوست کنه که منت گذاشت و به بهترینها هدایتم کرد.
عاشقتم رفیق. می بوسمت هزاران تاااا
سلام سعیده عزیزم واقعا لذت بردم از خواندن کامنت زیبا و پر از آگاهی و چقدر خندیدم از مدل نوشتن طنز گونه ات که واقعا تحسین برانگیز هستین و چقدر هم خوشخالم که با شما هم دوره ای هستم در دوازده قدم و چقدر هم تحسین می کنم که به وزن دلخواهت رسیدی و تحسین می کنم انقدر زیبا انتقادها رو به شکل طنز با خودت بیان می کنی امیدوارم که دوباره کامنت های قشنگتون رو ببینم و از خواندنشان لذت ببرم.
سلام به آقامهدی عزیز
سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید
برای تموم تحسین هاتون که نشون دهنده ی جلای قلب خودتون هست سپاسگزارم
منم خیلی خوشحال و خرسند و خوشبختم برای حضور دراین جهان توحیدی …و هم دوره بودن با شما بندگان خوب خدا …
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون
و براتون بهترینِ بهترین هارو میخوام
غرق نور خدا باشید همیشه
سلام سعیده عزیز
چقدر این بحث سلامتی که مثالشو زدید برام آشنا و قابل لمس بود.
چقدر تونستم تو این زمینه به همین نقطه برسم
یه جیزی کا تو کامنتتون برام خیلی جذاب بود همین بود که واقعا یکبار بجای اینکه از انتقادها بهم بریزیم ببینیم کی داره انتقاد میکنه؟
بابا تویی که داری به من انتقاد میکنی به قول استاد هیچ غلطی تو زندگیت کردی اصلا؟
حالا چرا اصلا باید بهم بر بخوره؟
چون تازه فهمیدم که با خودم در صلح نیستم خودمو دوست ندارم
چون کمالگرایی تو رو از خودت ناامید میکنه
چون نتایجتو نمیبینی رشدتو نمیبینی درگیر بازی بقیه میشی.
ولی اگر بتونی این بیماری تو وجودت کنترل کنی رسیدن به نتایج فعلی چنان احساس خوبی بهت میده که مثل همون سلامتی با بند بند وجودت بهش ایمان داری و اگه دنیا بهت ایراد بگیره تو فقط میخندی.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم
سلام به آقاحمیدرضای عزیز
سپاسگزارم ازتون که وقت با ارزشتون رو برام گذاشتید و نوشتید …
واقعا که این قانون همه جا جوابه …هرجا دیدی دارن ازت انتقادغیر سازنده میکنند …قبل ازینکه خاطر عزیزت رو مکدر کنی،ی نگاه به طرف مقابلت کن ببین اصلا ارزشش رو داره بهش فکر کنی…؟یا باید بهش بخندی و بگذری…؟حیف شما و قلبتون که برخلاف نودونه درصد جامعه پر ازنور خداونده، نیست که بخواد لحظه ای از صلح با خودِ عزیزش دربیاد …؟
من هر بار فکر میکنم ی تکیه از روح خدا توی وجودمه …میخوام بال دربیارم پرواز کنم …:) چه برسه که افسار ذهنم رو بدم دست یکسری انسان که به قول قرآن توی قلبشون بیماریه …وااالاااا بخدااا :)
همین دیشب،ساعت 1 صبح،یک گل پسر 97 ساله:) پذیرش کردم از اورژانس ..سنش رو گفتم که باهم باورهامون در برابر زندگی سالم و بدون بیماری تقویت شه ..بعد اون پرستاری که از اورژانس آوردش ICU از دوستان قدیمیم بود که توی یک بخش باهم کار میکردیم و مدت ها همو ندیده بودیم …
وقتی اومد داخل و منودید،جای اینکه شرح حال مریض رو بهم بده،5دقیقه با دهن باز بهم زل زده بود که چرا تو چرا انقدر لاااغر شدی …؟یعنی چی..؟چرااا؟؟واسه چی؟؟چه معنی میده ؟؟معتاد شدی؟چیزی میکشی:) بس کن چرا داری ادامه میدی :))))
حالا جاش بودبگم عززززیزدل من …من تاحالا بهت گفتم شما چرااا دوبار دماغت رو عمل کردی؟دوبار بلفارو پلاستی کردی؟کل پوست صورتت رو هم کشیدی و الان که دارم نگات میکنم حس میکنم مجسمه میبینم جای آدم:))))) ؟
ولی نگفتم که :))) به من چه آخه!
طبق معمول خندددیدم بهش فقط..گفتم زودتر شرح حال مریضو بگو برو ردِ کارت :)))))))
آره خلاصه …هیچ چیز در این دنیا ارزشش رو نداره آدم بخواد جایگزین نور خداوند کنه …و خدایی نکرده حتی لحظه ای بره توی سایه …
ببخشید سرتون رو به دردآوردم … :)
به دستان خداوندی میسپارمتون که نور آسمون ها و زمینه …
همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشید برادر عزیزم
«بسم الله الرحمن الرحیم ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ؛ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»
سلام و درود فراوان به شما انسان ارزشمند و توحیدی و زیبا. بنده شایسته و نورانی پروردگارم، سعیده نورانی.
بسیار بسیار تحسینت میکنم که اینقدر توحیدی هستی و اینقدر مشتاق پروردگار ولی خداییش یه جوری دیگه عشقت به خداوند رو توصیف کن. از اتاق فرمان اشاره میکنن اعضای سایت به حضور شما نیاز دارن.
یه جایی در مورد نتایج ارزشمندت از قانون سلامتی گفتی. بسیار تحسین تون میکنم. من قانون سلامتی رو ندارم ولی خب یه چیزایی ازش فهمیدم و با توجه کردن به سبک غذایی استاد و نکاتی که توی کل فایلها میگفتن و البته یه نکته ای که توی دوره شیوه حل مسائل خانم شایسته میگفتن یه تغییراتی توی سبک غذا خوردنم ایجاد کردم. برای پایش سلامتی مون رفتیم پیش کارشناس تغذیه توی پالایشگاه یه دستگاه بادی آنالیزور داشتن که میری بالاش دوتا سنسور کف پا قرار میگیره، دوتا سنسور توی دوتا دست، فکر کنم خودت با این مدل دستگاه ها آشنایی داشته باشی. اکثر بچه های آتش نشانی اضافه وزن داشتن 8کیلو و 13 کیلو اضافه وزن. مورد داشتیم فقط 13 کیلو چربی اضافه داشت. تنها ایده آل آتش نشانی من بودم. با عین حال همون کارشناس تغذیه میگفت سبک تغذیه تو اشتباهه و باید مثل بقیه غذا بخوری. از طرفی میگفت بچه های آتش نشانی به نسبت بقیه خیلی متناسب هستن. باید بقیه رو ببینی که از چه مصیبتی رنج میبرند. ما از پیش کارشناس که برگشتیم یکی یکی بچه ها پرسیدن حمید تو چیکار کردی که تونستی تو این مدت کوتاه 11 کیلو وزن کم کنی. (در حال حاضر شده 13کیلو. و نکته اش اینکه بیشترش از چربیها بوده و بافت عضلانی موردی نداشته) من وقتی اشتیاق شون رو میدیدم برای دونستن بهشون میگفتم من اینجوری و اینجوری غذا میخورم. ولی به نظرت آیا اینها خواستار تغییر بودن؟ مشتاق بودن بدونن، ولی مشتاق ایجاد تغییرات نبودن. یکی میگفت من بدون نون و برنج میمیرم. یکی بود میگفت من باید از زنم اجازه بگیرم. یکی میگفت من نگرانم طراوت پوست صورتم کم بشه، یکی میگفت شاید برای تو جواب بده برای من هیچی جواب نمیده و هزار جور تمسخر دیگه…
این قصه ای که گفتم که اینو بگم آدمها دلشون یه چیزی رو میخواد ولی بدون پرداخت بها.
حمید امیری پوست دستش پینه بسته از بس بارفیکس و دمبل زده. تازه من جدی ورزش نمیکنم. من بدنم اونجوری که دلم میخواد نشده. عضلات شکمم اونجوری که دوست دارم فرم نگرفته. هیچکدوم از همکارای من حاضر نیستند توی گرما و شرجی بوشهر برن پیاده روی توی ساحل. کمتر کسی میاد توی باشگاه تمرین کنه. منم انتقاد نمیکنم ازشون، اتفاقا خیلی هم تحسین شون میکنم که برام مایه عبرت گرفتن هستن.
آدمها فکت و نتیجه هم دستت باشه بازم حاضر به تغییر نیستن ، حتی اگه رمز موفقیت شما رو هم بدونن، انکار و تحقیر و تمسخر میکنن.
پس میرسیم به همون جواب استاد عباس منش که میگه به بعضیها که حوصله ندارم توضیح بدم میگم من خوش شانس بودم.
یه فایل انگیزشی میشنیدم از یه آقایی بنام David Goggins که نیروی عملیات ویژه دریایی آمریکا بوده.(خودشون بهش میگن نیروهای Navy Seal یه جور تکاور دریایی یا نیروی عملیات ویژه دریایی، فرق داره با اون تفنگداران دریایی، به اونها میگن Marine Corp). این شخص یه وزن 140-150 کیلویی داشته و رسیده به 70-80 کیلو همه بهش میگفتن غیر ممکنه. میگفت وقتی بهم میگفتن غیر ممکنه، تو فقط خودتو شکنجه میدی آخرش هم انصراف میدی. میگفتم حالا اگه ممکن شد چی؟؟ یه جمله قشنگی رو میگفت«آدمها ناتوانیهای خودشون رو میبینن و شما رو قضاوت میکنن. وقتی به شما میگن نمیتونی در واقع این جملات یه آینه است که داره واقعیت خودشون رو بازتاب میده»
جا داره اینجا یه اشاره ای کنم به کامنت سیدعلی عزیز. پیغمبر خدا باشی از دست حرف مردم آسایش نخواهی داشت.
و در پایان غزل زیبای 233 حافظ رو نوشته بودی که چقدر اینو دوست دارم.
«دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید ؛ یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید»
«بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر ؛ کز آتش درونم دود از کفن برآید»
در پناه نور هدایت نور علی نور رب العالمین باشی.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ ۖ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ
بار الها، تو مرا از سلطنت (و عزت) بهرهداری و از علم رؤیا و تعبیر خوابها بیاموختی، ای آفریننده زمین و آسمان، تویی ولی نعمت و محبوب من در دنیا و آخرت، مرا به تسلیم و رضای خود بمیران و به صالحانم بپیوند.
آیا من میتونم قبل از نوشتن برای برندِ سایت،حمید حنیف از احساسم پیروی نکنم،وضونگیرم و از قرآن براش طلب هدایت نکنم …؟
never ever!
سلام به حمید عزیزم …به تجلی نور خدا …
بی نهایت سپاسگزارم ازت که با این آیه توی تموم کامنتات …من رو غرق نور الله کردی …
چقدر دلم میخواد غرق ترجمه ی این ایه بشم ….دلم میخواد روحم بین کلماتش به پرواز دربیاد…
خدا نور آسمون ها و زمینه …
نوری که توی چراغه …
چراغی که توی یک شیشه ست …
نوری که بدون هیچ آتیشی هیچ وقت خاموش نمیشه …
نوری روی نور …
و خدا هرکیو بخواد به این نور هدایت میکنه ….
حمید جان …پسر توحیدی غرق نور خدا …نمیدونی چقدر همتون رو تکه ای ازین نور میبینم …
هر بار که برام نقطه ی آبی میاد انگار تلالویی ازین نور برام اومده …
من اسم این سایت رو چی بزارم بنظرت …؟
الان که دارم برات مینویسم …نشستم پشت میز و لپ تاپم …دریای بیکران لاجوردی با موج های آروم که انتهاش وصل شده به آسمون آبی خدا که پر از ابرهای پنبه ای که غرق نور نارنجی خورشید شده …
آیا منِ سعیده توانایی شکرگزاری همین تیکه از بهشتی که هر روز میبینم رو دارم …؟درتوانم هست …؟
دارم فکر میکنم ابراهیم چه جوری تونست از عهده ی شکرگزاری پروردگارش دربیاد که خدا گفت
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
شَاکِرًا لِأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
آیا منِ سعیده میتونم یک روز از عمرم مثل ابراهیم باشم …؟میشه خدا ازم راضی باشه …؟
نمیدونم …واقعا اگر خدا هدایتمون نکنه ….و دستمون رو نگیره …ما غرق گمراهی میشیم …
حمید جان..سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی …همیشه توی خط به خط کامنتت غرق میشم و یک علامت سوال دور سرم میچرخه که این پسرر چطوری اینقدر فوق العاده ست و انقدر خوب میدونه و مینویسسه …؟
حقیقتا اون ایستگاه آتشنشانی خیلی خوش شانسه که شمارو داره ….
اون موقع که استاد تو دانشگاه بندرعباس بود…مسئولین دانشگاه نمیدونستن چه در و گوهری رو توی صدفشون دارند …وقتی این مروارید رو از دست دادند ،حسرتاشون شروع شد که چرا بیشتر از حضورش …استفاده نکردند …
حمید عزیز من این تصویر رو واضح و روشن میبینم
روزی که همکارات نشستن دورهم و با تعجب از خودشون میپرسند…این انسان فوق العاده که علمش جهانی شده و همه دارند ازش صحبت میکنند …همون حمید امیری ایستگاه خودمونه …؟
چطور در کنار ما بود و ما نفهمیدیمش :)
من به تصویر های ذهنیم ایمان دارم …میتونی روش حساب کنی پسر :)
پرنده ی خوشگلی داره جلوی پنجره ی خونه پرواز میکنه و صدای مهستی از اسپیکر خونه در حال پخشه …
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت
رو پر پرنده رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ روی آب
توی دفترِ موج رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو مینویسم
روی آینۀ گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشۀ صدا نبض عشق زیر پوست خاکه
……
قسم میخورم میتونم ساعت ها اینجابشینم و به همین تکه از تصویر بیرون زل بزنم تا انقدر تاریک شه که چیزی ازش معلوم نباشه :) ی وقتایی از بعد زمان و مکان خارج میشم ….
مخصوصا اگر السماالحسنی یا ایه الکرسی در حال پخش باشه …
من فکر کنم همسایه هامون فکر میکنند یک دیوونه تو این خونه ست که خودشم دقیقا نمیدونم کدوم وریه :) درعرض یک ربع هم صدای قرآن از خونه ش میاد… هم صدای مهستی :))))
نه اینکه برام مهم باشه نظر بقیه ها … میخوام بگم وقتی از بعد زمان و مکان خارج میشی دیگه
میشی تعبیر این شعر
با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بى خردان، خویش خدا مىدانند اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار در خلقت تو و بال پروانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى درکش نکنی، کعبه و بت خانه یکیست
باز من شروع کردم برات نوشتن و جمله ها پشت هم اومدن … :)
هرجای این کره ی خاکی …زیر آسمون بینظیر خدا هستی …غرق نور باشی حمید حنیف عزییزم
به خدایی میسپارمت که نور آسمون ها و زمینه ….
خدایی که مدیریت کیهان با اونه و به قول خودش اصلا براش کار سختی هم نیست:)
اجابت تموم درخواست هات آرزومه …
قلب فراوان از شمال تا جنوب برای بنده ی حنیف خداوند
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
سلام و درود سعیده جان.
چقدر این کامنتت زیبا و دلنشین بود برام. بی اختیار اشکام سرازیر شد. واقعاً وقتی توی هر کلامی توحید رو جاری ببینی ، چه قرآن پخش کنی و چه شعر ، وقتی با هر چیزی بیاد خدا باشی.
وقتی صدای آواز یه پرنده میشه تسبیح خدا. وقتی صدای امواج دریا میشه حمد و تسبیح. وقتی صدای رعد و برق میشه «یسبح الرعد بحمده» آره ، واقعاً وقتی«با سوره دل اگر خدا را خواندی ، حمد و فلق و نعره مستانه یکیست»
ممنونم از قیاس من با استاد عباس منش. خیلی بهم انگیزه و انرژی داد. و آره مشتاقم برم و یه کار بزرگ در جهان رقم بزنم. صرف نظر از اینکه بعداً چی پشت سرم میگن، مهم نیست. مهم اینه بقول ویلیام مک راون «دنیا بعد از اینکه ما تغییرش دادیم چه شکلی خواهد بود؟»
من هم ازت یاد گرفتم توی زمانی که حالم خوب نیست اسماءالحسنی و آیت الکرسی گوش میدم. واقعاً حالمو خوب میکنه. یه وقتایی هم دعای افتتاح. واقعاً منو از بعد زمان و مکان جدا میکنه.
ازت ممنونم
بخاطر این کامنت پر از انرژی مثبت و نور توحید. خیلی حالمو خوب کرد.
ازت ممنونم سعیده نورانی.
ممنونم که پیام آور توحید هستی.
ممنونم که اینقدر عالی روی خودت کار کردی و این چنین انسان بینظیری رو خلق کردی.
در پناه رب العالمین باشی
سلام وصدسلام به استاد عزیز ومریم بانوی عزیز وهمه اعضای سایت
وبه دوست گرامی وبی نظیرم سعیده عزیزم
چقققققققدر کامنتت زیبا بود وبی نههههایت دلم بردی به اون دریای لاجوردی وزیبای مواج که تهش به آسمون منتهی میشه
دلم رفت به شعری که از مهستی نوشتی خدای من یک لحظه از خودم جدا شدن رفتم جای دیگه
چقدر زیبا وعالی توحید رو توصیف میکنی دل آدم رو بی قرار میکنی
چقدر زیبا وتاثیر گزاری ومیتونی نور به قلب ادم بیاری چقد خوبه لذت بخش که آدم تا به این حد توحیدی باشه همه چی رو از منظر خدای یکتا که نور آسمانها و زمین هست نگاه میکنه و خودشم وصل این نور بیکران بشه
و باعث میشه حرفهای انسان هم تبدیل به در وگوهر بشه و رنگ نور داشته باشه وبوی محبت و صفا وعشق بده چقد تحسین برانگیزه
چقدر زیبا به دوست گرامی گوشزد کردید که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
چقدر بی نظیر ایمان دارید برای پیشرفت ورسیدن به مدارج بالا برای دوست عزیزمون واینقدر قشنگ وزیبا امید دادین وای که من قلبم به تپش افتاد نمیدونی یه لحظه چه حالی شدم از این حجمه از ایمان وآرزویی که برای این دوست گرامی داشتید
دلم خواست که برای من هم از این امیدها و آرزوها داشته باشید
خیلی تحسین میکنم شمارو آفرین وخدارو هزاران بار شکر که شما اینقدر غرق توحید هستید خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم آفرین به شما وبی نظیری
دوست دارم دوست عزیز خوشگلم
وآرزوی بهترینها برای شما وبرای همه اعضای سایت
سرکار خانم شهریاری چقدر زیبا وروان نوشتید همه شرح حالتون روازقدمی بزرگ که در راه اهداف تون برداشتید و چقدر الگوی خوبی هستید برای اینکه اصلاً انتقاد دیگران ونظرشون وقتی سازنده نیست برای شماهم مهم نیست.
من به شخصه عشق کردم وقتی با نتیجه میکوبید تو صورت ذهن هاشون..درضمن اشعاری که انتخاب کردید هم بسیار بجا وعالی بودند..
لطفاً بازم بنویسید خیلی هم لذت میبریم و هم اموزندست..
در پناه عشق ازلی همیشه پاینده باشید..
سلام به برادر عزیزم
سپاسگزارم از شما که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و برام نوشتید …
برای تموم تحسینتون که تجلی نور قلب خودتونه ازتون سپاسگزارم
براتون از الله بینظیر،بهترینِ بهترین هارو میخوام …
چقدر خوب که مارک خریدار این محصول کنار اسم شریفتون هست…این یعنی لیاقتی داشتید که ما جامونده ها نداشتیمش …براتون بهترین نتیجه رو از آپدیت دوره کشف قوانین میخوام …بزودی بیاید و برامون از معجزات خداوند بنویسید …
به دستان قدرتمند پروردگار عالم میسپارمتون
غرق نور باشید همیشه
سلام سعیده جان دوست خوبم
چند روزه نتونستم درست بیام توسایتو کامنت بخونم فقط فایلهای استاد عزیزمو گوش میدادمو تمام ..امروز همش منتظر بودم وقتم آزاد بشه بیام کامنت دوستان رو بخونم اومدم توسایت دیدم استاد فایل جدید گذاشتن فایلو دانلود کردمو گوش دادم اومدم دیدم به به سه تا کامنت منتخب زیر فایل بچه زرنگای کلاسن شاگرد اولیا..سید علی خوشدل عزیز،سعیده شهریاری گل و آقای امیری عزیز..گفتم نه دیگه امروز این کامنتا خوندن دارن نمیشه از خوندشون گذشت..کامنتهای شما 3عزیز یه جنس دیگس بوی خدا میده خیلی خودمونی و راحت و درعین حال قشنگ می نویسید از خودتون می گید از قرآن می نویسید از حافظ میگید ببین چه ترکیبی میشه نور علی نوره ..خدارو شکر می کنم که در این سایت هستم شاگرد استاد عباسمنش عزیزم استاد شایسته نازنینم که خیلی دلم واسه دیدنشون تنگ شده خدارو شکر که دوستای نابی مثل شما دارم براتون آرزوی سلامتی و موفقیت توهمه مراحل زندگیتون دارم.
پایدار باشید
سلام سعیده جانم!
چه لذتی بردم از احساساتی که بیان کردی…و چقدر خودم هم همین حس رو دارم در مورد خدایی که توی این سایت پیدا کردم! منم خیلی وقت ها توی دفترم که میخوام شروع کنم به نوشتن، مثلاً اگر یک شب قبلش به دلایلی ننوشته باشم، اولش می نویسم “سلام خدا جان، خوبی؟ من اومدم دوباره”
چند روز پیش داشتم یه آهنگ تو ماشینم گوش میدادم، “حس عاشقی” مال حامد همایون…یه جاش میگفت “حسی که بین من و تو اتفاق افتاد، زندگیم بی تو فلج بود با تو راه افتاد” …
باورت نمیشه، یه لحظه فکر کردم دیدم الان این حرفو من فقط به خدا میتونم بزنم و همون لحظه با این آهنگ دالام دیمبولی که داشت پخش میشد :)))) من اشک تو چشمام جمع شد و پر شدم از احساس خوب و عشق به خدا… از اینکه داشتم اینو به خدا میگفتم…
زندگیم بی تو فلج بود با تو راه افتاد!
خدایا شکرت!
بهت تبریک میگم که با قانون سلامتی تونستی به وزن دلخواهت برسی و انقدر خوب به اظهار نظرات دیگران در این مورد بی توجهی.
منم با اینکه خودم لاغر بودم قانون سلامتی رو اجرا کردم (شاید بگم در حد 5% مودیفای شده) و با اینکه لاغرتر هم شدم اما این انرژی و این عدم احساس خواب آلودگی در طول روز که دلیل اصلی من برای رفتن سراغ این دوره بود، انقدر برام جدید و جذاب و شیرینه که هر چی هم بقیه بهم میگن تو دیگه داری محو میشی و اینا، اون لذته بیشتر برام میچربه!
عاشقتم سعیده جان، مرسی که انقدر خوبی و انقدر خوب مینویسی!
در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم! بوس :-*
سلام به سعیده ی عزیزم و تمام دوستان توحیدی سایت زیبای استادعباسمنش..امیدوارم همیشه ودرهرجا بدرخشید…ی سوال دارم .. (من هنوز موفق به خریدمحصولات استادجان نشدم) منظورازتمرینات در تمامی دوره هاومحصولات چیه؟منظور نوشتن دردفتر هست؟؟؟تشکرفراوان ازپاسخگویی شما عزیزم…شادوسالم باشی
سلام سعیده زیبا
هم اسمت خیلی زیباست که من بارها تو سایت دیدمت هم تصویرتون خیلی زیباست
چقد زیبا گفتی ما هم خیلی دلتنگ مریم عزیز هستیم و منتظر ی فایل جذاب دیگه از پردایس
نمیدونم از چی بگم کدوم تحسین کنم خیلی عالی نوشتم تویی که اینقد با خودت در صلح از کامنت روان نوشتنت معلوم اینقد لا خودت دوستی حرف کسی برات مهم نیست این آرامشی که داری به خودت برگشتی به خدای درونت
چی واقعن میتونه این نتیجه رو داشته باشه کدوم حرف مردم
چقد رابطت با خدای مهربان خوبه
از 12قدم نوشتی و این مسیر همه چیز بهم داد 12قدمی که فایل صوتی کتاب قران چقد این دوره زندگی منو گلستان تر کرد خدایا شکرت
تحسینت میکنم برای دوره سلامتی که پر از Benefitبرات سلامتی که این دوره به ادم میده واقعن معجزس فقط کسی که تجربه کردم حرفمو درک میکنه
در اخر خیلی خیلی تحسینت میکنم برای این رابطه عاشقانه ای که با خدا داری
و باز هم از متنهای زیبات برامون بنویس
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
سلام به خواهر توحیدی عزیزم سعیده
واقعا حظ کردم و تحسینت میکنم بخاطر ارتباطی که با خدا داری و لذتی که میبری و غبطه خوردم و دلمممم خواس!!!!!
من خودم تازه دارم باهاش ارتباط درست میگیرم ولی هنوز خودم رو کامل بهش نمیسپارم و دست به اقدام نمی زنم هنوز براش تو ذهن محدودم دنبال چگونگی خلق هواسته هام میگردم و نتایجم هم کوچیکه که خب بابت همینا هم خیلی سپاس گزارم ازش چون قبلا نبود …..
نکته مشترکی که بین افرادی که دارن خوب نتیجه میگیرن میبینم استفاده از دوره 12 قدم هست که من اصلا ازش استفاده نکردم تاحالا و نمیدونم محتوی اون چیه ؛چون ذهن منطقی قوی دارم بیشتر دوره کشف قوانین و قانون افرینش و… رو کار میکنم که بتونم به صورت فرمولی موفقیت رو کشف کنم ولی متوجه شدم که من باید توحیدی بشم و خودمو بسپارم دست خدا و اون هدایتم کنه در هر قدم و این آگاهی ها همه خودشن و دنبال چیزی بیرون از خودش نگردم چون پول و خوشی و لذت و رابطه عاشقانه و همه خواسته هام و… همه خودشن و من باید با خدا جیک تو جیک بشم و اینا خودش میاد ؛واقعا فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم استاد منو متحول کرد به طوری که یک ماهه گیجم و از صبح تا شب تو سایتم و پیگیر محصولات و دارم نگاهمو تغییر میدم نسبت به خدا و ادما و نعمت هاش و… خیلی راه دارم ولی خوشحالم و شکرگزار که منو داره هر روز بهتر از دیروز میکنه و همه اینا از روزی اغاز شد که استاد گفت تا احساس عجز و ناتوانی در برابر خدا نکنی و غرورت رو نزاری کنار ودرخواست هدایت نداشته باشی حالا حالا ها باید سختی بکشی اونموقع بخاطر اینکه راحت پول دربیارم و کار ها رو بندازم رو دوش خدا این کار رو کردم و بلافاصله نتایج ظاهر شد ولی در پله های بعدی رشد مالیم دارم به چگونگی خلق اون عدد توسط خدا فکر میکنم که همین کار این روند رو متوقفش کرد و خدا بهم فهموند که هنوز باورات راجع به من نیاز به کار داره عزیزم درامدت همینجا میمونه تا رو خودت کار کنی…
و بعدش بود که فهمیدم که اصن باید چطور زندگی کنم و نیومدم دنیا دنبال خونه و ماشین و زن و بچه و کار و پول باشم من باید به خدا نزدیک بشم باید توحیدی بشم و به هیچ بودن خودم و حقیقت لا حول ولا قوه الا باالله پی ببرم و هرچی رشد مالی داشته باشم یه پله بهش نزدیک ترم چون بی نیازی مالی فکر منو ازاد میکنه و ثروت که خودشه هر چی بیشتر بیاد تو زندگیم یعنی من مقرب ترم برای همین ثروت مند شدن معنوی ترین کار دنیاست و حالا میفهمم این مطلب رو .. … خداراشکر
از دیروز به خودم قول دادم دیگه کسی رو نصیحت نکنم مگر تو اون مورد نتیجه گرفته باشم و با نتایجم فقط حرف بزنم و الا زیپ دهنم باید بسته باشه باید خودم رو بسپارم دستش و بزارم اون کار رو پیش ببره و رها کنم خودمو از اینکه قراره چطوری بشه و از چه طریقی و…. فقط برم تو بغل خدا و از مسیر لذت ببرم و رابطه مو باهاش قوی کنم و تو هر کار کوچیکی هدایت بخوام ازش
برای نمونه همین دیروز برای اولین بار برنج پختم و وسطای کار واقعا داشت خراب میشد کار که گفتم خدایا تو هدایتم کن چیکار کنم و من عاجزم از درست انجام دادن این کار و خداراشکر برنج رو که میخاستم زیرش رو خاموش کنم هم حتی به دلم می افتاد که الان نه یکم دیگه صبر کن … تا بالاخره تموم شد و وقتی خواهرم اومد گفت چیکار کردی پختی ؟ گفتم برو ببین خوب شده یه کم خورد و گفت دفعه اولته پختی ولی واقعا عالی درست کردی …
اینارو گفتم که بهت بگم امثال تو وسید علی خوشدل نشونه های خدا برای من هستین که داره بهم میگه ببین اینا خودشون رو سپردن دست من و من چه حالی دارم بهشون میدم تو ام باید اینجوری باشی
ازت سپاسگزارم که با کامنت زیبات دلمو روشن کردی خواهر عزیزِ من و برات رابطه بینهایت عمیق با خداوند رو خواستارم .
درود بر شما سعیده جان
حال خوب موحدانت روح آدم رو تازه میکنه
عشق واقعی یعنی همین
یعنی بیقرار لمس و ارتباط معبودت در هر بعد و کالبدی
بوی خدا رو در کلام شما بهخوبی میشه حس کرد
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
این حال خوب خودش بزرگترین نتیجست چه نیازی به اثبات به دیگران؟!
یه استادی تعریف میکرد من همیشه لبخند روی لبمه و بلند میخندم بعد یکی اومد گفت برای چی میخندی؟
استاد میگه تو چرا ناراحتی که من میخندم
وقتی حال دلت خوب باشه هر کسی هم بخواد هر چی بگه دیگه چه اهمیتی داره
واقعاً لذت میبرم از دوستانی چون شما که انقدر خدای درونتون رو خوب پیدا و باور کردین
به نام الله مهربان
سلام خواهر عزیزم سعیده جان
نمیدونم شما و دیگران دوستان از کجا این کلمات رو میارید
اما قطعا از قلب پاک شما هاست و این از لطف خداوند بزرگ هست
چقدر تحسین میکنم شما دوستان عزیزم رو که چنین درکی از خدا و قوانین پیدا کردید
و چقدر لذت میبرم از پیام های شما
(( این جمله طلایی هست و من از خودش همین رو میخوام
خدایا ازت …خودِخودِ خودت رو میخوام ))
واقعا همه چیز در خودش خلاصه میشه
دیدی وقتی که عشقش توی قلبت هست چقدر آرامی ؟؟؟
دیدی وقتی که با خودش عشق بازی میکنی چقدر حالت خوبه؟؟؟
دیدی وقتی که باهاش با حون و دل صحبت میکنی و اشک شوق میریزی از اینکه بهش وصل شدی چقدر حالت خوبه؟؟؟
با اینکه شاید به اون آرزوی های دور و درازت هنوز نرسیدی اما دلت نمیخواد از این حال خوب و اتصال عمیق و آرامشی که در اون لحظه داری بیای بیرون
دلت میخواد فقط باهاش حرف بزنی و از خودش بگی از خودت
وااای که چقدر این حس ناب و الهی هست
خدایا من و ما فقط و فقط از تو خود خود خودت رو میخوایم قلب ما رو به عشق خودت سرشار کن
ممنونم سعید جان
موفق باشی زیر سایه پروردگار مهربان
سلام سعیده جانم با اون قلم شیوا و قلب مهربونت چقدر واقعا آرامش گرفتم .
هر لحظه با خودم میگفتم خداکنه کامنتش ادامه داشته باشه .
چند لحظه قبل از خوندن کامنتت با خدای خودم درد دلی داشتم و شکر گزارش بودم بابت همراهی و هدایتی که باعث آرامش و تمرکز بیشتر روی ذهنم میشه که باز هم معجزه کرد و به کامنت شما هدایت شدم واقعا پر از آرامش بودو این آرامش رو به منم انتقال داد و چقدر زیبا بود نوشته هایی که قبل خواب و بعد بیداری به خدای خودت میگی واقعا لذت بردم و الهام گرفتم .
چقدر حسرت میخورم از اینکه این رابطه عاشقانه با خدا رو چرا یک عمر ازش دور بودم چه حس زیبا و آرامش بخشیه که بدونی یکی همیشه حواسش بهت هست و تا تو توجه کنی بهش عین نفس تو سینته و به سرعت بهت آرامش میده .
وجالب تر اینکه هر لحظه که صداش کنی حضورش رو بهت ثابت میکنه .
قبل اینکه بیام سراغ کامنتها توی دفترم داشتم میگفتم خدا جونم قربونت برم که هر لحظه با منی و حواست بهم هست یهو عطر سیبی که روی میز بود صد چندان شد و توی فضا پیچید .به نظرم اومد این یه نشونه بود و تائید نوشته من اینکه من کنارتم اگر تو توجه کنی و تو بخوای و این اوج عاشقیییی بود که جواب گرفتم و مطمئن شدم راهم رو دارم درست میرم .
کامنت زیبای شما هم تائید بعدی و هر چه بیشتر توجه میکنم عشق بیشتری دریافت میکنم از سمتش که این فقط از اون بر میاد و بس .
بازم ممنونم بابت کامنت زیبات عزیزم .
هر ثانیه موفق تر و در آرامش و شادی بیشتر باشی انشاالله.
به نام رب جهانیان
سلام خواهر توحیدی من
چون من به صورت واقعی هم خواهرم سعیده شهریاری است.
ممنون بابت تلاشهای عالی و کار کردن روی خودتون و نتایجی که که دیگه حرف همه رو بی اعتبار میکنه.الله اکبر اللّه اکبر
هر وقت کامنت شما رو میخونم سرشار از امید و آرامش میشم .
به محض شروع به خوندن کامنت شما اشکم در میاد.میگم بابا بزار حالا ببینم چی نوشته بعد چشمان نازنینم امان نمیدهند چون از جای دیگری دستور میگیرند.
خدا رو شکر که شما هستید و ب ای من شاگرد تنبل استاد و گوشه نشین کلاس عشق و خوشبختی استاد مایه دل گرمی و امید میشوید.
خداوند به شما خیر و برکت بدهد
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام سعیده نازنین سعیده توحیدی
چقدر روحم تازه شد از خوندن کامنتت. چقدر الان بیشتر و بیشتر درک میکنم حست رو به خداوند.
منم تو دوره دوازده قدم خدا رو از زبون استاد یه جور دیگه شناختم. یعنی اصلا قبلا شناختی نداشتم. این روزا مثل عاشقا باهاش حرف میزنم. قلبم براش پر پر میزنه، اسمشو از عمق وجودم صدا میزنم و چقدررر چقدررر صداش رو میشنوم که باهام حرف میزنه. هر روز صبح تا چشمم رو باز میکنم میگم سلام خدا جونم. تو دفترم مینویسم و باهاش حرف میزنم، میرم تو پارک جلوی خونمون فایلی که خودم درست کردم و باهاش عشقبازی کردم میذارم گوشمو میرم تو یه دنیای دیگه. اصلا زندگیم عوض شده، قلبم روحم حسم، اصلا یه آدم دیگه ای شدم.
یه شب خواب دیدم سر یه مساله ای با تمام وجودم صداش کردم، بعد یهو انگار از زمین کنده شدم، صدای خودمو که تو کائنات پیچیده بود شنیدم. یه حسی داشتم انگاری کل کائنات به تکاپو افتاد که کار منو انجام بده. انگار رفتم پیش خدا، تنهای تنها شدم ولی مطمئن بودم که اون هست… خیلی خواب عجیبی بود، هنوزم که ازش حرف میزنم اشکم جاری میشه.
ازون موقع تا یکم بهم میریزم سریع میگم، مگه میشه صداش بزنی و جوابتو نده، یاد خوابت بیفت.
الان که کامنت شما رو خوندم دقیقا حستون رو درک کردم. هر صبح و شبم رو با نام و یاد خودش، خداوند یکتای بی همتا، شروع و تموم میکنم و با هدایت خودش روزم رو پیش میبرم.
خلاصه که همه چیز خیلی خیلی خوب عوض شده. مثل خودت هرچی که ازش میخوام رو هم از جنس خودش میخوام، خوشبختی، ثروت، موفقیت، روابط عالی… به قول همسرم الان تو خونه ما سه نفر هستن، خودم و خودش و خدا.
این روزا این جملات منو خیلی آروم میکنه، گفتم براتون بنویسم:
خداوند، نور آسمانها و زمین است
این نور تو خونه هایی که خدا اجازه داده هر روز بیشتر میشه
خونه هایی که صبح و شب اسم خدا آورده میشه و تسبیح خدا رو میگن
نور خدا تو خونه ماست، تو وجود ماست
پس نگرانیمون واسه چیه
تنها قدرت آسمانها و زمین حامی و پشتیبان ماست
پس ترس تو دل ما جایی نداره
ما فقط رو خودش حساب میکنیم و خدا قول داده ما رو از همه کس و همه چیز بی نیاز میکنه و غرق در نعمتها و ثروتهای بی انتهای خودش
دوست توحیدی نازنیم
درسته تاحالا ندیدمت ولی اون نوری که از خدا تو قلبت و کلامت حس کردم خیلی نسبت بهت، بهم حس نزدیکی داد
امیدوارم یه روز که خیلی نزدیکه همه دوستای توحیدیم که اینجا هستن رو تو یه جمع کنار استاد عباسمنش عزیزم و مریم جانم ببینم
میبوسمت عزیزم
استاد عباسمنش بینظیرم، مریم بانوی گل، اگه هر روز و هر لحظه شکرگزار خداوند برای وجود شما تو زندگیم و قدردان زحماتتون باشم بازم کمه. عاشقتووونم
سلام سعیده جان
چقدر کامنت عالی داشتید و چه اعتباری داشت خداوند
اینکه عشق بازی هر روز هست
نه گاه گاه عالی بود
بهتون تبریک میگم و بابت سلامتی هم بهتون تبریک میگم
اینجا خواستم از تمام دوستانی که جواب کامنت میدهند و خوب می نویسند تشکر کنم
تمام عزیزان من فقط امتیاز دادم به جوابها و یه جواب مینویسم و از دوستان دستان خدا تشکر میکنم
و از شما که جواب اکثر بچه ها رو دادید
در این جوابها هم دریای از درس بود و بس
پدر و مادر 2فرشته ای که عزیزند
هر وقت ناراحت میشویم ازشون یه لحظه بگیم منم بودم با بچه ام اینکار دو میکردم اینو می گفتم
مصلما به جواب آنها می رسیم
و اینو بدونیم طبق قانون بدون تغییر جهان وقتی رو حرکت و رفتار یکنفر تمرکز میکنیم یل قضاوت مثل اون رو جذب میکنیم
یا خودمون اون رفتار رو تکرار میکنیم
پس بدونیم قدرتی محافظ ماست که بالاترین قدرت است
قدرتی همراه ماست که بالاتر از اون رو نداریم
و دوستی در کنارمان است که بهترش موجود نیست
برای همگی لحظاتی سرشار از عطر خدا میخوام
اگر بسیار از همگی
سلام
سعیده ی عزیز چقدر جنس کامنت هاتون رو دوست دارم الهی همیشه سلامت باشی ودرمسیر توحید وزندگی توحیدی باشید
کاملا مشخصه آرامش ونشاط خاصی در کامنت شما وجود داره براتون خوشحالم
امید وارم نتایج شما روز به روز بیشتر بشه
ودرکارتون موفق باشید به خواسته های قشنگتون از راحترین وآسانترین ولذت بخش ترین مسیرها با شادی برسید
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست موحد و عزیزم سعیده خانم گرامی
الهی هر جا که هستی بی نهایت حال دلت خوب باشه ساز دلت کوک باشه و غرق در آرامش الهی باشی
چقدر این عکس پروفایلت زیبا و خودمونیه
چقدر من بارها از دیدگاهیت حس خوب گرفتم ، الهام گرفتم برای انجام کاری قوت قلب گرفتم برای اینکه مسیرم درسته باید ادامه بدهم
خدا خیر و دنیا آخرت رو بهت بده ، ممنونم :)
چند روز پیش یه کامنتی داشتم می نوشتم یه جایی توی کامنتم نوشتم به قول سعیده خانم شهریاری فلان… اصلا یادم نیست موضوع چی بود کامنتِ کجا بود :))) ولی می خواهم بگم من در این حد یه ویژگی های مثبت شما و چیزهایی که ازت یاد گرفتم فکر می کنم
و واقعاً خوشحالم که با حضورت در این خانواده ، جمعمون رو صمیمی تر و زیبا تر کردی :)) خدا برا نیکا و نیلا حفظت کنه
سعیده جان امروز هدایت شدم اومدم این فایل رو دیدم و بعدشم گفتم بیام چند تا از کامنت ها رو بخوانم و اگه یه حسی بهم گفت بنویس ، می نویسم
حسم گفت بیام برای شما از تغییرات چند وقت اخیر بنویسم
احساس می کنم به طرز چسم گیر و ملموسی موحد تر شدم:)
چرا
چون ترس های و دغدغه های ذهنیم کمتر شده
یعنی نگرانی ام از آینده کمتر شده و بیشتر می توانم در لحظهی اکنون زندگی کنم
خیلی کمتر روی آدم ها حساب باز می کنم
بیشتر سپاسگزاری می کنم و نام خدا روی لب هایم جاریه و بیشتر خودم رو به خدا محتاج و نیازمند می دونم
و به طور کلی آرامشم یه کمی بیشتر شده و فکر می کنم این آرامش بیشتر به این دلیله که بیشتر در مسیر هدایت الهی قرار گرفتم
راستی یادم اومدم چه دیدگاهی بود که یه نقل قول از شما داشتم ، اون مورد هم در مورد توحید بود
لینکش رو می گذارم اگه دوست داشتی برو بخوان
abasmanesh.com
فعلاً خدا نگهدار
من منتظر فرشته ی مرگ نمیمونم …خودم ازین جسم جدا میشم و مییپرم بغلت ….
سلام به سعیده عزیز
چه چینش کلماتی ،،،چه رقصی به این واژه ها دادی دوست هم فرکانسی
واقعاً لذت بردم از حس و حالتون که از لابه لای جملات و واژه ها برامون بیانکردی ،که یقین میدانم کلمات و جملات قاصرند از تعریف حس و حالتون ،هزاران مرتبه شکر برای الله یکتا ،،
این حس و حال روبرای همه انسانهای کره خاکی بخصوص برای اعضای خانواده دوست داشتنیمان خانواده عباس منش از الله خواستارم
چقدر شکر خدا عالی عمل میکنید در بحث انتقاد ،واقعا بینظیر هستید ،دست مریزاد سعیده عزیز ،
در میان این همه منتقد افسار ذهن چموش روگرفته اید و پایبند به قوانین جهان هستی رو به قله سعادت و خوشبختی با روی خندان و چهره دلگشا با سرعت مطمئنه در حال حرکت هستید و دستی تکان میدهید که ای دوستان هم فرکانسی بشتابید که خوشبختی همین نزدیکیاست و الله از رگ گردن به ما نزدیکتر ،
کافیست قدرتش را به اندازه وجودش باور کنیم و خود را به او بسپاریم تا هیچ قدرتی توان گزند به ما رو نداشته باشد ،،چرا ؟؟
چون او تنها فرمانروای کل جهان هستی است
این جمله زیباتون برام چقدر با ارزش بود و چه درسهایی میتوان ازش یاد گرفت اگر کمی تامل کنیم؛؛؛؛؛؛؛
««ازونجا که کله ی مبارکم روی تن خودمه نه توی زندگی دیگران …بقیه هم خیلی کاری بهم ندارند »»
واقعاً زیبا وسنجیده به اصل مطلب اشاره کردید و چه مضمونی رومیتوان ازش استنباط کرد ،، ادبیات این کامنت شما من رو به حال و هوای شعر و شاعری دهه های 6و7هجری برد که کسی توانمقابله با ابیات شاعرانه اون زمان رو نداشت ومن با تمرین زیاد در درس تاریخ ادبیات سر کلاس اونا روحفظ میکردم و همچنان لابه لای ذهنم اون ابیات زیبا ماندگارند و همه آنها حاوی تشریح قوانین زیبای جهان هستی اند که سعادت رو در هر دو دنیا برامون به ارمغان میارن
دمت گرم سعیده جان ،ازت مطالب و چیزهای قشنگی یاد گرفتم و با اونا میتونم قدرت باورهای ساحته شده ام رو چند برابر کنم ،،
از الله ،خالق زیباییها ،میخواهم تمام لحظه به لحظه زندگیتون سرشار از ارامش و نعمت و ثروت و سلامتی باشه دوست عزیزم
سلام به برادر عزیزم آقا مجید
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان وروح توحیدی عزیزتون
بینهایت سپاسگزارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید برام نوشتید،صبح امروزم روبا نقطه ی آبی پربرکت شما شروع کردم،صبحی که با نورِ خدا شروع بشه،پراز خیر و برکته
شما دست خداوند شدید تا هم از لطف شما،مستِ عشق الله بشم و هم هدایت بشم به کامنت خودم …
هنوز سال تموم نشده و من هیچ ربطی به اون سعیده ندارم…
هرچقدر بیشتر پیش میرم،سرعت اتفاقات خوب،بیشتر و بیشتر میشه …
ولی نکته ی جالب اینکه هنوز هم به همون میزان که حرف مردم برام بادِ هوا هم نیست در مقابل انتقادات خانواده م ضعیفم!
پاشنه ی آشیل!
باید بیشتر و بیشتر روش کار کنم…
ممنونم آقا مجید که به ندای قلبتون گوش کردید و برام نوشتید.
در پناه نورِ آسمون ها و زمین،غرق احساس خوشبختی بی قید و شرط باشید.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
سلام سعیده جان
خوشحالم که توانسته اید تغییرات اساسی و بنیادین رو در خودتون بوجود آرید ،و هر روزتان بهتر از دیروزتان است ،
خدای من چقدر خوشحال میشم که صدای چهچه بلبل موفقیت اعضای خانواده عزیزم رو میشنوم
ایشالا به امید ایزد منان و الله یکتا که هر روز با اتفاقات بینظیر زندگیمون رو قشنگتر میکنه ،زندگیتون سرشار از نور الهی و غرق ثروت و نعمت و سلامتی باشه .
از الله میخام در جهت بهبود شخصیتمون و کم و کاستی هایی که در روانمون هست ما را یاری دهد .
ایشالا کامنتی رو ازتون بخونم که بر این پاشنه آشیل هم غلبه پیدا کرده باشین و نور امید از لابلای کلمات کامنتتون چشمان زیبای همه اعضای خانواده مون رو بیناتر بکنه
به نام رب العالمین یکتا و هادی))!
سلام استاد جان)!
دقیقاا به این فایل نیاز داشتیم!
تا حالا ندیده بودم کسی انقدررر قشنگ درمورد انتقاد صحبت کنه!
دقیقا در تمام جنبه ها برسی اش کردید!
کامل الان فهمیدم موضوع چیه،فهمیدم مشکلم چیه!!
من قبلا اگر کسی ازم انتقاد سازنده هم میکرد باهاش کمی مخالفت میکردم چون فکر میکردم اون موضوع درست نیست و بعدا فهمیدم که باید تسلیم تر میبودم و الان به نفعم شده و باعث شده
در جهت رشد و بهبود خودم ازش استفاده کنم!
فهمیدم که خیلی کمالگرا بودم و به خودم میگرفتم و انتقاد از رفتارم رو به شخصیتم گره میزدم و میخواستم بی نقص باشم…!!
در خیلی موارد دیگه مخصوصا شغل و حرفه ام سعی میکنم انتقاد های سازنده رو با آغوش باز بپذیرم و خودمو هر دفعه بهبود بدم و کتی از بقیه بپرسم که ایراد های منو بهم بگن که درستش کنم و بهتر از قبلم بشم چون کار من هر دفعه یک قدم بهبود به سمت جلو هست (در تمام جنبه های زندگی)
که الان فهمیدم بازم خیلی خیلی جای کار دارم و یه جوری به عنوان پاشنه آشیل بهش نگاه کنم توی این مورد خودمو آزمایش کنم و بهبود بدم
1.اولا که نباید نه خودم رو قضاوت کنم و نه دیگران رو؛
چون جهان آینه است و هرکاری کنم همون رو بهم نشون میده و همون رو جلوی راهم میزاره!!
2. دوما کسی که به توانایی خودش باور داره، انتقادات براش مهم نیست و با کسی بحث نمیکنه؛
چون خودش میدونه که چه ارزشی داره،چون خودمون رو باور داره و بقیه براش مهم نیست!
3.بعضی انتقادات سازنده است و دلیل بهبود ما میشه؛
ما باید نوع انتقادات رو بشناسیم ،اگر سازنده بود…
ما باید اون رو بپذیریم و در جهت بهبود و رشد خودمون ازش استفاده کنیم!
4.به انتقادات فضای مجازی هیچ توجهی نکنیم چون همشون بیهوده هستند
و انتقاد های سازنده ای نیستند و فقط باید اعراض کرد و با تغییر افکار و نگاهمون ،به احساس خوب برسیم!
5.بعضی انتقادات از کمبود اطلاعات هست، اگر توضیح ما بهشون کمک میکنه، میتونیم محترمانه توضیح بدیم!
6.اتتقاد از رفتارمون رو به انتقاد از شخصیتمون و ارزشمندی مون وصل نکنیم، و کمالگرا نباشیم!
تو آدم اشتباهی نیستی و قرار نیست هیچوقتم اشتباه نکنی،ممکنه فقط اون کار رو درست انجام نداده باشی که میتونی دوباره انجام بدی و خودت رو بهبود بدی!به خودمون رو نگیریم و خودمون رو اذیت نکنیم!
7.کمالگرا نباشیم! ما قرار نیست هیچوقت اشتباه نکنیم! ما با اشتباه کردن رشد میکنیم،پیشرفت میکنیم وباید بهبود گرا باشیم نه کمالگرا!!
8.زاویه دیدمون رو عوض کنیم و از دید انتقاد کننده نگاه کنیم و خودمون رو جای اون بزاریم!
و با عوض کردن زوایه دید به احساس خوب برسیم!
9. با خودمون مهربون باشم، و احساس خودمون رو خوب کنیم و خودمون رو آروم کنیم و به خودمون حرف های خوب بزنیم!
10. زود تصمیم نگیریم و از انتقادات عصبانی نشبم و نفس عمیق بکشیم و خودمون رو آروم کنیم!و با اینکار خودمون رو به شرایط بهتر میاریم!
ترفند ها در این شرایط:
از طرف مقابل بخوایم برامون دلیلش رو توضیح بده که بدونیم سازنده است یا غیر سازنده؛
به دلیل هاش گوش کنیم و گارد نگیریم که از خودمون دفاع کنیم،شاید در جهت بهبود ما بودند!
از طرف مقابل بابت انتقادش تشکر کنیم!
دلیل انتقاد ها و ریشه اش رو بررسی کنیم،ببینم که سازنده است یا غیرسازنده،به ما میتونه کمک کنه یا نه؟!
و سعی نکنیم که اگر حقیقته ، ازش فرار کنیم و باهاش روبرو بشیم و خودمون رو بهبود بدیم!
انتقاد ها رو به نفع خودمون استفاده کنیم، برای قوی کردن خودمون!!!
از بقیه بخوایم که نقاط ضعف مون رو بهمون بگن که برای بهتر کردن شخصیتمون ازش استفاده کنیم!
جواب انتقاد ها رو ندیم و از انتقاد های غیر سازنده هم اعراض کنیم و جواب ندهیممم!
نفس عمیق بکشیم و قبل از هر تصمیم اشتباه خودمون رو آروم کنیم و زود تصمیم نگیریم!
از شما یادگرفتم، که هر چیزی که گذشتگان و بقیه گفتند نپذیرم و گوسفند وار عمل نکنم و دنبال بقیه راه نیوفتم…
خودم عمل کنم و راه درست رو پیش بگیرم،حتی اگر کل جهان با من مخالف باشن،من باید راه درست رو برم؛
من باید فکر کنم ،تعقل کنم… که چیزی که سالیان سالیان مردم دارن عمل میکنن و نتیجه نمیگرن رو پیش نرم ، و همرنگ جماعت نباشم!
#تجربیات من:
یکی از تجربیاتم، یه انتقاد از طرف پدرم بود که بابام بهم همیشه میگفت که چرا دیروقت میخوابی، و هربار جواب نمیدادم یا دلیل منطقی میاوردم،(چون بعضی اوقاتم مجبور بودم) و بعضی اوقاتم بهونه!
خیلی تکرا میشد، و سعی میکردم که جواب ندم ولی دیگه بعضی اوقات هم واکنش نشون میدادم که رفتار من درسته و مشکلی نداره و گارد میگرفتم…
دیگه آخرین بار کاملا تسلیم شدم گفتم اوکی،حق باشماست، یکبار انجام میدم ببینم چجوریه!
من عمل کردم و یکم زودتر خوابیدم و عادت کردم به صبح زود بیدار شدن و کمبود بیخوابی من برطرف شد و فهمیدم یه انتقاد سازنده بود ولی من گارد میگرفتم!
چون خودمم خیلی دلم میخواستم به اندازه بخوابم پلی برای پروژه هام نمیشد ولی با یاری الله و با برنامه ریزی وقتی خواستم شد!!
الان نکته جالب اینجاست که… خود پدرم که اینو میگفت الان دقیقا، این اتفاق براشون افتاده و تا نصف شب بیدارن و نمیتونن بخوابن!
برای همین این درسم یاد گرفتم که هیچوقتت از هیچکس انتقاد نکنم!!
مخصوصا وقتی خودم از موضوعی نتیجه نگرفتم یا عمل نکردم،مخصوصا درمورد فابل ها و این مباحث با کسی صحبت نکنم و خودمو خسته نکنم!
خیلی ها خودشون توی فرکانس شما بودن و اومدن ازم پرسیدن و منم سایت رو بهشون معرفی کردم و تمام!!!
استاد این فایل خودش یه دوره بوووود!
خیلی ممنون از وجووود پاک تون! بی نهایت بابت این هدیه ارزشمند سپاسگزارمممم! و بابت این دوره بی نظیرر که دارم به لطف خدا جذبش میکنم!
…~
سلام حدیث عزیز
چکیده مطالب فایل رو در این کامنت با ظرافت هر چه تمامتر بر روی صفحه اوردی و ما رو مشتاقتر کردی که دوباره با علاقه وافر و تامل بیشتر فایل رو گوش بکنیم
مطلبی که در رابطه با خواب پدرتون اشاره کردید بسیار جالب بود و انسان رو به این سمت سوق میده که واقعاً بحث انتقاد رو هیچوقت با هیچکسی مطرح نکنه وجهان به مانند آیینه عمل میکند بدون شک
منم به شخصه بارها برامپیش اومده که از دیگران انتقاد کردم و بعد خودم دقیقاً به همون موضوع مبتلا شدم و آنوقت فهمیدم که به حقیقت نباید هیچکسی رو تحت هیچ شرایطی نه انتقاد کرد و نه قضاوت
بدرستی فقط خدا میداند شخصیت انسان با ترک این دوویژگی منفی چقدر پیشرفت میکند و چه رشد سراسر زندگی انسان و فرا میگیرد
امید است با توکل بر الله یکتا و مطالب فوق العاده استاد عزیز وپشتکار خودمون و کامنتای دوستان این سایت الهی هر روز پیشرفتهای چشمگیری در شخصیت ما بوجود آید
دست مریزاد حدیث عزیز براتون از خداوند ارامش ،ثروت و نعمت و سلامتی در هر دو دنیا خواستارم
سلام استاد عزیز
درود بر شما که همواره تلاشتون اینه که آگاهی های بیشتری رو جاری کنید
دورد بر شما که همواره تلاشتون رو کردید که به ما این آگاهی رو بدید که احساس خوب اتفاقات خوب
در مورد این فایل بی نهایت باارزشی که به صورت رایگان در اختیارمون گذاشتید بگم که از جهات مختلف باورهایی رو منطق هایی رو برامون مثال زدید که اگه از این منطق ها استفاده کنیم تو اون حال بد احساس بدی که خودمون با افکارمون با باورهامون ایجاد کردیم رها بشیم به آرامش برسیم به احساس خوب برسیم و در احساس خوب موندن یعنی باز شدن دریچه قلبمون تو احساس خوب بودن یعنی پذیرای نعمت ها بودن.
مثالی از خودم میزنم تا چند وقت پیش هی تو ذهن خودم با خودم درگیر بودم که فلانی و فلانی همش درمورد زشتی ها ناخواسته ها حرف میزنن و به جای اینکه رو خودم تمرکز کنم رو ایرادات دیگران اطرافیانم تمرکز می کردم و اتفاقا هم همون افراد بیشتر و بیشتر از اون جنس حرف ها پیش من میزدند و احساس منو خراب می کردند و وقتی فهمیدم این قضیه رو به خودم تعهد دادم که رو خودم کار کنم و به ایرادهای دیگران کاری نداشته باشم و جایی که لازمه اعراض کنم .
هرچقدر رو فایل های رایگان سایت رو سریال زندگی در بهشت رو سریال سفر به دور آمریکا و محصولات که کار می کنم میرسم به این اصل احساس خوب اتفاقات خوب و احساس خوب با باورهای مناسب نگاه مناسب ایجاد میشه .چون تا همین چند ماه پیش دنبال یک تکنیک و ورد و جادوی خاصی بودم که ازتون بشنوم.
درحالی که تکنیک و جادو و ورد اسمشو هرچی که میخوام بزارم همینه احساس خوب
چند روز پیش یکی از فایلهاتون رو دیدم و در حال فکر کردن بودم که این آیه از قرآن یادم اومد و بعدش یک مثالی به ذهنم رسید
وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ (سوره عنکبوت آیه 64
این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست.
مثال بازی فوتبال در پلی استیشن تو ذهنم اومد
4 چیز در بازی وجود دارد 1.تلویزیون یا همان محیط بازی 2.دسته بازی 3. دکمه های دسته4.مایی که بازی رو انجام میدهیم
تلویزیون یا همان محیط بازی جهان ماست
دسته بازی ذهن ماست
دکمه های بازی باورهای ماست
با این تفاوت که بی نهایت دکمه می توانی ایجاد کنی و یا عملکرد دکمه های قبلی را تغییر دهی.
و ما که دسترسی داریم برای تغییر دکمه ها و ایجاد دکمه ها در جهان خودمان تغییر باورها و ایجاد باورها
نمیشه به این دکمه هایی که دستور رفتن به چپ نوشته شده بخواهیم بره سمت راست و اونم بره راست .
بی نهایت ازتون سپاسگذارم .
سلام خوبید
فایل استاد عالی بود و
چقدر مثال شما خوب بود
تلوزیون و بازی پلی استیشن
این یه شبیه سازی عالی بود
هر زمان خواستیم میتونیم تو زندگی بسازیم این بازی و سپس باور بسازیم و دکمه ها رو برای خودمون تعیین کنیم
جالب بود
ممنون از شما
شاد و موفق و ثروتمند باشید
«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ؛ فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا»
ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻫﻴﭻ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﻴﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮔﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ، ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺣﻖ، ﻫﻴﭻ ﺳﻮﺩﻱ ﻧﻤﻰﺩﻫﺪ ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﺎ ﺭﻭﻱ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺟﺰ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ.(نجم 28-29)
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرانقدر. و سلام و درود به دوستان نازنینم. پیشاپیش عید سعید 4th of July بر شما و همه عاشقان و ساکنان سرزمین ایالات متحده مبارک.
این جمله جهت فان بود ولی فردا چهارم جولای سالروز استقلال آمریکا از بریتانیا ست در سال 1776. روزی که مردم این سرزمین تونستن سیزده کلونی رو متحد کنن و استقلال سرزمین شون رو از بریتانیا اعلام کنند.
(ما این حقایق را بدیهی میدانیم که همه انسانها برابر آفریده شدهاند و برخی حقوق غیرقابل انکار توسط پروردگار به آنها اعطا شده است، از جمله این موارد حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی است.) این جمله شاید درخشان ترین جمله در متن اعلامیه استقلال باشه. رؤسای جمهور مختلفی از این جمله به عناوین مختلفی استفاده کردن، منجمله اونها آبراهام لینکلن در سال 1864 برای تصویب متمم سیزدهم قانون اساسی و لغو برده داری. همه اتفاقات و قوانین خوب و زیبا در ابتدا از یک انتقاد شروع شد. وقتی به جورج سوم پادشاه بریتانیا به حق انتقاد شد که حکومت بریتانیا از این سیزده کلونی فقط مالیات میگیره و اونها از هر گونه حقوقی محرومند حتی داشتن نماینده در مجلس عوام ، و این انتقاد با بی اعتنایی شخص پادشاه و پرت کردن درخواست مردم ایالات متحده مواجه شد ، این انگیزه در نمایندگان مردم شکل گرفت که الان وقت اعلام استقلال از بریتانیاست.
Do not look for comfort. Do not resent challenges or opposition. Kites rise highest against the wind, not with it,” Sir Winston Churchill
«بدنبال راحتی نباشید. نگران چالشها و نظرات مخالف نباشید، بادبادک خلاف باد اوج میگیرد نه موافق آن» (سر وینستون چرچیل)
شاید اگه ادعا کنیم، تمام پیشرفت های بشر از دل بذر یک انتقاد جوانه زده باشه این جمله به گزاف نباشه. نمونه اش انتقاداتی که از استاد عباس منش شده ولی امروز هزاران نفر شاگرد دارن(بماند که خیلی از بقیه استادان هم چراغ خاموش و ناشناس شاگردی استاد عباس منش رو میکنن ولی بعداً به اسم خودشون کلی شاگرد جمع میکنن)
من میخوام توی کامنت ها مثال هوافضایی نزنم ولی خداوکیلی نمیشه، من چیز دیگه ای بلد نیستم آخه (ایموجی خنده به مقدار لازم)
یه هواپیما رو تصور کنید چهارتا نیرو به بدنه اش وارد میشه، دوتا موافق و دوتا مخالف. نیروی پیشرانه موتورها که هواپیما رو به جلو هل میده، نیروی بالابرنده بال ها که هواپیما رو به پرواز درمیاره و میبره بالا ، نیروی باد مخالف که در برابر هواپیما ایستادگی میکنه و نیروی جاذبه که همیشه هواپیما رو به طرف پایین میکشه. اگر دو نیروی باد مخالف (درگ) و جاذبه که مانع از پرواز هواپیما نباشن هیچوقت هواپیما به پرواز در نمیاد. باید بتونیم به جاذبه غلبه کنیم ولی برای شناوری روی هوا کماکان به جاذبه احتیاج داریم. باید بتونیم به نیروی باد مخالف غلبه کنیم ولی برای پرواز و کنترل و روشن نگه داشتن موتورها هنوز به همون باد مخالف نیاز داریم. هواپیمای بدون نیروی های مخالف هیچوقت به پرواز در نمیاد…
حمید امیری که اینقدر قشنگ از آیروداینامیک هواپیما مثال انتقاد میزنی، چرا وقتی ازت انتقاد میکنن اینقدر برآشفته میشی؟؟ اگه ازت انتقاد نمیشه، یا اونقدر آدم مهمی نیستی که ارزش انتقاد کردن داشته باشی، یا اونقدری بداخلاقی که ترجیح میدن ازت انتقاد نکنن. حکومت هایی توی دنیا بودن که اجازه انتقاد نمیدادن، و الان باید توی موزه های تاریخ دنبالشون بگردیم. مثل کمونیست شوروی و نازیسم آلمان.
در مثال قرآنی ابتدای کامنت، افرادی با امر الهی مخالفت میکردن، یا بهتره بگم لجاجت احمقانه میکردن. اینجاست که خداوند به پیامبر امر میکنه از آنها اعراض کن و روی بگردان. چون این لجاجت ها و انتقاداتِ مغرضانه فقط جنبه کینه توزی و تخریب داره و عاقلانه نیست.
چند وقت پیش از من خواسته شد موضوعی آموزشی رو برای چند نفر توضیح بدم، در ابتدای جلسه صدای یکی از حضار رو شنیدم که به بغل دستیش میگفت بعد از بیست سال سابقه کار الان باید بیام سر کلاس این بشینم. من خنده ام گرفت. آخه شب قبلش صورتمو اصلاح کرده بودم و baby face اومده بودم سر کلاس و تصورشون این بود که این الف بچه میخواد بهمون آموزش بده. یه جایی که دیدم شیطنت کودک درون دوستان داره بالا میره بهشون گفتم: دوستان عزیز، منم یکی هستم مثل خودتون، شاید فردا از شما خواسته بشه که موضوعی رو آموزش بدین اون موقع من باید بیام سر کلاس شما بشینم. من فقط تجربه آتش نشانی دارم و قراره در مورد آتشنشانی با هم گفتگو کنیم و از همدیگه چیزهایی یاد بگیریم. همه شما متخصصان رشته خودتون هستین با چندین سال سابقه کار. که به وقتش باید تخصص خودتون رو تدریس کنید. و در ادامه یه شوخی کردم و گفتم بترسید از دار مکافات روزگار ، من خودم وقتی شاگرد باشم سر کلاس همینجوری استاد رو اذیت میکنم، الان گیر شما افتادم دارین اذیتم میکنید، یه روزی هم خودتون استاد میشید همین اتفاق براتون میافته. و خلاصه اینکه اینها تا پایان آموزش ساکت نشستن و من بدون مسئله آموزش دادم. یکی شون هم پا شد در مقام انتقاد یه سوال چالشی پرسید من بهش گفتم سوالت از دو جنبه قابل بررسی، حالت اول این این این ، حالت دوم هم این و این به فلان علت ، خود من هم تا وقتی فلان حادثه اتفاق نیافتاده بود آموزشش رو ندیده بودم. دیدم طرف داره تمام تلاشش رو میکنه منو محکوم کنه. منم گفتم اکی حق با شماست. و رفتم توی فاز اعراض. باز ادامه داد. بعداً فهمیدم تا این بنده خدا از این آدمهاست که میخواد با بحث کردن با بقیه ابراز وجود کنه. و نهایتا وقتی کلاس تموم شد همون دوستانی که ابتدای جلسه توی گارد بودن با کلی لبخند و محبت و تشکر ازم خداحافظی کردن. و البته وقتی سابقه کارم رو پرسیدن و بهشون گفتم چقدر سابقه دارم تعجب کردن. (نامبرده مواد نگهدارنده اش خوب بوده، ورزش و سبزیجات تازه خیلی مهمه)
استاد عباس منش مثال ایلان ماسک رو زدن. توی موفقیت های طلایی ایلان ماسک و کارهای مفیدش هیچ جای شکی وجود نداره. ولی خب یه عده هم با انتقاد کردن از ایلان ماسک قصد دارن کسب شهرت کنن.
در ادامه استاد انتقاد رو از جنبه های مختلف بررسی کردن. که خیلی ارزشمند و آموزنده بود برای من و واقعا ازتون ممنونم استاد. اینکه «یاد بگیرم خودم رو جای طرف مقابل بذارم». اینکه «یاد بگیرم کمال گرایی رو بذارم کنار و بپذیرم یه سری ضعف ها در نحوه اجرای کارها دارم. و انتقاد به معنی خصومت و حمله به شخصیت ما نیست».
و در پایان، استاد من بخوام ازتون انتقاد کنم، از زبان حافظ شیرازی بهتون میگم : «جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب ؛ که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را» یا شاید هم از زبان سعدی شیرازی که میگه: «دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم ؛ باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی»
از صمیم قلبم دوستتون دارم استاد عباس منش عزیزم. ازتون سپاسگزارم استاد. (ایموجی اشک شوق) و همچنین ارادت و تشکر از استاد شایسته گرانقدر. واقعاً قدردان ثانیه به ثانیه تلاشهای ارزشمندتون هستم. و همینطور قدردان و سپاسگزار دوستان نازنینم توی این سایت. تا پیش از شما زندگی خیلی برام کسل کننده بود چون تقریباً هیچ دوستی نداشتم.
خدایا ازت ممنونم
الهی صد هزار مرتبه شکر.
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام او
سلام بر حمید و دوستان حمید و استادان حمید (شایسته و عزیز دلش)
حمید جان کامنتت رو خوندم و لذت بردم
باهات موافقم یه تعداد از اساتید به صورت ناشناس اینجا هستند
در رابطه با انتقاد از ایلان ماسک برای به شهرت رسیدن این یک حقیقت است
یاد مرحوم طیب افتادم بهش گفتند جرا با همه سر دعوا داری ؟
گفته بود: من با کسی کاری ندارم طرف میخواد اسمش روی زبون ها بیوفته !!!!
میاد آویزون من میشه که بگن فلانی با طیب در افتاده
خیلی از انتقادها ناتوانی منتقد رو میرسونه نه ناتوانی انتقاد شونده
شاد باشید
حمیدِحنیف عزیزم،سلام برووووی ماهت
مرررسی که مثل همیشه دست به قلم که نه :) دست به نت گوشی شدی و برای ما نوشتی
حقیقتا اگر امکانش بود و علم پزشکی انقدر پیشرفت کرده بود که بشه مغز یکی رو بریزی توی دایره و تشریحش کنی توش چه خبره …و در عین حال به سلامت اون فرد آسیب نزنی،خیلی دلم میخواست که اینکارو با مغز شما میکردم :)))
بعد دیده میشد که درحالیکه یک طرف این مغز،رئیس جمهوری از آمریکا درحال سخنرانیه،سمت دیگه ش آقای راس،دوست استاد با شما در حال ساخت یک هواپیماست که با سلول های خورشیدی کار میکنه،همزمان صدای آهنگ
God bless America, land that I love
Stand beside her and guide her
Through the night with the light from above
From the mountains to the prairies
To the oceans white with foam
God bless America, my home sweet home
داره پخش میشه :)))
اون گوشه مووشه ها هم اطلاعاتی از آتش نشانی و تجهیزاتشم به چششم میخوره:)))))))))
همراه با دست نوشته هایی از اساس نامه های کنگره ی آمریکا
پسرررر چه خبره توی مغز شما :))))))
حقیقتا هرچقدر تحسین کنم این هوش و اطلاعات عمومیت رو کمه !
دست مریزاد که انقدر خوب از سلول های خاکستری مغزت استفاده کردی … :)
برات بهترینِ بهترین هارو میخوام از خدای متعال و یگانه …
دعا میکنم بزودی عکسی روی پروفایلت باشه با بکگراندwelcome to florida :)))))
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت حمیدِحنیف سایت عباسمنش دات کام :)
«بسم الله الرحمن الرحیم ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ؛ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»
سلام و درود و رحمت و برکت و نور هدایت رب العالمین بر قلب منور انسان موحد و سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در بهترین زمان و مکان و شرایط این کامنت رو دریافت کنی.
سعیده عزیزم، از صمیم قلبم برات بهترین نعمتها رو درخواست میکنم.
ببین این دستگاهی رو که گفتی ساخته شده تقریباً ، با این تفاوت که مغز رو میبرن زیر اسکن و از شخص میخوان که کارهای مختلفی رو انجام بده و همزمان اسکن مغزی ادامه داره و با پایش جریان خون و افزایش تغییرات دما متوجه میشن کدوم قسمت از مغز داره فعالیت میکنه. اینا رو که نوشتی برام یاد یه موقع هایی افتادم که به خودم میام و میبینم توی تخیلاتم یه موتور توربین هواپیما (Gas Turbine) طراحی کردم که با همه توربین های گذشته فرق داره و توی یه جلسه دارم به زبان انگلیسی از طرحم دفاع میکنم که این توربینی که من طراحی کردم به این دلیل و این دلیل بسیار ایمنتر و پاک تر از مدلهای قدیمیه و یه تحولی در صنعت هوایی محسوب میشه ، و یهو به خودم میام میبینم عسلویه ام ، شبکارم، ساعت 4:00 صبحه، و من توی ماشین آتشنشانی نشستم و فقط صدای تاسیسات پالایشگاه داره میاد.
میگن ویژن ها و تصورات ذهنی در واقع پلن خداست بر اساس توانایی های انسان، که تو میتونی این باشی.
ممنونم از تک تک کلمات زیبات، از این همه احساس خوبی که بهم هدیه دادی، سعیده جان شما خیلی انسان توحیدی و تحسین برانگیزی هستین. و قطعاً لایق دریافت بهترین نعمتها هستین و هدایت به بهترین سرزمینها. من هم در پاسخ به دعای خیرتون الهی آمین میگم و من هم دعا میکنم بزودی عکس پروفایل تون رو با تابلوی ورودی ایالت فلوریدا آپلود کنید.
در پناه هدایتهای سراسر نو رب العالمین نور علی نور ، همواره بر جریانی از نور در هدایت باشی.
سپاسگزارم.
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به بنده خاص و مخلص و موحد و مومن و خداجویمان حمید حنیف و عزیز
هیچ رویایی متولد نمی شود مگر آنکه قابلیت و توان تحقق آن رویا، قبل از آن در ما به وجود آمده باشد.
میگم به رشته هوا فضا صنعتی شریف فکر کردید؟
برای شروع البته
سلام و درود فراوان به رضوان عزیز و دوست داشتنی. سپاسگزارم از لطف و محبت شما و این راهنمایی ارزشمندی که برام نوشتی.
نمیدونستم صنعتی شریف این رشته رو داره و البته من هم مقاومت دارم برای پذیرش این موضوع که میتونم توی این رشته و این دانشگاه قبول بشم.
از درگاه خداوند هدایت و حمایتش رو درخواست میکنم تا به چیزی هدایت بشم که خیر و برکت و فراوانی رو به ارمغان بیاره.
ازت ممنونم ،در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی خواهر بزرگوارم.
به نام خداوند توانا و مهربان
سلام عرض می کنم خدمت شما دوست عزیزم سعیده خانم
آقا من دیگه دارم دیوانه میشم
چقدر شما دوستان شگفت انگیزید؟؟…
شما علم و توانایی های حمید جان رو تحسین می کنی
من خودم یه آدمی ام که ادعای قوه تخیل قوی و داستان سرایی دارم
ولی انصافاً سوپرایز شدم؟!
یعنی به خدا همین الان که دارم می نویسم اشک شوق توی چشمامه
سعیده جان ؟!
چطوری اینقدر خلاقانه تجسم می کنی؟!!!
چطوری اینقدررررر خلاقانه داستان سرایی می کنی؟؟؟!!!!
چطوری اینقدرررررر خوب می نویسی که منِ مطالعه کنندهی مطلب می توانم با جزییات اون چیزی که شما تجسم کردی رو تجسم کنم؟؟؟
به خدا دارم دیوانه میشم از خوشحالی
یه چیزی حمید توی صحبت هاش آخرهای حرفاش گفت در مورد دوستی و این ها…
مطمئنم باورتون میشه که…
من شما و حمید رو به جرعت میگم اینقدر دوستتون دارم که دوست هایی که از نردیک باهاشون در ارتباطم رو دوست ندارم
یه ویژگی شخصیتی ای که من مشترک با استاد دارم اینه که
خیلی دوست دارم آدم های ارزشمند زندگیم رو در آغوش بکشم:)
و به این شکل ازشون تشکر کنم
یه ویژگی فوق العاده ارزشمند دیگه ای هم که دارم اینه که همیشه از دوستانی که خیلی ازشون چیز یاد گرفتم به نیکی یاد می کنم
باورت میشه تاحالا چندین و چند بار از توانایی هایت
مثلاً همین قلم روان و شیوا و جذابی که داری پیش دوست ها و همکار هام
چه دختر چه پسر تعریف کردم؟؟
اصلاً من کارم اینه یعنی احساس می کنم این عادت داره خیلی خوب در وجودم ریشه میزنه و شکل میگیره که از آدم ها پشت سرشون و جلوی خودشون به نیکی یاد کنم :) و از این بابت بی نهایت خوشحالم و سپاسگزار خداوندم
به نظرم ایجاد این عادت در درونم یکی از با ارزش ترین سرمایه گذاری هایی هست که دارم انجام میدهم
خود استاد هم به این سرمایه گذاری در لایو شماره 34 اشاره می کنه…
اصلاً می دونی چیه دارم کمکم به این نتیجهی منطقی میرسم که دلیل اینکه میگم شما ، حمید و چند تا از دوستان دیگمون در سایت رو خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم اینه که… بسیار از شما درس ها یاد گرفتم و زمان هایی که دست و پاهام می لرزید و داشتم روانه میشدم به سمت ناسپاس شدن و شرک ورزیدن با خوندن کامنت های شما یا داستان هدایتت قلبم آروم شده و به مسیر درست برگشتم
آره…
دلیلش همینه
به همین دلیله که اینقدر به نیکی پشت سرت ازت یاد می کنم :)
نمیدونم توی دیدگاه های قبلیم گفتم یا نه
ولی توی این عکس بی نهایت زیبا شدی خواهر عزیزم
به دستان توانمند خداوند مهربان می سپارمت (ایموجی قلب)
سلام و درود فراوان به شما محمد حسین عزیز دلم.
خیلی خیلی دوستت دارم محمد حسین. سپاسگزارم ازت. ممنونم که اینقدر عالی و توحیدی و مثبت و مهربان هستی. و اینقدر در مورد من خوب و مثبت حرف میزنی. این از بزرگواری و بزرگمنشی شماست.
محمد حسین عزیزم ،من یه حسی نسبت به کامنت های شما دارم و اونم اینکه یه رشد و بلوغ و تکامل رو میشه در اونها دید که با کامنت های گذشته شما فرق داره و این نشون دهنده اوج گرفتن شماست به مدارهای بالاتره. و بسیار بسیار تحسینت میکنم و امیدوارم نتایج طلایی و ثروتها یکی یکی هویدا بشن.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
درود خدای مهربونم به شما دوست عزیز و ارزشمندم حمید عزیز
ممنونم به خاطر پیام پر مهرت
بهت تبریک میگم پسر
بهت تبریک میگم که اینقدر خوب روی خودت کار کردی… یه شخصیت تحسین کننده و زیبا بین و زیبا ایندیش از خودت ساختی
آره من دارم به لطف الله مهربون رشد می کنم و این رشد رو خودم هم به وضوح درکش می کنم
ولی
اینکه از شما که از دانشجو های ممتاز استاد هستی بشنوم یه چیز دیگست
شمایی که اینقدر ارزشمندی و هر بار که دیدگاه می نویسی افراد مختلف به شما پاسخ میدهند و تشکر می کنند و اذآن می کنند که چقدر در دیدگاه های شما آگاهی هست…
که البته یکی از اون افراد هم خودم هستم
وقتی از زبان شما این رشد و پیشرفت خودم رو می شنوم بی نهایت خوشحال میشم و انرژی می گیرم و انگیزه میگیرم و قدرت می گیرم برای ادامه دادن این مسیر زیبا و کسب نتایج بزرگ تر و شگفت انگیز تر
سپاسگزارم که برای من نوشتی
چند روز پیش هم این موضوع رشد من رو در یه دیدگاه دیگه مطرح کردی
بابت اون هم سپاسگزارم
خیلی خوشحالم و افتخار می کنم در کنار آدم های ارزشمندی همچون شما دارم در بهترین دانشگاه توحید و موفقیت درس می خوانم
راستی این هم بگم
این نقطهی آبی از شما
در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و کلی از خواندنش به وجد اومدم
اومدم مجتمع تجاری تفریحی بازار شهر
بازار شهر در جاده قدیدم قم اصفهان و چسبیده به پردیسان هستش
یکی از لوکس ترین و گران قیمت ترین و مدرن ترین و خفن ترین بازارهای کل ایرانه
معماری این مجتمع تجاری آب نماهایی که داخلش هست و … مثل یه سری از مجتمع های کیش و تهران و … است
اومده بودم طبقهی بالا
Book Garden
(بوک گاردن در عین حال که کتاب فروشیه یه سری مبل و میز و صندلی هم داره و کافی شاپ هم هست)
همینجوری غرق حال خوب بودم و خودم یه عاشقانهی آروم تنهایی مهمون کرده بودم داشتم پاسخ های شما عزیز های دلم رو می خواندم
شما، سعیده خانم، آقای رضا احمدی و جالبه همه توی کافی شاپ دو یا سه نفری اومده بودن و البته میان :)
من به خاطر تمرین های دوره عزت نفس به خودم قول دادم خودم تنهایی با خودم عشق کنم
خودم تنهایی برم مسافرت رستوران و کافی شاپ و استخر و…
خودم با تنهایی خودم حال کنم و ببینم چه نتایج شگفت انگیزی برام رخ میده چقدر همه عاشقم میشن و بهم پیشنهاد مختلف برای بیرون رفتن میدهند و دعوتم می کنند به مهمونی و پارتی های مختلف
خلاصه اینکه وقتی نشسته بودم داشتم نوشیدنی فوق العاده ام (که اسمش یه عاشقانه آروم بود) رو نوش جان می کردم احساس می کردم با شما و سعیده خانم نشستیم پای میز (آخه میزش هم دقیقاً سه تا صندلی داشت) داریم گپ می زنیم و راجع به زیبایی ها و آگاهی های کیهانی صحبت می کنیم
خیلی دوستت دارم و به دستان قدرتمند و مهربانِ پروردگارِ یکتا می سپارتم ایموجی قلب و لبخند به مقدار لازم :)
درود بر تو دوست عزیزم آقا حمید عزیز
حمید جان امشب دوباره رفتم پروفایل شما رو باز کردم و داستان هدایتت رو خواندم
چقدررر چقدر برای من درس داره این داستان
هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر علاقه مند به مطالعه داستان زندگی افراد باشم و اینقدر برای من این مدل مطالعه کردن ها جذاب باشه
ولی موضوع اینجاست
من هدفم از مطالعهی داستان هدایت شما وقت گذروندن به صورت مفید نیست!!
هر وقت سست و دل سرد میشم
صفحهی داستان هدایت شما و چند تا از دوستای دیگمون میشه خونهی امن من
من درس توحید ازت یاد میگیرم
درس اخلاق
مفید بودن و ارزش خلق کردن
با امید و شور و اشتیاق زندگی کردن…
سپاسگزاری و قدرشناسی در وجودم رخنه کرده
من احساس خوبی دارم یا تشکر و قدردانی
باور کن
اگه قوانین سایت اجازه بده
صد بار دیگه هم بیام پروفایلت رو بخوانم دوست دارم بیام و به یه شکل متفاوتی ازت تشکر کنم
چقدر بهت تبریک میگم که بیش از 520 روز هستش که عاشقانه تک تک روزهایت رو با استاد عباس منش و آموزش هایش گذروندی
این تعهد و استمرار شما که حتی 1 روز هم تعلل نکردی و با وجود بالا پایین شدن احساساتت ادامه دادی و حا نزدی
جای تحسین و تشویق داره
دمت گرم
به خودت افتخار کن ، جدی میگم…
چقدر ازت یاد میگیرم حمید جان
چقدر تحسینت می کنم که میگی قدردانی اون دکتر x هستی و به نیکی ازش یاد می کنی
همچنین اون علی آقا که شما استاد صداش می کردی
از ایشون هم به نیکی یاد می کنی
این شخصیت سپاسگزاری که ساختی
این شخصیت مسؤلیت پذیری که ساختی
واقعاً جای تبریک و تحسین داره
سپاسگزارم که اینقدر صادقانه و با نیت پاک داستان هدایتت رو نوشتی
به دستان قدرتمند خداوند مهربانی ها می سپارمت
محمد حسین عزییییزم سلاااام به روی ماهت …
از قلبم برات مینویسم …میدونم که به قلبت میشینه …
مرررسی که برام نوشتی عزیزم
داشتن یک نقطه ی آبی ازشما،بسیار بسیار برای من ارزشمنده و خوشحالم میکنه …
من عاشق این شخصیتت و این صلح درونتونم که انقدر قششنگی هاش رو با تحسین دیگران منعکس میکنی…
تو فوق العاده ای پسر…
از خط به خط کامنتات میشه نوری از خداوند دید …
میدونی از دیروز که نقطه ی آبیتو دریافت کردم،چقدر بی قرار بودم زودتر جوابتو بدم..؟
بالاخره الان فرصتش پیش اومد …الان دارم برات مینویسم که عمیقا از تکه ای از قلبم که نور پروردگار جاریه دوستت دارم و برات بهترینِ بهترینا رو از خدای متعال میخوام …
آبی لاجوردی دریای آروم شمال رو همراه نسیم خنک …با عشق برات میفرستم …
امیدوارم هروقت این نقطه ی آبی رو دریافت کردی …صورتت غرق آرامش و لبخند خدایی باشه …
برای همه چییییز ازت سپاسگزااارم بی نهایت …
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
قلب فراوان برای تو بنده فوق العاده ی خدا
درود به شما دوست عزیزم سعیده جان خوشبخت
چقدر معنی اسمت رو دوست دارم خوشبحت
امیدوارم در کنار کانون گرم خانواده حال دلت فوقالعاده عالی باشه و شاد باشی و غرق در نعمت های بی نهایت خداوند مهربونی ها
چقدر چقدرررر چقدرررر شما فوقالعاده و دلنشین حرف میزنی
اتفاقاً پیامت رو بهترین موقع دریافت کردم
همین الان توی یکی از شیک ترین و مثبت ترین کافی شاپ های قم بوک گاردن
یه عاشقانه آروم (اسم نوشیدنیش تو منو بود ، ایموجی خنده با اشک) خودمو تنهایی مهمون کردم
در حالی که داشت یه ریمیکس خیلی خیلیییی شاد از شادمهر پخش میشد
صدای خنده و غه غه دختر و پسر ها هم تو محیط پیچیده بود
خود کافه من (یه آقای جوون فوق العاده خوش اخلاق و با خوش فرکانس) هم نشسته بود داشت با دوتا از دوست های دخترش پاسور بازی می کرد
داشتم نوشیدنی می خوردم و با عشق دیدگاه شما و حمید عزیز رو می خواندم
اونقدر اونقدر خواندن دل نوشته های شما دو نفر برای من شیرین و لذت بخشه که اشک توی چشمام جمع شده بود
مرررررسی ، مرسی که هستی
مرسی که با قلب زلال و پاکت اینقدر دعاهای قشنگ برای من می کنی
اونجایی که نوشتی: میدونی از دیروز که نقطه ی آبیتو دریافت کردم،چقدر بی قرار بودم زودتر جوابتو بدم..؟
بی نهایت خوشحال شدم و خدا رو شکر می کنم که اینقدر پیام های من برای شما فرکانس مثبت داره
دوباره
اونجایی که نوشتی:
من عاشق این شخصیتت و این صلح درونتونم که انقدر قششنگی هاش رو با تحسین دیگران منعکس میکنی…
خیلی به خودم امیدوارم شدم و خودمو با عشق تحسین می کنم که یه همچین شخصیت فوقالعاده ای از خودم ساختم
صحبت های شما برای من خیلی با ارزشه
وقتی شما اینجوری میگی خیلی به خودم تبریک میگم و قدرت میگیرم و انرژی میگیرم برای ادامه دادن این مسیر زیبا
اونجایی که گفتی:
آبی لاجوردی دریای آروم شمال رو همراه نسیم خنک …با عشق برات میفرستم …
اینقدرررر خوشحال شدم و اشک توی چشمام اومد همینجوری که توی کافی شاپ بودم چند ثانیه کاملا حس کردم توی ساحل نشستم
من صدای موج ها رو شنیدم :)
من نسیم خنک رو و اون بوی خوب ساحل و دریا رو استشمام کردم :)
خداااااااایاااااا شکرت
امیدوارم به زودی زود از نزدیک ببینمت
و کلی راجع به اتفاقات خوب و زیبایی ها صحبت کنیم
و یک عالم آگاهی کسب کنیم
خیلی دوستت دارم خواهر عزیزم
به دستان مهربان پروردگار یکتا می سپارمت
سلام بر دوست عزیزم
آقا حمید آتش نشان
آقا حمیدی که مثل ابراهیم میره توی دل آتش و آتش را گلستان میکنه…
بعضی موقع ها هم خودش باعث و بانی آتش میشه ، و با نوشته هایش آتشی به جان ما می اندازد ، آتشی از جنس خدا…
یادمه در یکی از کامنت هایتان در فایل های گذشته از کهکشانی گفتین به اسم Pinwheel Galaxy که دیوانه کننده بود
کلا من وقتی به نجوم فکر میکنم دیوانه میشوم
دقیقا مثل ابراهیم که خدا در قرآن در موردش میگه
(فَنَظَرَ نَظۡرَهࣰ فِی ٱلنُّجُومِ)
[سوره الصافات 88]
خلاصه نجوم شناسی عجیب انسان را به توحید و خداپرستی میرساند…
واقعا پیشرفت و تعهد و استقامت شما را در طی این مسیر تحسین میکنم
این تسلط شما را بر قرآن و مباحث فیزیکی و تاریخی و اشعار بزرگان تحسین میکنم
آینده ای بسیار زیبا در انتظار شماست و من پیشاپیش آن لحظه ای را که وارد این بهشت دنیوی خودتان میشوید و فریاد
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ
(آیه34، فاطر)
سر میدهید را به شما تبریک عرض میکنم…
در پناه پادشاه جهانیان باشید همان پادشاهی که از زبان مولانا به همه ما میگه
تو مبین که بر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
به نام خداوند مهربان و توانا و قدرتمند
سلام عرض می کنم خدمت شما آقای احمدی عزیز
شما فوق العاده ای
قبلاً دیدگاه های شما رو مطالعه کردم
خیلی زیبا و روان و قابل فهم می نویسی
خیلی هم مطالب ارزشمندی مینویسی
سپاسگزارم
اینجا هم من از این دل نوشتهی شما بی نهایت لذت بردم
اینکه اینقدر عالی می توانی جملات رو کنار هم قرار بدهی و متن های تاثیر گذار بنویسی
و اینکه اینقدر عالی آقا حمید رو تحسین کردی و به ایشون وعدهی بهشت رو دادی
واقعاً من رو منقلب کرد
به حدی که وادارم کرد بنویسم
و ازتون به این شکل قدردانی کنم
به دستان قدرتمند خداوند مهربان می سپارتمون
سلام آقا محمد حسین عزیز
چه فامیل قشنگی داری “تجلی”
قشنگ داره یادآوری میکنه که
تو تجلی عظمت خدایی
همان خدایی که آسمان ها و زمین گنجایش پذیرش خدا را نداشتند اما قلب شما گنجایش او را داشت
و او آمد و از بین بی نهایت موجود خود ، شما را انتخاب کرد و از روح خودش در شما دمید و در شما ساکن شد تا در شما تجلی گری کند
شما بی نظیرید و یکی یدونه پادشاه جهانیان هستید
تحسین میکنم این نام زیبای شما را
و پیشاپیش تبریک میگم به شما روزی را که با گام هایی استوار که نشان دهنده تجلی عظمت خدا هست ، وارد جمعی میشوید
و چنان هاله فرکانسی قوی در اطراف شما وجود دارد که همه سکوت میکنند و مات و مبهوت میمانند از تماشای شما دقیقا مثل یوسف نبی که به جمع زنان مصر وارد شد
و به برکت حضور شما و انرژی شما؛دیگر کسی جرات نکند از منفی ها حرف بزند و تمام آن جمع شود بهشت دقیقا مثل
(لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَـٰمࣰا)
[سوره مریم 62]
در پناه تنها پادشاه جهانیان باشید که از زبان مولانا به همه ما میگه
آن را که منم چاره ؛ بیچاره نخواهد شد
درود مجدد به شما دوست عزیز و ارزشمندم
بی نهایت بی نهایت خداوند رو شاکرم و احساس خوشبختی عمیقی دارم
چرا که در بهترین دانشگاه توحید و موفقیت در حال تحصیل هستم
اینجا آگاهی هایی که نمونش رو در هیچ کتاب و هیچ دانشگاه و هیچ وب سایتی نمی توانم ببینم و کسب و کنم ، نوش جان می کنم
کجای این دنیا آدم هایی اینقدرررر با اخلاق اینقدرررر خوش فرکانس اینقدرررر مثبت اندیش اینقدرررر دوست داشتنی و خوش قلب و مهربان مثل شما هست
افتخار می کنم به خودم که این مسیر رو در کنار آدم های ارزشمندی همچون شما با عشق طی می کنم
آقای احمدی
دل نوشته ی شما وجود من رو زیر و رو کرد
قلبم سرشار از عشق و نور و امید شد
این زیبا ترین شرح حال و تعریفی بود که در کل زندگیم خواندم
بی نهایت سپاسگزارم
به دستان قدرتمند و مهربانِ پروردگارِ یکتا می سپارتمون
سلام و درود فراوان به آقا رضا گل و خوشتیپ و جذاب.
آقا بینیهات ممنونم از این همه محبت و بزرگواری شما و این کامنت دلچسبی که برام فرستادین.
مخصوصاً شهد گوارا و دلچسب قرآن. دو تا آیه که نماد قدرت و وعده بخشندگی رب العالمین هست به اهل ایمان.
بینهایت ازت ممنون و سپاسگزارم آقای احمدی عزیز. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام آقای امیری عزیز. ای ماوریک وطنی!
ماشاالله هزار ماشاالله به اینهمه هنر. در نگارش. در شوخ طبعی. در جمع آوری اطلاعات مربوط به بحث. در شعر. در تاریخ. در تحلیل فیزیک و آیروداینامیک. و درک و شناخت صحیح از خودتون در مورد این مساله.
من اولین باره برای شما می نویسم. با اینکه نزدیک 2 ساعت از زمان خوابم گذشته و چشمام در حال انفجاره ولی نتونستم دست از کامنت خوندن بردارم و همینجا روی کامنت شما دیگه قفل شدم.
چقدر عالی رفتار کردید سر کلاس آتش نشانی. یادم میاد دختر 27-8 ساله ای بودم با 48 کیلو وزن (البته درستش جرم هست. وزنم میشد حدود 470 نیوتن) در مقابل 35 تا پسر دانشجویی که تازه از هنرستان اومده بودن دانشگاه.
به همون اندازه ای که من عاشق فیزیک بودم اونا ازش متنفر و فراری! کنترل کلاس وقتی سخت می گرفتم سخت تر بود و انتقاد درونی خودم از خودم بیشتر. ولی وقتی باهاشون شوخی می کردم و رفاقتی میرفتیم جلو انگار دیگه انگیزه ای برای شیطنت نداشتن. چون در درون خودم راحت بودم. وقتی خودم خودمو قضاوت می کردم که آخه تو دختر یه وجبی مگه میتونی اینهمه پسر رو کنترل کنی؟ آخه مگه تو تا حالا کلاسداری کردی که بتونی کلاس دانشگاه رو بچرخونی؟ اینجا بود که قمر در برج عقرب قرار می گرفت و یا دعوا میشد یا نفرات حاضر سر کلاس کمتر میشدن. ولی وقتی خودم رو مثل یکی از اونها تصور کردم و گهگاهی میزدم به شوخی یا اینکه به شوخیهای اونها که انصافا هم بامزه بود می خندیدم اونا هم دیگه گاردی نسبت به من نداشتن و به درسم هم بیشتر توجه می کردن.
خیلی خوب یادم آوردید که نتیجه منقبض کردن خودم در مقابل شیطنت دیگران چه انتقاد باشه و چه اذیت کردن چی بوده. و در مقابل وقتی بپذیریم ما هم کامل نیستیم طرف مقابل هم بقول استاد خلع سلاح میشه.
در پناه خدای هدایتگر شادکام و همیشه درحال بهبود باشید.
به نام خداوند قدرتمند و توانا و مهربان
سلام به شما سعیده خانم عزیز
سپاسگزارم به خاطر دیدگاه ارزشمندتون
توضیحش یه کمی برام سخته که بگم چه درکی از دیدگاه شما داشتم
ولی برای من دیدگاه شما تکمیل کنندهی دیدگاه آقا حمید بود
و خیلی خیلی بهم کمک کرد که یه سری رفتار های نامناسب دیگران با خودم رو
که اتفاقاً همیشه هم اون ها رو مقصر میدونستم!!
ریشه هاش رو در خودم پیدا کنم!!
چندین بار تجربه این رو داشتم که سر کلاس درسی بودم و استاد ازم خواسته آقای تجلی شما که با تجربه تری و قدیمی تر صحبت کن
یا خودم کلاس درس برگزار کردم و یه سری بازخورد ها اون چیزهایی نبوده که خودم دوست داشتم…
(منظورم تمسخر و گارد گرفتن افراد هستش)
دلیل این بازخورد های بر میگرده به احساس عدم لیاقتی که در درونم بود
مدتی هست که من دارم روی احساس لیاقت و ارزشمندیم کار می کنم و پاسخ های خیلی خوبی هم از جهان گرفتم
ولی یه بخش دیگه اش که آقا حمید و بعد از ایشون هم شما به خوبی اشاره کردید
و موضوع برای من شیر فهم شد اینه که اگر من می خواهم
یه کلاس درسی رو برگزار کنم و آموزش بدهم
گارد نداشته باشم و نگاه از بالا به پایین نسبت به اون دانشجو ها نداشته باشم و …
بقیه موارد که شما و آقا حمید به خوبی توضیح دادید
البته برای اون زمان ها هم که گارد داشتم یا نگاه اشتباه و… خودم رو سرزنش نمی کنم ها…!!!
بلاخره اولین بارهای من بوده که داشتم آموزش میدادم و کاملاً در این امر بی تجربه بودم :) طبیعیه
ولی
پس از گذشت چندین ماه از این موضوعات که من به غیر از کارکردن روی احساس لیاقتم
میدونستم که انگار یه جای دیگه کارم هم می لنگه
امروز با خواندن کامنت آقا حمید و بعدش هم خواندن کامنت شما
یه چراغ؟؟ که نه…. یه پرژکتور تو ذهنم روشن شد (ایموجی خنده به مقدار لازم)
واقعاً ازتون سپاسگزار و قدردانم
خواهش می کنم اگر باز هم تجربهی ارزشمند دارید بنویسید
من با عشق مطالعه می کنم
و
البته که عکس پروفایلتون هم بی نهایت زیبا و دلنشیه
من خیلی کیف می کنم وقتی از بچه های سایت می بینم دوستان عکس پروفایلشون عکس خانوادگی هستش
کانون خانوادتون گرم
دلتون شاد
به دستان توانمند خداوند مهربان می سپارمتون
سلام به روی ماهت برادر محمدحسین خان عزیز
اولا که متشکرم از حسن توجهت به نوشته های من
دوما اینکه منم دارم در کنار اساتید و از کامنتهاشون می آموزم.
هر روزی که به تعداد روزهای عضویتم در سایت داره افزوده میشه انگار بیشتر متوجه میشم که کمتر میدونم و بیشتر مشتاق میشم که از بزرگترهام یاد بگیرم. بزرگتر در تجربه و احساس عمیق نسبت به خود و خدا.
دقیقا همون نگاه از بالا به پایین که قبلا داشتم و حالا داره کمرنگتر و کمرنگتر میشه و همین باعث میشه نور چشمام برای دیدن حقایق جهان هستی و شناخت درونیات خودم بیشتر بشه.
من اصلا نمی دونستم زیر پوستم چه خبره چه برسه به عمق ذهنم. الان یواش یواش دارم با موجودی به نام سعیده رضایی آشنا میشم. دارم ترسهاش رو میشناسم. دارم خیلی تاتی تاتی علاقه هاش رو درک می کنم. چیزایی که عصبانیش میکنه. چیزایی که شارژش میکنه. حتی متوجه شدم من خیلی دلم مولانا میخواد و از خودم دریغش کردم. نمی دونم چرا؟ دلم میگه به زودی یه مثنوی معنوی میاد تو خونه ام.
در مورد عکس پروفایل هم متشکرم. منم برای شما کانون گرم خانوادگی همیشگی رو آرزو می کنم همونطور که حسش کردید.
سلام آقا حمید دوست ارزشمندم احسنت به شما که اینقدر قشنگ جو آن کلاس آموزشی را به نفع خودتون تغییر دادین حمید آقا آن مثالهای هوا فضاییتون هم نمک کامنتتون هست میدونید هر وقت کامنت های شما را میخونم چند احساس را باهم تجربه میکنم آن آیات قرآن که به آدم آرامش گاهی از حرفاتون پراز آگاهی ولی مجبوری به این شیوه نگارش ناخود آگاه لبخند بزنی وحتی گاهی وقتها قهقه خلاصه که حمیدآقا ممنون که هستی و مینویسد وما هم لذت میبریم
بهترین بهترینها را برات آرزو میکنم
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم خانم زارع گرانقدر. الهی که همیشه در پناه رب العالمین احساس خوب و مثبت و توحیدی داشته باشید.
خیلی ممنونم از شما بخاطر کامنت ارزشمند تون.
خدا کنه که همیشه در مسیر صراط مستقیم و هدایت رب العالمین باشم تا بتونم چیزهایی رو بنویسم که احساس خوب و مثبت رو به قلب دوستانم و خنده رو به لباشون بیارم. یاد خدا رو در دل اعضای سایت زنده کنم. خدا کنه حضورم مثبت و سازنده باشه.
از شما خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم خواهر عزیزم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام و درود،،دوست و برادر گرامی،اقا حمید،،لذت بردم از خوندن کامنتت،،اقا این چهره رو خوب اومدی،،منم قبل دوره قانون سلامتی ،هرکی منو میدید میگفت بهت میخوره متولد 59،،60 باشی،،هرچی قسم میخوردیم بابا ب خدا 67 ایم،،باورشون نمیشد،،اما بعد از دوره و پیاده روی کردن و ورزش کردن و تغذیه درست،،و 35 کیلو وزن کم کردن،،منو با پسر عموم که 13 سال از خودم کوچکتره اشتباه میگیرن،،ب خصوص وقتی صورت رو اصلاح کنم ،ک یه پسر کوچولو میشم،،ممنونم از کامنتت داداش،ک باعث شد این مسئله رو مطرح کنم،،
سلام و درود به شما حمید جان. برادر عزیزم. امیدوارم در کنار خانواده عالی عالی باشین. دریا گلی ما حالش چطوره؟ دور چهره ماهش بگردم الهی چقدر زیباست. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. «فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحمُ الراحمین »
حمید جان خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه به لطف قانون سلامتی اینقدر تأثیر مثبت تونستین ایجاد کنید و سلامتی تون رو بهبود ببخشید.
آره این ریش برامون دردسر میشه یه وقتایی ، ریش میذاریم میگن پیرمرد ، اصلاح میکنیم میگن پسر جون …خخخخ
الهی که حال دلتون عالی و مثبت باشه ، یه آهنگ نی انبون هم بذار برای دریا گلی تا کلی برای خودش کیف کنه.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید حمید عزیز.
سلام به حمید عزیز
همیشه کامنت های عالیت رو میخونم و از آیه ها و اشعاری که میزاری لذت میبرم و درس میگیرم.
حمید جان دیدم عکس جدید گذاشتید ،رفتم که ببینم و دیدم داستان هدایتت رو گذاشتی
بسیار لذت بردم از هدایتت ،عالی بود
در مورد ارزش انتقاد کردن گفتی
یه نکته یادم اومد که اگر وقتی از ما انتقاد میکنن ،یه لحظه فکر کنیم ،متوجه میشیم که چقدر مافرق کردیم چقدر تغییر کردیم چقدر نسبت به بقیه ی جامعه متفاوت فکر و عمل میکنیم و راهمون درسته و راه مستقیم خداوند رو پیش میریم و چه اراده ی قوی داریم که اینقدر تغییر کردیم
اونوقت در مقابل انتقاد هاشون برافروخته نمیشیم و اصلا برای تغییر حرفشون ،خودمون رو به زحمت نمیندازیم که توضیح بدیم
و میگیم تو درست میگی
ممنون از کامنت زیبات
امیدوارم به جاهای فوق عالی برسی
سلام و درود به شما لیدا جان
انسان ارزشمند و توحیدی و تحسین برانگیز.
خیلی ممنونم از لطف و محبت شما. آره من یاد گرفتم چطوری بدون نگرانی از فیلترینگ عکسهایی با رزولوشن بالا تر از 10 مگابایت رو آپلود کنم. اگه دیدین روزی پنج بار عکس پروفایل عوض کردم تعجب نکنید خخخخ
یه سایت هست بنام Gravatar دات کام. که وقتی توی وردپرس عکس آپلود میکنید میره توی همین سایت. نمیتونم لینک بذارم چون پاک میشه. خودتون سرچ کنید، این سایت فیلتر نیست. و میتونید چندین عکس رو آپلود کنید و هر بار یکیشون رو تایید کنید تا خیلی سریع بشینه روی پروفایل تون.
در مورد انتقاد شنیدن از جامعه گفتین، واقعاً حق با شماست من دیگه مثل اون حمید گذشته واکنش های تند به انتقادات نمیدم و مدت زمان خیلی بیشتری آرامشم رو حفظ میکنم. ولی خب خیلی بیشتر از اینا از خودم انتظار دارم. دوست دارم مثل استاد عباس منش باشم. آرام و مثبت و توحیدی.
از شما خیلی ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
درود و سلام خدمت آقا حمید امیری عزیزMaverik( مستقل)
شما چقدر اطلاعات تون نسبت همه چی قوی هستش شما خودتون کلا ی پا استاد هستید ممنونم که در این فایل چنین اطلاعات هوا فضای جاذبه و باد مخالف و نیروهای موافق و مخالف رو در هواپیما هواپیمای بدون نیروی های مخالف هیچوقت به پرواز در نمیاد… ومتحد شدن 13 کلونی نیروهای مخالف بریتانیا و همچنین آیه (نجم 28-29) در مثال قرآنی ابتدای کامنت، افرادی با امر الهی مخالفت میکردن، یا بهتره بگم لجاجت احمقانه میکردن. اینجاست که خداوند به پیامبر امر میکنه از آنها اعراض کن و روی بگردان. چون این لجاجت ها و انتقاداتِ مغرضانه فقط جنبه کینه توزی و تخریب داره و عاقلانه نیست. و همچنین گارد گرفتن شاگردی که موقع تدریس شما در کلاس آتش نشانی رو توضیح می دادید و در نهایت آن کسانی که باید هدایت می شدند با سکوت و توجه به گفته های شما هدایت شدند و در نهایت تشکر و قدردانی کردند اون یکی شخص در نهایت با اعراض به موقع شما کنار گذاشته شد و اینها همش نشان دهنده ی مهارت شما در آموزش وتخصصی در رشته و حرفه ی مقدس آتش نشانی بوده خواستم تشکر و قدردانی کنم بابت این کامنت سرشار از اطلاعات و نکته های ظریفی که خیلی ماهرانه در این کامنت گنجانده اید تشکر و قدردانی می کنم همچنین در توضیح مخالفان ایلان ماسک
که عده ای هم با انتقاد کردن از ایلان ماسک قصد دارن کسب شهرت کنن. همانند آون شاگرد شیطون شما خخخ
آقای امیری عزیز فورت آف جولای همه مبارک باشه و از اینکه اون نامه ی مخالفت با پادشاه رو همراه با ترجمه نوشتید ممنون و سپاسگذارم
Do not look for comfort. Do not resent challenges or opposition. Kites rise highest against the wind, not with it,” Sir Winston Churchill
«بدنبال راحتی نباشید. نگران چالشها و نظرات مخالف نباشید، بادبادک خلاف باد اوج میگیرد نه موافق آن» (سر وینستون چرچیل
هواپیمای بدون نیروی های مخالف هیچوقت به پرواز در نمیاد…
راستی چقدر خوبع شما مدام عکس پروفایل تون رو بروزرسانی می کنید شب قبلش صورتمو اصلاح کرده بودم و baby face اومده بودم سر کلاس و تصورشون این بود که این الف بچه میخواد بهمون آموزش بده.نامبرده مواد نگهدارنده اش خوب بوده، ورزش و سبزیجات تازه خیلی مهمه) ایمجی کف کف هورااااااا
ممنون و سپاس آقای Maverik عزیز سپاس در ضمن ببخشید دستم خورد به 4 ستاره که یهو دیدم سِند شد و رفت وگرنه شما لایق بهترینع بهترین ستاره ی طلایی چلنج تلنت هستید
مممنون و سپاس برای اشعار زیباتون که برای استاد عزیزمون فرستادید .. همیشه بیشتر و قشنگتر بدرخشید
سلام و درود به شما خواهر بزرگوار و گرانقدر. بسیار از لطف و محبت شما ممنون و سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که از این کامنت لذت بردین و از پاسخ مثبت و ارزشمند تون بسیار ممنونم.
عکس پروفایل داستان داره. قبلاً باید از توی سایت وردپرس این کارو میکردیم که چون فیلتر هست یه کمی زحمت داشت. ولی الان از توی سایت gravatar دات کام. این سایت فیلتر نیست، به راحتی تا عکس با رزولوشن 10 مگ رو میشه اینجا آپلود کرد. اینجا که آپلود کنید بلافاصله میشینه روی سایت.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید دوست عزیزم.
درود و سلام خدمت آقا حمید عزیز ممنونم بابت پاسخگویی تون
در مورد عکس پروفایل تون میشه کمی بیشتر توضیح بدید….
راستش من هر کاری می کنم نمی تونم عکس پروفایل مو نصب کنم چند بار یکی از دوستان که به کارهای کامپیوتر وارد هستند اومدند و از وردپرس انجام دادند ولی نشد دوستان دیگری در سایت راهنمایی کردند که با WPN قوی وارد بشم ولی باز هم نشد .. الان وی پی ان سایفون نصب کردم ولی هنوز اقدام نکردم برای عکس پروفایل … میشه منو راهنمایی کنید که چطوری انجام بدم
ممنون و سپاسگذارم
سلام و درود مجدد به شما
اگه بخواین از توی سایت وردپرس اقدام کنید به VPN نیاز دارید ولی باید توی ساعات ابتدایی صبح یا آخر شب اقدام کنید که ترافیک شبکه اجازه بده، توی ساعتهای پیک مصرف اینترنت به سختی میشه این کار رو کرد.
من از توی همون وردپرس روی یه لینک زدم هدایت شدم به یه سایت دیگه بنام Gravatar. این رو با دات کام بنویسید تا بتونید وارد بشید. من بخوام لینک بذارم سرور لینک رو پاک میکنه.
وارد این سایت بشید ، بدون نیاز به VPN و برای همون ایمیلی که دادین به سایت استاد عباس منش عکس پروفایل آپلود کنید و اونجا آپلود میکنید میاد میشینه اینجا توی پروفایل تون.
درود و سلام خدمت آقا حمید عزیز ممنون از راهنمایی های عالی تون .. اتفاقا رفتم توی گوگل سرچ کردم و لینگ شو پیدا کردم و تمام مراحل شو یادداشت کردم ولی من پسورد ایمیل مو فراموش کردم چند تا پسورد ی که قبلانا جایی نوشته بودم رو امتحان کردم ولی درست نبود حالا نمیدونم چیکار کنم
خیلی ناراحت شدم .. حالا راهی هست که پسوردمو پیدا کنم؟؟
ممنون میشم راهنماییم کنید البته اگر امکان پذیر هست.
ممنون و سپاس
حمید جان درود به شما و درود به شغل ارزشمندت که این شغل و این حرفه با وجود انسان های ارزشمند و توحیدی مثل شما رنگ عشق به خودش گرفته .
حمید عزیزم چقدر زیبا موضوع کلاس خودتون رو حل کردین با صحبت به اینکه دنیا چرخش داره و باید بدانیم که چه موضوعی برای ما سازنده هست و چطور می توانیم یک مدرس عالی یک مربی تاپ مثل استاد عباس منش را در وجودمون پرورش بدیم تحسینت می کنم رفیق عزیزم .
از کامنتی که نوشتی لذت بردم و پر از عشق و آگاهی بود برای من چراغ راهی بود در ادامه راه من که در حوزه آموزشی فعالیت می کنم احسنت به شما و البته توقع بیش از این ها هم هست با داشتن استادی مثل عباس منش چنین شاگردانی توانمند .
عاشقانه برای شما سلامتی و آرامش و در کنارش رزق بغیرالحساب اربابم رو می خوام .
سلام و درود به شما آقا مهدی گل. بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. و البته تحسینتون میکنم بخاطر موفقیت هاتون و کنجکاو شدم بدونم تو چه زمینه ای کار آموزشی میکنید.
آره واقعاً همینطوره با وجود داشتن نعمت ارزشمندی چون استاد عباس منش باید همه مون بهترین باشیم.
چند وقت پیش با یکی از دوستان صحبت میکردم. و میگفتم واقعاً توی هر جزئی ترین موضوع استاد عباس منش بهترین و توحیدی عمل میکنه . و با تعجب میگفتیم خدایا این انسان ارزشمند چقدر روی خودش کار کرده که اینقدر توحیدی شده.
از کامنت شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید مهدی جان.
سلام آقای امیری ..
عالی بود کامنت زیبای شما.بایدبگم لذت که هیچ فقط درس گرفتم چقد جالب گفتید از پرواز و چه نیروهای مخالفی که باعث اوج پرواز میشن.ونیز تاریخ امریکا
جناب امیری خوشحال میشیم باز هم بشنویم از آگاهی های شما دوست عزیز..
در پناه حق موفق باشید..
سلام و درود به شما جناب صفی خانی بزرگوار.
از لطف و محبت شما سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که از این کامنت لذت بردین و از فیدبک مثبت تون بسیار ممنونم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید دوست عزیزم.
سلام حمید عزیز همیشه زیبا مینویسی با این فیس زیبا و جذابت
چقد قابل تحسینی و درک زیبا داری از تمام موضاعات زندگی نشانه ها رفتار ها و چقد خوب اینقد با خودت در صلحی و همیشه در کامنت هات خودتی همیشه کامنتهاتو میخونم و لذت میبرم و حتی عدد 777(ب قول خودت تعدادی ایموجی خنده)
ولی از وقتی این ایموجی ها برداشته شد چقد کیفیت متن ها سایت زیباتر و بهتر شده
نمیدونم واقعن نمیدونم باید استاد عزیز تحسین کنم برای این دانشجوهای فوق العاده ای که جذب کرده یا خود شما دوستانمو که بسیار قابل تحسین هستین تحسین کنم
خداروشکر برای این نظم هماهنگی و این سایت زیبا
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
سلام و درود به شما امیر جان.
از این همه لطف و محبت شما ممنون و سپاسگزارم.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی و توحیدی باشه.
همیشه حق با استاد عباس منشه ، ولی یه وقتایی واقعاً جای خالی چندتا ایموجی خالیه ، مثلا یه خنده یا یه قلب.
ممنونم امیر جان برای پاسخ ارزشمندت. عزیز دلی.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
به نام خدای مهربان
سلام رفیق شفیق من
سلام حمید عزیز
اول از همه بگم این عکس خیلی خوشگله و این بی بی فبسی چقدر هم بهت میاد خخخخ
آقا کلا نمیتونی توی هوا فضا بری نه؟!!!!!
ماشاالله چقدر اطلاعات داری رفیق دمت گرم
آقا من هنگم هنوز از مثال هواپیما باید برم باز هم بخونم تا متوجه بشم
در کل دمت گرم که با توضیحات قشنگت مثال میزنی حرف های استاد رو به نثر و روان توضیح میدید
ایول رفیق دمت گرم
دلم برای دیدن روی ماهت تنگ شده بود که الان دیدم خداروشکر
زیر سایه رب العالمین شاد و سلامت و خندان باشی رفیق
سلام و درود جوااااااااد جااااااانم
خوبی داداش
کجایی داداش ، کم پیدایی .
دورت بگردم الهی ، یه کامنت جواب نداده پیش من داری هنوز ، منو ببخش. باور کن اینقدر لطف و بزرگواری بچه های گل سایت زیاده که نمیرسم همه رو جواب بدم.
خیلی خوشحالم ازت کامنت دریافت کردم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام حمید عزیزم
خوبی برادر
هستم عزیزم ولی فقط بیشتر کامنت میخونم و حقیقتا تنبلی میکنم برای کامنت نوشتن
ولی هستم توی سایت و کامنت اکثر بچه های عزیز
رو میخونم و ستاره میدم
دم همه بچه ها کرم با این کامنت های عالی و خوب
خدایا شکرت
سلام بر حمید حنیف خوش ذوق… واقعا این اسمی که سعیده جان برات انتخاب کرده عالیه…
حمیدجان چه کردی با این کامنتت! چقدر اطلاعات داری تو، واقعا تحسینت می کنم. راستش خودم یکم خجالت کشیدم، من بیشتر از 8 ساله امریکا هستم ولی هیچ وقت نرفتم متن اعلامیه ی استقلال رو بخونم:)) چقدر جالب بود، فکر کن بیش از 200 سال قبل از این که من بدنیا اومده باشم اومده میگه حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی حقی است که پروردگار به همه داده… خیلی لذت بردم. مرسی که شیر کردی بامون اینا رو. جمله ی چرچیل هم که عالی بود، کایت و بادبادک که فقط بر خلاف باد هست که می تونن اوج بگیرن. آفرین به فرکانست، به نگارشت و به این ذهن زیبایی که داری.
چقدر قشنگ سرکلاس ذهنت رو کنترل کردی و کلاس رو اداره کردی.
حمیدجان واقعا از کامنتات لذت می برم بخصوص که همونطور که بقیه بچه ها هم اشاره کردن ترکیب زیبایی از آیات و اشعار دلنشین رو داری تو کامنتات. بسیار تحسینت می کنم. می دونم که مقصد دلخواه همه ی دوستای سایت برای اومدن به امریکا، فلوریداست بخاطر دو فرشته ی نازنینی که اونجا ساکن هستن. ولی از صمیم قلب می گم اینو، اگر تو برنامه ی اومدن به اینجا، گذرت به ایالت میشیگان خورد، رو یه دوست کوچیک که اونجا در شهر نوای داری حساب کن و بدون که بسیار خوشحال میشه اگه بتونه پذیرای تو باشه. قول می دم ببریمت موزه ی فورد که کلی تاریخچه ی هواپیما و هوافضا رو داره علاوه بر ماشین ها.
امیدوارم خدای مهربونم آسانترین مسیر رو نسیبت کنه برای رسیدن به خواسته هات.
سلام و درود به شما خانم زمانی گرانقدر. از این همه لطف و محبت و سخاوتمندی شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم.
آره خدا خیرش بده ، سعیده خانم یه اسمی برام انتخاب کرد، منو برند کرد، از خداوند درخواست میکنم من رو لایق صفت حنیف بودن قرار بده.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم و چقدر ذوق کردم از اینکه شما 8 ساله ساکن این سرزمین هستین. این کشور بسیار بسیار ارزشمند که امسال وارد 248 مین سالگرد تأسیسش شد. برآمده از مردم و برای مردم. نمیدونم چرا من فکر میکردم ساکن کانادا هستین.
یه وقتایی رو یادم میاد توی شیفت شبکاری که زمانم آزاد بود، ساعتها در مورد تاریخ آمریکا میخوندم. شاید خیلی از مردم ایران تا حالا اسم رئیس جمهور تفت یا وودرو ویلسون ، یا کلیولند یا هاردینگ رو نشنیده باشن. حتی خیلی ها نمیدونن دوتا رئیس جمهور روزولت داشتیم. یا رئیس جمهور های 1 ماهه و چهار ماهه. حتی کنجکاوی اینکه چرا عکس الکساندر همیلتون روی ده دلاری بوده با اینکه رئیس جمهور نبود. پدران بنیان گذار چیکار کردن. چقدر در مورد جان آدامز سرچ میکردم، و کارهای بزرگی که انجام داده، چقدر سخنرانی های ریگان رو روی یوتیوب دیدم. روزهایی که من تازه بدنیا اومده بودم چنین انسان بزرگ و ارزشمندی رییس جمهور آمریکا بوده. اینها بخشی از کنجکاوی من بوده، نمیدونم اصلا اینقدر کنجکاوی در مسائل سیاسی و اتفاقات تاریخی خوب بوده یا نه، ولی بعید میدونم ندونستنش چندان جای اشکال باشه. مطمئنم شما تجربیاتی دارید که من روزها و ساعتها باید بشینم و شاگردی کنم و ازتون یاد بگیرم. جالب اینجاست من در مورد تاریخ خود ایران چیز چندانی نمیدونم با اینکه رشته ام علوم انسانی بوده. صفویه و زندیه و افشاریه رو نمیدونم کدوم قبل از اون یکی دیگه بوده.
من در مورد میشیگان زیبا سرچ کردم، چقدر زیبا و دیدنی بود، و شهر دیترویت که نماد صنعت خودروسازی آمریکاییه. (نه فقط صنعت بلکه هنر خودروسازی)
میشیگان زیبا که یازدهمین ایالت به لحاظ جمعیته، و چهاردهم رتبه اقتصادی در آمریکا.
اسم میشیگان رو زیاد شنیده بودم ولی جاشو نمیدونستم کجای نقشه آمریکا ست و وقتی دیدم شمال کشوره، فهمیدم قطعاً زمستونهای خیلی سردی خواهد داشت. مشتاقم میشیگان زیبا رو ببینم. مشتاقم این سرزمین زیبا و توحیدی رو ببینم. شاید هیچوقت مردم این کشور لا اله الا الله نگفته باشم ولی در عمل جوری زندگی میکنن که چشم امید به دیگری ندارن و توحید رو در عمل اجرا کردن.
از درگاه خداوند میخوام منم بتونم به آمریکا مهاجرت کنم. و البته خیلی مشتاقم داستان مهاجرت و هدایت تون رو هم بدونم. قطعاً درسهای خوبی برام خواهد داشت.
از صمیم قلبم از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید عزیز حنیف. که قطعا لایق این صفت هستی. چقدر خوشحالم و لذت بردم از پاسخ همراه با لطفت. و چقدر دوباره چیزایی که نمی دونستم و نوشته بودی در مورد امریکا رو یاد گرفتم از کامنتت. دلیل اینکه فکر کردی کانادا هستم اینه که ما سه تا خواهر هستیم که تو سایت هستیم و دوتا خواهرم نسیم زمانی و یاسمن زمانی هردو کانادا هستن. و البته که مامانم (فاطمه سلیمی) هم هستن تو سایت و از همه ی ما دختراش هم جلوتر و با فرکانس بالا تری هستن :) جالبه که هر چهارنفرمون چندین ساله با آموزشهای استاد همراهیم ولی زیاد اهل کامنت گذاشتن نبودیم. و تقریبا همزمان یهو وارد فاز کامنت زیاد خوندن و کامنت نوشتن شدیم که واقعا خدا رو شکر می کنم ، چه دنیاییه این دنیای کامنتا، خیلی اتفاق قشنگیه که هر روز که با اسکایپ صحبت می کنیم کلی راجع به فایلا، نتایجمون و کامنتا و بچه های نمونه مثل شما صحبت می کنیم :)
خیلی برام جالبه این حد از کنجکاوی برای امریکا و تحسینت می کنم برای داشتن اینهمه اطلاعات. این ویژگیت شبیه سام، همسرم هست، در مورد هرچیز و هرچی بپرسی یهو می شینه تاریخچه شو میگه :))) اینکه کنجکاو باشی و بری دنبال جواب برای کنجکاوی بسیار جای تحسین داره. خیلیا سوال تو ذهنشون ایجاد میشه ولی حالشو ندارن برن ببینن جواب چیه و خیلی زود فراموشش می کنن. خلاصه که قدر بدون این ویژگی خوبت رو.
از توحیدی بودن مردم اینجا نوشته بودی، قطعا همینجوره، یادمه اون اوایل این حد از اعتماد و بنا رو بر درست بودن انسانها گذاشتن، برام عجیب بود. اینجا اصل بر اینه که همه راست می گن و اگر عکسش بود باید دلیل و مدرک بیاری. حرفت کافیه و همین یه اعتماد به نفس قشنگی به همه می ده. خونه ها دیوار و حصار و نرده ی بالای دیوار نداره… یادمه تازه اومده بودیم خونه ی جدیدمون که تو یه شهرک کوچولوه ( subdivision ) و یه سفر چند روزه رفتیم کانادا پیش خواهرام وقتی برگشتیم دیدیم در گاراژ کلا باز مونده بود اون چند روز !!! و خب در داخل گاراژ به خونه هم قفل نبود، ولی خدا رو شکر هیییچ اتفاقی نیفتاده بود. خلاصه که از این مثالها و انسان دوستی آدمهای اینجا و «توحیدی بردنشون» تا صبح می تونم بنویسم. به امید الله مهربانم بزودی خودت میای و می بینی.
داستان مهاجرتمون هم به امریکا رو [اومدم بنویسم یبار سر فرصت می نویسم تو قسمت داستان هدایتم ولی دلم گفت یه خلاصه ای بنویسم برات] راستش من تهران دانشجوی دکترای شیمی بودم که با همسرم آشنا شدم (اولین آشناییمون هم تو کنسرت استاد شجریان (خدا رحمتش کنه) و همایون شجریان اتفاق افتاد. بعد از مدتی باهم ازدواج کردیم و ایشون خیلی عشق امریکا بود، رشته ی تحصیلیش هم حقوق بین الملل بود و کارمند حقوقی بانک. بعد دو سال که درسم داشت تموم می شد خیلی تشویق می کرد برای اپلای برای پستداک در امریکا یا کانادا. خب رشته ی شیمی از این نظر قابلیت خوبی داشت ولی من دوتا مقاومت داشتم یکی خونوادم که ازشون دور می شدم و دیگه با اینکه دانشگاه تهران درس خونده بودم از نظر علمی اعتماد به نفس کافی نداشتم فک می کردم اونایی که امریکا درس خوندن خیلی بیشتر از من بلدن… خلاصه اپلای می کردم و طبیعتا (الان درک می کنم خب) جوابی نمی گرفتم، تا اینکه برای یه دوره ی پستداک دوساله رفتیم کشور قطر . حسنش این بود که بغل گوش ایران بود و از طرفی یه رفاه نسبی داشت برامون اما همسرم نمی تونست اونجا درس ادامه بده یا کار مرتبط پیدا کنه و شروع کرد خوندن برای زبان و اپلای دانشگاههای امریکا. آخرای اون دو سال بود که دخترم تینا بدنیا اومد و سه ماهه بود که ما برای درس همسرم رفتیم لس انجلس. من هم که مشغول تینا بودم. با پس اندازی که داشتیم یکسال اول رو گذروندیم و دیگه من شروع کردم دنبال جاب گشتن، با توجه به اعتماد به نفسی که از نظر علمی داشتم (یعنی نداشتم) در مدار یک استاد ایرانی قرار گرفتم که متاسفانه انسان منصف و درستکاری نبود و با وعده هایی که بعدا عمل نکرد و همش سرخرمن بود، ما موو کردیم به ایالت نبویورک، شهر Ithaca که دانشگاه Cornell اونجا بود. من انقدر اون زمان آدم مشرکی بودم و تو ذهنم به آدمها قدرت داده بودم که وقتی رفتم و دیدم که دروغ گفته بهم در مورد فاند و اینها، سریع راهمو نکشیدم برم ( البته که بچه و سختیهاش بهونه ی خوبی بود برای ادامه ی شرک) و کم کم چک و لگد جهان هستی بود که روانه ی ما شد و بعد از یکسال و چندماه تونستیم خودمون رو از اون فضای باتلاق وار بکشیم بیرون. ولی اعتماد به نفسم بدتر از قبل شده بود و باور نداشتم استاد دیگه ای بخواد که من براش کار کنم. اینو تو پرانتز بگم که من واقعا آدم سخت کوشی هستم و ریسرچ رو دوست دارم، اراده م هم بد نیست و شاید همون به ذره اراده و ایمان به خدا کمک کرد و رفتم با استاد دیگه ای در دپارتمان دیگه کار کردم که نقطه ی مقابل استاد اول بود! انسان، فهمیده، صبور، زندگیم براش مهم بود، کارم ارزش داشت و قدردانی می کرد. هروقت سام رو می دید می گفت تو باید به خانومت افتخار کنی… داره آزمایشگاه منو می چرخونه و از این حرفا. حالا خنده دارترین موضوع داستانو بگم. همسرم که مدتی بود شروع کرده بود به گذروندن دوره ها و امتحانای real estate ( کار املاک)، همون استاد ایرانی ازش خواست خونه ش رو براش بفروشه من گفتم اصلا ولش کن و باش کار نکن ولی همسرم نظرش این نبود و اون کارو انجام داد و در آخر اون استاد ایرانی چندتا فایل صوتی به سام داده بود و گفته بود تو آدم موفقی میشی بیا اینا رو گوش بده!!! و خب مطمئنم الان حدس می زنی فایلا چی بودن :)) بله فایلای استاد عباسمنش! فایلای قانون آفرینش بود که فرستاده بود. همسرم هم اونا رو گذاشت تو گروه خانوادگی که داریم و خواهرام و مامانم هم شنیدن ( البته که بعدش دوره رو خریداری کردیم) هممون گوش کردیم و انگار از یه دنیای دیگه اومده بود این حرفا و عجیب به دل می نشست. اینجوری شد که ما بعد یه مدت گشتیم و سایت رو پیدا کردیم، فک کنم یاسمن بود که عضو سایت شد اول و بعدم دیگه ما دوباره متولد شدیم :)
بعدم که جاب گرفتم میشیگان و ما دو سال پیش موو کردیم یه ایالت میشیگان…
خب من داستان هدایتم رو به پروفایلم اضافه کنم شما لازم نیست بخونیش حمیدجان. چون همشو اینجا نوشتم:) قراربود داستان مهاجرت باشه ولی اینجوری شد دیگه…
یقین دارم که تو با فرکانسی که داری و تعهدی که در کار کردن رو خودت داری مثل آب خوردن مهاجرت می کنی و امیدوارم که اینجا از نزدیک ببینیمت و حضوری در مورد زیبایی های این کشور پهناور و جذابیتهاش برات بگیم.
به خدا می سپارمت و ازش آرامش و سلامتی و ثروت و سعادت برات می خوام :)
سلام و درود مجدد به شما خانم زمانی گرانقدر.
من هم کلی ذوق زده شدم هم کلی متعجب. با حدس و گمان احتمال میدادم سه تا خانم زمانی خواهر هستن، ولی اصلا نمیدونستم خانم سلیمی مادر گرانقدر تون باشن. خدا حفظتون کنه، واقعا شما خانواده تحسین برانگیزی هستین. الهی شکر، الهی شکر ، الهی شکر. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک نتایج طلایی و ارزشمند تون.
عجب داستان هدایت بی نظیری . واقعاً منو شگفت زده کرد و چقدر که تحسینتون کردم. اینکه توی مقطع دکترا تحصیل میکردین. بی اختیار همسرمو صدا زدم (با اینکه ایشون توی مدار من نیستن و صحبتهای استاد رو قبول ندارن) و گفتم ببین ببین، خانم زمانی دکترای شیمی هستن و الان هم ساکن میشیگان هستن و کلی موفقیت دیگه. و چقدر جالب آدمی که عدم صداقتش بهتون ثابت میشه، نهایتاً میشه دست خداوند برای هدایت شما به این سایت توحیدی.
یبار داشتم شکرگزاری مینوشتم، هدایت شدم به آیه ای از قرآن که خداوند به پیامبر میگه«شیاطین برای سلیمان غواصی و بنایی میکردن» توی دفترم نوشتم خدایا ، وقتی تو بخوای به اهل ایمان نعمتی رو بدی حتی شیطان هم فرمانبر تو میشه.
بینهایت سرگذشت هدایتتون تحسین برانگیز و الهام بخش و زیبا بود.
اینو برای خواهرتون یاسمن خانم هم نوشتم برای شما هم مینویسم.
الهی که (بقول استاد) با عزیز دلم بیایم آمریکا و به شما و کل خانواده دوست داشتنی و موفق زمانی سر بزنم و از نزدیک گفتگوهای توحیدی داشته باشیم و از هدایتها و موفقیت ها حرف بزنیم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها.
سلام به حمید عزیز!
عجیبه که این جواب رو تا امروز ندیده بودم، و امروز از طریق ایمیل فهمیدم چون کامنتای شما رو فالو می کنم. کلی ذوق کردم با اینکه لذت دیدن نقطه ی آبی از شما رو کنار اسمم نداشتم ولی واقعا خوشحال شدم. بسیار ممنون از جوابت حمیدجان. بله من، نسیم و یاسمن سه تا خواهر هستیم. البته یه خواهر چهارم داریم نسرین که هر سه خواهرام در کانادا هستن و من امریکا. مامانم (فاطمه سلیمی) هم که با بابا در ایران هستن و هرازگاهی میان کانادا برای دور هم بودن. بله واقعا نعمتیه که باهم داریم کار می کنیم و لذت می بریم از صحبتهای هر روزه مون راجع به نتایج، فایلها و کامنت دوستان عزیزی چون شما… خدا رو هزاران بار شکر …
بی صبرانه منتظر اون روز هستیم حمیدجان که پذیرای شما و عزیز دلتون باشیم اینجا در میشیگان. قول می دم که خوش می گذره بتون :) مطمئنم که دور نیست و مطمئنم کللللی نتایج چشمگیر داریم همه مون تا اون موقع تا راجع بهش حرف بزنیم :)
به خدای مهربون می سپارمت.
سلام و درود فراوان به حمید آقای عزیز یا بقول همه دوستان حمید حنیف
اولا بزار بهت بگم حمید آقا که چی شد که اومدم کامنتت رو دوباره خوندم و تصمیم گرفتم براتون دیدگاه بزارم: من خب کامنتاتون رو با دقت پیگیری میکنم و اون گزینه که وقتی دیدکاه بزارین برام ایمیل ارسال بشه رو فعال کردم و توی ارشیو علاقه مندی هامم شمارو گذاشتم حمید آقای عزیزم ;)
خب من ازونجا که کامنتتون رو قبلا خونده بودم همین الان داشتم سفر به دور امریکا قسمت 3 رو نگاه میکردم یک نشونه مشترک از اون فایل بود که شما توی این کامنت گفته بودید و منو دقیق یاد این کامنت انداخت(اگر وقت کردید برید سفر به دور امریکا قسمت 3 رو نگاه کنین خودتون متوجه میشین چرا یاد کامنتتون افتادم)
بعد که اون نشونه رو دیدم دنبال این دیدگاه از توی پروفایلتون گشتم و پیداش کردم و دوباره خوندمش و کلی لذت بردم از این ذهن خلاقتون و آمادتون و این مثال های عالیی که برامون میزنین و خواستم بگم که تمام دیدگاهاتون رو با عشق میخونم درضمن چقدر پروفایلتون قشنگه واقعا وقتی که قضیه سایت gravatar به خودم یاداوری کردم همیشه راه حل های ساده تر و راحتتر برای همه چیز وجود داره. بقول خودتون دیگه اینقدر راحت شده که اگه ازتون دیدیم هرروز دارین پروفایل عوض میکنین نباید تعجب کرد و خب منم دوست دارم روی ماهتون رو نگاه کنم ماشالا خیلی زیبا هستید.. حمید آقا عزیز شما توی یکتا پرستی، تسلیم بودن و… الگو من هستین مشتاق خوندن دیدگاهاتون هستم
منتظر خبر های خوبتون هم هستم
در پناه رب العالمین شاد باشید
سلام و درود به سینا جان عزیزم. خوبی داداش گلم. الهی که حال دلت عالی عالی باشه و هر موقع کامنت من رو دریافت کردی این کامنت احساس خوب و مثبت و توحیدی به قلب نازنینت بده.
سینا جان منو ببخش که کامنت ارزشمندت رو با تاخیر پاسخ میدم.
از این نشانه ای که گفتی استفاده کردم و رفتم قسمت سوم سفرنامه رو دیدم.
4th of July
دقیقا همون نکته مشترک این کامنت با اون فایل بود.
از مهربانی شما ممنونم که ایمیل رو فعال کردین ، امیدوارم پرحرفی های من باعث نشه غیر فعالش کنید. ازت ممنونم سینا جان. بسیار بسیار تحسینت میکنم انسان ارزشمند. برام جالب بود تقریباً مدت زمان عضویت ما خیلی نزدیک به همه.
اینکه محبت و بزرگواری دارید و من رو الگو خطاب کردین، ازتون ممنونم. امیدوارم بتونم توحیدی عمل کنم. ولی تا استاد عباس منش رو داریم ، چرا شاگرد آماتورش بخواد الگو باشه.
سینا جان ، از خداوند برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم عزیزم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
به نام خداوند مهربانی
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت شما دوست عزیز و ارزمشندم حمید عزیز
امروز هدایت شدم که بیام این فایل رو گوش بدهم و بعدشم بیام و دیدگاه های دوستان رو بخوانم
حمید جان ازت ممنونم که اینقدر در نوشتن و مثال زدن توانمندی
ممنونم که در دل نوشته هایت اغلب مثال هایی از زندگی روزمرهی خودت می نویسی که خیلی کمک کننده و آموزنده است
حمید جان در پایان دیدگاهت نوشتی تا پیش از این زندگی برای شما کسل کننده بوده
کم و بیش برای من همین بود
ممنونم که تو این خانواده صمیمی حضور داری و اینقدر اکتیو و فعال هستی
ممنونم که چاشنی فان را در حد نیاز در دل دل نوشته هایت میاری و این باعث میشه که اون مطلب بسیار گیرا و تأثیر گذارتر باشه و من اشتیاق بیشتری برای مطالعهی دیدگاه های شما داشته باشم
ممنونم که با مثال های هوا فضایی که در اکثر کامنت هایت داشتی باعث شدی من هم کم و بیش به این حوضه علاقه مند بشم
این چند وقته فعالیت هایت رو کم و بیش دنبال می کنم و متوجه سدم که متمرکز هستی روی دورهی احساس لیاقت
دمت گرم که داری ارزمشند ترین سرمایه گذاری زندگیت رو انجام می دهی
امیدوارم به زودی پس از تمام شدن دوره ، یه فصل جدید از سفر به دور امریکا شروع بشه و…
دیدگاه نوشتن شما و بقیه دوستان و بگو بخند ها و شوخی هامون توی کامنت ها هم شروع بشه
کتمان نمی کنم یکی از انگیزههای روزانهی من مطالعهی دیدگاه های دوستانم بعد از منتشر شدن یک قسمت از سریال هست
چون اون کامنت ها سرشار از حس خوب و آگاهی هستش
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام و درود محمدحسین جان. خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. بینهایت ازت متشکرم که لطف کردی و برام کامنت گذاشتی.
آره واقعا حق با شماست، روزهای سفرنامه خیلی خوش میگذره و کامنتها خیلی دلچسبه و البته محل تاخت و تاز و شیطنت های کودک درون حمید امیری…
نکته ماجرا اینکه استاد عباس منش و استاد شایسته عاشق سفر هستن و بازم بزودی میزنن به دل جاده. اصلا استاد بارها توی آموزش ها میگه: «من از یکجا موندن خوشم نمیاد؛ همش دوست دارم توی حرکت باشم»
بازم به لطف و هدایت رب العالمین میرن سفر ما هم باهاشون همسفر میشیم.
ازت بینهایت سپاسگزارم محمدحسین عزیز ، از درگاه خداوند متعال بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و احساس خوب و مثبت برات درخواست میکنم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام استادجانم تشکر!
احساس عشق قلبی من رو پذیرا باشید
درود فراوان به شما عزیزان سایت
.
.
من متوجه شدم که من بیشتر این چیزایی ک استاد گفتن رو میفهمم فقط عمل نمیکنم!
الان فهمیدم که کسایی ک از من انتقاد میکنن دلیلش اینه که من بینهایت از خودم انتقاد میکنم تو ذهنم و برای همین هست ک بقیه اینقدر از من ایراد میگیرن
من بینهایت از استادم انتقاد میکنم از بقیه انتقاد میکنم همش ایراد میگیرم انگار ک خودم اون موضوع رو پرفکت بلدم
درحالی ک من شاگردم و استادم بیش از 15ساله کارش همینه اما من ذهنم از کاراش ایراد میگیره /:
.
عالی شد که مچ ذهنم رو بگیرم
و از انتقادهای سازنده اب ک دوستام بهم میکنن ناراحت نشم و خشمگین نشم !
این واقن عالیه ک فهمیدم
ولی من تو اعراض کردن از کسانی که میخان با انتقاد کردن عزت نفسم رو خورد کنن تقریبا خوب عمل میکنم و تقریبا بهشون محل نمیدم و میزارم هرجور میخان فکر کنن ولی بازم باید خیلیی روی این مورد هم کار کنم.
خداروشکر میکنم که شما استاد عزیزم رودارم
شما یدونه ای استاد عزیزم
تمرین:
.زیپ دهنمو میکشم وقتی ک میخام از کسی انتقاد کنم
.هروقت ذهنم خاست انتقاد کنه فوری توجه میکنم به کار درست و زیبایی ک طرف داره انجام میده.
.روباورهای عزت نفسم کار کنم و توانایی هام رو یاداور بشم
.نکات مثبت اطراف رو ببینم
.هرجور شده حالم رو عالی نگه دارم
.مثبت نگر باشم و منتظر اتفاقات عالیی باشم
.حتی کوچیکترین توانایی هام رو بنویسم .
سپاسگزارم از خداوند که منو به این سایت بینظیر هدایت کرد
از شما سپاسگزارم استاد عزیزم
عاشقتونم بچهای بینظیر این سایت
سلام ودرود بر استاد عباس منش عزیزودوستان سایت عباسمنش این فایل هدایت من بسمت نشونمه و و من دقیا الان میدونم این نشونه بخاطر کدوم اتفاقات وباورهایی که من دارم بخاطر کنترل نکردن ذهنم خودمه سرزنش میکردم و دیگه دیروز خیلی خسته شدم وکلافه که یه لحظه تسلیم شدم و وقتی نجواها اومدن به خودم گوفتم باشه عشقم باشه عزیزم بعد درموردش صحبت میکنیم وهربار اینو با رارامش تکرار میکردم و خیلی خوب جواب داد و یه مورد دیگه چند روز پیش دوستی کاری رو از من خواست ومن قولی بهش ندادم وبا من قهر کرد ومن اولش بهم ریختم وذهنم مشغول شد ولی بخودم گفتم اون اگه میخواست خودش دلیلشو ازم میپرسید الان که نپرسیده انتقادش اینه میخواد تخریب کنه چون قبلا از این الگو داشت ومنم امروز صبح که با همکارش احوال پرسی کردم با اینکه میدونستم متوجه من شده و انگار دلخوره ولی من بدون اینکه به خودم بگیرم با اونم سلام کردم وبه خودم گفتم اگه بخوام حالا هی بگم فلانی چرا برخوردت اینجوره و قضیه رو دنبال کنم احساس خودمو بد میکنم وکلی فراموش کردم باز ممنون وتشکر وسپاس استاد بخاطراین فایل ارزشمندولطف بسیار شما خدا نگهدار
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلامی پر عشق بر همه عزیزانم، سپاسی عاشقانه از دستان الهی عزیزانی که پیغام هایی ارزشمند جاری کرده و با دیدن دایره آبی حسی زیبا را به من هدیه میدهند.
همیشه سر بزنگاه برایم پیغام آوری الهی بودید، کلامتان ، فایلهایتان همیشه در یک همزمانی الهی به سمع و نظرم رسیده و هربار برایم یادآور در زمان مناسب و در مکان مناسب بودن است.
چندین لحظه پیش بود که با انتقادی مواجه شده و تمام سعی ام را کردم جهل هایم را کنار گذاشته و طبق تعهدم مبنی بر با قدرت نه گفتن در مقابل هرچیزی که با استاندارهایم مغایرت دارد عمل کرده گرچه هدف آن انتقاد سعی بر برانگیختن احساساتم و عمل به خواسته های مغایر با استانداردهایم بود و لحظه ای بر آن شد حالم را منقلب کند، اما با احترام سریع فضا را ترک کرده و به طبقه خودم برگشته و به ادامه پاکسازی و گوش دادن فایلهایم پرداختم.
در حال پاکسازی درب و پنجره ها بوده و در بازی های ذهنی ام هرگونه نیازم به مورد سرزنش و انتقاد گرفتن را رها میکردم.
که لحظه ای به استراحت نشسته ام و با تعجب متوجه شدم در ساعتی غیر از همیشه فایلی جدید بر سایت قرار داده اید
برایم هدایت الهی هربار پر معنا تر میشود ، هربار بیشتر برایم قانون تصدیق میشود که وقتی تو یک قدم برای رسیدن به حال خوب برداشته خدا و جهان به یاری ات شتافته تا در مسیر رسیدن به لا تخف و لا تحزنیاری ات رساند.
و این فایل و کلام گوهربارتان همان امداد الهی است.
باید رهایش کنم ، هرگونه نیازم به مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفتن را.
سدی است عظیم ،جلوی راه موفقیت و پیشرفتهایم.
گرچه هنوز هم مرا به هم ریخته و برایم افت فرکانسی ایجاد میکند، اما در حال تکامل برای حل کردنش هستم.
خصوصا وقتی با قانون آشنا میشوی و از خودت انتظار نداری که خطا و اشتباهی کنی.
فراموش میکنی پیامبر هم با آن جایگاهش به خاطر اشتباهاتش مورد خطاب الهی قرار گرفته و امر به استغفار میشد.
فراموش میکنی که موسی بعد از چهل روز هم کلامی با خدا و دریافت علوم تورات و زمانی که از کوه طور برگشته با دیدن اولین شرایط نا دلخواهش تورات را کنار گذاشته و از موی سر هارون میگیرد و سپس سریع استغفار میکند.
فراموش میکنی موسی هم که باشی مدام باید ایرادهای بنی اسرائیلی را بشنوی و اطرافیانت منتظر هستند،به رود نیل برسی و دریا را بسته ببینی.
فراموش میکنی که خدا در پس همان تضادها و انتقادها نشسته تا ایمان تو را سنجیده و در همان گلوگاهی که همه میگویند کارش تمام است خدا با من است و به زودی مرا هدایت میکند را بشنود.
فراموش میکنی خضر هم باشی و طبق هدایت و امر الهی عمل کنی ، موسی تو را مواخذه کرده و به باد سرزنش و انتقاد میگیرد.
ولا جناح ها را فراموش میکنی، انسان است و ذات نسیان گری اش، شیطان است و قوی ترین سلاحش احساس گناه دادن با انتقادها و سرزنش هایش.
هربار بلندگویش را در دهان یکی قرار میدهد.
حتی اگر تارک الدنیا شوی و از همه دوری کنی ، وز وز هایش را در گوشت بلند میکند.
این پاشنه آشیل ترس از مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفتن آنقدر پر رنگ است که هنوز هم ذهن مرا درگیر شک و تردید برای عمل کردن به هدایتهایی میکند که به وضوح پیغام انجامش را گرفته بودم.
خرداد پارسال بود، پس از تذکرات و درخواست های لسانی ، اقدامات لازم قانونی برای دریافت حقوق الهی ام را انجام داده بودم، اما پروسه به تعویق افتاده بود.
روی کارکردن برای رسیدن به استقلال و آزادی مالی بودم ،
مدتها بود، به خاطر خرید فایلهای استاد با تحریم هایی مواجه شده بودم، و مخارجم با کنترلی مواجه شده بود تا دوره ها را نخرم.
شنیدن همین جمله که ،اگر من نباشم از گرسنگی میمیری و یخچالت خالی میمونه ، کافی بود تا خط قرمزی رد شود و یاد توحید عملی شما در مواجه شدن با هر فردی که به شما این مورد را بگوید که اگر من نباشم بیوفتم.
چه زیبا توحید را به من آموزش دادید. چه زیبا خط قرمزهای توحیدی را به من آموزش دادید.
و جواب در ذهنم این بود ، اگر به غیر از خدا او پر کننده یخچال خانه من است که اگر نباشد …..پس میخواهم که او نباشد.
همان جمله کافی بود که آنقدر رگ غیرت مرا بیرون بزند که با خود عهد ببندم که من باید هدف به استقلال مالی رسیدن را تیک بزنم.
شروع کردم از پس اندازهایی که داشتم خرج کردن.
تعهداتی مکتوب و خط قرمزهایم را پر رنگ تر کردم.
باید توحید را در عمل اجرا میکردم.
برای او جمله ای بود که سالهای متمادی تکرارش کرده بود ، اما من دیگر آن نفیسه ناآگاه به توحید نبودم.
گرچه همچون سابق هر روز به محض بیرون رفتن از خانه با عشق مایحتاجم را پرسیده که برایم تهیه کند. اما من باید یک درسی به خود میدادم.تا حساب نکردن روی خرده نانهای دست بقیه را یاد بگیرم.
هر روز جواب من به سوال چیزی بیرون میخوای برات بگیرم؟ نه بود.
داشتم روی ارزشها و احساس لیاقتم برای استفاده از وسایلی که در زندگی مشترک متعلق به من هم بود کار میکردم.
به خاطرم آمده بود به خاطر احساس عدم لیاقت هایم چقدر خود را از استفاده از بهترین ماشینهایی که با ورود من به زندگی علی وارد شده بود محروم کرده بودم.
همه چیزی که طبق قانون نصفش برای من بود ، اما من آن حق را انکار کرده و جهان هم چاره ای نداشت که همان را به من برگرداند.
هربار وقتی به پیشنهاد خودش که میخواست ماشین را دستم بدهد تا رانندگی با آن را تمرین کنم ، به ارزشهای بی ام و و بنز و لندکروز فکر کرده و از ترس اینکه مبادا به خاطر مبتدی بودن من خسارتی به ماشین برسد ، از آن تجربه صرف نظر کرده و در اصل خود را از آن محروم میکردم.
بخواهم ریشه اش را بررسی کنم به همان ترس از انتقاد و سرزنش کردن برگشته در صورتی که بارها خودش تصادفات سنگین با هر سه مدل ماشین داشته ، اما من این حق را به خود نمیدادم زیرا از مورد انتقاد قرار گرفتن ترس داشتم.
برای اصلاح این باورهایم و اینکه به خود یاد بدهم من هم از این اموال سهم و حقی دارم ،صبح ها سوییچ را برداشته سوار لندکروز شده و با احتیاط کامل در پارکینگ آن را جابجا کرده و سعی بر راحت شدن و اجرای تکاملی داشتم که برای رانندگی با آن لازم بود طی کنم.
و البته بیشتر قصدم مبنی بر آن بود به خودم درسی از احساس لیاقت بدهم.
در عین حال از خود سوالات ذهنی پرسیده که چطور از این راحت تر پول بسازم .
از آنجا که پس اندازهایم رو به اتمام بود و قرض کردن و چیزی فروختن خط قرمزم باید پول میساختم.
در پیاده روی هایم به یک اتو گالری بسیار معتبر و معروف در اندرزگو هدایت شده بودم که روی شیشه اش نوشته بود نماینده فروش خانم ، این را هدایتی دیدم و داخل شدم.
دیدم چند خانم دیگر هم آنجا مشغول به کار بوده و بخشی از آن فضا به خانم ها تعلق دارد.
وارد دفتر مدیریت شده و با مدیریت آنجا که پیر مرد متشخص و مهربانی بود مصاحبه را انجام دادم.
شرایط کاری خوبی بود.
هنوز مردد بودم که این هدایت الهی است یا خیر.
واکنشهای علی را برای بیرون کار کردن آن هم در آن محیط مردانه میدانستم.
از خدا نشانه ای خواستم ، بسیار واضح آن را شنیدم ،اگر سوییچ ماشین را گرفت و دیگر اجازه نداد سوار ماشین شوی ، برای کار به آنجا برو.
دقیقا فردای آن روز شنیدن این هدایت الهی بود ،
اجازه نداد سوییچ لندکروز را برداشته و از آن استفاده کنم.
عزمم را جزم کردم با همه ترسهایم آن هدایتی را که شنیدم عملی کنم.
برایش یادداشتی گذاشته توضیحاتی دادم که بخاطر عملکرد خودش در نپرداختن حقوق الهیم این تصمیم را گرفته و به آن گالری رفته و استخدام میشوم.
ساعتی از حضورم در آن گالری نگذشته بود که پدرم تماس گرفته با ترسها و انتقاداتش مرا مواخذه کرده و خواست مرا متقاعد کند به خانه برگردم.
اما قلبم آروم بود ،انگار فقط میگفت همین یک روز این کار را انجام بده.
هنوز آن ثبات قلبم در انجام آن ایده را به خاطر دارم.
انتقادات و سرزنش های پدرم که هدفش خیر مطلق بود ، مرا نلرزاند.
همیشه انتقادهایش خیرخواهانه بوده، اوج نگرانی و خیرخواهی اش را در پس هر انتقاد و سرزنش درک میکنم.
لحظاتی نگذشته بود که علی خودش را به آن گالری رساند، اینکه با چه شرایطی و چه گذشت را عنوان نکنم بهتر است ، در همین حد بگویم که صاحب آن گالری اسلحه کشیده و یک شرایط ناهنجاری پیش آمد و من را اخراج کرده و علی دستم را گرفته و با یک شرایط افتضاحی بیرون کشاند.
هنوز هم هربار خاطرم می آید از ته قلبم به خاطر آن حرکتش سپاسگذارش هستم.
قصدش حفاظت از من در صدفم بود.خط قرمزش بودم.
حتی با تحریم های مالی اش هم قصد داشت مرا حفظ کند.
تا آخرین لحظه به هر دری زده تا من دیگر فایلهای استاد را گوش ندهم بلکه به همان سبک سابق برگشته و نفیسه مون در دستش شوم.
مرا از جایی بیرون کشاند که به هیچ عنوان با من هماهنگ نبود.
گرچه در ابتدا به ظاهر همه چیز عالی و امنیت برقرار بود. و من تا قبل از آن چیزی به غیر از محبت و ادب و احترام و نصیحت های پدرانه از صاحب آنجا که تمام سعی اش بر آن بود به من کمک کند ندیدم.
اما دیدن آن صحنه برایم مسجل کرد که من نباید آنجا میماندم.
و خدا توسط علی مرا از آن فضا خارج کرد.
آن روزها طوفان انتقادات امانم را بریده بود ، مخصوصا که اجازه بیرون رفتن حتی سر کوچه را هم نداشتم.
با آن که مطمئن بودم طبق به نشانه ها عمل کردم و مطمئن هستم که برای اجرای پلان الهی باااااااید به آنجا میرفتم.
همان روزها بود که به سرسپرده بودن شما فکر میکردم ، به اینکه آنقدر با خود در صلح بودید که اگر برای عمل به هدایتی که برای در شک و تردید نماندن ، مصمم به انجامش شدید نتیجه اش شما را به دره ها و یا ورشکستگیها ببرد، برایتان این باور را دارد که حتما یک درسی داشته که باید آن را میگرفتید، برایم تحسینی شگرف از داشتن عزت نفستان را به همراه دارد.
این نهایت صلح درونی تان برایم شگفت انگیز است.
وقتی آن سرقت مسلحانه انجام شد ،اولین مظنون همان صاحب اتو گالری بوده و من ،
به خاطر درگیری و اسلحه کشیدن او را برده و تا آنجا که اطلاع داشتم با وثیقه آزاد بود.
اما خدا به آنها اجازه نداد حتی نزدیک من بشوند. و اینجا خدا به من طعم بردا و سلاما را چشاند.
آن روزها در مقابل هجمه انتقاد ها و سرزنش ها و تهدیدها و تهمت ها و قضاوتها ،فقط ابراهیم س را از خاطر میگذراندم و بت شکنی هایش.
موسی یادم می آمد و رفتنش شبانه به سمت رود نیل
گرچه تمام سعی ام این است به هدایتهایی عمل کنم که اذیت نشوم. زیرا من زن هستم و کل قرآن برآن بوده که به من بفهماند اذیت شدن برای من نیست.
خدا از قصد خیر من آگاه بود و آن تضاد هم در نهایت به نفع من شد و کلی از آن درس گرفته ولی هنوز هم نمیتوانم بگویم از ذهن انتقادگرم بابت شک و تردید هایی که برای انجام آن کار برایم ایجاد کرده خلاص شده ام.
هربار لازم است بشینم برایش مثال بیاورم و برایش توضیح دهم ، حتی گاهی وقتی خسته شده با پر رویی تمام بگویم ، کردم که کردم ناز شصتم آن هم بخشی از تکاملم بود باید درسهایش را میگرفتم.
با خود بت شکنی مخفیانه ابراهیم را یادآوری کرده و به یاد تابو شکنی او ، مرهمی بر قلب خود از یادآوری آن هجمه انتقادات میگذارم.
آیا ابراهیم اگر آن تابو شکنی را نمیکرد طعم بردا و سلاما را میچشید؟
چقدر بعد از آن اتفاق خود را در آغوش کشیده و بوسیدم و به خود یادآوری کردم تو بهترین کاری را انجام دادی طبق نشانه ها که فکر کردی درست است.
هرچه آنها بدترین انتقادات را انجام داده من بیشتر خود را به آغوش میکشیدم و کودک نگران و ترسان خود را که کمرش زیر بار تهمتها و انتقادات و توهینها خورد شده بود التیام میدادم.
کاغذها پر کرده و در ذهنم با آنها صحبت کردم به علی حق دادم ، به صاحب اتوگالری حق دادم.
شاید من هم جای علی بودم با آن روحیات فکر میکردم که همسرم با صاحب گالری دست به یکی کرده اند تا آن سرقت را ترتیب دهند.
شاید من هم در آن شرایط بودم به در و دیوار میزدم که ثابت کنم همسرم با آن مجموعه رابطه نادرست داشته.
شاید من هم جای او بودم در خانه شنود میگذاشتم.
هر روز در ذهنم او را در آغوش کشیده و بخشیده و رهایش میکنم.
آن روزها مهمترین کار زندگی ام همین بود، زیر دوش آب در تصورات ذهنی ام او را همچون کودکی ترسان و آسیب دیده ببینم و در آغوشش گرفته و به خاطر همه چیز او را ببخشم و رهایش کنم و در ذهنم دور شدنش را نظاره گر باشم.
زیرا به وضوح دریافته بودم کینه، خشم ،قضاوت ، همچون سربیست که تو را در سیکل معیوب رابطه نگه میدارد.
هنوز هم از یادآوری آن خاطرات درد را در پس قلبم حس میکنم ، نوشتم بلکه مقاومتهایم را با به تحریر درآوردنش رها کنم.
همچنان به پاکسازی ادامه میدهم.در حال بخشش باقی مانده جهیزیه ام هستم.
با هر بار بخشیدنش گویی سربی از پایم باز میشود.
زیر دوش حمام با شامپوی بدن ، بدنم را شسته و در ذهنم هرگونه نیازم به مورد تهمت قرار گرفتن ، سرزنش کردن، سرزنش شدن و انتقاد کردن و انتقاد شدن را رها میکنم.
دوشهایم را میشویم و بارها را از دوشم بر میدارم.
این فایل که کلامی الهی بود را به بند بند وجودم تزریق میکنم.
گویا با نوشتن مقاومتهایم کمتر شده و به صلح بیشتری رسیدم.
سجده شکر بر خدایی که به وعده حقش عمل کرده و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک را محقق کرد.
سلام دوست خوبم.
ممنون از کامنت زیبا و طولانیت.
تضادها خیلی خوبن.
شاید منم اگ مث شما به یه تضادی میخوردم زودتر تصمیم میگرفتم ازینکه شرک بورزم بخداوند و ثروت ساز نباشم و امیدم به جیب شوهرم باشه فاصله بگیرم.
گاهی میگم فک کن این مرد هیچی بهت نده،فک کن اصلا نیس،فک کن تنهایی،اونوقت چیکار میکنی؟
بازم اینقد وقتتو به بطالت میگذرونی و اینهمه میخوابی؟
من ازین تضادها ندارم،یعنی همسرم منتی سر پول دادن به من نداره.
من به سختی تصمیم گرفتم ک درامدزا باشم.
از تضادها سوخت بگیر برای حرکت.
موفق باشی دوست من
هزاران درود به شما نفیسه ی نفیس خداوند
عاشق این مکالمه شمس و مولانا هستم که :
مولانا شمس را گفت پس زخم هایمان چه میشود؟! و او پاسخ داد نور از محل آنها وارد میشود…
وقتی توی این جمله عمیق میشم ناخودآگاه اشک هام سرازیر میشه که خداجانم ای پروردگار مهربانم تو چقدرررررررررررررر نسبت به ما عشق میورزی و لطف داری که حتی اگر بر اثر ناآگاهی زخمی به خودمون وارد کنیم باز تو همون زخمها رو بهانه ایی قرار میدی برای ورود نور به وجودمون…
الهی من چه دارم بگویم در برابر این عظمت جز این که به درگاهت سجده کنان بگم الهی العفو…
ببخش اون رفتارهایی رو که زخم زدیم بر وجودمون، بر روح پاک الهی مون ، بر تار و پود احساس مون…
خدایا ببخش کج فهمی های ما رو..
ببخش ناسپاسی های ما رو…
ما رو بر ناآگاهی هامون ببخش و بر ما خودت رو ارزانی بدار واضح و نورانی…
نفیسه جان کامنتت رو با قلمی شیوا ، ادبی و وزین نگارش کردی و جدای از متن و موضوعش که موحد بودنت رو تحسین میکنم، هزاران آفرین ویژه ایی تقدیمت میکنم بابت نوع نگارشت ، کاش برای کار به جای رفتن به گالری پشت میز اتاقت مینشستی و رمان یا کتاب یا مقاله مینوشتی..(استیکر چشمک و لبخند و بوسه)…. ولی بیتعارف می گم قلم زیبایی داری بانو جان باوقار و متین مینوسی هزاران آفرین به شما…
در نهایت چقدر لذت بردم از حسن ختام این کامنت:
سجده شکر بر خدایی که به وعده حقش عمل کرده و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک را محقق کرد…
برایت سراسر عشقی از جنس نور الهی
رو طلب میکنم که بر وجودت آرامش و سعادت و خوشبختی رو هدیه بده دوست من*
سلام نفیسه جان
متن را دوباره برگشتم و خواندم
حس و حالی عجیب داشت
و پر از نکته بود و درس
عاشق فایلهای استاد و بعد کامنتها هستم
و نوشته شما بینظیر بود
چقدر عالی نوشته بودی که ما انسان هستیم
و ذهن عصیان گریش انتقاد و سرزنش و احساس گناه است
چقدر خوب نوشته بودی و عمل کرده بودی به توحید فکر کردی و اینکه به خودت احساس لیاقت داده بودی و زمانی که با توجه به هدایت اتفاقی ناجالب افتاد
جا نزدی و آن را نشانه و دلیل دانستی
چقدر خوب توانستی انتقادات را بشنوی و آرام باشی
من بودم نمی توانستم و کم میآوردم
تو عالی بودی و خدا و توحید را در عمل اجرا کردی
و نخواستی به خاطر راحتی مالی چشم به غیر خدا بیندازی و از خدا خواستی کاری کند و خودت را آرام کردی در برابر انتقادات
ابراهیم شدی در زندگی خودت
و چه خوب بخشیدی با تمام حرفهای که شنیدی
عالی بودی دوست من
میدانم اتفاقات عالی برایت میافتد
میدانم نتیجه خوبی میگیری و استقلال مالی عالی تجربه میکنی
و برایت بهترینها را آرزو میکنم
تو لایق بهترینها هستی
شاد وموفق و پیروز باشی
درود بر شما نفیسه عزیز
چقدر قشنگ
ترس از انتقاد و سرزنش کردن
رو شرح دادین، ما بعضی از کار ها و تصمیمات رو از ترس اینکه مورد انتقاد قرار بگیریم انجام نمیدیدم
اتفاقی ک توی زندگیتون افتاده بود
هدایتی ک دریافت کرده بودین
و یه انتخاب بین موندن در شک و تردید ک آیا واقعا هدایت خداست
یا اطمینان از اینکه هدایت خداست و انجامش
دومی رو انتخاب کردی
و وقتی ک نتیجه مورد دلخواهت نبود باز خودت رو سرزنش نکردی بلکه خودت رو آروم کردی و نذاشتی با انتقاداشون عزت نفست رو ازت بگیرم
و خودت رو جای همسرت گذاشتی و بهش حق دادی،
و ب خودت گفتی درسته ک نتیجه خوب نبود ولی من کلی تجربه کسب کردم، حتما درسی باید یاد میگرفتم
اینقدر مهربون بودی با خودت
وقتی نوشتی ک خودم رو در آغوش گرفتم
منم ناخود آگاه خودم رو درآغوش گرفتم و ب خودم گفتم عاشقتم و چه حس فوق العاده ای رو تجربه کردم
و همینطور یاد گرفتم ک نباید خیلی ب خودم سخت بگیرم حتی پیامبر هم با اون مقامش اشتباه کرده و خدا بهش گفته استغفار کن
حتی حضرت موسی یکی از سربازان فرعون رو میکشه
حتی حضرت ابراهیم ماه و خورشید رو خدا میپنداره
ولی اگه خودمون رو دوست داشته باشیم و بپذیریم ک منی ک دارم روی خودم کار میکنم
منی ک دارم رو ب جلو حرکت میکنم
ممکنه یه اشتباهاتی هم بکنم ک باعث بزرگتر شدن من بشه
ک باعث بشه
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم ﴿١﴾
سینه ی ما گشاده بشه، ظرفیت ما بیشتر بشه
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿۶﴾
(آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است ﴿۶﴾
اون سختی هایی ک سختی بودن، الان میشن آسانی
یعنی یه تکاملی رو نشون میده
ممنونتم نفیسه خانوم عزیز
ممنونم استاد عباسمنش و استاد شایسته ی عزیز
سلام نفیسه ی عزیز
اصلا زبانم قاصره که چطور این همه توحیدی بودن رو درک کنم شما کاملا ابراهیمی عمل کردی و گفته ی خدا گوش دادی که میگه فقط از من حساب ببرید تا نعمتم را به شما تمام کنم
چقدر نگاه زیبایی داری از اینکه با شوهرت حق میدادی و از زاویه ی درست و مثبت به هر رفتارش نگاه میکردی
چقدر باید یاد بگیرم از این توحید
چقدر اولش حتی با خوندن کامنتتون مشکل داشتم ولی الان فکر میکنم باید چند بار دیگه بخونمش
استاد من عاشقتوننننننننممممممممم
اغلب افسردگیه بی دلیل می اومد سراغم
وقتی یاد سرزندگی و شور و شوق زندگیه شما می افتادم میگفتم پس خدا هست یادت نره
و واقعا در کسری از ثانیه انگار بهم مواد شادی و نشاط تزریق می کردن از این رو به اون رو میشم و کلی دستاورد بدست میارم
اون روزهای شلوغیه ایران اوایلش سعی میکردم اهمییت ندم ولی بعد ناخواسته تو فرکانس حال بد ادمها قرار گرفتم طوری که از ناراحتیه مردم خموده شدم
و وقتی شما گفتین به هرچیز تمرکز کنید همون به شما داده میشه
به خودم گفتم حواست رو جمع کن
و روزهای ضاهراً بشدت بدی بود اما من با حرفهای شما در مورد زمان شاه و نارضایتیه مردم و این زمان و دوباره نارضایتیه مردم
فهمیدم واقعا تا زمانی که خودت رو مسئول زندگیت ندونی هیچ تغییری نمیکنی بلکه هر روز بدتر از دیروزت میشه
هیچ وقت دیگه از دولت شکایتی نکردم بلکه برای همشون طلب خیر و برکت کردم
و این خیلی تو زندگیم سازنده بود
دوستانم رو میدیدم که شاکی هستن و توسط دولتی ها چقدر بهشون بی احترامی میشدو…
و یکی دیگه اینکه من به بی فرهنگیه مردم خیلی حساس هستم و همیشه جلوی چشمام میبینمشون
اما باز با صحبتهای شما متوجه شدم خودم اونهارو با توجه کردن به ناخواسته هام به سمت خودم کشوندم
استاد از تمام فایلهاتون یه ردی تو زندگیم از شما توی پیشرفت و آگاهیم مونده
و نمیدونم چطور شادی و هیجانم رو خالی کنم
میخوام از خوشحالی جیغ بکشم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود و تشکر صمیمانه خدمت استاد سید حسین عباسمنش و استاد مریم شایسته
و سلام به همه دوستان عزیز و گرامی
در رابطه با موضوع انتقاد باید بگم که من در مورد یک مسئله خاص از خودم انتقاد میکردم
جالب بود که در همان مسئله خاص ازم انتقاد میشه
و با توضیح استاد متوجه این موضوع شدم
و کلا یک دید انتقادی دارم که شرط کردم اصلاحش کنم و اصلاحش میکنم
مثال :در کامنت های دوستان من بعضأ موفقیت ها و شکستهاشون رو نمیدیدم و میگفتم این یک امر طبیعی است واصلا از موفقیت هایشان تعریف نمیکردم
ولی اگه در کامنت ها حرفی میزدند که با روحیات من سازگار نبود سریع تذکر میدادم و گارد میگرفتم
ولی چند روز پیش که متوجه شدم دیدم انتقادی است تصمیم گرفتم به موفقیت های دوستان توجه کنم و دیگه انتقاد و یا تذکری در میان نباشد . و خدا رو شکر موفق شده ام
موضوع بعدی اینه که میبینم دوستان چه قدر راحت به اصطلاح خود افشائی یا بیان احساسات و یا از آرزوهاشون میگن یا نقاط ضعف شون رو بیان میکنن
کاری که من جرأت هچ کدومشون رو ندارم
و اینجا جا داره یه تبریک به اون دسته از دوستان بگم تبریک و احسنت بر شما